PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : سوالات ادبی



صفحه ها : 1 [2]

Soalziad
05-05-2009, 13:49
لطفا پاسخ دهید. فردا می خواهم برم بخرم نمیدانم به فروشنده بگویم natoor dasht یا natoore dasht

deluge28
05-05-2009, 17:29
ناتورِ دشت درسته...natoore dasht

amirepsilon
06-05-2009, 12:04
سلام
کار ویراستار چیه و چه کتابهایی نیاز به ویراستاری دارن ؟

golabi2
09-05-2009, 12:26
سلام


سحريعني طلوع صبح روشن


زشبهاي فراق يار مردن


سحر يعني وصال نور با شب


ز اوج كاميابي جان سپردن


سحر يعني رهايي از شب تار


به مرغان سحر از شب رهيدن


سحر يعني براي جستن يار


هزاران كوي برزن در نهيدن


سحر يعني هزاران عشق و اميد


به ختم آرزوي دل رسيدن


سحر يعني به سِحر و جادوي عشق


فقط حسن جمال يار ديدن


سحر يعني ميان عمق اصوات


فقط آواي دلداري شنيدن


سحر يعني ز رنج هجر دلدار


سر بي شام بر بالين نهادن


سحر يعني ز درد و رنج معشوق


ز شبها تا سحر بيدار ماندن


سحر يعني به ناز و غمزه اي مست


دل بيچاره اي را آب كردن


سحر يعني به جادوي نگاهي


دل آشفته اي در بند كردن


سحر يعني نسيم شامگاهي


به سوي كلبه ي ياري وزيدن


سحر يعني ز بوي عطر دلدار


سحرگاهان ز جا آشفته رستن


سحر يعني زدست گرم ساقي


تمام خم مي را سركشيدن


سحر يعني تمام عمر و جانم


شبي را بي سحر هرگزنتانم

golabi2
09-05-2009, 12:28
در ضمن واژه"سحر"به معنى جادوه يا همون سحر

bidastar
09-05-2009, 17:10
در ضمن واژه"سحر"به معنى جادوه يا همون سحر

فکر کنم اشتباه متوجه شدی دوست عزیز

این SAHAR هست ، نه SEHR

golabi2
10-05-2009, 14:38
آره همونsahar درسته شاعرشو نمي شناسى؟

barani700
10-05-2009, 15:29
سلام
کار ویراستار چیه و چه کتابهایی نیاز به ویراستاری دارن ؟


ویراستار با كلمات سر و كار دارد، و هر جا كلماتی نوشته و منتشر میشود دست او در كار است.

ویراستار چه میكند؟
ویراستار كلمات شخص دیگری را، كه محتمل است رغبت ویژهای به آن نداشته باشد، در اختیار میگیرد و به تصحیح (یا بهبود) آن كلمات، كه كاری است دشوار و طولانی، مبادرت میورزد. ویراستار ممكن است متنی را كه دارد ویرایش میكند دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد، تأیید كند یا نكند، ممكن است آن را بكل چیز غلطی بپندارد، یا مهملی كه به زحمت نیرزد، یا حتی آن را كتاب ضالهای بداند. مع هذا وظیفه او ایجاب میكند كه كیفیتش را بهتر كند.
هر ویراستاری گاه گرفتار متون بد شده است (گفتن ندارد كه او از بهر معیشت كار میكند.) متن بی ارزش به محض آنكه منتشر گردد چند و چون خود را بروز میدهد، یا شاید معلوم شود كه نظر ویراستار غلط بوده است. به هر حال، غالباً متون ارزشمندی در اختیار ویراستار قرار میگیرد و او شادمانه زحمت میكشد تا آن متون به جهانیان عرضه شود.
گمنامی یا از خود گذشتگی ویراستاران اصل رایج پذیرفته شدهای است. ویراستار دایهای است كه سهم عمدهای در پرورش كودكانی دارد كه فرزند شخص دیگری به شمار میروند. او گاه تمایل پیدا میكند كه سهمش شناخته گردد و گاه ترجیح میدهد كه گمنام بماند.
این توصیف مجرد از شغل ویراستار جنبهای اساسی از زندگی حرفهای او را آشكار میسازد: دستاوردها معمولاً به نام شخص دیگری ثبت میشود. از این لحاظ، فرآیند ویرایش حتی میتواند معمایی اخلاقی به وجود بیاورد. فرض كنید متن دستنوشت كتابی به ناشر عرضه میگردد كه حاوی اندیشه جاذبی است، بموقع است، و احتمالاً خوانندگان فراوانی خواهد داشت. ولی نویسنده این كتاب قریحه ادبی چندانی ندارد. غالباً آنچه میگوید همان نیست كه میخواسته است بگوید، و اندیشهها را بی نوازه بیان میكند. متن دستنوشت پذیرفته میشود و ناشر، با موافقت نویسنده، ویراستاری را انتخاب میكند تا به ویرایش بپردازد: به تقریب هر جملهای را بازنویسد، ترتیب فصول را تغییر دهد، مكررات را حذف كند، و به هر جا كه لازم بود عبارت وصل كنندهای یا پاراگراف آغازگری بیفزاید. نگین اندیشه حالا در كلاف مناسبی جای گرفته است. نویسنده، در پیشگفتار كتاب، بزرگوارانه از كارمندان ناشر تشكر میكند و چه بسا كه نام ویراستار را ذكر كند و بگوید بسیاری از اصلاحات مدیون اوست (ولی واضح است كه تمام نقایص كتاب– پیشگفتار چنین میگوید– فقط ناشی از خطای نویسنده است.) آیا عرضه كتاب به عنوان اثر نویسندهاش اخلاقاً موجه است؟ آخر به نویسنده كتاب كمك فراوانی شده است.
ما كه اهل حرفه ویرایشیم معمولاً میگوییم بگذار چنین باشد. بسیاری از نویسندگان نیازمند كمكند، و بیشتر ناشران آماده فراهم آوردن وسیله این كمك. در نتیجه، جامعه ذرهای نور معرفت كسب كنند.

ویراستار چگونه آدمی است؟
چنین شخصی كه فرزند دیگری را میپرورد، پشت صحنه به كار میپردازد، و موتور شهرت سایران را روغنكاری میكند، چگونه آدمی است؟ این شخص، این ویراستار، مثل میلیونها كارگر دیگر است– كه اتومبیل میسازند، معدن حفر میكنند، به كار حسابداری مشغولند، به نظافت ساختمانها میپردازند، یا خطابه های رئیس جمهور و شوخیهای كمدینها را مینویسند. همه اینان به دیگران كمك میكنند و در برابر خدماتی كه انجام میدهند مزد دریافت میدارند.
ویراستار بیش از هر چیز دیگر باید باریك بین باشد و دلسوزی كند. منظور این نیست كه سایر كارگران ملزم نیستند كه دلسوزی كنند، كار آنان نیز دلسوزیهای خاصی میطلبد. در حوزه نگارش، ویراستار باید به صحت بیان، به انتظام مطالب، به فصاحت، و به منطق توجه دقیق مبذول دارد. ویراستاران چه نفرتی دارند از مغالطهها و مجادله های عوامفریب، ایهامها و مبهم اندیشیها، ناهمسازیها و فصول نامتناسب، زبان حرفهای، زبان زرگری، و زبان اداره جاتی. آنان معتقدند كه ویرگول و نقطه معنا دارند و به املای صحیح كلمات اهمیت میدهند. ویراستار شاد میشود از اینكه به دیگران كمك میكند. او نیروی ظریفی در اختیار دارد كه در خدمت هر كسی قرار میگیرد كه طالب آن است. به علاوه، والدین كودك معمولاً در برابر خدماتی كه به فرزندشان میشود از دایه سپاسگزارند. بهترین نویسندگان نیز نسبت به ویراستاران خوب خود حق شناسند. و این همان چیزی است كه به ویراستار انگیزش معنوی و رضایت عاطفی میبخشد.
بنابر آنچه گفته شد، شعار ویراستار این است: «من دلسوزی میكنم»– نسبت به كلمهها و جملهها و پاراگرافها در مقالهها و جزوهها و كتابهایی كه در دست ویرایش هستند. وظیفه ویراستار حكم میكند كه بكوشد نثر این مقالهها و جزوهها و كتابها برای خوانندگان مفهوم باشد: تفهیم و تفاهم. این هدف كوچكی در زندگی نیست.
از این لحاظ بخردانه مینماید كه ویراستار اشتیاق فعالی نسبت به اندیشه هایی داشته باشد كه با آنها سر و كار دارد. ویراستار خوب میكوشد كه به اندیشه مبهمی وضوح دهد و اندیشه درخشانی را تلألو بخشد.

چرا ویرایش لازم است؟
ویرایش بر هزینه های نشر میافزاید و طبعاً قیمت كتاب را بالا میبرد. لاجرم این سوالها پیش میآید: چرا ویرایش لازم است؟ هزینه های چاپ اجتناب ناپذیر است، ولی آیا نمیتوان از هزینه های ویرایش كاست یا بكلی آنها را حذف كرد؟ بهبود كیفی متن از لحاظ فروش، حیثیت ناشر، و نفع عامه چه مزایایی در بر دارد؟
ویراستاران به سهولت میتوانند اثبات كنند كه خدمت آنان كتابها را بهتر میكند، غلطهای دستوریشان را تصحیح میكند، فصیحتر و خواندنی ترشان میكند، و از زواید نامربوط مبرایشان میسازد. البته بیشتر ناشران رهنمودهایی در اختیار ویراستاران خود قرار میدهند تا آنان بدانند با توجه به فروش احتمالی هر كتابی ویرایش آن تا چه حد مقدور و مقرون به صرفه است. هر چه فروش احتمالی بیشتر باشد، پول بیشتر برای ویرایش در نظر گرفته میشود، البته به شرطی كه ویرایش میزان فروش را افزایش دهد. ناشر وقتی سود بیشتری به دست میآورد كه كتاب بالقوه پرفروشی به ویرایش اندكی نیاز داشته باشد. گاه نیز ممكن است كتاب پژوهشی ارزشمندی به ناشر پیشنهاد گردد كه ویرایش مفصلی بطلبد ولی فروش چندانی نداشته باشد. در این صورت، چارهای نیست جز توسل به سنجش شتابزده. ویراستار حالا باید متن را به مرحله حروفچینی برساند، بی آنكه مته به خشخاش بگذارد كه وقتگیر است و پول خوار. (اینگونه ویرایش لزوماً آسانترین نوع ویرایش نیست، چون به هر حال همه مطالب سنجیده میشود.) در سازمانهای انتشاراتی گاه حد ویرایش را به حداقل، معمولی و حداكثر درجهبندی میكنند.
ویراستاران، ضمن رعایت این قیود عملی، میكوشند تا كیفیت كتابها را پیش از چاپ بهتر كنند.

چه كسی منتفع میشود؟
اولین كسی كه منتفع میشود ناشر است. هیچ ناشری دوست ندارد در كتابهایش غلطهای املایی یا دستوری یافت شود، یا منتقدان عبارتها یا اندیشه های نامفهوم در آنها بیابند و نقل كنند. این نقایص به حیثیت ناشر لطمه میزند. بنابراین، سازمانهای انتشارتی با بهرهگیری از كار ویراستاران حیثیت خود را محفوظ میدارند.
لغزشها و كوتاهیهای نویسندگان نیز جبران میشود و در نتیجه، از یك سو شهرت و حیثیت آنان فزونی میگیرد و از سوی دیگر در فرآیند ویرایش نكاتی میآموزند كه كتاب بعدیشان را بهتر میكند. (من این را به چشم دیدهام.)
خوانندگان نیز خوشحال میشوند از اینكه غلطهای املایی حواسشان را به خود معطوف نمیدارد یا ابهامها گیجشان نمیكند و برعكس، از تعبیرهای لطیف و اندیشه های درخشان محظوظ میشوند.
سرانجام، بهره ویراستاران نیز این است كه درك كردهاند چگونه كتاب بدی خوب شده است، كتاب خوبی خوبتر شده است، و كتاب بسیار خوبی خوبترین شده است. این ادراك به آنان احساس دلپذیری میبخشد: حرفه ویراستاری بی اجر نیست بلكه خیر و بركات خاص خود را دارد. این است پاسخ پرسشی كه فوقاً مطرح گردید.

كتاب متعلق به كیست؟
ویراستاری كه ساعتهای بسیاری را، در طول یك ماه یا بیشتر، صرف ویرایش یك كتاب میكند خواه ناخواه علاقه مالكانهای نسبت به آن پیدا میكند. وظیفه ویراستار این است كه هر خطایی را بیابد؛ توجه كند كه فی المثل نام ژرژ كلمانسو (Georges Clemenceau) غلط ضبط شده است؛ كه قرنی كه چارلز داروین (Charles Darwin) در آن میزیسته است نادرست ذكر شده است؛ در بحثی راجع به دی. اچ. لارنس (D. H. Lawrence) هیچ اشارهای به مسئله جنسیت نشده است؛ كه در زمینه كنترل موالید تعمیم نتایجی كه فقط با تكیه بر شش نمونه به دست آمده بیش از حد جسورانه است. ویراستار كه با چنین مسئولیتهایی روبرو است گرایش پیدا میكند به اینكه كتاب را مال خود بداند. ولی كتاب به راستی متعلق به كیست؟
كتاب تا حدی به ناشر تعلق دارد زیرا او پول لازم برای ویرایش و چاپ و انتشار آن را فراهم آورده است و حیثیت و سرمایهاش را بدان وابسته كرده است. مع هذا، كتاب فرزند معنوی نویسنده است؛ بی وجود او كتابی نیز موجود نبود. ملاحظه میكنید كه وابستگی دو سویهای وجود دارد. با این همه میتوان مشخص ساخت كه چه متعلق به كه است.
ویراستار باید به خاطر داشته باشد كه نام نویسنده روی جلد و صفحه عنوان كتاب چاپ میشود و اوست كه جوابگوی مطالبی است كه در صفحات بعد درج شده است. لاجرم، كتاب به نویسنده تعلق دارد. نویسنده مسئول كتاب است جز در چند مورد– در بعضی زمینه های قانونی مهم و در بیشتر تصمیمهای مربوط به تولید كتاب كه در حوزه مسئولیتها و اختیارات ناشر قرار دارد.
ناشر– و ویراستار كه كارگزار اوست– قانوناً و عملاً موظف است كه مواظب افتراها و نیش زدنهای احتمالی باشد. گرچه نویسنده در قرارداد نشر كتاب به ناشر تضمین میدهد كه كتاب حاوی هیچ مطلب افتراآمیزی نیست، در صورتی كه شخصی نسبت به خود هر نوع افترایی در كتاب بیابد هم علیه نویسنده اقامه دعوی میكند و همه علیه ناشر. این است كه ویراستار باید به منزله چشم ناشر عمل كند و مواظب مطالب احتمالی توهین آمیز و عالمانه و عامدانه لطمه زننده به حیثیت زندگان یا مردگانی باشد كه خود یا بازماندگانشان بتوانند كار را به دادگاه بكشانند.
مسئله افترا به ندرت در انتشارات دانشگاهی پیش میآید، ولی در صورتی كه پیش بیاید جنبه وخیمی پیدا میكند. كتاب خوبی راجع به كمونیستهای پیش از جنگ جهانی دوم در ایالات متحده امریكا به ناچار كنار گذاشته شد زیرا نویسنده راضی نبود نام اشخاصی را كه «صورتی» (از لحاظ گرایشهای سیاسی و اجتماعی، معتدلتر از «سرخ») خوانده بودشان حذف كند. ویراستار معتقد بود كه متصف كردن اشخاص به چنین صفتی میتواند مسئلهساز باشد، و حقوقدانی كه از سوی ناشر مأموریت یافته بود متن دستنوشت را بررسی كند اعلام نمود كه اشخاص مزبور میتوانند ناشر و نویسنده را به اتهام افترا به دادگاه بكشانند– و محتملاً با توجه به روحیه مرافعه جویشان چنین نیز میكردند– زیرا برچسب «صورتی» به شهرت آنان لطمه میزد. هزینهای كه باید صرف میشد تا اثبات گردد این مطالب صحیح است (دفاع مرسوم در برابر اتهام) و اضطرابی كه به دلیل این مرافعه گریبان ناشر را میگرفت چیزی نبود كه یك سازمان انتشاراتی دانشگاهی قادر به تحمل آن باشد– گرچه شاید بدین ترتیب قدمی به سود حقیقت و عدالت برداشته میشد.
آنچه من نیش زدن میخوانمش به اندازه افترا مسئله ساز نیست. نیش زدن اتهامی نیست كه بتوان آن را به دادگاه كشاند. ولی این امر میتواند بخش قابل توجهی از خوانندگان بالقوه را بیزار كند و نسبت به نویسنده تا آن حد بدگمان سازد كه از خیر كتاب بگذرند و به نویسنده و ناشر خرده بگیرند كه چرا كتابشان حاوی مطالب غیرعادلانه است.
در مجموعهای از مقالات به قلم نویسندگان مختلف كه قرار بود به صورت یك كتاب منتشر شود، نویسندهای كه خود از پیروان پروپاقرص كلیسای انگلیس بود گوشهای به كاتولیكها زده بود. من پیشنهاد كردم این تعریض حذف شود زیرا ربط چندانی به بحث او نداشت (به واقع انحرافی بود از آن) و ممكن بود بعضی از خوانندگان علاقه مند به نظریه او را برماند. البته در اینكه او تمایلات مذهبی خود را بیان كند حرفی نبود، ولی در نوشتهای كه قرار است چاپ شود چه بهتر كه شخص اهل تساهل باشد. نویسنده مزبور سخت سری به خرج داد. هنگامی كه منتقدی درست به همین جمله ایراد گرفت، و بدین بهانه ضربهای كاری به كل كتاب وارد ساخت، من دریافتم كه میباید بیشتر میكوشیدم تا نویسنده را وادار به حذف آن جمله سازم حتی اگر لازم میبود چند ضربه خفیف حواله او كنم.
خودپرستی مردانه در بسیاری از خوانندگان بالقوه نفرت ایجاد میكند. نویسندهای كه دوست دارد به مردی خود بنازد میتواند هر جا كه دلش خواست این كار را بكند، ولی بسیار اتفاق میافتد كه نویسندگان ندانسته مرتكب خطاهایی میشوند كه مرده ریگ نگرشهای منسوخ است. مثلاً مینویسند: «راننده اتوبوس مدرسه، مثل چه بسیار از زنان دیگر، راننده ماهری نبود و نتوانست جلوی تصادف را بگیرد.» وقتی به چنین جملهای برمی خوری، ای ویراستار، دقت كن تا همه واقعیتهای تلخ حادثه همان گونه كه بوده است بیان شود ولی پای بقیه زنان جهان را از این داستان بیرون بكش.
علی رغم حسن نیت و تلاش همه جانبه بسیار، هنوز سیاه با سفید در تقابل است، سفید با سیاه در تقابل است و نابردباریهای غم انگیز ادامه دارد. پیش فرضهای كم پیدا پابرجاست. ویراستار اگر این مسئله را همواره پیش چشم داشته باشد و نویسنده را نسبت به آن هشیار سازد، وظیفهاش را بهتر انجام خواهد داد. هرگاه نویسندهای چنین جملهای مینویسند: «سیاهان هائیتی پیشنهادهای خیرخواهانه جامعهشناسان امریكایی را به جا نیاوردند»، ذكر اینكه هائیتیان سیاهند بی مورد است. پس، ای ویراستار، این اشاره به «سیاه» بودن هائیتیان را حذف كن تا از آنان همان گونه نام برده شود كه از جامعه شناسان امریكایی سفید نام برده شده است. البته گاهی زمینه بحث میطلبد، و بنابراین مانعی ندارد، كه به سیاه بودن هائیتیان اشاره شود.
این قبیل نیش زدنها را میتوان نابردباری خواند و از آنجا كه ترویج بردباری چندان در قلمرو وظایف ویراستار نمیگنجد، این سوال پیش میآید كه اصلاً چرا آن را مطرح كردهایم؟
ویراستار، درست همانگونه كه از نویسنده انتظار میرود، خوانندگان مقاله یا كتابی را كه در دست ویرایش دراد همواره باید پیش چشم داشته باشد. در این صورت، آنان را بیهوده آزرده یا بیزار نمیكند. البته وقتی نگرش نابردبارانه جزئی از روح كتاب است باید آن را دست نخورده نگهداشت تا خوانندگان به سمت گیری نویسنده پی ببرند. ولی سیخ زدنهای بیجا، به ویژه در نوشته های پژوهشی، لكه هایی به جا میگذارد كه پاك كردنشان یكی از وظایف ویراستار است.
با این پیشنهادها نمیخواهم بگویم كه گرگ را به لباس گوسفند درآوریم. نباید به نویسندگان توصیه كرد كه دیدگاهشان را پوشیده بدارند، بلكه برعكس، آنان را باید یاری داد تا موضع شخصی یا سمت گیریشان را به روشنی بیان كنند. گاه آنان عشقشان میكشد كه حامیان دیدگاه مخالف را با ضربه های چپ و راست و كوتاه و بلند از پا بیندازند. این نمایش بدی نیست. چیزی كه ویراستار حذف میكند عبارات لطمه زننده بی ربط و بیجایی است كه خواننده را بیهوده منزجر میكند. نمیدانید چقدر از این نوع عبارات در متون دستنوشت یافت میشود.
در تمام این موارد از ویراستاران انتظار میرود كه حضور ذهن به خرج دهند و نیروی سنجش خود را به كار بیندازند، پس عجب نیست كه پس از دهها، بلكه صدها، غلطی كه در یك متن مییابند و اصلاح میكنند نوعی احساس مالكیت به آنان دست میدهد.
متن كتاب، پس از اتمام و ویرایش، به بخش تولید ارسال میگردد تا آن بخش، برنامهای جهت طراحی جلد و حروفچینی و صفحهآرایی و چاپ و صحافی كتاب تنظیم كند. نویسندگان مجبور میشوند بیشتر تصمیم گیریهای مربوط به تولید كتاب را به عهده ناشر بگذارند. در قرارداد نشر كتاب، كه به امضای نویسنده و ناشر میرسد، معمولاً تصریح میگردد كه طرح و تولید كتاب طبق نظر و صلاحدید ناشر صورت میگیرد. این شرط بدین دلیل ضروری است كه ناشر باید مقدار پول لازم برای چاپ و انتشار هر كتاب را تحت كنترل داشته باشد. مهارت طراحان مجرب سبب میشود كه از این پول بیشترین بهره اخذ گردد. نویسندگان نیز بهتر است كه كار را به دست این طراحان بسپارند. ولی بسیاری از نویسندگان تصوری كلی از طرح كتابشان در ذهن دارند. این تصورهای كلی چندان بد نیستند. ناشر مدبر آنها را مورد ملاحظه قرار میدهد و گاه نیز، احتمالاً به صورتی تعدیل یافته، از آنها استفاده میكند. مشكل وقتی پیش میآید كه نویسندهای مدت زمانی طولانی یك تصور كلی را در ذهن پرورانده است و در نتیجه هر گونه تغییری كه در آن داده شود به نظرش توهین به مقدسات جلوه میكند– درست مثل تغییر دادن نام بچه پس از نامگذاری در غسل تعمید.
گاهی كه نویسنده از تصمیم طراح ناراضی است ویراستار وظیفه پیدا میكند نویسنده را قانع سازد كه تصمیم طراح بجاست. نویسندهای كه نام استعاری غریبی برای كتابش انتخاب كرده بود سرسختانه اصرار میورزید كه در طرح جلد استعاره به كار نرود. بدبختانه این تمایل وقتی ابراز شد كه چیزی به چاپ روكش جلد كتاب نمانده بود. گاه لازم است توضیح داده شود كه روكش جلد كتاب زودتر به چاپ میرسد تا كاركنان بخش فروش بتوانند آن را حتی پیش از انتشار كتاب به عمده فروشان و كتابفروشان عرضه كنند. نویسنده معمولاً روكش جلد را (كه اتفاقاً از لحاظ بازاریابی مهم تلقی میشود) پس از اتمام كار چاپ و صحافی میبیند. طراح بی خبر از نظر نویسنده در طرح جلد از استعاره «روبانهای مِه» (یعنی همان نام كتاب) استفاده كرده بود. این بود كه شادی نویسنده مزبور از اینكه برای نخستین بار نسخهای از اثرش را در دست دارد با تأسفی همراه شد كه ناشی از مشاهده طرح جلد بود. در این مورد مشكل عمیقتر از طراحی بود. نام كتاب هدایت كننده نبود و طراح هنرمند چندان گناهی مرتكب نشده بود كه آن جلد مِهآلود را ساخته بود زیرا نام كتاب هیچ اشارهای به محتوای آن نداشت.
تا اینجا گفتیم ویراستار كیست، چه میكند، و چرا كارش لازم است. اكنون بگوییم چگونه میتواند در كارش توفیق یابد.

ویراستار چگونه میتواند در كارش توفیق یابد؟
موفقیت ویراستار عمدتاً منوط است به روابط شخصی. او برای آنكه بتواند كتاب را به بهترین نحوی ویرایش كند لازم است روابط خوبی با نویسنده داشته باشد. ویراستار خوب چشم از لغتنامه برمی گیرد و انسانی را مشاهده میكند كه بخش مهمی از درون خود را دارد بر همگان آشكار میسازد. در زمینه این روابط، یعنی روابط ویراستار و نویسنده، چیزی در شیوهنامهها نمیتوان یافت. ولی سالها سر و كله زدن با نویسندگان و ویراستاران نوعی شیوه برخورد به من آموخته است كه برایم كارساز بوده است.
پروفسور ویلیام استرانك (Professor William Strunk) داستانی راجع به ویلیام لاین فلپس (William Lyon Phelps) تعریف میكرد كه از اساتید فاضل دانشگاه یل (Yale) است: یك روز صبح پروفسور فلپس بعد از خاتمه درس طبق معمول داشت در خیابانهای نیو هی ون (New Haven) قدم میزد كه با پیرزن كوچك اندامی مواج شد.
پیرزن گفت: «پروفسور فلپس، سخنرانی دیشب شما عالی بود. ولی شما لابد برای اظهارنظر پیرزنی چون من پشیزی ارزش قایل نیستید.»
پروفسور فلپس مكثی كرد و كلاه از سر برداشت و سری به احترام فرود آورد و گفت: «خانم، من مرده تحسینم.»
هر انسانی تا حدی شبیه پروفسور فلپس است و با توجه به اینكه نویسندگان انسان اند، ویراستاران فرزانه به خاطر میسپارند كه نویسندگان بدون شك از تحسین محظوظ میگردند و رابطه با آنان دوستانهتر خواهد بود اگر تصحیحها و تجدیدنظرها و تشكیكها با كمی تحسین همراه شود.
مجسم كنید روابط دو شخص را كه نفر اول غلطهایی املایی واشتباههای دستوری و عبارتهای مبهم و تكرارهای نابجا و امثالهم را در كتاب نفر دوم بازمی نماید، و او میگوید: «شما حق دارید؛ من اشتباه كردم» (و همه پیشنهادهای اصلاحی نفر اول را میپذیرد) یا میگوید: «من حق دارم؛ شما بر خطایید» (و هیچ یك از پیشنهادهای اصلاحی او را نمیپذیرد). هر دوی این بده بستانها به دوستی آنها لطمه میزند. ولی اگر نفر اول ضمن بازنمودن خطاها و كاستیهای كتاب نفر دوم فضیلتهای آن را نیز تحسین كند دورنمای روابط آنان روشنتر خواهد شد. نویسندگان شكاك به دل خود بد نیاورند: چنین تحسینهایی بندرت دروغین یا ریاكارانه است– ریاكاری پایه محكمی برای روابط خوب نیست، و ویراستاران باید رك گو و در عین حال محتاط باشند.
حتی در این صورت، گاه ویراستار قادر نیست فضیلتی در كتابی بیابد كه دارد ویرایشش میكند. بعضی از متون دستنوشت بسیار آشفته یا چرند یا هم آشفته و هم چرند به نظر میرسند. ویراستار در این قبیل موارد بهتر است به خاطر بیاورد كه روشهای انتخاب و حذف كه پیش از اخذ تصمیم راجع به انتشار هر كتابی اعمال میشود معمولاً صحیح و منطقی است، كتابهایی كه در دست چاپ اند به یقین ارزش چاپ شدن دارند، و این كتاب كه به نظر او آشفته یا چرند میرسد لابد چیزكی دارد كه بتوان تحسینش كرد.
فرض كنید كتابی حاوی نكات كاملاً بدیهی است و سخن از استدلالهایی به میان میآورد كه مثل روز روشن است. چه چیز این كتاب را میتوان تحسین كرد؟ ویراستار میتواند این طور اظهارنظر كند: «بسیاری از خوانندگان با شما همعقیده خواهند بود. ولی آیا بهتر نیست به استدلالتان شكل تازهای بدهید؟» فرض كنید كتابی پر از اندیشه های درهم و برهم است– یعنی نویسنده به روشنی نگفته است كه حرفش چیست. چه چیز این كتاب را میتوان تحسین كرد؟ ویراستار میتواند این طور اظهارنظر كند: «شما به موضوع بسیار مشكلی پرداختهاید.» نویسنده این سخن را تحسینی از اثر خود تلقی خواهد كرد و لابد پیشنهادهای اصلاحی ویراستار را آسانتر خواهد پذیرفت. فرض كنید نسخه تایپ شده كتابی به دست ویراستار میرسد كه نویسنده اصلاحات زیادی در آن صورت داده و حسابی ناخوانایش كرده است. بیشتر صفحات این نسخه لازم است دوباره تایپ شود. چگونه آن را تحسین كنیم؟ ویراستار میتواند این طور اظهارنظر كند: «اصلاحاتی كه در نسخه تایپ شده انجام دادهاید عالی است. حالا لطف كنید صفحاتی را كه روی آنها بیشتر اصلاح صورت گرفته دوباره تایپ كنید.» (اگر اصلاحات بجا و لازم نیستند، ویراستار میتواند به نویسنده بگوید: «شما باید همه صفحات این نسخه را تایپ كنید، مگر اینكه از خیر اصلاحات بگذرید.»)
گاه بیهوده است اینكه ویراستار بكوشد در گفت و گوهایش با نویسنده عبارات نومایه و درخشان به كار برد. عبارات معمولی، حتی كلیشهای، غالباً مناسب و كارساز است. مثلاً چنین جملهای «ما بسیار علاقهمندیم كه كتاب شما را چاپ كنیم»، نویسنده را خوشحال میسازد– و، حقاً، ویراستار باید خوشحال باشد كه كتابی جهت ویرایش در اختیار داشته باشد.
ویراستاران از ابزار كارساز تحسین به قدر ممكن بهره نمیگیرند. شیوهنامه شیكاگو دستورالعمل كاملی به ویراستاران داده است، مع هذا اندكی تحسین صادقانه میتواند به نحو موثری رسمالخط اثر را تحت نظم صحیحی درآورد و به طور كلی سبك نویسنده را بهبود بخشد. ساعاتی كه به مصرف ارزیابی و تذكر فضیلتهای یك اثر میرسد دو فایده در بر دارد: روابط نویسنده و ویراستار را بهتر میكند، و ویراستاران را، حال كه توجهی خاص به فضیلتهای متن دستنوشت مبذول داشتهاند، قادر میسازد كه آن فضیلتها را از طریق ویرایش قوت بیشتری بخشند.

(چاپ شده در «نشر دانش»، سال6، شماره 2)
مشخصات كتابشناسی اصل این مقاله:
Elsie Myers Stainton, “The copy editor”, Scholarly Publishing: A Journal for Authors & Publishers. October 1985, pp. 55-63.

(از كتاب «درباره ویرایش»، برگزیده مقالههای نشر دانش (1)، زیرنظر نصرالله پورجوادی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1365.)

msshamraz
20-08-2009, 22:02
اولین بار یکی شان را توی خانه ی فرزاد دیدم. خدایی خیلی خوشگل بود. کمی از کبوتر درشت تر بود و از کلاغ کوچک تر. قیافه اش اما با کبوتر مو نمی زد. همان چشم های درشت، همان نوک با مزه که کمی بلندتر از نوک کبوتر بود و همان سینه ی معروف کفتری. اما رنگش عین کلاغ سیاه سیاه بود. فرزاد می گفت سفید هم دارند. اما خیلی کم. شاید یک در هزارشان سفید در بیاید. خیلی هم رام و حرف گوش کن بود. توی اتاق فرزاد این ور و ان ور می پرید. انگار حضور من آشفته اش کرده بود.چند باری که طول و عرض اتاق را پرواز کرد بالاخره روی کمد دو لنگه ی فرزاد نشست و با چشم های گرد و قلمبه اش به من خیره شد. انگار می خواست با چشم هایش مرا بخورد. چشم تو چشم شده بودیم. عین وقتی که توی کلاس با بچه ها بازی می کردیم تا یکی آخرش کم بیاورد. ولی لعنتی کم نمی آورد. همان جور خیره نگاهم کرد. ته چشم هایش یک نور عجیبی بود. بالاخره با صدای فرزاد از چشم هایش کنده شدم.
- عاشق اینه که خیره بشه تو چشمای آدم. لعنتی هیچ وقت کم نمیاره! خیلی هم سر براهه.تاحالا تو اتاق خرابکاری نکرده.همیشه میره بیرون کارش رو می کنه برمیگرده. اسمش رو گذاشتن کلوتر.
- کلوتر؟ یعنی چی ؟
- یه چیزی بین کلاغ و کبوتر. میگن اولین بار تو آزمایشگاه ساختنش. از این آزمایشگاهی ها دیگه. چی میگن؟ آها.... شبیه سازی شده.
- خیلی باحاله!
- اسمش هر چی میخواد باشه. من اسم این رو گذاشتم سیروس. خیلی خفنه ،نه؟ عین سگ دست آموزه. خیلی هم باهوشه. دو سه روزه جای همه چیز رو یاد گرفت. دیروز میخواستم تمرین فیزیک حل کنم. دفتر رو گذاشتم جلوم، ولی هر چی گشتم خودکار پیدا نکردم. اتاق من که میدونی چه جوریه. خودم توش گم میشم. چه برسه به شتر با بارش.یهو دیدم پرید رفت زیر میز کامپیوتر. خودکارم رو گرفت نوکش اورد. گرفتی چی شد؟ میدونست من دنبال خودکار می گردم.
- عجب جونوریه! منم باید یکی بگیرم.
- حتما بگیر. قیمتش روز بروز داره میشکنه. اوایل خیلی گرون بود. ولی حالا ارزون تر شده. آخه جونور خیلی پرکاریه. هر دو ماه یه بار شیش تا تخم میذاره، زهر مار هر شیش تا هم در میاد! تازه! هم با خودشون جفت گیری میکنن، هم با کبوترا!نر و ماده فرقی نمی کنه. بچه هاشون همه عین خودشون میشن.خلاصه یه دونه بخری، در عرض یه سال میشه چهل تا! کاسبی خوبیه.
- حالا صداش چه جوریه؟ آواز میخونه یا بغ بغو میکنه؟
- قسمت باحالش همینجاست! اصلا صدا نداره. لاله! تا بحال یه جیک ازش نشنیدم.خوبیش همینه. آدم میتونه تو آرامش همه ی کاراش رو بکنه. میشینه یه گوشه زل میزنه به من. چند ساعت بدون حرکت یه جا میشینه و نگاه می کنه. علی خرخون یادته چه جوری به تخته سیاه زل می زد؟ عین اون زل میزنه بهم. انگار میخواد همه چی رو یاد بگیره. حالا نیگاه کن ببین چکار می کنه.
آرام از جایش بلند شد و رفت طرف میز کامپیوتر. صندلی را عقب کشید و نشست پشت میز. کلوتر روی کمد نسشته بود و با گردن برافراشته با دقت داشت نگاهش می کرد. همین که فرزاد کابل کامپیوتر را به پریز زد مثل برق از روی کمد پرید و رفت کنار پای فرزاد نشست و با نوکش دکمه ی پاور کامپیوتر را فشار داد. کامپیوتر روشن شد.
- حال کردی؟ تا وقتی پریز رو نزنم نمیاد. میدونی چرا؟ تازه خودم فهمیدم. عقل جنم بهش نمیرسه! لعنتی فهمیده ممکنه با کامپیوتر کاری نداشته باشم. شاید بخوام پشت میز درس بخونم. واسه همین خودش رو بیخودی خسته نمی کنه. تا مطمئن نشه هیچ کاری نمی کنه.
- بابا بی خیال! عجب تخم جنیه! همین امروز میرم یکی میخرم.
همین کار را هم کردم. آن روز عصر رفتم مولوی و یک کلوتر سفید خریدم.نه اینکه سفیدش کمیاب بود، گفتم بعدها می توانم پزش را بدهم. قیافه اش درست مثل مال فرزاد بود. انگار دوقلو بودند. به عشق بهروز وثوقی اسمش را گذاشتم قیصر .دادم دو طرف یک تکه چوب اسمش را به انگلیسی و فارسی در آوردند و آویزان کردم به گردنش.
همه ی زندگی ام شده بود قیصر. هر روز شیرین کاری های جدید یادش میدادم. حالا دیگر هر خانه ای حداقل یک کلوتر داشت. کار و بار خیلی ها از صدقه سر کلوترها سکه شده بود. آنهایی که از قبل کبوتر داشتند با یک کلوتر می توانستند کلی جوجه بکشند و حسابی سود کنند. فرزداد هم همین جوری داشت پول پارو می کرد.مثل والدینی که پز بچه هایشان را به هم میدهند، مردم با کلوترهایشان پوز هم را می زدند. یکی به کلوترش یاد میداد زیر اجاق را زیاد کند. یکی دیگر یاد میداد کتابش را ورق بزند. آن یکی به کلوترش یاد داده بود کولر را روشن و خاموش کند یا هوا که تاریک شد نگفته لامپ ها را روشن کند. کلوترها هم انگار خیلی با این وضعیت حال می کردند. خیلی مطیع و حرف گوش کن بودند و خیلی هم زود همه چیز را یاد می گرفتند. من خودم به قیصر یاد داده بودم روی تراس بنشیند و هر کس که زنگ می زد دکمه ی در باز کن را فشار دهد. البته تا من نمی گفتم در را باز نمی کرد. به محض اینکه زنگ در را می زدند، به من خیره می شد. اگر اسمش را صدا می زدم یا حتی با سر اشاره می کردم بلافاصله می پرید و با نوکش دکمه را فشار می داد. بعدها از روی تراس نگاه می کرد و اگر می دید یک آشنا زنگ می زند بدون اشاره ی من خودش در را باز میکرد.
یک سالی می شد که قیصر را خریده بودم. آن روز صبح وقتی فرزاد زنگ زد احساس کردم صدایش می لرزد.حدس زدم باید مربوط به کلوترهایش باشد. جلدی خودم را رساندم خانه شان. قیافه اش خیلی درب و داغان بود. مرا که دید بغضش ترکید. دستم را گرفت و بی حرف برد روی پشت بام. صله ی کبوترهایش بدجوری شلوغ پلوغ شده بود.مثل میدان جنگ بود.لاشه ی بیست سی تا کبوتر این طرف و آن طرف افتاده بود. بین لاشه ها دو سه تا کلوتر هم به چشم میخورد. باقی شان یک گوشه ی صله از ترس کز کرده بودند.
- چرا اینجوری شدن فرزاد؟ حتما کار گربه ای چیزیه؟
- نمیدونم والله! شاید. نمیدونم. هر چی بوده انگاری زورش به کلوترها نرسیده. ولی آخه چرا کبوترها رو قتل و عام کرده؟ گربه یکی رو میگیره می بره یه گوشه ای میخوره. تازه، صبح که اومدم رو پشت بوم دیدم در صله از بیرون بسته است.حتما از یه گوشه ای راه پیدا کرده.
- حتما. باید خوب نگاه کنی ببینی از کجا رفته تو. ممکنه دوباره برگرده. حالا دیگه مزه ی خون اومده تو دهنش.
ولی ماجرا به این سادگی ها نبود. کم کم قضیه بالا گرفت. از همه طرف خبرقتل و عام کبوترها به گوش می رسید. کلوترها مثل برق گرفته ها یک گوشه می نشستند و هیچ کاری نمی کردند. همه نگران کلوترهاشان بودند.
یک هفته ای از آن جریان ها گذشت. قیصر یاد گرفته بود چای کیسه ای را توی لیوان چایی ام بالا و پایین ببرد. خوب می دانست چای غلیظ دوست دارم و حتی بهتر از خودم رنگ چای را تنظیم می کرد.
آن روز صبح که بیدار شدم حواسم به قیصر نبود.دیگر برایم عادی شده بود که صبح برایم زنگ ساعت را خاموش کند. آن روز اما نیامد. من هم جدی نگرفتم.صبحانه را که خوردم تصمیم گرفتم دنبالش بگردم و پیدایش کنم. اما نبود که نبود. ناگهان نگاهم به پنجره افتاد که کمی باز بود. رفتم پای پنجره. ناخودآگاه آسمان را نگاه کردم. نمیدانم در آن لحظه قیافه ام چطور شده بود.هزاران یا شاید هم میلیون ها کلوتر سیاه و گاهی سفید به شکلی متحد و یکسان پرواز می کردند. مثل یک ابر سیاه که هر لحظه به اندازه اش اضافه می شد و کم کم داشت تمام آسمان را می پوشاند. فکر نمی کردم این همه کلوتر فقط توی تهران باشد.
اولش زیاد نگران نشدم. فکر میکردم قیصر مثل هر روز از گشت روزانه اش بر می گردد. ولی برنگشت. تا شب همه داشتند لکه ی سیاه رنگ بزرگ توی هوا را نگاه میکردند. شب که شد هنوز داشت به توده ی سیاه اضافه می شد.آن قدر زیاد بودند که می شد در تاریکی شب راحت دیدشان. تا دیروقت منتظر قیصر ماندم تا اینکه نمی دانم کی روی کاناپه خوابم برد.
صبح با صدای عجیبی از خواب بیدار پریدم. چشم هایم را که باز کردم ، خشکم زد.اتاق پر بود از کلوتر هایی که همه چیز را زیر و رو می کردند. یکی شان نشسته بود روی سینه ام و داشت خیره نگاهم می کرد. جیغ زدم و با دست پراندمش. داشتند به همه چیز نوک می زدند و به همه جا سرک می کشیدند. از بیرون صدای جیغ و داد و کیش کیش همسایه ها می آمد. یکی از کلوتر ها یک قاشق را به نوکش گرفت و پرواز کرد رفت. یکی دیگر خودنویس نقره ای ام را برداشته بود. آن یکی دسته کلیدم را نوک می زد. انگار دنبال چیزهای براق بودند.هنوز بهت زده بودم که یکی شان پرید و نشست روی پاهایم. چشم هایش برق عجیبی داشتند. مثل مسخ شده ها آرام آرام به طرف سینه ام حرکت کرد. ناگهان یاد گردنبد فَروَهَرم افتادم. حتما برق گردنبند چشمش را گرفته بود. بعد یکی دیگر هم آمد. و بعد سومی. کم کم دیدم هوا پس است.با دست پراندمشان. پر پر زدند و چند متر دورتر نشستند. رفتم طرف آشپزخانه. کلوترها از زیر پایم پرواز می کردند. طی را برداشتم و شروع کردم به پراندن آنها. دلم نمی آمد محکم بزنمشان.یهو سر طی خورد به یکی از کلوتر ها و پخش زمین شد. ناگهان یکی از کلوترها به طرفم حمله کرد و پرید روی سرم. با دستپاچگی پراندمش.چهل پنجاه تا کلوتری که توی خانه بودند با نگاهی تهدید آمیز به من خیره شده بودند. یکی شان آرام آرام به من نزدیک شد. کم کم همه شان به طرفم راه افتادند. عقب عقب رفتم. نمی دانستم باید چکار کنم. نیم متر بیشتر با من فاصله نداشتند که ناگهان یک کلوتر سفید دهانش را باز کرد و جیغ زد: نه!
نمی دانم آن لحظه چه حالی داشتم. احتمالا فکم پایین افتاده بود و باید با جک بالا می کشیدمش. ولی یادم هست که بدنم خیس عرق شد. عرق سرد. قلبم داشت مثل قلب گنجشک می زد. قیصر بود. از گردنبند شناختمش. برگشت و مثل همیشه توی چشمهایم خیره شد. ته چشمهایش برق عجیبی بود. چند لحظه خیره ماندیم و بعد انگار که از خواب بیدار شده باشد، خودش را تکانی داد و با سر اشاره کرد که یعنی برو. آرام آرام خودم را رساندم به حمام. یک گوشه کز کردم .ساعت ها با خودم فکر کردم که آیا قیصر واقعا حرف زده بود؟ خیالی بود یا واقعی، نمی دانم. همین قدر می دانم که جانم را نجات داد.
کلوترها آن روز هر چه که می توانستند با خودشان بردند. من از ترسم تا عصر توی حمام قایم شدم . گاهی که در را باز می کردم تا سرکی بکشم یکی از آنها با حالت تهاجمی دهانش را باز می کرد که یعنی همان جا بمان. انگار این بار آنها یاد می دادند و ما یاد می گرفتیم.
شب که شد، از لای در نگاه کردم و دیدم که همه رفته اند. خانه بدجوری ریخت و پاش شده بود. کشوها باز بود و لباس ها این طرف و آن طرف پخش بودند. آشپزخانه مثل آشغالدانی شده بود.
رفتم طرف پنجره.هیچ کلوتری دیده نمی شد.هنوز مبهوت و وحشت زده بودم. حوصله نداشتم خانه را جمع و جور کنم. آب قطع شده بود. هیچ صدایی از شهر نمی آمد. انگار همه بهت زده بودند. تلویزیون را روشن کردم. برفک پخش می کرد. چند تا سیگار پشت سر هم کشیدم و بالاخره روی کاناپه ای که پر از لباس های پخش و پلا بود خوابم برد.
صبح با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. فرزاد بود. با صدایی که انگار از ته چاه در می آمد پرسید: بیرون رو دیدی؟
گوشی را قطع کردم و رفتم دم پنجره. هزاران یا شاید میلیون ها کلوتر سیاه مثل یک گرداب بزرگ توی آسمان داشتند چرخ می زدند. درست مثل کرکس هایی که منتظر طعمه های خود هستند.این پایین اما منظره ی عجیب تری بود. جنازه ی صدها کلوتر سفید کف خیابان را پر کرده بود.حتما قیصر را هم کشته بودند. با خودم گفتم: لعنتی ها به خودشون هم رحم نمی کنن.دیگه چیز براقی توی خونه ها نیست. حالا چی میخوان ببرن؟
درها و پنجره ها را محکم بستم. حوالی ظهر بود که بالاخره پایین آمدند. انگار جلسه شان تمام شده بود.خودشان را به شیشه ها میکوبیدند و آنها را می شکستند و وارد خانه ها می شدند.دفتر و قلم برداشتم و رفتم توی دستشویی قایم شدم. باید همه ی اینها را می نوشتم.گفتم گور پدرشان. هر چی می خواهند ببرند.
چند لحظه گوش دادم. هیچ صدایی نمی آمد. در را آرام باز کردم. صدها کلوتر سیاه کف اتاق نشسته بودند و خیره نگاهم می کردند.توی چشم هاشان برق ترسناکی بود. یکی از کلوترها دهانش را باز کرد و با لحنی ترسناک و فش فش مانند گفت: چشم ها!
و بعد همه با هم شروع کردند به فش فش کردن: چشم ها ! چشم ها! چشم ها!
فکری وحشتناک برای یک لحظه از مغزم گذشت .چشم ها.چشم های من. آنها هم حتما برق می زنند. تنها چیز براقی که باقی مانده است. حالا می فهمم چرا عاشق خیره شدن توی چشم بودند.
...

الان که دارم اینها را می نویسم، نیم ساعتی می شود که خودشان را به در دستشویی می کوبند. شانس آوردم که در دستشویی شیشه ندارد. ولی زیاد طاقت نمی اورم. اینجا هیچ غذایی نیست. یا از گرسنگی می میرم یا اینکه بیرون می روم و کشته می شوم. خدایا کمکم کن!
.
.
.
الان دقیقا 4 ساعت و 18 دقیقه است که توی دستشویی حبس شده ام. مامان همیشه می گفت چرا موقع خواب ساعتت را باز نمی کنی؟ شاید به فکر امروز بوده ام . هر چند اگر ساعت نداشتم شاید این طور گذر وقت را احساس نمی کردم.کاشکی به جای ساعت موبایلم همراهم بود.
شکمم به قار و قور افتاده.لعنتی! دیشب که شام نخورده خوابیدم. امروز هم تا به خودم بیایم این اجنه ریختند توی خانه. دیگر خودشان را به در نمی کوبند. یک بار که از گوشه در نگاه کردم، دیدم با همان نگاه های خیره و سردشان کف اتاق نشسته اند و تکان نمیخورند. منتظر هستند طعمه خودش برود سراغشان. اما این آرزو را به گور می برند.
.
.
.
ساعت 21:35 دقیقه ی پنجشنبه است.13 ساعت است که اینجا حبس شده ام. آب از دیشب قطع است. بعد از کلی کلنجار رفتن، بالاخره خودم را راضی کردم که چند جرعه از آب ولرم توی آفتابه را سر بکشم. گرسنگی اما امانم را داشت می برید. تا اینکه حدود یک ساعت قبل که در را باز کردم تا ببینم چه خبر است یکی شان خودش را به در کوبید و از لای در افتاد توی حمام. فوری در را بستم و پایم را گذاشتم روی گردنش. کلوترها مثل گلوله های توپ خودشان را به در می کوبیدند و صداهایی مثل ناله از گلوشان در می آمد. گردنش را محکم چسبیدم و روبروی صورتم گرفتم . چشم هایش داشت از حدقه بیرون می زد. به دست و پا زدن افتاده بود. دوباره با یک کلوتر چشم در چشم شده بودم. این بار اما ترس توی چشم هایش بود. با صدای بلند گفتم:
- میخواین من رو بکشین؟ حالا حالیتون می کنم.
- نه!نه!نه!
- مگه چیکارتون کرده بودیم که حالا به جون ما افتادین؟
صدایی گفت: تو دوست ما ول شود ما هم تو ول شود.
خنده ای بلند سر دادم. صدایم توی حمام پیچید و خودم را هم ترساند. با یک حرکت کله ی کلوتر را کندم. فریاد خفه ای از گلویش در آمد. خونش پاشید توی صورتم. دوباره خودشان را به در کوبیدند و زاری کردند.
.
.
.
باید حوالی نیمه شب باشد. تقریبا یک ساعت قبل ساعت را باز کردم انداختم توی کاسه توالت. حسابی داشت روی مخم راه میرفت. ثانیه های لعنتی انگار درجا می زدند.
کلوتر را خام خام خوردم! خودم هنوز باورم نشده. منی که همیشه غذاهای آماده می خریدم و حتی حوصله ی پختن یک نیمرو را هم نداشتم، حالا یک موجود زنده ی چندش آور را کشتم و بعد پرهایش را کندم و به نیش کشیدمش.گوشت لعنتی اش تلخ بود. بدجوری توی معده ام سنگینی میکند. اما بهتر از هیچ چی است. یادش بخیر آن دوستم که همیشه می گفت: همه چی بهتر از هیچ چی است. آن موقع نمی فهمیدم منظورش چی است. ولی حالا خوب می فهمم.
انگار هر چه خاصیت بد بوده این لعنتی ها از کلاغ به ارث برده اند. وحشی گری و علاقه به چیزهای براق و گوشت تلخ. خوب با ظاهر کبوتری شان سرمان شیره مالیدند. در تمام مدت داشتند از ما سوء استفاده میکردند. میخوردند و می خوابیدند و همه چیز را یاد می گرفتند.در حالی که ما فکر می کردیم لال هستند داشتند زبان ما را یاد می گرفتند. خودمان اینها را ساخته ایم. خودمان ازشان جوجه کشیدیم. خودمان توی خانه مان راهشان دادیم و همه چیز را یادشان دادیم و حالا هر چی بکشیم حقمان است.
.
.
.
دارم از تشنگی می میمرم. آب آفتابه هم تمام شده. چند ساعتی هست صدایی ازشان در نمی آید. احتمالا خستگی یا گرسنگی امان آنها را هم بریده و رفته اند. شاید هم کلکی در کار است.به هر حال میخواهم دوباره نگاهی بیندازم.
...
هِه!انسان بدبخت. خیال کرد ما کوتاه آمد! خیال کرد دوست ما کشت ما گذاشت رفت! حقش بود. ضعیف باید مرد.احمق باید مرد. همیشه حق با قوی بود. این قانون زندگی بود.

رامین رادمنش

Life24
24-08-2009, 13:08
جالب بود.
ممنون

لطفا مثال های بیشتر را ارائه دهید.

Life24
24-08-2009, 14:30
دوستان میخواهم یک نامه بنویسم به شرکت برای شکایت

طرف که زنگ میزنه سفارش میگیره

دعوا داره و اصلا اخلاق خوبی نداره

میخوام نامه رو به مدیریت اونجا بزنم

لطفا راهنمایی کنید اساسی بزنیم

Life24
24-08-2009, 14:31
مقدمه
سازمانهاي اداري باقتضاي هدفي كه دارند و وظايفي كه ملزم بانجام آن هستند بذل مجاهدت و ابراز فعاليت مي نمايند. حاصل كوشش و فعاليت آنها بصورت اوراق و اسنادي در مي آيد كه مجموعه آن پرونده و سابقه موضوع مربوط را تشكيل مي دهد، اين مكاتبات و اسناد كه بطور مستمر و متوالي بوجود مي آيند چگونگي اقدامات و نحوه انجام عمل هر مورد و موضوع را شامل بوده و در اينصورت اسناد ذي قيمت و ارزنده اي هستند كه با صرف وقت و پرداخت هزينه هاي مادي و كوشش هاي انساني به دست آمده اند و ضرورت دارد كه با علاقمندي و برمبناي علمي آنها را طبقه بندي و تنظيم و بالاخره حفظ و نگهداري نمود. واحدهاي سازماني هريك قسمتي از وظايف و خط مشي كلي سازمان را به عهده دارند و در رشته مربوط به خود داراي اختيارات لازم بوده و با انجام وظائف خود بصير و مطلع مي باشند، بنابراين منشاء ايجاد توليد نامه هاي صادره فعاليت و عمليات كاركنان سازمان است كه منفرداً و مجتمعاً تبديل باسناد و اوراق و نامه هايي مي گردد و نامه هاي صادره را بوجود مي آورد. نامه هاي صادره منعكس كننده فعاليتهاي صورت گرفته است كه اگر بدرستي تنظيم و ارسال نگردد روند اجرايي امور را دچار اخلال مي كند. بدين لحاظ و بمنظور يكسان سازي چارچوب نامه هاي صادره از سوي دانشگاه اين مجموعه گردآوري و تقديم مي گردد.

هر نوشته اي كه حاوي يك يا چند موضوع اداري بوده و به عنوان وسيله ارتباط در داخل و خارج سازمان مورد استفاده قرار گيرد.

ويژگيها و مشخصاتي كه نامه هاي اداري را از ساير نامه ها متمايز مي سازد عبارتند از : شماره – تاريخ- عنوان واحد گيرنده- عنوان واحد فرستنده- موضوع- نام و عنوان امضاء كننده نامه- امضاي نامه بوسيله شخص صلاحيتدار- تهيه و نگارش نامه روي كاغذهاي اداري – رعايت ضوابط نامه نگاري.

براي سرعت بخشيدن به جريان برخي از كارها از يادداشت اداري استفاده مي شود. يادداشت اداري از تمامي ويژگيهاي نامه اداري برخوردار نمي باشد. اما چون در برخي از موارد به عنوان سند و مدرك مي تواند ملاك عمل قرار گيرد، بايد به وسيله مقام صلاحيتدار امضاء شود و براي انجام يافتن امور اداري يا مالي در دفتر انديكاتور ثبت گردد.

هر نامه اداري از پنج جزء مذكور در ذيل تشكيل ميشود:
الف- سرلوحه. ب – عناوين گيرنده و فرستنده و موضوع. ج- متن نامه. د- مشخصات امضاء كننده. هـ - گيرندگان رونوشت.

نامه هاي اداري به آن قسمت از نامه اطلاق مي گردد كه معمولاً در بالاي كاغذهاي اداري چاپ شده است. در وزارتخانه ها و موسسات دولتي آرم جمهوري اسلامي ايران، نام وزارتخانه، نام موسسه يا سازمان، شماره، تاريخ، و پيوست مي باشد، برخي از سازمانهاي وابسته به دولت، آرم اختصاصي خود را در بالاي نامه چاپ مي كند.

عنوان گيرنده نامه : منظور از گيرنده يا مخاطب نامه عبارت از شخص، مقام سازماني، سازمان يا واحد سازماني كه نامه به آن خطاب مي شود.
عنوان گيرنده نامه با كلمه «به» مشخص مي شود.
عنوان فرستنده نامه: منظور از فرستنده نامه عبارت از شخص يا مقام سازماني، سازمان يا واحد سازماني كه نامه از طرف او نوشته مي شود. بيان كننده عنوان فرستنده نامه كلمه «از» مي باشد.
موضوع نامه : منظور از موضوع نامه عبارت كوتاه و گويايي است كه مبين محتواي نامه باشد موضوع نامه با كلمه «موضوع» مشخص مي گردد.

_تلخيص موضوع نامه و ذكر آن در بالاي نامه صادره ضروري است و انجام اين امر بايد از طرف تهيه كننده پيش نويس صورت پذيرد. زيرا نامبرده بهتر از ساير مقامات اداري كه در جريان مطالعه نامه قرار مي گيرند صلاحيت خلاصه نمودن موضوع را دارد.
تعيين خلاصه مطالب مندرج در نامه و ذكر آن در بالاي نامه موجبات سهولت و سرعت گردش و مكاتبات را فراهم
مي سازد و براي متصديان ثبت و كنترل و ساير پرسنلي كه نامه را از نظر كلي ملاحظه نموده و يا مورد بررسي و اقدام قرار مي دهند مفيد و ضروري است.

متن نامه مطالب و شرحي است كه در ارتباط با موضوع نامه نوشته مي شود و در حقيقت هدف نامه است و چيزي است كه انگيزه تهيه نامه مي باشد و ممكن است كوتاه و در يك يا چند سطر باشد و يا در يك يا چند صفحه تهيه و تنظيم گردد.

مسئوليت نهايي هر نامه با يك فرد يا مقام سازماني است كه نامه بوسيله وي امضاء مي شود. در اين جا منظور از مشخصات امضاء كننده، مشخصات اداري و فردي شخصي است كه نامه را امضاء مي كند.

منظور از گيرندگان رونوشت، واحدهاي سازماني يا اشخاصي هستند كه مي بايد رونوشت نامه به عنوان آنان صادر گردد و غير از گيرنده اصلي است. گيرندگان رونوشت معمولاً با عبارت «رونوشت به» مشخص مي گردد.
شماره:
تاريخ:
پيوست:
وزارت:
سرلوحه جناب آقاي/سركار خانم ....................
«مشخصات فردي و اداري گيرنده»
(عناوين )
رئيس/مدير/سرپرست/محترم .............
موضوع:
متن:
مشخصات فردي و اداري فرستنده
امضاء
رونوشت به:
گيرندگان رونوشت
نامه هاي اداري از ديدگاه ماهيت كار: نامه هاي خبري- نامه هاي بازدارنده- نامه هاي دستور و درخواستي – نامه هاي هماهنگي.

به وسيله اين گونه نامه ها، نتيجه كار به سازمان يا شخص ذيربط اطلاع داده مي شود. يا ممكن است آغاز يا پايان يك كار را به اطلاع گيرنده نامه و يا ارباب رجوع برساند.

به نامه هايي اطلاق ميشود كه از انجام يا متن كار و يا بروز حادثه اي جلوگيري بعمل آورد. اينگونه نامه ها اقداماتي را كه توسط سازمان يا افراد شروع شده و يا در حال شكل گرفتن است، بطور موقت و يا دائم متوقف مي كند.

اين نامه ها كه بيش تر نامه هاي اداري را تشكيل مي دهند دستور يا درخواست انجام گرفتن كاري است كه ممكن است از سازمان يا فردي خواسته شود يا نتيجه كار از آنها سئوال گردد.

اين گونه نامه ها براي هم آهنگي بين واحدهاي مختلف سازمان تهيه ميشود و يا ممكن است در موردي بين دو يا چند موسسه يا وزارتخانه ايجاد هم آهنگي كند مانند بخشنامه ها .

مراحلي كه براي تهيه و تنظيم يك نامه اداري معمولا لازم است از اين قرار است:

پيش از آنكه نامه اي نوشته شود و يا دستور نوشتن آن صادر گردد، لازم است با طرح چند سوال ضرورت نوشتن نامه محرز شود. بررسي قبل از نوشتن باعث خواهد شد كه از مكاتبات اضافي و بيهوده جلوگيري شود و نامه بدون دليل تهيه نگردد، بدين ترتيب در هزينه ها و وقت صرفه جويي بعمل خواهد آمد.

تهيه پيش نويس پايه و اساس نامه و در حقيقت طي كامل مراحل نگارش آن از ابتدا تا پايان كار مي باشد. تهيه پيش نويس نياز به فراهم آوردن مقدماتي دارد كه براي سهولت مطالعه، آنرا در دو قسمت آماده سازي مقدمات و تدوين مورد بررسي قرار ميدهيم.

مقدماتي كه براي تهيه نامه اداري و يا اصولاً هر نوع نوشته علمي ديگر بايد فراهم شوند عبارتند از تعيين و تحصيل منابع مورد نياز و سپس تعيين چارچوب و تنظيم فهرست مطالبي كه بايد در نامه قيد شود.

براي تهيه يك نامه خوب و موثر كه مطالب و محتواي آن، مستند و مستدل ومتكي بر قواعد باشد گرچه نويسنده نامه بيش از هر چيز در هنگام نوشتن از حافظه و اطلاعات خود ياري مي جويد، ولي در اغلب موارد از مراجعه به منابع مختلف به ويژه پرونده جهت مطالعه بيشتر بي نياز نمي باشد.

اين مرحله به تهيه و تنظيم فهرست مطالب اختصاص دارد كه در حقيقت طرح و چارچوب ذهني كار در اين مرحله آماد ه مي شود. در اين مرحله نويسنده بايد هنگام نوشتن نامه، مطالب و مسائل را كه پيرامون نامه به ذهن او مي رسد يادداشت كند. مطالب يادداشت شده را دوباره مورد تجزيه و تحليل قرار دهد و براساس اهميت تنظيم كند. ممكن است مطالبي از آن حذف و يا مواردي به آن اضافه شود. فهرست نهايي تقريباً چارچوب اصلي ما در ساختمان نامه است.

كه شامل نحوه تنظيم عناوين و نيز تنظيم متن نامه است



نامه هاي اداري معمولاً مقدمه اي دارند، اين مقدمه ممكن است كوتاه و در چند كلمه خلاصه شود يا چندين سطر را به خود اختصاص دهد. هر مقدمه اي با توجه به موضوع آن صورت مختلفي خواهد داشت. چنانچه نامه تهيه شده در پاسخ يا پيرو نامه اي باشد، در اين حالت ذكر شماره و تاريخ و عنوان مختصر موضوع نامه قبلي مقدمه نامه جديد محسوب ميشود، ولي اگر نامه بدون سابقه و جديد باشد لازمست كه براي روشن شدن ذهن مخاطب و هم چنين براي آماده كردن مسير فكر او براي پذيرش و دريافت پيام توضيح قبل از پرداختن به اصل موضوع داده شود كه همين يك يا دو سطر بعنوان مقدمه تلقي ميگردد.
اصل موضوع- از آنجا كه نامه يكي از مهم ترين وسايل ايجاد ارتباط در سازمانها و ادارات شناخته شده است. شايسته است كه به بهترين وجهي به رشته تحرير درآيد. در اين مورد ساده نويسي توصيه ميشود. زيرا ساده و بي تكلف نوشتن تفهيم و امكان پذير ساخته و نياز به توضيح اضافه را كم ميكند. نامه هاي اداري بايد آن چنان تهيه شوند كه براحتي منظور و هدف پيام دهنده را بازگو كند و خواننده پس از مطالعه، آن چه را كه مراد نويسنده بوده است بطور كامل دريابد.
اختتام و نتيجه گيري- نامه هاي اداري ممكن است به گونه هاي مختلف پايان پذيرند. ولي آنچه در پايان نامه بيشتر به چشم مي خورد، نشان دهنده اهميت آن و ترغيب اقدام كننده در سرعت بخشيدن به انجام گرفتن درخواست و ارسال پاسخ است. از طرفي بهتر است در نامه هاي جوابيه، نتيجه مثبت و يا منفي كاملاً مشخص شود.

پس از آنكه پيش نويس تهيه گرديد، لازمست قبل از ماشين شدن مورد بررسي قرار گيرد. اين بررسي براي حصول اطمينان از كفايت و كارآيي و تاثير مطالب طرح شده است. در مورد پاسخ نامه ها مي توان نامه واصله را با پيش نويس نامه جوابيه تهيه شده مقايسه كرد تا اطمينان حاصل شود كه پيش نويس تهيه شده كامل و بدون نقض بوده و به تمام سئوالات يا درخواستهاي فرستنده نامه پاسخ گفته شده است. در ساير موارد براي بازبيني پيش نويس مي توان از فهرست بررسي (چك ليست) استفاده كرد و براساس آن نسبت به بررسي مجدد پيش نويس اقدام نمود. در فهرست بررسي پيش نويس، سئوالاتي مطرح مي گردد كه بررسي پاسخ آنها نمايشگر كفايت يا كافي نبودن پيش نويس است.
ساير اقدامات – پس از آنكه پيش نويس تهيه شده از هر جهت مورد تاييد تهيه كننده آن قرار گرفت ذيل آنرا امضاء و براي مقامي كه بايد امضاء نهايي نمايد مي فرستد. مقام مزبور پس از مطالعه، چك و اصلاح لازم را بعمل ميآورد و عنداللزوم با افزودن و يا كم كردن مطالبي به آن، پيش نويس را بطور مقدماتي امضاء مي كند و براي ماشين نمودن به واحد مربوطه مي فرستد.
- رعايت شان سلسله مراتب مقامات اداري در مكاتباتمعمولاً مخاطب و دريافت كننده نامه نسبت به نويسنده و فرستنده با توجه به سلسله مراتب اداري يكي از حالات زير را دارد:
الف- مقام مافوق و ارشد است.
ب- همرديف ميباشد.
ج- مادون و زير دست فرستنده نامه است.
در هريك از حالات فوق نزاكت و ادب اداري متناسب به مقام گيرنده نامه بايد در نظر گرفته شود بدين كيفيت كه خارج از اصل مطلب و موضوع مورد مكاتبه كه بايد با كمال سادگي و وضوح نگاشته شود توجه باين نكات هم ضروري است.
الف- ممكن است نامه ابتداء بساكن يعني اولين نامه اي باشد كه در موضوع مورد مكاتبه نوشته مي شود بنابراين بعد از ذكر عنوان گيرنده و درج موضوع كلي بلافاصله باصل مطلب پرداخته ميشود و ضمن نامه اصطلاحات اداري بشرح زير عنوان ميگردد:
بمقام مافوق:
« خاطر عالي مستحضر است كه... » «باستحضار ميرساند»...
«توجه آن مقام را باين موضوع معطوف مي دارد كه ...»
و جملات و عبارات مشابه. بمقام همرديف:
«باطلاع ميرساند...»
«اشعار مي دارد...» «بطوري كه اطلاع داريد..» و جملات مشابه.

بمقام مادون و زيردست:
«تذكر مي دهد»
«لازم است يادآوري نمايد كه»
محتاج تذكر است» و جملات مشابه .
هرگاه ضمن نامه تقاضاي انجام كاري شده باشد بهتر است از اين كلمات و اصطلاحات اداري استفاده شود:
مقامات مافوق: «متمني است دستور فرمائيد» يا «تمنا دارد مقرر فرمائيد»مقامات همرديف: «خواهشمند است دستور فرمائيد» يا «تقاضا دارد كه دستور فرمائيد».مقامات مادون: «مقتضي است..» يا «لازم است دستور دهيد...» و موارد مشابه.
- ايجاد ارتباط در مكاتبات
نامه اي كه از سازمان صادر مي گردد ممكن است كه در سازمان گيرنده سابقه داشته باشد و يا در پاسخ نامه طرف مكاتبه فرستاده شود در اينصورت از نظر امكان كنترل گردش نامه و بدست آوردن سوابق آن ضرورت دارد بشماره هاي مكاتبات و نامه هاي طرف گيرنده اشاره شود در اين صورت:
الف- اگر نامه در پاسخ نامه طرف مكاتبه صادر گردد بعد از ذكر عنوان شماره و تاريخ نامه گيرنده باين شرح قيد
مي گردد:
«در پاسخ نامه شماره ......... مورخ»
«عطف به نامه شماره ..........مورخ»
ب- هرگاه نامه در دنباله مكاتبات گذشته فرستنده نامه باشد و بعد از آخرين مكاتبه نامه اي از گيرنده دريافت نشده است بعد از عنوان باين شرح انشاء مي گردد:
«در تعقيب نامه شماره ....... مورخ .......... »
«پيرو نامه شماره ...... مورخ............»
ذكر شماره نامه بمتصديان كنترل گردش نامه و بايگانيها امكان مي دهد كه بسرعت و به سهولت به پرونده و سوابق مربوطه دسترسي پيدا كنند.
گردآوري وتنظيم:
دبيرخانه كل دانشگاه شهيد چمران اهواز 1 تعريف نامه اداري 2 مشخصات نامه اداري 3 يادداشت اداري 4 اجزاي نامه هاي اداري 4.1 سرلوحه 4.2 عنوان هاي گيرنده، فرستنده و موضوع نامه 4.3 متن نامه 4.4 مشخصات امضاء كننده 4.5 گيرندگان رونوشت 5 نامه هاي خبري 6 نامه هاي بازدارنده 3- نامه هاي دستوري يا درخواستي: 7 نامه هاي هماهنگي 8 مراحل تهيه نامه هاي اداري 8.1 مرحله اول - بررسي قبل از نگارش 8.2 مرحله دوم- تهيه پيش نويس 8.2.1 آماده سازي مقدمات 1- تعيين و تحصيل منابع مورد نياز 2- تعيين چارچوب كار و تنظيم فهرست مطالب 8.2.2 تدوين نامه1 -نحوه تنظيم عناوين نامه- تنظيم عناين نامه در مكاتبات اداري بستگي به مخاطب، فرستنده و موضوع نامه دارد. انتخاب عنوان صحيح، آغازگري منطقي و اثري مطلوب درگيرنده نامه خواهد داشت. عنوان مناسب مخاطب را وادار مي كند نامه را به دقت مورد مطالعه قرار داده و جوابي منطقي و مناسب به آن بدهد. 2- تنظيم متن نامه – بطور كلي متن هر نامه اي از سه بخش تشكيل مي شود . مقدمه – اصل موضوع و نتيجه گيري و اختتام مطلب. 8.3 مقدمه 8.4 مرحله سوم- بررسي پيش نويس

فرشچیان یزدی
26-08-2009, 12:46
ابتدا باید در مورد موضوع کاملا فکر کنی و اینکه هدفت در این نامه چه هست
مثلا اگه در خواستی داشته باشی باید حتما ان را واضح مطرح کنی
یکی دیگه از مواردی که مهم است اینکه طرف مقابل چه شخصیتی دارد مثلا نامه به یک مدیر با نامه به یک شخصیت مملکتی ویا یک رییس فرق دارد
البته موضوع خیلی پیچیده نیست فقط خیلی گسترده است
مثلا
احتراما به استحضار میرساند ....( موضوع ) ... ( نظر و یا درخواست ) ... خواهشمنداست دستورات لازم مبذول گردد و...
اگه موضوع رو مطرح کرده بودی راحت تر بود

موفق باشی :31:

Rahe Kavir
26-08-2009, 12:59
دوستان میخواهم یک نامه بنویسم به شرکت برای شکایت

طرف که زنگ میزنه سفارش میگیره

دعوا داره و اصلا اخلاق خوبی نداره

میخوام نامه رو به مدیریت اونجا بزنم

لطفا راهنمایی کنید اساسی بزنیم


نامه هايي كه معمولا براي شكايت نوشته ميشه اگه امضاي چندنفرپايين نامه باشه تاثيرخيلي خيلي بيشتري داره
اگه اون شخص به چندنفر زنگ ميزنه وسفارش ميگيره شما ميتونيندبا اونا هماهنگ كنيد ونامه بزنيد تاثيربيشتري داره

اين نامه ها معمولا موضوع نداره و به روش زير تهيه ميشود :20:


رياست محترم شركت .....

باسلام واحترام
........... همانگونه كه مستحضريد در مناسبات اداري و همكاري دوجانبه مهمترين اصل رعايت ادب واحترام طرفين مي باشد ............

اگه دقيقا بگي شما كارتون چيه وطرف كارش دقيقا چيه ، ورفتارش چه طوريه من كمكت ميكنم

Life24
03-09-2009, 12:15
با درود

یکی از دوستان به من زنگ زد و یک نامه اداری رو خواست براش بنویسیم :31:

موضوع از این قرار است که
رفیق ما میره رستوران (وابسته به محل کارش)
و ساعت 9 پول غذا رزرو شده را میده
غذا هم از روز قبل رزور باید کرد

ولی تا ساعت 9:47 دقیقه خبری از غذا نمیشه

و ساعت 9:47 دقیقه هم غذای سردی را به این دوست ما می دهند

حال من خواهش میکنم یک متن درست و حسابی دوستان به ما بدهند
که غذایی که از روز قبل رزرو میشه

باید 47 دقیق طول بکشه و اخر هم سرد باشد؟
میخوام یک طور بگم که اصلا اگر بخواهند غذا را همان موقع هم درست کنند ایا 47 دقیقت طول میکشه؟

اقا لطفا به من کمک کنید
من بهش قوبل دادم
که نامه رو براش تهیه و تنظیم میکنم

دوستان کمک :11:

gmuosavi
18-10-2009, 09:00
سلام دوستان

شاعر این بیت چه کسیه ؟!

اگر ز کوي تو، بويي به ما رساند باد ‏
به مژده، جام جهان را به باد خواهم داد
نه در برابر چشمي، نه از نظر غايب ( یا - نه در برابر چشمی نه غایب از نظری )
نه ياد مي کني از من، نه مي روي از ياد

با تشکر از دل تنگم عزیز

ممنون

zamibaroot
03-11-2009, 09:20
کسی میدونه لوگو برای نامه های اداری رو باید از کجا تهیه کرد؟؟؟

NASER-XP
07-11-2009, 01:04
mamno00nam az lotfetooon kheiilii zahmat keshiiidin harchiii man khastam ta hala az in sait tonestam biyabam motashakeram az zahamatetooon eradat mand shoma zhmadzadeh

mohammad502
17-01-2010, 16:06
خیلی ممنون. استفاده کردم. فقط کاش روش تعیین شماره نامه رو هم توضیح میدادین.

senia
29-01-2010, 08:12
من میخوام درخواست صورت وضعیت بدم
چطور میتونم این نامه رو بنویسم؟

mehdi199
02-04-2010, 09:08
سلام
نامه نوشتن برای اشخاص بلند پایه کشوری چگونه است .ممنون می شم کمکم کنید

amirakhavan
29-08-2010, 07:14
در مورد فونت و نوع اندازه قلم و نوع سایز کاغذ و همچنین اندازه اطراف حاشیه ها اگر کمکی بکنین ممنون میشم ... :11:

hesam68
20-12-2010, 11:43
سلام

چند تا شعر در مورد زمستان میخوام
هر چی سرچ کردم همشون غمگین بودن
من شعری میخوام که زیبایی های زمستونو به تصویر بکشه و انرژی بخش باشه
ممنون میشم راهنماییم بکنین

Ghorbat22
22-12-2010, 18:30
سلام

چند تا شعر در مورد زمستان میخوام
هر چی سرچ کردم همشون غمگین بودن
من شعری میخوام که زیبایی های زمستونو به تصویر بکشه و انرژی بخش باشه
ممنون میشم راهنماییم بکنین


من این دو مورد رو پیدا کردم ,امیدوارم به دردتون بخوره :20:

:

زمستان فصل با طروات و زیبا

که کمتر از بهار نیست

فصل سرد و ساده

با چهره ی گشاده

فصل مهربانی

با انگیزه ی سرشار

ما سردی ها ی زمستان را

با نفس های تو بهار خواهیم کرد

زمستان فصل خواهش است

فصل جوشش است

کمتر از بهار نیست ...

"گیتـــا تاجبخش"


+

چه سرمایی چه سرمایی

زمستان سخت در راه است

زمستان است این هوا و سرمای سوزان است

نگاهی منتظر بر راه ها نبیند کس

به جز لختی که روی درخت پیر

نشسته کز کنان کرکس

هوا بیمار بیمار است

و شولایی سفید اندر سفید کشیده دور تا دور ِ زمین را

زمان هوش از سر خود وانهاده

رمق در گرگ ها نیست بهره زوزه

زمستان سرد و سوزان است و سرما تا استخوان ها رخنه کرده

زمستان چهره ی تلخ بهاران است

....



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

alone girl 22
23-12-2010, 00:45
غربت جان ممنون بابت شعر زیبا + عکس فوق العاده زیبا که از زمستون گذاشتی 3>:40:

alone girl 22
23-12-2010, 00:47
عزیزم میشه چند بیت در مورد تنهایی و غم بذاری مرســــــــــی:11:

Ghorbat22
24-12-2010, 16:08
عزیزم میشه چند بیت در مورد تنهایی و غم بذاری مرســــــــــی:11:

فک میکنم این تاپیک خیلی مناسب باشه واسه درخواستت :


شعر هاي تنهايي و مرگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


:20:

MOHAMMAD_ASEMOONI
17-02-2011, 16:10
سلام


سراینده ی سرودِ زیبا و جاودانه ی ای ایران دکتر حسینِ گل گلاب , اون رو طوری سرود که همه ی واژهاش فارسی باشه اما حقیقت اینه که 3 واژه ی عربی در اون هست :



کد:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




در ان پایگاه گفته شده که در این سرود تنها وازه های پارسی به کار رفته ولی 3 واژه یِ عربی در آن به کار رفته


اي ايران اي مرز پر گهر


اي خاکت سرچشمه ي هنر


دور از تو انديشه ي بدان


پاينده ماني تو جاودان


اي دشمن ار تو سنگ خاره اي من آهنم


جان من فداي خاک پاک ميهنم


مهر تو چون شد پيشه ام


دور از تو نيست انديشه ام


پاينده باد خاک ايران ما


سنگ کوهت درّ و گوهر است



خاک دشتت بهتر از زر است


مهرت از دل کي برون کنم


برگو بي مهر تو چون کنم



تا گردش جهان و دور آسمان به پاست


نور ايزدي هميشه رهنماي ماست


مهر تو چون شد پيشه ام


دور از تو نيست انديشه ام


در راه تو کي ارزشي د ارد اين اين جان ما


پاينده باد خاک ايران ما


ايران اي خرّم بهشت من


روشن از تو سرنوشت من


گر بارد آتش به پيکرم


جز مهرت در دل نپرورم


از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گلم


مهر اگر برون رود تهي شود دلم


مهر تو چون شد پيشه ام


دور از تو نيست انديشه ام


در راه تو کي ارزشي دارد اين جان ما


پاينده باد خاک ايران ما

Haj_Amoo
17-02-2011, 18:07
در عجبم که این حساسیت‏ها روی واژه‏های فارسی که از عربی گرفته شدن چه دلیل منطقی‎ای داره؟!!

MOHAMMAD_ASEMOONI
18-02-2011, 13:08
در عجبم که این حساسیت‏ها روی واژه‏های فارسی که از عربی گرفته شدن چه دلیل منطقی‎ای داره؟!!

سلام
:)

بنده اتفاقی وارد اون سایت شدم دیدم نوشته تمامِ کلماتِ این سرود فارسی هست .

تازه اونموقع بود که فهمیدم غیر از زیبا بودنش , این ویژگی رو هم داره که که همه ی کلماتش فارسی هست .

اما وقتی خوندمش متوجه شدم که این حرف درست نیست بلکه سه کلمه ی عربی داره

وگرنه سالهای سال بود که می شنیدمش اما هرگز به به این فکر نبودم که کلماتش فارسیه یا نه .

:)

اگر مرحومِ دکتر چنین حرفی نزده بود یا اگر حرفشون درست بود الان این تاپیک وجود نداشت .
:)

Hamid Hamid
18-02-2011, 14:59
اگر مرحومِ دکتر چنین حرفی نزده بود یا اگر حرفشون درست بود الان این تاپیک وجود نداشت .
سلام محمد جان ... خسته نباشيد ...
يه درخواست ... براي اون 2 كلمه ي اول : دور * فدا ... ميتوني بي زحمت تو زبان عربي مثال بزني؟ من در حد عربي دبيرستان عربي رو بلدم ... اگه ساده باشه مثال هاتون خيلي خوبه ...
ممنون:11:

Haj_Amoo
18-02-2011, 21:33
اگر مرحومِ دکتر چنین حرفی نزده بود یا اگر حرفشون درست بود الان این تاپیک وجود نداشت .ببخشید! منظور من شما نبودین، کلی گفتم!!

سلام محمد جان ... خسته نباشيد ...
يه درخواست ... براي اون 2 كلمه ي اول : دور * فدا ... ميتوني بي زحمت تو زبان عربي مثال بزني؟ من در حد عربي دبيرستان عربي رو بلدم ... اگه ساده باشه مثال هاتون خيلي خوبه ...
ممنون[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]فرهنگ عمید نوشته که هردو عربی هستن. ولی مثال عربی ننوشته (که طبیعی هم هست!)

ادوار جمع مکسر داره دور هست که نشون میده عربیه! (هرچند که قائده‏ی بی‏قائده‏ی جمع مکسر به واژه‏های فارسی هم راه پیدا کرده و جمع‏هایی مثل میادین ساخته! ولی این یکی دیگه واقعن عربیه!)

فقط می‏تونم ارجاع‏تون بدم و لغت‏نامه‏ی آزاد ویکی‏پدیای عربی! مثلن این دو مدخل:
1. دُور

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید2. دَور

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

abasfar
29-03-2011, 20:29
سلام من تو یک پژوهش دارم کار میکنم و میخوام یک نرم افزار بسازم که کارش اینکه ریشه کلمه را پیدا کننه کسی میتونه بگه که ریشه کلمه در زبان فارسی را با چه الگویی میشه گرفت
من راستش ترک هستم به همین خاطر زیاد به زبان فارسی اشنایی ندارم همان حددی که تو مدرسه و دانشگاه حفظ کردم و نمره ام را گرفتم پس نیاز به کمک شما دارم :10:

Haj_Amoo
29-03-2011, 21:32
واژه‎هایی که توی فارسی استفاده میشن چند دسته هستن و ریشه‎ی هرکدوم از روشی به دست می‎یاد! البته من دقیقن متوجه نیستم که منظور شما از ریشه چیه، چون گاهی منظور از ریشه‎ی کلمه، تبار کلمه هست که آیا واژه عربی هست، یا یونانی، یا پهلوی یا ... .
زبان فارسی یه زبان هندواروپایی هست! اشتقاق کلمه‎ها از یه ریشه (معمولن سه حرفی) مربوط به زبان‎های سامی مثل عربی و عبری میشه! (البته واژه‎های عبری و عربی توی زبان فارسی (بدون استثنا) ساده تلقی میشن صرف نظر از وضعیت‎شون توی زبان مبدا)
اگه بخوام توی یک کلمه از چیزی نام ببرم که بشه نام‎اش رو ریشه‎ی اسم گذاشت، اون بن مضارع هر فعل هست که در ترکیب با وندها، اسم مشتق میسازه! مشخصه اگه شما یه بانک اطلاعاتی خوب از وند‎ها و بن‎های مضارع تو زبان فارسی داشته باشین می‎تونین با دقت نزدیک به 60 تا 70 درصد، ریشه‎ی اسم مشتق رو مشخص کنین!
ولی اسم‎های ساده و مرکب، ریشه‎ای ندارن!!

abasfar
29-03-2011, 23:24
ممنون از جواب شما میشه بیشتر توضیح بدید
منضور من از ریشه " تبار کلمه " نیست پس بگفته شما بن مضارع است حالا من زیاد به مفهوم کار ندارم لطف کنید بیشتر توضیح دهید و من این پایگاه داده ای که شما گفتید را از کجا میتونم گیر بیارم
راستش یکی از دوستان من میخواست یک نرم افزار بنویسه سال 1387 اشتباه نکنم به صورت انلاین
با یک ارسال ایمیل به یکی از وزارت های ترکیه اونا خودشون زنگ زده بودند و باهاش هماهنگ شده بودند و خیلی هم استقبال کرده بودند و از اونها اطلاعات گرفته بود اما از **** بعد از چند ماه رفت امد نتونسته بود اطلاعاتی بگیره خودش هم اطلاعات فرهنگی بود نه چیز دیگه
من هم نمیخوام این ماجرا سر من بیاد پس از شما درخواست میکنم لطف کنید راهنمایی ام کنید

dusti55
30-03-2011, 01:18
ممنون از جواب شما میشه بیشتر توضیح بدید
منضور من از ریشه " تبار کلمه " نیست پس بگفته شما بن مضارع است حالا من زیاد به مفهوم کار ندارم لطف کنید بیشتر توضیح دهید و من این پایگاه داده ای که شما گفتید را از کجا میتونم گیر بیارم
راستش یکی از دوستان من میخواست یک نرم افزار بنویسه سال 1387 اشتباه نکنم به صورت انلاین
با یک ارسال ایمیل به یکی از وزارت های ترکیه اونا خودشون زنگ زده بودند و باهاش هماهنگ شده بودند و خیلی هم استقبال کرده بودند و از اونها اطلاعات گرفته بود اما از ا*ر*ش*ا*د* ایران بعد از چند ماه رفت امد نتونسته بود اطلاعاتی بگیره خودش هم اطلاعات فرهنگی بود نه چیز دیگه
من هم نمیخوام این ماجرا سر من بیاد پس از شما درخواست میکنم لطف کنید راهنمایی ام کنید

سلام.
این که شما قبل از کار، نظرخواهی کرده‌اید کار خوبیست. به نظرم چنین زمینه‌ای نیاز به درنگ و تأمل دارد و اصلاً عجله و شتاب صلاح نیست.
در پروژه‌های این چنینی که طیف گسترده‌ای از مهارت‌ها، تخصص‌ها و تجارب را مطلبد حتماً می‌بایست کار، به صورت گروهی و تیمی باشد و تقسیم وظایف خوب باشد. بعیدست کسی به تنهایی از پس کار شایسته بر آید! مثلاً: شاخه‌ها/زیرشاخه‌ها و میان‌رشته‌های زبان‌شناسی- خط- ادبیات- نرم‌افزار و غیره.
... در کشوری که اکثریت قریب به اتفاق توانایی بکارگیری زبان فارسی را دارند و شبانه و روز در محیطی زندگی می‌کنند که این زبان دائم و مکرر شنیده و خوانده می‌شود نباید دشواری کار شبیه زبان خارجی و بیگانه انگلیسی باشد! بسیاری از استادان و صاحب‌نظران زبان فارسی، اصالتاً غیر فارسی‌زبان بوده‌اند! چنان که هم اکنون نیز بزرگانی هستند، نکته مطرح، عشق و علاقه همراه با تجربه و تخصص است.
مشکل اصلی سر راه چنین کارهایی برای زبان فارسی، مسأله خط است! و در امتدادش رسم خط! بر فرض هم از لحاظ علمی مشکل چگونگی و شناخت ریشه کلمه حل بشود ولی به دلیل نقاط ضعف بنیادی خط خاورمیانه‌ای و رسم خط فارسی (در مورد خط، نقطه قوت زبان ترکی استانبولی است)، از بعد فنی، پیاده‌سازی سامانه/سیستم‌های هوشمند ماشینی بسیار دشوار است و سامانه/سیستم با مسائل پیش‌بینی نشده بر خورد می‌کند!
...
در مورد پایگاه داده/دیتابیس، گنجینه رایگان و آزاد شاعران گنجور منبعی برای چنین کارهایی می‌تواند باشد.

abasfar
30-03-2011, 10:46
سلام.
این که شما قبل از کار، نظرخواهی کرده‌اید کار خوبیست. به نظرم چنین زمینه‌ای نیاز به درنگ و تأمل دارد و اصلاً عجله و شتاب صلاح نیست.
در پروژه‌های این چنینی که طیف گسترده‌ای از مهارت‌ها، تخصص‌ها و تجارب را مطلبد حتماً می‌بایست کار، به صورت گروهی و تیمی باشد و تقسیم وظایف خوب باشد. بعیدست کسی به تنهایی از پس کار شایسته بر آید! مثلاً: شاخه‌ها/زیرشاخه‌ها و میان‌رشته‌های زبان‌شناسی- خط- ادبیات- نرم‌افزار و غیره.
... در کشوری که اکثریت قریب به اتفاق توانایی بکارگیری زبان فارسی را دارند و شبانه و روز در محیطی زندگی می‌کنند که این زبان دائم و مکرر شنیده و خوانده می‌شود نباید دشواری کار شبیه زبان خارجی و بیگانه انگلیسی باشد! بسیاری از استادان و صاحب‌نظران زبان فارسی، اصالتاً غیر فارسی‌زبان بوده‌اند! چنان که هم اکنون نیز بزرگانی هستند، نکته مطرح، عشق و علاقه همراه با تجربه و تخصص است.
مشکل اصلی سر راه چنین کارهایی برای زبان فارسی، مسأله خط است! و در امتدادش رسم خط! بر فرض هم از لحاظ علمی مشکل چگونگی و شناخت ریشه کلمه حل بشود ولی به دلیل نقاط ضعف بنیادی خط خاورمیانه‌ای و رسم خط فارسی (در مورد خط، نقطه قوت زبان ترکی استانبولی است)، از بعد فنی، پیاده‌سازی سامانه/سیستم‌های هوشمند ماشینی بسیار دشوار است و سامانه/سیستم با مسائل پیش‌بینی نشده بر خورد می‌کند!
...
در مورد پایگاه داده/دیتابیس، گنجینه رایگان و آزاد شاعران گنجور منبعی برای چنین کارهایی می‌تواند باشد.

دوست عزیز ممنون از جواب شما
اما مشکل اساسی ما در این پروژه این است که این پروژه فرهنگی است و تا پروژه کامل شود و وزارت ارشاد تایید کنند خبری از پول نیست و امکان شکست هم وجود دارد 8% بهمین خاطر خیلی کم کسی وارد این پروژه میشه

حالا فهمیدید ما چرا کسی را برای این کار بکار نمیبریم (متخصص ) حالا کسی میتونه مارا کمک کنه
راستش پست اخر به جای اینکه تقسیم غلبه کننه برعکس ضرب افزایشی کرد
من منضور استادمان رسم خط و خطی را نفهمیدم

abasfar
30-03-2011, 11:16
سلام.
این که شما قبل از کار، نظرخواهی کرده‌اید کار خوبیست. به نظرم چنین زمینه‌ای نیاز به درنگ و تأمل دارد و اصلاً عجله و شتاب صلاح نیست.
در پروژه‌های این چنینی که طیف گسترده‌ای از مهارت‌ها، تخصص‌ها و تجارب را مطلبد حتماً می‌بایست کار، به صورت گروهی و تیمی باشد و تقسیم وظایف خوب باشد. بعیدست کسی به تنهایی از پس کار شایسته بر آید! مثلاً: شاخه‌ها/زیرشاخه‌ها و میان‌رشته‌های زبان‌شناسی- خط- ادبیات- نرم‌افزار و غیره.
... در کشوری که اکثریت قریب به اتفاق توانایی بکارگیری زبان فارسی را دارند و شبانه و روز در محیطی زندگی می‌کنند که این زبان دائم و مکرر شنیده و خوانده می‌شود نباید دشواری کار شبیه زبان خارجی و بیگانه انگلیسی باشد! بسیاری از استادان و صاحب‌نظران زبان فارسی، اصالتاً غیر فارسی‌زبان بوده‌اند! چنان که هم اکنون نیز بزرگانی هستند، نکته مطرح، عشق و علاقه همراه با تجربه و تخصص است.
مشکل اصلی سر راه چنین کارهایی برای زبان فارسی، مسأله خط است! و در امتدادش رسم خط! بر فرض هم از لحاظ علمی مشکل چگونگی و شناخت ریشه کلمه حل بشود ولی به دلیل نقاط ضعف بنیادی خط خاورمیانه‌ای و رسم خط فارسی (در مورد خط، نقطه قوت زبان ترکی استانبولی است)، از بعد فنی، پیاده‌سازی سامانه/سیستم‌های هوشمند ماشینی بسیار دشوار است و سامانه/سیستم با مسائل پیش‌بینی نشده بر خورد می‌کند!
...
در مورد پایگاه داده/دیتابیس، گنجینه رایگان و آزاد شاعران گنجور منبعی برای چنین کارهایی می‌تواند باشد.

دوست عزیز ممنون از جواب شما
اما مشکل اساسی ما در این پروژه این است که این پروژه فرهنگی است و تا پروژه کامل شود و وزارت ارشاد تایید کنند خبری از پول نیست و امکان شکست هم وجود دارد 8% بهمین خاطر خیلی کم کسی وارد این پروژه میشه

حالا فهمیدید ما چرا کسی را برای این کار بکار نمیبریم (متخصص ) حالا کسی میتونه مارا کمک کنه
راستش پست اخر به جای اینکه تقسیم غلبه کننه برعکس ضرب افزایشی کرد
من منضور استادمان رسم خط و خطی را نفهمیدم

Haj_Amoo
30-03-2011, 11:22
درود!

ببینید! انجام همچین کاری بدون کمک از مرجع مشخصی ... امکان‎پذیر هست ولی بسیار دشواره!!

شما نیاز به یه پایگاه داده از زبان فارسی دارین! که خوشبختانه وجود داره!! پایگاه اینترنتی دادگان زبان فارسی:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدالبته برای استفاده‎ی کامل باید عضو شد!!

سپس بهتره که قبل از شروع کار، با کارهایی این چنینی که قبلن صورت گرفته هم آشنا بشید! این مقاله تا حدی شما رو با دورنمای کاری که می‎خواین انجام بدید آشنا می‎کنه:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدپس از تهیه‎ی پایگاه‎های داده‎ی مورد نیاز، شما باید شروع به نوشتن یه الگوریتم تشخیص واژه‎ و ساختمان‎ واژه‎ها کنید که نیازمند آشنایی کافی با ساخت‎واژه و نحو زبان فارسی هست!! توصیه‎ام اینه که با کسانی که توی این زمینه‎ها دستی دارن مشورت کنین!

abasfar
30-03-2011, 23:09
ممنون دوست عزیز
من در خواست عضویت را فرستادم نمیدونم کی ایمیل ها رو چک کنند به هر حال ممنون
اما راستش من دنبال روش جدیدی هستم که در دیگر زبانها به کار مبرند مانند الگریتم Porter Stemmerکه در زبان انگلیسی به کار میبرند نمیدونم تو فارسی هم هست یانه اگه بشه با کمی تغییر بشه پیاده سازی کرد خیلی خوب میشه

abasfar
03-04-2011, 16:12
سلام
من تا امروز صبر کردم اما خبری نیست امروز هم که کلا سایت بسته شده منضورم سایت دانشگاه است
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
حالا کسی تا حالا نمونه ازش دانلود نکرده که به ما هم بده ممنون میشم

abasfar
10-04-2011, 15:35
از اینها خبری نیست کسی این پایگاه داده را نداره

BAHARI2
19-04-2011, 20:47
طریقه نوشتن نامه به مدیرعامل در رابظه با اصول صحیح انبارداری

manya-atashin
12-07-2011, 21:36
سلام

من چند ماهي هست يه سري مطالب آموزشي پزشكي جمع اوري كردم (از اينترنت)
ميخواستم اينو تبديل به كتاب كنم
آيا گير ميدن؟
بايد مدرك خاصي داشته باشم؟

منبع مطالب رو بايد چي بزنم؟

manya-atashin
14-07-2011, 00:09
سلام دوستان

من حدود صد صفحه تايپ كردم در ورد
با فونت 12 نازنين

ميخواستم بدونم اين صد صفحه چند صفحه از يك كتاب رو تشكيل ميده؟
چه جوري محاسبه كنم؟
:11:

MobinS
14-07-2011, 00:28
بستگی به چاپ داره عزیز... کتابا معمولا 12 هستن... اگه گوشه هاشو خالی بذاری 130 صفحه میشه ، اگه گوشه هاشم نوشته داشته باشه و اول فصل ها پایین نیاری همون 100 صفحه میشه...

manya-atashin
14-07-2011, 09:53
ممنون از لطفت
يعني اين 100 صفحه ورد ميشه حدود 130 صفحه كتاب
و اگه 200 صفحه تايپ كنم
ميشه حدود 250
بازم ممنون

MobinS
14-07-2011, 15:46
درسته تقریبا... باز هم بستگی به طرز ویرایش صفحه داره ، ولی تقریبیش همین میشه....

manya-atashin
14-07-2011, 17:49
ممنون و سپاس فراوان از شما


ولي سوالي هم داشتم اون اينكه هزينه كتب رقعي و وزيري چگونه محاسبه ميشه ؟

و بنده يه سري مطالب آموزشي پزشكي دارم
ميخواستم بدونم منبع خاصي هست كه ما آگاه بشيم چه چيزايي براي نشر يك
كتاب خلاف مقررات هست
تا اينها رو منتشر نكنيم؟

پزشكي تخصصي هست و كلماتي مثل رحم - واژن
در اون بكار رفته ! اينها مشكل ايجاد ميكنه؟

سپاس از لطف شما

omid-p30
10-08-2011, 12:03
سلام

میدونیم که عاشقان با جهان هم قافیه نیست.

چون ان در عاشقان پسوند جمع و حرف الحاقی هست و کلمه اصلی عاشق هست و لذا چون عاشق با جهان هم قافیه نیست، پس عاشقان هم با جهان هم قافیه نیست.

حالا به این مطلب از کتاب ادبیات پیش دانشگاهی رشته انسانی دقت کنید :

تبصره ی چهار – پسوند و پیشوند گرچه واژه نیستند اما گاهی در قافیه ی شعر در حکم واژه ی قافیه قرار گرفته اند:
چنان صورتش بسته تمثال گر
که صورت نبندد از آن خوب تر
"گر" و "تر" پسوند هستند و باید الحاقی به حساب آیند، اما خود واژه ی قافیه قرار گرفته اند. همچنین در شعر:

گرفتم که خود هستی از عیب پاک
تعنت مکن بر من عیبناک
"ناک" پسوند است، اما واژه ی قافیه قرار گرفته و با کلمه ی "پاک" قافیه شده است.

خب حالا سوال من اینه که کی این موارد پیش میاد ؟

یعنی رو چه حساب پاک با عیبناک قافیه میشه ولی جهان با عاشقان قافیه نمیشه ؟

Unique 2626
10-08-2011, 19:42
سلام دوست عزيز . . .

نمی دونم رشته شما چيه ؟؟

ولی فک کنم انسانی باشه به احتمال زياد . . .

عاشقان و جهان کاملا هم قافيه هستن . . .

چرا ؟

تو کلمه عاشقان . . . " ان " پسوند هست . . . اين موضوع کاملا درست . . .

ولی تو کلمه جهان . . . " ان " مال خود کلمه هست . . .


در نتيجه چون " ان " جدا نشدنی هست در کلمه " جهان " . . . شما می تونين کلمه " عاشقان " و يا هر کلمه ای که پسوند " ان " داشته باشه رو با کلمه " جهان " هم قافيه کنين . . .

مثلا . . . قلبمان و آسمان . . .

من خودم رشتم تو دبيرستان علوم انسانی بوده . . . و در زمينه قافيه کاملا شناخت دارم . . . شعرم ميگم . . . و با همچين کلماتی هم روبرو شدم بدون هيچ مشکلی . . . و اين دوتا کلمه که مثال زدم تو يه شعرم قافيه کردم . . .


و يه نکته ی کلی در اين مورد . . . اگه به همچين کلمه هايی برخوردی که مثلا آخرش پسوندای مختلف جمع داره . . . دو تا کلمه که قراره هم قافيه بشن و با هم مقايسه کن . . . اگه تو يکيشون اون حروف مال خود کلمه بود اونوقت اون دو تا کلمه هم قافيه ميشن . . .

مثلا . . . دستات با چشمات هم قافيه نمی شه . . . چون توی هر دوتاشون " ات " پسوند هست . . . و دست با چشم هم قافيه نمی شه . . .


اون دو تا مثالی هم که زدين مشکلی نداشت . . . مثال مشکل داری نبود . . .

تو مثال اول " گر " با " تر " هم قافيه شده . . . هرچند شايد بگين که : آخه اينا پسوندن !!!

خوب باشن . . . مهم تفاوت حروف اين دوتا حرفه . . . که " گ " " ت " باهم متفاوتن . . .

تو مثال دوم هم که " پاک " يه کلمه هست نه پسوند يا چيزه ديگه . . .


در صورتی که " ناک " پسوند هست . . . بازم اصلا مهم نيست . . . مهم اينه که حروفشون متفاوت باشه . . . که هست . . .

اميدوارم مفيد بوده باشه . . .

اگه مشکلی بود در خدمتم . . .:11::40:

omid-p30
10-08-2011, 21:19
ممنون.

نه ریاضی بودم متاسفانه.

این هم شعری که پس طبق گفته شما درست است :


از این غم بنشسته به جان می پرسم

از قصه رنج این جهان می پرسم

در خلوت شب خیره به مهتاب ز خود

از آخر راه عاشقان می پرسم

****

یه سوال دیگه، حالا بر داشتن و شک داشتن هم قافیه هستند ؟

رو حساب این که اون پیشوند " بر " معنای داشتن رو عوض کرده و معناش با معنی اصلی فعل داشتن متفاوت شده ؟

در این شعر :

سختی ز تو افتاده صنم در کارم

دست از تو نشد هیچ که من بر دارم

می خواهمت آرزو کنم دیداری

افسوس که بر مهر فلک شک دارم

***

ضمنا یک سایت فعال و حرفه ای ادبی مثل beyt.ir سراغ نداری ؟

یه چیز که بشه هر شب یه شعر گذاشت و افراد به تعداد نسبتا کافی و مطلع از قواعد شعر کلاسیک اون رو نقد فنی کنند ؟

این beyt.ir اولا که فعلا خوابیده و دوما نمیدونم سایت یا انجمنی بهتر از اون هم در این زمینه هست یا نه.

Unique 2626
11-08-2011, 22:14
بله تو شعر اول جان و جهان که " ان " مال خود کلمه هاست با عاشقان هم قافيه هستند . . .


تو شعر دوم هم :

" شک دارم " که قافيه نيست !! فقط " دارم " قافيه هست با " بردارم " . . . و چون تفاوت معنايی دارن می تونن قافيه بشن . . . که خودتم به جواب اشاره کردی . . .:11:

يه زمانی تو سايت هواداران " محسن چاوشی " هر روز چن تا شعر ميذاشتن که چن نفر از اعضا کاملا با قواعد شعر و آرايه های ادبی آشنا بودن . . . متاسفانه اون سايت الان ديگه نيست . . . يا شايد آدرسش تغيير کرده . . . سرچ کنی پيدا ميشه . . .

سعی کن بيشتر کتاب شعر بخونی تا سراغ اين انجمنا بری . . .

svb93
10-09-2011, 11:56
سلام
کسی میتونه به من کمک کنه : ( برای فعال کردن اکانت )


یک درخواست رسمی سئوال و پاسخ محرمانه و رمز عبور مورد نظر خود را از طریق ارسال به نمابر و یا بصورت اسکن شده و از طریق آدرس پست الکترونیک info@nic.ir به این واحد ارسال نمایید.

ممنون

bakaiyan
11-09-2011, 08:32
ممنون از مطلب خوب و مفيد جنابعالي
اميدوارم بتوانيم از تجربيات شما در مطالب بعدي بيشتر استفاده كنيم
موفق باشيد

bakaiyan
11-09-2011, 08:46
سلام
ممنون ا مطلب مختصر و مفيد تان
مشكل من در مورد متن نامه هايي است كه سريع و ضرب العجلي بايد تنظيم شود
هميشه در اينجور موارد متن درستي به ذهنم نمي رسد

bakaiyan
11-09-2011, 08:50
به نظر من هميشه بايد در مقابل اين افراد با آرامش رفتار كرد

Переклад не
20-09-2011, 21:31
سلام
راستش تو کتابی دیدم باتری نوشته درحالی که یادم میاد که باطری خوندیم .اومدم تو گوگل نوشتم باطری از نتایج حاصل شده به ویکی پدیا رفتم و ملاحظه شد اونجا هم باتری نوشته هم باطری
بلخره کدوم درسته؟
ممنون

Ahmad
20-09-2011, 23:13
سلام


باطری یا باتری ؟

اطاق یا اتاق ؟

طهران یا تهران ؟

و ...

کدوم بیشتر میخوره فارسی باشه ؟

cancer140
20-09-2011, 23:53
سلام


باطری یا باتری ؟

اطاق یا اتاق ؟

طهران یا تهران ؟

و ...

کدوم بیشتر میخوره فارسی باشه ؟
بلاخره یعنی چی؟

MR. Garcia
21-09-2011, 02:25
قدیم با "ط" مینوشتن و الآن با "ت" ...
ولی هیچ جا گفته نشده یکی از این 2 تا اشتباهه ...

danial_848
21-09-2011, 06:23
توی عربی کلمات دخیل با 'ط' نوشته میشه (تو عربی تلفظش با 'ت' متفاوته)
در قدیم هم به پیروی از عربی به اشتباه این کلمات رو با ط مینوشتن
درحال حاضر با 'ت' درسته

shabkard
21-09-2011, 06:40
درود
مهم اینه که بدبختانه الفبای فارسی چون با خط عربی نوشته میشه قابل درک نیست؟

باید با الفبای لاتین نوشته بشه؟
منتها اتا تورک نداریم
-----------------------
ص س ث
ت ط
ظ ض ز ذ
ه ح
دقیقا هفت حرف اضافی با تلفظ یکسان؟


حالا یک خارجی بدبخت چه کناهی گرده این چرت وپرته ها رو بنویسه!!!!
ما که یک عمر املا نوشتیم توش موندیم

far2009
21-09-2011, 07:01
درود
مهم اینه که بدبختانه الفبای فارسی چون با خط عربی نوشته میشه قابل درک نیست؟

باید با الفبای لاتین نوشته بشه؟
منتها اتا تورک نداریم
-----------------------
ص س ث
ت ط
ظ ض ز ذ
ه ح
دقیقا هفت حرف اضافی با تلفظ یکسان؟


حالا یک خارجی بدبخت چه کناهی گرده این چرت وپرته ها رو بنویسه!!!!
ما که یک عمر املا نوشتیم توش موندیم

مگه می خواهی فارسی را نابود کنی که چنین کاری بکنیم.
اولا شما فارسی را سخت تر از finglish می فهمی !
دوما این موارد تو همه زبان ها هست خیلی وقت ها حرف های مختلف تلفظ یکسان دارند !
سوما تمام آثار سعدی و حافظ به همین شکل نوشته شده اند !
چهارم با finglish نوشتن رسم الخط ما فارسی میشه !

بهتره بی خودی از خودمون تعصب به خرج ندیم و منطقی تر فکر کنیم.

Hektor
21-09-2011, 07:09
من نمیدونم اینهمه لغتنامه ی تخصصی آنلاین مثل دهخدا یا معین برای جد مرحوم من ساخته شده که یه نظر بهشون انداخته نمیشه؟!!!


سلام


باطری یا باتری ؟

اطاق یا اتاق ؟

طهران یا تهران ؟

و ...

کدوم بیشتر میخوره فارسی باشه ؟
باطری بمعنی همون ابزار ذخیره سازی برقه.
تنها معنی که لغتنامه ی معین برای باتری آورده اینه: نام ناحیتی از خوار ورامین.
ضمناً ت و ط هر دو جزو الفبای عربی هستن. یعنی همه ی 28 حرف فارسی جزو الفبابی عربی هستن و اون 4 تا حروف دیگه هم ظاهر رسم الخطشون از الفبای عربی عاریت گرفته شده.
اگه دنبال الفبای اصیل فارسی هستین باید به خطوط میخی ایلامی و سانسکریت و.... مراجعه کنین!

درود
مهم اینه که بدبختانه الفبای فارسی چون با خط عربی نوشته میشه قابل درک نیست؟

باید با الفبای لاتین نوشته بشه؟
منتها اتا تورک نداریم
-----------------------
ص س ث
ت ط
ظ ض ز ذ
ه ح
دقیقا هفت حرف اضافی با تلفظ یکسان؟


حالا یک خارجی بدبخت چه کناهی گرده این چرت وپرته ها رو بنویسه!!!!
ما که یک عمر املا نوشتیم توش موندیم
نه جان دل اینا کجا تلفظ یکسانی دارند؟ تلفظ این حروف با هم متفاوته حالا شما : ظ ض ز ذ رو یکجور تلفظ میکنی دلیل نمیشه تلفظشون مثل هم باشه!!!!

Hektor
21-09-2011, 07:19
ما که یک عمر املا نوشتیم توش موندیم
این دیگه مشکل تنبلی خود شماست عزیز دل.یه حرفی از معلم چهارم ابتدایی هنوز یادمه که میگفت هر کی زیاد اهل مطالعه باشه همه چیزش خوب میشه: املائش , انشائش , سخنرانیش , فکرش و همه چیزش.شما هم مطالعتو بیشتر میکردی حداقل وضع دیکتت به اینروز نمیفتاد که بیای این حرف رو بزنی.
حالا یک خارجی بدبخت چه کناهی گرده این چرت وپرته ها رو بنویسه!!!!
ترک ها هم اولش فکر شما رو کردند که باعثش این شد که به این فلاکت بی هویتی زبان فعلیشون دچار شن! وضع اونقدر خرابه که یه دانش آموز مدرسه ای توی ترکیه دیگه قادر نیست کتابها و رسم الخط 20 سال قبل به گذشته ی مملکت خودش رو بخونه!! قضیه ی کلاغ که اومد راه رفتن کبک رو تقلید کنه راه رفتن خودشم یادش رفت!

Miss Artemis
21-09-2011, 19:01
همون طور که دوستان اشاره کردن املای قدیم اینجور کلمات با ط بوده و جدید با ت .

در عین حال هیچکدوم غلط نیستن بنابراین صحبت سر درست یا غلط بودنش بحث بی فایده ایه .




بسته شد

Colton
12-10-2011, 11:43
سلام دوستان

موقع نوشتن مقاله، از نظر آئین نگارش در هر صفحه A4 چند خط باید بنویسیم؟


ممنون

Ahmad
12-10-2011, 21:48
سلام
فکر می‌کنم فاصله خطوط باید 1.5 برابر باشه و البته حاشیه margin هم از چپ و راست به فاصله 2 یا 3 سانتی.
(البته بخاطر صحافی یا شیرازه، حاشیه سمت راست کمی از سمت چپ بیشتره.)
که میشه حدود 18 یا 19 سطر در هر صفحه.

Ali_p30
13-05-2012, 13:06
سلام دوستان
یه سری کلمات خیلی شبیه به هم هستن که وقتی میخوای بنویسی نمیدونی کدومشو بنویسی صحیحه..
مثلا سوالی که خودم دارم قالب صحیحه یا غالب؟؟
یا مثلا میدونستید
اللهم اشفع کل مریض اشتباهه ! صحیحش: اللهم اشف ِ کل مریض هست.
اشف به معنی شفا دادن هست. اشفع هم خانواده با شفاعت کردن، شفیع.
تلفظ صحیح شفا به معنی درمان و بهبودی، شِفا هست، نه شَفا. شَفا معنی طلب و آرزوی مرگ میده اگه اشتباه نکنم!
کسی هم اگه سوالی تو این زمنیه داره میتونه همینجا مطرح کنه..
حالا اگه کسی میدونه قالب درسته یا غالب منو راهنمایی کنه

Life24
22-05-2012, 08:04
به صورت تله‌پاتیک حس می‌کنیم!
یعنی چی؟........

part gah
25-05-2012, 22:26
اول از همه فکر کنم تله پاتی بوده نه تله پاتیک.

اگه تله پاتی باشه با توجه به سرچی که کردم میشه اینی که میزارم براتون.

دورآگاهی یا تله پاتی ادارک فراحسی فعالیت روحی فردی دیگر است .

تله پاتی، به زبان ساده قدرت و استعداد مخابره پیام یا تصویری از ذهن به ذهن فرد دیگر، بدون استفاده از وسایل حسی مانند سخن گفتن و مشاهده علائم یا حرکات است.
کلیات

کلمه «تله پاتی» نخستین بار توسط فردریک مایرز یکی از پایه گذاران انجمن تحقیقات روانی انگلستان به کار گرفته شده‌است. این کلمه از دو لفظ یونانی مشتق شده: یکی "Tele" به معنی «دور»، و دیگری "Paths" به معنی «احساس» است که در مجموع می‌توان آن را «احساس از دور» معنی کرد.

این پدیده از یک طرف (دیدگاه) یکی از زمینه‌های EPS (ادراک فراحسی) محسوب می‌شود. چرا که EPS را مشتمل بر تله پاتی، روشن بینی و پیشگویی می‌دانند. ولی در طرف دیگر، از این پدیده به عنوان روشی که بر روی روان فردی دیگر تاثیر می‌گذارند، یاد شده‌است.

به این ترتیب می‌توان آن را جزء مضامین PK (روان جنبشی) ویا «تله کینه سیس» نیز طبقه بندی کرد.



دیدگاه‌های مختلف، تله پاتی را به دسته‌های مختلفی تقسیم کرده‌اند. یکی از این تقسیم بندی‌ها اینگونه‌است: ۱- تله پاتی بزرگ، یا تله پاتی غیر عمد ویا خود به خود ۲- تله پاتی کوچک یا تله پاتی عمدی یا ایجاد شده ۳- انواع طبقه‌بندی نشده تله پاتی


------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع :واژه‌های مصوب فرهنگستان زبان وادب فارسی

manya-atashin
25-05-2012, 22:42
كي نميدونه تله پاتي چيه ؟!

يه مثال بزنم متوجه بشين

تو يه اتوبوس هستيد
پشت سر يه نفر نشستين و دارين بهش فكر ميكنين !

مثلا تو دلتون ميگين
منو نگاه كن ( تو دلتون )

ييهو اون نفر بر ميگرده و شما رو نيگاه ميكنه !
( اونم دقيقا حس ميكنه كه شما ازش خواستين كه نگاتون كنه ! )

يه ارتباط هست
بصورتي كه هيچ كلامي در كار نيست ...

با مغزمون ارتباط برقرار ميكنيم !
بهش ميگن تله پاتي !

manya-atashin
25-05-2012, 22:44
يا مثلا نمونه خيلي ساده كه بارها واسه شما امكان داره اتفاق افتاده باشه اين كه

يه لحظه يه چيزي رو ميخواين بگين و در موردش حرف بزنين
و دوستتون
و كسي كه پيشتون هست هم همونو ميگه ( يا همونو تو ذهنش داره مرور ميكنه ! )

manya-atashin
16-07-2012, 19:40
سلام دوستان

بهترين ناشر در زمينه رمان ايراني رو ميشه معرفي كنيد؟

آموت
ققنوس
ثالث ؟!

ممنون

nikbonyad
30-08-2012, 15:10
سلام. ببخشید من یه سوال دارم. کسی میدونه از کجا ( چه سایت یا چه کتابی ) می تونم نمایشنامه انگیسی کوتاه برای کودک نوجوان پیدا کنم؟ ممنون میشم راهنمایی کنید :)

Mahdi/s
30-08-2012, 19:29
سلام. ببخشید من یه سوال دارم. کسی میدونه از کجا ( چه سایت یا چه کتابی ) می تونم نمایشنامه انگیسی کوتاه برای کودک نوجوان پیدا کنم؟ ممنون میشم راهنمایی کنید :)ســلام....


متاسفانه اطلاعاتي ندارم....سوالتون رو در اين تاپيك مطرح كنيد دوستان كمكتون ميكنن..

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

===================

اينجا هم انجمن زبان هست..

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Puneh.A
14-09-2012, 11:51
سلام دوستان

بهترين ناشر در زمينه رمان ايراني رو ميشه معرفي كنيد؟

آموت
ققنوس
ثالث ؟!

ممنون

من از نشر ققنوس رمان های زیادی خوندم
اسم اون دوتای دیگه برام ناآشنا بود

Master Root
23-10-2012, 11:55
سلام

یه سوال داشتم که بیشتر دوست دارم نظر شخصی خودتون البته با توجه به اطلاعات ادبی که دارید بدید.

به نظر شما آیا شعر سهراب و شاملو در کنار هم بوده یا برخلاف هم؟

شما کدوم بیشتر می پسندید لالایی آرامش بخش سهراب یا فریاد بیدار کننده شاملو؟؟؟

Master Root
23-10-2012, 16:37
لطفا نظر بدید چون این موضوع برای من خیلی مهم هست.
من به شعرهای هر دو شاعر علاقه زیادی دارم ولی تا اونجایی که من میدونم شاملو هیچوقت نسبت به شعرهای سهراب حس خوبی نداشته..

Puneh.A
23-10-2012, 18:54
چه دلیلی داره شعر دو تا شاعر مختلف رو با هم مقایسه کرد ؟
مث اینه که شعر حافظ و سعدی رو مقایسه کنیم
من یه شعرایی از سهراب رو دوست دارم و نسبت به بعضی از شعراش هیچ حسی ندارم
ولی اکثر شعرهای شاملو رو می پسندم

Akbar"22"
10-11-2012, 15:03
سلام به همه ی دوستان و کاربران عزیز ، یه زحمتی داشتم اگه میشه تلمیحاتی رو که تو این چند تا بیت نوشته شده رو کاملا مشخص کنید :
1- مورم و نزد سلیمان می روم / ماهم و از ملک کنعان می روم
2- تا برش نور حقیقت را برم / همره موسی عمران می روم
3- تا گزارد خواب ابراهیم ، خوش /در کنارش بهر قربان می روم
4- با ملک سلیمان و دم از دانه و موری / گویا به نظر عشق ، چو افسانه رسیده است

:sq_9:

Setareh 2006
11-11-2012, 04:48
سلام
اساتید محترم ، لطفا بفرمائید اصطلاح راز را آشُفتن یا آشُفتگی راز به چه معناست ؟

mohsenpoor
22-12-2012, 12:52
با سلام خدمت دوستان عزیز. دنبال یه مطلبی بودم که هرچی تو نت گشتم چیزی پیدا نکردم.
کسی میدونه این دوتا رباعی در چه مجموعه شعر یا کتابی نوشته شده و توضیحی ازش میدونه؟
1) اینجا همه پیوسته تو را میخوانند لب تشنه و دل خسته تو را میخواهند
ای ابر بهار بر سر باغ ببار گل های زبان بسته تو را میخواهند

2) دستی ز کرم به شانه ی ما نزدی بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیریست دلم چشم به راهت دارد ای عشق سری به خانه ی ما نزدی

فقط میدونم که شاعر رباعی اول سید حسن حسینی و شاعر رباعی دوم قیصر امین پور است.
سپاس

p3yman_xl
11-01-2013, 13:13
سلام

سوالی دارم : چرا در ادبیات عامیانه خورشید را "خورشید خانم" می نامند؟

مهرسا1
11-01-2013, 13:17
دوستان معنی کلمه دهر چیه که تو بیشتر اشعار خیام اومده؟

hamed29
11-01-2013, 14:44
دوستان معنی کلمه دهر چیه که تو بیشتر اشعار خیام اومده؟با سلام؛ دهر به معنی زمانه،روزگار،دوره و... هست //
چه دلیلی داره شعر دو تا شاعر مختلف رو با هم مقایسه کرد ؟مث اینه که شعر حافظ و سعدی رو مقایسه کنیم من یه شعرایی از سهراب رو دوست دارم و نسبت به بعضی از شعراش هیچ حسی ندارمولی اکثر شعرهای شاملو رو می پسندمشعرا در یک عرصه و میدان نتاخته اند که بتوان آثارشان را با هم مقایسه کرد ؛ به هر حال مقایسه آثاری که در یک حوزه اند ، مثلا اخلاق ، عرفان ، حماسه و... بیجا نیست و همینطور بررسی اشعار از یک دید مشخص .ضمنا هر کس بر اساس ذوق و سلیقه خود آثاری را میپسندد که این البته ناگزیر است.

مهرسا1
11-01-2013, 14:58
با سلام؛ دهر به معنی زمانه،روزگار،دوره و... هست // شعرا در یک عرصه و میدان نتاخته اند که بتوان آثارشان را با هم مقایسه کرد ؛ به هر حال مق.

مطمعنید؟لخه یه جا میگهک
در دهر هر آن که نان به اندازه دهد

hamed29
11-01-2013, 15:11
تو بیشتر شعرها معنی دهر همینه، من هم از فرهنگ معین معنیش رو نوشتم. / فکر کنم معنی دهر در این مصرع همون روزگار، زمانه باشه. شاید اینطوری بشه تعبیر کرد: که معنی مشابهی با چرخ ( گنبد گیتی) داشته باشه

hamed29
11-01-2013, 15:50
یه سوال داشتم که بیشتر دوست دارم نظر شخصی خودتون البته با توجه به اطلاعات ادبی که دارید بدید.به نظر شما آیا شعر سهراب و شاملو در کنار هم بوده یا برخلاف هم؟شما کدوم بیشتر می پسندید لالایی آرامش بخش سهراب یا فریاد بیدار کننده شاملو؟؟؟‏// گستره ی علاقه مندی و ذوق ادبی آدم ها رو نمیشه منحصر به یک شاعر، قالب شعری و ... دونست. تصور کنید یه نفر موقع خواب از لالایی خوشش میاد و موقع بیدار شدن از آواز بیدار باش خروس! ذوق و سلیقه ی ادبی افراد محدود نیست که حالا تعداد شاعراهایی که دوست داره محدود باشه یا اینکه فقط از اشعار سهراب خوشش بیاد و از آثار شاملو خوشش نیاد.

مهرسا1
12-01-2013, 00:23
تفکیر یعنی چی؟

hamed29
12-01-2013, 00:31
تفکیر یعنی فکر کردن، اندیشیدن - اندیشه. همون فکر هست بر وزن تفعیل!

MOHAMMAD_ASEMOONI
12-01-2013, 02:20
تفکیر یعنی چی؟

سلام
تفكير چند معنی داره :
تغکیر , فعل ثلاثی مزید بر وزن تفعیل هست که سه حرفِ اصلیش فکر هست .
فَکَّرَ , یِفَکِّرُ , تفکیر

با چند مثال معنیش بهتر درک میشه :
تفکیرک غَلَط یعنی طرز فکرت غلطه
إذا نَسیتُ فَکِّرني یعنی اگر فراموش کردم یادم بیار
أنا فَکَّرتُ أنَّک طبیب یعنی فکر کردم تو پزشک هستی
تَعَبتُ من کُثر التفکیر یعنی از بس فکر کردم خسته شدم
شاید باز هم باشه اما الان حضور ذهن ندارم
اگه یادم اومد مینویسم

MOHAMMAD_ASEMOONI
13-01-2013, 00:52
سلام دوستان

كسی میدونه این کلمات از کجا اومده :

قُزمیت

ایکبیری

انتوچک

پَکَر

قالتاق

لَکَنته

زِر

ورّاج

کلافه

سِگِرمه

قُلُمبه

گامبو

فِزِرتی

جوون جِقِلِه

ویراژ

اُردنگی

سرسام

مهرسا1
13-01-2013, 01:00
دوستان مبارات یعنی چی؟

MOHAMMAD_ASEMOONI
13-01-2013, 05:34
دوستان مبارات یعنی چی؟

سلام .
درستش "مباراة" هست یعنی مسابقه مثل مباراة کُرَةُ القَدَم یعنی مسابقه ی فوتبال .
mobaaraah
يا
mobaaraat
بستگی داره کجای جمله بیاد.

البته برای مسابقه های سرعتی مثل مسابقه ماشین رانی یا موتور سواری میگن سِباق السَیّارات .
جمع مباراة هم مباریات هست .

مهرسا1
13-01-2013, 13:57
سلام .
درستش "مباراة" هست یعنی مسابقه مثل مباراة کُرَةُ القَدَم یعنی مسابقه ی فوتبال .
mobaaraah
يا
mobaaraat
بستگی داره کجای جمله بیاد.

البته برای مسابقه های سرعتی مثل مسابقه ماشین رانی یا موتور سواری میگن سِباق السَیّارات .
جمع مباراة هم مباریات هست .

نه منظورم مبارات فارسی هست توی طلاق میاد
مثلا طلاق خلع یا مبارات

MOHAMMAD_ASEMOONI
13-01-2013, 14:14
نه منظورم مبارات فارسی هست توی طلاق میاد
مثلا طلاق خلع یا مبارات

سلام

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] C+%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B9&oq=%D8%B7%D9%84%D8%A7%D9%82+%D8%AE%D9%84%D8%B9%DB% 8C+%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B9&gs_l=serp.3...478479.485727.0.486089.16.13.3.0.0.0 .610.3004.3j4j0j1j3j1.12.0...0.0...1c.1.7t1yk0kMgW I

مهرسا1
13-01-2013, 21:06
سلام

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] C+%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B9&oq=%D8%B7%D9%84%D8%A7%D9%82+%D8%AE%D9%84%D8%B9%DB% 8C+%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B9&gs_l=serp.3...478479.485727.0.486089.16.13.3.0.0.0 .610.3004.3j4j0j1j3j1.12.0...0.0...1c.1.7t1yk0kMgW I

مممنونولی من فقط معنی خود کلمه رو میخواستم

amirCriminal7
14-01-2013, 09:58
آیا خانم مریم ورشویی کتاب شعر دارن؟

مهرسا1
15-01-2013, 00:01
به بی تقصیری اندر حبس تاریک

پیام حکم قتل خود شنُفتن

مرا خوشتر بود از یک تملق
به نزد مردمان سُفله گفتن!

معنی این شعرو بهم میگین

Ahmad
15-01-2013, 21:12
سلام

این تاپیک از امروز بسته می‌شود

و برای مطرح کردن سوالی ادبی می‌توانید اگر پرسشی داشتید تاپیکی در همین قسمت از انجمن ادبیات، ایجاد کرده و در آن پی‌گیر سؤال خود باشید

البته دقت کنید که سوال شما قبلا در تاپیکی پرسیده نشده باشه

به همین خاطر و برای اینکه بشه به این نکته تا حد زیادی پی برد، لطفا تاپیک خود را با عنوانی مناسب با سؤال خود ایجاد کنید

به‌گونه‌ای که بتواند هدف شما از ایجاد تاپیک و همچنین پرسشتان را برساند

و سپس در تاپیک، توضیح (پرسش) کامل را بنویسید

از نوشتن عنوان‌هایی مثل : کمک ، سوال ادبی ، این شعر معنیش چیه؟ ، و ... که حالتی کلی دارند جداً خودداری کنید

عنوان زیاد طولانی نباشه و همچنین بتونه منظور رو برسونه

با تشکر