ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : موسیقی کودک



magmagf
03-06-2007, 23:46
جهان امروز دستخوش تغييرات شگرف و تحولات بنيادين است. تأثير تحولات در عرصه‌هاي گوناگون علمي لحظه به لحظه صورت دنياي اطراف را ديگرگون مي‌سازد.




سلطه‌ رسانه‌ها و تبليغ به مصرف انبوه توليدات فرهنگي و غيرفرهنگي كه با طراحي بسيار پيچيده همراه است، قدرت انتخاب را از كودك سلب مي‌كند، سلايق را در درازمدت تحت كنترل توليدكنندگان در مي‌آورد. اگر صد سال پيش پديده‌ كلاس و تخته و معلم يك پديده‌ مدرن تلقي مي‌شد امروز ما در عرصه‌هاي گوناگون با فناوري آموزش روبرو هستيم. در جريان اين گسترش روزافزون فناوري در حيطه‌هاي گوناگون زندگي، نمي‌توان خود را چون قبيله‌اي ب‍َد‍َ‌‌وي از آن دور نگه داشت. بلكه ناگزير بايد در اين عرصه پا گذاشت و ابتكار عمل را در دست گرفت و هستي خود را ساماني دوباره بخشيد و ارزش‌هاي نو خلق كرد.




كودك مانند ما بزرگترها ناچار به استفاده از تكنولوژي است. ولي طراحي وسايلي كه كودك استفاده مي‌كند در بردارنده‌ شاخص‌هاي فرهنگي سرزمين او نيست و يا اينكه در آنها بسيار كم به هويت ملي و بومي آن پرداخته شده است. امروز ما صحبت از سلطه‌ فرهنگي مي‌كنيم، درحالي‌كه در نظام آموزشي و پرورشي ما نشانه‌اي از آموزش موسيقي كه بخشي مهم از هوي‍ّت، فرهنگ و هنر سرزمين ماست وجود ندارد. واقعيت اين است كه معيارهاي كودك در انتخاب و استفاده از فرآورده‌هاي فرهنگي تحت تأثير سليقه‌ها و داده‌هاي جذاب و ماهرانه‌ جهاني قرار مي‌گيرد، و متأسفانه اين تأثيرپذيري چون بدون آگاهي است، فقط در سطح صورت مي‌پذيرد، بدون اينكه عمقي داشته باشد او از فرهنگ خود نشانه‌اي براي مقايسه و تلفيق اين فرهنگ‌ها داشته باشد. با نگاهي به سليقه‌هاي جوانان در سال‌هاي اخير مشاهده مي‌كنيم تأثير امواج تبليغات گوناگون روي آنها بسيار شديد است. چراكه آنها در نظام تعليم و تربيت خود آگاهي‌هاي لازم را در زمينه‌ ريشه‌ها و چشمه‌هاي فرهنگ خود دريافت نكرده‌اند و اصولاً شناختي در زمينه‌ تاريخ و فرهنگ و هنر شهر و كشور خود ندارند، درنتيجه آنها قدرت نقد و بررسي و انتخاب را ندارند و همين‌جاست كه اهميت آموزشِ مفاهيم فرهنگي، به‌ويژه موسيقي در تعليم و تربيت مشخص مي‌شود.


موسيقي بخشي از هستي ماست!

آيا اين جهان پيرامون خود را فقط با چشمان خود نظاره(1) مي‌كنيم؟
آيا حسّ‌ِ شنوايي، تأثير ديدن را كامل‌تر نمي‌كند؟ يا به عبارتي بدون حسّ‌ِ شنوايي و فقط با چشم مي‌توان جهان را به درستي دريافت آيا صداي رودخانه با تصوير رودخانه در ذهنمان نقش نبسته است! آيا صداي وزش باد در چمنزار و در تصوير چمنزار نقشي ندارد؟ اگر رنگ‌ها و شكل ها در اجسام گوناگون، قسمتي از جهان پيرامون ماست، اصوات نيز قسمت ديگري از جهان پيرامون ما را تشكيل مي‌دهند. اگر طبيعت پيرامون تابلويي زيبا از جهان هستي است پس صداي طبيعت نيز يك قطعه زيباي موسيقي است. در حقيقت نور و صداست كه جهان پيرامون را براي انسان عينيت مي‌بخشد.




وزن (ريتم) به معني نظم و ترتيب و تكرار و توالي است و نه‌تنها در موسيقي عنصر اصلي ـ حتي مهمتر از ملودي ـ است بلكه مهمترين پايه‌ نظام هستي به شمار مي‌رود. مانند نظمي كه در گردش زمين به دور خورشيد در توالي روزها و شب‌ها، در فصل‌ها، در قطرات باران وجود دارد.




حال به صداي بدن خود گوش دهيم. ضربان قلب، صداي به هم زدن دست‌ها، صداي قدم‌ها، ريتم و آهنگ كلمات و اين ديدگاه كه در بدو پيدايش جهان فقط صوت وجود داشته است، از كهن‌ترين تفكرات بشري بوده است، موسيقي‌شناسان با مطالعه‌ فرهنگ‌هاي گوناگون با اين عقيده كه «خلقت دنيا همراه با صوت بوده است».(2) به همين دليل ذات بشر در اصل پيوسته عنصري صوتي بوده است مواجه بوده‌اند. مطالعاتي كه در زمينه‌ رابطه‌ مردم‌شناسي و موسيقي صورت گرفته است نشان مي‌دهد كه «وظيفه‌بنيادي موسيقي و ديدگاه‌ها و برداشت‌هاي فرهنگ‌هاي بدوي و تمدن‌هاي پيشرفته به‌طور شگفت‌انگيزي با يكديگر مشابه و قابل مقايسه‌اند. استفاده از موسيقي در مراسم آيين مذهبي، جنگ‌ها و سوگ‌ها و عليرغم تفاوت‌هاي جغرافيايي و تاريخي ظاهراً بايد همگي از منبع واحدي نشأت گرفته باشند». اين منبع واحد به‌عنوان سرچشمه‌ احتمالي فرهنگ بشري در طول قرن‌ها تداوم يافته و مباني فلسفه و سمبل موسيقي را پايه‌ريزي مي‌كند و از عهد عتيق تا به امروز پايدار مانده است.




ويژگي‌هاي موسيقي در فرهنگ اسلام با ديدگاه‌هاي عرفاني و فلسفي منطبق با ويژگي‌هاي ساير هنرهاي اسلامي است، به گونه‌اي كه در مجموع وحدتي اصيل و مختص به خود را تشكيل مي‌دهد». آشنايي با موسيقي مناطق گوناگون كشورمان كه در انواع موسيقي‌هاي مذهبي، آييني، بازي‌ها، جشن‌ها و... اجرا مي‌شود به خودباوري و غناي فرهنگي كودك كمك مي‌كند، و از آنجا كه شناخت موسيقي بدون آموزش موسيقي امكان‌پذير نمي‌باشد، بنابراين آموزش موسيقي بايد بخشي جدايي‌ناپذير از برنامه‌هاي آموزشي باشد.


پي‌نوشت:

1ـ منظور از نظاره جذب و درك است.
2ـ اتنوموزيكولوژي (موسيقي‌شناسي تطبيقي) محمدتقي مسعوديه

magmagf
03-06-2007, 23:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


بطور کلی چندین روش بعنوان روشهای آموزش موسیقی کودک در دنیا وجود دارد که در حقیقت تدوین این روشها از ابتدای قرن بیستم بنا به ضرورت و نیاز به روشهای موثر و مفید آموزشی و وجود آشفتگی و سردرگمی فراوان در امر آموزش موسیقی کودک بوجود آمده است.

اولین کسی که به تدوین روشهای صحیح و کامل موسیقی پرداخت یک پزشک ایتالیایی بنام "کلودید مونته سوری" (Claudio Montessory) می باشد، که حرفه اصلی او موسیقی نبود و اطلاعات زیادی در این مورد نداشته است.

بعد ها افراد دیگری که بیشتر آنها از اهالی سوئیس بودند با بکارگیری شیوه های علمی تر دامنه وسیعتری را در این زمینه بوجود آورند. مانند: "امیل ژاک دالکروز" (Emile Jaqucs Dalcroze 1865 -1950)، "کارل ارف" (Karl Orff 1895-1982)، "زلتان کدای" (Zoltan Kodaly ) که سیستم مجارستانی را ابداع نمود. البته باید متذکر شویم که همگی آنها در یک محدوده جغرافیایی زندگی می کردند. بعد از دو یا سه نسل، "ادگار ویلمز" (Edgar Willcms) و "مارتینو" (Martinoe) سیستمهای جدیدی را بنیانگذاری نمودند، و تحول چشمگیری در عرضه آموزش موسیقی کودک بوجود آوردند. خاتمه جنگ جهانی دوم، مصادف بود با پیدایش دو سیستم متفاوت در دو منطقه دنیا، یکی سیستم "سوزوکی" (Suzuki Shinchi 1898-1998) در ژاپن و دیگری سیستم "مانهاتان" (Manhatan Vill) در ایالات متحده آمریکا.

این هشت روش تا امروز هر کدام بنحوی اجرا شده و هر یک ویژگی خاص خود را دارا می باشد. در اینجا به بررسی هر یک از این روشها می پردازیم:

کودید مونته سوری : همانطور که گفته شد او یک پزشک بود که به هیچ وجه موسیقی نمی دانست. وی در سال 1907 "خانه کودکان" را برای کودکان 3 تا 7 ساله تاسیس نمود و سعی کرد مسائل آموزشی تربیتی کودکان معلول را مطرح کند و از همین طریق به موسیقی دست یافت.

بنابراین، آراء نظرات "مونته سوری" اصلا" موسیقیایی نبودند، بلکه تعلیم و تربیتی بودند. مونته سوری معتقد بود کودک باید در فرایند آموزشی خود عامل فعالی باشد یا باید به او عنوان یک عامل فعال در فرایند آموزشی خود نگاه کرد. کودک کسی نیست که فقط در معرض اتفاقات قرار گیرد، بلکه کسی است که باید بوسیله اراده اش اتفاقات را بوجود آورد. به همین خاطر ما باید دائما" ساختمان تجربه مداومی را پی ریزی کنیم، چون کودک در هر لحظه ممکن است حرکت متفاوتی را انجام دهد. پس روش آموزش به خود کودک بستگی دارد.

اولین نتیجه ای که می توان از این روش گرفت این است که فرآگیری کودک بسیار آزاد است و آنرا در هیچ سیستمی نمی توان محدود کرد و به عقیده او اشیاء بهترین مربیان هستند. او محیطی را بوجود آورد که در آن اشیاء همگی واقعی هستند، یعنی هیچ اسباب مصنوعی وجود ندارد.

مونته سوری معتقد است کودک را نباید رها کرد بلکه مربی باید گام به گام با او حرکت کند. البته نه اینکه مثل کودکان رفتار کند، ولی حتی الامکان سعی نماید بیاموزد که چگونه با کودک رفتار کند. مونته سوری پس از همکاری با دوست موسیقیدانش "ماچرونی" (Maccriaronni) اساس دوره های آموزشی خود را بر مبنای درک مفاهیم موسیقی بنیانگذاری کرد. ابتدا صدا ها را دسته بندی نمود و با شیوه های مختلف کودکان را آزمود و تمریناتی را در جهت دقیق شنیدن صداها بعنوان برترین نمود آموزش موسیقی پایه ریزی کرد و معتقد بود بسیاری از فعالیتهای صدایی و غیر صدایی باید به آواز خواندن منجر شود. یعنی بچه ها صداهایی را که می شنوند باید بخوانند. نکته مهم دیگری که در روش مونته سوری حائز اهمیت است، حرکات ریتمیک است که باعث پرورش و رشد جسمانی کودک می شود. برای این منظور نیز "ماچرونی" با تغییر سرعت در قطعاتی که توسط پیانو می نواخت به کودکان می آموخت که چگونه به صداهای مختلفی که با سرعتهای متفاوت اجرا می شوند عکس العمل نشان دهند.

علی رغم نکات مثبتی که در روش مونته سوری وجود داشت، بسیاری از نقطه نظرات او به زودی به فراموشی سپرده شد. چراکه او به کار گروهی اعتقادی نداشت و تجربیاتش بسیار فردی بود. ولی یک نقطه نظر اساسی مونته سوری هیچگاه از یاد نرفت و آن هم این بود : " بچه ها باید بیاموزند چگونه بیاموزند!؟"

magmagf
04-06-2007, 14:12
امیل ژاک دالکروز
"دالکروز" از اهالی سوئیس بود و اعتقاد داشت که سالهای اولیه زندگی بویژه برای گسترش مهارتهای پایه ای موسیقی بسیار مهم و زیر بنایی می باشد. دالکروز بر خلاف مونته سوری که از موسیقی اطلاع زیادی نداشت استاد هارمونی در کنسرواتوار ژنو بود. بنابراین در سال 1905 میلادی نتیجه تحقیقات خود را ارائه داد.

او معتقد بود که یکی از زیر ساختمانهای تعلیم و تربیت باید رشد هوش و شعور موسیقایی کودکان باشد. وی سیستمی را تدوین نمود که اساسی ترین آن بداهه خوانی در سلفژ و سرایش بود. اما در عمل با حرکاتی مواجه شد که خودش آنرا "اوریتمیک" (Orirytmic) نامگذاری کرد.

اوریتمیک در حقیقت یک دوره حرکات بود که کودکان را از طریق حرکات فیزیکی به درک مشخصی از مفاهیم و عناصر موسیقی مثل ملودی، ریتم، هارمونی سبک وفرم راهنمائی میکرد. او ذهن و جسم را با هم در آمیخت و روشی بر پایه شکل دادن مفاهیم ذهنی توسط حرکات بدن پایه ریزی کرد. در این روش دست زدن، پریدن ، مکالمه، آواز خواندن، قدم زدن، خزیدن، لغزیدن، تلو تلو خوردن و غیره همه بکار گرفته میشود.

در مقایسه روش دالکروز و مونته سوری یک نطقه اشتراک وجود دارد و آن هم اهمیت فراوانی است که آنها برای آواز خواندن قائل بودند. دالکروز می گوید خواندن حتی اگر یک ربع ساعت طول بکشد باید جزء برنامه هر روز کودکان باشد. فعالیتهای شنیداری، روندهای حرکتی و بعد استفاده از نتهای (MI وSOL) سپس آواز خواندن با همین دو نت، پرورش صدای تک تک کودکان، تقویت بداهه پردازی با انواع اصوات از ویژگیهای مهم روش دالکروز میباشد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که در روش دالگروز حرکات فیزیکی میتواند عنصر زیر بنایی موسیقی برای کودکان باشد.

کارل ارف حدودا" بیست سال بعد "کارل ارف" آهنگساز، مربی و موسیقیدان آلمانی به خاطر ضعف در آموزشهای بنیادین موسیقی تصمیم گرفت "مدرسه موسیقی و ورزش" را بنیانگذاری کند. کارل ارف تاکید فراوان بر خلاقیت و بداهه پردازی داشت و هدف اولیه و مقدماتی موسیقی را پرورش خلاقیت و کشف توانایی های بالقوه کودکان میدانست. از ویژگیهای مهم روش ارف می توان کاربردهای درمانی آنرا نام برد، بعنوان مثال: تاکید بر ریتم و هماهنگی گفتار، تاکید بر حرکات بدنی و نواختن ساز، خواندن سرود و آواز، که تاثیر مجموعه این فعالیتها در کسانی که مشکل تکلم دارند باعث تحریک و رشد گفتار و زبان و حرکات بدنی می شود.

از اینرو بسیاری از این روشها جنبه موسیقی درمانی پیدا می کنند و دقیقا به همین خاطر کارل ارف نام مدرسه اش را "مدرسه موسیقی و ورزش" نامیده است.

در روش ارف برای آموزش ریتم به کودکان از لغات آشنا و مانوس مثل اسامی حیوانات، گلها، اسامی خود بچه ها، اشیاء و حتی لغاتی که فاقد معانی خاص باشد استفاده می شود. برای آموزش صداهای موسیقی، ارف نیز مانند: دالکروز ابتدا از دو صدای (MI و SOL) استفاده می کند و بعد از یک دوره تمرینات یکماهه یا دو ماهه بر روی این صداها، بقیه صدا ها را بکار می گیرد. La به Sol اضافه می شود و به همین ترتیب نتهای (Re و Do) نیز به این مجموعه می پیوندند که حاصل این پنج صدا گام "پنتاتونیک" یا پنج صدایی را بوجود می آورد. همین امر باعث شد که عناصر موسیقیائی کارل ارف از نظر تئوریک کاملتر از شیوه های قبل از خودش باشد. او غالبا از ترانه و ملودیهایی استفاده می کرد که بر اساس آوازها و ترانه ها محلی و رایج ملل مختلف، از جمله آلمان شکل گرفته بود و از آنجا که گردش ملودی در ترانه های محلی و فولکلور بیشتر در گام پنج صدایی (پنتاتونیک) صورت می گیرد. تمرینات و آهنگهای مخصوص کودکان را در این گام تنظیم کرده و معتقد است که گردشهای ملودیک در گام پنج نتی برای کودکان خوشایند تر است.

کارل ارف نه تنها در تدوین روشهای آموزشی برای کودکان تلاش فراوان نمود، بلکه در ساختمان سازهای مناسب برای کودکان از هیچ کوششی دریغ نکرده و سرانجام نیز موفق شد.

او با تغییر شکل بر روی سازهایی که در آسیای جنوب شرقی رواج داشت موفق به ساختن سازهایی شد که بعد ها بنام سازهای "ارف" نامگذاری شد. خصوصیات این سازها در بخش ویژگی سازهای کودکان مفصلا ارائه خواهد شد.

magmagf
05-06-2007, 09:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


زولتان کودای
در بینابین سالهایی که دالکروز و ارف متد های خود را به جهان ارائه می کردند، زولتان کودای(Zoltán Kodály) اهل مجارستان بخاطر ضعف آموزش موسیقی در کشورش اقدام به تدریس روشی در جهت ارتقای سطح آموزش موسیقی نمود و در سال 1906 دست به کار تحقیق و انتشار آوازهای مجاری شده و معتقد بود برای اینکه بخواهیم موسیقیدانی را تربیت کنیم بهترین راه، انتقال میراث موسیقائی هر کشور به کودکانش می باشد؛ او فراگیری موسیقی را برای کودکان ضروری می دانست.


کودای سواد موسیقی را در سه جنبه، خواندن، نوشتن و تفکر موسیقی رشد می داد و به همین دلیل سنین سه تا پنج سالگی را از لحاظ تربیت موسیقی نسبت به سنین دیگر ترجیح داده و اعتقاد داشت، تمرین جدی و شرکت در کار گروهی و اجرای موسیقی، دانش کودک را در بقیه عرصه ها بالا می برد و به همین علت نه تنها فرهنگ پایه ریزی می شود، بلکه بر توانایی های جسمی و ذهنی کودک به سازنده ترین و مفید ترین شکل اهمیت داده می شود.

"کودای" نیز ترانه ها و ملودی های محلی را برای آموزش کودکان مناسب می داند و می گوید:"موسیقی محلی باید زبان مادری کودکان باشد، و (بهتر است) کودک پس از دستیابی به آن به سراغ موسیقی خارجی برود." همچنین کودای اهمیت فراوانی برای سلفژ سرایش، آواز خوانی گروهی، ترانه های محلی و بازیهای آوازی قائل بود و معتقد بود که لذت ناشی از کار و تلاش در یک حرکت گروهی خوب و شایسته انسانهای منضبط، با شخصیتهای متعالی می سازد. آواز خوانی گروهی بسیار ارزشمند است، زیرا می توان همه نوع فرهنگ را از آن بدست آورد.

کودای سفرهای زیادی به سراسر دنیا نمود و برای روشهای دیگران احترام خاصی قائل بود و توصیه می کرد که روشهای دیگران را باید مورد بررسی قرار داد و از آنها اقتباس کرد؛ زیرا روشهایی که در هر کشور بوجود می آیند برای کشورهای دیگر هم قابل استفاده می باشند.

کوای نیز مانند کارل ارف برای شروع آموزش از همان نتهای "می" و "سل" استفاده می کرد، و برای آموزش سایر نتها علائم " حرکتی دست" که ابداء یک معلم انگلیسی به نام "جان اسپنسر کورون" ( John Spencer Curven) بود بکار می برد و سعی می کرد با این روش ساده در دل کودکان کم سن و سال نفوذ کرده و موسیقی را به آنها بیاموزد.

کودای هم فواصل پنج تای (پنتاتونیک) را برای کودکان مناسبتر از سایر فواصل می دانست و معتقد بود، فواصل نیم پرده ای برای کودکان نامناسب است. این نظریه یکی از ضعفهای عمده روش کودالی می باشد؛ چون برای کودک فرق نمی کند، نیم پرده یا پرده کامل یا حتی ربع پرده را بخواند.

کودکان به لحاظ برخورداری از شنوایی بکری که دارند، آماده پذیرش هر گونه فاصله ای هستند و این مهمترین ویژگی کودکان می باشد، که باید معلمین موسیقی به آن توجه بسیاری هوشمندانه ای اعمال دارند.

با این همه در روش کودای آواز خوانی بدون ساز، آوازهای کوتاه، حرکتهای آزاد، مهارتهای ریتمیک، تربیت گوش و حافظه موسیقایی بسیار مورد توجه می باشد

magmagf
05-06-2007, 12:50
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سوزوکی، ویلنیست، معلم و فیلسوف انسان دوست ژاپنی نیز فعالیتهای بسیار چشمگیر و موفقیت آمیز در زمینه آموزش موسیقی به کودکان داشته است. او در سال 1921 ژاپن را ترک کرد و به نقاط مختلف دنیا سفر نمود. بالاخره تصمیم گرفت در آلمان بماند و به تحصیلات موسیقی ادامه دهد. به همین منظور ابتدا از انجمنهای گوناگون موسیقی در برلین دیدار کرد تا استادی برگزیند.

تاثیر عمیقی کوارتت "کارل کلینگر" ( Karl Klinger) سبب شد که به ملاقات وی در رفته و شاگرد او شود. سوزوکی در چهارچوب آموزشهای "کلینگر" جنبه های تکنیکی نواختن ویولون و بیان هنری موسیقی را آموخت و سالها بعد به دلیل بیماری سخت مادرش دوباره به ژاپن بازگشت و در دانشگاه های توکیو و جا های دیگر به تدریس ویلن پرداخت. در این زمان بود که به تعلیم و تربیت کودکان خردسال علاقمند شد. بعد از جنگ جهانی دوم همدردی و علاقه اش به کودکان را وارد حرفه اش کرده و زندگی خود را وقف آموزش موسیقی به کودکان نمود.

روش او بر اساس این اعتقاد بود که توانایی موسیقایی، استعداد ذاتی نیست، بلکه قابلیتی است که می توان آنرا پرورش داد. توانایی های بالقوه کودکان رشد خواهد کرد. به شرط آنکه برای آنها، تعلیم صحیح و محیط فراگیری مناسب فراهم شود.

او آموزش موسیقی را همانند آموختن زبان مادری میدانست و معتقد بود، کودکان در اثر شنیدن مکرر لغات مختلف که توسط مادران ادا می شود خیلی زود این لغات را یاد میگیرند و قسمتی از حافظه آنها شکل میگیرد و ظرف مدت چند سال چنان به زبان مادری خود سخن خواهند گفت که تعجب همگان را بر می انگیزد. سوزوکی این تئوری را در مورد آموزش ویلن به کار برد و به تمام کودکان قطعات باخ، ویوالدی، هندل و موزارت را آموخت و آنها خیلی زود یاد گرفتند، قطعاتی را که به وسیله شنیدن ملودی های کوتاه، که بارها تکرار می شدند بنوازند. تا اینکه بالاخره کل اثر را حفظ نمایند.

بدین ترتیب اگر هزاران کودک از سراسر کشور دور هم جمع میشدند، قادر بودند بدون داشتن تمرین قبلی با هم گروه نوازی کنند. سوزوکی به آموزش ذهنی اعتقادی نداشت و معتقد به آموزش شفاهی بود.

همان روش که سالهاست در کشور ما رایج است و موسیقی ایرانی را از قدیم به صورت شفاهی یا به قولی "سینه به سینه" آموزش می داده اند، و کسانی که با این روش آموزش دیده اند، چه در کشور ما چه در سایر نقاط دنیا، بعنوان بهترین و شاخصترین نوازندگان دنیا مطرح شده اند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سوزوکی در حال تمرین با کودکان

یکی از ویژگیهای روش سوزوکی شروع زود هنگام آموزش است. سوزوکی پیشنهاد کرد که آموزش رسمی اغلب از سه یا چهار سالگی صورت پذیرد و معتقد بود سالهای اولیه عمر در رشد و تکامل فرایندهای ذهنی و هماهنگی عضولانی کودکان خردسال بسیار مهم است. دیگر ویژگی روش سوزوکی، نقش والدین در آموزش کودکان است.

والدین در این روش موثرترین نقش را به عنوان مربی ایفا میکنند. در حقیقت آموزش را متکی بر سه محور (معلم، کودک و والدین) میداند. در روش او نیازی نیست که اولیا حتما موسیقیدان باشند، بلکه به آنها قدم به قدم آموزش داده میشود، تا به کودک در منزل کمک کنند.


جنبه دیگر روش سوزوکی به تاخیر انداختن نت خوانی و آشنایی با شکلهای اصلی موسیقی است و تا زمانی که مهارتهای شنیداری و تکنیک سازی کودکان کاملا تثبیت نشده باشد، این عمل به تاخیر می افتد( همانگونه که آموزش دستور زبان و نگارش آن را فقط بعد از آنکه کودک توانست سخن بگوید تعلیم میدهند)

بدین ترتیب روش سوزوکی می تواند یکی از بهترین روشهای آموزش موسیقی به کودکان باشد

magmagf
05-06-2007, 19:58
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مانهاتان ویل
در سالهای 1970 تلاش و کوشش فراوانی بطور گسترده و جامع در ایالات متحده آمریکا در جهت شکوفایی موسیقی انجام گرفت و به موفقیتهای قابل توجهی نیز دست یافت که البته بیشتر این فعالیتها فردی بود. ولی بعد از تاسیس کالج "مانهاتان ویل" موسیقی در یک مجموعه بزرگتر و گسترده آموزش داده میشد؛ و این بار هدف این کالج تنها آموزش موسیقی نبود، بلکه موسیقی به یک گروه بزرگتر، هنر و ادبیات و آموزش پرورش تعلق گرفت.

آنها قصد داشتند هنر و ادبیات آموزش و پرورش را در ایالات متحده به سطحی بالاتر ارتقا دهند. به همین خاطر یک طرح تحقیقاتی به نام "اینتراکشن" (Interaction) یا تاثیر متقابل تصویب کردند که این طرح برنامه آموزش موسیقی از کودکستان تا آموزش عالی را تحت پوشش خود قرار می داد.

در این روش ترکیبی از روشهای موجود مورد بررسی قرار می گرفت و اساس فعالیتها و خلاقیت در روش مانهاتان مانند روش مونته سوری بر مبنای کشف و یافته های شخصی بنا میشود. در این سیستم کودکان هم سن یافته ها و تجربیات شخصی خود را با هم مقایسه میکنند و باید صداهای موسیقی را مثل یک آهنگ در نظر بگیرند و با آن سرو کار داشته باشند. مثلا یک گروه سه یا چهار نفری هر کدام با یک کاغذ مچاله شده، صداهای متفاوتی را ایجاد می کنند و کوک صداهای مختلفی را تجربه کرده تا اینکه به صدای مخصوص خودش برسد.

در این روش کار معلم بسیار سخت و پیچیده است و آموزش معلم در این سیستم در درجه اول اهمیت قرار می گیرد. کنسرواتوارهای مختلف آمریکا نیز به همین منظور معلمین بسیار ورزیده ای در این زمینه تربیت کردند و از جمله فعالیتهایی که در این مجموعه انجام می گرفت می توان راهنمایی و کشف، کاربرد دوباره صداها، بداهه نوازی با اصوات، باز سازی صداهای اطراف مثل تقلید صدای هواپیما، حیوانات، طبیعت و ... را نام برد.

ادگار ویلمز و مارتینو
ادگار ویلمز نیز مانند " دالکروز" از اهالی سوئیس بود و معتقد بود آموزش موسیقی از "رحم" مادر شکل میگرد و اولین آوازهایی که کودک فرا میگیرد، در بطن مادر است، بنابراین ما از محدوده کودک هم خارج شده به زمان قبل از تولد میرویم؛ و بهترین شرایط اجتماعی، شرایطی است که خانواده به وجود می آورد. در سیستم ویلمز با دو عامل کودک و خانواده روبرو هستیم. بنابه اعتقاد ویلمز هیچگونه فعالیت جدی آموزشی موسیقی را تا قبل از شش سالگی نباید به کودک آموخت ولی کودک تا شش سالگی باید موسیقیدان بشود.

البته نه به معنای توانایی اجرای یک ساز، بلکه از نظر شناخت موسیقی و درک بنیانهای اساسی آن. ویلمز بنیانهای اساسی موسیقی را شامل، سه مقوله (ریتم، ملودی و هارمونی) میداند و معتقد است برای یافتن سه مقوله باید در طبیعت و اجتماع آنها را جستجو کرد و آنچه را که در طبیعت و زندگی اجتماعی وجود دارد. استخراج کرده به کودک عرضه شود. در این روش هیچگونه ساز مخصوص کودکان وجود ندارد. مگر اینکه کودک خودش آنرا کشف کند.

در عین حال تمام سازهای موجود باید در اختیار کودک قرار گیرند، تا خودش آنچه را که با روحیاتش سازگار است انتخاب کند. ما در روش ویلمز به یک معلم بسیار ورزیده و یک روش کار آزموده و یک خانواده توانا نیازمندیم؛ و به طور کلی بوجود آوردن یک سیستم آموزشی جدی تنها با داشتن معلمهای خوب هم، به یک رهنمون جمعی و مفید نخواهد رسید. برای رسیدن به بنیانهای صحیح آموزش موسیقی به یک مجموعه بیش از ده نفر نیازمندیم. به همین منظور ویلمز آموزش خود را در مهد کودکها، متمرکز میکند. آموزشهایی که از شش سالگی در مدارس شروع میشود، برای ویلمز تمام شده است.


در مقایسه روشهای گذشته با روش ویلمز، به این نتیجه میرسیم که روش مونته سوری درمان میکند، سوزوکی موسیقیدان بار می آورد، ارف روشهای مختص استفاده می کند، ولی در روش ویلمز محدودیتی وجود ندارد، مگر اینکه خود کودک آنرا بوجود آورد.


روش مارتینو نیز در دل روش ویلمز جای میگیرد و چیزی جدای از آن نیست، البته مارتینو تمام کارهای خود را با دبستانیها انجام می داد و روش بسیار گسترده ای در تدریس آواز داشت. که درنهایت به تربیت خواننده منجر میشد. بنیانهای اساسی روش مارتینو این بود که چگونه باید آواز خواند و بنوعی{تقریبا"} تمام روشهای آواز که در دنیا وجود داشته، در روش او بکار گرفته شده است.

در پایان بررسی شیوه های فوق باید متذکر شد که از اواخر قرن بیستم، تقریبا" در سراسر دنیا هیچ کس به هیچ روشی پایبند نیست و کار نمیکند، بلکه روشی را انتخاب می کند که متناسب با توانایی کودکان باشد. امیدوار هستیم که این روشها در کشور ما نیز بکار گرفته شود و بهترین و مناسبترین آنها برای آموزش موسیقی به کودکان ایرانی در نظر گرفته شود.

magmagf
07-06-2007, 01:40
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

متاسفانه در ایران به موسیقی کودک که می تواند هوش موسیقی را در ذهن کودک تقویت کند، کمترین بها را داده ایم.

" سامان احتشامی"، نوازنده و آهنگساز در گفت وگو با خبرنگار موسیقی "مهر"، ضمن بیان این مطلب افزود: در حال حاضر در دیگر کشورها، بیشترین بها به موسیقی کودک داده می شود، چون تحقیقات نشان داده است که آشنایی با این موسیقی می تواند پایه ریز موسیقی در بزرگسالی باشد. وی که پیش از این، آلبوم " کوچولوها در باغ" را برای کودکان منتشر کرده بود، افزود: در حال حاضر مشغول آماده سازی یک آلبوم ، حاوی ده ترانه برای کودکان هستم که آن را با ارکستر بزرگ ضبط می کنم. همچنین نمایش موزیکال" گوزن شاخ طلایی" با آهنگسازی من و به نویسندگی " رویا بردبارخو" و کارگردانی " امیر حسین حسینی" به زودی منتشر می شود که این اثر هم به کودکان اختصاص داد. احتشامی در ادامه در مورد کنسرت هایش گفت: امسال در جشنواره موسیقی فجر شرکت می کنم و با گروه موسیقی شرقی به اجرای قطعات موسیقی تلفیقی می پردازم. وی در مورد آلبوم های در حال انتشارش گفت: آلبوم " پاییزان" را که اختصاص به قطعاتی برای فلوت و پیانو دارد تا ۱۵ روز دیگر منتشر خواهم کرد. همچنین ضبط اثر " قطعاتی برای پیانو و ارکستر بزرگ" تمام شده است که ان هم در نوبت نشر قرار دارد. وی در پایان خبر از اتمام ساخت موسیقی فیلم " هشت و بیست دقیقه صبح" ساخته سیروس الوند داد.

خبرگزارى مهر

Asalbanoo
06-07-2007, 17:10
نزدیك به ۳۰ سال است كه موسیقی كودكان به شكل دیگری آموزش داده می‌شود.
تا پیش از این هر نوازنده، فرزندش را به عنوان جانشین خود، آموزش می‌داد؛ آموزشی كه به شكل شفاهی بود و تنها یك‌سری تمرین قطعات خشك برای تقویت دست و مهارت یافتن در نواختن نغمه‌ها و آهنگ‌ها، محدود می‌شد.
با گسترش كلاس‌های آموزش موسیقی نیز همان شیوه‌های قدیمی ‌كه برای تدریس به بزرگسالان كاربرد داشت برای كودكان هم به‌كار گرفته شد.اما چندی است كه موسیقی كودك به عنوان یك علم، جهت رشد خلاقیت كودكان، مطرح می‌شود؛ علمی‌ كه هنر هم هست.

علم یا هنری كه روان‌شناسان معتقدند، می‌تواند در یادگیری سایر علوم نیز به كودكان كمك كند؛ به شرط آن‌كه كارشناسان و صاحب‌نظران موسیقی بتوانند از این علم به‌درستی استفاده كنند. در این صورت موسیقی می‌تواند حتی در درمان بیماران، تربیت كودكان استثنایی، بالا بردن توانایی‌ها و هوش كودكان مؤثر واقع شود.یكی از كسانی كه سال‌هاست سعی دارد از موسیقی كودك برای رسیدن به اهداف دیگری غیر از نواختن صرف یك ساز استفاده كند؛ سودابه سالم است.

او بر خلاف مربیان امروز كه بر آموزش موسیقی با تكیه بر نت تاكید دارند؛ سعی می‌كند ابتدا گوش كودك را برای شنیدن موسیقی آماده كند و پس از آن به آموزش بپردازد. اهمیت این نوع آموزش موسیقی به كودكان برای سودابه سالم تا حدی است كه ‌هرازگاهی نوازندگانی را جهت مربی‌گری موسیقی به كودكان آموزش می‌دهد.
سودابه سالم همچنین در كتاب «بخوان با من بساز با من»، الگویی را برای آموزش موسیقی بیان كرده كه با كمك آن، بچه‌ها می‌آموزند تا خارج از چارچوب‌های خشك آموزش، خلاقیت‌هایشان را با استفاده از حواسشان، نشان دهند.
این كتاب كه از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده و جلد دوم آن نیز زیر چاپ است؛ می‌تواند مورد استفاده مربیان، والدین و حتی خود كودكان قرار گیرد. یعنی كتاب شیوه‌های آموزش موسیقی به كودكان را بیان كرده و راهكارهایی پیشنهاد داده كه عمل كردن به آنها برای همه گروه‌های سنی آسان است.كتاب «بخوان با من بساز با من»، با تصاویر علی مفاخری، تصویرگر نام‌آشنای كتاب‌های كودكان جذاب‌تر شده و درك مطالب آن را آسان‌تر كرده است.

در واقع هر صفحه از كتاب، تمریناتی هستند كه حس شنیدن را در كودك تقویت كرده و به او می‌آموزند كه حتی صدای بدنش را بشناسد. سالم در این كتاب از بچه‌ها می‌خواهد كه با استفاده از اشیای اطرافشان، سازهایی ساده بسازند.
در این صورت كودكان اعتماد به نفس به‌دست آورده و احساس می‌كنند می‌توانند در كودكی آثاری خلق كنند كه با آثار دیگران تفاوت دارد. چون او از خلاقیتی بهره‌مند می‌شود كه ممكن است بسیاری از موسیقی‌دانان بزرگسال حسرت آن را داشته باشند.

كودك با این روش توانایی‌هایی به‌دست می‌آورد كه برای عده‌ای جز پس از طی دوره‌های آموزشی طولانی‌مدت امكان‌پذیر نیست.
بنابراین گرچه موسیقی كودك در مقایسه با موسیقی بزرگسالان جدی گرفته نمی‌شود؛ با تلاش مربیان موسیقی كودكان و بهره‌گیری از شیوه‌های جدید، می‌توان موسیقی كودك را پله‌های یك نردبان فرض كرد كه طی آن موسیقی‌دان را به اوج خلاقیت می‌‌رساند.

ندا كیمیا

Asalbanoo
06-07-2007, 17:13
گفت‌‌وگو با سودابه سالم، مدرس موسیقی كودك.

سودابه سالم، متولد ۱۳۳۳ و فارغ‌التحصیل هنرستان ملی و دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.
وی پس از حضور در دوره‌های موسیقی درمانی و خلاقیت موسیقی مؤسسه «كارل ارف» دانشگاه موتزارت اتریش، به عنوان یكی از صاحب‌نظران موسیقی كودك در ایران فعالیت خود را آغاز کرد.

سالم در سال ۱۳۷۴،گروه موسیقی کودکان ایران‌زمین را تشکیل داد و کنسرت‌هایی برگزار کرد، که از جمله آنها می توان «سفر به ایران به روایت رستم» را نام برد که تلفیقی از موسیقی سنتی و نواحی با نقالی و شاهنامه‌خوانی بود.
وی همچنین دو کتاب به نام‌های «بخوان با من بساز با من» و «آموزش موسیقی در مدارس ابتدایی» ، نوشته و چند کتاب دیگر نیز در دست نگارش و چاپ دارد. از این محقق و کارشناس موسیقی کودک، چهار اثر صوتی ویژه کودکان نیز منتشر شده که عناوین آنها عبارتند از:«بازی‌های آوازی»، «ترانه‌های ایران زمین»، «ترانه‌های من و ما» و «چشم چشم دو ابرو».

سالم چندین مقاله درباره موسیقی کودک نوشته و در چند پروژه مربوط به موسیقی کودک به عنوان مجری طرح حضور داشته است که شاید مهمترین آن پروژه موسیقی درمانی در بم باشد که حاصل آن در سال ۸۳ توسط کودکان بم ، در تالار وحدت اجرا شد.

● وضعیت فعلی موسیقی کودک در ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟
- با شروع تابستان دوباره مسئله اوقات فراغت بچه‌ها مطرح می‌شود. با شروع مدرسه دلم برای بچه‌ها می‌سوزد. اما تابستان و اوقات فراغت آنها هم یک جور دیگر نگرانم می‌کند. چون کودکی دوران مهمی از زندگی انسان است و آینده انسان‌ها را شکل می‌دهد.

روانشناسان و کارشناسان کودک، معتقدند کودکی شاد و سرشار از خاطرات خوش، به سلامت روح و روان انسان در بزرگسالی، کمک می‌کند. اما متاسفانه امروز تصور پدر و مادرها و مسئولان آموزش و پرورش این است که کودکی خوب، با ثبت‌نام بچه‌ها در کلاس‌های آموزشی ، هنری و ورزشی، یا تهیه انواع وسایل بازی کامپیوتری به وجود می‌آید.
پدر و مادرها به دنبال راه‌هایی هستند که برای بچه‌ها سرگرمی فراهم کنند. آنها مسئولیت گذراندن این دوران را به عهده کلاس‌های گوناگون آموزشی می‌گذارند که البته توانایی مالی والدین ، امکانات متفاوتی را برای کودکان به وجود می‌آورد. ولی هدف و محتوای این کلاس‌ها مشترک است، یعنی پرکردن اوقات فراغت بچه‌ها که متاسفانه این کلاس‌ها نیز مانند کلاس‌های درسی مدارس هستند.

در حالی که باید کودکان برای شرکت در این کلاس‌ها آزادی انتخاب داشته باشند و تکرار فعالیت‌های آموزشی آنها را خسته نکند. کلاس‌های هنری و از جمله کلاس‌های موسیقی، در تابستان می‌تواند بچه‌ها را سرگرم کند. اما مهم این است که آموزش در این کلاس‌های سه ماهه چه نتایجی را در بر داشته باشد؟ به نظر من آموزش موسیقی مانند آموزش زبان طولانی و ممتد است. یعنی باید سال‌ها ادامه یاید تا به نتیجه برسد. در حال حاضر والدین عجول و بی‌حوصله هستند.

آنها می‌خواهند، با سه ماه شرکت در کلاس‌های آموزش موسیقی نتایج شگفت‌انگیزی از کودکان خود ببینند. در غیر این صورت از کودکانشان دلسرد می‌شوند و گاه آنان را بی‌استعداد تصور کرده و مربیان را بی‌کفایت می‌پندارند. کودک نیز این خاطره تلخ را همیشه به خاطر خواهد داشت.
برنامه‌های کوتاه مدت یا سه ماهه باید با برنامه‌ریزی دقیق و شناخت کامل از کودکان انجام شود ، تا بهترین نتیجه را با توجه به صرف وقت و هزینه، در بر داشته باشد. چنانچه در این مدت کوتاه، انگیزه و علاقه‌ای در کودک در یک رشته، ایجاد شد؛ باید او را به ادامه آن رشته تشویق و ترغیب کرد.

اما کودکان بسیاری وجود دارند که علیرغم داشتن استعداد و انگیزه، با باز شدن مدارس و شروع فعالیت‌های درسی، سایر کلاس‌های هنری و ورزشی آنها تمام می‌شود و تنها خاطره‌ای کمرنگ از سه ماه تابستان خود خواهند داشت. از ویژگی‌های دیگر یک کلاس آموزش موسیقی خوب، داشتن برنامه و شیوه آموزشی مناسب، فضای کافی برای حرکت، جا برای سازهای خاص و وسایل صوتی در حد استاندارد است.
اما گاه همه این لوازم موجود است، اما شیوه آموزش همان روش مدرسه‌ای مشق و تمرین و صرفاً انجام تکالیف است. در نتیجه دوباره کودکی و ویژگی‌های آن در این کلاس‌ها فراموش می‌شود. با نگاهی به برنامه‌های کودک تلویزیون، دیدگاه غلط درباره کودکان در ایران مشخص می‌شود. صدا وسیما که‌ یکی از پر مخاطب‌ترین رسانه‌های گروهی کشور است، نقش مهمی در آموزش کودکان دارد و می‌تواند الگویی برای سایر برنامه‌های آموزشی کشور باشد.

● موسیقی برنامه‌های کودکان تلویزیون چه ویژگی‌هایی دارد؟
- موسیقی از مهمترین اجزای برنامه‌های تلویزیونی کودکان در سراسر جهان است و نقش آن در همه کارتون‌ها، نمایش‌ها و... کودکان انکارناپذیر است و کودکی، بدون موسیقی در هیچ جای دنیا وجود ندارد.
کافی‌است به اجرای مجریان برنامه‌های کودک، نگاهی بیندازیم. در برنامه‌های کودکان ، سه تیپ مجری می‌بینیم. یک دسته مجریان خانم و جوان این برنامه، دوم مجریان عروسکی و سوم مجریان آقا. همه مجریان خانم حرف زدنشان مثل هم است.

یعنی صدای زیر و شبیه جیغ دارند. بدون آنکه زیر و بمی، کوتاهی و بلندی و ارزش سکوت در کلام آنها رعایت شده باشد. در نتیجه گوش بچه‌ها از این همه صدای یکنواخت خسته شده و کلمات، خاصیت خود را از دست می‌دهند. نحوه اجرایشان نیز یکسان است. مجریان دهه‌های پیش هم برعکس این دوره، خیلی آهسته، آرام و غمگین حرف می‌زدند و جنب و جوش نداشتند. در مجموع در آن دوره هم، مجریان خانم ، در حالت ایستاده یا نشسته سعی می‌کردند، توجه بچه‌ها را با حرکات دست و صورت جلب کنند.

در برنامه‌های کودکان، آواز خواندن به عهده عروسک‌هاست. آنها با تغییر ادا و حرکات تند و تقریباً یکسان، به کمک مجریان خانم می‌آیند. امروز جای شخصیت‌های محبوب کلاه‌قرمزی و پسرخاله با اجرای خوب آقایان طهماسب و جبلی یا خانم برومند با مدرسه موش‌هایش، خالی است.

مهمترین بخش برنامه‌های کودکان، خواندن ترانه‌های کودکانه است.اما متأسفانه اشعار و آهنگ‌ها شبیه آهنگ‌های قبل از ژان ژاک روسو است! یعنی دوره‌ای که کودکان را می‌نشاندند و به آنها پند و اندرز می‌دادند. در برنامه‌هایی که توسط مجریان مرد اجرا می‌شود نیز، بچه‌ها نشسته‌اند و با دست زدن مجریان را همراهی می‌کنند.
من فکر می‌کنم تبحر مجری کودک در فن بیان، اشراف به فرهنگ لغات خاص کودکان، شناخت روح و روان کودک و سایر ویژگی‌های عاطفی و هیجانی بسیار اهمیت دارد. چون مخاطب آثار تلویزیونی، هزاران کودک این سرزمین هستند که الگوی حرف زدن و حرکت کردن را از تلویزیون کسب می‌کنند.

شاید طی این سال‌ها بتوان تنها از اجرای خوب آقای علیرضا خمسه در برنامه کودک به خوبی یاد کرد. ولی به دلیل محدودیت‌هایی که در عرصه کار کودکان وجود دارد ، می‌بینیم که مجریان خوب، به اجرای برنامه‌های تلویزیونی بزرگسالان، رومی‌آورند و شاید احساس می‌کنند با وجود این محدودیت‌ها، در عرصه برنامه‌های کودکان، پیشرفتی نخواهند داشت.

از طرفی آهنگسازی برای برنامه‌های کودکان و خردسالان، ارزان و آسان فرض می‌شود. بیشتر کارها را در موسیقی کودک برنامه‌های تلویزیون، افکت‌های الکترونیکی انجام می‌دهند. از نوانس، هارمونی و خلاقیت در این موسیقی خبری نیست و ویژگی‌های بومی سرزمین کودک در موسیقی او جایگاهی ندارد. این موسیقی گوش و سلیقه کودکان را برای شنیدن موسیقی پاپ و بازاری آماده می‌کند. حال کودک با این سلیقه شنیداری، چگونه می‌تواند در کلاس موسیقی خوب ثبت‌نام کند؟ چون می‌دانیم که هر آموزشی به یک پیش‌نیار احتیاج دارد که برنامه‌های کودکان، این پیش‌نیاز را به شکلی نادرست فراهم می‌کنند.

● به نظر شما چرا وضعیت آموزش موسیقی کودک در ایران، تا این حد نابسامان است؟
- از چند جنبه می‌توان به این نابسامانی نگاه کرد. ابتدا باید دید که موسیقی کودک چیست و تا چه حد مهم است. به همان دلایلی که پیش از این گفتم، به کودک زیاد توجه نمی‌شود و همه او را ناتوان فرض می‌کنند.
والدین تنها می‌خواهند آنها هرچه سریع‌تر بزرگ شوند و رشد کنند و شیرین زبان ، زرنگ و نابغه باشند. اغلب ما بزرگترها دوست داریم که بچه ها مینیاتور بزرگترها باشند. یعنی شعر حافظ را حفظ کنند یا مرغ سحر را با ساز بنوازند و برایمان جوک تعریف کنند. در حالی که کودک باید تجربه کند و بیاموزد.

کودک به نتیجه نهایی این یادگیری فکر نمی‌کند و صرفاً انجام فعالیت‌های دوره یادگیری برایش مهم است. اما والدین این حرف‌ها را قبول ندارند. آنها می‌خواهند بچه‌هایشان سریع‌تر ساز زدن را یاد بگیرند تا به آنها افتخار کنند.
در صورتی که ابتدا باید موسیقی برای کودک معنا پیدا کند و این مسئله با شنیدن موسیقی خوب و آواز خواندن کودکان، انجام حرکات و استفاده از سازهای ساده، شکل می‌گیرد. کودکان در سنین مختلف، ویژگی‌های متفاوتی دارند و چون مراحل رشد کودکی بسیار متفاوت است، برنامه‌های آموزشی کودکان در مقاطع مختلف نیز باید متفاوت باشد.

نمی‌توان با بچه ۴ ساله و ۵ ساله، رفتار یکسانی داشت. همچنین برنامه‌های آموزش موسیقی باید با ویژگی‌های ذهنی و جسمی کودک، مناسب باشد تا به نتیجه مطلوب برسد. در حال حاضر متاسفانه در کلاس‌های آموزش موسیقی ۱۵تا۲۰، کودک شرکت دارند که در نتیجه فضای بچه‌ها برای حرکت، دویدن و راه رفتن را کم می‌کند. آخرین داوطلبی که برای آموزش مربیگری موسیقی کودک داشتم، آقایی بود که مسئولیت آموزش هنر یکی از مدارس را نیز به عهده داشت.
تنها تجربه این آقا در زمینه موسیقی کودک نواختن ساز بلز بود که آن را هم از دخترش که به کلاس ارف می‌رفت، یاد گرفته بود. در واقع او می‌خواست با این حد دانش ، بعداز ظهرها در مدرسه، کلاس آموزش موسیقی دایر کند. من هم به او جواب دادم که اگر کسی به اندازه کلاس اول سواد داشته باشد، می‌تواند به کلاس اولی‌ها درس بدهد؟ از طرفی وسایلی که در اختیار کلاس‌های موسیقی کودکان قرار می‌گیرد نیز باید صدای استاندارد داشته باشد که تهیه این لوازم نیز هزینه‌های زیادی در بر دارد.

● شما در آموزش مربیگری موسیقی کودک به مربیان، چه نکاتی را در نظر می‌گیرید؟
-آموزش موسیقی به کودکان ، هم علم است و هم هنر. علم آن آشنایی با رشد کودک و ویژگی‌های مراحل رشد و تکنیک‌ها و تئوری‌های آموزشی آن است که در تهیه برنامه‌های جذاب باید در نظر گرفته شود.
چون کودک با این برنامه‌ها، می‌تواند آموزش موسیقی را به شکل خلاقانه و با انجام فعالیت‌های حرکتی، خواندن و نواختن بیاموزد. شاید این طور به نظر برسد که هر موسیقی‌دانی می‌تواند امر آموزش را به عهده بگیرد. اما من معتقدم موسیقی‌دان بودن، شرط کافی نیست. باید تکنیک‌های آموزشی را هم بدانیم و به ویژه در آموزش به کودکان، ویژگی‌های کودک را بشناسیم.

توانایی ایجاد ارتباط با کودک نیز بسیار مهم است. بنابراین کسی که می‌خواهد به کودکان موسیقی را آموزش دهد؛ باید علاوه بر شناخت موسیقی، تئوری آن ، سلفز ،نواختن یک ساز و آشنایی با فرهنگ سرزمین خود و سایر کشورها، به کودکان نیز علاقه‌مند باشد. همچنین مربی باید از بودن با بچه‌ها لذت برده، به آزادی آنها در کلاس، احترام بگذارد و اجازه دهد که فکر کودک در کلاس بیان شود.

در این صورت بچه‌ها فرصت خلاقیت خواهند داشت چون مربی نیز آنها را به بروز خلاقیت‌هایشان، تشویق و ترغیب می‌کند. در ضمن مربی باید سعی کند خیلی سریع به کودکان نت آموخته و به آنها نواختن آهنگ را بیاموزد. چون معمولاً والدین کودک از این که فرزندانشان آهنگ‌های در‌خواستی‌شان را بنوازند خوشحال می‌شوند و کلاس‌های آنها را موفق می‌پندارند.

در صورتی که به نظر من شنیدن موسیقی ، تقویت هوش شنیداری و انجام حرکات همراه با ریتم، از مبانی موسیقی است و مهمتر از یادگیری نت است. همچنین مهارت در موسیقی، احتیاج به پیش نیازهایی دارد که از خانه شروع می شود. متاسفانه مربیان هم از کودکی با موسیقی بزرگ نشده‌اند و حتی در دانشگاه‌ها نیز رشته آموزش موسیقی وجود ندارد و کتاب‌های آموزش موسیقی به کودکان و مربیان هم محدود است.
به نظر من آموزش موسیقی باید مبتنی بر مبانی علمی و با تکیه بر ویژگی‌های بومی هر کشور باشد. این موارد نیز همگی مستلزم پژوهش و تخصص یافتن در زمینه آموزش موسیقی است.

اما در حال حاضر ، آموزش موسیقی در ایران بیشتر بر اساس آزمون و خطاست و موفق بودن مربی در کلاس، بیشتر شانسی و اتفاقی است تا یک کار علمی یا کارشناسانه. نتیجه همین است که می بینیم؛ یعنی کلاس‌هایی که گاه برخی از آنها موفقند و بیشترشان ناموفق هستند.

نگار پدرام

مصاحبه:همشهری آن لاین

magmagf
06-07-2007, 22:43
اشاره:

صرف نظر از ايراني و يا غير ايراني بودن موسيقي، جاي خالي اين هنر در سرفصلهاي درسي دانش‌آموزان دوره دبستان و راهنمايي كاملاً به چشم مي‌آيد؛ گو اينكه به جز عنوان تخصصي «موسيقي» كه تنها در معدود هنرستانهاي موسيقي كشور به تدريس آن مبادرت مي‌شود، اين رشتة هنري در دبيرستانها و ساير هنرستانهاي كشور جايي ندارد.
بايد توجه داشت كه اصولاً، آنچه پيش از هرگونه ورود به مأنوس كردن كودك با موسيقي، لازم به عمل است، شناساندن و معرفي كلي‍ّت و هوي‍ّت «موسيقي»، به‌عنوان همراهي هميشگي در زندگي آدمي است؛ در اين مفهوم، اگر كودك پيش از ورود به جريان عملي و اجرايي موسيقي بتواند چنين آموزشي را درك و دريافت كند، آن‌گاه است كه مي‌توان ضمن آشنا نمودن تدريجي او با حوزه‌هاي گوناگون موسيقي، گرايشهاي ويژة او را شناسايي كرد و در جهت تقويت و تحقق آنها به سوي عرصه‌هاي عملي مربوط گام برداشت.
در هر حال ورود به چنين بحثي، ضمن آنكه نيازمند صرف هزينه‌هاي هدفمند و البته كلان است، حضور متخصصيني را مي‌طلبد كه خود با قرار گرفتن و باليدن در شرايط مذكور، شيوه‌هاي يادشده را به صورت عملي فرا گرفته، در انتقال آنها به كودكاني كه يكي پس از ديگري از راه مي‌رسند، شرط تفكر و اجرا را توأماً دارا باشند؛ تحقق آنچه كه ذكر آن رفت، به‌عنوان برنامه‌اي «ميان‌مدت» بايد مد نظر آن دسته از برنامه‌ريزاني كه به گنجاندن درس و يا موضوع «كمك‌درس» موسيقي در برنامه تحصيلي دانش‌آموزان علاقه‌مندند، قرار گيرد.

كودك و موسيقي ايراني

بسياري بر آن عقيده‌اند كه موسيقي ايراني، به دليل مبتني بودن بر ساختارهاي رديفي و در نتيجه توأم بودن آن با انديشه‌هاي فراتر از تحمل ذهني كودكان، نمي‌تواند سرفصلي براي آغازيدن موسيقي قرار گيرد؛ اين گفتمان معتقد است كه استفاده از نغمه‌هاي ايراني، توأم با سازبندي ويژة اركسترهاي سنتي، ضمن آنكه موجب سرخوردگي كودك از موسيقي ايراني خواهد شد، به ضعف زيرساختهاي موسيقي ايران، چه در حوزة نگرش اجتماعي به آن، چه در پهنة ديدگاههاي تخصصي منجر مي‌شود.اما نخستين ايرادي كه به گفتمان مذكور وارد مي‌شود، اين است كه در اين گير و دار، عمده‌ترين عنصر ممزوج با موسيقي ايراني، يعني شعر مورد توجه قرار نمي‌گيرد، ضمن آنكه نگرش ريتميك به حوزة موسيقي كودك به‌عنوان نمادي كه لااقل در موسيقي ايراني از تلو‌ّن كافي برخوردار است، مورد توجه قرار نمي‌گيرد؛ به اين دو عامل، علاوه مي‌كنيم، اينكه اصولاً چنين ديدگاهي به جهت آنكه لااقل تا سالهاي اخير، مراحل آزمون استفاده از موسيقي ايراني براي ايجاد و تقويت بنيانهاي موسيقي كودك طي نشده است، «قصاص پيش از قضا» محسوب مي‌گردد.
چنين مي‌توان گفت كه آنچه در بدو امر، توجه كودك را به سوي موسيقي (به معناي التقاطي از نغمه، كلام و يا افه‌هاي ويژه) جلب مي‌كند، ارائه كلام كودكانه مطابق با درك او و يا اصوات خاصه‌اي است كه «موسيقي»، وسيله‌اي براي بيان يا اجراي آنها قرار مي‌گيرد و از اين جهت، پرداختن به موسيقي ايراني، به‌عنوان وسيلة بيان احساسات كودك و ابزار نشانه‌روي دغدغه‌هاي كودكانه از طريق شعر، مي‌تواند، مهم‌ترين گام در راهي باشد كه نهايتاً به جلب توجه و استعدادهاي كودك به ذات موسيقي ايران منجر مي‌شود.
اما اينكه موسيقي ايراني، در عرصه «ريتم» داراي مدارج بالايي از نقطه نظر تلون و ترك‌تازي است، امري است كه بر همة صاحب‌نظران و دست‌اندركاران حوزه موسيقي عيان بوده، نيازمند تفسير نيست؛ در اين راه، ملوديهاي ايراني با امتزاج هوشمندانه با شعر كودكانه و استفادة به‌جا از ريتمهاي مناسب كاملاً قدرت جلب و جذب كودك را دارا خواهند شد.

نمونه‌ها

به منظور آشنايي كودكان مقاطع او‌ّل و دو‌ّم ابتدايي با موسيقي ايراني و در جهت گنجاندن اين برنامه در سرفصلهاي درسي آنان، دو كاست، مشتمل بر آهنگهاي ساخته‌شده بر پاية موسيقي رديف، با بهره‌گيري از اشعار كودكانه و برخي شعرهاي كتب درسي توسط سازمان پژوهش و برنامه‌ريزي آموزشي وزارت آموزش و پرورش تهيه شده است كه شنيدن آنها حتي براي بزرگسالان نيز خالي از لطف نيست؛ در آزموني كه شخصاً در دو نمونة آماري 20 نفره در خصوص ميزان اثرمندي آثار ارائه‌شده در اين دو كاست براي مقاطع او‌ّل و دوم ابتدايي داشته‌ايم، اين نتيجه حاصل‌شده كه اثرگذاري اين نوع از «موسيقي ايراني» بر گوش و روح كودك، بسيار مطلوب بوده است؛ به‌طوري‌كه در مورد كاست تهيه‌شده براي گروه تحصيلي او‌ّل ابتدايي 17 نفر از دانش‌آموزان، پس از طي يك دورة يك‌ماهه و گوش دادن مقطعي به آثار مربوطه، از شنيدن آنها «لذت» برده و برخي از آهنگها را نيز از بر نموده‌اند، كه اين آمار در مورد كاست تهيه‌شده براي گروه تحصيلي دو‌ّم ابتدايي به 18 نفر رسيده است و چنين به نظر مي‌رسد كه اگر اقدام عملي و متداوم در اين خصوص انجام شود، چنين رويكردي در ميان كودكان كنوني و جوانان آتي كاملاً تحكيم شود.

magmagf
04-08-2007, 13:20
پژوهش و تحقیق در زمینه مسائل فرهنگی، اجتماعی و آموزشی وهمچنین تامل درزیرساخت های تربیتی کودکان و نوجوان در ایران از اهمیت و ارزش بسیار بالایی برخورداراست. در بخش فرهنگ و هنر و با توجه به ظرایف و تخصص های ریز و تاثیر گذار در این بخش ، قطعا باید از سوی متولیان فرهنگی اهتمام بیشتری صورت پذیرد.
یکی از مهمترین عواملی که درکودکان - به لحاظ بعد روان شناختی فرهنگی - حائز اهمیت به شمار می رود، عامل تخیل است. کودکان بنابر این عامل تخیل ، سنگهای زیربنایی نهادهایی از جمله خانواده، مدرسه، سازمانهای دولتی ، و جامعه را خواهند ساخت. بنا برنظر بسیاری از دانشمندان حوزه روان شناختی و مردم شناسی، موسیقی وادبیات از عوامل مهم در سازندگی تخیل کودکان است . این در شرایطی است که مخاطبان موسیقی کودک در کشورمان تعداد کثیری را در بر می گیرند. طبق آمارهای دقیق از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۸۳ در مجموع، ۲۲۷ حلقه نوار کاست موسیقی کودک تولید شده که معادل ۸۶/۵ درصد کل تولیدات است .با این حال اگر چه با توجه به جمعیت زیاد کودکان و نوجوانان به تولیدات بیشتری نیاز است اما ... .
طبق آمارفوق در طول ۲۲ سال (۶۲ تا ۸۳) ۲۳۷ حلقه نوار کاست تولید شده یعنی هر ماه کمتر از یک نوار و به راستی با این مقدار تولید چگونه می توان به تحلیل ، بررسی ، ارائه راه حل و یا .... پرداخت . با توجه به وضعیت اسف انگیز تولید آثار موسیقایی و نیز تعداد بسیار اندک اجراهای موسیقی، کمتر از ۶% تولیدات مربوط و مرتبط با فضای ذهنی و ذوقی کودکان و نوجوان است . به عبارت دیگر ، چنانچه رده سنی ۴ تا ۱۴ سال را کودک و نوجوان به شمار آوریم ، حداقل ۱۵ میلیون نفر در این محدوده سنی قرار خواهند گرفت ، یعنی برای ۱۵ میلیون نفر کمتر از ۲۴۰ حلقه نوار کاست تولید شده است آنهم نه درمدت یک سال، بلکه در مدت ۲۲ سال .
کودکان و نوجوانان کشور، این توفیق را داشته اند که درحوزه کتاب و نشریات ونیز تلویزیون و اساسا در بعد رسانه های مکتوب و تصویری، کتابها ونشریات و برنامه های تلویزیونی ویژه خود را داشته باشند ، حتی اگر تعداد و سطح این برنامه ها و رسانه ها مطلوب نباشد؛ کودکان این بخت را هم دارند که برای نسل خود، شاعر، قصه نویس، تصویر گر، نقال، جشنواره، غرفه کتاب و مطبوعات و... مخصوص را حداقل در عنوان و سمت شاهد باشند ؛ و باز این اقبال را که سینمای آنان (سینمای کودک و نوجوان) همواره بهترین مکان تفریح بزرگترها و بیشترین فروش واعتبار گیشه ای را داشته باشد؛ در بخش ورزشی بویژه کشتی و اندکی هم فوتبال، تیم هایی با نام نونهالان ونوجوانان داریم ؛ و از همه مهمتر در تقویم رسمی دنیا و به تبع آن در کشورمان یک روز به نام آنان است (روزجهانی کودک) ؛ اما جالب توجه و شایان تعمق است که همین کودک و نوجوان ایرانی باید در منزل و اتومبیل به نوارهایی که پدر و مادر و یا بزرگترها گوش می دهند گوش فرا دهد و در نتیجه فرا گیرد آنچه را که حداقل به لحاظ ذوق وذهنیت مناسب و متناسب با روح و روان و جسم و جهانش نیست واین مسئله تازه در خوشبینانه ترین حالت اتفاق می افتد وگرنه در مدرسه که دوستان باب نوارها و موسیقی های آن طرف آب را و ... .
مسئولان و سیاستگذاران فرهنگی برای این جمعیت عظیم و این نیروی لایزال و دایم التزاید که پشتش به تولد ومیلاد وصل است و به تعبیر قدما مثل چاه کنار دریاست که همواره پر آب است (تا در کشور تولیدی وزایشی هست نسل کودک و نوجوان هم هست) و این چشمه و چاه هرگز خشک نخواهد شد، چه برنامه ای را تدارک دیده اند؟
دوستان وعزیزان مسئول در کانون پرورش فکری چه اندیشیده اید؟ سروران تصمیم گیرنده و برنامه ریز در آموزش و پرورش شما چه اقدامی فرموده اید؟ دفتر موسیقی وزارت ارشاد و واحد صدا و سیما، برادران هنرمندی که درنوجوانی موسیقی را شروع کرده اید و اینک در دانشگاه ها و مراکز خصوصی موسیقی و یا آموزشگاه ها وهمچنین درحوزه هنری، شورای سیاستگذاری، خانه موسیقی و... عنوان و پست دارید یکبار دیگر به ارقام مذکور توجه کنید : ۲۲۷ نوار کاست برای ۲۲ سال، رقم تولیدی موسیقی های مربوط به کودکان و نوجوانان است که اگر ۱۰ برابر هم می شد باز اسباب شرمساری اهل موسیقی است .





خبرگزارى مهر

magmagf
04-08-2007, 13:27
استاد دهلوی در حوزه‌ی موسیقی تركیبی، یعنی به‌كارگیری ابزار و خصوصیات دو موسیقی ایرانی و غربی، تاكنون آثار قابل توجهی ساخته كه برخی از آن‌ها بارها و بارها اجرا شده و برخی دیگر هنوز توفیق اجرا نیافته‌اند. یكی از آثار جالب و بدیع وی اُپرای «مانا و مانی» است كه به‌جز موارد آزمایشی، تاكنون به‌صورت كامل اجرا نشده است. دهلوی از دیدگاه امروزی، ‌نخستین و شاخص‌ترین موسیقی‌دانی است كه به‌طور مشخص گونه‌ای از موسیقی را تحت عنوان «موسیقی كودك» ارائه داده و در حال حاضر یك مرجع تمام‌عیار این حوزه‌ی فرهنگی به شمار می‌رود.




گفتگوی دل، ساخته حسین دهلوی، آواز صدیق تعریف


آقای دهلوی! ابتدا در خصوص لزوم تفكیك انواع موسیقی به لحاظ سن مخاطبان توضیح بفرمایید كه آیا لازم است عناوینی مثل موسیقی كودك و جوان و بزرگ‌سال داشته باشیم؟

بله، قطعاً نیاز هست و اگر ما بتوانیم یك بخش كافی و بزرگ را برای كودكان و نوجوانان تنظیم كنیم، خیلی به‌جا خواهد بود. موسیقی ما متأسفانه یا خوش‌بختانه از هنرهایی است كه نیاز به زمان زیادی برای آموزش دارد، پس چه بهتر كه شنیدن و آموختن آن از كودكی شروع شود. حتی بعضی‌ها معتقدند اگر برای طفلی كه در شكم مادر است، موسیقی بگذارند، او یك مقدار با موسیقی آشنا می‌شود.
من در سفر اخیرم به كانادا، صاحب یك نوه شدم كه یكی از راه‌های آرام كردن او، پخش موسیقی است، یعنی آن‌جا برای این كار موسیقی مخصوصی درست كرده‌اند كه توجه بچه را به خود جلب می‌كند. خود من هم آوازهایی را زمزمه می‌كردم كه خیلی مورد توجه او واقع می‌شد.
درضمن اگر بچه‌ها از كودكی با موسیقی، چه ساز و چه آواز، آشنا شوند، نظم‌پذیر می‌شوند و در بزرگ‌سالی نظام جامعه برای‌شان قابل قبول است. البته من نمی‌خواهم بگویم این‌ها همان كسانی خواهند بود كه پشت چراغ قرمز می‌ایستند، ولی به هرحال نظم‌پذیر خواهند بود.
همان‌گونه كه در تمام جهان غذای كودكان با غذای بزرگ‌سالان متفاوت است، موسیقی و بیان گفتاری آن‌ها نیز با بزرگ‌سالان متفاوت خواهد بود. هرچند شعر سعدی و حافظ خوب است، ولی برای كودك زیاد مناسب نیست، شعر كودك باید در حد فهم خودش گفته شود. درضمن از گفتن بعضی چیزها نیز باید جلوگیری كنیم؛ برای مثال، شعری كه كودكان را به رابطه‌ی غیربهداشتی با حیوانات ترغیب می‌كند و می‌گوید: «من گربه را می‌بوسم» یا «گربه مرا می‌بوسد» و...، بدآموزی‌های بهداشتی به همراه دارد. پسر خود من وقتی كوچك بود بر اثر تماس با گربه بیمار شده بود.
یا ما با شعری مثل «الهی گربه موش نگیره، گر بگیره بمیره» از اول نفرین كردن را به بچه یاد می‌دهیم. بنابراین محتوای مطالب شعر كودك باید شاد و در عین حال آموزنده باشد. موسیقی كودك نیز باید در حد امكانات اجرایی كودكان باشد، نه این‌كه موسیقی بزرگ‌سالان را برداریم و روی آن كلام بچه‌گانه بگذاریم، البته در گذشته این روش به دلیل فقر فرهنگی ما در موسیقی یك مقدار معمول بود. در مجموع باید گفت هر سنی، یك اقتضایی دارد.

شما در كتاب «پیوند شعر و موسیقی آوازی» ریتم‌های ساده‌ی دوتایی، سه‌تایی و چهارتایی را برای كودك تجویز كرده‌اید. این مرزبندی بر چه معیاری استوار است؟

بر اساس توانایی‌های خود كودك؛ باید در آواز از فاصله‌های متصل استفاده بشود و پرش‌های بلند نباشد.

یا از پرش‌های درست و خوش‌صدا استفاده شود.

بله، آن‌هم از فاصله‌ی چهارم و پنجم درست فراتر نرود و در حد وسعت صدای كودك باشد. از چیزهای خیلی پیش پا افتاده نیز خودداری شود یعنی باید به موسیقی كودك بیش از موسیقی بزرگ‌سال اهمیت دارد. اگر چیزهایی مبتذل و كلامی كودكانه روی موسیقی بزرگ‌سالان بگذارند، این موسیقی كودك نمی‌شود، بار و اعتبار فرهنگی هم باید داشته باشد.

جایگاه هارمونی و پلی‌فونی (چندصدایی) در موسیقی كودك چیست؟

آن هم كاملاً می‌تواند باشد، می‌توان با سازهای اُرف كه مخصوص كودكان است همراهی كرد و یا چندصدایی كرد، منتها باید در حد درك و هضم كودك باشد.

یعنی همچنان كه ریتم‌های پیچیده برای كودكان قابل درك نیست، موسیقی‌شان هم نباید دارای بافت پیچیده‌ی چندصدایی باشد؟

دركل نه؛ یك جاهایی ممكن است استفاده شود و اشكالی ندارد، چون خود كودك كه نمی‌خواهد اجرا كند و بخواند. او شنونده است و درنتیجه می‌توان با توجه به مقتضیات شعر، اگر مفهومی را ارائه می‌دهد، از بافت چندصدایی هم استفاده كرد.

سازهای كوبه‌ای و به‌ویژه نوع غربی‌شان، مثل تیمپانی و طبل بزرگ كه صدای حجیمی دارند، چگونه می‌توانند در موسیقی كودك به كار روند؟

سازهایی كه صدای حجیم دارند، ممكن است برای كودك رعب‌آور و ترسناك باشند و باید از این سازها پرهیز كرد، ولی بیش‌تر سازهای مخصوص كودكان، مثل سیلوفن‌های كوچك و بزرگ، مناسب توانایی‌های كودك ساخته شده‌اند كه امروزه به آن‌ها «اُرف» می‌گوییم. خوش‌بختانه این سازها سیم ندارند و درنتیجه مشكلاتی مثل كوك كردن یا پاره شدن سیم را نیز ندارند. صدای خوبی هم دارند و بچه‌ها با كوبیدن بایوت‌ها (چوب‌های مخصوص) روی ساز، دست به آفرینش می‌زنند.
هنگام برگزاری مراسم سوگواری محرم، می‌بینیم كه دسته‌های مخصوص كودكان هم به راه می‌افتد. از یك لحاظ خوب است كه كودكان خودشان یك نوع موسیقی را تجربه می‌كنند، اما از سوی دیگر گاهی طبل‌هایی می‌نوازند كه از هیكل خودشان بزرگ‌تر است و صدای خشنی هم تولید می‌كند.
سازها باید مناسب شرایط جسمانی كودك باشد. وجود برخی سازها مثل سنج و طبل بزرگ با توجه به صدای حجیم آن‌ها، مناسب كودك نیست، هرچند ممكن است كودكان از نواختن این سازها خوش‌شان هم بیاید.

اگر پدر و مادر یا مربیان بخواهند به كودك موسیقی بیاموزند، به نظر شما از ملودی آغاز كنند بهتر است یا از ریتم؟

ملودی یك مقدار برای بچه‌ها مشكل است و معمولاً باید از ریتم ساده شروع كرد. البته پدر و مادری كه در موسیقی مهارت ندارند، بهتر است در این كار دخالت نكنند و آن را به مربی متخصص واگذار كنند. خوش‌بختانه تعدادی از اهل موسیقی هستند كه در این زمینه كار كرده‌اند و می‌توانند وظایفی را بر عهده بگیرند.

آیا برخی آثار به‌جا مانده از كلنل علی‌نقی وزیری را می‌توان در قالب موسیقی كودك گنجانید، چون شعر آن‌ها ساده و كودكانه و دارای بندهای كوتاه است؟

ایشان به این كار علاقه‌مند بودند و یك‌مقدار هم كار كردند، منتها من در مقامی نیستم كه در این مورد اظهارنظر كنم.

به‌طور مشخص قطعه‌ی «بندباز» كه حالتی شاد و كودكانه دارد، می‌تواند یك مورد به حساب آید؟

خیر، آن قطعه بسیار تكنیكی است و در تكنیك نوازندگی ساز مطرح است. اتفاقاً خود من سال‌ها پیش از این، آن را برای تار تكنواز و اركستر تنظیم كردم و زمان حیات خود ایشان در دانشگاه تهران اجرا كردیم.

پس یك قطعه به صرف این‌كه شاد است، نمی‌تواند كودكانه باشد؟

خیر، در حقیقت شادی آن باید از جنس شادی كودكانه باشد.

منظورتان چیست؟ یعنی خود كودك هم بتواند اجرا كند؟

نه، كودك بتواند درك كند و بفهمد. البته این‌ها را باید تجربه كرد. شادی بزرگ‌ترها ممكن است الزاماً شادی كودكان نباشد.

اگر بخواهیم مشخصاً روی تكنیك‌های موسیقایی انگشت بگذاریم، آیا «پاساژ»های تند و تیز برای كودك قابل فهم است؟

پاساژها نه، تا جایی كه ممكن است باید چیزهای ساده به كار رود. من چند سال پیش در سفری كه به آلمان داشتم، تعدادی نت ساده‌ی موسیقی مربوط به كودكان را به ایران آوردم و از دوستانم خواهش كردم برای آن شعر فارسی و كودكانه بگویند و تمام قسمت‌ها را هم خودم كنترل كردم و دقت كردم كه شعر و موسیقی به هم بخورد. با توجه به این‌كه زبان كودكان دنیا شبیه همدیگر است، هم از نظر شعر و هم از نظر موسیقی، من به‌جا دیدم این كار را بكنم. ما می‌توانیم از آن موسیقی‌ها استفاده كنیم و متناسب با فرهنگ خودمان شعر بگوییم، درباره‌ی مفاهیمی كه بچه‌ها كم و بیش با آن آشنا هستند، مثل عید نوروز. یعنی از این طریق می‌توانیم برخی سنن ملی را نیز به كودكان تفهیم كنیم.

شما می‌گویید كودكان همه‌ی دنیا زبان مشتركی دارند. این نگاه از جهت آفرینش انسان درست است، یعنی همه‌ی بچه‌ها در خلقت یكسان‌اند. حال پرسش این‌جاست كه چطور یك كودك آلمانی و یك كودك ایرانی با یك موسیقی مشترك می‌توانند رشد كنند، اما وقتی بزرگ‌تر شدند، او بتهوون گوش می‌كند و این یكی درویش خان؟ یعنی این مرزبندی از كی آغاز می‌شود؟

ببینید، زبان موسیقی با زبان گفتاری متفاوت است. ما از شعر حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی استفاده می‌كنیم و آن‌ها از اشعار گوته و دیگر شعرای المانی، درنتیجه آن‌ها فرهنگ خودشان را دارند، ما هم فرهنگ خودمان را و اقوام دیگر نیز به همین ترتیب. ولی كودكان چون خصوصیات‌شان یكسان است، درنتیجه یك مقدار موسیقی‌شان می‌تواند مشابه باشد.
شما می‌گویید كه تمام كودكان جهان باید با یك نوع موسیقی رشد كنند و احتمالاً آن یك نوع هم، همان چارچوب موسیقی كلاسیك غربی است، حال كودكی كه در ایران متولد شده و می‌خواهد رشد كند، كی باید افشاری یاد بگیرد یا گوش‌اش به نغمه‌های سه‌گاه آشنا شود؟ چون به هرحال ایرانی است.
كودكان در سن رشد با شرایط موجود و اطراف خود آشنا می‌شوند و بعد كه به سن جوانی و بالاتر می‌رسند، كم‌كم با این مسایل خو می‌گیرند و هنگام تحصیل نیز همان‌طور كه با تاریخ و جغرافیای كشورشان آشنا می‌شوند، این چیزها را هم یاد می‌گیرند، به‌ویژه آن‌كه در شرایط حاضر با وجود وسایل ارتباط جمعی مثل رادیو، تلویزیون، Cd و چیزهای دیگر، امكان یادگیری زیاد شده است. پس از این جهت مشكلی پیش نمی‌آید و به هرحال شرایط زمان آن‌ها را می‌آموزد.

آیا شما قائل به این هستید كه ما چیزی به نام «موسیقی كودك ایرانی» ارائه دهیم؟

من نمی‌خواهم این مرزبندی بشود. ما می‌توانیم از موسیقی‌های مختلف استفاده كنیم. ممكن است به موسیقی چینی یا ژاپنی خیلی نزدیك نباشیم، ولی با تجربه‌ای كه من دارم، می‌دانم كه می‌توانیم با موسیقی اروپا ارتباطی كاملاً فرهنگی داشته باشیم. من از این جهت مشكلی نمی‌بینم.

به نظر من، شما دنبال یك زبان مشترك در موسیقی كودك می‌گردید.

بله، ما می‌توانیم این كار را بكنیم، ولی منظور آن نیست كه موسیقی خودمان را فراموش كنیم. البته نباید از انصاف گذشت كه موسیقی ما به علت تاریخ پرمخاطره‌ای كه داشته‌ایم، از غم و حزن زیادی برخوردار است و اگر بخواهیم از این‌جا شروع كنیم، برای موسیقی كودك مساعد نیست. در موسیقی ما گوشه‌هایی هست مثل «حزین»، «غم‌انگیز»، «داد»، «بیداد» و... كه اسم و شعر و مفهوم آن‌ها نیز غم‌انگیز و با فضاهایی این‌چنین است. این‌ها مسایلی است كه واقعاً باید اعتراف كرد. این‌ها مربوط به تاریخ گذشته‌ی ماست و ما هم نمی‌توانیم تاریخ گذشته را عوض كنیم. البته بزرگسالان با موسیقی سنتی می‌توانند ارتباط برقرار كنند، ولی برای كودكان مناسب نیست، روحیه‌ی آن‌ها را خموده و آزرده می‌كند و به‌طور غیرمستقیم اثر نامطلوب روی آن‌ها می‌گذارد.

با توجه به این‌كه غم و شادی در زندگی مكمل یكدیگرند، چرا باید غم را حذف كنیم؟

ببینید اگر ما موسیقی را به غم بكشیم، كودك ممكن است رشد جسمی داشته باشد، اما رشد فكری و عقلی‌اش لطمه می‌خورد. البته منظور این نیست كه به‌طور كامل حذف شود. یونسكو سال 1979 میلادی را سال جهانی كودك اعلام كرد و از كشورهای مختلف خواست در زمینه‌ی كودك هر كاری بلدند، ارائه دهند. من هم قبول كردم و یك اُپرا به نام «مانا و مانی» نوشتم، این اُپرا هم غم دارد و هم شادی، هم شكست دارد و هم پیروزی. من آن را برای همه‌ی كودكان جهان ننوشتم، ولی كودكان جهان می‌توانند مخاطب آن باشند و هر كشوری كه اُپرا دارد می‌تواند به‌راحتی آن را اجرا كند. داستان‌اش هم مربوط به حیوانات است و از جهات مختلف برای كودكان مفید است و می‌تواند شادی‌آور باشد. تِم اصلی اُپرا به بچه‌ها یاد می‌دهد كه چگونه می‌توانند با هم‌كاری بر مشكلات پیروز شوند. امسال هم قرار است این اپرا بعد از 24 سال برای نخستین بار روی صحنه برود. ما باید از همه‌نوع موسیقی تك‌صدایی، جمعی، سازی و آوازی شادی‌بخش، كه برای بچه‌ها قابل درك باشد، استفاده كنیم. من حزن را توصیه نمی‌كنم، چون این‌ها آینده‌ساز فردا هستند، باید مراقب‌شان باشیم.

داستان اپرای مانا و مانی را از كجا گرفتید؟

در همان سالی كه به نام سال جهانی كودك نام‌گذاری شد، با یكی از دوستانم به نام آقای محمدتقی كهنمویی كه ایشان هم به كار بچه‌ها از نظر شعر و كلام علاقه‌مند بودند، مشورت‌هایی داشتیم و داستان اُپرا شكل گرفت. بعد به زبان آلمانی و انگلیسی هم ترجمه شد و برگردان فرانسوی نیز در دست اقدام است. زبان‌های دیگری هم امكان دارد، اسپانیولی، تركی و... حتی به‌طور كارتون و عروسكی هم می‌شود كار كرد و به نظر من این هدیه‌ای است از طرف شرق به تمام بچه‌های دنیا كه آینده‌سازان جهان‌اند. از نگاه دیگر، ارائه‌ی این‌گونه كارها یك مقدار ذهنیت منفی جهان خارج را نسبت به ما عوض می‌كنند. البته ما از نظر شعر و فرهنگ و ادب خیلی غنی هستیم، منتها باید در جهان امروز با شیوه‌های نوین بتوانیم حرف خود را بزنیم.

آیا ما می‌توانیم بر اساس داستان‌های ملی نظیر شاهنامه، یك روایت موسیقایی و كودكانه ارائه دهیم؟

بله می‌توانیم، ولی باید نویسنده‌هایی كه با ذهنیت كودكان آشنا هستند، این‌ها را بازنویسی كنند. لازمه‌اش هم‌كاری شاعر و آهنگ‌ساز است.

یكی از ویژگی‌های موسیقی ایرانی برخورداری از یك نوع خاص ریتم شش هشتم است كه در بین عوام به «شش و هشت» موسوم است و بسیار شاد و پرانرژی است. به نظر شما آیا این ریتم ایرانی قابلیت كاربری موسیقی كودك را دارد؟

من شخصاً از نقطه‌نظر موسیقی توصیه نمی‌كنم، زیرا استعداد این نوع شش هشتم‌ها برای ابتذال زیاد است و متأسفانه یك مقدار هم مبالغه كرده‌اند. در مجموع خیلی عامه‌پسند است و سطح فرهنگی‌اش نیز پایین است و این‌ها را من برای موسیقی كودك صلاح نمی‌دانم.

حتی اگر به صورت گذرا در یك قطعه استفاده شود؟

خود من كم و بیش استفاده كرده‌ام. در همین اُپرای مانا و مانی جایی كه خرگوش‌ها آواز می‌خوانند، شش هشتم است. بنابراین می‌شود كار كرد، منتها در حد یك كار فرهنگی نه یك كار مبتذل. من در قطعه‌ای از سوئیت بیژن و منیژه، مقداری شش هشتم به كار بردم. این‌ها در جای خودش ممكن است برای شنونده خوب باشد،‌ولی زیاده‌روی در آن مبالغه خواهد بود و كودكان را اگر از اول به این سو بكشیم، خطا كرده‌ایم، چون ذوق آنها را تنزل داده‌ایم.

از سبك‌ها و گونه‌های مختلف موسیقی جهان، كدام گزینه برای ورود به دنیای موسیقی كودك مناسب‌تر است؟

زمانی‌كه من مسئول هنرستان موسیقی بودم، دو جلد كتاب چاپ كردم كه نت‌های آن برگرفته از یك كتاب آلمانی بود و اشعارش را هم یكی از هم‌كاران به زبان فارسی سرود. محتوای آن از نظر شعر بسیار ساده و موسیقی‌اش اغلب دارای میزان‌بندی‌های ساده‌ی «دوچهارم» است. به نظر من این شكل باید استفاده بشود و می‌تواند یك الگوی جهانی باشد.

و احتمالاً منظور شما همان چارچوب موسیقی كلاسیك است كه در حال حاضر فرهنگ غالب در آموزش موسیقی است؟

ما تكنولوژی دنیا را پذیرفتیم، زندگی ما و سایر مردم جهان با دویست سال پیش بسیار تغییر كرده است. اكنون ما عضوی از جامعه‌ی جهانی هستیم. از برق و تلویزیون و غیره استفاده می‌كنیم. لازم نیست همه‌ی این كارها را خودمان انجام دهیم، ولی چه بهتر كه خودمان هم نقشی داشته باشیم. خیلی از كارها در گذشته صورت گرفته است و الان هم انجام می‌شود. به لحاظ موسیقی هم ما می‌توانیم از این زیربنا استفاده كنیم.

تشخیص ضعف و قوت یك كار كودكانه با كیست؟ منظورم این است كه آیا خود كودك به‌عنوان مخاطب اصلی می‌تواند یك عامل تعیین‌كننده‌ی كیفیت موسیقی مربوط به خودش باشد؟

ما همان‌طور كه پزشك متخصص كودك داریم و سلامت كودك را نمی‌توانیم به دست خودش بسپاریم، كارشناس موسیقی كودك هم باید داشته باشیم. افرادی كه روان‌شناسی خوانده‌اند و به روحیات كودك آشنایی دارند، آن‌ها باید نظر بدهند و بهتر است به صورت شورایی به این مسأله بپردازند. خود من در كار نوشتن اُپرای مانا و مانی از نظرات دوستان مختلف بهره بردم و ممنون ایشان هستم.

پس كودك به‌عنوان مخاطب مورد توجه قرار نمی‌گیرد؟

باید توجه كنیم، یعنی وظیفه‌ی ماست كه به كودكان بها بدهیم و از نظر موسیقی آن‌ها را آدم‌های بافرهنگی بار آوریم. این به رشد فكری و حتی جسمی آن‌ها خیلی كمك می‌كند.

خود شما هنگام تصنیف موسیقی برای بزرگ‌سالان، صرفاً نظر خود را لحاظ می‌كنید یا به مخاطب هم نظر دارید؟

اگر موسیقی برای مخاطب معین باشد، بله، ولی در موسیقی‌ای كه با كلام و داستان همراه است، باید دنباله‌رو داستان و كلام باشیم. در اُپرای مانا و مانی من داستان را از نظر پستی و بلندی آن دنبال كردم و موسیقی را از خود كلام گرفتم، یعنی برای شخصیتی مثل گرگ جدا فكر كردم و برای آن دختری كه گرگ بره‌اش را می‌برد، جدا. این شخصیت‌ها كاملاً مستقل هستند.

در پایان اگر توضیحی دارید، بفرمایید.

من باید از بخش دولتی خواهش كنم كه به فعالیت‌هایی كه در زمینه‌ی موسیقی كودك می‌شود، بهای بیش‌تری بدهند. الان یك موسیقی خیلی ساده و پیش پا افتاده را با شعر كودك همراه می‌كنند و به نام موسیقی كودك ارائه می‌دهند، این موسیقی كودك نیست و نمی‌تواند آن شخصیت موسیقی كودك را داشته باشد. بخش دولتی با امكاناتی كه در اختیار دارد، می‌تواند به این مسأله سامان بدهد. همان‌طور كه به بهداشت جسمانی كودكان توجه می‌شود، باید به بهداشت فكری و فرهنگی آن‌ها نیز توجه شود. تصور نكنند كار كودك چون كودكانه است، پس اهمیت ندارد. همچنان كه برای سلامت جسم كودك تلاش می‌كنیم؛ برای سلامت روح او نیز باید تلاش كنیم.

خیلی از شما سپاس‌گزارم.

منبع: انتشارات سوره مهر