PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : شعر گمنام



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 [25] 26

Maryam j0on
06-05-2011, 20:14
این روزها لبریز شعرم

اما

واژه ای جاری نمی شود

تازه می فهمم بعضی رازها حتی

شعر هم نمی شوند ...

این رود ِ خروشان ِ درونم را

فقط من می دانم ،

فقط خدا می خواند ..../.!




از : نیوشا پارسا

Maryam j0on
06-05-2011, 20:25
چند روزی ست که حال ِ عجیبی دارم

و برایم غریبه است

این خانه ،

این زندگی ،

این کوچه ی همیشگی ،

تمام دنیا و آدم ها ،

و حتی چهره ی آشنای ِ تو ...!

و انگار از زندگی

هیچ خاطره ای ندارم ؛

حتی دیگر از لحظه های حضور تو !!!

امروز تمام لحظه های آسمان باران بود

اما ؛

چرا دیگر همراه نبود با تداعی ِ حضور تو ...؟!




از : نیوشا پارسا

Maryam j0on
06-05-2011, 20:34
خورشید ...

همیشه ...

در حسرتِ دیدن باران ..!

...و باران ...

بی خبر از همه جا !...

زمین را بوسه می زند . . .!

Maryam j0on
06-05-2011, 20:41
خَســـــــــته ام
از این خنــــــــده های مستـــــــــانه

خَســـــــــته ام
از این سیـــــگار های پــــی در پـــــی

دلـــم طناب ِ تاب ِ کودکــــی ام را
می خواهـــَـــد

تا خــــودم را بــــه دار آویـــــــزم

خَســـــــــته ام
از این صورتـــــــک ِ شـــادی کـــه بر چهــــره دارم

دلـــم هــــوا می خواهــَـــد
هــــوا در سرنـــــگ

خســـــــــته ام
از ایـــن پیاده روهایــــی که
هیچ گــــاه به پـــایــــان نمی رســـــد

دلــــــــم بــُـن بَســــــــت می خواهـــَـــد





خــــــــــودم

F l o w e r
06-05-2011, 21:13
سرخــی ِ چشمانم ..

از رقص باد در میان پلکــ هایم نیست

شاید از اشکــی باشــد کــ هنگام ِ نمـــاندنتــــ ــ ـ

از چشمانـــ ــ ـم سرازیر شد ..

@mehdi@
06-05-2011, 22:33
شرط کردیم بازی تا آخر..!
یادت نیست؟
شرط کردیم دل را بازی ندهیم.!
یادت هست؟

sevmak
06-05-2011, 23:34
چـمـد ا ن بـسـتـه ا م و عـا ز م ِ خـلـو ت شـد ه ا م ;

غـز ل و . . .

خـلـو ت و . . .

سـیـگـا ر و . . .

خـد ا یـی هـم هـسـت . . . /.

Maryam j0on
07-05-2011, 11:02
آرامشــی میخواهم ،
خلوتــی میخواهم ،

و تــو . . .


که سُکوت کنــی
و مَــن . . .
گوش کنم . . .



he3-moobham.blogfa.com

Ghorbat22
07-05-2011, 19:07
خط می کشـــــم

روی اسمتــــــ با مدادی

که نوکـــــــــ ندارد هیچ وقتـــــــ ...!!!


star63.blogfa.com

Lady parisa
08-05-2011, 09:41
عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار

عشق یعنی یک تمنا یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او

عشق یعنی ملتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

عشق یعنی عطرخجلت...شور

عشق گرمی دست تو در آغوش عشق

عشق یعنی"بی توهرگز"...پس بمان تا سحر از عاشقی با او بخوان

عشق یعنی هرچه داری نیم کن

water_lily_2012
08-05-2011, 10:28
چه سخت است سکوت وانتظار

سکوت در برابرعشق تو

انتظاری مبهم به دنبال اشاره ای از چشمانت

لحظه ها نمی گذرند

انگار زمان ایستاده است

و فقط من

در این خلوت پر از فریاد وخواستن

در انتظار آینده تنها مانده ام

شبهایم بدون مهتاب است

و آسمان چشمانم در غم عشقت بارانی ست

اما قلبم تنها به امید دیدنت می تپد

عاشقت گشته ام اما هرگز نخواستی بدانی

و در برابر فریب رقیبم چه آسان

دل را باختی

تو هرگز مرا ندیدی

یا نه شاید دیدی و در دلت به من خندیدی

و حال من

تنها و عاشق

در نزدیکی تو اما فرسنگها دور از چشمانت

طعم تلخ انتظار را می چشم

ای کاش می توانستم متقاعدت کنم که

هیچگاه نمیتوانم فراموشت کنم

وای کاش عشق من ، همیشه بر قلبت حاکم بود

طوری که هیچگاه نتوانی فراموشم کنی !

Maryam j0on
08-05-2011, 10:31
دست خودت نیست ... زن که بــــــــــاشی !

گـــــــاهی دوست داری تکیه بدهی ، پناه ببری ، ضعیف باشــــــی

گهگـــــــــــاه حریصانه بو می کنـــی

شاید عطر تلخ و گس مردانه اش لابه لای انگشتـــانت باقی مانده باشد

دست خودت نیست ، زن که باشـــــــــی

گاهی رهـــــــــایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی

وقنــــــــــاعت می کنی به رویای حضورش ...

به این امید که او خوشبخت بــــــــاشد

دست خودت نیست ، زن که بــــــــــاشی ...

همه دیوانگــــــــــی های عالـــــــم را بلدی ..!!

Hadi King
08-05-2011, 14:51
دل تــنگــيِ امـروز را

به جمعه هایی که نبودی

اضافه کن ...

و من تمامش را از زندگی ام

کم می کنم!

...

Lady parisa
08-05-2011, 14:58
آسمان دلــــ ــــــــــم برای تــ ــــ ـــو، آنقدر تنگ می شود


که آغـ ـــ ـ ـ ـوشم


برایـــش کهکشان است !!

Hadi King
08-05-2011, 23:17
همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..

water_lily_2012
09-05-2011, 08:49
نگارا نازنینا
امشب از عشقت دلم خون است

نمی پرسی بدون تو که حال این دلم چون است

grisly1
09-05-2011, 17:29
برام نميدوني عذابه، وقتي بايد بخندم
پيش همه بگم كه اصلاً تو رو نخواستم
خواستم برات بميرم، اما منو نديدي
پيش دلِ شكستم،ازعاشقيت ميخوندي

M3HRD@D
09-05-2011, 20:30
اگر جايي ديدي "حقي" مي فروختند ..

برايم بخر..

تا در غذا بريزم...

ترجيح مي دهم خودم قبل از ديگران ..

حقم را بخورم !

Lady parisa
10-05-2011, 09:00
ساعتها را جلو می کشند


وقت ِ شرعی ِ چشمانت زودتر از راه خواهد رسید


رکعتی بر بوسه نگاهت خواهم گذاشت


ربّنا لااقل آتنا...!

F l o w e r
10-05-2011, 13:43
خَستـــه اَم

خسته از روزهآے نَبودنتـــــ

کــِ عَجیــب دیر میگـُذرد

قلب ِ بـے قرآرم را تاب تنهآیـے نیست

این روزهآ زمان هَم با مَن سَر نآسازگارے گذاشته!!
س.ع

F l o w e r
10-05-2011, 14:09
جلوتــــر نـَـیا
خاکِـستر می شَـوی
اینجــــــ ـــ ـا
.
.
دِلــــی را ســوزانده انـــد..

F l o w e r
10-05-2011, 14:31
وقتي تـَمامـــِ شير ها پاکـَتے اند ..
وقتے هَمــِ پَلنگــــــــ ها صورتے انــــد ..
وقتے کــِ دوپينگـــــ ــــ ــ پهلوان ميــ ســـازد
ایــــراد مگیــــر .. عشق ها هَــم ساعتـــے اند ..

zqsxsw
10-05-2011, 22:12
چشم توز می مست و من از چشم تو مستزان مست بدین مست نپرداخته‌ای

F l o w e r
10-05-2011, 22:23
مـَرزی در میان نَبــود.
هَرچــِ دورتـَر رَفتم؛
نزدیکتر شـُدمــ ـ ..
انگار تَـمامِ پلِّه برقی های جـَهان را
عکسْ سوار شـُـده باشـَم!

Hadi King
11-05-2011, 11:54
پنجره را كه باز می كنی

دلم می آید و

لبِ طاقچه ی نگاهت

می نشیند!

می بینی؟!
...

دلم بی دام و دانه

جَلدِ نگاهت شده است..!!!

F l o w e r
11-05-2011, 12:18
هـــَـــرکجــــ ــا بروی

دوبارهــــ به مـَــن برمیگــَـردی ..

زنـــدِگــــــ ی ما شـُده استــــــ بازیِ "یــُـو یــُــو" ..

رضا کاظمـی

aref16
11-05-2011, 12:24
کوه چون سنگ بود تنها شد

یا

چون تنها بود سنگ شد؟؟؟

نمی دانم ولی من که نه سنگ بودم

نه

کوه پس


چرا تنها ماندم ..؟

Lady parisa
11-05-2011, 12:24
دل بی تو درون سینه ام می گندد

غم از همه سو ، راه مرا می بندد

امسال بهار بی تو یعنی پائیز

تقویم به گور پدرش می خندد

F l o w e r
11-05-2011, 12:28
اینقـَــــ در کـوکــــــ نَـزَن!

جــایِ بَخیهـــ نَــدارد دیگـــــ ر

ایــن دلِ لاکـــردار!

Pessimist
11-05-2011, 13:13
دلم امشب پر از درداست
زمین و آسمان یخ بسته و سرد است
و من اندیشناک روزهای رفته ی دورم
و من اندیشناک آهوان یاد
در صحرای پندارم
و من اندیشناک لحظه های خالی از شورم
دلم میگیرد............
دلم میمیرد............
ومن در غربتی مغموم
تمام یادهای کهنه را
در قلب خود
یک بار دیگر زنده میبینم.....

kar1591
12-05-2011, 11:30
تاخیر

آيينه پرسيد که چرا دير کرده است
نکند دل ديگري او را اسير کرده است

خنديدم و گفتم او فقط اسير من است
تنها دقايقي چند تأخير کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شايد موعد قرار تغيير کرده است

خنديد به سادگيم آيينه و گفت
احساس پاک تو را زنجير کرده است
گفتم از عشق من چنين سخن مگوي
گفت خوابي، سالها دير کرده است

در آيينه به خود نگاه ميکنم ـ آه!
عشق تو عجيب مرا پير کرده است
راست گفت آيينه که منتظر نباش
او براي هميشه دير کرده است.

Pessimist
12-05-2011, 12:57
تنها

تو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی

تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی
كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی

فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشيمانی؟

water_lily_2012
12-05-2011, 16:31
درون آینه یک زن
زخود پرسیدآیا من
همان بودم که اکنونم؟
همین اینم که آن بودم؟
*
بگو پس خنده هایم کو؟
کجایند که نمی بینم؟
*
چرا اینقدر تنهایم؟
که تنها تکیه گاه من
دو خط شعرو کمی گریه
واین آهی که می بینم
*
چه آمد بر سرم اینک؟
که اینسان زار و غمگینم
تمام شب نمی خوابم
فقط کابوس می بینم
چرا اینگونه دلگیرم؟
*
کجا رفت آن عروسک ها
چه شد آن خواب های من
بگو آن دختر شادی
که می خند ید، من بودم؟!!

ŞHÍЯÍŃ
12-05-2011, 20:20
جدایـــ ـ ــ ـی را دوستــــــــ ندارم..........

حتی به قدر یک چشــ ـ ـ ـــم به هم زدن...........

Hadi King
12-05-2011, 20:42
زخم که می خوری ...

مزه مزه اش کن !

حتما نمکش آشناست ... !

...

ŞHÍЯÍŃ
12-05-2011, 21:39
از عشـــ ـ ـــق..............

چیزی جز دست های خالــــ ـ ـــ ـــیُ تنهایـــــ ــ ــــی

نصیب ام نشــــــــــــده.............

pocke
12-05-2011, 21:55
اشک ها می ریزد و غمم می ماند
و چه تنهایم من در میان این همه خوشبختی

من تو را می خواهم تو کس دیگر را
و سکوتی مبهم در میان من و تنهای من.

(شعر از خودم بود)حق کپی ندارید ..........

Maryam j0on
12-05-2011, 22:05
بـه خـیـال ِ مـن نـخـنـد . . .

مـی خواهم موهایم را خرگـوشی بـبـنـدم

بـا گـل ِ سـر ِ ر یـز ِ صـورتی ;

بـالا و پـایـیـن بـپـرم ُ

کـودکـی ام را دوبـاره از آ سـمان بـچـیـنـم .../.

F l o w e r
13-05-2011, 08:25
نا امیـــدی همان امیدی استــــ ـ

کــEــ بوی ِ نـــا می گیرَد ...

از بـــAــس که می مانـَد تــه ِ دل

F l o w e r
13-05-2011, 08:40
فرامـــOــوش کردنـــت

برایـــم مثل آبـــــ ـ خوردَن بــOــود

از هــAـمان آب هایی که می پـAـرد توی گلــــو ..

zqsxsw
13-05-2011, 08:57
سالها پرسیدماز خود کیستم ؟ آتشم ؟ شورم ؟ شرارم ؟ چیستم ؟

دیدمش امروز و دانستم اکنون او به جز من ، من به جز او نیستم . . .

Pessimist
13-05-2011, 19:53
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم

و گر پرسی چه می خواهی ؟ ترا خواهم ترا خواهم

نمی خواهم که با سردی چو گل خندم ز بی دردی

دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم

F l o w e r
13-05-2011, 20:24
من امشـAــب رعدآســـا

مثل یکـــ ـ ققنـــOـوس آتشبـــال ..

بر قافــــEــ دلتــــ ـ مینشینــــم

وبرای احیـــای تو..

خـــOـودم راتا اوجـــــ ـــ ـ

میسوزانــــAـم..

Pessimist
13-05-2011, 20:25
خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم
تمام تن شدم زخمی ز تیغ همقطارانم
خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری
از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری
هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا
در این نامردی ایام ، در این غمخانه ی دنیا
هیچ با من نیست در این آغازِ بی پایان
ز راه مرگ هم برگشتم ، که مردن هم نبود آسان
همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند
به هنگام نیاز افسوس به رویم دیده بر بستند

Lady parisa
14-05-2011, 09:14
رُخ به رُخ که شدیم
من مات شدم... !
و تو چون پادشاهی که
از اینگونه فتح ها را زیاد دیده است
بی اهمیت ، رد شدی

F l o w e r
14-05-2011, 13:22
دست به دستِ تــ ـ ـ ــو داده ام ;



دِل به دلـــم نمی‌دهی


لا اقل دست به " دِ لَ مـ " نگــ ــذار !

Lady parisa
14-05-2011, 13:28
در راه رسيدن به تو گيرم که بميرم
اصلاً به تو افتاد مسيرم که بميرم
يک قطره ي آبم که در انديشه ي دريا
افتادم و بايد بپذيرم که بميرم

F l o w e r
14-05-2011, 13:28
تنگی نفستـــــ ــ را،





نینداز گردن آلودگی،





دلتــــ ــ را ببین،





کجا گیــــــــ ـــــ ـر کرده ..

Pessimist
14-05-2011, 13:29
گنه كردم گناهی پر ز لذت
كنار پيكری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه كردم
در آن خلوتگه تاريك و خاموش


در آن خلوتگه تاريك و خاموش
نگه كردم بچشم پر ز رازش
دلم در سينه بی تابانه لرزيد
ز خواهش های چشم پر نيازش


در آن خلوتگه تاريك و خاموش
پريشان در كنار او نشستم
لبش بر روی لب هايم هوس ريخت
زاندوه دل ديوانه رستم


فرو خواندم بگوشش قصه عشق:
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق ديوانه من


هوس در ديدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پيمانه رقصيد
تن من در میان بستر نرم
بروی سينه اش مستانه لرزيد


گنه كردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی كه گرم و آتشين بود
گنه كردم میان بازوانی
كه داغ و كينه جوی و آهنين بود

F l o w e r
14-05-2011, 13:40
این روزها کمتــــر


تکــــرار می شوم ..


آخر تمام بودنم را



در نبودنتـــــ ـــ



مچاله کردم و انداختـــــ ـــ ـم دور!

M O B I N
14-05-2011, 13:52
:40:دیگر در این سرا از من سراغی مگیر
در یاد خود پنهان دیگر به سخره مگیر

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]تو که خسوف این سرای منی
دیگر شمع بر این خاموشیم مگیر

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]آب و جارو را بهل بگذار و برو
گرد و غبار را دیگر از این مکان مگیر

شعر از خودمه ( اگه بشه بهش شعر گفت)

F l o w e r
14-05-2011, 19:45
بالش خاطراتتـــــ ـــ زیر ســـرم سنگینی میکنـــد ..

شایــــد دلیل بی خوابی هایم همین استــــــ ـــ ..

vorojak_au
14-05-2011, 20:02
چقدر تلخ است بعد از سال ها انتظار نیمه گم شده ات را کامل بیابی....

F l o w e r
14-05-2011, 20:27
دست به صورتـــــــم نزن!
می ترسم بیوفتد نقابِ خندانــــی که بر چهره دارم!
و بعــــ ــــ ـد ..
سیل ِ اشک هایــــــ ــــ ـم
تو را با خود ببرد!!
باز من بمانـــــمُ و
تنهایــــ ـــ ـی ..

Traceur
14-05-2011, 23:21
گــــا هــے وقــَتــ ــهـآ ...

دنبــالـــِ کلیــدـِ Shift مے گـــَردَمـ ! .. ؛

بــرآے دیــدنــِ آنــ رویــ آدمـ ـها ... !

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] d343032373031

tnt20
15-05-2011, 21:26
قرارمان این نبود
قرار بود برای برقراری هم بکوشیم
نه برای
بی قراری هم..

tnt20
15-05-2011, 21:27
اگه می دونستم كی سر نوشته آدما رو می بافه ...

بهش می گفتم ماله من و بشكافه ..

Hadi King
15-05-2011, 22:28
اینکه چقدر از آن روزها گذشته

یا اینکه چقدر هر دومان عوض شدیم

یا اینکه هرکداممان کجای دنیا افتاده ایم

اصلا مهم نیست ...

باران که ببارد

...

هر وقتی که می خواهد باشد

دل هایمان هوای هم را می کند ...

Pessimist
16-05-2011, 12:55
دلی دارم دلی در خون تپیده
دلی کو روی شا دی را ندیده
سحر گرچه که عا لمگیر گشته
نزد سر در دیا ر ما سپیده

Hadi King
16-05-2011, 14:31
عشق یعنی پاک ماندن در فساد

آب ماندن در دمای انجماد

در حقیقت عشق یعنی سادگی

در کمال برتری افتادگی

...

Snow_Girl
16-05-2011, 17:35
برای عشق تو من بی جواب می مانم
همیشه روی همین انتخاب می مانم
قسم به زیبایی چشمت که تا نفس دارم
برای تو به زلالی آب می مانم

Snow_Girl
16-05-2011, 17:54
مرا نمیخواهی دیگر میدانم
حتی اگر مرا ببینی هم نمیشناسی مرا دیگر میدانم
اینک همان نامه ای که برایم نوشتی را میخوانم
چه عاشقانه نوشته ای همیشه با تو میمانم
یک قطره اشک بر روی نامه میریزد،
چند لحظه میگذرد و نامه خیس خیس میشود
بدجور دلم را شکستی ، مدتیست که با من سرد سرد هستی
نمیدانم دیگر چه بگویم ، فراموشت کنم یا در غم نبودنت بسوزم
شبها را تا سحر بیدار بمانم ، یا شعر غمگینی که سروده ام را برای چندمین بار بخوانم
دلت از سنگ شده بی وفا ، چگونه دلت آمد بازی کنی با این دل تنها
مرا نمیخواهی دیگر میدانم ، احساس میکنم در آغوش کسی دیگر خوابیده ای میدانم
عطر و بوی تو پیچیده فضای غمگین قلبم را ، چیزی نگو دیگر نمیخواهم بشنوم بهانه های رفتنت را …
مقصر قلب من بود که عاشق شد ، به عشق بودنت بدجور به تو وابسته شد
امروز که آمده نه تو را میبینم و نه عشقی از تو را ، تنها میشنوم صدای هق هق گریه هایم را
بی خیال دیگر نه من نه تو ، ببین یک قلب ساده از آنجا عبور میکند به دنبالش برو
بدجور دلم را شکستی بی وفا ، حرفهای تو کجا و تنهایی غمگین من کجا
از همان اول هم نباید به تو دل می بستم ، میپذیرم سادگی دلم را…

Pessimist
16-05-2011, 19:12
تو سكوت شب تنها شدم
اسير قفس غم ها شدم
امروز هم بي تو گذشت
باز منتظر فردا شدم..................

hamid_diablo
16-05-2011, 20:41
پرسیدنت ز هر کسی اشک تو چشمام می بینم

دلمو نا کام می بینم در ره عشق تو دیگه

خودمو گمنام می بینم

F l o w e r
16-05-2011, 21:33
لا به لای ســــاز نفـس هایـــAــت پنهان میشـAــوم ،
اشكــــ ــ می شوم
تا بمانـــAــم .... تا نرانی مرا..
مَـن "آه" می كشم تو "انگــــ ـ " میزنی
و این غـَم انگیزتریــIـن "آهنگــــ ـــ ـ" دُنیاستــــ ـــ ..!

F l o w e r
17-05-2011, 13:26
کاش همــــه می دانستنـــــد

زندگی شادی نیستــــــــ ــــ ـــ

شــــاد کـــردن استــــ ..

زندگــــی قهقهه نیستـــــــ ــــ ــــ

لبخنــــــد استــــــ ..

Pessimist
17-05-2011, 13:32
سرود عشق او گویم شب و روز
ترانه خوان باغ یار شـــــــــدم
چه کنم جانم خار و زار شـــــدم
بلبلم عاشق گلذار شــــــــــــدم

R A M B O
17-05-2011, 21:10
انگـــار

آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم

همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..

attractive_girl
17-05-2011, 21:38
پارسال با او زير باران راه مي رفتم...امسال راه رفتن او را با ديگري در زير باران اشکهايم ديدم...

شايد باران پارسال اشکهاي فرد ديگري بود...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

F l o w e r
17-05-2011, 23:56
تقصیـــIـر تو نیستـــ ـ !
تقصیر مـAـن بود !
آن روز که عشق را در چــEـشمانتــــ ـ خوانــدم
فرامـOـوش کردم کـــِــ
" این نیـIــز بگــــ ـــ ـذرد"

F l o w e r
18-05-2011, 00:11
سـالـْهـاسـْتـ‌ْـــــــ ـــ معـْناي ِ‌ايـْن را نَفـَهمـيد ِه اَم

رَفـْتـْـــــ ــ و آمَـــد

يـا

آمَـد و رَفْـتــــــ ـــ ...

آدم هـــــا مـی رَونـْد كـ ِ بـرگَردَنـْـــد

يـا

مـی آيَند كـ ِ‌برَوَنــــد؟!

Maryam j0on
18-05-2011, 12:03
کســـــی چــــــه می دانــــــــد

شاید شیــــطان ، عاشـــــق ِ حــــــوا شده بـــود

که بــــر آدم سجـــــــده نکــــرد

...

Maryam j0on
18-05-2011, 12:10
هنــــوز هم در حیاط ِ سبز باران

عطـــر طــــراوات تو ؛

می رقصــــد در بـــــــــاد ...

باز هم مرور می شوی

ذره ذره ...

قطره قطره ...

بــــــرگ به بـــــــرگ ...



نیوشا پارسا

Maryam j0on
18-05-2011, 12:16
لبانـــت شيرين ترين بود
روزي . . .


امّا اين بار تلخ شده بود و طَعم داشت . . .


تو جِلف شــدي ؟!

يا او رژ مــــارک دار ميزَند ؟! ...



he3-moobham.blogfa.com
رهـــــ؟ــــــا

Pessimist
18-05-2011, 13:14
شاد بودن هنر است و شاد کردن هنر والاتر

لیک هرگز نپسندیدم به خویش

که چون شکلک بی جان

شب و روز بی خبر از همه خندان باشم

بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد

Hadi King
18-05-2011, 14:13
خنده هایم شکلاتی شده اند...!

زیادی خالص...!!

تلخ ِ تلخ...!

...

Lady parisa
18-05-2011, 14:19
یاد سهراب بخیر، آن سپهری که تا لحظه خاموشی گفت:
تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم
آرزویم همه سرسبزی توست


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Hadi King
18-05-2011, 14:30
جایت خالی ...

می خواستم بخندم ...

جای لبخند بر لبم

خالی بود

...

Snow_Girl
18-05-2011, 18:34
ای زیباترین و محبوب ترین عشق دنیای من
تو را دوست میدارم
ای تمام هستی و قلب من
تو را دوست می دارم
بدان تا آخرین نفس و دم آخر
تو را همچون خدا دوست میدارم


شاعر :Snow_girl

Pessimist
18-05-2011, 19:24
ارغوان

این چه راز ی است که هر بار بهار

با عزای دل ما می اید ؟

Lady parisa
19-05-2011, 08:01
با تو بودن هميشه پر معناست

بي تو روحم گرفته و تنهاست

با تو يك كاسه آب يك درياست

بي تو دردم به وسعت صحراست

Maryam j0on
19-05-2011, 13:14
سلام رفقای عزیز

خسته نباشید

ممنون از همه رفیقایی که تو تاپیک شعر گمنام شعر می ذارن

اما مشکلاتی هم هست که هر دفعه می خواستم مطرح کنم منصوف می شدم ... چون این انجمن مدیر و ناظر داره و نیازی به دخالت های من نیست ... امـــــــــا متاسفانه ...

اولین مشکل این تاپیک اینه که پست های تکراری به شدت زیاد شده ...

به عنوان مثال :


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

و یا


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

و نمونه های دیگه ای که پیدا کردنشون از حوصله من خارج ِ !!!!

+

بعضی از پست ها هم که اصلا شعر نیستند ... !!!!!!!!!!!!!!!

به عنوان مثال :


یاد سهراب بخیر، آن سپهری که تا لحظه خاموشی گفت:
تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم
آرزویم همه سرسبزی توست

+


دومین مشکل هم مربوط به سرعت ِ پست دادن هستش ... من صبح ساعت 9 وارد سایت می شم ... مجددا ساعت 4 بعدازظهر که می یام ، می بینم 10 - 11 پست ارسال شده ... این سرعت باعث می شه کاربرای دیگه وقت کافی جهت خوندن پست ها نداشته باشن

فکر نمی کنم هدف ما بالا بردن ِ صفحات تاپیک باشه ...


+

امیدوارم دوستانی که پست هاشون رو مثال زدم ناراحت نشن ...
هدف ِ ما ارتقا تاپیک ِ ...


+

حرف آخر :
امیدوارم نظارت و پیگیری از این به بعد بیشتر بشه ...../.!!

لحظه هاتون بهــــــــــــــاری :ایخس :ایخس : دی

F l o w e r
19-05-2011, 20:47
دست ِ این فاصله ــها


دلمــــ را ...

گره مـے زند

بــ ِ تنهائـے !

کجاست

سهمــ ِ دست ـهایت ؟!

hamid_diablo
20-05-2011, 15:33
شیطان را دوست دارم!
نه برای شیطان بودنش
برای موحد بودنش
برای اینکه عاشقانه عاشق معشوقش بود

Pessimist
20-05-2011, 19:55
از ین بیغوله ها جز شب نروید



حدیث روشنی بر لب نروید



دل آئیه ها آتش گرفته



که اینجا غیر رنگ تب نروید

aminxa
21-05-2011, 10:54
همیشه از فاصله ها گله می کنیم،
شاید یادمان رفته که در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات،
کمی هم فاصله لازم بود.

sevmak
21-05-2011, 11:51
سلام رفقای عزیز

خسته نباشید

ممنون از همه رفیقایی که تو تاپیک شعر گمنام شعر می ذارن

اما مشکلاتی هم هست که هر دفعه می خواستم مطرح کنم منصوف می شدم ... چون این انجمن مدیر و ناظر داره و نیازی به دخالت های من نیست ... امـــــــــا متاسفانه ...

اولین مشکل این تاپیک اینه که پست های تکراری به شدت زیاد شده ...

به عنوان مثال :


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

و یا


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

و نمونه های دیگه ای که پیدا کردنشون از حوصله من خارج ِ !!!!

+

بعضی از پست ها هم که اصلا شعر نیستند ... !!!!!!!!!!!!!!!

به عنوان مثال :



+


دومین مشکل هم مربوط به سرعت ِ پست دادن هستش ... من صبح ساعت 9 وارد سایت می شم ... مجددا ساعت 4 بعدازظهر که می یام ، می بینم 10 - 11 پست ارسال شده ... این سرعت باعث می شه کاربرای دیگه وقت کافی جهت خوندن پست ها نداشته باشن

فکر نمی کنم هدف ما بالا بردن ِ صفحات تاپیک باشه ...


+

امیدوارم دوستانی که پست هاشون رو مثال زدم ناراحت نشن ...
هدف ِ ما ارتقا تاپیک ِ ...


+

حرف آخر :
امیدوارم نظارت و پیگیری از این به بعد بیشتر بشه ...../.!!

لحظه هاتون بهــــــــــــــاری :ایخس :ایخس : دی

سلام
موافقم
و اینکه از شعرای ادبی و مفهومی بیشتر گذاشته شود، مث این شعر:


با فریادی که به تن دارم
می دانم
این همه درد توی اتاق عمل جا نمی شود دکتر

من پیراهنم را سنجاق می کنم به خون
کنار این تخت های معطل
که لنگ بیمار است.


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Maryam j0on
22-05-2011, 09:07
بیـــهوده ورق می خورنــــــــد

تقویـــــــــم هــــای ِ جهــــــــــان ؛

روزهــــای ِ من ، همه یک روزند ...

شنبــــه هایی که فقـــط

پیشوندشــــــان عوض می شـــــود .../.!

Lady parisa
22-05-2011, 11:45
"امیدوارم تکراری نباشه"






بیـــا برای یکــبار هــم که شـــده...

دست به خلاف بزنیـم...!

من اندوه تـــو را مـــی دزدم...!

تو تنهـایـی مـرا...!!

F l o w e r
22-05-2011, 19:38
نگاه نکن بــــ ِ لحظه ـهایمـــــ ـــ ـ
کــ ِ بـے تــو مـے گذرند...
جایـے در خمــ ِ هفتمــ ِ دلمــ
معبدے ساخته امـــ به نامت
که تمامـــــ ــ ـ ِ روزگارمـــ را طواف مـے دهمــ
ـهــــر نفس ..

F l o w e r
22-05-2011, 19:44
پا

مــےرفت

مــےرفت

مــےرفت…

غافل از دلــےكـــ ِ جـــا ماندهِ بود!

aminxa
23-05-2011, 21:52
لعنت به تمام کسانی که تو نیستند؛
اما عطر تو را می زنند.

nab nab
24-05-2011, 14:30
سبز بودم

سبزتر از سرو كنار خانه امان

وای نمی دانی چه ناگه

دست غم

سبزی ام را از من ربود

زرد گشتم ، زرد

زردتر از صورت آن كودكی

كز غم مرگ مادرش گشته تباه

Pessimist
25-05-2011, 13:07
گفتی از چهره ی ماتم زده ی غم بنویس !!

گفتی از ناله در این نامه فراوان بنویس !!

گفتی و رفتی و جستی و ندانستی تو

که من از روز ازل بسته به زنجیر تو ام …

شبم از غم ، غمم از تو و تو گفتی بنویس !!!

غم از این غم که ندارد ثمری هر سخنی …

و از این غم بسیار

که نخواندست کسی از ورقی … !!

گفتی از آنچه تو داری بنویس ؛

گفتی از آنچه تو خواهی بنویس ؛

گفتی از آنچه تو دانی بنویس ؛

گفتم از غم بنویسم که چرا

کانچنین موج خموشی به تن آزرده مرا ؟؟!!

گفتم و رفتم و جستم و ندانستی تو ،

غم من آنچه تو می پنداری نیست !!!

fary jun
25-05-2011, 14:49
اینکه دلتنگ توام اقرار می‌خواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار می‌خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار می‌خواهد مگر؟
......

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می‌شویم
اشتباه ناگهان تکرار می‌خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق پرچم‌دار می خواهد مگر؟ادامه ...

fary jun
25-05-2011, 14:49
اینکه دلتنگ توام اقرار می‌خواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار می‌خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار می‌خواهد مگر؟
......

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می‌شویم
اشتباه ناگهان تکرار می‌خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق پرچم‌دار می خواهد مگر؟...

ŞHÍЯÍŃ
25-05-2011, 23:42
نمیدانم اگر چیزی به نام تنهایی همراه من نبود چگونه دوری تو را تحمل میکردم...........

F l o w e r
26-05-2011, 11:20
مـَــن ..
طَعـــم شیرین یافتن را
در طَعم تلــخ از دَستــــ ـــ ـ دادن یافتــَـم
و در این میان
سَهم من تنهـــــا یک یادَتـــ ـــ ـ به خیر ساده بود ..

hamid_diablo
26-05-2011, 17:55
به تو می اندیشم

ای مرغ شب خوان
کاینچنین تنها و بی پروا
در دل شهر شب زده ی تاریک و وهم آلود

بی هراس از گزمه های شهری

aminxa
26-05-2011, 21:18
همیشه به من میگن مثل بچه آدم رفتار کن.
و من نمیدانم مثل هابیل باشم یا قابیل!

hamid_diablo
27-05-2011, 19:31
من دستهای خودم را سروده ام!

با مشتهای گره کرده ، استوار؛

با صورتی سِتُرگ و سُرخ،

گل کرده زیر تازیانه ی باد خزان؛

Maryam j0on
27-05-2011, 21:54
به هم می دوزم

تکّه هــــــــــــــــــــــــ ای قلبم را

با ردّ پای اشک

و شعری می ســـــــــــــــــرایم

برای چشمانت.../

s@lome
28-05-2011, 07:33
تنهای دلم
سرزمین آبی راز ها مال توست
نگهدارش باش

Lady parisa
28-05-2011, 10:17
آرزویی بکن ...

گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه..

آرزویی بکن ...

شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد:40:

Pessimist
28-05-2011, 12:37
با عطر عشق ،
جان که واله شد ،
برگ برگ دفتر دل ،
پر کشید از اینجا و رفت …..
…رفت و مرا با خود برد ،
دورتر و فراتر از تمام عاشقان ،
….به ابتدا ، به آغاز …، به ازل …
به عشق و آرام محض ..
به تو !

F l o w e r
28-05-2011, 18:35
یکی بــــ ود یکی نَبود

غیــــ ر از خـــــ ــــ ـدا هیچکس نبــــود!
.

.

.
و حــــالا هَمه هَستنــــد

جُز خدایی کــِ جایش خالی ست !!

F l o w e r
28-05-2011, 18:53
تمــــــ ام قـرض های گوشـَم را
پرداخـت کـرده ام ..
دیگر گوشم بدهکار کسی نیستــــــ ــــ ــ ..

hamid_diablo
28-05-2011, 19:08
كوه با نخستين سنگ ها آغاز می شود

و انسان با نخستين درد
در من زندانی ستمگری بود
كه به آواز زنجيرش خو نمی كرد

و من با نخستين نگاه تو آغاز شدم...

Pessimist
28-05-2011, 19:18
دوستت می دارم

با قلبم بازی می کنی

و من

بازهم

عاشق می شوم

و تو ادامه می دهی

و من به دنبال تو

هنوز هم دوستت دارم

و هنوز هم حست می کنم



برای تویی که هرشبت برای من است

دوستت دارم

nab nab
28-05-2011, 19:41
سیب سرخ من

چقدر زیباست

سیب سرخم

دوست دارم آنرا تقسیم كنم

با بچه های همسایه

یا با تمام بچه هایی

که تا به حال سیب سرخی گاز نزدند

!!!! اما؟

سیب سرخ كوچك است

Pessimist
28-05-2011, 21:47
من از سواحل خطوط ظلمت فریاد می کشم
خا کسترم را در قطره ای کن
با دریایی از اندوه
مر ا لبریز کن
تا صبحی دیگر
طلوعی دیگر ……………….

attractive_girl
29-05-2011, 11:45
آبی باش ، مثل آسمان ... تا عمری به هوای تو سر به هوا باشم !

Maryam j0on
29-05-2011, 12:07
شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!

و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند ...

که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!

Lady parisa
29-05-2011, 12:37
کاش دهخدا می دانست

دلتنگی ...

اشک ....

فاصله ....

بی وفایی....

تعریفش فقط دو حرف است "تـــو"

F l o w e r
29-05-2011, 14:06
از مــاضی ها و مضـــارع ها خسته امــــ ــ ـ

دلـَــم برای یکــ ــ حــال ساده ی تــو را دیدن تنگــ ــ استــ ..

Pessimist
29-05-2011, 15:01
باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.
می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به خورشید ترانه ، رو به سوی شادکامی .
می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،
بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ، لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها ، مرده در این سوگواری…

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند

غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟

Pessimist
29-05-2011, 20:01
لمس کن کلماتي را که برايت مي نويسم

تا بخواني و بفهمي چقدر جايت خاليست ...

تا بداني نبودنت آزارم مي دهد ...

لمس کن نوشته هايي را که لمس ناشدنيست و عريان ...

که از قلبم بر قلم و کاغذ مي چکد

لمس کن گونه هايم را که خيس اشک است و پُر شيار ...

لمس کن لحظه هايم را ...

تويي که مي داني من چگونه عاشقت هستم

لمس کن اين با تو نبودن ها را لمس کن ...

هميشه عاشقت ميمانم

دوستت دارم اي بهترين بهانه ام

amir_r1386
30-05-2011, 07:40
سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز...

F l o w e r
30-05-2011, 08:55
مِهربانیـَم را چـِنان گـِریاندَند کــِ بوی نـا گرفتـــ ـ

نامهربـــان شـُدمـــ ـــ ـ ..

Maryam j0on
30-05-2011, 08:59
بعضــــــــی وقـــــــت ها فکــــــر می کنــــم

تمـــــــامـــ خاطــــ ـــــ ـــــراتــــت را فرامــــــــوش کــــرده امــ . . .

هر چــــهـ سعــــی می کنــــم با Recoveri بــــاز گردانمشـــــــان ، نمی شـــــــود

راســــــت گفته اند از دل بــــــرود ، هر آنــــــکه از دیـــــده برفــــت . . . . . / . !


( خــــودمـــ )

پ.ن : می دونم چندان جالب نیست !!! : (

Eshghe_door
30-05-2011, 09:50
مــ ـثل ســ ـتــ ـاره بــ ـاش تــ ـو زندگیــ ـم

کــ ـه هرجایــ ـی باشــ ـم

بتونــ ـم همیشــ ـه روی آســ ـمون دلــ ـم ببینمــ ـت...

حتــ ـی اگــ ـه بــ ـه دورتریــ ـن نقطــ ـه ی دنیــ ـا هــ ـم رفتــ ـم

بــ ـازم ازون بــ ـالا بهــ ـم چشمــ ـک بزنــ ـی

و بــ ـدونم کــ ـه دارمــ ـت

هرچنــ ـد از دور...

"خودم"

Pessimist
30-05-2011, 11:51
همیشه بر سر دوراهیم

یک راه به تو می رسد

و یک راه به تنهایی !

همیشه ترا بر می گزینم

و می رسم به

تنهایی ...

Maryam j0on
30-05-2011, 12:24
تقصیر من نیست
بعضی آدمها شبیه توأند
ناچارم می كنند
برگردم
دوباره نگاه كنم
و باز
شبیه سرباز شکست خورده ای
که تمام زندگی اش را
جنگ بلعیده
به دوردست خیره شوم!


سایه . ر

F l o w e r
30-05-2011, 13:47
مـُـرور میــــ کنـَم ..

خاطِراتِـمـــان را

امـــــا مَگر ..

کـُپـــی برابـَـر اَصـــل میشــَـــوَد ؟!

Pessimist
30-05-2011, 18:20
من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

Lady parisa
31-05-2011, 13:47
تا به حال

لای یک عالمه کتاب

عشقبازی کرده‌ای؟

جوری بوست می‌کنم

نه!

جوری نفست می‌کشم

که کتاب‌ها بریزد.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Pessimist
31-05-2011, 19:57
از خانه می‌آیم برون

در این شب تاریک مرگ

در کوچه‌ها گم می‌شوم

شاید ترا پیدا کنم



تو پیش از اینها رفته‌ای

از کوچه‌های خاطره

در خاطرم جا مانده است

یاد تو چون افسانه‌ای



پشت سر هم سایه‌ها

از کوچه‌ها رد می‌شوند

کو سایه‌ای از یاد تو

تا راه بنماید به من



بن‌بست‌ها در راه من

چون رهزنان نیمه‌شب

دل را هراسان می‌کنند

ای کاش بودی پیش من



تنها و سرگردان و مست

در کوچه‌های عاشقی

دنبال رویا و سراب

یاد تو را گم می‌کنم



در انتهای کوچه‌ای

بیچاره و مست و خراب

شاید کسی پیدا کند

من را کنار یاد تو

Pessimist
01-06-2011, 05:06
آمد نشست پشت در خانه دلم

هی سنگ زد به شیشه ویرانه دلم

دل خسته بود از غم و کنجی نشسته بود

خون می‌چکید از سر دیوانه دلم

آنقدر زیر گوش دلم خواند حرف عشق

آخر شنید ناله مستانه دلم

دست مرا گرفت به میخانه‌ام سپرد

عمری است من که ساکن میخانه دلم

آخر چگونه با تو بگویم حدیث عشق

خاموش گشته است غزلخانه دلم

حالا که عشق از دل من رخت بسته است

مرگ آمده است پشت در خانه دلم

amour1
01-06-2011, 07:29
دلم خسته است زخمی دست های بی مروت تو که گاهی آنقدر سردند که مرا آتش میزنند...

fasen
01-06-2011, 12:16
از روزی كه

میخ نگاهت شدم

مدام بر سرم می كوبی !!

hamid_diablo
01-06-2011, 19:02
چقدر دلم
تنگ..

داشتن توست


به قربون


دو چشمون ِ سیاه

پشت ِ قابت!

Help118
02-06-2011, 03:16
سلام به همه ی عاشق و معشوقهای عزیز
این شعر رو به خودم تقدیم می کنم:

تو از من دور می گردی
و من از خاطرات خسته ی این شهر
خیال بی تو بودن را
گرامی چون تو خواهم داشت
و من تندیس غمهای بهارم را
به یاد خاطرات تلخ و شیرینت
به آهی ذبح خواهم کرد...

Pessimist
02-06-2011, 18:26
آن زمانها کز نگاه خسته مرغان دريايي
وز سکوت ظلمت شبهاي تنهايي
و هنگامي که بي او جان من چون موجي از اندوه ميشد
قطره اشکي دواي درد من بود
اين زمان آن اشک هم پايان گرفته
وان دواي درد بي درمان هم
ماتمي ديگر گرفته
آسمان ميگريد امشب
ساز من مينالد امشب
او خبر دارد که ديگر اشک من ماتم گرفته
او خبر دارد که ديگر ناله ام پايان گرفته

Maryam j0on
02-06-2011, 20:32
درد دارد وسط ِ جاده ای باشی

بی " همسفر " ،

بی " همراه " ،

بی کسی که پشتت باشد ؛

که دلگرمــــــت کند

و بگوید

برو من پشتت هستـــــــــــــــتم

دَرد دارد . . .

M3HRD@D
02-06-2011, 21:11
در این دنیا که ممنوع است پرواز

نداری جرات یک لحظه آواز

کجای آسمان مال من و توست

که می گویی:

کبوتر با کبوتر ،باز با باز....

Pessimist
03-06-2011, 10:57
طناب هایی
که ذکر خیرشان بود
از سیم های گیتار صدای تو
کنده شده اند
که این چنین
زبر و زخیم اند

طناب هم
گیج است...

Pessimist
03-06-2011, 19:59
دور مانده‌ام
از حس غریب دلدادگی ،
از هیجان هجوم کلمات
و از
شهوت خواستن

و غریبانه،
مانده‌ام با

مردانی
که از مردی به فاعل بودنش دل خوش کرده‌‌اند

و زنانی
که حس زیبای زنانگی‌شان در هجوم واژه فمینیست رنگ باخته

Help118
03-06-2011, 21:45
باران


ناگاه، مرگ
در آن بلند جای
بر کاغذ سفید پر و بال کفتری
با خون نوشت:
بارانِ ساچمه.


کامبیز صدیقی کسمائی

narges.
03-06-2011, 23:42
در جهان تا ميتواني ساده و يكرنگ باش
قالي إز صد رنگ بودن، زير پا افتاده است.

---------- Post added at 12:42 AM ---------- Previous post was at 12:38 AM ----------

ابر بارنده به دريا مي گفت: من نبارم تو كجا دريايي؟
در دلش خنده كنان دريا گفت: ابر بارنده، تو خود از مايي.

hamid_diablo
04-06-2011, 11:37
انگشت‌های من


می‌بارند

و نام تو

می‌رويد

Pessimist
04-06-2011, 11:41
من گمان میکردم........

دوستی همچو سروی سر سبز

چهار فصلش همچو آزادگی هست

من چه میدانستم.......

هیبت باد زمستانی است

من چه میدانستم......

Help118
04-06-2011, 13:48
آسمان بارانی است
ساعت دیواری، نیمه های شب را
تهنیت می گوید.

Maryam j0on
04-06-2011, 16:12
تو را در همه چیز

در گلبرگ های خشكیده ای لای كتاب

در تكه كاغذی مچاله توی كیف

در عكسی دور

از تابستانی سیاه و سفید

تو را

در اعداد یك شماره ی اشغال

در عقربه های یك ساعت كهنه

در صندلی های خالی یك پارك

تو را می بینم

...

در همه چیز های قدیمی

در همه چیزهای مشترك

جز در مردی كه روبرویم ایستاده ای.

Help118
04-06-2011, 16:31
گفت و شنود
در دست آسمان
شد باز چتر قرمز خورشید و ناگهان
رگبار درگرفت.

باران و آفتاب
زیباست.
نیست؟
هست.

آه ای قشنگ! نام تو آیا چه است؟
گفت
با ناز:
نوبهار.

Help118
04-06-2011, 18:28
آن را کـه جـفـا جـوسـت نـمی باید خواست



سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست



مــارا ز تــو غــیــر از تــوتــمــنــایـی نـیـسـت



از دوستــــ به جز دوستــــ نمی باید خواست

Hadi King
04-06-2011, 23:30
تقصیر تو نیست !

تقصیر من بود !

آن روز که عشق را در چشمانت خواندم

فراموش کردم که

این نیز بگذرد

...

Pessimist
05-06-2011, 11:34
رفتن نیست باید برویم
باید رفت
خیلی ساده . خیلی زود
از کجا به کجا...!
هیچکس نمی داند
و من هم پوچم و بیهوده
و شقایق ها همه مرده اند
من مانده ام و زندگی
و باید رفت
خیلی ساده. سر به زیر!!!

hamid_diablo
05-06-2011, 12:13
موجود بی آزاری هستم
کار می کنم
قصه می خوانم
شعر می نویسم
و گاهی
دلم که برایت تنگ می شود
تمام خیابانها را
با یادت پیاده می روم

Pessimist
05-06-2011, 20:03
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن
ببين هم گريه هام از عشق .چه زندوني برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهاي بي خونه
لالايي ها ديگه خوابي به چشمونم نمي شونه
يكي با چشماي نازش دل كوچيكمو لرزوند
يكي با دست ناپاكش گلاي باغچمو سوزوند
تو اين شب هاي تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهايي داره مي باره از هر سو
خداحافظ گل مريم .گل مظلوم پر دردم
نشد با اين تن زخمي به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از اين فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم
نمي دوني چه دلتنگم از اين خواب زمستوني
تو كه بيدار بيداري بگو از شب چي مي دوني
تو اين روياي سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازيچه اي بودي . تو دست سرد اين مردم
خداحافظ گل پونه . كه باروني نمي توني
...طلسم بغضو برداره .از اين پاييز ديوونه خداحافظ .....!

Help118
05-06-2011, 22:01
سردم شده است.
سر را به روی سینهٔ من بگذار.
ای از برای حس غریبِ دو دست من
گرمای آفتاب!

sara_girl
06-06-2011, 09:06
ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !
يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد کشيد
ودر آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد
زير پاهامان ريخت ،
تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داري و من
هر شب و روز ،
آرزويم ، همه خوشبختي توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
کارآن هايي نيست ، که خدا را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزي، مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات ، از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او هماني است که در تار ترين لحظه شب، راه نوراني اميد
نشانم مي داد ...
او هماني است که هر لحظه دلش مي خواهد ، همه زندگي ام ،
غرق شادي باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معني خوشبختي ،
بودن اندوه است ...!
اين همه غصه و غم ، اين همه شادي و شور
چه بخواهي و چه نه ! ميوه يک باغند
همه را با هم و با عشق بچين ...
ولي از ياد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاري است پر از ياد خدا
و در آن باز کسي مي خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟

hamid_diablo
06-06-2011, 10:39
تو که به دنیا آمدی

خدا، آینه را هم آفرید

حالا بعد از تو

خودت قضاوت کن

حالِ ما را !

---------- Post added at 11:39 AM ---------- Previous post was at 11:34 AM ----------

من به تنهایی خود چندی است عادت كرده ام
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا به حقیقت چه كسی با چه كسی خواهد گفت
و گاه به آن می اندیشم
كه كمی قبل تر از مرگ خودم خبر فوت دلم را چه كسی به تن خسته و مجروح تر از چشم ترم می گوید

M3HRD@D
06-06-2011, 12:10
تویــــــی که مرا در سقوط میبینیــــــ

تا به حــــــال اندیشیده ای که شاید، تو خود وارونه ایستاده ایــــــ ؟

Pessimist
06-06-2011, 12:29
چقدر فاصله اينيجاست بين آدم ها

چقدر عاطفه تنهاست بين آدم ها

كسي به حال شقايق دلش نمي سوزد

و او هنوز شكوفاست بين آدم ها

كسي به خاطرپروانه ها نمي ميرد

تب غرور چه بالاست بين آدم ها

و ازصداي شكستن كسي نمي شكند

چقدر سردي وغوغاست بين آدم ها

ميان كوچه دل ها فقط زمستانست

هجوم ممتد سرد ماست بين آدم ها

زمهرباني دل ها دگر سراغي نيست

چقدر قحطي روياست بين آدم ها

كسي به نيت دل ها دعا نمي خواند

غروب زمزمه پيداست بين آدم ها

و حال آينه را هيچ كس نمي پرسد

هميشه غرق مدا راست بين آدم ها

غريب گشتن احساس درد سنگيني ست

و زندگي چه غم افزارست بين آدم ها

مگر كه كلبه دل ها چقدر جا دارد؟

چقدر راز و معماست بين آدم ها

سلام آبي دريا بدون پاسخ ماند

سكوت ، گرم تماشاست بين آدم ها

چه ماجراي عجيبي ست اين تپيدن دل

و اهل عشق چه رسواست بين آدم ها

چه مي شود همه از جنس آسمان باشيم؟

طلوع عشق چه زيباست بين آدم ها

ميان اين اين همه گل هاي ساكن اينجا

چقدر پونه شكيباست بين آدم ها

تمام پنجره ها بي قرار بارانند

چقدر خشكي و صحراست بين آدم ها

و كاش صبح ببينم كه باز مثل قديم

نياز و مهر و تمناست بين آدم ها

بهار كردن دل ها چه كار دشواريست

و عمر شوق،چه كوتاست بين آدم ها

ميان تك تك لبخندها غمي سرخ ست

و غم به وسعت يلداست بين آدم ها

به خاطر تو سرودم چرا كه تنها تو

دلت به وسعت درياست بين آدم ها

Lady parisa
06-06-2011, 12:59
ز تلخی سکوتت من چه گویم

همان بهتر که از غم ها نگویم

تو کاری کرده ای با بی وفایی

دگر از عشق خود با کـــس نگویم

sara_girl
06-06-2011, 14:50
آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی ماه است که او را پایبند می کند

sara_girl
06-06-2011, 14:55
اندر میان مه
کنار سایه های سرد
در جاده ای بی انتها
راه می روم ...
در این سکوت تلخ
در صحنه ای غریب
بی کس، غمین
بی بهانه راه می روم.
فریاد زندانی بغض و سکوت شب
سرها به زیر، پچ پچه ها در عمق تب
کنون چه سان ناگه به این راه می روم؟
رنگ فضا سیاه
ستاره ای ولی نمرد
ما چرا ...
سوگوار راه می روم؟
محکوم و بی گناه
مصلوب راه خویش
سوی افق،خسته
به ناگاه می روم ...
آنک زمان رسید؛
به پایان کار خویش
من بی دل و غریبه در قلب این زمین
سرد و تکیده و بی صدا راه می روم...
دریاب که رسیده ام
اکنون به انتها
یارب بگو ازچه
در این راه می روم ... ؟

Lady parisa
06-06-2011, 15:11
باز هم مثل هميشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض ميخورم

عمريست لبخندهاي لاغرم را در دل ذخيره ميکنم باشد

براي روز مبادا!

Help118
06-06-2011, 17:03
من حرف می زنم
با هر چه در اتاق من دلشکسته هست،
یا در اتاق نیست.

ای آفتاب گرم!
ای نغمه های تازه تابستان!
ای پرده های توری رنگارنگ!
ای تیک تاک ساعت دیواری بزرگ!
ای بازوی کثیف خیابان دور دست!
ای خانه ها و ای همهٔ کوچه های گیج!
آن واژه ای که درد مرا بازگو کند
چون در کتاب حافظهٔ من نوشته نیست
افسوس می خورم
افسوس می خورم.

من تشنهٔ شنیدن یک خنده، یک سلام ...
من تشنهٔ نوازش یک دست مهربان...

Pessimist
06-06-2011, 18:40
هنگامی كه آوازه كوچت
بی محابا در دل شب می پيچد
سكوت
داغی است بر زبان سايه ها
باز هم يادت
شرری می شود بر قامت باران های اشک
اين جا ميان غم آباد تنهايی
به اميد احيای خاطره ای متروك
روزها گريبان گير آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....

F l o w e r
06-06-2011, 22:26
تـــو را خـــودَم چشــ م زدم
بـَس کــِ نوشتمتــــــ ــــ ــ میــانِ
شعــرهایـَـــم ..
بی آنکـه اسپنــد بچــرخـانـَــ م
در میــان واژه ــها ..

F l o w e r
06-06-2011, 22:33
بفرمــ ــایید

یکــــــــــ فِنجـــــ ـــان خــــاطـِـ ــره

تلــــــــخ مے خــــــــورید

یــــــا بـــا شِکــ ـــر دروغ شیریـــنَش کــُـنــ ــــم ؟!!

Lady parisa
07-06-2011, 09:57
امشبــ کـ آمدۓ در ـخوابـم

یادتـ نرود ـبوسه ـهاۓ گرمتــ را برایم

تـُهفه بیاورۓ

اصلا این بـار کـ بیایۓ

دیگـر یک لحظه ـهم

دستــ هایتـ را رـهـا نمۓ کنم

این بار مۓ برمت جایۓ

کـ خدا هم دستش بـ ِهمان نـرسد

آنـ وقتـ تـ ُ همیشه در ـکنارم خواهۓ مــاند

بدون وا ـهمه اۓ از رفتنتــ ...

فقط من و « تــ ُ »

فقط بگذار یک بــار دیگر رویاۓ

بــا تـُ بودنم را حس کنـم

فقط یک بــار . . .

hamid_diablo
07-06-2011, 11:18
بیهوده نیست

که بیهوده می‌گویم


وقتی بیهوده باشی

بیهوده زندگی می‌کنی

و بیهوده خواهی مُرد

Pessimist
07-06-2011, 12:18
اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم...

اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم...

اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم...



اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم...

Puneh.A
07-06-2011, 18:20
وقتی دلی نمی تپد

قلمی خشک می شود

و شعر می پژمرد

انبوه اندهان از یاد می روند

و جمله خاطرات بر باد می روند

در باغ کوچه های میعادگاه

دیگر کسی به انتظار کسی نیست

آنچه باز می ماند

درد بخیه است

که پس از التیام

آغاز می شود

amour1
07-06-2011, 19:28
گفتنی ها کم نیست، من و تو کم گفتیم
مثل هزیان دم مرگ، از آغاز ، چنین در هم و بر هم گفتیم
چیدنی‌ها کم نیست، من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق، روی دار قالی، بی‌سبب حتی، پرتاب گل سرخی را ترسیدیم

hamid_diablo
07-06-2011, 20:09
تلاش برای نگه داشتن آنچه نگه داشتنی نیست

به فرو ریختنش می انجامد

همانند دانه های های شن

از میان انگشتان…

حنّانه
07-06-2011, 22:50
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیدهٔ شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست

Lady parisa
08-06-2011, 08:07
نفس نمی کشد هوا ، قدم نمی زند زمین / سکوت می کند غزل ، بدون تو یعنی همین

sara_girl
08-06-2011, 09:05
بگو از شب چی می‌دونی تو که دستات پر از پوله
تو که آهنگ تنهایی توی گوشات نمی‌خونه
چرا کوری نمی‌بینی که بارون داره می‌تازه
یکی آواره و تنها توی دست خیابونه
بگو از شب چی می‌دونی آهای سردرگم بی‌بغض
که وقتی سایه‌ها پُر شه دیگه ترانه داغونه
تو به دنیای پرمهری که دستاتو گرفت خوش باش
ولی یه گوشه‌ی دنیا همیشه خونه زندونه
بگو از شب چی می‌دونی همیشه مستِ از قدرت
که کشتن در غل و زنجیر استبداد، آسونه
همه می‌میرن از تبعیض و تو مُردی از اون اول
چقدر تکراریه تاریخ، تو این دنیای وارونه
دیگه صبحی نمی مونه که تو سوار ابرا شی
ببین حقیقت تلخو، چه ویرونه، چه ویرونه
بگو از شب چی می‌دونی همون شبی که تو راهه
چنون تاریک و بی‌روحه می‌شی دیوونه، دیوونه!
بگو از شب چی می‌دونی آهای سردرگم بی‌بغض…

sara_girl
08-06-2011, 09:31
این سطر


یا سطرهای بعد

نقطه ای می آید

که پایان تمام حرفهاست.



در قاب غمگین پنجره

موهای خسته و

پیراهن سیاه دخترکی که دور می شود

دور می شود

دور می شود



در قاب غمگین پنجره

نقطه ای سیاه

دور می شود

نقطه ای

که پایان تمام حرفهاست.

---------- Post added at 11:31 AM ---------- Previous post was at 11:27 AM ----------

می بافم


شال گردنی از سکوت

در برابر

سرمای فریادهایت...

amour1
08-06-2011, 09:34
قلبم لرزه خیز ترین
شهر دنیا می شود
وقتی که چشمانت
را بر آن می اندازی...

sara_girl
08-06-2011, 09:48
چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.

چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.

چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.

چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.

چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.

چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………

---------- Post added at 11:48 AM ---------- Previous post was at 11:46 AM ----------

تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم

و در اضطراب گلبوته های جدایی ,

چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر عشق , آذین می بندم .

به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم , آشیان کردی

و بر تاروپود تنم حروف عشق را ترنم نمودی .

پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت
هنوز در من شمعی روشن است .

و من…

در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام

تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان

تو تجلی کند ….!!!

hamid_diablo
08-06-2011, 11:18
علاقه‌مندی‌های من پیشرفت کردند

حالا دیگر فحش‌هایت را هم

دوست دارم...

Pessimist
08-06-2011, 13:19
اگر چه خاطره ي سفره رايگان شده است

براي مردم من نان شب گران شده است

تعجبي نداشت خدا هم از آسمان آمد

رسيد و گفت كه اين شعبده چه سان شده است

ميان كوچه دو زن گيسوان هم چيدند

خودم شنيدم از آن دو بهانه نان شده است

Maryam j0on
08-06-2011, 14:24
از پروژکتورهای روز و شب ،

از سکانس های تکراری زمین ، خسته ام!!!

دریا را تا می کنم

می گذارم زیر سرم ...

زل می زنم

به مقوای سیاه چسبیده به آسمان ،

و با نوار جیرجیرک به خواب می روم ...

نوار را که برگردانند ،

خروس می خواند .

Maryam j0on
08-06-2011, 14:32
این سطر


یا سطرهای بعد

نقطه ای می آید

که پایان تمام حرفهاست.



در قاب غمگین پنجره

موهای خسته و

پیراهن سیاه دخترکی که دور می شود

دور می شود

دور می شود



در قاب غمگین پنجره

نقطه ای سیاه

دور می شود

نقطه ای

که پایان تمام حرفهاست.




این شعر "گروس عبدالملکیان" هستش ... از کتاب ِ "رنگ های رفته دنیا"

اولا فکر نمی کنم گروس عبدالملکیان چندان گمنام باشه
ثانیا تو انجمن یه تاپیک اختصاصی برای گروس عبدالملکیان داریم :


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

F l o w e r
08-06-2011, 17:19
قــَـلــبم را عــَــــصَب کـــِــــــشــــــــی کرده ام !!

دیگـَر نه از ســَـــــــردی نگـــــــــاهی می لَرزَد ..

و نـَه از گرمــــــــی آغوشــــــــی مــــــــی تپد ..

F l o w e r
08-06-2011, 17:25
دست بـــــ ِ سر مـے کنمـــــ ثانیــه ـها را ؛

دلمـــــــــــ ـــــــ ـــ ..

یکــــ اتفــاق ِ ناخوانده مـے خواهــد ..

حنّانه
08-06-2011, 18:50
پس از لحظه های دراز
بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید
و نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند.
و هنوز من
ریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودم
که براه افتادم.
پس از لحظه های دراز
سایه دستی روی وجودم افتاد
ولرزش انگشتانش بیدارم کرد.
و هنوز من
پرتو تنهای خودم را
در ورطه تاریک درونم نیفکنده بودم.
که براه افتادم.
پس از لحظه های دراز
پرتو گرمی در مرداب یخ زده ساعت افتاد
و لنگری آمد و رفتش را در روحم ریخت
و هنوز من
در مرداب فراموشی نلغزیده بودم
که براه افتادم
پس از لحظه های دارز
یک لحظه گذشت:
برگی از درخت خاکستری پنجره ام فرو افتاد،
دستی سایه اش را از روی وجودم برچید
و لنگری در مرداب ساعت یخ بست.
و هنوز من چشمانم را نگشوده بودم
که در خوابی دیگر لغزیدم.

Pessimist
08-06-2011, 19:16
نفسهایم به شماره افتاده

حالا کوچکترین صدایی در گوشم زمزمه ای آشنا دارد

کلمات مبهم شدند. این واژه چیست؟!

خدایا کجا هستم؟

این چاهی است تاریک یا که تیرگی شبهاست که به چشم من نا آشناست!

sara_girl
08-06-2011, 21:19
تکیه به شونه هام نکن ، من از تو افتاده ترم

ما که به هم نمی رسیم ، بسه دیگه بذار برم

کی گفته که به جرم عشق یه عمری پرپرت کنم

حیف تو نیست کنج قفس چادر غم سرت کنم

من نه قلندر شبم ، نه قهرمان قصه ها

نه بنده حلقه به گوش ، نه ناجی فرشته ها

من عاشقم همین و بس ، غصه نداریم بی کسیم

قشنگی قصه ماست اگه به هم نمی رسیم

sara_girl
08-06-2011, 21:24
نگو، نگو قصه نگو * قصة سربسته نگو
از شب خاموش صدا * شاعر دلخسته نگو
قصة سربسته نگو * شعر تو فرياد منه
درد من و تو مشترك * زخم تو همزاد منه
گريه نكن، گريه نكن * گريه هميشه بي صداس
وقتشه فرياد بزني * شعر تو رنگ خون ماس
ما همه مون يك نفريم * بايه سكوت, با يه صدا
اما اسير سرنوشت * با هم غريب، از هم جدا
هيشكي به فكر هيشكي نيس * اسير خود شديم و بس
اسير تو ،اسير من * اسير اين همه قفس
حيفه پرنده باشي و * بال و پر تو وا نشه
اين همه تو،اين همه من * حيفه بميره ،ما نشه

sara_girl
08-06-2011, 21:29
مقصر نبودی
عاشقی یاد گرفتنی نیست
هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد
عاشق که بودی
دستِ کم
تشری که با نگاهت می زدی
دل آدم را پاره نمی کرد
مهم نیست
من که برای معامله نیامده ام
اصل مهم این است
که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند
وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای
نوشتن
فقط بهانه ای است که با تو باشم
اگر چه
این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند .

sara_girl
08-06-2011, 21:36
تولدی دیگر

همه ی هستی من آیه ی تاریکی ست

که تو را در خود تکرار کنان

به سحرگاه شکفتن ها و رستن ها خواهد برد

من در این آیه تو را آه کشیدم آه

من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم

حنّانه
08-06-2011, 22:15
در دو چـشـمـش گـنـاه مـی خـنـدید ***** بــر رخــش نــور مــاه مــی خــنـدیـد

در گـــذرگـــاه آن لـــبـــان خــمــوش ***** شــعــلــه ای بــی پـنـاه مـی خـنـدیـد

شــرمــنــاک و پــر از نــیــازی گـنـگ ***** بـا نـگـاهـی کـه رنـگ مـسـتـی داشت

در دو چشمش نگاه کردم و گفت : ***** بــایـد از عـشـق حـاصـلـی بـرداشـت

ســایـه ای روی سـایـه ای خـم شـد ***** در نــــهــــانـــگـــاه رازپـــرور شـــب

نــفــســی روی گــونــه ای لــغــزیــد ***** بـوسـه ای شـعـلـه زد مـیـان دو لـب

Pessimist
09-06-2011, 11:35
جـا نـمی‌شود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن
گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرت را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن
در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمی‌کـشم
بیــش از آ‌نـچه خـواستی نـمی‌پـرم،‌ قـبول کن

sara_girl
09-06-2011, 12:34
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم


امروز هم گذشت


با مرور خاطرات دیروز


با غم نبودنت..و سکوتی سنگین


و من شتابان در پی زمان بی هدف


فقط میروم ..فقط میدوم


یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما


گرمی مهر تو را میخواهند


غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند


میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی


صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی


فقط صدایی مبهم


قول داده بودی برایم سیب بیاوری


سیب سرخ خورشید


سیب سرخ امید


یادت هست؟؟؟


و رفتی و خورشید را هم بردی


و من در این کوچه های تنگ و تاریک


سرگردانم و منتظر


برگی از زندگی ام را ورق میزنم


امروز به پایان دفترم نزدیکم...

Pessimist
09-06-2011, 18:35
گاه با خود می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید
وزمانیکه خبر مرگ مرا می شنوی
رویت را کاشکی می دیدم
شانه بالازدنت را بی قیدو تکان دادن دستت را
که عجب عاقبت مرد
مهم نیست زیاد!
ودر این هنگام با خود می اندیشم
چه کسی باور خواهد داشت جنگل جان مرا اتش عشق تو خاکستر کرد!

sara_girl
09-06-2011, 18:42
زير بارون راه نرفتي
تابفهمي من چي ميگم
تو نديدي اون نگاه رو
تا بفهمي از كي ميگم
چشماي اون زير بارون
سر پناه امن من بود
سايه بون دنج پلكاش
جاي خوب گم شدن بود
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود

hamid_diablo
09-06-2011, 20:11
قفل که نمی دانست

وقتی که بسته شود

یعنی خداحافظ

او داشت زندگی اش را می کرد…

sara_girl
10-06-2011, 13:15
دریا مرا باور کن !
مرا بفهم !
حتی اگر شده ...
... مرا ببلع !
من در کناری مانده ام !

---------- Post added at 03:15 PM ---------- Previous post was at 03:12 PM ----------

هر روز عصر
مرد اسباب بازی فروش
رد دستان کودکانه را
از شيشه ويترين
پاک مي‌کند ..

fasen
10-06-2011, 14:46
تو حرفت را بزن ...

چکار داری که باران نمی بارد !

اینجا سالهاست که دیگر ، به قصه های هم گوش نمی دهند !

دست خودشان نیست

به شرط چاقو به دنیا آمده اند!

و تا پیراهنت را سیاه نبینند

باور نمی کنند ، چیزی از دست داده باشی !!

Maryam j0on
10-06-2011, 18:09
تو حرفت را بزن ...

چکار داری که باران نمی بارد !

اینجا سالهاست که دیگر ، به قصه های هم گوش نمی دهند !

دست خودشان نیست

به شرط چاقو به دنیا آمده اند!

و تا پیراهنت را سیاه نبینند

باور نمی کنند ، چیزی از دست داده باشی !!



سلام

خسته نباشید

شعر قشنگیه فقط حیف که تکراریه ( -ـــ- ) :


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

+

چه تلـــخ و پــُـــر تکــــرار است

لــَـــمس ِ گرمـــــای حضــــوری کــــهـ

زود تــــ ــــ ـــــو را بــــهـ آغـــوش ِ سرد تنهایــی می سپــــارد . . .


"نیوشا پارسا"

Maryam j0on
10-06-2011, 21:02
بــــــــــاران ِ عجیبیـــســـــت

شایـــ ـــــد

جایـــ ـــــی

دریـــ ــــایی

بر بـــ ــــ ــــاد رفتــه باشـــــد . . . . . / . !

Pessimist
10-06-2011, 21:56
خواب بودم خواب دیدم مرده ام
بی نهایت خسته و افسرده ام

تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لهد را گل گرفت

رویه من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشت ناک بود

بالشش زیر سرم از سنگ بود
غرق ظلمت سوتو کورو تنگ بود

هر که امد پیش حرفی راندو رفت
سوره حمدی برایم خواندو رفت

خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد

نه رفیقی نه شفیقی نه کسی
ترس بودو وحشت و دلواپسی

sara_girl
11-06-2011, 09:22
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو
پرواز کرد و چون مرغی رها شکست
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی........ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست!

---------- Post added at 11:22 AM ---------- Previous post was at 11:18 AM ----------

کفش من خسته نشو مقصد همین دورو براس
کفش من غصه نخور خدا همیشه اون بالاس

کفش من خاکی شدی خوب میدونم ، مثل دلم
خسته و داغونو پارس ، آخه از کدوم بگم ؟

عمریه همنفسه هر چی سواره بی کسه
خودشو گول میزنه که شاید اون روز برسه

روزی که دنیا فقط پر از خوبی باشه و بس
روزی که کنده بشن از تو دلامون خارو خس

آره سراب نیست دلکم ، وجود داره چنین روزی
ولی تا رسیدنش باید همینجور بسوزی

کفش من ، هیچکسی ارزش تو رو نفهمیده
آخه هیچکس پاهاش از سنگریزه ها نرنجیده

کفش من باهام بمون حالا که اینجا بی کسم
لا اقل بمون باهام تا آخر این نفسم

کفش من قول بده تا وقتی که همراه منی
خودت و نذاری هیچوقت رو دل هیچ آدمی

Hadi King
11-06-2011, 10:58
بی حوصلگی هايم را ببخش

بداخلاقی هايم را فراموش كن

بی اعتنايی هايم را جدی نگير

در عوض

من هم تو را می بخشم

كه سبب همه ی اينهايی !

...

Pessimist
11-06-2011, 13:03
شانه های تو
همچو صخره های سخت و پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه میکشد چو آبشار نور
شانه های تو
چون حصار های قلعه ای عظیم
رقص رشته های گیسوان من بر آن
همچو رقص شاخه های بید در کف نسیم
شانه های تو
برجهای آهنین
جلوه شگرف خون و زندگی
رنگ آن به رنگ مجمری مسین
در سکوت معبد هوس
خفته ام کنار پیکر تو بی قرار
جای بوسه های من بر روی شانه هات
همچو جای نیش آتشین مار
شانه های تو
در خروش آفتاب داغ پر شکوه
زیر دانه های گرم و روشن عرق
برق می زند چو قله های کوه
شانه های تو
قبله گاه دیدگان پر نیاز من
شانه های تو
مهر سنگی نماز من

hamid_diablo
11-06-2011, 20:03
غنچه های پژمرده , همگی خم شده از سرد خزان

و شمیم گل خوشرنگ گذشت بوی نفرت می داد

این همان پاییز است , پادشاه همه فصل

قصه غصه عشق برایم می گفت

پاییز با همه دلگیری گاه چه شیرین است

و چه خوش باشد اگر فصل خزان عمری داشت

من همیشه تنها به تو می اندیشم ...

Pessimist
11-06-2011, 21:05
با دست بر دستم زدم
اما نشد
با مشت بر پشتم زدم
اما نشد
از ته قلبم صدا بر عقده ي قلبم زدم
اما نشد
اين غم بي خانمان از قلب من خارج نشد

عاقبت از فرط غم
دست دامن چشم شدم
آنگه آسوده از درد و غم
از هواي سرد و چرک آلود غم
.
.
.
پس خداي بي نياز و اي کبير
نعمت زيباي اشکم را نگير

sara_girl
11-06-2011, 21:47
کاشکه به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت

Pessimist
12-06-2011, 11:33
آدمك آخر دنياست بخند
آدمك مرگ همينجاست بخند


آن خــدايي كه بزرگش خوانـدي
به خدا مثل تو تنهاست بخنــــد


دستخطي كه تو را عاشق كرد
شوخي كاغذي ماست بخنــــد


فكـر كـن فكـر تو ارزشـمند اسـت
فكر كن گريه چه زيباست بخنــــد


صبح فردا به شبت نيست كه نيست
تازه انگار كه فرداست بخنــــد


راسـتي آن چـه بـه يـادت داديـم
پر زدن نيست كه درجاست بخنــــد


آدمك نغمه آغاز نخوان !!
به خدا آخر دنياست بخنــــد . . .

Maryam j0on
12-06-2011, 13:19
این سه نقطه را برای تو گذاشته ام

همیشه اینها نشانه ی سانســــــور نیست

هزار حرف و تصویر و خاطره در آن خوابیده

مثل من که وقتی نگاهت می کنم سه نقطه بیشتر نمی بینم :

تــــــو ، مــــــــن و خــــُـــــدا !!!



"عباس معروفی"

Pessimist
12-06-2011, 13:26
از بارش مداوم باران دلم گرفت

از حال و روز فصل زمستان دلم گرفت

از خش خش عبور در این فصل بی کسی

وقتی شکست برگ درختان دلم گرفت

بغضی غریب در دل من ریشه کرد و بعد

از قار قار شوم کلاغان دلم گرفت...

Maryam j0on
12-06-2011, 14:12
تازگی هــــــــا

تصویر خاطراتت در ذهنم برفکــــــــــی شده

بس که هر بار آنتن احساساتم را

به یـــــک طرف تنظیم کرده ام . . .

Lady parisa
12-06-2011, 14:32
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم . . .

حنّانه
12-06-2011, 15:37
رگبار
تازه شکفته بود
بر شاخه های خانه دوصد گل که
ناگهان
رگبار درگرفت.

امسال نیز
یک سیب سرخ را
روی درخت خانه نمی بینم...

Pessimist
12-06-2011, 17:42
سقوط !

گاهي احساس مي كني

تنها تو، تنها تو

در متن تاريخ اضافه هستي

آن گاه

دلت مي خواهد

از بلند ترين ساختمان شهرتان بالا بروي

و با چتري كه نداري سقوط كني

و ايمان داري

نقشي كه از جسد له شده ات

بر روي خاك حك مي شود

تو را تا ابديت

در ذهن ِ زمين

ماندگار مي كند...

new life
12-06-2011, 20:56
هر کسی از این دنیا چیزی برداشت

من می خوام از دنیا دست بردارم...

hamid_diablo
13-06-2011, 11:17
دور ميز قهوه‌ای
تا شب
تا ته كشيدن
سيگار و قهوه و حرف٬
می‌نشينيم.
می‌نشينيم و
افسردگی‌های‌مان را قسمت می‌كنيم؛
چنان مساوی
كه به هركس چيزی نمی‌رسد
از هيچ چيز

Pessimist
13-06-2011, 13:49
ماهی همیشه تشنه ام

در زلال لطف بیکران تو.



می برد مرا به هرکجا که میل اوست



موج دیدگان مهربان تو


زیر بال مرغکان خنده هات


زیر آفتاب داغ بوسه هات



ای زلال پاک!



جرعه جرعه جرعه می کشم تو را به کام خویش


تا که پر شود تمام جان من ز تو!



ای همیشه خوب!


ای همیشه آشنا!



هر طرف که می کنم نگاه


تا همه کرانه های دور


عطر و خنده و ترانه می کند شنا


در میان بازوان تو!



ماهی همیشه زنده ام


ای زلال تابناک!




یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی

ماهی تو جان سپرده روی خاک!

s@lome
13-06-2011, 17:07
بی تو ، پیچکی گم شده در دشتم

بی درختی برای تکیه

بیا ساقه ای باش مرا

دل این

پیچک خسته

تنها به تو خوش بود.

4MaRyAm
13-06-2011, 17:29
الا که رفته ای
سر می گذارم بر شانه ی همه ی نیلوفرانی
که امسال بی تو گریسته اند.

گریسته اند و بی تو نزیسته اند.
حالا که رفته ای
بهانه ی خوبی است
برای باران
تا بیاید
کنار سفره بنیشیند

و بشقاب سوم را پر کند
حالا که رفته ای
گمان نمی کنم برگردد
پرنده ای که فقط

از دست تو دانه بر می چیند و
در کلمات تو پرواز می کرد.
حالا که رفته ای
هیچ راهی
مرا به جایی نمی برد
در حافظه ام می چرخم

همه کلید ها را گم کرده ام
حالا که رفته ای
شعری می نویسم
برای گل های مریم
شعری می نویسم
برای مرگ
شعری می نویسم

برای دیداری که اتفاق نمی افتد.

vahidhgh
14-06-2011, 02:20
من اینجا با فکر تو می کشم لحظه ها را
تو آنجا به یادت می آوری خاطره ها را
هر دو با همیم اما هر کدام با یک روش
هر کدام هر طوری کم می کند این فاصله ها را

از خودم

Pessimist
14-06-2011, 11:44
گوشه گوشه های تهرون هر کجا که پا ميذارم
می بينم از تو و تهرون هزار تا خاطره دارم

روی اون نيمکت آبی گوشه پارک که میشينم
تو رو مثل اون قديما کنار خودم می بينم

تو کجایی که من تنهای تنهام
تو کجایی من اون روزا رو می خوام
با يه بارونی کهنه توی مه ميرم و ميرم
از همه مردم تهرون سراغ تو رو می گيرم

همه کوچه های شهرو به هوای تو ميگردم
تا شايد بازم بگيرم دستتو تو دست سردم

تو کجایی که من تنهای تنهام
تو کجایی من اون روزا رو می خوام

وقتی پاييز ميشه تهرون ياد رفتن ميوفتم
صدای گريه برگ و زير پاهات می شنو فتم

آسمونم گريه می کرد وقت رفتنت عزيزم
رفتی با غروب از اين شهر ديگه هيچ تورو نديدم
تو کجایی که من تنهای تنهام
تو کجایی من اون روزا رو می خوام

new life
14-06-2011, 15:05
گاهی فعل ها
چنان سریع ماضی می شوند
که باور نمی کنی
می گویند...می گفت
می شود...شد
و رفت
می رفت
و رفت
و دیگر هیچ گاه
باز نخواهد گشت ...

Lady parisa
14-06-2011, 15:59
گاهی فعل ها
چنان سریع ماضی می شوند
که باور نمی کنی
می گویند...می گفت
می شود...شد
و رفت
می رفت
و رفت
و دیگر هیچ گاه
باز نخواهد گشت ...


صرف فعل “دوست داشتن” بسیار سخت است:
گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست
حالش کاملاً اخباری ست
آینده اش هم شرطی . . .
.
.
.

hamid_diablo
14-06-2011, 18:30
از تو که مينويسم
هم وزن را رعايت مي‌کنم، هم قافيه...
اگر خودت هم پيشم ميبودي
که ديگر همه چيز
رديف رديف ميشد

Maryam j0on
14-06-2011, 22:45
قطره های ِ آب

همزیستی ِ مسالمت آمیزی با اشکانم دارند . . .

وقتی حتی نبودن چند ساعت ِ اَت

بهانه می دهد

به بغض هایی

که هیچ وقت تمامی ندارند . . .



م.د

gahneveshteman.blogfa.com

sara_girl
15-06-2011, 09:41
می خواهم عمرم را
با دست های مهربان تو اندازه بگیرم
برگرد!
باور کن
تقصیر من نبود
من فقط می خواستم
یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنم
نمی دانستم گریه را دوست نداری
حالا هم هروقت بیایی
عزیز لحظه های تنهایی منی
اگر بیایی
من دلتنگی هایم را بهانه می کنم
تو هم دوری کسانی که دور نیستند
در راهند
رفته اند برای تاریکی هایت
یک اسمان خورشید بیاورند
یادت باشد
من اینجا
کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار امدن تو
خط های سفید جاده را می شمارم .

Pessimist
15-06-2011, 11:02
تو را سطر به سطر می خوانم و رویاهای شیرینم را با تو می گویم.

اگر تو باشی مرا چه حاجت به ابرهای روزمره و سنگ های ساکت؟

اگر تو باشی این چشمه های حقیر به چه کارم می آیند؟

دوست دارم آنقدر از تو بگویم تا دنیا به پایان برسد

دوست دارم شعرهایم را پیش پای تو قربانی کنم.

Lady parisa
15-06-2011, 14:00
نمي بخشمت....

بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي....بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي .....

نمي بخشمت .....

بخاطر دلي كه برايم شكستي .....بخاطر احساسي كه برايم پرپر كردي.....

نمي بخشمت .....بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي.....بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي....

و مي بخشمت

بخاطر عشقي كه بر قلبم حك كردي

Ghorbat22
15-06-2011, 17:05
اين چشم‌هــــــا

خواب ندارند ديگـــــر

هرجا هستــــی

زمزمه کن با مــــن

ترانـــــه‌ی « مرا ببوس » را ؛

آرام می شومـــــــ

"رضــــا کاظمــــی"

Rainy eye
15-06-2011, 21:57
مهم این نیست که
ابر از کدام سو می آید
مهم این است که باران ببارد
مهم این نیست که
باد از کدام سو
مهم این است که بوزد
مهم این نیست که
مرکز زلزله کجاست
مهم این است
که مرا با خاک
یکسان کرده ای!!

Maryam j0on
15-06-2011, 22:34
زمان : الان

مکان : اتاق

نگاه : به دنبال ِ مشتی خاطره

و دلم : . . .

راستی دلم کجاست !!؟

_

_

_

2 سال قبل

طهران ؛ ساعت : شب

position : در تیررس ِ آینه ی ماشین

نگاه : کمتر به جاده ، بیشتر به تو

گوش : مست ِ چشم گفتن هایت

دست : گاهی روی شانه ات

و گاهی

یواشکی

در دستانت

_

_

_

بابلسر ؛ ساعت : حدود صبح

جنگ بادکنک های ویلا با دستان ما و

خنده و خنده و خنده

_

_

_

بابلسر ؛ ساعت : شب

مکان : کنار دریا ؛ پله های سنگی

من پایین تر و تو شاید یک پله بالاتر

چقدر زیبا بود نزدیک بودنت

_

_

_

همان شب ؛ ویلا

پاسورهای روی ِ زمین

تقلب های شاید بی قصد و

1 حرف و . . .

شنیدن یک ببخشید که هنوز هم نمی دانم چرا گفته شد

sms های مدام موبایل تو و

بی تفاوتی های معنادار من

حکم و حکم و 4 برگ !

و شاید یک حس ِ عجیب

_

_

_

حسی که آن شب در ما خود را به در و دیوار می زد

شاید محکوم به ابد بود در دلمان

شاید هم طناب غرور دور گلویش پیچیده بودیم

و شاید شرم و حیا پاپیچش می شد

حسی که اگر در داغی مرداد دستش را نمی گرفتیم

شاید هیچ گاه راه رفتن را نمی آموخت : )

_

_

_

نوری چشمم را می زند

گویی شب مرد و روز دوباره مزاحم شد

چشم را می بندم و به دنبال "انوری" می دوم

نشد یک لحظه از یادت جدا دل / زهی دل آفرین دل مرحبا دل




(موج ِ نو بود : دی)

vahidhgh
15-06-2011, 23:05
منظور خاصی ندارم ولی عشق از هوس جداست و سعی نکنیم با به وجود آوردن هوس تو چشم بیایم و واسه خودمون به به چه چه بسازیم
عشق حرمت داره و پاکه

sara_girl
16-06-2011, 01:01
مهم نبود از اول که آخرش چی میشه
نگفته ها زیاده اما این آخریشه
هرکی بخواد میتونه تو قلب تو بشینه
خوب به خودت نگاه کن فرق من و تو اینه.......

Hadi King
16-06-2011, 01:06
نشستم

تا آنجا كه نيامدي

خود را مهمان يك فنجان قهوه كردم

صبر ديرش شد رفت

اما هنوز منتظرت بودم.

Pessimist
16-06-2011, 10:28
من برای مردم این شهر

زیادی غریبه ام

باید بروم

حتی

کفش هایم را

با خود نمی برم

تا غبار کوچه های این شهر

همراهم نباشند

تنها

گنجشکی که سال هاست بر شانه دارم

با من

خواهد آمد

حنّانه
16-06-2011, 16:42
ای مسافر
ای جدا ناشدنی
گامت را آرامتر بردار
از برم آرامتر بگذر
تا به کام دل ببینمت
بگذار از اشک سرخ
گذرگاهت را چراغان کنم
آه که نمی‌دانی
سفرت روح مرا به دو نیم می‌کند
و شگفتا که زیستن با نیمی از روح، تن را می‌فرساید
. بگذار بدرقه کنم
واپسین لبخندت را
و آخرین نگاه فریبنده‌ات را
مسافر من
آنگاه که می‌روی
کمی هم واپس نگر باش
با من سخنی بگو
مگذار یکباره از پا درافتم
فراق صاعقه وار را
بر نمی‌تابم
جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز
آرام تر بگذر
تو هرگز مشایعت کننده نبودی
تا بدانی وداع چه صعب است
وداع توفان می‌آفریند
اگر فریاد رعد را در توفان نمی‌شنوی
باران هنگام طوفان را که میبینی
آری باران اشک بی طاقتم را که می‌نگری
من چه کنم
تو پرواز میکنی و من پایم به زمین بسته است
ای پرنده
دست خدا به همراهت
اما نمی‌دانی
که بی تو به جای خون
اشک در رگهایم جاریست
از خود تهی شده ام
نمی دانم تا بازگردی
مرا خواهی دید !؟ ...

Ghorbat22
16-06-2011, 19:17
تــقــ ــدیر ســــــکوتــ کردُ

مَــ ـن مانــ ــدمُ انحــ ــنای دوراهـــی

رسیــــدنی نمی خواهــــمـ

که بــــه جــــدایی خـــتمـ شَـود روزی....


" P e Y m a N"

Pessimist
16-06-2011, 19:23
شعری ست ناسروده

جای خالی ات...

اندوهی که در واژه ها

نمی گنجد...

حنّانه
16-06-2011, 23:39
زندگی شراب تلخی است
که همه ی ما محکوم به نوشیدن
آن هستیم پس مینوشیم به یاد
آنهایی که دوستشــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ان داریم.

attractive_girl
16-06-2011, 23:47
چه شـباهـت متـفـاوتی بـین ماسـت...!!!

تـو دل شـکـسـتـه ای ،

من دلــشــکـسـتـه ام ..

حنّانه
16-06-2011, 23:50
سـَرکـ می کشی در خواب ـهـایـ َم

تــا دست ِ خــالی از تـــو بـاز نگـردَم
.
.
خیـالی نیست !

کـابـوسـ هـا بـا تو شیرینـ تـر است (!

Pessimist
17-06-2011, 10:54
كاش امشب در درونم اين همه غوغا نبود
كاش چشمم را نشان از قامت رعنا نبود

كاش دل را از حصار سينه مي بردي برون
مرهمي چون در ميان خانه ام پيدا نبود

كاش بودي مي شنيدي هر چه دارد سينه ام
تا تن رنجور من را غصه فردا نبود

جز خيالت كس نشد در خانه يارم نازنين
كاش اين خانه هرگز خالي از رويانبود

مست بودم گر تو را آزرد چشمان ترم
كاش مستي هم به جان عاشق رسوا نبود

كاش مي ديدم رخت را لحظه رفتن دمي
كاين غم هجران برايم سخت و جانفرسا نبود

maryam & m
17-06-2011, 13:41
یک تکه آسمان بر می دارم،
کلافی کاموا،
و هی برای دلم آسمان و ریسمان می بافم به هم

sevmak
17-06-2011, 16:58
غمگین تر از صدای پای پدرم
سنگینی دروازه هایی ست که ب روی شادمانی های کودکانه من بسته است...
زیستن در هیچستان روزگار ساده نبود...
ساده نیست...

روز پدرتان مبارک...[گل]

F l o w e r
17-06-2011, 19:47
بــِ ریسه می کشـــAــم ..

اشکـــــ ــ هایــم را

امشبــــ چقدر، کوچه دلـــAــم چراغانی ستـــــ ـــ .. !

Pessimist
18-06-2011, 10:28
اي كه در كشتن ما هيچ مدارا نكني
سود و سرمايه بسوزي و محابا نكني
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد اين قوم خطا باشد هان تا نكني
رنج ما را كه توان برد به يك گوشه‌ي چشم
شرط انصاف نباشد كه مداوا نكني
ديده‌ي ما چو به اميد تو درياست چرا
به تفرج گذري بر لب دريا نكني
نَقل هر جُور كه از خلق كريمت كردند
قول صاحب غرضان است تو آن‌ها نكني
بر تو گر جلوه كند شاهد ما اي زاهد
از خدا جز مي و معشوق تمنا نكني
حافظا سجده به ابروي چو محرابش بر
كه دعايي ز سر صدق جز آن‌جا نكني

hamid_diablo
18-06-2011, 12:06
.. و ما
شبيه بادبادکی که
نخ‌اش
بی‌هوا کنده‌شده‌باشد
دقيقاً خودمانيم..

Maryam j0on
18-06-2011, 13:16
هیچ عینکـــــــــی

دوری تــــــــو را

نزدیــــــــــک نمی کنـــــــد

Lady parisa
18-06-2011, 13:45
به دنبال خدا نگرد
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

خدا آنجاست
در جمع عزیزترینهایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آنجا نیست

او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست

زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط یک چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما، از خانه بدن، با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آیی

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
و با بی پروایی از آن درگذریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند است
و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:


آیا "زندگی" را "زندگی کرده ای"؟

F l o w e r
18-06-2011, 19:02
خَستـــــEـــ ه ام ..

خستــه از روز ـهــای تِکـــــراری ..

سُکوتــــِ مِه گرفتـــEـه ام را توان دیدن نیستـــــــ ـــ !

R Д M ß Ô
18-06-2011, 22:17
...آنقدر دلِِ اتُم پر بود که با شکافتنش دنیایی لرزید....

...دل من نیز پر بود...

...وقتی شکست ، سکوتی کرد...

...که به دنیایی می ارزید...

N I N A
19-06-2011, 00:14
عبور تو از حوالی چشم های من

تنها اتفاق غیر منتظره ی زندگیم بود

چراکه من

همیشه منتظر نیامدنت بودم ... !

sara_girl
19-06-2011, 01:03
روی سکوی کنار پنجره، همه شب جای منه. چند ورق کاغذ و یک دونه قلم، همیشه یار منه.
کاغذای خط خطی، از کنار در بازه پنجره....،
می پرن توی کوچه،سرحال از اینکه آزاد شدن.،
نمی دونن که اسیر دل سنگ باد شدن.......،
دیگه بیداریه شب عادتمه،همدم سکوت تنهایی من.،
تیک،تیک ساعتمه...تیک،تیک ساعتمه......
حالا من موندم و یک دونه ورق، که اونم از اسم تو سیاه می شه.،
همه چیم تو زندگی، آخرش به پای تو هدر می شه...
چشمونم فاصله رو، از پنجره دید می زنه...
دلم اسم تو رو فریاد می زنه........،
درای پنجره رو تا انتها باز می کنم......،
تو خیالم با تو پرواز می کنم........،

amour1
19-06-2011, 09:35
ساعتها گذشت و تو نیامدی
روزها گذشت و تو نیامدی
برگ ریخت
برف بارید
شکوفه زد
نیامدی
چه بی سکوت میشوم