مشاهده نسخه کامل
: پلنگ صورتی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شخصيت کارتونی پلنگ صورتی، ابتدا برای تيتراژ آغازين و پايانی فيلمی به همين نام (ساخته بليک ادواردز) طراحی شد. اما محبوبيتش چنان بالا گرفت که در تيتراژ همه فيلمهای بعدی مجموعه پلنگ صورتی (به جز «تيری در تاريکی») حضور يافت و مجموعه ای از فيلمهای کوتاه کارتونی بر محور همين شخصيت ساخته شد. تم به ياد ماندنی موسيقی فيلم پلنگ صورتی که ساخته هنری مانچينی است، اين فيلمهای کوتاه کارتونی را نيز همراهی می کنند. کارتونهای پلنگ صورتی با مايه های سوررئال و انتزاعی داستانش و حرکات پانتوميم وار شخصيت اصلی، تاثير چشمگير بر تحول و پيشرفت آثار انيميشن داشته و علاوه بر محبوبيت عام، مورد توجه و تحسين منتقدان هم قرار گرفته است. در اين فيلمهای کوتاه، علاوه بر شخصيت اصلی، شخصيتهای فرعی به يادماندنی و مشهوری همچون بازرس، مورچه و مورچه خوار حضور می يابند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در يازدهم آوريل ۱۹۶۴ فريتس فرلينگ و ديويد دو پاتی به سفارش بليک ادواردز برای فصل افتتاحيه و تيتراژ فيلم «پلنگ صورتی» او بيش از صد طرح تهيه کردند . طرح ها در کف سالن خانه ء ادواردز چيده شدند و بليک در حاليکه روی آنها قدم می زد سرانجام يکی را برگزيد و بدين ترتيب نخستين ظهور پلنگ (دوست داشتنی) صورتی بر پرده ء سينما در فصل افتتاحيه و تيتراژ فيلم کمدی «پلنگ صورتی» با کارگردانی بليک ادواردز شکل گرفت . واکنش تماشاگران نسبت به اين کاراکتر چنان مثبت بود که پلنگ در ۲۷ آوريل ۱۹۶۴ سر از روی جلد مجله ء تايم در آورد .
در پانزدهم آگوست ۱۹۶۴ که قسمت دوم فيلم پلنگ صورتی بليک ادواردز با نام «گلوله ای در تاريکی» به نمايش درآمد ، پلنگ دوباره در عنوان بندی افتتاحيه حضور داشت . در هجدهم دسامبر ۱۹۶۴ نخستين انيميشن کوتاه از مجموعه ء «پلنگ صورتی» ساخته شد ، و ظرف ۱۵ سال بعد حدود ۱۴۰ کارتون پلنگ صورتی با همراهی تعداد بيشماری از شخصيت های خلق شده ء فرلينگ و دوپاتی ساخته شد . هنری مانچينی سازنده ء تم اصلی و موسيقی های متن «پلنگ صورتی» و پلنگ در فوريه ء ۱۹۶۵ موفق به دريافت سه جايزه ء Grammy شدند ، مانچينی جايزهئ «بهترين ترتيبِ سازها» ، «بهترين ترکيبِ سازها» (ي غير از جاز) ، و «بهترين اجرای موسيقی» (غيرجاز) را در هفتمين جشنواره ء ساليانه ء آکادمی علوم و هنرهای ضبط صدای آلمان از آن خود نمود .
در ۵ آوريل ۱۹۶۵ «پلنگ» اسکار «بهترين موضوع کوتاه انيميشن» را دريافت نموده و هنری مانچينی هم کانديد دريافت اسکار «بهترين موسيقی متن اريجينال» شد . در ۱۲ آوريل ۱۹۶۵ پلنگ برای نخستين بار در «آبراه صورتی» صحبت کرد (هرچند شخصا صامت او را بيشتر می پسندم) .
در ۲۱ دسامبر ۱۹۶۵ کاراکتر جديدی بدون حضور پلنگ صورتی در کارتون مجزايی ظاهر شد با عنوان «بازرس» ، اين کاراکتر با موسيقی متن فيلم «گلوله ای در تاريکی» همراهی می شد و براساس مشخصات ظاهری کاراگاه بی دست و پای آن فيلم (پيتر سلرز) طراحی شده بود . در ۲۵ می ۱۹۶۶ «آبی صورتی» ، دومين قسمت مجموعه کارتونهای پلنگ صورتی پخش شد تا کانديد دومين اسکار (ظرف ۲ سال توالی) گردد . در ۲۸ می ۱۹۶۸ «کاراگاه کلوزو» که بعد ها به پلنگ صورتی مشهور شد (با بازی آلن آرکين در نقش کاراگاه کلوزو) روی پرده آمد ، ولی گربه ء باحالِ صورتی در تيتراژ ِ آن حضور نداشت ! در ۱۹۶۸ شبکه ء NBC شروع به پخش کارتونهای پلنگ صورتی با حضور «پلنگ» ، «کاراگاه» ، و ساير شخصيت های شناخته شده ء اين مجموعه نمود ، هر شنبه صبح يک اپيزود اين مجموعه شامل سه کارتون کوتاه و قطعاتی اضافی که بين اين کارتونها به نمايش در می آمد ، روی آنتن می رفت .
در ۱۸ دسامبر ۱۹۶۸ «رولند» و «رَت فينک» برای نخستين بار ظاهر شدند ، رولند يک جنگجوی در راه حق و حقيقت و اخلاقيات است ، بی نهايت بچه ای خوب ، که بايد با «رَت فينک» (مصداق مجسمِ تبهکاری) و اعمال خلاف او جنگيده و اقدامات او را خنثی سازد . در ۵ مارس ۱۹۶۹ «مورچه» و «آردوارک» (موچه خور) برای نخستين بار خلق شدند ، کارتون های اين دو ماجراهای تلاش بيهوده ء آردوارک ، مورچه خور بی عرضهئ هميشه گرسنه ای است که قصد خوردن مورچه ء فراری و زبلی را دارد . در ۶ آگوست ۱۹۶۹ «وزغ های تگزاسی» : «ال تورو» و «پانچو» پا به ميدان گذاردند ، آنها که به «وزغ های تيگوانا» نيز مشهورند ، وزغ هايی هستند تنبل و احمق که تمام روز خود را به خيالبافی درباره ء غذای محبوبشان «حشره» می پردازند ۰ در ۱۲ نوامبر ۱۹۶۹ کارگردان «پلنگ صورتی» بليک ادواردز با ستاره ء صحنه و پرده های نقره ای ، جولی اندروز ازدواج می کند (حالا کجای اين واقعه به اين تاريخچه مربوط می شود ؟!! ... خودتان يک کاريش بکنيد! من از طرفداران پر و پا قرص اکثر آثار اين دو نفرم !!!) . سوم جولای ۱۹۷۲ مصادفست با ظهور «تندروی آبی» ، مار ِ کند ذهنِ هميشه گرسنه ای که دائما در تعقيب يک سوسک ژاپنی است . در ۱۶ جولای ۱۹۷۳ هم «هوت کلوت» کلانتر دل گنده ء خنگ به جمع شخصيت های کارتونی پا می گذارد . ۲۷ ژوئن ۱۹۷۴ مصادف است با تولد سرکرده ء خانواده ء تبهکارانِ زيرزمينی ، «داگ فادر» .
در ۲۱ می ۱۹۷۵ «بازگشت پلنگ صورتی» روی پرده می آيد . در اين فيلم پيتر سلرز ِ «گلوله ای در تاريکی» در نقش کاراگاه کلوزو (پلنگ صورتی) ظاهر می شود ، فيلم در هانسال برنده ء جوايز ِ «بهترين کمدی» و «بهترين هنرپيشه ء مرد» انجمن فيلم بريتانيا می شود . در سپتامبر ۱۹۷۶ شبکه ء NBC دوباره شوی «پلنگ صورتی» را روی آنتن م فرستد ، شنبه ها صبح ، منتهی اين بار با ۹۰ دقيقه طول برنامه در هر نمايش . در اين مجموعه در کنار پلنگ و کاراگاه ، مورچه و آردوارک ، رولند و رت فينک ، وزغ های تگزاس ، تندروی آبی ، هوت کلوت ، و داگ فادر هم صاحب نقش می شوند . در ۱۵ سپتامبر ۱۹۷۶ و پس از موفقيت «بازگشت پلنگ صورتی» ، «پلنگ صورتی دوباره ضربه می زند» روی پرده می رود ، فيلم از نظر منتقدان بهترين فيلم اين مجموعه قلمداد شده ، و هنری مانچينی برای موسيقی آن مجددا کانديد اسکار شده و جايزه ء بهترين فيلم کمدی انجمن فيلم بريتانيا هم به آن تعلق می گيرد . در ۱۹ جولای ۱۹۷۸ هم «انتقامِ پلنگ صورتی» اکران می شود .
در دسامبر ۱۹۷۸ کارتون «کريسمس صورتی» به عنوان نمايش ويژه ء کريسمس پخش مي شود ، نخستين کارتون ويژه و منحصر به خود ِ پلنگ صورتی که در آن تلاش برای يافتن غذا و پناهگاه در زمستان ، معنای واقعی فصل را به پلنگ می آموزد . در طی سال های ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ اين بار شبکه ء ABC است که مجموعه ء جديدی از کارتونهای پلنگ صورتی با ۳۶ قسمتِ جديد و به همراه موسيقی ای تازه پخش می کند . در ۲۴ جولای ۱۹۸۰ بهترين و محبوبترين بازيگر نقش کاراگاه کلوزو ، يعنی پيتر سلرز دار فانی را وداع می گويد . در ۱۹۸۱ از فريتس فرلينگ بوسيله ء انجمن فيلم امريکا بخاطر پلنگ صورتی قدردانی می شود . در ۱۷ دسامبر ۱۹۸۲ «ردِ پای پلنگ صورتی» با اعجازِ تدوين و با استفاده از راش های استفاده نشده ء فيلم های قبلی پيتر سلرز و ترکيب آنها با راش های جديدی با بازی ديويد نيون و هربرت لوم بر پرده می آيد . .
در ۱۹۸۲ کمپانی متروگلدين ماير/ بونايتدآرتيستز (MGM/UA) کليه ء حقوق ۱۷۲ کارتون تلويزيونی پلنگ صورتی را می خرد . در ۱۲ آگوست ۱۹۸۳ «نفرين پلنگ صورتی» با بازی تد واس در نقش کاراگاه کلوزو به نمايش در می آيد . در اول ژانويهء ۱۹۸۴ کارتونهای «پلنگ صورتی و پسران» برای نخستين بار از طريق تلويزيونهای امريکا پخش می شود و در آن برای اولين مرتبه «پينکی» و «پنکی» پسران پلنگ صورتی بر صفحه ء تلويزيون ظاهر می شوند ، اين مجموعه با ۱۳ قسمت پايان می يابد .
در ۱۹۸۸ فريتس فرلينگ به مناسبت ۲۵ مين سالگرد تولد پلنگ صورتی مجموعه طرح هايی از پلنگ صورتی را منتشر می سازد . در ۲۷ آگوست ۱۹۹۳ «پسر پلنگ صورتی» روی پرده می رود ، در اين فيلم روبرتو بنينی نقش پسرِ دست و پا چلفتیِ کاراگاه کلوزو را بازی می کند (اين فيلم را نديده ام ولی اميدوارم به نااميدکنندگی ِ «پينوکيو» ی اخيرش ، اين نقش را بازی نکرده باشد) . در اول ژانويه ء ۱۹۹۳ «نمايش جديد پلنگ صورتی» بر صفحه ء تلويزيونهای امريکا نقش می بندد . پلنگ در تمامی ۴۰ قسمت اين نمايش ِ اپيزوديک (با صدای مت فرووِر) حرف می زند ، واقعا که پلنگِ ناطق قابل تحمل نيست ! در ۱۴ ژوئن ۱۹۹۴ آهنگسازِ معروف خالق تم «پلنگ صورتی» يعنی هنری مانچينی چشم از جهان فرو می بندد . در ۱۹۹۴ باز هم کارتونهای جديدِ پلنگ صورتی . در ۲۶ می ۱۹۹۵ خالق «پلنگ صورتی» يعنی فريتس فرلينگ هم به ديار باقی می شتابد . در ۱۹۹۷ پلنگ سوار بر نوارهای ويديويی به خانه ء دوستدارانش می رود .
در آوريل ۱۹۹۹ اثر پای پلنگ صورتی در پياده روی جلوی «تئاتر چينیِ مان» بر سيمان نقش می بندد ، و بدين سان پلنگ اولين کاراکتر کارتونی است که ردِ پای خود را بر پياده روی تاريخی و معروفِ هاليوود باقی می گذارد . از ۲۱ ژوئن ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۱ پلنگ به آلمان قدم گذارده و از تلويزيون گرفته تا دروازه ء نورنبرگ را فتح می کند ! از سال ۲۰۰۱ تاکنون هم مجموعه کارتونهای پلنگ صورتی در شبکه ء کارتون انگلستان مداوما روی آنتن است .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ایا هرگز شده كه كاری را با اشتیاق و جدیت تمام انجام دهید، اما ناگهان كسی از راه برسد و در كمال خونسردی همه آنها را به هم بزند؟ در چنین زمانی عكسالعمل شما چیست؟ شاید همان عكسالعملی كه از بازرس سر میزند، وقتی كه میبیند پلنگ صورتی تمام دیوارهایی را كه او به رنگ آبی درآورده بود، صورتی كرده است! پلنگ صورتی در اغلب مجموعههای این كارتون نقش خرابكاری خونسرد را به عهده دارد كه اغلب نیز با كمترین تلاشی به هدف خود میرسد، و رقبای خود را علیرغم انواع و اقسام حیلههایی كه به كار میبرند ناكام میگذارد.
شاید همین سادگی و بیپیرایگی پلنگ صورتی است كه از او موجودی جذاب و دوست داشتنی ساخته است.و سبب شده كه حتی شیطنتها و بدجنسیهایش شیرین به نظر برسد. هوشیاری در عین بلاحت، چالاكی در عین رخوت و بزدلی در عین شجاعت، از جمله صفات متناقضی است كه در حین ماجراهای پلنگ صورتی از این شخصیت سر میزند و تماشاگر را غافلگیر میسازد.
پلنگ صورتی تنبل است چون دوست ندارد صبح زود از خواب بیدار شود، اما در عین حال برای جلوگیری از به صدا درآمدن زنگ ساعت حیلههای جالبی به كار برده است كه از نظمی فوقالعاده و برنامهریزی شده حكایت دارد! او از خیلی از موقعیتها درك درستی ندارد، اما در عین حال بهترین عكسالعملها را از خود بروز میدهد، از این روست كه وقتی به هتلی كه در تسخیر ارواح است، وارد میشود ارواح ترسناك را مستأصل و درمانده میسازد. برخورد او با موقعیتهای ناشناخته دیگر، مثل سوار شدن به یك هواپیمای جنگی نیز چنین است. شاید طنز و كنایه ظریف و اثرگذار فیلم نیز از همین نكات سرچشمه میگیرد.
در این دنیای متضاد و ناجور است كه بسیاری از حوادث و اتفاقات توجیهپذیر میشود و مثلاً وقتی پلنگ صورتی میخواهد از یك خیابان خلوت عبور كند، هنوز قدم به درون خیابان نگذاشته كه ناگهان با سیل حركت ماشینها مواجه میشود و مجدداً وقتی از خیابان عقب مینشیند، خلوتی و سكوت خیابان را فرا میگیرد! نكته دیگری كه در مورد مجموعه پلنگ صورتی نمیتوان نادیده گرفت، پرداخت ظریف روابط میان شخصیتهای این ماجراهاست كه گاه به شكلگیری روابطی حسی و عاطفی میان این شخصیتها منجر میشود. ارتباطی كه در نهایت به تماشاگر نیز تسری مییابد و موجب همدلی او با سایر كاراكترها میشود.
به عبارت دیگر در اینجا ما شخصیتهای مقابل را كه در كنش و واكنش با قهرمان اصلی یعنی پلنگ صورتی وارد ماجرا میشوند، دیگر صرفاً در قالب یك «بد من» یا شخصیت خبیث ماجرا نمیبینیم. پلنگ صورتی گاه حتی با سرسختترین و لجوجترین دشمنان خود در پایان به همزیستی مسالمتآمیز میرسد. كشمكشها، ستیزه جوییها و رقابت میان پلنگ صورتی و طرفهای دیگر ماجرا همواره در پس زمینه خود رشتهای ظریف از حس همدلی را شكل میدهد. این مسئله نه تنها در مورد برخورد پلنگ صورتی مثلاً با فیلی كه از باغ وحش گریخته، یا آن جوان قطبی كه دوست دارد با پلنگ صورتی به دنیای متمدن بیاید، بلكه در مورد دشمنانی مثل پشه مزاحم یا كلاغهای موذی كه مزرعه بلال پلنگ صورتی را مورد هجوم قرار دادهاند، كاملاً قابل تشخیص و آشكار است.
طرز به پایان بردن اغلب این ماجراها به گونهای است كه حس ترحم و همدلی پلنگ صورتی و ما را در مورد این شخصیتها برمیانگیزد. و بالاخره اگر با دقت بیشتری به كارتونهای پلنگ صورتی نگاه كنیم، حتماً متوجه ترسیم ظریف و بسیار هوشمندانه این روابط حسی و عاطفی میان كاراكترها خواهیم بود. امری كه البته عمده موفقیت آن بر دوش پرداخت تصویری حساب شده این مجموعه است. به این ترتیب آیا مجموعه انیمیشن پلنگ صورتی با موسیقی به یاد ماندنی مانچینی را نمیتوان نمونهای مثال زدنی از توفیق سینمای صامت دانست؟ نظر شما چیست؟
*PiNk PaNTHeR*
03-05-2007, 02:36
خیـــــلی ممنون.
بعضیهاش برام تازه بود.
Asalbanoo
03-05-2007, 10:23
«پلنگ صورتی» یكی از جذابترین، دوست داشتنیترین و ماندگارترین شخصیتهای كارتونی تاریخ سینماست. حركات و رفتار این موجود عجیب و در عین حال فوقالعاده، در هر بار تماشا، دیدنی جلوه میكند و اگر مخاطبش را یك سره نخنداند، بیشك او را به لبخند وا میدارد. خالقان این شخصیت عجیب و غیر متعارف، نمونهای را خلق كردند كه گمان نمیكنم با چنین ویژگیای هرگز تكرار شده باشد.
راستش در مراحل مختلف تكوین اثری هنری و خلاقه، تعیین این نكته كه سهم «خلاقیت» و «تفكر» چه میزان میتواند باشد، كار مشكلی است. اما بدیهی است كه همواره تركیبی از این دو- با سهمهایی متفاوت- انكار ناشدنی و قطعی به نظر میرسد.
آنچه بیشترین سهم را در ایجاد جذابیت شخصیت «پلنگ صورتی» بر عهده دارد، استفادهٔ ماهرانه از عامل «كنتراست» است. به تركیب عجیب نام كارتون (كه نام خود شخصیت هم هست) توجه كنید: «پلنگ» و «صورتی»، در ذهنتان- و در شرایطی عادی- فكر كنید كه این دو كلمه چه نسبتی میتوانند با هم داشته باشند؟ راستش به نظر خود من «تقریباً صفر»! یعنی هیچ وجه اشتراكی نمیتوان پیدا كرد كه بشود پلنگ را در كنار رنگ صورتی مجسم كرد.
اما مهم نیست كه من چه فكر میكنم، این اتفاق افتاده! درست در لحظهٔ وقوع این اتفاق، یعنی خلق موجودی عجیب و غریب، نشانههایی از یك تخیل ناب را میتوان دید. این تخیل بیبدیل، استفاده از غیر ممكنها برای تولد موجودی است كه امكان حیات داشته باشد. خالقان «پلنگ صورتی» به شیوهای نو و خلاقانه از «كنتراست» (یا همان تضاد) بهره بردهاند. این كه دو كلمه كنار هم «جور» نباشند. یك مسأله است و این كه دو كلمهٔ كاملاً متفاوت- و البته متضاد- با هم تركیب شوند، مسألهای دیگر. ممكن است بگویید كلمهٔ «پلنگ» و «صورتی» احتمالاً با هم جور نیستند، اما دلیلی ندارد این دو را «متضاد» فرض كنیم.
كوشش میكنم به شكلی این مسأله را توضیح بدهم.
● پلنگ:
اگر پلنگ را به عنوان حیوانی وحشی، جنگلی و گوشتخوار از نزدیك ندیده باشید (مثل من)، حتماً عكسها و فیلمهایی از این موجود را دیدهاید. پلنگ، حیوانی است با خشونت درونی كه در لحظات ضروری آمادهٔ «درندگی» هم هست. در سرِ او به راحتی میتوان عنصر «قدرت» و «خشونت» را مشاهده كرد. علت آن هم تركیب ذوزنقهای جمجمهٔ این حیوان است كه همان صفات مورد اشاره را القا میكند. لب و چشمها نیز در القای این خشونت و قدرت بسیار مؤثرند. اما به شخصیت پلنگ در كارتون «پلنگ صورتی» نگاهی دوباره بیندازید. تقریباً كمترین اثر از صفات حیوان مورد نظر را میتوان در طراحیاش دید.
حركات «پلنگ صورتی» آمیختهای از آرامش و لطافت است كه با چاشنی نرمش نیز همراه شده. در حالی كه اساس آناتومی و حركات «پلنگ صورتی» از جّدش (!) وام گرفته شده، اما این الگوبرداری چنان با منطق طراحی كارتون – یعنی اغراق- درآمیخته كه حاصل به نتیجهای متفاوت و كاملاً متضاد منجر شده. «پلنگ صورتی» حتی میشود گفت تا اندازهای در برخی لحظات و صحنهها- كاملاً «سانتیمانتال» است! میكوشد «با كلاس» و «مبادی آداب» جلوه كند و این تنها صفاتی است كه در ویژگی «وقار» با حیوان اصلی به نقطهٔ مشترك میرسد.
● صورتی:
رنگ پلنگ زنده نوعی «زرد» است كه یك رنگ «اصلی» محسوب میشود. در طرح پوست این حیوان هم لكههای «سیاه» نامنظمی وجود دارد كه بر حس خشونت حیوان كاملاً میافزاید، اما پلنگ كارتونی ما درست در نقطهٔ مقابل الگوی اصلیاش قرار دارد. رنگ صورتی، تركیبی است از قرمز به علاوهٔ سفید و هر چقدر میزان سفید در این تركیب بیشتر باشد، رنگ صورتی روشنتری به دست خواهد آمد. اكنون متوجه میشویم كه رنگ شخصیت كارتونی كاملاً در «تضاد» با حیوان واقعی انتخاب شده:
۱) استفاده از رنگ سفید كه در نقطهٔ مقابل لكههای سیاه بدن حیوان اصلی قرار دارد.
۲) زمینهٔ ساده و یك دست (یا به اصطلاح «توم پلات») كه باز هم نقطهٔ مقابل طرح اندام پلنگ واقعی است.
گمان میكنم توضیحاتم كافی بوده باشد. از طرفی، فراموش نكنیم كه صورتی رنگ ملایم- و در عین حال گرم- محسوب میشود. یعنی سمپاتی- در مخاطب- ایجاد میكند و در عین حال، ملایم است و در آن خشونت وجود ندارد. به این مجموعه نكات باید این نكته را هم اضافه كنیم كه این رنگ به خوبی منطبق بر ویژگیهای شخصیتی پلنگ كارتونی ما هم هست. آنچه «پلنگ صورتی» را موجودی دوست داشتنی جلوه میدهد، مجموعه صفاتی است كه برایش در نظر گرفته شده. میكوشم به برخی از اصلیترین ویژگیها اشاره كنم.
● ساده لوح و دست و پا چلفتی:
اگر به مجموعه اتفاقاتی كه در داستانهای مختلف برای پلنگ صورتی میافتد دقت كنیم، در بسیاری از این داستانها در مییابیم كه پلنگ صورتی ما كمی «كودن» جلوه میكند. او گاهی از درك روابط سادهٔ علت و معلولی عاجز است و نمیتواند دریابد كه فلان عمل، بهمان عكسالعمل را در پی دارد، در نتیجه ترفندهایی را به كار میگیرد كه نتیجهٔ نهایی خوشایندی برایش همراه ندارد. از طرفی، عدم درك معقول از سوی این موجود دوست داشتنی، او را دست و پا چلفتی هم جلوه میدهد، زیرا اقدام به عملی محتوم كه نتیجهاش جز خرابكاری چیز دیگری نیست، فرد خرابكار را بیعرضه جلوه میدهد.
در بسیاری از داستانها شاهدیم كه پلنگ صورتی قادر نیست كاری را با حداقل انرژی و حداكثر نتیجهٔ منطقی و مطلوب به انجام برساند؛ و البته خب، همین حركات است كه او را با نمك جلوه میدهد (از طرفی، همین ساده لوحی یكی دیگر از ویژگیهای متضاد با پلنگ واقعی است كه گفته میشود حیوان باهوشی است).
● خیرخواهی:
پلنگ صورتی دست و پا چلفتی ما، قلبی از طلا دارد! او در بسیاری مواقع، تمام تلاش خود را به كار میگیرد تا به دیگران كمك كند، حالا اگر از انجام درست كار برنمیآید، موضوع دیگری است! جدیت و كوشش او در كمك به دیگران تا آنجا پیش میرود كه تبدیل به یك دردسر بزرگ برای شخص مورد نظر میشود.
تضاد آشكار میان دو قطب- یعنی اصرار پلنگ و فردی كه میخواهد از شر كمكهای او خلاص شود- زمینههای دراماتیك و خندهساز بعدی را به وجود میآورند.
● موذیگری:
پلنگ صورتی مهربان، آرام و خیرخواه كارتونی ما آنقدرها هم معصوم نیست. اگر كسی پا روی دُمش بگذارد، او با تمام قوا میكوشد انتقام بگیرد و با «بلا»یی تلافی كند؛ حتی اگر به دلیل دست و پا چلفتی بودن به نتیجه مطلوب نرسد. باز هم عنصر تضاد به كمك زمینههای شخصیتی این كاراكتر كارتونی میآید و دو ویژگی متضاد و مغایر را در وجود او جمع میكند تا به بار دراماتیك قوی دست یابد. مجموعهٔ آنچه به عنوان «ویژگیهای متضاد» عنوان شد، در ارایه شخصیتی چند بُعدی و كم نظیر، بسیار مؤثراند.
از طرفی، قصههای كاملاً ساده و دور از پیچیدگی، همراه با استفادهٔ مناسب از حداقل پس زمینههای تصویری و خطوط ساده، عناصری هستند كه در برجستهتر شدن شخصیت پلنگ صورتی و تمركز بر حضور او، نقشی مهم ایفا میكنند.
محمدرضا باباگلی
پیلبان انیمیشن
pedram_ashena
03-05-2007, 11:13
Henry Mancini
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هنري مانچيني آهنگ ساز, رهبر ارکستر و تنظيم کننده با استعداد قرن بيستم بود. او کانديد دريافت جايزه در ۷۲ Grammys بود و توانست در ۲۰ مورد جايزه دريافت کند. همچنين در ۱۸ مورد کانديد دريافت جايزه اسکار بود که توانست چهار جايزه دريافت کند. آهنگ فيلمهاي بياد ماندني چون ويکتوريا, پلنگ صورتي, روزهاي شراب و رز, هاتاري و صبحانه در تيفاني و ... ساخته او بودند. همچنين موسيقي فيلمهاي تلويزيوني چون Thorn Birds يا Shadow Box يا Moon River و ... از او بوده است. کارهاي اورا خواننده هاي بزرگي چون Frank Sinatra يا Andy Williams و ... خوانده اند. موسيقي او محدود به سبک خاصي نميشود از کارهاي pop وjazz گرفته تا کارهاي کلاسيک. او رهبري ارکسترهايي چون سمفنيک لندن, فيلارمونيک لس آنجلس, پاپ بوستن و ... را نيز بعهده داشته است.
مانچيني در سال ۱۹۲۴ در اوهايو بدنيا آمد. پدرش به او نواختن فلوت را آموزش داد بطوري که در ۹ سالگي فلوت مينواخت. در سن ۱۲ سالگي با پيانو آشنا شد و خيلي زود به تنظيم و آهنگ سازي علاقمند شد. پس از اتمام تحصيلات موسيقي و سربازي از سال ۱۹۵۲ رسما" زندگي حرفه اي خود در موسيقي را شروع کرد. او در سال ۱۹۹۴ در گذشت ولي موسيقي او همواره زنده خواهد بود. موسيقي فيلم و کارتون پلنگ صورتي که يکي از قطعات زيباي Jazz ميباشد ساخته اوست. فايل مقابل نت موسيقي پلنگ صورتي ميباشد. The Pink Panther Theme pdf file ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خیـــــلی ممنون.
بعضیهاش برام تازه بود.
خواهش می کنم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نهایت ساده انگاری است كه تصور كنیم مخاطبین سری كارتونهای پلنگ صورتی كودكان هستند؛ این یك برداشت كاملاً سطحی نگرانه است. دنیای «پلنگ صورتی» به لحاظ فرم، دینامیز، رنگآمیزی و بالاخص موسیقی هیچ قرابتی با انیمیشنهای شاخص و محبوب كودكان ندارد.
«پلنگ صورتی» اجرای هنرمندانهای است از امیال و آرزوهای فروخفته و برآورده نشدهٔ ما «آدم بزرگها». منطق حاكم بر روابط «صورتی» با آدمهای دوروبرش یك منطق «كاریكاتوری» است نه یك منطق «كارتونی».
ما با «پلنگ صورتی» فارغالبال میدویم، توسط اتومبیلهای در حال حركت زیر گرفته میشویم، از بالای پشت بام یك آسمانخراش به پایین سقوط میكنیم، از انفجار مهیب یك بمب در دو قدمیمان شوكه میشویم، ویران میشویم، تغییر شكل میدهیم اما دوباره قد راست میكنیم ولو با پیكری زخمی خرامان خرامان راه را ادامه میدهیم. این خودِ خود زندگی است. او یكی از ماهاست یكی از خودمان كه میخواهد در كمال خونسردی، همهٔ قواعد و قوانین حاكم بر محیط زیستش را برای رسیدن به هدفی نه چندان با ارزش نقض نماید.
جهان پُر از رخوت و سكون «صورتی» را همیشه یك حادثهٔ ظاهراً بیاهمیت دستخوش آشفتگی میسازد. اما او ابتدا با متانت بعد با زیركی و در نهایت با یك جنون بیحد و حصر میكوشد تا عامل مُخِل آرامشش را حذف نماید… در این میان ما به عنوان ناظری بیرون (و شاید درون) صحنه با ملغمهای از احساسات گوناگون بشری همچون «فداكاری»، «محبت»، «خشم»، «غم»، و… در وجود این موجود عجیب اما ملموس و بسیار واقعی صورتی رنگ مواجه میگردیم.
در پهنه بیكران این كشمكشها گاه او به موفقیت میرسدو لبخند سرمستانهای بر چهرهاش جا خوش میكند و گاه چنان به زمین میخورد كه دیگر نمیتواند همچون گذشته بیخیال و رها بخرامد.
به نظر من نقطهٔ قوت این داستانهای متحرك شدهٔ «صورتی» در همین پایانهای غیر قابل حدس و انتظار و گریزان از كلیشهاش نهفته است؛ امتیاز بالقوهای كه بسیاری از انیمیشنهای كلاسیك از آن بیبهره ماندهاند (حتماً هپی اندهای «والت دیزنی» و پیروزیهای طلایی «سوپرمن» و «بت من» در دقیقه ۹۰، به خاطرتان مانده؟!) «پلنگ صورتی» یكی از بهترین نمونههای «پایان باز» در عرصه انیمیشنهای متفكرانه است؛ پایانهایی كه نه میتوان مثبت مثبت دانستشان و نه منفی منفی.
فینالهای «صورتی» ره به بینهایت میبرند و انگار كه تا ابد تكثیر میشوند. بعد از پایانبندی، در درجهٔ دوم اهمیت، ریتم بسیار حساب شده این سری كارتونهاست كه كل مجموعه را سرپا نگاه میدارد و خستگی را از وجود بینندگانش میزداید. در هر اپیزود گره داستان خیلی سریع زده میشود، در مواردی حتی به نظر میرسد كه مقدمه را حذف كرده و تماشاگر را مستقیماً به وسط ماجرا هُل دادهاند!
با جا افتادن گره اولیه، حوادث بعدی بسیار شتابناك حوزهٔ دیدمان را پُر میكنند. به گونهای كه در این مرحله احساس میكنیم كه زیر رگباری از گلولههای خارج شده از یك مسلسل قرار گرفتهایم. این ریتم هدفمند حتی فرصت پلك زدن را هم از ما میگیرد! میدانید چرا؟ چون بعد از خو كردن به دنیای «صورتی» و قوانین جاری در آن، خواه و ناخواه قراردادی پنهان بین ما و سازندگان مجموعه بسته میشود مبنی بر این كه لحظه لحظهٔ كارتون «پلنگ صورتی» پیامی تأمل برانگیز داشته باشد و از بطالت گویی پرهیز گردد.
نماهای لایی و یا معرف مینیمُم زمان را به خود اختصاص میدهند. بیننده خیلی سریع درمییابد كه حوادث فرعی همه در خدمت داستان اصلی قرار گرفتهاند. زمان وزن خود را از دست میدهد و همه چیز شتاب آلود اما حساب شده به سوی یك پایان بینهایت متفكرانه و پرمعنا ردیف میشوند. اصلاً انگار پایان هر اپیزود زودتر از بخش های پیشتر نوشته شده باشد. آنچه كه این قرارداد نانوشته را سروسامان میبخشد و به ریتم هر اپیزود جهت میدهد بیشك محدودیت زمانی مشخصی است كه سازندگان مجموعه برای ترسیم هر یك از داستانهایشان در نظر گرفتهاند. وقایع هر قسمت در زمان بسیار ناچیزی روایت میشوند درست مثل یك مسابقهٔ هیجانانگیز فوتبال كه در چارچوب دو تایم ۴۵ دقیقهای موجی از بیم، امید، شادی و اندوه را به سوی قلبمان گُسیل میكند.
این محدودیت زمانی به قدری هوشمندانه طرحریزی شده كه داستان هر اپیزود برای بیننده نه كشدار و مطول به نظر میآید، نه بیش از حد جویده جویده و ناقص. «داستان»، «زمان» و «ریتم» درست قالب یكدیگرند و چیز اضافهای از كل اثر بیرون نمیزند اما امتیازات انیمیشن «صورتی» به همین فاكتورها ختم نمیگردد؛ سازندگان مجموعه هنوز یك برگ برندهٔ دیگر برای رو كردن را در آستین دارند: موسیقی سحرآمیز «هنری مانچینی» كه اینك به تاریخ پیوسته و در حافظه صورتی درصد قابل توجهی از ساكنین كرهٔ زمین ثبت شده است! ملودی معروف و جادویی «مانچینی» به قدری دقیق توازن پاهای «صورتی» هنگام گام برداشتن را شكل بخشیده و همراهی كرده كه اگر قرار باشد از پهنهٔ نقاشیها حذفش كنیم، گویی كه چیزی را از دست دادهایم! انگار كه بدون این ملودی راه رفتن و خرامیدن «صورتی» هیچ لطفی ندارد و انگار كه به ریتم و دینامیزم كل انیمیشن خدشه عظیمی وارد شده است.
گذشته از فرم، ساختار روایی «صورتی» نیز جای بحث فراوان دارد. ردیف كردن این همه ماجرا بدون حتی یك لحظه استفاده از كلام و دیالوگ، كاری بس شاق و البته هنرمندانه است و بسیار شایستهٔ تحسین؛ آن هم وقتی كه روی محتوای مضمونی برخی از اپیزودها بیشتر زوم كنیم و از بار غنایی و فلسفیشان آگاهی یابیم. «پلنگ صورتی» نابسامانیهای عصر «مدرنیزم» را به ما گوشزد میكند و اضمحلال طبیعتی كه روز به روز زیر بار ساختمانهای بتونی و آسمانخراشهای شكوهمند له میشود. او از محدودیت جایگاه خود میگوید كه مدام در معرض تهدید موجوداتی قویتر اما نه فكورتر از خودش است. از معصومیت یك ماهی كه در دنیای خشك و خشن ما آدمها، از فرط بی آبی نفسهایش به شماره افتاده و هیچ كس حاضر به بازگرداندنش به چشمهای حیاتبخش نیست. از خودخواهی موجودات دوپایی كه همه چیز را از دریچهٔ دید خود میبینند، به همه جا رنگ مورد علاقهٔ خویش –آبی- را میپاشند و حاضر به پذیرش نظرات و خواستههای هیچ كس نیستند…
اما «پلنگ صورتی» هم بیكار نمینشنید، او تا نهایت جان كندن به مقابله برمیخیزد، ماهی تشنه را به چشمه باز میگرداند، جوجهٔ جدا افتاده از لانه را به مادرش میرساند، به پرندهای كه پرواز را از خاطر برده رسم پریدن میآموزد و وقتی سر و كارش با همسایههای لجباز میافتد، با به كار بستن انواع و اقسام ترفندهای زیركانه كلافهشان میكند و جهان ایدهآل خویش را با رنگ صورتی دوباره و صد باره بنا میكند… «صورتی» یك آدم است؛ یك آدم معمولی نه آنقدر منزه و بیشیله و پیله و نه آنقدر خشن و سنگدل. او یكی از خود ماست، فقط پوست پلنگ پوشیده….
شهرام خرازیها
پیلبان انیمیشن
pedram_ashena
03-05-2007, 11:21
صورتي،چشم پيرمرد بود
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) [/URL] تلويزيون - همشهري انلاين
فاطمه عبدلي:
دماغ پيرمرد خيلي گنده است. مثل همان قديمها. روي مبل چرمي جابهجا ميشود. پيپش را توي زيرسيگاري ميز بغل دستش خالي ميكند.
باد گلويي محترمانه ميزند. سكوتش آدم را نگران ميكند. سعي ميكنم با نگاه كردن به اين طرف و آن طرف، حواسم را از چشمهاي سردش كه به يك جايي روي زمين خيره شده پرت كنم. ديوار اتاق دو رنگ است؛ بالا آبي، پايين صورتي. روي ديوار پر از قاب عكس است. عكس خودش با كلاه و سبيل كناردست پلنگ صورتي در حاليكه دارد دمش را ميچرخاند. قاب ديگر پلنگ صورتي را نشان ميدهد كه سگي را با قلاده بسته و در حال پيادهروي است. زير چشمي به پيرمرد نگاه ميكنم كه حالا دارد رد نگاه من را دنبال ميكند و لبخند بيمعني ميزند. در كمال تعجب ميبينم كه گلويش را صاف ميكند و ميخواهد حرفي بزند.
«بامزه است نه؟ آن عكس را ببين» (به عكسي اشاره ميكند كه خودش يك طرف ديوار چوبي است و پلنگ صورتي طرف ديگر و هر كدام يك چكش دستشان است. يك ميخ هم كه تهاش صورتي است و سرش سمت او وسط ديوار). «عجب خدايا از دست او» ميگويم: «بله، خيلي بامزه است» فكر ميكنم بايد چيز بيشتري گفت. «دلتان براي آن روزها تنگ ميشود؟» «آه... طرف 1964 يا 1965 بود كه من وارد ماجرا شدم. همة آن ماجراهاي تيتراژ فيلم پلنگ صورتي بليك (ادواردز) را كه ميداني! آن مال سال63 بود. مسخره است ولي او براي تيتراژ فيلم پلنگ صورتياش كه پيتر سلرز بازي ميكرد، دنبال يك پلنگ كارتوني ميگشت كه شبيه گربه باشد. ادواردز هم همين طرحي كه از صورتي ميبيني را انتخاب كرد. فريتس فرلنگ كشيده بودش صورتي... عجب... پلنگ صورتي.»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[URL="[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]"][ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
«مثل اينكه دل خوشي ازش نداريد؟» اخم بدي ميكند كه ميترسم. فكر ميكنم همين الان از جايش بلند ميشود و با تيپا پرتم ميكند بيرون. «تو از عالم هنر چي ميداني بچه جان؟ پلنگ صورتي همة زندگيام بود.» از جايش پا ميشود فكر ميكنم به كمك احتياج دارد. چون خيلي چاق و كمنفس است ولي جرأت نميكنم كاري كنم، جذبة عجيبي دارد. صداي لخلخ دمپاييهاي حولهاياش خندهام مياندازد. ميرود سمت گرامافون با اين كه يك سيستم صوتي آخرين مدل آنجاست، از گرامافون استفاده ميكند. سوزن گرامافون را ميگذارد. به كند ذهني خودم ايمان ميآورم كه تا قبلش حدس نزده بودم چي ميخواهد بگذرد صفحة يك اجراي فوقالعاده ترومپت و ويولن از پلنگ صورتي. اركستر شاهكاري است.
خيلي سرحال و قبراق بر ميگردد سر جايش. از روي ميز وسط، يك شكلات بر ميدارد. با وسواس نصفش ميكند. يك لبش را ميگذارد تو دهانش و لب ديگرش را ميدهد به من. تشكر نيم خوردهاي ميكنم. همينطور كه با ملچ ملوچ زياد شكلات را ميخورد و من به سبيلهاي سفيد قهوهاي شدهاش نگاه ميكنم كه بالا و پايين ميرود ميگويد: «منچيني عزيز... اين هنري منچيني نابغه بود. فكر ميكني بهتر از اين هم ميشد واسة پلنگ صورتي آهنگ ساخت؟ راستي تو واسة چي اينجايي؟ بچه جون سؤالهايت را بپرس؟»
شكلاتم را از هول قورت ميدهم. صافتر مينشينم و سعي ميكنم حرفهايم را مزهمزه كنم.
«خودتان كدام يكي از قسمتهايي را كه بازي كرديد بيشتر دوست داريد؟» سؤال احمقانه و سادهاي بود، ولي جوابش ساده نبود.
«ميتوانم هر چي يادم ميياد برات بگم. آن قسمت آبي و صورتي كه همه يادشان است، از همان جا شدم آقاي آبي. عجب سماجت بانمكي داشت اين پلنگ دراز (بعد نميدانم چرا يكهو قاه قاه ميخندد) به خاطر مسيح تو را خدا تو بگو كجايش شبيه پلنگ بود! اصلا ميشود بهاش گفت پلنگ؟ من هم ميخندم ولي سكوت ميكنم تا ادامه بدهد، نگاهاش مثل احمقها بود ولي كارهاي هوشمندانهاي ميكرد، البته گاف هم زياد ميداد. آن قسمت را ديدي بچه، آن جايي كه من صاحب يك ميدان گاوبازيام؟ بعد هيچ گاوبازي ندارم چون گاوم خيلي وحشي است، همة گاوبازها ازش ميترسند. تماشاچيهايم همه شاكياند و نزديك است كه ورشكست بشوم، بعد پلنگ صورتي را ميبينم وسط يك چراگاه كه دارد با يك گاو شيرده گاوبازي ميكند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خدايا خيلي خنگ و بانمك بود. با گاو مزرعة زنگولهدار بازي ميكرد، بعد من هم كلي تشويقش ميكنم و ميبرمش پيش خودم و وعده و وعيد ميدهم كه مشهورش ميكنم. آن بيچاره هم ميياد. خلاصه با گاوه كه خيلي هم وحشي است كارهاي هيجانانگيزي ميكند، پدر من و گاوه رو هم در ميآورد البته خودش هم لت و پار ميشود. عكسش آنجاست نيگاه كن.» به سمت عكس روي ديوار ابرو مياندازد.
پلنگ صورتي با لباس گاوبازي زردرنگ در حاليكه پارچة قرمزي را مثل بالن رو سرش گرفته، دارد فرود ميآيد روي شاخهاي گاو. صورتي هم همهاش دارد توي پارچه فوت ميكند كه پايين نيايد. «نصف ديوارتان هنوز صورتي است چرا آبياش نكردين؟» «لطفش به همينه ديگه ميداني چقدر ازش خاطره دارم؟ او با لجبازي، يك دنياي تمام صورتي ميخواست و من هم براي روكمكنياش آبي. البته اون پايش را كرد تو كفش من ديوانه، حتي چمنها و گلها و آسمان را هم صورتي كرد.»
«چقدر از كارهايتان بداهه بود چقدرش متن؟ يعني اصلا بازي ميكرديد يا با هم كلنجار واقعي داشتيد؟»
«يك متن دو خطي به ما ميدادند و مثلا ميگفتند موضوع اين است و بعد خودمان هر كدام هماني كه واقعا بوديم را بازي ميكرديم. براي همين واقعا يك جاهايي از دستش رواني ميشدم، خونسردي و عليالسويه بودنش كه معلوم نميكرد ميخواهد چطور رفتار كند، هيچوقت قابل پيشبيني نبود. يك بار سر آن قسمت فك و قطب، 01 تا قرص اعصاب با هم خوردم، پير آدم را در ميآورد.»
«ميگوييد خودتان را بازي ميكرديد يعني هر دويتان خودتان بوديد يعني شما واقعا آن قدر بدجنس هستيد، مثلا همان قسمت فك كه يك شكارچي هستيد آيا آنقدر تو زندگي واقعي هم بيرحمايد؟»
«ببين اين مهرباني پلنگ صورتي بود كه من را بيرحم نشان ميداد. صورتي ميخواست برود رم كه از هواپيما سقوط ميكند و ميافتد توي قطب. من هم يك شكارچي هستم يعني كارم اين است. ولي اين پلنگ صورتي است كه دلش براي قطره اشكهاي يخزده و مكعب شكل فك ميسوزد و در ضمن هميشه يكي بايد شر باشد تا خير هم ديده شود. من ترجيح ميدادم آدم بده باشم كه همه بهاش ميگفتن دماغ گندة بيقواره. چون صورتي واقعا دلرحم بود با همة حماقتهايش مهربان و دلرحم بود. مثلا توي آن قسمت كه هميشه خواب ميماند و بعد يك ساعت پرندهدار خريد (چون با هيچ ساعت كوكياي يا صداي بلند راديو از خواب بيدار نميشد) پلنگ صورتي پرندة تو ساعت را تو رودخانه غرق كرد ولي شب از وجداندرد خوابش نميبرد. اين واقعا خودش بود. خودِ صورتي.»
«قسمتهايي كه خودتان تويش بازي نميكرديد يا كمنقش بوديد را هم ميديديد؟»
«همه را از دم، آرشيو كاملشان را هم دارم. من عاشق آن قسمت هستم كه شعبدهبازم و فقط چند ثانيه، اول و آخر فيلم هستم. به هر حال يك خرگوش از توي كلاه من در ميآيد و دمار از روزگار صورتي در ميآورد. خيلي قسمت چتي است. پر از وهم است. آن آينة عجيب غريب يا دري كه اگر رو ديوار باشد يا روي زمين، فرقي نميكند پلهها ميآيند بالا يا ميروند پايين. يا مثلا توي تلويزيون يك نفر مسلح دارد زنگ ميزند و تلفن خانة صورتي هم زنگ ميخورد، بعد صورتي گوشي را بر ميدارد «پغ» طرف تو تلويزيون شليك ميكند و تير از تلفن خانة صورتي ميخورد تو صورتش. يا آن چالة بزرگ كه خرگوش ازش رد شد و صورتي افتاد توش. همهاش پر از ايجاز بود. صورتي يك جا كلاه را له ميكند بعد توي خيالش (همان ابرهايي كه هميشه بالاي سرش ظاهر ميشدند) سنگ قبر خرگوش را ميبيند و كلي عذاب وجدان ميگيرد. خلاصه آخر سر هم من ميآيم و خرگوش را ميبرم. ولي وقتي صورتي دارد رو به غروب و ته جاده ميرود گوشهايش مثل خرگوش دراز ميشود. فوقالعاده بود.»
«گروهبان دودو چطور سر و كلهاش پيدا شد؟»
«آن هم از اول بود فيلمهاي آنها را جدا ميگرفتند. من بازرس بودم و گروهبان دودو دستيارم. البته آنجا ابروهايم خيلي كلفت بود. اين تيپ را از روي همان شخصيت بازرس كلوزو كه پيتر سلرز در فيلم بازي ميكرد ساخته بودند. همان سال1960. دودو آرام حرف ميزد و بلاهت عجيبي داشت و آرامشي كه پدر من را در ميآورد. يك بار ميخواستيم يك سارق را بگيريم كه تو موزه لوور هي ميرفت توي تابلوهاي معروف و معمولا دودو با خرابكاريهايش و خنگبازياش اشك من را در ميآورد. يا يك جا ميخواستيم يك آدم آهني خرابكار را دستگير كنيم كه كلي ماجرا داشت، ولي بهات بگويم بچه، دودو با صورتي خيلي فرق داشت. صورتي يك چيز ديگر بود. حتي حماقتش هم دوست داشتني بود.»
دوباره از جايش بلند ميشود «گلويم خشك شد تو چيزي نميخوري؟»
با تشكر ميگويم آب و بعد نگاهاش ميكنم كه به سختي تا آشپزخانه ميرود. خانهاش پر از نشانههاي پلنگ صورتي است، از عكسهاي ريز و درشتي كه گفتم گرفته تا جاي پاي صورتي رنگ پلنگ صورتي روي زمين يا وسايلي كه عكس او رويشان حك شده، همه جا پر از خردهريز است. همه يا آبي هستند يا صورتي. جعبه سيگار، فندك وچراغ خواب حتي پرده، يك لنگهاش آبي است و يك لنگهاش صورتي. روي يك ديوار، عكس بزرگ و تمام قدي از هر دويشان وسط تمام عوامل، مورچه و مورچهخوار و گروهبان دودو هم هستند. از آشپزخانه برميگردد بطري نوشابه به دست، يك ليوان هم جلوي من ميگذارد. «دلم خيلي برايش تنگ شده»
گريه نميكند ولي لحن صدايش و چشمهايش مثل بغض فروخورده ميمانند. «وقتي فكر ميكنم او آن سر دنيا توي جنگلهاي جنوب آفريقا دارد زندگي پلنگي ميكند دلم ميگيرد. گاهي به سرم ميزند بروم سراغش شايد بيايد اين جا با هم زندگي كنيم.»
«منظورتان از زندگي پلنگي چيه؟ يعني يك زندگي وحشيانه؟»
«نه بابا، آخر آن كجا ميتواند وحشي باشد و مثلا آهو بخورد. يعني توي جنگل است. يك كارت پستال دارم الان برايت ميآورم.» از اينكه باعث شدم دوباره بلند شود معذب ميشوم. ولي مثل اينكه نزديك است، توي كشوي پا تختي همان كنار. كارت پستال را ميگذارد جلوي رويم. پلنگ صورتي هم خيلي پير شده در حال سرخ كردن استيك روي آتش است. جلوي يك خانة نقلي صورتي رنگ.
«اين عكس را جلوي چشم نميگذارم. از ديدن آن كه پير شده. بدجوري دمغ ميشوم، ترجيح ميدهم فكر كنم هنوز همين شكلي است كه روي در و ديوار ميبينم.» «چرا سري بهاش نميزنيد. شايد خوشحال بشود.» «پشت كارت را ببين.»
تا قبلش فكر ميكردم خصوصي است و زشت است اگر پشتش را نگاه كنم. نوشته بود «براي دوستم آبي، به من سر بزن خيلي تنهايم. به اميد روزهاي صورتي براي تو.» خنديدم، او هم خنديد.
«خب بچه جان چيزي هست كه بخواهي بداني؟»
به يكي از تابلوها اشاره ميكنم، لبخند ژكوند است البته با يك تغيير كوچولو . ميگويم: «من اين قسمت را خيلي دوست دارم رقابت عجيب شما دو نفر و اصرار بيمعنياي كه بر سر كشيدن حالت لب موناليزا داريد.»
«آره از آن قسمتهاي قرص اعصابي بود» ميخندد و بعد يكهو نگاه بدي بهام ميكند. «منظورت چي بود از اين كه گفتي اصرار بيمعني؟»
خودم را جمع و جور ميكنم. ولي اعتماد به نفسم بيشتر شده.
«البته منظورم از بيمعني، مفهوم بد آن نبود. اصلا همين غيرضروري بودن و بيمعني بودن، قصه را جذاب ميكند. كشمكش شما دو تا بر سر اين بود كه هر كدام ميخواست اثر شاهكار ماندني را به سليقة خودش تمام كند. آخر سر هم كه شما در نقش داوينچي تابلويتان را به نمايش گذاشتيد يك مهر از صورتي زير آن بود.» «دلم خيلي برايش تنگ شده» كلهاش را تكان داد.
«آره... همين لجاجت بدون دليل بامزهاش ميكرد...»
«به نظرتان چقدر اين كارها را بچهها ميفهميدند. قسمتهاي همه چيز تمام كه از عنوان هر قسمت گرفته تا تيتراژ و موسيقي، همهاش كار شده و با حساب بود. و پر از شوخي با تاريخ سينما يا تاريخ هنر يا ادبيات بود يا مثلا جزئياتي كه فقط آدم بزرگها ميفهمند مثل آن قسمت كه پلنگ صورتي ميرود در يك خانة قديمي ارواح و شوخيهايي كه با روح دارد. مثلا از روح به عنوان حولة تن خشككن استفاده ميكند يا با اسكلت بيشتر از اينكه مبارزه كند قايم باشك بازي ميكند. يا مثلا همان بازي كلمات تو اسمهاي هر قسمت يا شوخي با قصههاي معروف؟»
«بچهها؟... بچهها ديگر كياند؟ بچهها وقتي جغلهاند ميتوانند كارتون را ببينند و يك كم بخندند يا يك جايي مات و مبهوت نفهمند بايد به چي بخندند، ولي به اندازة تمام عمرشان وقت دارند پلنگ صورتي ببينند تا وقتي قد ننهبزرگهايشان شدند ميتوانند بارها و بارها آن را ببينند بدون اينكه حوصلهشان سر برود يا خسته شوند و هر بار ميتوانند بسته به اطلاعات و آگاهيهاي جديدشان بيشتر بخندند و به خاطر كشفهاي جديدشان ذوق كنند.» يكسيگار برگ از توي جعبه بر ميدارد. خسته است فكر ميكنم كمكم وقت رفتن است.
خيلي دلم ميخواهد يك يادگاري چيزي ازش بگيرم، ولي رويم نميشود. بلند ميشوم و آخرين نگاه را به در و ديوار و سقف زمين ميكنم. مطمئنام متوجه هزار تا چيز نشدم. كاسه كوزهام را جمع ميكنم. ازش تشكر ميكنم وقت خداحافظي ميگويد: «راستش خيلي وقتها به آدم نبودنش حسوديام شد. حسرت آن حيوانيتاش را ميخورم. آن يكرنگي كه داشت. يك بار خيلي بيمقدمه تو يك قسمتي زل زد تو دوربين و گفت: چرا آدمها نميتوانند مثل حيوانها باشند؟ واقعا چرا؟...» ديدم پيرمرد حسابي تحت تأثير قرار گرفته، ازش خواستم سرپا نايستد و برود تا من هم بروم. گفت: «يك دقيقه وايسا» بعد مثل بچهاي كه با ذوق ميخواهد كار خاصي بكند رفت و با يك چيزي تو دستش برگشت «اين مال تو»
عكس خودش است كه با حرص يك استخوان گنده را از پلنگ صورتي كه لباس عصرحجري تنش است گرفته و پشت سرش قايم كرده است.
موهايش از ضعف اعصاب سيخ شدند، پلنگ صورتي هم البته دست كمي ندارد. در حاليكه مشتهايش را گره كرده دارد دندانهايش را با اعصاب خرد به دندانهاي جواني پيرمرد نشان ميدهد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام
خیلی ممنون از هر سه نفر شما.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پلنگ صورتی برای اولین بار در سال ۱۹۶۴ توسط فریز فرلینگ و برای سكانس آغازین كمدی پلنگ صورتی ساخته بلیك ادوارز خلق شد. تقریباً خیلی زود همه به این نتیجه رسیدند كه این شخصیت كارتونی خیلی خوب و یا حتی بهتر از خود فیلم است! شخصیت جدید به شهرت رسید، و به زودی با مجموعهای از موضوعات كوتاه كار تولید آن آغاز شد.
«فرلینگ» كارش را در همان استودیوی كوچك كانزاس سیتی شروع كرد كه والت دیزنی هم كار انیمیشن را از آنجا آغاز كرده بود. او در اواخر دههٔ ۱۹۲۰ به كالیفرنیا رفت و خیلی زود با همكاری همكاران انیماتور كانزاسیاش «هاگ هارمن» و «رودولف ایسینگ» ساخت مجموعه «لونی تونز» را برای شركت برادران وارنر آغاز كرد. او به جز یك سالی كه در اوایل ۱۹۳۰ (متروگلدن مایر) همكاری داشت، در بقیه سالها به عنوان هواداری پرو پا قرص با برادران وارنر كار كرد و سپس در سمت كارگردان ارشد و سرپرست ساخت كارتونهای غیر كلاسیك مثل باگزبانی، دافی داك و توئیتی ۳۰ سال با این شركت همكاری داشت.
فرلینگ همچنین اولین كارتونهای سیلوستر، پوركی بیگ و یوسمیت سام را كارگردانی كرد و چهار جایزه اسكار برای این استودیو به ارمغان آورد.
وقتی برادران وارنر در سال ۱۹۶۲ بخش انیمیشن را تعطیل كردند، فرلینگ با همكاری دیوید دپاتیه كه تهیه كننده كارتون بود، تیمی را برای ساخت آگهیهای بازرگانی انیمیشن و فیلمهای صنعتی تشكیل دادند. در این هنگام بود كه بلیك ادواردز برای ساخت انیمیشنی برای دقایق آغازین فیلم بعدیاش یعنی پلنگ صورتی با او تماس گرفت.
اگر چه ساخت كارتونهای نمایشی تا بیش از بیست سال بعد هم ادامه داشت، اما آنهایی كه توسط فریز فرلینگ و هاولی پرات كارگردانی شدهاند، اولینها هستند كه به عنوان كلاسیك در نظر گرفته میشوند. فرلینگ و پرات این پلنگ را در شرایط استثنایی بسیاری قرار دادند. مثل دست انداختن آژانسهای سری در «انگشت صورتی» و فرهنگ جوانان در «صورتی توهمزا» و … . هر چند در میان فیلمهای كوتاه، جالبترین آنهایی هستند كه «مرد كوچك» در آن وجود دارد كه میتواند به صورت افراد مختلف درآید. از جمله یك دزد گاو صندوق در «برای صورتی شماره P را بگیر» و یا یك فرد الكلی در «زیر شلواری صورتی» . سال بعد وقتی ادواردز در حال كارگردانی مجموعه بازرس كلوزو بود همان شرایط تكرار شد.
دپاتیه و فرلینگ عنوانبندی آغازینی برای فیلم «شلیكی در تاریكی» (۱۹۶۴) ساختند كه تقاضاهایی برای سریال نمایشی دیگری را در پی داشت. مجموعه كارتونهایی بامزه و متفاوت به نام «بازرس» با صداپیشگی كمدین هنرمند «پت هارینگتون» در نقش بازرس خنگ و دستیار باوفایش «دودو» ساخته شد. ساخت فیلمهای اكشن زنده در دهههای هفتاد، هشتاد و نود ادامه پیدا كرد، كه بسیاری از آنها همه با عنوانبندیهای انیمیشن شروع میشد.
پیلبان انیمیشن
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پلنگ صورتی یادآور موجودی است با مجموعه ای از صفت های بامزه؛ یک پلنگ لاغر و دراز با چشم های بزرگ، تا دلتان بخواهد خرابکار و سمج که گاه خیلی نرم روی پاهایش می خرامد و راه می رود و بعضی وقت ها هم مثل تیری که از کمان رها شده باشد به دنبال چیزی می دود که برایش مهم است. اما در کنار شخصیت پلنگ صورتی یک عامل دیگر را هم امکان ندارد به یاد نیاوریم و آن آهنگ متفاوتی است که دقیقا به موضوع سنجاق شده و انگار به صدای پلنگ ما بدل شده است. این پلنگ شیطان و سمج هیچگاه حرف نمی زند، اما لحن آهنگ و حرکات او چنان در کنار هم کامل کننده است که ما با موضوع به بهترین نحوی ارتباط برقرار می کنیم.
اما این پلنگ چگونه به دنیا آمد؟ پیدا شدن چنین پلنگی که به آشنای بسیاری از آدم های دنیا تبدیل شده ـ چه بچه ها و چه بزرگسال ها ـ ماجرای جالبی دارد. اگر روزهای تابستان فیلم های سینمایی که از تلویزیون پخش شد دیده باشید حتما با فیلم سینمایی پلنگ صورتی مواجه شده اید. این فیلم که درباره یک بازرس بسیار گیج و حتی خنگ به نام کلوزو است توسط ادوارد بلیک ساخته شد. او زمانی که در حال تدارک ساخت این فیلم بود به تیتراژ فیلم نیز فکر می کرد و تصمیم گرفت که تیتراژ فیلمش انیمیشن باشد.
او فقط می دانست که شخصیت این کارتون باید مثل بازرسی که انتخاب کرده گیج و خرابکار باشد و از آنجا که اسم فیلم پلنگ صورتی بود، به چنین موجودی فکر کرد. بلیک برای این کار از دو نفر از ماهرترین انیمیشن کاران دعوت کرد تا طرح های پیشنهادی خودشان را ارائه کنند و این دو نفر یعنی فریتس فریلینگ و دی پاتی که سابقه کار بسیار در زمینه کارتون و انیمیشن داشتند تا پیش از آن چهره های بسیار معروفی چون باگزبانی، سیلوستر و خوک با ادب را آفریده بودند.
آنها در مرحله اول بیش از صد طرح تهیه کردند و در جلسه بعد روی میز کار آقای بلیک گذاشتند. بلیک کنار میز ایستاد، طرح ها را یکی یکی نگاه کرد و سرانجام با دیدن یک پلنگ لاغر و دراز که دمش پشت سرش تاب می خورد و گیج و مات به چشم او زل زده بود گفت؛ «خودش است! همین را می خوام». به این ترتیب پلنگ صورتی پا به دنیا گذاشت.
او در ابتدای این فیلم ظاهر می شود و با پنجه های تیزش صفحه کاغذ را پاره می کند تا اسامی بازیگران و دیگر دست اندرکاران فیلم ظاهر شود. یکبار دستش را پشتش می گذارد و قدم می زند، یک جا با انگشتش به اسم ها اشاره می کند و... آن موقع در اوایل دهه ۶۰ میلادی یا دقیق تر بگوییم سال ۱۹۶۲ مدت زیادی از اختراع تلویزیون نمی گذشت و این وسیله هنوز در زندگی مردم جایگاه خیلی مهمی نداشت.
بنابراین بیشتر محصولات کارتونی برای سینما و نمایش پیش از شروع فیلم تولید می شد. فیلم که به نمایش درآمد به اثر موفقی تبدیل شد، اما جالب اینکه موفق تر از خود فیلم تیتراژ آن بود. از اینجا فکر خیلی ها جذب پلنگ صورتی شد و سرانجام سرمایه گذاری پیدا شد که از زوج فریلینگ ـ دی پاتی دعوت کرد تا مجموعه ای از این کارتون را بسازند.
این کارتون ها با استقبال بسیار مواجه شد. همه عاشق پلنگ شده بودند و یکی از نخستین قسمت های مجموعه اول که پلنگ می خواست خانه آبی مردی را صورتی کند کاندیدای دریافت جایزه اسکار شد. این همان قسمتی است که پلنگ تمام زندگی اش را صورتی می کند و یک مرد پیله ای و سمج کوتاه و بدقواره رنگ آبی را انتخاب می کند. ماجرای عوض کردن رنگ گل ها را هم که حتما به خاطر دارید. به هر حال پلنگ صورتی از چنان شهرتی برخوردارشد که سال بعد جایزه را دریافت کرد و به دنبال آن سازندگانش سفارش ساخت مجموعه ای برای تلویزیون را دریافت کردند. در این مرحله دوستانی نیز به پلنگ افزوده شد.
یک بازرس خرفت عینا مثل کلوزو با یک دستیار گیج به نام دو-دو که فکر می کرد رئیسش باهوش ترین آدم دنیاست، مورچه و مورچه خوار را هم که فراموش نکرده اید. در برخی از قسمت ها نیز یک کوسه تیزدندان که همیشه به دنبال صید ماهی و دیگر موجودات زنده از دو پا گرفته تا... است، دیده می شود. پلنگ صورتی در دهه ۶۰ و ۷۰ توسط فریلینگ کارگردانی شد.
این دو نفر در این ۲۰سال چنان سرشان شلوغ بود که فرصت نداشتند به سوژه دیگری بپردازند و از طرف دیگر پلنگ صورتی آنقدر محبوب شده بود که وظیفه سختی برعهده آنها بود؛ حفظ محبوبیت پلنگ دوست داشتنی شان.
پلنگ صورتی اما در زندگی مسیرهای مختلفی را طی کرد. مثل هر پروژه دیگری. در دهه ۸۰ این شرکت امتیازش را به شرکت هانا ـ باربرا که همان تهیه کنندگان تام و جری هستند فروخت. از آن به بعد مجموعه هایی از پلنگ صورتی تهیه شده که دیگر حرف می زد و دو پسر هم به نام پینکی و پانکی داشت. حتما متوجه هستید که این دو واژه از همان pink یا صورتی گرفته شده است.
ساخت پلنگ صورتی با تهیه کنندگان جدید ادامه یافت و در دهه ۹۰ نیز یک سری دیگر تولید شد. آخرین سری از مجموعه های پلنگ صورتی در سال ۲۰۰۳ تولید شد.
اما اگر این پلنگ های جدید قرن بیست ویکم را دیده باشید حتما متوجه شده اید که موضوع های خاص دوره های ۶۰ و ۷۰ دیگر در آنها پیدا نمی شود. پلنگ این دوره خیلی عصبانی است، از آن خونسردی کلافه کننده خبری نیست و بیشتر شبیه بسیاری از سوژه های تلویزیونی است که حالا تبدیل به کارتون شده باشد.
با این همه اگر این قسمت ها بتواند به عنوان کارتون جذاب باشد، چند نسل که سوژه های ۲۰ سال اول پلنگ را با لذت تماشا کردند، هرگز نمی توانند موضوع های متفاوت و عکس العمل های عجیب و به خاطر ماندنی آن مجموعه ها را فراموش کنند؛ پلنگ خواب آلودی که با چشم های زرد و بزرگش یک پشه را دنبال می کند، در عصر پارینه سنگی به دنبال غذا می گردد و در دوره ای که چرخ هنوز اختراع نشده از یک سنگ بزرگ و گرد می خواهد به جای چرخ استفاده کند و...
باران گیلانی
روزنامه کارگزاران
pedram_ashena
26-07-2007, 17:15
يك اپيزود از اين كارتون به نام Pink Panter cartoon 1968- Put Put Pink
6 دقيقه فكر نكنم ايران نشان داده باشد
با فرمت flv(بعد از دانلود فرمت flv را به فايل اضافه كنيد flv.اسم فايل
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
پلنگ صورتی یکی از کارتون هایی که بچه ها خیلی باهاش همزاد پنداری می کنن و البته بچه های بزرگ
مرسی
diana_1989
27-07-2007, 21:13
کارتون پلنگ صورتی واقعا زیباست !
من خودم از طرفدارای پروپا قرصشم !
حتی بزرگترها که سنی ازشون گذشته از این کارتون به نیکی یاد میکنن @
به نظرتون این پلنگ اگه صورتی نتود چه رنگی می تونست باشه ؟
soheil_6666
29-07-2007, 23:50
به نظرتون این پلنگ اگه صورتی نتود چه رنگی می تونست باشه ؟
فقط صورتي:31:
mmevooba
16-08-2007, 18:51
مرسی خیلی خوب بودن!
Behroooz
16-08-2007, 19:45
من اهنگ این کارتون رو دارم
هر کی میخواد پی ام بده براش بفرستم
Mahdi Hero
16-08-2007, 21:24
بيايد دوستانه عزيزم اينم تمامه کارتون هايه اين شخصيته زيبا
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
سلام
خیلی ممنون از هر سه نفر شما.
اره منم متشکرم بامزه بود
Morteza4SN
21-12-2008, 20:50
The Pink Panther (::::::::::::::::::::::::) پلنگ صورتی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فکر کنم همه شما با پلنگ صورتی آشنا باشید برای همین بدون توضیح اضافی می رم سراغ اصل مطلب : در سال ۱۹۶۴ بلیک ادواردز (Blake Edwards) کارگردان معروف سینمای کمدی روی فیلم جدیدی به نام پلنگ صورتی (The Pink Panther) کار می کرد. او تصمیم داشت برای این فیلم سکانس عنوان بندی انیمیشنی با یک شخصیت خاص داشته باشد
ادواردز با دیوید د پاتیه (David H.De Patie) تماس می گیرد و از وی می خواهد که به دیدنش برود. بعد متنی را به دپاتی می دهد که براساس آن شخصیتی انیمیشنی خلق شود .
دپاتیه به همراه دوست و همکارش فریز فرلنگ (Friz Freleng) حدود صد طرح از پلنگ صورتی آماده می کنند و به خانه ادواردز می روند. ادواردز یکی از طرحها را (که همان پلنگ صورتی فعلی است) انتخاب می کند و از دپاتی و فرلنگ می خواهد براساس این طرح سکانس آغازین فیلمش را کار کنند و بدین ترتیب پلنگ صورتی متولد می شود ...
بعد از اکران فیلم منتقدان و مردم به شدت از فیلم استقبال کردند و بهترین بخش فیلم را سکانس آغازین انیمیشنی آن عنوان کردند و این شخصیت به سرعت محبوب شد و مجله تایم نیز مطلب بلند بالایی در مورد این شخصیت چاپ کرد.
فریز فرلنگ و دیوید دپاتی بعد از موفقیت سکانس آغازین فیلم پلنگ صورتی احساس کردند که کاری کاملا متفاوت ارائه داده اند و می توانند آن را ادامه دهند. برای همین به سران یوتایتد آرتیستز پیشنهاد دادند که بودجه ای به آنها بدهند تا بتوانند از این شخصیت در انیمیشنهای کوتاه استفاده کنند. سران یونایتد آرتیستز بهد از مدت کوتاهی این پیشنهاد را پذیرفتند و بدین ترتیب ساخت انیمیشنهای کوتاه پلنگ صورتی آغاز شد .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اولین قسمت پلنگ صورتی با نام (Pink Phink) به کارگردانی فریز فرلنگ در ۱۸ دسامبر ۱۹۶۴ به نمایش درآمد و منتقدان به گرمی از آن استقبال کردند. در این انیمیشن پلنگ صورتی با مردی قد کوتاه (که بعدا در قسمتهای مختلف این انیمیشن در نقشهای مختلفی ظاهر شد) بر سر اینکه رنگ خانه صورتی باشد یا آبی اتفاق نظر ندارد و همین موضوع باعث بوجود آمدن موقعیت های طنز مختلفی می شود .
این انیمیشن در مراسم اسکار سال ۱۹۶۵ موفق به کسب این جایزه شد. همچنین هنری مانچینی (Henry Mancini) سازنده موسیقی جادویی پلنگ صورتی برنده جایزه اسکار بهترین موسیقی شد. مانچینی در همین سال توانست ۳ جایزه گرمی نیز نصیب خود کند .
در سال ۱۹۶۵ شخصیتهای بازرس و دودو و در سال ۱۹۶۹ شخصیتهای مورچه و مورچه خوار خلق شدند. این شخصیتها در انیمیشنهای کوتاهی که به همراه پلنگ صورتی پخش می شد ظاهر شدند و رفته رفته به شخصیتهای محبوبی تبدیل شدند .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ساخت انیمیشنهای کوتاه پلنگ صورتی تا سال ۱۹۸۰ توسط کارگردانان مختلف و به تهیه کنندگی فرلنگ و دپاتی ادامه پیدا کرد
در این ۱۶ سال بیش از ۱۲۵ اپیزود از پلنگ صورتی ساخته شد که بیشتر آنها بعد از گذشت سالها از زمان ساخته شدنشان هنوز نو و خلاقانه به نظر می رسند .
البته بعد از سال ۱۹۸۰ انیمیشنهایی براساس شخصیت پلنگ صورتی ساخته شد (مانند پلنگ صورتی و پسران و ... که در بعضی از آنها پلنگ صورتی صحبت می کرد) اما هیچ کدام جذابیت کارهایی که از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۰ ساخته شده اند را ندارند
آخرین حضور پلنگ صورتی در تیتراژ آغازین فیلم پلنگ صورتی بوده که در سال ۲۰۰۵ اکران شد. البته این انیمیشن با آنکه کار بدی نبود به دل خیلی ها ننشست و انتقادهای فراوانی از آن شد .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در پایان بد نیست کمی هم در مورد فریز فرلنگ خالق پلنگ صورتی صحبت کنیم ؛
فریز فرلنگ در سال ۱۹۰۰ متولد شد. کار انیمیشن را در استودیوی کانزاس سیتی آغاز کرد و در اوایل دهه ۳۰ میلادی به استودیوی برادران وارنر پیوست و با چند تن از همکارانش مجموعه پرطرفدار لونی تونز را خلق کرد.
فرلنگ در این استودیو بسیاری از انیمیشنهای مطرح حال حاضر جهان مانند : باگزبانی - دافی داک - پورکی پیگ - یوسمیت سام - توئیتی - سیلوستر و ... را کارگردانی کرد و برای این استودیو ۴ جایزه اسکار به ارمغان آورد.
در سال ۱۹۶۲ بعد از تعطیلی بخش انیمیشن برادران وارنر استودیویی با همکاری دیوید دپاتیه با نام دپاتیه-فرلنگ تاسیس کرد. او در این دوره بسیاری از انیمیشنهای مطرح سینمایی و تلویزیونی را خلق کرد که مهمترینشان خلق پلنگ صورتی و کارگردانی قسمتهایی از کایوت و ردرانر و ساخت انیمیشنهایی براساس داستانهای دکتر سوس بود.
فریز فرلنگ سرانجام در سال ۱۹۹۵ درگذشت .
محسن رضا پور / مونيميشن بلاگ
pedram_ashena
21-12-2008, 22:22
پلنگ صورتي ناطق همانقدر احمقانه است كه چارلي چاپلين بخواهد فيلم ناطق بازي كند.(كه بازي هم كرد و به شدت بازخورد منفي گرفت)
ديگه از اون خلاقيتهاي داستاني در پلنگ صورتي خبري نيست.شده شبيه تام جري.شوخي ها تنها تكرار ميشوند و بيننده را تحت تاثير قرار نميدهد.مقايسه كنيد پلنگ صورتي كه با ماهي دوست ميشود و طنزي كه ماهي در آب خفه ميشود با تو سر زدنها و لطيفه هاي گفتاري سبك الان
Morteza4SN
22-12-2008, 21:40
خب من هم پلنگ صورتي ناطق رو ديدم و بايد بگم كه اگر نديده بودمش نه تنها چيزي از دست نداده بودم بلكه يك كارتون ضعيف كه متاسفانه فقط يك تصوير نااميد كننده از پلنگ صورتي بود رو تجربه نمي كردم .
بي خيال ، شايد عمر پلنگ هم تموم شده ، اما هنوز هم اون پلنگ صورتي يه چيز ديگه است .
ممنون
این کارتونای قدیمی رو ازش دوباره می سازن زیاد قشنگ در نمی اد !! یکی دیگه مثه تام و جری !
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.