mohammad99
15-06-2007, 22:16
ما به عنوان شنوندگان موسيقي سنتي از محمدرضا شجريان چه توقعي داريم؟ آيا توقعاتمان با توان اين هنرمند بي بديل موسيقي ايران از يک سو و ظرفيت ها و پتانسيل موسيقي سنتي ايران از ديگر سو همخواني دارد؟
اين دو پرسش از آن رو مطرح مي شود که در چند سال اخير در محافل موسيقايي و نيز برخي نوشته ها و سايت ها مي شنويم و مي خوانيم که چرا کارهاي شجريان تکراري شده است؟
اين پرسش ها زماني شدت افزون تري به خود گرفت که هنرمندان توانمندي چون حسين عليزاده و کيهان کلهر، که هر دوي آنها تجربه هاي گرانسنگ و متفاوتي در ارکستراسيون موسيقي ايراني دارند با استاد شجريان در يک گروه جاي گرفتند. جماعت تنوع طلب ايراني و به خصوص آنهايي که کمتر به موسيقي سنتي نگاه جدي دارند و البته براي شنيدن کارها کمتر فسفر مغز مصرف مي کنند، انتظار داشته و دارند که کارهايي مشابه «شورانگيز» را از حسين عليزاده يا همانند «شب سکوت کوير» را از کيهان کلهر آن هم در همکاري با استاد شجريان بشنوند. همچنان که در گروه تازه هم باز دو نوازنده و آهنگساز شناخته شده (سعيد فرج پوري و مجيد درخشاني) حضور دارند که تجربه هاي آنها در ارکستراسيون موسيقي سنتي اين انتظار و توقع را در شنوندگان ايجاد مي کند که کارهاي متنوع تري بشنوند؛ همانند آلبوم «در خيال» که حاصل همکاري آقاي درخشاني با استاد شجريان در نغمه بيات ترک است. (کارنامه مختصري از فعاليت هاي اين دو نوازنده و آهنگساز در پيوست همين مطلب آمده است.)
از سوي ديگر تجربه وثيق استاد شجريان در خواندن در فرم هاي مختلف ارکستري (از گروه هاي کم تعداد در يکي دو دهه اخير تا کارهايي با گروه هاي بزرگ سنتي همانند کار با استاد محمدرضا لطفي، استاد پرويز مشکاتيان و جناب فخرالديني و ارکستر ملي و...) نيز بر اين نهال ديرپاي توقع آب فراوان تري مي افشاند و آتش آن را تيزتر مي کند. پس تا اينجاي کار توانايي وجود دارد، اما متوقعان و منتظران عجول و کم صبر معتقدند اين توانايي در کارهاي اخير آقاي شجريان معطل مانده و فعليت نمي يابد.
ابتدا به اين پرسش پاسخ دهيم که آيا کارهاي آقاي شجريان تکراري است؟
شخص استاد در گفت وگويي که اخيراً از ايشان در مطبوعات منتشر شده تازه نبودن اجراهايش را تلويحاً تاييد و در پاسخ به اين پرسش که شنوندگان کارهاي شما گفته اند در اين اجراهاي تازه شما چيز جديدي نشنيده اند، گفته است؛ «شما از يک هنرمند چند سال انتظار پرکاري و خلاقيت داريد. همين که من کنسرت اجرا مي کنم بايد ممنون باشيد. من در حال گذراندن دوران بازنشستگي هستم. کساني که از ما کار نو مي خواهند سخت در اشتباهند. شيوه ما شيوه مشخصي است. ما نمي توانيم شيوه کارمان را عوض کنيم، همان طور که شما نمي توانيد به سعدي بگوييد که شعر غيرسعدي بگو... اينها توقعات بي جايي است که مردم از ما دارند.»
اگر چه کارهاي آقاي شجريان نو نيست، اما تکراري هم نيست. علت آنکه بسياري گمان مي کنند کارهاي آقاي شجريان تکراري است را بايد در نوع نگاه و نيز درک آنها از موسيقي سنتي، به خصوص اجراهاي يکي دو دهه اخير آقاي شجريان، جست وجو کرد.
موسيقي سنتي و به خصوص موسيقي آوازي و از آن ويژه تر آوازي که استاد شجريان مي خواند، پيچيده و تو بر تو است و براي فهم آن شنيدن يک بارش کفايت نمي کند و لذا لذتي که شنونده بخواهد از اين گونه کارها به دست بياورد، در لحظه به دست نمي آيد بلکه به مراقبه و البته دقت و از آن مهمتر چند بار شنيدن نيازدارد. من خود شخصاً لذتي را که از شنيدن آلبوم هاي آقاي شجريان مي برم، با آنچه که در کنسرت مي شنوم، قابل مقايسه نمي دانم. اگرچه کنسرت اجراي زنده است و حال و هواي خود را دارد، اما تجربه شخصي خود را که با برخي ديگر از شنوندگان حرفه اي موسيقي سنتي و به خصوص آوازهاي آقاي شجريان درميان گذاشته ام، آنها نيز چنين نکته اي را تاييد کرده اند. جالب توجه اين که همين تجربه سبب شده است، اگر بخواهم درباره کاري در اين سطوح به نظر شخصي و حتي در ذهن خود برسم، بايد چندين و چند بار آن را بشنوم تا بتوانم در ذهن خود به آن قطعيت برسم که کار در چه سطحي است و درباره اش قضاوتي کنم.
اوايل همين هفته در خودرو يکي از دوستان نشسته بوديم که وي آلبوم «ساز خاموش» استاد با آقاي عليزاده، کلهر و همايون را نشانم داد و گفت که عجب کاري است؟ من گفته اش را تاييد کردم. پرسيد دليلت چيست؟ شما که درباره کنسرت نظر ديگري داشتي و معتقد بودي که کار تازه اي نيست. گفتم همچنان هم معتقدم کار تازه اي نيست، اما شنيدن آن واقعاً لذت بخش است و ما از موسيقي همين را مي خواهيم، حال چه اين کار تکراري باشد و چه غيرتکراري. مهم اين است که آواز آقاي شجريان، در کنار ساز عليزاده و کلهر و فرج پوري و درخشاني و فيروزي و پيشتر از اين پيرنياکان و عندليبي و از همه اينها بالاتر محمدرضا لطفي... لذت شريک شدن و همذات پنداري با خواننده و نوازنده را به آدمي مي بخشد و اين همان چيزي است که هنرمند مجري کار به دنبال آن است.
براي شنيدن موسيقي سنتي بايد با آن رفيق شد، در مقابل آن جبهه نگرفت، خوش بينانه به آن نگاه کرد و از همه مهمتر صبوري پيشه کرد که به قول مولانا؛
صد هزاران کيميا حق آفريد
کيميايي همچو صبر آدم نديد
داستاني که مولانا اين بيت را از آن نتيجه مي گيرد خود نکته ها دارد که بيان منثور آن خالي از لطف نيست.
مولانا در دفتر سوم مثنوي در ذيل داستان «قصه خواندن شيخ ضرير مصحف را و بينا شدن وقت قرائت» نقل مي کند که شيخي فقير که چند روزي به مهماني دوست عارفش رفته بود، کتاب قرآني را در منزل اين عارف نابينا مي بيند و با خود اين پرسش را طرح مي کند که وي که نابينا است چرا کتاب قرآن دارد؟ ابتدا مي خواهد اين پرسش را به شکل مستقيم با وي در ميان نهد اما با خود مي گويد که صبر مي کنم که بدانم پايان ماجرا چيست تا اينکه نيمه هاي شب صداي قرآن مي شنود.
نيم شب آواز قرآن را شنيد
جست از خواب آن عجايب را بديد
که ز مصحف کور مي خواندي درست
گشت بي صبر و از او آن حال جست
و از وي مدام مي پرسد که با اين کوري و نابينايي چرا و چگونه مي خواني؟ که عارف جواب مي دهد
من بر قرائت قرآن حريصم و چون جان آن را دوست دارم. پس پيش خدا تضرع کردم که
قرآن را حفظ نيستم. به من نور چشمي عطا کن که بتوانم فقط در وقت خواندن قرآن از آن نصيب ببرم.
بازده دو ديده ام را آن زمان
که بگيرم مصحف و خوانم عيان
آمد از حضرت نداي مردکار
اي به هر رنجي به ما اميدوار
حسن ظن است و اميدي خوش ترا
که ترا گويد به هر دم برترآ
هر زمان که قصد خواندن باشدت
يا ز مصحف ها قرائت بايدت
من در آندم وادهم چشم ترا
تا فرو خواني معظم جوهرا
مولانا در همين حين و بر اساس همان اصل تداعي که از جمله اصول خدشه ناپذير در مثنوي است، حکايتي ديگر را در دل اين حکايت مي آورد که داستان لقمان و حضرت داود است.
داود پيامبر در حال ساخت زره بود که لقمان در ميانه کار به نزدش مي رسد، به دليل آنکه لقمان پيش از اين صنعت زره سازي يا همان زرادي را کمتر ديده بود، برايش اين پرسش پيش مي آيد که چرا داود چنين کاري مي کند و اين همه حلقه ها را بي جهت داخل يکديگر مي نهد.
صنعت زراد او کم ديده بود
در عجب مي ماند و وسواسش فزود
و در ميانه کار مي خواست از وي بپرسد که؛
باز با خود گفت صبر اولي تر است
صبر تا مقصود زوتر رهبر است
لقمان بنا به صفتي که به آن معروف است (حکيم) صبر کرد تا ساخت زره تمام شد و داود آن را بر تن کرد و رو به لقمان کرد و؛
گفت اين نيکو لباسي است اي فتي
در مصاف و جنگ و دفع زخم را
و لقمان هم که براي فهميدن اين کار صبوري پيشه کرد رو به داود گفت؛
گفت لقمان صبر هم نيکو دمي است
که پناه و دافع هرجا غمي است
صبر را با حق قرين کرد اي فلان
آخر ووالعصر را آگه بخوان
صد هزاران کيميا حق آفريد
کيميايي همچو صبر آدم نديد.
با اين توضيحات به نظر مي رسد با موسيقي سنتي، آقاي شجريان، نوازندگاني که وي را همراهي مي کنند، تمامي کارهايي که به صورت گروه نوازي موسيقي سنتي يا همان کار و عمل اجرا مي شود و بر بداهه نوازي و بداهه خواني استوار است از زاويه ديگري بايد برخورد شود. زاويه اي که ساختار موسيقي سنتي، روح و ماهيت موسيقي ايراني، يعني بداهه نوازي و بداهه خواني نام دارد. به ياد داشته باشيم نوازندگاني که استاد را همراهي مي کنند ابتدا نوازنده اند بعداً آهنگساز.
آنها روزان و شبان در خلوت و جلوت با ساز خود زندگي کرده و مي کنند و همانند همدمي با آن رفيقند و البته مي خواهند ما نيز در لذتي که آنها از همراهي باهم مي برند شريک باشيم. اما براي شراکت در اين لذت اندکي صبر و تامل و البته مطالعه در موسيقي سنتي و شعر و ادبيات کهن فارسي لازم است که طبيعي است برخي از شنوندگان اين دنياي تعجيل و شتاب که همه چيز را جويده جويده مي خواهند و دانش آنها در اين زمينه ها نيز به پهناي اقيانوسي با بند انگشتي عمق است، چنين چيزي را برنتابند و اين موسيقي مدام شنوندگاني را از دست بدهد. اما چه غم که به قول مولانا ؛
گر بود در مجلسي صد نوحه گر
آه صاحب درد را باشد اثر
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
اين دو پرسش از آن رو مطرح مي شود که در چند سال اخير در محافل موسيقايي و نيز برخي نوشته ها و سايت ها مي شنويم و مي خوانيم که چرا کارهاي شجريان تکراري شده است؟
اين پرسش ها زماني شدت افزون تري به خود گرفت که هنرمندان توانمندي چون حسين عليزاده و کيهان کلهر، که هر دوي آنها تجربه هاي گرانسنگ و متفاوتي در ارکستراسيون موسيقي ايراني دارند با استاد شجريان در يک گروه جاي گرفتند. جماعت تنوع طلب ايراني و به خصوص آنهايي که کمتر به موسيقي سنتي نگاه جدي دارند و البته براي شنيدن کارها کمتر فسفر مغز مصرف مي کنند، انتظار داشته و دارند که کارهايي مشابه «شورانگيز» را از حسين عليزاده يا همانند «شب سکوت کوير» را از کيهان کلهر آن هم در همکاري با استاد شجريان بشنوند. همچنان که در گروه تازه هم باز دو نوازنده و آهنگساز شناخته شده (سعيد فرج پوري و مجيد درخشاني) حضور دارند که تجربه هاي آنها در ارکستراسيون موسيقي سنتي اين انتظار و توقع را در شنوندگان ايجاد مي کند که کارهاي متنوع تري بشنوند؛ همانند آلبوم «در خيال» که حاصل همکاري آقاي درخشاني با استاد شجريان در نغمه بيات ترک است. (کارنامه مختصري از فعاليت هاي اين دو نوازنده و آهنگساز در پيوست همين مطلب آمده است.)
از سوي ديگر تجربه وثيق استاد شجريان در خواندن در فرم هاي مختلف ارکستري (از گروه هاي کم تعداد در يکي دو دهه اخير تا کارهايي با گروه هاي بزرگ سنتي همانند کار با استاد محمدرضا لطفي، استاد پرويز مشکاتيان و جناب فخرالديني و ارکستر ملي و...) نيز بر اين نهال ديرپاي توقع آب فراوان تري مي افشاند و آتش آن را تيزتر مي کند. پس تا اينجاي کار توانايي وجود دارد، اما متوقعان و منتظران عجول و کم صبر معتقدند اين توانايي در کارهاي اخير آقاي شجريان معطل مانده و فعليت نمي يابد.
ابتدا به اين پرسش پاسخ دهيم که آيا کارهاي آقاي شجريان تکراري است؟
شخص استاد در گفت وگويي که اخيراً از ايشان در مطبوعات منتشر شده تازه نبودن اجراهايش را تلويحاً تاييد و در پاسخ به اين پرسش که شنوندگان کارهاي شما گفته اند در اين اجراهاي تازه شما چيز جديدي نشنيده اند، گفته است؛ «شما از يک هنرمند چند سال انتظار پرکاري و خلاقيت داريد. همين که من کنسرت اجرا مي کنم بايد ممنون باشيد. من در حال گذراندن دوران بازنشستگي هستم. کساني که از ما کار نو مي خواهند سخت در اشتباهند. شيوه ما شيوه مشخصي است. ما نمي توانيم شيوه کارمان را عوض کنيم، همان طور که شما نمي توانيد به سعدي بگوييد که شعر غيرسعدي بگو... اينها توقعات بي جايي است که مردم از ما دارند.»
اگر چه کارهاي آقاي شجريان نو نيست، اما تکراري هم نيست. علت آنکه بسياري گمان مي کنند کارهاي آقاي شجريان تکراري است را بايد در نوع نگاه و نيز درک آنها از موسيقي سنتي، به خصوص اجراهاي يکي دو دهه اخير آقاي شجريان، جست وجو کرد.
موسيقي سنتي و به خصوص موسيقي آوازي و از آن ويژه تر آوازي که استاد شجريان مي خواند، پيچيده و تو بر تو است و براي فهم آن شنيدن يک بارش کفايت نمي کند و لذا لذتي که شنونده بخواهد از اين گونه کارها به دست بياورد، در لحظه به دست نمي آيد بلکه به مراقبه و البته دقت و از آن مهمتر چند بار شنيدن نيازدارد. من خود شخصاً لذتي را که از شنيدن آلبوم هاي آقاي شجريان مي برم، با آنچه که در کنسرت مي شنوم، قابل مقايسه نمي دانم. اگرچه کنسرت اجراي زنده است و حال و هواي خود را دارد، اما تجربه شخصي خود را که با برخي ديگر از شنوندگان حرفه اي موسيقي سنتي و به خصوص آوازهاي آقاي شجريان درميان گذاشته ام، آنها نيز چنين نکته اي را تاييد کرده اند. جالب توجه اين که همين تجربه سبب شده است، اگر بخواهم درباره کاري در اين سطوح به نظر شخصي و حتي در ذهن خود برسم، بايد چندين و چند بار آن را بشنوم تا بتوانم در ذهن خود به آن قطعيت برسم که کار در چه سطحي است و درباره اش قضاوتي کنم.
اوايل همين هفته در خودرو يکي از دوستان نشسته بوديم که وي آلبوم «ساز خاموش» استاد با آقاي عليزاده، کلهر و همايون را نشانم داد و گفت که عجب کاري است؟ من گفته اش را تاييد کردم. پرسيد دليلت چيست؟ شما که درباره کنسرت نظر ديگري داشتي و معتقد بودي که کار تازه اي نيست. گفتم همچنان هم معتقدم کار تازه اي نيست، اما شنيدن آن واقعاً لذت بخش است و ما از موسيقي همين را مي خواهيم، حال چه اين کار تکراري باشد و چه غيرتکراري. مهم اين است که آواز آقاي شجريان، در کنار ساز عليزاده و کلهر و فرج پوري و درخشاني و فيروزي و پيشتر از اين پيرنياکان و عندليبي و از همه اينها بالاتر محمدرضا لطفي... لذت شريک شدن و همذات پنداري با خواننده و نوازنده را به آدمي مي بخشد و اين همان چيزي است که هنرمند مجري کار به دنبال آن است.
براي شنيدن موسيقي سنتي بايد با آن رفيق شد، در مقابل آن جبهه نگرفت، خوش بينانه به آن نگاه کرد و از همه مهمتر صبوري پيشه کرد که به قول مولانا؛
صد هزاران کيميا حق آفريد
کيميايي همچو صبر آدم نديد
داستاني که مولانا اين بيت را از آن نتيجه مي گيرد خود نکته ها دارد که بيان منثور آن خالي از لطف نيست.
مولانا در دفتر سوم مثنوي در ذيل داستان «قصه خواندن شيخ ضرير مصحف را و بينا شدن وقت قرائت» نقل مي کند که شيخي فقير که چند روزي به مهماني دوست عارفش رفته بود، کتاب قرآني را در منزل اين عارف نابينا مي بيند و با خود اين پرسش را طرح مي کند که وي که نابينا است چرا کتاب قرآن دارد؟ ابتدا مي خواهد اين پرسش را به شکل مستقيم با وي در ميان نهد اما با خود مي گويد که صبر مي کنم که بدانم پايان ماجرا چيست تا اينکه نيمه هاي شب صداي قرآن مي شنود.
نيم شب آواز قرآن را شنيد
جست از خواب آن عجايب را بديد
که ز مصحف کور مي خواندي درست
گشت بي صبر و از او آن حال جست
و از وي مدام مي پرسد که با اين کوري و نابينايي چرا و چگونه مي خواني؟ که عارف جواب مي دهد
من بر قرائت قرآن حريصم و چون جان آن را دوست دارم. پس پيش خدا تضرع کردم که
قرآن را حفظ نيستم. به من نور چشمي عطا کن که بتوانم فقط در وقت خواندن قرآن از آن نصيب ببرم.
بازده دو ديده ام را آن زمان
که بگيرم مصحف و خوانم عيان
آمد از حضرت نداي مردکار
اي به هر رنجي به ما اميدوار
حسن ظن است و اميدي خوش ترا
که ترا گويد به هر دم برترآ
هر زمان که قصد خواندن باشدت
يا ز مصحف ها قرائت بايدت
من در آندم وادهم چشم ترا
تا فرو خواني معظم جوهرا
مولانا در همين حين و بر اساس همان اصل تداعي که از جمله اصول خدشه ناپذير در مثنوي است، حکايتي ديگر را در دل اين حکايت مي آورد که داستان لقمان و حضرت داود است.
داود پيامبر در حال ساخت زره بود که لقمان در ميانه کار به نزدش مي رسد، به دليل آنکه لقمان پيش از اين صنعت زره سازي يا همان زرادي را کمتر ديده بود، برايش اين پرسش پيش مي آيد که چرا داود چنين کاري مي کند و اين همه حلقه ها را بي جهت داخل يکديگر مي نهد.
صنعت زراد او کم ديده بود
در عجب مي ماند و وسواسش فزود
و در ميانه کار مي خواست از وي بپرسد که؛
باز با خود گفت صبر اولي تر است
صبر تا مقصود زوتر رهبر است
لقمان بنا به صفتي که به آن معروف است (حکيم) صبر کرد تا ساخت زره تمام شد و داود آن را بر تن کرد و رو به لقمان کرد و؛
گفت اين نيکو لباسي است اي فتي
در مصاف و جنگ و دفع زخم را
و لقمان هم که براي فهميدن اين کار صبوري پيشه کرد رو به داود گفت؛
گفت لقمان صبر هم نيکو دمي است
که پناه و دافع هرجا غمي است
صبر را با حق قرين کرد اي فلان
آخر ووالعصر را آگه بخوان
صد هزاران کيميا حق آفريد
کيميايي همچو صبر آدم نديد.
با اين توضيحات به نظر مي رسد با موسيقي سنتي، آقاي شجريان، نوازندگاني که وي را همراهي مي کنند، تمامي کارهايي که به صورت گروه نوازي موسيقي سنتي يا همان کار و عمل اجرا مي شود و بر بداهه نوازي و بداهه خواني استوار است از زاويه ديگري بايد برخورد شود. زاويه اي که ساختار موسيقي سنتي، روح و ماهيت موسيقي ايراني، يعني بداهه نوازي و بداهه خواني نام دارد. به ياد داشته باشيم نوازندگاني که استاد را همراهي مي کنند ابتدا نوازنده اند بعداً آهنگساز.
آنها روزان و شبان در خلوت و جلوت با ساز خود زندگي کرده و مي کنند و همانند همدمي با آن رفيقند و البته مي خواهند ما نيز در لذتي که آنها از همراهي باهم مي برند شريک باشيم. اما براي شراکت در اين لذت اندکي صبر و تامل و البته مطالعه در موسيقي سنتي و شعر و ادبيات کهن فارسي لازم است که طبيعي است برخي از شنوندگان اين دنياي تعجيل و شتاب که همه چيز را جويده جويده مي خواهند و دانش آنها در اين زمينه ها نيز به پهناي اقيانوسي با بند انگشتي عمق است، چنين چيزي را برنتابند و اين موسيقي مدام شنوندگاني را از دست بدهد. اما چه غم که به قول مولانا ؛
گر بود در مجلسي صد نوحه گر
آه صاحب درد را باشد اثر
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید