PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : فلسفه اخلاق



madia-irn
25-06-2007, 22:11
آتئیست یا آگنوستیک؟
atheist از تركيب پيشوند نفي a با كلمه ي theos به معناي خدا ساخته شده است. ريشه ي كلمات يوناني هستند و شكل كنوني آنها لاتين. از theos (خدا) به تنهايي در تركيب theist استفاده مي شود، كه در اين متون با خداباور معادل است، و در برابر نقيض آن، يعني atheist قرار مي گيرد، كه معادل خداناباور در اين سلسله متون است.
agnostic هم از تركيب يوناني-لاتين gnostos به معني شناخت تشكيل شده است، و همانطور كه از ظاهر آن پيداست، به نوعي در برابر شناخت قرار مي گيرد. معمولا آن را به لاادري گر معني مي كنند، به معني "نميدانم گرا".
آتئيست ها كساني هستند كه به وجود خدايان اعتقاد ندارند، و به تبع آن به وجود روح، شيطان، فرشتگان، و انواع چيزهايي كه خود آنها را "خرافه" مي دانند نيز باور ندارند.
آگنوستيك ها كساني هستند كه اعتقاد دارند نمي توان دانست خدا(يان) وجود دارند يا خير. اشتباهي كه در مورد آنها رايج است و در برابرگذاری لاادري گر (نمي دانم گرا) نيز مشخص است، اين است كه اين افراد "نمي دانند" خدا وجود دارد يا خير، در حالي كه تعريف درستي نيست. آگنوستيك كسي نيست كه در مورد وجود خدا شك داشته باشد، يا در انتظار اطلاعات بيشتري باشد تا در مورد آن تصميم بگيرد. آگنوستيسيزم نيز مانند خداباوري و خداناباوري ديدگاهيست كامل كه مي تواند مثل آنها دايمي باشد. آگنوستيك اعتقاد دارد كه اصولا "نميتوان" دانست خدايان وجود دارند يا خير، و هم كساني كه اعتقاد دارند خدا وجود دارد در اشتباه هستند، هم كساني كه اعتقاد دارند خدايان الزاما وجود ندارند.
مسئله ي اصلي تفاوت و شباهت هاي بين آتئيسم و آگنوستيسيزم است. باز هم بر خلاف ديدگاهي كه ممكن است بيشتر رايج باشد، نه تنها در برابر هم قرار نمي گيرند، كه در واقع در كنار هم هستند، و حتا نمي توان آنها را از هم جدا ساخت. اگر كمي دقيق باشيم، كساني كه به عنوان آتئيست مي شناسيمشان آگنوستيك هستند.
نميتوان هيچ مرز دقيقي بين اين دو گرايش در نظر گرفت. مي دانيد چرا ؟
يك آگنوستيك كسي ست كه اعتقاد دارد نمي توان به وجود داشتن يا وجود نداشتن خدايان آگاهي پيدا كرد. مسلما ما همگي از مسئله ي وجود داشتن يا وجود نداشتن خدا براي تصميم گيريهاي زندگي خود استفاده مي كنيم. اگر قرار بود اين مسئله هيچ تاثيري در زندگي ما نداشته باشد، به آن اهميتي نمي داديم.
هنگامي كه نتوانيم وجود داشتن يا وجود نداشتن چيزي را بدانيم، كه اولين آگاهي در مورد آن است، مسلما نمي توانيم چيزي در مورد چگونگي آن بدانيم، و به عبارت دیگر "هیچ چیز در موردش نخواهیم دانست"، زیرا هر دانستگی دیگری، در خود وجود داشتن یا وجود نداشتن را مستتر دارد. مشخص است وقتی که در مورد چیزی هیچ ندانیم، حکمی را هم نمی توانم به آن نسبت دهیم. مثلا در یک دیدگاه بنیادگرایی، فرد معتقد است خدا تعیین می کند که صلاح او در فلان تصمیم گیری چیست. ولی وقتی ما هیچ چیز در مورد خدا نمی دانیم، نمی توانیم بدانیم که او کدام راه را صلاح می داند. ما نمی توانیم هیچ حکمی را به او نسبت دهیم، هیچ نظامی و هیچ دینی بر این اساس شکل نمی گیرد. کسی که چنین باوری در مورد خدا دارد، در عمل کوچکترین تفاوتی با خداناباور نخواهد داشت، زیرا دومی می گوید که خدا وجود ندارد، و در نتیجه در امور زندگی چیزی را به او ارجاع نمی دهد، و آگنوستیک می گوید که نمی توان دانست وجود دارد یا خیر، و به این خاطر هیچ امری در زندگی را به او ارجاع نمی دهد.
پس دیدیم که هیچ تفاوتی عملی بین آتئیست و آگنوستیک وجود ندارد، و هر دو گروه مانند هم به زندگی نگاه می کنند، و برخلاف خداباور. در مورد تئوریها نیز تفاوت زیادی وجود ندارد. اکثر کسانی که خود را خداناباور می دانند، در تحلیل دقیقتر آگنوستیک هستند، و تنها برای بهتر مشخص شدن مشی زندگیشان، خود را علنا خداناباور معرفی می کنند، زیرا آگنوستیسیزم روشیست که سوتفاهم آمیز است. اگر چنین چیزی نباشد، شاید بهتر باشد تمام خداناباوران را آگنوستیک بنامیم. در سایر مطالب این سایت هرکجا از ترکیب خداناباور استفاده شده باشد همان معنای مابین آتئیسم و آگنوستیسیزم است، مگر اینکه خلاف آن گفته شده باشد.
خلاصه اینکه هیچ فرق مهمی بین این دو گرایش وجود ندارد.
از این مسئله گذشته، درست بر همین اساس می توان نتیجه گرفت که اشتباه بودن برهان های وجود خدا نیز به نوعی "معادل" با وجود نداشتن خدا هستند، زیرا اگر ما نتوانیم وجود او را تحقیق کنیم (به طور نظری یا عملی) به مرحله ی بعدی، یعنی استخراج احکام نخواهیم رسید، و به این خاطر موضع ما (که می توانیم آن را موضعی آگنوستیک بنامیم) کاملا مانند حالتی خواهد بود که خدایی وجود ندارد (یعنی موضعی آتئیستی). در جواب به خداباورانی که پس از رد تمام برهانهایشان از خداناباور اثبات وجود نداشتن خدا را می خواهند، می توان بر این اساس گفت که چنین اثباتی وجود ندارد و نیازی نیز به آن نیست، چرا که رد شدن برهانها موقعیتی را پیش می آورد که درست مانند زمانیست که اثبات شود خدایی وجود ندارد.

Ar@m
26-06-2007, 19:11
وای قاطی کردم!
ولی جالب بود
فقط بگو چرا اسمش فلسفه اخلاقه ؟؟؟

madia-irn
26-06-2007, 21:57
در مورد اسمش خيلي حساس نيستم
اگه پيشنهاد بهتري داري حقته كه بگي(انكار اتييسم)

madia-irn
26-06-2007, 22:02
.

مارس‌هاوزر و پتر سينگر / برگردان: علی‌محمد طباطبايی

چهارشنبه ١٢ بهمن ١٣٨٤

آيا دين برای اصول اخلاقی امری اجتناب ناپذير است؟ بسياری از انسان‌ها انكار منشا الهی اخلاقيات را نه تنها اهانت بار كه كفر آميز تلقی می‌كنند. مطابق با نظر آنها يك وجود الوهی احساس اخلاقی ما را به وجود آورده است و يا اين كه ما اخلاق را از تعاليم اديان تشكل يافته آموخته ايم. اما به باور آنها هر كدام از اين دو نظر هم كه درست باشد، در هر حال ما نيازمند دين هستيم تا بتوانيم رذيلت‌های كه در طبيعت ما نهفته است را فرونشانيم. به تعبير كاترين هپورن در فيلم « ملكه‌ی آفريقا » دين برايمان امكان پذير می‌سازد كه خود را در جايگاهی بسيار بالاتر از « مادر پير زشت طبيعت » قرار دهيم زيرا (دين به ما) نوعی قطب نمای اخلاقی ارزانی می‌دارد.

با اين حال اين ديدگاه كه معتقد است اصول اخلاقی دارای منشا الهی است با معضلات بسياری روبرو است. يكی از اين معضلات اين است كه ما نمی‌توانيم بدون غلتيدن به ميان همانگويی به طور هم زمان هم بگوئيم كه خدا خوب است و هم اين كه او احساس ما از خوبی و بدی را به ما بخشيده است. زيرا در چنين حالتی ما فقط می‌گوئيم كه خداوند استاندارهای خودش را برآورده می‌سازد.

معضل ديگر اين است كه يك اصول اخلاقی كه در تمامی انسان‌های اهل ايمان بدون توجه به عقايد بخصوص آنها مشترك باشد وجود ندارد. در واقع كافرين و لاادری‌ها دارای رفتاری كه در مقايسه با اهل ايمان كمتر اخلاقی باشد نيستند، حتی چنانچه فضايل و خصلت‌های نيكويی كه آنها دارند بر اصولی غير از دين مبتنی باشد. افراد بی ايمان غالباً مانند ديگران دركی قوی و سالم از درست و غلط دارند. آنها در لغو بردگی شركت داشتند و در تلاش‌های ديگر برای كاستن از رنج‌های انسانی سهيم بوده‌اند.

عكس آن نيز كاملاً درست است. دين انسان‌ها را در انجام رشته‌ی طولانی از جنايت‌های فجيع هدايت كرده است. از فرمان خداوند به موسی برای قربانی كردن مديانی‌ها ـ مردان، زنان، پسر‌ها و دخترهای غير باكره ـ گرفته تا جنگ‌های صليبی، تفتيس عقايد، نزاع‌های بيشمار ميان سنی‌ها وشيعيان و بمب گذاران انتهاری كه متقاعد شده‌اند شهادت آنها را مستقيم به بهشت می‌برد.

معضل سوم برای ديدگاهی كه معتقد است اخلاق ريشه در دين دارد اين است كه بعضی از عناصر اصول اخلاقی به نظر می‌رسد كه جهانشمول هستند، آنهم علی رغم تفاوت‌های تند عقيدتی ميان اديان اصلی جهان. در واقع اين عناصر به فرهنگ‌هايی مانند چين نيز منتقل شده است، جايی كه دين از نگرش‌های فلسفی مانند تعاليم كنفسيوس اهميت كمتری دارد.

شايد يك خالق آسمانی است كه اين عناصر جهانشمول را در لحظه‌ی خلقت به انسان‌ها منتقل می‌كند، اما يك تبيين جايگزين كه با حقايق زيست شناسی و زمين شناسی نيز مطابقت داشته باشد اين است كه طی ميليون‌ها سال در ما انسان‌ها توانايی اخلاقی تكامل يافته و همين است كه شم و احساسی برای درست و نادرست را در ما ايجاد می‌كند.

تحقيقات روان شناسی در حوزه‌ی علوم شناختاری كه بر استدلال‌های فلسفه‌ی اخلاق مبتنی هستند برای اولين بار موفق شده‌اند كه مناقشه‌ی بسيار كهن در باره‌ی منشا و سرشت اخلاق را فيصله دهند. سه وضعيتی را كه به دنبال می‌آيد به تصور درآوريد. برای هر كدام از آنها جالی خالی را با يكی از اين سه جواب يعنی: « اجباری »، « مجاز » و « ممنوع » پر كنيد.

١ ـ يك واگن باری كه از كنترل خارج شده چيزی نمانده است كه پنج انسان را كه بر روی خطوط آهن راه می‌روند زير بگيرد. يك كارمند راه آهن در كنار تكمه‌ای ايستاده است كه می‌تواند با فشار دادن آن واگن را به خطی فرعی هدايت كند. اما در چنين حالتی انسانی ديگر كشته خواهد شد، ليكن اين عمل باعث می‌شود كه آن پنج نفر زنده بمانند. فشار دادن آن تكمه ـــــــــــــــــــــــــ ــــ است.

٢ ـ شما از كنار استخر كم عمقی عبور می‌كنيد كه در آن كودكی در حال غرق شده است و شما تنها كسی هستيد كه در آن دور و اطراف حضور دارد. اگر آن كودك را از آب بيرون آوريد او زنده می‌ماند اما لباس‌های شما خراب می‌شود. در آوردن آن كودك از استخر ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ است.

٣ ـ پنج انسان جدا از هم كه در وضعيت بسيار بدی قرار دارند هم زمان به بيمارستانی منتقل می‌شوند. هر كدام از آنها نيازمند پيوند يك عضو است تا زنده بماند. اما فرصت كافی وجود ندارد كه بتوان از بيمارستان‌های ديگر عضو‌های لازم را تهيه كرد. اما در اتاق انتظار بيمارستان فرد سالمی نشسته است. اگر جراح اعضای بدن آن فرد را بيرون آورد او خواهد مرد، حال آن كه آن پنج نفر زنده می‌مانند. بيرون آوردن اعضای بدن آن مرد عملی است ـــــــــــــــــــــــــ ـــ .

اگر شما به مورد اول با « مجاز » ، به مورد دوم با « اجباری » و به مورد سوم با « ممنوع » جواب داده باشيد، مطابق با آن ١٥٠٠ نفری در سراسر جهان اظهار نظر كرده ايد كه به اين برهان ذوحدين ما برای آزمون احساس اخلاقی بر روی سايت ما (moral.wjh.harvard.edu) جواب داده‌اند. اگر اخلاقيات كلام خداوند است پس پاسخ‌های افراد بدون ايمان دينی به سه موردی كه در بالا آمد بايد متفاوت از پاسخ‌های افراد اهل ايمان دينی باشد و بر توجيهات ديگری قرار گيرد.

برای مثال، از آنجا كه افراد بدون ايمان دينی گويا فاقد آن قطب نمای اخلاقی هستند پس راهنمای آنها صرفاً بايد منافع فردی باشد و در مورد مثال كودكی كه در حال غرق شدن است بايد بدون اعتنا از كنار او گذشته و به راه خود ادامه دهند. اما در آزمون مورد نظر ما هيچگونه تفاوت معنی دار آماری ميان شركت كنندگانی با زمينه‌ی دينی و بدون آن ديده نشد. در حدود ٩٠ درصد شركت كنندگان در اين آزمايش بر اين عقيده بودند كه فشاردادن تكمه برای منحرف ساختن واگن باری عملی « مجاز » است، ٩٧ درصد معتقد بودند كه نجات آن كودك عملی « اجباری » است و ٩٧ درصد نيز اظهار نظر كرده بودند كه جدا كردن عضوهای آن مرد سالم « ممنوع » می‌باشد.

اما هنگامی كه از آنها سوال شد چرا بعضی از مورد‌ها مجاز و بعضی ممنوع هستند شركت كنندگان يا پاسخ درستی نداشتند و يا توضيحاتی ارائه دادند كه نمی‌توانست برای تفاوت‌های مربوطه پاسخ مناسبی باشد. آنچه بسيار مهم بود اين كه افرادی با زمينه‌های دينی همانقدر در برابر پرسش‌ها بی پاسخ بودند كه افراد بی دين و همانقدر پاسخ‌هايشان نامربوط بود كه متدين‌ها.

اين مطالعات برای اين تصور كه ما همچون ساير توانايی‌های روان شناختی ذهنی خود ـ همچون توانايی‌های زبانی و استعداد برای رياضيات ـ دارای توانايی و استعداد اخلاقی نيز هستيم و قضاوت‌های شهودی ما برای درست و نادرست بر چنين مبناهايی قرار دارد تكيه گاه تجربی مناسبی فراهم می‌آورد. اين توانايی‌های شهودی پيامد ميليون‌ها سالی را بازتاب می‌دهد كه طی آنها اجداد ما در شكل پستانداران اجتماعی زندگی می‌كردند و اين توانايی‌ها درواقع بخشی از ميراث مشترك ما انسان‌ها است.

توانايی‌های شهودی و تكامل يافته‌ی ما در برابر هر تنگنای اخلاقی كه قرار گيريم لزوماً پاسخ‌های درست يا اصولی ارائه نمی‌دهد. آنچه برای اجداد ما خوب بود شايد ديگر امروزه خوب نباشد. اما بينش‌هايی به درون چشم انداز در حال تغيير اخلاقی كه در آن پرسش‌هايی همچون حقوق حيوانات، سقط جنين، يوتانازی و كمك‌های بين‌المللی مورد توجه عموم قرار دارد از دين منشا نگرفته بلكه از انعكاس دقيق بر مسائل انسانی و از آنچه ما به عنوان تجربه‌ای از يك زندگی خوب تلقی می‌كنيم برمی‌خيزد.

از اين لحاظ برای ما اهميت دارد كه از مجموعه‌ی جهانشمولی از احساس‌های اخلاقی آگاه باشيم تا بتوانيم در باره‌ی آنها به تامل بپردازيم و حتی چنانچه زمانی در نظر داريم كه تصميمی مخالف با آنها اتخاذ كنيم از پس آن برآمده و اين را بدون توهين به اديان انجام دهيم. زيرا سرچشمه‌ی اخلاق در واقع سرشت انسانی خود ما است و نه خداوند يا چيز ديگر.

--------------------
مارس‌هاوزر پروفسور روان شناسی است و مدير آزمايشگاه تحقيقاتی Primate Cognitive Neuroscience. پتر سينگر پروفسور اخلاق زيستی در دانشگاه پرينستون است.

Godless Morality by Marce Hauser and Peter Singer.
Project Syndicate 2006.
منبع:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]