PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : خدا [ عارفانه ]



صفحه ها : 1 [2] 3 4

ویتامین
22-02-2008, 16:05
به من آرامش ده تا بپذ یرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم

دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم

planetmercury
22-02-2008, 16:18
اللهم لا تخرجني ان تقصير

Mahdi_Shadi
22-02-2008, 22:10
خدايا...من از تو آرامش براي پذيرش خواسته‌ةاي سرنوشت نمي‌خواهم
من از تو قدرت براي گذشتن از موانع اين دنيا نمي‌خواهم
من از تو ثروت براي داشتن پستي‌هاي اين دنيا نمي‌خواهم
.
.
.
من آرامش مي‌خواهم تا در كنار كسي كه دوستش دارم به عبادت تو بپردازم
من قدرت مي‌خواهم تا بتوانم تو را عبادت كنم
من ثروت مي‌خواهم تا بهترين ها را براي بنده‌ي تو فراهم كنم و ديگران را هم بهره مند كنم....
.
.
.
آره خدا جونم....اين جورياس!.....اگه ايمان داشتن به اينه كه بپذيرم هر چي رو كه سر راهم قرار مي‌گيره و براي خواسته‌هاي خودم تلاش نكنم.....من خيلي هم كافرم....

دل تنگم
24-02-2008, 02:53
نمیدانم چه میخواهم خدایا،
به دنبال چه میگردم شب و روز
چه میجوید نگاه خسته ی من،
چه افسرده است این قلب پر سوز

ز جمع آشنایان میگریزم،
به کنجی میخزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها،
به بیمار دل خود میدهم گوش

گریزانم از این مردم که با من،
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت،
به دامانم دوصد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند،
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آندم که در خلوت نشستند،
مرا دیوانه ای بدنام گفتند

یا خدا!

دل من ای دل دیوانه ی من،
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد،
خدا را بس کن این دیوانگی ها

دل تنگم
24-02-2008, 02:58
الهی!

دستانم...
و تمام هستیم
همه دل تنگ ثنای تو شده
من مگر اشرف خلق تو نبودم؟
و مکانم فردوس
من چه کردم با خود؟

دل تنگم
24-02-2008, 03:01
دست های خود را سوی تو اوردم
امدم بهر گدایی امشب
از سر امشب من را
ادمی کن که دوباره بشود
که ملائک
سجده کردن بر وی را
فخر خود پندارند
من میان همگان دل به تو دارم و بس...
یاریم کن یا رب...

دل تنگم
26-02-2008, 13:30
تا از خودپرستی فارغ نشوی خداپرست نتوانی بودن،
تا بنده نشوی آزادی نیابی،
تا پشت بر هر دو عالم نکنی به آدم و آدمیّت نرسی،
و تا از خود بنگریزی به خود در نرسی.
و اگر خود را در راه خدا انبازی و فدا نکنی مقبول حضرت نشوی
و تا پای بر همه نزنی و همه نشوی و به جمله راه نیابی،
و تا فقیر نشوی غنی نباشی،
و تا فانی نشوی باقی نباشی

خدایا!

چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار

دل تنگم
26-02-2008, 13:36
پروردگارا! من تو را پرستش کرده ام. مشیت پنهان تو شریعت من است. تا روزی که زنده ام در برابر تو خضوع خواهم کرد. اما خداوند پاسخ مرا نداد بلکه مانند طوفانی سهمگین از من گذشت و از دیدگانم پنهان شد.

یک هزار سال بعد برای دومین بار از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا چنین سخن گفتم:

تو مرا از خاک آفریدی و از روح معنوی ات بر من دمیدی و زنده ام کردی، پس همه ی وجودم به تو مدیون است. اما خداوند پاسخ مرا نداد و همچون هزاران پرنده ی بالدار به پرواز در آمد و از من گذشت .

یک هزار سال بعد از کوه مقدس بالا رفتم و برای سومین بار با خدا سخن گفتم:

ای خدا! من فرزند دوست داشتنی تو هستم، با عشق و دلسوزی مرا به دنیا آوردی، با محبت و عبادت ملکوت و ملک تو را به ارث خواهم برد. این بار نیز خداوند پاسخم را نداد و همچون مه، که تپه ها را می پوشاند از چشم من دور شد.

یک هزار سال بعد از کوه مقدس بالا رفتم و برای چهارمین بار با خدا سخن گفتم :

ای خدای من! ای حکیم و دانا! ای کمال و مقصود من! من گذشته ی تو و تو فردای من هستی، من ریشه هایت در ظلمات زمین و تو روشنائی آسمانها هستی. در این هنگام خداوند به سوی من خم شد و واژ گانی شیرین و لطیف بر گوشم نواخت؛ چنان که دریا، رودخانه ی سرازیر شده را در خود فرو می برد، خداوند مرا در خود فرو برد و چون به سوی دشتها و دره ها سرازیر شدم، خدا نیز آنجا بود !

دل تنگم
26-02-2008, 13:38
خدایا٬

میخواهم ...

توان آنرا داشته باشم که ادامه دهم.
اگرزمانه بر وفق مرادم نگشت، از نو آغاز کنم.
زیبایی را ببینم، هنگامی که دیگران ناتوان از دیدن آنند.

می خواهم ...

امید رویایی نو داشته باشم٬
و شکیبا،
تا رویاهایم همچنان ادامه یابد.
فر صتی بیابم٬ تا به آن دست یابم.
و خردمند، آنگونه که به آینده چشم داشته باشم.

دل تنگم
26-02-2008, 13:42
در لحظه حيراني و گمراهي، فقط خدا را جست و جو کن. او هدايت گر به سوي نعمت هاست. راه درست را از او بخواه چرا که تنها او از پيدا و نهان باخبر است.


درلحظه آرامش، معبود را مناجات کن. او تنها اجابت کننده دعاهاست. براي همه دعا کن به خصوص براي کساني که در حقشان بدي کرده اي و همين طور براي کساني که با تو مشکل دارند و در آخر٬ براي خواسته هاي خودت دعا کن٬ او همه را گوش مي کند.

در لحظه نا اميدي٬ اميدت به خدا باشه. او اميد نا اميدان است و هميشه به ياد داشته باش که "اين نيز بگذرد."

در لحظه تنهايي٬ پروردگار را صدا بزن. او هيچ وقت بنده اش را تنها نمي گذاره. همين الان مي تواني حضورش را در کنارت حس کني. فقط کافي است صدايش بزني. اوتنها يار تنهايي هاست.

در لحظه شکست، مطمئن باش که خداوند دست تو را گرفته و نمي گذارد زمين بخوري مگر آنکه خودت دست او را رها کني. هر شکستي بايد مقدمه اي براي پيروزي باشد.

دل تنگم
26-02-2008, 13:49
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خداوند بي نهايت است و لامکان و بي زمان
اما به قدر فهم ما کوچک مي شود
و به قدر نياز ما فرود مي آيد
و به قدر آرزوي ما گسترده مي شود
و به قدر ايمان ما کارگشا مي شود
يتيمان را پدر مي شود و مادر
محتاجان برادري را برادر مي شود
عقيمان را طفل مي شود
نااميدان را اميد مي شود
گمگشتگان را راه مي شود
در تاريکي ماندگان را نور مي شود
رزمندگان را شمشير مي شود
پيران را عصا مي شود
محتاجان به عشق را عشق مي شود
خداوند همه چيز مي شود همه کس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاکي دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهيز از معامله با ابليس
بشوييم قلب هايمان را از هر احساس ناروا
و مغزهايمان را از هر انديشه خلاف
و زبان هايمان را از هر گفتار ناپاک
و دست هايمان را از هر آلودگي در بازار
و بپرهيزيم از ناجوانمردي ها، ناراستي ها، نامردمي ها...
چنين کنيم تا ببينيم چگونه
بر سفره ما با کاسه اي خوراک و تکه اي نان مي نشيند
در دکان ما کفه هاي ترازويمان را ميزان مي کند
و در کوچه هاي خلوت شب با ما آواز مي خواند
مگر از زندگي چه مي خواهيم که در خدايي خدا يافت
نمي شود؟؟؟

"ملاصدرا"

rsz1368
28-02-2008, 21:44
خدايا!
كمكم كن
كمك كن اشتباهي نكنم كه بعد بخوام زمان به عقب برگرده تا جبران كنم
كمكم كن دلي رو نشكنم
كمكم كن كمكش كنم

دل تنگم
29-02-2008, 02:11
الهی!

دستانم را بگیر؛
بیرون بکش مرا از درون انبوه هدیه هایت
و به سوی بی کرانی عریان حضور خالیت هدایت کن.

دل تنگم
29-02-2008, 02:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


خدایا...

پی در پِی با دستان دراز شده به درگاهت می آیم و تقاضای بیشتر و بیشتر دارم.
بخشیدی و بخشیدی تو به من.
گاهی بسیار اندک.
گاهی به فراوانی.
بعضی را برداشتم ، و برخی دیگر را رها کردم ؛
برخی بر دستانم سنگینی می کرد و برخی را به بازی می گرفتم،
تا وقتی خسته می شدم و آن ها را می شکستم،
تا وقتی که تکه ها و انباشته های هدایای تو بسیار وسیع شد و تو را پنهان کرد،
و این چشم داشتِ بی وقفه قلب مرا بیشتر از جا کند.

" بِبَر ، آه بِبَر " اکنون فریاد من شده است.

rsz1368
13-03-2008, 22:02
خدايا
عزيز ترين كسانمان را برايمان نگه دار
و بهترن دوستانمان را حفظ كن

دل تنگم
14-03-2008, 00:27
خدایی که من می‌شناسم

گلدسته ها را بالاتر نبرید !
هرقدر که بالا بروید
باز هم
دستتان به خدا نمیرسد
اما من
خدایی را می‌شناسم
که در حیاط خانه مان
شاه‌ پسند می‌رویاند
و در مزارع
با گندمها و پاییز
زرد میشود.
من، پیرزنی را می‌شناسم
که گمان میکند
خدا
در سجاده اش جا میشود.
هرقدر که بالا بروید
دستتان به خدا نخواهد رسید.
« فرهاد حافظ نظامی »

دل تنگم
14-03-2008, 00:27
گفتگو با خدا
بیا ای خالق عالم
رهایم کن از این غربت
که من پوسیدم و مُردم
در این تاریکی و ظلمت
رهایم کن، به آغوشت صدایم کن
مرا با عشق و با هستی
دوباره آشنایم کن
در اینجا خانه زندان است
تهی از نور ایمان است
شریک درد جان سوزم
فقط این چشم گریان است
جدا از یارم و زارم
گره افتاده در کارم
فقط مرهم تویی یا ربّ
علاجم کن که بیمارم
تنم در آرزوی لحظه ای گرما
چه جان فرساست این سرما
اگر دیروز من این بود
چه امیدی ست بر فردا
به پایانم ولی آغاز می خواهم
بیا صد پاره کن زنجیر پایم را
که من پرواز می خواهم
ز سرما من گریزانم
من آن خورشید گرم میهنم را باز می خواهم
رهایم کن، رهایم کن
مرا با عشق و با هستی
دوباره آشنایم کن

« خسرو نکونام »

دل تنگم
14-03-2008, 00:28
آوای خدا
نیمشب از در و دیوار صدا می شنوم
وز لب شبنم و گل زمزمه ها می شنوم
در سکوتی که نجنبد نفسی از نفسی
خیره می مانم و آوای خدا می شنوم
نغمه یی می شکفد در من و از معبد روح
همه دم بانگ خویش حی علا می شنوم
خاطرم باغ گل افشان شود از نکهت شب
هر نفس از همه سو عطر دعا می شنوم
جان به رقص اید و پرواز کنم تا ملکوت
وز سرارده اسرار صدا می شنوم
« مهدی سهیلی»

دل تنگم
14-03-2008, 00:30
خدایا

خدایا! دلم باز امشب گرفته
بیا تا کمی با تو صحبت کنم
بیا تا دل کوچکم را
خدایا! فقط با تو قسمت کنم


***
خدایا! بیا پشت آن پنجره
که وا می شود رو به سوی دلم
بیا، پرده ها را کناری بزن
که نورت بتابد به روی دلم

***
خدایا! کمک کن به من
نردبانی بسازم
و با آن بیایم به شهر فرشته
همان شهر دوری که بر سردر آن
کسی اسم رمز شما را نوشته

***
خدایا! کمک کن
که پروانه شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش
مبادا بمیرد
***
خدایا! دلم را
که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته
شبی می فرستم برایت

« عرفان نظر آهاری »

rsz1368
19-03-2008, 23:03
خدايا!
اخرين شب سال 1386 است
از تو مي خواهم به تمام ما جوانان كمك كني سالي نيكو تر و بهتر را در كنار تو سپري كنيم
به ما كمك كن تا به هم كمك كنيم
كمك كن تا هم را فراموش نكنيم
دلي رانشكنيم
و صبر و تحمل و استقامت و اگاهي به ما عنايت فرما
به من اين سعادت را بده تا براي هم دعا كنيم
خدايا دوستت داريم چون دوستمان داري.

دل تنگم
20-03-2008, 04:59
مناجات علي (ع)
خـدايـا!

ازمـن درگـذر.
آنچـه را ازمـن به آن دانـاتـري و اگـر بـار ديگـر بـه آن بـاز گــردم تـو نيـز بـه بخشــايـش بـاز گــرد.

خـدايـا!

آنچـه ازاعمـال نيکـو کـه تصميـم گرفتـم وانجـام ندادم ببخشـای.

خـدايا!

ببخشــاي آنچـه راکـه بـازبـان بـه تـو نـزديـک شـدم ولـی بـا قلـب آن را تـرک کـردم.

خـدايـا!

ببخشـای نگـا ه هـاي اشـارت آميـز.سـخنان بـی فـايـده و خـواسـته هـاي بـی مـورد دل
و لغــزش های زبـان را

دل تنگم
20-03-2008, 05:08
خدايا!
اخرين شب سال 1386 است
از تو مي خواهم به تمام ما جوانان كمك كني سالي نيكو تر و بهتر را در كنار تو سپري كنيم
به ما كمك كن تا به هم كمك كنيم
كمك كن تا هم را فراموش نكنيم
دلي رانشكنيم
و صبر و تحمل و استقامت و اگاهي به ما عنايت فرما
به من اين سعادت را بده تا براي هم دعا كنيم
خدايا دوستت داريم چون دوستمان داري.


دعای بی نهایت زیبایی بود...از ته دل برای شما و سایرین آمین گفتم...

یا علی...:11:

bahal20
20-03-2008, 07:29
خدايا كمك كن چيزي كه مي شكنم، "دل" نباشد!

sarina_sh
20-03-2008, 08:25
من نمی توانم به تنهایی کاری انجام دهم
من نیاز به دستی از آسمان دارم
یک کمک ، یک عشق ، یک نور
من تنها با نور خدا زندگی می کنم

آلن دواگ

دل تنگم
22-03-2008, 04:45
الهی این سوز ما امروز درد آمیز است
نه طاقت به سر بردن نه جای گریز است
این چه تیغ است که چنین تیز است
الهی درد می دانم و دارو نمی دانم
الهی تو شفا ساز که از این معلولان شفایی ناید
الهی تو گشایشی ده که از این بندیان کاری نگشاید
به ســامان آر، به ســامان آر
که سخت بی ســامانیم
جمـر دار که که بس پریشـانیم
دانـایی ده که از راه نیفتیـم
بینـایی ده که در چـاه نیفتیم
نگاه دار تا پریشان نشویم
به راه دار تا پشیمان نشویم
بیاموز تا راه از چاه بدانیم
بر افروز تا در تاریکی نمانیم
همه را از خود رهایی ده
همه با خود آشنایی ده
همه را از مکر اهرمن نگاه دار
همه را از فتنه ی نفس آگاه ساز
از نفس بدم رهایی ده
از قید خودم رهایی ده
بیگانه ز آشنا و خویشم گردان
یعنی؛
به خود آشنایی ده یا رب
یا رب ز شراب عشق سر مستم کن
وز عشق خودت نیز کن و هستم کن
وز هر چه به جز عشق تهی دستم کن
یکبـاره به بنـد عشق پـا بستـم کـن
الهی آنکه تـو را دشمنی آمـوخت سـوخت
آنکس جوهر حیات شناخت لب دوخت
آنکه دم از بیگانگی زد آشنایی نیاموخت
دل جایگاه مهر است نه جای جوشش و کینه
جــان از دوستی جــان گیرد و کینـه از کیـنه
دوستی کلید درهای بسته است و مرحم دلهای شکسته
چه زیباست جهان اگر بینایی آموزی
و چه مهربانند جهانیان اگر دریچه ی پر از مهر را بگشاییم
الهی آمین ...

دل تنگم
22-03-2008, 04:49
خداوندا،
ما به عنوان دوست به سوی تو می آییم،
تو گفته ای که هر وقت دو سه نفر به نام تو به گرد هم آیند،
تو هم آنجا حضور خواهی داشت.
به اعتقاد ما تو هم اکنون در اینجا هستی.
معتقدیم که این راه،
راهی است که میخواهی برویم و مورد تایید توست.

با تو پیمان می بندیم که همیشه صادق باشیم
و برای پیدا کردن ضعفها
و اشتباهاتمان به قلب حوذ رجوع کنیم
تا بلکه لایق دریافت کمکهایت باشیم.
اعتقاد داریم
که مایلی حقیقتا در انجام امور زندگی
با تو شریک شویم.
کاملا قبول مسولیت کنیم
و مطمئن باشیم
که پاداش آن آزادی،
رشد و نیکبختی است.
از این بابت بی نهایت از تو سپاس گذاریم.
از درگاهت مسئلت داریم
که در تمام اوقات ما را رهنمون باشی.
تمنا داریم که راه های تازه ای
برای زندگی شاکرانه به ما نشان دهی
و کمک کنی
که روز به روز
به تو بیشتر نزدیک شویم

دل تنگم
22-03-2008, 04:52
یک ایمیل از طرف خدا
امروز صبح که از خواب بيدار شدي، نگاهت مي کردم؛و اميدوار بودم که با من حرف بزني،حتي براي چند کلمه، نظرم را بپرسي يا براي اتفاق خوبي که ديروز در زندگي ات افتاد، از من تشکر کني.اما متوجه شدم که خيلي مشغولي،مشغول انتخابلباسي که مي خواستي بپوشي.
وقتي داشتي اين طرف و آن طرف مي دويدي تا حاضر شوي فکر مي کردم چند دقيقه اي وقت داري که بايستي و به من بگويي:سلام؛اما تو خيلي مشغول بودي.يک بار مجبور شدي منتظر بشوي و براي مدت يک ربع کاري نداشتي جز آنکه روي يک صندلي بنشيني. بعد ديدمت که از جا پريدي. خيال کردم مي خواهي با من صحبت کني؛ اما به طرف تلفن دويدي و در عوض به دوستت تلفن کردي تا از آخرين شايعات با خبر شوي. تمام روز با صبوري منتظر بودم. با اونهمه کارهاي مختلف گمان مي کنم که اصلاً وقت نداشتي بامن حرف بزني.متوجه شدم قبل از نهار هي دور و برت را نگاه مي کني، شايد چون خجالت مي کشيدي که با من حرف بزني،سرت را به سوي من خم نکردي. تو به خانه رفتي و به نظر مي رسيد که هنوز خيلي کارها براي انجام دادن داري.بعد از انجام دادن چند کار، تلويزيون را روشن کردي.نمي دانم تلويزيون را دوست داري يا نه؟ در آن چيزهاي زيادي نشان مي دهند و تو هر روز مدت زيادي از روزت را جلوي آن مي گذراني؛ در حالي که درباره هيچ چيز فکر نمي کني و فقط از برنامه هايش لذت مي بري... باز هم صبورانه انتظارت را کشيدم و تودر حالي که تلويزيون را نگاه مي کردي، شام خوردي؛ و باز هم با من صحبت نکردي. موقع خواب...، فکر مي کنم خيلي خسته بودي. بعد ازآن که به اعضاي خوانواده ات شب به خير گفتي ، به رختخواب رفتي و فوراً به خواب رفتي. اشکالي ندارد. احتمالاً متوجه نشدي که من هميشه در کنارت و براي کمک به تو آماده ام. من صبورم، بيش از آنچه تو فکرش را مي کني.حتي دلم مي خواهد يادت بدهم که تو چطور باديگران صبور باشي. من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم. منتظر يک سر تکان دادن، دعا، فکر، يا گوشه اي از قلبت که متشکر باشد.
خيلي سخت است که يک مکالمه يک طرفه داشته باشي. خوب، من باز هم منتظرت هستم؛ سراسر پر از عشق تو... به اميد آنکه شايد امروزکمي هم به من وقت بدهي.
آيا وقت داري که اين را براي کس ديگري هم بفرستي؟ اگر نه، عيبي ندارد، مي فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبي داشته باشي...

از طرف خدا



یا رب دل ما را تو به رحمت جان ده ... درد همه را به صابری درمان ده



این بنده چه داند که چه می باید جُست ... داننده تویی هر آنچه دانی آن ده

sarina_sh
24-03-2008, 23:35
ای گرداننده چشم ها و دل ها ای اداره کننده شب‌ها و روزها ای دگرگون کننده زمان‌ها و گردش‌ها حال مرا به بهترین حال ، مبدّل فرما

sarina_sh
24-03-2008, 23:40
خدای من!

کوله بارم اگرچه از توشه راه، تهی است، انباشته از توکل که هست!
اگرچه از پنجه های وحوش گناهانم بر چهره ام خون ترس نشسته است.
اگرچه دستم از آنچه کرده است می لرزد و اگرچه موریانه های بیم ، استواری پاهایم را سست کرده است،
دلم امیدوار رحمت توست و خاطرم جمع لطف تو
اگرچه خزه گناهانم مرداب دلم را هر لحظه به عفونت عذاب نزدیک می کند،
آفتاب اطمینان به تو هنوز در آسمان وجودم می درخشد.
اگر خواب سرد زمستانی گناه، دلم را به انجماد کشیده است،
نسیم بهاری اعتماد به لطف تو در آوندهای دلم هیجان تازه آفریده است.
اگر دانه وجودم در زیر خاکهای غفلت و نسیان،
در اشتیاق دیدار خورشید تو، شکفتن را از یاد برده است،

sarina_sh
24-03-2008, 23:42
ای خدای بزرگ آن قدر به ما عظمت روح و تقوا عطا کن که همه ی وجود خود را با عشق و رغبت قربانی حق کنيم .

خدايا آن چنان تار و پود وجود ما را به عشق خود عجين کن که در وجودت محو شويم.

خدايا ما را از گرداب خودخواهی و از گردباد هوا و هوس نجات ده و به ما قدرت ايثار عطا کن .

خدايا در اين لحظات سخت امتحان، نور ايمان را بر قلب ما بتابان و ما را از لغزش نگاه دار.

خدايا ما را قدرت ده که طاغوت خود پرستی را به زير پا افکنيم و حق و حقيقت را فدای منفعت های شخصی نکنيم.

sarina_sh
24-03-2008, 23:46
خدایا ، تو را صدا می کنم که همیشه با من مهربان بودی . هر زمان که یادت فراموشم شد ،غرق در تاریکی گشتم. نیکی ها را از خود دور کردم در حالی که می دانستم و آگاه بودم . باز نمی دانم که چگونه به سوی تو باز گشتم و از تو کمک می خواهم ... می دانم ... برای آنکه تو همواره می بخشی و همواره مهربانی ... و من بر این مهربانی تو طمع می کنم ... پس مانند همیشه ، محرومم نساز از فرصت نیکی در راهت ، به سویت و در محضرت... محرومم نساز از فرصت سخن گفتن با تو ،فرصت بودن با تو . تو که بهترینی .

sarina_sh
24-03-2008, 23:48
بنام تو که آرام کننده قلبهایی . تو را می ستایم که از مرا از ظلمت درونم بیرون کشیدی و به روشنای وجودت هدایتم کردی . بر محمد و خاندانش درود فرست و به لطف همیشگی خود، بی نیازم کن از هر کار که پرداختن به آن مرا از تو باز می دارد . مرا به کاری وادار که فردا از آن خواهی پرسید و چنان کن که روزهای عمرم در انجام دادن کاری سپری شود که مرا برای آن آفریده ای. بی نیازم گردان و روزی ام را فراوان ساز . دست مرا وسیله ای ساز که با آن به مردم نیکی رسد و مخواه که با کدورت منت آمیخته گردد . و مرا به بندگی و خاکساری درگاهت توفیق ده ای آنکه خیر هر دو جهان در دست توست .

دل تنگم
25-03-2008, 01:06
نمی دانم چه می خواهم خدا یا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز

ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
بدامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند
برویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند

دل من ای دل دیوانه من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خــدا را بـس کــن ایـــن دیوانـگـــی هــا

"فروغ فرخزاد"

god_girl
25-03-2008, 12:54
پروردگارا
این نوروز نو را
روز نیکی ها قرارده
و قلب هارا پاک و نو گردان
الهی زندگی را به کام تلخکامان شیرین
و برای در راه ماندگان پر ثمر گردان

god_girl
25-03-2008, 12:55
خداوندا اگر داشتن ، ذليل داشتنم ميكند , ندارم كن
خداوندا اگر كاشتن ، اسير چيدنم ميكند، بيكارم كن
اگر انديشه ي خيانت به ياران ، بر سرم افتاد ، بر سر دارم كن
اگر به لحظه ي غفلتي در افتادم ، پيش از سقوط هشيارم كن
اگر رنج بيماران ، لحظه اي از دلم بيرون رفت
سخت و بي ترحم بيمارم كن
خداوندا خوارم كن اما مردم آزارم نكن

god_girl
25-03-2008, 12:55
پروردگارا خود را تقدیم تو می دارم......!
با من کن و از من ساز انچه خود اراده کنی....!
از اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانم.....!
مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو عشق تو و راه تو یاری شان خواهم داد ....!
باشد که همیشه بر اراده ات گردن نهم....
آمین !

god_girl
25-03-2008, 12:56
من از خدا خواستم به من توان و نيرو دهد
و او بر سر راهم مشکلاتي قرار داد تا نيرومند شوم.
من از خدا خواستم به من عقل و خرد دهد
و او پيش پايم مسايلي گذاشت تا آنها را حل کنم.
من از خدا خواستم به من ثروت عطا کند
و او به من فکر داد تا براي رفاهم بيش تر تلاش کنم.
من از خدا خواستم به من شهامت دهد
و او خطراتي در زندگيم پديد آورد تا بر آنها غلبه کنم.
من از خدا خواستم به من عشق دهد
و او افراد زجر کشيده اي را نشانم داد تا به آنها محبت کنم.
من از خدا خواستم به من برکت دهد
و خدا به من فرصت هايي داد تا از آنها بهره ببرم.
من هيچ کدام از چيزهايي را که از خدا خواستم، دريافت نکردم
ولي به همه چيزهايي که نياز داشتم، رسيدم.

دل تنگم
25-03-2008, 14:48
خدایا گر تو درد عاشقی رو می کشیدی
تو هم زهر جدایی رو به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمون می شدی از اینکه عشق آفریدی
خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم
نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم
دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی
بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم
خدایا گر تو درد عاشقی رو می کشیدی
تو هم زهر جدایی رو به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمون می شدی از اینکه عشق آفریدی
بگو هرگز سفر کردی سفر با چشم تر کردی
کسی را بدرقه با اشک تو با خون جگر کردی
ز شهر آرزوهایت به ناکامی گذر کردی
گل امید تو پرپر به خاک رهگذر کردی
خدایا گر تو درد عاشقی رو می کشیدی
تو هم زهر جدایی رو به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمون می شدی از اینکه عشق آفریدی

دل تنگم
25-03-2008, 17:21
خدایا

به خاطر سه چیز سپاسگزارم:


دادن
ندادن
گرفتن

که:

دادن: نعمت
ندادن: رحمت
و گرفتن: حکمت

است...

دل تنگم
26-03-2008, 04:12
خدایا!

چه غریب است درد بی کسی،
و چه تنهایم در این غربت که تو هم از من روی گردانی
و اینک به سوی تو آمده ام تا اندکی از درد درونم را برایت بازگویم

خدایا!

تو بهتر می دانی آنچه در درونم است
بی کسی و تنهائی ام را دیده ای،
در به دری و آوارگی ام را و هزار و یک درد کهنه دیگر

خدایا!

همه را کنار گذاشته ام اما با نا امیدی و بی هدفی نمی توانم بسازم.
صبرم بسیار است اما پوچ و بی هدف می روم...
خسته شده ام،
خسته ی خسته

god_girl
26-03-2008, 12:44
بارالها برای لحظه هایی که بی یاد تو سپری شد مارو ببخش


خدایا ما رو ببخش به خاطر قول هایی که به تو دادیم و به آنها عمل نکردیم

· پروردگارا ...تو را سوگند میدهم به تمام قطرات بارانی که از آسمان نثار زمین کردی و همچنین تمام قطره هاییکه منتظر رهسپار شدن به زمین هستند ما رو ببخش

· خدایا ما رو بخش و به ما لیاقت بده که در این سال جدید لحظه هایمان را سرشار از یاد تو کنیم

پروردگارا ..ما را در این نوبهار زیبا لبریز از عشق و صفا کن

خدای مهربانم ...به ما بیاموز که بتوانیم همچون بهار کائنات ...وجودی دوباره بیابیم ..زنده شویم و با قلبی پاک زندگی از سر گیریم ....

god_girl
26-03-2008, 12:44
خدای من یک سال گذشت..هر چه کردم دیدی و هر چه بخشیدی ندیدم..
خدای من یک سال گذشت و چهار فصل ..هراسان شدم بناهم دادی.بیمار شدم شفایم دادی
خدای من یک سال گذشت و چهار فصل و دوازده ماه..
..شب قدر مرا خواندی...قلم رحمتت را بر صحیفه بی تقدیرم خواست که بنگارد تقدیری نیک..هیهات..!
با افناب فردایش تقدیری دیگر را جستجو کردم..هیهات..
خدای من یک سال گذشت و چهار فصل و دوازده ماه و سیصدوشصت وبنج روز..
به رسم عادت بر سجاده عبادت هر روز زانو زدم که ذکر تو گویم...!
چه گویم......خدای من سالها گذشت...
....
خدای من چگونه است که همچنان دوستم داری و به محبت می خوانی ام..
چگونه است که رهایم نمی کنی..؟
چگونه است که هرگز..هرگز .از تو ناامید نمی شوم.
خدای من اوای ملکوتی یا مقلب القلوب و الابصار می اید..
تو مرا می خوانی..؟!
این منم با حسرت سالهای رفته.یا مدبراللیل والنهار.
این منم با هزاران امید به سالهای بیش رو یا محول الحول والاحوال..
خدای من بندگی ام را بپذیر..التماس مرا بشنو...حول حالنا .....حول حالنا..
خدای من ...الی احسن الحال...

god_girl
26-03-2008, 12:46
مرا بپذير ، پروردگارا ، براي اين چند صباح مرا بپذير ...
بگذار آن روزان يتيمي که بي تو گذشتند فراموش شوند ...
تنها اين لحظهء کوچک را بر پهناي دامنت بگستران و آن را در نور خود نگهدار ...
در پي نجواهايي که مرا به سوي خود کشاندند ، سرگردان شدم ، اما به جايي نرسيدم ...
حالا بگذار در آرامش بيارامم و در سکوت خود به کلام تو گوش فرا دهم ...
رويت را از رازهاي تاريک قلب من برنگردان ...
بلکه ، آن ها را بسوزان تا با آتش تو شعله ور شوند ...

god_girl
26-03-2008, 12:46
امروز ياد گرفتم ديگه به كسی اميدوار نباشم
امروز ياد گرفتم كه اميد به غير از خدا چيز بيهوده‌ای است
امروز ياد گرفتم كه ديگر به كسی كه لايق عشق ورزيدن نيست عشق نورزم
امروز خيلی چيزها ياد گرفتم ...
خدايا گاهي وقتا خيلي چيزها رو بلديم اما نزار يادمون بره تا دوباره تكرار كنيم..

god_girl
26-03-2008, 12:48
خدایا مرا شکر گذار زبانیت قرار مده خدایا شکرگزاری واقعی را بر من بیاموز

خدایا بر من که تحمل شرمساری درگاهت را ندارم راه انسان بودن را بیاموز

تمام امورم را به رنگ زیبای الهی زینت ببخش

خدایا کبوتر حرم امن الهی خویش گردان مرا

bidastar
27-03-2008, 00:21
بار الها چشم عاشق را پر اشك آفريدي . دل معشوق را پر شوق نما .
بار الها راه پر نشيب آفريدي ؛ دشت هايي از شقايق بر كناره ان گستردي ؛ نغمه خواني بر بلبلان زار آموختي آنچه خود بريدي دوختي اينك به يادمان مهربانيت قومهايي استوار و چشمهايي ذوق دار و گوشي شنوا هديه فرما تا بر دوخته هايت بريدني نباشيم .
بار الها افرين بر قدمهاي عاشقانه اي كه بر زمين زدي .
بار الها مرحبا بر آسماني كه كوكبه ي شوكت توست .
بارالها زيباست چشمك قدرت تو در تاريكي شبي كه آفريدي.
بارالها بار الها نشيب زمينيم را در انتهاي بودن صعودي آسماني قرار ده ؛ مرا از اين هبوط براي عروج آماده ساز .
بارالها چون دلي براي مهر ورزيدن دادي همدمي براي مهر ديدن عنايت فرما .
بارالها تو آنچناني كه خود داني ؛ مرا آنچنان كن كه خود داني

bidastar
27-03-2008, 00:22
پروردگارابه من بياموز

دوست بدارم کساني راکه دوستم ندارند ...

عشق بورزم به کساني که عاشقم نيستند...

بگريم براي کساني که هرگز غمم را نخوردند...

به من بياموز لبخند بزنم

به کساني که هرگز تبسمي به صورتم ننواختند

bidastar
27-03-2008, 00:24
الو سلام منزل خداست؟

اين منم مزاحمي که آشناست

هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است

ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست

شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است

به ما که مي رسد ،

حساب بنده هايتان جداست؟ الو

bidastar
27-03-2008, 00:25
خدايا چه سخت است بي بهانه گريه کردن به ظاهر خنديدن وبه دروغ

فرياد زدن که زندگي شيرين است
------------------------
خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است

دكتر شريعتي
------------------------------
شرمسارم از اينكه مهربانيت را از ياد بردم شرمسارم از اينكه هميشه با من بودي و گمان ميكردم تنهايم.از من دلگير مباش خداي مهربانم..

bidastar
27-03-2008, 00:26
خداوندا.....
با توام، با تو، خدا
يك كمي معجزه كن
چند تا دوست برايم بفرست
پاكتي از كلمه
جعبه ايي از لبخند
نامه ايي هم بفرست
كوچه هاي دل من
باز خلوت شده است
قبل از اين كه برسم، دوستي را بردند
يك نفر گفت به من، باز دير آمده ايي
دوست قسمت شده است
با توام، با تو ، خدا
يك دل قلابي
يك دل خيلي بد
چقدر مي ارزد ؟
من كه هر جا رفتم
جار زدم :
شده اين قلب حراج
بدويد
يك دل مجاني
قيمتش يك لبخند
به همين ارزاني
هيچوقت اما
هيچكس قلب مرا قرض نكرد
هيچكس دل نخريد
با توام، با تو، خدا
پس بيا، اين دل من مال خودت
من كه ديگر رفتم
اما
ببر اين دل را دنبال خودت

sarina_sh
27-03-2008, 16:16
من هرگاه مفتون هر چیز شده ام، در اعماق دل خود، به تو عشق ورزیده ام. بنابراین ای خدای بزرگ، تو از این نظر مرا سرزنش مکن. فقط ظرفیت و شایستگی عطا کن تا هر چه بیش تر به تو نزدیک شوم و در راه درازی که به سوی بوستان بی انتها و ابدی تو دارم، این سبزه ها و خزه های ناچیز مرا جلب نکند و از راه اصلی باز ندارند.

برگرفته از “خدا بود و دبگر هیچ نبود”

«شهید چمران»

دل تنگم
27-03-2008, 23:09
در خیالِ آرزوها جستجوگر ِ پنهانترین روشنایی هستم.
تو مرا می شناسی،
تو رویای منی و من بندگی تو می کنم.
نجوای خیال مرا با مهربانی پاسخ می دهد
و آسمان قلبم را پر از ستاره می کند.
نشانه های وجودم را در تو می جویم،
بینایی چشمانم را در قطرات باران می یابم
و زلالی قلبم را در رنگین کمان نگاهت می شناسم.
تو کیستی؟
من خدا می ناممت،تو خدا می نامیش،عالم خدا می نامدش،اما...
چه می توان یافت؟

دل تنگم
28-03-2008, 00:05
اه خدای من! مخواه
مخواه که دیوانه شوم
دیوانه شدن ساده است
اما رنج و گرسنگی ساده تر


نه از ان رو که عقل را حرمتی بدارم
و وداع با ان برایم غم انگیز باشد
اگر مرا به حال خود بگذارند
اگر ازاد باشم

به اعماق جنگلی تیره پناه می برم
در هذیان هایم ترانه می خوانم
و غرق در رویاهای اشفته ام
اسیر امواج می شوم
و در اسمان های تهی
به نظاره خوشبختی می نشینم...

دل تنگم
28-03-2008, 01:24
خدایا!
به ما توفيق ده
امسال آن طور باشيم
که تو دوست داری
و تو می خواهی
تا به وقت سفر به سوی تو
در پيشگاهت شرمسار نباشيم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
28-03-2008, 14:51
اي خداي بزرگ
اي يگانه دو عالم تو خودت عصاره عشقي، به من بگو چه كنم؟


با او چه كنم؟


بي او چه كنم؟.....هان


شهرت نداشته مرا همه كس مي داند!
همه كس مي داند كه من اهل هنرم
من توي چشم ها هستم.....بگو چه كنم؟.......هان



بي او چه كنم؟


با او چه كنم؟......هان


من اسم عشق را از عشق به حيرت در مي‌آورم
من انگشت هاي ايمان را، از ايمان خويش،
بر دهانش مي برم.
من نغمه عشق را ياد پرستوها مي دهم.
خيلي هوا سرد است
من سردم است


دلم براي تو تنگ شده است


اي نيمه دگر من


دلم براي تو تنگ شده است

اگر روزي هزار نفر هم عاشق گيسو و چشم تو شدند، باز بايد از ----- احساسم بگذرند
----- احساس من آن ها را پس خواهد زد



دلم براي تو تنگ شده است


اي نيمه دگر من

دل تنگم
28-03-2008, 15:15
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



خدایا
یادت نمی کنم ...
به خاطر نیاز نداشته هایم....
یادت می کنم به خاطرخود نازنینت، به خاطر تمام موهبت بی پایان توست که من حلقه به گوش درب احسان توام، همین که صدایت می کنم، و شنیدن لمس صدایت برایم مهیا می شود برای من می ارزد به تمام نیازهایم .
جانان من،
امروز به خاطر تمام نیاز نداشته هایی درت را می زنم که فردا نگاه هایشان را، گره زده اند به دست بخششگر هموطنانشان.
ای دستان سخاوتمند یادتان باشد : که دستان شما ضریح عشق کودکان بی سرپرستی است که نخ های آرزوهایشان را، بدان گره زده اند .
فردا دل هاتان رامرمت کنید دلهاتان آباد، که تمام گره های سبز کودکان عاشق سرزمین مان با اعجاز دستان سبز شما گشوده خواهد شد.

دل تنگم
28-03-2008, 15:18
آه ای خدای بزرگ و مهربان:
نويسـم رازهـايـي كه نهـان است
چه حاجت ؟ غم ز چشمانم عيان است
قـلم مي گريد از اين حـال زارم
نه من حـال دلـم را مي نـگارم
كه اين تنـهايي و سنگيـني درد
دل من را شكست و پر ز خون كرد
و هر روزي هـزاران بار تا شـام
دلم مي ميـرد و مي گيرد آرام
دل خونيـن خود در دسـت گيرم
و شب ها را به سوگش مي نشينم
برايـش نغـمه هايي مي سرايم
به پايـش عقده ها را مي گشايم
دگر با من كسي درد آشنا نيست
دگر در قلب ها گويي خدا نيست
شكسته در گلويـم حجم فرياد
زمانه نـاله هايـم برده از ياد
زمـانه تا به كي با من چنـيني؟
مگر سـخت است لبخنـدم ببيني؟
به زندان جفـايت من اسيـرم
تو مي داني از اين پيمانه سيـرم
سپـردم دل به آیيـن محبـت
چه دانستم شود دل غرق محنت؟
دلا آتـش همـانا حاصـلت بود
بسوز اي دل صداقت مشكلت بود

دل تنگم
28-03-2008, 15:56
خدای عزیزم
مرا از یاد نبر
تنهایم نگذار
من شکوفه ای دارم که هنوز میوه نشده
و آرزویی که هنوز برآورده نشده

sarina_sh
28-03-2008, 16:39
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



ای خدای من ، همیشه به من نگاه کن
نورخود را برمن بفرست و
در تاریکی ها مرا تنها مگذار
هر چه از تو دور میشوم به تاریکی و ظلمت نزدیک می شوم
پس مرا در آغوش خود نگه دار

sarina_sh
29-03-2008, 09:58
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

god_girl
29-03-2008, 18:02
خدایا پاكم كن تا تو را با انجام كارهایی كه به من سپرده ای ستایش كنم.مبادا كه در خدمتگزاری تو نا شكیبا و دلخسته شوم.این راه ,آرامشی ست كه بالا تر از درك آدمی ست.خدایا بیا و در قلب و ذهن من ساكن شو تا وسعت یابد و تمامی آفرینش را در بر گیرد.تا از هم جدا نباشیم چرا كه ما جزئی از آن كل هستیم.چنان پاكم كن تا هستی ام را وقف تو و خلقت كنم كه اسیر رنج و پریشانی ست

god_girl
29-03-2008, 18:02
صدایت را لا به لای قطرات باران میشنوم
اینچنین عاشقانه با که سخن میگویی؟

god_girl
29-03-2008, 18:03
خدايا .....
اگر انديشه ي خيانت به ياران .... بر سرم افتاد بر سر دارم كن ..... اگر به لحظه ي غفلتي در افتادم .... پيش از سقوط هشيارم كن ....

god_girl
29-03-2008, 18:03
پيش از اين ها فكر مي كردم خدا
خانه اي دارد ميان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتي از الماسوخشتي از طلا

پايه هاي برجش از عاج و بلور
بر سر تختي نشسته با غرور

ماه برق كوچكي از تاج او
هر ستاره پولكي از تاج او

اطلس پيراهن او آسمان
نقش روي دامن او كهكشان

رعد و برق شب صداي خنده اش
سيل و طوفان نعره توفنده اش

دكمه پيراهن او آفتاب
برق تيغ و خنجر او ماهتاب
هيچ كس از جاي او آگاه نيست
هيچ كس را در حضورش راه نيست

پيش از اين ها خاطرم دلگير بود
از خدا در ذهنم اين تصوير بود

آن خدا بي رحم بود و خشمگين
خانه اش در آسمان دور از زمين

بود اما در ميان ما نبود
مهربان و ساده وزيبا نبود

در دل او دوستي جايي نداشت
مهرباني هيچ معنايي نداشت

هر چه مي پرسيدم از خود از خدا
از زمين، از آسمان،از ابرها

زود مي گفتند اين كار خداست
پرس و جو از كار او كاري خطاست

آب اگر خوردي ، عذابش آتش است
هر چه مي پرسي ،جوابش آتش است

تا ببندي چشم ، كورت مي كند
تا شدي نزديك ،دورت مي كند

كج گشودي دست، سنگت مي كند
كج نهادي پاي، لنگت مي كند

تا خطا كردي عذابت مي كند
در ميان آتش آبت مي كند

با همين قصه دلم مشغول بود
خوابهايم پر ز ديو و غول بود

نيت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه مي كردم همه از ترس بود
مثل از بر كردن يك درس بود

مثل تمرين حساب و هندسه
مثل تنبيه مدير مدرسه

مثل صرف فعل ماضي سخت بود
مثل تكليف رياضي سخت بود

*****
تا كه يك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد يك سفر

در ميان راه در يك روستا
خانه اي ديديم خوب و آشنا

زود پرسيدم پدر اينجا كجاست
گفت اينجا خانه خوب خداست!

گفت اينجا مي شود يك لحظه ماند
گوشه اي خلوت نمازي ساده خواند

با وضويي دست و رويي تازه كرد
با دل خود گفتگويي تازه كرد

گفتمش پس آن خداي خشمگين
خانه اش اينجاست اينجا در زمين؟

گفت آري خانه او بي رياست
فرش هايش از گليم و بورياست

مهربان وساده وبي كينه است
مثل نوري در دل آيينه است

مي توان با اين خدا پرواز كرد
سفره دل را برايش باز كرد

مي شود درباره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چكه چكه مثل باران حرف زد
با دو قطره از هزاران حرف زد

مي توان با او صميمي حرف زد
مثل ياران قديمي حرف زد

مي توان مثل علف ها حرف زد
با زبان بي الفبا حرف زد

مي توان درباره هر چيز گفت
مي شود شعري خيال انگيز گفت....

*****
تازه فهميدم خدايم اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست

دوستي از من به من نزديك تر
از رگ گردن به من نزديك تر

ghazal_ak
31-03-2008, 08:40
خودآیم !
چرا از من روی گردانده ای؟
از چه رو با دلم به آشتی ننشسته ای ؟
-وقتی دیدگانم از اشک شوق لبریز است.-
قلبم ، این زخمی اندوه ، هنوز تورا میخواند ،
اما تو روی از من نهان میداری !
روزها خورشید را نظاره میکنم ،
شبها هر ستاره را می نامم ،
با گلها سخن میگویم ،
اما تو همچنان روی از من پوشانده ای !


اي انتهاترين نقطه نظاره چشمان اميدوار و منتظرم !
هرجا باشم از آن توهستم و مرید همه پیام آوران و عاشقان تو.
شاگرد همه اساتیدی که راز تورا می شناسند و
خدمتگزار تمامی انسانها و مخلوقات !
-زیرا همه آنها از آن توهستند ..


اي فاتح و حاكم بي رقيب ملك پهناور مهر !
بهار ، موسم گل و بوسه سررسیده است ،
اما من هنوز در سرشک دیدگانم غوطه ورم.
در این سپیده دمان ،
درختان سرسبز را می نگرم ،
اما هنوز ترانه جدائی در گلویم میخواند :
" معبودم ! کجائی ؟ "


معبودم !
مرا از عمق این حزن گرانبار بخوان ،
تا با بالهای عشق به سویت پرواز گشایم.

battak
31-03-2008, 09:04
ما به درگاه خدا ناچیزیم
مثل یک بوته خار در این پهن کویر

ghazal_ak
31-03-2008, 09:11
چقدر سخت است ياد تو باشم و بي تو زنده باشم
چقدر سخت است که تو را در همه لحظه هايم حس کنم ولي نتوانم تو را ببينم.
چقدر سخت است با تو بودن و نبودن
خداي من! چقدر سخت است صبر کردن
ولي تو خواسته اي، پس، صبرش را نيز به من عطا کن، چرا که بي لطف تو هرگز نتوانم.
خداي من! مي خواهم سکوت کنم، ولي تو مي داني که اين سکوت از هر فريادي بلند تر و رساتر است.
مي خواهم در سکوتم، عشق را فرياد بزنم ؛ همانند گذشته
با اين تفاوت که اين بار معشوق نيز آگاه است.
کمک کن، کمک کن تا به او رسم چرا که مي خواهم در او و براي او فنا شوم.
و به تو نزديکتر
تا روزي که ...
خدايا! به لطف و کرمت يقين دارم.
پس راه درست را پيش رويم قرار ده و کمک کن تا بهترين و شايسته ترين کار را انجام دهم

rsz1368
31-03-2008, 21:06
من شكايتي نخوهم كرد
من خواست تو را مي پذيرم
و در همه فراز و نشيب ها و تغييرات زندگي
شادمان خواهم بود.

rsz1368
31-03-2008, 21:06
به سوي تو مي ايم
خسته و با كوله باري سنگين
هر چند لبريز از تقصير و گناه
مالامال از ضعف و كاستي.
به سوي تو مي ايم
همان گونه كه هستم
مرا بپذير
و ان گونه كه مي خواهي بساز

دل تنگم
03-04-2008, 19:46
خدایا..........

وقتی منو نقاشی کردی زیبا کشیدی
مرا در خانه ای چون رویا کشیدی
پس چرا؟؟؟؟؟
مرا در قایقی تنها کشیدی

دل تنگم
03-04-2008, 23:49
یا رب نظری بر من سرگردان کن
لطفی به من دلشده‌ی حیران کن
با من مکن آن چه من سزای آنم
آن چه از کرم و لطف تو زیبد آن کن

دل تنگم
03-04-2008, 23:51
بگذار تا مقابل روي تو بگذريم








دزديده در شمايل خوب تو بنگريم


شوق است در جدايي و جور است در نظر








هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم


روي ار به روي ما نكني حكم از آن توست








باز آ كه روي در قدمانت بگستريم


ما را سري است با تو كه گر خلق روزگار








دشمن شوند و سر برود هم بر آن سريم


گفتي ز خاك بيشترند اهل عشق من








از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم


نه بوي مهر مي شنويم از تو اي عجب








نه روي آنكه مهر دگر كس بپروريم


ما خود نمي رويم روان از قفاي كس








آن ميبرد كه ما به كمند وي اندريم


سعدي تو كيستي كه در اين حلقه كمند








چندان فتاده اند كه ما صيد لاغريم

دل تنگم
03-04-2008, 23:55
خدای من!

کوله بارم اگرچه از توشه راه، تهی است، انباشته از توکل که هست!
اگرچه از پنجه های وحوش گناهانم بر چهره ام خون ترس نشسته است.
اگرچه دستم از آنچه کرده است می لرزد و اگرچه موریانه های بیم ، استواری پاهایم را سست کرده است،
دلم امیدوار رحمت توست و خاطرم جمع لطف تو
اگرچه خزه گناهانم مرداب دلم را هر لحظه به عفونت عذاب نزدیک می کند،
آفتاب اطمینان به تو هنوز در آسمان وجودم می درخشد.
اگر خواب سرد زمستانی گناه، دلم را به انجماد کشیده است،
نسیم بهاری اعتماد به لطف تو در آوندهای دلم هیجان تازه آفریده است.
اگر دانه وجودم در زیر خاکهای غفلت و نسیان،
در اشتیاق دیدار خورشید تو، شکفتن را از یاد برده است،

دل تنگم
04-04-2008, 00:00
خدایا!

نعمت دادی،
احسان كردی،
زیبایی بخشیدی،
فضیلت دادی،
روزی عنایت كردی،
توفیق دادی، پناه دادی،
حمایتم كردی و از گناهانم پرده پوشی كردی
اگر آنچه تواز من می‌دانی،
دیگران نیز می دانستند،
هرگز به روی من نگاه نمی كردند و طردم مینمودند،
ولی تو همواره پرده پوشی كردی
من آنم که جهل ورزیدم،
من آنم که به سهو مبتلا شدم،
من آنم که به خود اعتماد کردم،
من آنم که به گناهانم برگشتم

خدایا!

همین...
من توبه كردم و به درگاهت برگشته‌ام،
می دانم كه با آغوش باز ازمن استقبال می‌كنی،
چون هر چه باشد تو خدای منی...

دل تنگم
04-04-2008, 00:02
خدايا!

به راستى دلهاى فروتنان درگاهت به سوى تو حيران است
و راه هاى مشتاقان به جانب تو باز است
و نشانه هاى قاصدان كويت آشكار و نمايان است
و قلب هاى عارفان از تو ترسان است
و صداهاى خوانندگان بطرف تو صاعد
و درهاى اجابت برويشان باز است
و دعاى آن كس كه با تو راز گويد مستجاب است
و توبه آن كس كه به درگاه تو بازگردد پذيرفته است
و اشك ديده آن كس كه از خوف تو گريد مورد رحم ومهراست
و فريادرسى تو براى كسى كه به تو استغاثه كند آماده است
و كمك كاريت براى آن كس كه از تو كمك خواهد رايگان است
و وعده هايى كه به بندگانت دادى وفايش حتمى است
و لغزش كسى كه از تو پوزش طلبد بخشوده است
و كارهاى آنان كه براى تو كار كنند در نزد تو محفوظ است
و روزي هايى كه به آفريدگانت دهى از نزدت ريزان است

دل تنگم
05-04-2008, 03:20
خداوندا

بر من کرم فرما زیرا که تمامی روز تو را می خوانم.
جان بنده خود را شادمان گردان
زیرا

ای خداوند

جان خود را متوجه تو می گردانم
زیرا تو

ای خداوند

نیکو و غفار و بسیار رحیم برای آنانی که تو را می خوانند.

ای خداوند

دعای مرا مستجاب فرما و به آواز تضرع من توجه نما.
در روز تنگی خود تو را خواهم خواند زیرا که مرا مستجاب خواهی فرمود.

"حضرت داود"

دل تنگم
06-04-2008, 17:14
الهی!

باران دیدگانمان میل تو را دارند، تا در سایه سار لطف واحسان تو ما را به آرامش جاودانه برسانند.
پس چه زیباست با آسمان آبی رحمت تو همراز شدن وروئیدن را دوباره آغاز کردن
آنگاه که میل پرواز سراسر وجودمان را لبریز میکند و ما به امید بخشش تو،
پنجره دل می گشاییم.

دل تنگم
06-04-2008, 17:25
خدايا

آن چه که از من سر زد و تو به آن داناتري بيامرز,
پس اگر من باز گشتم, تو به سوي آمرزش بر من باز گرد.

خدايا

بيامرز آنچه من از خود به تو وعده کرده , و وفاي از آن پيمان را از من نيافتي.

خدايا

بيامرز آن چيزي را که من بوسيله آن به زبانم به تو نزديک شده
لکن دلم بر خلاف آن است.

خدايا

بيامرز اشاره هاي گوشه چشم را و بيامرز گفتارهاي ناهنجار را
و آرزو هاي دل و لغزش هاي زبانم را.

sarina_sh
10-04-2008, 20:45
خداوندا
به من ايماني و توكلي عطا كن
تا لطف و مصلحت تو را
در فراسوي درهاي بظاهر بسته دريابم.
خداوندا جشم جانم را به نورخود بكشا
و
مگذار که در تاریکی ندانستن فرو روم.
بروردكار من،
راهم را از بيراهه جداگردان
و
با عشق خود احاطه ام كن....

sweet_mahsa
11-04-2008, 14:06
آیا خدا هست ؟؟؟/

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود. استاد پرسید(آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟) کسی پاسخ نداد.
استاد دوباره پرسید:(آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟) دوباره کسی پاسخ نداد.
استاد برای سومین بار پرسید): آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟) برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد. استاد با قاطعیت گفت:(با این وصف خدا وجود ندارد).
دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت. دانشجو از جایش برخواست و از همکلاسی هایش پرسید: (آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟) همه سکوت کردند.
(آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟) همچنان کسی چیزی نگفت.
(آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟)
وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد.

pedram_sad
11-04-2008, 21:35
آیا خدا هست ؟؟؟/

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود. استاد پرسید(آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟) کسی پاسخ نداد.
استاد دوباره پرسید:(آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟) دوباره کسی پاسخ نداد.
استاد برای سومین بار پرسید): آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟) برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد. استاد با قاطعیت گفت:(با این وصف خدا وجود ندارد).
دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت. دانشجو از جایش برخواست و از همکلاسی هایش پرسید: (آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟) همه سکوت کردند.
(آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟) همچنان کسی چیزی نگفت.
(آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟)
وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد.

خيلي باحال بود
در عين پر معني بودن خيلي هم خنده دار بود
مرسي

ghazal_ak
13-04-2008, 12:19
خودآیم !
چرا از من روی گردانده ای؟
از چه رو با دلم به آشتی ننشسته ای ؟
-وقتی دیدگانم از اشک شوق لبریز است.-
قلبم ، این زخمی اندوه ، هنوز تورا میخواند ،
اما تو روی از من نهان میداری !
روزها خورشید را نظاره میکنم ،
شبها هر ستاره را می نامم ،
با گلها سخن میگویم ،
اما تو همچنان روی از من پوشانده ای !


اي انتهاترين نقطه نظاره چشمان اميدوار و منتظرم !
هرجا باشم از آن توهستم و مرید همه پیام آوران و عاشقان تو.
شاگرد همه اساتیدی که راز تورا می شناسند و
خدمتگزار تمامی انسانها و مخلوقات !
-زیرا همه آنها از آن توهستند ..


اي فاتح و حاكم بي رقيب ملك پهناور مهر !
بهار ، موسم گل و بوسه سررسیده است ،
اما من هنوز در سرشک دیدگانم غوطه ورم.
در این سپیده دمان ،
درختان سرسبز را می نگرم ،
اما هنوز ترانه جدائی در گلویم میخواند :
" معبودم ! کجائی ؟ "


معبودم !
مرا از عمق این حزن گرانبار بخوان ،
تا با بالهای عشق به سویت پرواز گشایم.

ghazal_ak
13-04-2008, 12:20
چقدر سخت است ياد تو باشم و بي تو زنده باشم
چقدر سخت است که تو را در همه لحظه هايم حس کنم ولي نتوانم تو را ببينم.
چقدر سخت است با تو بودن و نبودن
خداي من! چقدر سخت است صبر کردن
ولي تو خواسته اي، پس، صبرش را نيز به من عطا کن، چرا که بي لطف تو هرگز نتوانم.
خداي من! مي خواهم سکوت کنم، ولي تو مي داني که اين سکوت از هر فريادي بلند تر و رساتر است.
مي خواهم در سکوتم، عشق را فرياد بزنم ؛ همانند گذشته
با اين تفاوت که اين بار معشوق نيز آگاه است.
کمک کن، کمک کن تا به او رسم چرا که مي خواهم در او و براي او فنا شوم.
و به تو نزديکتر
تا روزي که ...
خدايا! به لطف و کرمت يقين دارم.
پس راه درست را پيش رويم قرار ده و کمک کن تا بهترين و شايسته ترين کار را انجام دهم.

دل تنگم
16-04-2008, 02:39
خداي من زيباست،
ديوارهاي خالي اتاقم را از تصويرهاي خيالي او پر مي كنم
خداي من زيباست،
خداي من رنگين كمان خوشبختي ست
كه پشت هر گريه انعكاسش را روي سقف اتاق مي بينم
من هيچ با زبان كهنه صدايش نكرده ام
و نه لاي بقچه پيچ سجاده رهايش کرده ام...
او در نهايت اشتياق به من عاشق شد
و من در نهايت حيرت حالا گاه گاهي كه به هم خيره مي شويم

تشخيص خدا و بنده چه سخت است....

دل تنگم
16-04-2008, 02:43
خدايا

از تو درخواست ميكنم بآن رحمت بى‏انتهايت كه همه موجودات را فراگرفته است
و بتوانايى بى‏حدّت كه بر هر چيز مسلط و قاهر است و همه اشياء خاضع و مطيع اوست و تمام عزتها در مقابلش ذليل و زبون است و به مقام جبروت و بزرگيت كه همه قدرتها برابر او مغلوب است و به عزت و اقتدارت كه هر مقتدرى از مقاومتش عاجز است و به عظمت و بزرگيت كه سراسر عالم را مشحون كرده است و به سلطنت و پادشاهيت كه بر تمام قواى عالم برترى دارد و بذات پاكت كه پس از فناى همه موجودات باقى ابدى است و بنامهاى مباركت كه در همه اركان عالم هستى تجلى كرده است و به علم ازليت كه بر تمام موجودات محيط است و به نور تجلى ذاتت كه همه عالم را روشن ساخته است

اى نور حقيقى و اى منزه از توصيف اى پيش از همه سلسله و بعد از همه موجودات پسين

خدايا

ببخش آن گناهانى را كه پرده عصمتم را مى‏درد

خدايا

ببخش آن گناهانى را كه بر من كيفر عذاب نازل مى‏كند

خدايا

ببخش آن گناهانى را كه در نعمتت را به روى من مى‏بندد

خدايا

ببخش آن گناهانى را كه مانع قبول دعاهايم مى‏شود

خدايا

ببخش آن گناهانى را كه بر من بلا مى‏فرستد

خدايا

هر گناهى كه مرتكب شده‏ام و هر خطايى از من سر زده همه را ببخش

اى خدا من

به ياد تو بسوى تو تقرب مى‏جويم و تو را سوى تو شفيع مى‏آورم و از درگاه جود و كرمت مسئلت مى‏كنم كه مرا به مقام قرب خود نزديك سازى و شكر و سپاست را به من بياموزى و ذكر و توجه حضرتت را بر من الهام كنى


خدايا

از تو مسئلت مى‏كنم با سؤالى از روى خضوع و ذلت و خشوع و مسكنت كه كار بر من آسان گيرى و به حالم ترحم كنى و مرا به قسمت مقدر خود خوشنودو قانع سازى و در هر حال مرا متواضع گردانى

خدايا من

از تو مانند سائلى در خواست مى‏كنم كه در شدت فقر و بيچارگى باشد و تنها به درگاه تو در سختيهاى عالم عرض حاجت كند و شوق و رغبتش به نعم ابدى كه حضور توست باشد

اى خدا

پادشاهى تو بسيار با عظمت است و مقامت بسى بلند است و مكر و تدبيرت در امور پنهان است و فرمانت در جهان هويداست و قهرت بر همه غالب است و قدرتت در همه عالم نافذ است و كسى از قلمرو حكمت فرار نتواند كرد

دل تنگم
16-04-2008, 02:47
خدايا

من كسى كه گناهانم ببخشد و بر اعمال زشتم پرده پوشد و كارهاى بدم (از لطف و كرم) به كار نيك بدل كند جز تو كسى نمى‏يابم (كه خدا اين تواند)
خدايى جز تو نيست

اى ذات پاك و منزه

و به حمد تو مشغولم ستم نمودم به خودم و دليرى كردم به نادانى خود و خاطرم آسوده به اين بود كه هميشه مرا ياد كردى و بر من لطف و احسان فرمودى

اى خدا اى مولاى من

چه بسيار كارهاى زشتم مستور كردى و چه بسيار بلاهاى سخت از من بگردانيدى و چه بسيار از لغزشها كه مرا نگاه داشتى و چه بسيار ناپسندها كه از من دور كردى و چه بسيار ثناى نيكو كه من لايق آن نبودم و تو از من بر زبانها منتشر ساختى

اى خدا

غمى بزرگ در دل دارم و حالى بسيار ناخوش و اعمالى نارسا و زنجيرهاى علايق مرا در بند كشيده و آرزوهاى دور و دراز دنيوى از هر سودى مرا باز داشته و دنيا به خدعه و غرور و نفس به جنايت مرا فريب داده است

اى خداى بزرگ و سيد من

به عزت و جلالت قسم كه عمل بد و افعال زشت من دعاى مرا از اجابتت منع نكند
و به قبايح پنهانم كه تنها تو بر آن آگاهى مرا مفتضح و رسوا نگردانى و بر آنچه از اعمال بد و ناشايسته ‏در خلوت بجا آورده‏ام و تقصير و نادانى و كثرت اعمال غفلت و شهوت كه كرده‏ام (كرم كن و) زودم به عقوبت مگير
* * *

دل تنگم
16-04-2008, 02:55
اى خدا

به عزت و جلالت سوگند كه با من در همه حال رأفت و رحمت فرما و در جميع امور مهربانى كن
اى خدا اى پروردگار

جز تو من كه را دارم تا از او درخواست كنم كه غم و رنجم را برطرف سازد و به مآلم از لطف توجه كند

اى خدا اى مولاى من

تو بر من حكم و دستورى مقرر فرمودى و من در آن به نافرمانى پيرو هواى نفس گرديدم و خود را از وسوسه دشمن (نفس و شيطان) كه معصيتها را در نظرم جلوه‏گر ساخته و فريبم داد خود را حفظ نكردم و قضاى آسمانى نيز مساعدت كرد تا آنكه من در اين رفتار از بعض حدود و احكامت قدم بيرون نهادم و در بعضى اوامرت راه مخالفت پيمودم. حال در تمام اين امور تو را ستايش مى‏كنم و مرا در آنچه رفته است بر تو هيچ حجتى نخواهد بود با آنكه در او قضاى تو
بوده و حكم (تكوينى) و امتحان و آزمايش تو مرا بر آن ملزم ساخته و با اين حال بار خدايا به درگاهت پس از تقصير و ستم بر نفس خود باز آمده‏ام با عذر خواهى و پشيمانى و شكسته دلى و تقاضاى عفو و آمرزش و توبه و زارى و تصديق و اعتراف بر گناه خود نه از آنچه كردم مفرى دارم و نه جايى كه براى اصلاح كارم بدانجا روى كنم و پناه برم مگر آنكه تو باز عذرم بپذيرى و مرا در پناه رحمت بى‏منتهايت داخل كنى

اى خدا

عذرم بپذير و بر اين حال پريشانم ترحم فرما و از بند سخت گناهانم رهايى بخش

اى پروردگار من

بر تن ضعيف و پوست رقيق و استخوان بى‏طاقتم ترحم كن

اى خدايى كه در اول به خلعت وجودم سرافراز كردى و به لطف ياد فرمودى و به تربيت‏و نيكى پرورش دادى و به غذا عنايت داشتى اينك بهمان سابقه كرم و احسانى كه از اين پيش با من بودت بر من ببخش

اى خداى من اى سيد و مولاى من

آيا باور كنم كه مرا در آتش مى‏سوزانى با وجود آنكه به توحيد و يكتائيت گرويدم و با آنكه دلم به نور معرفتت روشن گرديد و زبانم به ذكرت گويا شد و در باطنم عقد محبت استوار گرديد و بعد از آنكه از روى صدق و خضوع و مسكنت به مقام ربوبيتت اعتراف كردم. بسيار دور است كه تو كريمترى از اينكه از نظر بياندازى كسى را كه پرورش داده‏اى آن را يا آنكه دور كنى كسى را كه
نزد خود كشيده يا برانى آنكه را كه به او جا داده‏اى يا بسپارى بسوى بلاء آنكه را كه به او كفايت كرده‏اى و رحم نموده‏اى

و اى كاش اى خداى من و سيد و مولاى من

بدانستمى كه تو آتش قهرت را مسلط مى‏كنى بر آن رخسارها كه در پيشگاه عظمتت سر به سجده عبوديت نهاده‏اند يا بر آن زبانها كه از روى حقيقت و راستى ناطق به توحيد تو و گويا به حمد و سپاس تواند يا بر آن دلها كه از روى صدق و يقين به خدايى تو معترفند يا بر آن جانها كه از علم و معرفت در پيشگاه جلالت خاضع و خاشعند يا بر آن اعضايى كه مشتاقانه به مكانهاى عبادت و جايگاه طاعتت مى‏شتابند و به اعتقاد كامل از درگاه كرمت آمرزش مى‏طلبند و هيچكس به تو اين گمان نمى‏برد و چنين خبرى از تو اى خداى با فضل و كرم به ما بندگان نرسيده در صورتى كه تو خود بى‏طاقتيم را بر اندك رنج و عذاب دنيا و آلامش مى‏دانى و آنچه جارى شود در آن از بد آمدنى‏هاى آن بر اهل آن با آنكه رنج و الم دنيا اندك است و زمانش كم است و دوامش ناچيز است و مدتش كوتاه است پس من چگونه طاقت آرم و عذاب‏عالم آخرت و آلام سخت آن عالم را تحمل كنم و حال آنكه مدت آن عذاب طولانى است و زيست در آن هميشگى است و هيچ بر اهل عذاب در آنجا تخفيفى نيست چندان كه آن عذاب تنها از قهر و غضب و انتقام توست كه هيچكس از اهل آسمان و زمين تاب و طاقت آن ندارد

اى سيد من پس من

بنده ناتوان ذليل و حقير و فقير و دور مانده تو چگونه تاب آن عذاب دارم

اى خداى من اى پروردگار من و سيد و مولاى من

از كدامين سختي هاى امورم بسويت شكايت كنم و از كدام يك به درگاهت بنالم و گريه كنم
از دردناكى عذاب آخرت بنالم يا از طول مدت آن بلاى سخت زارى كنم پس تو مرا با دشمنانت اگر به انواع عقوبت معذب گردانى و با اهل عذابت همراه كنى و از جمع دوستان و خاصانت جدا
سازى در آن حال گيرم كه بر آتش عذاب تو اى خداى من و سيد و مولاى من و پروردگار من صبورى كنم چگونه بر فراق تو صبر توانم كرد و گيرم آنكه بر حرارت آتشت شكيبا باشم چگونه چشم از لطف و كرمت توانم پوشيد يا چگونه در آتش دوزخ آرام گيرم با اين اميدوارى كه به عفو و رحمت بى‏منتهايت دارم

بارى به عزتت اى سيد و مولاى من به راستى سوگند مى‏خورم كه اگر مرا با زبان گويا (به دوزخ) گذارى من در ميان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همى كنم و بسى فرياد مى‏زنم بسويت مانند شيون گريه كنندگان و بنالم به آستانت مانند عزيز گم كردگان و به صداى بلند تو را مى‏خوانم كه اى ياور اهل ايمان

و اى منتهاى آرزوى عارفان و اى فريادرس‏فرياد خواهان و اى دوست دل هاى راستگويان و اى يكتا خداى عالميان

آيا درباره تو اى خداى پاك و منزه و ستوده صفات گمان مى‏توان كرد كه بشنوى در آتش فرياد بنده مسلمى را كه به نافرمانى در دوزخ زندانى شده و سختى عذابت را به كيفر گناه مى‏چشد و ميان طبقات جهنم به جرم و عصيان محبوس گرديده و ضجه و ناله‏اش با چشم انتظار و اميدوارى به رحمت بى‏منتهايت بسوى تو بلند است و به زبان اهل توحيد تو را مى‏خواند و به ربوبيتت متوسل مى‏شود باز چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتى كه به سابقه حلم نامنتهايت چشم دارد يا چگونه آتش به او الم رساند و حال آنكه به فضل و كرمت اميدوار است يا چگونه شراره‏هاى آتش او را بسوزاند با آنكه تو خداى كريم ناله‏اش را مى‏شنوى و مى‏بينى مكانش را يا چگونه شعله‏هاى دوزخ بر او احاطه كند با آنكه ضعف و بى‏طاقتيش را مى‏دانى يا چگونه به خود بپيچد و مضطرب بماند در طبقات آتش با آنكه تو به صدق (دعاى) او آگاهى يا چگونه مأموران دوزخ او را زجر كنند با آنكه به صداى يا رب يا رب تو را مى‏خواند يا چگونه به فضل تو اميد آزادى از آتش دوزخ داشته باشد و تو او را به دوزخ واگذارى
هيهات كه هرگز چنين معروف نباشد و اين گمان نرود و به رفتار با بندگان موحدت كه همه احسان و عطا بوده اين معامله شباهت ندارد پس من به يقين قاطع مى‏دانم كه اگر تو بر منكران خداييت حكم به آتش قهر خود نكرده و فرمان هميشگى عذاب دوزخ را به معاندان نداده بودى محققا تمام آتش دوزخ را سرد و سالم مى‏كردى و هيچكس را در آتش جاى و منزل نمى‏دادى

وليكن تو اى خدا

نام هاى مباركت مقدس است و قسم ياد كرده‏اى كه دوزخ را از جميع كافران جن و انس پر گردانى و مخلد سازى معاندان را در آن عذاب و تو را ستايش بى‏حد سزاست كه با وجود آن كه خويش را ثنا گفتى و بهمه انعام نمودى در كتاب خود فرمودى آيا (در آخرت) اهل ايمان با فاسقان يكسانند هرگز يكسان نيستند

دل تنگم
16-04-2008, 02:58
اى خداى من و سيد من

از تو درخواست مى‏كنم به مقام قدر (و آن قدرت ازلى) كه مقدرات عالم بدان كردى
و به مقام قضاى مبرم كه بر هر كه فرستادى غالب و قاهر شدى

كه مرا ببخشى و در گذرى در همين شب و همين ساعت هر جرمى و هر گناهى كه كرده‏ام

و هر كار زشتى پنهان داشته‏ام و هر عملى (مستور و عيان) آشكار يا پنهان به جهالت مرتكب شده‏ام

و هر بد كارى كه فرشتگان عالم پاك را مأمور نگارش آن نموده‏اى كه آن فرشتگان را به حفظ هر چه كرده‏ام موكل ساختى

و شاهد اعمالم با جوارح و اعضاى من گردانيدى و فوق آن فرشتگان تو خود مراقب من

و شاهد و ناظر بر آن اعمال من كه از فرشتگان هم به فضل و رحمتت پنهان داشته‏اى همه را ببخشى

و نيز درخواست مى‏كنم كه مرا حظ وافر بخشى از هر خيرى كه مى‏فرستى و هر احسانى كه مى‏افزايى

و هر نيكويى كه منتشر مى‏سازى و هر رزق و روزى كه وسيع مى‏گردانى و هر گنه كه مى‏بخشى و هر خطا كه بر آن پرده مى‏كشى

اى رب من اى رب من اى رب من

اى خداى من اى سيد و مولاى من اى كسى كه زمام اختيارم به دست اوست

اى واقف از حال زار و ناتوانم اى آگه از بينوايى و وضع پريشانم اى آگاه به احتياجم و بى‏چيزيم

اى رب من اى رب من اى رب من

از تو درخواست مى‏كنم به حق حقيقتت و به ذات مقدست و بزرگترين صفات و اسماء مباركت
كه اوقات مرا در شب و روز به ياد خود معمور گردانى و پيوسته به خدمت بندگيت بگذرانى و اعمالم را مقبول حضرتت فرمايى تا كردار و گفتارم همه يك جهت و خالص براى تو باشد و احوالم تا ابد به خدمت و طاعتت مصروف گردد

اى سيد من اى كسى كه تمام اعتماد و توكلم بر اوست و شكايت از احوال پريشانم به حضرت اوست اى رب من. . .

(لطفى كن) و به اعضا و جوارحم در مقام بندگيت قوت بخش و دلم را عزم ثابت ده

و اركان وجودم را به خوف و خشيت سخت بنيان ساز و پيوسته به خدمت در حضرتت بدار تا آن كه من در ميدان طاعتت بر همه پيشينيان سبقت گيرم و از همه شتابندگان به درگاهت زودتر آيم

و عاشقانه با مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزديك گردم

و بترسم از تو مانند ترسيدن يقين كنندگان و با اهل ايمان در جوار رحمتت همنشين باشم

خدايا و هر كه با من بد انديشد تو مجازاتش كن و هر كه مكر ورزد به كيفرش برسان

و مرا بلطف و رحمتت نصيب بهترين بندگانت عطا كن و مقام مقربترين

و مخصوصترين خاصان حضرتت كرامت فرما كه هيچكس جز به فضل و رحمتت اين مقام نخواهد يافت و باز جود و بخشش بى‏عوضت از من دريغ مدار بزرگى و مهربانى كن و مرا به رحمت واسعه‏ات از شر دو عالم محفوظ بدار

و زبانم را به ذكر خود گويا ساز و دلم را از عشق و محبت بى‏تاب گردان

و بر من منت گذار و دعايم مستجاب فرما و از لغزشم بگذر و خطايم ببخش كه تو خود به بندگان‏از لطف دستور عبادت دادى و امر به دعا فرمودى و اجابت را ضمانت كردى

اينك من به دعا رو بسوى تو آوردم و دست حاجت به درگاه تو دراز كردم پس به عزت و جلالت قسم كه دعايم مستجاب گردان و مرا به آرزويم (كه وصال توست) برسان و اميدم را به فضل و
كرمت نااميد مگردان

و از شر دشمنانم از جن و انس كفايت فرما

اى كه از بندگانت بسيار زود راضى ميشوى ببخش بر بنده‏اى كه بجز دعا و تضرع بدرگاهت مالك چيزى نيست كه تو هر چه بخواهى ميكنى اى كه نامت دواى دردمندان و يادت شفاى بيماران است و طاعتت بى‏نيازى از هر چه در جهان ترحم كن به كسى كه سرمايه‏اش اميد به توست و اسلحه‏اش گريه است

اى بخشنده كاملترين نعمت اى دفع كننده هر بلاء و مصيبت اى نور دلهاى وحشت زده در ظلمات (فراق) اى داناى علم ازل تا ابد بى‏آموختن

درود فرست بر محمد (ص) و آل محمد (ع) و با من آن كن كه لايق حضرت توست
و درود و رحمت خدا بر رسول گراميش و امامان با بركات از اهل بيتش و سلام و تحيت بسيار بر آن بزرگواران باد.

دل تنگم
16-04-2008, 03:38
خداوندا بی پناهم
زتو جز عشق تو نخواهم

اگر عشق تو گناه است
ببین غرق در گناهم

sweet_mahsa
17-04-2008, 19:50
خدا هست مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند وقتی به موضوع ((خدا)) رسید آرایشگر گفت : من باور نمیکنم خدا هم وجود داشته باشد :مشتری پرسید چرا باور نمیکنی؟ :آرایشگر جواب داد کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود میداشت نباید درد و رنجی وجود داشت نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میداد این همه درد و رنج و جود داشته باشد مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد. چون نمیخواست جر و بحث کند آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد :و به آرایشگر گفت میدانی چیست! به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند :آرایشگر گفت چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم همین الان موهای تو را کوتاه کردم :مشتری با اعتراض گفت نه. آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند. هیچکس مثل مردی که بیرون است. با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد آرایشگر: نه بابا ! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند مشتری تائید کرد: دقیقا نکته همین است !خدا هم وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند برای همین است که این همه درد و رنج در دنبا وجود دارد

دل تنگم
18-04-2008, 03:24
خدایم آه ای خدایم


صدایت می کنم بشنو صدایم


شکنجه گاه این دنیاست جایم


به جرم زندگی این شد سزایم


آه ای خدایم


بشنو صدایم


مرا بگذار با این ماجرایم


نمی پرسم چرا این شد سزایم


آه ای خدایم بشنو صدایم


گلویم مانده از فریاد و فریاد


ندارد کز غم مرگ صدار را


به بغض در نفس پیچیده سو گند،


به گل های به خون غلتیده سوگند


به مادر سوگوار جاودانه


که داغ ناجوانان دیده سوگند


خدایا حادثه در انتظار است


به هر سو باد وحشی در گذار است


به فکر قتل عام لاله ها باش


که خواب گل به گل پا بوس خواب است


خدایم ای پناه لحظه هایم


صدایت میزنم با گریه هایم


صدایت میزنم بشنو صدایم


الهی در شب فقرم بسوزان


ولی محتاج نامردان مگردان


عطا کن دست بخشش همتم را


خجل از روی محتجان نگردان


خدایم ای پنهاه لحظه هام


صدایت می زنم بشنو صدایم

sweet_mahsa
18-04-2008, 14:20
سالها پیش از این
زیر یک سنگ گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم همین
یک کمی خاک که دعایش
پر زدن آن سوی پرده آسمان بود
آرزویش همیشه
دیدن آخرین قله ی کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را درآن کاشت
خاک را
توی دست خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
راستی
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم

دل تنگم
19-04-2008, 22:31
خدایا داد دارم، من نمی دانم


ز کَس بیداد دارم، من نمی دانم



ز پای خویش اُفتادم بپایت


ز پای خویش اُفتادن نمی دانم





ز عمق هجر واصل من نمی دانم


در این لحظه ز هجر و وصل و ما و من نمی دانم





هوای کوی ساقی بر سرم جنبد


نفس بر ساغرش بستم نه دیگر، کَس نمی دانم





هواخواهان تمنا گو بچرخم من در این دوران


که سر تا پا شدم مستی که پا از سر نمی دانم





مرا شوری ست با جانان، مرا شنگی ست بی پایان


که مِی را من به سر ریزم، که جام از مِی نمی دانم





نمی دانم، نمی دانم، چه شد بر من، نمی دانم

که من چرخان و چرخانم، از این بهتر نمی دانم

دل تنگم
19-04-2008, 22:43
خدا رو می خوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام


خدارو می خوام نه واسه حل مشکل و غصه هام

خدا رو دوست دارم نه واسه ی جهنم و بهشت

خدا رو دوست دارم ولی نه واسه ی زیبا و زشت

خدا رو می خوام نه واسه ی سکه و پول و مقام

خدا رو می خوام که فقط تو رو نگه داره برام



خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده

خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن رو یادم داده

خدا رو دوست دارم چون عاشقا رو خیلی دوست داره

خدا رو دوست دارم چون عاشق رو تنها نمی ذاره


خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه

خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند میزنه

خدا رو دوست دارم واسه اینکه من و تو با همیم

خدا رو دوست دارم که می دونه ما عاشق همیم...

خدایا دوستت دارم

دل تنگم
19-04-2008, 23:52
خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم،
خدایا!
تو چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
خدایا!
رحمتی کن تا ایمان نام و نان برایم نیاورد و قوتم بخش که نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم .
خدایا!
مگذار که ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر مرا با کسبه ی دین با حمله ی تعصب و عمله ی ارتجاع هم آواز کند.
خدایا!
مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی که چون همه کس گیر شده است وقاحتش از یاد رفته و بیماری شده است که از فرط عمومیتش هر که از آن سالم مانده باشد بیمار می نماید مصون بدار تا به رعایت مصلحت حقیقت را ذبح شرعی نکنم.

دل تنگم
19-04-2008, 23:54
اگر تنهاترين تنهاها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتن هاست نفرين ها و آفرين ها بي ثمر است اگر تمامي خلق گرگهاي هار شوند و از آسمان هول و کينه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسيب نا پذير من هستي اي پناهگاه ابدي تو مي تواني جانشين همه بي پناهي ها شوي.

دل تنگم
20-04-2008, 03:14
گاه كه نسيم نوازشگر وعاشقانه موهايت راچنگ مي زند

گاه كه آفتاب صبح، چشم وروي تورابوسه مي زند

گاه كه غروب تلخي غمي گنگ بردلت مي نهد لحظه ي وداع

وگاه كه تودست ودلت مي لرزد ازعشق

اوهست واحساسش مي كني حتي اگرهيچ دليلي براي بودنش نباشد

خدارامي گويم

دل تنگم
20-04-2008, 03:20
نمی خواهم خدايم بيكران باشد


نمی خواهم عظيم و قادر و رحمان

نمی خواهم كه باشد اين چنين آخر

خدا را لمس بايد كرد.

نگو كفر است

خدا را می توان در باوری جا داد

كه در احساس و ايمان غوطه ور باشد

خدا را می توان بوئيد

و اين احساس شيرينی است

نگو كفر است

كه كفر اين است

كه ما از بيكران مهربانيها

برای خود

خدايی لامكان و بی نشان سازيم

خدا را در زمين و آسمان جستن

ندارد سودی ای آدم

تو بايد عاشقش باشی

و بايد گوش بسپاری

به بانگ هستی و عالم

كه در هر خانه ای آخر خدائی هست

نگو كفر است

اگر من كافرم، باشد

نمی خواهم خدایا زاهدی چون ديگران باشم

نمی خواهم خدايم را

به قديسی بدل سازم

كه ترسی باشد از او در دل و جانم

نگو كفر است

كه سوگند ياد كردم من

به خاك و آب و آتش بارها ای دوست

خدا زيباترين معشوق انسانهاست

خدا را نيست همزادی

كه او يكتاترين

عاشق ترين

معبود انسانهاست.

دل تنگم
20-04-2008, 03:21
اي آفريدگار



ديگر به سرد مهري خاكسترم مبين


امشب صفاي آبم و گرماي آتشم


امشب به روي توست دو چشم نياز من


امشب به سوي توست نيايشم


امشب ستاره ها همه در من چكيده اند


سرب مذاب پر شده در كاسه سرم


هر قطره اي ز خون تنم شعله مي كشد


من آتش روانم ،من آتش ترم


امشب به پارسايي خود دل نهاده ام


اي آفتاب وسوسه در من غروب كن


آن رودخانه ام كه تهي مانده ام زآب


آه اي شب بزرگ! تو در من رسوب كن

دل تنگم
20-04-2008, 03:23
بار الها...
اگر شعرم را طلعت و طلوعي است،
در پرتو مهر توست و سرسبزي خوشه هايش
به لطف باران هدايت و حمايت تو.

پس كمكم كن كه سخت محتاجم به كمك و عنايت تو .

ghazal_ak
20-04-2008, 17:25
خداوندا تو خود گفتی صدایم کن
جوابی نیک خواهم داد
صدایت کردم و دم بر نیاوردی
چنان گویی صدایم را تو نشنیدی

خداوندا تو خود گفتی که دستان نیازت را
بسوی من برافشان
متاعی سخت خواهم داد
ولی جز لقمه ای آتش
در این قسمت تو ننوشتی

خداوندا در این تنهایی و غربت
در این حسرت
چنین بنده نوازی و چنین دست محبت بر سرم یازی؟!!!

ghazal_ak
20-04-2008, 17:26
خدایا؛
در گرسنگی شبهایم
دربدری و بی كسی روزهایم
همواره یاد تو بودم
از تو مدد جوییدم

خدایا؛
بیاد بیاور شبهایی را كه
در بی پناهی خویش
در پناه تو،
زیر رگبار باران و غرش ابر
سر تا پا خیس گشتم
و از شدت سرما
و به بهانة ترس از عظمت تو
همراه با تك تك اعضای بدنم لرزیدم

چه می گویم خدایا،
شاید كه این كفران نعمتم
عذابی را برایم ارزانی كند
تا از تماشای این آدمكها خلاصی یابم

خدایا؛
بر قلة مقدس خشمت
بجای باران رحمتت،
آتش غضبت را بر من گسیل دار
تا تخته پاره ای را كه
در اقیانوس پر از درد به آن آویزان شده ام
در دستانم خاكستر شود

دل تنگم
21-04-2008, 17:44
خدای من!

محبوب من!

اگر من را به جرمم بگیری،
تو را به عفوت میگیرم.

اگر دست بر گناهم بگذاری،
چنگ بر دامان بخششت می زنم.

اگر لغزشهایم را نشانه بگیری،
نشان از آمرزشت می گیرم.

اگر به معصیتم بنگری،
چشم به کرامتت می دوزم.

اگر بدی ام را به رخ بکشی،
خوبی و لطف بی نهایتت را برملا می کنم.

اگر به جهنمم ببری و به آتشم بیفکنی،
فریاد می زنم آنجا اعلام می کنم به اهل جهنم که،

تو را دوست دارم

عاشق تو ام
و دست از دامانت نمی کشم.

دل تنگم
23-04-2008, 07:10
خدا جون می شه تو امشب منو تو بغل بگیری؟
بگی آروم توی گوشم؛ دیگه وقتشه بمیری

خدا جون می گن تو خوبی، مثل مادرها می مونی
اگه راست می گن ببینم "عشق من کجاست میدونی؟"

خدا جون می شه یه کاری بکنی به خاطر من !
من می خوام که زود بمیرم اخه سخته زنده موندن
من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

خدا جون تو تنها هستی می دونی تنهایی سخته
زنده بودن ،مردن من واسه اون فرقی نداره

خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت
ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه ی یه ساعت

دل تنگم
24-04-2008, 14:41
شب ها که این جهان را عالمی است دیگر

شب ها که ماه در وسط برکه ی جنگل خرناسه می کشد
شب ها که ما همه در خواب به انسوی ابرها می رویم
شب ها که اواز شباهنگ در فضای دشت طنین انداز می شود
شب ها که دست های دراز سایه ها همه ی سیبهای روی درخت را می چیند
شب ها که بچه های خرگوش با لالایی زوزه ی گرگ می خوابند

تنها تو ای خدای بزرگ
بیداری و همه چیز و همه کس را می بینی

دل تنگم
24-04-2008, 15:45
شايد عجيب باشد اما من هم ديگر دلم تنگ است ...
براي روزگاري که زندگيم شيرين بود به زور حضور تو..
روزگاري که غمم تو بودي و شاديم ديدن قطره اشکي روان بر گونه..
... شاديت يک دم و غمت هزاران بازدم!
يادش بخير روزگاري که کابوسي ترين خواب ها هم وحشت امروزم را نداشتند.
اين بي حرمتي ها و اين همه کوچک بودن ها.
اين همه زاري و سکوت.
بزرگاني که زندگي را تا آن تهش کرده اند و حالا که سيرند و دست بر کمر از بي وفاييه دنيا و روزگار سخن مي گويند!
بي وفايي را من ديده ام نازنين من
درد را من مي فهمم..
روزگار را من ديده ام ...
اميد را نا اميدي را من ديده ام من..
خدا را من ديده ام!
دلهره ی ساکت و پر از ترس بي خدايي را من چشيده ام ...
باز که اين زبان دراز فاش ميکند
سخنان کفر درونم را رهايش مي کنم.
آخ که من ديگر وجودي در اين موجودي ندارم
و رفته ام از ياد و بر باد
و نقشيم بر آب..
از دل تنگي هايم ميگفتم...
خدایا...
براي تو مي گويم
سخت است زندگي را آرزوها را نقش بر آب ديدن..
خدايا...
کاش من هم مي توانستم محاکمه ات کنم!
مردانه مي نشستيم و مردانه حساب کتاب مي کرديم.
تو چه خواستي که من نکردم ؟ ... چه گفتي چه کردم ؟
ولي چه کنم که آخرش هم من بازنده ام ...
مي دانم مي دانم ...
من آفريده شده ام که آزمايش شوم
و بسوزم براي عبرت آيندگانم و لب از لب باز نکنم که کفر است!
آفريده شده ام که با سرنوشت شومم قدرت خدا نمايانده شود به آنان که سرخوش مستيند!
خوشي حرام و ناخوشي هم.
زندگي حرام و مردن حرام . تقدير تقدير قدرت..
خدا حواست کجاست؟ ...
به خودت قسم انگار تو هم خدايي يادت رفته!
لذت ميبري از اين همه گريه و زاري و تحقير و کوچک ديدن دربندانت ?
استغفرا... غلط کردم خدا !
خداي عزيزم ديگر درد دل را به تو گفتن هم روا نيست که اگر بگويم کافر هستم و مستحق جهنم!
از جهنمت هم که ديگر هيچ ترسي ندارم ... نميدانم بعد از جهنم چه در آستين داري براي ساکت کردنم..
بگرد تا بگرديم..
مي روم پي تقدير شومم ... هر چه باشد تو خدايي و من هم بنده و آفريده تو ... لابد صلاح من در مرگ است..
بازهم بوي سرد الکل و راهروهاي رعب آور بيمارستان ..
بازهم بندگان بي گناه ... انسانهاي زرد ... فرشتگان سفيدپوش پولکي و خسته ..
من ... گذشته ... آينده ... و غمي که از پس توي افکار بر گلويم چنگ ميزند ..
افکاري که آخرين هجومشان مسبب اشکيست کهنه ..
من و سلول هايي سرطاني که به گمانم فرمانروايي جز تو ندارند ..
ولي راستش هنوز هم عزيزتر از تو هيچکس را ندارم که ...

malakeyetanhaye
24-04-2008, 17:31
روزها گذشت و گنجشک با خدا هيچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار اين گونه مي گفت:" مي ايد. من تنها گوشي هستم که غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام که دردهايش را در خود نگه مي دارد."
و سرانجام گنجشک روي شاخه اي از درخت دنيا نشست.فرشتگان چشم به لب هايش دوختند اما گنجشک چيزي نگفت. و خدا لب به سخن گشود:" با من بگو از آنچه سنگيني سينه ي توست."
گنجشک گفت:" لانه ي کوچکي داشتم. آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي کسي ام.تو همان را هم از من گرفتي. آن طوفان بي موقع چه بود؟ چه مي خواستي از لانه ي محقرم؟ کجاي دنيا را گرفته بود؟!" و سنگيني بغضي راه بر کلامش بست.فرشتگان همه سر به زير انداختند!
خدا گفت:" ماري در راه لانه ات بود. خواب بودي.باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمين مار پرگشودي."
گنجشک خيره در خدايي خدا مانده بود.
و خدا گفت:" چه بسيار بلاها که من به واسطه ي محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي!"
اشک در ديدگان گنجشک نشسته بود. ناگهان چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريه هايش ملکوت خدا را پر کرد

malakeyetanhaye
24-04-2008, 17:31
الهي... اي کار براور ناتوانان...و اي سنگر حوادث هولناک..اينک من تنها مانده ام . و بار گناهان...و يار وياوري با من نيست..و طاقت خشم ترا ندارم...و پشتيباني مرا نيست...و در معرض خوف لقاي تو مانده ام..و هراسم را ارام بخشي نيست...اگر مرا تنها واگذاري..کيست که مرا ياري کند؟؟

دل تنگم
26-04-2008, 17:55
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
28-04-2008, 01:43
ای خدا،
ای خدا،
ای خدا،

ای بخشاينده،
اى بخشاينده،
اى بخشاينده،

اى مهربان،
اى مهربان،
اى مهربان،

« ... از تو مى خواهم به حق آن نام هاى نيكويت كه در قرآن توصيفشان كرده اى
و فرموده اى: "و براى خدا است نام هاى نيكو پس او را بدان نامها بخوانيد"
و باز فرمودى: "مرا بخوانيد تا اجابت كنم شما را"
و نيز فرمودى: "و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند پس من نزديكم و پاسخ دهم دعاى خواننده را هنگامى كه مرا بخواند"
و فرمودى: "اى بندگان من كه بر نفس خويش اسراف و زياده روى كرديد از رحمت خدا نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را بيامرزد و او است آمرزنده مهربان"
و من از تو مى خواهم اى معبودم
و مى خوانمت پروردگارا
و اميدوار توام اى آقاى من
و از تو طمع اجابت دارم اى مولاى من
چنانچه به من وعده داده اى
و من تو را خواندم
چنانچه به من دستور دادى؛

پس انجام ده درباره من آن آنچه را تو شايسته آنى اى كريم

و ستايش مخصوص پروردگار جهانيان است ... »

دل تنگم
28-04-2008, 02:49
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
همان یک لحظه ی اوّل،
که اوّل ظلم را می دیدم از مخلوقِ بی وجدان،
جهان را با همه زیبایی و زشتی،
به روی یک دگر، ویرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
که در همسایه یِ صدها گرسنه،
چند بزمی گرم ِ عیش و نوش می دیدم ،
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دَم،
بَر لبِ پیمانه میکردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
که می دیدم یکی عریان و لرزان،
دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین،
زمین و آسمان را
واژگون، مستانه می کردم!

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
نه طاعت می پذیرفتم،
نه گوش از بهر ِ استغفار ِ این بیدادگرها تیز کرده،
پاره پاره در کف زاهد نمایان،
سبحۀ صددانه می کردم

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
برایِ خاطر ِ تنها یکی مجنونِ صحرا گردِ بی سامان،
هزاران لیلی ِ ناز آفرین را کو به کو،
آواره و دیوانه میکردم!

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
بگردِ شمع ِ سوزانِ دلِ عشاقِ سرگردان،
سراپای وجودِ بی وفا معشوق را،
پروانه می کردم!

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
بعرش کبریایی،
با همه صبر خدایی،
تا که می دیدم عزیز نابجایی،
ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد،
گردش این چرخ را وارونه،
بی صبرانه می کردم!

عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم؛
که می دیدم مُشَوَش عارف و عامی،
ز برق ِ فتنۀ این علم ِ عالم سوز مردم کُش،
بجز اندیشه عشق و وفا،
معدوم هر فکری،
در این دنیای پر افسانه میکردم!

عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته
و تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد
و گر نه من بجای او چو بودم،
یک نفس کِی عادلانه سازشی،
با جاهل و فرزانه میکردم؟

عجب صبری خدا دارد!

عجب صبری خدا دارد!

دل تنگم
29-04-2008, 01:23
خدا جون متشکریم که چشم دادی بهمون‏،
واسه گریه کردنُ دیدن این دنیای زشت!
مرسی که پا به ما دادی واسه سگ دو زدنُ
واسه گشتن تو جهنم دنبالِ راهِ بهشت!

خدا جون ممنون از این که دو تا دَس دادی به ما‏،
تا اونا رُ رو به هر مترسکی دراز کنیم!
تا نذاریم زنجیرا توی سیاهچال بپوسن!
تا بتونیم ماشه ی مسلسلا رُ ناز کنیم!

خیلی ممنون که یه جُفت گوش روی کله های ماس،
که با اون صدای بُمب افکنا رُ گوش بکنیم!
گوش به فرمانِ خبرهای دروغِ رادیو،
عشقُ آزادیُ انسانُ فراموش بکنیم!

آخ که شُکرت – ای خُدا!-
واسه جهان به این بَدی!
حیف می شُد اگه تو دست
به ساختنش نمی زَدی!

خُدا جون!مرسی از این که دلی تو سینه مونه،
که می تونیم بذاریم بدزدنش با یه نگاه!
می تونیم دلِ یکی دیگه رُ بازیچه کنیم،
می تونیم خیلی راحت به عشق بگیم یه اشتباه!
خداجون!ممنون که مغزی توی کله مون داریم،
که می تونه داغیِ تیر خلاصُ حس کُنه!
می تونه سراغ دنیاهای ممنوعه بره!
می تونه مِس رُ طلا،یا که طلا رُ مِس کُنه!
مرسی که زبون به ما دادی برای حرف زدن،
تا از این همه مزخرف دُنیا رُ پُر بکنیم!
تا دهن بند اختراع بشه به لطف حرف حق،
تا بتونیم با زبون از تو تشکر بکنیم!
آخ که شُکرت – ای خُدا!-
واسه جهان به این بَدی!
حیف می شُد اگه تو دست
به ساختنش نمی زَدی!

دل تنگم
30-04-2008, 23:41
پروردگارا

روح مرا چنان از عشق به خودت انباشته کن که جایی برای دوست داشتن خودم نداشته باشم. به من چنان حلاوت عشق را بچشان که شیرینی اش زندگی ام را از خود آکنده کند.

بار خدایا!

از تمام صفاتی که در خود داری، مهربانی و بخشش را به من بیاموز تا بتوانم همه کسانی که حقی بر گردنشان دارم را ببخشم . به من قدرت عفو کردن عطا کن که همه را عفو کنم تا لایق بخشیده شدن از سوی دیگران و تو شوم .

مهیمنا!

زندگی ام را آکنده از خود ساز. خودت را به من بنمایان و از نیکیهایت بویی بر مشامم برسان تا عاشقتر شوم.

دل تنگم
30-04-2008, 23:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
30-04-2008, 23:43
بار خدایا!



من به بریدن از دیگری و پیوستنم به تو خود را پاک و پاکیزه نمودم (از هر چه جز تو چشم پوشیده بس به تو می نگرم)

و به همه (اندام و حواس) ام به تو رو اورده ام.

و از کسی که به بخشش تو نیازمند است رو گردانیده ام.

و خواهشم را از کسیکه از احسان تو بی نیاز نیست بر گردانیده ام.

و دانستم که خواستن نیازمند از نیازمند از سبکی اندیشه و گمراهی خِرَد است.

دل تنگم
01-05-2008, 01:07
هر چقدر بعيد
باز تو خداي مني
هر چقدر بعيد
باز بر تنت گل به گل جوانه مي زنم
تا تمام شوي
تا تمام شوم
حالا ديگر عاشقي مي کنم
و زندگي
دارد تو را تماشا مي کند
در آغوش من...

دل تنگم
03-05-2008, 01:53
و اشک موهبتی است الهی تا آتش درونت را فرو نشاند و نوازش های مهربانانه ی پروردگار را بر بستر وجود خویش دریابی. آن گاه پاسخ لبخندهای خدا را می دهی و می گویی آسوده وسبکبال خدایا! ترا سپاس برای تمام آنچه ارزانی ام کرده ای.

malakeyetanhaye
03-05-2008, 16:03
ستایش......


می ستایمت هم سان کهکشانها و آسمانها و زمین

به طول ازل تا ابد ،به پهناهای گیتی به اعماق نور

و بیکرانه های عشق

به وسعت رحمت و بخشایش بی پایانت

به تعداد ذرات و قطرات باران و برف و تگرگ



می ستایمت همچون رویایی بی نظیر

از آستانه خیال تا ابدیت ......

از دروازهء ایجاد و بنیاد تا..بی نها یت خلقت......



میجو یمت درمناظر بدیع آسمانها و زمین

درلطافت ابرهادر زیباییهای بی نظیر و شعف انگیز طبیعت

در طلوع با شکوه مهر

در طراوت و شمیم گلها در نسیم فرحبخش بهاری

در آوای دلکش مرغان عاشق و رنگین کمان عشق

در نوای دلنشین جویبار ها ، آبشارها ،رودها

در امواج ساحل آرام دریا

درآستانهء خیال .........

و تو میدانی که پیوسته میجویمت ، درخواب و بیداری .....

malakeyetanhaye
03-05-2008, 16:04
بنام او که هر گز نمی رود از یاد




بنامت ای تمام مهربانی بنامت ای حدیث جاودانی



ستایش بر تو که خالق به جانی تو کیهان دار و غالب بر جهانی


رواننده ستاره نور و خورشید
نگه دارنده گار آسمانی


به لطف و رحم ، رزاق کریمی تو رب العا لمینی ، جاودانی


نه تنها مالکی بر کل خلقت که عالمها شود گر (کُن) بخوانی


به پهناهای نور و وسعت عشق
تو هم جسمی وهم روحی توجانی


هدایت ده مرا بر شاه راهت به راهی که ولی نعمت به آنی


به غیر از راه مغضو بین درگاه نه راه گمر هان کز خود برانی

تو ضیح :و فرمود انما اذا اراد شیٍ فیقول کُن فیکون ( خداوند هر چه را اراده فرماید ایجاد خواهد شد

malakeyetanhaye
03-05-2008, 16:06
خداوندا: ای خالق آسمانها و زمین



بخشش و رحمت و برکت را برهمه مردم جهان بیافزا

تمامی ما را از تاریکی و ظلمت وجهالت ، برهان

واز پندارهای نا شایست نجات بده

پروردگارا نور منور فهم ودرک را به کرامت عطا بفرما
آفریدگارا:دربهای رحمتت را بر تمامی مردم وموجودات جهان بگشا


وازمنابع ومخازن علوم و معرفت ، امواج ملکوتی وپرسعادت بی نهایتت بر ما منتشر فرما

Gabriel¹
03-05-2008, 22:44
خدايم، خدايم آه اي خدايم
صدايت مي‌زنم بشنو صدايم
شكنجه‌گاه اين دنياست جايم
به جرم زندگي اين شد سزايم
آه اي خدايم بشنو صدايم
مرا بگذار با اين ماجرايم
نمي‌پرسم چرا اين شد سزايم
آه اي خدايم بشنو صدايم
گلويم مانده از فرياد و فرياد
ندارد كس غم مرگ صدا را

به بغض در نفس پيچيده سوگند
به گلهاي به خون غلطيده سوگند
به مادر سوگوار جاودانـــــه
كه داغ نوجوانان ديده سوگند
خدايا حادثه در انتظار است
به هرسو باد وحشي در گذار است
به فكر قتل عام لاله‌ها باش
كه خواب گـل به گـل كابوس خار است

خدايم اي پناه لحظه‌هايم
صدايت مي‌زنم با گريه‌هايم
صدايت مي‌زنم بشنو صدايم

الهي در شب فقرم بسوزان
ولي محتاج نامردان مگردان
عطا كن دست بخشش همتم را
خجل از روي محتاجان مگردان
الهـــــي كيفرم را مي‌پذيرم
كه از تو ذات خود را پس بگيرم
كمك كن تا كه با ناحق نسازم
براي عشق و آزادي بميــرم

خدايم اي پناه لحظه‌هايم
صدايت مي‌زنم با گريه‌هايم
صدايت مي‌زنم بشنو صدايم

دل تنگم
04-05-2008, 00:27
پروردگارا٬
دعايم به درگاه تو اين است:
بی نوايی و تنگ چشمی را از دلم ريشه کن ساز و از بيخ وبن برکن.
اندکی نيرويم بخش تا بتوانم بار شادی ها و غم ها را تحمل کنم.
نيرويی به من ارزانی فرما تا عشق خود را در خدمت و کمک ثمر بخش سازم.
توانی به من عطا فرما که هيچ گاه چيزی از بي نوايی نستانم و در برابر گستاخ
و مغرور زانوی دنائت خم نکنم. قدرتی به من بخشا تا روح خود را از تعلق به
جيفه های ناچيز روزگار بی نياز کنم و از هرچه رنگ تعلق پذيرد آزادش سازم.
و نيرويی به من ده تا قدرت و توان خود را از روی کمال عشق و نهايت محبت
تسليم خواسته ها و رضای تو کنم.

دل تنگم
04-05-2008, 03:21
طپیتن های دلها ناله شد آهسته آهسته
رساتر گر شود این ناله ها فریاد میگردد
دگر فریادها در سینه تنگم نمیگنجد
دگر جز خون غم پرور به رگهایم نمیجوشد
دگر از فرط می نوشی ، میم مستی نمیبخشد
دگر سیگار و چرس و شیره آرامم نمیسازد
دگر در بین رگهایم شراب عشق و سرمستی به جریان است
مـرا از خویش مطـرودم مسازید
مرا با کاروان ناله زین شهر مرانید
که کوی هستی و آرامشم هست
به صـحرای جـنـون دیگـر مرانیــدم
دلــی پـــر از شــرار آرزو دارم
لبـی دور از لبانش تشـنـه خو دارم
ز دست غم هزاران گفتگو دارم .
به حدی درد تنهایی دلم را رنج میداد که با
دادی شررآسا دلم خواهد زند فریاد و
گویم پس خدا کو … پس خدا کو ؟
خدایی کز سرشک شعله آلودم بدینسان بیخبر باشد خدا نیست .
خدایی که فغان آتشینم در دل او بی اثر باشد خدا نیست .
شما ای مدعیانی که میگوئید او هست ،
شمایی که صفتهای توانایی و دانایی و بویایی و صامع را در او دارید
بگوئیدم بفهمم پس چرا اشک مرا هرگز نمیبیند !
چرا بر ناله پرخواهشم پاسخ نمیگوید ،
چرا او اینچنین لال و کر و کور است
شاید این که دیگر پیر گشته،
طاقت و صبرش کنون از دست رفته ،
گوشه گیری را میان خانقاه خود گزیده ،
چرا در پرده میگویم خدا هرگز نمیباشد .
خدا هیچ است، خدا پوچ است،
خدا نه شعله نه دود است .
به روی پاک صحبتهای گلرنگ ،
به داغ سینه آن لاله سوگند ،
به رویاهای آن دیوانه منگ ،
که من هرگز نه بشناسم خدا را ،
خدا یعنی غم و درد ،
من این پیمانه می را خدا دانم ،
من اکنون ناله نی را خدا خوانم ،
خدای من شراب کهنه و خونرنگ میباشد
زبانم لال ، چشمم کور ،
عجب بی پرده من امشب سخنراندم ،
چرا توهین به درگاه خدای خویش میکردم ،
چرا بی آنکه خود خواهم دلمراضی بیان بنمود ،
اگر مستانه گناهی ز من دیوانه سرزد ،
ببخشیدم ، ببخشیدم ، ببخشیدم .
و اما نه ،
چرا من روسیه باشم ،
چرا قلاده تهمت مرا در گردن اندازد ،
نوای ساز رامشگر ،
لب مستانه دلبر ،
می رقصند در ساغر ،
همه و همه گناه کارند که از خویشم به در کردند
و بین هست و هوشیاری مرا
وادار بر این یاوه ها کردند
بله
من بی گناهم …
بی گناهم …
بی گناهم

ghazal_ak
04-05-2008, 16:37
اگر روزي دلم گرفت يادم باشد
که خدا با من است،
که فرشته ها برايم دعا ميکنند،
که ستاره ها شب را برايم روشن خواهند کرد.
يادم باشد که قاصدکي در راه است،
که بهار نزديک است،
که فردا منتظرم مي ماند،
که من راه رفتن مي دانم و دويدن،
و جاده ها قدم هايم را شماره خواهند کرد.
اگر روزي دلم گرفت يادم باشد
که خداي من اينجاست همين نزديکيها،
و من، تنها نيستم.

=================================

خـدايـا ! مرا معبر آرامش كن ؛‌

تا آنجا كه نفرت هست ، عشق جاري سازم

آنجا كه خطا هست ، بخشايش بگسترم
آنجا كه جدايي هست ، وصل بيافرينم
آنجا كه لغزش و دروغ هست ، حقيقت بياورم
آنجا كه ترديد هست ، ايمان بياورم
آنجا كه ظلمت هست ، نور بتابانم
و آنجا كه اندوه است ، شادي منتشر كنم
خــدايــا !
مرا موهبت آن عطا كن
تا به جاي آسودن به ديگران آسايش بخشم.
و به جاي آنكه ديگران دركم كنند ، دركشان كنم
و به جاي آنكه عشق دريافت كنم ، عشق بورزم ....

یاس و دلتنگی
04-05-2008, 16:43
خدایا اومدم از ته دلم یه دعا برای یه نفر کنم،من اینجا رو خیلی دوست دارم،و می دونم برای تو فرقی نداره که چه جوری دعا کنم،اما خدا جونم تو همین لحظه ازت می خوام کمکش کنی، من آدم درستی نیستم،اما می دونم که تو گوش می دی خدایا تو این لحظه یه کمک حسابی بهش بکن
خواااااااااااااهش می کنم
دوستم و کمکش کن

دل تنگم
06-05-2008, 03:32
وقتي‌ قلب‌هايمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هايمان‌ مي‌شود،

وقتي‌ نمي‌توانيم‌ اشك ‌هايمان‌ را پشت‌ پلك‌هايمان‌ مخفي‌ كنيم‌

و بغض‌هايمان‌ پشت‌ سر هم‌ مي‌شكند،

وقتي‌ احساس‌ مي‌كنيم‌ بدبختي‌ها بيشتر از سهم‌مان‌ است‌

و رنج‌ها بيشتر از صبرمان؛ وقتي‌ اميدها ته‌ مي‌كشد و انتظارها به‌ سر نمي‌رسد،

وقتي‌ طاقتمان‌ طاق‌ مي‌شود و تحملمان‌ تمام...

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنيم‌ به‌ تو احتياج‌ داريم‌ و مطمئنيم‌ كه‌ تو،

فقط‌ تويي‌ كه‌ كمكمان‌ مي‌كني...

دل تنگم
07-05-2008, 23:57
الــــــــــــهی

نظر خود بر ما مدام کن
و به وقت رفتن بر جان ما سلام کن

الـــــــــــــهی

می دانی که ناتوانم پس از بلا برهانم

الــــــــــــــهی

قصه به این درازی ! من در یافتم به بازی

الـــــــــــــــهی

بر آن روز می خندم که یافته می جستم
دل و دست از دانش نشستم به نا بینایی می نگریستم
به مردگی می زیستیم

الــــــــــــــهی

نا دیده و ناجسته حاصل ! ای جان و دل را زندگانی و منزل
از پیش خطر و از پس نیست راهی
بپذیر که جزدوستی توام نیست پناهی

الــــــــــــــهی

اکنون چون بر من است تاوان
آفتاب صدق و صفت بر من تابان
که بشر از شرک جستن نتوان
و به نجاست نجاست شستن نتوان

الـــــــــــــــهی

تو غیب بودی و من عیب بودم
تو از غیب جدا شدی من از عیب جدا شدم

الـــــــــــــــهی

می پنداشتم که ترا شناختم
اکنون آن پنداشت و شناخت را در آب انداختم

الـــــــــــــــــهی

در ملکوت تو کمتر از مویم
این بیهده تا کی گویم

الـــــــــــــــــهی

نه نیستم نه هستم نه بریدم و نه پیوستم . نه به خود میان بستم
لطیفه ای بودم از آن مستم. اکنون زیر سنگ است دستم

الــــــــــــــــــهی

"همه شادی ها بی یاد تو غرور است و همه غم ها با یاد تو سرور است"

الــــــــــــــــــهی

بنیاد توحید ما را خراب مکن و باغ امید ما را بی آب مکن .

دل تنگم
09-05-2008, 03:31
خدایا !
گرسنه ایم، دانایی را غذایمان کن.
خدایا !
برهنه ایم، دانایی را لباس مان کن.
خدایا !
گم شده ایم، دانایی را چراغ مان کن.
***
حکیمان گفته اند: دانایی بهشت است و جهل، جهنم.
خدایا!
اما به ما بگو از جهنم جهل تا بهشت دانایی چند سال نوری، رنج و سعی و صبوری لازم است!؟

ali266
10-05-2008, 11:47
پروردگارا
مرا به انچه روزی فرموده ای قانع کن
که از آن چه از نعمت هایت دارم راضی باشم
ومرا با الطاف ومحبت هایت پوشش بده
وبرای همیشه به من عافیت،
دوری از امراض روحی وجسمی،عنایت فرما.
پروردگارا
مرا ببخش و به من رحم فرما
آن گاه که مرا از دنیا می بری
پروردگارا
در جستجوی آنچه برایم در نظر نگرفته ای
سرگردان و عاجزم مفرما
وآن چه را برایم خواسته ای
به آسانی وسهولت در اختیارم قرار ده.
خدایا
پاداش نیکو به پدر ومادرم مرحمت فرما
و به هرکس که حقی برگردن من دارد با او چنین کن.
پروردگارا
مرا برای آنچه آفریده ای برای همان قرار ده
و به انچه که خود متکفل انجام آن برایم شده ای ،
مشغولم مفرما.
خدایا
مرا عذاب مفرما
در حالی که من از تو طلب بخشش دارم
ومحرومم مفرما
درحالی که از تو تقاضا و خواهش می کنم.
الهی
مرا نزد خودم ذلیل و بی مقدار قرار ده
ولی مقام خودت را نزد من عظیم
فرما و اطاعت خویش و انجام آن چه رضای تودر آن است.
را در همه امور به من الهام فرما ای مهربانترین مهربانان.

دل تنگم
11-05-2008, 05:56
محبوبم ٬

اگر برای آن به سوی تو می آیم

که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی ،

بگذار که در آنجا بسوزم .

و اگر برای آن به سوی تو می آیم

که لذت بهشت را به من بخشی ،

بگذار که درهای بهشت به رویم بسته شود .

اما اگر به خاطر تو به سویت می آیم ،

محبوبم ٬ مرا از خویش مران .

متبرکم کن تا در کنار زیبایی جاودانه ات٬

تا ابد لانه کنم.

دل تنگم
11-05-2008, 05:58
خداوند بی نهايت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم ما کوچک می شود
و به قدر نياز ما فرود می آيد
و به قدر آرزوی ما گسترده می شود
و به قدر ايمان ما کارگشا می شود
يتيمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقيمان را طفل می شود
نااميدان را اميد می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاريکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشير می شود
پيران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چيز می شود همه کس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهيز از معامله با ابليس
بشوييم قلب هايمان را از هر احساس ناروا
و مغزهايمان را از هر انديشه خلاف
و زبان هايمان را از هر گفتار ناپاک
و دست هايمان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهيزيم از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...
چنين کنيم تا ببينيم چگونه
بر سفره ما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشيند
در دکان ما کفه های ترازويمان را ميزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با ما آواز می خواند

دل تنگم
11-05-2008, 06:11
گفتم: خسته‌ام .
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53)


گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره .
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16)

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143)

گفتم: دلم گرفته .
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
«مردم به چی دلخوش کردن؟» باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159)

گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11)

گفتم:
دیگه چیزی برای گفتن نداشتم.

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم .
گفتی: فانی قریب
من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم .
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵)

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) .

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی .
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰)

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴)

گفتم: دیگه روی توبه ندارم .
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
(ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳)

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳)

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵)

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲)

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)

دل تنگم
11-05-2008, 06:13
نه مرادم، نه مريدم،نه کلامم،نه سلامم
نه عليکم، نه سپيدم نه سياهم،
نه چنانم که تو گويی نه چنينم که تو خوانی،
ونه آنگونه که گفتند و شنيدی،نه سمائم نه زمينم،
نه سرابم نه برای دل تنهايی تو جام شرابم،
نه گرفتار و اسيرم، نه حقيرم نه فرستاده پيرم،
نه جهنم نه بهشتم٬
که چنين است سرشتم،اين سخن را من از
امروز نه گفتم نه نوشتم،
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم.
حقيقت نه به رنگ است و نه بو، نه های است و نه هو،
نه به اين است و نه او،نه به جام است و سبو٬
گر به اين نقطه رسيدی به تو سربسته و در پرده بگويم،

آنچه گفتند و سرودند: تو آنی،خود تو جام جهانی،
گرنهانی و عيانی،
تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی.
تو ندانی که خود آن نقطه عشقی، تو اسرار نهانی،
همه جا تو ، نه يک جای نه يک پای،
همه ای،با همه ای،همهمه ای، تو سکوتي،
تو خود باغ بهشتی، تو بخود آمده از فلسفه ی
چون و چرايی .
به تو سوگند که اين راز شنيدی و نترسيدی وبيدار شدی.
در همه افلاک بزرگی،نه که جزئی
نه چونان آب در اندام سبوئی.
خود اويی، به خود آی
تا به در خانه ی متروکه هر کس ننشينی، و بجز روشنی
شعشعه پرتو خود هيچ نبينی، و گل وصل بچينی

دل تنگم
11-05-2008, 06:19
خداوندا٬

تقديرم را زيبا بنويس.

کمک کن آنچه را تو زود مي خواهي من دير نخواهم،

و

آنچه را تو دير مي خواهي من زود نخواهم.

malakeyetanhaye
11-05-2008, 20:35
دنیا دیوار های بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت.نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید. اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد


کاش این دیوارها پنجره داشت و کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد.شاید هم پنجره ای هست و من نمی بینم .شاید هم پنجره اش زیادی بالاست و قد من نمی رسد با این دیوارها چه می شود کرد؟

می شود از دیوارها فاصله گرفت و قاطی زندگی شد و می شود اصلا فراموش کرد که دیواری هست و شاید می شود تیشه ای برداشت و کند و کند. …شاید دریچه ای،شاید شکافی،شاید روزنی

همیشه دلم می خواست روی این دیوار سوراخی درست کنم.حتی به قدر یک سر سوزن،برای رد شدن نور،برای عبور عطر و نسیم،برای…بگذریم.گاهی ساعتها پشت این دیوار می نشینم و گوشم را می چسبانم به آن و فکر می کنم؛ اگر همه چیز ساکت باشد می توانم صدای باریدن روشنایی را از آن طرف بشنوم.اما هیچ وقت،همه چیز ساکت نیست و همیشه چیزی هست که صدای روشنایی را خط خطی کند

دیوارهای دنیا بلند است،ومن گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار.مثل بچه ی بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه می اندازد.به امید آنکه شاید در آن خانه باز شود.گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار. آن طرف حیاط خانه ی خداست. وآن وقت هی در می زنم،در میزنم،و میگویم:”دلم افتاده توی حیاط شما.می شود دلم را پس بدهید…” کسی جوابم را نمی دهد،کسی در را برایم باز نمی کند.اما همیشه،دستی،دلم رامی اندازد آن طرف دیوار.همین. و من این بازی را دوست دارم.همین که دلم پرت می شود …آن طرف دیوار، آنقدر دلم را پرت می کنم تا خسته شوند،تا دیگر دلم را پس ندهند.تا در را باز کنند و بگویند: بیا خودت دلت را بردار و برو. آن وقت من می روم و دیگر بر نمی گردم




……من این بازی را دوست دارم

دل تنگم
12-05-2008, 21:27
بسیار عجیب و باورنکردنی است
اما همانقدر که عجیب به نظر میرسد حقیقت دارد
خداوند همه ما را دوست دارد و درک می کند
مهربانی او همه را کفایت می کند
از پیر و جوان گرفته تا افراد تنها و ناتوان
از تندخویان تا متکبران
عشق او حد و مرزی نمی شناسد
پس هرگز گمان نکن که مورد رحمت او واقع نمی شوی
مهم نیست که چه کسی هستی یا چه شغلی داری
نام تو نیز در فهرست خداست.
مهم نیست که چه گذشته ای داشته ای
به خدا اعتماد کن تا حقیقت این کلمات را دریابی.
به سختی کارت فکر نکن٬ فقط آنرا در دست خدا بگذار
زیرا آن زمان که همه رهایت می کنند هنوز در آغوش او هستی.
خدا هنوز هم دوستمان دارد.
از آغاز جهان شیفته مان بوده
و همیشه هم خواهد بود

دل تنگم
12-05-2008, 21:36
خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟»
پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید»
خدا لبخندی زد و پاسخ داد:
« زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟»
من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟»
خدا جواب داد....
« اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند»
«اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند»
«اینکه با نگرانی به اینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در اینده زندگی می کنند»
«اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند»
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت....
سپس من سؤال کردم:
«به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟»
خدا پاسخ داد:
« اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند»
« اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند»
«اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند»
« اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند»
« یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است»
« اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند»
« اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند»
« اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند»
باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
« از وقتی که به من دادید سپاسگذارم»
و افزودم: « چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟»
خدا لبخندی زد و گفت...
«فقط اینکه بدانند من اینجا هستم»
« همیشه»

malakeyetanhaye
14-05-2008, 10:57
پرودگارا ، خداوندا تو را قسم میدهم به هفت آسمانت ، پاکی و معصومیت کبوترانت ، به شقایقهای دشتهای بیکرانت ، تو را قسم میدهم به ستاره های کهکشانت ، به دریاهای جاودان و به آبهای جاری و روانت ، تو را قسم می دهم به برگهای پریشان حال خزانت ، که قلبمان مشکن ، اشکمان مریز و آباد کن دلهایمان ، غرق نعمت کن روزگارمان ، با عزت کن ناممان ، دلپذیر کن کاممان و قرین صحت کن جانمان ، خدایا پروردگارا تو را قسم میدهم به پرستوهای غربت کشیده ، به عظمت غروب ، به سادگی سحر و به آرمش سپیده ، به پاکی
لبخندهای کودکانه و به عزت و عصمت عشقهای جاودانه ، که قلبمان را مجذوب محبت ، زبانمان مست مروت و وجدانمان را برقرار عدالت گردان . پروردگارا پنجره دل بگشا به سوی بیماران ، گرفتاران ، به سوی سرهای بی سامان ، به سوی دلهای چشم انتظار و عاشقان بی صبر و قرار که چشم انتظارند ، چشم انتظار شفای تو ، وفای تو ، عطای تو و رضای تو . پروردگارا پنجره دل بگشای به سوی دلهای دردمند که دلی دردمند دارم و سری سرگردان و فکری نگران و گمشده ای در غبار روزگار و روحی بی صبر و قرار و دلی چشم انتظار .

malakeyetanhaye
14-05-2008, 10:58
اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا؟
اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا؟
اگر دنیا فریبنده است اعتماد چرا؟
اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا؟
اگر جهنم حق است این همه ناحق کردن چرا؟
اگر حساب حق است جمع مال حرام چرا؟
اگر قیامتی هست خیانت به مردم چرا؟
اگر دشمن انسان شیطان است پیروی از او چرا؟؟؟؟

malakeyetanhaye
14-05-2008, 10:59
ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه کن. کسي هست که عاشقانه تو را مي نگرد و منتظر توست. اشکهاي تو را پاک مي کند و دستهايت را صميمانه مي فشارد. تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت. و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند. باور کن که با او هرگز تنها نيستي. فقط کافيست عاشقانه به آسمان نگاه کني

malakeyetanhaye
14-05-2008, 11:00
دل خوش عشق شما نيستم اي اهل زمين
به خدا معشوقه ي من بالايي است

malakeyetanhaye
14-05-2008, 11:01
به دادم برس اي مهربان ترين مهربانان

بار الها اي يگانه ناجي قلبم
اي تنها اُميد نوميدان
اي پروردگار مهربان و بي همتا
ياريم كن تا دل بكنم از اين زمين خاكي
و اَفلاكي شوم
ياريم كن تا قدرت لايزال و رحمتت را ببينم
و عظمت بي دريغت را درك كنم
خداوندا ياريم كن
تا به آنچه تو مي پسندي راضي باشم
و به آنچه تو مي خواهي عشق بورزم
و از آنچه نمي پسندي دوري گزينم
بار الها اي يگانه مونس تنهايي هايم
بنده حقيرت را ياري كن
تا با شناخت بزرگي درگاهت
عاشقي پاك و بنده اي سپاسگزار باشم
پروردگارا كمكم كن
تا راضي باشم به رضاي درگاهت
و قانع باشم به آنچه مرا عطا فرمودي
خداوندا به دادم برس
و بنده حقيرت را درياب
تا روزي كه در پيشگاه عظمتت حضور خواهم يافت
خوار و پشيمان و درمانده نباشم
به دادم برس اي بي همتا
اي مهربان ترين مهربانان

malakeyetanhaye
14-05-2008, 11:02
به دادم برس اي مهربان ترين مهربانان


بار الها اي يگانه ناجي قلبم
اي تنها اُميد نوميدان
اي پروردگار مهربان و بي همتا
ياريم كن تا دل بكنم از اين زمين خاكي
و اَفلاكي شوم
ياريم كن تا قدرت لايزال و رحمتت را ببينم
و عظمت بي دريغت را درك كنم
خداوندا ياريم كن
تا به آنچه تو مي پسندي راضي باشم
و به آنچه تو مي خواهي عشق بورزم
و از آنچه نمي پسندي دوري گزينم
بار الها اي يگانه مونس تنهايي هايم
بنده حقيرت را ياري كن
تا با شناخت بزرگي درگاهت
عاشقي پاك و بنده اي سپاسگزار باشم
پروردگارا كمكم كن
تا راضي باشم به رضاي درگاهت
و قانع باشم به آنچه مرا عطا فرمودي
خداوندا به دادم برس
و بنده حقيرت را درياب
تا روزي كه در پيشگاه عظمتت حضور خواهم يافت
خوار و پشيمان و درمانده نباشم
به دادم برس اي بي همتا
اي مهربان ترين مهربانان

دل تنگم
15-05-2008, 03:15
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]@yahoo.com/2006_12_31/l_14290839_46693_1.jpg

rsz1368
15-05-2008, 07:48
پروردگارا
مگذار از ياد ببرم
انكه به جست و جوي شادي ست
بايد ديگران را شاد كند
انكه ديگران را متبرك مي گرداند
خود متبرك مي شود
و انكه به ديگران اسيب مي رساند
به خود زخم زده است

rsz1368
15-05-2008, 07:50
خدايا
به همه عشق مي ورزم
حتي به انها كه گمراهند
به گناهكاران و نه فقط به قديس ها
به كودكان كه فرشتگان روي زمينند

rsz1368
15-05-2008, 07:52
خدايا
از خزانه بي كرانت
موهبت تواضع را به من ببخش
تا انچه مي خواهي شوم
تو معمار افرينشي
مرا ان چنان كه مي خواهي بساز

rsz1368
15-05-2008, 07:54
خدايا
به من بياموز
در يابم كه زندگي سراسر مقدس است
و فقط يك نيروست كه
به تمامي هستي جان مي بخشد
بادا
كه با همه كس و همه چيز
با عشق و احترام رو به رو شوم
و ديگران را از خود جدا نبينم

ali266
15-05-2008, 11:49
الهی گفتی کریمم. امید بدان تمام است. تا کرم تو در میان است، ناامیدی حرام است.

الهی به عزت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب مرا که میتوانی.

الهی بدین شادم که نه به خود؛ به تو افتادم.



مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری

ali266
15-05-2008, 11:50
چگونه می توانم شاد بود!!!

اکنون که نتوانم به کام خویش سازم

روزگار بی امانم را........

خدایا! تو این روزهای سختی که میگذرونم

باز هم به کرم بی اندازه ات شکر...

از اینهمه مشکل، به تو توکل می کنم خداجون

ali266
15-05-2008, 11:51
خدایا کمکم کن تا عاشقانه ترین نگاهها را در چشمانش بریزم ،
خدایا کمکم کن تا در بعد عشق او بهترین و شیرین ترین باشم ،
به من کمک کن تا سرودن عشق را به هنگام طلوع آفتاب هر بام بر لبانش جاری سازم
و راز عشق را در گوشش سر دهم ، خداوندا او را نگه دار که من به عشق او زنده ام ...

دل تنگم
16-05-2008, 03:11
برای اعتراف به کلیسا می روم.

روی در روی علفهای روئیده٬

بر دیوار کهنه می ایستم٬

و همه گناهان خودم را یکجا اعتراف می کنم.

بخشیده خواهم شد به یقین٬

علف ها بی واسطه با خدا سخن می گویند ...

«حسین پناهی»

دل تنگم
17-05-2008, 00:25
از خدا پرسیدند: خداوندا چه چیزی تو را ناراحت می کند؟

فرمود: هر وقت بنده ای با من سخن می گوید، چنان به حرف های او گوش می دهم که گویی به جز او بنده ی دیگری ندارم، ولی او چنان سخن می گوید که انگار من خدای همه هستم الا او ...

دل تنگم
17-05-2008, 00:33
خدايا



كمك كن تا نهايت با تو باشم

تا رسيدن به سرزمين خوشبختي



خدايا



نظري فكن به من كه در غوغاي اين زمانه بي تابم

در اين همهمه صدايم بي معناست

تا رسيدن به كجا درمانده و دلتنگم

تا دويدن دورم و ناتوان



خدايا



در ساحل تو آرامش دارم و خرسندم

در تو و با تو معنا دارم

كمكم كن كه به دستان تو محتاجم

دل تنگم
17-05-2008, 21:38
خدایا
با اشک وضو ساختم
با غم نسیم سحری جا نمازی برپا کردم
بر شانه های باد ایستادم
و نام مبارکت را آواز دادم.
چگونه وصف کنم تو را که سوز،
نی نتواند،
که فضل لغات شاعر نتواند.
این کمترین
چه محتاج
به درگاه ملک پادشاهیت
چشم دوخته
ای که فرومایه ترین را بخشنده ای
و نجابت یاس های سفید را
دوست می داری
دستم را بگیر.
دستم را بگیر.

دل تنگم
18-05-2008, 02:04
برای تو ... که مرا این گونه افریدی

ای ان که شاکله ام را

در مکثِ مغتنم ِ رنگین ِ کمانِ عصر

تصویر کرده ای

شاید مرا ز لحظه باران صدا زدی

که این گونه بی قرار و غزل خوان و شاعرم!!!!

گاهی رها چو نُتی بر لبِ سه تار

گاهی خموش و گنگِ تمام مشاعرم

ای مرزبانِ دلِ بی حصار ِ من

پروایِ پاکِ نگاهِ حریم ِ توست

این قرقی ِ جسور ِ دغل باز می پرد...

بی ان که شَرم کند در نسیم ِ توست

اکنون که بال داده ای به من ِ تشنه ی شرور

من را رها کن و کَم خرده گیر

من عشق را می طلبم با تمام ِ خون

من نور را می شنوم با تمام ِ جان

دل تنگم
18-05-2008, 02:17
خدايا!
چه غريب است درد بي کسي
و چه تنهايم در اين غربت
که تو هم از من روي گرداني!

و اينک باز به سوي تو آمدم
تا اندکي از درد درونم را
برايت باز گويم!

و خدايا
تو بهتر مي داني
آن چه درونم است؛
تنهايي و بي کسي ام را ديده اي،
دربه دري و آوارگي ام را
و هزار و يک درد
که بزرگ ترينش نااميدي است...

خدايا!
همه را کنار گذاشته ام،
اما با نااميدي و بي هدفي
نمي توانم بسازم!
صبرم بسيار است،
اما پوج و بي هدف مي دوم!

خسته شده ام،
خسته ی خسته...!

rsz1368
18-05-2008, 18:14
خدايا
تو فراتر از حواس و ذهن هستي
خودت را بر من عيان كن!

دل تنگم
18-05-2008, 23:22
خدایا!

به من قدرت آن را عطا کن
که بتوانم بدان اندازه که او را دوست می دارم
نیاز ِ دوست داشتنش را در خود خاموش کنم

دل تنگم
18-05-2008, 23:24
خدایا!

موهبت های فراوانی به من بخشیده ای

و از خطاهای بسیارم در گذشته ای

پس متبرکم کن تا بیاموزم و ببخشم و در گذرم

و قلبم هیج نفرتی را در خود نگاه ندارد...

rsz1368
19-05-2008, 19:26
خدايا
مرا ذهني ببخش
كه بي گناه پاك و رها از بدي باشد
ذهني كه توكل كند
ترديد نورزد و داوري نكند
ذهني كه تو را در همه ببيند
و همه را در تو

rsz1368
19-05-2008, 19:28
خدايا
به من بياموز
تا تمامي قوانين بازي زندگي را رعايت كنم
شاداب باشم
و پيوسته بر زبانم مسلط باشم

rsz1368
19-05-2008, 20:02
خدايا
گم كرده اي دارم
و ان را در همه جا جسته ام
اما هنوز نيافته ام
چگونه مي توانم ان را بيابم
تا تو مرا قادر به اين كار نگرداني
تو به نهانگاه ان اگاه تريني
اگر خواست تو بر اين است
كه من ان را نيابم
پس خردي مرا عطا كن تا دريابم
كه ان هرگز متعلق به من نبوده است
در اين جهان بي كران
انچه از ان من است
پيش رويم قرار خواهد گرفت
و انچه از ان من نيست
هرگز با من نخواهد بود و نخواهد ماند

rsz1368
19-05-2008, 20:04
خدايا
تو ياور بي كسان و افتادگاني
در تنهايي هايم
ياورم باش
و روشنايي را نشانم بده

rsz1368
19-05-2008, 20:05
خدايا
من هيچم
تو همه چيز هستي
خدايا
در من شعله تسليم را بيفروز
تو زندگي مرا تدوين كن
كه من بنده توام
و از بنده جز فرمانبرداري سرور خود چه كاري بر مي ايد؟

دل تنگم
21-05-2008, 01:50
و خدا گفت:

روزيت دادم تا صدايم کنی، چيزی نگفتی.

پناهت دادم تا صدايم کنی، چيزی نگفتی.

بارها گل برايت فرستادم،

گلهای زيبا از همه رنگ، کلامی نگفتی.

بهترين هدايا را به تو دادم، نفهميدی.

می ‌خواستم برايم بگويی.

آخر تو بنده ی من بودی .

جز نزول درد٬

که تو تنها اينگونه شد که صدايم کردی ...

دل تنگم
25-05-2008, 22:47
بدان خدائی که گنج های آسمان دردست اوست
به تو اجازه ی درخواست داده و اجابت آن را بر عهده گرفته
تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند
درخواست رحمت کنی تا ببخشاید
و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا فاصله ایجاد کند
و تو را مجبور نکرده به واسطه ای پناه ببری
و اگرگناه کردی در توبه را نبسته
در کیفر تو شتاب نداشته و در بازگشت بر تو عیب نگرفته
در آنجائی که رسوائی سزاوار توست رسوایت نکرده
و برای بازگشت به سوی خودشرایط سنگینی مطرح نکرده
هرگاه او را بخوانی صدایت را می شنود
و وقتی با او درد و دل می کنی راز تو را می داند
پس حاجتت را به او بگو و آنچه را در دل داری برای او بازگو
غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن
تا غمهای تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری کند .
و از گنجینه های رحمت او چیزهایی را درخواست کن
که جز او کسی نمی تواندعطا کند
خداوند کلیدهای گنجینه های خود را در دست تو قرار داده
که به تو اجازه ی دعا کردن داد .
پس هرگاه اراده کردی می توانی با دعا درهای نعمت خدا را باز کنی
تا باران رحمت الهی بر تو ببارد
هرگز از تاخیر در استجابت دعا ناامیدمباش
گاه در استجابت دعا تاخیر میشود تا پاداش درخواست کننده بیشتر
و جزای آرزومند کاملتر شود
گاهی درخواست میکنی اما پاسخ داده نمی شود
زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقتی مشخص
به تو بخشیده خواهد شد

"نهج البلاغه نامه 31"

دل تنگم
25-05-2008, 22:53
منم پروردگارت


صدایم کن،
مرا ...
آموزگار قادر خود را

بخوان مرا ...
منم معشوق زیبایت
منم نزدیکتر از تو به تو
هم اینک تو صدایم کن ...
رها کن غیر مرا
به سوی من باز آی

منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل،

پروردگارت با تو می گوید:

" تو را در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد "

بساط روزی خود را
به من بسپار
رها کن غصه یک لقمه ی نان و
آب فردا را
تو راه بندگی طی کن

عزیزا !

من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی یا خدایی میهمانم کن
"که من چشمان اشک آلودت را دوست می دارم"

طلب کن خالق خود را
بجو مرا
تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر من
و عاشق می شوم بر تو ...
که وصل عاشق و معشوق

آهسته می گویم :
خدایی عالمی دارد ...
"قسم بر عاشقان پاک با ایمان"
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن،
تکیه کن بر من ...

قسم بر روز
هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور
"رهایت من نخواهم کرد ..."
رهایت من نخواهم کرد ...

""" بخوان مرا ! """

sweet_mahsa
28-05-2008, 20:54
خدایا سپاسگذارم از وجود پر برکتت به خاطر تمام چیزهایی که به من دادی.
تمام چیزهایی که با مصلحت به من ندادی!
و تمام چیزهایی که به من خواهی داد؟!

دل تنگم
30-05-2008, 02:06
به نام خداونده بخشنده و مهربان
ياور بر حق
خداوند ايثار و انصاف

خرسند شديم از اينکه امروز
رنگ دگراست نه رنگ ديروز
تاشب نشده رنگ دگر شو
گفتند از اين نکته هزارنکته بياموز

آسوده نباش که بي نيازي
يک آن دگر پر از نيازي
آنجا که تو فرعون زماني
درتيرس باد خزاني

نازنين ها از سياهي تا سفيدي را سفر بايد کنيم
گم شديم گر در ميان خويشتن جستجويي لازم است

در چنين قرني که دانش حاکم است
عشق را از صحنه بيرون انداختن
ديوانگي ست
درماندگي ست
شرمندگي ست
(فکر ها را شستشويي لازم است)

دل تنگم
30-05-2008, 15:17
الهی!
دلم در پرده است
و نفسم معيوب
و عقلم مغلوب است
و هوای نفس بر من چيره است
و طاعتم اندک
و گناهانم بسيار است
و زبانم به گناهان اقرار دارد
پس چاره ام چيست
ای پرده پوش عيب ها
و ای دانای ناديدني ها
و ای برطرف کننده اندوه ها
بيامرز همه گناهانم را
به حرمت محمد و آل محمد
ای آمرزش پيشه،
ای بسيار آمرزنده،
ای بسيار آمرزنده،

به رحمتت ای مهربانترين مهربانان




دعای صباح (مفاتیح الجنان)

دل تنگم
30-05-2008, 15:19
پروردگارا،
ما صداى منادى توحيد را شنيديم،
كه دعوت مى كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم،
(اكنون كه چنين است )
پروردگارا،
گناهان ما را ببخش،
و ما را با نيكان (و در مسير آن ها) بميران!
پروردگارا،
آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودى،
به ما مرحمت كن ، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان،
زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمى كنى

(سوره آل عمران)

دل تنگم
30-05-2008, 15:22
خداوندا

اگر داشتن ذليل داشتنم ميكند،
ندارم كن .

خداوندا

اگر كاشتن اسير چيدنم ميكند،
بيكارم كن.

اگر انديشه ي خيانت به ياران
بر سرم افتاد،
بر سر دارم كن

اگر به لحظه غفلتي در افتادم،

اگر رنج بيماران

لحظه اي از دلم بيرون رفت،
سخت و بي ترحم بيمارم كن.

خداوندا

خوارم كن،
اما مردم آزارم مکن

دل تنگم
30-05-2008, 15:26
الهی

از سرگشتگی های دنیا و روز گار
خسته و دل نگرانم
می خواهم دیوار های فاصله را کنار بزنم؛
چرا که به این ایمان و باور رسیده ام که هیچ کس
جز تو فریاد رسم نیست
و نزدیکتر از تو به من وجود ندارد
پس جوانه های یادت را
با اشک ندامت چشمانم
دوباره شکوفا میکنم
امید که پذیرا باشی

دل تنگم
31-05-2008, 03:04
خدایا !

مرا ببخش نسبت به آنچه از من بدان آگاه تری و چنانچه من دوباره بدان بازگشتم تو به بخشایش بازگرد.


خدایا !

مرا ببخش نسبت به عهدهایی که وا نهادم و بدان ها وفا ننمودم.

خدایا !

مرا ببخش در آن مواردی که با زبان راه تقرب پیمودم و در عمل خلاف آن نمودم.

خدایا !

مرا ببخش از نگاههای نادرست و سخنان سست و خواهش های بی شماری که نمی بایست و حرف های ناشایست....

آمین یا رب العالمین.

باشد خداوند در قلب هایمان جاری باشد

دل تنگم
31-05-2008, 03:07
یادم آمد آن روز که پروردگارم آمد



نور رحمتش. نور عشقش را به قلب حقیرم تاباند



و فرمود:



می بخشمت ای بنده ام



تو را دوست دارم



و بدان که من نهایت خیر دنیا و آخرت را برایت میخواهم



تو را به آغوش مهرم بازمیگردانم.



و آن شب (شب قدر)



که عرش با زمین یکی شود



و فرشتگان توبه های گناه کاران



و نیایش مؤمنان را



به محضر حضرت مهرمی برند.



فرشتگان خوبش آمدند



و ناله ها و التماس هایم



برای بندگی اش



وتوبه هایم برای خطا هایم را



به سویش بردند.



و اکنون برای همیشه



در او و برای او زندگی خواهم کرد.



دوستت دارم خدای خوبم!!!

دل تنگم
02-06-2008, 15:48
خدایا

از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری.
و اگر باردیگر به آن بازگردم تو نیز به بخشایش بازگرد.

خدایا

آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای.

خدایا

ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم ولی با قلب آن را ترک کردم.

خدایا

ببخشای نگاه های اشارت آمیز و سخنان بی فایده و خواسته های بی مورد دل و لغزش های زبان.

دل تنگم
02-06-2008, 15:49
الهي

چشمم را به ناديدني ها نابينا
گوشم را با ناشنيدني ها ناشنوا
زبانم را به ناگفتني ها لال بگردان

دل تنگم
02-06-2008, 15:50
الهی...

مرا آن چنان که هستم به من بنمایان تا آن چنان شوم که تو خواهی.

دل تنگم
02-06-2008, 17:22
پيش از اين ها فكر مي كردم خدا
خانه اي دارد كنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتي از الماس و خشتي از طلا

پايه هاي برجش از عاج و بلور
بر سر تختي نشسته با غرور

ماه ، برق كوچكي از تاج او
هر ستاره ، پولكي از تاج او

اطلس پيراهن او ، آسمان
نقشِ روي دامن او ، كهكشان

رعد و برق شب ، طنين خنده اش
سيل و طوفان ، نعره ي توفنده اش

دكمه پيراهن او ، آفتاب
برق تيغ و خنجر او ، ماهتاب

هيچ كس از جاي او آگاه نيست
هيچ كس را در حضورش راه نيست

پيش از اين ها خاطرم دلگير بود
از خدا ، در ذهنم اين تصوير بود

آن خدا بيرحم بود و خشمگين
خانه اش در آسمان دور از زمين

بود ، اما در ميان ما نبود
مهربان و ساده و زيبا نبود

در دل او دوستي جايي نداشت
مهرباني هيچ معنايي نداشت

هرچه مي پرسيدم ، از خود ، از خدا
از زمين ، از آسمان ، از ابرها

زود مي گفتند: اين كار خداست
پرس و جو از كار او كاري خطاست

هر چه مي پرسي ، جوابش آتش است
آب اگر خوردي ، عذابش آتش است

تا ببندي چشم ،‌ كورت مي كند
تا شدي نزديك ، دورت مي كند

كج گشودي دست ، سنگت مي كند
كج نهادي پاي ، لنگت ميكند

تا خطا كردي غذابت مي كند
در ميان آتش ، آبت مي كند

با همين قصه ،‌ دلم مشغول بود
خواب هايم ، خواب ديو و غول بود

خواب مي ديدم كه غرق آتشم
در دهان شعله هاي سركشم

در دهان اژدهايي خشمگين
بر سرم بارانِ گرزِ آتشين

محو مي شد نعره هايم، بي صدا
در طنين خنده ي خشمِ خدا ...

نيّت من ، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه مي كردم ، همه از ترس بود
مثل اَزبَر كردن يك درس بود

مثل تمرين حساب و هندسه
مثل تنبيه مدير مدرسه


تلخ ، مثل خنده اي بي حوصله
سخت ، مثل حلِّ صدها مسئله

مثل تكليف رياضي سخت بود
مثل صرف فعل ماضي سخت بود

تا كه يك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد يك سفر

در ميان راه ، در يك روستا
خانه اي ديدم ، خوب و آشنا

زود پرسيدم: پدر ، اينجا كجاست؟
گفت: اينجا خانه ي خوب خداست!

گفت: اينجا مي شود يك لحظه ماند
گوشه اي خلوت ‌، نمازي ساده خواند

با وضويي ، دست و رويي تازه كرد
با دل خود ، گفتگويي تازه كرد

گفتمش: پس آن خداي خشمگين
خانه اش اينجاست؟اينجا ، در زمين؟

گفت: آري ، خانه ي او بي رياست
فرش هايش از گليم و بورياست

مهربان و ساده و بي كينه است
مثل نوري در دل آيينه است

عادت او نيست خشم و دشمني
نام او نور و نشانش روشني

خشم ، نامي از نشاني هاي اوست
حالتي از مهرباني هاي اوست

قهر او از آشتي ، شيرين تر است
مثلِ قهرِ مهربانِ مادر است

دوستي را دوست ، معني مي دهد
قهر هم با دوست ، معني مي دهد

هيچ كس با دشمنان خود ، قهر نيست
قهريِ او هم نشان دوستي است ...

تازه فهميدم ؛ آری اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست

دوستي از من به من نزديك تر
از رگ گردن به من نزديك تر

آن خدايِ پيش از اين را باد برد
نام او را هم دلم از ياد برد

آن خدا مثل خيال و خواب بود
چون حبابي ، نقش روي آب بود

مي توانم بعد از اين ؛ با اين خدا
دوست باشم ؛ دوست ؛ پاك و بي ريا

مي توان با اين خدا پرواز كرد
سفره ي دل را برايش باز كرد

مي توان درباره ي گل حرف زد
صاف و ساده ، مثل بلبل حرف زد

چكه چكه مثل باران راز كفت
با دو قطره ، صد هزاران راز گفت

مي توان با او صميمي حرف زد
مثل ياران قديمي حرف زد

مي توان تصنيفي از پرواز خواند
با الفباي سكوت آواز خواند

مي توان مثل علف ها حرف زد
با زباني بي الفبا حرف زد

مي توان درباره ي هر چيز گفت
مي توان شعري خيال انگيز گفت

مثل اين شعر روان و آشنا:
«پيش از اينها فكر مي كردم خدا ...»

دل تنگم
04-06-2008, 04:37
هزار و یک اسم داری
و من از آن همه اسم "لطیف" را دوست تر دارم
که یاد ابر و ابریشم و عشق می افتم.
خوب یادم هست از بهشت که آمدم،
تنم از نور بود و پر و بالم از نسیم.

بس که لطیف بودم،
توی مشت دنیا جا نمی شدم.
اما زمین تیره بود .
کدر بود.
سفت بود و سخت.
دامنم به سختی اش گرفت
و دستم به تیرگی اش آغشته شد
و من هر روز قطره قطره تیره تر شدم
و ذره ذره سخت تر.
من سنگ شدم و سد و دیوار.
دیگر نور از من نمی گذرد،
دیگر آب از من عبور نمی کند.
روح در من روان نیست و جان جریان ندارد.

حالا تنها یادگاری ام از بهشت و از لطافتش،
چند قطره اشک است
که گوشه ی دلم پنهانش کرده ام.
گریه نمی کنم تا تمام نشود،
می ترسم بعد از آن
از چشمانم سنگ ریزه ببارد.

یا لطیف!

این رسم دنیاست که اشک،
سنگ ریزه شود
و روح سنگ و صخره؟
این رسم دنیاست
که شیشه ها بشکند
و دل های نازک
شرحه شرحه شود؟
وقتی تیره ایم،
وقتی سراپا کدریم،
به چشم می آییم و دیده می شویم،
اما لطافت هر چیز که از حد بگذرد،
ناپدید می شود.

یا لطیف!

کاشکی دوباره، مُشتی،
تنها مُشتی از لطافتت را
به من می بخشیدی
تا می چکیدم و می وزیدم
و ناپدید می شدم،
مثل هوا که ناپدید است،
مثل خودت که ناپیدایی...


یا لطیف!


تنها مُشتی از لطافتت را به من ببخش...

Snow_Girl
06-06-2008, 11:15
خدايا مجنون خويش را به تو سپردم تا از او خوب نگهداري كني....
او را به سلامت نزد من باز گردان تا باز با بوي او دوباره سرمست شوم و با نگاه او لبريز عشق و محبت شوم و با صداي او سرشار گفتن ناگفته ها شوم....
بار خدايا!
او دلبري دارد كه نامهربان است !
پس به من مهري بده تا او را سرشار از مهرباني كنم...
آمين....!

دل تنگم
07-06-2008, 05:00
خدایا !

می دانی کشتی وجودم در تبلوری عاشقانه

در دریای شک و تردید گرفتار توفانی سخت شد

غمی به غربت اشک عاشقانه ی عاشقی تنها

آسمان قلبم را در هم می فشارد

امروز منم تنها ترین

منم سر گشته ترین

در برابرت به سجده می نشینم ای ناز بهار

به خاک پایت چشم می نهم ای لطافت دیدار

بر من ببخشای قصورم را

می دانی که جز درگاه مهربانی تو

هیچ دری به رویم گشاده نیست

می دانی روحم دریای آشفتگی است

از تو می خواهم این آشفتگی را

به آرامشی ماندگار بدل گردانی

معبود من !
چشم امیدم به لطف توست

و

نوای زندگانی ام را

نوید ترانه ی بخشش تو می نوازد.

می دانی

آتش سوزانی وجودم را در خود بلعیده است

که همه ی هستی ام را می سوزاند

و خاکسترم را به دم سرد باد می سپارد .

و باز تو خوب می دانی

که ذره ذره ی وجودم نام از تو دارد

و در قطره قطره ی خونم یاد تو جاری است .

آرام بخش دل ها !

گناهم را ببخشای و بر من خرده مگیر

که من انسانم و تو خدای انسان

آرسـام
07-06-2008, 09:27
ميگن که در سفر، خدا رو بهتر ميشه شناخت
ديشب در دل شب و در راه بازگشت، وقتي که سرنشينان ماشين در عالم خواب بودند، در حال رانندگي بودم و در تفکري عجيب بودم.
در دل شب قدرت و مهربوني خدا را ميشه بهتر و عميقتر حس کرد. به جاده چشم دوخته بودم و اين آهنگ هاتف رو گوش ميکردم.
چه زيبا داشت اعتراف ميکرد. بارها گوش کردم و من نيز آنرا زمزمه ميکردم ، نا خودآگاه اشک ميريختم و غرق در اين آهنگ بودم که در اين حال يک اس ام اس، حال مرا دگرگون تر کرد.
پس اي خداي مهربون ، در مقابلت زانو ميزنم و اين ترنم رو دوباره و اعتراف وار زمزمه ميکنم:


ناب تويي
جعل منم
اصل تويي
بدل منم
اي تن تو، خاک بهشت
مضطرب از ازل منم
جنس تو از قصيده هاست
سفسطه گر ، دغل منم
اي حس خوش يمن غزل
آواز مبتذل منم
جاي تو روي چشم همه ست
افتاده از چشا منم
ناياب مرمر تنت
تن زخميه بلا منم
حضور تو يه حادثه ست
درگير انزوا منم
تو اول هر آيه اي
تفسير انتها منم
بالغ تويي
عاقل تويي
صوفي و اهل دل تويي
مشکل منم
غافل منم
درمان هر مشکل تويي
خاک تويي
زمين تويي
غبار رو هوا منم
منزه و پاک تويي
به حيله مبتلا منم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
07-06-2008, 19:59
من عاشق لحظه اذانم ...

الان باز صدای اذان ظهر می آید
و من در نماز به آرامش می رسم ...

خدایا!

کجا دوباره گمت کردم در غرور احمقانه
و برگ های پایان نامه و دل مشغولی های زمینی ام....

دل تنگم
07-06-2008, 20:01
وای خدایا خدای خوبم مهربانترینم

گاهی حس می کنم از ترس از دست دادنش ....
نقطه ای دست نیافتنی برایم بود که رهایش کرده بودم و اما حالا....

کاش یک همراه بیدار تا کمکمان کند...

اما این بار عهد کردم با هیچ کس چیزی نگویم و حرف ها در گلو راه نفس کشیدنم را سخت می کند....

یک نگرانی و انتظار زیبا که با انکه می دانم به ثمر می نشیند باز نگرانم ....

دیشب : وصال را به جان می مویم تا اب شوم

و من: حافظ وصال می طلبد از ره دعا

یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن

دل تنگم
07-06-2008, 20:44
خدا جون بعضی وقتا فکر می کنم بهم یه کش بستی ...

هی می رم و می رم...

هی ازت دور می شم....

تا جایی که زورم می رسه می رم...

اما یه جایی دیگه کم می ارم...

دیگه نمی تونم جلوتر برم...

خسته می شم.....

کِشه بیشتر از این دیگه کش نمی اد !

اونجاست که یهو برمی گردم پیشت....

کاشکی همیشه این کِشو داشته باشم

دل تنگم
08-06-2008, 20:31
یا خدایا تو در این راه مرا بدرقه کن

چو در آن راه که تویی غفلت و غلتیدن نیست

همتم را تو در این راه رهنمایم کن

ورنه دانی که مرا طاقت پیمودن نیست

دل تنگم
08-06-2008, 20:32
بنام آنکه دنیا جمله از اوست

مثال چون تو زیبا جمله از اوست

بنام آنکه در شب های ظلمت

غرور ماه یکتا جمله از اوست

بنام آنکه در هنگام غربت

دو چشم پر تمنا جمله از اوست

پس از نومیدی های آن شب تار

چنین صبح دلارا جمله از اوست

دل تنگم
08-06-2008, 20:35
تنم تنها، دلم تنها، وجودم غرق تنهایی

ترا خواهم نگارمن تو آیی یا نمیایی

چرا مغرور گردیدی گمانم است که دانستی

جهانی را برافروختی تو با انوار زیبایی

تمنا است و که باشی تمام لحظه هایم تو

مرا به لحظه ها سوگند توام بس یک تمنایی

خدایم راند،جهانم سوخت،همه دارو ندارم رفت

خودم ماندم، تو ماندی و یک عالم بانگ رسوایی

نجاتم ده ازاین ماتم تو ای مشکل گشای من

نگردد باز هرآن درکه تو با دستانت نگشایی

دل تنگم
08-06-2008, 23:54
گاهی دلت می خواد یکی باشه... نیست!

گاهی یکی دلش می خواد باشی...نیستی!

گاهی هم یکی دلش می خواد تو باشی و هم تو دلت می خواد یکی باشه...

باید حتما بگم هیچ کس نیست؟!؟!

خدا جون...

حواست هست...؟!

چوب خطت داره پر میشه ها ...!!

دل تنگم
08-06-2008, 23:56
خدایا

ازت می خوام نباشم، اون روزی رو که حسرت این روز هام رو بخورم.

روزهایی که تمام لحضه هاش برام عذاب آوره.

روزهایی که گلوم داره از بغض هایی که توش خفه می کنم می ترکه.

خدایا

از اون روز می ترسم.

از اون روزی که سخت تر از این روز هام باشه.

خدایا به خودت پناه می برم...

دل تنگم
09-06-2008, 00:23
ياد دارم اشك باران از براي يك علف
رقص نيلوفر براي قلب شيداي نسيم
شرم طوفان از غم فرداي گل
آرزويي در شب تاريك ترس...
من كه بودم؟ خاطرت هست اي خدا؟!
مست بوي گلشن راز كه بودم؟

خاطرت هست اي خدا؟!

ياد دارم لحظه هايم ناب بود
قصه هايم پر ز شادي،
با كمي از غصه تنهايي مهتاب بود
اشك را فرصت تمديد بود
آه بود و چاره اش در راه بود
حافظ از اسرار دل آگاه بود
بيت اول، آخرش شد بايدش!
"بر جفاي خار هجران صبر بلبل بايدش!"

ناگهان آتش ميان آب شد
قصه گوي شعر من در خواب شد
باز چشم حسرتم پر آب شد
دل براي لحظه ديدار تو بي تاب شد
پر زده پروانه پر سوخته
مانده شمعي در ميان خاطرم، دل سوخته
آنچه مي سوزد ميان سينه ام، رسم وفاست
رسم عاشق گشتن شمعي ميان غربت اين لحظه هاست
رسم ترسيم گل خنده به روي چشم پر مهر شماست
رسم تيمار دل پر خون گل،
گفتگويي با دل تنگ خداست
اينك از اين من بريدن، سخت نيست
هست اما زهر نيست!

مردن از اين تا ابد ويران شدن،
هر زمان ليلاي اين و آن شدن،
شاهد امواج اندوهي بزرگ
در ميان ديده هاي خسته دريا شدن،
مردن از اين گم شدن، تكرار گشتن، بهتر است!

اين حكايت ها، چه شيرين و چه تلخ،
داستاني جز غبار راه نيست
جز خدا آگه ز سر راه نيست


در كلاس درس ايمان
فصل اول عاشقي ست
نمره مردودي اين درس آسان
لاجرم چيزي نباشد غير بيست!
چلچراغ اين قافله در دست كيست؟

"راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش!"...

LONELY500
16-06-2008, 23:49
تنها صدایی که میماند تا ابد
تنها یاوری که همیشه یاور است
تنها دوستی که هیچگاه بی وفا نمیشود
تنها همدم تنهایی ما
چه کسی غیر از خداست

LONELY500
17-06-2008, 00:04
ای عیان پنهانی! ای بزرگ!
که آسمان ها قطره ای از بزرگی توست.دردی از دردهای مرا درمان کن.مرا آموخته به محبت خویش کن و ترسی در دلم بیانداز که جز در خانه تو جای دیگری نروم.
ای نهان آشکار! تو تمام مرا میبینی. زیباییها و زشتی هایم را میبینی
خوب حرف زدن را به من بیاموز و خوب آموختن را
بگذار تا به کمک تو پلهای شکسته پشت سرم را مرمت کنم و راهی بسازم برای آینده ای که به رنگ سبز برایم بماند.
دیگر خسته شده ام
نرو مرا هم با خود ببر
مرا همراه خود به جایی ببر که تنها زیبایی با حضور تو تکرار شود...

reza41
17-06-2008, 14:03
پيش از اين ها فكر مي كردم خدا
خانه اي دارد كنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتي از الماس و خشتي از طلا

پايه هاي برجش از عاج و بلور
بر سر تختي نشسته با غرور

ماه ، برق كوچكي از تاج او
هر ستاره ، پولكي از تاج او

اطلس پيراهن او ، آسمان
نقشِ روي دامن او ، كهكشان

رعد و برق شب ، طنين خنده اش
سيل و طوفان ، نعره ي توفنده اش

دكمه پيراهن او ، آفتاب
برق تيغ و خنجر او ، ماهتاب

هيچ كس از جاي او آگاه نيست
هيچ كس را در حضورش راه نيست

پيش از اين ها خاطرم دلگير بود
از خدا ، در ذهنم اين تصوير بود

آن خدا بيرحم بود و خشمگين
خانه اش در آسمان دور از زمين

بود ، اما در ميان ما نبود
مهربان و ساده و زيبا نبود

در دل او دوستي جايي نداشت
مهرباني هيچ معنايي نداشت

هرچه مي پرسيدم ، از خود ، از خدا
از زمين ، از آسمان ، از ابرها

زود مي گفتند: اين كار خداست
پرس و جو از كار او كاري خطاست

هر چه مي پرسي ، جوابش آتش است
آب اگر خوردي ، عذابش آتش است

تا ببندي چشم ،‌ كورت مي كند
تا شدي نزديك ، دورت مي كند

كج گشودي دست ، سنگت مي كند
كج نهادي پاي ، لنگت ميكند

تا خطا كردي غذابت مي كند
در ميان آتش ، آبت مي كند

با همين قصه ،‌ دلم مشغول بود
خواب هايم ، خواب ديو و غول بود

خواب مي ديدم كه غرق آتشم
در دهان شعله هاي سركشم

در دهان اژدهايي خشمگين
بر سرم بارانِ گرزِ آتشين

محو مي شد نعره هايم، بي صدا
در طنين خنده ي خشمِ خدا ...

نيّت من ، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه مي كردم ، همه از ترس بود
مثل اَزبَر كردن يك درس بود

مثل تمرين حساب و هندسه
مثل تنبيه مدير مدرسه


تلخ ، مثل خنده اي بي حوصله
سخت ، مثل حلِّ صدها مسئله

مثل تكليف رياضي سخت بود
مثل صرف فعل ماضي سخت بود

تا كه يك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد يك سفر

در ميان راه ، در يك روستا
خانه اي ديدم ، خوب و آشنا

زود پرسيدم: پدر ، اينجا كجاست؟
گفت: اينجا خانه ي خوب خداست!

گفت: اينجا مي شود يك لحظه ماند
گوشه اي خلوت ‌، نمازي ساده خواند

با وضويي ، دست و رويي تازه كرد
با دل خود ، گفتگويي تازه كرد

گفتمش: پس آن خداي خشمگين
خانه اش اينجاست؟اينجا ، در زمين؟

گفت: آري ، خانه ي او بي رياست
فرش هايش از گليم و بورياست

مهربان و ساده و بي كينه است
مثل نوري در دل آيينه است

عادت او نيست خشم و دشمني
نام او نور و نشانش روشني

خشم ، نامي از نشاني هاي اوست
حالتي از مهرباني هاي اوست

قهر او از آشتي ، شيرين تر است
مثلِ قهرِ مهربانِ مادر است

دوستي را دوست ، معني مي دهد
قهر هم با دوست ، معني مي دهد

هيچ كس با دشمنان خود ، قهر نيست
قهريِ او هم نشان دوستي است ...

تازه فهميدم ؛ آری اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست

دوستي از من به من نزديك تر
از رگ گردن به من نزديك تر

آن خدايِ پيش از اين را باد برد
نام او را هم دلم از ياد برد

آن خدا مثل خيال و خواب بود
چون حبابي ، نقش روي آب بود

مي توانم بعد از اين ؛ با اين خدا
دوست باشم ؛ دوست ؛ پاك و بي ريا

مي توان با اين خدا پرواز كرد
سفره ي دل را برايش باز كرد

مي توان درباره ي گل حرف زد
صاف و ساده ، مثل بلبل حرف زد

چكه چكه مثل باران راز كفت
با دو قطره ، صد هزاران راز گفت

مي توان با او صميمي حرف زد
مثل ياران قديمي حرف زد

مي توان تصنيفي از پرواز خواند
با الفباي سكوت آواز خواند

مي توان مثل علف ها حرف زد
با زباني بي الفبا حرف زد

مي توان درباره ي هر چيز گفت
مي توان شعري خيال انگيز گفت

مثل اين شعر روان و آشنا:
«پيش از اينها فكر مي كردم خدا ...»


چه خوب بود می گفتی این شعر قشنگ و زیبا از مرحوم قیصر امین پور هست

آرسـام
19-06-2008, 21:26
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

LONELY500
24-06-2008, 00:09
زندگی هم زشت و هم زیباست
گر که زشتی آفریدی
زشتی اش در قعر شب پیداست؟!
گر که زیبایی
یقین میماند و خود
نقش بی همتاست
پس تویی نقش آفرین
نقاشیت یکتاست
میکشی نقش پری تا آورد
از آسمان رازی
کزان روشن شود دنیا
می کشی دیوی که باشد بی سرو بی پا
می وزد توفنده بادی
غرد و ویران کند هر جا
بازوانت پر توان
خود می کنی تقدیر ما
یا زشت یا زیبا
پس تویی نقش آفرین نقاش بی همتا

pegah_f
29-06-2008, 07:01
ای خدای بزرگ !انقدر به ما عظمت روح وتقوا عطا کن که همه ی وجود خود را با عشق ورغبت قربانی حق کنیم.
خدا یا!انچنان تاروپود وجود ما را به عشق خود عجین کن که در وجودت محو شویم
خدایا! ما را از گرداب خود خواهی واز گردباد هوا وهوس نجات ده وبه ما قدرت ایثار عطا کن.
خدایا در این لحظات سخت امتحان،نور ایمان را بر قلب ما بتابان ومارا از لغزش نگاه دار.
خدایا!مارا قدرت ده که طاغوت خود پرستی را به زیر پا افکنیم وحق و حقیقت را فدای منفعت های شخصی نکنیم.

شهید دکتر مصطفی چمران

pegah_f
29-06-2008, 07:05
.....و گنجشك روي بلند ترين درخت دنيا نشسته و چشم به آدميان دوخته بود عده اي را خوشبخت ديد و عده‌اي را بدبخت ، جمعي غرق در ثروت و جمعي دگر در فقر و تنگدستي ، دسته اي در سلامت و دسته اي به بيماري و ... هزاران گروه كه هر يك را حالي بود .

خدا گفت : به چه مي نگري ؟

گنجشك گفت : به احوال آفريده هايت .

خدا گفت : چه ميبيني ؟

گنجشك گفت : در عجبم ، از عدل و احسان تو به دور است كه عده اي بدين سان و عده اي ...

خدا گفت : آيا پاسخي بر شگفتيت مي يابي ؟

گنجشك گفت : تنها بر اين باورم كه در حق آفريده هايت ظلم نخواهي كرد .

خدا گفت : تندرستان را آفريدم تا به بيماران بنگرند و مرا براي سلامتي خود سپاس گويند و بيماران را تا نظر بر تندرستان انداخته با شكيبايي به درگاهم دعا كنند كه سلامت نصيبشان گردانم .

توانگران را آفريدم تا به تهيدستان بنگرند و مرا به واسطه توانگرييشان شكر كنند و به فراموشي نسپارند تهيدستان را ... و تهيدستان را كه چشم به توانگران دوخته و مرا در رفع تنگ دستيشان بخوانند .

و اين همه را آفريدم تا در خوشحالي و بدحالي ، در سلامت و بيماري و در هر حال بيازمايمشان

هر كه را به واسطه آنچه مي‌كند سوال خواهم كرد .

zooey
01-07-2008, 19:23
الهی اگر سزاوار زیستنیم ما را توانایی آن ده تا زندگی راحت داشته و از زیستن خویش در این جهان فانی لذت ببریم،معنای عشق و دوست داشتن را درک و عاشقانه به دیگر همنوعان مدد و یاری رسانیم و اگر سزاوار مردنیم ما را یاری ده تا با نبرد بر علیه آنچه و آنکه ما را سزاوار مردن کرده است شجاعانه بمیریم،افکار تخریبی مردن در راه حصول آنچه عنوانش مال دنیاست و جمع کردنش موجب گرفتاری و نقصان عشقهای واقعی می شود را از ما فرزندان آدم دور فرما،و آنچه که هدف اولیه ات از خلق این موجوی که خمیرمایه اش را از خاک سرشته ای از ذهن ما دور مگردان.

دل تنگم
04-07-2008, 19:58
تو را قسم مي‌دهم به تمام اطلسي‌ها

ديگر نگو تنهايم

نگهبان‌ها پشت ديوارند

شايد صدايت را بشنوند

ديگر نگو كه تنهايم

چرا تنها باشي

وقتي خدا هست؟

خدايي كه دوستت دارد

و تمام كوچه را براي آمدنت

آب‌پاشي كرده است...

دل تنگم
05-07-2008, 00:36
خدا بود و ديگر هيچ نبود،

خلقت هنوز قباى هستى بر عالم نياراسته بود،

ظلمت بود، جهل بود، عدم بود،

سرد و وحشتناك،

و در دايره امكان،

هنوز تكيه‏گاهى وجود نداشت.

خدا كلمه بود،

كلمه‏اى كه هنوز القاء نشده بود،

خدا خالق بود،

خالقى كه هنوز خلاقيتش مخفى بود،

خدا رحمان و رحيم بود

ولى هنوز ابر رحمتش نباريده بود،

خدا زيبا بود،

ولى هنوز زيبايى‏اش تجلى نكرده بود،

خدا عادل بود

ولى عدلش هنوز بروز ننموده بود،

خدا قادر و توانا بود

ولى قدرتش هنوز قدم به حوزه عمل نگذاشته بود،

در عدم

چگونه كمال و جلال و جمال خود را بنماياند؟

در سكوت

چگونه كلمه زاييده شود؟

در جمود

چگونه خلاقيت و قدرت تظاهر كند؟

عدم بود، ظلمت بود،

سكوت و جمود و وحشت بود.

دل تنگم
05-07-2008, 02:14
الهی!

کجا باز یابیم آن روز را

که تو ما را بودی و ما نبودیم

cityslicker
05-07-2008, 19:13
......معبودا! ......


گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم. گفتی: .::من به شمانزدیکم ( بقره/186 ) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم . گفتی:.:: خدای خودراباتضرع وپنهانی وبی آنکه آوازبرکشی ،درصبح وشام یادکن (اعراف/205) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد! گفتی:.:: آیا دوست نمی داریدکه خدا هم درحق شما مغفرت (واحسان)فرماید ؟! (نور/22) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی گفتی: .:: از خدای خودآمرزش طلبید وبه درگاهش توبه وانابه کنید (هود/90) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟ گفتی: .:: آبا مومنان ندانسته اندکه محققا خداست که توبه بندگان را می پذیرد ؟! (توبه/104) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم گفتی: .:: خدا بخشنده گناه وپذیرنده توبه (بندگان باایمان)است.(غافر/2-3) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟ گفتی: .:: البته خدا همه‌ی گناه‌ها ن را، چون توبه کنیدخواهدبخشید. (زم53)

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟ گفتی: .:: به جز خدا کیست که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/135) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم گفتی: .:: هماناخداآنان راکه پیوسته به درگاهش توبه کندو هم پاکیزگان دوراز هرآلایش را دوست می دارد (بقره/222)

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک گفتی: .:: آیا خدای مهربان برای بنده‌اش کافی نیست؟ ( زمر/36)

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟ گفتی: .:: ای کسانیکه ایمان آورده اید. ذکرحق ویاخدا (به دل وزبان ) بسیارکنیدودائم صبح وشام به تسبیح ذات پاکش بپردازید. اوست خدایی که هم اووهم فرشتگانش برشمابندگان رحمت می فرستندتاشما را ازظلمتها ی جهل وگمراهی بیرون آرد وبه عالم نوررساند. و اوبراهل ایمان بسیارمهربان است (احزاب 41-43)


خدایا!فرصت راز و نیازم ر ا در خلوت دلپذی بندگی به بار می نشانم . من همان گدای غریبی هستم که عرض حاجت دل بینوا و درد مندم را با جام تهی ای که دست گرفته ام به پیشگاه مقدست می آورم و از درگاهت خواستارم که رویای وصال مرا تعبی کنی.

zooey
06-07-2008, 13:42
براي اعتراف به کليسا مي روم
روي در روي علفهاي روئيده
بر ديوارکهنه مي ايستم
و همه گناهان خودم را يکجا اعتراف مي کنم
بخشيده خواهم شد به يقين
علفها بي واسطه با خدا سخن مي گويند



از حسین پناهی

sweet_mahsa
06-07-2008, 13:53
خدايا ني مشتاقم من!


بر لبان خود بنشان مرا


نفس خويش را در دلم بدم


و نغمه اي بساز از من كه به رقص آورد


دل هاي مرده را!


خدايا


مي سپارم خود را به دستان تو


عشقي بساز از من


براي آناني كه جز نفرت نمي ورزند


مرهم كن مرا بر زخم هاي بي التيام


ايمان كن مرا بهر ناباوران


روشن كن مرا و به تاريكي هايم ببر
شادمانم كن و به قلب غم هديه ام كن

sweet_mahsa
06-07-2008, 13:55
آه چه شگفت انگيز است زندگي


اي خدا


آبي بي كرانه آسمان


آيينه ي شكوه بي پيرايه ي توست


دوست مان داري مي دانم


تو توان مان دادي تا صورت زيباي تو را


در صورت همه چيز ببينيم


خورشيد وماه وستارگان


قله ها ودره ها رود ها و دريا ها


حضور تو را جشن گرفته اند


امواج سركش وخروشان دريا


حماسه قدرت تو را مي سرايند


جانوران جنگل و بيشه


پرندگان آسمان و همه جنبندگان زمين


اراده ي تو را دنبال مي كنند


تو خوبي تويي كه ما را شنواي


موسيقي زندگي كردي


صدايت را در آهنگ صداي كساني كه


دوست شان مي داريم مي شنويم


آري تو در ميان مايي


همه آهنگ تو را دارند جز ما


دل هاي خوشگل ما را نيز پر از


نغمه هاي نيايش كن!


آمين

rsz1368
09-07-2008, 12:48
خدایا!
خطاها و گناهانم بی شمارند،
اما رحمت تو بیش از تمامی انهاست
تو هر روز فرصت زندگی تازه ای را به من می بخشی
مرا خردی عطا کن
تا درست را از نادرست تشخیص دهد
و مرا نیروی ان بخش
تا راه های ناهموار را بپیمایم.

rsz1368
09-07-2008, 12:50
خدایا
ایا به من لبخند خواهی زد
تا شکوفه های معطر و زیبای عبودیت
در قلبم شکفته شوند؟
و هر شکوفه بخواند:
خدایا به تو عشق می ورزم

rsz1368
09-07-2008, 12:52
خدایا
مرا در اقیانوس عشقت غرقه ساز
تا در هر نفس به تو عشق بورزم
و افتاب مهر را
بر زندگی کسانی
که اسیر ظلمت افسردگی و نومیدی هستند بتابانم.

rsz1368
09-07-2008, 12:54
خدایا!
عزیزی را از دست داده ام
و از جان برایم عزیزر بود
و دست مرگ ناگهان او را ربود
بی او تنها و گمشده ام
لبریز از ترس و نومیدی
در این روز سوگواری
ایمانی به من عطا کن
تا دریابم گرچه عزیزی را از دست داده ام
اما هنوز تو با منی
و این تنها چیزی است که بدان نیازمندم
خدایا!در کنارم بمان!

rsz1368
09-07-2008, 12:56
معبودم من خار هستم و تو گل
همیشه معطر
زیبا و معطر
هر چه بیشتر به تو تعمق می کنم
بیشتر به تمثال مهر تو در می ایم

Snow_Girl
09-07-2008, 19:49
خدایا ازت دلگیرم
منو ببر نمیخوام دیگه توی این دنیا باشم
من امشب سکوت میکنم
به خاطر آرزویم سکوت میکنم
دیگه نمیخوام هیچ وقت صدامو بشنوم
خدایافرشته مرگ منو به من برسون تا منو با خودش بیاره تو آسمون ها
از انسان بودن بیزارم
از همه انسانها بیزارما
ز همه عاشقای دروغین بیزارم
از خودم هم بیزارم
خدایا تا کی منتظر بمونم
تا کی صبور باشم
تا کی تحمل کنم
تا کی سکوت کنم
تا کی مهربون باشم
تا کی پاک و شفاف بمونم
تا کی عاشق بمونم
خدایا منو ببر در آغوش باد رهایم کن

rsz1368
10-07-2008, 12:23
محبوبم
هر تجربه پیرامونم
و هر چه به سراغم می اید
مرا به تو نزدیک تر می سازد
عشق مرا به تو فزون تر می کند
مرا موهبت ان عطا کن
تا با هر کس و هر چیز
به شایستگی روبه رو شوم

rsz1368
10-07-2008, 12:27
خدایا!
مرا قلبی ببخش
که برای دیگران بتپد
با اشک دیگران
اشک بریزد
از شادی دیگران شاد شود
و رنج دیگران را رنج خود بداند
قلبی که مرا با تمام افرینش پیوند زند.

rsz1368
10-07-2008, 13:17
خدایا!
تو رباینده دل ها هستی
کی قلب مرا می ربایی
و مرا از بندها و رنج های زندگی می رهانی؟
خدایا
ارزومندم
که اسیر
زنجیر و باشم.

rsz1368
10-07-2008, 13:19
خدایا!
مگذار دعا کنم
که مرا از دشواری ها و خطر های زندگی
مصون داری
بلکه دعا کنم تا در رویارویی با انها
بی باک و شجاع باشم
مگذار از تو بخواهم
درد مرا تسکین دهی
بلکه توان چیرگی به ان را به من ببخشی

rsz1368
10-07-2008, 13:21
خدایا!
هر روز راهنمایم باش
فقط تو می دانی
که خیر من در چیست
در خرد و عشق توس که می اسایم.

rsz1368
10-07-2008, 13:22
خدایا عشق مرا بیشتر و بیشتر کن
تا با چشمانی ارام نمایش های زندگی را تماشا کنم
و قلبم را استوار نگاه دارم
و روحم را خرسند
خدایا!
تا در دنیای غم زده
مرا مجرای عشق خود گردان.

Benygh
10-07-2008, 13:23
خدایا ...
فقط خودت میدونی هدف من چیه ...
پس بذار برسم ..
روتون زمین نمیندازم ...
میدونم میتونی ...
پس دریغ نکن ...
من فقط تو رو دارم ..

rsz1368
10-07-2008, 13:25
خدایا!
شب به پایان رسیده است
و روز تازه ای اغاز شده است
امروز چون موهبتی از دست های مطهر تو
به من داده می شود
پس مرا متبرک گردان
تا ان را با عشق به تو تقدیم کنم
به منظور خدمت به محرومان و نیازمندان
با تکرار نام تو و ارتباطی مداوم با تو.
مرا نیروی ان بخش
که با مشکلات و خطر ها
با شهامت روبه رو شوم
مگذار که ایمان به همنوعانم را از دست بدهم
و مرا یاری ده
تا قلبم را خالص و پاک و رها نگاه دارم.

rsz1368
10-07-2008, 13:27
خدایا!
دیگر بی تو نمی توانم زندگی کنم
هر رشته تنم
هر نفسم
می خواند:
معبودم!بیا!بیا!
خود را به من بنما.

rsz1368
10-07-2008, 13:28
سال ها سپری شده است
و من هنوز از خانه دورم
در روزهای باقی مانده عمر
خدیا!
یاری ام ده تا کنار تو بمانم
به کسی جز و دل نبندم
و عاشقانه به همه
به همه کسانی که در فقر و رنج به سر می برند
یاری دهم.

zooey
10-07-2008, 15:58
هر کسی یک پیامبر است

اگر به قلبش گوش دهد

و مثل یک نی خالی باشد

و خدا در او خواهد دمید !

و او بی نیاز از همه

تنها محتاج خدا خواهد بود

هر کسی روزنه ای است به سوی خداوند

اگر اندوهناک شود

اگر به شدت اندوهناک شود

Mist
11-07-2008, 09:56
آي خدا دلگيرم ازت

آي زندگي سيرم ازت

آي زندگي ميميرمو

عمرم رو ميگيرم ازت

این غصه های لعنتی از خنده دورم می کنن

این نفسای بی هدف زنـده به گـــورم می کنن

چه لحظـــه های خوبیه ثــانیه هــای آخـــره

فرشته مـــردن مـــن ، منـــو از اینـجــا می بـره

شریک زجه های من بگـو که گوشــت با منه

ببین که زخمـــای تنـــم شاهـــده حرفــای منه

ای خدا دلگیرم ولی احساس غم نمی کنم

چون با تو ام پیش کسی سرم رو خم نمی کنم

ياحق

zooey
13-07-2008, 17:44
خدایا !
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ
بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم
اما آنچنان که تو دوست داری
چگونه زیستن را تو به من بیاموز
چگونه مردن را من خود خواهم آموخت



شریعتی

rsz1368
19-07-2008, 17:58
خدایا!
تو حافظ و راهنمای منی،
پس از چه رو سیمای تابناکت را
از من نهان می داری؟
تو همچون ان نوای موسیقی هستی
و من می سرایم:
من بنده توام
و تو خالق منی!

rsz1368
19-07-2008, 17:59
خدایا!
چنان متبرکم گردان
تا تکبر و ریا را ترک گویم
بادا
تا در درگاه نیلوفرینت پناه جویم.
تو حامی و اقتدار منی
گنج من و همه چیز منی.
تو همانا مسیر و مقصودی
تو سرنوشت منی

rsz1368
19-07-2008, 18:00
خدایا!
به من بیاموز به تو عشق بورزم
نه به خودم
متبرکم گردان
تا با نادیده گرفتن خود
پیوسته هر زمان
در فکر تو باشم.

rsz1368
19-07-2008, 18:01
خدایا!
در هر تجربه،خواه خوشایند و ناخوشایند
به حضور پر مهر تو رو می کنم
هر تجربه،
مائده توست
برای این قلب و تنها و مطرود.
بگذار به پیشواز هر تجربه روم و به ان تهنیت بگویم:
"چه پیامی از معبود برایم اورده ای؟"

rsz1368
19-07-2008, 18:04
پروردگارم . کسی که بر غیر تو روی آورد محروم است . و آنکه از غیر تو طلب کند زیانکار است . درگاه لطف تو به روی مشتاقان باز و خیر و احسانت برای بندگان گسترده است. عطایت برای امیدواران مهیا و کرمت برای سائلان مباح . رزقت برای اهل معصیت هم گسترده است و حلمت بر هر که رو به تو آورد متوجه است . عادتت احسان به بدکاران است و طریقه ات مدارا با سر کشان . پس مرا به راه هدایت در آور و از غافلان دور گردان . ای مهربان ترین مهربانان

rsz1368
19-07-2008, 18:07
خــــداونــدا ...
ايـنک در حـالی بـه درگـاهـت آمـده ام که بـر خـويـش تـقـصـير و زيـاده روی کـرده ام
و عـذر خـواه و پـشيمان و شـکسـته و مـعـذرت جـو و آمـرزش خـواه
و تـوبـه کـار و اعـتـراف کـنـنده و اقـرارگـر بـر گـناهـانـم هـستـم

گــريـزگـاهـی از کـرده ام نـيـابـم
و پـناهگاهـی که در کـار خويـش بـدان روی کـنم نـدارم
جـزايـنکه پـوزشـم پـذيـری ومـرا درعـرصـه رحـمت خـود آوری
خـــــداونــدا ...
پـوزشـم بـپـذيـر و بـر پـريـشـانـيم رحـم آور
و مرا از رشـته سـخـت گـناهـانـم بـرهـان

rsz1368
19-07-2008, 18:10
ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است‏
خداوندى كه‏ بخشنده و بخشايشگر است
خداوندى كه مالك روز جزاست
پروردگارا!

تنها تو را مى‏پرستيم‏؛ و تنها از تو يارى مى‏جوييم‏.

ما را به راه راست هدايت كن‏...
راه كسانى كه آنان را مشمول نعمت خود ساختى‏؛
نه كسانى كه بر آنان غضب كرده‏اى‏؛ و نه گمراهان‏

rsz1368
19-07-2008, 18:12
الهي ، يكتاي بي همتايي ، بر همه چيز دانايي
الهي ، عنايت تو كوه است وفضل تو دريا
كوه كي فرسود و دريا كي كاست؟
خدايا ، اي داننده ي رازها ، شنونده ي آوازها
اي بيننده ي نمازها ، اي پذيرنده ي نيازها
از بنده خطا آيد واز تو عطا

rsz1368
19-07-2008, 18:32
الهی ! از بود خود چه دیدم مگر بلا و عناد و از بود تو همه عطا است و وفا .

ای به بر پیدا و بکرم هویدا .

ناکرده گیر کرد رهی و آن کن که از تو سزا .

الهی ! نام تو ما را جواز و مهر تو ما را جهاز

rsz1368
19-07-2008, 18:46
خدایا، بر محمد وخاندان پاکش درود فرست و مرا یاری کن تا در طلب خواسته هایم از تو کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در شکر نعمتهایت کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در یادآوری الطافت کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در بندگیت کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در شناخت نشانه هایت کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در نیکی کردن به بندگانت کوتاهی نکنم . یاریم کن تا در کمک و یاری نیازمندان کوتاهی نکنم. و یاریم کن تا در بازگشت به درگاهت کوتاهی نکنم .

zooey
20-07-2008, 15:58
و رسالت من اين خواهد بود
تا دو استكان چاي داغ را
از ميان دويست جنگ خونين
به سلامت بگذرانم
تا در شبي باراني
آن ها را
با خداي خويش
چشم در چشم هم نوش كنيم

از حسین پناهی

sweet_mahsa
22-07-2008, 19:15
مگه حتما من باید تو این انجمن ادبی بنویسم:41:
می خوام فقط وفقط حرف دلمو بهش بگم
من دلم برات تنگ شده!!!

sweet_mahsa
22-07-2008, 19:21
خداوندا گنهکارم
دیگر نمی توانم عطر حظورت را در لحظاتم بیایم
دیگر نمی توانم دستان پر محبتت را ببوسم
دیگر نمی توانم خود را در آغووش پر مهرت حس کنم
آهای تمام آدم هایی که ادعا میکنید دوستش دارید!
خوب منم دوست همونم
پس چرا هیچکی نمیاد کمک من چرا؟؟؟
چرا باید در تنهایی به جرم انسانیت بمانم

sweet_mahsa
22-07-2008, 19:28
فقط وفقط دم می زنیم از محبتت
مگه غیر اینه هر وقت که بهت نیاز داریم کاسه ی گداییمونو میارم جولوت
می گیم تو که رحمان هستی به ما هم بده
پس چرا گناه می کنی ای بنده ی بی شرم
نه تو که داری اینو می خونی
با خودمم
اینو دارم به خودم میگم
هر وقت شادی! خوب خدا خوبه
هر وقت ناراحتی! هر چی غصه توی دنیاست ماله مهساست
اونوقته که کفر میگی
آخه چرا مهسا چرا؟

sweet_mahsa
22-07-2008, 19:31
می دونم جاش نیست
اما محض رضای خدا هم که شده یکی بگه شماها هم مثل من هستید یا نه؟
یا فقط دارید می نویسید
فقط حرف دیگران رو دارید زمزمه می کنید
اگه اینایی که می نویسید حرفای خودتونه پس دفاع کنید از خودتون!

sweet_mahsa
22-07-2008, 20:12
خدا جون ببین چه دنیاییه
می خوام به عشقم نامه بنویسم مگه عیبی داره کسی رو که هنوز ندیدی نمی شناسی نمی دونی کیه نمی دونی کجایه عاشقش باشی؟
من دوست دارم کسی رو که هنوز ندیدم ولی می خواد بیاد تو زندگیمو دعا کنم عاشقش باشم
بهم میگن دیوونه
که نکنه یه نفر بره سراغ کمدمو اون نامه رو پیدا کنه
به تو نمی تونم نامه بنویسم که نکنه یکی بره سراغ کمدمو پیداش کنه
باهات بلند بلند حرف نزنم که نکنه یکی بشنوه
تو دلم حرف نزنم که از آ خر خل میشی دختر
گریه نکنم که بزرگ شدم
داد نزنم که زشته
نبوسم آسمونو که میگن این دختره خله
زمینو نبوسم که بازم خل میشم
ای بابا من چی کار کنم پس تو این دنیای مسخره!

rsz1368
22-07-2008, 20:38
سلام گل خانمی.
واقعا قشنگ شاید برای این می گم قشنگ چون حرفای منم هست.
خودت که من و می شناسی.
منم مثل خیلی های دیگه می گم عاشقشم اما فقط بعضی لحظه های سخت زندگی
منم مثل خیلی های دیگه می گم عاشقشم اما گناه می کنم
منم مثل خیلی های دیگه نعمت هاش رو نادیده می گیرم
منم مثل خیلی های دیگه....
اما خدایی که من می شناسم خدایی که بازم با تمام این اوصاف همیشه باهام بوده و هست و خواهد بود
خدایی که می شناسم خدای تو هم هست خدای همه هست
کسی نیست که بخواد تنهات بزاره
بیا برای یک بار هم که شده واسه دیگران زندگی نکنیم بگو هر چه می خواهد دل تنگت بگو فرق نداره توی نامه باشه یا توی بیابان یا کوه داد بزنی یا زمزمه کنی فقط مهم تویی و اون.
پس بیا با هم مثل همیشه برای یک بار هم که شده تنها با خدامون زندگی کنیم
من ادعایی ندارم اما می دونم تجربه شیرینی خواهد بود

rsz1368
22-07-2008, 20:39
خدایا، ای کارساز بنده تنها و ای نگهدارنده ما از هر چیز وحشت زا . تو خود می دانی که سرانجام هر گریز و فراری جز بر آستان تو نیست .پس چگونه از بارگاهت می توان گریخت ؟ خدایا ، اگر تو روی بزرگووار خود را از من بگردانی ، یا فضل بسیارت را از من دریغ فرمایی ، یا روزی ات را از من باز داری ، و یا رشته محبت خود را از من بگسلی ، باز هم برای رسیدن به هر یک از آرزوهایم راهی جز تو نمی یابم و در راه رسیدن به آنچه نزد توست جز به یاری تو قدم بر ندارم ... که من بنده توهستم و در اختیارت و جز فرمان تو مرا فرمانی نیست . پس مرا توفیقم ده تا در همه حال از تو به نیکی سخن گویم و به ستایشت کمر بندم و سپاسگزار تو باشم ، تا به آنچه از دنیا عطایم کرده ای دلخوش نگردم و بر آنچه از من دریغ داشته ای اندوهگین نشوم . که تو بر هر کار توانایی .................

rsz1368
22-07-2008, 20:40
تو نزدیک ترینی . تنها ترینی . امن ترینی . تو آنی که بی هیچ واهمه ای می توان با او سخن گفت. هر چه که فکرش را کرده باشی یا که همان دم فی البداهه بیاید را می شنوی بی آنکه خرده ای بر من بگیری . تو آنی که با شنیدن همه خواسته های خوب و بد من و با همه بی مهریم همواره بر من نظر داری و با من مهربان بودی .بهترین آنها را به سوی من جاری ساختی و محبت خود را در آن زمان که از همیشه بدتر بودم بر من روانه کردی ...

rsz1368
22-07-2008, 20:40
پروردگارا . تو را سپاس می گویم که ما را به نعمتهای خود آراستی و هر روز روزی بخشیدن به ما را بر عهده گرفتی . تو را سپاس می گویم که سلامتی را لباسی نمودی آراسته و بر تن ما پوشاندی تا با آن فراغت اندیشیدن به نشانه هایت را داشته باشیم .ما با یاد تو و با نام تو پا در طبیعت زیبایی که خلق نمودی می گذاریم و برای آباد نمودن زمینی که آفریدی و برای پاکیزگی آن تلاش می کنیم . تو به لطف همیشگی خود ما را از آفات و بلاهای آن در امان نگه دار . و با محبت همیشگی که بر ما داری ما را حفظ نما . تویی آن ستوده بزرگوار

rsz1368
22-07-2008, 20:41
خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست و این سال را بر ما مبارک گردان . آن را سالی نیکو قرار ده که در آن شکر نعمتهایت را بیش از گذشته بگذاریم و در انجام و اطاعت آنچه ما را به آن سفارش کرده ای بیش از پیش کوشا باشیم و در پی آن به تو نزدیک تر گردیم ... دنیای ما را در این سال پر برکت و نعمات ما را در آن فراوان و رنج ما را در آن اندک نما.سلامتی ما را در آن مداوم گردان و روح و روان ما را در آن آسوده نما . تویی پروردگار بزرگ مهربان .

rsz1368
22-07-2008, 20:42
ستایش خدا را که بر ما منت نهاد و پیامبر خود ،محمد-که سلام خدا بر او باد- را به سوی ما فرستاد ، نه به سوی امت های پیشین و مردمان گذشته . خدایا،پس بر محمد که امانتدار وحی تو و برگزیده آفریدگان تو و مخلص در میان بندگان توست ، درود فرست ، او که کلید گنجینه های برکت است . زیرا او در انجام دادن فرمان تو خود را به رنج افکند ، و زندگیش را در راه تو هدف تیرهای بلا گرداند ، و در فراخواندن مردمان به دین تو ،و برای خشنودی تو، آشکارا با خویشانش در افتاد.و آن نزدیکان و بستگانی که به زبان یا دل ، انکارت می کردند از خود براند تا دین تو را زنده بدارد . خدایا او را به پاس رنجی که در راه تو تاب آورد تا بالا ترین مرتبه های بهشت بالا ببر و ما را در پی او راهی ساز که دعوتمان کرد و گفت : تعالوا... ای کسی که به هر وعده خود وفا کنی ...ای که بدی ها را به خوبی ها دگرگون سازی . همانا تو دارای بخشش بزرگی .

rsz1368
22-07-2008, 21:08
خدایا!
با چشمانی اشکبار
نام تو را در هر نفس نجوا می کنم
و بادا
که ابزار یاری و شفای تو
در این دنیای اکنده از بیماری و رنج باشم
بادا
که برای تو کار کنم
به تو خدمت کنم
تا در عشق و زیبایی ابدی جاری شوم.