مشاهده نسخه کامل
: موسیقی بانوان
سلام
توی این تاپیک می خواهیم در باره نقش زنان در موسیقی و اخبار مربوط به موسیقی بانوان صحبت کنیم :40:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
متن زیر حاصل گفتگوی با خانم ارفع اطرایی نوازنده و مدرس با سابقه سنتور و نخستین موسیقیدان حرفه ای جامعه بانوان هنرمند ایران است که توسط آقای سعید کمالی دهقان به دست ما رسیده. در این مطلب با سوابق و فعالیتهای این هنرمند آشنا می شوید.
سرکار خانم ارفع اطرائی متولد تیرماه سال ۱۳۲۰ می باشند.وی سابقه چهل و هفت سال نوازندگی و تدریس مستمر در شغل رسمی و کلاس خصوصی و تربیت شاگردان ممتاز دارد.ایشان هنرجوی سومین دوره هنرستان عالی موسیقی ملی بوده است که دارای دیپلم از هنرستان موسیقی ملی و لیسانس از هنرکده موسیقی ملی می باشد که هر دو دوره را با کسب رتبه اول به پایان رساند.
اطرائی از شاگردان استاد صبا و استاد پایور و استاد محمود کریمی و کلیه اساتید پایه گذار هنرستان موسیقی ملی بوده است که بین سال های ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۹ به استخدام رسمی در وزارت فرهنگ و هنر اداره کل فعالیت های هنری جهت تدریس سنتور تخصصی در هنرستان موسیقی در آمد و همچنین بصورت قراردادی در اداره کل فعالیت های هنری تلویزیون جهت تک نوازی و نوازندگی در ارکسترها استخدام شد.
وی همچنین در فعالیت های موسیقی به تکنوازی صوتی و تصویری برای رادیو و تلویزیون پرداخته و برای اجرای کنسرت از طرف وزارتخانه های تابع به کشورهای پاکستان (۱۳۳۹) ، ایتالیا (۱۳۴۲) ، افغانستان (۱۳۴۸) ،ترکیه(۱۳۴۹)،بحرین(۱۳۵۱)،آم ریکا(۱۳۵۴)،عراق(۱۳۵۴)،کرواس ی(۱۳۷۳) و بوسنی و هرزه گوین (۱۳۷۳) سفر کرده است و همچنین برای اجرای برنامه به شهرهای داخلی متعددی نیز سفر داشته است.وی از سال ۱۳۵۳ سرپرست گروه موسیقی تالار رودکی بوده و با افرادی چون محمد موسوی،ناصر افتاح،لطف الله مجد ، نادر گلچین،خاطره پروانه همکاری کرده است.وی کتب ارزنده ی فرهنگ موسیقی ایران (۱۳۶۰) ، سنتور و ناظمی(۱۳۶۴) دوازده مقام موسیقی ملی ایران (۱۳۶۹) زندگی و آثار حبیب سماعی(۱۳۷۱) بوی جوی مولیان(۱۳۸۱) ویرایش خودآموز سنتور حسین صبا(۱۳۸۱) هفت دستگاه و پنج آواز موسیقی ایرانی (۱۳۸۱) به نگارش درآورده است و آثاری چون سازشناسی موسیقی ایرانی (طبق برنامه درسی وزارت آموزش و پرورش) و قطعات هم نوازی (دوئو طبق برنامه هنرستان های موسیقی ملی) را در دست چاپ دارد.
وی دارای مدرک درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و همچنین بعنوان یکی از "زنان نام آور ایران" از طرف دفتر مشارکت زنان امور ریاست جمهوری شناخته شده است و عضو هیئت مدیره اولین دوره کانون پژوهشگران خانه موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و عضو شورای فنی هنرستان موسیقی پسران و دختران و دانشگاه علمی کاربردی می باشد.وی در شورای مرکز موسیقی حوزه هنری عضویت دارد و عضو هیئت انتخاب و داوری جشنواره های موسیقی دانشگاه تهران و جشنواره های بانوان (گل یاس) و جشنواره های موسیقی جوان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ( فجر) است.
اطرایی منتخب "برگزیده جشنواره موسیقی بانوان" مرداد ۸۴ شورای شهر تهران و منتخب " بازنشسته نمونه ملی" سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور در شهریور ۸۴ و منتخب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بعنوان "پیشکسوت نمونه" در شهریور ۸۴ می باشد.وی به اجرای پایان نامه های دانشجویی مشغول است و از خدمات ارزنده ی ایشان می توان به چهل و هفت سال سابقه در موسیقی ایرانی و نوازندگی با سنتور کروماتیک و سنتور کروماتیک باس در ارکستر صبا به رهبری استاد حسین دهلوی و سنتور باس در ارکستر استاد فرامرز پایور و سنتور سل کوک و لا کوک در تکنوازی ها و گروه نوازی ها اشاره کرد.
وی هم اکنون مشغول تدریس مستمر ساز تخصصی سنتور است و در سال های کوتاهی کلاس های فرم موسیقی ایرانی و تئوری موسیقی ایرانی و همراهی ساز و آواز را بر عهده داشته است.در پایان باز از ایشان تشکر می کنیم و از خدواند متعال برای ایشان و تمامی موسیقیدانان این مرز و بوم آرزوی سعادت و کامیابی داریم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رئیس کانون خوانندگان سنتی گفت : در صدد هستیم تشکلی تحت عنوان موسسه فرهنگی هنری بانوان به منظور رسیدگی به وضعیت موسیقی بانوان کشور تشکیل دهیم .
هنگامه اخوان گفت : برگزاری کنسرتهای بانوان با مشکلات بسیاری مواجه است ؛ از آنجایی که کنسرتهای بانوان ، بازدهی مالی چندانی ندارند ، گروههای موسیقی بانوان غالبا از عهده مخارج برگزاری کنسرت از قبیل هزینه سالن ، صدابرداری و ... بر نمی آیند . از سویی گروههایی که قصد اجرای آهنگهای جدید را دارند ، باید هزینه سنگینی را بابت تامین هزینه آهنگها بپردازند .
رییس کانون خوانندگان سنتی خانه موسیقی در تشریح وضعیت موسیقی بانوان گفت : از دیگر معضلات گروههای موسیقی بانوان ، عدم امکان انجام تبلیغات گسترده در زمینه برگزاری کنسرت است . این در حالی است که خوانندگان آماتور و بی تجربه مرد ، برای اجرای کنسرت خود ، سراسر شهر را از پوسترهای خود می پوشانند .
اخوان در بیان نتیجه چنین وضعیتی گفت : دشواری و عدم امکان برگزاری کنسرت توسط گروههای موسیقی بانوان موجب می شود تا آنان مجبور به اجرای برنامه در خارج از کشور بشوند . بر این اساس لازم است تمهیداتی در جهت ایجاد امکان برگزاری برنامه های موسیقی بانوان در داخل کشور، اندیشیده شود .
وی در خاتمه گفت : من به سهم خویش در پی رسیدگی به وضعیت موسیقی بانوان وتحقق این هدف خواهم بود و مراحل کاری را به اطلاع عموم خواهم رساند.
منبع : مهر
( یک کم قدیمی بود مربوط به سه شنبه 14 آذر 1385 اما خوب .. )
استاد سنتور متولد تهران ، وي با علاقهاي كه به موسيقي داشت بعد از دوران ابتدايي وارد هنرستان موسيقي شد و ساز سنتور را بعنوان ساز تخصصي انتخاب نمود. اولين معلم وي خانم ارفع اطرايي بود به مدت 3 سال سپس نزد استاد فرامرز پايور به مدت 5 سال ساز سنتور و تنبك را نزد استاد محمد اسماعيلي و پيانو و قيچك را بعنوان ساز دوم تعليم گرفت. در سال سوم هنرستان بنابه تشخيص مدير هنرستان با گروه موسيقي بانوان به سرپرستي خانم افلياپرتو بعنوان نوازنده سنتور و گروه تنبك استاد محمد اسماعيلي كه وابسته به وزارت فرهنگ و هنر بود شروع به همكاري نمود. وي به مدت 2 سال همراه اين دو گروه به افغانستان و همچنين كنسرتهاي زيادي در تهران و شهرستان داشت . پس از اتمام دوره متوسطه در هنرستان موسيقي وارد دانشگاه تهران (دانشكده هنرهاي زيبا) شده و در همان سال به استخدام وزارت فرهنگ و هنر بعنوان هنر آموز در دانشسراي هنرو انستيتوي امور مربيان به تدريس موسيقي مشغول شد. در دانشگاه نزد استاداني چون دكتر داريوش صفوت و مرحوم نورعليخان برومند با رديف ميرزا عبدا… آشنا شد و نزد استاداني چون مرحوم دكتر مسعوديه ـ آقاي مشايخي، دكترفرهت ـ خانم بركشتلي ، آقاي پورتراب و آقاي پژمان دروس نظري را فراگرفت. در سال 1350 با اركستر بزرگ راديو چهار مضراب ماهور درويش خان به تنظيم آقاي فريدون شهبازيان را ضبط كرد. وي با اركستر سازهاي ملي به رهبري مرحوم مهدي مفتاح و گروه سنتي سماعي به سرپرستي آقايان محمد رضا لطفي و حسن ناهيد كنسرتهاي متعددي اجرا نمود وي تا سال 1360 با راديو همكاري داشت و تدريس دروس موسيقي هنرستان را بعهده داشت. در سال 1371 اولين كنسرت بانوان بدون خواننده كه از طرف انجمن همبستگي زنان حمايت ميشد آغاز شد كه سرپرستي 2 گروه سماعي و گلبانگ را بعهده داشت . وي در كشورهاي آلمان ـ اتريش، روماني، يونان، چين، سوئيس، فستيوال در فيليپين، فستيوال در استراليا، تركيه، اسلوني، تركمنستان، مجارستان و … اجراهايي داشت.
از آثار وي ميتوان به نوار كاست شور ـ نوا بهمراهي تمبك استادمحمد اسماعيلي و يك مجموعه اتود براي سنتور و قطعات ضربي كه در دست چاپ است . وي از سال 1379 با اركستر ملي به رهبري استاد فرهاد فخرالديني بعنوان نوازندةسنتور همكاري دارد و در شهرهاي ايران و دركشورهاي مختلف خارجي اجرا داشته است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گابريل گارسيا ماركز ، نويسنده رمان پرآوازه "صد سال تنهايي " كه برنده جايزه نوبل ادبيات نيز هست ، مي گويد : " زن ها حافظان دنيا هستند ، در حالي كه ما مردها با وحشي گري هاي تاريخي خود ، نظم آن را بر هم مي زنيم ... "
***
سال ها پيش ، وقتي مرتضي ني داوود در يك مراسم عروسي صداي دختر پانزده ساله اي را شنيد و در آن صدا ، زيبايي ذاتي و جذب كننده اي را درك كرد و در دلش برقي زد كه اگر خرده استعدادي هم در صاحب صدا باشد ، ايران را آوازه صدايش مي گيرد ، در آن زمان هنوز زنان مي خواندند و مي نواختند و ... .
وقتي مرتضي ، قمر را پيش خود برد و آموزش دستگاه هاي موسيقي ايراني را با او شروع كرد ، وقتي هر روز بهتر از ديروز همه چيز پيش مي رفت و قمر قد مي كشيد و بزرگ مي شد ، و ياد مي گرفت و ياد مي گرفت ، در آن زمان هنوز زنان مي خواندند و مي نواختند و ... .
بعدها وقتي ملوك ضرابي ، تصنيف ساخته مرتضي ني داوود را خواند و تصنيف بر روي صفحه ضبط شد ، خودشان هم نمي دانستند كه "مرغ سحر " با صداي ملوك ضرابي ، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب ايران را طي مي كند ، در آن زمان هنوز زنان مي خواندند و مي نواختند و ... .
وقتي قمر الملوك رسما آوازخوان شد ، وقتي در گراند هتل با مرتضي ني داوود كنسرت گذاشت و تمام خيابان هاي تهران كوچك و خلوت آن زمان پر از جمعيت شد ، و يك شب كنسرت قمر در آن تاريخ ، چهار هزار تومان فروش بليط داشت ، در آن موقع زنان هنوز مي خواندند و مي نواختند و ... .
محمدرضا شجريان ، كوچك بود . در خانه شان نه راديو بود ، نه تلويزيون ، نه گرامافون ، نه صفحه ، نه موسيقي ... ! محمدرضاي كوچك وقتي از انتهاي كوچه رد مي شد كنار مغازه سمساري مي ايستاد . سمساري در مغازه اش گرامافون داشت . صفحه قمر را مي گذاشت ، و محمدرضا صداي قمر را مي شنيد . صدا ، محمدرضاي كوچك را شجريان بزرگ امروز كرد ... در آن زمان هنوز زنان مي خواندند و مي نواختند و ... .
سالن رودكي آن زمان - وحدت امروز - و صدها نوازنده چيره دست اركستر سمفونيك ، خاطرات خوشي با " مرضيه " داشتند ... مرضيه تمام سالن را پر مي كرد ، البته سالن هاي ديگري هم بود كه " دلكش " آن را پر مي كرد ... به هر حال زنان هنوز مي خواندند مي نواختند و ... .
آري ، زنان سال ها بود كه مي خوانند و مي نواختند ، اما ما پسران هم صاحبان چشماني از حدقه درآمده نبوديم ، كه هر بعداز ظهر و شب ، از سر شهوت يا شايد بيكاري ، دم به دم امنيت رواني دختران هموطن و همشهري خودمان - خواهران خودمان - را به هم بزنيم . /
سال ها بعد ، شجريان نيز قد كشيد ، خيلي قد كشيد ، و قبل از محمدرضا ، نوشتند " استاد " ... خيلي ها شاگرد او شدند ... سراج ، ناظري ، افتخاري ، مرحوم بسطامي ، سرلك ، علي جهاندار ، و البته كسي بود كه به او مي گفتند " پريسا " ... پريسا آواز را تمرين مي كرد ، اما در اين زمان ديگر زنان نمي خواندند و نمي نواختند و ... .
پدر ، پسر را صدا كرد ... تمرين آواز با همايون شروع شد ... همايون قد مي كشيد و قد مي كشيد و آواز مي خواند . همه همايون را شناختند . اما كسي نمي دانست كه در آن زمان كه همايون درآمد شور را تمرين مي كرد ، و سعي مي كرد به بهترين نحوي ، مو به مو صداي پدر را تقليد كند و از قرچه و عشاق بهره بگيرد تا از اصفهان به دشتي برود و برگردد ، آيا مژگان هم آواز مي خواند ؟ هنوز هم كسي نمي داند كه آيا فرزانه هم مثل همايون مي تواند بخواند ؟ افسانه چه ؟ ... چون در آن زمان كه پريسا تمرين آواز مي كرد ، و اساتيد در حال انتخاب شعر براي چهارگاه بودند ، ديگر زنان نمي خواندند و نمي نواختند و ... .
تاريخ را فراموش كنيم ، پيرنياكان چند ماه پيش ميزگرد داشت . هميشه ميزگرد دارد . رديف را تحليل مي كند و از رديف آقاحسينقلي در برابر رديف برادرش ميرزا عبدالله دفاع ميكند . پيرنياكان گفت : امروز يكي از بهترين شاگردانم را همراه آورده ام تا برايتان تار بزند . تا ببينيد نحوه آموزش دادن من چگونه است . همه چشم دوختند ... يك دختر آمد ... البته مردها اول كمي جا خوردند . اما خوب همه اهل موسيقي بودند و فضا ، فرهنگي بود . زشت بود كسي در ميان آن جلسه ، از تارنواختن يك دختر تعجب كند . دختر تار زد . همه از شوق دست زدند . البته زنان ديگر نمي خواندند و نمي نواختند و ... .
پري ملكي به اعضاي گروهش تلفن مي زند . مقصد ؟ فرانسه . دليل ؟ اجراي كنسرت موسيقي ايراني و دريافت جايزه از يونسكو . گروه خنيا به سرپرستي پري ملكي ، فرانسوي ها را با حافظ و آواز آشتي دادند . البته فرانسوي ها از ديدن دختري كه تار بزند يا زني كه آواز بخواند تعجب نمي كنند ... اما صداي كسي در دل پري ملكي بود كه مي گفت : به آنها نگو كه زنان ديگر در كشور من نمي خوانند و نمي نوازند ...
دختر با يك دف وارد آموزشگاه شد . سوالاتي راجع به كلاس ها و اساتيد و اين ها داشت . وقتي رفت ، مسئول آموزشگاه به من گفت : حيف ! ببين دف دست چه نجس هايي افتاده است ! به نجاست كشيدند دف را !
دختر ، برايش سخت بود كه جعبه بزرگ و سنگين تار را با خودش حمل كند . اما حمل مي كرد . پياده راحت تر بود . با آن جعبه بزرگ نمي توانست سوار تاكسي و اتوبوس شود . مردم بد نگاه مي كردند . مردي ، نه چندان پير ، در حاليكه زير لب تصنيفي از هايده را مي خواند ، پوزخندي به دختر زد و گفت : غذاتو پختي مي ري دنبال مطربي ؟؟؟ و پسرجواني ، كه معلوم بود شديدا احساس خود روشنفكر بيني دارد ، در حاليكه طوري بلند بلند ترانه " پير مشرق " گوگوش را مي خواند كه همه بفهمند او گوگوش ، گوش مي كند ، به دختر گفت : واي چه عالي ! شما اهل موسيقي هستيد ؟ افتخار هم صحبتي مي ديد ؟
آري ، زنان سال هاست كه نمي خوانند و نمي نوازند ، اما ما پسران هم بي تغيير نبوديم . صاحبان چشماني از حدقه درآمده شده ايم ، كه هر بعداز ظهر و شب ، از سر شهوت يا شايد بيكاري ، دم به دم امنيت رواني دختران هموطن و همشهري خودمان - خواهران خودمان - را به هم مي زنيم . /
حكايت گذشته را فراموش كنيم . به هر حال موسيقي ايراني پر از اساتيد رنگارنگ است . غلامحسين درويش - برادران خاندان فراهاني - علينقي وزيري - روح الله خالقي - حشمت سنجري - ابوالحسن صبا - عارف - شيدا - جواد معروفي - مرتضي محجوبي - يوسف فروتن - ارسلان درگاهي - احمد عبادي - حسن كسايي - جليل شهناز - تاج - طاهر زاده - ظلي - خوانساري - فرامرز پايور - مشكاتيان - شجريان - عليزاده - محمدرضا لطفي - حسين تهراني - ناصر فرهنگفر - و ده ها اسم ديگر ...
خسته نشديم از بس كه اين نام ها را گفتيم و شنيديم و انواع و اقسام زندگي نامه هايشان را خوانديم ... خسته نشديم چون دوستشان داشتيم ... چون موسيقي روح ما را مي نواختند ... اما در كدام زندگي نامه ، نام و نقش و تاثير همسر آن استاد در زندگي و كارش را نوشته بودند ؟ شما سراغ داريد ؟ همسران مشير همايون و اميرناصر افتتاح و علي اصغر خان بهاري چه كساني بودند ؟ همسران پايور و عليزاده و لطفي را چه كسي مي شناسد ؟ اصلا آن معشوقه كلنل علينقي وزيري كدامين دختر خوشبخت بود كه كلنل از عشق او ، روزها و روزها خود را در اتاق حبس كرد و نهار را با شاگردان مدرسه موسيقي اش كه از جانش عزيزتر بودند ( و روح الله خالقي يكي از آنان بود ) نخورد و حاصل شب بيداري هايش يك سه گانه با شكوه شد كه بعدها توسط اركستر هنرستان اجرا گرديد ؟ البته آن موسيقي ها را همه شناختند اما دختري كه سمفوني ها به خاطرش نوشته شده بود را هنوز هم نمي شناسيم ... همسران تاج و شجريان و ظلي و گلپا و ايرج و خوانساري را آيا مي شناسيم ؟ اصلا آيا آنها هم مثل شوهرانشان آواز را دوست دشتند ؟ مي خواندند ؟ مخالف بودند ؟ موافق بودند ؟ ... الله اعلم ! البته همه ما اين جمله را حفظ هستيم كه "پشت هر مرد بزرگ ، زني بزرگتر نهفته است " و بارها هم باد به گلو انداخته ايم و فيلسوف وار اين جمله را تكرار كرده ايم و گفته ايم : " حقيقتا كه جمله زيبايي است ... " اما فراموش كرديم كه در كنار پندار نيك ، كردار نيك نيز مطرح است . كو كردار نيك ؟
مشكل از آنجا شروع شد كه فردوسي سال ها پيش گفت : زنان را همين بس بود يك هنر / نشينند و زايند شيران نر ! و هيچ كس از خودش نپرسيد كه جناب فردوسي ! لطفا توضيح دهيد كه آن ني ني كوچولوي گريه روي ضعيف كه حتي قدرت ندارد از خودش در مقابل يك پشه مراقبت كند ، و كثافتش را در لباس هايش مي ريزد ، چه طوري يك دفعه تبديل به يك "شير نر " شد ؟؟؟
شايد يكي از جواب هايي كه مي شود به سوال قبلي خودم داد ( همان كه پرسيده بودم دلايل عزلت موسيقي ايراني در شرايط كنوني چيست ؟ ) همين باشد ، كه نصف توانايي ذهني خودمان را در موسيقي كشور تاثير نداده ايم . آيا زنان نصف جامعه ما نيستند ؟ شايد مشكل نوآوري و خلاقيت و آفرينش اثرهاي بديع و امروزي كه جايش در موسيقي ما خالي است ، در حيطه قدرت ذهني همان نصفه اي باشد كه شريكشان نمي كنيم ... جاي زنان خالي است ... به جاي اينه يك شاخه گل روي صندلي خالي آنها بگذاريم ، ذهنيت خود را منصفانه و روشن انديشانه كنيم و كمك كنيم خودشان روي صندلي شان بنشينند و گل را در گلدان قرار دهند /
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زنان و موسیقی در ایران
سما بابایی
مطلب قدیمیه ولی خوب.....
جمعه 16 بهمن 1383
گزارشى به بهانه جشنواره موسيقى فجر
لالالالا گل لاله، فلك در كوچه مى ناله. لالالالا گل پسته، عزيز من نخور غصه. لالالالا گل پونه، عزيز من نگير بونه. لالالالا گل نازى، بابات رفته به سربازى. لالالالا گلم باشى بمونى همدمم باشى...
كدام در كدام گوشه گيتى براى اولين بار ترانه اى سرود و براى آرامش كودك دلبند خويش بر آن رنگ موسيقى زد و سپس آوايش دهان به دهان گشت تا همچنان دلنشين ترين آوازى باشد كه بشر تاكنون شنيده است؟
***
اضافه كردن بخش بانوان به جشنواره موسيقى فجر به عنوان مهم ترين رويداد موسيقايى كشور و همچنين برگزارى جشنواره موسيقى گل ياس كه شش دوره آن همزمان با ولادت حضرت فاطمه «س» برگزار شد، راهكارى بود كه «على مردادخانى» رئيس سابق مركز موسيقى، كه بيش از ۱۳ سال سكان كشتى موسيقى ايران را با تمام مشكلات خويش در دست داشت، اتخاذ كرد؛ اگر چه اين جشنواره ها نيز تاكنون نتوانسته اند به اهداف متعالى اى كه در نظر داشتند، دست يابند و اين در صورتى است كه موسيقيدانان ايرانى از چنان قابليت و توانايى هايى بهره مند هستند كه قدرت آن را داشته و دارند كه در سطح جهانى شناخته شوند.
گروه هايى چون «پريرخ» به سرپرستى «پريرخ گنه» ، «نى ريز» به سرپرستى «مليحه سعيدى» ، ياران به سرپرستى «افيليا پرتو» ، گلبانگ به سرپرستى «بهناز ذاكرى» ، به همراه سيمين غانم، آذر هاشمى، شهلا ميلانى، نسرين ناصحى و... از جمله مهم ترين گروه هايى بوده اند كه طى ساليان اخير در زمينه موسيقى بانوان تحركات فراوانى داشته اند كه البته بايد به اين آمار زنان موسيقيدان نواحى مختلف ايران را نيز نام برد كه هرگاه كه فرصت كرده اند در جشنواره هاى مختلف به هنرنمايى پرداخته اند.
***
«تا به حال در هيچ جشنواره اى به منظور اجراى كنسرت شركت نكرده ام و تا زمانى كه محتواى برنامه جشنواره مخصوص بانوان از كيفيت بالايى برخوردار نباشد در اين گونه جشنواره ها شركت نخواهم كرد.»
اين ها را «هنگامه اخوان» مى گويد، كه اگر چه خود در جشنواره گل ياس و بخش زنان جشنواره موسيقى فجر شركت نكرده اما به عنوان كارشناس در چند دوره از اين جشنواره ها حضور داشته است. او عدم برنامه ريزى مناسب، عدم آشنايى به رديف و شيوه اجرايى صحيح از سوى گروه هايى كه به اجراى برنامه مى پرداد و همچنين نبود نظم و انضباط در برگزارى برنامه هاى اين جشنواره ها را از مهم ترين مشكلاتى مى داند كه مانع از ارتقاى سطح كيفى آنان مى شود.
***
با اين شرايط به نظر مى رسد يكى از راهكارهايى كه بتواند موسيقى زنان در ايران را از حالت انفعالى اى كه بدان دچار شده است، برهاند آن است كه ضمن سعى در افزودن تعداد مخاطبان، اين رشته را از حالت عاميانه اى كه گريبان گير آن شده است رهانيده و در جلب نگاه هاى تحقيقى تر به آن كوشش شود و علاوه بر آن ضمن توجه به موسيقى محلى و سنتى، موسيقى هاى كلاسيك، پاپ و حتى موسيقى مدرن نيز مورد توجه قرار گرفته و نيروهاى متخصص و كارآمد در آن تربيت شوند.
اما يكى ديگر از مشكلاتى كه جشنواره هاى زنان با آن مواجه هستند، تكرارى است كه ناخواسته به آن دچار شده اند كه مى توان مهم ترين علت آن را عدم رغبت آهنگسازان براى ساختن نوارهايى براى آوازخوانان و فعالان اين رشته دانست كه همواره با تعداد محدودى مخاطب روبرو هستند.
پرى ملكى، كه از سال ۱۳۷۳ گروه موسيقى فينا را تشكيل داده و به اجراى برنامه هاى متعددى براى بانوان و به شكل همخوانى در كشورهايى چون فرانسه، آلمان، انگليس، اتريش و سوئيس پرداخته است، در اين باره مى گويد: محدود بودن مخاطبان موسيقى بانوان برايم بسيار زجرآور است. هيچ هنرمندى ارضا نمى شود مگر از طريق ارائه هنرى كه با استقبال فراوانى روبرو شود؛ اما به هر حال مشكلات اجتماعى بانوان به اضافه مسائلى چون هزينه بليت كنسرت ها و همچنين مشكل رفت و آمد در ساعات پايانى شب كه ساعت اتمام كنسرت هاست باعث شده تا بسيارى از بانوان على رغم ميل باطنى خويش نتوانند در اين برنامه ها شركت كنند. ضمن آنكه يكى ديگر از مهم ترين علل افت مخاطب در موسيقى ما طى كردن سير قهقرايى است كه موسيقى بانوان به آن دچار شده است؛ هيچ آهنگسازى حاضر نيست براى خانم ها آهنگسازى كند و بدين ترتيب موسيقى بانوان به يك تسلسل دچار شده است. البته در اين ميان آهنگسازان هم حق دارند. هيچ كس اثر خود را براى اين تعداد مخاطب نمى سازد، به اين مسائل نبود «منتقد موسيقى» و عدم تمايل مطبوعات براى انعكاس فعاليت هاى موسيقى بانوان را هم اضافه كنيد. البته نبايد كتمان كرد كه هيچ كجاى دنيا قدر هنر را به اندازه مردم ما نمى شناسند. اينجا نقش گرم مخاطب به آدم انرژى مى دهد. شنونده هاى ما فوق العاده قوى و هوشمند هستند.
***
شايد به همين علت است كه بسيارى از گروه هاى موسيقى بانوان عطاى شركت در جشنواره ها و كنسرت هاى مختص بانوان را كه طى اين سال ها نتوانسته است گرهى از كار موسيقى زنان بگشايد به لقايش بخشيده اند و به اجراى كنسرت هاى «همخوانى» و «همنوازى» روى آ ورده اند؛ اگر چه در اين راهكار نيز مشكلاتى براى آنان وجود دارد از جمله آنكه تعداد همخوانان بايد سه نفر باشد و بخش هاى آوازى حذف شود، چنانكه بهناز ذاكرى در اين باره چنين مى گويد: «من از جمله افرادى هستم كه در گروه بانوان در جشنواره ياس و فجر اجراهاى متعددى داشته ام؛ اما اكنون سعى مى كنم تا فعاليتم را همراه با گروه هاى مختلف بيش تر كنم؛ زيرا با اين اجرا هم مخاطبان به شكل علمى تر به مسأله نگاه مى كنند و هم آنكه در بخش صدابردارى، صحنه و... با مشكلات كمترى مواجه هستم. متأسفانه در حال حاضر زنان موسيقيدانى كه تصميمى مانند من گرفته اند، بسيارند؛ زيرا با اجرا در بخش ويژه بانوان توقعاتشان برآورده نمى شود؛ ما بعد از سال ها فعاليت خواسته هايى داريم كه بايد به آن توجه و سعى در رفع آن شود، و اگر نه در صورت عدم رفع اين مشكلات موسيقى بانوان هر روز ضعيف تر شده و به حاشيه بيشترى كشيده مى شود.»
***
«امثال من، عاشق مردم و وطنشان هستند و درست به همين علت است كه طى اين سال ها ترك وطن نكرده و حتى به شكل محدود به اجراى برنامه پرداخته ايم و جاى هيچ گله اى هم نداريم؛ اما امكان ضبط آثارمان در اجراهاى عمومى براى اعضاى گروه، حداقل خواسته اى است كه ما داريم و تاكنون از ما دريغ شده است. ما بعد از مرگمان هيچ چيز نداريم كه به عنوان يادگار فعاليت دهه هاى اخير به يادگار بگذاريم. من هنوز نتوانسته ام از زير بار غصه گم شدن آرشيو بهترين كارهايم با اساتيد مسلم موسيقى كه در قبل از انقلاب ضبط شده بود و در آرشيو صداوسيما اتفاق افتاد، رها شوم.»
«خاطره پروانه» اينها را با حسرت و تألم بسيار مى گويد. حرف هم كه مى د، مى توان قدرت معجزه اى را احساس كرد كه گذر زمان هيچ خللى به آن وارد نياورده است. در آپارتمان شرقى اش در خيابان فلسطين، از مادرش مرحوم «پروانه»كه از هنرمندان بنام دورانش و «خاطره كوچك» كه عزيز دردانه اش بوده مى گويد و فرستادن آلبومى از اجراى برنامه هايش براى نوه اى كه در خارج از كشور سكونت دارد و اكنون تبديل به يك آرزوى محال شده است و اضافه مى كند كه اى كاش كمى با ما مهربان تر بودند.
گروه جوان اركيده با شوق و حرارت بسيارى مشغول تمرين است. در كنار سازهاى غربى چند سازى مشاهده مى شود كه به ظاهر ناآشنا مى آيد و «اركيده حاجيوندى» سرپرست گروه موسيقى «اركيده» توضيح مى دهد كه قرار است براى اولين بار در صحنه آنان را نيز به گروه سازهايشان اضافه كنند. اعضاى گروه بين ۱۷ تا ۲۶ سال سن دارند و با شوق و اشتياقى خستگى ناپذير تمرين مى كنند. در كنار «اركيده»، «ارغوان» و «ارمغان» هم حضور دارند و همراه با ديگر اعضاى گروه به تمرين مى پرداد. اگر يكى از اعضاى گروه از «نت» خارج شود، اركيده با حوصله بسيار به او گوشزد مى كند و گروه دوباره تمرين خود را از سر مى گيرد. ترانه ها را نيز خود «اركيده» مى سرايد و آهنگسازى مى كند؛ اگر چه در تنظيمشان، آهنگسازان ديگرى هم او را همراهى مى كنند. اين گروه كه اين روزها به «گروه موسيقى پاپ اركيده» شهرت دارد، تنها گروهى است كه به عنوان گروه پاپ بانوان در جشنواره ياس و... حضور داشته است. تلاش اعضاى گروه در كنار آرامشى كه در اجراى قطعات دارند، بسيار هيجان انگيز است. «اركيده» مى گويد: «مى توانيم با همخوانى كردن مخاطبان عام ترى از بانوان را هم تحت پوشش قرار دهيم؛ اما من دلم مى خواهد «آواز» بخوانم نه «سرود» . او اضافه مى كند: خب ما هم مثل ساير گروه هاى بانوان با مشكلات فراوانى دست و پنجه نرم مى كنيم، براى مثال ما در ايران صدابردار حرفه اى نداريم و اين مشكلات فراوانى را در اجراها براى ما پيش مى آورد و حتى در كيفيت اجرا هم بسيار تأثيرگذار است؛ اما من فكر مى كنم بايد ماند و با تمام مشكلات دست و پنجه نرم كرد. يعنى آنقدر بر عقيده و آرمان خود پافشارى كرد تا بالاخره مشكلات از سر راه برداشته شده و آن وقت بتوان نتايج زحمات را برداشت كرد. من به شدت مخالف كناره گيرى و عدم فعاليت هستم و همچنان بر عقيده ام پافشارى مى كنم، ضمن آنكه معتقدم در همين اجراهاى مخصوص بانوان هم مى توان مشتاقانى را ديد كه ترجيح مى دهند به جاى تغذيه شدن از موسيقى هاى لس آنجلسى كه به شكل سرسام آورى از طريق شبكه هاى متعدد خارجى پخش مى شوند به دنبال موسيقى سالم تر و در عين حال پربارترى هستند و اين جاى تأمل بسيار دارد. مشكلاتى مانند عدم علاقه آهنگسازان به ساخت آثارى براى گروه هاى زنان و... نيز وجود دارد كه مى توان آن را با ارتقاى سطح كمى و كيفى مخاطب از يك طرف و موسيقيدان از طرف ديگر مرتفع كرد. به هر حال چه بخواهيم و چه نخواهيم در حال حاضر شرايط به همين شكل است و كناره گيرى و عدم فعاليت هم هيچ دردى را دوا نخواهد كرد، جز آنكه بر مشكلات افزوده و راهى را كه تا الآن طى كرده ايم بى ثمر كند. بنابراين بايد ماند و به فعاليت ادامه داد تا موانع را از سر راه برداشت.»
***
تخصصى شدن قطعات اجرا شده در اين برنامه ها مى تواند به عنوان يكى از مهم ترين راهكارهاى ارتقاى جشنواره ها و به طور كلى اجراهاى مختص بانوان دانست، يعنى فعالان رشته بايد هم به شكل تخصصى به كار بپرداد و هم اينكه قطعات را به نحوى اجرا كنند كه براى مخاطب عام نيز قابل فهم باشد. اين مسأله جز با احترام گذاشتن به مخاطب و سليقه او امكان پذير نيست، ضمن آنكه نبايد فراموش كرد كه« ان» مى توانند نسل بعد را با موسيقى ملى و سنتى ما آشنا كنند و نسل هاى بعدى در هجوم انواع موسيقى هاى مدرن، غربى و پيش پا افتاده تنها از طريق مادرانشان مى توانند از اهميت اين سبك موسيقى باخبر شده و بدين ترتيب حيات آن تداوم بيشترى پيدا كند؛ اما در شرايطى كه به خاطر مشكلات فنى يا صداى ساز شنيده نمى شود و يا صداى خواننده، ميكروفون ها هنگام اجراى برنامه سوت مى ند، نور صحنه كافى و مناسب نيست و تنها سالن مخصوص بانوان تالار «وحدت» است و سالن «فرهنگسراها» از امكانات لازم برخوردار نيستند، آيا مى توان اميد به افزايش مخاطب موسيقى بانوان داشت؟ به هر روى جشنواره موسيقى گل ياس و بخش بانوان جشنواره موسيقى فجر تنها زمانى است كه درهاى تالارها براى بانوان باز مى شود و گروه هاى موسيقى زنان مى توانند به اجراى برنامه بپرداد و با اين اوصاف شنيدن زمزمه هايى مبنى بر عدم برگزارى بخش بانوان در جشنواره موسيقى سال جارى مى تواند فاجعه اى براى فعالان و علاقه مندان اين سبك موسيقى و راهگشايى براى رواج موسيقى هاى پيش پا افتاده باشد... اى كاش اين زمزمه ها تنها يك شايعه باشد...
منبع: روزنامه ایران
گروه بانوان «اركيده»به سرپرستي و خوانندگي«اركيده حاجيوندي» سال آينده در شيراز و تهران كنسرت ميدهد.
«اركيده حاجيوندي»گفت: ما در حال برنامهريزي براي برگزاري كنسرت در اين دو شهر هستيم و پيشنهاداتي نيز ارائه دادهايم اما هنوز به صورت قطعي مشخص نشده است.
وي با اشاره به قطعاتي اجرايي در اين كنسرتها افزود:در اين اجرا برخي از قطعات جديد و چندتا از آهنگهاي گروه را كه در اجراهاي گذشته از جمله بيست و دومين جشنواره موسيقي فجر به روي صحنه بردهايم را اجرا ميكنيم.
اين خواننده در خاتمه خاطر نشان كرد: هنوز جزئيات برنامهها مشخص نشده است اما اين اجرا در برنامههاي ما قرار دارد.
گروه بانوان «اركيده» تا كنون اجراهاي مختلفي را در تهران و جشنوارههاي گوناگون داشته است.اين گروه همچنين در دومين روز از بيست و دومين جشنواره بينالمللي موسيقي فجر اجرايي را در تالار فرهنگ برگزار كرد
منبع : فارس
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
متولد سال 1330 ، تهران
سرپرست گروه موسیقی سنتی خنیا
پري ملکي با نام شناسنامه اي عذرا خباز يزديها در 15 آبان ماه 1330 در محله درخونگاه بازار تهران به دنيا آمد . در خانه اي بسيار سنتي و قديمي و بزرگ که اقوام را در کنار هم گرد آورده بود .
او ششمين فرزند خانواده بود . پدرش به تجارت چاي اشتغال داشت .از شش سالگي همراه با خانواده به منزلي در محله جمال آباد نياوران نقل مکان کردند . از اين ايام بود که به موسيقي راديو گوش مي کرد و آنچه مي شنيد ، فرا مي گرفت . کلاس اول دبستان بود که براي اولين بار در جمع همکلاسي ها آواز خواند . پنجم دبستان بود که در جشن مدرسه همراه با ساز يکي از همکلاسي ها که عبارت بود از يک شانه سر ، تصنيفي از پروين را خواند . از آن پس به طور مرتب در جشنها و مسابقات مدرسه ، بي اطلاع ، شرکت کرد . بارها در مسابقات ناحيه شميران رتبه اول را کسب کرد اما به دليل همين حضور مخفيانه ، از ادامه راه باز ماند . او که ديبلم خود را در رشته علوم طبيعي دريافت کرده بود با حسن ملکي که در همان مدرسه دبير ادبيات بود آشنا شد و ازدواج کرد .
پس از ازدواج به تشويق همسرش خواندن را به طور جدي پي گرفت . زنده ياد ايرج تيمور تاش ، ترانه سرا ، او را به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفي کرد و او مدت زمان کوتاهي نزد مرحوم محمود کريمي به فرا گيري آواز سنتي پرداخت .
از سال 56 تا 59 در انگليس به فرا گيري گيتار کلاسيک پرداخت و پس از بازگشت به ايران يک سالي نيز نزد برادران موذن آموختن را ادامه داد . پس از آن به آموختن سه تار روي آورد . يک سال نخست را با جمال سماواتي و پس از آن را با مسعود شعاري کار کرد .
از سال 60 تا 64 فراگيري آواز سنتي را نزد استاد نصرالله ناصح پور پي گرفت .
کلاس ها در مرکز چاووش به صورت گروهي تشکيل مي شد . استاد که رديف استاد دوامي ( مکتب تهران ) را مي آموخت ، گوشه اي را چندين بار مي خواند و هفته بعد درس را تحويل مي گرفت . اين آموزش با ضبط کاست همراه نبود و هنجو مي بايست از حافظه خود استفاده مي کرد . پري ملکي از استاد مي خواست تا بار ديگر در آخرين لحظه کلاس ، درس آن جلسه را تکرار کند و خود ، تمام راه برگشت به خانه را زمزمه مي کرد تا درس را فراموش نکند .
پس از آن نزد " استاد علي جهاندار " شيوه " سيد حسين طاهر زاده " ( مکتب اصفهان ) را فرا گرفت . شيوه استاد اين بود که درس را ضبط مي کرد و براي هنرجو ميخواند . اين همه شيوه اي است که پري ملکي خود براي تدريس به کار گرفت . در همين ايام نزد امير پايور به فراگيري تصانيف قديمي پرداخت . امير پايور به خاطر دارد که ايام کودکي و نوجواني اش ، عارف قزويني در منزل آنها زندگي مي کرده و پدرش شاگرد آقا حسينقلي بوده است .
امير پايور بسياري از تصانيف سنتي و مردمي آن سالها را در خاطر داشت . پري ملکي از سال 65 شروع به تدريس کرد . ابتدا با چند هنرجو و سپس و تا کنون در ماه بيش از پنجاه هنرجو را تعليم مي دهد و با شاگردان به صورت انفرادي و تک تک کار مي کند . گوشه اي را ميخواند و ضبط ميکند و به همراه هرگوشه در هر جلسه يک تصنيف نيز مي آموزد .
مرحله اول ، تدريس آوازها و دستگاهها به جز نوا و راست پنجگاه است . در اين مرحله گوشه ها را براي هنرجو تشريح کرده و جمله بندي و اجزاي آن را به تفکيک مشخص مي سازد و تحريرها را نخست آرام و شمرده براي هنرجو ضبط مي کند . مرحله دوم آموزش ، شعرگذاري بر روي گوشه هاست .
هنرجو شعر مناسبي براي هرگوشه و آواز پيدا کرده و به ترتيب رديف را دوره مي کند .در مرحله سوم نوا و راست پنجگاه را مي آموزد و مرحله چهارم به تدريس آنچه از شيوه طاهرزاده مانده اختصاص دارد . مرحله آخر باز خواني شيوه آوازخواني خوانندگان قديمي همچون قمر ، روح انگيز و معاصران چون بنان ، قوامي ، خوانساري ، شجريان و ...است .
پري ملکي به تجربه دريافته کلاس دسته جمعي به ضرر شاگردان است . از آنجا که شاگردان با قوه هاي گوناگون مي بايست در کنار هم قرار گيرند .
از خيل شاگردان اين سالها ، امروز بسياري خود ، مدرس يا خواننده شده اند که از آن جمله است خانم ها مهسا و مرجان وحدت ، فريده آموزگار ، اکرم زهتاب و تعدادي نيز به گروههاي همخواني (کر ) معرفي شده اند .
پري ملکي علاوه بر تدريس خصوصي ، تا کنون در مرکز حفظ و اشاعه موسيقي ، فرهنگسراي شفق ، آموزشگاه هنري پيام و آموزشگاه تماشاگه راز نيز به تدريس پرداخته است .
او از سال 73 با تشکيل گروه موسيقي "خنيا " به اجراي کنسرت هايي براي بانوان و سپس با تغييرات جامعه ، به صورت همخواني براي عموم پرداخته است .
علاوه بر اجراي کنسرت هايي در ايران ، فرانسه ، آلمان ، انگليس ، اتريش و سويس با دو فيلم مستند به کارگرداني خسرو سينايي و فيلم مستند "بارکوله کشي " همکاري کرده است و نيز به عنوان تنظيم کننده موسيقي صحنه ها و تعليم آواز با کيومرث پوراحمد در فيلم سينمايي " شب يلدا " همکاري داشته است .
پري ملکي داراي دو فرزند مي باشد : توکا ، دخترش ، متولد 1352 کارشناس ارشد هنر و پسرش بامداد متولد 1364 دانش آموز و هنرجوي عود و تنبک مي باشد و حسن ملکي همسر پري ملکي دبير ادبيات ، روزنامه نگار و نويسنده مي باشد .
در مراسم اختتاميه هجدهمين جشنواره موسيقي فجر كه روز جمعه دوم اسفند ماه 81 در تالار وحدت برگزار شد ، يكي از جوايز و لوح قدرداني اين جشنواره را به پري ملكي ـ خواننده و سرپرست گروه خنيا توسط احمد مسجد جامعي ، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي ارائه شد .
گروه خنيا ضمناً در مراسم اختتاميه ، بخشي از برنامه همخواني و همنوازي خود را كه در اين جشنواره ارايه كرد ، براي مهمانان مراسم اختتاميه اجرا كرد .
متولد 1320 ش تهران/ ليسانس موسيقي/ دريافت درجه ي يك هنري (دكترا) از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي/ بازنشسته/ دعوت به كار در كادر آموزش عالي/ محل كار هنرستان هاي موسيقي و دانشگاه/ با بيش از نيم قرن حضور مستمر در نوازندگي سنتور/ تدريس و تحقيق موسيقي/ يكي از اولين و قديمي ترين شاگردان استاد فرامرز پايور از سال 1337 پس از شش سال تحصيل نزد استاد حسين صبا در هنرستان موسيقي ملي/ بخشي از فعاليت هاي هنري وي شامل تدريس مستمر در هنرستان موسيقي ملي از سال 1338/ تاليف كتب متعدد اختصاصي موسيقي ايراني و مقالات موسيقي در جرايد/ اجراي كنسرت در داخل و خارج از كشور/ مشاركت در هيئت هاي داوري و آزمون هاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي/ معرفي به عنوان يكي از «زنان نام آور موسيقي» از طريق دفتر مشاركت زنان در امور رياست جمهوري
صداى خوش از طرف پدر و پدربزرگ به او و خواهران و برادرانش به ارث رسيده بود. بزرگترين مشوق و حامى او در خانواده پدرش بود و در دوران تحصيل هر وقت برنامهاى بود كه از وی مىخواستند شركت كند، پدرش نه تنها مخالفت نمىكرد، بلكه بسيار هم تشويق ميكرد. با حمايت و تشويقهاى پدرش بود كه او در مسابقات هنرى مدارس شركت ميكرد. آخرين بارى كه در رشته آواز رتبه اول را در بين تمام دانشآموزان سراسر كشور كسب كرد، با استاد محمود كريمى كه از اعضاى هيئت داوران بودند آشنا شد. استاد كريمى او را بسيار تشويق كرد و پيشنهاد كرد كه براى آموزش موسيقى ايرانى دستگاهها و رديف موسيقى سنتى شاگرد ايشان شود. لذا تحصيل موسيقى سنتى ايران را به طور جدى و مستمر در خدمت آن استاد بزرگوار آغاز كرد. هنوز دو سالى از آموزش نگذشته بود، كه استاد محمود کریمی براى آغاز كار حرفهاى، او را به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفى كرد.
ولى كار آموزش او زير نظر مستقيم ايشان و تا سالها پس از آغاز كار حرفهاى ادامه داشت. همكارى پریسا با وزارت فرهنگ و هنر مدت پنج سال ادامه داشت، كه در اين مدت برنامههايى در تلويزيون اجرا كرد و كنسرتهايى در تهران و بعضى شهرستانها و نيز همراه با گروههاى مختلفي كه در آن وزارتخانه فعال بودند، كنسرتهايى در خارج از كشور براى معرفى موسيقى سنتى ايران اجرا كرد.
پریسا در سال 1352 ازدواج كرد و درست دو ماه بعد از آن از طرف مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى ايران وابسته به سازمان راديو تلويزيون كه به ابتكار و مديريت استاد دكتر داريوش صفوت پايهگذارى شده بود، به همكارى دعوت شد و همراه با گروهى از موسيقيدانان مركز، عازم سفرى به بلژيك و فرانسه براى اجراى كنسرت شد. به اين ترتيب همكارى وی با مركز حفظ و اشاعه موسيقى آغاز شد و از سال 1352 تا 1357 كه آخرين سال فعاليت حرفهاى او بود، به مدت پنچ سال ادامه داشت. در اين دوران در محضر استاد دوامى نيز با سبك اجراى تصنيفهاى قديمى و آواز سنتى آشنايى پيدا كرد.
مجموعه فعاليتهايى كه در اين دوران انجام شد عبارتند از شركت در سه جشن هنر شيراز، اجراى چند برنامه در تلويزيون، دانشگاه تهران، باغ فردوس، تئاتر شهر و اجراى كنسرتهاى متعدد در خارج از كشور.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در اواسط سال 1357 جهت شركت در فستيوال موسيقى آسيا به دعوت بنياد ژاپن به كشور ژاپن سفر كرد كه شرح مفصل آن در آواهاى موسيقيايى آسيايى منتشر شده است.
بعد از انقلاب، در سالهاى 57 و 58 و به هم ريختن وضعيت موسيقى ايران فعاليت موسيقى وی به ناچار متوقف شد. در سال 70 مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى مجددا از او دعوت كرد كه در آن مركز به خانمها آواز ايرانى تعليم بدهد. با توجه به اين كه خانمها در هيچ كجا اجازه ابراز وجود در زمينه موسيقى و بخصوص در رشته آواز نداشتند، به نظر ميرسيد قدم مثبتى برداشته شده است. بنابراين، همكارى با آن مركز را بيفايده ندانست و دعوت را پذيرفت.
پریسا سه يا چهار سال با آن مركز، كه فضايش با فضاى قبلى بسيار متفاوت بود همكارى كرد و شاگردان زيادى در اين مدت با موسيقى دستگاهى ايران آشنا شدند. به هر حال همكارى وی با مركز ادامه داشت، تا زمانى كه براى اولين بار در سال 1995 ميلادى با گروهى عازم سفر خارج از كشور شدند و كنسرتهايى در اكثر كشورهاى اروپايى اجرا كردند، كه بسيار مورد استقبال هموطنان عزيز مقيم خارج از كشور قرار گرفت.
همكارى او با مركز، پس از بازگشتش به ايران قطع شد و از آن پس به تعليم خصوصى بانوان در منزل خودش ادامه داد. از آن تاريخ (1995) تاكنون، سفرهاى خارج از كشور وی براى شركت در فستيوالهاى مختلف بينالمللى و اجراى موسيقى سنتى ايرانى براى علاقهمندان خارج از كشور آغاز شد و ادامه يافت
منبع : سايت قديمي ها
گیسو شاکری، خواننده، مشاور امور خانواده و فعال جنبش زنان، ششمین آلبوم موسیقی خود را اخیرا منتشر کرده است.گیسو شاکری نزدیک به بیست سال است که از ایران خارج شده و سالهاست که ساکن سوئد است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تمام آهنگ های آلبوم "سبزتر از پیش" به جز آخرین آهنگ آن، ساخته محمد شمس و اشعار آن از محمد رضا شفیعی کدکنی است. آهنگ درخت بی یرگ نیز ساخته خود خانم شاکری است.
گیسو شاکری می گوید که تفاوت این آلبوم با آلبوم های پیشینش این است که در "سبزتر از پیش" سعی کرده است بی توجه به مرزها و محدوده های فرهنگی و به منظور ارایه پیام و حرف هایش از فرم های جدید موسیقیایی استفاده کرده است.
خانم شاکری نوآوری هایی نیز در این آلبوم کرده است. به عنوان مثال در شروع آهنگ "باطل السحر" او فقط با آوا یعنی صدای بدون کلام احساس درد ورنجی را که در شعر وجود دارد به شنونده منتقل می کند. خودش می گوید این تکنیک را با تمرین کردن با یک گروه موسیقی فلسطینی که به سوئد آمده بودند، یادگرفته است.
او درباره شعرهایی که برای این آلبوم انتخاب کرده است می گوید که در تمام دوران کارش سعی کرده است شعرهایی را بخواند که حرف دل او را میزند و گویا که خودش آنها را سروده است.
گیسو شاکری می گوید که همکاری او و محمد شمس، آهنگساز آهنگ های این آلبوم در مورد ترکیب آهنگ ها و اشعار بسیار نزدیک بوده و تلاش آنها همواره این بوده که معنای هر واژه با استفاده از آهنگ به بهترین نحوی ارایه داده بشود.
خانم شاکری در مقابل این سئوال که کدامیک از اشعار این آلبوم بیشتر روی او تاثیر گذاشته و یا برای او مفهوم بیشتری دارد، می گوید که این سئوال مشکلی است، و سپس تک تک اشعار را بر میشمرد و با احساس درباره آن حرف میزند و از مفهوم و معنای عمیق آ ن صحبت می کند. و در پایان قسمتی از شعر "حلاج" را می خواند و می گوید که سالهاست که دلش می خواسته این شعر را با آهنگ بخواند.
ملودی "درخت بی برگ"، آخرین آهنگ این آلبوم، ساخته خود خانم شاکری و به سبک "جاز بلوز" است. گیسو شاکری مدتی با یک گروه سوئدی کار می کرده و به سبک "جازبلوز" با آنها آواز می خوانده است. او می گوید که یکی از روزهایی که این شعر را پیش خود می خوانده این ملودی به ذهنش رسیده واو هم پس از ترکیب آهنگ و شعر و گوش کردن به آن، تصمیم می گیرد که آنرا به همین شکل نگه دارد
منبع : بي بي سي فارسي
در كشورهاي ديگر ـ به اخص در اروپا ـ كه شبانهروز گروههاي گوناگون به اجراي موسيقي ميپردازند، «آداب»ها نسبت به نوع موسيقي متفاوت است. براي شنيدن موسيقي كلاسيك حتي پوشش شنوندگان مهم است. شنوندگان با لباس رسمي، سنگين و رنگين و موقرانه به سالن كنسرت می آيند. جالب است كه به هنگام اجراي گروه، نفسي از كسي درنميآيد و در فاصله دو موومان بسياري سرفه ميكنند، بسياري دستمال را از كيف يا جيبشان بيرون ميآورند و با صداي محكم بينيهاشان را تميز ميكنند ـ آنچه در نزد ما ايرانيان قبيح است ـ اما با شروع موومان بعدي باز نفسي از كسي در نميآيد و سر آخر با دست زدن حسابي رهبر اكستر و گروه را تشويق ميكنند و دستههاي گل است كه به رهبر اركستر و گروه داده ميشود، رسمي كه ما ايرانيان هم آموختهايم ( بگذريم كه بارها ديدهايم گلي را كه تو به رهبر اركستر يا سرپرست گروه دادهاي و نشانهاي است از عشق و علاقه تو به او، حضرتشان شاخه شاخه ميكند و به ميان تماشاچيان پرتاب ميكند!).
در اجراي موسيقي پاپ، وضع البته متفاوت است كه اين نوع موسيقي ايجاب ميكند كه تماشاچي شلوغ كند و جيغ بزند و پاي كوبد. از دو نوع كنسرت موسيقي كلاسيك و پاپ كه بيشترين مخاطبان را دارد، بگذريم، در همه جاي دنيا، شايد شنيدن موسيقي «آداب و ترتيبي» نداشته باشد. ميتوان به هنگام رانندگي يا مطالعه يا در اتاق انتظار پزشك به موسيقي گوش داد، آن هم البته به موسيقي متناسب با آن فضا. نگارنده اين سطور، در خانوادهاي تربيت شده است كه با موسيقي برخورد خاصي داشته است. هنگام تلفن زدن، جارو كردن، چرخ كردن گوشت، استفاده از تلويزيون، راديو و پخش صوت ممنوع بوده است. از آنروكه شنيدن صداي شجريان به همراهي تار محمدرضا لطفي و قارقار چرخگوشت، توهيني به موسيقي محسوب ميشده است. از سالهاي كودكي تا به امروز به خاطر دارم كه سخن از «موسيقي مبتذل» و «موسيقي جدي» حرف و حديث بحثهاي خانواده بوده است. هنگام پخش برنامههايي با عنوان «رنگارنگ» از تلويزيون، تلويزيون خاموش ميشد. از مطلب دور نيفتيم. موضوع اين نوشته، رفتار مخاطبان موسيقي است كه متأسفانه از آن جهت كه در دوران كودكي و نوجواني، فرهنگ شنيداريمان نادرست بوده است، اين نادرستي را همچنان ادامه دادهايم. براي من اين پرسش، هميشه مطرح بوده است: چرا رفتن به مجامع هنري، اعم از سينما، تئاتر يا كنسرت بهصورت خانوادگي انجام ميشود؟ همچون گردش كنار رودخانه جاجرود، يا قدمزني در سر پل تجريش و يا مهماني منزل خاله و عمه و دايي. در بسياري از كنسرتها ديدهام كه خانوادهها بچههاي خود را به همراه ميآورند، حتي بچة شيرخواره را! چرا بسياري ندانسته از موضوع و محتواي برنامهاي كه قرار است اجرا شود، به سالن كنسرت ميآيند؟ در كنسرتهاي موسيقي كلاسيك، بارها شاهد بودهايم كه در پايان يك موومان، مردم دست زدهاند ـ البته تشويق هنرمند دلگرمكننده است ـ اما اگر حمل بر جسارت نباشد، به اطمينان ميگويم يا مخاطب اول بار است كه آمده، يا به بروشور نگاه نكرده و يا اصلاًً نميداند آنچه اجرا ميشود از چند قسمت ساخته شده است. چرا در اجراي كنسرت ـ به خصوص از نوع سنتي آن ـ وقتي تكنوازي، در سكوت ديگر سازها به شيرينكاري ميپردازد مخاطبان برايش دست ميزنند؟ و يا چرا وقتي خوانندهاي در تحريرها از زمان مشخص تحرير ميگذرد صداي كف زدن مخاطبان بلند ميشود؟ من باور دارم كه يكي از علل اين رفتار از تعريف ايرانيان از «هنر» ميآيد. براي ايراني هنري ارزشمند محسوب ميشود كه از پي دشواري و مرارت در ساخت، از ريزهكاريهاي فراوان آمده باشد. شنيدهايد كه ارزش قالي را به تعداد گرههاي آن ميسنجند و ارزش مينياتور را از مقدار عمري كه نقاش صرف كشيدنش كرده است.
در موسيقي نيز تحرير و تكنوازي جزو مهارتهاي فني هنرمند محسوب ميشود و پس هر كه اين توانايي را دارد با تحسينهايي چون «ناز نفست» و «دست مريزاد» روبهرو ميشود. چرا در كنسرتهايي كه بهصورت همخواني اجرا ميشود و مردان و زنان با هم به سالن ميآيند، هيچيك از اتفاقات ناگوار كنسرتهاي ويژه بانوان رخ نميدهد؟ چرا در كنسرتهاي ويژه بانوان مخاطبان بهجا و نابهجا دست ميزنند و اين دست زدن نه از نوع تشويق، كه همراهي با آهنگ است و گاه با خواننده. بگذريم كه بايد گوينده سالن صدبار تقاضا كند كه تلفنهاي همراه خود را خاموش كنيد و از آوردن تنقلات و نوشابه به سالن خودداري كنيد. يكي از نوازندگان تعريف ميكرد كه به هنگام اجراي برنامه با گروه بانوان، در يكي از شهرستانها در حين اجراي برنامه، يكي از اقوام دورشان با يكي از همسايههايشان بيهيچ ملاحظهاي از پلههاي صحنه بالا آمدند و دسته گلي را هديه كردند و آن قوم، نوازنده و خواننده را به همسايهاش معرفي كرد، در حاليكه ديگر افراد گروه در حال نواختن و خواندن بودند! همچنين خواننده يكي از گروهها تعريف ميكرد كه در يكي از كنسرتهايش تعداد زيادي از بچههاي قد و نيمقد به همراه مادرانشان به سالن آمده بودند و چون سروصداي بچهها نظم برنامه را به هم ريخته بود، او مجبور شده است براي بچهها ترانه كودكانه «آهاي... آهاي... اي گرگه» را اجرا كند تا بچهها ساكت شوند! صد البته مخاطبان كنسرتها حق دارند در ازاي پولي كه براي بليت دادهاند و وقتي كه صرف كردهاند، چون بدون مطالعه قبلي از نوع كنسرت ، به سالن آمدهاند و توقعشان برآورده نميشود، آرام سالن را ترك كنند. اما پايكوبي و ابراز شادي و مسرت در هنگام اجراي قطعهاي شاد نه برازنده مخاطب است و نه تشويق افراد گروه. چه بسيار ديدهايم كه تمركز افراد گروه از دست رفته است.
نگاه به موضوع مخاطبان موسيقي ـ چون اين نوشته ـ ميتواند از باب تذكر به مخاطب و راهنمايي او باشد و هر نوع نگاه انتقادي به وضعيت اجراي كنسرت بانوان، با قصد و غرض زير سؤال بردن مسئولان موسيقي، غيرمنصفانه و مخرب باشد. سالها پيش (به نظرم سال ۷۷) در يكي از روزنامههاي آن روزگار، مطلبي خواندم با عنوان «جوانان زير آفتاب»، كه نويسندة آن، چون دستي از دور بر آتش داشت نوشته بود: «چندي است به زنان فرصت داده شده زير نظر نهادهاي مربوطه، با حفظ تمام قيودي كه زير كلمه شئونات رديف ميشود، كنسرت برگزار كنند. در اين اماكن همه زن هستند. خواننده، نوازنده و تماشاگر زن هستند، نظم را نيز زنان برقرار ميكنند. موسيقي اصيل ايراني آميزهاي از اندوه و شادي است. همين كه موسيقي به جزئي از اجزاي خود كه طنين ضربي است نزديك ميشود و دختران و زنان جوان برانگيخته ميشوند تا با زمزمه و نجوا با خواننده همخواني كنند يا دستكي بزنند، ناظمان فرمان توقف صادر ميكنند و...». اين نگاه به به قصد آموزش مخاطبان، كه به قصد انتقاد از مسئولان است كه در صحت و سقم آن ميتوان ترديد داشت و نه تنها دردي را دوا نميكند، بلكه به اعتقاد نگارنده اين سطور نوعي بد تربيت كردن مخاطبان هم خواهد بود، چراكه هر چيزی جايي دارد و هر نوع موسيقي جايگاه خود را. در جشنها و عروسيها موسيقي شاد از آن رو نواخته ميشود كه ميهمانان به وجد آيند و مجلس جشن و عروسي در فضايي شاد و خوش برگزار شود. سفرهخانههاي سنتي نيز ظاهراً به همين منظور ساخته شدهاند گرچه به نظر ميرسد از نمونههايي در گذشتههاي دور الگوبرداري شدهاند. ذكر اين نكته لازم است كه اين نه فقط مخاطبان موسيقي بانوانند كه «آداب» رفتن به كنسرت را نميدانند، كه گاه خواننده خود حرمت كار خويش را حفظ نميكند. شاهد بودهايم كه خواننده از روي صحنه از مخاطبان خواسته است كه با دست زدن او را همراهي كنند! مشكل و معضل ما در بسياري از مقولههاي هنري خلاصه ميشود در:
۱. مقيد كردن كودكان و نوجوانان و جوانان به آنچه مورد پسند بزرگسالان است. (به راستي چرا مردان ايراني حاضر نيستند تنها به مدت دو ساعت فرزندان خردسالشان را نگهداري كنند تا همسرشان به يك كنسرت بانوان برود؟). ۲. عدم رعايت «آداب» براي بهره بردن از هنرها. ۳. نشناختن زمان و مكان براي ابراز احساسها، به علت نشناختن موضوع و محتواي آثار هنري. ۴. تفاوت ارتباط «مردمي» با ارائة «عامهپسندي» در كارهاي هنري. آيا فكر نميكنيد اگر شرايط در خانوادهها و مدارس و دانشگاهها و اجتماع بهگونهاي باشد كه افراد در مقولههاي هنري از سنين كودكي تربيت شوند و اگر در رسانهها مرز «اصالت» و «ابتذال» مشخص شود، ميتوان اميدوار بود كه به ساليان ديگر نسلي تربيت شود كه معضلات اين نسل را در برخورد با مقولههاي هنري نداشته باشند و بالاخره اين «همه كاره بودن» مردم بايد به داشتن «تخصص» و «آگاهي» و «اطلاع» در يك موضوع بسنده شود؟ هيچ دليل ندارد كه همه به هر نوع موسيقي گوش كنند. آيا ميتوان به تربيت نسل تازهاي از شنوندگان اميدوار بود؟
منبع : وبلاگ منصور ملكي
قبل از اینکه این مطلب رو بخونین درگذشت رسول ملاقلی پور را به تمام جامعه هنری تسلیت عرض می کنم. نقاشی رشته ی دانشگاهی منه. از هنرهای زیبای تهران در رشته ی نقاشی و طراحی لیسانس گرفتم. در همین رشته در آموزش و پرورش تدریس می کردم. و ادبیات رو. بعد از انقلاب کار موسیقی که در قبل از انقلاب در واقع کنار زندگیم بود، تبدیل شد به کار حرفه ای. مرا به خاطر فعالیت های موسیقی ام از آموزش و پرورش پاک سازی کردند. آواز و موسیقی، رساترین و زیباترین وسیله ی بیان احساسات است و نیرومندترین، آنگاه که هنرمند آوازخوان خود فشرده و عصاره ی آمال و دردهایِی درِ نیم قرن از تاریخ ملتی باشد، آنگاه که این هنرمند، نفس زندگی ها، عشق ها و آرزوهای مردمی از دورترین گوشه های کشور باشد، کشوری که با شعر، آواز و عشق زیسته است، کشوری که اگرچه همواره برآن تاخته اند، صدایی، صداهایی دارد به عمق نفس سیما بینا، آنگاه که او عشقش جان مایه ی نفس های روح افزاست و از اعماق جان سر می دهد.
دردیده به جای خواب آبست مرا
زیرا که به دیدنت شتابست مرا
گویند بخواب تا بخوابش بینی
ای بی خبران چه جای خوابست مرا
آواز در سیما بینا هوایی است که خود بخود دم و باز دم می شود. او آواز را از کودکی خوانده است و آواز چون راه رفتن از طبیعت اوست. پدر سروده و او خوانده است و زیرا که او از سرزمین عاشق پرور و ادب پرور خراسان است و آوازش پشتوانه ای دارد به وسعت سال ها تجربه و مطالعه و همزیستی با مردم روستاهای خراسان و شهرهای مختلف ایران و جمع آوری و گل چین کردن نغمه ها و ترانه های زیبا.
به قرآن مجید آیه آیه
دلم هرلحظه دیدار تومایه
اگه از طعنه های مردم نترسم
به دنبالت می آیم مثل سایه
این همه احساس از کجا برمی آید؟ در سنین پائین تر صدا این همه که حالا، جذبه نداشت.
وقتی که آدم جوانست، آنقدر تجربه ندارد و فقط با ذوق و صدای خود قطعات موسیقی را می خواند و اجرا می کند. ولی کم کم مجموع تجربیات تلخ و شیرین زندگی طی سال ها طبعا پختگی و بافت حسی و قشنگی به صدا می دهد. اکنون پیام ها ی من حقیقتا از دل برمی خیزه و طبعا خیلی گویا تر و موثر تر می تونه به شنونده ی من منتقل بشه و بر دلهایشان بنشینه.
از این افت و خیزهایی که گفتید در شما و آوازتان موثر واقع شده اند تا پخته تر شوید، کدامیک بیشتر از هر چیز بر روی شما تاثیر گذاشته اند؟
بیشتر از هر چیز شناخت موسیقی و مردم در من تاثیر گذاشته، نه فقط تجربیات خودم شخصا. خوب همه ی این ها همه با هم دیگه. یعنی می دونید آدم دیگه خودش رو نمی بینه. یعنی یک تاریخ تجربه رو می بینه. یک تاریخ فرهنگ رو می بینه که مربوط به قوم و ملتی می شه که من موسیقی اون ها رو بیان می کنم.
چقدر عاشق بوده اید؟
من همیشه عاشق بودم. من یک دل عاشق دارم.
چه چیزهایی شما را کدر می کند؟
از فجایع دنیا، زلزله، جنگ، سیل، بدبختی های مردم، رنج و درد مادری که برای فرزندان گرسنه یا بیمار یا معلولشان... اسارت ها، اختناق ها و حق کشی ها و نامردی ها دلم رو به درد میاره و خیلی وقت ها از نادانی ها بی فکری های مردم دلتنگ می شم.
فولکلور چیست؟
موسیقی فولکلور موسیقی ایست که در میان توده ی مردم هر منطقه ای که دارای فرهنگ و تاریخ خاص خود باشند، خلق می شود و این موسیقی سینه به سینه با خود مردم به نسل های بعد منتقل می شود وحفظ می شود. مردمی که همیشه با این موسیقی زندگی می کنند و موسیقی با زندگی روزمره ی اونها توام است. کشاورزی، ریسندگی و قالی و گلیم بافی، کاشت و زراعت، حتی برای مداوای بیماری، رهایی از ترس، گفتن عشق و عاشقیه. همه ی چیزهایی که در زندگی انسان هاست با موسیقی مردم روستا عجین بوده است و بنابراین شاعر معین نداره. آهنگساز یعنی نداره. یعنی مالکیت نداره. کسی نمی تونه بگه این موسیقی مال منه، آهنگ منه، شعر منه. همه با اون آشنا هستند. همه موسیقی و مقام هاشونو می شناسن و با این موسیقی مسائل زندگی و روابط خودشونو با یکدیگر بیان می کنند.
می دانیم که زمان تغییر می کند. شیوه ی زندگی تغییر می کند و تفکر آدم ها هم تغییر می کنند. با توجه به این مسئله شعر و ترانه ای که سال ها پیش وجود داشته، حالا هم می تواند زنده باشد؟ به عبارتی دیگر ما آینده ی فولکلور در ایران را چگونه می بینیم؟
هنرمندان قدیمی محلی، وقتی می روند، فرهنگ زمان خودشون رو هم می برن. همون طور که شما گفتید. در شهرها و روستاها نیز مثل شهرهای بزرگ، تکنولوژی جدید، نوع زندگی دیگری را ایجاد می کند. دنیا درارتباط با هم دیگه است. خوب چیزهای قدیمی الان دیگه نیست طبعا و اصلا از خاصیت موسیقی محلی هست که با نوع زندگیشون، موسیقی شون و کلامشون عوض می شه. ولی این اهمیت داره که موسیقی قدیم که مطابق با شرایط آن زمان بوده، حفظ بشه. به دلیل اینکه ریشه های فرهنگی ما در آن جاست، در سرزمینی که این موسیقی محلی نهفته است.
الان براتون بگم که توی خود شهرها و روستاها که بخشی ها با دوتار می نواختند و قصه پردازی می کردند و مجلس را اداره می کردند، می شناسم کسانی روکه همون مقام های خراسان رو، همون آهنگ های خراسان رو با کی بورد اجرا می کنند و مجلس های عروسی رو گرم می کنند. خوب پر سرو صداتره. کلی هم مشتری داره.
این موسیقی با کی بورد می تواند همان کار موسیقی محلی با دوتار را بکند؟
آن زمان فرهنگ دیگری جاری بود. همه می نشستند. چند نفری. جمعیت زیاد نبوده. سرو صدای زیادی هم احتیاج نداشتند. الان دوتار دیگر گویا نیست مگر در مجالس با تعداد کمتری. ولی این ها اهمیت و اصالت بیشتری از نظر حفظ ریشه های فرهنگی داره. بهتون بگم که موسیقی اش می مونه ولی نوع زندگیشون عوض می شه. مثلا کسی که با من دوتار می زنه در این سفر، پسر جوانی هست که 24 سالشه. یعنی بعد از انقلاب به دنیا می آد ولی چون پدرش، عموش، برادرش، اینها همه بخشی بودند، دوتار می زدند. او هم به خوبی تمام مقام های خراسان رو بلده، ساز دوتار می زنه و با همه ی ظرایف اصیل و سنتی آن ها آشناست.
اسمشون چیه؟
علی رضا شیروانی. همین آقای شیروانی با همه ی اینکه موسیقی محلی رو کاملا مثل پدرش، مثل اجدادش با دوتار می نوازه و می خونه ولی کت و شلوار می پوشه، با من سفر اروپا می آد، با چنگال غذا می خوره، تمام فرهنگ و اخلاق متمدن رو می دونه، می شناسه. زبان و گویش محلی خودش رو در محل با هم شهری هاش حرف می زنه. ولی اینجا فارسی رو خیلی خوب صحبت می کنه. الان دیگه همین جوان ها و بچه ها هستند که هنوز موسیقی اجداد و پدرانشان را به خوبی حفظ می کنند. اما دیگه نوع زندگیشون عوض می شه.
مطالعاتی که شما در باره ی موسیقی شهرها و روستاها انجام دادید درشما و کارتان چه تاثیری داشته است؟
زندگیم شده این موسیقی دیگه. همه چیز رو همین طور طبیعی دوست دارم. تشریفات رو دوست ندارم. خیلی گرایش به طبیعت و صفای طبیعت دارم. مردم رو دوست دارم، مردم روستا، مردم صمیمی.
از گروه هایی که با آنها کار می کنید بگویید. شما با گروه دستان کار کرده اید و یک تور با آنها داشته اید که حاصلش یک Cd است به نام حنایی. با گروهی از خانم ها کار می کنید. یک Cd دارید به نام پریشان که موسیقی آن را آقای حسین حمیدی تنظیم کرده اند و این بار در ونکوور با افراد جدیدی همکاری می کنید. به جز آقای حسین بهروزنیا که قبلا هم با شما همکاری کرده اند.
دو نفر از نوازنده ی سازهای من که موسیقی مازندران و موسیقی خراسان رو اجرا می کنند، از نوازنده های محلی هستند که یکی از شمال خراسان می آید و دوتار شمال و جنوب خراسان را می زند و در قوجان و شیروان زندگی می کند. علی رضا شیروانی که صحبتش شد و یکی دیگر از بچه ها ی هنرمند و نوازنده ی کمانچه و له له وا، له له وا از سازهای محلی مازندران است. این نوازنده، آقای جمال محمدی از مازندران، از قائم شهر می آید. من با گروه های خودم در واقع زندگی می کنم. با خانواده شون. یعنی من با گروه های محلی خیلی راحت تر کار می کنم. این بارهنرمند گرامی، آقای بهروزی نیا با ما همکاری می کنند. ایشان استاد نوازنده ی بربط هستند. از آقای هومان پورمهدی دعوت کردیم که در این مجموعه ما را همراهی کنند. ایشان ساز نقاره ی مازندران را تمرین و به خوبی در نواختن این ساز مهارت پیدا کردند و موسیقی مازندران را با نقاره همراهی می کنند. خودشون هنرمند سازهای کوبه ای مختلف بین المللی هستند. تنبک ساز اصلیشون هست. یک بار هم با گروه دستان کارکردم و یک تور با هم داشتیم.
شما بر روی آوازهای سنتی هم کارکرده اید. آیا هنوز هم کار می کنید؟
همیشه صدام رو با آوازهای سنتی تمرین می دم. چون این موسیقی رکن اصلی موسیقی ماست. ولی تخصص من و هویت کار من موسیقی محلی است. ویژگی و تخصص من در زمنیه های کار محلی خراسان بخصوص و محلی های شهرستان هاست.
شما در چه سالی از ایران بیرون آمدید؟
سال 1993
تا آن زمان که در ایران اجازه ی خواندن آواز نداشتید چه می کردید؟
کار کردم. کنسرت برای کلاسم می گذاشتم. دنبال کار پژوهشی در شهرها و روستا ها می رفتم. کلاس های آواز و نقاشی داشتم. کارهای محلی و لالایی های رو شروع کردم به جمع کردن و هم چنین کنسرت های خصوصی خیلی داشتم. با نوازنده های محلی و بعد با گروه های خانم ها. با تک نوازی خانم ها. با قشنگ کامکار، یک دوره با سیمین آقارزی هنرمند قدیمی و نوازنده ی قانون و ویلون. کنسرت هایی برای خانم ها ترتیب دادم که همه بسیار بسیار خصوصی و دوستانه بود.
در مورد نقاشی بگویید.
نقاشی رشته ی دانشگاهی منه. از هنرهای زیبای تهران در رشته ی نقاشی و طراحی لیسانس گرفتم. در همین رشته در آموزش و پرورش تدریس می کردم. و ادبیات رو. بعد از انقلاب کار موسیقی که در قبل از انقلاب در واقع کنار زندگیم بود، تبدیل شد به کار حرفه ای. مرا به خاطر فعالیت های موسیقی ام از آموزش و پرورش پاک سازی کردند
منبع : سايت قديمي ها
فاطمه واعظی” (پريسا) 1330 در تهران متولد شد. پيش از انقلاب در چند كنسرت سنگين آواز در تالار رودكی حضور يافت و از همان نخستين كنسرت نام خود را در كنار ماندگارترين خوانندگان موسيقی ايران ثبت كرد. فرامرز پايور يار هميشه پايدار گروهی بود كه او را همراهی می كردند. كمتر ترانه خواند، مگر به رسم غنائی و يا عارفانه هائی كه برای هميشه در موسيقی ايران خواهد ماند. پس از انقلاب مدتی استاد آواز بانوان در مركز حفظ و اشاعه موسيقی ايران شد. او كه از عبداله دوامی و محمود كريمی بسيار آموخته بود يازده سال از عمر هنری خود را در كنسرواتوار موسيقی ايران سپری كرد. دو گروه عارف و شيدا با نام پريسا همزادند، گرچه بعدها به همراه حسين عليزاده، پرويزمشكاتيان و داريوش طلايی نيز برنامه اجرا كرد. همچنان می خواند، گاه در تالار رودكی و در كنسرت هائی مخصوص بانوان و گاه در كنسرت هائی كه خارج از كشور سازمان داده می شود. آميزه ای از عرفان و شيدائی در صدا و سبك خواندن اوست حال و فضای ذهنی و عرفانی او نه تنها در خواندنش منعكس است، كه در انتخاب اشعار و همنوائی كروه همخوانان با او نيز بازتاب دارد. مولوی را زنی به شيوائی و شيفتگی او تاكنون نخوانده است.
زيبا شيرازی آهنگ ساز، ترانه سرا و خواننده ی ساکن لس آنجلس، يکی از پيش تازان ترانه سرايی فمينيستی و «زنانه» در موسيقی پاپ ايرانی در اين شهر است.
زيبا شيرازی در ترانه هايش با سادگی و صميميتی «فروغ گونه» به تصوير خود و موقعيت خود می پردازد و شعرهايش بازتاب حس ها، عاطفه ها و انديشه های او به زبان طبيعی و زنانه مخصوص خود اوست.
اما برخلاف «فروغ فرخزاد» که اشعارش نموداری از تموج و تلاطم احساسات زنانه زنی يگانه اما منفرد و معترض است، در ترانه های زيبا شيرازی او اين بيان تفکر، تلاطم و شور و احساس زنانه را حق بلاعوض خود می داند و اغلب حتی شنوندگان زن خود را در پذيرفتن اين تفکر و تموج آزاد به چالش می طلبد.
تا جايی که به نظر می رسد زيبا شيرازی در ترانه سرايی فمينيستی و زنانه در صدر فهرست ترانه سرايان زنی قرار دارد که هنوز شهامت گذشتن از مرزهای تابوهای«ناگفتنی» را نداشته اند.
همين مساله به گفته خانم شيرازی، يکی از عوامل کم کاری ها در زمينه ترانه سرايی زنانه و فمينيستی ايرانی بوده است.
زيبا شيرازی می گويد «شايد به خاطر جرات نکردن در ارايه دادن چنين کارهايی اين کم کاری بوجود آمده است. من خودم کار تهيه آلبوم هايم را به عهده دارم و روی آنها سرمايه گزاری می کنم. کارآسانی نيست و من وقتی تازه شروع به اين کار کرده بودم با مشکلات بسياری روبرو بودم.»
زيبا شيرازی می گويد سر پا ماندن در اين بازار، کار آسانی نيست و می افزايد خيلی ها سبک کار او را به اين دليل که گمان می کنند زيادی «باز» است، نمی پسندند.
او می گويد: «مثلا شعر «اوج» من درواقع تقاضای يک هم آغوشی عاشقانه است و من در آن به راحتی از آنچه که يک زن از يک هماغوشی می خواهد صحبت می کنم. ولی حتی خود زنها هم با آن مشکل دارند . آنها فکر می کنند خوب نيست به اين راحتی درباره اين مسائل صحبت کنيم يا چرا از چنين لغاتی در بيان اين اشعار استفاده شده است.»
زيبا شيرازی می گويد علت اينکه در اين ترانه به عنوان يک زن خواستار هماغوشی شده اين است که به طور معمول در فرهنگ متداول، از زنان هماغوشی خواسته شده و زن هميشه بايد هماغوشی را به مرد عرضه می کرده است.
او می گويد: ما هنوز از نظر فرهنگی آمادگی پذيرفتن اين مسايل را (که زن خواهان هماغوشی باشد) نداريم. شايد من اگر در ايران بودم هرگز به خودم جرات چنين کاری را نمی دادم که در اينجا اجازه می دهم.»
بسياری از شعرای زن حتی در ميان زن های جوان تر ايرانی هنوز تفکر آزاد خود را محدود به يک مجموعه شعر در چهارچوب يک کتاب می کنند.
در پاسخ به اين پرسش که چرا تا امروز هنوز هم از آن چه انتظار می رود يک زن ايرانی در محيطی آزاد برای ترانه سرايی عرضه کند خبری نيست، زيبا شيرازی می گويد متاسفانه ترانه سرای زن که خواننده ترانه های خود هم باشد، به اندازه کافی وجود ندارد.
او می افزايد: «دختران جوانی که در اين شهر وارد کار خوانندگی می شوند اغلب در پی خواندن ترانه هايی هستند که مورد توجه عموم قرار بگيرد و سر زبان ها بيفتد. اين اشعار را اغلب مردها می سرايند و اغلب از محتوی فمينيستی لازم برخوردار نيستند. بيشتر خوانندگان ما را هم مردهايی تشکيل می دهند که وقتی می خواهند خيلی «قوی» بخوانند از تم های سياسی استفاده می کنند. حتی زنان خواننده ما نيز همين کار را می کنند.»
اين زنان به گفته خانم شيرازی به کارهای خود بيشتر تم سياسی می دهند و نه تم «جنسيتی» که می تواند بهتر قدرت نمايی زن را در يک ترانه به نمايش بدهد.
زيبا شيرازی می گويد: «من در کارهايم از «مرد ستيزی» هم به همين اندازه پرهيز کرده ام و می کنم. من با مردها هيچ گونه ضديتی ندارم. بلکه به سادگی همان هستم که می خوانم .»
به گفته زيبا شيرازی، زندگی خارج از کشور در يک محيط بازتر به او اين فرصت را داده است که بتواند وارد يک استوديو بشود و «حرف هايم را بزنم و مورد قبول هم قرار بگيرم.»
منبع : راديو فردا
دوست دارم در بهار تازه از راه رسیده یاد گذشتگانی چون پرویز یاحقی، منصور سینکی، بابک بیات و سایر هنرمندان در عرصه موسیقی را با برگزاری نکوداشتها زنده نگه داریم.
هنگامه اخوان موسیقیدان و مدرس ضمن بیان این مطلب در دیدار نوروزی گفت : سال گذشته هنرمندان و موسیقیدانان بسیاری را از دست دادیم که دراین میان مرگ یاحقی در نهایت تنهایی، بیش ازهر مسئله دیگری مرا آزرد و این در حالی است که نه تنها مسئولان بلکه خود هنرمندان نیز از حال هم جویا نمی شوند و زمانی که کار از کار گذشت و عزیزانی را از دست دادیم، تازه یادمان می آید که چه کسی رااز دست داده ایم . من از این مسئله گله مند هستم و دوست دارم در سال 86 علاوه بر حمایت مسئولان، خود هنرمندان نیز به فکر هم باشند.
قانون کپی رایت اجرایی شود
این مدرس در ادامه به چشم انداز موسیقی در سال 86 اشاره کرد و گفت : عدم رعایت حقوق معنوی هنرمند در عرصه های مختلف یکی از دردناک ترین مسایلی است که فرهنگ و هنر همواره با آن مواجه بوده است و متاسفانه شاهد هستیم افرادی به نام هنرمند بدون این که کوچکترین اجازه ای از صاحب اثر بگیرند، به خود اجازه می دهند که قطعات آهنگسازان و خوانندگان را به بدترین شکل ممکن اجرا کنند. من امیدوارم مسئولان در سیاستگذاریهای کلان خود، رعایت حق کپی رایت را به شکل قانونمند به تصویب برسانند تا هر تازه واردی به خودش اجازه ندهد دست روی آثار هنرمندان صاحب نام بگذارد و ساخته های آنان را در سطحی بسیار نازل به بازار عرضه کند.
این کارشناس موسیقی در وزارت ارشاد خاطرنشان کرد : کافی است سری به میدان انقلاب بزنید تا آلبومهای بی نام و نشان که اغلب آنها بازخوانی آثار هنرمندان است را ببینید تا به عمق فاجعه و میزان ابتذال در بازار موسیقی پی ببرید و حالا سوال من این است که چه کسانی مجوز انتشار این آلبومها را صادر می کنند؟
خانه موسیقی تنها سرپناه هنرمندان است
اخوان درباره فعالیت خانه موسیقی در سال جدید گفت : طی سالهای گذشته از زمان تاسیس تا کنون، خانه موسیقی به عنوان تنها سرپناه موسیقیدانان ایرانی عملکرد خوبی داشته و تا آنجا که توان اجرایی اجازه داده، اقدامات ارزشمندی در زمینه تامین مسکن و بیمه هنرمندان انجام داده است و خوشبختانه وزارت ارشاد هم این خانه را از حمایتهای خود بی نصیب نگذاشته است.
وی افزود : خانه موسیقی با داشتن نیروهای جوان، متخصص و با انگیزه ای چون حمید نوربخش - مدیرعامل- و داود گنجه ای - کارشناس- و سایر دلسوزان، سال پرباری را پیش رو خواهد داشت.
مسئولان به موسیقی بانوان میدان دهند
این مدرس به وضعیت موسیقی بانوان در سال 86 اشاره کرد و گفت : با وجود تمام موانع و مشکلات، خانمها توانسته اند در عرصه موسیقی به خوبی بدرخشند. ولی با این اوصاف به عنوان یک زن فعال در این حوزه از مسئولان می خواهم فضای بیشتری برای فعالیت در عرصه موسیقی به خانمها اختصاص دهند.
هنگامه اخوان در پایان با اظهار امیدواری برای بهبود وضعیت آموزش موسیقی گفت : آموزش هنر موسیقی در بدترین شرایط ممکن به سر می برد. متاسفانه کسانی که کمترین سواد موسیقی را دارند، اقدام به تاسیس موسسات و آموزشگاههایی در حوزه آواز و آموزش ساز می کنند که این مسئله بزرگترین آفت موسیقی است . چه خوب است مسئولان با داشتن یک تیم کارشناس قوی، سوابق افرادی را که برای تاسیس آموزشگاه موسیقی درخواست مجوز می کنند بررسی کرده و با شناخت کامل نسبت به صدور مجوز اقدام کنند
منبع : مه
سيما بينا
وب سايت شخصي بانوي خواننده توانمند ايران زمين خاتم سيما بينا به همراه بيوگرافي تصاوير اخرين اثار و اجراها به همراه گزارشها و قطعات ايشان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
--------------------------------------------------------------------------------
روح انگیز
سایت رسمی خانم روح انگیز ؛ خواننده پر توان ترانه های فولکلور گیلکی که اکنون ساکن شهر گوتنبرگ در سوئد هستند .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
--------------------------------------------------------------------------------
خنيا
گروه موسيقي «خنيا» بهعنوان يكي از پيشگامان گروههاي موسيقي بانوان، با انگيزه ايجاد زمينه براي بروز استعدادهاي بانوان در حوزه هنر موسيقي تشكيل شده است. اين گروه در كنسرتهايي نيز از همكاري نوازندگان و خوانندگان مرد بهره جسته است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عذرا زالي در سال 1341 در تهران از پدري معمار و مادري خانهدار بدنيا آمد. پدرش به موسيقي علاقه بسيار داشت و به نقل از همكارانش اكثر اوقات در زمان كار مشغول خواندن بود. او همچنين مؤذن مسجد هم بود. در حقيقت چون نسبت نزديكي با جناب دماوندي داشت، تحت تأثير او گرايش به آواز پيدا كرده بود و به صورت تفنني آواز ميخواند. عذرا زالي در كودكي متوجه نوع آواز خواندن پدرش نبود ولي بعدها به واسطة آشنايي با موسيقي سنتي و صداهايي كه از او ضبط شده و در آرشيو خصوصي خود دارد، متوجه شد كه وي به موسيقي دستگاهي آشنايي داشته است. به هر حال عذرا زالي تحت تأثير پدرش به موسيقي سنتي، آن هم در دوراني كه اكثريت جوانان به موسيقي پاپ گرايش داشتند، گرايش پيدا كرده و در دبيرستان بر خلاف باب ميل همكلاسيهايش تصانيفي از شجريان، پريسا و ديگران را ميخواند.
بنا به تشويق همسرش كار آواز را بطور جدي شروع و در سال 1368 افتخار حضور در محضر استاد نصراله ناصحپور را يافت و هنوز هم به شاگردي ايشان ادامه داده و در محضر ايشان اجراهاي گوناگون رديف هاي آوازي به ويژه رديف استاد عبداله دوامي فرا گرفته و در حال حاضر مشغول تدريس نيز ميباشد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راشین در یک خانواده 15 نفری متولد شد
راشینراشین یا مهری ورزداری در یک خانواده 15 نفری که همه بچه ها بجز 4 نفر آنها در اروپا زندگی می کنند و یکی از برادرانش بنام اسفندیار ورزداری از کشتی گیران قدیمی ایران است که تا سال 1353 در ایران بود و بعد به سوئد رفت و یک باشگاه در آنجا زده و هم اکنون مربی کشتی است، متولد شد یکی از شاکردان مهندس عطا الله خرم می باشد که توسط ایشان هم به عرصه خوانندگی کشیده شد و بسیاری از آهنگ های راشین را ساخته است. راشین حدود 100 ترانه خوانده که اکثر آنها در تلویزیون و در فیلم ها بوده و فقط حدود 15 صحفه گرامافون دارد. راشین در اوایل خوانندگی با آقای عنایت که دو صدایی گله عاشق را با هم خواندن، نامزد شد و پس از مدتی به دلایلی نامزدیش به هم زدند و پسر یکی از دوستان پدر راشین که پزشک بود و در گرگان کار می کرد به خواستگاری راشین آمد و ازدواج کردند.
پس از ازدواج راشین با خواست خودش از عالم هنر کناره گرفت و به انگلیس رفت و هم اکنون در آنجا زندگی می کند و دو فرزند دارد به نام های الیکا 26 ساله و آبتین 31 ساله که هر دوی آنها دانشجو هستند. بسیاری از آهنگسازان و دست اندرکاران در طی این سال ها از راشین درخواست کردند که بیاید و دوباره بخواند که راشین قبول نکرد و گفت گذشته برایم یک خاطره خوب است و نمی خواهم در این فضای کنونی بخوانم.
"اقدس خاوري" (خاطره پروانه) هنرمند پيشكسوت عرصه موسيقي خواستار حمايت جدي از موسيقي ويژه بانوان شد.
وي روز سهشنبه در گفت و گو با خبرنگار فرهنگي ايرنا افزود: با توجه به توانمنديهاي بانوان در اين عرصه، حمايت از آنان ميتواند در شكوفايي فرهنگ ما تاثير گذار باشد.
اين خواننده ۷۷ساله با اشاره به استقبال از موسيقي بانوان گفت:
موسيقي اين حوزه بايد به نحوي مقتضي از سوي صدا و سيما و مطبوعات به نسل جوان معرفي شود.
وي با اشاره به هنرمنداني همچون "آذر هاشمي"، "پري ملكي"، " افليا پرتو"، "پري زنگنه" گفت: حمايت مادي و معنوي از اين هنرمندان در پيشبرد از اين بخش از موسيقي بسيار چشمگير خواهد بود.
خاطره پروانه گفت: فعاليت موسيقايي بانوان بسيار اندك است و همين موضوع موجب شده كه در طول سال بيش از دو يا سه بار نتوانيم كنسرت اجرا كنيم در حالي كه اين تعداد نسبت به مشتاقان و علاقهمندان كم است.
وي همچنين به ايرنا گفت : تعداد گروههاي موسيقي بانوان از شش گروه تجاوز نميكند كه اين تعداد با حمايت جدي مسئولان ميتواند افزايش يابد.
وي ضمن پيشنهاد تشكيل اركستر بزرگ بانوان گفت: برقراري اين اركستر در اشتغال زايي و توانمنديهاي زنان هنرمند تاثير فوقالعادهاي دارد.
خاطره پروانه افزود: به رغم فعاليت و تاثيرگذاري موسيقي بانوان در جشنواره موسيقي فجر، در اختتاميه اين جشنواره هيچ تقدير و قدردانياي از اين هنرمندان نشد.
خاطره پروانه هماكنون با گروه ياران به سرپرستي " افليا پرتو" همكاري مي كند.
زندگینامه شکیلا (صدای عشق وعرفان)
شکیلا درسیزدهم اردیبهشت ماه برابر با سوم ما می سال یک هزاروسیصد وچهل ویک درتهران دیده گشود.کوچکترین فرزند خانواده بود وازهمان کودکی شیفته موسیقی. در نه سالگی قطعه ای برای تلویزیون درشوی مرحوم فرخزاد اجرا کرد وآنچنان موردتوجه قرارگرفت که درپی آن برای خوانندگی دعوتش کردند . کم سن بود و خانواده اش نیز راضی نبودند ، به تحصیلش ادامه داد و موسیقی را به برنامه های مدرسه ومسابقات استعدادهای درخشان قناعت کرد.در پانزده سالگی به فراگیری موسیقی ملی و ردیف های آوازی نزد مرحوم استاد محمود کریمی پرداخت، تا اینکه درهجده سالگی برای ادامه آموختن موسیقی کلاسیک به آمریکا رفت.شکیلا درسال یک هزاروسیصدوشصت وهشت بصورت حرفه ای موسیقی رابه عنوان پیشه خود برگزیدتاآرزوی دیرین خودرامحقق نماید.غنای لحن او که هدیه ای خداوندی است ، در پیوند با ادبیات غنی فارسی تلفیقی کم نظیر پدید می آورد که شخصیت فروتن شکیلا نیز مکمل آن گشته و درآثارش نمایان میگردد. بی گفتگوست که چنین آثاری رتبه والائی ازهنرواحساس رادرشنونده بجامیگذارد. علاقه شکیلا به عرفان و ادب عرفانی این مرز و بوم ، زبان گشوده ای را برای خواندن اشعار حضرت مولانا بر وی بازکرد به آثارش در این زمینه ، احساسی ملکوتی عطا می کند.شکیلا تا امروز یازده مجموعه موسیقی به هنر دوستان تقدیم کرده و دوستارانش همچنان وهرلحظه منتظرکارهای جدید او هستند.تجلی صدای شکیلا درمقام آوای برگزیدگان شرق در مجموع اپراتیکا- شاین افتخاری بزرگ برایاو وهم میهنانش است. صدای اوازمیان دهها صدای آشنا وگمنام شرقی انتخاب شد.وهمینطور انتخاب وی در 29 اکتبر 2005 در Persian Academy Awards در بوداپست دررشته Modern Classical باز هم افتخاری برای وی وعلاقمندانش میباشد.متانت وسنگینی ووقارشکیلا باعث شده طرفداران صدایش بیشتر مجذوب وشیدای وی گردند.ادای دین شکیلا به بزرگان موسیقی این مرز وبوم بازسازی وبازخوانی آثار ارزشمندان است،چه نقش خودرادرنقل سینه به سینه احساس وآثار،از نسل ونسل های پیش به آیندگان به نیکی درک میکند تا که امید به جاودانگی هنررامحقق بخشد.شکیلا رسالتش را در گرمای کانون خانواده ودرپرورش فرزندانش ، شهراد و بهراد، با آرزوی بازگشت به وطن و تقدیم اجرای زنده برنامه اش به سرزمینش میبیند و در شوق آن روزگارمی گذراند.شایان ذکراست که فرزند بزرگ شکیلا، شهراد به تازگی درگروه juniors فعالیت هنری خود را با هنرمند خوب آقای شهبال شب پره آغازکرده، که او هم از صدای گرمی برخوردار هست.
از شکیلا پرسیدیم:1- ورزش مورد علاقه شما چیست؟ تنیس ، شنا، پیاده روی 2- تفریح مورد علاقه شما چیست؟ سینما رفتن ، پیک نیک درساحل و یا در پارک3- غذای مورد علاقه شما چیست؟ چلوکباب وقرمه سبزی4- رنگ مورد علاقه شما چیست؟ قرمز5- ازچه چیزی خوشحال می شوید؟ خوشحالی پسرهایم6- ازچه چیزی ناراحت می شوید؟ ناراحتی پسرهایم7- ازچه خصلتی خوشتان می آید؟ راستگوئی8- از چه خصلتی بدتان می آید؟ غیبت کردن و دروغگوئی9- خوشبختی را در چه می بینید؟ دررهائی از غربت وزندگی در وطن درکمال آزادی وصلح وصفا
mohammad99
02-04-2007, 13:17
دوستان این هم اطلاعاتی درباره بانو پرییسا
ترانه نگارا با صدای خانم پریسا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])ا
بیوگرافی، دیسکوگرافی و شرح حال هنرمند - پریسا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ما برفتیم با صدای بانو پریسا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
کلاس آموزش آواز استاد شجریان و پریسا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
زندگی نامه بانو پریسا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با توجه به اینکه شما نخستین بانوی پیانیستی هستید که موسیقی ملی را با این ساز می نوازید، هدفتان از ترویج این شیوه در بین شاگردانتان که در کنار موسیقی کلاسیک (غربی) ایرانی هم بنوازند چیست؟ و به نظر شما این عامل چه قدر در شناخت موسیقی خودمان به نسل بعد تاثیر گذار است؟
من پرورش یافته مکتب استاد معروفی هستم که خودشان در آنزمان در رشته پیانو نوآوریهایی کرده اند بطوری که اگر سبکهای پیانو(ایرانی) را ببینید، سبک معروفی با محجوبی متفاوت است. من سعی میکنم هر آنچه که از استاد یاد گرفته ام و برنامه ای که در هنرستان برای من اجرا شده، همان را به شاگردانم منتقل کنم و به آنها هم گفته ام که شما موظفید، همین سبک را با شاگردانتان ادامه دهید و آنهایی که از کلاس من معلم شدند همین کار را کرده اند. نواختن موسیقی ایرانی یک شناخت است از این موسیقی روی پیانو که یک ساز غربی است که توان اجرای موسیقی ایرانی اش نیز خیلی کم است و من فکر میکنم به عنوان یک عامل فرهنگی شاگردان نیز باید یاد بگیرند.
در طی این سالها از بین شاگردانتان چند نفر توانستند که در این زمینه خوب بدرخشند؟
متاسفانه کلاسهای موسیقی خصوصی طوری است که همه در کنار کارهای دیگرشان آموزش میبینند که خیلی هم خوب هست اما همیشه ارجعیت با کار اولشان است. من تعداد زیادی شاگرد داشته ام که از 12 سالگی به آموزش پرداخته اند و الان با گرفتن مدرک مهندسیشان وارد بازار کار شدند بالطبع این شاگرد، نمیتواند به عنوان یک نوازنده حرفه ای پیانو مطرح شود، چراکه شرکتش را اداره می کند و در کنارش هم پیانو میزند. بنابراین نمیتوانم روی کسی انگشت بگذارم، اما چند تا از شاگردانم از ایران به دانشگاه های موسیقی کشورهای دیگر معرفی شده اند و از آنجا نیز فارغ التحصیل. مثلا یکی از شاگردان دخترم در دبی کلاس موسیقی دارد و دو نفرشان نیز در کانادا مشغول هستند. کسانی هم که در ایران هستند همه دکتر و مهندس اند!
در حال حاضر مشکلی که با آن مواجه هستیم این است که عده ای برای آموزش پیانو می آیند اما به هر دلیل از ادامه راه صرف نظر میکنند، شما دلیل این امر را در چه میبینید؟
پیانو به دلیل کامل بودن نسبت به سازهای دیگر مشکل تر است و ساز مادر نام دارد. در ابتدا همه سازها خشک هستند و کسی که می خواهد آموزش ببیند باید تئوری و انگشت گذاری را بیاموزد که اینها خود خسته کننده است. من به همه میگویم که اگر یکسال اول طاقت آوردی و تحمل کردی، ماندنی هستی و اگر نه برای همیشه میروی!
من همیشه گفته ام که این ساز زدن ریاضت کشیدن است، مخصوصا" ابتدای راه، چراکه نه ملودی داری و نه چیز دیگری.
من شنیده بودم، بعضی جاها نوشته بودند کلاسهای تضمینی که در این کلاسها یکی از معلمین پیانو روی ساز علامت ضربدر زده بود و به شاگرد گفته بود از این علامت شروع میکنی! یعنی بچه نمی دانست که این مکان چه هست!
یعنی به صورت چشمی و گوشی آموزش میدهند؟
بله، چشمی و گوشی بدون محتوا! ممکن است کسی از گوش قوی برخوردار باشد و بتواند بدون معلم قطعه ای را هم روی ساز پیدا کند اما بعد چه؟ من به شخصه به شاگردانم سواد موسیقی را آموزش میدهم و به آنها میگویم که نباید به من وابسته باشید و باید به خود تکیه کنید؛ چون وقتی سواد کامل را در این زمینه داشته باشید دیگر وجود من الزامی نیست.
یعنی منظور شما این است که استاد تاثیر مستقیم روی ماندگاری شاگرد دارد؟
بله مسلما"، من 6 ماه که از ساز زدن شاگردانم گذشت و در حدی که اطلاعات موسیقی و اطلاعات عمومی آنها در این زمینه جلو رفت، یک قطعه کوچک به او میدهم که بتواند بزند و او را امیدوار کند، اما نه با فشار و علامت گذاشتن و چشم و گوش!
به عنوان سئوال آخر، چه راهکاری را برای جلوگیری از یک چنین کلاسهای موسیقی تضمینی پیشنهاد میکنید؟
یک طرف قضیه این کلاسها هستند و یک طرف کسانی هستند که خودشان و بچه هایشان را میبرند که باید این آگاهی را داشته باشند و تحقیق و تفحص بکنند که موسیقی چیزی نیست که تضمینی باشد و هر چیزی راه و روش خود را دارد و نباید به اینها میدان داد، چون تا وقتی آنها را تقویت کنیم پا برجا می مانند. بنابراین هر کسی که میخواهد به کلاس موسیقی رود باید از چند نفر، خبره در این کار، تحقیق کند که روش درست ساز زدن در هر رشته ای به چه صورت است بعد با آگاهی کامل وارد کلاسی شود که در این صورت راه خود را پیدا میکنند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این اواخر موسیقی ما بسیار داغ دیده شده است. وقتی با پر پر شدن موسیقی دانان روبرو می شویم، یکی در آن بین بیش از همه عذادار است، همه می دانند که باید به وی تسلیت بگویند، وی چه بسا از بسیاری از صاحبان عذا عذادارتر است. گویی نزدیک ترین عزیزش پر پر شده است. وی «فروغ بهمن پور» است، فروزان چون فروغ فرخ زاد.
برخی می گویند: تو رو خدا به فروغ نگویید ... می گویند: این اواخر حتی همسرش هم وی را تیماردار نبود، فرزندش نیز وی را رها کرد، اما فروغ تا همین اواخر بالای سرش بود. فروغ را که دید چشمانش را بست، گویی فروغ را که دید، حقیقتاً فروغ در چشمانش فروزان شد؛ فروغ موسیقی را نمایان دید. باری با چنین فروزندگان و فرزانگانی، موسیقی بالنده و فروزان است. با فروغ و فروغ ها موسیقی و هنرمان می فروزد و می افروزد.
فروغ به واقع مانند پروانه گرد شمع فروزان موسیقی می افروزد؛ اگر زخمه بر بال فروغ بنشیند، باز پروانه وار و فرزانه وار می افروزد و می فروزاند؛ بر زخم های ریز و درشت اهالی موسیقی، مرهم می گذارد. کمتر کسی زخم های فروغ را می داند، اما اهالی نغمه، زخم هایی را که وی مرهم بوده، را بخوبی می شناسند.
موسیقی و موسیقی دانان این کشور هنوز بر گردن ما حق دارند و باید همواره ادب آن را مستجاب کنیم و اگر هم دیر شده باشد به گفته مولوی «زین نماز استعاذه رحمت است»، باید قضای آن را بجا آورد. اما قضیه درباره فروغ برعکس است، این فروغ است که بر گردن موسیقی حق دارد و نه تنها وظیفه خود را در قبال موسیقی و موسیقی دانان انجام داده، که بیش از تعهدات نوشته و نانوشته خود عمل کرده است.
بوده اند کسانی مانند فروغ و حتی در پیرامون فروغ، که از روزنه های فروغ برای فروزانی خود بهره ها برده اند و بار خود را سالیان سال در این سو و آن سوی مرزها بسته اند، اما فروغ که همواره بارهای دیگران را بسته، خود پروانه وار بی بار و بر نشسته و منتظر به بار نشستن هنر این سرزمین است. وینان دل به دریا افگنان اند / به پای دارنده آتش ها / زنده گانی / دوشادوش مرگ / پیشاپیش مرگ. گویی مصداق «کاشفان فروتن شوکران» (شاملو) فروغ قصه ماست: کاشفان چشمه / کاشفان فروتن شوکران / جوینده گان شادی / در مِجریِ آتش فشان ها / شعبده بازان لب خند / در شب کلاه درد / با جاپائی ژرف تر از شادی / در گذرگاه پرندگان / در برابر تندر می ایستند / خانه را روشن می کنند / و می روند. پس این ما هستیم که باید وی را سپاس گذار و قدردان باشیم.
فروغ خود یک پای بیشترینه یادمان و یادواره های موسیقی دانان در پس از انقلاب است. بی آن که خود بداند [به تعبیر قرآن] بدعت گذار سنت حسنه یادآوره و یادمان ها شده است. چه بسا پرونده بسیاری از بزرگان هنر در پس از انقلاب در لابلای پرونده های ریز و درشت گرد سیاه به خویش گرفت، اما فروغ با جسارت و پایداری غبار بر این اندود پرونده ها را پروانه وار و فرزانه وار رویاند و (خود به عینه دیده ام) که پرونده به ظاهر سیاه هنرمندان را نزد برخی سازمان ها دولتی و خصوصی پاک و پاک کرده است. تا جایی که اگر روزگاری در هویت سنجی های برخی نهادها، نفرین بی هویتی و هُو یت (نوعی هو کردن!) بر او سر می دادند، حال دیگر از چهره های ماندگار شده است. نقش فروغ و فروغ ها را نباید در این دگرگونی فرهنگی نادیده گرفت. کتاب حجیم چهرهای ماندگار فروغ نمونه بارز این نماد است.
دست کم نگیرید این یادمان و یادواره ها را. خون دل ها خورده اند که یاد و نام این بزرگان در جشنی برافروخته شود. شک نکنید که فروغ یک پای این است، اما همواره فروغ فروتنانه گوشه ای ایستاده و می شمارد لحظه بعد را که برافروزد نام و یاد دیگری را. انصاف هم می گذارد؛ تعلق و تملق را گوشه ای می گذارد، تمامی هنرمندان نزد وی به یکسان یادگذارده می شوند.
همه در داخل و خارج کشور برای یادنامه و یادوآره بزرگان موسیقی، تنها چشم امید به فروغ فروزان موسیقی یعنی فروغ بهمن پور را دارند، همه می دانند که تنها فروغ است که بی مزد و منت یادگذار و یادآوار بزرگان موسیقی کشور است. جالب این که دیده شده که هنگامه اهتمام چنین بزرگداشت هایی از پیرامونیان آن هنرمند فقید خبری نیست، حتی برای عرضه یک مقاله و یک عکس ناقبل، دریغ می کنند، اما پس از دیدن نتایج اهتمام، حتی شاگردان هنرمند نیز داعیه وراثت می کنند و به دنبال چیزهایی از قبیل حق التحریر، حق التألیف، حق الأرث و.... هستند. چندی پیش تنها وارث یکی از خوانندگان بزرگ، از فروغ به واسطه یادنامه هنوز منتشر نشده مادر مرحومش، درخواست حق التحریر می کرد! همکاران و نزدیکان فروغ می دانند که فروغ چه خون دل هایی را در این راه نکشیده است، چه هتاکی های آن هم از اشخاص به ظاهر موجه موسیقی نشنیده است.
فروغ متأسفانه در نسل خوبی پا به عرصه موسیقی نگاری / روزنامه نگاری موسیقی نگذاشت. مانند امروز نبود که موسیقی دانان با روزنامه نگاری و روزنامه نگاران ارتباط های حسنه داشته باشند و این عرصه را جایگاه و پایگاهی برای معرفی خود قلمداد کنند، بلکه بی مهری دیرینه ای با آنان داشته اند، برخی حتی از سر بدبینی آنان را ستون پنجم می گماشتند! دورانی که نسل گل ها (هم نغمه سازان گل های رادیو و هم بهترین و گلچین موسیقی دانان این مملکت) یا افسرده شده بودند، یا در واپسین لحظات عمر خویش با امراض کوچک و بزرگ دست و پنجه نرم می کردند، تنها فروغ بود که حلقه اتصال آنان با جامعه محسوب می شد.
همه می دانند بر سر موسیقی کشور ما چه رفته است. موسیقی مانند اکنون نبود که حاکمان نغمه سرایی و نغمه سرایان را ابزاری برای تحقق اهداف خود بدانند؛ در حال حاضر تمام سازمان های کوچک و بزرگ، متولی شعبه ای از موسیقی در کشور شده اند. روزگاری که همچنان شبهه حرمت موسیقی قوی بود، اشاعه موسیقی فعل حرام قلمداد می شد، (احتمالاً اشاعه دهندگان آن هم از مفسدان فی الارض!) اما به جرأت فروغ یگانه روزنامه نگاری بود که خودرو و خودکفا به اشاعه این فرهنگ پرداخت.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هیچ گاه برای فروغ موسیقی نگاری یک شغل محسوب نمی شده و نمی شود، زیرا نه تنها برای وی نان و نام آور نبوده که حتی نان و نام زدا بوده است. تاریخ موسیقی باید به ثبت و ضبط فداکاری این فدارکاران و کاشفان فروتن شوکران موسیقی کشور بپردازد که کسی چون فروغ در این راه چه مشقت ها که نکشید. مشقت هایی که زبان از بیان آن قاصر است. دیده نشده حتی اندکی از مشقت های وی را موسیقی دانان خودمان کشیده باشند.
بیشترینه اهالی نغمه به محض اتفاق گوارا و ناگوار، فروغ را یادآور می شوند، شاید دور از انتظار بنماید که فروغ حتی به خرید منزل بسیاری از بزرگان موسیقی می رود. همه «شوکت» را یادآور می شوند که احتمالاً تک و تنها محافظ پدر موسیقی ایران پدر تجویدی بوده است، اما شاید نام برخی ها پنهان بماند که یکی اش فروغ است، « مادر شما بروید استراحت کنید من هستم. من از استاد مراقبت می کنم.
ما که برای مصاحبه با استاد آمدیم، می گفتیم: استاد کاری ندارید، ما جای نوه شما هستیم. ما کوچک شما هستیم ... بند و بساط مصاحبه را بر می داشتیم. و از در با مسرت به بیرون می آمدیم که باری یک کلمه از اسطوره موسیقی گرفتیم. »
حقیقتاً هم سخنی با برخی از اهالی موسیقی بسیار مشکل است. نمونه آن ها همان نسل گل ها بودند که سالیان سال از بازگویی خاطرات و مخاطرات خویش اکراه دیرینه داشتند؛ بقای این بخش از تاریخ شفاهی موسیقی، درد و دغدغه آنان محسوب نمی شد، تا جایی که بخشی از تاریخی شفاهی ما به واسطه همین غفلت، مغفول واقع شد. برخی حتی کتاب، چه رسد به روزنامه را در حد و اندازه درج مطالب خویش نمی گماشتند، اما فروغ روزنامه نگار نبود، چرا چرا روزنامه نگار بود، اما بیشتر و پیشتر همراه و دوست موسیقی دانان بود.
چنین بود که فروغ با جد و جهد فراوان مانع از مغفول ماندن بخشی از تاریخ شفاهی موسیقی شود. بسیاری از هنرمندان مانند خانم دلکش و ... را می شناسم، داغدیده و دلتنگ شب و نصف شب، تنها فروغ را مرهم دردهای خود می دانستند و از وی می خواستند که وی را آرام کند. چه کسی است که فروغ را ببیند و تسکین نیابد. حتی خانم دلکش در واپسین سال های عمرش از فروغ بود که در خواست کرد که وی را به روستای محل تولد خود ببرد و همراه وی باشد.
فروغ بدون آن که ادعای موسیقی دانی و ادعای استعداد در موسیقی داشته باشد، استاد موسیقی است آن هم استاد اخلاق موسیقی است. بیست سال است که فروغ در موسیقی آبدیده شده است. دیگر نام فروغ با موسیقی ایرانی، نه در ایران، بلکه در جهان عجین شده است، اما هیچ وقت ادعای موسیقی دانی از وی سر نزده، نظریه و نقدهای آن چنانی ننوشته است.
ژست های روشنفکرانه امروزین برخی روزنامه نگاران موسیقی در منظر فروغ جایی ندارد. کار خود را می داند و می شناسد، از آن حد هم پا را فراتر نمی گذارد: وارد کردن گفتمان فرهنگ موسیقایی و فرهنگ آفرینان موسیقی کشور [آ ن هم] در سطح متوسط جامعه و به راستی وی احیاگر بخشی از موسیقی کشورمان شده است؛ می توان گفت که بسیاری از موسیقی دانان غریب و قریب را فروغ احیاء کرده است. نمونه آن «مجتبی میرزاده» است، کم کسی می دانست چه گوهری در میرزاده نهان است، اما این فروغ بود که وی را صادقانه یافت و صداقت و استعداد وی را بر همگان آشکار ساخت.
در این سال ها که با پر پر شدن یکایک زبدگان موسیقی کشور مواجه بودیم، چندین دفع از نوشتار و زبان برخی (از جمله علی رضا میرعلی نقی، پژوهشگر توانای موسیقی و نیز متصدیان یادنامه ها) شنیدم که فقط فروغ است که از این هنرمند گفتار و نوشتار و یا احتمالاً عکسی دارد: آفت زندگی او [کمال داروغه] دلسردی عمیق از هنر و واقع بینی اغراق شده ای بود که سبب شد، سال های سال دست به ساز نزند و از جریان طبیعی حرکت زندگی و کار دور بماند. انزوای وی اگر در ابتدا اسباب سلامت مشی هنری او بود، خیلی زود به آفت زندگی و زندگی کوتاه او تبدیل شد. روایت مرگ دردناک او را باید از قلم دوست و دوستار جوانش خانم فروغ بهمن پور خواند. (علی رضا میرعلی نقی، زندگی در انزوا؛ به یاد داروغه، مقام موسیقایی، شماره بیست وپنجم، ص 52).
فراموش نکنیم که به واسطه پیگیری های همیشگی فروغ بود که مرحوم میرزاده مانند بسیاری دیگر، در مراسمی بسیار آبرومندانه تشییع شد. حتی علی رغم ممناعت برخی از هنرمندان و مسئولان برای دفن در قطعه هنرمندان، با پیگری های چند شبانه روزی فروغ، مرحوم میرزاده در آرامگاه ابدی دیگر هنرمندان و نغمه گران بزرگ آرامید.
در حال حاضر موسیقی نگاری و روزنامه نگاری موسیقی به یمن نهضت را ه اندازی خبرگزاری و جریده گذاری ( ! ) و نیز اقبال حاکمیت به موسیقی، یک اشتغال و حرفه شده است؛ نان آور و نام آور. [ضمن احترام به تمامی روزنامه نگاران، به ویژه روزنامه نگاران عرصه موسیقی] متأسفانه تهدیدهای فروانی حوزه روزنامه نگاری موسیقی را تهدید می کند. عمده روزنامه نگاران این بخش، عنایتی جدی به توسعه فرهنگ موسیقی کشور ندارند. بیش از آن که جریان ساز باشند، ضمن برخی از جریان های سطحی موسیقی، اطلاع رسانی و خبررسانی می کنند.
ضمن این که آبشخور فکری آنان سطح متوسط جامعه است، ادبیات آنان مستعد نخبه گی است. به این معنا که منابع فکری آنان ذیل جریان های مصرف کننده است، اما نحوه گویش و ساختار بیانی تولید عرضه شده، حتی با بخش متوسط جامعه نیز ارتباط برقرار نمی کند. همچنین در حال حاضر موسیقی نگاری و روزنامه نگاری موسیقی بسیار ساختار خبری پیدا کرده است. این است که حوزه ژورنال موسیقی ایران مانند دیگر حوزه های ژورنالی (سیاست، ادبیات، سینما و ...) چندان تأثیرگذار و جریان ساز نیست.
دیگر تهدید این است که موسیقی نگاران عرصه ژورنال با خبرنگاری عرصه موسیقی یکسان شده است. همچنین عمده خدمت گذاران این بخش در حوزه های دیگر نیز خبررسانی می کنند، تا جایی که مجالی برای کار جدی در این عرصه نگذاشته است. در حالی که بخشی از این افراد داعیه فراوانی در نقد موسیقی و ... دارند!
اما در خاتمه پرسشی به نظر می رسد؛ نسل گذشته موسیقی نگاری و روزنامه نگاری موسیقی کشور که یکی از نمایندگان آن فروغ بهمن پور است، علی رغم این که داعیه تخصص در موسیقی را نداشتند، با وجود محدودیت، این همه تأثیرگذار و حتی جریان ساز بودند، اما چرا نسل امروز این حوزه با وجود این همه نشو و نما و و سعت و داعیه های تخصص گرایی از در و دیوار آن، هنوز در سطح مانده است؟
Asalbanoo
06-04-2007, 12:05
استاد بنان: قمرالملوک ام کلثوم ایران است.
در تاريخ خوانندگی ايران فقط دو خواننده ی صاحب سبک هستند که اين هر دو از کسانی بودند که در زمان خود موسيقی ايران را از کسالت و يکنواختی نجات دادند ؛ يکی قمر الملوک وزيری و ديگری ويگن . ياد هر دو جاودانه باد !
چندی پيش خانم فرحناز شريفی ، دانشجوی رشته ی کار گردانی و سينما با دشواری بسيار فيلم مستند و جالبی از زند گی قمر ساخت .اين فيلم که"صدای ماه" نام دارد، با صدای قمرآغاز می شود و با آخرين تصو ير وی که ورود او را به يکی از استوديو های راديو نشان می دهد ، پایان می پذ يرد . گو اينکه درفيلم صدای ماه تصوير متحرکی از قمر وجود ندارد ، اما حضور وی در سراسر فيلم احساس می شود و بطور کلی می توان گفت صدای ماه فيلمی است در مورد جاودانگی ... زيرا توانسته است زوايای زندگی اين هنرمند را به تصوير بکشد و حس جاودانگی را در مخاطب ايجاد نمايد ، اما نکته ی جالب اين است که اين فيلم در ايران به دليل داشتن خواننده ی تکخوان ِ زن اجازه ی پخش نيافت و فقط يک بار برای جمعی از هنرمندان، نويسند گان و روزنامه نگاران در موزه ی هنر های معاصر به نمايش در آمدو همچنان که تحسين همگان را بر می انگيخت، فرياد اعتراضشان را هم بلند کرد. چنانکه حسين عليزاده گفت :
" هنر زندگی بخش است ... چه در حيات هنر مند و چه بعد از آن . و قمر نخستين زنی بود که پس از موسيقی مطربی قاجاری به طور جدی روی هنر آواز کار کرد . اگر زن نيمی از جامعه است ، چگونه است که حضورش در عرصه های مختلف نمی تواند کامل باشد ؟ اين فيلم در مورد زن هنرمندی است که در زندگی واقعی خود، آزادی را لمس نکرد ، حتا در مرگش هم رها نبود ، به نوعی که ما برای نخستين بار است که تصوير گور قمر را در فيلمی مستند می بينيم . قمر جزو شخصيت های استثنايی ماست و نمی شود در جامعه ای زن را بزرگ داشت اما هنر او را ند يده گرفت. هنر قمر فقط در خواندن آواز خلاصه نمی شود ، او يک فعال اجتماعی بود . او جزو ميراث فرهنگی و معنوی ما به شمار می رود و ما براحتی نمی توانيم سرمايه های هنر ملی خود را نا د يده بگيريم."
اما متأسفانه اين سخن ها به جايی نرسيد و فيلم همچنان در محاصره ممنوعيت باقی ماند . باشد روزی از زندان بيرون آيد تا همه بتوانند جسارت يک خواننده ی زن را درآن سال های به تماشا و به گوش بنشينند.
قمرالملوک وزيری در سال 1284 در قزوين زاده شد . امسال (1384 ) صد ساله می شود .
اما اين نوشتار نه برای آن است که قمر و صد سالگی او نوشته شود ، زيرا که قمر خود نوشته شده بود پيش از آنکه ما بخواهيمش نوشت ، اين نوشتار فقط می تواند طرحی از سيمای نا سپاسی و بی مهری نژادی باشد که همواره خود را مهربان ترين می داند . ..
قمرالملوک وزيری در سال 1284 در قزوين زاده شد. هجده ماهه بود که مادر خويش را بر اثر بيماری حصبه از دست داد و چون پدر ش نيز پيش از آن درگذشته بود، به مادر بزرگ خود پناه برد . خود او در اين مورد می گويد :" هجده ماهه بودم که مادرم چشم از جهان فرو بست ، آغوش و لبخند مادر را هرگز ند يدم . از آن پس به دامان مادربزرگم ملا خيرالنسا افتخارالذاکرين که روضه خوان زنانه ی حرم ناصرالد ين شاه بود، پناه بردم . مادربزرگم روضه خوان بود . من بيشتر وقت ها با او به مسجد می رفتم و به صدايش گوش می کردم . با صدای او بزرگ شدم اين صداها رفته رفته در گلوی من منعکس می شد و بعضی از روزها که تنها و بی آشنا در خانه می ماندم ، همين صدا را پيش خود زمزمه می کردم ."
قمر ازهمان زمان کودکی در مسجد زنانه راه می رفت و با همان صدای کودکانه اما زنگدار خود مرثيه های اندوه زده را تکرار می کرد و با پاشيدن کاه وگلاب بر سر حاضران صحنه هايی مؤثر و غم انگيز بوجود می آورد . پس از اينکه کمی بزرگترشد، احساس کرد که خوانندگی را دوست دارد، پس از مادر بزرگ خواست که او را به استاد موسيقی بسپارد. مادر بزرگ نخست مخالفت نمود زيرا سپردن دخترکان به مربّی مرد- آن هم برای آواز- مرسوم آن زمان نبود، اما هنگامی که با پافشاری قمر رو به رو شد، موافقت نموده و در پی يافتن استادی برآمد و چندی بعد پير مردی به نام معلم آواز به خانه ی آنها راه يافت. اما چيزی نگذشت که اين استاد نخستين که هويتش بر همه پوشيده است، چشم از جهان فروبست. قمرو مادر بزرگ در پی يافتن استاد د يگری برآمدند، اما از بخت نا گوار- در اين گير و دارها مادر بزرگ هم که تنها مشوق و پشتيبان قمربود، به جهان
د يگرپيوست و قمر خرد سال را بدون پشتوانه ی عاطفی تنها گذاشت. در اين زمان قمر نيازمند حامی مقتدری بود که دست سرنوشت استاد بحرينی را سر ِ راه او قرارداد و او پدرانه در راه تعليم قمر دامن همت به کمر بست . قمر در خانه ی روانشاد بحرينی اقامت گرفت و با او به تهران آمد ودرمجالس انس او با موسيقیدانان سرشناس آن زمان از جمله استاد نظام الدين لاچينی آشنا شد و اين همان کسی است که در بسط شهرت قمر نقش مهمی بر عهده دارد . بد ين ترتيب بعد از چندی توانست با ياری و رهنمود وی برای نخستين بارچند ين تصنيف با سرآغازهايی از قبيل ؛ ای جنس بشر تا کی .../ در ملک ايران ، اين مهد شيران ... / تا جوانان ايران به جان و دل نکوشند ... / بهار است و هنگام گشت ... / در بهار اميد... ، بخواند و در کمپانی "پلی فون" ضبط کند .
او در آن زمان فقط شانزده سال داشت...
در همين ايام بودکه مهم ترين حادثه ی زندگی وی که آشنايی با استاد نی داوود، استاد مسلم تار باشد ، در محفلی اتفاق افتاد . استاد نی داوود در اين باره می گويد :
" حدود سال 1300 شبی در محفلی بوديم که حاضران از دخترکی پانزده ، شانزده ساله خواستند ترانه ای بخواند . يِکی از حاضران ساز می زد که من از طرز نواختنش هيچ خوشم نيامد ، اما همين که خواننده شروع به خواندن کرد ، به واقعيت عجيبی پی بردم . پی بردم که صدای اين خانم جوان به اندازه ای نيرومند و رساست که باور کردنی نيست و در عين حال به قدری گرم است که آن هم باور کردنی نبود . چون صفات "گرم" و "قوی" به ندرت ممکن است در صدای يک نفر جمع بشود . هر صدای نيرومندی ممکن نيست خشونتی نداشته باشد و هر صدای گرمی ، ضعفی. اما خدا شاهد است ، نه قوی بودن صدای قمر آزار دهنده بود ، نه در گرم بودنش ضعفی وجود داشت . منظورم از گرم بودن ، حالت آن صداست که جذابش میکند و اين حالت در صدای قمر فوق العاده بود . از صاحبخانه ساز خواستم و با صدای قمر شروع به نواختن کردم . بعد هم به او گفتم صدای فوق العاده ای داريد ، چيزی که کم داريد ، آموختن گوشه های موسيقی ايرانی است وپس از پاِيان مجلس آدرس کلاس خود را به او دادم و گفتم شما نياز به آموزش رديف داريد. او از اين پيشنهاد استقبال کرد وبا عشق به خوانند گی ونيز تلاش بسيار توانست به سرعت فنون خوانند گی را بياموزد و از آن پس با آن زيبايی شگفت انگيز و آن صدای ملکوتی الهه ی آواز ايران شد" .
بدين ترتيب کوشش های پی گيرقمر در فرا گيری فنون آواز باعث شد که او بتواند در سال 1303 يعنی در 19 سالگی، نخستين کنسرت خود را در سالن گراند هتل(در لاله زار) همراه با ساز استاد مرتضا نی داوود بر گزار کند . خود قمر در مورد اين کنسرت می گويد :
" آن شب يکی از خاطره انگيز ترين شب های زند گی من است که هرگز فراموش نمی کنم . وقتی وارد سالن شد م همه جا را جمعيت گر فته و ناگفته نماند که خيلی ها هم ناراحت و حتا عصبانی بودند . ترس مبهمی در وجودم خانه کرده بود . من با تاج گل زيبا يی روی صحنه ظاهر شد م . حاضران با کف زد ن و شور و شوق ورود م را به صحنه گرامی داشتند و اين همه استقبال ناگهان به من اعتماد به نفس بخشيد و جان داد . بی اختيار اشک شوق در د يد گانم آمد ، اما نوای ساز مرتضا خان به دادم رسيد و فرصتی يافتم تا حنجره ام را که بر اثر فشار بغض منقبض شده بود ، آرام کنم . روی از جمعيت بر گرفتم و نگاهم را به سمت مرتضا خان دوختم و او پس از مد تی با اشاره ی سر و چشم به من فهمانيد که بايد آواز را شروع کنم آب دهانم را قورت دادم و با رعايت آنچه که تعليم ديده بودم ، آواز را آغاز کردم و ديگر از عهده بر نمی آيم که بگويم مردم در پايان چه کرد ند .اما بعد ازاجرای کنسرت مرا به کلانتری احضار نمود ند وتعهد گرفتند که ديگر بی حجاب نخوانم ومشوقانم را که فکر می کردند بعد از اين اجرا سلامت به خانه ام نمی رسم در نگرانی بسيار گذاشتند . اما من بر خلاف تعهدی که سپرده بود م ، باز هم به صحنه رفتم و بی حجاب رفتم و بی حجاب هم آواز خواندم ".
بد ينگونه می توان گفت قمر نخستين زنی بود که توانست با گستاخی بسيار مزرهای ممنوع را در ايران درهم بشکند .
از آن پس قمر الملوک وزيری به شهرتی همپايه با استعداد شگرف و هماهنگ با صوت جادويی خود رسيد شهرت او روز افزون گشت. مردم برای ديدن او سر و دست می شکستند . برایش کنسرت ها تدارک ديده می شد و بليت اين کنسرت ها به بهای بسيار بالا ، بين 20 تا 25 تومان – يعنی برابر با حقوق ماهانه ی يک کارمند عالی رتبه ی آن زمان – به فروش می رسيد و اين مبلغ در بازار سياه گاه چند برابر می شد. در همين زمان بود که علی وکيلی ، بنيان گذار سينما سپه تهران ، برای او کنسرتی شش روزه ترتيب داد که اين شش روز به علت استقبال بی سابقه ی مردم به شش هفته کشيد . بليت های اين کنسرت به 50 تومان هم رسيد و حتا در شب های آخر بسياری ازکسانی که بليت نشستن به دست نياورده بودند، تا پايان برنامه ، کنار سالن سراپا گوش ايستاد ند . مردم که در تمام مدت خواندن او نفس نمی کشيدند ، بعداز پايان خواندن آنقدر شگفت زده می گشتند که بی توجه به فاصله ی خودشان و صحنه – با شور و هيجان – آنچه از پول طلا و اسکناس و انگشتری و گردن بند و طوق و خلخال به همراه داشتند ، به سوی او پرتاب می کردند. قمر هم اين مردم را دوست می داشت و می دانست که متعلق به آنهاست . او از همان آغاز کار خط خود را يافته بود . پس تمامی اين هدايا را می پذيرفت و برای مردم پايين تر به هزينه می رساند ؛ خانه های کوچک می خريد و به مردم بی خانمان سر پناه می داد ، بدهی مقروضان را می پرداخت ، برای دخترکان تنگد ست جهيزيه تهيه می کرد ، برای بيمارستان ها تخت می خريد و بطور کلی می توان گفت که اين سرمايه های متراکم در دست های مهربان او به گردش در می آمد.
جعفر شهری که خود در يکی از اين کنسرت ها حضور داشته است ، شرح آن را در کتاب " تهران قد يم به اينگونه می نويسد:
" متأسفانه هنگامی که من وارد سالن شدم ، برنامه شروع شده و قمر بروی صحنه بود و بخشی از آوازش را هم خوانده . دکور عبارت بود از باغ و خانه ای روستايی و قمر هم به شکل زنی روستايی با يل ِ آلبالويی رنگ چسبان و زيبا و چارقد ی گلدار و خوش نقش که آن را با سنجاق زير گلو محکم کرده بود، جلوی صحنه به روی تخته ی نمدی ، پشت چرخ نخ ريسی نشسته و در حالی که دسته ی چرخ را می چرخانيد و وانمود می کرد که نخ می ريسد ، صدای زيبای خود را در فضا طنين انداز کرده بود . طبق معمول آن زمان خواننده در آغاز غزلی می خواند ، سپس تصنيف و در پايان دو باره آن غزل ِ آغاز را تکرار می نمود . غزلی که آن شب قمر برای شروع برنامه انتخاب کرده بود ، شعری از سعدی و با اين مطلع بود : جانا بهشت صحبت ياران همدم است / د يدار يار نا متناسب جهنم است " . بعد از خواندن غزل قمر نفسی تازه کرد و با صدايی دل نواز به خواند ن تصنيفی از امير جاهد به نام " امان از اين دل " پرداخت که اين تصنِف اينگونه آغاز می شد :
امان از اين دل که داد / فغان از اين دل که داد / به دست ِ شيرين / عنان فرهاد / ای داد و صد فرياد از اين دل من / اين دل شده سر بار ِ مشکل من / ريزم زبس از ديده قطره قطره / افتاده روی دجله منزل من / رحمی که از پا ... افتادم ای دل / کردی تو آخر... فرهادم ای دل / ..... / ..... / و الی آخر
بعد از تصنيف قمر دوباره غزل را تکرار کرد و همچنانکه خط آخر به پایان رسيد ، مردم که تا آن زمان نفس را در سينه حبس کرده بودند ، با خاموش شدن خواننده يکباره به شور ولوله آمد ند و صدای کف زدن های
بی فاصله و فرياد های احسنت وآفرين همه جا را فرا گرفت البته مردم به اين هم بسنده نکردند ، بلکه صله ها و پيشکش هاي بيشماری بود ، که به سوی او پرواز می کرد. " (2)
کم کم آوازه ی آواز قمر سراسرايران را فرا می گرفت. مردم هنر دوست دورازپايتخت هم تنها آرزوی بزرگشان ديد ن قمر و شنيدن آواز اوشده بود. قمر هم که برای اين مردم حاضربود جان فدا کند راهی شهرستان ها شد و به هر شهری که وارد می شد براستی غوغايی بر پا می کرد :
در يکی از شهرستانها پس از سه شب اجرای کنسرت ، فرماندار در مقابل مردم جبهه گرفت و دستور لغو برنامه های شب های بعد را صادر کرد، اما جاذبه ی وجود و حضور قمر آنقدر زياد بود که مردم فرماندار را از شهر بيرون کردند ...
در زنجان ، هنگام اجرای برنامه آنقدر گل بروی صحنه ريختند که قمر در ميان آنها ناپد يد شد ...
در کرمانشاه مسؤلين حاضرنشدند سالن را در اختيار قمر و گروهش قرار دهند ، او که در اتاقی در يکی از هتل ها ساکن شده بود بر بالکن مشرف به خيابان ايستاد و از همان جا برای مردم آواز خواند ...
درهمدان که تبعيد گاه عارف قزوينی شاعر و تصنيف سرای مردمی بود ( و اصلا ً قمر بيشتر بخاطر او به آنجا رفت ) يکی از شور انگيز ترين کنسرت های قمر بر گزارگرديد. عارف با چهره ای تکيده در اين کنسرت حضوريافت. قمر پيش از شروع برنامه از او با احترام کسب اجازه نمود، عارف باحرکت آرام سر به او پاسخ گفت، آنگاه قمر آغاز خواند ن کرد ، از هميشه سحر انگيز تر ... وعارف تا پايان خواندن گريست . برنامه که پايان يافت ، سينه ريزهای طلا و گلدان های نقره بود که به سوی او سرازيرگرد يد قمر تمام هدايا را با افتخار به عارف پيشکش نمود، اما عارف با عزت نفسی که در خود داشت نپذيرفت ، و قمر هدايا را از سوی عارف ميان فقرا قسمت کرد ... (3)
در آن روز ها در آمد کنسرت های قمر سر به فلک می کشيد . بی مناسبت نيست که همين جا گفته شود ، در مجالس خصوصی بعد ازهرچهچه ای که می زد کمترين صله اش اين بود که دهانش را پُر ازاشرفی طلا کنند
اما قمر هرگز در برابر اين اعيان و اشراف سر خم نکرد ، او صله ی هنر خود را می گرفت ولی روحش در آسمان د يگری در پرواز بود . او به دور از شعار های تو خالی و پر سر و صدا ، مرد می بود .
رضا وهدانی در اين زمينه می نويسد ؛ يک شب بعد از اجرای کنسرت در گراند هتل و اوج شهرت قمر بود که تيمور تاش وزير دربار رضا شاه ، از مهمانی مجللی ياد داشتی برای قمر فرستاد وازاوخواست که به خانه اش برود . قمر از رفتن خود داری کرد و زير نامه نوشت : اگر تو تيمور تاش هستی ، من هم قمرم !(4)
جعفر شهری هم در اين باره اشاره ای دارد که شنيدنی است . او می نويسد : قمر دختر يتيمی را به فرزندی برگزيده و به سر و سامان رسانده و در تدارک جشن عروسی بود که علی اکبر داور وزير ماليه ی ( وزير دارايی) آن زمان کلاه خود را پر از سکه ی طلا نمود و برايش پيام فرستاد که به نشانی اين کلاه درميهمانی خانه اش حضور يابد. قمر کلاه پراز سکه را وا پس فرستاد و پاسخ داد که برو به فرستاده ات بگو ، امشب همه ی طلاهای دنيا از آن من است ! امشب عروسی دختر من است و می خواهم فقط برای دل او آواز بخوانم ، نه برای تو و طلای تو ...
اما قمر هر چه از رجال اين چنينی دوری می جست ، به محافل ادبی عشق می ورزيد. شاعران پر آوازه ی آن دوران از قبيل ؛ ملک الشعرای بهار ، ميرزاده عشقی ، عارف ، ايرج ميرزا ، شهريار او را چون نگينی پر بها در حلقه ی خود می گرفتند وهنر او رادرحد يک هنر مند آزاده ارج می گذاردند وموجه ترِين وزيباترين شعرهای خود را به او می دادند تا بخواند و نيز در وصف او شعر های زيبا می سرودند ، در اين ميان شيفتگی ايرج ميرزای خوش ذوق- که گويا گوشه ی چشمی هم به قمر داشت-از همه بيشتربود او در چند ين شعر خود از قمر به صراحت نام می بَرَد. در يکی از اين شعرها درستايش قمر می گو يد که قمر اصلا ً اين جهانی نيست و به اشتباه به اين جهان خاک پيوند خورده است .او می گويد که خداوند درا صل قمر را برای دل خود آفريد، اما چون جهان را خلق کرد و پی برد که چيزی کم دارد، بخاطر نقطه ی کمال هستی دل از قمر کَند و او را به زمين فرستاد :
قمر آن نيست که عاشق بَرَد از ياد او را
يادش آن گل نه ، که از يا د برد با د ا و را
مَلَکی بود قمر پيش خداوند عزيز
مرتعی بود فلک،خرّ م و آزا د او را
چون خدا خلق جهان کرد به اين طرزو مثال
دقتی کر دو پسنديده نيافتاد ا و را
ديد چيزی که به دل چنگ زند در او نيست
لا جَرَ م دل ز قمرکَند و فرستاد او را
حسن هم داد خدا بر وی و حسن عجبی
گر چه بس بود همان حسن خدا داد او را
بلبل از رشک وی اينگونه گلو پاره کند
ورنه از بهر چه است اين همه فرياد او را ؟(5)
قمر هم بعد ازمرگ ايرج ميرزا به سر ِ خاک اورفت و ترانه ی "امان از اين دل..." ، سروده ی امير جاهد را با آواز مؤثر به ياد او خواند چرا که اميرجاهداين ترانه را به نام ايرج سروده و در بندی حتا نام او را نيز می آورد :
ای گنج دانش ! ايرج کجايی ؟/ در سينه ی خاک پنهان چرايی؟/ تا بوده در اين دنيای فانی / کی بوده از خوبان ، بجز رنج جدايی ...
وهدانی در مقاله ی خود می نويسد در آن زمان ها بدون استثنا صاحب هر قهوه خانه بخاطر صفحه های قمر- با هر جان کند نی که بود- يک گرامافون می خريد و آن وقت ولوله ای جلوی قهوه خانه ی خود به راه می- انداخت .قمر که نا گزيربود برای آنکه شناخته نشود خود را در چادر وپيچه بپوشد و با درشکه رفت وآمد کند ، هر گاه که اين گروه انبوه و شوريده را می ديد که دور گرامافون قهوه خانه ها جمع شده و مستانه به صدايش گوش میکنند از ته دل قربان صدقه شا ن می رفت .
می گويند روزی قمر سوار بر درشکه می خواسته به جايی برود که درشکه از جلوی قهوه خانه ای که صدای قمر را پخش می کرده ، رد می شود .درشکه چی آهی می کشد و می گويد : چه می شد خدا به من هم پولی می داد تا می تواستم قمر را برای عروسی پسرم دعوت کنم . قمر بلا فاصله می گويد : خدا را چه ديده ای ، شايد قمر در عروسی پسر تو هم آواز بخواند . درشکه چی از سر ِ حسرت آهی می کشد و می گويد : ای خانم قمر کجا و عروسی پسر من کجا ؟ تا پولدارهايی مثل تيمور تاش ها و حاج ملک التجارها باشند ، کجا دست ما به دامان قمر می رسد ؟ قمر پس از دلداری درشکه چی بگونه ای که دو دوست با هم به گفتگو می نشينند ، از کم و کيف عروسی و زمان و مکان خانه ی عروسی با خبر می شود و می فهمد که عروسی در خانه ای در جنوب شهر و دو روز د يگر است .
دو روز د يگر ، بعد از ظهر همه ی مقدمات يک جشن با شکوه را از فرش و قالی و ميز و صند لی و شيرينی و ميوه و برنج و روغن و د يگ و ديگبر و ظرف و ظروف آماده می کند و به چند نفر می دهد که به خانه ی عروسی ببرند . کارگزاران در پيش چشمان حيرت زده ی درشکه چی و اهل خانواده ، خانه را به نحو زيبايی می آرايند و چراغانی می کنند . طرف های غروب قمر با يک دسته مطرب رو حوضی وارد خانه ی عروسی می شود ، با ورود او شورو غوغايی در در همسيايگان در می گيرد، بلوايی به پا می شود ، مردم برای ديدن او به پشت بام ها هجوم می برند ، درشکه چی که تازه موضوع را در يافته است ، می خواهد از شادی و شرمندگی خود را روی پاهای قمر بياندازد ، اما قمر نمی گذارد و می گو يد نگفتم خدا بزرگ است ، اين هم قمری که آرزويش را داشتی و بدان که من هرگز يک شاخه موی شما ها را با صد تا از آنها که گفتی عوض نمی کنم . آنگاه پس از خواندن چند دهن آواز جانانه و هديه دادن به عروس و داماد ، به مطرب ها می سپارد تا آنجا که ممکن است بزنند و بخوانند و عروسی را گرم و نرم کنند و خود مجلس را ترک می کند .
قمر بد ينگونه تا سال تأسيس راديو ، 1319 شمسی فعاليت های خود را ادامه داد. پس ازآن صدای بی نظير او از راديو،همراه با سنتور حبيب سماعی ، تار مرتضا نی داوود ، و گاه ويلن ابو الحسن صبا به گوش دوستدارانش می رسيد و آنها را محظوظ می کرد وبی ترديد می توان گفت وی تا سال 1332 در اوج قرار داشت و يکه تاز ميدان هنربود. در اين سال قمر آواز ارزنده ای همراه با نوازند گی برادران معارفی در راديو ضبط کرد و اين آخرين کار اوبود (6)، زيرا بعد از آن به علت سکته ، آن حنجره ی جادويی از کار افتاد . از آن پس قمر خانه نشين و بستری گرديد و در تنگناهای مالی گرفتارآمد ، دوستانش او را ترک گفتند، در اين روزهای دلتنگی از مردمی که قمر اينهمه به آنها مهر ورزيد وهنر ارزنده ی خود را نثارشان کرد، در زندگی او رد پايی نيست و همين سال هاست که همه چيز و همه کس را زير سؤال می برد .
بعد از چندی در پی تأمين معاش برآمد و بناگزير در کافه ی شکوفه نو استخدام شد ، با شبی سی تومان . جعفر شهری در اين مورد گزارشی دارد که بر اساس آن می توان به داوری نشست . شهری می گويد :
شنيدم که قمر در شکوفه نو برنامه دارد ، از آنجا که هميشه در ذهنم به او ارادتی عظيم داشتم دعوت دوستم را بی صبرانه پذ يرفتم و به د يدارش شتافتم . شکوفه نو کافه رستوران معروف و بزرگ و شلوغی در خيابان سی متری بود و توسط شخصی به نام حجازی اداره می شد . دانستم که اين کافه قمر را برای شبی نيم ساعت با سی تومان مزد ، اجير کرده است . می خواستم د يدار بيست و اندی سال پيش را با او تازه کنم . ساعت 11شب بود که قمر به روی صحنه آمد . بايد گفت که اين موقع بد تر ين زمانی است که می توان به يک خواننده داد و اين زمان را معمولا ً خوانند گان و هنر مندان درجه ی پايين اداره می کنند ، نه خواننده ی پيش کسوتی چون قمر ؛ چرا که همه مست و پاتيل اند و هنر آواز برايشان بی معنی است و فقط خواننده ای با اطوار های نا بهنجار می تواند مشتريان را سرگرم کند . باری ... قمری که آن شب ديدم با قمر 20 سال پيش از زمين تا آسمان فرق کرده بود . مو هايش جو گندمی نزديک به سفيد ، قامتش خميده ، تواضعش بی رمق ، و صدايش بی حوصله بود طبق معمول ِ خود آوازی و تصنيفی خواند و عده ی قليلی از سالخوردگان برايش کف زدند، او هم سری از روی خستگی و دلتنگی فرود آورد و سپس صحنه را ترک گفت . بسيار غمگين شدم و با اندوه از دوستم پرسيدم ؛ قمر کجا و اينجا کجا ؟ دوستم از روی تأسف سری تکان داد و گفت : همه از استيصال است ، از استيصال ! آنگاه از شکوفه نو بيرون آمدم چرا که تحمل آن صحنه را نمی توانستم کرد و در طول راه تمام مدت به ناسزاواری آنچه د يده بودم ، فکر کردم ...
چند روز بعد شنيدم که به علت اعتراض مشتريان از شکوفه نو هم جوابش کرده اند و قمر دوباره خانه نشين شده است . بعد از آن همواره جويای حالش بودم و هر بار می شنيدم که وضعش از روز پيش بد تر است ، تا اينکه روزی در خانه اش به ديدارش رفتم و آنچه ديد م گريه آور و تلخ بود : در بستر بيماری و غربت و بی کسی افتاده بود و دچار بيهود گی و از همه بد تر فقر شديد بود. سپاس نامه ی هنری او در يک تخته قالی نخ نما، يک آينه غبارگرفته وبستر محقری دروسط اتاق که خود در ميان آن دراز کشيده بود، خلاصه می شد"(7)
قمر به اين ترتيب تا شش سال با زند گی دست و پنجه نرم کرد و سر انجام ساعت ده و نيم بعد از ظهر روز پنجشنبه چهاردهم مرداد سال 1338 چشم از جهان فرو بست. روز نامه ی کيهان درمورد مرگ او نوشت:" بانو قمرالملوک وزيری که يکی از افتخارات موسيقی ايران بود زند گی را بدرود گفت ."
مجله ی تهران مصور به نقل قول از دکتر ساسان سپنتا نوشت :" جنازه ی قمر صبح روز جمعه برای انجام مراسم مذهبی به امام زاده قاسم فرستاده شد . پس از شستشو هنگامی که جسد او را به يکی از مساجد شهر منتقل کردند ، تا به وسيله ی راديو - برای تشييع از مردم هنر دوست دعوت به عمل آورند ، هيچيک از متوليان مساجد حاضر نشدند که آن را تنها يک شب به عنوان ميهمان بپذ يرند، به ناچار پيکر او را چون اشخاص مجهول الهويه به سرد خانه ی پزشکی قانونی سپردند .
روز بعد - روز خاکسپاری- با اينکه از طريق راديو برای شرکت در مراسم ازهمگان دعوت شده بود ، از خيل هنر مندان خبری نبود ، تنها تعداد اندکی از مردم عادی و چند چهره ی آشنا از جمله مرتضا نی داوود ، حسين تهرانی ، ذ بيحی و بد يع زاده حضور داشتند. هنر مندان مرثيه می خواند ند و مردم کم و بيش می گريستند و بد ینگو نه قمر به زند گی جاودانه ی خود پيوست .
اما چه اندوه از اينکه متوليان ريا کار مساجد اين روح ناب انسانی را نپذيرفتند . جنازه ی قمر را اگر در خرابات هم می گذاردند ، با مسجد تفاوتی نداشت چرا که روان او سال های سال بود که به آن ملکوت اعلا پريده بود و آن انديشه ی درخشان ، هزاران سال نوری با اين ارواح غير انسانی فاصله داشت به قول عماد خراسانی :
پيش ما سوختگان مسجد و ميخانه يکی است
حرم و د ير يکی ، سبحه پيمانه يکی است
اين همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه يکی است
قمر الملوک وزيری در تاريخ موسيقی ايران يک معجزه بود اوصرف نظر از هنر آواز در زمانی که زنان در ايران اعتباری نداشتند ، سد ها را شکست ؛ آواز خواند ...آن هم در حضور مردان ...، آن هم بدون حجاب ... که هر يک از اينها به تک تک - در آن زمان - برای زن ايرانی گناهی بس بزرگ به حساب می آمد و در اين راه متجاوز از 200 اثراز خود از او حاصل آمد، افسوس که در زمان زند گی اش نه ارزش هنرش شناخته نشد و نه ارزش انسا نیتش و اکنون اگر بگوييم يا نگوييم ، د يگر چه ثمری دارد ؛ که به شهريار :
تا هستم ای رفيق ندانی که کيستم
روزی سراغ وقت من آيی که نيستم
بنان به قمرلقب "ام کلثوم" داد ه بود و می گفت : قمر ملکه ی آواز ايران و در واقع پل ارتباطی ميان قد مای قبل از خود و آيندگان بعد از خود بود . او موسيقی دِ لِی دِ لِی گذ شته را با تحرير های بی نظيرش سر و سامانی بخشيد .(8)
روانشاد سعيدی سيرجانی هم قمر را ام کلثوم ايران می دانست . وی در گفتاری شور انگيز با حسرت و تأسف عنوان کرد :" نمی دانم چگونه است که وقتی ام کلثوم می ميرد ، مصر عزا دار می شود . همه ی مردم حتا جمال عبدالناصر در تشييع جنازه ی او شرکت می کنند، خانه ی او را بعد از مرگش به موزه تبد يل می نمايند ، اما هنگامی که قمرآزاده و مهربان بعد از آن همه سختی هااز ميان می رود،آب از آب تکان نمیخورد،هيچکس خبردار نمی شود و در نهايت مسجد يان هم با اين جنازه ی معصوم اينگونه بی خردانه و ناجوانمردانه رفتار می کنند ." (9)
امير جاهد که شعر و آهنگ بسياری از تصنيف های قمر را ساخته است در مورد قمر می گويد : قمر زنی بسيار شجاع و بسيار خوش قريحه بود . قد رت حنجره ی او را در هيچکس ند يده ام ... قمر از آواز سر شار بود ... در فاصله ی شش ماه ...، من هر هفته ، دو تصنيف برای او ساختم و قمر در همان شب به درستی آهنگ تصنيف را می فهميد و بدون تفحص ، صبح فردا آن را اجرا می کرد . يک چنين استواری من در کسی ند يد ه ام."
ساسان سپنتا می گويد صدای قمر صاف و دارای جذابيت ودرخشند گی بود . او از عهده ی خواندن تصنيف و آواز به خوبی بر می آمد . وسعت صدای او در اجرای تحرير ها در بم و اوج ، نشانه ی توان او در خوانند گی بود . طنين صدای قمر خاص خود او و چون از ابتدا با ساز پرده دار (تار) تمرين کرده بود ، نت های گام را به خوبی ادا می کرد و بر اثر نوعی باز تاب مطبوع صوت ، در حفره های صوتی فوق حنجره ، آواز او زنگ و درخشند گی خاصی داشت . بعد از قمراکثر خوانند گان راديوبا ميکروفون و دستگاه های تقويت کننده کمبود دامنه ی صدای خود را با نزد يک خواندن در ميکروفون جبران می کردند ، در حالی که صدای پر دامنه ی قمر در هوای آزاد و سکوت شب تا فواصل زياد شنيده می شد . به هنگام آواز دهان او کمی باز بود و به متانت و با قيافه ای آرام می خواند و صدای آهنگين و درخشان و خوش طنين او بر شنونده تأثير می نهاد ". ساسان سپنتا ادامه می دهد : " از قمر متجاوز از دويست اثر بروی صفحه ی گرامافون ضبط گرد يد که اولين آن ها تصنيف جمهوری از عارف در ماهور بود، سپس صفحه های ؛گريه کن که دگر ، ای دست حق و چند تای د يگر از عارف . از تصنيف های خوب قمر يکی نگار من در بيات ترک ، و ماه من در اصفهان است که سازنده ی آن نی داوود بود ازاو چند تصنيف از ساخته های امير جاهد و عشقی و درويش و نيز چند قطعه ی ضربی هم ضبط شد که يکی از آنها ضربی معروفی است که با اين شعر شروع می شود : شبی ياد دارم که چشمم نخفت / شنيدم که پروانه با شمع گفت که بعد ها خاطره ی پروانه آن را باز خوانی نمود." سپنتا در مورد دشواری های خوانندگی در آن زمان می گويد " لازم به تذ کر است که علاوه بر مشکلات فنی ضبط صفحه ، در آن زمان مشکلات د يگری نيزدامنگير هنر مندان و هنر دوستان می شد که هنوز هم کماکان وجود دارد . از جمله مشکلی که بعد از ضبط تصنيف جمهوری ِ عارف که قمر خوانده بود ، چنانکه خود قمر در اين مورد گفته است روزی که در همدان کنسرت داشتم به اين فکر افتادم جوانی را که از همدان برايم نامه می فرستاد و به آوازم اظهار علاقه می کرد، ملاقات کنم . معلوم شد که او به علت اينکه مارش جمهوری مرا نزدش يافته اند ، به جرم جمهوری خواهی زندانی است (چون آن موقع دستور داده بود ند که اين صفحه جمع شود و هر کس آن را نگه می داشت تحت تعقيب قانونی قرار می گرفت ) ، اما من اجرای کنسرت را مشروط به آزادی آن جوان نمودم و رييس شهربانی خواستِ مرا اجرا کرد ... و شبِ همان روز جوان را که به فتحعلی قهوه چی معروف بود ، با چشمان اشکبار جزو حاضران د يدم." (10)
بسيار درد مندانه است که گفته شود قمر حتا تا آخرين روز های زند گی خود با همه بيماری و ناتوانی با چاد رو به صورت ناشناس به محدوده ی اداره ی راديومی رفته، تا با آن مکان ازدور تجديد خاطره ای کند و اين نشان می دهد که يک هنر مند تا چه اندازه می توانسته به هنرش و به آشيانه ی راستينش بياند يشد ... روانشاد نواب صفا در اين زمينه می گويد : " تابستان سال 1338 بود ... سه شنبه 12 مرداد . هنگام خروج از از راديو ديدم خانم قمر با چادر سياه که تقريبا ً بعد از چهل و چند سالگی هميشه بر سر داشت ، کنار نرده ها ايستاده است ... دو روز بعد ، يعنی پنجشنبه چهاردهم مرداد ، خبر شد يم که ستاره ی عمر قمر فرو مرد . او به هنگام مرگ بيش از پنجاه و چهار سال نداشت ."(11)
قمر الملوک وزيری همواره در طول زند گی 54 ساله ی خود ، به مردم - اعم از مردم معمولی و طبقه ی هنرمند - بدون چشمداشت کمک بسيار نمود چنانکه بعد از مرگ پروانه خواننده ی قديمی ( مادر خاطره ی پروانه) ، به نوعی سر پرستی خاطره و برادر کوچکش را بر عهده گرفت و نيز در اواخر زند گی اش در سال 1330 با استو ديو پارت فيلم که در آستانه ی ورشکستگی بود، همکاری نمود و در فيلمی به نام مادر ، ساخته ی اسماعيل کوشان ظاهر شد و در صحنه ای آوازی در چهار گاه خواند و همين بازی کوتاه ، به دليل شهرت قمر باعث شد که پارت فيلم از ورشگستگی نجات يابد . بازيگران د يگر اين فيلم دلکش ، جمشيد مهرداد ، زينت نوری و .. و ... بودند . قمر برای اين فيلم فقط 2000 تومان دريافت کرد که آن هم هزينه ی تهيه ی لباسش گرديد. به ادعای اسماعيل کوشان تنها نسخه ی اين فيلم که تنها تصوير متحرک قمر را در خود داشت ، در آتش سوزی از بين رفته است .
قمر زنی بود با شهامت ، نيکوکار ، متکی به خود ، و محکم ... وکسی چه می داند شايد سختی ها و تنهايی های دوران کودکی و ازدواج نامناسب و جدايی پر شتاب او از زندگی زناشويی در نو جوانی و تلاش پی گير او برای رسيدن به عشق جاودانه اش آواز در شکل گيری اين شخصيت استوار نقش عمده داشته است و اکنون اين يادواره را با غزلی از شهريار شاعر معاصر که در ستاِش قمر سروده به پايان می بريم .اين غزل ضمن اينکه به احساس ايرج ميرزا به قمراشاره می کند ، يآدآور بزمی است که قمر ستاره ی درخشان آن بوده است .
خاطره اش در خاطرمان همواره زنده باد !
از کوری چشم فلک امشب قمر اين جاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اين جاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگوييد
چشمت ندود اين همه ، امشب قمر اين جاست
آری قمر آن قمری خوش خوان طبيعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اين جاست
شمعی که به سويش من ِ جانسوخته از شوق ،
پروانه صفت باز کنم بال و پر اين جاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
يک دسته چو من عاشق بی پا و سر اين جاست
مهمان عزيزی که پی ديدن رويش
همسايه همی سر کشد از بام و در اين جاست
ساز خوش و آواز خوش و باده ی دلکش
ای بی خبر آخر چه نشستی ؟ خبر اين جاست !
آسايش امروزه شده درد ِ سر ِ ما
امشب د گر آسايش بی درد ِ سر اين جاست
ای عاشق روی قمر ، ای ايرج ناکام !
بر خيز که باز آن بت بيداد گر اين جاست
آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود ،
بازآمده چون فتنه ی دور قمر اين جاست
ای کاش سحر نامده ، خورشيد نزايد ،
کامشب قمر اين جا ، قمر اين جا، قمر اين جاست
پا نويس ها:
1 – تاريخچه ای بر ادبيات آهنگين ايران ، ص 95
2 – جعفر شهری ؛ تهران قديم ؛ جلد اول ؛ ص304 و 305
3 – بهزاد میرزايی ؛ چيستا ؛ سال هجدهم ؛ شماره ی 6و7 ؛ ص474
4 – رضا وهدانی ؛ ماهنامه ی آدينه ؛ شماره ی 129 ؛ ص 19
5 – ديوان ايرج ميرزا ؛ به اهتمام دکتر محجوب؛ ص 65
6 - متأسفانه راديو نوارهای آواز او را با ارکستر معارفی پاک کرد و با اين کار بزرگترين لطمه را به گنجينه ی هنر آواز ايران وارد نمود.
7- جعفر شهری ؛ همانجا
8 – تصنيفها ، ترانه ها، و سرودهای ايران زمين ؛ به کوشش سعيد مشکين قلم ؛ ص 75
9- مجلس بزرگداشت روانشاد حبيب يغمايی اردی بهشت 1372
10- ماهنامه ی هنر و مردم ؛ پای صحبت امير جاهد ، شهريور 1352
Asalbanoo
06-04-2007, 12:09
دريای راز» اولين گروه موسيقی پاپ که متشکل از ۱۴ زن ايرانی است، کنسرت خود در شهر دبی را در تاريخ ۲۹مارس برگزار کرد.
اين گروه که توسط خواننده اصلی اش «دريا ولی لو» ۳ سال پيش اين راه اندازی شده، تاکنون اجراهای زيادی در داخل ايران و در سالن هايی که فقط مخصوص بانوان است، داشته است.
خانم ولی لو چند سال است که گروه شما تشکیل شده است و شما اولین گروه زن ایرانی با این شیوه هستید. دلیل این که از ایران خارج شدید تا در خارج از ایران کنسرت داشته باشید چیست؟
من و ساير هنرمندان اين گروه تصميم داريم فصل جديدی را در موسيقی ايرانی شروع کنيم . الان ۳ دهه از ممنوعيت آواز خوانی زن ها درايران می گذرد واين موضوع همواره زن های هنرمند ايرانی را آزار داده است.
وضعیت شما در ایران چگونه است؟ آیا هیچ وقت در ایران برنامه اجرا کرده اید؟
البته ما در داخل کشور آزادی های ويژه ای داريم و می توانيم برای خانم ها برنامه اجرا کنيم و حتی صدای زن ها در خيلی از برنامه های راديو و تلوزيونی پخش می شود ولی به نظر من پتانسيل بيشتری در اين زمينه وجود دارد و در حال حاضر خلا، و شکاف بزرگی در اين سال ها به وجود آمده که برای رفع آن بايد تلاش زيادی کرد.
آيا دبی شهر مناسبی برای اولين اجرای اين گروه در خارج از کشور هست؟
دبی بخاطر نزديکی به ايران و ارتباط مستقيمی که با بازار غرب دارد در چند سال اخير با استقبال وسيع ايرانی ها روبرو شده است و در واقع مرکز ايرانی های خارج از کشور شده است . فعاليت های هنری هم در اين شهر توسط سازمان های خصوصی و دولتی حمايت می شود و همين حمايت باعث شده که ما به اينجا بياييم.
با وجود محدودیت هایی که جمهوری اسلامی برای زن ها قایل است، چگونه محوز اجرای آثارتان در ایران را دریافت می کنید؟
ما نگاه ويژه ای به موزيک گروهی داريم و سعی مي کنيم علاوه بر رعايت قوانين جمهوری اسلامی ، موسيقی و آواز زنان ايرانی را از سکوتی که سال هاست دچار آن شده خارج کنيم .همه ما حجاب را رعايت می کنيم و پوششی متناسب با عرف امروز جامعه داريم.
آیا بخش های آوازی را به صورت یک نفره اجرای می کنید؟
دربخش آواز فقط هم خوانی می کنيم و تک خوان نداريم و در بخش موزيک هم همه کارها با خود خانم هاست و تنها مردی که با ما همکاری دارد آقای فوآد حجازی است که آهنگ های ما را تنظيم می کند.
سکوت در آواز ما
«حنا» که يکی ديگر از خوانندگان اين گروه است درباره آشنايی مردم می گويد: سکوت در آواز ما موج می زند و متاسفانه فهم درستی از موزيک و آواز بانوان ايرانی وجود ندارد. ما در سال گذشته با تهيه و پخش موزيک ويديوی خودمان سعی کرديم تا اولين قدم را در شناساندن موزيک امروز بانوان ايرانی به خارج و داخل کشور برداريم.
حنا اعتقاد دارد که علی رغم اين که زنان امروز در داخل ايران فعاليت های مهم و تاثير گذاری دارند ولی متاسفانه هيچ باز تابی از اين فعاليت ها در مطبوعات و رسانه های داخلی ديده نمی شود .
اين كتاب با نام "من و آواز" در حال حروفچيني است، كه در ابتداي سال جديد منتشر خواهد شد.
"وقتي خورشيد بر دلها ميتابد" نيز ديگر كتاب اين هنرمند عرصهي موسيقي است، كه دربارهي زندگي نابينايان و تا حدودي وصف زندگي خودش است، كه گفت، از سالها پيش نوشتن اين كتابها را شروع كرده است.
"آواي نامها از ايرانزمين" (دربارهي اسمهاي ايراني) و "حرفهايي بزرگ در كتابي كوچك" از ديگر آثار منتشرشدهي زنگنه هستند، كه سيوچند سال پيش در يك تصادف، بينايياش را از دست داد
منبع : ايلنا
Asalbanoo
06-04-2007, 13:44
مقدمه :
مي گويند زن مظهر زيبايي و افسونگري است . خداوند حوا را آفريد، آدم را برسر شوق آورد زن خلق [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]شد تا موجب پيدايش آثار زيباي هنريگردد، زن همراه خود عشق و شورو زندگي را ارمغان آورد . تا شورو عشقي در سر نباشد اثر هنري بوجود نمي آيد ، اين همه آثار و مصنوعات هنري كه در دنياي گذشته و حال خلق شده و برجا مانده و به جهان متمدي جلوه و رونق بخشيده به دست هنرمنداني بوده كه دل سرشار از عشق و اشتياق و ذوق داشتند ، شعري كه سروده شده و آهنگي كه بردل نشيند همانا گويي از عشقي سرچشمه گرفته و حكايتي در بردارد، چنانكه وحشي بافقي مي گويد :
هر آن دل را كه سوزي نيست دل نيست
دل افسرده خود جز آب و گل نيست
هنرمندترين نويسندگان ، شاعران ، پيكرتراشان و ... مهمترين آثار خود را در وصف زن نوشته و سروده و بوجود آورده اند ، همان زني كه آتش عشقي در دلشان به وجود آورده و هستي آنان را سوزانده است و همين سوزش عشق بوده كه خلقت زيبايي از هنر پس از آنها به جا گذاشته است . چه آثار زيبايي كه هنرمندان چه در دوران خوشي و وصل و چه در ايام هجران و درد نيافريده و چه سروده هاي نغزي كه نگفته اند !!!.
اما زن خود مظهر خلقت الهي است، آنقدر بدنبال زيبايي و خودآرايي است تا دلها را به تسخير درآورد . در ايران باستان زن جايگاه بسيارارجمندي داشته و در بسياري از پايه هاي زندگي با مرد همكاري مي كرده ، دردوره هاي ديگر تاريخ زن در حجاب مي زيسته و كمتر از حقوق اجتماعي برخوردار بوده و آنطوريكه شايسته او بوده نمي توانسته اظهار وجود كند اما با تمام محروميتها بازهم زنان ذوق شاعرانه و هنري خود را نشان دادند و در موسيقي زنان كمتر به مقام شاخصي دست يافتند زيرا محروميت اجتماعي و خانوادگي باعث مي شده كه به ارزش واعتبارشان لطمه بخورد ، هنر موسيقي براي مردان هم آنچنان خوش آيند و ارزشمند نبوده چه برسد براي زنان . اما با اين وصف زنان موسيقيدان خواه و ناخواه وارد اجتماع شده و هنرنمايي كرده اند كه تمام انها در تاريخ به يادگار مانده است كه در اين تحقيق نام و دوره برخي از آنان را ذكر مي نماييم .
Asalbanoo
06-04-2007, 13:45
اساطير، روايتها و داستانهايي است درباره خدايان و موجودات فوق طبيعي كه ريشه اصلي آن باورهاي ديني مردم قديم است . اين روايتها حقيقت تاريخي ندارند و پديدآورندگان آنان ناشناخته اند.
اساطير هميشه يكي از منابع آفرينش در ادبيات و شعر بوده و دنياي رازگونه آن ، تخيل بسياري از شاعران و نويسندگان را برانگيخته و به آفرينش شعرها و داستانايي براساس اساطير واداشته است. (1)
در اساطير آمده است كه دختران كين (Cain) ياقين (Qain) ( قابيل ) نخستين سازندگان ساز بودند ، پس عربها به دوشيزه خواننده يا خنياگر قينه (Qaina) مي گفتند. (2)
در كتاب « تاريخ موسيقي خاور زمين » آمده است: « از بركت اهميت فراورني كه عربها ، براي شجره انساب قايل بودند موسيقي آن نيز شجره نسب خود را يافته است ... ضلال دختر لمك پاسخگوي معازف ( سازهاي زهي ) قلمداد شده است . » لمك يا لامك پدر نوح نبي ، پدر همه نوازندگان كنور( كنورا ) است و هريك از فرزندانش مخترع يك ساز معرفي شده اند. (3)
سيوطي در كتاب « اوايل المحاضرات » گفته است:« نخستين كسي كه دف زده كليوم خواهر موسي (ع) است پس از آنكه از درياي قلزم گذشته.» (4)
در افسانه هاي قديم ايران ، بانوي كوه صدايي است كه به زني سرگردان نسبت داده مي شده است كه در كوهساران پنهان شده و سوز دل را به صورت گوشه اي در آواز هم بدين نام بيان مي كرده است. بانوي كوه يكي از گوشه هايي است كه در اشعار آمده است:
هرچه كهن تر ، بترند اين گروه
هيچ نه ، جز بانگ چو بانوي كوه
همين باور عاميانه درباره اين گوشه كه زن سرگردان مي خوانده است اعتقاد دارد هركوهي بانويي دارد و ممكن است افسانه كوه بي بي شهربانو بدين پندار كهن ارتباط داشته باشد. (5)
سوسن رامشگر بانويي از رامشيان توران زمين است كه به مكرو حيله ، پهلوانان ايران را به بند افكنده تا نزد افراسياب فرستد اما آن پهلوانان به دست فرامرز پسر رستم ، نجات يافتند. (6)
منابع :
1- ميرصادقي، ميمنت، واژه نامه شاعري، انتشارات كتاب مهناز، چاپ اول، تهران 1373، ص1و9
2- بينش، تقي، تاريخ مختصر موسيقي ايران، انتشارات آروين، چاپ اول، تهران 1374، ص 177
3- فارمر، هنري جرج، تاريخ موسيقي خاور زمين،ترجمه بهزاد باشي، انتشارات آگاه 1366، ص 34
4- امام شوشتري، محمد علي، ايران گاهواره دانش و هنر، هنر موسيقي روزگار اسلامي، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر1348، ص104
5- جنيدي، فريدون، زمينه شناخت موسيقي ايراني، انتشارات پارت 1361، زيرنويس ص 147
6- ستايشگر، مهدي، نام نامه موسيقي ايران زمين ج3،انتشارات اطلاعات چاپ اول 1376، ص712
Asalbanoo
06-04-2007, 13:48
كمتر كاسبی در بازارچه مروی واقع در خيابان بوذرجمهری بود كه ملوك (كوتوله) را نشناسد او به اين نام معروف شده بود آنها در مورد ارتباط ملوك با اقبال السلطان حرفهایی ميزدند.
اقبال السلطان مجاور منزل ملوك زندگی ميكرد و هر وقت در منزل شروع به خواندن ميكرد، ملوك هم به وجد می آمد و با باز نمودن پنجره با آواز به او جواب ميداد، تا اينكه بالاخره ملوك با مشورت خواهران و در خفا اقبال السلطان را به استادی برگزيد و از اين نظر بود كه بازاريها حرفهایی ميزدند، و بعد كه در كار خود ورزيده شد مسئله را آفتابی كرد و خواندن را برای مردم شروع نمود.
ولی پدرش حاج حسين فرش فروش بسيار متعصب بود بطوريكه وقتی شنيد دخترش صفحه ای بنام ( عاشقم من منعم نكنيد دردم برسيد) را پر كرده و ميخواهد اين تصنيف را در اختيار مردم بگذارد تصميم گرفت دخترش را بگناه اين ( جرم) معدوم كند.
من با ملوك ضرابی در ارتباط مستقيم بودم و مرتبا به منزلش ميرفتم و سر سفره ناهارهايش حضور داشتم هميشه تعداد زيادی سر ميز بودند هنرمند، تاجر، دانشگاهی، موسيقيدان و خود او بالای يك ميز كه مستطيل بلند بود می نشست، بعضی ها بدون دعوت ميآمدند و ميگفتند ما از اينطرف رد ميشديم گفتيم سلامی بكنيم.
او هميشه ضرب خودش را پشت صندلی گذارده بود و بلافاصله بعد از صرف غذا صندلی را عقب ميزد و با نواختن ضرب يك يا چند قطعه ضربی ميخواند، به كسی مهلت صحبت كردن نميداد از سياست، هنر، موسيقی و تعريف حكايات و اتفاقات جالب و شنيدنی همه را ميگفت و كاری ميكرد كه لذت غذا چند برابر شود. شيرين زبان بود و گفتنی های زيادی داشت.
ميگفت خريد براي منزل من يك وقه يك كيلو يا دو كيلو معنی ندارد بايد يك بار انگور يك بار هندوانه و يك بار برنج بياورند. وقه بدرد من نمی خورد و به جایی نميرسد.
روزی در سر ناهار تعريفی می كرد كه شنيدنی است. او در جوانی دختری بود خوش پوش، خوش رو و خوش بيان، جوانان آرزومند بودند كه با او هم صحبت شوند. او ميگفت جوانی خيلی مزاحم ميشد و ول كن معامله نبود و من نميدانستم چه كنم. بفكرم رسيد كه او را عاجز كنم تا دست از سر من بردارد. به او گفتم بسيار خوب من تو را فلان روز ساعت 3 بعد از ظهر تابستان ( زمانيكه آفتاب تهران سرسام آور است) در وسط ميدان .... می بينم و به او می گفتم اگر درست وسط ميدان نه ايستی چون من تو را نديده ام و نمیشناسم تو را پيدا نخواهم كرد حتما وسط ميدان بايست و تكان نخور. شكی نبود كه من نمیرفتم و آن بيچاره در وسط آفتاب سوزان می سوخت. فردای آنروز با من تماس ميگرفت و من با عذر خواهی و اظهار تاسف ميگفتم تو خودت مسائل خانوادگی ما را می دانی و فردا باز همان ساعت يعنی ساعت 3 بعد از ظهر در وسط ميدان باش و تكرار ميكردم درست وسط ميدان بايست تا من تو را با ديگری اشتباه نكنم. اين متد مرا از مزاحمين راحت كرده بود و همه اين ابتكار را ميدانستند و ميگفتند امروز نوبت كيست ؟
او زنی بود نسبت به زندگی بسيار خوشبين و به عقيده او در اين دو روز هستی به غير مستی و عشق به هر چه رو كنی آخرش پشيمانی است.
ولی او عاشق نیكوكاری و احسان به هم نوعان بود و چون از داشتن فرزند محروم بود آنچه ميتوانست برای كودكان يتيم انجام ميداد و آنها را نزد خود ميبرد و به پرورش و تربيت آنان همت مي گماشت.
ملوك ضرابی علاقه ای به تحصيل نداشت و تا كلاس چهارم ابتدایی بيشتر نخواند و ميگفت من استعداد درس خواندن ندارم او تعريف ميكرد كه ما اصلا يك فاميل كاشانی هستيم و صدا و خواندن ارث فاميلی ماست، او اضافه ميكرد كه پدرش صبح ها بعد از نماز، دعای دوازده امام را با صدای بلند و رسا ميخواند، اگر يكروز نمی خواند همسايه ها ميگفتند چه شده ؟ و به آن صدا عادت كرده بودند.
ميگفت من وارث اين صدا هستم و از طاهرزاده متشكر بود كه او را خيلی هدايت كرده بود و از معلم ضرب خود حاج خان عين الدوله كه علاوه بر ضرب آهنگهای ضربی را هم به او ياد داده بود هميشه سپاسگزار بود.
ملوك ضرابی اطلاعاتی در مورد رديفهای موسيقی ايرانی نداشت و خيلی علاقه مند بود كه شاگردانی داشته باشد ولی داوطلبی پيدا نشد.
اولين كنسرت او در دبيرستان فيروز بهرام انجام گرفت كه شروع فعاليت های هنری اوشد و شهرت او از اين دبيرستان آغاز شد.
مرحوم احمد دهقان برای شهرت ملوك ضرابی خيلی فعاليت كرد و بيستمين سال خوانندگی او را جشن گرفت و به او يك نشان فرهنگ اهداء نمودند. او در اكثر مجالس مهم در حضور سياستمداران خارجی برنامه های جالبی اجرا ميكرد و چون تنها به خواندن اكتفا نميكرد و گه گاهی با نواختن ضرب و لطيفه و جوك گویی جلسات را بسيار گرم می كرد از اين نظر در ميهمانيهای رسمی كاخ گلستان هم او را دعوت ميكردند.
او طبع و نظر بالایی داشت بطوريكه علاقه مند بود كه اسمش فقط در رديف صبا، قمروزيری و ساير استادان بزرگ موسيقی ذكر شود[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عكسي كه ملاحظه ميفرمائيد در سال 1332
يعنی درست پنجاه ودو سال قبل گرفته شده.
او اثراتی از خود بجا گذاشت چون ،"عاشقم من" ، "تو رفتی و عهد خود شكستی" ، "چه خوش صيد دلم كردی" كه اكثر آنها مورد توجه مردم قرار گرفت. او ميگفت قمر دوازده سيزده سال بزرگتر از من است و اضافه ميكرد كه روزی در منزل يكی از دوستان ( شيخ الملك اورنگ) قمر الملوك وزيری بود و شروع به خواندن كرد بعد از من هم خواستند كه بخوانم من هم مطابق معمول يك قطعه ضربي خواندم كه خيلی گرفت ولی دل تو دلم نبود.
ملوك ضرابی اعتقاداتی داشت كه به آن ها احترام مي گذاشت. مثلا درب های زير زمين خانه اش را خيلی كوتاه ساخته بود بطوريكه برای رفتن به اطاق بايد بكلی خم شد و از او سوال شد چرا اينكار را كرديد به خنده گفت همه بايد تعظيم كنند تا نزد من بيايند. او به شهرستانها برای كنسرت هم نمی رفت و نرفت و سفرهای كوتاهی هم خارج از جمله پاريس كرد. زنی بود بيش از حد خير جسور و روشن فكر بطوريكه در اوائل قرن يكی از اولين هنرپيشه های زنی بود كه روی صحنه تأتر ظاهر شد و صحنه هایی چون خسرو شيرين،عدالت و ليلی و مجنون را اجرا كرد.
مرحبا به اين جسارت و استعداد
روحش شاد
منبع : مجله "موزیک ایران
ميان همه ی خوبان هنر موسيقی سرزمين ما؛ بانوان همواره از جايگاهی فراخور منزلت و لطافت خاص خويش برخوردار بوده اند و اگر با نگاهی آميخته به دلتنگی و شکوه بر اين چندين سال برگذشته بر زنان ميهن نظر بيفکنيم؛ بر اين باور و يقين خواهيم رسيد که فقدان و خلا آوای زنان در صحنه ی طويل و پرابهت موسيقی ايرانی در طول بيست و هفت سال سپری شده؛ لطمه ها و صدمه های غير قابل جبرانی بر پيکره ی اين ملت وارد کرده است...
برای من و ما هنوز همانند يک کابوس يا بختک است تصور اين همه ستم و اجحاف در حق زنان و ممنوعيت بيست و هفت ساله ی بانگ و فرياد و آواز اينان... چگونه خوشه چينان هنر اين سرزمين بدون نيمه ای از خود و وجودشان به خوشه چينی آواز و موسيقی بروند يا تا اکنون رفته اند؟ شاعر می فرمايد:
ما بت شکنان کان همه بت ها بشکستيم
يک بت نشکستيم و پرستيم شماييد
در آن روزها همه ی بت ها شکستند اما چرا بتی همچو {زن} و {آوای موسيقايی زن} در همه ی اين سال ها شکسته شد و کسی خم بر ابرو نياورد؟... چرا ما و دوستان به دفعات از سکون و سکوت بيست و اندی ساله ی آوای {ملکوتی !!} استادانی چون گلپا و ايرج زبان به شکوه می گشاييم اما هرگز بر آن نبوده و نيستيم تا از مظلوم ترين و ستم ديده ترين ايرانيان اصيل و پارسی گوی سخنی به گلايه بر زبان آوريم؟
کم نبوده اند هنرآفرينان زن اين ديار که در زمينه ی موسيقی ملی شاهکارها آفريده اند... و کم نبوده اند بانوانی که از حنجره هايی طلايی و مخملين برخوردار بوده اند و با آوازخوانی بر گوش جان ما رخنه کرده اند... اما چرا ما عادت به دفاع از آنان نداريم؟ آيا ظلم و جور رفته بر اينان کم از ستمی است که بر گلپا و ايرج رفته؟... چرا هيچ کس يادی از دلکش صاحب قوی ترين صدای آوازی بانوان نمی کند؟ چرا از مرضيه خواننده ی زيباترين ترانه های ايرانی نيم قرن اخير ياد نمی شود؟ چرا حميرا را فقط بايد در سواری های مسافرکش گوش داد؟ ما چه هنگام به خاطر خواهيم آورد تحريرهای دلنشين و دستگاهی پريسا و هنگامه اخوان را؟ آيا آنهايی که برشمردم؛ کم از مردان بوده اند؟
... و چرا هيچ کس در اين سرزمين انديشه ی پشتيبانی از آوازخوانی زنان را بر خود راه نمی دهد؟ مگر زنان انسان نيستند؟ چرا مردان بايد تا اين اندازه مغرور و خودپسند و خودخواه باشند تا همه چيز را بر بانوان سخت گيرند و هر آنچه محدوديت و مسدوديت است؛ بر بانوان روا دارند؟... هان؟... آيا دوران گلدوزی و مليله دوزی و طباخی و بچه داری بانوان در اين کشور قصد به سر آمدن ندارد؟... آيا ما همچنان بايد از شنيدن صدای آوازخوانی بانوان محروم بمانيم؛ تا مگر فرجی حاصل شود؟!... آخر مگر انسان چند سال عمر می کند؟... انتظار تا کی؟...
مهدی ستايشگر در ستايش بانوان در شعری -از خود يا ديگری- گفته است:
ای قبله ی دل ها که خداخانه شماييد
تعظيم شما را که که شما قبله ی ماييد...
منبع : وبلاگ گل وازه هاي ايراني
آموزش آواز یکی از ارکان اصلی در موسیقی ایرانی است و در عین حال باید مدرسان و فعالان آموزش موسیقی بدانند که تدریس موسیقی و آموزش آواز یک شغل و یا به نوعی محلی برای در آمدزایی نیست.
هنگامه اخوان" مدرس آواز ضمن بیان این مطلب درخصوص ضرورت تشکیل کارگاه آواز گفت: آوازدر موسیقی ایرانی جزء جدا ناشدنی ازموسیقی است که ازبزرگان هنرموسیقی سینه به سینه تابه امروز رسیده و حالا نوبت ما است که برای حفظ والبته تقویت این میراث به جا مانده از گذشته های دورکوشا باشیم ؛ بنابراین گمان می کنم وجود کلاسهای آواز نه تنها مفید بلکه لازم وضروری است.
رییس کانون خوانندگان خانه موسیقی درادامه خاطر نشان کرد :ضروت نیاز به کلاسهای آموزش آواز زمانی احساس می شود که می بینیم بسیاری از علاقه مندان بدون کوچکترین آگاهی و دانش از هنرموسیقی وارد این عرصه می شوند و کورکورانه فعالیت خود را آغازمی کنند ولی درنهایت بی نتیجه و سر خورده باز می گردند و این در حالی است که اگر ورود به این حیطه با آشنایی هنرجو به علم موسیقی و با هدایت یک کارشناس به ویژه در زمینه آواز صورت گیرد بسیاری از مشکلات حل و استعدادها کشف می شود وگمان می کنم برگزاری کلاس آواز توسط"محمد رضا شجریان "دقیقا به دلیل کشف استعداد های جوان دراین حیطه است.
وی در انتقاد به عدم نظارت بر کلاسهای آواز متذکر شد: یکی از مسائلی که در برگزاری کلاسهای آموزش موسیقی مرا بسیار آزار می دهد عدم آگاهی مدرس به علم موسیقی ودر نهایت تدریس در آموزشگاه است که متاسفانه این مسئله به وفور دیده می شود .
این کارشناس موسیقی در پایان خاطر نشان کرد:به نظرمن نظارت بردادن مجوز برای تاسیس آموزشگاه باید طبق یک قانون و یا ضابطه ای انجام شود تا هرکس با خرده سواد و یا سر سوزن ذوقی که دارد اقدام به تاسیس آموزشگاه و یا تدریس در زمینه های مختلف هنر موسیقی نکند
منبع : مهر
Asalbanoo
08-04-2007, 09:54
پيش از اسلام:
در دوره هاي تاريخي پيش از اسلام در ايران ، دوره ساسانيان از نظرهنري به خصوص موسيقايي بيشترين اهميت را دارد.
از جمله قديمي ترين آثار بازيافته از دوران باستاني ايران مهري است استوانه اي متعلق به هزاره چهارم قبل ازميلاد در چغاميش نزديك دزفول كه كهن ترين همنوازي جهان را نشان مي دهد. (1)
بسياري از كتابهاي تاريخ موسيقي تصوير اين مهر را به عنوان اولين اركستر جهان معرفي كرده اند. تقي بينش معتقد است نوازندگان و خوانندگان اين مهر ايراني بانوان هنرمند ايلامي بودند كه نفر اول خواننده اي است كه به رسم معمول آوازه خوانان دست راستش را زير گوشش گذاشته و سنتي بودن اين رسم را ثابت مي كند ... . (2)
دوره ساساني:
در طرف راست حجارى طاق بستان كرمانشاه نقش شكارگاهى است كه در حدود صدزن و مرد درآن نقر كرده اند بر بالاى نقش صورت پادشاه سوار بر اسب در حاليكه يكى از خدمه چترپادشاهى برسراوگرفته ، در مقابل پادشاه زنانى چند نوازنده درمكان بلندى با سازهاى خود كه شايد غيرازچنگ ، دف و نى باشد ، ديده مي شوند وزنى دركنار شاه ايستاده چنگ مي نوازند. درطرف چپ طاق كه صورت شكارگاه خوك و گراز حجارى شده پنج قايق در مردابى روانند ، به دنبال آن در قايقى ديگر چند زن نوازنده چنگ ، به نوازندگى مشغولند. پشت سرپادشاه نوازندگانى ديده مي شوند كه دو نفر آنها شيپور مي زنند و ديگرى سازى ، كه شايد تنبور باشد ، مي نوازد. بالاى قايق برروى سكو زنان نوازنده چنگ قرار دارند كه بعضى كف مي زنند و مي رقصند. نظير اين صحنه ها روى گچبريها عهد ساسانى كه در رى يافت شده نيز ديده مي شوند. نقش موزاييكهاى مكشوفه در كازرون در سالهاى اخير زنى نشسته را نشان مي دهد كه سازى شبيه چنگ در دست دارد. در بعضى از نقوش عهد ساسانى كه تاكنون بيش از هزار عدد آن به دست آمده ، و تعدادى از آنها در موزه ايران باستان نگهدارى مي شود و بقيه زينت بخش موزه هاى اروپا و امريكاست ، صحنه هاى زيبايى از مجالس شكار و بزم و رقص كنده كارى شده كه از نظر لباس ، آرايش و حركات رامشگران جالب و با ارزش است. برروى سه ظرف نقره اى كه در موزه ايران باستان نگهدارى مي شود زنانى درحال نواختن چهار ساز از سازهاى موسيقى آن عهد : بربط ، سرنا ، قاشقك و ارغنون ديده مي شوند. برروى بشقاب بزرگى از نقره تصوير شاه نشسته بر تخت ، در حاليكه يك نوازنده چنگ و يك نوازنده اى در برابر او به نوازندگى مشغولند ، حك شده است. در ظرف ديگرى از همين دست ، تصوير بانويى در حال نواختن نى كنده كارى شده كه بر دهن اژدها سوار است. (3)
ساسان سپنتا در توضيح اين تصوير مي گويد: « خوانندگان زن همزمان با آنان براي حفظ وزن موسيقي دست مي زنند و پشت آنان رده اي از شش چنگ نواز يا چهار نوازنده نوعي سرنا و دف و ارغنون ديده مي شود.» (4)
حسينعلي ملاح در كتاب منوچهري دامغاني و موسيقي آورده است : « كهن ترين نقشي كه از ساز چغانه مانده ، در جام سيمين زركوب عهد ساساني است كه در موزه ايران باستان نگهداري مي شود. اين نقش ، زني را نشان مي دهد كه در حال پايكوبي است و چغانه اي دردست دارد.» (5)
سه زن ديگر اين جام يكي سرنا، يكي بربط و ديگري ارغنون مي نوازد.
آزادوار چنگي يكي از زنان موسيقيدان عهد بهرام گور بوده كه در نواختن چنگ شهرت داشته است . (6)
سپنتا آزادوار را يكي از الحان و نواهاي دوره هاي ساساني مي داند و احتمال مي دهد اين گوشه منسوب به آزادهي چنگ نواز باشد. (7)
منابع :
1- بينش، تقي، تاريخ مختصر موسيقي ايران، ص12
2- پيشين، ص 12و 13
3- مشحون، حسن، تاريخ موسيقي ايران، انتشارات فرهنگ نشر نو، تهران 1380، ص 52و53
4- سپنتا، ساسان، چشم انداز موسيقي ايرانف انتشارات مشعل، چاپ اول 1369، ص 12
5- ملاح، حسينعلي، منوچهري دامغاني و موسيقي، انتشارات هنرو فرهنگ، چاپ اول تهران 1363، ص 118
6- مشحون، حسن، تاريخ موسيقي ايران، ص 67
7- سپنتا، ساسان، چشم انداز موسيقي ايران، ص 14
Asalbanoo
08-04-2007, 10:02
در حال حاضر هیچ زنی در ایران ، خواننده نیست . این جمله را زود تفسیر نکنید و ادامه مطلب را بخوانید . منظور از خواننده در این جمله ، مسلما کسی است که یک آلبوم موسیقی را با طی مراحل قانونی که در هر کشوری وجود دارد ، به بازار موسیقی آن کشور عرضه می کند . منظور کسی نیست که در خلوت خود ، یا در منزل خود ، و یا در مجالس دوستانه و خصوصی می خواند . حتی کسی که بر اصول خوانندگی تسلط دارد و تکنیک های آن را می داند نیز اساسا در این جمله نمی گنجد . همانطور که گفتم در حال حاضر در ایران ، هیچ زنی خواننده هیچ آلبومی نیست . بنا بر این در یک بخش بزرگ و اتفاقا چشمگیر ( به خصوص در ایران که مردم از یک قطعه موسیقی فقط خواننده اش را می شناسند ) شاهد حضور زنان نخواهیم بود و قابلیت بررسی نیز وجود ندارد . گرچه همخوانی یکی از حوزه هایی است که زنان مسلط به فنون خواندن ، در آن گاهی فعالیت می کنند
حقیقت این است که حضور زنان در موسیقی ، هم اکنون بسیار کمرنگ و غیرقابل توجه است . متاسفانه این حضور هر چه به سمت موسیقی سنتی و اصیل ایرانی ، و موسیقی علمی و دارای چهارچوب پیش برویم کمرنگ تر و کمرنگ تر می شود . در حیطه موسیقی سنتی ایران ، حتی نوازنده زنی که به چیره دستی همتای مرد خود باشد کمتر دیده می شود ( گرچه وجود دارد ) . نکته بسیار مهم این است که موسیقی ایران شدیدا مبتنی بر افراد است و در واقع ، این افراد هستند که بر روی صحنه باعث موفقیت یا عدم موفقیت یک اجرا می شوند . اینجا گروه اهمیت کمتری دارد . لذا اینکه یک نوازنده تا چه میزان چیره دست و مسلط باشد برای موفقیت شخص او بسیار حائز اهمیت و تقریبا اساسی است . زیرا رفتار نوازندگی او به طور تنها و مستقل بررسی می شود . در عرصه هایی چون آهنگسازی نیز به نظر می رسد یک خلا بزرگ دیده می شود . لا اقل در آثار شاخصی که هنگام ورود به بازار به سرعت جایگاه خود را پیدا می کنند حضور زنان آهنگساز بسیار بسیار کم و حتی قابل چشمپوشی است . موسیقی ایرانی اساسا در کار چندصدایی و ارکسترال جوان است ، بنا بر این تنظیم کننده ای که به شهرت رسیده باشد حتی در میان مردان نیز کم پیدا می شود ، تا چه رسد به زنان . صدابرداری ، میکس و تدوین ، و فعالیت هایی مشابه نیز به نظر می رسد حیطه هایی کاملا مردانه هستند و نگارنده تا کنون آلبومی ندیده است که امور فنی آن توسط یک زن انجام شده باشد یا در بروشور آن اینگونه قید شده باشد .
در حیطه ی موسیقی پاپ ، زنان بیشتر دیده می شوند . نه ! اشتباه نکنید ! باز هم خواننده ای وجود ندارد . در این حیطه ترانه سراهای زن جایگاه خود را یافته اند و البته برخی نوازندگان نیز در برخی آلبوم ها زنان هستند . متاسفانه در عرصه نوازندگی پاپ نیز زنان معمولا نوازنده های سولیست یا نوازنده ای که پارت او نقشی اساسی در شکل گیری ملودی و قطعه دارد نیستند . بلکه معمولا آکوردها و هارمونی ها را می نوازند . همچنین دختران گیتار به دست امروزه در نسخه تصویری آثار پاپ ( پخش شده از ایران موزیک ، شبکه مهاجر و ... ) مورد توجه تهیه کنندگان هستند که باز متاسفانه یا آکوردهای ساده را می نوازند و یا اصولا نمی نوازند و صرفا تزیینی هستند !!! رقصنده هم که در شرایط کنونی ایران وجود خارجی ندارد .
سوالی که من در اینجا می خواهم مطرح کنم این است که چرا علی رغم اینکه سهم قابل توجهی از
هنرجویان ساز ، خصوصا ساز ایرانی ، را دختران تشکیل می دهند ، اما در مراحل بعدی حذف شده یا وارد فعالیت جدی نمی شوند ؟ کافی است سری به یک آموزشگاه مطرح موسیقی ایرانی بزنید و بررسی کنید که چنددرصد از هنرجویان تار ، سه تار ، سنتور و به خصوص دف ، دختران هستند ... ولی چرا بازخور بعدی این قضیه را نمی بینیم ؟ و در موسیقی حرفه ای حضور ندارند ؟ آیا به راستی وقتی می گوییم نوازنده چیره دست در میان زنان دیده نمی شود ، این به این معنی نیست که نوازنده چیره دستی که زن باشد وجود دارد اما به جای اینکه در استودیو باشد ، در آشپزخانه اش است ؟
3 ) چــرا ؟
به نظر می رسد دختران و زنان ، در لایه های پایین تر حضوری درست و فعال دارند . اما هر چه به سمت حوزه های حرفه ای تر و تخصصی تر می رویم ، از حضور آنان کاسته می شود . ضمن اینکه امکان فعالیت در حوزه خوانندگی نیز فعلا اصلا مقدور نیست . منظور این است که ، دختران اشتیاق مناسبی به موسیقی دارند و لا اقل اشتیاق آنان کمتر از پسران نیست . همچنین حضور آنان در آموزشگاه های موسیقی و یادگیری نوازندگی یک ساز ، نیر قابل توجه و مناسب است . لطفا الان به این موضوع فکر نکنید که میزان استقبال از ساز ایرانی در مقایسه با ساز غربی چگونه است چرا که این آفت فقط مختص دختران نیست و در میان پسران نوجوان نیز ، پر طرفدار ترین ساز گیتار ( و گاهی گیتار الکتریک و سبک های هارد راک و دد راک و دد متال ) و پرطرفدار ترین سبک موسیقی پاپ است ( که در سال اخیر به طور قابل توجهی به سمت موسیقی های آمریکایی همچون راک تغییر موضع داده است ) . پس گفتیم که دختران در زمینه انتخاب ساز و حضور در مکان آموزشی فعال هستند . حتی در کنسرتهای آموزشی و پژوهشی که گاه به گاه توسط موسسات آموزشی برگزار می شود نیز حضور دارند . اما هر چه مدت سال های فعالیت آن ها در آموزش ساز ( که ملاکی برای پختگی و چیره دستی نوازنده است ) بیشتر می شود ، رفته رفته از حضور آنها کاسته می گردد . مثلا در گروه های حرفه ای ، در آلبوم ها ، اجراهای تکی و ... . به نظر می رسد می توان 3 عامل مهم را برای این پدیده ذکر کرد . اول نقشی است که جامعه ما برای دختران قائل می شود و رفته رفته آنها را در زندگی روزمره و یکنواخت حل می کند . " حل کردن " بهترین عبارتی است که می توان ذکر کرد . انتظاری که جامعه ایران از یک دختر 22 ساله دارد اصلا آن انتظاری نیست که از یک پسر 22 ساله دارد . یک دختر 22 ساله در چشم ایرانیان باید صاحب ده ها هنر و ظرافت ، وقار ، تشخص ، تفکر ، مصلحت اندیشی ، و حتی صاحب شوهر و فرزند باشد . اما امروزه ایرانیان برای یک پسر 22 ساله هنوز حد زیادی از خوشگذرانی ، لا ابالی گری ، بی قیدی ، بی فکری و بی مسئولیتی را می پذیرند و گویا در انگاره های آنان مرزهای جوانی کردن برای پسران کش آمده است !!! به خصوص وقتی دختران وارد یک زندگی خانوادگی می شوند معمولا دیگر فرصتی برای پرداختن به ساز و آواز ندارند . نگارنده زوج های جوان زیادی را دیده است که شوهر ، به آموختن یک ساز مشغول است اما زن ، نه فرصتش را دارد و نه امکانش را . چرا که ساعات حضور او در بیرون از منزل مقوله ای است که باید تحت کنترل و بازبینی باشد .
دلیل دوم برخی ممنوعیت های مذهبی و ناشی از قوانین است که فکر می کنم نیازی به ذکر ندارد . معمولا در صدور مجوزها برای برنامه های موسیقی حساسیت زیادی روی تعداد نوازنده های زن گروه و وضع ظاهری آنها وجود دارد و در مواردی موجب ملغی شدن مجوز می گردد . دلیل سوم نیز ، همان عدم امکان ورود زنان به حیطه خوانندگی است که می تواند به عنوان یک حالت خاص از دلیل دوم مطرح شود . حقیقت این است که فرهنگ موسیقایی ایرانیان خواننده محور و کلام محور است . آواز ایرانی که بهترین و تخصصی ترین شکل موسیقی ایران است کاملا مبتنی بر کلام شعرا است و ایرانیان برای خواننده یک اثر ارزشی معادل کل قطعه قائل هستند . لذا اینکه کسی حتی با سعی و کوشش فراوان امکان حضور در این عرصه را نداشته باشد ، مسلما به عنوان یک عامل ضدانگیزشی و عاملی برای رخوت و کسالت هنرجو مطرح می شود . در مجموع به نظر می رسد مجموعه ای پیچیده از عوامل مختلف همچون عوامل فرهنگی ، مذهبی ، تاریخی و غیره و نیز البته سستی و کم کاری خود دختران جوان ، باعث شده تا موسیقی ایران نیز مانند بسیاری دیگر از وجوه ، حیطه ای مردانه باشد .
4) پیامد ها :
موسیقی ، هنری خاص است . به عقیده بسیاری از علمای موسیقی ، این هنر تاثیرگذارترین هنرهاست و می توان تاثیرات آن را بر روح و روان انسان حتی در همان لحظات اول مشاهده کرد . خلق موسیقی ماندگار و هنری ، مسلما به روحیه ای زاینده و پویا و لطیف نیاز دارد . ایران ، نیمی از استعدادهای روحی خود را که در اختیار زنان و دخترانش است ، از این حیطه حذف نموده و به تک ستاره های مرد دلخوش کرده است . این در حالی است که برخی از چهره های شاخص موسیقی ایرانی از میان زنان بوده اند . قمرالملوک وزیری خواننده ای که نامدارترین استاد آواز ایران ، استادمحمدرضا شجریان ، در خاطراتش از تاثیرپذیری از او بارها یاد می کند ، دلکش ، مرضیه ، پوران ، الهه ، و خوانندگان معاصری چون هنگامه اخوان ، پریسا و ... همگی از کسانی بوده اند که بخشی از آثارشان با اقبال مردمی مواجه شده است . حذف روحیه زنانه از حیطه های خواندن ، نواختن و آهنگسازی ، منجر به این می شود که بازدهی و مقبولیت این حیطه ها فقط به همان اندازه نیمی از استعدادها که از آن استفاده می کند باشد . جالب اینجاست که ایرانیان همیشه به برتری حس هنری و ظرافت روحی زنان اذعان داشته اند و جالب تر اینکه با همین بهانه آن ها را از بسیاری حوزه های جدی تر و خشن تر حذف کرده اند ، اما در حوزه موسیقی نیز که عملا جایگاه لطیف طبعان و ظریف اندیشان است اثری از آنان دیده نمی شود . به هر حال ، نگارنده مطمئن است که این رویه در آینده نزدیک به موسیقی ایرانی لطمه های جدی خواهد زد . امروزه موسیقی راک اند رول ، نفوذ بسیار زیادی در میان جوانان ایرانی پیدا کرده است . توجه داریم که هر گاه یک موسیقی نفوذ پیدا می کند ، هنرمندان آن موسیقی ، فرهنگ سازی و ارکستراسیون آن موسیقی و اشعار آن موسیقی نیز به طبع موسیقی ، گسترش و نفوذ پیدا می کنند . پس متعجب نخواهیم شد اگر بدانیم بالاترین آمار فروش ساز مربوط به گیتار است و علاقه زیادی نیز برای پرکاشن ، جاز و درام به وجود آمده است . اگر نیمی از جوانان ایران ، که دختران هستند ، از این موسیقی کنار گذاشته شوند و علایق و قهرمان های خود را در این موسیقی پیدا نکنند ، در واقع به فرآیند نابودی این موسیقی کمک شایانی کرده ایم . موسیقی ایرانی ، برای انسان های ایرانی است . هر جوان ایرانی ، اعم از دختر و پسر باید بتواند احساسات و روحیاتش را در قالب این موسیقی بروز دهد و با شنیدن قطعاتی از قهرمانانش در این حیطه موسیقی ، لذت ببرد .
بعد از مدتها انتظار اولين آلبوم گروه جذاب و پرطرفدار «آبجيز» Abjeez به اسم «همه» منتشر شد. اين گروه را صفورا و ملودى صفوى در سوئد به راه انداختهاند تا ترانههايی انتقادی و اجتماعی را با كلام فارسی و در قالب موسيقىای ارائه دهند كه تاثير گرفته از سبكهای مختلف از جمله پاپ، فلامنكو و Reggae است. دو «آبجى» Abjeez در گپى با «عصر شنبه» از شروع فعاليتهاى خود و اولين آلبوم گروه سخن گفتهاند.
*****************
دويچه وله: صفورا و ملودی عزیز، هر دوى شما خیلی زود با موسیقی آشنا شدید. تا آنجا که میدانم، صفورا به مناسبت دهمین سالگرد تولدش یک دستگاه کارائوکه هدیه گرفت و این دستگاه هم سرنوشتش را رقم زد. صفورا، کی بود که تصمیم نهاییات را گرفتی؟ به خودت گفتی موسیقی زندگی من است یا اینکه دستکم جز مهم و تعیینکنندهای از زندگی من است؟
صفورا: فكر میكنم همان موقعها بود، یعنی وقتی کوچک بودم، صداى گيتار و آواز برادرم گوش میدادم. بعد خیلی دوست داشتم من هم یاد بگیرم. و همان موقعها که این دستگاه را گرفتم، دیدم که من هم دوست دارم این کار را بکنم و بعد از دوران مدرسه سه سال كالج موسيقى رفتم.
دويچه وله: به سبک خاصی علاقه داشتى؟
صفورا: فلامنكو اولین سبكى بود كه خیلی من را گرفت و خیلی دوستش داشتم. برای همین رفتم اسپانیا و مدتى را در آنجا به آموزش گیتار و آواز فلامنکو گذراندم. ولی بعدا دیدم که نه، خیلی سبکها هست که دوست دارم و خیلی موسیقیها و سبكهاى مختلفی وجود دارد كه من را جذب میكند. برای همین گروه «آبجيز» را تشکیل دادم. یعنی توی گروه «آباجی» رسیدم به اینکه میتوانیم همه این سبكها و موسيقىهاى مورد علاقهام را تركيب كنيم.
دويچه وله: ملودی، اینطور كه در سایت گروه «آبجیز» ذكر شده، تو از سن ۲۰ سالگی بهبعد زندگی کولیواری را تجربه کردی، البته کولیوار به این معنی که یکجا بند نمیشدی و میخواستی زندگی در کشورها و شهرهای مختلف را تجربه کنی. این از لحاظ موسیقی هم روی تو تاثیر گذاشته؟
ملودی: مسلما وقتى آدم هر فرهنگ جدیدی را تجربه میکند با موزیک آن فرهنگ هم کمی آشنا میشود، ولی فکر میکنم از لحاظ ایدههایی که برای شعرنوشتن، به ذهنم رسيده، تأثيرگذار بوده.
دويچه وله: هر دو شما اگرچه در ایران بهدنیا آمدید، اما در سوئد بزرگ شدید و طبیعتا زندگی در کشورهای دیگر را هم تجربه کردهاید. آیا همیشه حس میکنید که ایرانی هستید یا خودتان را یکجورایی شخصیت چندفرهنگی میدانید که ایرانیبودن هم جزیی از آن هست؟
ملودی: من چون در سن ۱۲سالگی ایران را ترک کردم، فكر میكنم كه بیشتر احساس ایرانیبودن دارم تا صفورا. ولی در عینحال ایران هم که میروم، احساس میکنم که صددرصد بعنوان یک ایرانی آنجا پذیرفته نمیشوم. بنابراین شاید یک تلفیقیام از تجربههای مختلفی که داشتم از فرهنگهای مختلف، اما خب دوست دارم که در درجه اول بعنوان ایرانی شناخته بشوم.
صفورا: در واقع دنيا وطن من است. ملیت من جهانیست. البته من اگر سوئد باشم و كسی از من بپرسد، نمیگویم سوئدیام و میگویم ایرانیام. اگر هم ایران باشم و بپرسند، میگویم ایرانیام. یعنی توی دلم ایرانیام، توی قلبم. ولی راستش فکر کنم یک چیز «مخلوطى» شدهام و مثل خيلى از كسانى که مثل من بیرون از ایران دور از وطنشان بزرگ شدهاند، همه چیز روی من تأثير گذشته.
دويچه وله: یعنی موسیقی «آبجیز» هم از این چند هویتی تو تأثیر گرفته؟
صفورا: درست است. موسیقی «آبجیز» اصلا اینطوری نبوده که فکر کنم دوست دارم، این سبک را با آن سبك تركيب كنم. چیزی که درآمده، قسمتى از من است، از شخصیتام، آنجوری که هستم. یک كم ايرانى هستم، يك كم اسپانيايى، يك كم سوئدي و ... و براى همين زبانم هم اينجورى است.
دويچه وله: کی تصمیم گرفتید که اصلا گروه «آبجیز» را راه بیندازید؟
صفورا: راستش، کی تصمیم گرفتیم ملودی؟
ملودی: تصمیماش فکر میکنم که... ما یک دهسالی هست که باهم کار میکنیم، ولی خب جنبهی تفننی داشت. تا وقتی که یک سفر ایران رفتیم و آنجا دوست و آشناها که کارمان را شنیدند خیلی تشویقمان کردند و احساس کردیم، چقدر همه تشنه يك سبك جديد هستند. آنجا بود كه فکر میکنم هر دو ما قلبا تصمیم گرفتیم که باید با كارهايمان را عرضه كنيم. ولی دوسال پیش گروهمان را تشکیل دادیم، یعنی بعد از آن زمان دنبال افراد گروه میگشتیم که آنها را هم صفورا خودش بهمرور زمان واقعا گلچین کرد از میان موزیسینهایی که باهاشان آشنا شده...
دويچه وله: اعضای گروه از شروع کار تا بحال ثابت ماندهاند یا اینکه تغییر هم کردهاند؟
ملودى: الحمدالله ثابت ماندهاند و انشاالله ثابت خواهند ماند.
دويچه وله: اعضای گروه اگرچه غيرايرانى هستند، اما اسم مستعار ایرانی هم دارند؟
صفورا: بله. Robin Cochrane که درگروه ما درامز ميزند، در واقع اسکاتلندی- سوئدیست و اسمش هست «رامین». Erland Hoffgard كه باسیستمان هست و نروژیـ سوئدیست و اسمش هست «اردلان». Paulo Murga شیليايیتبار که در گروه ما سازهای پرکاشن میزند و است و اسمش هست «پهلوان». و «جوان» اسم مستعار Johan Moberg گیتاریستمان است که سوئدیست، ولی از همه ما ايرانىتر است.
دويچه وله: از چه لحاظ؟ ایرانی بودنش در چيست؟
ملودى: شخصیتاش، دستدلبازیش، محبتاش...
صفورا: شوخیهایش، طنزش..
دويچه وله: جذابیت واژه «آبجى» برای شما در چه بود که اسم گروهتان را گذاشتید «آبجیز»؟
صفورا: بهتر است ملودی بگوید، چون هر وقت من یک چیزی میگویم، میگوید نه اینجوری نبود.
ملودى: راستش اولین ایدهای که داشتیم برای اسم گروه، میدانم که باورنکردنیست، ولی حقیقت دارد، قرار بود باشد «ذوجنبتين». قرار بود اسم گروهمان را بگذاریم «ذوجنبتين». بعد هر کی شنید با ما دعوا کرد. گفت آخر خجالت بکشید این هم اسم است، نه میشود تلفظ کرد، نه به یاد آدم میماند. خلاصه دیگر شروع کردیم دنبال یک اسم دیگر گشتن. همینطور اسمهای مختلف را امتحان میکردیم، میخندیدیم و شوخی میکردیم که بعد یکدفعه «آبجیز» از آب درآمد.
دويچه وله: سبک ترانههای «آبجیز» متفاوت است، هم Reggae است، هم پاپ و با رگه هايى از موسيقى فلامنكو. تنها عنصر ایرانی کارهای «آبجیز» در واقع کلام فارسیست. هیچوقت در فکرش بودید که از لحاظ موسیقیایی رنگ ایرانی بهکارتان اضافه کنید؟
صفورا: بله، تو فکرش بودیم. اتفاقا از اول وقتی آهنگ «آبجیز» را من و ملودی درست میکردیم بیشتر سازهای ایرانی تو فکرمان بود. البته کمکم اینجوری شد که امروز هست ولى خب دوست داریم امتحان بکنیم و بايد ببينيم كه به مرور چه مىشود.
دويچه وله: یعنی دنبال نوازنده میگردید یا اینکه خودتان نوازنده دارید، فقط میخواهید ببینید چه جوری...
صفورا: نه، نوازنده خیلی زیاد هست. وقتی که لازم باشد اين كار را مىكنيم، اما شخصیت خوب خیلی مهم است که اينكه به گروه ما بخورد.
دويچه وله: ملودی جان اگر اشتباه نکنم شعر ترانهها همه از توست و آهنگها از صفورا. تو که خودت شعر و ترانه میگویی، آهنگ و ملودی خاصی هم توی ذهنات هست یا اینکه ایدهات را روی کاغذ میآوری و با صفورا مینشینی به اصطلاح لباسی مناسب برای این کلام میدوزید؟
ملودی: خب خیلی از کارهای این آلبوم واقعا قدیمیست، یعنی شاید مثلا امروز مقایسه بشود با کارهای جدیدمان، واقعا توی آن فرق را احساس کنى. چون ملودی دهسال پیش با الان خیلی فرق میکند. اوایل، چون نزدیک هم بودیم، با هم مینشستیم و همزمان که من شعر را مینوشتم، صفورا هم با گیتارش مینشست و همینطوری بازی بازی میکرد تا یک چیزی درمیآمد كه هردومان راضی باشیم. ولی بعد بخاطر فاصلهی مسافتی که میانمان بود، مجبور بودم من شعرها را جداگانه بنویسم و بعد بفرستم برای صفورا و اون خودش براساس معنا و مفهوم آن شعر برایش آهنگ بسازد. بنابراین دیگر من توی ذهنم آهنگی را نمیشنیدم، چون میدانستم که در هرحال یک چیز دیگر خواهد شد و بیشتر روی معنا و آنچیزی که میخواستم بیان کنم تمرکز میکردم.
دويچه وله: سر قطعات زود به نتیجه میرسید یا اینکه شده باهم زیاد مشورت کنید و کلنجار بروید؟
صفورا: نه زیاد مشکل نداریم، چون ملودی خیلی مهربان هست و زیادی گیر نمیدهد، وقتی میبیند نمیشود ولش میکند.
ملودی: ما خوشبختانه چون هردومان به کار هم اعتماد میکنیم و کار همدیگر را قبول داریم، به آنصورت تو کار همدیگر دخالت نمیکنیم. البته این به این معنا نیست که هرچی صفورا درست بکند من صددرصد بپذیریم، گاهی اوقات باهم بحث هم میکنیم. ولی فکر میکنم هردومان دلمان میخواهد که آن یکی بتواند قانع کند که چرا؟ مثلا اگر صفورا قسمتى از شعرم را درست نمیفهمد، میخواهد که قشنگ برایش توضیح بدهم یا اگر من بهش میگویم این جای موزیک را به نظر من اینجوری بکنیم یا از این صدا استفاده کنیم، صفورا از من میخواهد که قانعاش کنم که چرا. یعنی همیشه باید یک دلیلی داشته باشیم برای هرکاری که میکنیم.
صفورا: البته اين صفوراست که همیشه میخواهد بداند چرا، چرا، چرا.
دويچه وله: ملودى، تقریبا تمام ترانهها مضمون انتقادی- اجتماعی دارند. این شعرها حاصل تجربیات خودت است یا اینکه چیزیست که در جامعه، جمع دوستان و آشناها دیدی و از لحاظ سوژه بهنظرت جالب آمده.
ملودی: همه چیزهایی که گفتی. یعنی هم بعضیهایش چیزهایی بوده که تجربهی خودم بوده... ولی خب مسلما چیزهایی بوده که با آنها برخورد کردم و برام جالب بوده توی زندگیام. خیلیهایش تاثیر سفرهایی بوده که به ایران داشتم. همین!
دويچه وله: به نظر من یکسری از قطعات آلبوم واقعا به فرهنگ و ملت خاصی برنمیگردد، مثلا «ترانهی من با تو هستم» یا «برگرد» که ترانهایست عاشقانه میتواند به همان اندازه حرف دل یک ایرانی باشد که حرف دل یک سوئدی و یا آمریکایی. ولی بعضی ترانهها هست که بطور مستقیم از یکسری رسوم، عادتها و رفتار ما ایرانیها انتقاد میکند، مثل «چرا»، «خواستگاری» و یا مثلا ترانهی «ادعا» که انتقادیست که ما ایرانیها اینقدر ادعامان میشود. فکر میکنی ما چرا اینقدر پرمدعا و متوقع هستیم؟
ملودی: من خودم را جدا نمیدانم از جامعه ایرانی. فکر میکنم ادعامان یکمقدار زیادی بخاطر ناآگاهی هست و اینکه شناخت نداریم واقعا روی آدمها و فرهنگهای دیگر و دنیا. و هرچی انسان دنیایش کوچکتر باشد، ادعایش هم بیشتر میشود.
دويچه وله: مثلا در سفرهایت به ایران چه مورد مشخصی را دیدی که خیلی توی چشمات خورد؟
ملودی: خیلی سخت هست اینجوری بخواهم بگویم، ولی واقعا توی زندگی روزمره همه ما ایرانیها این مسئله هست. شاید آن اختلاف طبقاتی وحشتناکی که در ايران میدیدم و آنچیزهای ظاهری که واقعا مثل طبل توخالی بود، آنها بیشتر تاثیر گذاشت. درهرحال ملت خیلی پرمدعایی هستیم دیگر، خوبیهای زیادی هم داریم، نمیخواهم فقط انتقاد کنم، ولی فکر میکنم که این مسئلهی ادعا واقعا چیز مهمیست و باید رویش کار کنیم، اگر میخواهیم تغییری بدهیم توی جامعهمان.
دويچه وله: یکی دیگر از ترانههای جالب قطعهی «خواستگاری»ست که در آن بحث و مسایل خواستگاری و زندگی آتی زناشویی مطرح شده، از مسئلهی شیربها و مهریه گرفته تا اینکه اگر ازدواج از روی عشق نباشد، این عشق و محبت کمکم بوجود میآید و حتا با آمدن بچه سستی زندگی از بین میرود و این پیوند محکم میشود. آیا چنین چیزهایی را هم بین ایرانیهای خارج از کشور دیدی یا اینکه از شنیدهها و نقلقولهای مربوط به خواستگاری در ایران برای شعر این ترانه استفاده کردی؟
ملودی: نه، توی خارج از کشور هم خیلی با این مسئله برخورد کردم. ولی این شعر را من زمانی نوشتم که خودم در سنی بودم که خیلی مسئلهی خواستگاری و اینجور چیزها توی زندگیام مطرح بود، برايم جالب بود و میدیدم که چه جوری آدمها به مسئلهی ازدواج برخورد میکنند. توی اروپا یکمقداری کمتر هست و همینطور توی آمریکا، ولی باز در آمریکا نسبتا بیشتر احساس میکنم که ایرانیها سنتیترند و به آن اصول و اخلاق سنتی ایرانی پایبندند.
دويچه وله: بپردازیم به یکی از ترانههای جالب آلبوم «همه»، به اسم «گریهی مرد». اینطور که معلوم است مردهای ایرانی از همان اول مرد بهدنیا میآیند و در سن دوسالگی هم بهشان میگویند، مرد که گریه نمیکند! مرد ایرانی هم دیدید که بقول خودتان گریه اساسی بکند؟
ملودى: بله! البته این چیزی نیست که فقط به ما ایرانیها مربوط بشود. اصولا توی کشورهای گرمسیر و خاورمیانه این مسئله واقعا صدق میکند که آقایان نباید احساسشان را نشان بدهند، این یک ضعف است. و آدم وقتی فکر بکند میبیند که خب این آقایان در واقع در دامن یک مادر بزرگ میشوند دیگر، و این... ما خود خانمها هستیم که این تفکر را توی ذهن پسرهایمان میکاریم و همینجوری هم بالاخره جامعه تشویق میکند که پسرهایمان اینجوری بشوند و احساساتشان را نشان ندهند.
دويچه وله: تا چه اندازه سعی میکنید، یا بهتر است بگویم، دقت میکنید كه آهنگ نه فقط از لحاظ ریتم، بلکه کلا از لحاظ مود، انتخاب سازها، رنگآمیزی به شعر بخورد. مثلا در ترانهی «آینه» بعد از اینکه میخوانید: «بار میآیم که بشم خجول و ضعیف/ این روح مثل حبابه و ظریف»، صدای ظریف گیتار هم بعد میآید.
صفورا: هیچ چيز در گروه «آبجيز» اتفاقی نیست. نه، شوخی میکنم. در موسيقى قطعات و شعرهايى كه خواهرم مینویسد، خیلی کم اتفاقیست. من همانطوری که قبلا گفتم، همیشه باید بدانم كه چرا! اگر یک کاری را میکنم، باید یک دلیلی داشته باشم، وگرنه برایم سخت است.
ملودی: برای همین هم هست که صفورا موزیک را بعد از اینکه شعر را من نوشتم میسازد، برای اینکه واقعا براساس شعر سعی میکند موسیقی را تنظیم بکند.
دويچه وله: خیلی از ترانهها حالت داستان را دارد. در واقع یک داستان را تعریف میکند، حالا میخواهد «خواستگاری» باشد، میخواهد «گریه مرد» باشد. آيا ایدهای به ذهنات میرسد و بعد در طول روزهای مختلف مینویسی، یا اینکه مثلا واقعا یک چیزی به ذهن تو میرسد و شروع میکنی به نوشتن و فورى تمامش میکنی؟
ملودی: نه یک ایده میآید، بعد آنوقت مینشینم مینویسم و رویش کار میکنم و تغییرش میدهم، رویش فکر میکنم. تا حالا نشده مثلا یکروزه بنشینم و یک شعری را بنویسم. صفورا هم خیلی سختگیر هست و باید بتوانم توضیح بدهم که چرا؟
دويچه وله: اسم یکی از ترانهها هست «نسل من». نسل ما چه نسلیست، چه خصوصیات خوب و بدی دارد که نسلهای قبلی ندارند؟
صفورا: نسل خیلی شلوغی هست، همه چیز باید زود پیش برود و نتیجه را زود ببیند. پیشرفت تکنولوژی و همه چیز سريعتر پیش میرود از پیشرفت فکری و احساسی ما آدمها و ما آدمها را در موقعیت سختی میگذارد. مسلما هم خصوصیات مثبت و هم منفی هست توی این نسل، ولی خب... من فکر میکنم این شلوغی هست و این سرعت.
دويچه وله: یعنی نمیتوانید خودتان را از اين شلوغى رها کنید، دست خودتان نیست؟
صفورا: آره من فکر میکنم خیلی آدمها، یعنی اکثرمان میافتیم تویاش و یکجورایی ...
ملودى: مثل گردابه.
صفورا: یکجوری احساس میکنم همه دور میشویم از خودمان و از درون و احساساتمان...
دويچه وله: یعنی در دست ما نیست یا در دست ماست؟
صفورا: همیشه در دست ماست، ولی یادمان میرود که در دست ماست. برای همین اولین آهنگ آلبوم اسمش هست «در دست ما است».
دويچه وله: کار تهیه این آلبوم کلا چقدر طول کشید؟
صفورا: ۹ ماه، مثل یک بچهی کوچولو!
دويچه وله: ولی «سزارین» نبود؟
ملودى: سزارین خیلی سختی بود و پزشک اصلی هم برادرمان صوفى بود كه از جمله كارهاى صدابردارى را انجام مىدهد.
دويچه وله: اسم این آلبوم را گذاشتید «همه» چون مضمونش به همه مربوط میشود؟
صفورا: بله، حدسات کاملا درست بود.
دويچه وله: زیاد هم فکر نکردید که چه اسمی بگذارید روی آلبوم.
صفورا: چرا خیلی فکرها کردیم اتفاقا ...
ملودی: آره یادم هست که ما وقتی داشتیم راجع به اسم آلبوم فکر میکردیم، واژهی «همه» خیلی میآمد توی زبانمان. اینقدر هی استفاده شد که صفورا برگشت گفت، اصلا ببین ملودی، باید بگذاریم اسمش را «همه»، چون واقعا مربوط میشود به همه. ما میخواستیم یک اسمی بگذاریم که مثلا بتواند بیانگر یکجورایی تنوع آهنگها باشد، خب بالاخره سبکهای مختلف توی آلبوم هست که میتواند برای همه جذاب باشد. یعنی خیلی از کسانی که کارهای ما را گوش میکنند میگویند قشنگیاش به این است که هر سبكى که ما دوست داشته باشیم، بالاخره یکجورایی در آن پیدا میشود. راستش ایده از اول این بود که برای بچهها و جوانهای ایرانی توی ایران بتوانیم یک سبک جدیدی را بیاوریم و یک انگیزهای بشود برایشان که کار کنند، مخصوصا موزیسینها. با عشق به بچههایی که توی ایران هستند ما این را درست کردیم. برای همین هست که شعرهایمان همه به فارسیست. چون خیلیها به ما پیشنهاد کردند که بیاییم مثلا به زبانهای مختلف، چون الان به دوـسه زبان احاطه داریم، گفتند خب چرا نمیآیید این شعرها را به انگلیسی، اسپانیایی و سوئدی این چیزها هم بنویسید که مثلا...
دويچه وله: مخاطب بیشتری داشته باشید...
ملودی: دقیقا مخاطبتان گستردهتر بشود. ولی ما نمیخواستیم این کار را بکنیم. ما میخواستیم صددرصد اولین آلبوم به فارسی باشد، برای اینکه جوانهای ایرانی هم بتوانند یک چیزی داشته باشند که اگر قابل میدانند، به آن رجوع كنند.
دويچه وله: كسانى كه در ایران هستند، اصلا چه جوری میتوانند به کارهای شما دسترسی پیدا کنند؟
ملودى: این واقعا یک معضل است، چون ما خب قانونا که نمیتوانیم آلبومان را در ايران منتشر کنیم، و متاسفانه آدم قابل اعتمادی که بتواند آنجا برای ما اين آلبوم را عرضه كند و بفروشد، پيدا نكردهايم.
صفورا: البته به تلاشمان ادامه میدهيم، چون صددرصد میخواهیم که برسد به دست بچههای ایران. چون همانطور که قبلا گفتیم، برای آنها از اول این کار را شروع کردیم.
دويچه وله: آنهایی که خارج از کشورند چطور میتوانند آلبوم شما را تهیه کنند؟
ملودى: از طريق cdbeby.com یا از طریق سايت ما abjes.com. گوشههايى از قطعات را هم در سايت گذاشتهايم كه علاقمندان ميتوانند به آن دسترسى داشته باشند
منبع : دويچه وله - صداي آلمان
خبرهاي مرتبط :
گفتوگو با افسانه رثایی:از عروض تا پرواز پرندهها
گپى با مينو جوان:هنرمند اگر به كارش باور دارد، بايد جرأت بهخرج بدهد
انتشار آلبوم جدید گروه باربد
گفتگو با سيما بينا
اروميه، نغمههاى آشورى
درباره خانم ارفع اطرائی
گفتگوی اختصاصی با پری ملکی سرپرست گروه خنیا:زندگی در اینجا در پرده عشق می نوازد
گفت وگو با خاطره پروانه:گذشته را تكرار مى كنيم
گفت وگو با خانم سيمين غانم :همه گل گلدون من را مى خواندند
حميد متبسم از نقش و تاثير صداي زن در موسيقي ايران ميگويد
«افسانه رثایی» از جمله خوانندگان مطرح و پرسابقهي موسیقی ایران است. او تحت تاثیر صدای گرم پدرش - فرزند ارشد ضیا الذاکرین رثایی، يكي از خوانندگان مطرح دوران خود كه شیوه آوازی خاصی داشت - به خوانندگی روی آورد. در سال 1353 توسط پدرش به «داريوش صفوت» در «مرکز حفظ و اشاعهي موسیقی» معرفی شد و در آنجا کلاسهای مرحوم «محمود کریمی» را گذراند. طی 9 سال تحصيل در اين مركز، ردیفهای آوازی را در محضر ایشان فراگرفت. او سالهاست که عليرغم وجود مشكلات رايج و نگاه نادرست جامعه به آنهایی که در رشته آواز فعالیت میکنند - که طبعاً كار را برای یک زن دشوارتر نيز میکند - در عرصهي موسیقی آوازی و آموزش اين هنر، حضوری جدی و مستمر دارد. با او دربارهي موسیقی آوازی به گفتوگو نشستیم.
اغلب موسیقیدوستان، افسانهرثایی را بيشتر به خاطرحضور درآثارحسينعلیزاده میشناسند. ازپیشینه فعالیتهایتان بگویید. چهشد که با آقای علیزاده به همکاری پرداختید؟
سال 1361 بود که بهخاطر شرایط خاص سیاسی و اجتماعی آن دوران، بتدریج عذر خانمها خواسته شد و ما کنار گذاشتهشدیم. از آنجا به هنرستان آزاد کوچ کردیم ومدتي در آنجا با مرحوم كريمي کار را ادامه دادیم تا اینکه آنجا هم به همان مشکل برخورد. نهایتاً کلاسها در منزل استاد ادامه پیدا کرد. در بهار سال 63 راهی سفری به فرانسه شدم. خاطرم میآید که پسرم آن موقع چهار ماهه بود. آن موقع اولینبار بود که مرحوم کریمی به من اجازه دادند تا رسماً بخوانم. در آن مقطع زمانی تقریباً کل ردیفهای آوازي را نزد ایشان گذرانده بودم و فقط راستپنجگاه باقیماندهبود. در پاریس به پیشنهاد آقای «ژان دورینگ» در شبكهي راديويي «France Music» بهطور رسمی قطعاتي را با همراهی «حسين عمومی» نوازندهي نی و «مجيد خلج» نوازندهي تنبک ، در بیات شیراز به اجراگذاشتيم. وقتی بعد از حدود 3 ماه به ایران برگشتم با خبر شدم که استاد كريمي ناراحتی شدید قلبی دارند و مدتی است كه در بیمارستان بستریاند. تنها فرصت پیدا کردم که او را یکبار در منزلش ملاقات کنم كه متاسفانه فردای همان روز ايشان فوت کردند. در بحبوحهي چهلم درگذشت مرحوم کریمی، نوار ضبط شده در فرانسه به دستم رسید و در این مراسم پخش شد. آقايان «دهلوی» و «گلزاری» تشویقم کردند تا آموختههایم را مورد استفاده قراردهم. اولین سوالی که از من کردند این بود که میتوانی یک مطلب را دو بار تکرار کنی؟ متوجه نشدم. گفتند یک درآمد ماهور را دو بار میتوانی مثل هم تکرار کنی؟ این یعنی شروع تدریس. پس از آن، بهخاطر روشن نگاه داشتن چراغ اطاق استاد، در انجمن زرتشتیان بهتدریس مشغول شدم. هفت سال در انجمن درس آواز میدادم. در همان دوران خانم «دهلوی» سنتور، مرحوم «صالحی» و بعدها آقاي «ظریف» تار و مرحوم «فرهنگفر» ضرب درس میدادند. در سالروز فوت مرحوم «کریمی» تصمیم گرفتیم به همراه خانم «دهلوی» و «محمد اسماعیلی» که ده سالی بود به روی صحنه نرفته بودند، کنسرت برگزار کنیم. از آن سال تا دهمین سال درگذشت مرحوم کریمی، سالانه یک شب در انجمن زرتشتیان و دو شب در منزل یکی از دوستانمان به یاد او اجرا داشتیم. در بعضی از این اجراها آقاي «سیامک بنایی» هم ما را همراهی میکرد.
در سال 67 آقای «علیزاده» به ایران برگشت و کنسرتهای پرشورشان در تهران برگزار شد. از طریق یکی از دوستان این فرصت برایم مهیا شد تا از ایشان - که همواره آرزوی همکاری با او را داشتم- در یکی از برنامههایمان دعوت کنیم. در همان زمان و به پیشنهاد آقای «علیزاده»، در منزل خانم «فاخره صبا» جلساتی با موضوع بررسي كارشناسي متدهاي آموزشي برگزار ميشد. در این جلسات من بههمراه خانمها «صبا»، «دهلوی»، «سیما بینا» و آقایان «دهلوی» و «علیزاده» حضور داشتيم. در جریان این گفتوگوها، طرح شکلگیری یک گروه کاری ریخته شد که بعدها با فعاليتجدي در منزل آقای علیزاده نتيجه داد. گروه «همآوایان» ثمرهي اين فعاليتهاست. در این جلسات و کلاسها اکثر هنرمندان حاضر بودند و بحثهای زیادی صورت میگرفت. اولین تجربهي رسمی گروه، در آلبوم «نوبانگ کهن» شكل گرفت. بعدها خانم «جهانگیری» هم به ما ملحق شدند که به موسیقی فیلم «گبه» انجامید و با آمدن خانم «نیکنام» و آقای «صمدپور» هم که در «راز نو» با هم همکاری داشتیم، گروه شکل کاملتری گرفت.
در حال حاضر تنها مرجع مستند ما برای آواز همان ردیفهای استاد کریمی است ولی در حوزهي آموزش و تکنیکهای آوازی، مراجع مستند و مدونی نداریم. آیا این یک مشکل نیست؟
روش آموزش قدما بهصورت سینهبهسینه بود. حتی برای من که پدرم بهعنوان یک خواننده در کنارم بود، روشن نیست که آموزش آواز در شيوههاي سنتي دقیقاً چطور انجام میشد. وقتی از او یا هر کس دیگری میپرسیدیم که فلان شیوهي آواز را چطور یاد میگرفتید، با این جمله که «برایمان میخواندند و ما هم حفظ می کردیم!» مواجهه میشدیم. این حرفها خیلی طبیعی نيست، اما نمیتوان هم انکارش کرد. به هرحال انتقال تدریجی آواز در آنزمان امکانپذیرتر بود چون این نوع موسیقی در زندگی مردم تنیده شدهبود. خانوادهها هم بیشتر دور هم بودند و هم اهل این نوع موسیقی. محفلهای هنری دوستانه آنزمان، کم از یک دانشکده نداشت. نقل میشود که این فرهیختگان بهطور مداوم در منزل يكي از استادان جمع میشدند. در این محافل که در آن هنرمندان رشتههای مختلف از جمله شاعر، نویسنده، نوازنده، خواننده دور هم جمع میشدند، امکان نداشت که بحثی در مورد موسیقی سرنگیرد. موسیقی بخشی از زندگی بود. با آغاز بهكار رادیو به جرات ميتوان گفت که اوج موسیقیِ تبلوریافتهي آنزمان از طریق آنتن راديو به گوش همگان ميرسید. هنوز هم مهمترین آثار موسیقی کشور را باید در دورهي بین 1332 تا 1347 جستجو کرد. اما امروزه، دیگر روشهای گذشته، به دهها دلیل پذیرفتني نیست. اگر چه ظهور ابزارهای ضبط صوت و نتخوانی کمک بزرگی به حفظ و آموزش موسیقی کرد، اما در مورد آواز، هنوز هم گرفتار هستیم. نت و سلفژ در موسیقی آوازی ما کاربرد مناسب پیدا نکرده. البته افرادی مثل آقایان علیزاده، دهلوی یا روشن روان بحث های مهمی در خصوص تدوین شیوهي تدریس آواز مطرح کردند. از آناتومی حنجره، نفسگیری، تغذیه و نرمشهاي مخصوص اين كار گرفته تا تکنیکهای آوازی، حفظ صدا ، انواع وسعتهاي صدايي، تعیین مرزهای صدای خواننده و بسياري موارد ديگر. اين مباحث در غرب سالهاست که مستند شده، اما در ایران همچنان با نبود آن مواجه هستیم. حاصل اینکه حتی یک کتاب در زمینهي موسیقی آوازی تالیف نشده است. بگذریم که بسیاری از این اصول در موسیقی قدیم ما بهصورت غیر مستند وجود داشت. مثلاً در تعزیه خوانی میگفتند كه فلانی «علی اکبرخوان» است. در واقع هر خواننده وسعت صدایی خاصی مثل تنور و باس داشت که این مرزها از طریق نقشها مصطلح شده بود. یا مثلاً در قدیم میگفتند كه طرف صدایش را میانداخت توی سرش. یعنی این تکنیک ها را میدانستند. متاسفانه، نهتنها از دستآوردهای غربی جهت تطبیق استفاده نکردیم بلکه حتی آن دستمایههای قدیمی را هم به فراموشی سپردیم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگرچه نبود امکانات و یا عدم حمایت میتواند دلیل مهمی برای این خلا باشد اما به نظر ميرسد اهل فن هم انگیزهي زیادی برای اینکار ندارند یا در انتقال تجربیات خود کم لطفی میکنند! کشتیگیرها میگویند مربی فن را به شاگردش یاد میدهد اما فوت را در جیب نگاه میدارد! بهزودی بازماندگان نسل طلایی خوانندگان ایران هم بازنشسته و از صحنه خارج می شوند. اگر آنها رفتند، چه میراثی بهغیر از یک سری آثار ضبط شده باقی میماند؟ آیا میتوان فقط با نگاه کردن به تابلوهای رامبراند، نقاش شد؟ تکلیف ما در 20 سال دیگر چیست؟
حق دارید. شاید یکی از آرزوهای خودم این بود که آقاي «شجریان»، شیوه های آوازی و روش آموزش خودشان را مکتوب، ضبط و مستند میکردند. ضمن قدرشناسی از زحمات ایشان در تربیت شاگردان برجسته، باید پذیرفت که این فقدان، یک ضعف بزرگ در موسیقی آوازی ماست. شیوههای آوازی مدون غرب تا حدی قابل استفاده است، اما برای آواز ایرانی باید آن را با تجربیات خودمان تکمیل کنیم. آقای علیزاده نسبت به اين موضوع شديداً وسواس دارند. ایشان حتی برای آموزش نیز از مفاهیم و عناصر موسیقی خودمان استفاده میکنند. مثلاً برای درک فواصل موسیقی، قسمتهایی از خود ردیف را بهکار میگیرند. همینها اگر گردآوری شوند، بهتدریج تبدیل به متدهایی خواهند شد که رفته رفته تکامل نیز خواهدیافت.
البته به این ماجرا میتوان از زاویهای دیگر نیز نگاه کرد. بهنظر میآید که هنرجویان اصولاً در خود نیازی به آموزش تکنیکی آواز احساس نمیکنند . طبیعتاً این خلاء که باید از جانب این طبقه بیشتر احساس شود نیز بههمین دلیل مسکوت ماندهاست.
نداشتن عادت آیندهنگری و نگاه كاسبكارانه، یک مشکل اجتماعی است که به همین سالهای اخیر محدود نميشود. شاید عبارت زیبایی نباشد، ولی حقیقت دارد. طبیعتاً نمیتوان انتظار داشت که در حوزهي موسیقی هم از آن مستثنی باشیم. وقتی که افراد خیلی سریع و فقط با دوبار آواز خواندن در یک مجلس، پایشان به رادیو و تلویزیون و بعد هم به انتشار آلبوم باز میشود، طبیعی است كه بهتدریج سلیقه مردم افت كند. اين مساله از سويی دیگر، بیتفاوتی و بیانگیزگی را نزد سوی صاحبان فن پدید میآورد. بلاتکلیفی موسیقی از يك سو و انواع آن از سوي ديگر در نسل جوان ما نوعی سردرگمی ایجاد کردهاست. جامعه به همه نوع موسیقی نیازمند است. موسیقی عزا، موسیقی جشن، موسیقی قومی و ديگر انواع موسيقي، خود گنجینهای بزرگ است. اما امروزه شاهد آن هستيم که موسیقی جدی فقط به موسیقی ردیف اطلاق ميشود. یعنی موسیقیهای دیگر که برای جامعه لازماند، جدی نیستند؟ ما هنوز رشتهای برای آواز در دانشگاهها نداریم. بگذریم که در رشتههای سازی هم هنرجویان خیلی راضی نیستند. هرچه هم تا امروز باقی مانده بیشتر به عشق و همت افراد بوده است.
ظاهراً قضیه در یک دور باطل افتاده است. پاسخ مسولان دانشگاهی به این خواسته نیز این است که تا زمانیکه مطالب مستند و مکتوبی دربارهي آواز نداریم، چگونه دوره تحصیلی آواز دایر کنیم؟
بالاخره باید از یک جایی شروع کرد. نباید به بهرهدهی زودرس دل ببندیم. اگر دانشگاه نیاز به پشتوانهي علمی مکتوب دارد، وظیفهي وزارت آموزش عالی است که پروژههای تحقیقاتی راه اندازی کند و از صاحبان تجربه در این مقوله بخواهد ظرف 2 یا 3 سال مجموعهای از فنون یا متدهای آموزشی آواز را تدوین کنند. قرار هم نیست تا این متدها از همان ابتدا کامل باشند. به مرور میتوان اصلاحشان كرد. ضمن اینکه فکر میکنم انجمنهایی که در زمینهي موسیقی فعال هستند هم میتوانند کارساز باشند و به استادان انگیزه بدهند. اگر هر طرف منتظر دیگری باشد، اتفاقی نخواهد افتاد.
اما جالب است که با تمامی این کمبودها، آواز هنوز محبوبترین عنصر موسیقی است.
طبیعی است. با وجود همهي اين کمبودهای آموزش آکادمیک آواز در ایران، هيچگاه اصل هنر آواز قابل انکار نیست. آواز نزدیکترین ساز به وجود آدمی است. طیف وسیعی از احساسات با آواز قابل بیان است. به ابزاری هم نیاز ندارد. آدمی را نمیتوانید پیدا کنید که در عمرش چیزی را زمزمه نکردهباشد. اما ضعف بزرگ در این است که در جامعهي کنونی و همچنين اهالی فن، خیلی از هم دور شدهاند. این افراد که هنوز تعدادشان هم کم نیست، اگر با هم بیشتر در ارتباط قرار بگیرند و با انتقال تجربیاتشان به یک کار جمعی برسند، مطمئن باشید که تدوین این شیوهها و پیادهسازی اصول علمی برای آموزش آواز و ارتقای آواز هنوز هم دور از دسترس نیست. اما اگر قرار باشد فقط به ردیف آوازی بسنده کنیم مطمئن باشید که آواز به یک شی موزهای تبدیل میشود. خواننده نباید فقط بداند که درآمد ماهور چیست. يك خواننده باید اول معنی آوازخواندن را بفهمد، شیوههای استفاده صحیح از صدایش را یاد بگیرد، تکنیکهای فیزیکی خواندن را بیاموزد، وسعت صدایش را کشف کند و بفهمد که صدایش برای چه نوع آواز و متنی مناسب است.
رسیدیم به مقولهي دیگری و آن متون آوازی است که عموماً در موسیقی ما وابسته به ادبیات کلاسیک است. نگاه شما به متون آوازی و وضعیت آن چیست؟ بهعنوان یک خواننده چقدر با محتوای شعر در ارتباط هستید؟
ادبیات ما آنقدر غنی است که واقعاً کمتر میشود شما را برای انتخاب شعر یا متن مناسب آوازی لنگ بگذارد. فکر میکنم کمتر معنا و حسی را پیدا کنید که نتوان برای آن متن مناسبی پیدا کرد. هرچند موسیقی در حال تحول است ولی یقین دارم که حتی در شیوههای نوین آهنگسازی هم میتوان متن مناسبی را شناسایی کرد. با مرور بر نوآوریهای اخیر آقایان شجریان و علیزاده به نوآوریهايی بدیع در شیوههای آواز که انسان را به وجد میآورد، مواجه ميشويم. انتخاب شعر پرندههای «م.آزاد» توسط آقای علیزاده، نمونهي بارز نوآوري در شعر و آواز است. در این آواز که به قصد، دارای گردش مداوم متن است، برخلاف شیوههای گذشته، که همواره بعد از هر جمله یا بیت منتظر جملهای جدید بودیم، موسیقی و آواز به شکلی موجز، عظمت و شگفتی هستی و زندگی را در «پرواز یک پرنده» انتقال میدهد. این تکرار، یک تکرار معنیدار است که حرکتی روبهجلو و تکاملی دارد.
موسیقی آوازی میتواند منظور و مفهوم نهفته یک شعر را منتقل کند. از طرف دیگر به نظر میرسد اگر خواننده با معنی آوازی که میخواند ارتباط نداشته باشد مطمئناً امکان بیان و انتقال آن مفهوم را نیز پیدا نخواهد کرد. آواز باید درگیر با مفهوم و معنی شعر باشد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موسیقی به نوعی در بطن ادبیات شعری جاری است. اين درحالياست كه شاید سرایندگان آن لزوماً آن را با دید موزیکال نسروده باشند. بهنظر میآید که همین غنا و پربار بودن ادبیات و شعر فارسی باعث شده تا در زمینه ترانهسرایی و تصنیفسرایی بهشدت تنبل شده باشیم.
هرچند شاید شعرای ما آثارشان را تنها به نیت خوانده شدن بهصورت آواز نسروده باشند، اما اغلب آنها اهل یا حتی مسلط بر موسیقی بودهاند. فاصلهي کم بین شعر و موسیقی ذات ادبيات كلاسيك است. شما به اشعار نظامی نگاه کنید و ببینید از این اشعار چند اپرا میتوان استخراج کرد! البته در گذشته تصنیفسرا و ترانهسراهای زیادی داشتیم اما هماكنون دیگر شاید به تعداد انگشتان دست همنرسد.
به نظر شما ممیزی هم در این کاهش نقش دارد؟
قطعاً بی تاثیر نیست. بههرحال بحث مجوز گرفتن در اين مساله بيتاثير نيست. سوءتفاهمها با اشعار حافظ و مولوی رفع شده، اما گذشتن از مسیر ممیزی، شاید یکی از دلایل کاهش انگیزه در ترانهسرايي باشد. وقتی سراینده این دغدغه را داشته باشد که چه بسراید و چه نسراید، قطعاً در ذوق، انگیزه و قریحهاش اثر میگذارد. وقتی به تصنیف، سرود گفته ميشود، یعنی هنوز اصل تصنیف را قبول نداریم، چه برسد به محتوای آن. با وجود محدودیت براي استفاده از صدای زن، صدمه جدی به موسیقی آوازی وارد شده. مگر چقدر متن و تصنیف میتوان سرود که مناسب صدای مرد باشد؟ ما به وسعت و رنگ صداهای دیگر هم احتیاج داریم. مگر میشود لالایی مادر را حذف کرد یا یک مرد آن را بخواند؟ همهي این موارد در کم شدن سرودهها اثر میگذارد . اما حرف شما را هم می پذیرم که کم کاری شده است. وقتي که در آموزش آواز دارای متد نیستیم، طبیعی است که این ضعف در حوزههای پیرامونش هم اثر بگذارد. ترانهسرایی، پشتوانه ادبی و موسیقی میخواهد. همانطور که قبلاً گفتم، ارتباط میان دستاندرکاران موسیقی از جمله آهنگساز، سراینده، نوازنده و خواننده کم شدهاست. به گذشته نگاه کنید، مثلاً «عارف»، ارتباط تنگاتنگی با موزیسینها و خوانندگان داشت. با هم معاشرت میکردند، رفتوآمد داشتند، با خلقوخوی یکدیگر، عواطف، احساسات، دغدغههای و روحیات یکدیگر آشنا بودند. آن ارتباط سینه به سینهای که درباره اش صحبت کردیم فقط به آموزش مستقیم منحصر نمیشد. این ارتباطات و زندگی کردنها نقش مهمی در رشد موسیقی دارد. فکر نمیکنم در دنيا هم مغایر این مطلب باشد. گروههاي موفق، سالها با هم زندگی میکنند تا با روحیات یکدیگر آشنا باشند، چیزی که ما در ایران کم میبینیم. قطعاً به این صورت نيست که آهنگساز آهنگش را بدهد به یک غریبه بخواند. امروزه در خیلی مواقع، خواننده حتی تا زمان ضبط در استودیو، آهنگساز و سراینده را ندیدهاست. اما امروز پیلهای که هنرمندان دور خود پیچیدهاند در این مسئله نقش مهمی دارد. از طرفي، کفگیر آنقدر به ته دیگ خورده که اگر گنجینهي تصنیفهای زیبای قدیمی یا تلاش عاشقانهي آهنگسازان انگشت شماری را نداشتيم، معلوم نبود باید چه میکردیم.
منبع : سايت فرهنگ و آهنگ
«دريای راز» اولين گروه موسيقی پاپ که متشکل از ۱۴ زن ايرانی است، کنسرت خود در شهر دبی را در تاريخ ۲۹مارس برگزار کرد.
اين گروه که توسط خواننده اصلی اش «دريا ولی لو» ۳ سال پيش اين راه اندازی شده، تاکنون اجراهای زيادی در داخل ايران و در سالن هايی که فقط مخصوص بانوان است، داشته است.
خانم ولی لو چند سال است که گروه شما تشکیل شده است و شما اولین گروه زن ایرانی با این شیوه هستید. دلیل این که از ایران خارج شدید تا در خارج از ایران کنسرت داشته باشید چیست؟
من و ساير هنرمندان اين گروه تصميم داريم فصل جديدی را در موسيقی ايرانی شروع کنيم . الان ۳ دهه از ممنوعيت آواز خوانی زن ها درايران می گذرد واين موضوع همواره زن های هنرمند ايرانی را آزار داده است.
وضعیت شما در ایران چگونه است؟ آیا هیچ وقت در ایران برنامه اجرا کرده اید؟
البته ما در داخل کشور آزادی های ويژه ای داريم و می توانيم برای خانم ها برنامه اجرا کنيم و حتی صدای زن ها در خيلی از برنامه های راديو و تلوزيونی پخش می شود ولی به نظر من پتانسيل بيشتری در اين زمينه وجود دارد و در حال حاضر خلا، و شکاف بزرگی در اين سال ها به وجود آمده که برای رفع آن بايد تلاش زيادی کرد.
آيا دبی شهر مناسبی برای اولين اجرای اين گروه در خارج از کشور هست؟
دبی بخاطر نزديکی به ايران و ارتباط مستقيمی که با بازار غرب دارد در چند سال اخير با استقبال وسيع ايرانی ها روبرو شده است و در واقع مرکز ايرانی های خارج از کشور شده است . فعاليت های هنری هم در اين شهر توسط سازمان های خصوصی و دولتی حمايت می شود و همين حمايت باعث شده که ما به اينجا بياييم.
با وجود محدودیت هایی که جمهوری اسلامی برای زن ها قایل است، چگونه محوز اجرای آثارتان در ایران را دریافت می کنید؟
ما نگاه ويژه ای به موزيک گروهی داريم و سعی مي کنيم علاوه بر رعايت قوانين جمهوری اسلامی ، موسيقی و آواز زنان ايرانی را از سکوتی که سال هاست دچار آن شده خارج کنيم .همه ما حجاب را رعايت می کنيم و پوششی متناسب با عرف امروز جامعه داريم.
آیا بخش های آوازی را به صورت یک نفره اجرای می کنید؟
دربخش آواز فقط هم خوانی می کنيم و تک خوان نداريم و در بخش موزيک هم همه کارها با خود خانم هاست و تنها مردی که با ما همکاری دارد آقای فوآد حجازی است که آهنگ های ما را تنظيم می کند.
سکوت در آواز ما
«حنا» که يکی ديگر از خوانندگان اين گروه است درباره آشنايی مردم می گويد: سکوت در آواز ما موج می زند و متاسفانه فهم درستی از موزيک و آواز بانوان ايرانی وجود ندارد. ما در سال گذشته با تهيه و پخش موزيک ويديوی خودمان سعی کرديم تا اولين قدم را در شناساندن موزيک امروز بانوان ايرانی به خارج و داخل کشور برداريم.
حنا اعتقاد دارد که علی رغم اين که زنان امروز در داخل ايران فعاليت های مهم و تاثير گذاری دارند ولی متاسفانه هيچ باز تابی از اين فعاليت ها در مطبوعات و رسانه های داخلی ديده نمی شود .
منبع : رادیو فردا
Asalbanoo
11-04-2007, 21:25
اعراب:
در اواخر دولت اموي و اواسط عباسي مغنيان معروف زنان و مرداني بودند كه در مجالس عروسي و شادي يا عزا شركت مي كردند و با لحني مناسب حال وهواي مجلس به تغني مي پرداختند و به خصوص دوره امويان كه علاقه و تشويق آنان باعث پيشرفت موسيقي شد و موسيقيدانان نامي بنامهاي جميله سلامة القيس، حبابه پديد آمدند كه بيشتر مروج موسيقي بودند . (1)
يكي از كارهاي مسلم بن محرز تشكيل دسته هاي دختران خواننده بود كه 50 دختر خواننده بودند كه در راس آنها جميله ، زن موسيقيدان آن عصر، آهنگ اصلي را مي خواند.( تشكيل اين دسته ها نيز در زمان ساسانيان در ايران متداول بوده است .) (2)
بغداد:
در دربار خلفاي عباسي علاوه بر موسيقيدانان متشخص و دانشمند و طراز اول ، زنان خواننده و نوازنده بسياري مي زيستند و داشتن كنيز و جاريه هاي رامشگر از تجملات معمول در دربار خلفا و دستگاه بزرگان و اعيان دولت و ديگر متمكنين آن عصر بود. بهمين ترتيب خواننده و نوازنده نيز رواج بسيار داشت . بيشتر زنان خواننده و نوازنده از كنيزان بودند . كنيزان نخستين منزلتي نداشتند اما پس از آنكه چند مرد بزرگ در ميان عرب پيدا شدند كه مادرشان كنيزاني از دختران يزدگرد ساساني بودند ، كنيزكان قرب و منزلت يافتند و خلفا و بزرگان دين و دولت كنيزان را به زني مي گرفتند تا آنجا كه بيشتر فرزندان خلفا از كنيزان پديد آمدند و بيشتر زنان با نفوذ نيز از كنيزان بودند . هر كنيزي كه فرزند مي آورد آزاد مي شد و يا به عقد آقاي ( مولا) خود درمي آمد . بهاي منيزاني كه جمال و كمال داشتند (جاره هايي كه نوازنده و خواننده بودند) از ديگران بيشتر بود چنانكه هارون الرشيد كنيزي را به صدهزاردينار و ديگري را به 36هزاردينار خريد . (3)
موسيقيدانان ايراني پس از اسلام تا حمله مغول :
راتبه : زني شاعر و موسيقيدان و آهنگساز بود كه در نيمه سده سه هجري مي زيست ، شعر مي گفت و بربط مي نواخت . طبقات ناصري آنجا كه درباره بخشش و گشاده دستي محمدبن طاهربن عبدلله از امراي سلسله طاهريان داستاني ذكر شده مي نويسد : « در نيشابور شخصي بود ازافاضل عصر كه او را محمود وراق گفتندي كنيزكي داشت بربطي( تارزن ) در غايت لطف و كمال . به سمع طاهر رسيده بود كه خود غزل مي گويد و مي سازد و بربط ميزند. دل محمد بدو ميل كرد و آن كنيزك را از محمود خواست به بها تمام و به هيچ وجه ميسر نمي شد و اين كنيزك را راتبه نام بود . چون ثروت محمود در راه كنيزك صرف شد و هيچ باقي نماند به محمدبن طاهر پيغام داد كه كنيزك را به تو مي فروشيم . محمد با چهارده بدره سيم به خانه محمود رفت وچون شنيد كه آن زن به محمود مي گويد كه حاضر است با همين وضع با او بسازد و پيش اميرطاهر نرود و محمد بن طاهر دانست كه خواجه و كنيزك به يكديگر دلبستگي دارند از آن كار بازگشته و زرها به خواجه بخشيد و بيرون رفت. » محمود وراق شاعر بود و در سال 231 هجري درگذشت اين اشعار از اوست :
نگارينا به نقد جانت ندهم
گراني در بها ارزانت ندهم
گرفتستم به جان دامان وصلت
نهان جان از كف و دامانت ندهم(4)
ستي زرين كمر: از زنان خنياگر عصر غزنوي است كه نزد مسعود غزنوي تقرب يافت تا آنجاكه حاجيه و رابط سلطان با اندرون سراي او شد . بيهقي از آنجا كه از جهيزيه دختر با كاليجار فرمانرواي گرگان و طبرستان صحبت مي دارد مي نويسد: « من كه بوفضلم از ستي زرين كمر مطربه شنودم ، و اين زن سخت نزديك بود به سلطان مسعود چنانكه چون حاجبه شد فرود سراي و پيغامها دادي سلطان او را به سراييان در هر بابي . » منوچهري شاعر معاصر وي گويد :
يكي چون معبد مطرب دوم چون زلزل تازي
سيم چون ستي زرين چهارم چون علي بيگي(5)
شاه عباس اول :
شاه عباس اول به شنيدن ساز و آواز و تماشاي رقص علاقه فراوان داشت در پذيراييها همينكه شاه به مجلس مي آمد در جايگاه خود مي نشست رامشگران به اشاره او دست به ساز مي بردند و رقاصان به پايكوبي بر مي خاستند . آلات موسيقي قره ني و تنبك ( ضرب ) و دايره بود . رقاصان بيشتر زن و گاه پسربچگان زيبا بودند كه به هنگام رقص آواز يا تصنيف مي خواندند و گاه تصنيفهاي ايشان در وصف شاه عباس بود . (6)
پيتردولاواله پيش از رسيدن به اصفهان درباره ورود خود به همدان شرحي مي نويسد : «در همدان داروغه به ديدن من آمد و به گمان اينكه مرا بيشتر سرگرم كند و خرسند سازد ، دسته اي از زنان خواننده را نيز همراه آورده بود و يكي از بزرگان شهر برايم هدايايي فرستاد و روزي مرا با همراهانم به خانه خويش دعوت كرد و در اطاقي كه از ما پذيرايي شد سه تن از زنان مطرب نيز با سازهاي گوناگون مي زدند و مي خواندند كه يكي از سازها چند رشته داشت اما مثل عود و گيتار ما نبود . آلات ديگري نيز مانند طبلهايي كه دختران جوان ايتاليايي هنگام تابستان مي زنند ، داشتند اما بزرگتر و خوش آهنگتر و زيباتر كه من قطعا نمونه اي چند از آنها خواهم خريد و بر ساير طرفه ها و يادگاريهاي سفرم خواهم افزود . در ايران زنان خواننده و مطرب بسيار خوشروي و خوش طبع و شورانگيزند و براي سرگرم كردن وبه نشاط آوردن ميهمانها دعوت مي شوند اما يكي از اين سه نوازنده پيرزالي بود زشتروي به نام « فلفل » كه چون گاه گاه با مطربان ديگر به مجالس بزم شاه عباس راه مي يافت نوازش واحترام بسيارش مي كردند . شراب نوشي و ميوه خواري دراين مجلس كه تا شب دوام داشت مرا سخت خسته كرد خاصه كه در تمام اين مدت ناگزير به دو زانو نشسته بودم و چيزي كه مرا خيلي رنج مي داد سكوت مجلس بود . زيرا هيچكس چيزي نمي گفت و اگر مي گفت گاه گاه و بسيار آهسته و با مرد نزديك خويش بود . فقط زنان نوازنده با ساز و آواز و رقصهاي ايراني مرا اندكي از خستگي به در آوردند . رقصهاي ايراني بيشتر به رقص هاي اسپانيولي شباهت دارد. من از آواز نوازندگان چيزي نمي فهميدم زيرا زبان فارسي نمي دانم فقط نام شاه عباس را مكرر مي شنيدم و معلوم بود كه آوازها همه در مدح و ستايش اوست . »
اين جهانگرد ايتاليايي از همدان راه اصفهان پيش گرفت و چنانكه خود به تفضيل نوشته است در تمام شهرها و قصبات بين راه نيز مردم ميهمان نواز ايران از او و همراهانش با مهرباني بسيار پذيرايي كرده و ايشان را با ساز و آواز و رقص و سرگرميهاي ديگر مشغول داشته اند و در شهرها و قصبات بيشتر در خانه حكمرانان يا يكي از بزرگان آنجا پذيرايي مي شدند . (7)
در سفرنامه برادران شرلي ، در وصف پذيرايي شاه عباس از ميهمانانش در مجلسي در بازار كه سكويي وسيع داشته چنين آمده است : « ... بعد با طبل و نقاره ، خوانچه هاي ضيافت به ميان آمد كه بيست وچهار نفر از نجبا آوردند و وقتي طبالها و نقارچيها رفتند اهل مطرب به ميان آمدند بيست نفر زن بالباسهاي فاخر مي خواندند و به صداي موزيك مي رقصيدند و وقتي جشن به انتها رسيد پادشاه برخاست و دست سرآنتوان بگرفت و دست به دست همينطور در كوچه هاي شهر مي گشتند و آن بيست نفر زن از جلو مي رفتند و آواز مي خواندند و مي رقصيدند . بعد از آنها اهل دربار مي رفتند و هركدام ار آنها دست يكي از ماها را گرفته بود و در سر كوچه موزيك جديد مشاهده مي كرديم . » (8)
رامشگران مجلس شاه گاه مرد و گاه زن وگاه از هر دو دسته بودند. نوازندگان زن گشاده روي بودند و در گوشه اي از مجلس دايره وار مي نشستند و به كار خود مشغول مي شدند . (9)
شاه عباس با آنكه در سياست سختگيرو مستبد بود در زندگاني عادي بي تكلف بودن و سادگي را بر تشريفات و تجملات سلطنت ترجيح مي داد . لباس او بقدري ساده بود كه با مردم عادي تفاوتي نداشته و گاه سفيران بيگانه او را با سرداران بزرگ كه لباسشان فاخرتر بود اشتباه مي گرفتند . در كوچه و بازار بي تكلف گردش مي كرد و با مردم سخن مي گفت وغذا مي خورد و سري به جلفا زده و به منزل بزرگان ارامنه مي زد و مدتها به خوردن شراب و شنيدن ساز و آواز و تماشاي رقص دختران ارمني صرف وقت مي كرد . (10)
در دوره شاه عباس زنان در مجالس روضه خواني و سينه زني وجود داشته و در دسته شتراني كه بر پشت آنها پارچه اي آبي رنگ مي افكندند با كودكان سوار بودند. سروروي زنان و كودكان زخمي و تيرخورده بود و گريان و نالان به نظر مي رسيدند . (11)
زنديه:
در دوره كريمخان زند يا در كل دوره قاجار انحطاط علم و ادب و هنر را داريم، خوانندگان و نوازندگان بازاري از زن و مرد فراوان بودند و دسته هاي مطرب و بازيگر بسياري به وجود آمد . از سردستگان معروف عصر زنديه كه مولف كتاب رستم التواريخ نام برده زني است به نام بي بي مرصع . او كه تعدادي از خوانندگان و نوازندگان زن در شيراز در عصر زنديه را در كتاب خود نام برده مي نويسد: «كريمخان در شيراز از روي مصلحت ملكي ، به جهت ميگساران و باده كشان و دردنوشان، ميخانه و خراباتي با لطف و صفا و پرنشو ونما فرمود بنا نمودند و آن محله را جايگاه فواحش و شاهدان دلكش طناز پرعشوه وناز قرار دادند وآنرا خبل ميخواندند. به قدر پنج شش هزار نفر زنان ماهروي گلرخسار مشكين موي و دلرباي خوش اطوار همه خوش آواز و بازيگر و رقاص و جمله رامشگر و خاص، همه باادب و كمال و معرفت و نكته پرداز، همه اشاره فهم و مونس جان و دل اهل راز و نياز، را در آن خيل خوش و دارالذت دلكش جا دادند ... » و نام جمعي از خواص آنان را ذيل عنوان خواص لوليان شيرينكار شهرآشوب طناز... شيراز ذكر كرده و يك تن از آنان را چنين وصف مي كند :
شيرينكار از آنجمله ملافاطمه زني بود ميانه بالا و سياه چرده .... با ملاحت و آنيت و شيرين گفتگو بوده و در نغمه پردازي و خوش آوازي رشك بلبلان گلستاني و در جلوه گري و بازيگري و رقاصي غيرت طاوسان لبناني ... به قدر بيست هزار بيت از منتخبات اشعار شعراي قديم و جديد از برداشت كه در هر مجلس آنها را به مناسبت و موافقت آواز دف و نقاره و ناله ني و نغمه چنگ و بربط و صداي عود و رود و سرود و رباب مي خواند و هزاردستان از شنيدن آواز خوش جان بخشش از شاخه گلبن بيهوش مي افتاد و طاووس مست در جلوه گري از تماشاي رقص آن سرو قامت متحير و مات مي ايستاد.» از مناسب خواني اوحكاياتي نقل مي كند از جمله مينويسد : « شيخ عبدالنبي امام جمعه و جماعت شيراز روزي از كوچه اي مي گذشت ديد كه ملافاطمه خوش الحان با چند نفراز رنود حلقه وار نشسته اند و پيمانه مي به دور انداخته اند و راه بر مترددين مسدود و بسته شده معطل و حيران مانده و از روي تعجب به ايشان نگاه مي نمود كه ناگاه ملافاطمه مذكور به آواز خوش و سرود دلكش به مناسبت اين شعر را برخواند از كلام شيرازي :
زاهد از حلقه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نكند صحبت بد نامي چند
بعد از آن عالم حق پرست از روي وعظ و نصيحت به آن نگار سرمست فرمود : اي ملعونه گمراه بيا از خدا بترس و ترك اين فعال قبيحه كن و از عذاب الهي و آتش جهنم در حذر باش . آن صنم با آه و ناله گريه اين شعر را برخواند از كلام حافظ :
در كوي نيكنامي ما را گذر ندادند
گر تو نمي پسندي تغيير ده قضا را
و پس از ذكر يكي ديگر از مناسب خوانيهاي او مي نويسد :« و آن پريوش ماه لقا از اين قبيل مناسب خوانيها و مطايبه و لطيفه گوييها بسيار داشت » ونيز مي نويسد:« در عروسي فرزند ارشد كريمخان زند ، ابوالفتح خان ، كه همه شهر را زينت و آيين و چراغان نموده بودند و ارباب طرب و رامشگران در همه مجالس و محافل به سازندگي و نوازندگي و رامشگري در هفت شب و روز مشغول بودند و بازيگران و رقاصان به رنگها و نيرنگها با هزار اصول مشغول بودند اين مخلص ( محمدهاشم آصف ) در سن هفت سالگي بودم و به مناسبت آشنايي پدرم با برادر كريمخان كه در وسط چهار سوق بازار كريمخان دكان بزازي داشت ميهمان بودم و برجايگاهي كه آراسته بودند نشسته بودم و مطربان و رامشگران برتختي نشسته و به سازندگي و نوازندگي مشغول بودند . اتفاقا شبي ملافاطمه بر بالاي تخت مذكور به رامشگري بود كه كريمخان وكيل الدوله با طمطراق و دبدبه شاهي از دور پيدا شد همچون چشم ملافاطمه به كريمخان افتاد بي اختيار شروع نمود به الحان خوش وسرود دلكش به خواندن غزلياتي از حافظ ، از جمله :
اي در رخ تو پيدا انوار پادشاهي
در فكرت تو پنهان صد حكمت الهي
كريمخان درهمين مكان بركرسي نشست و به ملافاطمه گفت « شعر هاي نصيحت آميز و مناسب بخوان و مترس كه ما از سخن راست نمي رنجيم ، اگرچه تلخ است اما در مذاق ما شيرين است. » ملافاطمه به خواندن اشعار حكمت آميز پرداخت كه درج كرده است و براي يك نمونه يك بيت آن اين است :
عنقريب است كه از ما اثري باقي نيست
شيشه بشكسته و مي ريخته و ساقي نيست
و مي نويسد « آن خديو نيو جمجاه همت بلند دهان آن نگار شكرخند را بوسيد و فرمود مرواريد آوردند و به دست مبارك خود دهانش را پراز مرواريد نمود و فرمود يك طبق زرو سيم آوردند و نثار آن بت سيم اندام طناز نمودند و برخاسته و به دولتخانه معاودت نمود و از شنيدن اين اشعار نصيحت آميز متنبه گرديده و حسن سلوكش با خلايق بيشتر گرديد. » (12)
منابع :
1- مشحون، حسن، تاريخ موسيقي ايران، ص 82 و 83
2- پيشين، ص 84
3- پيشين، ص 116 و 117
4- پيشين، ص 160 و 161
5- پيشين، ص 163
6- پيشين، ص 286
7- پيشين، ص 287
8- پيشين، ص 288
9- پيشين، ص 291
10- پيشين، ص 294
11- پيشين، ص 302
12- پيشين، ص 357 و 358 و 359
Asalbanoo
11-04-2007, 21:27
امروزه، در عرصه ترانه، استعدادهايي خوبي در حال شناسايي هستند كه بها دادن به هنر و جهتدادن به علايق آنها ميتواند فرداي روشني را در موسيقي ايران و ترانه فارسي رقم بزند. سمانه رضايي يكي از جوانهاي مستعد است كه تا به امروز ترانههايش نه تنها مورد توجه قشر موسيقي بلكه قشر قلم به دست نيز قرار گرفته است و حضور او در عرصه گفتگوهاي مطبوعاتي حاكي از اين توجه است. سمانه كه چندي پيش مهمان برنامه « شب ايروني » شبكه مهاجر بود ، متولد 12 ارديبهشت سال 62 و دانشجوي سال سوم رشته ادبيات فارسي ميباشد كه در چندين نشريه نيز به عنوان نويسنده همكاري ميكند .
ايشان ضمن گفتگويي با سايت « هنر و موسيقي » در رابطه با سنگينترين مسووليت يك ترانهسرا گفت : « ترانه انعكاس شفاف احساسات بشريست. تعريفي ساده و معصومانه از هرآنچه كه بيانش دشوار است. تصويري است از تمام اتفاقات تلخ و شيرين دستان چيرهگر . يك ترانهسرا بايد توانايي به رخ كشيدن اين احساسات و عواطف را در قالب يك اثر زيباي هنري داشته باشد. بيان ناگفتههايي كه هميشه شنيدنيترين هستند، چذابيت خاصي دارد و در عين حال كاري مشكل است. هميشه ساده بودن و روان بودن كمي مشكل به نظر ميرسد. چگونه بيان كردن اين احساسات به گونهاي كه براي هر شنوندهاي جذاب و دلنشين باشدخود هنر بزرگي است . عنوان كردن مسائل و مشكلات اجتماعي، تلخيهايي كه هر روز به چشم ميبينيم، در قالب زبان شيرين ترانه نيز از مسئوليتهاي سنگين يك ترانهسرا به شمار ميآيد. صِرف بيان احساسات و آرزوها وظيفه يك ترانهسرا را به عنوان يكي از مهرههاي اصلي دنياي هنر به پايان نخواهد رساند. عنوان كردن حقايق رسالت مهمي بر گردن اين قشر است.
وي ادامه داد : « بارها براي خود ما پيش آمده كه در حين گوش دادن به موزيك، ترانه با خود زمزمه ميكنيم بعضي اوقات سراينده مخاطب را با احساسات خود شريك ميكند گويي حرفي كه به زبان آورده فقط حرف دل خودش نيست بلكه حرف كساني است كه به دنبال همدردي ميگردند. اين يكي از خواص ترانه است اما از آن مهمتر ايجاد يك حس آشنايي در مخاطب است. همه ما در فطرت خود به « دوست داشتن » علاقه داريم. آينه احساسات ما گاهي زنگاري از كينه، نفرت، بياعتمادي و . . . به خود مي گيرد. بايد دستان مهرباني پيدا شود تا اين غبار را از آينه احساسات، پاك كند. گاهي اوقات ما فقط نياز به يك تلنگر داريم؛ در واقع يك تذكر ظريف و شاعرانه كه جنبه نصيحت نداشته باشد چرا كه اصولا غالب افراد تمايلي به شنيدن نصيحت ندارند و فقط يك يادآوري كوچك در ترانه به خوبي ميتواند اين وظيفه را بر عهده بگيرد » .
اين ترانهسراي با آتيه ضمن اشاره به شناخت سراينده از مخاطب اظهار داشت : « خوب است بدانيم با كه سخن ميگوييم و بايد چگونه سخن بگوييم . تاثير سخن و كلام زمان بيشتر خواهد شد كه گوينده شناختي كافي از مخاطب خود داشته باشد. هر جامعهاي فرهنگ و سلايق خاص خود را دارد. اگر قبل از بيان هر جملهاي به علايق، فرهنگ و اعتقادات كساني كه شنونده سخن ما خواهند بود بيشتر دقت كنيم به طور قطع استقبال بيشتري از اثر خواهد شد. سخني كه مغاير آرمانها و خاصههاي مردم باشد نه تنها ماندگار نخواهد بود بلكه از طرف مردم پذيرفته نشده و قابل هضم نخواهد بود. تطابق يك ترانه و يا هر اثر هنري ديگر با خاصههاي مردم، كليد موفقيت اثر و دليل ماندگار شدن هميشگي آن است » .
وي خاطر نشان كرد : « هميشه سبك فردي هر هنرمندي در هر هنري تقريبا آشكار و شناخته شده است . هر شخصي براي خود سبك خاصي دارد. حتي يك دانش آموز و دبيرستاني در نوشتن انشاء براي خود سبكي معين دارد . همه ميدانند كه فلان خوانده تمايل به ارائه موزيكهاي اسلو دارد و يا استفاده از يك ساز خاص مثلا ويولن يا هر ساز ديگري. در آثار فلان آهنگساز براي همه عادي است البته ترانهسريايان نيز از اين مقوله مستثني نخواهند بود. به طور قطع اين خصوصيت ايراد يا نقش كار به شمار نخواهد آمد بلكه استفاده مكرر از يك ساز و يا يك فضاي خاص در كار معرف سبك هنرمند خواهد بود اما به عقيده من شكستن اين حصارها و ايجاد تنوع نه تنها اشتباه نيست بلكه براي مخاطب جالب و هيجانانگيز خواهد بود. اينكه يك ترانهسرا بتواند در فضاهاي عاشقانه ( چه منفي، چه مثبت ) ، اجتماعي، عرفاني و . . . آثار قابل قبولي ارائه دهد، بيانگر قابليتهاي بالاي اوست. عادت دادن شنونده به شنيدن آثار منحصرا شاد يا منفي همان تكرار مكررات خواهد بود. براي همه مثل روز روشن خواهد بود وقتي اسم فلان ترانهسرا را در يك آلبوم ميبينند بايد منتظر شنيدن يك نوع كار خاص و از پيش تعريف شده باشند اما اگر يك روش معين را الگوي نوشتن نكنيم هميشه گوشهاي كنجكاو بيشتري براي شنيدن اثر جديد وجود خواهد داشت. اين روش به هيجانانگيزتر شدن كار كمك زيادي خواهد كرد هميشه همه منتظر هستند تا ببيندد اين شاعر اينبار به كجا سرك كشيده و با ذوق بيشتري منتظر شنيدن حرفهاي تازه او خواهند بود. من شخصا دوست دارم هميشه متفاوت با قبل باشم و هميشه حرف تازهاي براي گفتن داشته باشم »
سمانه رضايي در رابطه با وظيفه مطبوعات در زمينه ارتقاء سطح ترانه گفت : « قدم نخستين در ارتقاء بخشيدن سطح ترانه، شناخته شدن آن است. مطبوعات به عنوان يك رسانه جمعي پر مخاطب توانايي بيان يك تعريف كامل و جامع و ارائه يك تصوير روشن و كاملا صحيح از ترانه را دارد. در اكثر مواقع، زبان ساده و روان ترانه شنونده را دچار شبهه ميكند. استفاده از كلمات محاوره در مواردي ضربالمثلها و تكيهكلامهاي روزانه دليل بر ضعف علمي سراينده نيست . خصوصيت بارز ترانه برقراري ارتباط با مخاطب به طريقي ساده و صميمي است . ترانه بر خلاف شعر براي قشر خاصي سروده نميشود بايد عام پسند باشد تا اثري موفق و ماندگار باشد . البته ساده بودن دليل بر تخصصي نبودن نيست . سادهگويي خود هنري است كه جزء با تمرين و تجربه به دست نخواهد آمد. اين شناخت صحيح از ترانه حاصل نخواهد شد مگر با تمركز بيشتر مطبوعات به روي قابليتها و تواناييهاي اين هنر چرا كه تا زماني كه ترانه به درستي تعريف و شناخته نشود جايي براي پيشرفت نخواهد داشت همچنين مطبوعات قدرت حمايت و پشتيباني از جامعه ترانهسرايان را دارد با وجود چنين پشتوانه دلسوزي، دلگرمي بيشتري ، جهت هر چه بالاتر بردن سطح علمي ترانه در ميان ترانهسرايان و در نتيجه علمي شدن اين هنر وجود خواهد داشت.
او ضمن بيان اين نكته كه : « عدم سرمايهگذاري كافي در هر بخشي، مانع بزرگ پيشرفت آن خواهد بود » اظهار داشت : « مردم ما طبعي لطيف و شيرين دارند. افرادي هستند كه ذوق نوشتن و سرودن ترانه و شعر را دارند اما از روشهاي صحيح و علمي آن اطلاع كافي ندارند تنها روش يادگيري تحصيلات دانشگاهي نيست. منابع مختلف از جمله كتابهاي تاليف شده در زمينه فنون درست نوشتن و درست سرودن در زبان و ادب فارسي كمك بزرگي به علاقمندان ميكند ( متاسفانه همه از وضعيت نابسامان كتاب مطلع هستند ! ) . در كشور ما آنقدر كه به زبانهاي خارجي اهميت و بها داده شده به زبان و ادب فارسي و آموزش آن اهميت داده نميشود. تعداد كلاسهاي آموزشي زبانهاي خارجي فراتر از حد تصور است اما تعداد كلاسهاي آموزش شعر و ترانه در ايران بسيار كم و انگشتشمار است. علاقمندان دسترسي كافي به اين منابع و كلاسهاي محدود را ندارند » .
اين ترانهسرا به زودي قطعهاي از سرودههايش را در آلبوم « منم ميشم مثل خودت » با صداي مهران احراري خواهيم شنيد در پايان به تمام علاقمندان عرصه ترانه توصيه كرد كه : « هيچوقت احساسات خود را ناديده نگيريد. زماني كه حس كرديد توانايي خوب نوشتن را داريد به فكر پرورش دادن احساسات هود باشيد. البته تنها نوشتن ملاك موفقيت نيست. استعداد در هر زمينهاي كه وجود دارد بايد بالفعل شود. سرپوش گذاشتن به روي اين خاصهها بزرگترين اشتباه است. هميشه براي دانستههاي خود ارزش و احترام قائل شويد » .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] شرمنده من پریدم وسط بحث خانوم ها ولی یه چیزی واستون آپلود کردم که بیربط به بحثتون نیست.مصاحبه ی بخش فارسی بی بی سی با Dj maryam (محشر) در قالب فایل WMA . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مدت: 30 دقیقه
حجم: مفت! فقط یک مگ و 900 کیلو! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
11-04-2007, 22:04
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] شرمنده من پریدم وسط بحث خانوم ها ولی یه چیزی واستون آپلود کردم که بیربط به بحثتون نیست.مصاحبه ی بخش فارسی بی بی سی با Dj maryam (محشر) در قالب فایل WMA . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مدت: 30 دقیقه
حجم: مفت! فقط یک مگ و 900 کیلو! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خیلی ممنون.. منم دنبال مطلب در مورده دی جی مریم بودم.. مرسی
مينو جوان از خوانندگان محبوب و قديمى است كه شمارى از زيباترين ترانههاى محلى ايران با صداى او جاودانى شدهاند. او كه ساليان سال است كه در آمريكا زندگى مىكند و تا به حال چند آلبوم منتشر كرده، در گپى با «عصر شنبه» از كم و كيف فعاليتهاى خود و نيز انگيزه پرداختن به سبكهاى مختلف سخن گفته است.
انتشار اولين مجموعه با صداى مينو جوان محبوب برمىگردد به حدود ۳۰ سال پيش، يعنى سال ۱۳۵۶. اين آلبوم كه با يارى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان شكل گرفت، مجموعهاى است از آهنگهاى محلى ايران. تنظيم قطعات اين مجموعه را اردشير روحانى، اسماعيل تهرانى و كامبيز روشنروان بر عهده داشتند كه در آن زمان با اركستر سنفونيك تهران همكارى مىكردند.
دومين آلبوم مينو جوان به نام «طنين عشق» در سال ۱۹۹۸ به انتشار رسيد كه اكثر آهنگهاى آن را همسرش، ايرج گلسرخى، ساخته و اشعار قطعات نيز از شاعران كلاسيك و معاصر ايران است. سومين آلبوم اين خواننده كه در سال ۲۰۰۴ منتشر شد از لحاظ سبك با اين دو آلبوم كاملا متفاوت است و دربرگيرنده ترانههاى قديمى و معروف Jazz با كلام فارسى.
چهارمين و آخرين آلبوم مينو جوان همين امسال تحت عنوان «از عشق و از عرفان» روانه بازار شده و متشكل از ۷ تصنيف قديمى ايرانيست كه به گوش كمتر كسى ناآشناست.
سيما بينا خواننده محبوب و موفق موسيقی محلی ايرانی به تازگی از تور مسافرتی کنسرت های خود در آمريکا و کانادا بازگشته است. اين خود بهانه و فرصت خوبی بود برای گفتگوی تازه ای با ايشان.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سيما بينا با گشت و گذار خود در موسيقی بومی ايران جايگاه ويژه ای در بين ايرانيان بدست آورده است. صدا، شعر و موسيقی او ما را از خراسان به چهار محال بختياری، از مازندران به شيراز و از کردستان به بلوچستان می برد. زبان موسيقی او زبان موسيقی مردم است. موسيقی او بر دل می نشيند؛ چون از زبان، جان و دل مردم بر آمده و جمع آوری شده. سيما بينا با پژوهش و تحقيق طولانی و پشتکار خود در موسيقی بومی و محلی ايران نه تنها به عنوان خواننده بلکه به عنوان يک پژوهشگر موسيقی محلی ايرانی به تاريخ هنری و فرهنگی مردم ايران پيوست.
"گل های صحرايی، عنوان موسيقی من است، آهنگ ها و ترانه هايی که رنگ و بوی کوه ها و دشت های سرزمين ما را دارد، آن ها را شخصا از ميان مردم با ذوق روستاها چيده ام. به اين ترتيب به شهرها و روستاهای اطراف ايران و به خصوص خراسان که سرزمين اجدادی من است سفر می کنم نغمه ها و آهنگ های مناطق دور افتاده ای را که بسيار قديمی و همچنان بکر و دست نخورده در ميان مردم آن منطقه باقی مانده است، گردآوری و ضبط می کنم. همه اين نغمه ها و ترانه ها زيبا و دلنشين است ولی من آن هايی که با صدای خودم بيشتر همآهنگی دارد برمی گزينم."
سوال: تور اخير شما انعکاس مطبوعاتی خوبی داشته لطفا خودتان د ر مورد کنسرت ها و گروه توضيحاتی بدهيد!
سيمابينا: تور اَخير کنسرت های من مجموعه کنسرت های موفقی بودند که آن ها را ما در شهرهای زيادی از آمريکا و کانادا برگزار کرديم. يکی از افراد هنرمند گروه ما آقای حسين بهروزینيا نوازنده نامی و زبردست بَربَط اين تور را ترتيب داده بودند؛ و در واقع ضمن همکاری صميمانه با گروه، مسئوليت برگزاری کنسرت هايمان را نيزبه عهده داشتند. گروه ما دو نوازنده از سازهای محلی ايران – يکی آقای جمال محمدی از مازندران (قائم شهر) که نوازنده کمانچه و له لهوا و قرنی سازهای محلی اين خطه هستند و آقای علی رضا شيروانی که نوازنده دوتار قديمی از خراسان (شيروان) هم که هميشه با من همراه و جز گروه محلی (گل های صحرائی) هستند. جالب اين که اين بار ما از هنرمند شايسته سازهای کوبهای که در لسآنجلس زندگی میکنند دعوت به همکاری کرديم. آقای هومان پورمهدی، در سازهای متنوع کوبهای؛ مسلط هستند. ساز اصلی ايشان تُنبک و نی است که در گروه ليان با هنرمندان مختلف دنيا همکاری میکنند. در گروه ما نوازندگی دَف، دايره و نقاره را به عهده داشتند.نَقاره يک ساز کوبه ای مربوط به مازندران است. هومان پورمهدی برای همکاری با اين مجموعه برنامه ها با علاقه و کنجکاوی يک پژوهشگر به شيوه نواختن درست و اصيل نقاره تسلط پيدا کرد و به خوبی از عهده آن بر آمد.
سؤال: لِهلِهوا چه سازی است؟
سيما بينا: اين ساز يک نوع نِی مربوط به مازندران است که با شيوه خاصی نواخته میشود.
سوال: چه نوع موسيقی را و يا بهتر بگويم موسيقی کدام ناحيه ايران را در اين تور اجرا کرديد؟
سيما بينا: موسيقی من شامل سه منطقه از ايران بود؛ جنوب خراسان «تربت جام»، شمال خراسان «قوچان، شيروان» و موسيقی مازندران.
سؤال: موسيقی شمال و جنوب خراسان چه تفاوتی با هم دارند؟
سيما بينا: خيلی باهم متفاوت هستند. در شمال خراسان شهرهای قوچان و بجنورد و شيروان و اطرف آن، مرکز موسيقی و تجمع هنرمندان محلی آن است که همسايه و هم مرز با ترکمن ها هستند. موسيقی در اين مناطق خراسان ضمن گرايش هايی به موسيقی معترض ترکمن ها، احوالات عرفانی و همين طور منطقه ای خود را دارد. مجموعه ای از مقام های سنتی و آوازهای عرفانی، با داستان های عشقی حماسی و همچنين بسياری آهنگ های مخصوص رقص و ترانه های شاد اصطلاحا "پا دايره ای" و در عين حال با لحن ها و زبان های کردی، ترکی، فارسی که شرح آن مفصل است و جای آن در اين گفتگوی ما نيست.
در جنوب خراسان مثل تربتجام و شهرهای جنوبی تر آن مثل بيرجند و قائنات، موسيقی عرفانی است و از عارف بزرگشان عبدالرحمن جامی بارها ياد میکنند و اشعار او را در مقام هايشان می خوانند. خراسان سرزمين گسترده و بزرگی است و هر منطقه آن موسيقی متفاوتی دارد. مثلا ترانههای محلی بسياری که شاد هستند و خود من هم خيلی از آن ها را خوانده ام و در واقع مردم با آن ترانه ها مرا شناختند مثل از اين جا تا به بيرجند سه گداره... و واقعاً چه گدارههايی... و يا مثل عزيز، دلبر، ای دل بنالم، ليلا خانم، بانو و تمام تصنيف هايی که معروف شد، همه مربوط به بيرجند و اطراف بيرجند هست و ببينيد که چقدر متفاوت است. ولی من الآن که موسيقی مازندران را کار کرده و بيشتر شناختم، میبينم که در عين حال همه اين ها چقدر با هم وجه اشتراک دارند؛ حالت ها و ريتم ها و نغمههای بسيار مشابهی در آن ها میبينم. حتّی در موسيقیهای محلی مناطق ديگر دنيا ريشههای مشترکی را پيدا میکنم. که در واقع پيوند دل ها و احوالات طبيعی زندگی مردم است.
سوال: شما از سال ۱۹۹۳ در فستيوال های جهانی بسياری شرکت کرده ايد، استقبال و تاثير موسيقی محلی ايران را بر مردمان اروپا و يا مردمان غير ايرانی چگونه ديديد؟
سيما بينا: مردمان غير ايرانی هم معمولا از اين نوع کنسرت ها به خوبی استقبال می کنند چون اين موسيقی در عين حال که ساده و مردمی است برايشان ارزشمند و دلنشين است. می دانم که ارزش موسيقی من و استقبال از آن به همين دليل است، يعنی يک موسيقی اصيل و قديمی از سرزمينی می شنوند مثلا مثل ايران، و کنجکاوند که بدانند اين موسيقی چگونه است، چه تفاوت هايی دارد، سازهايشان چيست و مربوط به کدام ملت است، شايد می دانند که هيچ فرد خاصی اين موسيقی را نساخته و از يک فرهنگ اصيل و قديمی برآمده و شناخت آن برايشان ارزش دارد.
سوال: خانم سيما بينا من می خواستم الآن به بخش ديگر کارکتر شما به عنوان يک زن پژوهشگر بپردازم. شما ساليان درازی است که در رابطه با موسيقی های محلی ايران کار تحقيقی و پژوهشی می کنيد و زحمت زيادی هم تا حال در اين راه کشيده ايد می خواستم که در اين رابطه برای خوانندگان ما بيشتر توضيح دهيد و اين که کار شما موسيقی چه منطقه ای از ايران را بيشتر شامل شده و آيا برای اين تحقيقات خود برنامه ای داريد مثلا به شکل کتاب و يا غيره در دسترس عموم قرار بدهيد؟
سيما بينا: من از خراسان شروع کردم برای اينکه از خطه خراسان هستم و اين را می دانم که هر يک از ترانه ها و آوازهای محلی تاريخچه و سرنوشت و حکايتی ديرينه دارد اما امروزه احساس می کنم، تلاش ها و سفرهای من در جستجوی اين مقام ها و نغمه ها و خاطرات زيبای آن نيز به ارزش و اعتبار اين موسيقی افزوده است از اين جهت آوازها و موسيقی من برای خودم معنا و عمق بيشتری پيدا می کند.
از کليه گردآوری هايم و بعضی خاطره ها و رويدادهای جالب آن يادداشت هايی پراکنده دارم که اميدوارم روزی بتوانم اين ها را نظم و ترتيبی بدهم و به شکل کتابی تهيه کنم.
سوال: از چه سالی اين کار را آغاز کرديد؟
سيمابينا: در واقع از همان نوجوانی شروع کردم و تا امروز هنوز هم همچنان با علاقه به آن ادامه داده ام.
سوال: در مورد بخش ديگر فعاليت هنريتان، يعنی نقاشی هم لطفا کمی توضيح بدهيد؟
سيما بينا: نقاشی رشته تحصيلی و دانشگاهی من است. زمانی که من به دانشگاه رفتم در دانشکده هنرهای زيبا رشته ای به نام موسيقی سنتی نبود و من يادم هست که از برنامه کودک يک بورس موسيقی به من دادند که مرا به ايتاليا بفرستند ولی من از همان کودکی هيچ علاقه ای به موسيقی اپرا و اروپايی نداشتم و از اين بورس استفاده نکردم و در دانشگاه ايران هم رشته موسيقی سنتی نبود. من طراحی و نقاشی را برای ادامه تحصيل ترجيح دادم که واقعا به اين رشته هنری هم خيلی علاقمند بودم به حق که نقاشی خيلی در زندگی به من کمک کرد چون تمام خلوت خودم را با نقاشی پر می کنم. من در دورانی دانشکده هنرهای زيبا را گذراندم که جدی ترين دوران آن به رياست مهندس هوشنگ سيحون بود. نقاشی را در دبيرستان های تهران و برای بچه ها تدريس می کردم و کسانی که مستعد بودند برايشان کلاس خصوصی می گذاشتم. همان طور که قبلا گفتم بعد از انقلاب به دليل فعاليت هنری ام از آموزش و پرورش اخراج شدم .
سوال: آيا دانش نقاشی شما در موسيقی هم به شما کمک کرده؟
سيما بينا: به نظر خودم که خيلی کمک کرده برای اينکه تمام کمپوزيسيون مجموعه کنسرت ها يا سی دی هايم را درست مثل رنگ هايی که در بوم نقاشی می گذارم انتخاب می کنم و هماهنگی آن را در مجموعه موسيقی خودم در نظر می گيرم.
سوال: بهترين خاطره ای که داريد چيست؟
سيما بينا: بيشترين چيزی که در خاطرم به جای می ماند عکس العمل و برخورد زيبای مردم است. يک بار با مينی بوسی همراه دوستانم از دهی به دهی ديگر در شمال ايران می رفتيم و يک روستايی زحمتکش که به نظر می رسيد برزگری باشد از من ترانه ای را با تواضع و ملاحظه زياد درخواست کرد. من هم هميشه حتی اگر خسته باشم درخواست چنين انسان هايی را با علاقه انجام می دهم به هر حال آهنگ درخواستی ايشان را خواندم و با وجود اين که همه در اتوبوس شاد و مشغول خواندن و خنده و گفتگو بودند ديدم که آن مرد گريه می کند. دوستم از او پرسيد چرا گريه می کنی سيماجان که آهنگ مورد علاقه ات را خواند؟ گفت: "آخه باورتان نمی شود من هميشه اين راه را پياده طی می کردم و اين آهنگ سيماخانم را زمزمه می کردم و خيلی اين آهنگ را دوست دارم يک روز با خودم گفتم ممکنه من روزی سيماخانم را ببينم؟ و خود ايشان برای من همين آهنگ را در اين راه بخواند؟ و الآن همين کار انجام شده يعنی توی همين راه، با خانم سيما بينا، و آهنگی که دوست داشتم با صدای خود خانم سيما بينا می شنوم، آيا اين اتفاق واقعيت دارد يا خواب می بينم؟"
سوال: چه آهنگی بود؟
سيما بينا: درست يادم نيست، فکر می کنم "شاه صنم" بود.
سوال: از آهنگ هايی که تا به حال اجراکرديد و خوانديد کدام يک را از همه بيشتر دوست داريد و از کدام يک خاطره بيشتری داريد؟
سيما بينا: عزيز، مجنون، برق شمشير، الله مزاره، نوايی، دل شيدا، شاه صنم و... در واقع همه را دوست دارم و نمی دانم کدام يک را بيشتر دوست دارم. از همه خاطره دارم و در مورد هر کدام می توانم داستان ها و خاطراتش را بنويسم و اين که چه اثری روی من داشته است.
سوال: به عنوان آخرين سوال در مورد لباس هايتان توضيح بدهيد. چه کسی اين ها را طراحی می کند؟
سيما بينا: اتفاقا هميشه لباس های من مورد سوال بوده و همه کنجکاوند که در مورد آن بدانند. طرح اوليه آن را خودم می دهم. اولين باری که دعوت به کنسرت خارج از کشور شدم فکر کردم چه لباسی بپوشم که همان طوری که موسيقی من هويت و کارکتر اقوام ايرانی را دارد، لباسم هم گويای همان فرهنگ و با موسيقی ام هماهنگ باشد. به همين دليل فکر کردم که لباسم را بر اساس لباس های محلی ايران طراحی و انتخاب کنم. بنا بر اين بايد بگويم که لباس های من همه الهام گرفته از لباس های محلی ايرانی است که با سليقه و کمک خانم مريم مهدوی در کارگاه ايشان آماده می شود. و همچنين خواهرم مينا بينا که رشته طراحی را خوانده است لباس هايم را طراحی می کند. و هر بار من از اين دو بانوی هنرمند برای طراحی و تهيه لباس هايم کمک می گيرم. ولی سربندی که به سر دارم را خودم طراحی کردم، می دانيد که همه قوم های ما در لباس های محلی شان نوعی سربند هم دارند و من هم دوست داشتم که با سربند يا کلاهی زيبا که نشانی از سربندها و پولک های محلی ايران را دارد هويت لباسم را کامل تر کنم. اکنون به نوعی اين مدل لباس، اونيفورمی برای کنسرت هايم شده است.
- از اين که به من فرصت اين گفتگو را داديد بسيار سپاسگزارم .
منبع : سايت سيما بينا
يك آهنگساز و نوازنده سنتور گفت : نقطه نظرات و اعتراضات اهل موسيقي در خصوص عدم پخش موسيقي به همراه نوازندگان در حال نواختن ادوات موسيقي آنان نتيجه نميدهد ؛ هيچ مسوولي هم رسيدگي نمي كند و جوانان اين مرز وبوم همچنان از ديدن نوازندگان موسيقي به همراه نواختن سازشان محرومند.
بهناز ذاكري" ضمن بيان اين مطلب افزود : عملكرد مسوولان در خصوص جلوگيري از پخش رسمي موسيقي ايراني با تصوير نوازندگان در حال نواختن سازشان ، باعث رواج موسيقي بي هويت غربي و سازهاي غير ايراني در كشور شده است.
وي گفت : قشر جوان كشور ، سازهاي گيتار و ارگ و برخي سازهاي ديگر را بهتر از سازهاي بومي كشورشان مي شناسد ؛ توليدات موسيقي سنتي و رسمي كشور اندك شده و ارتباط مردم با موسيقي دانان و نوازندگان قطع است.
وي اظهار داشت : در اين ميان ، اجراهاي موسيقي نيز تقليل يافته و مجوزهاي اجرا نيز به سختي صادر ميشود.
ذاكري با اشاره به اين كه موسيقي ايران روز به روز به فراموشي سپرده مي شود ، گفت : نوعي خواننده سالاري مصنوعي در تلويزيون رواج يافته كه در آن خوانندگان به صورت پلي بك بر روي خوانده هاي از پيش تنظيم شده لب خواني مي كنند و اجراي به واقع آواز و موسيقي وجود ندارد
منبع : ايلنا
Asalbanoo
16-04-2007, 10:04
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فوزیه مجد، آهنگساز و موسیقی شناس برجسته ایرانی نزدیک به سه دهه است که حضور چندانی در صحنه موسیقی ایران نداشته است. وی در انگلستان و فرانسه به تحصیل موسیقی اشتغال داشته و در تهران هم چندی نزد فرامرز پایور و مجید کیانی به آموختن سنتور پرداخته است.
از جمله آخرین فعالیت های او در دهه 1350 می توان به سرپرستی گروهی در رادیو و تلویزیون ملی ایران برای گردآوری موسیقی محلی مناطق مختلف ایران اشاره کرد. وی در آهنگسازی نیز فعالیت های قابل توجهی داشته و شماری از ساخته های او در برنامه های جشن هنر شیراز به وسیله ارکستر مجلسی رادیو و تلویزیون ملی ایران به اجرا در آمده است.
سکوت نسبتاً طولانی فوزیه مجد تقریبا در سال های پایانی دهه 1370 شکسته شد؛ زمانی که نت تعدادی از از کارهای پیانوی او به وسیله انتشارات ماهور به چاپ رسید و به فاصله کوتاهی مقاله های او در فصلنامه موسیقی ماهور و سی. دی. هایی از آثاری که سال ها پیش به کوشش او از نواحی مختلف ایران گردآوری شده بود انتشار یافت.
به تازگی همان آثار پیانوی منتشر شده که غالبا در فضایی مدرن و گهگاه با الهام کلی از حال و هوای موسیقی ایرانی آفریده شده، شده توسط دلبر حکیم آوا (پیانیست تاجیک مقیم تهران) ضبط و توسط موسسه فرهنگی هنری ماه ریز به صورت سی دی منتشر شده است. حکیم آوا پیش از این یک رسیتال پیانو ویژه آثاری پیانوی فوزیه مجد در تالار رودکی تهران اجرا کرده بود.
این سی دیِ پنجاه و هفت دقیقه ای که روشن نیست چرا همه عنوان های روی جلد آن به زبان انگلیسی نوشته شده ! دربرگیرنده چهار اثر به نام های «نمایش»، «برای ستاره ها»، «سوییت ایرانی» و «آوازهای پرما» است.
دفترچه ای به دو زبان پارسی و انگلیسی همراه سی دی است که حاوی اطلاعات مفصلی درباره قطعات اجرا شده و همچنین فعالیت های هنری فوزیه مجد و دلبر حکیم آوا است.
فوزیه مجد متولد 1317 در تهران است که از کودکی نواختن پیانو را آغاز کرد. تحصیلات ابتدایی موسیقی او در انگلستان صورت گرفت و دوره عالی موسیقی را در فرانسه گذراند. از سال 1331 آهنگسازی و نوازندگی را بصورت حرفه ای و از سال 1351 سفرهای پژوهشی خود به استانهای خراسان و سیستان و بلوچستان را آغاز کرد.
Asalbanoo
16-04-2007, 10:06
..........
Asalbanoo
16-04-2007, 10:08
توصیف شده توسط واشنگتن پست به عنوان ؛عالی-بی عیب و نقص .از سالهای کودکی شروع به فراگیری گیتار نمود و پس از پایان هنرستان موسیقی در سال ۱۳۵۶ به آمریکا عزیمت نمود او لیسانس خود را در رشته موسیقی از كنسرواتوار موسیقی بوستون و فوق لیسانس را در نوازندگی گیتار لز كنسرواتوار موسیقی نیوانگلند اخذ نموده است. ایشان اولین خانم نوازنده گیتار میباشند كه موفق به دریافت دكترا در رشته موسیقی و گیتار شدهاند.
لی لی افشار جوایز بین المللی بسیاری را در طول زندگی هنری خود کسب کرده است كه می توان به جایزه عالی مسابقات بنیاد گیتار كلاسیك آمریكا، جایزه ممتاز جشنواره مسابقات گیتار موسیقی اسپن، جوایز اول مسابقات گیتار انجمن ملی استادان موسیقی و انجمن استادان سازهای زهی آمریكا جایزه كمیته انجمن هنرمندان تكنواز موسیقی و جایزه كمیته انجمن هنرمندان تكنواز موسیقی و برنده جایزه بهترین گیتاریست کلاسیک زن در سال ۲۰۰۰ توسطOrville h. Gibson اشاره كرد .
او بعنوان نوازنده مستر كلاسهای آندرس سگوویا (بنیانگذار گیتار کلاسیک نوین) که دردانشگاه کالیفرنیای جنوبی برگزیده شد و در همان زمان بود که سگوویا در یک مصاحبه تلویزیونی در NBC در مورد او گفت :
او بی شک یکی از مشاهیر گیتار کلاسیک در جهان خواهد شد
دکتر لیلی افشار کرسی پرفسوری خود را در دانشگاه ممفیس در سال ۲۰۰۰ بدست آورد و بیش از ۱۴ كه سال است برنامه لیسانس و فوق لیسانس نوازندگی گیتار را در دانشگاه ممفیس اداره می كند .
وی اجراهای متعددی در سالنهای مشهور اروپا، آسیا، شمال و جنوب آمریكا، آفریقا و استرالیا داشته است كه چندی پیش شاهد (۱۳ - ۱۴ مرداد ) اجرای این نوازنده برجسته در فرهنگسرای نیاوران بودیم و چند سالی هست كه وی علاوه بر اجرای كنسرت -مستر كلاسهایی را برای علاقمندان به گیتار كلاسیك در ایران برگذار مینمایند كه باید بجرات گفت پیشرفت و ارتقای گیتار كلاسیك در كشورمان در این چند سال اخیر مرهون زحمات و فعالیتهای آموزشی ایشان بوده است
آشورىها يا آسوریها از اقوام بسيار قديم هستند كه در جنوب بينالنهرين (سرزمين كنونی عراق) ساكن بودند و از ديرباز به آيين مسيح گرويدند. آنان امروزه در كشوهاى مختلف بطور پراكنده زندگى مىكنند. موسيقى آشورى به دليل مجاورت اين خلق با اقوام ديگر مثل كرد، ترك، عرب و فارس و حتى لر، از نواهاى ياد شده بهره گرفته و بر آنها تأثير گذاشته است. اين مجموعه كار را خسرو سلطانى موسيقىشناس و هنرمند ساكن اتريش تنظيم كرده و با همكارى مجيد درخشانى و اردشير كامكار، كريم قربانى و حميدرضا اجاقى نواخته است.
دویچهوله: خانم توماس، سیدی جدیدی به بازار آمده با ترانهها و اشعار آشوری كه با صداى شما عرضه شده و خودتان آن را تهيه كردهايد. ملودى اين ترانهها و کلا موسیقی آشوری، چه موسیقیایست؟
هلن توماس: این سی.دی مجموعهایست از ملودیهای قدیمی که من این طرف و آن طرف شنیده بودم یا مثلا در خانه از قدیم و ندیم داشتیم. آهنگهاییست که تقریبا از بین میرفتند. من اینها را برداشتم برای زیر کلام اشعار گذاشتم. از اشعار آقای الخاص شروع کردم که چندتایی از آنها را میخوانم و ایشان خودشان دکلمه میکنند.
دویچهوله: آقای الخاص بعنوان نقاش معروف هستند. ایشان شعر هم مینویسند؟
هلن توماس: بله! به زبان مادری خیلی خوب مینویسند و البته به زبان فارسی هم اشعاری دارند.
دویچهوله: همه اشعار این مجموعه از آقاى الخاص هستند؟
هلن توماس: بله. میدانید، من در واقع خواستم یک کار فرهنگی بکنم که یک کار هنری خیلی خوبی هم شد. چون من این شانس را داشتم که آقای الخاص اشعارشان را برایم میخواندند یا شوهر خواهرم آقای سلطانى که ایشان هم به زبان آشوری شاعر خوبی هستند، و بعد دیدیم که چقدر حیف است که بقیه این امکان را نداشته باشند که این اشعار را بشنوند. به دلیل اینکه ما آشوریها از خودمان یک مملکت مستقل نداریم و جاهای مختلف دنیا پراکنده هستیم، هيچ وقت امکان داشتن مدرسهای کامل برایمان وجود نداشته و گاهی مدارسی داشتیم که در آن زبان آشورى بعنوان زبان دوم تعلیم داده میشد. یعنی ما مثل فارسیزبانان این امکان را نداریم که برویم کتابخانه و کتاب حافظ یا شاملو بخریم بیاوریم و در خانه بخوانیم یا حتا رمانی را به اين زبان در اختيار داشته باشيم. این بود که من فکر کردم، خوب، میشود از طریق موسیقی این اشعار را به گوش مردم برسانیم. اینکار را با یکی دو شعر شروع کردم و بعد با آقای الخاص درمیان گذاشتم.
دویچهوله: این اولین بار است که سی.دی با موسیقی و اشعار آشوری منتشر مىشود؟
هلن توماس: بله. تا آنجایی که من میشناسم، چون آشوریها همهجا پراکندهاند و حتا در آرژانتین هم آشوری هست، ولی این عده آشوریهایی که من میشناسم که آشوریهای ایران یا عراق و یا سوریه و ترکیه هستند، در اینها سی.دی دکلمه داریم، ولی با این شکل، با موسیقی من نمیشناسم.
دویچهوله: چرا شما اسم این سی.دی را «اورمیه» انتخاب کردید؟
هلن توماس: اسم این سی.دی «اورمی» که همان شهر اورمیه هست، بخاطر آن شعر «اورمی» که آقای الخاص دارند. این یک منظومه خیلی بلندیست و من فقط چهار پنج تکهاش را میخوانم و آقای الخاص، مثل شهریار که کوه حیدربابا را مخاطب قرار میدهد و آن درد غربت و نوستالژی در آن شعر میگوید و با همروستاییهایش مخلوط میشود، آقای الخاص دشت اورمیه را مخاطب قرارمیدهند و تصور میکنند که با پدرشان، که ایشان هم یک نویسندهی آسوری بودند، با هم بعنوان یک نویسنده و یک نقاش در این دشت اورمیه پرواز میکنند و بهر روستای آسوری که میرسند، یک چیزی از آن روستا بصورت شعر میگویند.
دویچهوله: مضامین اصلی ترانههایی که شما میخوانید چه چیزهاییست؟
هلن توماس: مختلفاند. من بین اشعار آقای الخاص پنج شعر را برای خواندن انتخاب کردم و هرکدام را هم به یک دلیل. یکی همین «اورمی»ست و دیگری یک غزل عاشقانه هست و یکی دیگر هم راجع به کوچ است و یک تراژدیست در واقع یک تراژدی کوچ آشوریها. و یکی دیگر از این تصنیفها تم فمینیستی خوبی دارد و یکی دیگر هم که در واقع بهار است و تعریف از بهار و سال نو آسوری.
دویچهوله: خانم توماس، چه کسانی در ارتباط با این سی.دی با شما همکاری کردهاند؟
هلن توماس: موزیسینهایی که همکاری دارند، آقای خسرو سلطانی که ایشان در اتریش زندگی میکنند و موزیسین بسیار خوبی هستند و تسلط زیادی به سازهای بادی کهن دارند، و آقای مجید درخشانی که سهتار نواختهاند، آقای اردشیر کامکار کمانچه زدهاند و آقای اجاقی سازهای ضربی را که در واقع بیشتر همان دهل بود، نواختهاند.
دویچهوله: این سی.دی در ایران ضبط شده یا خارج از ایران؟
هلن توماس: این سی.دی در ایران ضبط شد، ولی دوباره در آلمان ادیت شد.
دویچهوله: اینطور که من شنیدم، منافع این سی.دی برای آشوریهاییست که در مناطق جنگزده هستند و برای آنها ارسال میشود. آیا همینطور هست؟
هلن توماس: بله! یک سازمانی هست به اسم Assyrian Aid Society که اینها فروش را بعهده گرفتند و منافعاش را به این سازمان بدهند.
دویچهوله: شما گفتید که یکی از این ترانهها مضمون فمینیستی دارد. به چه معنا؟
هلن توماس: برای من این حالت را دارد. به این شکل که وقتی آقای الخاص به روستاها میرفتند، چون ریشه و اصل آسوریها به اورمیه و یا به سلماس برمیگردد، ایشان به این مناطق میروند و نقاشی میکنند. یعنی به مردم توجه میکنند و آنها را در حالتهای مختلف نقاشی میکنند، بچهها را نقاشی میکنند، مناظر آن روستا را نقاشی میکنند و در حالی که اینها را زیرنظر داشتند، متوجه میشوند که زنها بار سنگینتری بدوششان هست و این را در شعرشان منعكس مىكنند و میگویند که همهی آن کارهایی که زن «باید» بکند، از درست کردن آذوقه برای زمستان گرفته تا تروخشک کردن بچهها، بالارفتن از نردبان با بچهای به پشت و پذیرایی از میهمانان و مردان، آقای الخاص با یک طنز خاصی میگویند که مرد خانه دراز کشیده و بازویش روی مخطه هست و دارد با دوستاش تختهنرد بازی می کند. بعد، شعرش به اینصورت شروع میشود که قبل از ازدواج این زن برای مرد یک فرشته بود و مجسمهای برای تقدیس بود. چی شد که بعد از ازدواج برای مرد تبدیل به یک خدمتکار شد.
دویچهوله: نام این ترانه چیست؟
هلن توماس: «زنان روستا».
دویچهوله: خانم توماس، به چه دليل شما این سی.دی را در ایران ضبط کردید؟
هلن توماس: ببینید، من در واقع دوسالی بود که روی این سی.دی کار میکردم و دوبار هم به ایران رفتم و دنبال سازهای اصیلی میگشتم، بخصوص سازهای بادی کهن، چون موسیقی آسوری بر سورنا و دهل پایهگذاری شده و در آن بالابان هم بکار رفته است که بعدها این سازها بنوعی عوض شدهاند. تا اینکه بالاخره و خوشبختانه به آقای سلطانی رسیدم که البته آقای سلطانی در اتریش زندگی میکنند و از طریق آقای الخاص من با ایشان آشنا شدم. خوب، من برای کارهای دیگر، چون آنموقع آقای الخاص یا آقای اردشیر کامکار ایران بودند و اینجا ما سازهای دهلی نداریم، به همین دلیل من و آقای درخشانی و آقای الخاص به آلمان رفتیم و آقای سلطانی هم از اتریش به آنجا آمدند تا آنجا جمع بشویم و بتوانیم کار کنیم.
دویچهوله: شما چه برنامههایی را در آینده در نظر دارید؟
هلن توماس: در حقیقت من در نظر دارم كه یکمقدار روی آهنگهای بچهها بکنم که خیلی خیلی کم کار شده و تقریبا نادر است و از اشعار مختلفی که وجود داشته که باز اشعار آقای الخاص سهم بزرگی را در آنها دارد، چون ایشان برای بچهها زیاد شعر گفتهاند که در آنها هم از همین ملودیهایی که وجود دارد استفاده کردند.
دویچهوله: خانم توماس، با سپاس از اینکه وقت در اختیار ما قرار دادید
منبع : صداي آلمان
در میان خوانندگان کم نیستند کسانی که ترانههایشان جزیی از خاطرهی جمعی چند نسل شده. ترانههایی که زمزمه میکنیم و یادهای تلخ و شیرین را در ما زنده نگه میدارند. محدودیتهای پس از انقلاب بهويژه شامل زنان خواننده میشد که صدایشان رسما و علنا اجازهی پخش نداشت. بهرغم این، چندتن از آنان همچنان به فعالیت هنری ادامه میدهند و هرگاه فرصتی فراهم شود به اجرای کنسرت نیز میپردازند. از اینان یکی خانم «ناهید داییجواد» است که اغلب به نام کوچک میشناسیمش، نامی که نخستین و مشهورترین ترانهی او «غروب کوهستان» را به ذهن تداعی میکند.
ناهید گرچه در خانوادهای اهل موسیقی پرورش یافته و خواندن را از کودکی شروع کرده، آغاز فعالیت حرفهایش بیشتر حاصل تصادف بوده تا برنامهریزی:
«من دانشجوی سال اول دانشکده ادبیات بودم و با هوشمند عقیلی و جهانبخش پازوکی همکلاس بودیم. رییس دانشکده آن موقع آقای عباس فاروقی بود که گروهی را برای اجرای موسیقی ایرانی تشکیل داد و ما را ترغیب کرد دورهم جمع بشویم. یادم هست که من و هوشمند عقیلی اولین بار کنسرتی در دانشکده گذاشتیم و آهنگ «بردی از یادم» دلکش را با هم خواندیم؛ من دلکش بودم و او ویگن و این آهنگ را باهم اجرا کردیم. آن شب یک آقایی توی جمع تماشاگران بود که از رادیو ایران آمده بود. اسمش مهندس تاریوردی و مربوط به رادیوی شهرستانها بود. او صدای ما را شنید و به رادیو اصفهان پیشنهاد کرد که من را برای همکاری با رادیو دعوت کند. رییس رادیو آن موقع، آقای مرندی، با پدر من خیلی رفیق بود. او با پدر صحبت کرد، و پدر خیلی دلشان میخواست من بروم رادیو، منتها خانوادهی مادرم مخالف بودند. یکمقدار مذهبی بودند و اجازه نمیدادند. اعتقاد داشتند دختر که بزرگ میشود، باید حتما شوهر کند، و اگر آدم برود توی کار موسیقی و ساز و آواز، دیگر مطرب است و شوهر سراغش نمیآید و خلاصه آبروی خانواده در خطر است.»
با اینهمه ناهید از حمایت پدر و داییاش برخورد بود:
«بابا به موسیقی علاقمند و با بزرگان موسیقی در تماس بودند. همهی اطرافیان هم اصرار داشتند که ناهید حتما باید بخواند، چون با صدای کودکی من آشنا بودند. دوستان پدر میگفتند ناهید موفق میشود، منتها پدرم واقعا جرات نداشتند که حرفی بزنند. پدر اهل موسیقی بودند، مثلا تاج مرتب توی خانهی ما رفت وآمد داشت، آقای جلیل شهناز با پدر من خیلی قاطی بود، مثلا عروسی پدرم آنجا بود و ۷ـ۶ شب پیش بابا ماند. اینطوری بودند. منوچهر سلطانی هم که ویلون میزد، همیشه توی خانوادهی ما رفت وآمد داشت. خلاصه دایی من هم علاقمند بود که من آواز بخوانم و از من طرفداری میکرد. بعد خانوادهی ما برای مطرح کردن این موضوع که ناهید برود رادیو یا نرود، جلسهای تشکیل دادند، و مردان خانواده باهم جمع شدند. همه یکپارچه مخالف بودند که مگر میشود دختر برود رادیو، آواز بخواند! شما میدانید چه کسانی توی رادیو میخوانند؟ مگر میشود، نوهی حسین داییجواد، حسن داییجواد برود توی رادیو بخواند؟ دایی من پا شد و صحبت کرد. هیچوقت یادم نمیرود. من مثل دخترهایی که برایشان خواستگار آمده پشت در گوش میدادم. جرات نمیکردم که بروم تو. میدیدم که دایی بلند شده، و میگوید شما حق ندارید جلوی این موقعیت ناهید را بگیرید. اگر کسی بخواهد زندگی خوبی داشته باشد به خودش مربوط است، راهش را خودش باید انتخاب بکند. شما حق ندارید توی کار ناهید دخالت کنید. ناهید یک کسی است که بالاخره یک خاصیتی توی صدایش هست. اجازه بدهید به صورت امتحانی برود و اینکار را بکند، بعد میشود گفت نه. دیگر بدتر از این که نیست. خلاصه هیچکس هیچی نگفت و همه مجاب شدند. من یادم هست که خیلی مفصل صحبت کرد. فردا بابا با خوشحالی آمدند و گفتند، ناهید برو آهنگات را ضبط کن. و من خیلی خوشحال شده بودم. برای اینکه خیلی دلم میخواست بخوانم. میدانید که آدم جوان است و بچه، من ۱۹ـ۱۸ ساله بودم.»
و به این ترتیب ناهید نخستین ترانهی خود را در استودیو ضبط میکند، ترانهای که امروز هم آن را همانطور میخواند که نزدیک به ۴۵سال پیش خوانده است.
«غم و غصه توی قلبم لونه کرده
ای خدا دلم پر درده، نمیسازه با مو دنیا
دیگه بر نمیگردم به آشیونه
ای خدا کسی نمیدونه غم و تنهایی دل را»
و او با همین ترانه آشنای همه شد. خود ميگويد: «بله، آهنگ دشتی «غروب کوهستان»، آهنگ مال سیروس ساغری و شعر مال جهانبخش پازوکی، اجرای آهنگ سال ۱۳۴۱ بوده، نوروز ۴۱.»
ترانهی «غروب کوهستان» بارها اجرا شد و راه ناهید را به رادیو و برنامهی «گلها» باز کرد. به گفته ناهيد:
«هفتهی بعدش این آهنگ برای ارکستر «گلها» تنظیم شد. آقای جواد معروفی آهنگ را تنظیم کردند و من آن را برای برنامهی «گلها» اجرا کردم و شد «گلهای صحرایی شماره ۶۲». این آهنگ به صورتهای مختلف ضبط شد. با ارکستر رادیو اصفهان ضبط شده بود، با ارکستر کسروی تهران به رهبری آقای کسروی، و سنتور مخصوص آقای زندی که یکی از بزرگان سنتور این مملکت بود ضبط شد، با ارکستر گلها ضبط شد، با ارکستر شما ـ رادیو ضبط شد. با یک ویلون تنها هم ضبط شد. این آهنگ تقریبا ۷ـ۶جور ضبط شد. و یادم هست که این آهنگ را بعد از من خانم گوگوش، خانم الهه و خانم سیما بینا اجرا کردند. منظورشان این بود که به غریبهها نباید میدان داد. یادم میآید این حرف خانم مرضیه بود که میگفت شما خیلی زود به اغیار میدان میدهید. منظور این بود. خلاصه این آهنگ اجرا شد و خیلی موفق بود. و من از همان آهنگ اول دیگر شدم خوانندهی گلها.
من از افتخاراتم این است که آقای جواد معروفی آهنگهایشان را به من میدادند اجرا کنم. ایشان مخصوصا یک آهنگ فوقالعاده زیبا دارند، با شعر بهادر یگانه، که برای مرگ خالقی ساخته بودند و این آهنگ به من دادند اجرا کنم. یکی از افتخارات دیگر من این است که آقای حسینعلی ملاح که یکی از سازشناسان بزرگ بوده و کتاب سازشناسیاش خیلی معروف است یک آهنگ در دستگاه چهارگاه به خاطر من ساختند. ایشان داماد کلنل وزیری بود و پسرخواهرش. و دیگر این که من بین خانمها اولین آوازخوان برنامهی «گلها» هستم. یعنی در سه تا ازبرنامهی «گلها» مثنویها را من اجرا کردم. یکی با مرحوم ورزنده، رضا ورزنده، یکی با استاد جلیل شهناز و یکی هم با مرحوم احمد عبادی.»
ناهید سالهاست که در اصفهان به تدریس آواز مشغول است:
«من سال ۱۳۴۴ استخدام آموزش و پرورش، و سال ۷۴ دقیقا بعد از ۳۰ سال بازنشست شدم. بلافاصله بعد از بازنشستگی برای تعلیم آواز، دعوت به کار شدم. در هنرستان موسیقی دختران و آموزشگاههای مختلف، مثل فارابی، نغمهگشایش که مال آقای استاد کسرایی است، سپاهان، سینا که یک عده از هنرمندان ادارهاش میکنند، و در موسسهی زریاب که باز مدیریت هنرمندی دارد، مشغول کار هستم. هنوز هم ادامه دارد و حدود ۱۱ سال است که دارم با آنها همکاری میکنم.»
او به برخی از بانوان پیشکسوت آواز ایران ارادتی خاص دارد و امروز نیز با شوق و ستایش از آنها یاد میکند.
«من عاشق خانم دلکش بودم، چون این خانم هم آهنگساز بود و هم نوازندهی سه تار و هم صدایی آنچنانی داشت که دارای تحریر بود. تحریرهایش همیشه برای ما کلیدی و آموزنده بود. یعنی هر بار که آهنگهایش را اجرا میکنیم و میخوانیم، یک چیز تازه ازش یاد میگیریم. من همیشه آرزو داشتم خانم دلکش را ببینم. تا اینکه یک زمانی در هتل ونک تهران جشن رادیو بود و همه هنرمندان جمع بودند. من هم مهمان مرحوم کمالالدین مستجابالدعوه و خانم ایشان بودم. من آن زمان نسبت به بقیه هنرمندان خیلی جوان بودم. وقتی که من وارد شدم، خانم دلکش که یک لباس آبی آسمانی خیلی زیبایی پوشیده بودند، از ته سالن آمدند و من را ماچ کردند و گفتند، تو میدانی خیلی خوب میخوانی! هیچوقت این جمله ایشان از گوشم بیرون نمیرود. این اولین برخورد او با من بود. در حالیکه بسیاری از خوانندگان من را نمیپذیرفتند. نمیخواهم اسم ببرم. بعد سال ۷۷ بود که خانم دلکش آمدند اصفهان. میهمان یکی از دوستان من بودند و من را هم دعوت کردند. یادم هست که شب تا صبح سرم را کنار سرشان گذاشتم و خوابیدم. آرزویم برآورده شد.
من عاشق صدای پروین بودم. پروین صدای خاص خودش را داشت و هیچکس مثل پروین نخواند، هیچوقت. همانطور که خانم دلکش. البته ایشان آهنگهای فوقالعادهای داشت که آقای همایون خرم برایشان ساخته بود. فوقالعاده بود واقعا.»
ناهید امروز پس از بیش از چهار دهه تجربه افسوس میخورد که وضع موسیقی اصیل ایرانی با گذشته بسیار تفاوت کرده است: «آنموقع توی رادیو هر صدایی شخصیت و کاراکتر خودش را داشت، ولی الان همه صداها با هم اشتباه میشوند. آن زمان شما ایرج را از گلپا تشخیص میدادید، جمال وفایی را از شهیدی، شهیدی را از قوامی. هرکدام برای خودشان دنیایی بودند. خانمها هم همینطور. ولی الان صداها با هم اشتباه میشوند. همه از هم تقلید میکنند.»
ناهید داییجواد بیش از نود ترانه خوانده که اغلب آنها حاصل همکاری با جواد معروفیست. او سرودههایی از شاعران و ترانهسرایان بهنام از جمله جهانبخش پازوکی، رهی معیری، معینی کرمانشاهی، بهادر یگانه و سیمین بهبهانی را خوانده و با آهنگسازان و نوازندگانی چون حسن کسایی، تجویدی، جلیل شهناز و منوچهر سلطانی همکاری کرده است. ناهید که ۲۸ اردیبهشت ۱۳۲۱ در اصفهان زاده شده، در سال ۱۳۴۸به دلیل آنچه «فرمایشی شدن و دستوری شدن برنامهها» میخواند، به کار خود با رادیو خاتمه داده است
منبع : دويچه وله - صداي آلمان
sepantash
19-04-2007, 15:35
توصیف شده توسط واشنگتن پست به عنوان ؛عالی-بی عیب و نقص .از سالهای کودکی شروع به فراگیری گیتار نمود و پس از پایان هنرستان موسیقی در سال ۱۳۵۶ به آمریکا عزیمت نمود او لیسانس خود را در رشته موسیقی از كنسرواتوار موسیقی بوستون و فوق لیسانس را در نوازندگی گیتار لز كنسرواتوار موسیقی نیوانگلند اخذ نموده است. ایشان اولین خانم نوازنده گیتار میباشند كه موفق به دریافت دكترا در رشته موسیقی و گیتار شدهاند.
لی لی افشار جوایز بین المللی بسیاری را در طول زندگی هنری خود کسب کرده است كه می توان به جایزه عالی مسابقات بنیاد گیتار كلاسیك آمریكا، جایزه ممتاز جشنواره مسابقات گیتار موسیقی اسپن، جوایز اول مسابقات گیتار انجمن ملی استادان موسیقی و انجمن استادان سازهای زهی آمریكا جایزه كمیته انجمن هنرمندان تكنواز موسیقی و جایزه كمیته انجمن هنرمندان تكنواز موسیقی و برنده جایزه بهترین گیتاریست کلاسیک زن در سال ۲۰۰۰ توسطOrville h. Gibson اشاره كرد .
او بعنوان نوازنده مستر كلاسهای آندرس سگوویا (بنیانگذار گیتار کلاسیک نوین) که دردانشگاه کالیفرنیای جنوبی برگزیده شد و در همان زمان بود که سگوویا در یک مصاحبه تلویزیونی در NBC در مورد او گفت :
او بی شک یکی از مشاهیر گیتار کلاسیک در جهان خواهد شد
دکتر لیلی افشار کرسی پرفسوری خود را در دانشگاه ممفیس در سال ۲۰۰۰ بدست آورد و بیش از ۱۴ كه سال است برنامه لیسانس و فوق لیسانس نوازندگی گیتار را در دانشگاه ممفیس اداره می كند .
وی اجراهای متعددی در سالنهای مشهور اروپا، آسیا، شمال و جنوب آمریكا، آفریقا و استرالیا داشته است كه چندی پیش شاهد (۱۳ - ۱۴ مرداد ) اجرای این نوازنده برجسته در فرهنگسرای نیاوران بودیم و چند سالی هست كه وی علاوه بر اجرای كنسرت -مستر كلاسهایی را برای علاقمندان به گیتار كلاسیك در ایران برگذار مینمایند كه باید بجرات گفت پیشرفت و ارتقای گیتار كلاسیك در كشورمان در این چند سال اخیر مرهون زحمات و فعالیتهای آموزشی ایشان بوده است
ممنون از مطالب بسيار خوبي كه در اين تاپيك ارائه ميكنيد
من با اينكه از بانوان نيستم از اين بابت عذرخواهي ميكنم ولي از مطالب شما استفاده ميكنم . و كمال تشكر را دارم .
من در رشته گيتار كلاسيك فعاليت دارم و مطلبي در رابطه با خانم افشار از اساتيد بزرگ ايراني در گيتار كلاسيك ديدم كه ضمن تشكر براي علاقه مندان دو لينك از كارهاي ايشان كه در سايت بزرگ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] tube.com پيدا كردم را اينجا قرار ميدهم . شايد مورد توجه علاقه مندان قرار گيرد .
ضمنا لازم به توضيح است كه كه شما در سايت بزرگ يوتيوب ميتوانيد در قسمت سرچ يا جستجوي آن بسياري از كارهاي موسيقي در رشته هاي مورد علاقه خود را پيدا كنيد .
دو كليپ زير از خانم لي لي افشار
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
لازم به توضيح است علاقه مندان در صورت كليك بر روي لينكهاي فوق در صورتي كه قادر به مشاهده كليپ ها نبودند به اين علت ميتواند باشد كه برنامه فلش در كامپيوتر آنها نصب نيست و با يد براي ديدن اين سايت مجهز به برنامه فلش باشند .
با تشكر
Asalbanoo
19-04-2007, 15:36
ممنون از توجه و لطفت عزیز
سلام و درود به شما خانم مکرم وممنون از اینکه با وبلاگ فقط معین حاضر به مصاحبه شدید.اول این رو بگم که ترانه ی طلوع من بسیار مورد استقبال قرار گرفت مخصوصا از جانب طرفداران اقای معین.سوالاتی در مورد این ترانه ی زیبا وجود داره که از شما می پرسم:
۱.چطور شد که به فکر سرودن این ترانه(طلوع من)افتادید؟ایا این ترانه مانند سایر ترانه های دیگر شما سروده شد یا از روال دیگری تبعیت می کرد؟
ترانه مکرم:ترانه ی طلوع من در یک بعد از ظهر در حال و هوایی خاص سروده شد.شاید این ترانه از جمله ترانه هایی بود که به صورت کامل و آنی به من الهام شد.
۲.وبلاگ فقط معین:داستان همکاری شما با آقای معین در ترانه ی طلوع من چه بود؟
ترانه مکرم:شاید یک اتفاق؛لطف دوستی به نام آقای شایان و همچنین برادر آقای معین.من تا لحظات آخر هم ناباور بودم از این که این اتفاق چگونه به وجود آمد.
۳.وبلاگ فقط معین:آیا سبکی که آقای معین این ترانه را اجرا کردند همان سبکی بود که شما دوست داشتید تا این ترانه خوانده شود؟
ترانه مکرم:صد در صد من این ترانه را حتی با صدای ایشان برای خودم تجسم کرده بودم.
۴.وبلاگ فقط معین:به ترانه ی طلوع من به عنوان یکی از سروده های خودتان چه رتبه ای می دهید؟منظورم این است که سطح این ترانه نسبت به سایر ترانه هایتان چگونه است؟در بین ترانه هایتان چقدر با این ترانه ارتباط پیدا کردید؟ یا این که در یک جمله در بین ترانه هایتان چقدر این ترانه را دوست دارید؟
ترانه مکرم:سوال جالبی رو مطرح کردید.حقیقتا در این سبک ترانه های زیادی دارم اما این ترانه از اول هم برای من رنگ و بوی متفاوت تری داشت.حقیقتا به کل کار علاقه ی زیادی دارم.
۵.وبلاگ فقط معین:پیش از این سابقه ی همکاری با آقای معین را داشته اید؟
ترانه مکرم:متاسفانه خیر؛اما این افتخار نصیب من شد.
۶.وبلاگ فقط معین:کدامیک از ترانه های آقای معین و همچنین کدامیک از اهنگهای آقای معین را بیشتر دوست دارید یا بیشتر با ان خاطره دارید؟
ترانه مکرم:آهنگ کعبه؛کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی می داد(آهنگ راز) و هوس(برای من نوشته...)
۷.وبلاگ فقط معین:نظر شخصی شما نسبت به آقای معین و سبک خوانندگی ایشان چیست؟
ترانه مکرم:ایشان علاوه بر شخصیت ممتاز و نمونه؛استاد مسلم سبک خودشون هستند و بهترین صدا و تکنیک رو دارند.
۸.وبلاگ فقط معین:شاید اسم آلبوم جدید آقای معین <طلوع>بشه.یعنی اسم ترانه ی شما؛این تاثیر گذاری ترانه ی شما رو نشون میده.نظر خودتون در این مورد چیست؟
ترانه مکرم:از صمیم قلب باید بگم که این یکی از بزرگترین افتخارات من هست؛امیدوارم که این همکاری ادامه داشته باشه.
وبلاگ فقط معین:در پایان بسیار ممنونم که وقتتان را در اختیار من قرار دادید و به سوالات پاسخ دادید.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ترانه مکرم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اینجا هم می تونید بعضی از اثارش را ببینید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
طنین آوازهای گنگی، لذت خواب صبحگاهی را در چشمان نیمه باز و خواب آلود زن دو چندان کرده بود. قبل از خواب تا آخرین ساعات شب همراه اعضای جوان گروه، تمرین می کرد. حالا که نیمه هوشیار بود، آهنگ های شب قبل یکی پس از دیگری لب های ساکت اش را به جنبشی آرام واداشته بود. در رختخواب غلتی زد. روشنایی کم سویی از لای پرده های نازک پنجره، اتاق نیمه تاریک را روشن می کرد.
به هر زحمتی بود، چشم های نیمه بازش را به طور کامل باز کرد. برای یک لحظه طنین ناپیدای آوازهای گنگ شبانه از ذهن و برابر دیدگانش دور شدند. یک صبح دیگر با تمام عظمت و فرحناکی اش از راه رسیده بود. در رختخواب نیم خیز شد. ساعت کوچک روی میز کنار تختخوابش، چهار و نیم را نشان می داد. درست همان زمانی بود که در این سال ها طبق یک عادت که نمی دانست ریشه در چه عواملی دارد، از خواب بیدار می شد. در این ساعت معین بدون اینکه ساعت کنار تختخوابش را کوک کرده باشد، به فرمان ساعت درونش از خواب بیدار می شد.
نیم ساعتی طول کشید تا آماده رفتن از خانه شد. دقیقا به یاد نداشت از چه زمانی این برنامه صبحگاهی را در تقویم روزانه اش گنجانده است. پیاده روی و ورزش صبحگاهی در کنار آدم های سحرخیز دیگر، نشاط شکرآوری را در ساعات اولیه روز به او می بخشید که به هیچ وجه حاضر نبود آن را از دست بدهد. از سال ها پیش محله یوسف آباد با پارک شفق در ذهن او تداعی می شد و میعادگاه هر صبح اش خیابان های باریک میان شمشادها، نارون های پارک شفق بود. یک ساعت و نیم پیاده روی و ورزش صبحگاهی، آخرین تارهای خواب شبانه را از چشمانش دور می کند. وقتی به خانه برمی گردد ساعت شش و نیم است. صبحانه روی میز است. برای شوهر و پسرش ناهاری آماده می کند تا با خودشان به سر کارشان ببرند.
این هم، از آن عادت های دور است که با بخش وسیعی از روزهای زندگی او عجین شده است؛ «امسال درست اول شهریورماه سی و پنجمین سالگرد ازدواجمان است. در تمام این 35 سال هر صبح، ناهار شوهرم را آماده کرده ام تا با خود به سر کارش ببرد. نمی دانم چرا هیچ گاه این عادت را فراموش نکرده ام. نخستین باری که مختصر غذایی در ساک کوچک شوهرم قرار دادم را هنوز به یاد دارم. با گذشت 35 سال هر صبح همان خاطره برایم تکرار می شود. البته هر صبح با عطر و بوی دیگری که گاه امیدبخش است و گاه همراه خود برایم دلتنگی صبحگاهی را به ارمغان می آورد».
با رفتن شوهر و پسرش، سکوت صبحگاهی به حجم خالی خانه هجوم می آورد. خوردن صبحانه در خلوت و تنهایی لطف چندانی ندارد، اما واقعیتی است که از 35 سال پیش زن آن را قبول کرده است. با چند لقمه ای می شود تکلیف صبحانه اجباری را روشن کرد.
در فاصله زمانی هشت و نیم تا یک ربع مانده به 9 صبح، گوش های «پری ملکی» آماده شنیدن اولین زنگ در خانه است که یکی از شاگردانش آن را به صدا در خواهد آورد و از این ساعت شاگردانش یکی پس از دیگری از راه می رسند. البته شاگردان ساعت های قبل از ظهر؛ «عادت ندارم به صورت گروهی درس بدهم، با شاگردانم به صورت تک به تک کار می کنم». جمع شاگردان قبل از ظهر پری ملکی که از راه برسند، تا ظهر کلاس پری ملکی که همان خانه پری ملکی است، لبریز از آوازهای دختران جوان و زنان پایتخت می شود. آوازهایی که در حصار دیوارهای کلاس و خانه پری ملکی محبوسند و تنها شنوندگان آنها خودشان هستند. شاید شنوندگان بیگانه عابران آشنا و یا گمنامی باشند که در یک قبل از ظهر تقریبا گرم تابستانی گذرشان به یکی از کوچه های محله یوسف آباد تهران افتاده است.
اگر از فرط گرمای شهریورماه، لای پنجره کلاس کمی باز باشد، امکان دارد فروشندگان دوره گرد محله یوسف آباد هم هنگام رفع خستگی در سایه سار درختان تنومند یکی از کوچه ها، آوازهای گنگ و مبهمی را بشنوند و به حساب سرخوشی و بدمستی یکی از همسایه ها بگذارند که مثلا صدای ضبط صورت و یا دستگاه سی دی را بی ملاحظه بالا برده اند. با آمدن ظهر طنین آوازها در حصار آجرهای چند سانتی فروکش می کند.
دختران و زنان جوان با سازها موسیقی پوشیده در قاب های چرمی تیره رنگ بر شانه از دری با نرده های قهوه ای رنگ در یکی از کوچه های غربی محله یوسف آباد خارج می شوند. سکوت ظهرگاهی برای ساعتی در بخشی از محله حاکم می شود.
حدود ساعت 12 ظهر آخرین شاگرد قبل از ظهر با استاد خداحافظی می کند. خوردن ناهار در خلوت و تنهایی یک نفره مانند تکرار همان داستان صبحانه است. او نمی داند از این وضعیت خوشحال باشد یا ناراحت. به هر حال به خودش قبولانده است که این وضعیت را هم همانند بسیاری از عادت ها که از سر ناچاری پذیرفته، قبول کند. در دو ساعت تنهایی هنگام ظهر فکرهای مختلفی به ذهن او هجوم می آورد. به موقعیت کنونی اش فکر می کند که سرپرست گروه موسیقی «خنیا» است و به شغل و پیشه اش می اندیشد که خواننده است و مدرس آواز. در یک لحظه می تواند از زمان حال جدا شود.
برای همین به رختخوابش پناه می برد تا ساعتی چشم بر هم گذارد و به چنگ آورد خلسه ای کوتاه در خواب کوتاه بعد از ظهر یک روز گرم تابستانی را. خاطرات سال های دور سنگینی پلک هایش را همراهی می کنند و گاه پس می زنند. از مجموعه 55 بهار سپری شده مگر چند بهار را می شود احضار کرد؟
کوچه های محله «در خونگاه» تهران در سال های دهه 30 مانند تابلوهای سیاه و سفیدی هستند که گاه مایل به رنگ زرد کهربایی اند. ردپای زمان را نمی شود از آن زدود. از شهر آبا و اجدادی پری ملکی تصاویری جان نمی گیرند. شهر قزوین همین همسایه پایتخت است که گویی تا بوده به همین شکل بوده و پرده حداقل صد سال قبل از این شهر را کسی برای بانوی آوازخوان پایتخت روایت نکرده است.
همیشه افسوس خورده که ای کاش به پرده های نقاشی دوران کودکی اش چند پرده ای هم از شهر اجدادش (قزوین) سنجاق می شد. زمان هر چه پیش می رود، خاطرات پری ملکی شفاف تر می شود. انگار همین دیروز بود که دیپلم گرفت؛ روزی از روزهای سال 1349. یک سال بعد (1350) با منصور ملکی ازدواج کرد. سال 1352 دخترش «توکا» را به دنیا آورد و 12 سال بعد (1364) پسرش بامداد به دنیا آمد. طعم مادری را با تمام حلاوت اش چشید، چنان عاشق فرزندانش شد که یکبار دیگر اعتراف کرد که عاشق شده است.
قبل از ساعت دو بعدازظهر بیدار می شود. شاگردان شیفت بعدازظهر کلاس های پری ملکی همانند شاگردان شیفت صبح یکی پس از دیگری از راه می رسند. آنها تمرین های خود را در محضر استاد شروع می کنند. آوازهای تکی و گاه دسته جمعی. سکوت خلسه آور هنگام ظهر را از چهار گوشه خانه و کلاس، هاشور می زند. هنرجویان آخرین ته مانده های آواز خود را در فضای کلاس رها می کنند.
پری ملکی مدام در طول و عرض کلاس در رفت وآمد است. بالای سر هنرجویی تمرکز می کند. به آواز او گوش می دهد. تذکراتی به او می دهد. اگر مجبور باشد برای درک بهتر هنرجو، قطعه آوازی را با هنرمندی تمام می خواند. در این لحظه، تمام شاگردان به یکباره سکوت می کنند و چشم به حرکت لب های استاد می دوزند. تک تک شاگردانی که کلاس پری ملکی می آیند پیشینه هنری او را حفظ هستند. می دانند که پری ملکی از سال 1360 تا 1364 آواز سنتی را نزد «نصرالله ناصح پور» فرا گرفت.
پس از آن نزد «علی جهاندار» شیوه سیدحسین طاهرزاده و مکتب اصفهانی را آموخت و در همین ایام نزد «امیر پایور» که بسیاری از تصانیف قدیمی را در خاطر داشت به آموختن این تصانیف پرداخت.همچنین قدیمی ترین شاگردان پری ملکی به یاد دارند که او از سال 1365 شروع به تدریس کرده است و هم اکنون هم تعداد زیادی هنرجو را تعلیم می دهد و به یاد دارند ملکی از سال 1373 با تشکیل گروه موسیقی «خنیا» به اجرای کنسرت هایی برای بانوان و سپس به صورت همخوانی برای عموم پرداخته است.
یک روز کاری که ابتدای آن با یادآوری طنین آوازهای گنگ شروع شده است با شنیدن انواع آوازهای شاد، زنده، گاه حزن انگیز ادامه می یابد. شنیدن آن همه آوازهای زنده همان قدر که روح و روان پری ملکی را لبریز از امید و شادی می کند به همان اندازه او را در اندوه فرو می برد. استاد به خوبی می داند که همه شاگردانش فرصت سر دادن آوازهایشان را نخواهند داشت.
با نزدیک شدن به پایان روز، شاگردان یکی پس از دیگری با استاد خداحافظی می کنند. همیشه در این ساعات دلش می گیرد. وقت بدرقه تک تک شاگردها به سرنوشت احتمالی یک به یک آنها فکر می کند و بیش از هر زمان دیگری اندوهگین می شود. او مجاز است شاگردانش را از میان دختران جوان و زنان علاقه مند به موسیقی آواز، انتخاب کند. در طول ماه ها و سال ها کار با هنرجویانی که انتخاب کرده، گاه استعدادهای فوق العاده ای را در میان آنها پیدا و کشف می کند. با شوروشوق وصف ناپذیری صدای آنها را قوام می دهد و آنگاه که صدای هنرجویانش به آن مرحله از پختگی می رسد که او را از صمیم قلب راضی و خوشحال می کند، تازه اندوه ناپیدایی در درونش جوانه می زند و مدام رشد می کند. این دختران با این صدا، چه خواهند کرد؟
شاگردان جوان و شاداب، وقت خداحافظی از استاد لبخند همیشگی را بر چهره او می بینند که یک به یک دختران را با جمله هایی شاد و امیدوارانه بدرقه می کند، اما هیچ یک از آنها اندوه درونی پری ملکی را نمی بینند که سخت نگران شاگردانش است. بزرگ ترین و حجیم ترین غم و اندوهی که در دل پری غمگین در طول سال های گذشته رخنه کرده ترس از ندادن فرصت و مجالی برای شاگردانش برای هنرنمایی است. پری ملکی، با بدرقه آخرین شاگرد بعدازظهر به فکر تهیه مختصر شامی برای خود و سایر اعضای خانواده می افتد. معمولا فرصتی برای تهیه شام های آنچنانی با دسرهای رنگارنگ را پیدا نمی کند.
هر آنچه دم دست باشد، دست به کار می شود و سرانجام همان مختصر شام را درست می کند. وقتی عقربه های ساعت از عدد هفت بگذرد، خانه خالی از شاگردان روزانه، جای خود را به گپ و گفت وگوهای خانوادگی پری ملکی با شوهر و فرزندانش می دهد. هشت شب بساط شام برچیده می شود، خانه برای شیفت بعدی کار پری ملکی آماده می شود. در ایامی که او کنسرتی را در پیش روی دارد، تمرین هایش با اعضای گروه خنیا بی وقفه ادامه پیدا می کند.
اعضای گروه موسیقی خنیا، خوانندگان و موسیقیدانان جوانی هستند که به سرپرستی پری ملکی تا به حال کنسرت های مختلفی در شهرهای ایران و جهان برگزار کرده اند. بعد از شام قرار است اعضای گروه برای اجرای تمرین بیایند. خانه پری برای ضیافتی دیگر آماده می شود. یکی از اعضای گروه -بامداد ملکی- (پسر پری) طبیعی است که پیش از دیگران در تمرین حاضر باشد. او نوازنده تنبک است. قبل از آمدن سایر اعضای گروه، بامداد میلی به شروع تمرین ندارد. مادر به سرعت در حال آماده سای فضای خانه برای تمرین شبانه گروه است. حمید بهروزی نیا، آهنگساز و تنظیم کننده قطعات از راه می رسد. هم سن و سال پسر پری است.
به دنبال او «پویا سرایی» (نوازنده سنتور) و «مسلم علیپور» (نوازنده کمانچه) که هر دو جوان هستند به جمع افراد اولیه گروه می پیوندند. پری همچنان مشغول آماده سازی فضای خانه برای شروع تمرین است. کتری آبجوش را به آنهایی که از راه رسیده اند، نشان می دهد و از آنها می خواهد برای خودشان چای درست کنند. دقایقی بعد دسته دختران جوان اعضای گروه موسیقی خنیا از راه می رسند. «نوشین پاسدار» به سراغ ساز عود، گوشه خانه می رود.
«آوا ایوبی» ساز تارباس را به سینه می فشارد و «ندا کاموسی» زمزمه های همخوانی را به تنهایی و در گوشه ای از خانه شروع می کند.
ساعت یک ربع به 9 شب است. ملکی در کمتر از یک ساعت فضای خانه را برای بیش از 3 ساعت تمرین و برای 10 نفر از اعضای گروه آماده کرده است. فاروق کمایی (همخوان) و نیما نیک طلب (نوازنده دف و دایره و همخوان) هم به جمع گروه می پیوندند. جمع 10 نفره آنها تکمیل می شود.
ساعت 9 شب سازها و صداها همزمان به صدا درمی آیند. صدای زنده و دلنشین موسیقی گروه خنیا تا چند خانه آن طرف تر هم می رود. برای همسایه ها این صداها مانند لالایی مادرانه ای است که در اکثر شب ها در ساعات پایانی شب می شنوند و با آن به خواب می روند. آنها همسایه خود را به خوبی می شناسند. حتی دقیق تر از خودش. چون بسیاری از خاطرات هنری همسایه هنرمند خود را در سینه هایشان حفظ کرده اند. مثلا می دانند پری ملکی علاوه بر اجرای بیش از 100 کنسرت در کشورهای ایران، فرانسه، آلمان، انگلیس، اتریش و سوئیس با چند فیلم مستند به کارگردانی خسرو سینایی از جمله «گیزلا» و «میان سایه و نور» و فیلم های مستند «زن سوئیسی در پوشش اسلامی» (تولید شبکه تلویزیون Tsr) و «بار کوله پشتی» و نیز به عنوان تنظیم کننده موسیقی صحنه ها و تعلیم آواز با کیومرث پوراحمد در فیلم سینمایی «شب یلدا» همکاری داشته است. به خوبی به خاطر دارند پری ملکی در شانزدهمین جشنواره بین المللی موسیقی فجر (1381) به خاطره «تلاش مستمر در عرصه موسیقی» به دریافت جایزه و لوح قدردانی نایل آمده است.
قطعاتی که این چند روز در حضور هزاران مشتاق موسیقی در صحن تالار وحدت نواخته می شود، بارها و بارها در حصار خانه پری ملکی تمرین شده است. اعضای گروه گاه می نوازند و می خوانند و گاه استراحتی کوتاه می کنند و دوباره کار شروع می شود. حول وحوش 12 شب صداها فروکش می کنند. اعضای جوان و پرانرژی گروه در پایان سه ساعت تمرین تا شبی دیگر با استاد خداحافظی می کنند.
پری وقتی به زمان شروع کنسرت گروهش فکر می کند، تمام خستگی هایش در طول یک روز پرکار را فراموش می کند. سعی می کند فقط به مشتاقان موسیقی در تالار وحدت فکر کند و انرژی موسیقایی که در حضور آنها از خود آزاد خواهد کرد. به یاد ندارد در آستانه کنسرت هایش اضطرابی داشته باشد. با شوروشعف خاصی سر به بالش می گذارد. تا 5/4 صبح وقت دارد بی صدا بخوابد ته مانده طنین موسیقی در گوش هایش او را به سرزمین خواب و رویاها می برد.
منبع : روزنامه کارگزاران
«پري ملكي» گفت: انقلاب اسلامي در روزهاي آغازين سبب شد يك بار ديگر موسيقي ميهني چون كارهاي «عارف قزويني» و «ملكالشعرا بهار» با ساختههاي «محمدرضا لطفي» و«حسين عليزاده» زنده شود.
«پري ملكي» خواننده و سرپرست گروه موسيقي خينا در گفت وگو با خبرنگار فارس با بيان اين مطلب در خصوص تأثير انقلاب اسلامي در روند موسيقي كشور گفت: اين نوع موسيقي در شرايط خودساختهاي با ارزش به گنجينه موسيقي افزود، اما متأسفانه شرايط به گونهاي پيش رفت كه نوعي پس رفت در موسيقي ايران مشاهده شد. خط قرمزها، حساسيتهاي بيش از حد و سختگيريهاي طاقت فرسا، كار را به تكرارها كشاند ضمن آنكه بعضي از گروهها كار را جدي گرفتند.
وي افزود: در زمينه موسيقي كلاسيك كار شده است و نشده است،در موسيقي سنتي هم به همين ترتيب، به موسيقي محلي هم كمتر توجه شده است و بسياري از محدوديتها سبب شده كه كل موسيقي ايران در دست قدرت مردان و بالاخص در وجود چند خواننده مرد خلاصه شود. «ملكي »در خاتمه خاطرنشان كرد: به طور كلي تغييرات و تحولات موسيقي كشور بسيار است كه بايد آن را به صورت مقاله منتشر كرد.
جالب بود عزيز
جاي يه همچي تاپيكي خالي بود
از زحمتي كه كشيدي تشكر ميكنم
سيمين غانم»خواننده كشورمان13، 14، و 15ارديبهشت در شيراز به اجراي برنامه ميپردازد.
در اين برنامه كه به همت بنياد خيريه فيروزنيا در تالار حافظيه شيراز برگزار ميشود،«غانم»خواننده بانوان به همراه «سارا احمدي» نوازنده دف،«آزاده شمس»:ويلن و «فريبا جواهري»:پيانو قطعات قديمي خود را از جمله« گلگلدون من»،«آسمون آبي»،«پرنده»،«مرد من» و ... را اجرا خواهند كرد.
بنابر اين گزارش از آنجايي كه مجوز اشعار قطعات جديد اين خواننده هنوز مجوز نگرفتهاند،قطعه جديدي در اين كنسرت اجرا نخواهد شد.
اين گزارش ميافزايد: «سيمين غانم» تاكنون كنسرتهايي را در تهران به نفع خيريه فيروزنيا برگزار كرده است.
لينك خبر:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
26-04-2007, 14:13
فتحعلي شاه :
فتحعلي شاه هم تفريح و عيش ونوش و عشرت دوستي و راحتطلبي را بر مصالح عاليه مملكت ترجيح مي داد و خود كمتر در مبارزات و جنگها شركت مي كرد و بيشتر سرگرم عياشي و تفريح بود . شهرت خوشگذرانيها و زيادي همسر و اولاد و اعقاب و تجمل و جلال دربار او را كم و بيش همه مي دانند . براي نمونه مي توان از شرح مختصري از آن مفصل كه فرزند او احمدميرزاعضدالدوله در تاريخ خود نوشته است وضع را دريافت : « از روز نوروز باستاني تاروز سيزدهم عيد خاقان ... با تمام اهل حرمخانه ... ميهمان تاج الدوله (يكي از زنان شاه) مي شدند و درين سيزده روز ... تماما به عيش و استماع ساز و آواز مشغول بودند. دختر آقا محمد رضاي موسيقيدان معروف و ملقب به ( شاه وردي خانم ) و ( بيگم رستم آبادي) ملقبه به (يارشاه) با چند نفر دختران جواهرپوش كه كارشان زدن ساز و خواندن آواز بود ... داخل خدمه حرم مزوجات بودند. دختر آقا محمد رضا در فن موسيقي استاد و از شاگردي پدر خود به اين استعداد نايل شده بود ولي اينها دخلي به دستگاه بازيگرخانه و بازيگران ... نداشتند. » (1)
اوژن فلاندن از شبي كه يكي از فرزندان فتحعلي شاه ، ملك قاسم ميرزا ، او را به اندرون خانه خود برده است ، ياد مي كند و در سفرنامه خود مي نويسد : « در تمام مدت صرف غذا آهنگهاي موسيقي و رقص رقاصان ادامه داشت. ابتدا يك زن مي رقصيد و پس از اندك مدت زن ديگر به او ملحق شد . در انگشتان زنگهاي كوچك و قاشقك ها به صدا درمي آمد كه با آلات موسيقي هم نوا بود. نوازندگان به استثناي كمانچه كش از خانمها بودند ... زني با مضراب فلزي چنگ مي نواخت ( تار) و زني ديگر تنبكي كوچك در زير بازوي چپ داشت كه با دودست مي نواخت و زن ديگر دايره مي زد . زنان براي خوش آمد اربابشان مي رقصيدند ... ». (2)
تاورنيه سياح فرانسوي در سفرنامه خود مي نويسد : « در ايران مردها ابداً رقص نمي كنند فقط دختران جوان را در ضيافتها مي آوردند كه با روي گشاده مي رقصند و انواع غمزات و اشكال مختلفه براي تفريح ناظرين نشان مي دهند. (3)
پس معلوم مي شود كه در دوره صفويه پسرها در دسته هاي مطربان نمي رقصيدند و رقص بعهده خانمها بوده در صورتي كه در دوره هاي بعد ، پسرها اين فن را داشتند.
در سفرنامه برادران شرلي مي نويسد :« دسته مطربان شاه هم در اين مجلس و هم در منزل خودمان هميشه برايمان حاضر بود ... در آن مهماني ده نفر زن بسيار خوشگل بودند كه با لباسهاي قيمتي پوشيده برسم مملكت خود مي رقصيدند و در تمام مدت جشن مي خواندند ، اين مهماني در قزوين ازطرف ناظر پادشاه در دربار شاه عباس بوده است. (4)
موريس دوكورتزبو مي نويسد : « سازندگان رعايت ضرب موسيقي را خوب مي كردند ... رقاص اين دسته عبارت از سه پسربچه بود ... در موقع رقص با زنگي كه دردست داشتند، مطابق ساز ، ضرب مي گرفتند ... رقاصها تمام طول اطاق را معلق زنان طي مي كردند كه در آن خيلي مهارت بكار مي بردند، بدين نحو كه دست يا سرشان به نقطه اي اتكا نداشت و در هوا چندين معلق مي زدند ، اين مهماني در قصر حسينقلي خان سردار ، حاكم ايروان بود كه درآن زمان در قلمرو ايران بشمار مي رفت. (5)
كثرت دوشيزگان و كنيزكان رامشگر در دربار فتحعلي شاه و اختصاص هر چند نفر از آنها به يكي از زنان شاه ، گماشتن معلم و مربي موسيقي براي اين قبيل نوازندگان و خوانندگان در دربار ، برقراري حقوق و وظيفه و ديگر مزايا و دادن پاداش و انعام و فراهم گرفتن موسيقي شد ، چنانكه گذشته از زناني كه به قصد حرفه درپي كسب آن مي رفتند بسياري از بانوان طبقات مختلف اجتماع بويژه طبقان مرفه روي ذوق وعلاقه شخصي وپسند روز نزد اساتيد فن به فراگرفتن آن پرداختند . اما از آنجا كه اين قبيل خوانندگان و نوازندگان در اجتماعات شركت نداشتند و هنر آنا از حدود خانواده و بستگان تجاوز نمي كرد نام بسياري از آنان مكتوم مانده است ، بجز بعضي كه به سبب پيشرفت كافي درهنر خود شهرتشان از حدود خانواده تجاوز كرده يا به سبب ساختن آهنگ و تصنيف نامشان برسر زبانها افتاده است . از آنجمله تاج السلطنه دختر ناصرالدينشاه است كه زني با ذوق و هنرمند بود. تاج السلطنه نقاشي و دست دوزي مي كرد و موسيقي مي دانست و تصنيفي در بيات اصفهان در وزن 8/6 از او به يادگار مانده كه مقدمه آن چنين است :
ناديده رخت
ناديده رخت
از غم هجرت شده خون دل
جانم ترسم كه بميرم نشود مشكل من حل
تو جان جانان مني
تو جان جانان مني
يار جفاكار مني
جانم من كه مي ميرم از اين غم
چرا دور از مني
چرا دور از مني
روزم به تعب
روزم به تعب
بگذرد و شب به فراقت
زين هردو شده زندگيم عاطل و باطل (6)
در دوره قاجار و شايد پيش از آن گروه رامشگران را كه باهم كار مي كردند « دسته » مي گفتند و در عصر قاجار اين دسته ها از درباري و غيردرباري بسيار بودند و بعضي از اين دسته ها شهرت بسيار داشتند . در زمان فتحعلي شاه دو دسته معروف به دسته استاد زهره و استاد مينا بدليل وابستگي به دربار و مهارت در فن خود و تعداد نوازنده و خواننده و بازيگر و داشتن تجمل بيش از ديگران شهرت داشتند. زهره و مينا دو تن از خواننده و نوازندگان معروف آن عصر در دربار فتحعلي شاه بودند كه برادران آقا محمد خان ( جعفرقليخان - مصطفي قليخان ) آنها را در حباله نكاح خود آورده بودند . اين دو زن دو دسته را اداره مي كردند و افراد دسته آنان به بيش از پنجاه بازيگر و خواننده و نوازنده و رقاص مي رسيد . اسباب كار آنان تار ، سه تار ، كمانچه ، سنتور ، ضرب ، دايره ، زنگ و قاشقك و از اين قبيل بود . هر يك از اين دو دسته علاوه بر زهره و مينا رييس و سرپرستي داشتند كه در موسيقي استاد زمان خويش و مشهور بودند . (7)
مولف تاريخ عضدي از دسته نوازنده و خواننده استاد زهره و مينا و دختر آقامحمدرضا ، رامشگر دربار فتحعلي شاه ، معروف به شاه وردي خانم ، يارشاه ، دلبر ، عاليه ، خاور ، زينت و فاطمه و چند تن ديگر نام برده است . درباره دختر آقامحد رضا مي نويسد : «در فن موسيقي استاد و از شاگردي پدر خود نايل به اين استعداد شده بود . » (8)
از ديگر استادان درباري آقا محمد رضا ، رجب عليخان و چالانچي خان بودند كه دوشيزگان خدمتگزار دربار و گماشتگان زنان شاه را تعليم مي دادند ، واستاد مهراب ارمني اصفهاني و استاد رستم كليمي شيرازي بر آنان سمت استادي داشتند .مولف تاريخ عضدي آنجا كه از زنان فتحعليشاه سخن مي گويد درباره چند تن ازآنان در موضوع عزاداري و بازيگرخانه چنين مي نويسد : « خانم كوچك ملقب به ننه كوچك دختر تقي خان و نبيره كريمخان زند است . نظارت خانه اندروني خاقان مرحوم دردست او بود ... در عاشورا هم اسباب شبيه خواني و رتق و فتق تكيه زنان از بابت نعزيه خواني شبها سپرده به ننه كوچك بود . منبر روضه خواني روز حكمش با « خيرالنسا خانم » ، مادر حيدرقلي ميرزا دخترتقي خان برادرزاده شاه شهيد ( آقا محمد خان ) ، بود كه روزعاشورا را خودش به منبر مي رفت و اشعار سينه زني مي خواند . تمام اهل حرم در پاي منبر سينه مي زدند . «گلبخت خانم » تركمانيه در حباله شاه شهيد بود . (9)
كوچك خانم تبريزيه زوجه سليمان خان اعتضادالدوله بود . هر دو آنها جزو حرمهاي حضرت خاقان شدند . استاد مينا كه زن مصطفي قليخان عمو و شاگرد مهراب ارمني اصفهاني بود با استاد زهره كه زوجه جعفرقليخان عمو و شاگرد رستم يهودي شيرازي بود ؛ و هر يك از اين دوزن در علم موسيقي بي نظير بودند و مهراب و رستم استاد آنها از معاريف اهل اين فن و بر آقا محمد رضا و رجبعليخان و چالانچي خان مغنيان آن عصر سمت استادي داشتند . مقرري و مواجب و همه اسباب تجمل آنها مقرر بود . تمام بازيگرها كه به حسب تعداد بالنسبه پنجاه بل متجاوز بودند سپرده به اين دو استاد و در حقيقت دو دسته بودند كه تمام اسباب طرب از تار و سه تار و كمانچه و سنتورزن و چيني زن و ضرب گير و خواننده را در اختيار داشتند. رقاصان دو قسمت بودند نصف آن دسته استاد مينا و نصف ديگر دسته استاد زهره خوانده مي شدند . اين دو دسته هم پيوسته با هم رقابت و عداوت داشتند بلكه درميان حرمخانه ضرب المثل بود اگر خصومتي در ميان دو نفر مي ديدند مي گفتند مثل دسته استاد مينا و استاد زهره منازعه مي نمايند . دسته استاد مينا سپرده به « گلبخت خانم » و دسته استاد زهره سپرده به « كوچك خانم » بود . عمارت و مسكن و مواجب و نوكر و خواجه و جيره براي بازيگران حتي اسب سواري وطويله و اميرآخورو جلودارشان از اهل حرمخانه خارج بود . مبلغ كلي در سال مواجب و مخارج بازيگرها و بازيگرخانه بود . تمام رقاصها يك قباي باجاقلي بر آن دوخته شده بود داشتند. كمرها و عرقچينها تمام جواهر با گلوبندهاي خوب و گوشواره هاي ممتاز ، در لباس رقاصان بود . در مجلس هم دو سمت مي نشستند ،استاد زهره و مينا سر صف بودند. گلبخت خانم و كوچك خانم در حضور ايستاده بودند نسبت به هريك از بازيگران اگر التفاتي مي شد به دست آنها و به توسط آنها بود. اگر عرض داشتند آنها عرض مي كردند . در قصر قاجاراكثر اوقات بازيگرها سوار مي شدند و سرسواري مي زدند و مي خواندند . رقاصها اسب مي تاختند ولي معهذا هريك از اين دو دسته در يك خيابان حركت مي كردند . مي گويند بازيگران هروقت مي خواستند از عمارت خودشان حركت كنند هاي و هوي آنها در عمارتهاي مجاور بلكه در جايي كه دو حياط فاصله بود قسمتي بلند مي شد كه قطع مي نمودند پادشاه بازيگرها را احضار نموده ؛ معلوم است پنجاه نفر خانم كه اقلاً پنجاه كنيز هم داشتند، يكصد نفر زن همه كارشان منحصردرعيش باشد تا چه وجه قيل وقال خواهند داشت.» (10)
پری ملكی، خواننده و سرپرست گروه خنيا با اشاره به وضعيت موسيقی زنان در سالهای قبل میگويد: «بارها شرح برگزاری كنسرت گروههای بانوان ، برای بانوان را قصهوار گفتهام . اينكه چگونه اين كنسرتها با مجوز شفاهی و در زيرزمين يا پاركينگ منازل برگزار میشد ، اما از سال 76 با به رسميت شناختن موسيقی بانوان از سوی مركز موسيقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و گنجاندن برنامه ويژه بانوان در برنامههای جشنواره گلياس و جشنواره بينالمللی موسيقی فجر آن فضای محدود به فضايی بازتر با امكانات بهتر تبديل شد . اين البته شرح كنسرتهايی است كه در آن خواننده «زن» میخواند.» او معتقد است كار برای زنان در حوزه موسيقی از آغاز انقلاب كمابيش در حوزه نوازندگی در اركسترها و بخشهای پژوهشی ميسر بوده است. «اما در سالهای اخير حضور بانوان در همه زمينهها پررنگ تر شده است، اما باز كافی نيست و البته اين روند كند قابل انتقاد است.»
پری ملكی بزرگترين مشكل زنان در اين حوزه را عدم ارايه كارهای تازه میداند و میگويد: «برگزاری كنسرت خوانندگان زن برای بانوان، بيشتر در مناسبتها انجام میگيرد. مناسبتهايی از قبيل اعياد مذهبی، جشنوارههای موسيقی و يا به بهانه كمك عوايد كنسرت به مراكز خيريه. اين كنسرتها بازمان محدود و مخاطبان ويژه (بانوان) سبب میشود تا آهنگسازان ، ترانهسرايان ، تنظيمكنندگان و ديگر دستاندركاران موسيقی اؤر تازهيی خلق نكنند . از اينرو خوانندگان زن به ناچار يا به بازخوانی آواز گذشتگان میپردازند و يا با تغييراتی مختصر همان آؤار گذشتگان را ارايه میدهند.» پری ملكی با مقايسه وضعيت زنان در حوزه موسيقی در قبل و بعد از انقلاب میگويد: «متاسفانه در قبل از انقلاب شرايط سياسی و اجتماعی به گونهيی بوده است كه از «زنان» اهل موسيقی به عنوان «ابزار طرب» بهرهكشی میشد . گرچه در همان زمان كسانی بودند كه چه در زمينه نوازندگی ، خوانندگی و...با وقار كار میكردند ، ضمن آنكه میسوختند و میساختند.» او آينده روشنی را پيشروی زنان نوازنده میداند و میافزايد: «زنان نوازنده وضعيت بهتری خواهند داشت. زنانی كه در گروه «كر» فعاليت دارند نيز همين وضع را خواهند داشت . فقط زنان خواننده، هنوز بخاطر بلاتكليفی در نحوه فعاليتشان راه پر فراز و نشيبی را طی خواهند كرد . گرچه امكان همخوانی وهمنوازی گام تازهيی برای حضور پررنگتر آنان است اما بلاتكليفی و برخوردهای سليقهيی سد و مانعی برای پيشرفت آنان خواهد بود. در حقيقت مسوولان فرهنگی و هنری بايد ضوابط، مقررات و چارچوبهايی را مشخص كنند كه ثابت و پا برجا بماند تا اين گروه گروه بانوان تكليف خود را بدانند يا با اين ضوابط و مقررات كنار میآيند و يا فعاليت در زمينه موسيقی را میبوسند و كنار میگذارند.
ضمن آنكه حتما در اخبار خوانديد كه در مراسم افتتاح موزه موسيقی، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی از موسيقی آوايی به عنوان يكی از نخستين انواع موسيقی بشری نام برد كه «لالايی مادران»از آن جمله است. پس اينگونه نظرات میتواند راهگشا باشد . خاطره پروانه هم سال هفتاد و شش را برای بانوان عرصه موسيقی ، سال خوبی میداند و بسياری از آنان آذر هاشمی ، بهناز ذاكری ، پری مكی و... بعد از 20 سال سكوتشان را شكستهاند . خود او سال 76 بعد از سالها انتظار به همراه افليا پرتو و نوشين عقيقی بار ديگر خواند. خودش میگويد: آنها كه ماندند از همه چيز محروم شدند و از دسترس دور ماندند. طی اين سالها هر بار كه كنسرت برگزار میكنيم ، همه استقبال میكنند . بانوان كشور میآيند و سالن هميشه پر میشود. او معتقد است تا آنجا كه قانون اجازه بدهد بانوان برای كاركردن هيچ مانعی ندارند. به نظر خاطره پروانه تاسيس هنرستان موسيقی ويژه بانوان مثل روزنهيی است به آينده. او علاقهيی به مقايسه وضع زنان در حوزه هويتی در قبل و بعد از انقلاب ندارد و ترجيح میدهد جواب سوؤال ما را هم ندهد. چرا كه معتقد است «موسيقی طی اين سالها گسترش نداشته است. قبل از انقلاب اركستر 22نفره بانوان داشتيم . اما امروز نداريم . البته قرار است اركستر بانوان تشكيل بشود اما اين كار نياز به بودجه ،محل تمرين ، موقعيت و ... دارد. و با توجه به شرايط موجود تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل! خاطره پروانه میگويد:بانوان با وجود نداشتن موقعيت آقايان در اين عرصه با عشق كار میكنند.
او معتقد است در سالهای اخير آزادی نسبی به وجود آمده كه اگر ادامه پيدا كند،بانوان میتوانند در اين هوا نفس تازه كنند. او در آخر باز هم میگويد:اگر قانون اجازه ندهد ، زنان نمیتوانند بخوانند. دكتر ملكتاج خسروی جامعهشناس و استاد دانشگاه در مورد پررنگتر شدن حضور زنان در حوزه فرهنگ، خاصه موسيقی معتقد است: «در طول تاريخ زنان ، با از خودگذشتگی ، و تحمل سختیهای بسيار تلاش كردهاند تا هويتشان را ؤابت كنند. بيشتر شدن فعاليت زنان طی سالهای اخير نيز نتيجه همين تلاش و البته بالارفتن تقاضای جامعه برای بيشتر شدن حضور آنان در عرصههای مختلف است. »
وی معتقد است: باوجود همه شعارهايی كه در مورد برابری حقوق زن و مرد در جامعه داده میشود ، من سهم برابری برای زنان نمیبينم. فقط میخواهيم تبليغ كنيم. به خودمان نبايد دروغ بگوييم. زنان میخواهند در قوانين بازنگری شود و به مسائلی كه جامعه تا به حال به آن بیتوجه بوده،رسيدگی شود. وی معتقد است استقبال بازگشت و حضور بانوان در عرصه موسيقی نيز تقاضايی از سوی جامعه است . مردم هنجارها و نابهنجارها را میشناسند و امروز انتظار دارند جامعه فضا را برای زنانی كه به فساد رو نياوردهاند باز كند.
دكتر محمدحسين فرجاد ، آسيبشناس اجتماعی نيز افزايش حضور زنان در عرصه موسيقی را پاسخی میداند كه زنان به نياز عمومی جامعه دادهاند. او معتقد است جامعه به موسيقی نياز دارد و بخاطر همين احساس نياز است كه امروز زنان هم در اين حوزه حضور بيشتری دارند. دكتر محمدحسين فرجاد با اشاره به تاؤير وسايل ارتباطجمعی در بالابردن سطح آگاهی زنان میگويد:زنان تلاش میكنند به حقوق بيشتری دست پيدا كنند. حقوقی مساوی با حقوق مردان . در طول تاريخ زنانی داشتهايم كه در عرصههای مختلف انسانهای موفقی بودهاند. امروز هم زنان در سينما خوب درخشيدهاند چه در نقش كارگردان و چه در نقش بازيگر ،در حوزه موسيقی ،ادبيات و نقاشی هم همينطور... او معتقد است:زنان نمیتوانند به يكباره به تمام هدفهای خود دست پيدا كنند. بايد از طريق عضويت در سازمانهای مربوط به امور زنان فعاليتشان را بيشتر كنند. ضمن اينكه قوانين هم نيازمند تغيير وبازنگری در حقوق زن هستند.
گروه بانوان آذري «دريا» به سرپرستي و خوانندگي«قرينه محمدآوا»13 و 14 ارديبهشت در تالار وحدت براي بانوان به اجراي برنامه ميپردازد.
«قرينه محمدآوا» گفت: در اين برنامه به همراه گروه 5 نفرهام 20 قطعه را اجرا خواهيم كرد كه 5 قطعه از آن فارسي و مابقي آذري است.
وي افزود: در اين كنسرت نوازندگان سازهايي چون نقاره،گارمون،پيانو و كمانچه من را به عنوان خواننده همراهي ميكند.
وي اظهار داشت: تا به حال در كشورهايي چون روسيه و ايران كنسرتهايي را داشتهايم و اين بار براي سومين بار در ايران به روي صحنه ميرويم.
«محمدآوا»در خاتمه خاطرنشان كرد: موسيقي آذري با موسيقي ايراني نزديكي بسيار دارد به همين دليل در اجرايمان قطعات فارسي را نيز اجرا ميكنيم.
لينك خبر:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ليلی افشار :توصيف شده توسط واشنگتن پست به عنوان ؛عالي-بي عيب و نقص .از سالهای کودکی شروع به فراگيری گيتار نمود و پس از پايان هنرستان موسيقی در سال 1356 به آمريکا عزيمت نمود او ليسانس خود را در رشته موسيقي از كنسرواتوار موسيقي بوستون و فوق ليسانس را در نوازندگي گيتار لز كنسرواتوار موسيقي نيوانگلند اخذ نموده است. ايشان اولين خانم نوازنده گيتار ميباشند كه موفق به دريافت دكترا در رشته موسيقي و گيتار شدهاند.
لی لی افشار جوايز بين المللی بسياری را در طول زندگی هنری خود کسب کرده است كه مي توان به جايزه عالي مسابقات بنياد گيتار كلاسيك آمريكا، جايزه ممتاز جشنواره مسابقات گيتار موسيقي اسپن، جوايز اول مسابقات گيتار انجمن ملي استادان موسيقي و انجمن استادان سازهاي زهي آمريكا جايزه كميته انجمن هنرمندان تكنواز موسيقي و جايزه كميته انجمن هنرمندان تكنواز موسيقي و برنده جايزه بهترين گيتاريست کلاسيک زن در سال 2000 توسطOrville h. Gibson اشاره كرد .
او بعنوان نوازنده مستر كلاسهاي آندرس سگوويا (بنيانگذار گيتار کلاسيک نوين) که دردانشگاه کاليفرنيای جنوبی برگزيده شد و در همان زمان بود که سگوويا در يک مصاحبه تلويزيونی در NBC در مورد او گفت :
او بی شک يکی از مشاهير گيتار کلاسيک در جهان خواهد شد
دکتر ليلی افشار کرسی پرفسوری خود را در دانشگاه ممفيس در سال ۲۰۰۰ بدست آورد و بيش از ۱۴ كه سال است برنامه ليسانس و فوق ليسانس نوازندگي گيتار را در دانشگاه ممفيس اداره مي كند .
وي اجراهاي متعددي در سالنهاي مشهور اروپا، آسيا، شمال و جنوب آمريكا، آفريقا و استراليا داشته است كه چندی پيش شاهد (۱۳ - ۱۴ مرداد ) اجرای اين نوازنده برجسته در فرهنگسرای نياوران بوديم و چند سالی هست كه وي علاوه بر اجرای كنسرت -مستر كلاسهايی را برای علاقمندان به گيتار كلاسيك در ايران برگذار مينمايند كه بايد بجرات گفت پيشرفت و ارتقای گيتار كلاسيك در كشورمان در اين چند سال اخير مرهون زحمات و فعاليتهای آموزشی ايشان بوده است
کنسرت گروه موسیقی نیریز (ویژه بانوان) روزهای 27 و 28 اردیبهشت در تالار وحدت برگزار می شود.
ملیحه سعیدی سرپرست گروه موسیقی نیریز با اعلام این خب گفت : همه قطعاتی که قرار است در این دو شب اجرا شود ازتازه ترین قطعات گروه نیریز در دستگاه سه گاه است که در دو بخش برگزار می شود، در بخش نخست قطعه های "زمن بگذر "،"ستمدیده "، "چهار مضراب" و"غم عشق " و در بخش دوم هم منتخبی از قطعات موجود در آلبوم های "آهوی وحشی"،"آوای روستا"،"نوای قریه"وهمچنین "هزارآوا" را اجرا می کنیم.
این مدرس هنرستان موسیقی در ادامه به اجرای قطعات فولکلور اشاره کرد و گفت : بخش دوم برنامه های نیریز به اجرای قطعات محلی خراسانی،شیرازی،بختیاری و کردی اختصاص دارد.
لازم به ذکر است هوروش خلیلی خواننده ،لیلا بازغی نوازنده تار، حسنا پارسا نوازنده کمانچه، پروین کاظمی،عود و پریسا ارشادی نوازنده تنبک و 14 نفر به عنوان گروه کر و دف نواز اعضای گروه موسیقی نیریز را تشکیل می دهند.
فقدان خلاقیت و استفاده نابجا از موسیقی سنتی ایران برای اقشار و سنین مختلف جامعه، موجب شده است تا این موسیقی در دهه اخیر جایگاه خود را در میان مخاطبان از دست بدهد.
ارفع اطرایی ، نوازنده سنتور،ضمن بیان این مطلب گفت : در سالهای اخیر استفاده تکراری و یکنواخت از موسیقی سنتی برای اقشار مختلف جامعه که توسط افراد کم تخصص و فاقد صلاحیت صورت می گیرد از شمار مخاطبان هنرموسیقی بویژه موسیقی سنتی کاسته است.
وی خاطر نشان کرد : موسیقی ردیف و دستگاهی ایران، صرفا به منزله کادر و الگویی است که معلم به شاگرد می آموزد تا نوازنده و یا خواننده بتواند در آن کادر حرکت کند و به خلاقیت و نوآوری بپردازد. این الگوها ، به خودی خود، جذابیتی ندارند بلکه پردازش آنها توسط هنرمندان با ایده ها و تجربیات مختلف، می تواند برای شنونده ایجاد جذابیت لازم را بنماید.
این مدرس موسیقی در ادامه افزود: در واقع موسیقیدان، در قالب این چهارچوب - ردیف ها و دستگاه های موسیقی ایرانی - می بایست بتواند خود را بیان کرده و نیز به نیاز مخاطبین، در سنین مختلف توجه کند و در این میانه، نوع پرورش نوازنده و یا خواننده از ملودی ها حائز اهمیت است.
وی با اشاره به اهمیت خلاقیت در ارائه آثار هنری گفت : به اعتقاد من خلاقیت در موسیقی اصیل ایران بسیار تضعیف شده است و یکی از دلایل آن، جریان داشتن افکار تجاری در میان نوازندگان و خوانندگان جوان است. از آنجائی که امروزه، موسیقیدانان سنتی، سعی در جلب بازار دارند، نه می توانند خود را مطرح کنند، و نه به نیازهای مخاطب توجه دارند.
ارفع اطرایی در پایان گفت: در گذشته مراکزی چون رادیو و تلوزیون، توجه بیشتری به این مقوله داشتند و هیئت هایی در سازمانهای دولتی رسیدگی می کردند. امروزه، هرچند که اقداماتی از سوی مسئولین ذی ربط در این زمینه انجام می شود اما این اقدامات به هیچ وجه کافی نیست.
امروز از یک تجربهی نادر خودم برایتان میگویم. به همین دلیل، برنامه امروز هم نادر خواهد بود. قصد دارم از آوازخوان شناختهی ایرانی، پری زنگنه، برایتان بگویم.
پری زنگنه را دیشب، برای اولین بار، در «دِن هاخ» يا همان «لاهه» دیدم. پری زنگنه دیشب در این شهر، که پایتخت اداری هلند است، کنسرت داشت.
ترانههایی را از این آوازخوان قبلا از زبان دوستان ایرانیام شنیده بودم که در شبنشینیهای دوستانهای که با آنها داشتم، تکی یا گروهی برایم خوانده بودند. مثل این یکی:
می خوام برم کو، شکار آهو
تفنگ من کو؟ لیلی جان تفنگ من کو؟
اما دیشب، وقتی این ترانه را از زبان خود پری زنگنه میشنیدم، دیدم که چهقدر ترانههایش با ترانههایی که مادرم و خالهام میخوانند نزدیک است. بهخصوص آن دوبيتیهایی که از خراسان میخواند.
اما قبل از همه، بگویم که در نگاه اول پری زنگنه مرا به یاد چه کسی انداخت. شما احتمالا از شاعرهی معروف روس، آنا آخماتوا، عکسی دیدهاید. بلی، اولین کس او بود. همان چهره و حالت اشرافی و همان حرکات ممتاز کلاسیک و در عین حال بسیار فروتنانه.
پری زنگنه که سی سال است نابينا شده، انگار حضور آن همه مردم را میدید و من، و حتما دیگر حاضران نیز، احساس میکردیم که او بسیار تشنهی این گونه کنسرتهای زنده است و دلش می خواهد بیشتر در صحنه بماند.
من بیاختیار این حالت را با آن کنسرتهایی مقایسه کردم که در کشورهای آسیای میانه و روسیه برگزار میگردد؛ با ارکستری بزرگ و رقصندگانی زیبا و موزون. البته در کنسرت پری زنگنه رقصندهای نبود. ولی میتوانست باشد.
چندین بار چشمانم را بستم و تلاش کردم صحنه را با آن رقصندگان تاجیک و ارکستر سبک روسی تصور کنم. چه قدر زیبا بود! بسیار دلنشین و کامل!
بعدا که با پری زنگنه صحبت کوتاهی داشتم، با شنیدن اسم سمرقند گفت: «خیلی دوست داشتم آن جاها کنسرتی داشته باشم». در واقع این یگانه جملهای بود که پری زنگنه به من گفت. و من در جواب لال بودم.
به ما گفته بودند هیچ عکس و فیلمی از خانم زنگنه نگیریم و حتا خود خانم زنگنه هم قبل از این که ترانهای برای ایران بخواند، این حرف را تکرار کرد و گفت: «خواهش میکنم که این شب برای یک شب باشد».
اما من که همهاش در شرایط تنگ و بسته کار خود را پیش بردهام، در آخرين دقايق کنسرت که بعضی شروع به عکس گرفتن کردند، دوربین را درآوردم و بین آن همه دستکوبیها فیلم گرفتم و زوم کردم به چهرهی پری زنگنه: تبسم وی نشانگر آن بود که محبت همهی حاضرین را میدید و دلش میخواست بیشتر بماند.
بعد از کنسرت که برای مصاحبه به مهمانخانهی آنها رفتیم، گفتم که من از شما فیلم و عکس گرفتهام. گفت اشکال نداره. میدانست که از راديو هستيم.
یادم آمد که خوانندگان روس یا تاجیک وقتی از کنسرت بیرون میآمدند دورشان را عکاسان و فیلمبرداران میگرفتند و صدای شرق-شرق عکس گرفتنها و سوالات خبرنگاران خواننده را به فرار مجبور میکرد. اما این فرهنگ را در کنسرتهای ایرانی کمتر میبینم.
ولی همخوانیهای مردم ترانههای پری زنگنه را در برابر خودش میخواندند شبیه ما تاجیکان بود. خاطره بسیار قوی در حفظ ترانههای مردم خود دارند.
شاید به همین دلیل باشد که پری زنگنه با آنکه صدای اپرایی دارد، بیشتر با لحن و ریتمهای مردم آواز میخواند. شاید هم دلیلهای دیگری داشت.
پری زنگنه در پایان ترانهای گفت: «حالا یک ترانهای میخوانم که شما بلد نباشید». و ترانهی ترکی «یالغیزیم» را خواند. باز هم چندین نفر آن را از بر بودند و همخوانی کردند.
کنسرت بسیار صمیمی بود و من خود را در بنای کنسرت زیبای اپرای شهر تاشکند تصور کردم که برای دیدن اپرای «روسلان و لیودمیلا» رفته بودیم. من همهی تلاشم را میکردم که کلمات آوازخوان را بفهمم اما برایم سخت بود. حدود ۱۳ یا ۱۴ سالم بود. مادرم گفت «نگران نباش! همهی بزرگسالان نیز نمیتوانند کلمات دقیق آن را بشنوند. باید تلاش کنی که موسیقی و آهنگ آن را بفهمی».
اما دیشب، وقتی به آوازخوانی پری زنگنه گوش میدادم، دقت کردم که همهی کلماتش را میفهمم و چهقدر روشن و گویا میخواند. کلمات را، به خاطر اوج صدا یا رعايت ريتم، نصفه ـ نیمه تلفظ نمیکرد.
من در کارهای پری زنگنه پیوند نرم و دلنشین ترانههای مردمی و آهنگهای کلاسیک را میدیدم که برایم بسیار دلنشین بود.
اما یک مشکلی هم داشتم؛ طبق عادتم، فضا و محیطی را که از ترانهها تصور میکردم و میدیدم آمیخته بود با آن چه که در صحنههای روسی یا تاجیکی دیدهام. یا حتا صحنههای اروپایی وقتی ترانههای کلاسیک اروپایی را میخواند.
اما وقتی ترانه های محلی ايرانی را میخواند، تصورات من خالی بود از محیط ترانههای مردم ایران. وقتی چشمانم را میبستم نمیدانستم که عاشق را با چه لباسی یا با چه رنگی ببینم؛ یا همین طور معشوق را.
برای شما ایرانیان شاید این کار شدنیست چون تاریخچهی مردم و لباسهای ملی و مردمی خود را خوب میشناسید، اما برای من این گوشهی تاریکی بود.
نمیدانستم قهرمان خود را در چه سبک لباسی ببینم. وقتی پری زنگنه میگوید: «میخوام برم کو، شکار آهو، تفنگ من کو لیلیجان» من فقط با کلمات روبهرو هستم و قهرمانهای ترانه که باید ایرانی باشد برایم روشن نیست. و من ناچار آنها را با سبک تاجیکی یا گاهی روسی لباس به برشان میکنم تا جهان ترانه را برای خود بسازم.
این جنبهی دیداری یا ظاهری موسیقی ایرانی برای من عریان یعنی لخت است. نمیتوانم قهرمان ترانه را باحجاب تصور کنم. احساساتم میگوید که این کار درست نیست. احساساتم میگوید که ترانه و آوازخوان و هنر باید آزاد باشد. ازاد به مثل تخیلات انسان. اگر خطا میکنم بگویید.
یکی از ترانههای قدیمی روسی را بشنوید و بعد ببينيد بهعنوان یک ایرانی تصور روشن و دقیق و موجودی از دنیای موسیقی روس دارید؟
من به عنوان دوستدار ترانههای مردمی ایران از این محرومم. دلم میخواهد که همکاری و مبادلهی فرهنگی بین ایرانیان و تاجیکان، در جنبهی ظاهری یا «ویژوال»ِ هنر بیشتر باشد. در واقع این آرزوی خیلیهاست. اما هنوز کاری برای شروع آن انجام نشده.
پری زنگنه را به عنوان سمبل تماشاگر ایرانی دیدم که در هنر، دنیا و تصورات خود را دارد که زیباست اما پوشیده.
این نکته را میخواهم دقیقتر بگویم. شاید با این مثال بهتر بتوانم: در کنسرت دیشب دختری را دیدم که لباس پررنگ محلی سمرقندی به بر داشت و من او را بین ۳۰۰ نفر دیدم و به سوی او جلب شدم. رفتم با او گفتوگو کردم و متوجه شدم او هم از آسيای ميانه است؛ از ارمنيان تاشکند بود که شوهر ايرانی کرده بود. اما آن بقیهی ۳۰۰ ایرانی هیچ نشانی از ایرانی بون نداشتند و من با استفاده از دیگر حسهای خود باید آنها را میشناختم. مثلا با شنیدن این که به چه زبانی حرف میزنند.
موسیقی ایرانی نیز همین حالت را دارد. اگر بتوانم به انگلیسی بگویم: lack of visual style. دلتان بخواهد میتوانيد بگوييد رقص. وقتی در صحنه يک پيانو هست و يک خواننده، شما هنوز فرقی بين آن و يک صحنهی اروپايی نمیگذارید. اما اگر رقص به آن اضافه شود يا خواننده و نوازنده لباسی ایرانی پوشيده باشند، بلافاصله متمايز میشوند.
امیدوارم برخورنده نباشد این حرفهای من. اما میدانم که دلیلِ اینگونه شدن هنر ایرانی در چیست. به امید روزگار آزاد آزادگان هنر.
لينك مطلب:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گروه موسيقي سنتي خنيا ويژه بانوان، كنسرتي با عنوان «قصههاي از ياد رفته» را به سرپرستي و خوانندگي پري ملكي در تالار وحدت اجرا خواهد كرد.
نقل از روابط عمومي گروه موسيقي خنيا، اين كنسرت بازخواني مجموعه اي از موسيقي دوره قاجار است كه زنان موسيقدان آن دوره، آنها را ساخته و يا خواندهاند.
بنا بر اين گزارش، در كنسرت «قصههاي از ياد رفته» پديده احراز نژاد (تار)، رابعه افتخاري(سه تار)، آوا ايوبي(تارباس) و مريم ملا(تنبك) و پري ملكي را همراهي ميكنند.
اين كنسرت در روزهاي پنجشنبه، جمعه و شنبه 3،4،5 خرداد ماه 86 در ساعت 6 عصر برپا خواهد شد.
علاقهمندان براي تهيه بليت ميتوانند به گيشه تالار وحدت، مركز موسيقي بتهوون ، فروشگاه دارينوش، فروشگاه ققنوس ، نشر كارنامه، كتابفروشي بهنام و فروشگاه سياه سفيد مراجعه كنند.
لينك خبر:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گفت و گویی با پرتو هوشمندراد (موسیقی شناس) درباره موسیقی اهل حق در کردستان ایران
پرتو هوشمندراد برندۀ یک جایزۀ معتبر از «انجمن ملی جغرافیا» (National Geographic Society) در آمریکا، برای پیگیری کار پژوهشی و پاسداری از میراث فرهنگی کُرد های اهل حق در منطقه گوران شده است. هوشمندراد دکترای خود را از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی دریافت کرده و پژوهش های گسترده ای درباره میراث فرهنگی اهل حق (یارسان) انجام داده است. عنوان پایان نامۀ دکترای او «اجرای ایمان: موسیقی مقدس کُردهای اهل حق منطقۀ گوران » است که سفارش آن از طریق انتشارات جهانی میکروفیلم دانشگاهی (یو.ام.آی) امکان پذیر است.
به عنوان یک پژوهشگر و نوازنده، تخصص او در موسیقی اهل حق منطقۀ گوران و موسیقی کلاسیک ایرانی است. او برندۀ جوایز گوناگونی برای پژوهش در این زمینه ها شده است که از آن میان باید به جوایز آلفرد هرتس، آندرو ملون، کنگره ملی کُرد، جایزۀ پژوهشی علوم انسانی، جایزۀ الفلاح از مرکز پژوهش های خاورمیانۀ دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، و جایزه دانشکدۀ موسیقی در دانشگاه برکلی اشاره کرد. [پرتو هوشمند راد در حال حاضر به عنوان سرپرستِ آکادمیکی پژوهش و امور اجرائی "مؤسسۀ فرهنگ های جهان" و استادِ مدرّس، در دانشگاه کالیفرنیا، در مِرسِد، مشغول فعالیت است.]
- از اهل حق برایمان بگویید؟
اهل حق (یارسان) یک دین مخصوص به خود با این تعلیم پایه ای است که قدرتِ خدا، پس از مقام اولیۀ نیستی یا یگانگی مطلق، در یک روند دوره ای (سیکلیک)، خود را در هفت لایه نمایان (متجلی) می کند. این قدرتِ هفت لایه ای خدا «هفت تن/هفتن» نامیده می شود. نخستین دورۀ کامل آشکار شدن دین اهل حق در دنیای مادی به حدود هشتصد سال پیش باز می گردد. زمانی که سلطان سحاک برزنجی، این دین را در منطقۀ هورامان کردستان نمایان کرد.
«اهل حق» برای همۀ ادیان دیگر احترام قائل است و با وجود اینکه با بعضی از ایده های کلی که در دیگر آموزش های روحانی و دین های دیگر یافت می شود، نقاط مشترکی دارد، دینی مختص به خود است. اهل حق به وسیله یک سِری عبارات و ایده های ویژه و گاهی به امانت گرفته شده، جهان بینی خود را بیان می کند. این عبارات و ایده ها شامل عنوان ها، اشیاء مخصوص، مفاهیم منحصر به فرد، اعداد، حروف الفبا، رنگ ها، گلها، میوه ها، رایحه ها و گیاهان، و شخصیت های اسطوره ای و تاریخی ایران، عناصری از دیگر ادیان، و عوامل دیگر است.
ایده هایی که از مأخذ دیگر گرفته شده اند گاه به صورت تغییر یافته (به درجات مختلف) مطرح می شوند تا بتوانند به بهترین وجه رهنمودهای اهل حق را بیان کنند. در نتیجه، هدفِ بهره جُستن از این ایده ها و جوهره ها، بیان واضح و درستِ باورهای خود از راه های گوناگون، از طریق آن مفاهیم و جوهره هاست [خودِ مفاهیم به امانت گرفته شده در این حالت، اهمّیتِ اصلی خود را ازدست می دهند] .
اگرچه برخی ایده ها و عبارات صوفیه و اسلام (به ویژه اسلام شیعی) در متون دینی آنها و در فرهنگ زندگی روزمره شان حضور دارد، مردم اهل حق، بنا به تعریفِ علمی از اسلام و تصوف، مسلمان یا صوفی نیستند. این حرف بر پایۀ باورهای خاندان های خاموشی و یادگاری اهل حق منطقۀ گوران، مشاهداتِ شخصی من از زندگی روزانه و سنن آنها، در چهار- پنج سال گذشته، و مهمتر از همه، حضور نشانه های فراوان در«دفتر» (متون مقدس اهل حق) بنا شده است.
اکثریت مردم اهل حق، کُرد هستند و در استان کرمانشاه، در منطقه کُردنشین غرب ایران، زندگی می کنند. تعداد دیگری از آنان نیز از ملّیت های دیگر هستند که در دیگر نقاط ایران و جهان پراکنده اند.
پژوهش من بر اساس دیدگاه مردم اهل حق منطقۀ گوران در استان کرمانشاه و با تمرکز بر خاندان های خاموشی و یادگاری انجام شده است. این دو خاندان با چهرۀ مقدّسی به نام «آسید براکه حیدری» مربوط هستند، که در حدود دویست سال پیش، به دین اهل حق حیاتی دوباره داده است. گوران به عنوان حافظِ کهن ترین سنت های اهل حق، پرآوازه است. متأسفانه، من تا کنون فرصتِ کار پژوهشی با دیگر خاندان های محترم اهل حق را نداشته ام، با اینکه از محبّت و مهمان نوازی آنها همیشه برخوردار بوده ام. مردم اهل حق از صلح طلب ترین، سخاوتمندترین، و فروتن ترین مردمانی بوده اند که من در طول عمرم دیده ام.
- زندگی روزانه ، محله ها، حال و هوای منطقه، طبیعت، و مردمی که در طول اقامت در آنجا ملاقات کردید چگونه روی شما تأثیر گذاشتند؟ از تجربه هایتان برای ما بگویید.
علیرغم شرایط سختِ اقتصادی، زندگی بسیار آرامی در کرمانشاه و روستاهای پیرامون آن جریان دارد. مردم برای دیدن یکدیگر وقت می گذارند. حتی اگر تمام روز را کار کرده باشند و دو ساعت را هم از کار تا خانه رفت و آمد کرده باشند، شبی را در حیاط و زیر ستاره ها با هم می گذرانند و لذت می برند. نان سنگک به سخاوتمندانه ترین شکل و با خوش رویی تمام از سوی نانوایان عجیب سخت کوش به شما داده می شود. رفتگران صبح ها لبخند می زنند و هنگامی که از کنارشان می گذری برایتان آروزی سلامتی می کنند. آنها اغلبِ صبح ها وقتی در خیابان های کرمانشاه برای دویدن می رفتم با محبّت به من سلام می کردند.
یکی از سرگرمی های مورد علاقه من در اوقاتی که می توانستم استراحتی در بین کار داشته باشم، خریدن سبزی خوردن تازه از خیابان خیّام و رفتن به منزل خانوادۀ محترم عاطفی بود. من هفت ماه از مدّتِ اقامتم در کرمانشاه را مهمان آنها بودم. همراه با خانم مرضیه آزمون – خانم خانه و آموزگار محترم ادبیات - گپ می زدیم و سبزی ها را با هم پاک می کردیم. بچه ها نیز حضور داشتند: خاطره، عاطفه، فرهنگ و بهرنگ. با هم ناهار می خوردیم و گاهی وزن های شعر کلاسیک فارسی را با آقای عاطفی – آموزگار ادبیات، شاعر، و چهرۀ محترم ادبی – می خواندیم. جداً خوش می گذشت! پس از آن حدود یک ساعت چرت می زدیم، بلند می شدیم، چای و میوۀ بعدازظهر را می خوردیم و منتظر میهمانان می شدیم. در کرمانشاه چرتِ بعدازظهر هیچوقت ترک نمی شود! اگر بخواهید برای نیمۀ دوم روز نیروی کافی برای کار داشته باشید، چرتِ بعد از ظهر یک عادتِ بسیار سرحال کننده است.
در کرمانشاه، زنان، انجمن کوه نوردی خودشان را دارند و نشست های ادبی بسیاری در سطح شهر برپاست. حقیقتاً کرمانشاه، شهری است با فرهنگی بسیار غنی. کرمانشاه و مناطق پیرامون آن در آغاز بهار به زیباترین شکل خود درمی آید؛ با رختی از گل های رنگارنگ و زیبا که بر تن منطقه کشیده می شود.
مردم اهل حق از جمله صلح طلب ترین مردمانی هستند که من درطول زندگی ام ملاقات کرده ام. وقتی را که با استادانم و دیگر خانواده های اهل حق گذراندم مایۀ افتخاری بزرگ برای من بوده است. آنها مهربان، ثابت قدم در دوستی، و دست و دلی بسیار گشاده دارند. خیلی کم صحبت می کنند. «پیر» (رهبر مذهبی شان)، آسید نصرالدین، تقریباً هیچگاه سخن نمی گوید. هنگامی که با صدای آرامَش صحبت می کند، همه گوش های خود را نزدیک می آورند تا بشنوند او چه می گوید. سخنان او معمولاً از یک جمله فراتر نمی رود. سخنانش همیشه سرشار از محبّت و خردمندی است.
- ضمن پژوهش، آیا تجربۀ خاصی داشتید که شما را به گونه ای خاص تحت تأثیر قرار داده باشد؟
اجازه بدهید بخشی از پایان نامه ام را برایتان بخوانم: «آواز آن پرنده، عجیب ترین صدایی بود که در تمام عمرم شنیده بودم. وقتی او می خواند، گویی یک روح عظیم تمام روستا را پر از مویه می کرد. این نخستین تجربۀ من از "صدا"، در اولین هفتۀ کار میدانی، در دهکدۀ مقدّس توتشامی، در حدود ساعت 4-3 صبح بود.
این آواز آنقدر بی امان بود که تمام دهکده را در بر می گرفت و از پارسِ متوالی و سرمست کنندۀ صدها سگِ روستا فراتر می رفت، تا پایان شب. روز بعد، از همه می پرسیدم آن را شنیده اند یا نه. در سفرهای متعدّدم به توتشامی با بی صبری منتظر شنیدن دوبارۀ آن صدا و در صورت امکان، ضبط آن بودم. "پیر" مرا از حضور پرنده در اطراف با خبر می کرد و من صدای به هم خوردن سنگین و آرام بال او را می شنیدم. امّا آن آواز عجیب را دیگر هیچگاه نشنیدم.» این عجیب ترین تجربۀ من در طول پژوهشم بود.
- چه ارتباطی بین زندگی روزمرۀ اهل حق، و موسیقی و دین آنها وجود دارد؟
زندگی اهل حق پیوسته با ایدۀ قداست، از راه تنبور («تمووره» در کُردی) در منازل، شارِب دست نخوردۀ مردها، عکس چهره های مذهبی که در خانه ها آویزان است، اجرای سُلو یا گروهی نظم ها (مقام ها)، اجرای مراسم دعا دادن مواد خوراکی (جم) و حضور غذای متبّرک در خانه، وجود کتاب های اشعار مقدس (دفتر) در خانه ها، غروب آفتاب، و... پیوند دارد.
- دربارۀ پژوهشی که انجام دادید برایمان بگویید.
پژوهش و مطالعات اجرایی من در طول بیش از دو سال اقامت ممتد در کرمانشاه (1381-1379)، و در ادامۀ آن، از طریق گفتگوی مرتب تلفنی و سفرهای کوتاه مدّت به کرمانشاه تا زمان حاضر، به انجام پیوسته است. کار، شامل کلاس های هفتگی و مصاحبه های مقطعی و بحث های گروهی دربارۀ برداشتِ آوازی و سازی (تنبور) نظم ها، روخوانی و تفسیر متون مقدّس، آیین ها، لهجه های گوناگون زبان کُردی رایج در منطقه (شامل زبان مذهبی دین اهل حق، هورامی)، و مشاهدۀ زندگی روزانۀ مردم اهل حق می شد.
برای این فعالیت ها، از پشتیبانی سخاوتمندانه و دعای خیر پیر محترم منطقۀ گوران، آسید نصرالدین حیدری، و موهبتِ کار با دفتردانان و کلام خوانان محترم، آگاه، و فعّال منطقۀ گوران برخوردار بودم. این استادان محترم شامل استاد اسدالله فرمانی، اسکندرخان دانیالی، سید بَرزو دانشور، استاد طاهر یارویسی، استاد معارف امیری، کاکه کاکا برار استاد، سید عباس دامن افشان، سید تیمور محرابی، سید عابد محرابی، سید عزیز محرابی، سید ناصر یادگاری، سید خیال یادگاری، درویش جهانگیر رجبی، کاکی عزیز پناهی، کاکه لطیف منهویی، گروه های کلام گهواره، تپه گله و سیمانی، و استادان محترم دیگر بودند. [افتخار آشنایی و استفاده از معلوماتِ سید عبدالله حیدری، سید شاه مراد حیدری، سید عادل حیدری، درویش جهانگیر درویشی، و کاکی میرزا میرزایی را هم در سال گذشته پیدا کردم.] زبان کُردی (لهجۀ رایج منطقه) را هم با خانم ملوک تاج پورآویل و خانم سید ماه زنان افتخاری فرا گرفتم. برای فهرست کامل این آموزگاران محترم و خانواده های مهربان و عزیز آنها، لطفاً به سپاس نامه پایان نامه ام نگاه کنید.
در مدتی که در کرمانشاه بودم افتخار دیگری نیز نصیبم شد. به درخواست آ سید نصرالدین حیدری، ویرایش کتاب «راه رهروان یارستان» نوشتۀ سید بَرزو دانشور (سال 1380/81)، چاپِ انتشارات چشمۀ هنر و دانش، در کرمانشاه، را به عهده داشتم. این کتابِ کوچک، به همّتِ خانم شایی خانقاه، اکنون در بسیاری از دانشگاه های معتبر در آمریکا مانند دانشگاه کالیفرنیا در برکلی فهرست شده است.
جامعه کُرد در کل، و به ویژه در کالیفرنیای شمالی، نیز بی اندازه مرا در شناخت فرهنگ و زبان های کُردی یاری داد. در این میان وظیفه دارم از شخصیت های محترم زیر سپاسگزاری کنم: خانم شایی خانقاه، (سرپرست بخش خاورمیانۀ کتابخانۀ دانشگاه کالیفرنیا در برکلی)، او نخستین آموزگارم در زمینۀ زبان کُردی و آشنایی با فرهنگ کُرد است. من همچنین توانایی خود را در زمینۀ خواندن کُردی نوشتاری، که برای بهره گیری آسان از فرهنگ کُردی-فارسی هَژار بسیار مهم است، مدیون او هستم. همچنین باید از آموزگاران مهربان و سخاوتمندم خانم فرح شهابی و کاک حسین مفتی، و خانم نسرین جلالی و کاک حسن جلالی ، در زمینۀ یادگیری کُردی هورامی پاوه و نودشه، سپاسگزاری کنم.
- هدف یا تمرکز اصلی در کار شما چیست؟
موضوع اصلی کار من نشان دادن پیوستگی عناصر و آیین ها در دین اهل حق، و عملکرد آنها برای رسیدن به درجه ای از تطهیر روحانی است که حضور پادشاهِ عالم غیب، سلطان، را امکان پذیر می کنند. در میان عوامل دیگر، اینها شامل ساز مقدّس تنبور، رپرتوار حقیقی و مجازی آوازی و سازی (تنبور)، متون مقدّس، و آیین ها (که در قلب آنها «جم»، آیین دعا دادن مواد خوراکی است) هستند. معنی روحانی جم، حضور پادشاه عالم غیب، سلطان است. مفهوم جم به تفصیل در پایان نامه بررسی شده است.
برای ایجادِ چشم انداز و زمینۀ مباحث پایان نامه، و بررسی جایگاه عناصر موسیقایی و پیوند آنها با دیگر جنبه های دین، در گفتار 1، نمایی کلی از مفهوم آیین در دین اهل حق، با تمرکزی ویژه روی آیین جم، ارائه شده است. تنبور و متون، به ترتیب در بخش های 2 و 3 مورد بحث قرار گرفته اند.
در بخش های 4، 5، 6 و 7 موسیقی مقدّس اهل حق گوران، با تمرکز خاص بر روی بحثی تحلیلی از ارتباط متن با موسیقی، در رپرتوار نظم ها (واحدهای موسیقایی سازمان یافته)، ارائه شده است. من نظم ها را بر اساس برداشتِ خودِ موسیقی دانان اهل حق معرفی کرده ام: یعنی، بعنوان مجموعه ای از «نغمه» ها و شیوۀ از پیش تعیین شده ای که در آن متن با موسیقی هماهنگ می شود، و نه به عنوان «مُد» (Mode) (اصطلاحی در علم موسیقی شناسی) یا تعریف کلی که از «مقام» در مباحث موسیقی شناسی وجود دارد. به این نظم ها به عنوان «مُد» (Mode) هایی [یا مواد مورد استفاده] برای آهنگسازی و بداهه پردازی نگاه کرده نمی شود؛ از لحاظ سنتِ اجرایی، پدیدۀ واریاسیون در این موسیقی، فقط به مقدار بسیار اندکی مجاز است. با بررسی شیوۀ فورمولی که در آن متن ها با موسیقی هماهنگ می شوند، به نظر می رسد که این مجموعۀ مشخص، ارائه کنندۀ یک زبان ویژه، یکدست، و به هم پیوسته است، به این صورت که گویی یک آهنگساز [از عالم روح]، با هدفی واضحاً نیایشی و با توجهِ به متن ها، آن را آفریده است.
برای نشان دادن جزئیات متنی و موسیقایی که برای درک این رپرتوار، به عنوان یک هستی یکپارچه لازم است، در پایان نامه به آن از دید یک اجراکننده نگاه شده است. به این معنی که، دیدگاه های کلام خوان و «کلام وَ سینیل» (گروه خوانندگان که اصطلاحاً کلام را «تحویل می گیرند»)، به اضافۀ دیدگاه خودم به عنوان یک موزیسین، در مدتی که به فراگیری و تمرین این رپرتوار موسیقی مشغول بودم، ارائه شده اند.
با انگیزۀ این آنالیز موسیقایی و با اندیشۀ حفظ این میراث، نت نویسی کلیۀ نظم های منطقۀ گوران که در حال حاضر رایج است، نیز ارائه شده است. به منظور ارا ئۀ مُدل هایی که حتی الامکان نزدیکتر به برداشت های صحیح باشند ، نت نگاری ها بر اساس انتخابِ با احتیاط و دقت بسیار، و بر پایه گوش دادن مکرّر به اجراهای متعدّدِ نظم ها در طی چهار سال گذشتۀ پژوهشم انجام شده است.
هدف اصلی نت نگاری ها، ایجاد وسیله ای تصویری برای تحلیل و بحثِ واضح تر رپرتوار بوده است. بنابراین، با توجه به اینکه سنتِ عملی این موسیقی اساساً شفاهی است، در کار اجرایی، شاگردان و استادان باید از نت نگاری ها به عنوان یک وسیله برای رجوع، استفاده کنند. به منظور وفادار ماندن به جوهرۀ نظم ها، هنرآموز این موسیقی، باید تعبیر تنبوری و تعبیر آوازی نظم ها را از طریق استادان صاحب صلاحیت و فعّال، و گوش دادن و تمرین فراوان، در طول سالیان طولانی بیاموزد.
- آیا انواع دیگر موسیقی نیز با تنبور اجرا می شود؟
اگرچه مردم گوران بر این باورند که تنها نظم های تنبور، و به عبارت دیگر مجموعۀ مشخص رپرتوار نظم های سُلو (تکخوانی) و دسته جمعی (همخوانی) حقیقی، و نظم های تکخوانی مجازی تنبور، می توانند با تنبور نواخته و خوانده شود، پیر اهل حق گوران، با نوازندگانی که خارج از این محدوده حرکت کنند محترمانه برخورد می کند. با این حال، او تغییردادن یا اضافه کردن چیزی به رپرتوار سنتی تنبور را تأیید نمی کند.
این نظم ها به عنوان «موادی خام برای آهنگسازی یا بداهه پردازی» انگاشته نمی شوند. این موسیقی به همراه متن هایی که با آن استفاده می شود (به ویژه در بخش مقدّس رپرتوار)، به عنوان وحی آشکار شده از عالم غیب تلقی می شوند. به اضافه، حتی با این که بخش غیر مقدّس رپرتوار هیچگاه در یک نشست کلام (همراه با، یا بدون جم - یعنی آیین دعا دادن مواد خوراکی-) اجرا نمی شود، ولی این قسمت از نظم ها نیز بسیار برای اهل حق محترم است. در حقیقت، برخی از دفتر دانان و کلام خوانان قدیمی تر، بر این باورند که نظم های مجازی تنبورهم، در هر لحظه می توانند حالت مقدّس پیدا کنند، به ویژه اگر اشعار دینی اهل حق با آن ها خوانده شود.
- در مقایسه با دیگر سنت های موسیقایی در دنیا، چه چیزی موسیقی اهل حق را از بقیه مجزّا می کند؟
تنبور به عنوان تنها ساز مقدّس، رپرتوار موسیقی ویژه (شامل برداشت سازی و آوازی)، داشتن پیوند روشن و محکم با دین اهل حق، بستگی آن با آیین دعا دادن مواد خوراکی - یعنی جم- و جلسات گروهی همخوانی (کلام)، و اعتقاد به اینکه بخش مقدّس رپرتوار از عالم غیب آمده است.
- شما چگونه به فرهنگ اهل حق علاقه مند شدید؟
باید بگویم که سرنوشت بود. صدای تنبور بود. نخستین باری که صدای این ساز مقدّس را شنیدم مبهوت شدم. فکر کردم که این صدا از یک دنیای دیگر می آید و بلافاصله در قلب خود دانستم که باید این ساز و این سنت موسیقایی را فرابگیرم. آن زمان به هیچ وجه مطلع نبودم که این ساز، ساز مقدس اهل حق و تجلی یکی از هفت تن/هفتن (هفت روح مقدس دین اهل حق) آنها است.
- برای انجام این پژوهش، به عنوان یک زن تنها در این منطقه با چه موانع و مشکلاتی روبرو بودید؟
فکر می کنم بیشتر مردم تشخیص دادند که من با حسن نیّت این پژوهش را انجام می دهم، بنابراین، به عنوان یک زن دچار مشکلاتِ چندانی نشدم. همچنین از نظر خیر آسید نصرالدین، و سخاوتمندی استادانم، من فقط از مردم احترام و مهربانی دیدم. مهمترین مسئله، تطبیق با عادت ها و توقعاتِ فرهنگی جدید بود. با کمک مردم، این پروسۀ یادگیری برای من چندان طول نکشید. نکتۀ جالب این است که من با مردم چند محله دوست بودم. همۀ مغازه داران محترم و مسئولین رستوران ها و کتابفروشی ها را می شناختم و اغلب در هنگام پیاده روی، در خیابان های کرمانشاه، دقایقی برای سلام و احوالپرسی می ایستادم. علاوه بر مردم کرمانشاه و روستای توتشامی؛ مردم گهواره، تپّه گله و سیمانی، زرده، گوره جو، چقابور، و سرپل ذهاب و قصر شیرین، به ویژه با من بسیار مهربان بودند.
همچنین باید اضافه کنم که در جهان بینی ادواری دین اهل حق، جسم ها صرفاً قالب هایی هستند برای روح ها. حتی در «دفتر» (کتاب های اشعار مقدّس اهل حق) اشاره شده که: «روح های مقدس آنگاه قالب زن و مرد را پذیرفتند» (ترجمه از اصل هورامی). یکی از هفت تن، «رمزبار» مرتباً به هیئت یک زن تجلی می کند (و به صورتِ اشیاء یا پدیده های دیگری که اسرار خدایی را در دل دارند). اعضای دیگر هفت تن هم گاهی به صورت یک زن ظاهر می شوند. در نتیجه از نظر آموزشهای این دین، برای یک انسان، ظاهر مرد یا زن داشتن نباید باعث فرقی بشود.
- برنامۀ آیندۀ شما چیست؟
پی گیری پژوهش هایم درباره میراث فرهنگی اهل حق، و سنت ها ی دیگر موسیقی آیینی در جهان. همچنین در نظر دارم در مورد فرهنگ و زبان های کُردی بیشتر بیاموزم. به طور کلی، امیدوارم بتوانم توازنی میان پژوهش، اجرا، و تدریس در فعالیت های کاریم به وجود بیاورم.
احتمال دارد در نوامبر امسال برای افراد علاقه مند، یک سخنرانی درباره موسیقی اهل حق گوران در نشست سالیانه انجمن اتنوموزیکولوژی درآتلانتا برگزار کنم. [این سخنرانی که به دلیل کار پژوهشی در سال گذشته انجام نشد، امسال در نشست سالیانۀ همین انجمن در هاوایی برگزار می شود.]
- چه چیزهایی را بیشتر از همه چیز در زندگی دوست دارید؟
پنجره های آفتابی و درخت های زیاد! چایی با هل تازه-خورد-شده. فنجان و زیر فنجانی چینی سفید دور طلایی و ظریف. سلامتی. صلح و احساس خوشبختی در قلبم. خوشبختی دیگران. عقل سلیم. کنار فامیل و دوستان خوب بودن. دعا. هوشیاری. یادگیری. خدمت. تنبور. دفتر. و خوشبختی بچه ها. تقریباً این چیز ها.
- آخرین باری که شما را روی صحنه دیدیم (به عنوان نوازنده سه تار)، در یک کنسرت خیریه برای ارکستر سمفونیک سان فرانسیسکو بود که در کنار موزیسین های ارزشمندی چون مهوش گرامی و گلنوش خالقی برنامه داشتید. آیا همچنان فعالیت های اجرایی را دنبال می کنید؟
در چند سال اخیر به ویژه مشغول پژوهش و نوشتن درباره اهل حق بوده ام. این سال ها تقریباً سال های ساکتی برایم بوده اند؛ تنبور در طول این مدّت، همیشه با صدا و گاهی هم بی صدا، همراهم بوده است.
- مایل هستید چیزی به گفت و گویمان بیفزایید؟
فقط اینکه برای دریافت این هدیه خدا را شکر می کنم و امیدوارم خدمت کوچکی در راه حفظ میراث فرهنگی کُردهای اهل حق انجام داده باشم. میراثِ آنها دربرگیرندۀ خردِ ژرفِ آن جهانی است که تا کنون بیشتر پنهان و غیرقابل دسترس بوده است. آنها به تدریج خود را به دنیای بیرون باز کرده اند. به هر تقدیر، حالا که دارند آهسته آهسته این فرهنگ را با سخاوتمندی به دنیای بیرون عرضه می کنند، امیدوارند و خواهان این هستند که با این هدیه با دقت و احترام برخورد شود.
همچنین مایلم اضافه کنم که انجام این پژوهش بدون بلند نظری و سخاوتمندی آسید نصرالدین حیدری، استادانم در زمینۀ فرهنگِ اهل حق، مردم اهل حق، حامی آکادمیکِ من پروفسور بانی وید (دردانشکده موسیقی دانشگاه کالیفرنیا در برکلی)، پروفسور بنجامین برینر (همان دانشگاه)، پروفسور مری مک گن، آر. اس. سی.جی (مرکزعالی الهیات در برکلی)، پروفسورهای دیگر، پشتیبانی خانوادۀ عزیزم، دوستانم، معلمانم، جامعه کُرد در ایالات متحده و ایران، و جوایزی که پیشتر از آنها صحبت کردم، ممکن نمی بود. غیر از افرادی که پیش تر از آنها قدردانی شد، وظیفه دارم از محبّت و یاری فراوان خانواده ها، افراد، و مؤسسه های محترم زیر نیز سپاسگزاری کنم (به ترتیب الفبا):
خانواده ها:
آزمون، استاد، اصغرپور، افتخاری، القاصی، امیری، امینی، باقری، بهزاد، پریشانی، پناهی، پورناظری، پیروی، توکل، جلالی، جمشید پور، جمیل پناه، حیدری، خاموشی، خانجانی، خانقاه، دامن افشان، درویشی، دانشور، دانیالی، رجبی، رسایی، رضایی، روشنگه، رهبری، سبحانی، سجّادی، سراج الدینی، سنجابی، سهیلی، شاه ابراهیمی، شریف، شهابی، صالحی، عاطفی، غلامی، فرمانی، قاسمی، قنبری، کاکایی، کرمی، کرمیان، محرابی، مفتی، ملکوتی، منهوئی، میرزایی، نوروزی، وکیلی، هاشمی، یادگاری، یار ویسی.
افراد و بنیادها:
آ سید بابا یادگاری، آسید آقا شاه ابراهیمی، جهانگیر اشرفی، فرمان بهبود، دیوید بیثل، داگلاس جانسن، ناصر رستگار نژاد، داریوش زرگری، کاک سامان شالی، حسین علیزاده، مهدی کمالیان، مهوش گرامی، محمد موسوی، درویش نظری و اهل حق ساوه، کارمندان محترم تکیۀ آسید براکه و منزل آقا و گنبد بابا یادگار و زیارتگاه سلطان، حاجی ابوالقاسم کرمی رییس محترم آژانس سعدی درکرمانشاه و کارمندان فرهیختۀ آن، مؤسسۀ فرهنگی ماهور، مؤسسۀ هومت،...و همۀ دوستان و استادان دیگر. در سپاس نامه، اسامی کامل افراد محترم دیگری که مرا در اینکار کمک کرده اند لیست شده است.
از شما برای گفتگوی با ما و آگاهی که به ما دادید سپاسگزاری می کنم.
من هم سپاسگزارم بخاطر فرصتی که به من دادید تا درباره اهل حق گوران و کار پژوهشی ام صحبت کنم.
اگر بخواهيم در ميان خوانندگان زن امروز ايران از خوانندهاي ياد كنيم كه بيشترين سهم را در احياي آوازهاي فولكلوريك و فراموششده اين سرزمين داشته، ميبايست از پري زنگنه نام ببريم.
زنگنه با خواندن ترانههاي ماندگاري چون <شكار آهو>، <رشيدخان>، <دي بلال>، <آي ليلي>، <مستم مستم>، <دو به دو>، <بارون بارونه>، <اسمر اسمر>، <قد بلند> و ... جايگاه خود را به عنوان خوانندهاي تاثيرگذار در موسيقي امروز ايران تثبيت كرده است. وي در عين حال به دنبال تصادفي كه سيوچند سال قبل برايش رخ داد، به نگارش درباره زندگي نابينايان و دغدغهها و خواستههاي آنها علاقهمند شد كه حاصل آن به زودي در كتابي با عنوان <وقتي خورشيد به دلها ميتابد> منتشر ميشود. پري زنگنه ماه بعد هم در شيراز كنسرت ميدهد و درباره نابينايان سخنراني ميكند. با او درباره آخرين فعاليتهايش به گفتوگو نشستهايم.
در آخرين كتابتان هم به نابينايان پرداختهايد. اين كتاب در چه مرحلهاي قرار دارد و اصولا انگيزهتان از پرداختن به اين قشر چيست؟
اين كتاب كه حروفچيني آن بهتازگي به پايان رسيده و <وقتي خورشيد به دلها ميتابد> نام دارد، درحقيقت درباره زندگي نابينايان و همچنين وضعيت خودم است. كتاب راجع به نابينايي و نابينايان ايران و جهان است و در آن به سرنوشت تمام نابينايان خصوصا نابينايان موفق، تاريخچه نابينايان، مدارس نابينايان در دنيا و خاطرات زندگي خودم از نابينايي پرداختهام. اين كتاب بالغ بر 400 صفحه خواهد بود و احتمالا <كتابسرا> آن را منتشر خواهد كرد. به هر حال من در عرصه خوانندگي به عنوان يك نابينا فعاليت دارم و خود را نماينده طيف گسترده نابينايان در عرصه موسيقي و آواز ميدانم.
اين كتاب چه زماني منتشر ميشود؟
فكر ميكنم تا 3 ماه ديگر به لطف وزارت ارشاد منتشر شود، چون درصدد ارسال آن به ارشاد براي دريافت مجوز هستيم.
گويا پيش از اين هم مشغول نگارش كتابي درباره هنر آواز بوديد. آن كتاب به كجا رسيد؟
اين كتاب در حقيقت كتاب دوم من است كه هماكنون نيمي از نگارش آن به پايان رسيده است. عنوان موقتي آن <من و آواز> يا <شما هم با من آواز بخوانيد> است. كتاب در مورد سرگذشت هنرستان عالي موسيقي، پايههاي موسيقي كلاسيك در ايران، اولين خوانندگان كلاسيك غربي و تجربيات خودم روي صحنه است.
فعاليتهايتان در كاشان در چه مرحلهاي قرار دارد؟
من مدام به كاشان سر ميزنم، چون منزل پدريام در كاشان است. ماهي يك بار به اين شهر ميروم و از مادرم ديدن ميكنم. در اين شهر انجمني هست به نام <انجمن جوانان سهراب سپهري.> خانهاي قديمي در كاشان بود متعلق به حاجآقا احسان از مردان خوشنام اين شهر كه اين خانه در اختيار اين انجمن قرار گرفته. اعضاي اين انجمن بدون هرگونه چشمداشت مالي فعاليت ميكنند. در اين انجمن كلاسهاي تئاتر، سفالگري، خطاطي و... برپا ميشود و قسمتي هم به موزه شاعر بزرگ منوچهر شيباني اختصاص دارد. همچنين بخشي از اين فضا اقامتگاهي تفريحي براي گردشگران است. در بازديدهايم از كاشان به جامعه نابينايان اين شهر سر ميزنم.
آيا در آينده كنسرتي برپا خواهيد كرد؟
ماه آينده يك برنامه آواز در تالار حافظ شيراز دارم. در حقيقت اين برنامه شامل موسيقي و آموزش به نابينايان است كه در قالب سخنراني برپا ميشود. ما قصد داريم از طريق موسيقي هنر صحيح را اشاعه دهيم. بعد از آن هم ممكن است به بوشهر برويم و برنامهاي براي نابينايان آن خطه برگزار كنيم.
فعاليت زنان ايراني را در عرصه موسيقي چگونه ميبينيد؟
با وجود محدوديتهاي بسيار بر سر راه موسيقي زنان، استقبال زنان از كلاسهاي آواز بالاست. به هر حال كشور ما به جهت اقليمهاي مختلف، موسيقي غنياي دارد و يكي از مهمترين مراكز موسيقي در جهان است. فعاليت زنان در موسيقي ايران هم تا امروز پربار بوده است و ادامه دارد.
ملیحه سعیدی سرپرست گروه موسیقی نیریز که اواخر هفته گذشته در تالار وحدت کنسرتی ویژه بانوان برگزار کرد ضمن بیان این مطلب گفت : مجوز برگزاری کنسرت معمولا خیلی دیر و به فاصله دو روزمانده به اجرای کنسرت به گروه های موسیقی داده می شود که به نظرمن این کاراز سوی ارشاد فرصت تبلیغات را می گیرد و در نهایت به ورشکستگی گروه ها می انجامد.
وی در ادامه خاطر نشان کرد و گفت : از روزی که مجوز کنسرت داده می شود تمام مسئولیت ها از تبلیغات گرفته تا هماهنگی گروه و آماده سازی برای اجرای برنامه همه و همه به دوش سرپرست گروه می افتد به عنوان مثال سال گذشته دو روز مانده بود به اجرای کنسرت مجوز دادند و من واقعا در فرصت اندکی که داشتم نتوانستم به کاری برسم ودر نهایت از اجرای برنامه راضی نبودم.
این نوازنده قانون در پایان درباره درصدی که به عنوان مالیات از فروش بلیت در گیشه کسر می شود اشاره کرد و گفت : با وجود همه این مشکلات که در برگزاری کنسرت وجود دارد وقتی به درآمد حاصل از فروش بلیت نگاه می کنیم متوجه می شویم که واقعا مبلغی قابل توجهی عاید گروه ها نمی شود چراکه 30 درصد از فروش بلیت را تالار وحدت و 12 درصد را شهرداری به عنوان مالیات و عوارض شهری از گروه ها کسر می کند.
لازم به ذکر است کنسرت گروه موسیقی نیریز (ویژه بانوان) روزهای 27 و 28 اردیبهشت در تالار وحدت در دو بخش برگزار شد در بخش اول که از تازه ترین ساخته های این گروه بود قطعاتی در دستگاه سه گاه اجرا شد قطعه های "زمن بگذر "،"ستمدیده "، "چهار مضراب" و"غم عشق " و همچنین در بخش دوم هم منتخبی از قطعات موجود در آلبوم های "آهوی وحشی"،"آوای روستا"،"نوای قریه"وهمچنین "هزارآوا"ارائه شد.
كمتر كاسبي در بازارچة مروي واقع در خيابان بوذرجمهري بود كه ملوك (كوتوله) را نشناسد او به اين نام معروف شده بود آنها در مورد ارتباط ملوك با اقبال السلطان حرفهائي ميزدند.اقبال السلطان مجاور منزل ملوك زندگي ميكرد و هر وقت در منزل شروع به خواندن ميكرد، ملوك هم به وجد مي آمد و با باز نمودن پنجره با آواز به او جواب ميداد، تا اينكه بالاخره ملوك با مشورت خواهران و در خفا اقبال السلطان را به استادي برگزيد و از اين نظر بود كه بازاريها حرفهائي ميزدند، و بعد كه در كار خود ورزيده شد مسئله را آفتابي كرد و خواندن را براي مردم شروع نمود.
ولي پدرش حاج حسين فرش فروش بسيار متعصب بود بطوريكه وقتي شنيد دخترش صفحه اي بنام ( عاشقم من منعم نكنيد دردم برسيد) را پر كرده و ميخواهد اين تصنيف را در اختيار مردم بگذارد تصميم گرفت دخترش را بگناه اين ( جرم) معدوم كند.
من با ملوك ضرابي در ارتباط مستقيم بودم و مرتبا به منزلش ميرفتم و سر سفره ناهارهايش حضور داشتم هميشه تعداد زيادي سر ميز بودند هنرمند، تاجر، دانشگاهي، موسيقيدان و خود او بالاي يك ميز كه مستطيل بلند بود مي نشست، بعضي ها بدون دعوت ميآمدند و ميگفتند ما از اينطرف رد ميشديم گفتيم سلامي بكنيم.
او هميشه ضرب خودش را پشت صندلي گذارده بود و بلافاصله بعد از صرف غذا صندلي را عقب ميزد و با نواختن ضرب يك يا چند قطعة ضربي ميخواند، به كسي مهلت صحبت كردن نميداد از سياست، هنر، موسيقي و تعريف حكايات و اتفاقات جالب و شنيدني همه را ميگفت و كاري ميكرد كه لذت غذا چند برابر شود. شيرين زبان بود و گفتني هاي زيادي داشت.ميگفت خريد براي منزل من يك وقه يك كيلو يا دو كيلو معني ندارد بايد يك بار انگور يك بار هندوانه و يك بار برنج بياورند. وقه بدرد من نمي خورد و به جائي نميرسد.
روزي در سر ناهار تعريفي ميكرد كه شنيدني است. او در جواني دختري بود خوش پوش، خوش رو و خوش بيان، جوانان آرزومند بودند كه با او هم صحبت شوند. او ميگفت جواني خيلي مزاحم ميشد و ول كن معامله نبود و من نميدانستم چه كنم. بفكرم رسيد كه او را عاجز كنم تا دست از سر من بردارد. به او گفتم بسيار خوب من تو را فلان روز ساعت 3 بعد از ظهر تابستان ( زمانيكه آفتاب تهران سرسام آور است) در وسط ميدان .... مي بينم و به او مي گفتم اگر درست وسط ميدان نه ايستي چون من تو را نديده ام و نمي شناسم تو را پيدا نخواهم كرد حتما وسط ميدان به ايست و تكان نخور. شكي نيود كه من نمي رفتم و آن بيچاره در وسط آفتفب سوزان مي سوخت. فرداي آنروز با من تماس ميگرفت و من با عذر خواهي و اظهار تاسف ميگفتم تو خودت مسائل خانوادگي ما را ميداني و فردا باز همان ساعت يعني ساعت 3 بعد از ظهر در وسط ميدان باش و تكرار ميكردم درست وسط ميدان به ايست تا من تو را با ديگري اشتباه نكنم. اين متد مرا از مزاحمين راحت كرده بود و همه اين ابتكار را ميدانستند و ميگفتند امروز نوبت كيست ؟
او زني بود نسبت به زندگي بسيار خوش بين و بعقيدة او در اين دو روزة هستي بغير مستي و عشق بهر چه رو كني آخرش پشيماني است ولي او عاشق نكوكاري و احسان به هم نوعان بود و چون از داشتن فرزند محروم بود آنچه ميتوانست براي كودكان يتيم انجام ميداد و آنها را نزد خود ميبرد و به پرورش و تربيت آنان همت ميگماشت.
ملوك ضرابي علاقه اي به تحصيل نداشت و تا كلاس چهارم ابتدائي بيشتر نخواند و ميگفت من استعداد درس خواندن ندارم او تعريف ميكرد كه ما اصلا يك فاميل كاشاني هستيم و صدا و خواندن ارث فاميلي ماست، او اضافه ميكرد كه پدرش صبح ها بعد از نماز، دعاي دوازده امام را با صداي بلند و رسا ميخواند، اگر يكروز نمي خواند همسايه ها ميگفتند چه شده ؟ و به آن صدا عادت كرده بودند.
ميگفت من وارث اين صدا هستم و از طاهرزاده متشكر بود كه او را خيلي هدايت كرده بود و از معلم ضرب خود حاج خان عين الدوله كه علاوه بر ضرب آهنگهاي ضربي را هم به او ياد داده بود هميشه سپاسگزار بود.
ملوك ضرابي اطلاعاتي در مورد رديفهاي موسيقي ايراني نداشت و خيلي علاقمند بود كه شاگرداني داشته باشد ولي داوطلبي پيدا نشد.اولين كنسرت او در دبيرستان فيروز بهرام انجام گرفت كه شروع فعاليت هاي هنري اوشد و شهرت او از اين دبيرستان آغاز شد.مرحوم احمد دهقان براي شهرت ملوك ضرابي خيلي فعاليت كرد و بيستمين سال خوانندگي او را جشن گرفت و به او يك نشان فرهنگ اهداء نمودند. او در اكثر مجالس مهم در حضور سياستمداران خارجي برنامه هاي جالبي اجرا ميكرد و چون تنها به خواندن اكتفا نميكرد و گه گاهي با نواختن ضرب و لطيفه و جوك گوئي جلسات را بسيار گرم ميكرد از اين نظر در ميهمانيهاي رسمي كاخ گلستان هم او را دعوت ميكردند.
او طبع و نظر بالائي داشت بطوريكه علاقمند بود كه اسمش فقط در رديف صبا - قمر - وزيري و ساير استادان بزرگ موسيقي ذكر شود.عكسي كه ملاحظه ميفرمائيد هدية ايشان به مجلة ما ( موزيك ايران) كه در سال 1332 يعني درست پنجاه وسه قبل گرفته شده.او اثراتي از خود بجا گذاشت چون ( عاشقم من) _ ( تو رفتي و عهد خود شكستي) _ ( چه خوش صيد دلم كردي ) كه اكثر آنها مورد توجه مردم قرار گرفت. او ميگفت قمر دوازده سيزده سال بزرگتر از من است و اضافه ميكرد كه روزي در منزل يكي از دوستان ( شيخ الملك اورنگ) قمر الملوك وزيري بود و شروع به خواندن كرد بعد از منهم خواستند كه بخوانم منهم مطابق معمول يك قطعه ضربي خواندم كه خيلي گرفت ولي دل تو دلم نبود.
ملوك ضرابي اعتقاداتي داشت كه به آن ها احترام ميگذاشت مثلا دربهاي زير زمين خانه اش را خيلي كوتاه ساخته بود بطوريكه براي رفتن به اطاق بايد بكلي خم شد و از او سوال شد چرا اينكار را كرديد به خنده گفت همه بايد تعظيم كنند تا نزد من بيايند. او به شهرستانها براي كنسرت هم نميرفت و نرفت و سفرهاي كوتاهي هم خارج از جمله پاريس كرد. زني بود بيش از حد خير جسور و روشن فكر بطوريكه در اوائل قرن يكي از اولين هنرپيشه هاي زني بود كه روي صحنه تاتر ظاهر شد و صحنه هائي چون خسرو شيرين - عدالت - و ليلي و مجنون را اجرا كرد.
مرحبا به اين جسارت و استعداد
ملوک ضرابی در سال 1378 در آپارتمان شخصی اش در سن 108 سالگی زندگی را وداع گفت.
روحش شاد
گروه موسيقي سنتي خنيا ويژه بانوان،3 تا 5 خرداد، كنسرتي را با عنوان «قصههاي از ياد رفته» در تالار وحدت اجرا ميكند.
در اين برنامه گروه موسيقي خنيا به سرپرستي و خوانندگي«پري ملكي»،مجموعهاي از موسيقي دوره قاجار را كه زنان موسيقدان آن دوره، آنها را ساخته و يا خواندهاند را بازخواني ميكند.
بنا بر اين گزارش، در اين كنسرت نوازندگاني چون «پديده احرار نژاد»:تار،«رابعه افتخاري»:سه تار،«آوا ايوبي»تارباس و«مريم ملا»:تنبك،«پري ملكي» را به عنوان خواننده همراهي ميكنند.
اين گزارش ميافزايد:گروه موسيقي خنيا در سال 1373 به سرپرستي و خوانندگي«پري ملكي»تشكيل شد.اين گروه يكي از گروههاي پيشگام در عرصه موسيقي زنان است كه با انگيزه ايجاد زمينه براي بروز استعدادهاي زنان در حيطه هنر موسيقي شكل گرفت.گروه خنيا از سال 1379 از همكاري نوازندگان و خوانندگان مرد نيز بهره جسته و كنسرتهايي به صورت همخواني و همنوازي براي عموم اجرا كرده است. اين گروه از آغاز فعاليت خود تاكنون بيش از 150 اجرا در ايران و ديگر كشورها داشته است.
«پري ملكي» سرپرست گروه در سه فيلم مستند خسرو سينايي ـ گيزلا، ميان سايه و نور و آوازهاي سكوت و نيز در تنظيم موسيقي صحنهها و تعليم آواز با كيومرث پوراحمد در فيلم شب يلدا همكاري داشته است.
كنسرت گروه خنيا با عنوان «قصههاي از ياد رفته» ساعت 18 روزهاي فوق در تالار وحدت برگزار ميشود
.
انقلاب که شد، زنان موسیقی ایران هم از متن به حاشیه رانده شدند. بسیاری ترک دیار کردند، عدهیی هم ماندند، سکوت کردند و به انتظار نشستند تا شاید فضا بازتر شود. این انتظار سالها طول کشید تا اینکه با آغاز دهه هفتاد، آهسته آهسته شرایط به سمتی رفت که بانوان در عرصه موسیقی حضور پررنگتر پیدا کردند و احیای گروههای قدیمی، تشکیل گروههای موسیقی جدید، اجرای آوازهای گروهی، برگزاری جشنواره گلیاس (ویژه بانوان) و...از جمله فعالیتهایی است که طی این سالها انجام گرفته است. نداشتن بودجه، عدم امکان برگزاری کنسرت به صورت عمومی، نداشتن سالن تمرین و خیلی چیزهای دیگر از جمله مشکلاتی بوده و هست که زنان طی این سالها با آن درگیر هستند. اما با این وجود آنان هر روز خواستار شرایط بهتری هستند تا بتوانند موسیقی بانوان را از حالت سکون خارج کرده و در این عرصه جدیتر گرفته شوند. پری ملکی، خواننده و سرپرست گروه خنیا با اشاره به وضعیت موسیقی زنان در سالهای قبل میگوید: «بارها شرح برگزاری کنسرت گروههای بانوان، برای بانوان را قصهوار گفتهام. اینکه چگونه این کنسرتها با مجوز شفاهی و در زیرزمین یا پارکینگ منازل برگزار میشد، اما از سال 76 با به رسمیت شناختن موسیقی بانوان از سوی مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و گنجاندن برنامه ویژه بانوان در برنامههای جشنواره گلیاس و جشنواره بینالمللی موسیقی فجر آن فضای محدود به فضایی بازتر با امکانات بهتر تبدیل شد. این البته شرح کنسرتهایی است که در آن خواننده «زن» میخواند.» او معتقد است کار برای زنان در حوزه موسیقی از آغاز انقلاب کما بیش در حوزه نوازندگی در ارکسترها و بخشهای پژوهشی میسر بوده است. «اما در سالهای اخیر حضور بانوان در همه زمینهها پررنگ تر شده است، اما باز کافی نیست و البته این روند کند قابل انتقاد است.» پری ملکی بزرگترین مشکل زنان در این حوزه را عدم ارایه کارهای تازه میداند و میگوید: «برگزاری کنسرت خوانندگان زن برای بانوان، بیشتر در مناسبتها انجام میگیرد. مناسبتهایی از قبیل اعیاد مذهبی، جشنوارههای موسیقی و یا به بهانه کمک عواید کنسرت به مراکز خیریه. این کنسرتها بازمان محدود و مخاطبان ویژه (بانوان) سبب میشود تا آهنگسازان، ترانهسرایان، تنظیمکنندگان و دیگر دستاندرکاران موسیقی اؤر تازهیی خلق نکنند. از اینرو خوانندگان زن به ناچار یا به بازخوانی آؤار گذشتگان میپردازند و یا با تغییراتی مختصر همان آؤار گذشتگان را ارایه میدهند.» پری ملکی با مقایسه وضعیت زنان در حوزه موسیقی در قبل و بعد از انقلاب میگوید: «متاسفانه در قبل از انقلاب شرایط سیاسی و اجتماعی به گونهیی بوده است که از «زنان» اهل موسیقی به عنوان «ابزار طرب» بهرهکشی میشد. گرچه در همان زمان کسانی بودند که چه در زمینه نوازندگی، خوانندگی و...با وقار کار میکردند، ضمن آنکه میسوختند و میساختند.» او آینده روشنی را پیشروی زنان نوازنده میداند و میافزاید: «زنان نوازنده وضعیت بهتری خواهند داشت. زنانی که در گروه «کر» فعالیت دارند نیز همین وضع را خواهند داشت. فقط زنان خواننده، هنوز بخاطر بلاتکلیفی در نحوه فعالیتشان راه پر فراز و نشیبی را طی خواهند کرد. گرچه امکان همخوانی وهمنوازی گام تازهیی برای حضور پررنگتر آنان است اما بلاتکلیفی و برخوردهای سلیقهیی سد و مانعی برای پیشرفت آنان خواهد بود. در حقیقت مسوولان فرهنگی و هنری باید ضوابط، مقررات و چارچوبهایی را مشخا کنند که ؤابت و پا برجا بماند تا این گروه گروه بانوان تکلیف خود را بدانند یا با این ضوابط و مقررات کنار میآیند و یا فعالیت در زمینه موسیقی را میبوسند و کنار میگذارند. ضمن آنکه حتما در اخبار خواندید که در مراسم افتتاح موزه موسیقی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از موسیقی آوایی به عنوان یکی از نخستین انواع موسیقی بشری نام برد که «لالایی مادران»از آن جمله است. پس اینگونه نظرات میتواند راهگشا باشد. خاطره پروانه هم سال هفتادوشش را برای بانوان عرصه موسیقی، سال خوبی میداند و بسیاری از آنانأ آذر هاشمی،بهناز ذاکری،پری مکی و... بعد از 20 سال سکوتشان را شکستهاند . خود او سال 76 بعد از سالها انتظار به همراه افلیا پرتو و نوشین عقیقی بار دیگر خواند. خودش میگوید: آنها که ماندند از همه چیز محروم شدند و از دسترس دور ماندند. طی این سالها هر بار که کنسرت برگزار میکنیم،همه استقبال میکنند. بانوان کشور میآیندو سالن همیشه پر میشود. او معتقد است تا آنجا که قانون اجازه بدهد بانوان برای کارکردن هیچ مانعی ندارند. به نظر خاطره پروانه تاسیس هنرستان موسیقی ویژه بانوان مثل روزنهیی است به آینده. او علاقهیی به مقایسه وضع زنان در حوزه هویتی در قبل و بعد از انقلاب ندارد و ترجیح میدهد جواب سوؤال ما را هم ندهد. چرا که معتقد است «موسیقی طی این سالها گسترش نداشته است. قبل از انقلاب ارکستر 22نفره بانوان داشتیم. اما امروز نداریم. البته قرار است ارکستر بانوان تشکیل بشود اما این کار نیاز به بودجه ،محل تمرین ، موقعیت و ... دارد. و با توجه به شرایط موجود تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! خاطره پروانه میگوید:بانوان با وجود نداشتن موقعیت آقایان در این عرصه با عشق کار میکنند. او معتقد است در سالهای اخیر آزادی نسبیبه وجود آمده که اگر ادامه پیدا کند،بانوان میتوانند در این هوا نفس تازه کنند. او در آخر باز هم میگوید:اگر قانون اجازه ندهد،زنان نمیتوانند بخوانند. دکتر ملکتاج خسروی جامعهشناس و استاد دانشگاه در مورد پررنگتر شدن حضور زنان در حوزه فرهنگ، خاصه موسیقی معتقد است: «در طول تاریخ زنان،با از خودگذشتگی،و تحمل سختیهای بسیار تلاش کردهاند تا هویتشان را ؤابت کنند. بیشتر شدن فعالیت زنان طی سالهای اخیر نیز نتیجه همین تلاش و البته بالارفتن تقاضای جامعه برای بیشتر شدن حضور آنان در عرصههای مختلف است. » وی معتقد است:باوجود همه شعارهایی که در مورد برابری حقوق زن و مرد در جامعه داده میشود،من سهم برابری برای زنان نمیبینم. فقط میخواهیم تبلیغ کنیم. به خودمان نباید دروغ بگوییم. زنان میخواهند در قوانین بازنگری شود و به مسائلی که جامعه تا به حال به آن بیتوجه بوده،رسیدگی شود. وی معتقد است استقبال بازگشت و حضور بانوان در عرصه موسیقی نیز تقاضایی از سوی جامعه است . مردم هنجارها و نابهنجارها را میشناسند و امروز انتظار دارند جامعه فضا را برای زنانی که به فساد رو نیاوردهاند باز کند. دکتر محمدحسین فرجاد ، آسیبشناس اجتماعی نیز افزایش حضور زنان در عرصه موسیقی را پاسخی میداند که زنان به نیاز عمومی جامعه دادهاند. او معتقد است جامعه به موسیقی نیاز دارد و بخاطر همین احساس نیاز است که امروز زنان هم در این حوزه حضور بیشتری دارند. دکتر محمدحسین فرجاد با اشاره به تاؤیر وسایل ارتباطجمعی در بالابردن سطح آگاهی زنان میگوید:زنان تلاش میکنند به حقوق بیشتری دست پیدا کنند. حقوقی مساوی با حقوق مردان . در طول تاریخ زنانی داشتهایم که در عرصههای مختلف انسانهای موفقی بودهاند. امروز هم زنان در سینما خوب درخشیدهاند چه در نقش کارگردان و چه در نقش بازیگر ،در حوزه موسیقی ،ادبیات و نقاشی هم همینطور... او معتقد است:زنان نمیتوانند به یکباره به تمام هدفهای خود دست پیدا کنند. باید از طریق عضویت در سازمانهای مربوط به امور زنان فعالیتشان را بیشتر کنند. ضمن اینکه قوانین هم نیازمند تغییر وبازنگری در حقوق زن هستند.
مگ مگ بابت زحمتی که میکشی و تاپیک رو پر بار نگه داشتی ازت تشکر میکنم
خواهش می کنم
دنبال کردن مووضع تاپیک برای خودم هم جالبه
امیدوارم به درد بقیه هم بخوره
تمام نظام های حکومتی در جهان برای خود خطوط قرمزی دارند که عبور از آنها برابر با مجازات های شدید و بدون ملاحظه است. غالب مردم دنیا نیز با این خطوط قرمز آشنایند و معمولاً بدون اکراه آنها را می پذیرند. اما در نظام جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر خطوط قرمز شناخته شده نظیر تجزیه طلبی، ایجاد شورش و ناامنی، جاسوسی برای بیگانگان، توهین به ادیان و تفرقه افکنی قومی، خطوط قرمز دیگری هم وجود دارد که برای اکثریت مردم قابل فهم نیست. گر چه به مصلحت یا به ضرورت گردن می نهند ولی قلباً با واضعان این خطوط هم داستان نیستند.
نمایش سازهای ایرانی از صفحه تلویزیون و پخش صدای زن، دو از مورد خطوط قرمز خاص نظام جمهوری اسلامی ایران هستند که در هیچ کشور دیگری تعریف نشده اند!! بحث بر سر این موضوع البته تازگی ندارد و بسیار فرسایشی هم شده است. از بس چرا و چرا کردیم یادمان رفت بپرسیم این محدودیت ها از کی و چگونه به شکل فعلی درآمدند؟ مبنای آنها چه بوده است و آیا دلایل پیدایش آنها همچنان موجودند یا از بین رفته اند و یا تغییر شکل داده اند؟ پرسش هایی از این دست، ذهن توده مردم و به وِیژه فرهیختگان عرصه فرهنگ و هنر را به خود مشغول کرده است که براستی چرا نمی شود ساز ایرانی را از تلویزیون نشان داد؟ یا صدای زن چه مشکلاتی برای کشور می تواند داشته باشد که اینگونه مته به خشخاش می گذارند؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
استاد حسین دهلوی که این روزها از بابت اجرای اپرای کودکانه "مانی و مانا" نا امید شده است، می گوید "اولین صدایی که کودک پس از تولد می شنود، صدای یک زن است. چرا بعداً نمی شود صدای زن را به گوش کودک رساند؟" در واقع صحبت استاد ناظر بر حضور آن بعد عاطفی زن در جامعه می باشد، همانطور که هنگام تولد برای فرزندش چنین است. اما مخالفان خوانندگی زنان، رویکردی متفاوت به قضیه دارند. از نظر آنها صدای زن نوعی فحشاست و دیگر هیچ. اینجاست که کار سخت می شود و به اصطلاح بیخ پیدا می کند. چگونه می توان از چیزی دفاع کرد که متهم به فحشاست؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چندی پیش حسین علیزاده آهنگساز نامی کشورمان که برای اجرای مجموعه کنسرت هایی به آمریکا رفته بود، برای نخستین بار در برابر دوربین رادیو صدای آمریکا قرار گرفت و در یک نشست یک ساعته گریزی هم به نقش صدای زن در موسیقی ایرانی پرداخت و گفت "نمی توانم به عنوان یک موسیقیدان از صدای زن صرف نظر کنم، چنانکه یک نقاش هم قادر نیست یکی از رنگ های شناخته شده را کنار بگذارد و نقاشی کند." به تازگی هنرمند گرامی علی اکبر شکارچی نیز در یک برنامه رادیویی از شبکه فرهنگ صدای جمهوری اسلامی ایران (31 اردیبشت) موضوع عدم نمایش ساز در تلویزیون و همچنین بحث خوانندگی بانوان را از زاویه دیگری مطرح کرد.
همگان به یاد داریم که موسیقی تا سال 1367 به هر شکلی ممنوع بود و تنها پس از فتوای تاریخی بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران اجازه یافت در قد و قواره فعلی ظاهر شود. نکته مهم در آن برداشت فقهی این بود که آیت ا... خمینی تشخیص داد بخشی از موسیقی می تواند حرام نباشد و بنابراین بدون ملاحظه، همان بخش را مجاز اعلام کرد. به عبارتی آن برداشت فقهی نشان داد در خصوص حرمت موسیقی، قطعیتی همانند سرقت و آدمکشی وجود ندارد.
تجربه تاریخی نیز نشان می دهد نگاه سیاه و سفید به برخی مسائل فرهنگی سازگار با واقعیت های زندگی نیست و محکوم به شکست می باشد. برای نمونه مردمان زاگرس نشین شامل آذری، کرد، لر، لک، بختیاری، قشقایی و بویر احمدی از صدها و هزاران سال پیش بنا به سنت فرهنگی خود در شادمانی هایشان می نوازند و پایکوبی می کنند و هیچ گاه بحث زن و مرد را نداشته اند. جالب اینکه همگی این مردمان مسلمانند و توأمان سنت های قومی و مذهبی شان را حفظ کرده اند. اما همین سنت های قومی زاگرس نشینان برای مثال از نظر مردم شهر مذهبی قم ممکن است نوعی فساد تلقی شود. چرا که برخی مذهبی ها نگاهی سیاه و سفید به موضوع دارند. از نظر ایشان بیشتر پدیده های پیرامونی یا حرامند و یا حلال. از سویی دیگر کلیت رقص و موسیقی را حرام می دانند. بنابراین در این طرز تفکر، جایی برای چانه زدن وجود ندارد. اما دیدگاه هایی که مقوله هایی مثل رقص و موسیقی و مشخصاً صدای زنان را تحت شرایطی حرامی می دانند و نه در هر شکلی، تنها روزنه ای هستند که می توان امیدوار بود نوری از آنها برتابد و سرانجام روزی روزگاری زنان پاکدامن سرزمین ایران، گلبانگ سربلندی سردهند و در عین حال کسی نگران فساد هم نباشد.
لينك مطلب:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اینم سخنهای خانم اخوان :
در نخستین جلسه اصلاح اساسنامه که با حضور نمایندگان کانون های هشت گانه خانه موسیقی، تشکیل شد. کانون خوانندگان موسیقی ایرانی در این جلسه، پیشنها استفاده از حق بیمه اعضا با سابقه هشت سال و تغییر نوع عضویت در کانون ها را پیشنهاد داد.
هنگامه اخوان رئیس و نماینده کانون خوانندگان در این جلسه، با پیشنهاد تغییر رتبه بندی در عضویت خانه موسیقی گفت : «در حال حاضرخوانندگانی که وابسته یک و یا عضو پیوسته هستند می توانند از بیمه استفاده کنند.»
اخوان ادامه داد: «البته به تشخیص رئیس کانون کسانی که صلاحیت داشته باشند می توانند بدون وابستگی یک و بیش از دوازده سال سابقه هم بیمه شوند اما کانون خوانندگان معتقد است بهتر است امکان استفاده از بیمه برای خوانندگانی با سابقه هشت سال هم امکان پذیر باشد. برخی از این نوازندگان در سطح خوبی قرار دارند و درآمدشان کم است این بیمه باید برای آنها هم در نظر گرفته شود. چون بسیاری از آنها به این بیمه بیشتر از برخی استادان وابسته یک یا پیوسته نیاز دارند.»
رئیس کانون خوانندگان موسیقی ایرانی با اشاره به اینکه می توان به جای اصطلاح وابسته و پیوسته از عناوین مناسب تری استفاده کرد افزود: «این تقسیم بندی می تواند جزئی تر شود و از دوستدار، وابسته دو و یک یا پیوسته به عناوینی مثل متوسط، خوب، عالی و ممتاز تغییر کند. ضمن اینکه کسانی که خوب می خوانند هم بتوانند از بیمه استفاده کنند.»
پري ملكي دوست دارد بيوگرافياش همين چند كلمه باشد: «پري ملكي، متولد 1330، شاگردان زيادي در طول 30 سال گذشته داشته و از سال 1373 گروه موسيقي بانوان خنيا را تشكيل داده كه در سال 79 گروه همخوانان «خنيا» هم تشكيل ميشود.
» همين! اما واقعيت اين است كه پري ملكي در طول سالهاي فعاليتش در زمينه آواز در موسيقي كارهاي زيادي كرده تا آنجا كه در سال 1381 و در شانزدهمين جشنواره بينالمللي موسيقي فجر، به خاطر تلاش مستمر در عرصه موسيقي، موفق به دريافت جايزه و لوح قدرداني ميشود. او در طول اين سالها بيش از صد كنسرت در ايران و خارج از ايران برگزار كرده كه از مهمترين آنها ميتوان به كنسرت سال گذشتهاش در ساختمان يونسكو اشاره كرد.
در طول مصاحبه ما «منصور ملكي» همسر وي كه از همكاران قديمي و باسابقه مطبوعاتي ما در زمينه فيلم هم به شمار ميرود، حضور داشت كه به گفته پري ملكي بزرگترين حامي وي در تمامي فعاليتهاي هنرياش بوده است.
«پري ملكي» طي روزهاي 3 تا 5 خردادماه در تالار وحدت كنسرتي را با نام «قصههاي از ياد رفته» با گروه بانوان خنيا برگزار كرد. گروهي پنج نفره به همراه نوازندههاي تار، تار باس، كمانچه، تنبك و سهتار كه برخي از آنها از نوازندههاي اركستر موسيقي ملي ايران بودند.
چه شد كه تصميم گرفتيد اين كنسرت را براي بانوان اجرا كنيد؟
بيشتر به خاطر محتوا، ماهيت و حال و هواي قطعات كه آثاري بودند كه براي بانوان نوشته شده بودند.
اعضاي گروه شما هميشه ثابت هستند؟
ميشود گفت تقريبا، من يك گروه مختلط دارم و يك گروه مخصوص بانوان كه برخي از اعضاي آنها مشترك است، اما گاه به ما افرادي هم اضافه ميشود.
ايده و اسم «قصههاي از ياد رفته» از كجا آمد؟
ببينيد من معتقدم زماني كه يك موسيقيدان ميخواهد كنسرت برگزار كند، بايد هدف داشته باشد حالا اگر قرار است اين كنسرت براي بانوان برگزار شود حتما بايد حرفي داشته باشد يا حداقل براي من اگر اينطور نباشد دوستداشتني نيست. دوست ندارم برنامه سطح پايين، معمولي يا تكراري برگزار كنم. هدف من اين نيست كه فقط خانمها بيايند، دو ساعت سرگرم شوند و بعد هم بروند. دوست دارم كه در نهايت چيزي به آنها اضافه شود و وقتي از سالن بيرون ميروند احساس كنند كه به دانش موسيقيشان افزوده شده. قطعاتي كه براي اين برنامه انتخاب شدند، بيشتر قطعاتي بودند كه كسي آنها را نشنيده و به گوش مردم ناآشناست. اين قطعات مربوط به دورهاي خاص بودند، دوره اي كه مردم كمتر از موسيقي به خصوص موسيقي بانوان آن دوره خبر داشتند.
چه قطعاتي را براي اين برنامه در نظر گرفتيد؟
«قصههاي از ياد رفته» برميگردد به محتواي كار ما. اين كارها، كارهايي بود كه تاريخ آن مربوط مي شود به اوايل دوره قاجار. كارهايي بودند كه يا توسط خانمها يا براي آنها ساخته شده بودند و خب به هر حال در آن زمان زنان موسيقيدان كم نبودند، چه نوازنده، چه ترانهسرا، چه آهنگساز... در آن دوره موسيقيهاي اركسترال نبودند. اندروني و بيروني بوده است، يعني موسيقياي كه بزمي بوده، موسيقي بيشتر در خدمت حكومت بوده است. ما چهار قطعه در قسمت اول اجرا كرديم به همراه چند تصنيف از شاعرهاي به نام «مهستي» مربوط به قرن پنجم و تصانيفي از «سلطان خانم» كه ظاهرا يكي از زنان ناصرالدينشاه بوده است، و قطعهاي از «سوسوخانم» كه اين خانم در آن زمان نوازنده و معلم تار بوده است و در اواخر عمرش مستخدمهاي داشته كه تار او را زير چادرش ميگرفته و دست در دست او تا خانه شاگردانش ميرفته كه او بتواند به آنها درس بدهد. اين قطعات، قطعاتي بودند كه به هر حال از آن زمان مانده بودند . در قسمت دوم به جز قطعات آوازي، تصانيفي داشتيم از شيدا كه براي خانمها ساخته بوده و قطعات ديگر كه مشخص نبود خواننده يا آهنگسازش چه كساني بودهاند.
اين قطعات را از كجا تهيه كرديد؟
به هرحال اين قطعات را ميشود با كيفيتهاي خيليخيلي بد گير آورد. قديمها- حدودا بيست يا بيست و پنج سال پيش- معلمي داشتم كه بسياري از تصانيف قديمي را به من آموزش داد.
در اين تصانيف قديمي چه ويژگيهايي ديديد كه آنها را به جاي آثار جديد انتخاب كرديد؟
تصانيف قديمي خيلي خالصترند. خيلي بيشتر با احساسهاي ما نزديكترند، به زعم من خيلي ماندگارند، انگار تلنگري به آدم ميزنند كه ديگر آنها را از ياد نميبري و يكبار شنيدن كافي است تا آنها را براي هميشه به ياد بسپاري. زماني كه من بسياري از اين تصانيف را با شاگردان جوانم كار ميكنم ميبينم كه چقدر اين قطعات برايشان جالب است، چقدر تازه و جذاب و البته تاثيرگذار است، در حالي كه كارهاي جديد اصلا اينطور نيستند. شايد از هر 100 قطعه جديد، يكياش اينطوري بشود كه آن يكي هم برگرفته از حال و هواي قديم است. من نميدانم چرا اين اتفاق افتاده است اما احساسم اين است كه چون الان هيچ چيزي سرجاي خودش نيست اينطور شده. چون در آن زمان آهنگساز سر جايش بوده، خواننده سر جايش، نوازنده و ترانه سرا هم همينطور. همه نميخواستند با يك دست صد تا هندوانه را بلند كنند. ممكن است خيلي از شرايط فعلي از جمله هزينههاي بالاي موسيقي روي اين جريان تاثير گذاشته باشد. اما الان شاهد اين هستيم كه يك خواننده، هم ميخواهد آهنگسازي كند، هم بنوازد و ...ببينيد اگر كارهاي قديمي تا اين اندازه خوب از آب در ميآمد به اين دليل بود كه محصول حس جمعي بود. يعني هركسي وقتي فكرش را در جمع شكل بدهد طبيعتا به آن انديشههاي متفاوتتر و چهبسا جذابتري افزوده ميشود كه خودشان ميتوانند دستمايههاي يك كار بهتري را فراهم كنند. در واقع تصنيفهاي قديمي كارهاي تيمي خوبي بودند. مثلا تصانيف مرحوم تجويدي يا آقاي خرم واقعا ماندگارند. يعني شما هزار بار هم كه به اين تصانيف گوش كنيد خسته نميشويد. خوب، وقتي هم كه با اين استادان صحبت ميكنيد ميبينيد كه در آن زمان ترانه سرا كار خودش را كرده، آهنگساز و خواننده و نوازنده هم كار خودشان را. هركسي با حس خودش و از ديد خودش كه در جمع معنا پيدا ميكرده به آن قطعه نگريسته است و لذا آن قطعه تا به امروز ماندگار شده است. به هر حال الان اوضاع اينطور نيست، نه تصانيف و نه كنسرتها، شما كنسرت ميرويد اما وقتي بيرون ميآييد احساس نميكنيد چيزي به شما اضافه شده است. البته در اين دوره هم آهنگسازان خوبي چون آقاي پرويز مشكاتيان داريم كه آثارشان بي نظير است.
بياييد از زاويه ديگري به كار شما نگاه كنيم. شما در كنسرت «قصههاي از ياد رفته»، يكسري از قطعات را بازخواني و بازسازي كرديد. كاري كه از بس اين روزها زياد شده، وزارت ارشاد قانوني صادر كرده كه ديگر به هيچ آلبوم بازخواني مجوز نميدهد. نگاه شما به بازخواني و اين تصميم ارشاد چطور است؟
من فكر ميكنم تصميم خوبي باشد. به اين دليل كه بسياري از مردم با ترانهاي كه فلان خواننده در سالهاي خيلي دور خوانده خاطره دارند و تصوير شيريني از آن روزها برايشان مانده، حالا يكي بيايد و به معموليترين شكل، آن ترانه را دوباره اجرا كند و تمام آن خاطرهها را خراب كند. من فكر ميكنم تصميم درستي بوده است. اول همين موضوع كه مطرح كردم و دوم اينكه شايد با اعلام اين مطلب، برخي به فكر بيفتند و خلاقيتي، حركتي، تكاني از خودشان نشان بدهند. تا كي تقليد؟ مثلا آقاي افتخاري يا آقاي اصفهاني چرا بايد قطعات قديمي را به آن شكل بازخواني كنند. آن هم در شرايطي كه همه امكانات فراهم است تا شما قطعه جديد داشته باشيد و آهنگ تازه بخوانيد. پس بايد اين كارهاي قديمي را رها كنند.
با شما موافقم و فكر ميكنم كه كار شما مثل بقيه اين بازخوانيها نيست، چون اصلا سراغ قطعات آشنا نرفتيد و اتفاقا كنسرتتان به احياي آن قطعات هم كمك ميكرد.
دقيقا همينطور است. بله زماني آثار با كيفيت خوبي وجود دارند مثل قطعات سال 1330 به اينطرف، اما كارهاي قبل از آن اصلا وجود ندارند يا با كيفيت خيلي بد وجود دارند. من كنسرتي را چند سال پيش اجرا كردم با نام «تهران 1330» كه در اين كنسرت ترانههايي را از خانم «غزال» كه در سال 1307 فوت كرده اند، اجرا كردم. و جالب اينجاست كه خيلي از موسيقيدانان بزرگ اين خواننده را نميشناختند با اينكه قطعات وي بسيار زيبا و در دوره خودش مدرن بودند و خوب چه بسا اگر دوباره اجرا نميشد، براي هميشه از بين رفته بودند.
به طور كلي نظرتان در مورد كنسرتهاي بانوان چيست؟
در مجموع ديد خوبي ندارم، چون خانمها بيشتر از اينكه براي شنيدن موسيقي به طور خالص به كنسرت بيايند، براي تفريح ميآيند. ديدشان به موسيقي در كنسرتها جدي نيست. نميشود در اين فضا كارهاي سنگين و جدي اجرا كرد و اين اصلا خوب نيست. من اولين زني هستم كه بعد از انقلاب فعاليتم را بار ديگر از سر گرفتم اما ببينيد اغلب كنسرتهاي بانوان كيفيت ندارد و مهمتر از آن بازتاب ندارد. شما كنسرت برگزار ميكنيد اما در سكوت خبرنگاري هم نميآيد تا برنامه شما را ببيند كه بعد بازتاب آن را جايي بخوانيد و براي ادامه كار دلگرم شويد. هنري هم كه بازتاب نداشته باشد، در همان جا دفن ميشود، از سويي آهنگسازي هم براي آنها كار نميسازد.
براي اين كنسرت اسپانسر داشتيد؟
بله، شركت فرهنگي «رادنوانديش» اسپانسر ما بود. اما متاسفانه براي اجرا در تالار وحدت اسپانسر گرفتن خيلي سخت است، چون حتما بايد يك شركت فرهنگي اسپانسر آن شود و خودتان بهتر ميدانيد كه اغلب شركتهاي فرهنگي، فقير هستند. اتفاقا دوست داشتم در مورد اين موضوع صحبت كنم. دوست دارم مردم بدانند كه وقتي بليت كنسرتي هفت هزار تومان گذاشته ميشود، واقعا شايد به گروه نهايتا دو هزار تومان برسد. كاري به گروههايي كه بليتهايي به قيمتهاي كلان ميفروشند، ندارم. من به خودمان كار دارم كه بعد از اجراي هر برنامهاي كه براي نوازندهاش حداقل سه چهار ماه وقت برده است، 300، 400 هزار تومان ميماند، آن هم در صورت استقبال مردم از آن كنسرت. اما به هر حال موسيقي عشق و حيات ماست من اينها را گفتم كه لااقل مردم بدانند.
برخي از كنسرتها به صورت خيريه برگزار ميشود كه در كنسرتهاي بانوان اين اتفاق زياد ميافتد. شما هم كنسرتهايي را به اين شكل برگزار كردهايد، نظرتان در مورد كنسرتهاي خيريه چيست؟
من كنسرتهاي مختلفي را در اين سبك برگزار ميكنم. اين شيوه از كنسرت هم متاسفانه باب شده و دوست ندارم كه فقط و فقط به بهانه خيريه مردم را به سالن موسيقي بكشانم. هر سال كنسرت خيريهاي را به نفع مجمع معلولان جسمي رعد برگزار ميكنم. چون از نزديك فعاليت و شيوه خرج كردن درآمد كنسرت را ديدهام. ديدهام كه حساب و كتابشان درست است و به اين افراد معلول رسيدگي بسيار خوبي دارند. آموزشهاي مختلف در قالب كارگاه به اين معلولان كمك كرده تا از عضو سالمشان استفاده خوبي بكنند و احساس بيفايده بودن را نداشته باشند. امسال تابستان هم برايشان برنامهاي برگزار ميكنم. از موسسات ديگر هم تا به حال درخواستهاي زيادي شده اما تا زماني كه ندانم اين پول واقعا چطور خرج ميشود، نميتوانم قبول كنم.
لينك مطلب:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دریا در روزهای ۲۸ و ۲۹ ماه مه برابر با هفتم و هشتم خرداد، در تئاتر ژیمناز پاریس کنسرت دارد. او کار خواندن را با سبک اپرا شروع کرد.
بعدها در زمینه موسیقی باروک و موسیقی قرون وسطی هم تحصیل کرد و آواز ایرانی را هم به علاقه و پشتکار خودش آموخت.
دریا دادور در یک محیط فرهنگی-هنری بزرگ شده و از کودکی به خواندن علاقه داشته ومی خوانده است.
او بعد از پایان تحصیلاتش، اپرا میخوانده، کارهایش را طراحی می کرده و آهنگ می ساخته، اما بعد از مدتی احساس کرده که به عنوان یک ایرانی باید در کارش گوشه هایی از فرهنگ خود را نیز وارد کند.
بنابر این کم کم فرهنگ و ریشه های خود را در کارش وارد کرده و زبان خاص خود را یافته است.
دریا با استفاده از تکنیک و تمرین توانایی استفاده از رنگهای مختلف صدایش را بدست آورده. او می گوید برای انجام کار هنری هیچ چیز نباید باعث شود که هنرمند از کارش باز بماند.
منبع : بي بي سي فارسي
وي فارغالتحصيل هنرستان موسيقي از دانشگاه هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است. دوره آواز كلاسيك را با مرحوم حسين سرشار و خانمها فاخره صبا، اولين باغچه بان و آريا زند به پايان رساند. ضمناً يك دوره نيز در جمهوري آذربايجان تحت نظر خانم روميا كريمووا گذراند و در اپراي تهران به عنوان تك خوان فعاليت داشته است
شهلا میلانی ، عضو هیات مدیره کانون خوانندگان کلاسیک گفت : ما باید همکاری ها و همدلی ها را زیاد کنیم ، بدون کینه و ناراحتی و با صمیمیت و محبت ، کنار هم کار کنیم وباید بدانیم که در مقابل هم نیستیم بلکه کنار هم هستیم .
شهلا میلانی در خصوص راه های فعال تر شدن خانه موسیقی در گفت و گو با سایت خانه گفت: به نظرمن باید انگیزه کار و تحرک را برای موزیسین ها بیشتر کرد و از سوی دیگر مسائل و مشکلات هنرمندان را با صحبت با مسئولین و دولت تشریح کنیم . مردم ما بسیار مشتاق موسیقی هستند اما موارد استفاده آنها بسیار کم است .
میلانی در ادامه با اشاره به اینکه گردهمایی ها وتجمعات اهالی موسیقی باید بیشتر باشد گفت : ما هنرمندان نبایدغافل از احوال هم نباشیم حتما نباید جلسه جدی باشد بلکه حتی می تواند تجمع دوستانه برای احوالپرسی تشکیل بدهیم الان همه شاخه های خانه از هم بی خبرند حتی خود من بسیاری از اعضای کانونها را نمی شناختم که این خیلی بد است .
این خواننده موسیقی کلاسیک در باره بازنشسته شدن نوازندگان گفت:این مسئله غم انگیزی است ما هرگز نباید تجربه را نادیده بگیریم درحالی که ما باید به جای تعطیلی ارکستر 10 ارکستر دیگر دایر کنیم .
وقت کارایی هنرمند زمان پیشکسوتی او است من نمی گویم تقصیر شخص یا نهاد بخصوصی است بلکه کارها از روی بی اطلاعی است .
مثلا من در خارج از کشور کار گروه کر آتش نشانها را دیدم که بسیار عالی و اشتغال زا بود یا مثلا در آلمان شاگردی دارم که می گوید در اداره انها کارمند از ملیت های مختلف لباس محلی خودش را می پوشد و برنامه در جاهای مختلف اجرا می کند این برای اشتغال زایی خیلی مهم است و به نظر من بهتر است مسئولین کشوری جلسات زیادی با مسئولین خانه داشته باشند ما بایددر جامعه و بین افراد و مسئولین روشن نماییم که موسیقی بخشی از معنویت است.
وی در ادامه افزود :برخی از اعضا ،خانه را انتفاعی می بینند و درک نمی کنند که اینجا یک نهاد غیرانتفاعی است . به نظر من ما باید همکاری ها و همدلی ها را زیاد کنیم ، بدون کینه و ناراحتی و با صمیمیت و محبت در کنار هم کار کنیم ما در مقابل هم نیستیم بلکه کنار هم هستیم .
میلانی در پایان با تاکید برتلاش بیشتر برای جاانداختن خانه موسیقی گفت: شناساندن موسیقی به همدیگر ، دعوت از هنرمندان ، اجرای کنسرتهای آموزشی ، بهبود اقتصاد هنرمندان ،تهیه مسکن و مسائل رفاهی و...از اولویت های کاری خانه موسیقی است که امیدوارم با همدلی همه اعضا محقق شود.
جشنواره موسیقی فجر در مقایسه با جشنواره فیلم و تئاتر دیرتر آغاز شد و فعالیت رسمی بانوان در عرصه موسیقی نیز به نسبت همكاران مذكر خود بعد از 16 سال مهجوریت دوباره از سر گرفته شد. مسئولان در این چند ساله با این بخش بهصورت كجدار و مریض برخورد كردهاند. اما متأسفانه و با وجود پیشرفتهای این قشر در جشنواره گل یاس روند این فعالیت در این دوره از جشنواره محدودتر شد؛ بهطور مثال حذف همخوانی بانوان و حضور سهروزه این قشر در جشنواره میتواند دلیلی بر این ادعا باشد. به گفته آذر هاشمی، كارشناس فنی بخش بانوان، مسئولان و دستاندركاران با بخش بانوان فنی برخورد نكردهاند.
او میافزاید: «بانوان در جشنواره گل یاس قابلیتهای خود را نشان دادند و امید میرفت برای حضور پررنگ و ثمربخش این قشر بهتر عمل كند.»
هاشمی به نبودن شرایط كار برای تولید آثار موسیقایی زیر نظر بانوان اشاره میكند و تأكید میكند: «بهتر بود كه تالار وحدت در هشت روز جشنواره با هشت برنامه مختلف ولی پرمحتوا پر میشد، نه اینكه این فعالیت را به سه روز و شش برنامه نامتجانس كه رضایت هیچ مخاطبی را در بر نداشته باشد.»
این نوازنده سنتور خواستار توجه مسئولان به هنر موسیقی و بهخصوص موسیقی بانوان شده و بیان میكند: «تلاش و كار در عرصه هنر موسیقی در شرایط موجود، به مؤلفههای مختلفی و ازجمله امید نیاز دارد؛ ولی ما هر روز شاهد كارشكنیها و تغییر رویههایی هستیم كه حضور ما را كمرنگ و روحیه ما را از بین میبرد.»
در ادامه بهناز ذاكری، سرپرست گروه گلبانگ، بر خلاف نظر هاشمی معتقد است كه كیفیت برنامههای جشنواره بیستم به نسبت سال گذشته پیشرفت قابل ملاحظهتری كرده است. او اظهار میكند: «تداركات و هماهنگیهای جشنواره امسال خیلی زودتر از موعد مقرر آغاز شد و برنامهریزیهایی نظیر پر كردن فرم برای چگونگی نشستن در صحنه بر این گفته من صحه میگذارد.»
یكی از اشكالات عمدهای كه به بخش بانوان گرفته میشود، این است كه موسیقی بانوان پویا و فعال نیست و مخاطبان این بخش بهصورت تفننی و برای شنیدن آهنگهای قدیمی و زنده كردن خاطرههای گذشته به دیدن این برنامهها میآیند. افلیا پرتو این صحبتها را رد میكند و ادامه میدهد: «خانمهایی كه كارهای ما را میبینند، مخاطبان جدی هستند. آنها از ما انتظار كار جدی و قوی دارند. وقتی قطعات جدید به همان كیفیت آهنگهای گذشته نیست، ترجیح میدهند همان كارها را بشنوند.»
پرتو با اشاره به اینكه تمام انرژیهای خود را برای بخش بانوان میگذارد، درباره علت تولید نكردن آثار موسیقایی توسط بانوان میگوید: «مگر برنامههایی كه بانوان در طول سال ارائه میدهند، چه تعداد است؟ وقتی قطعهای در طول سال دو بار شنیده میشود و بعد از یادها میرود، آهنگسازان رغبتی برای ساخت آهنگ در این بخش ندارند.»
همچنین پری زنگنه میگوید: «تا زمانی كه برای ارائه انواع موسیقی جنسیت افراد در نظر گرفته میشود، نمیتوان به تولید آثار بدیع و خارقالعاده، همچون گذشته، توسط بانوان امیدوار بود.»
به گفته این خواننده، بانوان باید در چنین شرایطی كه عرصه حتی برای مردان موسیقیدان تنگ است، حضور در چنین برنامههایی را از دست دهند، بلكه باید با حضور پررنگ و هرچند كوتاه، فرهنگی را زنده كنند كه تمام مخاطبان به مرور زمان و دوباره بدان وابسته شوند.
خاطره پروانه از دیگر خوانندههای قدیمی است كه از وقت بسیار كم بخش بانوان اظهار گلایه میكند و میگوید: «با توجه به اینكه فعالیت رسمی بانوان در عرصه موسیقی به جشنواره فجر محدود میشود، بهتر بود كه مسئولان فرصت این حضور كوتاه را افزایش میدادند.»
او ادامه میدهد: «مگر من در مدت زمان 45 دقیقه چند اثر درخواستی و یا برنامهریزیشده را میتوانم برای مخاطبان و علاقهمندان اجرا كنم؟!» در ادامه شهلا میلانی در تأیید صحبتهای پروانه میگوید: «شاید بیستمین جشنواره موسیقی فجر برای بخش آقایان ثمربخش و با كیفیت بود ولی متأسفانه تمام این توجهات یكطرفه به ضرر بخش بانوان و بهتبع بانوان موسیقیدان به اتمام رسید.»
دلبر حكیمآوا از جمله هنرمندانی است كه پس از شش سال دوباره به جشنواره موسیقی فجر آمد. به گفته حكیمآوا در سالهای گذشته كسی از وی برای حضور در جشنواره دعوت نكرد ولی امسال بر خلاف چند سال پیش، علاوه بر فراخوان بهصورت رسمی از او دعوت شده است. این نوازنده پیانو میافزاید: «اصولاً هیچ هنرمندی نباید خود را درگیر كارهای اجرایی كند؛ زیرا چنین كارهایی انرژی هنرمند را برای خلق آثار موسیقایی باارزش زایل میكند.»
Asalbanoo
03-06-2007, 21:35
اشاره:
زنان بهعنوان يكي از عوامل اصلي ساختار خانواده و بهعنوان پايه و اساس تربيتي آن هميشه نقش مهم و دشواري را در اين مسير ايفا نمودهاند، ولي متأسفانه با ديدگاههاي مردمسالارانهاي كه در اجتماع ما همواره اعمال شده، اين نقش هيچگاه و آنطور كه بايد و شايد تجلي واقعي خود را پيدا نكرده است.
اگر نتوان با صراحت اعلام كرد كه زنان و خاصه زنان نواحي ايران بيشترين بار سختيهاي زندگي را به دوش ميكشند، حداقل ميتوان به اين نكته اذعان داشت كه سهم آنها در اين رابطه كمتر از مردان نبوده است. زنان نواحي ايران با به كار بردن ابتكار، ذوق و هنر خود توانستهاند تا حد بسيار زيادي از شدت ناملايمات بكاهند و زندگي را براي اعضاء خانواده، گواراتر نمايند، هر چند كه اين تلاش به قيمت فرسوده شدن زودهنگام قواي جسمي و روحي آنها تمام شده و ميشود.
هنر و مخصوصاً هنر موسيقي در نزد زنان نواحي ايران بهعنوان تجليگاه واقعي احساس و عواطف انساني هميشه نقش تعيينكنندهاي را در هموار كردن مسير زندگي به عهده داشته است. در طي پژوهشهايي كه از چند سال گذشته در مورد موسيقي استان كرمان آغاز شده است حضور پررنگ و درخشان زنان استان در اين عرصه بسيار جالب توجه است، هرچند كه به علت گستردگي و پراكندگي بسيار زياد قبايل و اقوام هنوز اين تحقيقات به نقطه نهايي نرسيده ولي ميتواند نقطه عطفي براي شناخت داشتههاي ناشناخته پيرامون اين استان باشد. موسيقي زنان نواحي كرمان را ميتوان به چند دسته تقسيم نمود:
1ـ لالاييها
2ـ ترانههاي كار
3ـ ترانههاي شادماني
4ـ ترانههاي روايي و حماسي
5ـ سوگآواها
قبل از تعريف بايد به اين نكته توجه كنيم كه پيوند عميق و گرهخوردة موسيقي عشايري استان كرمان با موسيقي بومي و حتي در بعضي موارد موسيقي كوليها، تفكيك بين آنها را تا حد زيادي غير ممكن كرده است بهطوريكه تفاوت چنداني را در اجراي مقامها و ترانههاي رايج آنها حس نميكنيم. ميتوان گفت كه عشاير و كوليان عاملان اصلي انتقال و داد و ستد فرهنگ و آداب و رسوم خود و ساير مناطق استان بوده و هستند. بعد از اين توضيح به تشريح اجمالي انواع مختلف موسيقي زنان نواحي استان كرمان ميپردازيم:
1ـ لالاييها
شايد اولين قطعه موسيقيايي كه در زندگي هر كس شنيده ميشود لالايي است. لالاييها در استان كرمان با توجه به تفاوتهاي فرهنگي و گويشهاي منطقهاي با تنوع بسيار زيادي اجرا ميشود، چون به نظر ميرسد براي كودك فقط بار موسيقيايي لالايي و آرامش يافتن او از شنيدن فركانسهاي منظم حاصل، مد نظر است. اشعار لالايي بيشتر درد دلها، بيان رنجها و ابراز محبتهايي است كه مادران با فرزندان خود دارند، بدون اينكه توقع درك و فهمي واقعي را از طرف مقابل داشته باشند و ميتوان گفت در اكثر مواقع مجري لالايي نيز از خواندن آن به آرامش ميرسد. بهطور كلي هيچ ناحيهاي در استان كرمان وجود ندارد كه در آن لالايي اجرا نشود و اين لالاييها را ميتوان بر اساس گويش اشعار و فرمهاي اجرايي به قسمتهاي مختلفي تقسيم كرد. براي مثال موضوع اشعار لالاييهاي اطراف رودبار به علت روحيه جنگاوري و حماسي منطقه، بيشتر به جنگ و دلاوري ميپردازد ولي در بين عشاير منطقه بافت موضوع اشعار بيشتر به كوچ و غربت و انتظار ميپردازد. در اينجا چند نمونه از لالاييها را ذكر ميكنيم:
الا لا لا گل لاله
پلنگ بر كوه ميناله
پلنگ پير صد ساله
به مثل من نميناله
الا لا لا گل خشخاش
بابات رفته خدا همراش
بخواب يارم به گهواره
كه بابات رفته كرمانه
الا لا لا گل زيره
كه ممدخان به زنجيره
چرا خصمش نميميره
كه تا دنيا قرار گيره
الا لا لا گل نعنا
كه تا خورشيد ميآد بالا
در اين كوچه نري تنها
سرت را ميبرند از راه
2ـ ترانههاي كار
زنان استان متناسب با كار و پيشه خود ترانههايي را زمزمه ميكنند كه قابل توجه ميباشند. اين ترانهها را ميتوان به دو دسته تقسيم نمود، نخست ترانههايي كه جنبه كاري دارند و نبود آنها باعث اخلال در كار ميشود مانند ترانههاي نقشخواني در قاليبافخانه و ترانههايي كه براي رفع خستگي و دلتنگي خوانده ميشود مانند ترانههاي كوچ، ترانههاي مخصوص كاشت و برداشت محصول و ترانههاي پتهدوزي و شيرينيپزي.
از ميان ترانههاي ذكرشده، ترانههاي قاليبافخانههاي كرمان، به علت اعتبار و شهرتي كه قالي كرمان در دنيا دارد توضيح بيشتري را ميطلبد.موسيقي قاليبافخانه، مجموعهاي است از ميراث شفاهي هنرمندان قاليباف كه نسل به نسل منتقل شده و هنوز هم در مراكز قاليبافي استان، مورد استفاده قرار ميگيرد. كرمان، راور و سيرجان سه قطب مهم قاليبافي استان به شمار ميروند. در كارگاههاي قاليبافي يك نفر با نام نقشخوان با توجه به نقش و رنگ، جملاتي را ادا ميكند و بافندگان او را همراهي ميكنند. نقشخواني به عهده يكي از استادان و پيشكسوتان كارگاه قاليبافي است.
اكثر نقشخوانها داراي صدايي رسا و خوش هستند و گاهي در بين نقشخواني به خواندن آوازهاي غريبي ميپردازند. در اين قسمت نمونهاي از متن نقشخواني را ذكر ميكنيم:
اولش دوغي جاخو، لاكي پيش اومد. لاكي جاخو آخرش هم پش اومد شد، چهرهاي پشرفت، دوغي سه تا تار و يكي سر، بچينين هي جا خوچيندم، آخر پش اومد، بيشتر پشرفت شد. سرش جاخو رفت، جاخو پن و ش يكي جاخو، يوشكي دو تا سنجتي نو، دوشكي دوغي جاخو دوتا هم سورمهاي، پش سه تا لاكي سر، سره جاخو دوباره دارچيني، دووش قهوهاي، پيش اومد، سنجتي آخرش جاخو، چاره او شكي پيش اومد و...
3ـ ترانههاي شادماني
زنان سهم بسيار زيادي را در اجراي نغمات و ترانههاي شادماني در استان كرمان به عهده دارند البته از دو دهه گذشته به دليل محدوديتهاي اعمالشده اين نقش كمرنگتر شده ولي هنوز هم اجراي بسياري از مقامها، كه در استان كرمان به «رو» معروفاند به عهده زنها ميباشد. معروفترين اين روها عبارتاند از:
مولوديخواني، خيلون يا مردمخواني، سرآسيابي و قربوني، حنابندون، سرتراش، سِرِاُ (سرآب)، در حمومي، اجاق بوس، بيرقي، آوادون، پاتختي، حجله روون يا حجله گشون و دسمالبازي (دسمال گردون).
مولوديخواني:
مولودي از رسمهاي كهن كرمانيان بهشمار ميآيد. شايد بدانيد كرمان خاستگاه يكي از سلسلههاي مهم تصوف يعني نعمتاللهي ميباشد و دراويش اين سلسله آيينهاي باشكوه و خاصي را در اعياد مذهبي و همچنين تولد اقطاب و عرفا اجرا ميكنند كه يكي از مهمترين آنها تولد حضرت علي(ع) است. زنان صوفي نيز جشني را در خانقاه و يا يكي از خانهها به ميمنت اين روز خجسته برگزار ميكنند و در آن مراسم دختران سفيدپوش به نواختن دپ (دايره مخصوص دراويش و زرتشتيان كرمان) و خواندن ترانههاي عرفاني ميپردازند و سايرين با كف زدن و دَم گرفتن به شادي و سماع ميپردازند. به غير از صوفيه ساير زنان استان نيز مراسم مولودي را برگزار مينمايند و در آن از ساز دايره استفاده ميكنند.
خيلوون (مردمخواني):
بعد از مراسم خواستگاري و تعيين روز عروسي، گروهي از طايفه عروس و داماد كه بيشتر آنها دختران و پسران جوان به همراه بزرگترهاي فاميل هستند براي دعوت از مهمانها به در خانهها ميروند و گروهي با زدن دايره و خواندن شعر آنها را همراهي ميكنند.
آي خانوماي پاشنهطلا
آي پاگذاريد عيش٭ ما
عاروس ما گل دستة
كاريش ندارين خستة
٭در استان كرمان به مراسم عروسي، عيش گفته ميشود.
اي مبارك اي مبارك
اي مبارك هردوتون
خانم عروس شازده دومات
زنده باشين ما نبينيم داغتون
سرآسيابي و قربوني:
اين ترانهها وقتي خوانده ميشود كه خانوادة داماد براي گرفتن آرد به آسياب ميروند تا با آن نان مراسم عروسي را تهيه كنند. بعد از تهيه آرد هم گوسفندهايي را سر ميبرند تا از گوشت آنها براي مراسم استفاده نمايند. زنان با گفتن «هي هي» و اذكار موسيقايي و خواندن اشعار مردان را همراهي ميكنند.
چشم خوشه، ابرو خوشه؛ كمند رندي ميكشه
من بنازم شست داماد، قوچ كوهي ميكُشه
حنا بندون:
اين مقام توسط زنان و دختران و در موقع حنا كردن دست و پاي عروس و داماد اجرا ميشود.
دوماد حنات ميبنديم
وردست و پات ميبنديم
اگه حنا نباشه
تنگ طلات ميبنديم
و يا:
دومات حنا بندونته
گوشه لب خندونته
چرخ فلك با مشتري
عالم همش حيرونته
و يا:
شير دوماد لب شكر
دستا حناييت وركمر
شير با شير بازي كنه
كاكاي دوماد ور سفر
سرتراش:
قبل از اينكه داماد را براي حمام كردن به سرچشمه يا قنات ببرند مو و ريش او را كوتاه ميكنند در موقع انجام اين مراسم خانمها اين ترانه را ميخوانند:
سر دوماد ميتراشن من به قربون سرش
من بنازم شست باباش با تدارك ديدنش!
سراُ (سرآب):
بعد از مراسم سرتراش داماد را به سرآب ميبرند و حمام ميكنند و بعد از پوشيدن لباسهاي نو، سوار بر اسب و براي دعا به سمت زيارتگاه ميبرند در اين فاصله مردان و زنها با هم ترانه ميخوانند و دهل و سرنا آنها را همراهي ميكند.
در حمومي:
اين ترانه براي آوردن عروس از حمام و در ورودي آن اجرا ميشود و خانمها در حال خواندن به كف زدن، دايره زدن و كُلُلو كشيدن (كل كشيدن و هلهله) مشغول ميشوند.
عروس ورخيز كه وقت رفتنت شد
كه مادر شوت به جاي مادرت شد
اجاق بوس:
اين مقام توسط يكي از خانمها و براي بردن عروس از خانه پدر خوانده ميشود. رسم بر اين است كه ناني به كمر عروس ميبندند و عروس قبل از رفتن از خانة پدر بايد اجاق و تنور خانة او را ببوسد كه نشان از حقشناسي و حرمت وي به پدر است. اين مقام بسيار حزين اجرا ميشود و از طرف مادر و يا خواهر عروس خوانده ميشود. عروس نيز گاهي با چشم اشكبار اين مقام را همراهي ميكند.
عروس كه كردم خبرت
نوني ببند ور كمرت
امرو پسين ميبرنت
ببوس اجاق پدرت
گل وخي چادر به سر كن
حالا وقت رفتنه
والاّ بلّا من نميرم
خونه بابا بهتره
نون گندم با برنج بندري
خونه شوهر نون ارزن با چماق ارچني!
بيرقي:
معمولاً درختي را جلوي خانة داماد ميگذارند و روي آن را به زيبايي با پارچههاي رنگي و بيشتر سبز رنگ تزيين ميكنند. بر بالاي شاخهها هم يك سيب و دو انار ميبندند و به اين درخت بيرق داماد ميگويند، بعد همه با هم ميخوانند.
آي گل نما، آي گل نما
بيرق دوماد مينما
آوادون:
يكي از مشهورترين آوازهاي شادماني عروسي در استان كرمان آوادون است، و طرز اجراي آن به اين صورت است كه دو زن يا دختر روبهروي هم مينشينند و يكي از دستها را مانند قاريان، كنار گوش ميگذارند و با هم شروع به خواندن آوادون ميكنند. لباس خوانندگان آوادون يك رنگ است و سربندهاي سكهدوزي شده آنان بسيار زيباست.
اين قدر راه اومدم تا سيل گل يك جا كنم
اين قدرت امشو كه داري، من چه طو سودا كنم
سوزنت باريك باريك، هم قد عاروس ما
رخت بدوزه طرح كرمون گلپسند عاروس ما
حجلهروون:
عروس و داماد توسط بزرگان فاميل دست در دست هم با ريتم تندي ميچرخند و بقيه با دم گرفتن و دايره زدن به دورشان حلقه ميزنند و ميخوانند.
آسمون پرستاره پاره بازي ميكنه
دست دوماد در حناي نو مزه بازي ميكنه
آفتابم در بلندي سير عالم ميكنه
آتشم هر جا بيفته جاي خود وا ميكنه
كيسته كيسته توي حجله؟ شيردوماد با زنش
كي بگرده دور حجلهت؟ خواهر كوچكترش
پاتختي و حجلهگشون:
در مراسم پاتختي دخترها با خواندن ترانه و دايره زدن به شادماني ميپردازند. حجلهگشون هم وقتي خوانده ميشود كه عروس و داماد بعد از سه روز از حجله بيرون ميآيند. در اين مراسم بيشتر از دهل و سرنا استفاده ميشود.
الا دوماد بنازم تخت بختت
به ابريشم بدوزم دست رختت
كنيز از من غلام از ملك كرمون
مرخص كن برقصم پاي تختت
دسمال گردون (دسمال بازي):
در استان، مشهورترين مقام رقص براي خانمها دسمالبازي است و براي مردان تركهبازي و چوبازي (چوچاب) اين مقامها به همراه ساز (سرنا) و دهل و در منطقة سيرجان به همراه ساز و دهل و نقاره انجام ميگيرد.
نحوه اجراي رقص به اين صورت است كه زنان و دختران دستمالهاي رنگي و در مناطقي مانند بم، دستمالهاي سياهي را در دست ميچرخانند و به همراه صداي ساز به رقص ميپردازند.
هماهنگي خيرهكننده زنان و دختران در اجراي اين رقص از جنبههاي بصري ممتاز دسمال گردون است.
4ـ ترانههاي روايي و حماسي
اين ترانهها معمولاً بيان قصههايي است با مضمونهاي عاشقانه و يا حماسي. از مهمترين اين ترانهها ميتوان به مغول دختر، عيسي خان، مهدي جان و گرامي خان، كلو و... اشاره كرد.
اسب كرند كردي قشو
رفتي به دعوا نصف شو
اسب كرند كردي تو زين
دشمن نشسته ور كمين
ننه رودم گرامي خان
شيرم حلالت مادر جان
گرامي خانم شد سوار
رو ور يمين پشت ور يسار
دشمن به گردش صد هزار
اي داد هوار اي داد هوار
ننه رودم گرامي خان
شيرم حلالت مادر جان
كفشاي گرامي گيوه شد
زن جوونش بيوه شد
جمعي به رودم خيره شد
خون از دلم بر ديده شد
ننه رودم گرامي خان
شيرم حلالت مادر جان
5ـ سوگآواها
آوازهايي هستند كه در ماتم عزيزان يا معشوق از دست رفته خوانده ميشود و به چند نوع تقسيم ميشوند: 1ـ كرتيخوني (كرديخوني) 2ـ غريبيخوني 3ـ بياباني.اين آوازها نالههايي است از دل كه هر شنوندهاي را تحت تأثير قرار ميدهد. كرت به معني زمين كاشتهشده از محصول است و كرتيخواني آوازهاي غمانگيزي بوده كه در حين كشاورزي خوانده ميشده است اكنون كرتي خواني مقامي است كه به همراه ني و سرنا خوانده ميشود. غريبيخواني هم كه در بعضي مناطق استان به آن غربتي يا چاربيتو ميگويند از مقامهاي اصيل و بكر ايراني است. به گفته محمدرضا درويشي، دكتر روحالاميني و منوچهر آتشي، روستاهاي كرمان از خاستگاههاي اصلي و ناشناخته شروهخواني مناطق جنوب و بهخصوص بوشهر بوده است. به گفته اينان شواهد زندهاي در دست است كه شروه ابتدا در كرمان و در مناطق ديگري كه پارسيان اصيل ميزيستهاند رواج داشته و اكنون هم بهنام غريبيخواني رايج است. كرتيخواني و غريبيخواني در تمام مناطق استان با اشعار و فرمهاي آوازي متفاوت و معمولاً به همراهي ني محلي و سرنا رايج است. بياباني نيز مقامي است غمانگيز كه مخصوص مناطق كهنوج و جيرفت ميباشد و تم بلوچي نيز در اجراي آنها مشهود است.
نمونهاي از غريبيخواني:
ول من آي ول من، آي ول من
به كرمون ميبرن آب و گل من
به كرمون ميبرن قليون بسازن
كه تا دلبر كشه دود از دل من
«قصه هاي از ياد رفته» برمي گردد به محتواي کار ما. اين کارها کارهايي بود که تاريخ آن مربوط به اوايل دوره قاجار است. کارهايي که يا توسط خانم ها يا براي آنها ساخته شده بودند و خب به هر حال در آن زمان زنان موسيقيدان کم نبودند، چه خواننده، چه نوازنده، چه ترانه سرا، چه آهنگساز و ... در آن دوره موسيقي هاي ارکسترال وجود نداشتند. اندروني و بيروني وجود داشته، يعني موسيقي که بزمي بوده و موسيقي بيشتر در خدمت حکومت بوده است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پري ملکي سه شب کنسرت ويژه بانوان را در اين حال و هوا در تالار وحدت برگزار کرد.
پرده هاي کرمي کلفت دور تا دور سالن هاي تالار وحدت کشيده شده، موبايل ها گرفته مي شود و در عوض روسري ها برداشته. کنسرت هاي بانوان اغلب با هيچ کنسرتي قابل مقايسه نيستند، هم از اين حيث رپرتوار که اغلب در آن حداقل يکي دو قطعه شاد گنجانده مي شود و هم از نظر شکل و شمايل که بيشتر به يک مهماني زنانه شباهت دارد تا کنسرت. مهماني که در آن خانم ها با مادر شوهر و خواهر شوهر و خاله و عمه ساعاتي را به جاي نشستن در خانه بيرون بروند و موسيقي گوش کنند.
«ملکي» که از شاگردان «نصر الله ناصح پور» است، خيلي دل خوشي از برگزاري کنسرت ويژه بانوان ندارد. احساس مي کند که در اين کنسرت ها نمي شود کار جدي ارائه کرد؛ «در مجموع من ديد خوبي نسبت به کنسرت هاي بانوان ندارم، چون خانم ها بيشتر از اينکه صرفاً براي شنيدن موسيقي به کنسرت بيايند، براي تفريح مي آيند. ديدشان به موسيقي در کنسرت ها جدي نيست. نمي شود در اين فضا کارهاي سنگين و جدي اجرا کرد و اين اصلاً خوب نيست. من اولين زني هستم که بعد از انقلاب فعاليتم را بار ديگر از سر گرفتم اما ببينيد اغلب کنسرت هاي بانوان کيفيت نداشته و مهم تر از آن بازتاب ندارد. شما کنسرت برگزار مي کنيد اما در سکوت کامل. خبرنگاري هم نمي آيد تا برنامه شما را ببيند که بعد بازتاب آن را جايي بخوانيد و براي ادامه کار دلگرم شويد. هنري هم که بازتاب نداشته باشد، در همان جا دفن مي شود، از سويي آهنگسازي هم براي آنها کار نمي سازد.»
گروه شش نفره لباس هايي شبيه به لباس قشقايي ها پوشيده اند که نقش و نگارهاي سنتي ايران هم روي آنها دوخته شده. سالن پر است و بالکن اول هم تک و توک جمعيت دارد. «پديده احرارنژاد» با تار، «رابعه افتخاري» با سه تار، «آوا ايوبي» با تارباس، «شيما بلوکي فر» با کمانچه و «مريم ملا» با تنبک به همراه ملکي گروه بانوان «خنيا» را تشکيل مي دهند که البته برخي از نوازندگان عضو گروه ها و حتي ارکستر موسيقي ملي ايران هستند.
قرار است در چهارگاه و سه گاه قطعاتي اجرا شود که همه آنها قديمي اند؛ «موسيقي قاجار در فاصله دو گونه موسيقايي در حرکت و آمد و شد است، موسيقي بزمي که برگرفته از سنت موسيقايي ايران بوده است. گونه ديگر موسيقي علمي است که با اتکا به موسيقي غربي و ارکستراسيون اروژايي و در ژي توجه و علاقه به تجددخواهي شکل گرفته است. علينقي وزيري در آن روزگار موجب و باني ساخت قطعات نوجويانه اي در موسيقي ايراني شد که نمي توان تاثير آن را در حال و هواي موسيقي گونه اول نيز ناديده گرفت.»
«صبحگاهي» حسين عليزاده مقدمه اي است براي شروع برنامه که گروه آن را به خوبي اجرا مي کنند و به نظر مي رسد که صدا برداري کنسرت توسط بانوان پيشرفت کرده و هم پوشاني صداها کمتر اتفاق مي افتد. صداي سه تار گم نشده و اتفاقاً واضح و رسا شنيده مي شود. رپرتوار اينطور چيده شده که پس از هر تصنيف «ساز و آواز»ي باشد و در پي آن تصنيفي ديگر. اگرچه ماهيت اين برنامه به افتخار تصانيف قديمي شکل گرفته. ملکي در مورد قطعات و خواننده ها و ترانه سرايان آنها مي گويد؛ «مهستي گنجوي» در قرن پنجم زندگي مي کرده و پرده شناس و نوازنده عود و چنگ بوده و نامش در تاريخ ادبيات منظوم ايران در زمره شاعران عصر سلطان سنجر سلجوقي آمده است. تصانيفي از «سلطان خانم» را هم اجرا کرديم که ظاهراً او يکي از زنان ناصرالدين شاه بوده و آقا علي اکبر فراهاني به او تار ياد مي داده اند که خودش هم تار و سه تار مي زده و تصنيف هم مي ساخته است، قطعه اي هم از «سوسوخانم» به صحنه برديم که اين خانم هم عصر استاداني چون «علي اکبر شيدا» و «آقا حسينقلي» بوده. او که در آن زمان نوازنده و معلم تار بوده در ايام پيري اش نابينا شده بود. مستخدمه اي داشته که تار او را زير چادرش مي گرفته و دست در دست او تا خانه شاگردانش مي رفته که او بتواند به آنها درس بدهد. اين قطعات، قطعاتي بودند که به هر حال از آن زمان مانده بودند. به جز قطعات آوازي، تصانيفي داشتيم از شيدا که براي خانم ها ساخته بوده و قطعات ديگر که مشخص نبود خواننده يا آهنگسازش چه کساني بوده اند.
«شخصي دارم دل خراب اندر وي
جاني دارم هزار تاب اندر وي
وز آرزوي روي تو دارم شب و روز
چشمي و هزار چشمه آب اندر وي»
ساز و آواز دوم با کمانچه شروع مي شود تا با خيال راحت نظرم را در مورد صدابرداري تغيير دهم و برگردم به همان نقطه اول. صداي کمانچه طي اجراي دو سه قطعه اصلاً شنيده نمي شود و در عوض صداي تارباس همه فضا را پر کرده. خب البته يادآوري خاطرات جشنواره موسيقي بانوان گاهي هم بد نيست به خصوص با تصميم اخير دفتر موسيقي که قرار شده تنها سه جشنواره فجر، نواحي و جوان برگزار شود و نامي از جشنواره موسيقي بانوان برده نشده.
به محض اينکه کمي قطعات آوازي طولاني تر مي شوند، صداي سرفه و پچ پچ است که در تالار مي آيد و به محض اجراي تصانيف شاد دست هايي است که زده مي شود. علاقه بانوان به ريتم شاد در کنسرت هاي ويژه بانوان بيش از پيش هويداست و آدم تعجب مي کند که اين خانم ها احتمالاً همان خانم هايي نيستند که در کنسرت هاي مختلط خيلي شيک سرجايشان مي نشينند و سري هم تکان مي دهند و در حس و حالي سخت جدي فرو مي روند، «پري ملکي» هم در اين کنسرت سنگ تمام گذاشته و دل همه را شاد کرده است. او در دوره اي خاص حول وحوش سال هاي 60 تا 65 نزد «امير پايور» تصانيف قديمي را تعليم ديده است، و در اين دوره بيش از 100 تصنيف قديمي را از او ياد گرفته است، تصانيفي که اين روزها او خود همراه با آموزش رديف به شاگردانش آنها را هم آموزش مي دهد.
«آواز حصار» با چند نت خارج تار شروع مي شود. قطعات کوبه اي که به سبک آن دوره هجا هجا نواخته مي شوند قطعه را همراهي مي کنند تا از ريتم نيفتد؛
«تو شمع و من پروانه امن، ديوانه ام ديوانه ام...»
ملکي سعي کرده تناليته صدايش را شبيه به خانم هاي خواننده آن زمان بکند. صدايي کمي کلفت تر از زنان خواننده امروز. صداي خش داري که مخصوص همان دوره بوده.
باز دوربين ها و موبايل هايي که سعي دارند براي چند لحظه برنامه را ضبط کنند و بعد ورود انتظامات تالار و گرفتن دوربين و پرت شدن حواس همه و پشت سرش داستان ها و سوال ها و پچ پچ ها...
«رنگ ناز» وزيري شروع مي شود و بچه هايي که با مادرهايشان براي تماشاي کنسرت آمده اند کمتر مي توانند جلوي دست افشاني شان را بگيرند، پس همانطور نيم خيز- نشسته و برخاسته- کارشان را مي کنند.
سيطره مردان در دوره قاجار به حدي زياد بوده که زنان خواننده هم به جاي اينکه در وصف مرد بخوانند از زلف يار و خال پشت لبش مي خوانده اند و حتي شاعره ها هم به همين شيوه شعر مي سروده اند. کاري که بعيد است در کشورهاي ديگر نمونه اش پيدا شود و البته اگر اين روزها پيدا شود بي شک به يک معني ديگر برداشت خواهد شد، بعيد نيست زمختي هم که در صداي زنان آن دوره وجود دارد به دليل تقليد از مردان بوده باشد؛
«از دلم بي خبري، کن به حالم نظري
چهره خوب تو را ماه ندارد صنما
عزيزم چقدر جلوه گري
...»،
خاطره و باز خاطره. رکن اساسي اين جور کنسرت ها چيزي نيست جز بردن به گذشته. شايد چون در آن زمان همه چيز ساده مطرح مي شده و پاي اين سادگي هم به موسيقي باز شده. فکرش را بکنيد، امروز ترانه سرايي شعري را بگويد يا خواننده اي در يک گروه جدي قطعه اي جديد را اجرا کند که بند آن حاوي اين مضمون باشد که «تو چقدر بانمکي».
پري ملکي تجربه زيادي در اجراي صحنه اي دارد و اين مساله کار او را راحت کرده است. او که در کنار گروه بانوانش گروه مختلط «خنيا» را هم رهبري مي کند، سال گذشته در يونسکو به اجراي برنامه پرداخت؛ برنامه اي که ويژه سال مولانا برگزار شده بود. او در طول اين سال ها ثابت کرده که کمتر مساله اي مي تواند او را از پا بيندازد و جلوي فعاليت موسيقي اش را بگيرد. در مقايسه با هم دوره اي هايش که در زمينه موسيقي سنتي و فولکلور کار کرده اند او به مراتب کارش را جدي تر گرفته است.
تحريرهاي خشک، اجراي گرد و توپر «الف» ها، نزديک شدن به حس موسيقي فولکلور و ملوديک بودن را شايد بتوان از ويژگي هاي مهم قطعات اين دوره دانست. قطعاتي که به نظر ريتمي شاد دارند اما پيوسته در آنها غمي عميق موج مي زند. غمي که نه مثل غم ترانه هاي امروزي نااميد باشد، بلکه غمي است که در عين ناراحتي و گلايه، همواره اميدوار است و موسيقي و ريتم را هم به خدمت گرفته تا منظورش را بهتر برساند. شايد همين مساله باعث شده که تصانيف آن زمان را بعد از يک بار شنيدن مي توان به خاطر سپرد.
در آخرين سطر بروشور برنامه نوشته شده که تمامي اشعار قطعات آوازي از آثار «مهدي اخوان ثالث» هستند که در عين معاصر بودن آثاري دارد با حس و حال آن دوره. آخرين قطعات از «غزال» اجرا مي شود. معاصرترين زن خواننده اي که ملکي قطعات آن را اجرا مي کند. او در سال 1337 در سي و چند سالگي از دنيا مي رود. در اين برنامه دو قطعه «شب تيره» و «ليلي جان» از او اجرا شد
منبع : روزنامه شرق
پري ملكي دوست دارد بيوگرافياش همين چند كلمه باشد: «پري ملكي، متولد 1330، شاگردان زيادي در طول 30 سال گذشته داشته و از سال 1373 گروه موسيقي بانوان خنيا را تشكيل داده كه در سال 79 گروه همخوانان «خنيا» هم تشكيل ميشود.
» همين! اما واقعيت اين است كه پري ملكي در طول سالهاي فعاليتش در زمينه آواز در موسيقي كارهاي زيادي كرده تا آنجا كه در سال 1381 و در شانزدهمين جشنواره بينالمللي موسيقي فجر، به خاطر تلاش مستمر در عرصه موسيقي، موفق به دريافت جايزه و لوح قدرداني ميشود. او در طول اين سالها بيش از صد كنسرت در ايران و خارج از ايران برگزار كرده كه از مهمترين آنها ميتوان به كنسرت سال گذشتهاش در ساختمان يونسكو اشاره كرد.
در طول مصاحبه ما «منصور ملكي» همسر وي كه از همكاران قديمي و باسابقه مطبوعاتي ما در زمينه فيلم هم به شمار ميرود، حضور داشت كه به گفته پري ملكي بزرگترين حامي وي در تمامي فعاليتهاي هنرياش بوده است.
«پري ملكي» طي روزهاي 3 تا 5 خردادماه در تالار وحدت كنسرتي را با نام «قصههاي از ياد رفته» با گروه بانوان خنيا برگزار كرد. گروهي پنج نفره به همراه نوازندههاي تار، تار باس، كمانچه، تنبك و سهتار كه برخي از آنها از نوازندههاي اركستر موسيقي ملي ايران بودند.
چه شد كه تصميم گرفتيد اين كنسرت را براي بانوان اجرا كنيد؟
بيشتر به خاطر محتوا، ماهيت و حال و هواي قطعات كه آثاري بودند كه براي بانوان نوشته شده بودند.
اعضاي گروه شما هميشه ثابت هستند؟
ميشود گفت تقريبا، من يك گروه مختلط دارم و يك گروه مخصوص بانوان كه برخي از اعضاي آنها مشترك است، اما گاه به ما افرادي هم اضافه ميشود.
ايده و اسم «قصههاي از ياد رفته» از كجا آمد؟
ببينيد من معتقدم زماني كه يك موسيقيدان ميخواهد كنسرت برگزار كند، بايد هدف داشته باشد حالا اگر قرار است اين كنسرت براي بانوان برگزار شود حتما بايد حرفي داشته باشد يا حداقل براي من اگر اينطور نباشد دوستداشتني نيست. دوست ندارم برنامه سطح پايين، معمولي يا تكراري برگزار كنم. هدف من اين نيست كه فقط خانمها بيايند، دو ساعت سرگرم شوند و بعد هم بروند. دوست دارم كه در نهايت چيزي به آنها اضافه شود و وقتي از سالن بيرون ميروند احساس كنند كه به دانش موسيقيشان افزوده شده. قطعاتي كه براي اين برنامه انتخاب شدند، بيشتر قطعاتي بودند كه كسي آنها را نشنيده و به گوش مردم ناآشناست. اين قطعات مربوط به دورهاي خاص بودند، دوره اي كه مردم كمتر از موسيقي به خصوص موسيقي بانوان آن دوره خبر داشتند.
چه قطعاتي را براي اين برنامه در نظر گرفتيد؟
«قصههاي از ياد رفته» برميگردد به محتواي كار ما. اين كارها، كارهايي بود كه تاريخ آن مربوط مي شود به اوايل دوره قاجار. كارهايي بودند كه يا توسط خانمها يا براي آنها ساخته شده بودند و خب به هر حال در آن زمان زنان موسيقيدان كم نبودند، چه نوازنده، چه ترانهسرا، چه آهنگساز... در آن دوره موسيقيهاي اركسترال نبودند. اندروني و بيروني بوده است، يعني موسيقياي كه بزمي بوده، موسيقي بيشتر در خدمت حكومت بوده است. ما چهار قطعه در قسمت اول اجرا كرديم به همراه چند تصنيف از شاعرهاي به نام «مهستي» مربوط به قرن پنجم و تصانيفي از «سلطان خانم» كه ظاهرا يكي از زنان ناصرالدينشاه بوده است، و قطعهاي از «سوسوخانم» كه اين خانم در آن زمان نوازنده و معلم تار بوده است و در اواخر عمرش مستخدمهاي داشته كه تار او را زير چادرش ميگرفته و دست در دست او تا خانه شاگردانش ميرفته كه او بتواند به آنها درس بدهد. اين قطعات، قطعاتي بودند كه به هر حال از آن زمان مانده بودند . در قسمت دوم به جز قطعات آوازي، تصانيفي داشتيم از شيدا كه براي خانمها ساخته بوده و قطعات ديگر كه مشخص نبود خواننده يا آهنگسازش چه كساني بودهاند.
اين قطعات را از كجا تهيه كرديد؟
به هرحال اين قطعات را ميشود با كيفيتهاي خيليخيلي بد گير آورد. قديمها- حدودا بيست يا بيست و پنج سال پيش- معلمي داشتم كه بسياري از تصانيف قديمي را به من آموزش داد.
در اين تصانيف قديمي چه ويژگيهايي ديديد كه آنها را به جاي آثار جديد انتخاب كرديد؟
تصانيف قديمي خيلي خالصترند. خيلي بيشتر با احساسهاي ما نزديكترند، به زعم من خيلي ماندگارند، انگار تلنگري به آدم ميزنند كه ديگر آنها را از ياد نميبري و يكبار شنيدن كافي است تا آنها را براي هميشه به ياد بسپاري. زماني كه من بسياري از اين تصانيف را با شاگردان جوانم كار ميكنم ميبينم كه چقدر اين قطعات برايشان جالب است، چقدر تازه و جذاب و البته تاثيرگذار است، در حالي كه كارهاي جديد اصلا اينطور نيستند. شايد از هر 100 قطعه جديد، يكياش اينطوري بشود كه آن يكي هم برگرفته از حال و هواي قديم است. من نميدانم چرا اين اتفاق افتاده است اما احساسم اين است كه چون الان هيچ چيزي سرجاي خودش نيست اينطور شده. چون در آن زمان آهنگساز سر جايش بوده، خواننده سر جايش، نوازنده و ترانه سرا هم همينطور. همه نميخواستند با يك دست صد تا هندوانه را بلند كنند. ممكن است خيلي از شرايط فعلي از جمله هزينههاي بالاي موسيقي روي اين جريان تاثير گذاشته باشد. اما الان شاهد اين هستيم كه يك خواننده، هم ميخواهد آهنگسازي كند، هم بنوازد و ...ببينيد اگر كارهاي قديمي تا اين اندازه خوب از آب در ميآمد به اين دليل بود كه محصول حس جمعي بود. يعني هركسي وقتي فكرش را در جمع شكل بدهد طبيعتا به آن انديشههاي متفاوتتر و چهبسا جذابتري افزوده ميشود كه خودشان ميتوانند دستمايههاي يك كار بهتري را فراهم كنند. در واقع تصنيفهاي قديمي كارهاي تيمي خوبي بودند. مثلا تصانيف مرحوم تجويدي يا آقاي خرم واقعا ماندگارند. يعني شما هزار بار هم كه به اين تصانيف گوش كنيد خسته نميشويد. خوب، وقتي هم كه با اين استادان صحبت ميكنيد ميبينيد كه در آن زمان ترانه سرا كار خودش را كرده، آهنگساز و خواننده و نوازنده هم كار خودشان را. هركسي با حس خودش و از ديد خودش كه در جمع معنا پيدا ميكرده به آن قطعه نگريسته است و لذا آن قطعه تا به امروز ماندگار شده است. به هر حال الان اوضاع اينطور نيست، نه تصانيف و نه كنسرتها، شما كنسرت ميرويد اما وقتي بيرون ميآييد احساس نميكنيد چيزي به شما اضافه شده است. البته در اين دوره هم آهنگسازان خوبي چون آقاي پرويز مشكاتيان داريم كه آثارشان بي نظير است.
بياييد از زاويه ديگري به كار شما نگاه كنيم. شما در كنسرت «قصههاي از ياد رفته»، يكسري از قطعات را بازخواني و بازسازي كرديد. كاري كه از بس اين روزها زياد شده، وزارت ارشاد قانوني صادر كرده كه ديگر به هيچ آلبوم بازخواني مجوز نميدهد. نگاه شما به بازخواني و اين تصميم ارشاد چطور است؟
من فكر ميكنم تصميم خوبي باشد. به اين دليل كه بسياري از مردم با ترانهاي كه فلان خواننده در سالهاي خيلي دور خوانده خاطره دارند و تصوير شيريني از آن روزها برايشان مانده، حالا يكي بيايد و به معموليترين شكل، آن ترانه را دوباره اجرا كند و تمام آن خاطرهها را خراب كند. من فكر ميكنم تصميم درستي بوده است. اول همين موضوع كه مطرح كردم و دوم اينكه شايد با اعلام اين مطلب، برخي به فكر بيفتند و خلاقيتي، حركتي، تكاني از خودشان نشان بدهند. تا كي تقليد؟ مثلا آقاي افتخاري يا آقاي اصفهاني چرا بايد قطعات قديمي را به آن شكل بازخواني كنند. آن هم در شرايطي كه همه امكانات فراهم است تا شما قطعه جديد داشته باشيد و آهنگ تازه بخوانيد. پس بايد اين كارهاي قديمي را رها كنند.
با شما موافقم و فكر ميكنم كه كار شما مثل بقيه اين بازخوانيها نيست، چون اصلا سراغ قطعات آشنا نرفتيد و اتفاقا كنسرتتان به احياي آن قطعات هم كمك ميكرد.
دقيقا همينطور است. بله زماني آثار با كيفيت خوبي وجود دارند مثل قطعات سال 1330 به اينطرف، اما كارهاي قبل از آن اصلا وجود ندارند يا با كيفيت خيلي بد وجود دارند. من كنسرتي را چند سال پيش اجرا كردم با نام «تهران 1330» كه در اين كنسرت ترانههايي را از خانم «غزال» كه در سال 1307 فوت كرده اند، اجرا كردم. و جالب اينجاست كه خيلي از موسيقيدانان بزرگ اين خواننده را نميشناختند با اينكه قطعات وي بسيار زيبا و در دوره خودش مدرن بودند و خوب چه بسا اگر دوباره اجرا نميشد، براي هميشه از بين رفته بودند.
به طور كلي نظرتان در مورد كنسرتهاي بانوان چيست؟
در مجموع ديد خوبي ندارم، چون خانمها بيشتر از اينكه براي شنيدن موسيقي به طور خالص به كنسرت بيايند، براي تفريح ميآيند. ديدشان به موسيقي در كنسرتها جدي نيست. نميشود در اين فضا كارهاي سنگين و جدي اجرا كرد و اين اصلا خوب نيست. من اولين زني هستم كه بعد از انقلاب فعاليتم را بار ديگر از سر گرفتم اما ببينيد اغلب كنسرتهاي بانوان كيفيت ندارد و مهمتر از آن بازتاب ندارد. شما كنسرت برگزار ميكنيد اما در سكوت خبرنگاري هم نميآيد تا برنامه شما را ببيند كه بعد بازتاب آن را جايي بخوانيد و براي ادامه كار دلگرم شويد. هنري هم كه بازتاب نداشته باشد، در همان جا دفن ميشود، از سويي آهنگسازي هم براي آنها كار نميسازد.
براي اين كنسرت اسپانسر داشتيد؟
بله، شركت فرهنگي «رادنوانديش» اسپانسر ما بود. اما متاسفانه براي اجرا در تالار وحدت اسپانسر گرفتن خيلي سخت است، چون حتما بايد يك شركت فرهنگي اسپانسر آن شود و خودتان بهتر ميدانيد كه اغلب شركتهاي فرهنگي، فقير هستند. اتفاقا دوست داشتم در مورد اين موضوع صحبت كنم. دوست دارم مردم بدانند كه وقتي بليت كنسرتي هفت هزار تومان گذاشته ميشود، واقعا شايد به گروه نهايتا دو هزار تومان برسد. كاري به گروههايي كه بليتهايي به قيمتهاي كلان ميفروشند، ندارم. من به خودمان كار دارم كه بعد از اجراي هر برنامهاي كه براي نوازندهاش حداقل سه چهار ماه وقت برده است، 300، 400 هزار تومان ميماند، آن هم در صورت استقبال مردم از آن كنسرت. اما به هر حال موسيقي عشق و حيات ماست من اينها را گفتم كه لااقل مردم بدانند.
برخي از كنسرتها به صورت خيريه برگزار ميشود كه در كنسرتهاي بانوان اين اتفاق زياد ميافتد. شما هم كنسرتهايي را به اين شكل برگزار كردهايد، نظرتان در مورد كنسرتهاي خيريه چيست؟
من كنسرتهاي مختلفي را در اين سبك برگزار ميكنم. اين شيوه از كنسرت هم متاسفانه باب شده و دوست ندارم كه فقط و فقط به بهانه خيريه مردم را به سالن موسيقي بكشانم. هر سال كنسرت خيريهاي را به نفع مجمع معلولان جسمي رعد برگزار ميكنم. چون از نزديك فعاليت و شيوه خرج كردن درآمد كنسرت را ديدهام. ديدهام كه حساب و كتابشان درست است و به اين افراد معلول رسيدگي بسيار خوبي دارند. آموزشهاي مختلف در قالب كارگاه به اين معلولان كمك كرده تا از عضو سالمشان استفاده خوبي بكنند و احساس بيفايده بودن را نداشته باشند. امسال تابستان هم برايشان برنامهاي برگزار ميكنم. از موسسات ديگر هم تا به حال درخواستهاي زيادي شده اما تا زماني كه ندانم اين پول واقعا چطور خرج ميشود، نميتوانم قبول كنم.
لينك مطلب:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
alitopol
08-06-2007, 18:56
فاطمه حبيبی زاد، اولين زن نقال شاهنامه ايرانی است. از آنجا که اساتيدش معتقدند او "گردآفرينانه" قدم به عرصه شاهنامه خوانی گذاشته، لقب گردآفريد را به او داده اند. گردآفريد، از قهرمانان شاهنامه، فرمانده دژ سپيد بود که لباس رزم مردان را پوشيد و به نبرد سهراب رفت.
امروز کمتر کسی است که علاقمند به حوزه ادبيات و داستان های ملی باشد و گردآفريد نقال را نشناسد. او اهل جنوب است و هفت سالی است که به حوزه نقالی شاهنامه و داستان های بومی و نقلهای مذهبی و گاهی فولکلور وارد شده است. نقالی را آميخته ای از هنرهای ملی، رزمی، بزمی، تاريخی، اسطوره و شيوه معيشت مى داند.
به اعتقاد او نقالى هنری رو به زوال است. همين امر و مرگ يا منزوى شدن اساتيد اين حوزه، تلنگری شد برای او تا قدم در اين ميدان پيشتر مردانه بگذارد.
کارش را با تماشا کردن شيوه نقالی "مرشد ترابی" در قهوهخانه ها، زورخانهها و ديگر پاتوقهای شاهنامهخوانی آغاز کرد. پيگيری کار يکی دو نقال ديگر در تهران و پردهخوانهای تهران و شهرری او را بيشتر با روح کار آشنا کرد.
سپس به اين نتيجه رسيد که توشه لازم را برای آغاز اين کار جدی ندارد و بنابراين سفرهايش را شروع کرد؛ با شيوه های نقالی در استانهای خراسان، فارس، اصفهان، کهکيلويه و بويراحمد، چهار محال و بختياری، خوزستان و لرستان آشنا شد و در نهايت سبک نقالی نقالان تهران و اصفهان او را جذب کرد.
خانم گردآفريد می گويد: نقالان چيره دست را "چنته پر" می گفتند؛ به اين معنی که چنته شان پر بوده از پند، حکمت، اندرز، منقبت خوانی، دعا، داستان، احاديث و اشعار ديوانهای مشهور ادب پارسی.
وی در ميان بازماندگان کسانی که به شيوه نمايشی و حماسی نقالی میکنند، از مرشد ولی الله ترابی ساکن ری، سيد مصطفی سعيدی ساکن روستای کدانگه نزديک بروجرد و مرشد علی زنگنه که شيوه زورخانه ای و موسيقايی را نيز وارد نقالی کرده نام میبرد.
خانم گردآفريد دغدغههای درونی اش را اينطور بازگو میکند: "ثبت و ضبط شيوههای نقالی اساتيد اين حوزه، تنها کاریاست که هم اکنون میتوان انجام داد. من بارها به ارگان ها و نهادهای ذيربط مراجعه و اين درخواست را مطرح کردم، اما به نظر نمیرسد که تلاش من کار را به جايی برده باشد. از ديگر موضوعاتی که به شدت پيگيرش هستم، ورود شاهنامه در دروس ابتدايی دانشآموزان است."
در گزارش مصورى که نازنين معتمدی و عليرضا واصفی تهيه کردهاند، او از مشکلاتش به عنوان يک زن در فضای مردانهای مثل قهوهخانه، از روياهايش و از تاثيری که شاهنامه در زندگیاش گذاشته، صحبت میکند.
لينك مطلب:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يك نوازنده ومدرس برجسته سنتور گفت: شبكههاي ماهوارهاي ايران كه ميبايست پاسبان و حامي تمام و كمال فرهنگ و هنر ملي باشند موسيقي غربي را ترويج ميكنند.
بهناز ذاكري افزود : شبكه تلويزيوني مهاجر كه در شبكه هاي ماهوارهاي حضور يافته , علنا به مبارزه با فرهنگ و هنر ملي به ويژه موسيقي غني و ريشهدار ايران پرداخته و با نشان دادن تصاوير و كليپهاي مستهجن و سبك به همراه سازهاي غربي و آواز الگوهاي غلط پيش روي جوانان گشوده است .
وي گفت: در شرايطي كه خود دولت موسيقي بيهويت و تباه كننده غربي را به خورد جوانان ايران مي دهد دغدغه فرهنگسازي و حمايت از هنر فاخر و اصيل زير سوال است .
ذاكري گفت: پيشكسوتان و هنرمندان عرصه موسيقي كه سالها با به جان خريدن مشكلات شاكله موسيقي اصيل ايراني را حفظ كرده و به پربارترشدن اين هنر كهن به جد كوشيده اند در ارايه آن به مردم سرزمين خود و سپردن اين هنر ايراني به جوانان ايران با بيشترين مشكلات مواجه هستند.
لينك خبر:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
mohammad99
08-06-2007, 22:35
صدای زن، فحشا و دیگر هیچ
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حسین علیزاده آهنگساز نامی کشورمان در یک نشست یک ساعته در برابر دوربین رادیو صدای آمریکا به نقش صدای زن در موسیقی ایرانی پرداخت و گفت "نمی توانم به عنوان یک موسیقیدان از صدای زن صرف نظر کنم، چنانکه یک نقاش هم قادر نیست یکی از رنگ های شناخته شده را کنار بگذارد و نقاشی کند."
تمام نظام های حکومتی در جهان برای خود خطوط قرمزی دارند که عبور از آنها برابر با مجازات های شدید و بدون ملاحظه است. غالب مردم دنیا نیز با این خطوط قرمز آشنایند و معمولاً بدون اکراه آنها را می پذیرند.
اما در نظام جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر خطوط قرمز شناخته شده نظیر تجزیه طلبی، ایجاد شورش و ناامنی، جاسوسی برای بیگانگان، توهین به ادیان و تفرقه افکنی قومی، خطوط قرمز دیگری هم وجود دارد که برای اکثریت مردم قابل فهم نیست. گر چه به مصلحت یا به ضرورت گردن می نهند ولی قلباً با واضعان این خطوط هم داستان نیستند.
نمایش سازهای ایرانی از صفحه تلویزیون و پخش صدای زن، دو از مورد خطوط قرمز خاص نظام جمهوری اسلامی ایران هستند که در هیچ کشور دیگری تعریف نشده اند!! بحث بر سر این موضوع البته تازگی ندارد و بسیار فرسایشی هم شده است. از بس چرا و چرا کردیم یادمان رفت بپرسیم این محدودیت ها از کی و چگونه به شکل فعلی درآمدند؟
مبنای آنها چه بوده است و آیا دلایل پیدایش آنها همچنان موجودند یا از بین رفته اند و یا تغییر شکل داده اند؟ پرسش هایی از این دست، ذهن توده مردم و به وِیژه فرهیختگان عرصه فرهنگ و هنر را به خود مشغول کرده است که براستی چرا نمی شود ساز ایرانی را از تلویزیون نشان داد؟ یا صدای زن چه مشکلاتی برای کشور می تواند داشته باشد که اینگونه مته به خشخاش می گذارند؟
استاد حسین دهلوی که این روزها از بابت اجرای اپرای کودکانه "مانی و مانا" نا امید شده است، می گوید "اولین صدایی که کودک پس از تولد می شنود، صدای یک زن است. چرا بعداً نمی شود صدای زن را به گوش کودک رساند؟" در واقع صحبت استاد ناظر بر حضور آن بعد عاطفی زن در جامعه می باشد، همانطور که هنگام تولد برای فرزندش چنین است.
اما مخالفان خوانندگی زنان، رویکردی متفاوت به قضیه دارند. از نظر آنها صدای زن نوعی فحشاست و دیگر هیچ. اینجاست که کار سخت می شود و به اصطلاح بیخ پیدا می کند. چگونه می توان از چیزی دفاع کرد که متهم به فحشاست؟
چندی پیش حسین علیزاده آهنگساز نامی کشورمان که برای اجرای مجموعه کنسرت هایی به آمریکا رفته بود، برای نخستین بار در برابر دوربین رادیو صدای آمریکا قرار گرفت و در یک نشست یک ساعته گریزی هم به نقش صدای زن در موسیقی ایرانی پرداخت و گفت "نمی توانم به عنوان یک موسیقیدان از صدای زن صرف نظر کنم، چنانکه یک نقاش هم قادر نیست یکی از رنگ های شناخته شده را کنار بگذارد و نقاشی کند.
" به تازگی هنرمند گرامی علی اکبر شکارچی نیز در یک برنامه رادیویی از شبکه فرهنگ صدای جمهوری اسلامی ایران (۳۱ اردیبشت) موضوع عدم نمایش ساز در تلویزیون و همچنین بحث خوانندگی بانوان را از زاویه دیگری مطرح کرد.
● اظهار نظر علی اکبر شکارچی
همگان به یاد داریم که موسیقی تا سال ۱۳۶۷ به هر شکلی ممنوع بود و تنها پس از فتوای تاریخی بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران اجازه یافت در قد و قواره فعلی ظاهر شود. نکته مهم در آن برداشت فقهی این بود که آیت ا... خمینی تشخیص داد بخشی از موسیقی می تواند حرام نباشد و بنابراین بدون ملاحظه، همان بخش را مجاز اعلام کرد.
به عبارتی آن برداشت فقهی نشان داد در خصوص حرمت موسیقی، قطعیتی همانند سرقت و آدمکشی وجود ندارد. تجربه تاریخی نیز نشان می دهد نگاه سیاه و سفید به برخی مسائل فرهنگی سازگار با واقعیت های زندگی نیست و محکوم به شکست می باشد. برای نمونه مردمان زاگرس نشین شامل آذری، کرد، لر، لک، بختیاری، قشقایی و بویر احمدی از صدها و هزاران سال پیش بنا به سنت فرهنگی خود در شادمانی هایشان می نوازند و پایکوبی می کنند و هیچ گاه بحث زن و مرد را نداشته اند. جالب اینکه همگی این مردمان مسلمانند و توأمان سنت های قومی و مذهبی شان را حفظ کرده اند.
اما همین سنت های قومی زاگرس نشینان برای مثال از نظر مردم شهر مذهبی قم ممکن است نوعی فساد تلقی شود. چرا که برخی مذهبی ها نگاهی سیاه و سفید به موضوع دارند. از نظر ایشان بیشتر پدیده های پیرامونی یا حرامند و یا حلال. از سویی دیگر کلیت رقص و موسیقی را حرام می دانند.
بنابراین در این طرز تفکر، جایی برای چانه زدن وجود ندارد. اما دیدگاه هایی که مقوله هایی مثل رقص و موسیقی و مشخصاً صدای زنان را تحت شرایطی حرامی می دانند و نه در هر شکلی، تنها روزنه ای هستند که می توان امیدوار بود نوری از آنها برتابد و سرانجام روزی روزگاری زنان پاکدامن سرزمین ایران، گلبانگ سربلندی سردهند و در عین حال کسی نگران فساد هم نباشد.
just negin
11-06-2007, 12:43
سلام
من يه دخترم
هميشه از اين كه مجبورم صدامو تو سينه ام نگه دارم غصه مي خورم من و دوستام
در فرهنگي بزرگ شديم كه موسيقي جز جدا نشدني بود اما توي جامعه به من ميگن ساز بزن نه آلت لهو و لعب
راستش اعتراض خوب خودتون مي دونين وضعيت موسيقي چه طوره
من و دوستم الان 17 ساله هستيم و يه گروه سه نفره داريم البته سبك كاريمون سنتي هستش
مي خواستم اينجا از همه دخترايي كه تقريبا تو همين رنج سني هستن دعوت كنم تا به گروه ما بيان و كارهاي قوي رو بديم البته گروه سال پيش جايزه اول رو تو كشر در بخش موسيقي نواحي گرفت و اگر مي خواين عضو شين خوب مسللما بايد نوازنده توانايي باشين
و علاوه بر اون مهمترين چيز براي ما اخلاقيات هستش
اميدوارم جواب هاي خويبي رو بگيرم
اگر كسي مايل بود مي تون همنو اد كنه تا بيشتر صحبت كنيم
unforgiven_satan_666
زیبا شیرازی خواننده، ترانه سرا و آهنگساز ساکن لس آنجلس روز جمعه (یازدهم خرداد) اول ژوئن در اتاوا و روز یکشنبه سیزدهم خرداد (سوم ژوئن ۲۰۰۷) در تورنتو به اجرای کارهایش پرداخت.
زیبا شیرازی از سال ۱۹۸۶ ساکن لس آنجلس بوده و در رشته موسیقی تحصیل کرده است. از او تا به حال ۶ آلبوم و یک دی وی دی به بازار عرضه شده و در شهرهای گوناگون ایالات متحده و کانادا کنسرت داشته است. در اجرای اخیر در تورنتو او به اجرای قطعاتی از آلبوم های قدیمی اش "هوای تازه" و "آرزوهای گمشده" بh همراهی گروه جاز" دیک فلیکس" پرداخت.
او که می کوشد در کارهایش ملودی های شرقی و ایرانی را با موسیقی جاز غربی پیوند بزند، درباره سبک کارش می گوید: "من همیشه عاشق موسیقی جاز بودم و آرزو داشتم بتوانم با این سبک کاری بکنم. زمانی که ایده ترکیب این موسیقی را با موسیقی ایرانی وشعر فارسی برای یکی از استادانم در کالج طرح کردم، استقبال چندانی نکرد چون معتقد بود که تلاش هایی در این زمینه شده وخوب از کار در نیامده، ولی به هر حال استودیوی خوبی را به من معرفی کرد که کار جاز می کرد و من هم رفتم و کارهایم را ضبط کردم و وقتی نتیجه کار را به او نشان دادم از نتیجه کار راضی بود."
زیبا شیرازی ادامه می دهد: "این کار صد در صد جاز آمریکایی نیست ولی وقتی خود آمریکایی ها آن را می شنوند برایشان جالب است و به قول خودشان ترکیب غم شرقی با شادمانی جاز آمریکایی برایشان جالب و دلنشین است.
از وی در باره استقبال مخاطبان می پرسم، پاسخ می دهد: "مخاطبین کارهای من دو دسته اند، کسانی که می شنوند، دوست دارند و لذت می برند و کسانی که اصلا دوست ندارند. در مجموع استقبال خوب بوده ولی مخاطبین غیر ایرانی همیشه راضی ترند ومن فکر می کنم احتیاج به کمی زمان هست تا ایرانی ها به این نوع تلفیق موسیقی خو بگیرند."
یکی از نکات جالب کارهای زیبا شیرازی لحن صریح ترانه های اوست. "من موضوع را فدای قافیه نمی کنم. محتوا برایم مهم تر از چارچوب های ادبی است. جنس کارم زنانه است و سعی می کنم که در اشعارم احساساتی را که بسیاری از زن ها دارند و ابراز نمی کنند، به صراحت و بدون التماس ابراز کنم. به خصوص می خواهم اعلام کنم که زن لایق احترام است و نباید برای آن چه حق اوست التماس کند. همچنین در هر آلبومم یک ترانه به ایران اختصاص داده شده چون فکر می کنم این حداقل کاری است که می توانم برای ایران و مردمش بکنم."
شعرها و آهنگ های همه ترانه های زیبا شیرازی کار خودِ اوست
منبع : بي بي سي فارسي
چطور شد که وارد عرصه موسیقی شدید؟
ورود من به عرصه موسیقی مرزی نداشت. از زمانی که به یاد می آورم نغمه های کوچکی را که پدرم می ساخت یاد می گرفتم و آنها را می خواندم. فقط می دانم که من خیلی عاشق خواندن بودم. با این که طوری بار آمده بودم که صحبت کردن برای من مشکل بود و از اینکه جلوی جمعی بیایم و حرف بزنم خجالت می کشیدم. اما تا از من خواسته می شد که بخوانم خیلی راحت آواز می خواندم.
کار رسمی شما از چه زمانی شروع شد؟
کار رسمی من از زمانی آغاز شد که به برنامه کودک رادیو ایران معرفی شدم و آن زمان تازه برنامه کودک افتتاح شده بود. این کار را هم آقای داوود پیرنیا انجام داده بودند و مسئول تمام برنامه گلها بودند... گلهای رنگارنگ، گلهای جاویدان .
ازشیرین ترین خاطرات آن دوران چیزی به یاد دارید؟
تمام آن دوران خیلی شیرین بود... بخصوص که ما با چند تا از بچه های هم سن و سال مثل فرهاد سواد کوهی، آلیس و بلا و عهدیه همراه با پدر و مادرهایمان به برنامه کودک می آمدیم. پدر ومادرها با هم دوست شده بودند و ما بچه ها هم با یکدیگر. یادم می آید که اولین احساس عشق را در آن زمان به یکی از این بچه های برنامه کودک پیدا کردم.
یعنی چند سالگی عاشق شدید؟
دقیقاً نمی دانم ...شاید زودتر از آن زمان هم یک حسی این گونه داشتم... ولی ۸ سالم بود.
آیا کتابی که شما به عنوان لالایی کار کردید برخاسته از آن خاطرات دوران کودکی شما بوده است؟
نه ... این کتاب برخاسته از دوران مادری من بوده. در واقع من بعد از اینکه در مسیر جمع آوری ترانه های محلی قرارگرفتم سفرهای زیادی به میان مردم در شهرها و روستاهای مختلف داشتم و بارها با لالایی و آوازهای ساده ای که مادرها و مادر بزرگ ها می خواندند برخورد کرده بودم و همیشه کنجکاو بودم و این آواها را ضبط می کردم. منتها هیچوقت به این فکر نیفتادم که اینها را مجموعه ای به نام لالایی ها بکنم. اما بعد از شروع انقلاب و ممنوع شدن صدای زن در ایران، من که همیشه عاشق آوازهای محلی و روستایی بودم و خواندن جزیی از وجود من شده بود به این فکر افتادم که اگر این لالایی ها را گرد آوری کنم و با لحن و لهجه های خود مادر های هر شهر و منطقه ای از ایران، بدون هرگونه موسیقی و به همان لحن ساده و فقط با زخمه های سازی مابین صدایم، آنها را بازخوانی کنم شاید به این طریق بتوانم احساس مادری خودم را ارضا کنم.
سپس پژوهش و گرد آوری را در این زمینه دنبال کردم که این برنامه حدود پانزده سال است که طول کشیده و این مجموعه آماده برای ارائه دادن است. مجموعه لالایی ها شامل چهار سی دی و کتابی است که گویای معنا و نت آن لالایی هاست. ترجمه انگلیسی و خاطرات دیگر نیز در آن گنجانده شده است.
در این مجموعه ، عکسها و طرحهای خودم از مادر و بچه نیز وجود دارد. ضمناً صدای اصلی لالایی مادرها را در خودش دارد و من نیز آنها را با همان لحن و لهجه بازخوانی کرد ه ام.
این مجموعه چند لالایی دارد؟
در حدود ۴۰ لالایی.
آیا این مجموعه در ایران چاپ می شود؟
تمام سعی من همین است که در ایران چاپ شود. چون این لالایی ها تاریخی از موسیقی فولکلور ماست و باید در ایران چاپ بشود. ضمن اینکه به این نتیجه رسیدم که خیلی از مادرها امروزه لالایی ها را فراموش کرده اند و این آوای مادرانه کم کم از بچه ها در حال دور شدن است. البته شاید بخشی بخاطر شرایط زندگی جدید باشد.
شما تا به حال چند تا ترانه محلی ضبط شده دارید؟
من با اعداد بیگانه ام. شاید از زمانی دچار این بیماری شدم که سنم زیاد شده .. ولی از شوخی گذشته عددی به یاد ندارم.
آیا از تمامی این ترانه ها نت برداری و ثبت شده است؟
در واقع ثبت شده ولی تعدادی از آنها نت نشده ولی من در صددم که این کار را انجام دهم.
اما من خودم این ترانه ها را بصورت نت و کتاب ثبت نکرده ام و فقط آنها را اجرا کردم و نوار و سی دی منتشر کردم. ضمن اینکه بسیاری از سازمانهای خصوصی از روی عشق و علاقه این کارهای محلی را از روستاها بطور بکر جمع آوری می کنند و اینها را به عنوان کتاب یا سی دی منتشر می کنند کسانی همچون آقای درویشی یا خانم فوزیه مجد یا کمپانی ماهور که من برای تمامی این افراد و سازمانها احترام قائلم .
من شنیده ام که برخی آهنگهای شما یک ماجرا یا قصه ای هم به همراه دارد. به عنوان مثال لطفا داستانی که پشت این ترانه عزیز بشینه کنارم هست را بفرمایید؟
هر کدام از این آهنگ ها یک انگیزه یا قصه ای یا خاطره ای دارد. اما "عزیز" را در یک مقطعی از زندگی خودم انتخاب کردم که مرحله حساسی بود. چون آن موقع از همسر سابقم جدا شدم و به بیرجند رفتم. همیشه من موقعی که خیلی پریشانم یا ناراحت و یا خیلی خوشحال، به ولایت خودم و به کوه و کمرهای منطقه سری می زنم و نزد فامیلهایم می روم.
به هرحال در آنجا بودم که به دو برادر دوقلو برخوردم که آنها این آهنگ را می خواندند که "دختر بشینه به کناروم، زعشقت بیقراروم، جون تو طاقت ندارم".
من هم در این آهنگ آمدم حرف خودم را گفتم. من که نباید بگم دختر بشینه کناروم! میگم "عزیز بشینه کناروم". چون عزیز یک کلمه عام تر است و می تواند هم برای مرد و زن و هر کسی که عزیز باشد به کار برود.
البته من دو بیتی های دیگری را برای برگردان این آهنگ انتخاب کردم. آن تکه را که برخی به آن گوشواره هم می گویند هیچوقت دوست ندارم تغییر بدهم. چون اکثر افراد، آهنگ را با همین برگردانش می شناسند. منتها خیلی از این محلی ها هم این کار را می کنند نام عشق خودشان را می گویند. یار خودشان را صدا می زنند. مطلب خودشان را در آهنگ می آورند. چون این ترانه ها بخشی از زندگی آنان است.
ماجرای ترانه پریشان چیست ؟
داستان پریشان برای من این است. زمانی من این آهنگ را می خواستم کار کنم نوارش را در محل شنیدم که می خواندند. ننه من پر مالوله پری جان (من دلتنگم دلتنگم ، ملولم برای پری جان) و می گفت که پری جان را بردند، پری جان دور شد. این آهنگ را به زبان کردی کرمانج می خواندند. بعد من این ترانه را داشتم با گروه خانم ها کار می کردم. وقتی یکی از این بچه ها که از منزلش برای تمرین می آمد موقعیتی در ایران بود که دانشگاه به هم ریخته بود و شلوغ بود و گاز اشک آور و تیرهای هوایی می زدند و این دخترک در این وضعیت از جلوی دانشگاه می آمد که با هم تمرین کنیم و می دیدم که حالش خراب و پریشان است.
از طرفی همه مردم همین وضعیت پریشانی را داشتند. من از محمد ابراهیم جعفری، دوستی که با هم کلام بعضی شعرها را با هم عوض می کنیم خواستم که شعرش را عوض کنیم. چون پری جان را من نمی خواستم که بخوانم. تا نوار را برایش گذاشتم آقای جعفری گفت که من اصلاً پری جان نمی شنوم و در این موقعیت او می گوید پریشان. گفتیم پس ما هم پریشان می خوانیم و این آهنگ بصورت پریشان شد.
چون پریشان روزگاران است، پریشان جمع یاران است، همه این پریشانی ها هست. خود شما که آمدید یک ولایت و مملکت دیگر، همه ایرانی ها چه در ایران و چه در خارج از ایران، یک طوری دراین جمع پریشانی هستند.
الان وضعیت خوانندگان زن در ایران چگونه است ؟
الان وضع کمی بهتر شده بخاطر اینکه اصولا خانم ها در هر زمینه ای مقاومت، استقامت و پشتکار به خرج می دهند تا اینکه حداقل حقوقی که تازه آن حقوق کامل نیست بتوانند با چنگ و دندان بدست بیاورند.
از نظر موسیقی هم این پشتکار را خانم ها داشتند. دلیلش هم این است که هر چیزی را که آدم از آن محروم می شود بیشتر به صرافت می افتد که آن را بدست بیاورد . شاید وقتی چیزی را به فراوانی در اختیار دارید به فکرش هم نمی افتید که بخواهید برای آن مجاهدت و سعی و تلاش بیشتر کنید.
خود من شخصاً زمانی که ممنوع شد که بخوانم خیلی حرفه ای تر و جدی تر به موسیقی پرداختم ... قبل از آن موسیقی برای من همیشه یک سرگرمی و چاشنی زندگی بود ولی از وقتی که صدای زن در قانون ایران ممنوع شد... من حریص تر و بیشتر کنجکاو شدم که بخوانم.
بعد از اینکه نتوانستم در ایران بخوانم من کلاسهای آواز ردیف را برای خانم هایی که ذوقی برای موسیقی داشتند ترتیب دادم. چقدر خانم ها مشتاق بودند که به این کلاسها بیایند و پس از اینکه از آنها می خواستم که بخوانند متوجه می شدم که برخی صدای خوبی هم نداشتند ولی عاشق یادگیری ردیف موسیقی ایرانی هستند و این پشتکار و کلاسها خیلی از هنرمندان زن ایرانی را رشد داد و پرواند.
به طوری که الان بسیاری آواز می خوانند و هنرمندان قدیمی ما، در جمع خصوصی کنسرت هایی برای خانم ها در ایران تشکیل می دهند. منتها این جماعت همه باید خانم باشند و برای آقایان هم باید حالتی سرود وار ترانه ها را اجرا کنند و تک صدایی وجود نداشته باشد.
نظرتان راجع به موسیقی پاپ چیست ؟
من موسیقی پاپ را خیلی دوست دارم و موسیقی هر نوعش می تواند زیبا و عالی باشد. کما اینکه بسیار موسیقی های عالی پاپ می شنویم که چه تنظیم ها و چه اشعار خوب دارد. چه صداهایی دارد. ولی به هرحال هر موسیقی را انسان یک زمانی دوست دارد که به آن گوش کند. احوالات مختلف طی روز می تواند موسیقی های مختلف بطلبد.
موسیقی جزو جریان زندگی است. یک وقت هایی واقعاً موسیقی پاپ دلنشین است. من یک زمانی آهنگ های شادروان ویگن را می خواندم و خیلی هم دوست داشتم.
آهنگ های خوانندگان پاپ را گوش می کنید؟
من صداها و خوانندگان پاپ را نمی شناسم ولی گاهی اوقات در ماشین و تاکسی به آهنگ ها گوش می کنم. در ایران یک دفعه اجازه داده شد که این موسیقی هم باشد و بنابراین به وفور موسیقی پاپ زیاد شد. پسر خود من آرش، ضمن اینکه با موسیقی محلی و سنتی ما بخوبی آشنایی پیدا کرده، در ابتدا سازی که می زد سه تار بود بعد به پیانو رسید و بعد از آن علاقه مند به گیتار شد و الان واقعا در موسیقی جاز و موسیقی پاپ شناخت کاملی پیدا کرده.
شما چند تا فرزند دارید و به چه کاری اشتغال دارند؟
من دو تا فرزند دارم. یک دختر و یک پسر. دخترم ازدواج کرده و در کار طراحی مد فعالیت داشت و الان در اسپانیا زندگی می کند و دارای یک فرزند است به همین خاطر فعلاً کار نمی کند. ولی یک دوره ای با هم همکاری داشتیم و در گروه من ریتم و پرکاشن و دهل محلی می زد.
آرش هم در زمینه موسیقی و صدا برداری کار کرده است و صدا برداری را بطور کامل یاد گرفت. استودیوی خانگی درست کرد و الان هم یک استودیوی خوب دارد که هم برای دیگران کار می کند و هم تمام مجموعه لالایی ها را من در استودیوی آرش کار کردم.
بچه ها را بیشتر دوست دارید یا موسیقی سنتی را؟
بچه ها را. در تمام افت و خیزهای زندگیم در درجه اول بچه های من بوده اند من با موسیقی خودم را ویتامینه و تقویت می کنم که بتوانم انسان خوبی چه برای دوستان و چه برای بچه هایم باشم. حالا نمی دانم چقدر موفق شدم ولی موسیقی مرا در مسائل اجتماعی و زندگی خیلی کمک کرده است.
شما وقتی دلتان می گیرید کدام آهنگ خود را زیر لب زمزمه می کنید ؟
این آوازهای فراقی و غریبی جنوب را ....(می خواند:) خداوندا دلم غم داره امشو ..آی که یاروم رفته ناپیدایه امشو .. این آوازهای دو بیتی را
به نظر من غم یک احساس خیلی عمیق و انسانی است و می تواند خیلی انسان را به تفکر وادارد بهمین دلیل موسیقی کویری ها و آدم های سختی کشیده را می بینید که چقدر تفکر و عمق بیشتری در آن وجود دارد ...
در یک موسیقی سنگین و ریتم آهسته تفکر عرفان و معنا وجود دارد. شما وقتی فقط بخندید ،بدوید یا برقصید نمی توانید آن موقع خیلی عمیق فکر بکنید. آن موقع فقط شادید و پای کوبی می کنید. ولی وقتی موضوعی شما را در خود فرو می برد این لزوما غمی نیست که برایش اشک بریزید ، بلکه تاثری برای فکر و چاره اندیشی است.
من خیلی وقتها در حالت غم عمیقی که می رم و حتی اشک می ریزم یک حال خوشی دارم. به نظرم نمی توان روی این جنبه از حس انسان خط کشید. موسیقی ما ضمن اینکه متاثر از عوامل زندگی است اما غصه نیست بلکه اعتراض و فریاد است و این عیبی ندارد و ما باید مشکلاتمان را فریاد بکشیم.
به نظر شما درونی ترین لایه زندگی انسان ها غم است یا شادی؟
درونی ترین همان غم است .. غمت در نهان خانه دل نشیند !
آیا شما اصالتا کرد هستید؟
حقیقتش وقتی با موسیقی کردها کار می کنم دقیقا یک کردم. با همان علاقه ای که شدیدا به کردها دارم و می دانم که این ارتباط متقابل است.
از کجا می شود آهنگ های شما به خصوص آهنگ های قدیمی شما را دانلود کرد؟ آیا سایت اختصاصی دارید؟
سایت اختصاصی دارم، و من خودم گاهی اسم سیما بینا را جستجو می کنم و خیلی از سایت ها موسیقی مرا دارند و می توانید از آنجا دانلود کنید. همچنین می توانند در سایت من خرید کنند و برای خریدار، سی دی ها را پست کنیم اما به ایران نمی شود پست کرد. اگر دوست یا آشنایی در اروپا دارند از طریق آنها خرید کنند و سپس برایشان به ایران ببرند.
نظرتان در مورد استاد شجریان و پسرشان همایون چیست؟
خوب معلومه که نظر خیلی خوبی دارم . استاد شجریان تنها هنرمند آواز هستند که در زمانه ما بیشترین اساتید را دیده اندو واقعاً آگاهی و تسلط خیلی زیادی روی ردیف موسیقی ایران دارند و روی ردیف کار کردند و خودشان صاحب سبک شدند و صدای خیلی زیبا و رسایی دارند و با توجه به تمامی این عوامل می توان گفت که استاد شجریان یک خواننده مسلط بر صدا هستند که هر کاری را می توانند با صدای خودشان انجام بدهند و تمام دانسته هایشان را می توانند با صدایشان ارائه دهند.
همایون که مثل فرزند خود من هست و با بچه های من بزرگ شده و خیلی دوستش دارم، ضمن اینکه این صدا را از پدر به ارث برده شانس این را پیدا کرده که بخشی از زحماتی را که پدر در ره آموخته ها و دیدن استاد ها کشیده ، همایون می تواند در محضر پدر، تمامی آن دانسته ها را بیاموزد، چون یک سری از دانسته ها را انسان حتماً با گذشت زمان به دست می آورد و اگر این زمان هم از روی کارهای هنری و آگاهی ها و اطلاعات همایون بگذرد آنوقت الحمد الله ما باز هم یک شجریان در آینده خواهیم داشت.
آیا بار دیگر برای افغانستان می خوانید؟
حتما. اتفاقا یکی از پروژه های من این است که آهنگ های قدیم افغانی را که خواندم می خواهم بازخوانی کنم و در یک مجموعه بر روی سی دی یا دی وی دی ارائه دهم.
من موسیقی آن منطقه را خیلی دوست دارم و در واقع موسیقی خودمان است. برادرها و خواهران افغان، برادران و خواهرهای خودمان هستند.
آیا "لیلا خانوم" یک آهنگ اصیل بیرجندی است؟
بله. لیلا خانم یکی از اصیل ترین و قدیمی ترین آهنگ های بیرجندی است که اصلاً نمی دانم از کجا آمده. خاصیت ترانه های محلی این است که نه زمان ساخته شدن آن معلوم است و نه سازنده و شاعر آن مشخص است.
البته در همه جای ایران در موسیقی محلی لیلا خانم وجود دارد چون لیلا خودش کلمه ای آهنگین است. بنظرم لیلا خانم یکی از قشنگترین آهنگ های محلی بیرجند است که آن را اجرا کردم. البته من قبلاً یک اجرا با گروه ارکستر آقای جواد معروفی داشتم که از آن زیاد راضی نیستم چون در آن زمان ریتم لنگ میان هنرمندان شناخته شده نبود. اجرای بعدی من با آقای فرامرز پایور بود که در تالار رودکی اجرا کردیم که سی دی آن هم هست. ولی زیباترین اجرای لیلا با آقای محمد علی کیانی نژاد است که خود استاد نی و همشهری بیرجندی ماست
منبع : بي بي سي فارسي
با صدایی به نرمی عسل، چهرهای ظریف، و موهای بلند خود، تصویر یک شاهزاده خانم شرقی را دارد. اما این آوازهخوان جوان ایرانی در کشورش نمیتواند هنرش را عرضه کند.»
اینها را روزنامهی فرانسوی «فیگارو» نوشت. در توصیف مهسا وحدت که به گفتهی نویسنده «آوازخوانی که در کشورش سانسور شده و باید در پاریس در چارچوب فستیوال زنان شرقی آوازهایش را سر دهد.»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مهسا و مرجان وحدت
فردای آن روز، روی صحنهی شهر موسیقی، در پاریس—سیته دو لا موزیک—مهسا همراه خواهرش مرجان و همراهی نی امیرحسین میرآبادی آوازهایش را سر داد. یکشنبه، بیستوهفتم ماه مه برابر با ششم خرداد. برنامهی بسیار جالبی که دو ساعت طول کشید. با الهام از موسیقی بومی و محلی، فولکلوریک، و سنتی آنگونه که خودشان تنظیم کرده بودند. استقبال تماشاگران فرانسوی از این برنامه بینظیر بود. در فستیوالی که زنان آوازهخوان برجستهای از تایوان، چین، اندونزی، مراکش، الجزایر، پاکستان، ازبکستان در آن هنرنمایی کردند.
دلفین مینویی، روزنامهنگار فیگارو، با عنوان "صدایی که در ایران ممنوع است" نوشت: «این بانوی هنرمند ایرانی که برای فستیوال آواز زنان شرقی به پاریس آمده از نادر هنرمندانی است که از کشورش نگریخته. مهسا وحدت فمینیستی است که از حق زنان کشورش در زمینههای هنری دفاع میکند. او صدایش را از مادربزرگش به ارث برده، کسی که همواره اشعار قرةالعین، شاعرهی پیشرو و برجستهی ایران و از پیشتازان جنبش فمینیستی در ایران، که در دوران قاجار به دستور ناصرالدین شاه اعدام شد، را میخواند. به گفتهی مهسا این شاعره یک سمبل مبارزهی زنان است. این زن یک نمونه بود. و میافزاید: وی نیز برای شناسایی حقوق زنان ایران به ویژه در زمینههای هنری، مبارزه میکند.»
مهسا به فیگارو میگوید: «در دوران پادشاهان قاجار زنان در ایران فقط میتوانستند و حق داشتند در اندرونی آواز بخوانند به عبارت دیگر در حرم .» و میافزاید: «اما در دوران پهلوی 1925- 1979 بود که زنان سرانجام خود را شناساندند و مقابل مردم آواز خواندند.»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مهسا وحدت در "فيگارو"
مهسا در آن زمان بسیار جوان بود. زیر بمبارانهای صدام حسین بود که نخستین درسهای پیانو را آغاز کرد. با خرید پیانوی دست دوم از یک دوستش، که برای آوردن آن با یک کامیون کوچک به رشت، شمال ایران، رفتند. بعد همراه مرجان، خواهرش که سه سال از او کوچکتر بود، به طور مخفیانه به آموزش آواز از خانم پری ملکی، یکی از معدود خوانندگانی که ایران را ترک نکرده بود، مشغول شدند. او به آنها آوازهای سنتی ایران را یاد داد. روی اشعار حافظ و مولوی و... بعد نوبت کنسرتهای مخفیانه و خانوادگی رسید. که به دلیل ممنوع بودن آوازخوانی زنان، شنوندگانش را در همین کنسرتهای خصوصی پیدا میکرد . تنها آلبومی هم که توانست در ایران ضبط کند و اجازهی انتشار گیرد، «ریشه در خاک» نام دارد. زیرا به گفتهی مهسا: او در کشوری زندگی میکند که صدای مردان در آن شنیده میشود و زنان خاموشند.
یکشنبهی گذشته که برای تهیه برنامهای از کنسرت مهسا و مرجان وحدت، برای زمانه به آمفیتئاتر شهر موسیقی پاریس رفتم و همراه تماشاگران پرشمار فرانسوی از جاذبهی موسیقی بومی و سنتی ایران و آوازهای عسلی دو خواهر هنرمند ایرانی لذت بردم و هر بار همراه حاضران به شدت برای آنها دست زدم، به این نتیجه رسیدم که صدای زنان ایران، هرگز خاموش نخواهد شد. آنها حالا در فستیوالهای مختلف جهان نمایندگان نسل تازهی آوازهخوانهای زن ایرانند.
آلبوم تازهی آنها در نروژ منتشر شده، توسط یک تهیهکنندهی نروژی با عنوان «لالاییهای کشورهای محور شرارت!» و دو آلبوم دیگر آنها نیز بهزودی در خارج از ایران منتشر میشود.
پری زنگنه، خواننده معروف اپرا و ترانههای محلی ایران، ماه گذشته برای کنسرتی در شهر لاهه، يک دو شب مهمان ایرانیان مقیم هلند بود.
او در یک سانحه اتوموبیل در دهه 1340 بینایی خود را از دست داد ولی فعالیتهای هنری خود را ادامه داد. گرچه در سالهای پس از انقلاب، فعالیتهای او در ایران به کنسرتهایی ویژه بانوان محدود شد.
در يک روز آفتابی در هتل محل اقامتش در لاهه با او گفتگو کردم. شب پيش سخت راضی شده بود که گفتگو کند. اما چند ساعتی که همراهش بوديم با دوستان زمانه احساس صميمت کرد و پذيرفت. شنيدن برای او مهم است. راه اصلی تماس او با آدمهاست. می خواست از ما بشنود و با ما حرف برند تا بتواند اعتماد کند. صبح که نشستيم برای ضبط گفتگو دوستانه بود. آرام و شمرده و سنجيده حرف می زد. با نوعی غرور دوست داشتنی که کاملا برازنده او و دستاوردهای بزرگ اوست. بعد از گفتگو آمديم به محوطه باز روبروی هتل. آفتاب را خوب حس می کرد و سمت دريا را نشان مان داد و پرسيد اين طرف بايد دريا باشد. و بود.
من هيچگاه او را زنی نابينا نديده ام. زير آن عينک سياه چشمانی جهان بين تصور کرده ام. اما واقعيت جز اين است. او نمونه خوبی از يک روحيه مثبت و اميدوار و انسانی است که توانسته است بر فاجعه نابيناشدن اش غلبه کند. و همين او را برای من سخت عزيز و محترم می کند.
* * *
مهدی جامی: شما در حیطهای دارید کار میکنید که حیطهی خیلی شناختهشدهای در ایران نبود و سنتی نداشته است. نمیگویم شما تنها کسی بودید که در این خصوص کار کرده ولی شما در واقع میشود گفت که تنها کسی هستید که توانستید هنری را که سنتی نداشت وارد جامعهی سنتی ایران کنید. هنر نخبگان مثلاً اروپارفته بود را با علائق مردم بپیوندید. بنابراین ارزش دارد از زبان کسی که چنین انتخابی کرده، یک چنین مسیر همواره نشدهای را رفته بشنویم که چگونه این مسیر را انتخاب کرده است.
پری زنگنه: خیلی خوشحالم که شما سوال و صحبتی را بهمیان آوردید که همیشه برای خودم هم سوال بود. نه تنها از نظر خودم، بلکه از دید جامعهی ایران که آیا واقف هستند به سبکی که من کار میکنم و حالا بنا به صحبت شما انتخاب کردهام، آیا واقعا میدانند این شیوهای را که من کار میکنم چگونه بوجود آمد، چگونه است. شما راجع به اپرای ایران فرمودید. اپرای ایران اپرایی نوپا و جوانی بوده و چندان ریشهای شاید بیش از ۶۰ سال یا ۵۰ سال نداشته است. البته اپرای ملی ما، میتوانم بگویم، تعزیهخوانیست که اصولا یعنی آوازخواندن، داستانی را تعریفکردن، حکایتی را گفتن با آهنگ که البته آن لازمهاش این است که آدم داستان اپرا را، تاسیس اپرا را بدانند که در قرون گذشته از کلیساها شروع شد. این تاریخ موسیقیست که در ایتالیا، مادر اپرا، شروع شده است. در ایران شاید بیش از ۶۰ـ ۵۰ سال قبل در محل هنرستان عالی موسیقی تهران دانشجویانی تحصیل کردند، هنرجویان و هنرمندانی در رشتهی آواز که صدایشان اپرایی بود و معلمینی هم در ایران بودند که تدریس میکردند و گروههایی نیز به اتریش و ایتالیا اعزام شدند. معروفترینشان خانم فرح عافیتپور بود، آقای حسین سرشار و خانم پری ثمر و دیگر خوانندگانی بودند که همه در اروپا خیلی خوش درخشیدند و البته اولین کسانی که در ایران اپرا خواندند و تحصیل کردند سرکار خانم فاخرهی صبا، خانم ئولین باغچهبان و خانم منیر وکیلی بودند که من افتخار شاگردی خانم ائولین باغچهبان را داشتم.
خانم ئولین باغچهبان همان خانمی هستند که ما صفحه و سی.دی "رنگینکمان" را از ایشان شنیدیم؟
بله. ایشان همسر آقای ثمین باغچهبان هستند. ثمین باغچهبان پسر استاد جبار باغچهبان، موسس مدرسهی ناشنوایان ایران هستند. خانم باغچهبان اصلا خودشان اهل ترکیه بودند و آنجا با استاد ثمین آشنا شدند. دوران تحصیلیشان به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی تهران تدریس میکردند که من افتخار شاگردیشان را داشتم. و اینکه من چرا این رشته را انتخاب کردم؟ خب صدا از بچگی با من بود. میدانید که آوازخواندن چیزی نیست که با علاقه و خواسته در کسی ایجاد بشود. اینجا ما همیشه شنیدهایم که خواستن توانستن است. در مورد بعضی چیزها باید بگویم که واقعا هرچقدر هم شما بخواهید، نمیتوانید یا تا حدی میتوانید بهدست بیاورید. آوازخواندن و هنر چیزیست که باید در وجودتان باشد. یعنی توانایی فیزیکیاش را داشته باشید. این توانایی را اگر دنبالش بروید، پرورشش بدهید و ابتکار و خلاقیت در آن بوجود بیاورید، آنوقت دیگر هنرآفرینی میکنید. من از کودکی، خب، دارای صدای خوش بودم و اغلب هم در کودکستان و بتدریج در دبستان و دبیرستان میخواندم...
اینها چه سالهایی است؟
سالهایی که دوران کودکی من بود...
دورهای بوده که دیگر بهرحال دخترها مدرسه میرفتند و مدرسهرفتن رواج پیدا کرده بود؟
نخیر دیگر. ما مال قرن پیش که نیستیم. من وقتی به کودکستان میرفتم، به کودکستان ایران میرفتم، بعد به دبستان بزرگمهر رفتم، و بعدها هم به دبیرستان طبری و بعد هم دیگر همینطور دبیرستان میرفتم. تا اینکه یک سالهایی به توصیه بعضی از دوستان به هنرستان عالی موسیقی معرفی شدم و آنجا بود که خانم باغچهبان تشخیص دادند که صدای من وسعت زیادی دارد و برای اپرا خوب است. من بدون هدف فقط بخاطر توانایی خودم به هنرستان رفتم و دوـ سهسال با خانم باغچهبان کار کردم. سالهایی این کار متوقف شد و بعد دوباره شروع کردم به کارکردن. وقتی من اپرا اجرا کردم، خب خیلی زود مشغول شدم. البته بایستی بگویم قبل از من خانمهایی که رفته بودند به اروپا و آمریکا و بعضیها در ایران موفق شدند. من بایستی حتما این را بگویم که آنها پیشکسوتان من بودند تا حق آنها گرفته نشده باشد. فقط فرقی که یک کمی ایجاد شد کنسرتهای متعددی بود که من برگزار کردم و آوازهای ایرانی را با سبک اپرا و با صدای سوپرانو اجرا کردم که یک کمی تفاوت کرد. یعنی آن مسئلهی علمی غربی را، آن سیستم را من وارد آوازهای ایرانی و آوازهای محلی کردم.
این ابتکار شخصی خود شما بود یا با همفکری خانم باغچهبان و دیگر استادان؟
نه خانم باغچهبان اصلا دیگر کاری نداشتند. ایشان تعلیمی داده بودند و من بعد از ایشان معلمهای دیگری را دیدم. به ایتالیا رفتم، خانم فارستا کپتی را دیدم. یعنی تابستانها کورسهای تابستانی میگرفتم و در شهر گراتس با خانم ارمان کوپر و خانم شیلا هانس کار کردم و بطور مداوم با آقای هانس کار میکردم که پیانیست بودند و در حقیقت بنوعی پدر هنر من بودند. ایشان آلمانی بودند و سالها هم قطعات اپرایی را با من کار میکردند و در کنسرتهای اروپا همیشه با من همراه بودند. این استاد عزیزم چندسال قبل مرحوم شدند و همیشه درخاطر من بسیار عزیز هستند.
اولینباری که بهاصطلاح این سبک را خواندید که بین آموختههای کلاسیک اپرایی و موسیقی محلی پیوند زدید، چه زمانی بود و با کدام ترانهها شروع شد؟
اولینباری که من در تالار رودکی برنامه اجرا کردم درسال 1352 بود و به توصیهی مسئولین وقت که در وزارت فرهنگ و هنر بودند، به من گفتند که بهتر است به برنامهام که برپایههای اپرا و لیدهای آلمانی ایجاد شده بود، چند ترانهی محلی هم اضافه کنم. ترانههای محلی توسط استاد روبیک گریگوریان، یکی از اساتیدی که رییس مدرسهی عالی موسیقی هم بودند و چند قطعه از آوازهای محلی را تنظیم کرده بودند، نتهایش را در جای صدای سوپرانو نوشته بودند، به من گفتند که بهتر است شما ایرانی هم در برنامههایتان بگذارید. این کار شروع شد از پنج- شش قطعهای که برای صدای سوپرانو ساخته و تنظیم شده بود...
قبل از شما ساخته شده بود یا برای شما ساخته شده بود؟
نخیر ساخته شده بود. اینها محلیهایی هستند که استاد روبیک گریگوریان رویش کار کرده بودند و برای صدای سوپرانو گذاشته بودند که هر خوانندهای بخواهد سوپرانو بخواند بتواند اینها را اجرا بکند. من آنها را اضافه کردم. پس از آن، کانون پرورش فکری کودکان گفت که شما بیایید یک صفحهای ضبط بکنید با همان ترانههای محلی و با همان سبک و سیاق و... وقتی اجرا کردم خیلی مورد علاقه قرار گرفت. البته خب خانم باغچهبان، خانم صبا، خانم وکیلی و دیگر خوانندههای دیگر هم در برنامههایشان آوازهای محلی را گنجانده بودند و آنها هم اجرا میکردند. ولی خب صفحه نشده بود. وقتی ضبط شد، خیلی مورد علاقه قرار گرفت و به این جهت بود که استاد واروژان، تنظیمکنندهی بزرگ، ایشان آمدند و چند ترانهی محلی دیگر را تنظیم کردند درجای صدای من و این بود که ضبطهای متعدد انجام شد و باعث شهرت فراوان و علاقهی زیاد در مردم شد. این شیوهای بود که وارد بازار آوازهای سنتی ایرانی شد. البته من بایستی احترام، سپاس و آن ارج به آوازهای محلی ایران که توسط خود خوانندگان دیار و اقلیمهای ایران، و البته هر کشور دیگری که توسط اهالی آن خوانده میشود ابراز کنم. این آوازها را هم بایستی در نظر بگیریم. چون میبینید که حتما درمناطق هر کشوری کسانی که اهالی بومی هستند خیلی خوب میتوانند اجرا بکنند، دلسوختهتر از ما، منتها ما یک کمی این کار را آکادمیک و علمیتر کردیم.
شما هیچوقت با این خوانندگان محلی تماس داشتیدهاید و یا به نظرتان رسیده که باهم یک کار مشترک انجام بدهید یا اصلا نشستید باهاشان که از نغمههای آنها بشنوید و چیزی ضبط بکنید؟
شنیدم...
یعنی از استادان محلی هم شنیدهاید!
شنیدم، بله. ولی من هرگز باهاشان برنامه اجرا نکردهام. ولی خب همیشه و همهجا میشنویم دیگر ترانههای محلی، لالاییها....
میدانم، ولی هیچوقت سفر کردهاید به مناطق مختلف ایران که اینها را بشنوید و جمعآوری بکنید؟
من نکردم، ولی از کتابها استفاده کردهام، از ضبطها و گاهی اوقات در کنسرتها از خود این مناطق آدمهایی آمدند و من شنیدم. دیگر بالاخره گوش ما ایرانیها پر است از این آوازهای عزیزانمان که درگوشهوکنار خواندهاند. آقایان سالمند، پیرمردانی که در گوشهو کنار میزنند و میخوانند مثل حاجی قربان که یکی از آنهاست و در خطهی خراسان معروف هستند و میخوانند. خودشان هم میزنند با سهتار، دوتار، میزنند و میخوانند. همچنین عاشیقهای آذربایجان که یکنوع همخوانی زیبایی دارند که واقعاً آن خطهی آذربایجان میدانید که چقدر اینها ارزش دارند برایشان.
قبلا که صحبت میکردیم اشاره کردید به علاقهی خاصی که به این عاشیقها دارید...
بله.
اگر مایل باشید یکمقدار راجع به آنها توضیح بدهید.
من زیاد توضیح و اطلاعات علمی درباره شان ندارم...
نه، همان حستان و اینکه چرا فکر میکنید این آهنگ بینظیر است و ویژگیاش یک طوریست که مثلا از سایر آهنگهای محلی ایران متفاوت است.
نمیتوانم این را بگویم، برای اینکه در ایران مثلا در کردستان، آوازهای محلیشان بسیار غنی و پر است. آوازهای منطقهی خراسان هم فولکلور بسیار غنیای دارد و همینطور آذربایجان. من بایستی بگویم این سه منطقه قوی ترین را دارند. جنوب ایران هم که خب مشخص است، آوازهای بندری که میبینید چه ریتمهای خوبی دارد که اروپاییها هم در آوازها و رقصهای دستهجمعیشان استفاده میکنند. اینها هرکدام ارزش و زیباییهای خودشان را دارند. ولی من اطلاعات آکادمیکی بطور تخصصی در این زمینه ندارم. اما خب همیشه ستایشگر بودم. خیلی هم آشنا هستم، ولی اگر بخواهم حرفه ای صحبت بکنم، دیگر کار متخصصین است.
ولی خودتان فکر میکنید که عاشیقها یکجای ويژهای دارند در موسیقی محلی ایران؟
نه! برای اینکه کردها را ما نمیتوانیم فراموش کنیم. جنوب خراسان را نمیتوانیم فراموش کنیم. همه در یک سطحاند به نظر من.
شما خودتان آهنگهای محلی مختلفی خواندهاید. با این لهجهها و زبانهای محلی ایران چگونه آشنا شدید؟
حفظ کردم.
مثل مثلا سایر قطعات اپرایی که میخوانید و سینهبهسینه میرسد یا باید آنها را حفظ کنید؟
قطعات اپرایی را شما باید مطالعه کنید، زبان بشناسید. در اپرا وقتی شما رشتهی اپرا را کار میکنید، حتما باید زبان آلمانی را بخوانید، برای لیدهای شوبرت، شومان و بسیاری از لیدنویسهای آلمان و اتریش و اصولا غرب اروپا. اپرا هم که باید زبانشان را بدانید که زبان ایتالیاییست که البته بعضی قطعات هم به زبان لاتین است. به فرانسه هم خب خیلی اپراها نوشته شده، ولی ایتالیایی و آلمانی را باید خوانندهی کلاسیک بداند. این است که خیلی هم حساساند در این مورد. کلاسهایی هم داشتیم که حتا کلاس تلفظ و بیان بوده است. بنابراین آنجا زبانشناسی را باید رعایت میکردیم. اما در مورد فولکلور ایرانی که من اجرا کردم، خب از بچگی گوش ما پر است. اینها اغلب گویش هستند، لهجههای متفاوت هستند که من سعی کردم اصالتا این لهجهها را اجرا و تقلید بکنم. ولی خب...
ولی خب مثلا شما ترکی میخوانید، ترکی میدانید یا فقط درترکی هم...
یک کم. ترکی و اینها خب زبانهای داخل ایران است. اینها را دیگر آنگونه مطالعه نکردهام که زبان ایتالیایی را. ولی بهرحال آشنا هستم با آنچه از بچگی در اطرافمان شنیدهایم و دیده ایم در شهرهای مختلفی که سفر کردهایم. همه اینها را سعی کردم که اندکی لهجههایشان را رعایت بکنم.
قبل ازاینکه برگردیم به ادامهی بحث درداخل ایران، میخواستم ببینم که هیچوقت با کشورهای همسایهی ایران و بخصوص روسیه که یک پایگاه مهمی در اپراخوانی بوده در منطقه ما آشنا بودید، رفتوآمد کردهاید و با اپراخوانهای آنها نشست و برخاست داشتهاید؟
نخیر، اصلا. اپرای روسیه خیلی در تکنیک تدریس نمیکند، معمولا چون خیلی سخت است. کسانی که اپرا بشناسند، میدانند که سیستم صداسازی و تمرینهای اپرایی مسکو خیلی قوی و خیلی مشکل است؛ به روانی ایتالیا نیست. یعنی نحوهی آموزش صدا و تعلیم صدا مثل سایر هنرهای روسی خیلی محکم، غنی، پر و دراماتیک است، مثل ادبیات و بیانشان. متوجه هستید! با مسکو ما هیچوقت ارتباط اپرایی نداشتیم، در ایران هم نداشتیم. البته معلمان خوب روسی درهنرستان بودند. معلمین موسیقی فوقالعادهای بودند روسها در ایران و ارامنه هم نقش بسیار بزرگی داشتند. من همه اینها را در کتابی که ازتاریخ اپرا در ایران میگوید جمعآوری کردهام، البته بعنوان یک شاگرد. اساتید دیگری هستند که راجع به هنر کلاسیک و پایهی هنر کلاسیک در ایران خیلی اطلاعات مفصلی دارند و من کاری که کردهام جمعآوری اینها از اساتید بوده، بهاضافهی تجربهی خودم در هنرستان موسیقی و زمانی که وارد اپرای ایران شدم. تمام خوانندگان، خانمها و آقایانی که همه سمت استادی من را داشتند و حتا مشهور بودهاند، مثلا خانم فرح عافیتپور، خانم روحانگیز یشمی، آرینوش آغایان، خانم زند کریمی، خانم نسیم آزرمی و اینها خوانندگانی بودند که در ایتالیا، آلمان و اتریش مشهور شدند و بسیاری دیگر. همه اینها را در کتاب «شما هم با من آواز بخوانید» که در نیمهی کار هستم نوشتهام و فکر میکنم لازم است که از همه این خوانندگان را برای مردم بگوییم و حقشان را بجا بیاوریم.
شما از کسانی که پیشکسوتتان و از اساتیدتان بودند یاد کردهاید. خودتان به تعلیم و تربیت کسانی که علاقمند هستند به سبک کار شما، مشغول هستید؟ شاگردانی دارید که در صحنه فعال باشند؟
خانم باغچه بان به من میگویند تو با آن صدای ابریشوم، خودت الان باید درس بدهی. میگویم خانم باغچهبان من خسته میشوم، چون اگر بخواهم درس خصوصی بدهم... خب خیلی کلاسهایی داشتهام، ولی خب زمان طولانی میخواهد و باید دیگر همه رشتهها را درس بدهیم. تاریخ اپرا چیزی نیست که تقلیدی بتوانیم بگوییم و یاد بدهیم، آن پایههای معلومات بیشتری را لازم دارد و این از حوصلهی بعضی از خانمها بهدور است. بنابراین من ترجیح دادهام که کلاسی نداشته باشم، بخصوص که درگیر نوشتن دو کتاب خیلی مهم و بزرگ زندگیام هستم. یکی راجع به همین اپرای ایران و تجربیات صحنهای خودم، و دیگری راجع به زندگی در نابینایی و شناخت نابینایان و نابینایی که بسیار ارزشمند خواهد بود برای آموزش جامعه نسبت به نابینایان. بنابراین وقتی نمیماند برای کلاس. ولی امیدوارم که خداوند به من این لطف را بکند تا مثل همیشه که سلامتی و زمان داشته باشم بتوانم یک آکادمی آواز در تهران ایجاد بکنم، گرچه کلاسهای خصوصی درتهران بسیار پرشاگرد هستند. هنرجوی خانم بسیار زیاد هست، با وجود اینکه میدانند نمیتوانند اجرا زیادی داشته باشند. البته خانمها هم میتوانند اجرا داشته باشند، ولی با وجود این... یعنی الان این نمونهی هنرخواهی اکنون است، برای اینکه بدون توجه به اینکه فکر کنند میتوانند روی اپراها و روی صحنههای دنیا بیایند و احیانا در کنارش برای زندگیشان پولساز باشد، با وجود این بسیار علاقه مند هستند؛ کلاسهای بسیاری در ایران در تهران دایر است که خانمها آموزش میبینند و البته خب اجازه هم داده میشود که من باز خیلی ممنون هستم که همیشه همه ایرانیها، اعم از مسئولین دستگاهها و غیره به من نهایت محبت را داشتهاند و من توانستهام برای خانمها کنسرت اجرا کنم. باز در این مورد هم جای شکرش است. امیدوارم که بتوانم یک آکادمی ایجاد بکنم که در آینده خانمها و دختران را تعلیم صدا بدهیم در یک روش و راه درست و صحیح. چون آوازخواندن به این شکل نمیتواند بهیچوجه منافاتی با مسایل اخلاقی داشته باشد. این خود یک هنر و یک علم است.
اشاره کردید به اینکه کتاب مینویسید و فعالیتهای دیگری دارید. بخشی از فعالیتهایتان هم ضبطهای متعدد است. به نظر میآید که فعال نیستید در این صحنه، ولی آنطور که باهم صحبت میکردیم گفتید که ده- دوازدهتا یا متجاوز از دوازده سی.دی این سالها منتشر کردهاید. خوشحال میشوم کمی راجع به محتوای کار جدیدتان توضیح بدهید و اینکه آیا در همان چارچوب سبک گذشتهی شما هست، یا اینکه به اصطلاح روش تازهایست در ادامهی آن کار؟
البته میدانید که اپرا بطور کل صحنه چندان فعالی نیست در ایران. برای اینکه یک هنر شناختهشده، عمومی، مداوم و صحنهای نیست. همیشه یک هنر دستنیافتنی اشرافی بوده درقرون گذشته. ولی خب امروز دیگر اپرا درهمهی سطوح میتواند و درتمام دنیا سعی کردهاند که...
مردمپسندتر بشود...
بله، مردمپسندتر باشد و میان همهی مردم بتواند دلخواه داشته باشد. ولی هنرنمایی من در اپرا میتوانست متوقف بشود و همینطور راکد بماند. برای اینکه دیگر پیشرفتی نبود و همان قطعات همیشگی را بایست اجرا میکردیم. البته خب رقابت با خوانندگان بزرگ دنیا بسیار سخت است. البته درست است که به من القابی دادهاند، مثل صدای مخملین یا «Crystal Voice» و بارها به من گفتند که صدایتان را بیمه کنید، ولی من هرگز درصدد برنیامدم. یکنوع بیاعتنایی در من اصولا به دنیای مادی وجود داشته و همین امر هم باعث شده که من هیچ سازمانی در مورد نابینایان نتوانم داشته باشم. همیشه کمکهای من گذرا بوده است. در واقع یک روحیهی درویشی دارم که از هرنوع استحکامی در دنیا زیاد به باورهایی نمیرسم، برای خودم. کارم را انجام میدهم و گذر میکنم. ولی در اپرا تشخیص دادم که تا کی میتوانم این قطعات تکراری را اجرا بکنم. بنابراین وسعت بیشتری به سبک دیگر آوازخواندنم دادم و بخصوص از شعرای مدرن قطعاتی انتخاب کردم که آهنگسازهای مدرن روی آن کار کردهاند. چون میدانید، این شعرهای مدرن ایران در قالب دستگاههای سنتی نمیگنجند، چون آزاد سروده شدهاند و بنابراین موسیقی و تنظیمی را میخواهد و میطلبد که آزادتر باشد و در چارچوب تمهای ایرانی. چند کار دراین زمینه انجام دادم که خودم بسیار دوست دارم. برای اینکه هنرمند بایستی پیشرفت داشته باشد و باید جلو برود.
شاعرانی که شما شعرهایشان را خواندهاید، ممکن است بفرمایید چه کسانی هستند؟
از شش غول بزرگ ادبیات عصر امروز، از استاد اخوان ثالث، شاملو، فروغ فرخزاد و البته فیلسوف عصر و خیام دیگر ما سهراب سپهری که مال شهر خود من کاشان است و نیمایوشیج استاد بزرگ شعر مدرن ایران. از این شعرا من آثاری اجرا کردهام که خودم شخصا لذت میبرم. این چیزیست که ما باید در آوازهای ایرانی رعایت بکنیم، بیان و تلفظ. یا چیزهایی که مردم ایران را دورنگهداشته از آثار مختلفی که من اجرا کردهام، سلیقهایست که خب معمولا به نظر میرسد که کارهای سنگین کمتر مورد دلخواه است و کارهایی که آسان بهجان مینشیند، مثل ترانههای محلی، طرفدار بیشتری دارد و این باعث میشود که کارهای جدیتر من کمتر به جامعه معرفی بشود.
منظورتان از کارهای جدیتر چه هست؟
بهقول یکی از آهنگسازان که میگفت، کمتر خوانندهای را دیدهایم که درعصر خودش اینقدر آهنگسازان بزرگ برایش آهنگ ساخته باشند و اینقدر رپرتوار گوناگونی داشته باشد. از استاد علی تجویدی، استاد حنانه، استاد بابک بیات، استاد باغچهبان، امین الله حسین و ... آثاری که ساخته بودند را من اجرا کردم. این تنوع کاری را نشان میدهد. کاری که در سالهای اخیر کردهام که کار بزرگی بود و با ارکستر سمفونیک ضبط شد، کاری از آقای مجید انتظامی بود، با اشعار وحشی بافقی، سعدی و عراقی.
در تهران برگزار شد با گروه کر؟
خیر با گروه ارکسترال بود، با گروه بزرگ ارکستر سمفونیک برگزار شد که...
تکصدایی... خودتان به تنهایی خواندید یا...
بله، یعنی ارکستر و من که کاری بسیار عالی بود و من خودم خیلی دوستش دارم. ما سعی کردیم که یک اپرای ایرانی باشد. کاری هم با آقای امیر صراف ضبط کردم بر روی اشعاری از اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و نیمایوشیج که این کار برایم خیلی کار ارزشمندی ست در فهرست کارهایم.
و فقط با پیانو اجرا شده؟
بله، با پیانو. دراینجا بایستی که آهنگساز این وزن و قافیه را در این شعرهای مدرن این استادان رعایت میکرد و خب خواننده هم بایستی که بیانش خیلی روشن باشد تا ارزش شعری این نامداران شعر ایران را نشان بدهد و در عینحال از تکنیک صدا که خارج نمیشود. بایستی آن شیرینی موسیقی ایران را حفظ کند. این چیزیست که خوانندهها بایستی در نظر بگیرند و هیچکدام را فدای دیگری نکنند. یعنی تکنیک صدا فدای شیرینی زبان نشود و شیرینی زبان فدای حالتها قرار نگیرد. خواننده باید مهارت زیاد داشته باشد که بتواند این سه اصل را در آوازهایش رعایت کند. یک پیانیستی من داشتم که میگفت خوانندهای آمده و گفته که از همان محلیهایی که پری زنگنه خوانده میخواهم کار کنم. خب خوانندهها باید کارهای جدیدتری بکنند و تحول و ابتکار توی کارهایشان باشد...
به این تحول و ابتکار در حوزهی انتخاب اثر و آمیختناش با موسیقی را اشاره کردید. میخواهم بگویید که خودتان فکر میکنید این تحول در کار شما در چه مسیری اتفاق افتاده؟ در نحوهی خواندن تان، در انتخاب اثر یا در مسئلهی موسیقیست؟
همه با هم، درهمه هست...
و خودتان این ابتکار عمل را داشتهاید یا با مشورتی با آهنگسازانتان و شاعران ترانههایتان...
البته خب، وقتی با آهنگسازان صحبت میکردیم، مثلا استاد تجویدی که این استاد بزرگ یک قطعهای را در دستگاه ماهور ساخته بودند که به من میگفتند این قطعهی من یک اوج صدا دارد که من دوست دارم با صدای شما باشد. البته آهنگ ایشان را من با شعر آقای ترقی اجرا کردم. آواز همان آواز بود در دستگاه ماهور، ولی من با یک شیوهی دیگری اجرا کردم که کمترین کاهشی و کاستنی در شعر و اثر شعری استاد بیژن ترقی و استاد علی تجویدی نداشته باشد. آن وفاداری را نسبت به اثر آنها داشته باشد، با وجود اینکه با صدای اپرایی اجرا میکردم.
هیچکدام از این اثرهای تازهی شما منتشر شده بهشکل عمومی؟
نخیر. اینها را من در آرشیو خودم دارم...
قصد انتشارش را ندارید؟
انشااله... بشود... پیش بیاید... شاید...
چه جوری میشود کمک کرد به انتشار این آثار؟ منظورتان از پیش بیاید این است که ناشری میخواهد تا پا پیش بگذارد یا خودتان فعلا مایل نیستید که منتشر بشود؟
نه، اینها را خب بعضی از دوستان دارند بطور خصوصی و شخصی، ولی هنوز به این فکر نیفتادهام که بطور عمومی پخش کنم.
چه عاملی باعث میشود که نخواهید فعلا منتشر بشود؟ خیلی از علاقمندان صدای شما مشتاق خواهند بود که کارهای جدید شما را بشنوند، کارهایی که میگویید در آنها ابتکار تازهای هست!
حالا انشالله در کنسرتهایی که داشته باشم، بعضیهایش را در ایران برای خانمها اجرا میکنیم روی صحنه. چون خانمهای ایران را هم میخواهیم در جریان تحولات موسیقیایی بگذاریم. بخصوص در فستیوالهای موسیقی مثل فستیوالهایی که در تهران برگزار میشود و در تالار رودکی من اجرا میکنم. برای هنرجویان آواز بعضی وقتها حتا من برنامههای آموزشی برگزار میکنم، یعنی توضیح میدهم راجع به این قطعاتی که اجرا میکنم. خب من خیلی آدم پرکاری هستم، خوانندهی پرکاری هستم در کنار کار نوشتاری که دارم. بهرحال بایستی همینطور پیش بروم تا این تحول و نوآوری را ادامه بدهم.
فرمودید کنسرت در ایران دارید. این کنسرتها مرتبا برگزار میشود یا گاهگداری؟
بله، گاهی...
آخرین بار چه زمانی در ایران روی صحنه رفتید؟
در شیراز در دانشگاه پهلوی برای خانمها. چندماه قبل.
تورهای اروپایی چطور؟ بیشتر میآیید به اروپا؟
نه بیشتر نمیآیم، کم میآیم و آنهم بیشتر بخاطر دیدار از مراکز نابینایی دنیاست که اضافه کنم به تجربههایی که دربارهی نابینایان دارم.
یعنی ضمن اینکه تورهای آواز دارید، دیدار ازمدارس نابینایان را هم دارید؟
نه... میخواهم بگویم در اولویت کارم است. چون الان دارم کتاب مینویسم، این کار برای من در اولویت قرار دارد تا ببینیم کدام موسسهی فرهنگی درنظر گرفته میشود. میخواهم دور از هرنوع هیاهو و جنجال اجتماعی و سیاسی، کنسرتهای من برگزار بشود و صرفا برای مردم فرهنگی باشد. این یک تجربهی شخصیست دیگر، برای اینکه من خودم را یک نوع کارشناس میدانم و برای کتابی که مینویسم خیلی لازم است که این تجربهها را داشته باشم و مقایسه کنم با روشی که امروز برای نابینایان در دنیا بهکار گرفته میشود، که به جاهایی هم رسیدهام. البته خب از این مبحث مفصلی که جنابعالی در این برنامه برگزار میکنید به دور است، چون صحبت خیلی زیاد است.
نه، خب علاقمند هستیم در این خصوص هم بدانیم که مثلاً از فعالیتهای شما راجع به نابینایان سازمانی حمایت میکند، در ایران و یا فرضا در خارج از ایران، یا این فقط ابتکار شخصی شماست؟
در ایران خیلی خوب کار میکنند، یعنی NGOهایی هستند توسط خود دانشجویان و نسبت به زمانی که من نابینا شدم خیلی فرق کرده است. آنوقتها فقط استاد خزاعلی بودند و مدرسهی شهید محبی امروز که سابقا رضا پهلوی نامیده میشد اینها بودند و بهزیستی. ولی امروز NGOهای بسیاری وجود دارند و فعالیتهای نابینایان بسیار گسترده است. طبیعتاً بچههای دیروز امروز بزرگ شدهاند، دانشجو هستند و به دانشگاه میروند و فعالیتهای بیشتری دارند و خیلی پیشرفت کردهاند. این دیدارهای من نیز از مراکزی که قابل دسترس هستند، در آموزشها برایم موثر است و در این کتابی که مینویسم نقش خیلی خوبی خواهند داشت. البته من بطور شخصی با این مدارس تماسهایی دارم و آنچه از دستم بربیاید و توانی داشته باشم بهرحال میتوانیم مجموعاً با دوستان برای بچهها انجام بدهیم. البته این مدارس رسمی و دولتی هستند و همه شبانهروزی کار میکنند، مدارس دختران و پسران. در استانها هم اگر گاهی اوقات کنسرتهایی برگزار بکنم، از این مدارس هم دیدن میکنیم و برایشان کتاب میبریم. کارهایی که بشود انجام داد...
گفتید که علاقمند هستید برای بازدید از این مدارس به کشورهای مختلف بروید. میخواستم بدانم چند کشور را تا بحال دیدهاید و سیستمهای آموزشی نابینایانشان را بررسی کردهاید؟
ممالک اسکاندیناوی از همه پیشرفتهتر هستند. البته خب انگلستان هم خیلی خوب کار میکند و همینطور آمریکا. اینها هستند. در واقع ممالک غربی بطور کلی در زمینهی نابینایان پیشرفتهای عالی و تسهیلات فوقالعادهای دارند. به مدارس سوئد، آلمان و اتریش رفته ام و بعضی نقاط آمریکا. در هلند فرصت نشد، ولی خب یک مجموعهای بهدستم رسیده که از طرز کار و تعداد نابینایانش صحبت میکند. در لوکزامبورگ و در سوییس مراکزی بوده که آنها را دیدم و مقایسه کردم. بهرحال پیشرفتهای خوبی دارند میکنند. حتا در مدارس سوئد امروز دیگر نابینایان را جدا نمینشانند، چون معتقدند تنها بچههایی که از فکر سالم برخودار نباشند، از نظر فیزیکی، آنها را بایستی در مدارس مخصوص گذاشت.
میشود آنها را با شاگردان بینا در یک مدرسه....
بله! برای اینکه نتیجهی بهتری میدهد. چون مشکل نابینایان فقط مشکل نابیناییشان هست، مشکل دیگری نیست و آنهم با مددکاران و معلمین و اصولا بودنشان در اجتماع در کنار شاگردهای دیگر خیلی راحتتر و آسانتر...
ولی از نظر نوع نیازهایی که آنها دارند چه؟ مثلا در کلاسی که بیشتر شاگردانش بینا هستند، نابیناها چگونه نیازهای خودشان را برآورده میکنند؟
امروز با کامپیوتر و ضبط صوت مسایل راحتتر است تا نوشتن. ولی خب اگر به آنجایی برسد که به خط بریل احتیاج داشته باشند، معلمین و مددکاران اجتماعی هستند که به مدارس روانه میکنند.
مهمترین پیشرفتی که باید در مسئلهی نابینایان در ایران صورت بگیرد به نظر شما چیست؟ یعنی اگر کتاب شما نوشته بشود و براساس تجاربی که شما دارید، اولین پیشرفت یا مهمترین پیشرفتی که مایل هستید در این زمینه اتفاق بیفتد آن چه خواهد بود؟
چیزی که منظور کتاب من را برآورده خواهد کرد و نظر من را نسبت به نوشتن این کتاب تامین خواهد کرد، آموزشیست که به سایر مردم دربارهی پذیرش نابینا و نابینایی بطور کلی داده بشود. این اولین قدم است. یعنی بستری که برای پذیرفتن یک فرد نابینا آماده میشود. این خیلی زمینهی خوبی خواهد بود. این اولین قدمیست که هرگز در هیچ کجای دنیا نسبت به آن اقدامی جدی نشده است. معمولا مردم خودشان را راحت میدانند و زحمتی نمیخواهند بهخودشان بدهند. این سرنوشت را برای دیگران مقدرشده میدانند که از زندگی آنها جدا است. هیچ علاقهای ندارند که به دنیایی با اینگونه مسایل وارد بشوند. و این چیزیست که بایستی رویش جدی فکر کرد...
یعنی برای پذیرش بیشتر نابینایان درجامعه منظورتان است؟
آشنایی، در درجهی اول آشنایی با نابینایان.
یعنی منزوی نمانند، منظورتان این است. بهرحال بخشی از این آشنایی این است که آنها از انزوا دربیایند.
نه، نه! ازاول، قدم اول و الفبا را بایستی شروع کرد و آن این است که جامعه نابینایی را باید بشناسد و خودش را سهیم بداند. وقتی نابینا را بشناسد، همان چیزی که شما گفتید که آنوقت تواناییهای نابینایان را بهتر میشناسد. اگر کمکی هم بخواهد بکند، این کمک را در راههای صحیح خواهد کرد و این حالتی که، من دیدهام، اینکه مردم اغلب دستپاچه میشوند، هول میشوند، نمیدانند با نابینایان چگونه برخورد کنند. نابینایان را انگار آمده از کرات دیگر میدانند و سوالات عجیب و غریب مطرح میکنند و بهخودشان زحمت نمیدهند. در صورتی که این سرنوشتیست که کموبیش درمنزل هر کسی خوابیده است، حالا یا به علت تصادف یا بیماری و یا بهعلت کهولت. همانطور که تمام اعضای بدن...
اصلا کم بینایی خودش خیلی شایع است...
بله. کم بینایی ممکن است به نابینایی منجر بشود. این چیزی نیست که تنها برای عدهای خاصی تعیین شده باشد که مردم با تفاخر صحبت از کسی بعنوان نابینایان و «آنها» میکنند. نابینایان هم از خود آنها بودند، این است که به نظر من خیلی واجبتر است در کنار اینهمه آموزشها و اینهمه مدارسی که برای نابینایان درنظر گرفته میشود، جماعتی که کنار نابینایان زندگی میکنند اینهمه بیخبر بمانند. بنابراین من اصلا با نابینایان در کتاب خودم کاری ندارم، فقط با بیناها. فقط. و این کتاب درحال حاضر به زبان انگلیسی دارد ترجمه میشود و امیدوارم فرصتی باشد که من با اینهمه مشکلاتی که دارم، این کنسرتها و سنگینی کار، بتوانم روزی این کتاب را به دانشگاههای دنیا برای معرفی ببرم.
شما دیشب که شروع کردید به خواندن به فارسی، از وطن خواندید و برای ما که در خارج از کشور زندگی میکنیم این خیلی شیرین است و در عینحال متاثرکننده یا حال نوستالژیک یا هرچیز دیگری که بگوییم. همینطور دیشب یکی از دوستان از شما پرسید که برای شما امکان زندگی در خارج از کشور هم فراهم بوده، چرا در ایران ماندید که خب بهرحال میتوانستید در خارج از کشور مشکلات کمتری داشته باشید....
من مشکلی ندارم...
فرمودید که نه! من درایران میمانم و آنجا هم مشکلی ندارم. برای من خیلی جالب است که انتخاب شما این است. جالب است که بدانم شما وطن یا ایران را چگونه میبینید و وقتی به ایران فکر میکنید، به چه چیز ایران فکر میکنید و به چیز ایران دلبستگی بیشتری دارید؟
ببینید البته در اینجا نمیشود قضاوت کرد یا سرزنش کرد گروههایی که در ایران هستند یا گروههایی که در اینجا زندگی میکنند. بهیچوجه قصد من این نیست. خب یک ترانهای هم که از ایران اجرا میشود، یک سوغاتی کوچک است که از حال و هوای مملکت و جغرافیایش میگوید. بهرحال هر کسی که متعلق به هر منطقه و دیاری از این کرهی زمین هست به علت عادت خب آنجا را بیشتر دوست دارد و این نیست که ما بگوییم ما هستیم و وطنم ایران. شما حتما با یک فردی از کشور اندونزوی و کشور غنا یا کنیا و یا دیگر کشورهای دنیا صحبت بکنید، همین حالت را برای موطن خودشان دارند. این حالت انسان بنابه عادتها و شناساییاش است. شما ببینید امروز مردم بیشتر با جهان آشنا هستند، جهان دارد باهم مخلوط میشود، در سادهترین مسایل زندگی که مثلا غذاخوردن است، شما ببینید الان همه با غذاخوردن و با آشپزی کشورهای دیگر آشنایی دارند و استفاده میکنند. اینکه آدم در یک چارچوبهایی میماند، این عدم آشناییست که این حالت را بوجود میآورد. و اینکه چرا من در ایران دوست دارم زندگی بکنم؟ دلایل خاصی دارد. تا زمانی که برای من مشکلاتی فراهم نشده و نیست، انشالله که خواهم ماند و انشالله که بتوانم در خدمت شما ایرانیها در خارج از ایران باشم. چون من یک کارجهانی میکنم، کار من کاریست غیر از مسایل متداول در دنیا و گرویدن به این گروه یا آن گروه سیاسی. همانطور که میدانید، من وسواس زیادی با شما بهخرج دادم که وقتی با شما صحبت میکنم، رادیو شما آیا وابستگی دارد، سیاسی هستید یا نه. البته که همهی مردم دنیا سیاسی هستند. هرکسی که اندیشهای دارد برای خودش سیاسیست. اما... من بزرگترین خدمت را پلزدن میان دل مردم میدانم. جهان جهانی نیست که به تفاوتها و تفرقهانداختن نیاز داشته باشد. کاری که ما میتوانیم همهمان داشته باشیم آشنایی با مردم است از هر رنگ، پوست، دیار و نژادی که باشند و این محبت و رفاقت را بوجود بیاوریم، بلکه انشالله از آشفتگی دنیا کاسته بشود. و اما من در تهران! خب علاقه به خانواده، به اقوام و هر وقت فکر میکنم یک زمانی اگر بروم، چقدر دلم تنگ خواهد شد، برای قوموخویشهایم، برای کسانی که میشناسمشان و نوشتن کتاب درایران برایم راحتتر است، چون دوستان و عزیزانی هستند که بعنوان دستیار به من کمک میکنند و این امکان مالی را من در خارج نخواهم داشت و بایستی که از همه چیز ببرم.
یک محیط صمیمیتری هست برای شما...
البته اینجا هم هستند. همهی ایرانیها واقعا با من گرم هستند. ولی خب دسترسی به افراد در اینجا سختتر است. بایستی یک زندگی مستقلی آدم تشکیل بدهد و آنجا در قلب کار هستم و از نابینایان نمیتوانم جدا بشوم و... یک خانهی قدیمی داریم که راهرفتن در آن برایم راحت است، آشنا هستم و مردم خیلی مراعات میکنند. این آشناییها...
خیلی کمک میکند...
خیلی ارزش دارد که من بتوانم بیشتر در خدمتشان باشم. مگر یکروزی خب اجبارا باز در جای دیگری باشم که خب بازهم سعی میکنم آنجا را دوست داشته باشم و این آشنایی برقرار بشود. و این آن نیست که من دل شما را تنگتر بکنم و بقول معروف بگویم خوشبهحالتان که اینجایید و ما نیستیم و یا خوشبهحال من که آنجا هستم و...
خوشبهحال شما که در ایران هستید...
بله. ولی همینقدر که شما با همزبانهای خودمان در تماس هستید، بخصوص شما که یک کار دستهجمعی و اجتماعی میکنید، حتما شیرینی این بودنها را خیلی حس میکنید و این خیلی مهم است. من دیروز در یک کتابخانهای بودم، از ایرانیها. به آنها گفتم چقدرخوب است که شما با این کتابها زندگی میکنید، هر کتابی برای شما مثل یک انسان است، مثل این است که شما در یک جامعهای دارید زندگی میکنید. و بالاخره قدر دوستی و بودنها را بدانید و زیاد حسرت چیزی را نخورید.
میخواستم آخرین سوالم را اگر مایل باشید، به برنامهی شما برای آینده اختصاص بدهم. اشاره کردید به اینکه قرار دارید در ژنو یک برنامهی بینالمللی داشته باشید با بوچلی. اگر مایل باشید من علاقمندم در مورد برنامهی آیندهی شما و بخصوص این برنامه بیشتر بدانم.
خواهش میکنم. سمیناری برگزار خواهد شد در آگوست سال آینده برای یکی از بزرگترین موسسات عمومی جهان است که دارند تمرکز میدهند به زنان نابینا. چون مردان نابینا در جامعه کمتر مشکل دارند تا زنها. بخصوص امر ازدواج از نظر من برای آقایان نابینا حلشدهتر است تا بانوان. نقشی که زن در زندگی اجتماعی دارد در نابینایی شاید کمی مشکلترش کند و این باعث بشود مسئلهی ازدواج بهآسانی برایش انجام نشود. گذشته از آن، زنان خب مدیریت بیشتری دارند، تحمل بیشتری دارند، زندگی را بهتر میتوانند اداره کنند. بنابراین داشتن یک همسر نابینا خیلی کمتر میتواند لطمه بزند به زندگی زناشویی و زن بینا میتواند زندگی را اداره بکند و علاوه بر همسربودن، مادر باشد؛ از اینرو مشکل کمتری برای آقایان نابینا بوجود میآید. اما زنان نابینا معمولا دختران ناکامترند، برای اینکه کمتر ازدواج برایشان انجام میشود و من پیشنهاد کردم در تمام دنیا، چون بعنوان کارشناس بینالمللی معرفی شدهام با این تجربههایم، پیشنهاد کردم که دختران نابینا حتما باید شغلی داشته باشند و تحصیل بکنند. وقتی که دارای شغلی باشند در اجتماع مردم با تواناییهای یک دختر نابینا آشنا میشوند و این باعث میشود راه برای ازدواج آنها باز بشود. حالا در این سمینار که در ژنو برگزار میشود از من دعوت شده که بعنوان هنرمند میهمان شرکت کنم و همینطور بعنوان کارشناس در این کنفرانس باشم. پیشنهاد کردهام که اگر با بوچلی بتوانیم یک کنسرت مشترک داشته باشیم، خب درآمدش را برای نابینایان دنیا اختصاص بدهند. من هیچ چشمداشتی ندارم و حتما بوچلی هم همینطور، چون خود او هم نابیناست. علت اینکه چرا او را انتخاب کردهام، بعلت نابینابودنش است و چون روی صحنهرفتن من با او یک حادثهای در دنیای نابینایان دنیا بوجود خواهد آورد و خیلی جالب خواهد بود و این امر باعث میشود...
و نشان میدهد که بهرحال نابینایی مانعی نیست برای جهانیشدن و جهانیبودن و در صحنهی جهانی ظاهرشدن.
بله. البته ما چون تجارتی نیستیم، من که همیشه فرهنگی بودم، ولی خب البته بوچلی تجارتیست و الان که در دست اجنتهای دنیاست، طبیعتا خب بهترین استفادهی تبلیغاتی و مالی را میکنند این اجنتهای آمریکایی و بینالمللی. ولی ما دستمان کوتاه است و هیچوقت هم با آژانسی کار نکردهایم و تنها با انجمنهای فرهنگی اروپا و آمریکا من در تماس بودهام و هیچ پولی هم از آنجا تامین نمیشود. میدانید! خب چون انجمنها توانایی ندارند و ما هم چشمداشتی نداریم و نمیآییم که واقعا پولی به جیب بزنیم و برویم. این اصلا درست نیست و در کنسرتها برگزارکنندگان هم سعی کردهاند واقعا با کمترین قیمت انجام بگیرد برای رفاه ایرانیان و آن مقدار هم که هست، طبیعتا برای سالن و سایر مسایلیست که برای برگزاری یک کنسرت لازم است. اما بوچلی اگر آژانس و اجنتهایش با او صحبت بکنند، باید متوجهاش کنند که این...
یعنی شما خودتان با او تماس نداشتید؟
من شخصا نداشتم، راهش را هم ندارم و حوصلهاش را هم ندارم. ولی این را واگذار کردیم...
ولی ایده مطرح شده با برگزارکنندگان؟
رییس سازمان نابینایان که البته خودش بیناست ولی چون دختری نابینا دارد در ژنو، وقتی با من صحبت کرد خب علاقهی زیادی دارد و حتما از این انتخاب خیلی استقبال خواهد کرد. انشالله این کنسرت به نفع خودشان باشد. چون این خوانندگان دیگر تجارتی میشوند، میدانید! دستمزهای زیادی ممکن است بخواهند که البته باهاشان که صحبت بشود باید تعدیلی بوجود بیاورد، چون من که دستمزدی نمیخواهم و در فکرش هم نیستم و اگر کمترین چیزی باشد، برای نابینایان دنیا خواهیم خواست. البته این نیست که من احتیاج ندارم، چون همیشه راه پول خرجکردن هست. ولی خب تامین هستیم برای یک زندگی روزمرهی عادی که خدا را شکر. اما باید کسانی را در نظر بگیریم که واقعا و بخصوص نابینایان آفریقا، نابینایان کشورهای دیگری که امکانات مالی کم دارند. امیدوارم که این تماس درست انجام بشود و اگر کسانی هستند که از طریق رادیو بهتر میتوانند، کاری بکنند. فقط خواستن نیست البته، خیلی نیروهای قوی میخواهد که این کار انجام بشود. البته من در این برنامه شاید دو فولکلور ایران را نتاش را بنویسم، تنظیم کنیم و بدهیم بوچلی بخواند.
به فارسی؟
بله، به فارسی بخواند.
حادثهای خواهد شد.
بله. دوتا فولکلور راحت را انتخاب خواهم کرد که تلفظش برای او راحتتر باشد. البته برای من راحتتر است تا او، چون من ایتالیایی میدانم و قطعات اپرایی را که او اجرا میکند میشناسم و میتوانیم دوئت یا دو صدایی بخوانیم.
لطف کردید خانم زنگنه که دعوت ما را پذیرفتید. میدانم که معمولا مصاحبه نمیکنید. امیدوارم که از این مصاحبه راضی بوده باشید.
بسیار بسیار، بخصوص که شما به تحولات و نوآوری کارهای من توجه داشتید و صحبت کردید. سپاسگزار هستم
Asalbanoo
16-06-2007, 12:22
هرچند که کیفیت آثار موضوعی به نوع نگاه هنرمند در برخورد با اثر سفارش شده بستگی دارد و در شکل کلی نفس سفارش بد نیست.
پری ملکی سرپرست گروه موسیقی خنیا ضمن بیان این مطلب در خصوص بررسی سفارش در تولید آثار موسیقی در گفتگو با خبرنگار مهر گفت : کیفیت یک اثر سفارشی زمانی نا مطلوب از آب در می آید که هنرمند به موضوع سفارش شده هیچ اعتقادی نداشته و یا به نوعی به او تحمیل شده باشد که در این صورت نه تنها خلاقیت ، ذوق و سلیقه ای از سوی هنرمند در شکل کلی کار ایجاد نشده بلکه ماهیت کلی هنر موسیقی هم زیر سئوال می رود.
وی در ادامه خاطرنشان کرد : آثار یک بار مصرف آفت خشکاندن ریشه هنر است که متاسفانه یکی از ویژگی های اصلی تولید آثار سفارشی در عرصه موسیقی وجود همین معضل است و این درحالی است که وقتی سفارش دهنده ای به مناسبت های مختلف سفارش تولید اثری را به مخاطب می دهد خیلی به نتیجه و حاصل کار توجهی ندارد و تنها به پر کردن آمار کاری خود می اندیشد و این هنرمند است که با اعتقاد و علاقه ای که به موضوع دارد می تواند اثری با شکوه و یا کاری نازل را به وجود آورد.
این خواننده افزود : در هردو حالت، آگاهی ، اعتقاد ،به کاربردن ظرافت های هنری ، تسلط و یا عدم علاقه هنرمند در کیفیت کار تاثیر بسزایی دارد.
ملکی در پایان دانش سفارش دهنده را در پیدا کردن افراد صاحب تخصص در این حوزه موثر دانست و گفت : خرد و تجربه سفارش دهنده حکم می کند که از میان هنرمندان بهترین گزینه را برای انجام سفارش مورد نظر انتخاب کند و از سوی دیگر هنرمند هم باید در نهایت هوشیاری سفارش دهنده های کاربلد را بشناسد و از بین آنها سفارش مورد نظر را برگزیند
خبرگزاری مهر
هنرجويان مكتبخانهي ميرزاعبدالله با مديريت محمدرضا لطفي، نخستين حاصل فعاليتشان را منتشر ميكنند.
گروه موسيقي شيداي بانوان كه با نظارت محمدرضا لطفي، حدود هفتماه است فعاليت جدي را آغاز كرده، پس از انتشار كاست و سيدي تازهاي از كارشان، در تدارك اجراي كنسرتي در تهران هستند كه قرار است پس از اجراي بداههي 13 و 14 تيرماه لطفي و قوي حلم در تهران باشد.
شيداي بانوان، زيرمجموعهاي از موسسه آواي شيداست. هرچند كه لطفي همهي گروههايش را خود سرپرستي نميكند، اما تاكيد دارد كه وظيفهي آموزش و نظارت برعهده دارد. شرايط اين گروه به گونهاي است كه نوازندگان نميتوانند در گروه ديگري بنوازند.
خانمها مليحه سعيدي , افليا پرتو , هنگامه اخوان , آذر هاشمي , سوسن اصلاني , به عنوان هيات دا وران جشنواره موسيقي آواي مهر ويژه بانوان تعيين شدند .
"سيد عباس سجادي "- مدير امور موسيقي سازمان فرهنگي هنري شهرداري با اعلام اين خبر گفت: طي فراخواني كه قبلا در جرايد كثيرالانتشار و مراكز فرهنگي سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران منتشر شده مقرر گرديد كه گروه هاي شركت كننده در اين جشنواره آثار خود را تا 5 تيرماه به دفتر جشنواره ارسال نموده تا پس از بررسي و ارزيابي توسط هيات داوران گروه هاي منتخب معرفي شوند.
وي اظهار داشت: گروه هاي برتر اين جشنواره در روزهاي 12 و 13 تيرماه در فرهنگسراي دختران به رقابت پرداخته و گروه هاي برتر اين جشنواره در 14 تيرماه همزمان با ولادت با سعادت حضرت فاطمه (س) طي مراسمي در تالار وحدت مورد تجليل قرار خواهند گرفت .
گفتني است جشنواره آواي مهر ( ويژه بانوان) به مناسبت ميلاد فاطمه زهرا و گراميداشت مقام والاي زن گروه هاي موسيقي بانوان را به رقابت دعوت كرده است .
كليه گروه هاي شركت كننده آثار خود را به صورت كاست يا Cd همراه اشعار مكتوب تا تاريخ 5 تيرماه 86 به آدرس ميرداماد جنب روزنامه اطلاعات بيست متري قدوسي كوچه د وازده بهمن ,پلاك 10 طبقه اول موسسه نغمه شهر ارسال نمايند.
Asalbanoo
23-06-2007, 14:44
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
«لیلی افشار» در ادامه برنامه موفقش، در هفته گذشته مجددا روزهای ۹ و ۱۰ تیرماه روی صحنه خواهد رفت. در این برنامه لیلی افشار، نوازنده گیتار كلاسیك، همراه «فروغ كریمی» قطعاتی از موسیقی كلاسیك را اجرا میكنند و سه قطعه محلی ایرانی، شش قطعه از آمریكایجنوبی و قطعاتی از گرانادوس، آلبنیز، براور، ویلالوبوس، رودریگو، تدســكو، كامران اینس، بوستامنته، جورج مورل و... را اجرا خواهند كرد.
افشار كه اجراهای متعددی در سالنهای مشهور اروپا، آسیا، شمال و جنوب آمریكا، آفریقا و استرالیا داشته است، جوایز بینالمللی بسیاری در طول زندگی هنریاش كسب كرده كه میتوان به جایزه بهترین گیتاریست كلاسیك زن در سال ۲۰۰۰، Gibson، Orvilleh جایزه اول مسابقات گیتار انجمن ملی استادان موسیقی و انجمن استادان سازهای زهی آمریكا و ... اشاره کرد.
روزنامه هممیهن
افتاب
مگ مگ جان خسته نباشی عزیزم
از این مهسا وحدت میشه یه آهنگ برای دانلود بزاری؟
مگ مگ جان خسته نباشی عزیزم
از این مهسا وحدت میشه یه آهنگ برای دانلود بزاری؟
گذاشتن لینک دانلود توی صفحه اصل خلاف مقررات هست دوست عزیز
درخواستتون را باید توی قسمت درخواست موسیقی قرار بدهید تا بهش رسیدگی بشه:11:
نام : معصومه دده بالا نام هنری : هایده تاریخ تولد : 1321 محل تولد : تهران تاریخ وفات : 1368 محل وفات : آمریکا
هایِده واژهای عربی است به معنای زن توبه کرده که با نگاه به نامهای آلمانی چون هایدی، هایدا و هایده در زبان فارسی رواج یافته است.
هایده در سال 1321 هجری شمسی درتهران ( و بنا بر قولی در یکی از روستاهای کرمانشاه) بدنیا آمد. وی کارش را در رادیو با برنامه گلهای رنگارنگ آغاز کرد و از همان اوایل نام خود را در شناسنامه موسیقی ایران به ثبت رسانید.
هايده در سن بيست و شش سالگی،در ۱۳۴۷، فعاليت حرفه ای خود را با خواندن ترانه "آزاده" اثر استادش علی تجويدی که بر روی آخرين سروده رهی معيری ساخته شده بود آغاز کرد. اجرای اين اثر با ارکستر بزرگ گلها در راديو تهران موجب شهرت هايده شد. وی پس از اجرای چندين اثر ديگر از تجويدی، از نخستين سال های دهه ۱۳۵۰ به خواندن ترانه های پاپ علاقه مند شد که بيشتر از ساخته های جهانبخش پازوکی، محمد حيدری و انوشيروان روحانی بودند.
ترانه هايی چون "نوروز آمد"، "سوغاتی" و "گل سنگ" از معروف ترين ترانه های هايده در آن دوران است. وی چندی پيش از پيروزی انقلاب راهی لندن شد و از ۱۳۶۱ در لس آنجلس به فعاليت ادامه داد. اجرای ترانه های نوستالژيکی که گويای حال ايرانيان از ايران گريخته و حتی ايرانيان مقيم داخل بود هايده را بيش از پيش محبوب ساخت.
موسيقی اين ترانه ها اغلب از فريد زلاند، صادق نوجوکی، آندرانيک، محمد حيدری، انوشيروان روحانی و ترانه ها سروده ليلا کسری (هديه)، اردلان سرفراز، بيژن سمندر و ... بود؛ همچنين بايد از منوچهر چشم آذر نام برد که تنظيم های هنرمندانه او موجب جاودانگی ترانه هايی چون "شانه هايت را برای گريه..."، "ساقی" و "يارب" شد.
از کنسرت های موفق هايده در خارج از ايران می توان به کنسرت ۱۹۸۲ با گروه سازهای ايرانی (به سرپرستی منوچهر صادقی) در دانشگاه يو.سی.ال.ای در کاليفرنيا، کنسرت های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۶ در آلبرت هال (به رهبری فرنوش بهزاد) در لندن و کنسرت ۱۹۸۶ در موزيک هاله (هامبورگ) اشاره کرد.
پروفسور اريک نخجوانی درباره صدای هايده در دانشنامه ايرانيکا (Encyclopedia Iranica) می نويسد: "تلفيق قدرت حنجره و مهارت در تکنيک های آوازی، به صدای کنترآلتوی او جنس و طنينی نادر برای اجرای آواز داده بود. از آن گذشته، حس قوی او در زمان بندی موسيقايی، داشتن ريتم روان در اجرا و بيان شاعرانه و موثر موسيقايی، به او اين امکان را داد تا هر ترانه ای را که می خواند به شکلی تاثيرگذار اجرا کند..."
بيشتر ترانه های هايده به همت منوچهر بی بيان بنيانگذار و تهيه کننده برنامه های تلويزيون جام جم در لس آنجلس به صورت نماهنگ (موزيک-ويدئو) در آمد که بخشی از آنها در سال ۲۰۰۳ به صورت غيرقانونی توسط يکی از کمپانی های ايرانی در لس آنجلس به صورت دی.وی.دی و طبعاً با کيفيتی نه چندان مطلوب انتشار يافت.
هايده در آخرين شب زندگی اش در باشگاه کازابلانکا در حومه سان فرانسيسکو همراه با پرويز رحمان پناه (تار)، عبدی يمينی (کيبورد)، سيامک پويان (تمبک) و ... برنامه ای بياد ماندنی اجرا کرد. اين برنامه سه ساعت و نيمه توسط خسرو مترجمی (بنيانگذار شبکه آموزشی آی.تی.سی در کاليفرنيا) فيلمبرداری شده ولی با گذشت شانزده سال، به دلايل نامعلوم هنوز انتشار نيافته است
هايده در آخرين ماه های عمر خود مشغول ضبط يک آلبوم از ترانه های شاد از آثار جهانبخش پازوکی و حسين واثقی بود و در حالی که قراردادی نيز با سعيد ديهيمی (نوازنده پيانو) که سابقاً ترانه بياد ماندنی "نامه" را برايش ساخته بود داشت راهی سانفرانسيسکو شد؛ سفری که ديگر بازگشتی نداشت...
هايده در روز بيستم ژانويه ۱۹۹۰ برابر با سی دی ماه ۱۳۶۸ ساعاتی پس از اجرای کنسرت در سالن کازابلانکا، بر اثر سکته قلبی درگذشت. او در گورستان وست وود با حضور هزاران نفر از ايرانيان مقيم آمريکا به خاک سپرده شد. شانزده سال از درگذشت زودهنگام هايده گذشته ولی در روزگاری که عمر ترانه ها به چندماه و چند هفته رسيده، ترانه های او در ميان ايرانيان همچنان دوستداران بيشماری دارد
هایده و مهستی به نقل از کتاب خاطرات تاج الملوک (همسر رضا شاه)
درمیان دختران و زنانی که در دربار و کاخهای مختلف کار میکردند و رسما کارمند تشریفات دربار یا اداره کل کاخها بودند دو خواهر شیرازی تبار هم بودند که بعدها به اسامی مستعار هایده و مهستی شهرت زیادی در دنیای موسیقی ایران پیدا کردند. این دو خواهر از دوران نوجوانی در کاخ سعد آباد بزرگ شده و جزو خدمتکاران خاص ملکه تاج الملوک بودند. هر دو از اقوام احترام شیرازی بودند که زن بسیار مهربان و زود جوشی بود. او پس از "زهرا مشهدی" ندیمه مخصوص و مورد علاقه ملکه مادر و دومین زن مقتدر در دستگاه تاج الملوک به شمار میرفت. ملکه مادر بسیار تند خو و قوی بنیه و با روحیه مردانه بود. اگر بگویم ملکه مادر مالک الرقاب کاخ سعد آباد بود و حتی پسرش محمد رضا هم از او حساب میبرد به هیچ رو غلو نکرده ام. واقعیت این بود که خود من همیشه سعی میکردم با او روبه رو نشوم زیرا پیش بینی برخورد او ناممکن بود. زهرا مشهدی از زمانی که رضاشاه یک قزاق ساده بود ندیمه تاج الملوک بود و هم سن و سال او بود. رابطه آنها از دو خواهر بسیار صمیمانه تر بود. این دو دختر نوجوان یعنی سکینه و خدیجه شیرازی را احترام الملوک در سال 1340 به تهران آورد و درکاخ برای امور پذیرانی و نظافت و اتاق داری کاخ ملکه مادر تربیت کرد. شبها در کاخ ملکه مادر بساط شب نشینی و ساز و ضرب برقرار بود. من گاهی اوقات به حال و روز ملکه مادر و سر زندگی و نشاط او غبطه میخوردم. غم و غصه برای این زنبیمعنا بود و به پیری هم اعتقادی نداشت. هر شب یک عده نوازنده از رادیو ایران به کاخ او میآمدند. دراین اواخر عاشق حرکات ظریف و زنانه فریدون فرخزاد (هنرمند همجنسگرا) و رقص و آواز او شده بود. در همین برنامههای شبانه این دو دختر هم که صدای گرم و دلنشینی داشتند گاهی اوقات به تشویق احترام الملوک اشعاری را میخواندند و میرقصیدند. یکی از نوازندگان و آهنگسازان بنام آن روز رادیو (احتمالا استاد علي تجويدي) که صدای این دو خواهر را شنید از ملکه مادر تقاضا کرد اجازه دهد آنها را برای تست صدا ببرد. ملکه قبول کرد و دخترانی که برای اتاق داری و خدمت در کاخ تربیت شده بودند خیلی زود به معروف ترین خوانندگان زن درایران مبدل گردیدند و اسمهایده و مهستی را برای خود برگزیدند. خیلی به ملکه مادر علاقه داشتند و پس از آن که خوانندگانی معروف شدند مرتب به قصر میآمدند و ملکه را میبوسیدند.
لیست آلبومهای مشترک هایده:
1- بزم 1 ( هایده و گلپا) 5- اوج صدا ( هایده و مهستی)
2- بزم 2 ( هایده و گلپا) 6- افسانه شیرین (هایده و شجریان)
3- گلهای غربت ( هایده و معین) 7- شب عاشقان ( هایده و ستار)
4- همخونه ( هایده و ویگن) 8- سفر (هایده و معین)
Asalbanoo
26-06-2007, 13:30
جشنواره موسیقی آوای مهر روزهای ۱۲ و ۱۳ تیرماه در فرهنگسرای دختران برگزار میشود. در این جشنواره گروههای موسیقی بانوان در ژانرهای سنتی، پاپ، كلاسیك و محلی به اجرای برنامه خواهند پرداخت.
آثار گروههای حاضر در جشنواره آوای مهر با حضور پنج بانوی موسیقیدان ایرانی همچون «ملیحه سعیدی»، «افلیا پرتو»، «هنگامه اخوان»، «آذر هاشمی» و «سوسن اصلانی» داوری میشوند. گروههای علاقهمند به حضور در این جشنواره میتوانند تمامی آثار خود را به صورت كاست یا سیدی تا پنجم تیرماه به موسسه نغمه شهر ارسال كنند.
پس از بررسی، آثار برگزیده در روزهای برگزاری جشنواره معرفی میشوند. اختتامیه مراسم روز ۱۴ تیرماه همزمان با ولادت حضرت فاطمه(س) و در برنامه هشتمین آیین آوای دوست طی مراسم ویژهای در تالار وحدت برگزار خواهد شد.
Asalbanoo
26-06-2007, 16:38
ماه گذشته «مهستی» در دبی چند کنسرت برگزار کرد. آهنگهای قدیم و جدید. بعضی برای آنها که میخواستند تجدید خاطره کنند و برخی برای آنهایی که از ایران آمده بودند تا مهستی را ببینند. شبی که با مهستی مصاحبه کردم بیرون سالن پر از آدمهایی بود که میخواستند با او عکس بگیرند.
«افتخار» یا مهستی خوانندهای که با رادیو و برنامه گلها پا به عرصه موسیقی گذاشت متولد سال ۱۳۲۵ و خواهر یکی از خوانندههای به نام ایران یعنی هایده است. این دو خواهر تقریبن سعی کردند در سایه دیگری قرار نگیرند و به هر حال یادمانهای بسیاری را در ترانه برای ایرانیان بر جای گذاردهاند. امروز هم هستند کسانی که «تنها با گلها»ی او را هنوز زیر لب زمزمه میکنند.
● مصاحبه کوتاهی با مهستی.
▪ مهستی چند ساله که میخونه؟
من الان چهل ساله که می خونم.
▪ عمر بلندی برای یک خواننده است، نه؟
بله خیلی بلند، اما اونقدر عاشق صحنه و خوندن و مردم هستم که هیچ وقت احساس نمی کنم چهل ساله میخونم.
▪ البته از یک خانم نمیشه پرسید چند سالتونه؟
نه سن من کاملن معلومه، من ۵۹ سال دارم.
▪ خانم مهستی یادتون مییاد اولین آهنگی که خوندید چی بود؟
آنکه دلم را برد و خدایا... گلهای ۴۲۰ .. من عاشق برنامه گلها بودم. کارمو با اون برنامهها شروع کردم.
▪ جوونها الان گلها رو میشناسن؟
جوونا خیلی خوب میشناسن. جالبه بدونید این کار آخر من که با همکاری هنرمند عزیز آقای شادمهر بود آهنگهای تیپ قدیم بود و خیلی ازش استقبال شد. خیلی از جوونا زنگ میزنن و میگن خانم مهستی ما عاشق آهنگ «ساقی» که در گلها خوندین هستیم یا اون آهنگ «بعد از تو در بستر غم » که تو گلها خونده بودید، نوارشو از کجا پیدا کنیم. این نشون میده که هنوز جوونا گلها رو گوش میدن. مثل قدیمیها که دقیقن اونها رو مرور میکنن.
▪ شما ساکن دبی هستید؟
من ۱۰ روزه که اینجا هستم و چند روز دیگه بر میگردم لس آنجلس.
▪ اما اغلب برنامههای کنسرتتون رو اینجا برگزار میکنید...
بخاطر اینکه وقتی دبی مییام احساس میکنم هم وطنهام میتونن از نزدیک منو ببینن و احساس نزدیکی با اونها دارم، اونها بوی خاک ایران رو میدن و احساس میکنم تو وطنم هستم.
▪ آخرین باری که ایران رو دیدید کی بود؟
بیست و هشت سال پیش.
▪ دلتون تنگ نشده؟
اونجا خاکمه، وطنمه، مسلمه که شده...
▪ چه خاطراتی رو از ایران با خودتون مرور میکنید؟
ایران برای من همهاش خاطره بوده، چه از بچگی و اون کوچه باغها که میرفتیم و شادیها که دیگه هیچ وقت به وجود نخواهد آمد و چه خاطره روز اولی که من کار هنری مو در رادیو شروع کردم. در استودیو هشت که با یک ارکستر شصت نفره، زنده برنامه اجرا کردم با شادروان آقای پرویز یاحقی و آقای معروفی ...
▪ خانم مهستی غربت یعنی چی؟
برای من تعریفی نداره. باز هم خوشحالم که با هم وطنها در لس آنجلس زندگی میکنم.
▪ یه خاطره خوب توی این بیست و هفت سال؟
توی این بیست و هفت سال هیچ وقت خاطره خوبی نداشتم، اما بدترین رو چرا، از دست دادن خواهر عزیزم بود.
▪ هیچ به جای هایده خوندید؟
هایده همیشه یادش برای من ماندنی است. اون برای خودش میخوند و من برای خودم. اما برای من گرامیه و همیشه سعی میکنم یادشو گرامی بدارم.
رادیو زمانه
ماه گذشته «مهستی» در دبی چند کنسرت برگزار کرد. آهنگهای قدیم و جدید. بعضی برای آنها که میخواستند تجدید خاطره کنند و برخی برای آنهایی که از ایران آمده بودند تا مهستی را ببینند. شبی که با مهستی مصاحبه کردم بیرون سالن پر از آدمهایی بود که میخواستند با او عکس بگیرند.
«افتخار» یا مهستی خوانندهای که با رادیو و برنامه گلها پا به عرصه موسیقی گذاشت متولد سال ۱۳۲۵ و خواهر یکی از خوانندههای به نام ایران یعنی هایده است. این دو خواهر تقریبن سعی کردند در سایه دیگری قرار نگیرند و به هر حال یادمانهای بسیاری را در ترانه برای ایرانیان بر جای گذاردهاند. امروز هم هستند کسانی که «تنها با گلها»ی او را هنوز زیر لب زمزمه میکنند.
● مصاحبه کوتاهی با مهستی.
▪ مهستی چند ساله که میخونه؟
من الان چهل ساله که می خونم.
▪ عمر بلندی برای یک خواننده است، نه؟
بله خیلی بلند، اما اونقدر عاشق صحنه و خوندن و مردم هستم که هیچ وقت احساس نمی کنم چهل ساله میخونم.
▪ البته از یک خانم نمیشه پرسید چند سالتونه؟
نه سن من کاملن معلومه، من ۵۹ سال دارم.
▪ خانم مهستی یادتون مییاد اولین آهنگی که خوندید چی بود؟
آنکه دلم را برد و خدایا... گلهای ۴۲۰ .. من عاشق برنامه گلها بودم. کارمو با اون برنامهها شروع کردم.
▪ جوونها الان گلها رو میشناسن؟
جوونا خیلی خوب میشناسن. جالبه بدونید این کار آخر من که با همکاری هنرمند عزیز آقای شادمهر بود آهنگهای تیپ قدیم بود و خیلی ازش استقبال شد. خیلی از جوونا زنگ میزنن و میگن خانم مهستی ما عاشق آهنگ «ساقی» که در گلها خوندین هستیم یا اون آهنگ «بعد از تو در بستر غم » که تو گلها خونده بودید، نوارشو از کجا پیدا کنیم. این نشون میده که هنوز جوونا گلها رو گوش میدن. مثل قدیمیها که دقیقن اونها رو مرور میکنن.
▪ شما ساکن دبی هستید؟
من ۱۰ روزه که اینجا هستم و چند روز دیگه بر میگردم لس آنجلس.
▪ اما اغلب برنامههای کنسرتتون رو اینجا برگزار میکنید...
بخاطر اینکه وقتی دبی مییام احساس میکنم هم وطنهام میتونن از نزدیک منو ببینن و احساس نزدیکی با اونها دارم، اونها بوی خاک ایران رو میدن و احساس میکنم تو وطنم هستم.
▪ آخرین باری که ایران رو دیدید کی بود؟
بیست و هشت سال پیش.
▪ دلتون تنگ نشده؟
اونجا خاکمه، وطنمه، مسلمه که شده...
▪ چه خاطراتی رو از ایران با خودتون مرور میکنید؟
ایران برای من همهاش خاطره بوده، چه از بچگی و اون کوچه باغها که میرفتیم و شادیها که دیگه هیچ وقت به وجود نخواهد آمد و چه خاطره روز اولی که من کار هنری مو در رادیو شروع کردم. در استودیو هشت که با یک ارکستر شصت نفره، زنده برنامه اجرا کردم با شادروان آقای پرویز یاحقی و آقای معروفی ...
▪ خانم مهستی غربت یعنی چی؟
برای من تعریفی نداره. باز هم خوشحالم که با هم وطنها در لس آنجلس زندگی میکنم.
▪ یه خاطره خوب توی این بیست و هفت سال؟
توی این بیست و هفت سال هیچ وقت خاطره خوبی نداشتم، اما بدترین رو چرا، از دست دادن خواهر عزیزم بود.
▪ هیچ به جای هایده خوندید؟
هایده همیشه یادش برای من ماندنی است. اون برای خودش میخوند و من برای خودم. اما برای من گرامیه و همیشه سعی میکنم یادشو گرامی بدارم.
رادیو زمانه
مهستي چهل سال خوانندگي كرد؟(ببخشيد دخالت ميكنم ولي خيلي عجيبه):20: .
اطلاعادتون خيلي جالبه.
افلیا پرتو گفت: موسیقی صدای کائنات است و به عالم ماورای طبیعت تعلق دارد؛ بنابراین نیاز به آن در مقایسه با ماه های دیگر، در ماهی که بندگان در تلاش برای هرچه نزدیک شدن به پروردگار هستند، بیشتر احساس می شود.
این نوازنده پیانو در ادامه افزود: ماه رمضان ماه شادمانی است؛ به طور طبیعی جنبه تعالی بخش آن دراین ماه، نه تنها زیادتر، بلکه روح انسان را طروات و زیبایی می بخشد.
پرتو، موسیقی اصیل ایرانی را که برگرفته از اشعار غنی معنوی است، برای این ماه مناسب دانست و خاطر نشان کرد: به طور یقین موسیقی سنتی و اصیل ایرانی که با اشعار شاعران نامداری چون سعدی، حافظ، شمس تبریزی و... عجین شده، بهتر می تواند در این ماه با مخاطبان و روزه داران ارتباط برقرار کند.
سرپرست گروه یاران در پایان گفت: آموزش یکی از ارکان مهم برای آشنایی مخاطبان با ریشه های فرهنگی و عمیق موسیقی ایرانی است که به طور کامل در ایران نادیده انگاشته شده است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نام اصلی ایشان پروانه امیرافشاری میباشد. ایشان متولد اسفند ماه سال ۱۳۲۸ در شهر تهران میباشند. وی از خانواده بانفوذ و سرشناس امیرافشاری که اصالتی آذری دارند میباشد. پدر ایشان صاحب ۱۵۰ شهر و روستا در منطقه شرق ایران و توابع طالقان بودند. از همان کودکی حمیرا خانه آنها به افتخار افراد بانفوذ حکومتی شاهد مراسم بزرگ با حضور هنرمندان نامی آن زمان مثل قمرالملوک وزیری، روح انگیز، بنان، ملوک ضرابی و ... بود که همین انگیزه اولیه دختر خانواده برای رو آوری به آواز شد. حمیرا به دور از چشم پدر و با تشویق همسر روشن فکر و تازه از آلمان بازگشته خود با نام نویسی در تست صدا در شورای رادیو آن زمان حیرت و تحسین اعضا شورا را سبب شد و پس از آن تحت تعلیم استاد علی تجویدی و بانو ملوک ضرابی قرار گرفت. وی دو سال بعد در سن ۱۸ سالگی به یک خواننده تمام عیار تبدیل شد.
در همان سن آوازی را در دستگاه سه گاه با آهنگسازی علی تجویدی و شعری از رهی معیری به نام صبرم عطا کن را اجرا کردند که در کتاب ترانههای ماندگار این اثر به ثبت رسیده است.
وی به علت مخالفت پدر با نام مستعار حمیرا فعالیت خود را آغاز کرد اما پدر وی صدای دختر خود را میشناسد و طلاق دختر خود را از همسرش میگیرد و به مدت یک سال دختر خود در خانه زندانی میکند بعد یک سال یک سفر اروپا برای جناب امیرافشاری پیش میآید. حمیرا که از حمایت مادر خود برخوردار بود دومین اثر خود به نام پشیمانم با آهنگسازی استاد تجویدی و ترانهای از بیژن ترقی در دستگاه همایون اجرا میکند که به علت مدلاسیون اصیل و فراموش شده آن دستگاه باعث تحول عظیمی در موسیقی سنتی ایرانی میشود. پدر وی با آگاهی از اثر جدید دختر خود وی را از خانه طرد و از ارث محروم میکند. بعد از آن وی مدتی را در خانه پسر عمویش که همسر وی هما میر افشار ترانه سرای معروف بود به سر برد تا آنکه با استاد پرویز یاحقی ازدواج میکند.
صدای ایشان قابلیت سوبرآنو از ابتدا تا اوج را دارد که از کمیابترین نوع صداها میباشد. ایشان مدت شش یا هفت سال همسر آهنگساز به نام ایرانی پرویز یاحقی بودند که در این دوره زناشویی آثار ماندگاری با شعرهایی از بیژن ترقی و آهنگ های از یاحقی همچون مرانفریبی هدیه عشق بهار نو رسیده، مرا تنها نگداری، پنجرهای به باغ گل و ... اجرا کرده است. وی بعد از انقلاب چند ماه در زندان به سر برد و با پرداخت مالیاتی معادل سی هزار دلار آزاد و تا اواسط سال شصت خورشیدی در ایران ماند و بعد از گذراندن مزاحمت های فراوان با همسر و دختر دو ساله اش به نام هنگامه از مرز پاکستان از ایران خارج شد و از آنجا به اسپانیا و بعد از آن به کاستاریکا در آمریکای مرکزی رفت وی در کاستاریکا دچار افسردگی شدید شد، به صورتی که مدت یک سال تحت درمان روان پزشک بود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شوهر وی در این میان همسر و دختر خود را ترک و به امریکا مهاجرت کرد. حمیرا با کمک همسر پسر عمویش هما میر افشار به ایالت کالیفرنیا مهاجرت و کار هنری خود را از سر گرفت و در سال هفتاد و هشت خورشیدی به تومور مغزی دچار شد که به صورت معجزه آسایی از اتاق عمل نجات یافت. وی همینک در شهر لوس آنجلس زندگی میکند
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مدير كل دفتر موسيقي و شعر وزارت ارشاد گفت: جشنواره موسيقي بانوان گل ياس كه هر ساله به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه(س)برگزار ميشد،ديگر برگزار نخواهد شد.
«محمدحسين احمدي» مدير كل دفتر موسيقي و شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در گفت وگو با خبرنگار موسيقي فارس گفت: براساس روند چشمانداز بيست ساله جمهوري اسلامي ايران دولت وظيفه دارد فعاليتهاي خود را بر سياستگذاري و اعمال سياستهاي حاكميتي تمركز داده و از امور اجرايي و عملياتي قابل تحقق توسط بخش خصوصي فاصله بگيرد.
وي ادامه داد: بر اين مبنا در سال جاري و به تصويب شوراي راهبردي موسيقي و شعر، شورايي تحت عنوان شوراي جشنوارههاي موسيقي شكل گرفته كه در خصوص جشنوارههاي موسيقي تصميماتي را اتخاذ و پس از تصويب شوراي راهبردي اعلام خواهد نمود.
«احمدي» افزود: در اين ميان نكته قابل توجه عدم برگزاري تكراري اين جشنواره تحت عناوين مختلف است.به اين معنا كه برگزاري جشنوارههاي موسيقي فجر،ضرورتي براي تكرار جشنوارههاي موسيقي خاص نخواهد داشت.
مدير كل دفتر موسيقي و شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در خاتمه خاطر نشان كرد:نبود بودجه دليل برگزار نشدن اين جشنواره و جشنوارههاي اين چنيني نيست بلكه ما براي بالا بردن كيفيت و تخصصيتر كردن جشنواره موسيقي فجر اين اقدام را انجام ميدهيم.به اين واسطه جشنواره بانوان را حذف و در قالب فجر برگزار خواهيم كرد.
Asalbanoo
02-07-2007, 01:37
مهستي چهل سال خوانندگي كرد؟(ببخشيد دخالت ميكنم ولي خيلي عجيبه) .
اطلاعادتون خيلي جالبه.
سلام ممنون از توجهتون
اما چی عجیبه؟اولین تصنیف(بی خبر ماندی ز حالم) را در سن 19 سالگی خونده و بعد از اون کار خوانندگی را ادامه داده و در سن 61 سالگی هم فوت کرده....
Asalbanoo
03-07-2007, 20:39
فردا تالار رودکی شاهد کنسرت دو بانوی هنرمند برجسته ایرانی خواهد بود؛ فروغ کریمی نوازنده فلوت و لی لی افشار نوازنده گیتار در این برنامه به همنوازی خواهند پرداخت. این برنامه که سه شنبه و چهارشنبه در تالار رودکی به اجرا در می آید فرصتی است تا هنردوستان ایرانی توسط این دو هنرمند با کیفیت بین المللی اجرای موسیقی کلاسیک بیشتر آشنا شوند.
پرفسور فروغ کریمی یکی از نام آورترین هنرمندان ایران در عرصه موسیقی کلاسیک است در سال 1334 در تهران متولد شده است و از سال 1357 تا به امروز در اتریش اقامت دارد.
او در سال 1356 در هنرستان عالی موسیقی تهران با درجه ممتاز بورس تحصیلی به وین را دریافت کرد و در مدرسه عالی موسیقی وین (دانشگاه موسیقی فعلی) در کلاس پرفسور کیسلر شرکت کرد و با درجه ممتاز موفق یه دریافت دیپلم شد.
وی جوایز متعدی را در زمینه نوازندگی فلوت کسب کرده است که wanas-Stiffung de wiener Philharmoniker از جمله آنهاست.
وی دوره آموزش عالی در رشته -نفس، صدا و حرکت- با درجه خیلی خوب نزد پرفسور ربرت ولف در مدرسه عالی موسیقی وین ( دانشگاه موسیقی فعلی )را طی کرده و دوره های آموزش عالی تکنوازی و گروه مجلسی را نزد استادان: پتر لوکاس گراف - ولفگانگ شولتز - ورنر تریپ - آووره نیگوله و آریجو تاسیناری گذرانده است.
فروغ کریمی در سال 1369 با درجه ممتاز از مدرسه عالی موسیقی وین فارغ التحصیل شد و از سال 1370 تا امروز مدرس مدرسه عالی موسیقی وین (دانشگاه موسیقی فعلی) است.
او از سال 1365 در کنسرتها و فستیوال های متعدد و ضبط رادیو در اتریش و اروپا با Weber trio Wien - فلوت - ویلنسل - پیانو و عضو Wiener Musik - Forums شرکت کرده است.
در 1383 آزمون استادی - Habilitation - در دانشگاه موسیقی وین ، تیتر Univ.Professor را احراز کرده است. او در همین سال دوره موسیقی کینه زیولوزی (روش جدید برای آرامش یابی در وقت اجرای موسیقی روی صحنه) را گذراند و متد جدید آموزش برای نوازندگی بهتر را ابداع کرد که قرار است در این باره هم برنامه سخنرانی ای در تهران به زودی برگذار شود (علاقمندان می توانند از طریق فهرست [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] از وجود این برنامه ها اطلاع یابند) پرفسور کریمی تا به حال استاد میهمان دانشگاه ها و مدارس عالی موسیقی در اتریش، لهستان و کرواسی برای تعلیم متد ابداعی آموزش خود برای مدرسین موسیقی بوده است.
پرفسور لیلی افشار در سال 1338 در تهران متولد شده است و گیتار را زیر نظر داریوش افراسیابی آغاز کرده و پس از آن در سال 1356 به آمریکا رفته و لیسانس خود را از کنسرواتوار بوستون و همچنین فوق لیسانس خود را در نوازندگی گیتار از کنسرواتوار نیوانگلند دریافت کرده است. پس از آن افشار دکترای خود را در رشته نوازندگی گیتار دریافت کرد که اولین بار بود که این مدرک به یک زن در رشته گیتار داده میشده است.
لی لی افشار جوایز بین المللی بسیاری را در طول زندگی هنری خود کسب کرده است که می توان به جایزه عالی مسابقات بنیاد گیتار کلاسیک آمریکا، جایزه ممتاز جشنواره مسابقات گیتار موسیقی اسپن، جوایز اول مسابقات گیتار انجمن ملی استادان موسیقی و انجمن استادان سازهای زهی آمریکا جایزه کمیته انجمن هنرمندان تکنواز موسیقی و جایزه کمیته انجمن هنرمندان تکنواز موسیقی و برنده جایزه بهترین گیتاریست کلاسیک زن در سال 2000 توسطOrville h. Gibson اشاره کرد.
او بعنوان نوازنده مستر کلاسهای آندرس سگوویا (بنیانگذار گیتار کلاسیک نوین) که دردانشگاه کالیفرنیای جنوبی برگزیده شد و در همان زمان بود که سگوویا در یک مصاحبه تلویزیونی در NBC در مورد او گفت : "او بی شک یکی از مشاهیر گیتار کلاسیک در جهان خواهد شد."
دکتر لیلی افشار کرسی پرفسوری خود را در دانشگاه ممفیس در سال ۲۰۰۰ بدست آورد و بیش از 18 سال است برنامه لیسانس - فوق لیسانس و دکترای نوازندگی گیتار را در دانشگاه ممفیس اداره می کند.
وی اجراهای متعددی در سالنهای مشهور اروپا، آسیا، شمال و جنوب آمریکا، آفریقا و استرالیا داشته است. چند سالی هست که وی علاوه بر اجرای کنسرت -مستر کلاسهایی را برای علاقمندان به گیتار کلاسیک در ایران برگذار مینمایند همچنین به غیر از آلبوم هایی که او در بازار های جهانی ارائه کرده است، چهار آلبوم وی توسط نشر ماهور به بازار ارائه شده است.
برنامه فردا و پس فردا، پیش از این قرار بود در تالار وحدت به روی سن رود که به دلایل نامعلومی از طرف وزارت ارشاد کنسل شده بود ولی با تلاش مدیر برنامه حامد فتحی (نوازنده گیتار و مدیر سایت گیتار برای همه) این برنامه در تالار رودکی برگذار شد و سفر این هنرمندان بین المللی بی نتیجه نماند.
در این برنامه قطعات مختلفی به اجرا در می آید از هندل، تلمانی، موزار، بارتوک و ... که از نظر سبک نوازندگی اجرای آنها در یک برنامه بسیار مشکل است.
لازم به ذکر است سر فلوت خانم کریمی در این برنامه، در قسمتهایی که از هندل اجرا میشود چوبی است و ساخت H.KANG و در قسمتهای دیگر طلای 14 عیار و ساخت MURAMATSU است. نیز گیتار خانم افشار با مارک humphrey قیمتی بیش از 15000 دلار دارد و از بهترین مارک های گیتار است.
گفتگوی هارمونی
مصوبات شوراي تازهتاسيس راهبردي موسيقي، اين بار دامن موسيقي زنان را گرفت و مديركل دفتر موسيقي و شعر اعلام كرد جشنواره موسيقي بانوان (گل ياس) ديگر برگزار نميشود! محمدحسين احمدي در گفتوگو با فارس گفت كه براي تخصصيتر كردن جشنواره موسيقي فجر، جشنواره بانوان را حذف و در قالب جشنواره فجر برگزار خواهيم كرد.
شوراي راهبردي موسيقي متشكل از محمد سرير، كامبيز روشنروان، مجيد كياني، داوود گنجهاي، حميدرضا نوربخش، ميرزماني، عليرضا قزوه، عبدالجبار كاكايي و سليماني دو روز پيش در تصميم ديگري رهبري اركسترسمفونيك تهران را از دست نادر مشايخي خارج كرده و در اختيار رهبر ميهمان قرار داده بود.
پري ملكي: از مسوولان موسيقي بپرسيد
پري ملكي از جمله خوانندگاني است كه در اولين دوره جشنواره موسيقي بانوان (گل ياس) شركت كرد؛ با اين حال در دورههاي بعدي آن حضور نداشته است. او درباره حذف جشنواره موسيقي بانوان گفت: <من فكر ميكنم اهميتي ندارد كه خوانندگان و اهالي موسيقي درباره اين مساله اظهارنظر كنند بلكه مهم اين است كه رسانهها به شكل مستقيم و بيواسطه، مسوولان موسيقي را مورد خطاب قرار داده و از آنها دلايل اين امر را جويا شوند؛ امري كه تا به حال كمتر اتفاق افتاده است.>
ملكي با اين حال برپايي جشنوارهاي چون جشنواره موسيقي بانوان را اتفاق خوبي دانست و اضافه كرد: <بودن اين جشنواره از نبودنش مهمتر است.> او كه به همراه گروه خنيا (گروه تحت سرپرستي خود) ماه پيش در تهران كنسرت برپا كرده بود، در تدارك برپايي كنسرت ديگري است كه احتمالا آبانماه در تهران برپا ميشود. وي همچنين از احتمال برگزاري كنسرتي در خارج از كشور خبر داد ولي ارائه جزئيات آن را به آينده موكول كرد.
سودابه سالم: موسيقي زن و مرد نميشناسد
اما سودابه سالم ديگر فعال عرصه موسيقي زنان و كودكان نظر متفاوتي به اين قضيه داشت. او كه در چند دوره از جشنواره موسيقي بانوان شركت داشته و سال گذشته در اين جشنواره سخنراني كرده، در مورد اين اقدام دفتر موسيقي و شعر گفت: <من فكر ميكنم اين اقدام خوب است، چون موسيقي زن و مرد نميشناسد. با اين حال اگر قصد دارند اين جشنواره را در جشنواره فجر تلفيق كنند بايد جايگاه موسيقي زنان را در اين جشنواره در نظر داشته باشند، چون وقتي زنان در كنار مردان قرار ميگيرند، توانايي خودشان را بهتر نشان ميدهند.>
او با اين حال برپايي جشنوارههاي موسيقي را در ايران بيشتر از سرانجام تكليف دانست و اضافه كرد: <با برپايي جشنواره موسيقي فجر به نظر ميرسد ميخواهيم بگوييم ما هم يك جشنواره داريم! در حالي كه برپايي يك جشنواره دردي را دوا نميكند. ما ميتوانيم يك جشنواره زمستاني داشته باشيم و يك جشنواره تابستاني.>
اين فعال موسيقي كودكان كه بعد از زلزله بم به مدت 8 ماه براي كودكان اين شهر كارگاه موسيقي درماني برپا كرده بود>، در مورد فعاليتهاي آينده خود گفت: <برنامههايي در دست اجرا دارم، ولي چون از فرداي خود مطمئن نيستم، نميدانم چه ميشود.>
فربهتر كردن يك جشنواره
دفتر موسيقي و شعر معتقد است تصميم به عدم برپايي جشنواره موسيقي زنان به خاطر بالا بردن كيفيت جشنواره موسيقي فجر بوده است.
رئيس اين دفتر با رد دخالت داشتن مساله بودجه در عدم برگزاري اين جشنواره، اين تصميم را از جمله تصميمهاي شوراي راهبردي موسيقي در خصوص جشنوارههاي موسيقي دانسته است. احمدي همچنين در بخش ديگر صحبتهاي خود گفته: <دولت وظيفه دارد بر اساس روند چشمانداز 20 ساله، فعاليتهاي خود را بر سياستگذاري و اعمال سياستهاي حاكميتي تمركز داده و از امور اجرايي و عملياتي قابل تحقق توسط بخش خصوصي فاصله بگيرد...> با اين حال جاي اين پرسش باقي است كه چه تمهيداتي از سوي اين دفتر و شوراي راهبردي مزبور براي بهبود وضعيت موسيقي زنان و بيرون آمدن آن از گرداب كنوني قابل تصور است؟ آيا حذف مهمترين جشنواره موسيقي بانوان به بهانه فربهتر كردن جشنواره موسيقي فجر تصميمي منطقي و درست است.
جشنواره موسیقی "آوای مهر" ویژه بانوان با انتخاب 33 نفر در بخش تکنوازی و تکخوانی و 15 گروه مستقل موسیقی از امروز کارش را آغاز کرد.
دبیر جشنواره موسیقی بانوان "آوای مهر" با بیان این مطلب گفت : از میان 79 اثر رسیده به دفتر جشنواره در بخش تکنوازی ، تکخوانی وگروه نوازی تعداد 33 نفر در رشته تکنوازی و تکخوانی و از میان گروه های شرکت کنند تعداد 15 گروه به بخش مسابقه راه یافتند.
"ارفع اطرایی" در ادامه افزود: از میان افراد و گروه های شرکت کننده تعدادی به عنوان برگزیدگان جشنواره انتخاب و در اختتامیه جشنواره "آوای مهر" که در روز 14 تیرماه همزمان با ولادت حضرت فاطمه (س) در تالار وحدت برگزار می شود تقدیر خواهد شد.
این جشنواره ازسوی موسسه نغمه شهر برگزار می شود و خانم ها هنگامه اخوان ، ملیحه سعیدی ، افلیا پرتو ، هنگامه اخوان،آذر هاشمی و سوسن اصلانی از داوران این جشنواره هستند.
روز گذشته از سوی دفتر موسیقی وزارت ارشاد اعلام شد که جشنواره گل یاس،ویژه موسیقی بانوان که هرساله برگزار می شد در قالب جشنواره موسیقی فجر برگزار می شود.
Asalbanoo
06-07-2007, 14:06
سودابه سالم یک موسیقی دان بنام ،نوازنده پیانو و رهبر ارکستر کودکان ایران می باشد. علارغم مشکلات بسیار و در راستای حمایت موسیقی کودکان،وی توانسته است ارکستری تشکیل دهد.اجرای ارکستر وی در جشنواره موسیقی(2007) فجر مورد ستایش و تشویق قرار گرفت.
سالم کلاسهای موسیقی درمانی برای کودکان بم بر پا نمود.همچنین به مدت یک سال با یونیسف همکاری نمود.
سودابه سالم در سال 1954 در تهران متولد شد.
منبع:ویکی پدیا
Asalbanoo
06-07-2007, 14:11
قشنگ کامکار یک بانوی موسیقیدان کرد ایرانی و تنها عضو زن گروه موسیقی کامکارها می باشد.11 عضو دیگر این گروه برادران وی می باشند. قشنگ متولد سنندج کردستان بوده و نواختن سه تار را از پدرش حسن کامکار آموخت.و بعد زیر نظر اساتیدی مانند سعید هرمزی،محمدرضا لطفی و حسین علیزاده اموزش دید.علاوه بر سه تار قشنگ ویلون هم می نوازد.
وی هم اکنون به بانوان علاقه مند به موسیقی سه تار آموزش می دهد.
منبع:ویکیپدیا
Asalbanoo
07-07-2007, 00:57
خبرگزاري فارس:در هشتمين آيين آواي دوست از تني چند از بانوان موسيقي كشور تجليل شد.
به گزارش خبرنگار موسيقي فارس،در اين مراسم كه شب گذشته به همت موسسه نغمه شهر وابسته به سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران و با حضور«محمد مهدي عسگرپور»معاونت هنري سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران،«بابك رضايي»مدير عامل انجمن موسيقي،«حسين دهلوي»،«كمال پورتراب»،«عباس سجادي»مدير امور موسيقي سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران و جمعي از موسيقيدانها در تالار وحدت برگزار شد ابتدا نمايش مستندي از نوازندگي و آهنگسازي «فخري ملكپور» و «آذين موحد» پخش و سپس«بابك رضايي»مدير عامل انجمن موسيقي گفت: همانطور كه مقام معظم رهبري در ديدار با بانوان كشور فرمودند،جمهوري اسلامي بعد از انقلاب بهترين فرصتها را براي بانوان مهيا كرده است، اين يك واقعيت انكار ناپذير است و با آمار و اصول علمي قابل اثبات است.
وي ادامه داد:امروزه براي فعاليتهاي ورزشي بانوان شرايط در حال فراهم شدن است و بايد سعي كنيم كه امور فرهنگي اين قشر را افزايش دهيم بر اين اساس جا دارد كه برخي از فرهنگسراها بهصورت تخصصي به مساله موسيقي بانوان بپردازند.
مدير عامل انجمن موسيقي با بيان اينكه بايد بستر وسيعي براي فعاليت بانوان موسيقيدان فراهم شود،اظهار داشت:بعد از انقلاب فضا در عرصههاي مختلف براي بانوان مهيا شده، اما انتظاري كه براي موسيقي داشتهايم، نرسيدهايم كه يك بخش از اين مسئله به قصور مديران برميگردد اما به طور كلي بايد بستر وسيعي را براي فعاليت بانوان موسيقيدان فراهم كنيم.
پس از صحبتهاي«رضايي»،«آهو ايراني» نوازنده تنبور به تكنوازي پرداخت و به دنبال آن «فريبا يوسفي» شاعر شروع به دكلمهخواني كرد.
بنابر اين گزارش:در ادامه اين برنامه كه اختتاميه جشنواره موسيقي آواي مهر را نيز در خود جاي داده بود،«محمد مهدي عسگرپور»معاون هنري سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران گفت:با ديد سطحي،امروز به نظر ميرسد بخشي از عرصه هنر با برخي از مسائل مديريتي در جدال به سر ميبرد. اما من اين موقعيت را موقعيت گفتوگو مينامم و معتقدم ما هيچگاه پس از انقلاب گفتوگوي كامل و صحيحي بين سه ركن هنر، مديريت و مردم نداشتهايم و اين برنامه ميتواند نشان دهنده همين گفتوگو باشد.
وي افزود:به عقيده من در حوزه هنري كشور و به خصوص موسيقي بايد تصميم گيري خاصي داشته باشيم به طوري كه در يك مقطع زماني بايد جدال كنيم و در يك زمان ديگر بايد در كنار يكديگر پيش رويم.
«عسگرپور»با بيان اينكه ما در بخش فرهنگ و هنر در جدال خاموش هستيم،اظهار داشت:اين مسئله به هيچ عنوان زيبنده يك كشور متمدن اسلامي با فرهنگ غني نيست به خصوص بعد از انقلاب كه ما آن را انقلاب فرهنگي تعريف ميكنيم.
وي در پايان صحبتهاي خود خاطر نشان كرد: گوشهنشيني و كنج عزلت گزيدن هنرمندان تنها وضع كشور ما را بدتر ميكند و كمكم شكل صحيح هنر از ياد ميرود.چرا كه با اين وضعيت ديگر نميتوان ايران را با شعر و موسيقي به ديگران معرفي كرد.
در ادامه اين مراسم هنرمند خردسال«ژوان شاطريان» به اجراي برنامه پرداخت و سپس «ارفع اطرايي»دبير جشنواره به ايراد سخنراني پرداخت و بعد از آن بيانيه هيئت داوران جشنواره موسيقي آواي مهر توسط«آذر هاشمي»نماينده هيات داوران جشنواره قرائت شد.
اجراي موسيقي مقامي تركمن و پخش نمآهنگي از «خاطره پروانه»و «مهربانو توفيق»و همچنين اجراي گروه مدينا به سرپرستي«مهرسيما سعادت» از ديگر بخشهاي اين برنامه بود.
در مراسم اختتاميه جشنواره موسيقي آواي مهر از «آهو ايراني»نوازنده تنبور،«زهرا نادري»:نوازنده دف،«اينانلو»:تكخوان پاپ،«فريبا آذرگون»،«نسرين هوشمندزاده»و «ساناز ميلاني» تكخوان پاپ،«پونه زارعي»:نوازنده سنتور و «ساغر خادم»نوازنده تنبك تجليل شد.همچنين جايزه ويژه هيئت داوران به «ژوان شاطريان»خردسالترين نوازنده جشنواره اهدا شد.
در بخش بخش كلاسيك هيئت داوران جايزه خود را به «شبنم حسينزاده»،«گلبرگ گيو»،«روشنك نوشين»نوازنده فلوت و «شقايق خانزادي» آواز كلاسيك تقديم كردند.
در قسمت گروه نوازي سازهاي سنتي گروه سمنبويان به سرپرستي «الهام كاظمي» در مقام نخست و گروه آوين به سرپرستي «ماهور احمدي» در مقام سوم ،در بخش گروه نوازي سازهاي كوبهاي گروه مدينا به سرپرستي «مهرسيما سعادت» و گروه مشتاق به سرپرستي «نازنين بحيرايي»به ترتيب مقام اول و سوم را بهدست آوردند.در بخش جنبي نيز گروه طره بهسرپرستي «منصوره عليمردي»با مضمون حركات مووزن آييني،جايزه هيئت داوران را دريافت نمودند.
در اين مراسم همچنين از سالها فعاليت هنگامه اخوان، سوسن اصلاني، افليا پرتو، مليحه سعيدي، مهرنگ صفاييه، آذر هاشمي و ارفع اطرايي به عنوان پيشكسوتان موسيقي بانوان تجليل به عمل آمد.
Asalbanoo
07-07-2007, 09:26
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بانوي چنگ نواز ايران در چنگال سرطان فشرده شد...
فرزانه نوايي، برجسته ترين چنگ نواز ايراني كه سال ها در اتريش اقامت داشت چند روز پيش بر اثر بيماري سرطان، در سن چهل و هشت سالگي در يكي از بيمارستان هاي شهر برگنز درگذشت.
اين يادداشت، يادبودي است كوتاه براي او و همدردي كوچكي با همسر و خواهر هنرمندش؛ فيروزه نوايي و خسرو سلطاني.
چند ماه پيش كه فرزانه با شدت گرفتن بيماري اش براي چندمين بار در بيمارستان بستري شد، نه من، نه خسرو، نه فيروزه و نه هيچيك از دوستان و بستگان به خود اجازه نداديم كه حتي چنين فكري به ذهن مان خطور كند.
فرزانه تا آخرين لحظه با چنان روحيه، با چنان اميد و با چنان عشقي به زندگي با ما مواجه شد كه گويي اين اوست كه بايد ما را در برابر ناملايمات زندگي تسلي دهد.
امروز براي نخستين بار از قلم خود متنفر شدم. اما ظاهرا چاره اي نبود؛ از او تا كنون هيچ مقاله يا مصاحبه اي در نشريات پارسي زبان به چاپ نرسيده و من نيز از انگشت شمار كساني بودم كه از ايران با او و خانواده اش دورادور ارتباطي داشتم.... پس، از او خواهم گفت. از او و هنر والايش.
فرزانه نوايي در خرداد 1335 متولد شد. از سال 1346 در هنرستان عالي موسيقي (كنسرواتوار تهران) به فراگيري چنگ (هارپ) پرداخت و پس از دريافت ديپلم هنرستان، با دريافت بورس رهسپار اتريش شد.
در آكادمي موسيقي و هنرهاي نمايشي وين تحصيلات خود را به مدت چهار سال در اين رشته پي گرفت و سپس در كنسرواتوار ملي پاريس به آموخته هاي خود افزود. فرزانه به موازات تحصيل در فرانسه، در شهريور 1357 به عنوان تكنواز چنگ، برنامه هايي با اركستر مجلسي راديو و تلويزيون ملي ايران (به رهبري ايرج صهبايي) در تئاتر شهر تهران اجرا نمود و در سال 1358 به كشور بازگشت.
يك سال را با تدريس چنگ در هنرستان و نوازندگي در اركستر سمفونيك تهران گذراند ولي اقامتش در ايران به دلايلي ديري نپاييد و چندي بعد پس از ازدواج با خسرو سلطاني به اتريش بازگشت. اجراي موسيقي نمايش "لوبياي سحرآميز" كه در نوروز 1359 در تهران به صحنه رفت از جمله برنامه هاي مشترك او و همسرش در ايران بود.
آن دو پس از مهاجرت به اروپا، چند سالي به ادامه فعاليت در وين مشغول شدند و در سال 1362/1983 با عزيمت به ايالت فورآرلبرگ در غرب اتريش به تدريس در چند مدرسه موسيقي مشغول شدند.
فرزانه در اين سال ها ضمن تدريس، رسيتال ها و كنسرت هاي بيشماري را با ساير نوازندگان ايراني كه در اين منطقه و كشورهاي همجوار ساكن شده بودند (همچون فيروزه نوايي، مهدي جامعي، حسين سميعيان، سعيد تقدسي و ...) به اجرا درآورد.
او بارها درصدد برآمد تا با تشويق آهنگسازان معاصر ايران، مجموعه اي را از قطعات ايراني براي هارپ منتشر سازد ولي اين پروژه هيچگاه عملي نشد. در يكي از آخرين نامه ها برايم نوشت: "نخستين بار بيست و پنج سال پيش اين پيشنهاد را به چند آهنگساز ايراني دادم. تا حالا تقريبا به همه گفته ام ولي يا حركتي نشده يا اگر شده ناتمام مانده است. متاسفانه ما ايراني ها ملت بدون پشتكاري هستيم..."
در سال 1379/2000 از فرزانه نوايي دو سي.دي. در اروپا انتشار يافت كه در آنها علاوه بر همراهي با سعيد تقدسي (فلوت) و خسرو سلطاني (پان فلوت) – براي اجراي قطعات كلاسيك – دو اثر از مارسل گرانجاني و كاميل سن سانس (براي هارپ سلو) را با مهارت اجرا كرده است.
آخرين نواخته هاي وي در آخرين سي.دي. همسرش خسرو سلطاني كه اخيرا با نام "ماهور كبير" در اروپا انتشار يافت به گوش مي رسد. فرزانه در اين اثر براي نخستين بار كوشيد روي هارپ (كه در ادبيات پارسي، چنگ ناميده مي شود) شيوه ايراني پديد آورد. وي در نخستين سال هاي پس از انقلاب كه هوشنگ ظريف در اتريش اقامت گزيده بود نزد وي به فراگيري تار پرداخت و در اين اثر كوشيد آموخته هاي خود از موسيقي ايراني و موسيقي كلاسيك را در هم آميزد.
از فرزانه دو فرزند هنرمند به نام هاي كيان و سارا به يادگار مانده است. يادش گرامي.
گفتگوی هارمونی
Asalbanoo
08-07-2007, 12:02
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرشته رهبری
در ادامه مقاله هایی که در مورد علی (الکساندر) رهبری موسیقیدان برجسته ایرانی در گفتگوی هارمونیک نوشته شد، در این مقاله به خواهران رهبری که ایشان هم از موسیقیدانان برجسته ایرانی در اروپا هستند می پردازیم. نوشته زیر در قسمت اول به فرشته رهبری نوازنده فلوت می پردازد که توسط پژمان اکبر زاده نوشته شده و از کتاب «موسیقی دانان ایرانی» (جلد چهارم) که نوشته همین نویسنده و اکنون زیر چاپ است برداشت شده. قسمت دوم به زهره رهبری نوازنده کلارینت و ساکسیفون می پردازد که از سایت انتشارات (Naxos) ناکسوس برگردان پارسی شده. توجه شما را به این مطلب جلب می کنیم:
فرشته رهبری (نوازنده فلوت)
متولد 1320 در تهران. در سال 1343 وارد هنرستان موسیقی ملی شد و نزد منوچهر منشی زاده (فلوت)، محمد اسماعیلی (تمبک)، استپانیان (پیانو) و ... به فراگیری موسیقی پرداخت. پس از دریافت دیپلم فلوت، یک سال نیز به تحصیل در گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبا (دانشگاه تهران) پرداخت و در سال 1350/1971 به اتریش عزیمت نمود.
در سال 1361/1982 پس از سال ها تحصیل نزد باربارا گیزل و روی یره به دریافت دیپلم عالی فلوت از آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی وین نایل آمد. وی از سال 1356 ضمن تدریس در مدارس موسیقی، همکاری خود را با گروه های مختلف موسیقی مجلسی در اتریش آغاز کرد و از سال 1362 ضمن همکاری در تشکیل، به عضویت گروه «فلوت نوازان وین» (Vienna Flautists) درآمد و همراه با این گروه، برنامه های متعددی به اجرا درآورده است.
فرشته رهبری از سال 1374/1995 به تدریس در دوره های تابستانی جشنواره جهانی موسیقی مجلسی اتریش «الگرو ویوو» (Allegro Vivo) اشتغال داشته و از 1377/1998 به مقام استادی آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی وین دست یافته است.
وی در دوران اقامت در ایران، از سال 1346 تا 1350 نوازنده ارکستر بانوان بود و چندی نیز با گروه تمبک نوازان همکاری داشت.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1]sohre-zohreh.jpg
زهره رهبری
زهره رهبری (کلارینت/ساکسیفون)
زهره رهبری در تهران متولد شد و در سن ده سالگی وارد هنرستان موسیقی ملی شد. از چهارده سالگی عضو اصلی دو ارکستر در تهران بود و اندک اندک به عنوان یک تکنواز مطرح شد. در نهایت تحصیلات خود را در وین با ر. یتل، پ. اشمیدل و هونیک پی گرفت.
زهره رهبری اکنون در وین زندگی می کند و در کنسرت های جهانی با رهبرانی چون زوبین مهتا، سرجی ازاوا، برادرش الکساندر رهبری و دیگران هنرنمایی کرده است.
وی همچنین در جشنواره ها به ویژه جشنواره بهاری پراگ و آندورا حضور یافته است.
گفتگوی هامونیک
Asalbanoo
09-07-2007, 15:34
با توجه به اینکه اعتقادی به جنسیتی کردن هنر ندارم از اساس با ماهیت جشنواره گل یاس (ویژه بانوان) مخالف بودم.
آذین موحد مدرس و نوازنده فلوت ضمن بیان این مطلب در گفتگو با خبرنگار مهر، گفت :به اعتقاد من چنین جشنواره های دسته بندی شده ای نه تنها کمکی به اعتلای موسیقی نمی کند بلکه محدودیت و انزوای هنرمند را دامن می زند و در نهایت باید بگویم با تمام احترامی که برای جشنواره گل یاس در عمر 8 ساله اش قائلم اما موافق آن نبودم.
وی افزود: در راه اعتلای هنر موسیقی به هیچ عنوان جنسیت ، اختلاف طبقاتی و نژادی مطرح نیست بنابراین اگر هنر و به ویژه هنر موسیقی در جهت اعتلای فرهنگی یک جامعه گام بر دارد باید زوایای هنری آن هم بررسی شود بنابراین مرد بودن و یا زن بودن هنرمند مطرح نیست.
این مدرس دانشگاه در ادامه خاطر نشان کرد : اعتراض من درمراسم تجلیل از هنرمندان زن در جشن آوای مهر هم همین مسئله بود و رسما اعلام کردم که با هرگونه فعالیت بانوان در دایره بسته که منجر محدودیت و منزوی کردن آنها شود مخالفم ؛ چراکه معتقدم زنان در ارائه هنر والای موسیقی باید همسان با آقایان پیش بروند.
وی درباره کیفیت آثار ارئه شده توسط بانوان گفت : بررسی کیفیت آثار در شرایطی که از کوچکترین بازتاب بیرونی محروم هستند معنا ندارد چون محدویت در چنین فضایی باعث تغییر ذهنیت و دیگاه هنرمند نسبت موسیقی می شود در واقع نوعی بی انگیزگی و تکرار مکررات را در گروه ها بوجود می آورد.
خیرگزاری مهر
Asalbanoo
09-07-2007, 15:34
هنر خلاق و متفکرانه محدودیت نمی شناسد و در نهایت خودش را به عنوان اثری برجسته نشان می دهد و این مسئله در نوع فعالیت خانم های موسیقیدان نیز وجود دارد بنابراین جز بحث خوانندگی که محدودیت هایی دارد میدان برای فعالیت در سایر حوزه ها باز است.
آذر هاشمی نوازنده سنتور ضمن بیان این مطلب در گفتگو با خبرنگار مهر گفت : هنر موسیقی جنسیت نمی شناسد ولی ما در کشوری زندگی می کنیم که باید تابع قوانین و شرایط خاص هنر موسیقی و همچنین شرایط حضور بانوان در این عرصه باشیم .
سرپرست گروه موسیقی نغمه خاطرنشان کرد : برای تولید یک اثر هنری مجموعه ای از نوازندگان و آهنگسازان که متشکل از خانمها و آقایان هستند در کنار هم برای به ثمررسیدن یک اثر به یک اندازه زحمت می کشند بنابراین جنسیت مطرح نیست. ضمن اینکه تجربه داوری در جشنواره موسیقی آوای مهر که چندی پیش توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری برگزار شد مبین این نکته بود که در حوزه نوازندگی، دختر خانمهای با استعدادی وجود دارند که باید مورد حمایت قرار گیرند و نمی توان به راحتی از کنار این استعدادها گذشت .
وی در پایان با انتقاد از حذف جشنواره گل یاس متذکرشد : برگزاری جشنواره فرصت مناسبی برای ارزیابی گروههای موسیقی فراهم می کند که به نظر من با حذف این جشنواره این فرصت از خانمها گرفته شده است، بنابراین فکر می کنم که این مسئله کم لطفی وزارت ارشاد بوده چرا که ما برای پا گرفتن این جشنواره هشت سال زحمت کشیدیم و تازه داشتیم جا می افتادیم که متاسفانه تعطیل شد . فقط می ماند جشنواره موسیقی فجر که موسیقی زنان از بخشهای جنبی جشنواره است و در واقع نگاه جدی به این بخش ندارد.
خبرگزاری مهر
Asalbanoo
11-07-2007, 10:29
انم ها جدا از بخش آوازی در سایر بخش ها به ویژه نوازندگی همراه با هنرمندان مرد پیش رفته اند به همین دلیل با جدا سازی هنر مرد و زن با هر عنوانی مخالفم.
سوسن اصلانی نوازنده سنتورضمن بیان این مطلب گفت : بحث تفکیک و جداسازی مرد از زن و نام گذاری های کلیشه شده است و به نظر من موسیقی مردانه و زنانه از اساس بیهوده و نادرست است چراکه در بسیاری موارد دیده شده که خانم ها پیش تر از آقایان هم حرکت می کنند و به قول همسرم (حسین دهلوی) نخستین صدایی که کودک بعد از تولد می شنود صدای لالایی مادر است بنابراین مرد و زن بودن در موسیقی معنا ندارد.
سرپرست گروه موسیقی خجسته در ادامه خاطر نشان کرد : سال های سال است در هیچ جشن و محفلی که تنها مختص بانوان است شرکت نکرده ام و هیچگاه حاضر نشدم به عنوان سرپرست گروه موسیقی خجسته کنسرتی را بدون حضور نوازنده مرد به صحنه ببرم چون معتقدم برای خلق یک اثر هنری ارزشمند مرد و زن در کنار هم معنی پیدا می کنند و یا به عبارت بهتر تجربه زندگی با حسین دهلوی به عنوان یک موسیقیدان و در آمیختن تجربه هایی که هر یک از ما داشتیم به من نشان داد که واقعا هنر حد و مرز جنسیتی ندارد.
وی با اشاره به حذف جشنواره گل یاس گفت : انتقاداتی به حذف جشنواره موسیقی گل یاس از سوی برخی از دوستان هنرمندم وارد شد که چرا وزارت ارشاد به عنوان متولی امور فرهنگی به جای اینکه از یک حرکت فرهنگی حمایت کند به شکل غیرمنتظره آن را حذف می کند؛ اما من شخصا چون با جداسازی و مرزبندی در هنر مخالفم از اساس با برگزاری این جشنواره هم مشکل داشتم ؛ گرچه نباید حضور این جشنواره را به عنوان ایجاد فرصت مناسب برای عرضه کار گروه های موسیقی ویژه بانوان نادیده گرفت.
خبرگزارى مهر
Asalbanoo
11-07-2007, 16:18
خلاقیت و هنرمندی در ذات خدا وجود دارد و او این خصلت را در زن و مرد به ودیعه گذاشته است بنابراین زنانه و یا مردانه بودن هنر موسیقی معنا ندارد.
فخری ملک پور نوازنده پیانو ضمن بیان این مطلب در گفتگو با خبرنگار مهر، گفت : شرایط کار برای خانم ها نسبت به گذشته بهتر شده و با وجود تمام کمبودها و نواقصی که درعرصه موسیقی وجود دارد خانم ها در حوزه نوازندگی حرف برای گفتن دارند و همراه و شانه به شانه هنرمندان مرد در موسیقی هنرنمایی می کنند.
ملک پور درباره حذف جشنواره گل یاس گفت : به نظرمن بودن یا نبودن این جشنواره در شرایط فعلی موسیقی خیلی اهمیت ندارد و باید در یک نگاه کلی فکری به حال این هنر در گونه های مختلف کرد ، ضمن اینکه خود بانوان هم هیچ تلاشی برای ماندن در این عرصه نمی کنند .
مهر نیوز
نمی توان هنر موسیقی را محدود به جنسیت کرد چرا که معتقدم موسیقی نیاز به دیوارکشی نداشته و "هنر" زن و مرد ندارد.
ارفع اطرایی نوازنده سنتور ضمن بیان این مطلب گفت : به دلیل نبود فرصت مناسب و همچنین محدویتهایی که قانون درباره فعالیت بانوان موسیقیدان وضع کرده توانایی و میزان خلاقیت خانم ها درعرصه موسیقی همواره نادیده گرفته شده است.
وی در ادامه به مشکلاتی که در برگزاری کنسرت ویژه بانوان برگزار می شود اشاره کرد و گفت : برای برگزاری کنسرتی ویژه بانوان از جهات مختلف با محدویت های ظاهری و تکنیکی مواجه هستیم و در حل تمام امور باید از خانم ها استفاده کنیم که عملا کاری غیر ممکن است و در نهایت اخباری که درباره برگزاری چنین کنسرت هایی منتشر می شود بسیار محدود است که چنین اطلاع رسانی به هیچ عنوان جوابگو نیست و مخاطب از کم و کیف کاربه دلیل همین محدودیت ها مطلع نمی شود.
این پژوهشگر در ادامه خاطرنشان کرد : مجموع این تبعیض ها، دسته بندی ها و مردانه و زنانه کردن موسیقی باعث شده تا موسیقی بانوان به دلیل دیده نشدن وعدم رقابت سالم دچار بی انگیزگی و در نهایت سرخوردگی شود .
مولف نخستین فرهنگ موسیقی ایران در پایان به حذف جشنواره بانوان اشاره کرد و گفت : تا دو سال گذشته جشنواره گل یاس طبق روال برگزار می شد تا اینکه سال گذشته اعلام کردند به دلیل مشکلات مالی برگزار نمی شود که در نهایت در سال جدید دچار حدف همیشگی شد . خوب این اتفاق واقعا تاسف بار است چرا که فرصت حضور و عرضه آثار را از خانم ها گرفته اند ولی اگر با نگاهی دیگر به حذف چنین حرکت فرهنگی نگاه گنیم به خوبی متوجه می شویم که یکی از دلایل حذف آن تکراری بودن آثار در دو جشنواره گل یاس و جشنواره موسیقی فجر بود که از این جهت حذف این جشنواره منطقی به نظر می رسد .
به گمان من هنر موسیقی مرد و زن ندارد و همه فعالان در این عرصه باید به یک اندازه از این هنر سهم ببرند.
هنگامه اخوان خواننده ضمن بیان این مطلب گفت : گروههای موسیقی فعال و کاربلد در عرصه موسیقی به فراوانی وجود دارند اما به دلیل نبود فرصت مناسب مانند جشنواره موسیقی و یا چیزی شبیه آن بانوان هیچگاه امکان حضور در چنین محافلی را ندارند که همین مسئله باعث شده تا گروههای موسیقی بانوان رشد نکنند و از سوی دیگر همه ما از کیفیت کار یکدیگر بی خبرمی مانیم. وی افزود : متاسفانه برخورد مسئولان با موسیقی بانوان ناشایست و دور از شأن موسیقی ایران است و هیچ کس نمی گوید که چرا با فعالیت زنان در عرصه موسیقی مخالف هستند . اخوان در ادامه خاطرنشان کرد : جشنواره گل یاس تنها جشنواره ای بود که در سالهای گذشته ویژه بانوان برگزار می شد اما به دلیل وجود سیاستهای یک بعدی و جانبدارانه برگزاری جشنواره گل یاس نیز به تعطیلی کشیده شده و بازهم مثل همیشه کسی پاسخگو نیست.
این کارشناس وزارت ارشاد در ادامه متذکر شد : تمامی خانمهای فعال در عرصه موسیقی کار فرهنگی می کنند و برای غنای این فرهنگ دل می سوزانند که اگر غیر از این بود همه ما سالها پیش باید مملکت خود را ترک می کردیم و مثل دیگران می رفتیم اما به این کوچ دل ندادیم و برای ماندگاری موسیقی ایرانی با تمام وجود مبارزه کردیم و متاسفانه امروزبه تعطیلی و لغو پی در پی کنسرت های بانوان رسیدیم .
موسیقی کلاسیک و ایرانی را نزد استادانی همچون افسانه خدابنده لو,پری ثمر,ئولین باغچه بان فراگرفته است .هنگام تحصیل موسیقی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به استخدام آموزش و پرورش و رادیو و تلوزیون درآمد ، سپس در اپرای رودکی مشغول به کار شد و بعددر همین زمان برای تکمیل تحصیلات و فعالیت های هنری اش به آلمان رفت و در کنسرواتوار موسیقی هامبورگ به تحصیل آواز پرداخت و دوره شش ساله این کنسرواتوار را گذراند .وی بعد ها موفق شد بالاترین درجه هنری را در دانشکده هنرهای زیبای هامبورگ با موفقیت تعلیم و تربیت آواز کسب کند .
گیتی خسروی در حال حاضر مدیریت خانه هنرهای کلاسیک شرق و غرب را در هامبورگ بر عهده دارد .او یکی از اعضای اصلی جامعه یوهانس برامس و جانعه منوهین است و تا کنون اپرا هایی را از آهنگسازانی چون چایکوفسکی ،سن سان،واگنر ،وردی و . . . و اپراهای خیام را اجرا کرده است .
وي فارغالتحصيل هنرستان موسيقي از دانشگاه هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است. دوره آواز كلاسيك را با مرحوم حسين سرشار و خانمها فاخره صبا، اولين باغچه بان و آريا زند به پايان رساند. ضمناً يك دوره نيز در جمهوري آذربايجان تحت نظر خانم روميا كريمووا گذراند و در اپراي تهران به عنوان تك خوان فعاليت داشته است
متولد تهران و فارغ التحصيل هنرستان موسيقي تهران است. وي تحصيلات تخصصي خود را در رشته پيانو به سال 1341 در اكول نرمال موسيقي پاريس به پايان رساند و به منظور تدريس در «هنرستان عالي موسيقي» به تهران بازگشت. در سال هاي تدريس، با همكاري عليرضا مشايخي گروه موسيقي قرن بيستم، اولين گروه موسيقي در اجراي موسيقي مرن را پايه گذاري كرد و همزمان با استفده از چند فرصت مطالعاتي، در فعاليت هاي هنري كنسرواتوار ناسيونال پاريس و اكول نرمال موسيقي پاريس شركت نمود. اقليا كمباجيان از پيشكوستان تدريس پيانو در ايران مي باشند و تعداد زيادي از نوازندگان برجسته ايراني از ايشان بهره برده اند. وي در حال حاضر در اكول ناسيونال گشان فرانسه به تدريس مشغول مي باشند
مهسا قاسمي (1357- تهران)
وي در اولين سال ورود به هنرستان موسيقي تهران دروس مقدماتي ويلنسل را با مجيد اسماعيلي آغاز كرد و سپس نزد داود جعفري تا اخذ مدرك ديپلم ادامه داد. طي سالهاي 71 تا 75 بعنوان نوازنده ويلنسل با اركستر مجلسي رودكي، اركستر سمفونيك فرهنگسراي بهمن و اركستر مجلسي انجمن فرهنگي ايران و اتريش همكاري نمود. در سال 1374 (جشنواره موسيقي فجر) موفق به كسب مقام اول رشته تكنوازي ويلنسل شد. او در سال 1375 ازهنرستان موسيقي تهران فارغالتحصيل شد و همزمان موفق به اخذ پذيرش ازكنسرواتوار موسيقي كميتاس از كشور ارمنستان گرديد و علاوه بر حضور در كلاسهاي اساتيد بنام موسيقي ارمنستان جهت دروس دوئت ـ تريو و كوارتت، درسهاي ساز تخصصي خود را با پروفسور زاره سركيسيان ادامه داد. وي موفق شد دوره 5 ساله كنسرواتوار را در 4 سال، با درجه ممتاز و دريافت مدرك فوق ليسانس سوليستي ويلنسل به پايان برساند. همزمان با تحصيل علاوه بر عضويت در اركستر سمفونيك كنسرواتوار و چند گروه كوارتت و تريو، چند برنامه رسيتال به همراهي پيانو اجرا نمود. در خاتمه دوره كارشناسي ارشد نيز كنسروتوسن سانس را با همراهي اركستر سمفونيك ارمنستان در تالار بزرگ آرام خاچاتوريان اجرا كرد. بعد از بازگشت به ايران در دانشكده موسيقي دانشگاه هنر مشغول تدريس ويلنسل و آنسامبل شد كه اين همكاري تا كنون ادامه دارد. از جمله كنسرتهاي وي در سالهاي اخير، اجراي رسيتال ويلنسل و پيانو در سالن رودكي، اجراي چندين كوارتت و تريو، همچنين اجرا با اركستر زهي فرهنگسراي هنر از فعاليتهاي ديگر او بوده است. آخرين اجراي وي در آذر ماه سال 1381 در فستيوال موسيقي ملل با همراهي اركستر زهي ويرتوزهاي ارمنستان به رهبري لوريس چكناوريان بوده است
Asalbanoo
12-07-2007, 19:56
ایسکانیوز: ترانه مکرم گفت: موسیقی و ابعادش مثل شهرت و پول و ... اینقدر مهم نیست که دشمن تراشی کنیم و حسادتهای بی دلیل داشته باشیم. ای کاش به این مساله فکر کنیم که اگر چیزی در سفره و کارنامه هنری ماست صرفا محبت خداست و اگر جنس ترانه هایمان باشیم، بسیاری از مشکلات حل می شود.
ترانه مکرم روز چهارشنبه در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار گروه علمی فرهنگی ایسکانیوز، گفت: از سال 79 ترانه سرایی را آغاز کردم اما از 15 سالگی شعر نو، غزل و سپید می گفتم.
مدتی افتخار داشتم در کنار استاد جواد محقق در کانون روح الله شاگردی ایشان را کنم و به حق یکی از بهترین اساتید و مشوق های بنده بودند. اشعارم در چند جشنواره به عنوان اشعار برتر انتخاب شد.
وی درخصوص همکاریش با خواننده ها افزود: من تا به حال با 210 خواننده همکاری داشته ام که قاعدتا 210 آلبوم هم باید باشد که به خاطر تاخیرهایی که همیشه در کار ما وجود داشته، همه این آلبوم ها آماده نیستند ولی با محبت جدید وزارت ارشاد و امید به کوتاهتر شدن ممیزها امیدوارم بقیه آلبوم ها روانه بازار شود.
تعداد کسانی که با هم همکاری داشتیم آنقدر زیاد است که فکر نمی کنم حافظه یاری کند اما اسامی تعدادی از آنها را برایتان می گویم: خواننده هایی همچون دکتر محمد اصفهانی، خشایار اعتمادی، بهنام صفاریان، سیروان خسروی، سعید شهروز، بهزاد ابطحی، طوفان کرمی، مهدی مقدم، مهدی مدرس، امیر شهریار، فرزاد فرزین، محسن چاووشی، حامد هاکان و بسیاری از خواننده های دیگر.
ترانه مکرم خانواده اش را در شناخت موسیقی بسیار موثر دانست و افزود: من در خانواده ای بزرگ شدم که موزیسین هستند، ساز می زنند اما نه به خاطر بازار بلکه برای دل خودشان و این فضا باعث شده ارتباط خوب و عمیقی با موسیقی داشته باشم و تقریبا نت ها را می شناسم، خیلی کم پیش می آید آهنگسازی از ترانه های من ایراد بگیرد و بگوید بیرون دارد یا خارج است.
این ترانه سرا در خصوص استقبال مردمی از ترانه هایش گفت: من از دل می نویسم و هیچ وقت به شعرم به دیده تراول چک نگاه نکردم. حرف دل خودم را نوشتم و بعد حرف مشترک بقیه مردم شده است. اصل کار ما دل و قلب و انرژی است. اگر یک ذره به کارمان خیانت کنیم به موقع تلافی می شود.
وی در خصوص رابطه شعر و ترانه خاطرنشان کرد: ترانه بحث آواست و چون موسیقی بحث آوایی دارد ما نمی توانیم اسم شعر عامیانه را ترانه بگذاریم ولی در کنارش یکی از غزلهای حافظ را ترانه بگوییم چون ریتمیک است. من تفاوت را در ریتم می دانم. خیلی از شعرها را دیده ام که دوستان آهنگساز نمی دانند چطور آن را روی موسیقی بنشانند؛ ولی شعر است و بسیار زیباست.
ترانه مکرم معتقد است ترانه منفی لزوما مبتذل نیست و در این خصوص تصریح کرد: ترانه ممکن است مثبت باشد ولی بدترین ابتذال در آن دیده شود. من با ترانه های فحاش و هتاک مخالفم نه با ترانه های دل سوخته، زمانی که ترانه "خیانت" را نوشتم عین واقعیت جامعه من بود.
مکرم درباره سطح سلیقه عمومی گفت: سطح سلیقه عمومی تغییر کرده و این تغییر فاجعه است زیرا به سرعت در حال تغییر است. من متاسفانه می بینیم موسیقی هر چقدر به سمت عجیب و غریب پیش می رود بیشتر مورد پسند واقع می شود. مردم ممکن است از یک کار کلاسیک، وزین و فاخر لذت ببرند اما همان قدر هم موسیقی عجیب را هم دوست دارند اما به نظر من ایراد از مردم نیست بلکه ایراد از کار ماست که جایی را غلط رفتیم و آنها چون دنبال رو ما بودند، اشتباه آمدند و مخاطبان ما تنوع طلب هستند.
وی آینده ترانه را رضایت بخش ندانست و خاطرنشان کرد: دقیقا روی لبه تیغ راه می رویم و اگر کمی سهل انگاری کنیم، سقوط، و اگر سعی کنیم موانع را به طرز خوبی از سر راهمان برداریم و مقداری با دیده مهربانانه تری به موسیقی نگاه کنیم آینده روشنی خواهیم داشت که البته صد درصد به کمک همکاران خوبمان در وزارتخانه ها و ارگانهای مختلف نیاز داریم.
Music_Fire
14-07-2007, 00:31
با لی لی افشار نخستین زن فارغ التحصیل دكترای گیتار جهان
این قطعه شما را تكان می دهد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرضیه رسولی: این ماجرا زمانی روی داد كه او ۱۰ سال داشت. دخترعمه در طبقه بالای خانه عمه جان در حال تعلیم گرفتن از معلم گیتارش بود و او با حسرت چشم به دست هایی دوخته بود كه روی دسته گیتار بالا و پایین می رفت و نت ها را اشتباه می زد. صدای سحرآمیز ساز در خانه می پیچید و در سر او می گشت. كاش می شد لحظه ای آن گیتار را به او می دادند تا به معلم نشان داد كه می تواند خیلی بهتر از دختر عمه بزند. به خانه آمد و به پدر گفت كه می خواهد گیتاری داشته باشد. كه عاشق این ساز و صدایش شده است. فردای آن روز گیتار دخترعمه با نت هایش به او تعلق داشت. اینكه آیا دخترعمه با گیتار دیگری به ساز زدن ادامه داد یا نه در این ماجرا گم و فراموش شد.
برای لی لی افشار معلم خصوصی گرفتند. او خود را با سازش در اتاق حبس می كرد و از این جعبه جادو كه به او داده بودند، صداهای تازه در می آورد. به هنرستان موسیقی رفت. به خود تكنیك فلامنكو یاد داد بی آنكه آن را از كسی یاد گرفته باشد. انگشت هایش را یكی بعد از دیگری بدون وقفه روی سیم های ساز فرود می آورد. «مثل گل انگشتانم باز می شد و برمی گشت. به این می گویند تكنیك رسكیادو.»
اولین كنسرتش را در نوجوانی در كلیسای آلمان ها اجرا كرد و بعد دو كنسرت در كاخ جوانان داشت. صفحه های «آندره سگوویا» گیتاریست اسپانیایی را گوش می كرد و می خواست روزی مثل او ساز بزند. سال ۱۹۷۷۱۳۵۶ زمانی كه ۱۷ ساله بود، برای ادامه تحصیل از ایران رفت و چند سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۶۱۳۶۵ یكی از ۱۲ گیتاریستی بود كه برای نواختن در كلاس های پیشرفته سگوویا در دانشگاه كالیفرنیای جنوبی انتخاب شد. «عكس هایش روی وب سایتم هست. در كلاس های او راحت بودم. انگار دوست قدیمی ام را دیده باشم. به من گفت معلوم است كه روح فلامنكو داری. آن موقع ۹۴ سال داشت و یك سال بعد از دنیا رفت.»
لی لی افشار از كنسرواتوار بوستون لیسانس گرفت. از كنسرواتوار موسیقی نیوانگلند در درجه فوق لیسانس فارغ التحصیل شد و دوره دكترایش را در نوازندگی گیتار در دانشگاه ایالتی فلوریدا گذراند. مدارك فقط در ایران اهمیت آنچنانی دارند. در یك كشور اهل موسیقی مهم این نیست كه چه مدركی از چه دانشگاهی داشته باشید. مهم این است كه خوب ساز بزنید و نوازنده خلاقی باشید. اما ایران كشوری اهل موسیقی نیست و برای اینكه به بقیه ثابت كنید لی لی افشار نوازنده خوبی است باید بگویید كه او اولین زن در جهان است كه توانست دكترای گیتار بگیرد.
حالا ۱۶ سال است كه در دانشگاه ممفیس از ایالت تنسی آمریكا گیتار تدریس می كند، علاوه بر اینكه در اركسترها و آنسامبل های مختلف به عنوان نوازنده میهمان حضور دارد و ۳۰ یا ۴۰ كنسرت در سال اجرا می كند. اركسترها در آنجا فعالیت زیادی دارند و برای همین مدت كوتاهی در سال را به استراحت می پردازند. با این حال نوازندگان آن در ایام تعطیلات با اركسترهای دیگر هم كار می كنند و به عنوان نوازندگان میهمان به ایالت های مختلف می روند تا اینكه تعطیلات تمام شود و دوباره تمریناتشان را با اركستری كه به صورت دائمی در آن می نوازند، از سر گیرند.
لی لی افشار از موقعی كه ایران را ترك كرده، این هفتمین سالی است كه برای برگزاری كنسرت و مستركلاس به ایران می آید. چند اجرای رسیتال گیتار كلاسیك و یك بار همراهی با اركستر لوریس چكناواریان به عنوان سولیست مجموعه اجراهای او را در این سال ها تشكیل می دهند. «اركستر آقای چكناواریان اركستر خوبی بود اما عجیب اینكه برای قطعاتی كه به سازهای بادی نیاز داشت، از سازهای دیگری مثل پیانو استفاده شده بود. قطعه مدام در حال تغییر بود و این بر نوازندگی من تاثیر می گذاشت.»
امسال روزهای پنج شنبه و جمعه گذشته در تالار وحدت در حالی كه نور گرد سن روی او تنظیم شده بود، قطعاتی از ایساك آلبتیث، فرناندو سور، گرارد دروژد، آگوستین باریوس مانگوره، انریكه گراناذوس، رضا والی، گری آیستر و عاشیق ویصل نواخت. در میان این آهنگسازان چند نفری هم بودند كه قطعاتشان را برای گیتار لی لی افشار نوشته اند.
گری آیستر آهنگساز اهل آمریكا یكی از آنها است. «از او خواستم قطعه ای بنویسد كه تم ایرانی داشته باشد و پیشنهاد كردم «مرغ سحر» را گوش كند و قطعه ای بر اساس آن بنویسد.» گری آیستر موسیقی مدرن می سازد و اگرچه روی موسیقی شرق و به خصوص چین كار كرده اما تا به حال موسیقی ایرانی به گوشش نخورده بود. او مرغ سحر مرتضی نی داوود را گوش كرد و بر اساس آن فانتزی در كوك دودیزمینور نوشت.
از بچگی ملودی مرغ سحر را به یاد داشتم و می خواستم دوباره زنده اش كنم.
خانم افشار در این روزهایی كه مشروطه صد ساله شده اجرای این قطعه مناسبت هم دارد.
این را نمی دانستم. پس خیلی خوب شد.
قطعه دیگری كه برای لی لی افشار نوشته شده «سه لت، اپوس ۱۰۲» متعلق به آهنگساز لهستانی «گرارد دروژد» است كه برای اولین بار در ایران اجرا شد. نوشتن چنین قطعاتی بستگی به میزان شناخت آهنگساز و نوازنده از یكدیگر دارد. برای ساخت چنین قطعه ای وقت زیادی صرف می شود. چون آهنگساز و نوازنده مدام با هم در تماس هستند. آهنگساز بخشی از قطعه را برای نوازنده می فرستد تا هم از اجرای آن روی ساز و هم حسی كه منتقل می كند باخبر شود. بعضی وقت ها آهنگساز قطعه ای می نویسد كه برای گیتار مناسب نیست و با این ساز نمی شود اجرایش كرد یا در انگشت گذاری ها مشكلاتی به وجود می آورد. افشار دوست دارد قطعاتی اجرا كند كه ملودی داشته باشند، به خصوص شرقی باشند. برای او كار كردن روی قطعه جدید كار پرهیجانی است، در حالی كه با یك بار زدن آن می فهمد كه قطعه به ساز او تعلق دارد یا نه. او را تكان می دهد یا نه.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
«گذار» اثر رضا والی تنها قطعه ایرانی بود كه در رسیتال لی لی افشار اجرا شد. این قطعه در دستگاه نوا نوشته شده و برای اجرای آن افشار به گیتارش ربع پرده اضافه كرده است. «این اولین بار است كه چنین كاری می كنم. قبلا یا باید سیم را خم می كردم یا آن را زیادی بالا می بردم كه بی اشكال نبود مثلا در یك گام تند وقت نیست كه سیم را سریع بالا ببریم یا گاهی روی نت درست قرار نمی گیرد. بنابراین تصمیم گرفتم كه ربع پرده به سازم اضافه كنم. حالا می توانم خیلی از آهنگ های ایرانی را اجرا كنم. به خصوص آهنگ هایی كه برای سازهای دیگر نوشته شده اند. خیلی دوست دارم با آهنگسازان دیگری كار كنم و آنها را به نوشتن قطعه برای گیتار تشویق كنم. یكی از كارهای نوازنده این است كه رپرتوار سازش را وسعت دهد.» رضا والی قرار است قطعه دیگری در شور برای او بنویسد در حالی كه افشار به قطعات حسین علیزاده هم علاقه مند است و دوست دارد روزی بتواند ساخته هایی از او را اجرا كند. اما در ایران نسل آهنگسازانی كه برای اركستر یا ساز خاصی قطعه می نویسند، در حال انقراض است. خیلی وقت ها آنها تصمیم می گیرند برای اجرای قطعاتشان اركستر و گروهی تشكیل دهند و وقتی اجرای قطعات ساخته شده به پایان رسید، گروه منحل می شود. سال های زیادی است كه دیگر نوشتن قطعه برای گروه ها و نوازنده های دیگر در ایران مرسوم نیست. در عوض آهنگسازان در ساخت قطعات مناسبتی مثل روز اسناد ملی، روز صادرات، روز حمل و نقل و روز جهاد كشاورزی مدام از هم پیشی می گیرند.
نواختن هر قطعه خلق دوباره آن است و بیچاره نوازندگانی كه قرار است این قطعات یك بار مصرف را مدام خلق كنند. لی لی افشار می گوید: «برای اینكه یك قطعه را خوب اجرا كنید باید عاشق آن باشید وگرنه شنونده حتما متوجه می شود كه با احساس نمی نوازید. قطعه باید شما را تكان دهد تا در شنونده تاثیر خود را بگذارد.»
اینها حرف هایی است كه او در مستركلاس های گیتار با شاگردانش در میان می گذارد. امسال در این مستركلاس های سه روزه ۶۰ نفر شركت كردند. كسانی كه علاقه و استعدادشان خیلی بهتر از نوازندگان گیتار در كشورهای دیگر است و فقط باید به درك و استنباط درستی از موسیقی برسند، باید روی تكنیك و موزیكالیته كار كنند. «من می گویم بروید به اپرای موتسارت و موسیقی بتهوون گوش دهید تا بتوانید سبك را بشناسید. نوازنده باید سبك را بشناسد و تفاوت دوره های مختلف را بداند. البته می دانم كه در كلاس های موسیقی این چیزها را به نوازنده یاد نمی دهند. اما آنها باید خودشان دنبالش بروند و مدام موسیقی گوش دهند تا اینكه احساس آزادی كنند و بتوانند در اجرای قطعات خلاقیت داشته باشند. مثلا وقتی قطعه فلوت سحرآمیز موتسارت را اجرا می كنند باید بدانند در آن زمان چه چیزهایی در موسیقی اهمیت داشته یا اینكه آن موقع در اپرا و باله چطور لباس می پوشیدند.»
لی لی افشار خود دوست دارد قطعات معاصر را اجرا كند البته به موسیقی موتسارت هم علاقه مند است. تا به حال چهار سی دی از اجراهای او در آمریكا منتشر شده كه قرار است به زودی موسسه ماهور آنها را در ایران منتشر كند. همچنین كتابی با عنوان «پنج آواز محلی ایرانی» از سوی نشر «مل بی» در آمریكا وارد بازار شده است. علاوه بر این افشار تصمیم دارد برای شاگردانش در ایران متد جدید گیتار بنویسد و مسائل و مشكلاتی را كه در مستركلاس ها دیده، در این كتاب توضیح دهد. مثلا در این مستركلاس ها او می شنود كه هنرجویان می گویند فلان نوازنده معروف، باخ را به این شیوه می نوازد پس ما هم باید مثل او انگشت گذاری كنیم و بزنیم: «كسی نمی تواند بگوید كه باخ را باید به چه شیوه ای زد بلكه نوازنده خود باید به درك درستی از اجرای هر قطعه برسد. این دلایلی است كه برای اجرای هر قطعه در ایران می شنوم در حالی كه در كشورهای دیگر چنین مسائلی حل شده است. مسئله دیگر انگشت گذاری آنها است كه مربوط به متد قدیمی است در حالی كه من در این كتاب می خواهم انگشت گذاری به شیوه جدید را به آنها یاد بدهم.»لی لی افشار می گوید كه سال ها طول می كشد تا یك نوازنده تكنیك گیتار كلاسیك را یاد بگیرد. برای همین بیشتر نوازنده ها به دنبال گیتار پاپ می روند. مثلا آنها نمی توانند در مدت كوتاهی تكنیك «ترمولو» را اجرا كنند. یادگیری این چیزها صبر و حوصله می خواهد تا اینكه انگشت ها مرتب و بدون وقفه بر سیم های ساز فرود بیایند. لی لی افشار از ۱۶سال پیش در ممفیس زندگی می كند. جایی كه گیتاریست زیاد دارد و همه به این ساز علاقه مند هستند اما بیشتر بلوز و جاز می زنند و كمتر كسی به سراغ گیتار كلاسیك می رود. برای لی لی افشار با اجرای نزدیك ۴۰ كنسرت در سال، زندگی روی سن شكل می گیرد. «زمانی بود كه به من می گفتند چرا گیتار كلاسیك می زنی. ویولن بزن. اما من گوش نمی كردم چون عاشق سازم بودم. برای بعضی ها سه تار یا پیانو خوب است اما من گیتار را به هر ساز دیگری ترجیح می دهم. می دانید ساز خیلی گرمی است. آن را در آغوش می گیرید و بدون نیاز به واسطه ای مثل مضراب یا آرشه، با انگشت هایتان آن را می نوازید. برای همین در هر خانه ای كه بروید یك گیتار هم می بینید. همه صدایش را دوست دارند و دوست دارند برای خودشان ساز بزنند.»
مجموعه ای غریب
لی لی افشار متولد تهران از ۱۰سالگی فراگیری گیتار را آغاز كرد. با درجه های لیسانس و فوق لیسانس موسیقی در رشته نوازندگی گیتار از كنسرواتوار بوستون و كنسرواتوار موسیقی نیوانگلند فارغ التحصیل شد و نخستین زنی در جهان بود كه موفق به اخذ درجه دكترا در نوازندگی گیتار در دانشگاه ایالتی فلوریدا شد.لی لی افشار یكی از ۱۲ گیتاریست بین المللی بود كه برای نواختن در حضور مائسترو سگوویا دركلاس های پیشرفته او در دانشگاه كالیفرنیای جنوبی انتخاب شد. آن موقع بود كه مائسترو سگوویا پیش بینی كرد كه او نوازنده برجسته ای خواهد شد.علاقه او به موسیقی معاصر باعث شد كه از نخستین اجراكنندگان آثار جدید رضا والی، گری آبستر، جرارد دروژد، لوریس چوبانیان، آرن ملنس، كامران اینجه، باربارا كلب، مرلین زیفرین و سالوادور براتونز از میان دیگران باشد. او كنسرت های متعددی در كشورهای آمریكا، انگلستان، ایرلند، كانادا، فرانسه، ایران، اردن، دانمارك، ایتالیا، آفریقا، نیوزیلند، استرالیا و آمریكای جنوبی برگزار كرده است. همچنین در ویگمور هال Wigmore Hall لندن، مركز هنرهای اجرایی كندی، فستیوال بزرگ موسیقی گرند تتان
Grand Teton، فستیوال موسیقی اسپن، مدرسه هنرهای تجسمی بنف، فستیوال موسیقی مانتون Menton در جنوب فرانسه و آكادمی آمریكایی در رم نواخته است. واشینگتن پست لی لی افشار را «بی نقص و حیرت انگیز» توصیف كرده است. او به عنوان بهترین گیتاریست كلاسیك زن برنده جایزه ارویل ایچ گیبسن شده است. ضبط های لی لی افشار از ۲۴ كاپریچوی گویا اثر كاستل نونوو تنسكو و تنگی می لعل
Jug of Wine and Thou A توسط سامیت ریكوردز و نیز مسخ Possession و آخرین آنها Hemispheres توسط آرچر ریكوردز منتشر شده اند. همچنین كتابی با عنوان «پنج آواز محلی ایرانی» با نشر مل بی منتشر كرده است. لی لی افشار در حال حاضر رئیس برنامه گیتار Guitar Program دانشگاه ممفیس است كه در آنجا جایزه استاد برجسته دانشگاه در سال ۲۰۰۰ Eminent Faculty2000 به او تعلق گرفته است. Helispheres چهارمین و تا به حال بهترین ضبط لی لی افشار بوده است. او هنگام جست وجویش به دنبال موسیقی نو مجموعه ای شگفت انگیز از آهنگسازانی كه برخی از آنها قطعاتی مخصوص خود وی نوشته اند را كشف كرده است. نتیجه Helispheres است، یعنی مجموعه ای غریب از آثار آهنگسازان بین المللی از جمله رضا والی، ریكاردو مویانو، جرارد دروژد، كارلو دومنیكونی، جان شنایدر، لئو بروور، گری آبستر و مرتضی نی داوود با اجرای افشار.
Asalbanoo
14-07-2007, 15:14
به نوع آموزش موسیقی به هنرجویان معترضم به عنوان نمونه و به هیچ عنوان خبری از تدریس موسیقی سنتی نیست .
مهربانو توفیق نوازنده سه تار ضمن بیان این مطلب در گفتگو باخبرنگار مهر گفت : ماهیت هنر موسیقی از جنبه های مختلف زیر سئوال است و آقا و خانم هم ندارد چراکه به نظر می رسد مسئولان با نوع تصمیم گیری های خود به چیزی جز ایجاد محدودیت در حوزه موسیقی فکر نمی کنند که نمونه بارز آن حذف جشنواره گل یاس است.
وی در ادامه خاطرنشان کرد : به نظرمن همه چیز دست به دست هم داده تا موسیقی سنتی و اصیل ایران با وجود تمام محدودیت های ایجاد شده به دست فراموشی بسپارندبه عنوان نمونه می توان به عملکرد صدا وسیما اشاره کرد همه جور تصاویر خشونت بار و انواع و اقسام برنامه های پرزرق و برق پخش می شود اما دریغ از اینکه گوشه ای از ساز ایرانی را در جهت معرفی موسیقی نشان دهند.
وی در پایان خاطرنشان کرد : تا زمانی که اعمال سلیقه در هنر به ویژه در موسیقی وجود دارد و تا وقتی که هنرمند فضای مناسبی برای کار ندارد هنر و هنرمند پیشرفت نخواهد کرد ضمن اینکه به نظرمن خانم ها تمام تلاش خود را می کنند ولی مسئولان به جای حمایت ، امکانات و فضاهای مناسب را (مانند جشنواره گل یاس) از آنها می گیرند.
خبرگزاری مهر
كنسرت موسيقي سنتي و محلي گروه «خاتون» به سرپرستي" نازلي پسيان" 21 و 22 تيرماه در تالار انديشه حوزه هنري برگزار ميشود.
تصنيفهاي "با من صنما" و "عشقت به جانم" و شماري از قطعات موسيقي محلي لري و خراساني با تنظيم مسلم عليپور، از جمله آهنگهايي است كه در اين كنسرت با دف و دايره شاهين پسيان، تنبك ماهور زمانيپور، كمانچه مسلم عليپور، تار ميلاد عليپور، بربط بابك غسالي و سه تار اميررحماني اجرا خواهد شد.
نازلي پسيان، شعله ثابتي، مسلم عليپور، حامد كاظمي و آرام عليپور نيز در اجراي قطعات اين كنسرت همخواني خواهند كرد.
كنسرت گروه خاتون به كوشش مركز موسيقي حوزههنري، ساعت 30/20 روزهاي ياد شده در تالار انديشه برگزار ميشود.
ايسنا: هشتمين آيين آواي دوست و مراسم پاياني جشنوارهي آواي مهر، پنجشنبه ١٤ تير در تالار وحدت برگزار شد.
همزمان با سالروز ميلاد بانوي آب و آيينه، حضرت زهراي اطهر (س) و روز مادر، اين برنامه برگزار شد كه به تجليل از بانوان پيشكسوت موسيقي تعلق داشت و با اهداي جوايزي به برگزيدگان جشنوارهي آواي مهر به پايان رسيد.
نخست، نمايش مستندي از نوازندگي و آهنگسازي فخري ملكپور و آذين موحد، پخش شد كه به معرفي آنها پرداخته و به سوابق كاري نيز اشاره ميكرد.
فخريملكپور معتقد بود كه عشقش پيانو، آن هم از نوع ايراني است و دكتر موحد كه فلوت را از ١٣ سالگي آغاز كرده و دانش آموختهي مدرسههاي موسيقي اروپاست، نيز ميگفت: يك استاد بايد خود در حيطههاي مختلف اجرا و پژوهش در جامعه فعاليت داشته باشد.
در اين برنامه كه توسط موسسهي نغمهي شهر و سازمان فرهنگي، هنري شهرداري تهران برگزارتدارك ديده شده بود، بابك رضايي، مدير عامل انجمن موسيقي ايران به روي صحنه آمد و گفت: همانطور كه مقام معظم رهبري در ديدار با بانوان كشور فرمودند، جمهوري اسلامي بعد از انقلاب بهترين فرصتها را براي بانوان مهيا كرده است، اين يك واقعيت انكار ناپذير است و با آمار و اصول علمي قابل اثبات است.
وي افزود: امروزه براي فعاليتهاي ورزشي بانوان شرايط دارد مهيا ميشود، بايد سعي كنيم امور فرهنگي ايشان را نيز افزايش دهيم و جا دارد كه برخي از فرهنگسراها بهصورت تخصصي و دايمي به مسالهي موسيقي بانوان بپردازند.
رضايي تاكيد كرد: آن مقداري كه بعد از انقلاب فضا در عرصههاي مختلف براي بانوان پيدا شده، اما به انتظاري كه براي موسيقي داشتهايم، نرسيدهايم. البته قبول ميكنيم كه برخي قصور از طرف مديران بوده، اما در موسيقي بانوان بستر وسيعي براي فعاليت وجود دارد كه تلاش بيشتر ايشان در اين زمينه را ميطلبد.
وي خاطرنشان كرد: انتظار ميرود پيشكسوتان، هنرجويان را بيش از پيش ياري كنند تا به شان واقعي بانوي ايراني دست پيدا كنيم.
رضايي از سوي انجمن موسيقي قول داد كه با تمامي وجود همراه بانوان باشيم و از هيچ كمكي دريغ نكنيم. سپس، آهو ايراني، نوازندهي تنبور به اجراي قطعهاي بهصورت تكنوازي پرداخت.
فريبا يوسفي، شاعر نيز در اين برنامه حضور داشت كه به دكلمهي قسمتي از آثارش پرداخت.
در ادامهي نمايش مستند شاهد بيوگرافي و سخنان پروين صالح و مهدخت فجر بوديم؛ صالح كه اساتيدي چون معروفي، حسين تهراني، وزيري تبار و ... داشته به دعوت مرحوم پيرنيا به برنامهي گلهاي راديو رفته و بهعنوان نوازندهي ويولا به فعاليت پرداخته و همچنين به دعوت مرتضي حنانه براي تلويزيون دعوت شده است.
وي ٢٠ سال همكاري با فرامرز پايور را بهترين دورهي آموزشي خود ميداند. مهدخت فجر كه دليل علاقه به ترانهسرايي را، عشق به موسيقي ميداند، اولين ترانهاش به نام هميشه بهار گيلانه را در سال ١٣٤٩ سروده كه خوانندگي آنرا ناصر مسعودي برعهده داشته است.
وي كه امكان همكاري با سيمين بهبهاني، معيني كرمانشاهي، عماد خراساني، هوشنگ ابتهاج و فريدون شيري را در شوراي شعر راديو داشته است، معتقد است، ترانهسرا بايد موسيقي را بفهمد نه اينكه موسيقيدان باشد؛ بلكه با موسيقي آشنا بوده و همانند يك آهنگساز كه شعر را ميفهمد، موسيقي را دريابد. يك آهنگساز نيز شاعر نيست، اما درك مطلوبي از شعر دارد. سپس غزال ناظر فصيحي، نوازندهي پيانو و از شاگردان فخري ملكپور، بههمراه حسن آزادهفر، نوازندهي تنبك به اجراي برنامه پرداختند.
معاونت هنري سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران، نيز در سخناني گفت: با ديد سطحي، امروز به نظر ميرسد بخشي از عرصهي هنر با برخي از مسائل مديريتي در جدال به سر ميبرد. اما من اين موقعيت را موقعيت گفتوگو مينامم و معتقدم ما هيچگاه پس از انقلاب گفتوگوي كامل و صحيحي بين سه ركن هنر، مديريت و مردم نداشتهايم، اين برنامه ميتواند نشان دهندهي همين گفتوگو باشد.
محمد مهدي عسگرپور افزود: جريانهاي كممايه، مبتذل، تلقي درستي از هنر ندارند و هنر را همان چيزي ميدانند كه خود ارايه ميكنند و اين موجبات سوتفاهم را فراهم ميكند.
او تصريح كرد: گوشهنشيني و كنج عزلت گزيدن تنها وضع كشور ما را بدتر ميكند و كمكم شكل صحيح هنر از ياد ميرود.
پس از آن، ژوان شاطريان، هنرمند خردسال، به اجراي برنامه پرداخت و ارفع اطرايي، دبير جشنواره، گفت: هميشه دربارهي گذشتهي زن موسيقيدان ايراني، تحقيقاتي كردهام و در تاريخ افتخارات ايراني هميشه شاهد ردپاي زن هنرمند و آگاه به مطالب ديده ميشود.
وي خاطرنشان كرد: در شاهنامه آنجا كه نام يلان و پهلوانان ميايد، همراه با نام زنان موسيقيدان، آزاده، فتنه و سوسن است و جالب است بدانيد خالق مولوديها با تمهاي مختلف زنها بودهاند، آن هم زنهايي كه پشت پردههاي حرمسرا بودند.
اطرايي تاكيد كرد: نقش زن را در لالاييها و برخي رجزخوانيها نميتوان انكار كرد. اين نخستين بار است كه زن موزيسين به عنوان تجليل به روي صحنه ميآيد.
آذر هاشمي، نمايندهي هيات داوران جشنواره، نيز گفت: جشنوارهي موسيقي بانوان در برگيرندهي ويژگيهاي مختلفي است، اما مهمترين ويژگي آن حس غالب بر موسيقي است، به لحاظ تكنيكي و اجرا نميتوان آن را بهصورت اختصاصي بررسي كرد چرا كه موسيقي متعلق است به تمامي اقشار جامعه و جنسيت در آن تاثيري ندارد.
وي با تاكيد بر اين اعتقاد كه اكثر شركتكنندگان آثار قابل توجهي ارايه كردهاند، گفت: عمدهترين نقطه ضعف اين جشنواره وسيع و فراگير نبودن فراخوانها بوده است كه در هنرستانها و مراكز آموزش عالي پخش نشده است.
هاشمي افزود: پيشنهاد هيات داوران برايا جشنوارههاي بعدي مشخص كردن گروه سني است، در اين جشنواره هيات داوران از حدود ٨٠ اثر ارسال شده، ٣٣ اثر تكنوازي و تكخواني و ١٥ گروه براي شركت در مرحلهي دوم انتخاب شد، كه نتايج نهايي برگزيدگان اين جشنواره به معناي ضعيف بودن ديگر آثار نبوده است.
وي تاكيد كرد: اين سوال مطرح ميشود كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چه دليل و توضيح موجهي براي حذف جشنوارهي گل ياس دارد كه اكنون دو سال است برگزار نميشود؟
در بخش نخست اهداي جوايز آواي مهر، تكنوازي و تكخواني، آهو ايراني، نوازندهي تنبور، زهرا نادري، نوازندهي دف، اينانلو، تكخوان پاپ، فريبا آذرگون، نسرين هوشمندزاده و ساناز ميلاني، تكخوان پاپ، پونه زارعي، سنتور و ساغر خادم، تنبك جوايزي را دريافت كردند،.
همچنين جايزهي ويژه به ژوان شاطريان خردسالترين نوازندهي جشنواره نيز داده شد.
منتخبان بخش كلاسيك هم شبنم حسينزاده، فلوت، گلبرگ گيو، فلوت، روشنك نوشين، فلوت و شقايق خانزادي، آواز كلاسيك، بودند و داوران در دو بخش موسيقي سنتي و سازهاي كوبهيي دو مقام را انتخاب كردند.
گروه سمنبويان به سرپرستي الهام كاظمي در مقام نخست و گروه آوين به سرپرستي ماهور احمدي در مقام سوم موسيقي سنتي قرار گرفت.
گروه مدينا، به سرپرستي مهرسيما سعادت و گروه مشتاق به سرپرستي نازنين بحيرايي مقام اول و سوم در سازهاي كوبهيي را بهدست آوردند.
در بخش جنبي نيز گروه طره بهسرپرستي منصوره عليمردي با مضمون حركات مووزن آييني جايزهاي را دريافت كردند.
به گزارش ايسنا، با حضورحسين دهلوي، كمال پورتراب، يوسف زماني، عسگرپور، بابك رضايي و عباس سجادي از هنگامه اخوان، سوسن اصلاني، افليا پرتو، مليحه سعيدي، مهرنگ صفاييه، آذر هاشمي و ارفع اطرايي به عنوان پيشكسوتان موسيقي بانوان تقدير شد.
از مسوولان برگزاري جشنواره در بخش اجرايي نيز تقدير شد و مهدخت فجر يكي از شعرهاي خودش را با مطلع، باز روزي پناه خواهم برد/ من به آغوش سرد تنهايي، خواند كه در قالب چهارپاره بود و به حديثي از حضرت امام صادق (ع) اشاره كرد كه هيچ گرياني را نديدم كه زيباتر از قلم تبسم كنم.
بخش بعدي برنامه اجراي موسيقي مقامي از موسيقي تركمن بود كه با استفاده از سازهاي زنبورك، دو تار و كمانچه نواخته شد.
قسمت پاياني نماهنگ متعلق به خاطره پروانه و مهربانو توفيق بود و به اين نكته اشاره شد كه اقدس خاوري هنگامي كه براي اولين بار اجرا ميكرد استاد صبا، بهياد مادر، نام خاطره پروانه را براي وي انتخاب كرده است.
مهربانو توفيق كه نخستين بانوي عضو هيات علمي موسيقي است، ساز سهتار را نزد استاد زرينپنجه و احمد عبادي آموخته و فوق ليسانس موزيكولوژي خود را از دانشگاه سوربن فرانسه دريافت كرده است.
پيامي نيز از خاطره پروانه، كه بهدليل كسالت براي دريافت جايزه حضور نداشت، خوانده شد. در بخش تجليل ويژه از بانوان در هشتمين آيين آواي دوست از مهربانو توفيق، پروين صالح، مهدخت فجر، فخري ملكپور و دكتر آذين موحد تقدير شد كه موحد جايزهاش را نپذيرفت و گفت: جنس زن اصولا "غير" بهحساب ميآيد و تا زماني كه اين مرزهاي جنسيتي از بين نرود، اين جايزه را نزد شما به امانت ميگذارم تا روزي با اعتقاد و ايماني بيشتر آنرا دريافت كنم.
در بخش پاياني اين برنامه نيز گروه مدينا به سرپرستي مهرسيما سعادت، سه قطعهي چشمه و موج منظومه ووصل را به روي صحنه بردند.
تاريخ تولد : تير 1362 - تهران
تحصيلات : ديپلم هنرستان موسيقي و دانشجوي هنرستان عالي موسيقي
حرفه : نوازنده ويلنسل و مدرس موسيقي کودکان
فعاليت هاي هنري
§ آغاز فراگيري ويلنسل در هنرستان موسيقي تحت تعليمات آقايان داوود جعفري ، مجيد اسماعيلي وکريم قرباني از سن 12 سالگي
§ آغاز فعاليت ارکستري با ورود به ارکستر سمفونيک جوانان در سال 1379
§ عضويت در ارکستر فيلار مونيک تهران در سال 1379
§ عضويت در ارکستر زهي فرهنگسراي هنر در سال 1379
§ آغاز فعاليت تدريس موسيقي کودکان از سال 1381 تا کنون
در سال 1339 در تهران متولد شد. فراگيري رشته موسيقي را در مدرسه بين المللي تهران، ايران زمين آغاز نمود. و در سال 1358 براي ادامه تحصيل در رشته موسيقي عازم آمريكا شد. پس از اخذ مدرك ليسانس و فوق ليسانس از دانشگاه كاليفرنيا در سال 1365 و اخذ مقام اول در كنكور سوليستي دانشكده موسيقي دانشگاه ايلينوي با بورس كامل وارد دوره دكتراي اين دانشگاه گرديد و در سال 1372 دكتراي خود را در رشته موسيقي با تخصص توازندگي و هنرهاي اجرايي دريافت كرد. در دوران تحصيل زيرنظر اساتيد معروفي چون الكساندر موري، الان ماديون و پترلوكاس گراف كار كرده است و در كلاس هاي عالي ژان پير رامپال نوازنده فقيد فرانسوي شركت نموده است. به هنگام تحصيل در دوره دكترا به فراگيري علم اتنوموزيكولوژي در محضر پروفسور «برنونتل» نيز پراخته و تحقيقات بسياري در زمينه هاي مويسقي شناسي جامعه شناسي و فلسفه داشته است. همچنين به يادگيري تكنيك روان، جسمي الكساندر مبادرت ورزيد و تنها مدرس رسمي اين تكنيك در خاورميانه است. در سال 1380 با اخذ بورس فوق دكترا از دانشگاه هاروارد به تحقيقات در زمينه علوم توازندگي در اين دانشگاه پرداخت. آذين موحد تا قبل از عزيمت به ايران نوازنده فلوت اول اركستر اپراي ايلينوي و پست استادياري فلوت دانشكده موسيقي دانشگه ايلينوي را عهده دار بود و از سال 1372 پس از بازگشت به ميهن عضو هئيت علمي گروه موسيقي دانشكده هنرهاي زيبا در دانشگاه تهران بوده است و در دانشگاه هاي ايالتي كاليفرنيا، ايلينوي، پرتلند و كرنوي يونان تدريس نموده و در شهرهاي فوزنو، شيكاگو، بوستن، وين، آتن و تهران كنسرت هاي متعددي اجرا كرده است
از كودكي فراگيري پيانو را آغاز كرد. پس از ورود به هنرستان عالي موسيقي تهران، دانشنامه ي كارشناسي خود را با درجه ي عالي در كلاس اقليا كمباجيان دريافت نمود. در سال 1352 با دريافت بورس آموزشي وارد مدرسه ي عالي موسيقي پاريس (اكول نرمال دو موزيك دو پاري) و در رشته هاي تخصصي آموزش پيانو و موسيقي مجلسي از آنجا فارغ التحصيل شد. پس از بازگشت به ايران در سال 1356 همزمان با آموزش پيانو در مدرسه ي عالي موسيقي تهران (كنسراتوار تهران) به عضويت گروه داوران كنسراتوار تهران نيز درآمد و فعاليت هاي اجرايي خود را به عنوان تكنواز و همنواز در راديو تلويزيون ملي ايران، دانشگاه تهران، انجمن فيلارمونيك تهران، تالارها و كنسرواتوار تهران آغاز كرد. وي در دوره هاي تخصصي گوناگوني چون دوره ي ويژه ي موسيقي مجلسي در آكادمي موسيقي كيجانا در سه نا (ايتاليا)، موسيقي مجلسي در دانشگاه تمپل فيلادلفيا (ايالات متحده) و تكنوازي پيانو در دانشگاه مك گيل (كانادا) شركت داشته است. و سال هاست كه به عنوان تكنواز و همنواز در كوره هاي ايران، فرانسه، اتريش، ايتاليا و امريكا به اجراي برنامه مي پردازد و پس از پايه گذاري گروه موسيقي تهران در سال 1372 به همراه عليرضا مشايخي، تا به امروز به عنوان مدير هنري، تكنواز و همنواز اركستر موسيقي نو مشغول فعاليت است و كنسرت ها و برنامه هاي پژوهشي و آموزشي گوناگوني برگزار كرده است. وي از آغاز همكاري خود با مشايخي، ويرايش بسياري از آثار پيانويي وي را برعهده داشته است. از او مي توان به عنوان كارشناس آثار پيانويي مشايخي نام برد. «همراهي و توان فني فريماه قوام صدري چه در مقام نوازنده و چه آموزگار تا به امروز مهمترين و تاثيرگزارترين پشتوانه ي گروه موسيقي تهران بوده و هست» بخش بزرگي از آثار پيانوي مشايخي نيز همراه يا بدون اركستر، توسط وي اجرا و ضبط شده است. قوام صدري در پاييز سال 1372، آثار مشايخي را به كنسرواتوار ملي كشان در فرانسه معرفي كرد. فريماه قوام صدي از پركارترين نوازندگان ايران در زمينه ي اجرا و ضبط موسيقي معاصر ايران است و تا به امروز، هنرآموزان و دانشجويان بسياري تربيت كرده است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نوين اسماعيلى افروز، پيانيست، مدرس و شاعر، متولد ۱۳۲۰ تهران.
* تحصيلكرده در ايتاليا و سوئيس
عضو دائمى فستيوال لوگاندى سوئيس و...
از اعضاى هيأت داوران مسابقه هاى جهانى برترين پيانيستها.
* داراى جايزه صلح آلبرت انيشتين، نشان افتخار بين المللى رم
جايزه سنت والنتين طلايى و جايزه برترين فعاليتهاى فرهنگى زنان از سازمان ملل متحد.
* از آثار: ساخت قطعات بسيار براى پيانو، كوئيتست، دوئت، پيانو و اركستر و گروه كر و... سازهاى ايرانى؛ نيز اجراى قطعات كلاسيك از بتهوون، چايكوفسكى، شوپن و... و كتابهاى شعر: «اميد صلح»، «انعكاس ها» و «شبنم» و «نمايى از ايتاليا».
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بهارا تهرانی
متولد:1361 تهران
نوازنده: دف
اساتید:فرما قریب نژاد
همکاری با کروههای آراد. طره. سارنگ
تحصیلات: فارق التحصیل رشته میکرو بیو لوژی از دانشگاه تهران
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گلناز صیرفی
تولد:1361 تهران
نوازنده: فلوت. تنبک
اساتید:محمد علی لقا. مریم گلزاریان
فعالیتها: همکاری در نمایشنامه حور به کارگردانی محمود عزیزی اجرا تالار وحدت
همکاری با کروه آپرین از سال 1383
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سوسن اصلانی متولد ششم بهمن 1326 تهران است. در چهارده سالگی وارد هنرستان ملی شد كه مدیریت آن را زندهیاد مفتاح بر عهده داشت. اصلانی در هنرستان ساز سنتور را بهعنوان ساز اصلی انتخاب كرده و علاوه بر آن نواختن رُباب و پیانو را نیز آموخته است. پس از تغییر مدیریت هنرستان و آمدن حسین دهلوی، آموزش موسیقی را نزد وی ادامه میدهد و این رابطهی معلم و شاگردی به ازدواج ختم میشود. ثمرهی آن ازدواج، مهرنوش و دوقلوهای هاله و هومن هستند. اصلانی با تشكیل گروه موسیقی خجسته، متشكل از خانم و آقا، برای نخستین بار پس از انقلاب در سال 74 در سالن رودكی كنسرت میدهد. او همچنین با انتشار دو آلبوم «خجسته» (بیكلام) و «بوی پرچین» (با صدای علی رستمیان) قابلیتهای هنری خود را به نمایش میگذارد. وی ردیف موسیقی ایرانی را، بر خلاف اكثر هنرآموزان، از راه آواز به ساز، نزد زندهیاد محمود كریمی با سنتور خود نواخته است.
او از كمتوجهی به موسیقی بانوان گله میكند و اینكه چرا در نخستین جشنوارهی جهانی سنتور، نقشی به بانوان سنتورنواز ندادهاند.
خانم اصلانی! در خصوص موسیقی بانوان، ما میبینیم كه سالی یك بار جشنوارهای برگزار میشود و بعد هم خداحافظ تا سال دیگر و به نظر میرسد كل این برنامهها با یك نگاه ابزاری به قضیه شكل میگیرد. آیا شما این كمكاری را از خود بانوان میبینید یا از مجموعهای كه چنین نگاهی به موسیقی بانوان دارد؟
به نظر من محدودیتی كه برای خانمها هست، برای آقایان نیست. با این وجود خانمها در چند سال گذشته تا آنجا كه توانستند فعالیتهایی داشتهاند، بهویژه آنهایی كه از هنرستان فارغالتحصیل شده و الان سرپرست گروه هستند. خود من از خیلی سال پیش، حتی زمانی كه خانمهای دیگر هیچ فعالیتی نداشتند، سعی كردم فعالیت داشته باشم؛ ولی در مجموع، آنقدر كه برای آقایان صحنهی فعالیت آماده است، برای خانمها نیست. خود من دیگر در این جشنوارهها شركت نمیكنم؛ چون اگر نباید صدای خانمها باشد، من میتوانم با خوانندهی آقا برنامه بسازم، ولی برای خانمها و آقایان اجرا شود، نه اینكه فقط خانمها بتوانند بیایند.
این گلهی شما از محدود بودن صحنهی فعالیت خانمها، فقط در مورد تكخوانی بانوان قابل قبول است، اما موسیقی كه همهاش این نیست. موسیقی جمعی، تكخوانی با صدای آقا، موسیقی فیلم و نمایش و موسیقیهای بیكلام دیگر نیز میتوانند جزو فعالیتهای شما باشند. با این حال میبینیم خانمها كمكارند و فعالیت برجستهای ندارند.
این به دلیل مسئولیتی است كه خانمها در خانواده بر عهده دارند و مانع پیشرفتشان است. البته استثنا هم داریم؛ بعضی خانمها را سراغ دارم كه اولویت آنها ابتدا هنر و بعد خانوادهشان است، ولی من ابتدا به خانواده نظر دارم و بعد به كار هنریام فكر میكنم. به همین دلیل، خیلی از كارهایم مانده است، كار چاپی دارم، كار اجرایی و ضبط دارم، در كنار اینها كلاس خصوصی هم دارم، ولی آنطور كه دلم میخواهد نمیتوانم فعالیت كنم. وقتاش را هم ندارم. به نظر من، خانواده از همهچیز مهمتر است، اما آقایان در این خصوص آزادترند.
شما طوری از مسئولیت خانواده صحبت میكنید كه گویی دیگر خانمهای شاغل این دغدغه را ندارند؛ خانمی كه 30 سال هرروز به مدت 8 ساعت در یك اداره كار میكند، اگر همین خانم بخواهد به جای اداره، در حوزهی موسیقی فعالیت كند، آیا میتواند بگوید وقت ندارم، خانوادهام هست و...
ببینید، خیلی از اركسترهای دنیا خانمها را استخدام نمیكنند، به این دلیل كه معمولاً خانمها گرفتاری خانوادگی دارند و احتمالاً موقعیتی پیش میآید كه بچهدار شوند و به ناچار چند ماه نتوانند كار كنند و... ، لذا اركسترها هم رغبتی برای استفاده از حضور خانمها نشان نمیدهند. اما خانمها كمتر از آقایان نیستند، خیلی احساس مسئولیت میكنند و سعی میكنند پابهپای آقایان فعالیت كنند. خود من فكر میكنم با همهی محدودیتهایی كه داشتهام، از خانمهای دیگر فعالتر بودهام.
آیا فكر نمیكنید با شركت نكردن در همین حداقل برنامهها، نظیر جشنواره، به نوعی عقبنشینی میكنید؟
من اصلاً عقبنشینی نمیكنم و اتفاقاً گله دارم كه چرا از ما حمایت نمیكنند. من بارها كنسرت دادهام، ولی آنچنان اذیت شدم كه دیگر انگیزهی فعالیت ندارم. مسئولان توجهی به ما ندارند، حتی یك دوربین فیلمبرداری هم به كنسرت ما نفرستادند، درحالیكه جلسه عمومی بود و من با حجاب اسلامی ساز میزدم. من تنها خانمی بودم كه تكنوازی سنتور اجرا كردم و حداقل انتظار من از مسئولان این بود كه بیایند و برنامهی من را ببینند و یك «خسته نباشید» بگویند كه شما خانم هستید، دو ساعت تكنوازی كردید، ولی مردم خسته نشدند. این است كه من آزرده شدم و دیگر برنامه اجرا نمیكنم. چون من سابقهی زیادی در اجرا داشتهام، با آقای رستمیان كنسرت دادهام، با آقای سارنگ و با آقای منبری كار كردهام و همینطور با همكاران خانم، ولی هیچگاه نیامدند یك دلگرمی به ما بدهند.
به هرحال، دلیلی برای كار نكردن وجود ندارد، تنها با فعالیت میتوانید فضای مطلوب را فراهم سازید. انتظار اینكه مسئولان موسیقی یا آقایان موسیقیدان، شرایط را مهیا كنند، كمی خوشبینانه است. چهبسا به دید رقیب هم نگاه بكنند.
اتفاقاً همینطور هم هست؛ چند سال پیش رهبر اركستر هنرستان دختران بودم. حدود چهل نفر نوازنده و حدود سی نفر اعضای گروه كر بودند كه من آنها را به سبك دهلوی رهبری میكردم. برنامههای زیادی اجرا كردیم، هفت شب فرهنگسرای نیاوران و سه شب فرهنگسرای بهمن، ولی من شنیدم یكی از آقایان ـ كه اسماش را نمیبرم ـ گفتند: «خانمی رهبر شده و پایش را توی كفش ما كرده است». ایشان میخواستند موقعیت ما را خراب كنند و این كار را هم كردند. حتی همكاران خانم ما نیز اینگونهاند، یعنی اگر من بخواهم برنامه اجرا كنم، اولاً اجازه نمیدهند كه اركستری داشته باشیم و ثانیاً اگر موفق به اجرای برنامه هم بشویم، اینگونه برخورد میكند. متأسفانه «از ماست كه بر ماست».
پس مشكل شما دو تاست: رقابت مردانه و حسادت زنانه؟!
بله، مشكل دوتاست. با این حال، من از زمان قبل از انقلاب تاكنون هیچ سالی نبوده كه فعالیتی نداشته باشم، یا آهنگ ساختم، یا كنسرت دادم و یا شاگرد تربیت كردم؛ بهعنوان یك زن، وجدانم راحت است كه كار كردهام.
آیا بهتر نیست به جای گله از مسئولان كه بهجا و بهحق هم هست، ابتدا مشكل درونی بین اهالی موسیقی را حل كنید؟
بله، ولی مسئولین هم خیلی مقصرند. آنها باید از ما بخواهند كه به میدان بیاییم، چون به هرحال مجوز كار دست آنهاست. بنابراین توقع حمایت بیشتری داریم. نباید موضوع را سرسری بگیرند. البته در ظاهر میگویند شما هم بیایید فعالیت كنید، ولی در عمل همكاری لازم را انجام نمیدهند. من حتی یك بار رفتم دفتر یكی از مسئولان و گریه كردم و ایشان هم متأثر شدند، منتها كاری كه مشكل را از میان بردارد، انجام ندادند. ببینید، آزردگی تا چه حد كه یك خانمی در دفتر مسئول فرهنگی كشورش گریه كند (من این را حتی به دهلوی هم نگفتم و الان به شما میگویم).
وقتی میبینم كسی برای من ارزش قائل نیست، چرا خودم را كوچك كنم و بگویم آقا برای من برنامه بگذارید؟ من با این وضعیت، ترجیح میدهم در خانه بنشینم و تدریسم را ادامه بدهم، با اینكه بسیار دوست دارم فعالیت كنم. من هنوز توانش را دارم كه ساز بزنم، اما وقتی نمیخواهند، چهكار كنم؟ تازهترین نمونهاش همین جشنوارهی جهانی سنتور است كه هیچیك از خانمهای نوازنده در آن حضور نداشتند.
Asalbanoo
06-08-2007, 12:04
هموطن-«سيمين غانم» به همراه گروهش 23 تا 26 مرداد در تالار وحدت به اجراي برنامه ميپردازد.
در اين برنامه كه به همت بنياد خيريه فيروزنيا برگزار ميشود،«سيمين غانم» خواننده به همراه «سارا احمدي»نوازنده دف،«آزاده شمس»:ويلن و «فريبا جواهري»:پيانو قطعاتي چون گل گلدون،پرنده،مرد من،قلك چشمات و...و چند قطعه از آلبوم جديدش را اجرا ميكند.
«سيمين غانم» تاكنون كنسرتهايي را در تهران به نفع خيريه فيروزنيا برگزار كرده وي همچنين ارديبهشت ماه در شيراز برنامهاي را اجرا نمود.
اين خواننده ساعت 30/17 روزهاي فوق در تالار وحدت به روي صحنه ميرود.
Asalbanoo
09-08-2007, 09:56
ملیحه سعیدی متولد ۱۳۲۷ ملودیساز، مدرس، نوازنده قانون و سرپرست گروه نیریز در كارنامه هنری خود، هنرجویی و همكاری با اساتید و بزرگانی چون حسین دهلوی، نورعلی برومند، مهدی مفتاح، یوسف فروتن، سعید هرمزی، محمود كریمی، داریوش صفوت، نورالدین رضوی سروستانی، حسن ناهید و را دارد و تا همین چند سال قبل ریاست هنرستان موسیقی را نیز بر عهده داشته است.
از آنجایی كه وی همسر استاد فقید احمد ستوده است و نیمه دوم تیرماه مصادف درگذشت این سازنده قانون است، شایسته دانستیم با ملیحه سعیدی، درباره او و هنرش گفتوگویی كوتاه انجام دهیم. ستوده با نوآوریها و ابداعاتی قابلتوجه و ابتكاراتی شایاناعتنا توانست به ساز قانون لهجه و تشخصی ایرانی ببخشد. گفتوگوی ما را با ملیحه سعیدی بخوانید كه بدون او و همسرش این ساز در چنین جایگاهی نبود.
ـ آشنایی شما با همسرتان چگونه اتفاق افتاد؟
نسبت فامیلی داشتیم و ایشان بعد از ازدواج با ساز قانون آشنایی كامل پیدا كردند.
ـ رشته تحصیلی ایشان چه بود؟
كارشناسی زبان و ادبیات فرانسه و انگلیسی از مدرسه عالی ادبیات و زبانهای خارجی.
فعالیت هنری همسرتان (زندهیاد ستوده) از كجا آغاز شد و نزد چه استادی؟
كارشناس وزارت بهداری بودند ولی بهعلت علاقه وافر اینجانب به احیای ساز قانون، علاقهمند به ساخت «ساز قانون» شدند و در محضر استاد ابراهیم قنبری مهر شروع به فراگیری ساخت ساز قانون كردند كه بعد از چند سال آموزش مورد تایید ایشان قرار گرفته و از استاد دستخطی در خصوص ساخت ساز قانون دریافت نمودند.
ـ ابداعات ایشان روی ساز قانون چه بود؟
عبارتند از تغییرات در گوشیها از نظر جنس، اندازه و پیمگذاری و تغییرات در خرك، پایه خرك، كاسه پوست و استفاده از المنت جهت ثابتماندن پوست در سرما و گرما. همچنین تغییر اندازه كلاف ساز قانون، سیمگیر ساز، پلگذاری، شبكههای صوتی، گستره صوتیساز و رنگ صوتیساز، درجهبندی سیمهای ساز قانون و تغییرات در قطر، پوشش و جنس سیمها، ساخت نوع جدید پردهگردانهای مختلف روی ساز قانون جهت اجرای موسیقی ایرانی،ساخت پردهگردان لولایی با ریل، ساخت پردهگردان لولایی با ریل آلومینیومی، ساخت پردهگردان ریلی (كشویی) در انواع و اقسام فلزی، چوبی، ثابت، فنری و متحرك، ساخت و پیادهكردن تاندور روی ساز قانون كه اولین بار این مهم توسط ایشان انجام شد. از مهمترین ابداعات ایشان میتوان به ساخت پردهگردانهایی اشاره كرد كه از ۲۴ ربع پرده تمام گامهای ایرانی نواخته میشود.
آیا هنر ارزشمند ایشان توسط شاگرد یا فرزندانشان ادامه پیدا كرده است؟
بله، در حال حاضر نیز این شیوه قانونسازی توسط پسر ایشان، علیرضا ستوده انجام میشود.
آیا مایل هستید نمونهای از كارهای ایشان را حفظ كنید یا به موزه بسپارید؟
نمونه كارهای ایشان از جمله بازسازی طرحهای استاد قنبریمهر و نمونهای از سازهای ساخته خود ایشان كه از مراحل مختلف ساخت ساز قانون به انجمن موسیقی تحویل داده شد تا در موزه نگهداری شود.
فعالیتهای شما درباره معرفی كارهای ایشان و ثبت فعالیتهایشان چه بوده است؟
موسسه فرهنگی و هنری باغ نغمهها به مدیریت اینجانب در نظر دارد آثار زندهیاد احمد ستوده را جمعآوری و به موزه ارائه دهد.
ـ در آینده چه فعالیتهایی را به فرجام خواهید رساند؟
ردیف میرزا عبدالله كه برای ساز قانون تنظیم كردهام آماده چاپ و انتشار است كه امیدوارم بهزودی منتشر شود. در حال حاضر به تالیف و گردآوری كتاب تاریخچه، ساختار و ابداعات ساز قانون كه حاصل چند دهه تلاش خانوادگیام (خودم، همسرم و فرزندم علیرضا) است، مشغول هستم.
همچنین كتاب ردیف قانون به روایت خودم را آماده چاپ كردهام كه در آن ظرایف موسیقی ایرانی، تكنیكها و علائم اجرایی مختلف ساز قانون خصوصا نوازندگی به شیوه دهانگشتی از ابداعات اینجانب روایت شده است.
روزنامه تهران امروز
سرپرست گروه آواي کتول گلستان ميگويد با وجود رواج موسيقي هاي روز و پاپ که موسيقي هاي محلي را به انزوا کشيده است، اما موسيقي مجلسي زنان هنوز مهم ترين بخش موسيقي محلي گلستان را تشکيل مي دهد.
با وجود رواج موسيقي هاي روز و پاپ که موسيقي هاي محلي را به انزوا کشيده است، اما موسيقي مجلسي زنان هنوز مهم ترين بخش موسيقي محلي گلستان را تشکيل مي دهد.
«ريز مقام» ها که بيشترين بخش موسيقي مجلسي اين استان را تشکيل مي دهد، هنوز هم کاربرد دارد و مورد استفاده گلستاني ها و به خصوص شرق نشينان اين استان است.
«سيد احمد حسيني»، سرپرست گروه آواي کتول که براي اجراي برنامه در شب هاي موسيقي ايران به تالار وحدت آمده است، به ميراث خبر گفت:« بسياري از انواع موسيقي محلي شرق استان گلستان و به خصوص شهرستان علي آباد کتول که پيش از اين در مراسم مختلف مورد استفاده قرار مي گرفت، ديگر به کار نمي رود، اما موسيقي زنان منطقه ما که شامل ريزمقامهاست، هنوز وجود دارد و در مجالس زنانه کاملا مورد استفاده است.»
وي به انواع مختلف موسيقي اين منطقه اشاره کرد:« موسيقي روايي، موسيقي آوازي و موسيقي منظومه اي از مهم ترين بخش هاي موسيقي محلي منطقه ماست. موسيقي روايي ، ملودي هايي است که بر اساس فولکلور اين منطقه شکل گرفته و هنرمندان برداشت هاي متفاوتي از اين روايت را دارند که مي توانند هيچ يک شباهتي به هم نداشته باشند. ورساقي، زاررفجي ، يارخديجه و غريب طالب از انواع آن است.»
حسيني ادامه داد:« موسيقي آوازي نيز شامل بخش هايي همچون هرايي، کله کژ و راست مقام مي شود و موسيقي منظومه اي نيز بيشتر شخصيت هاي حماسي همچون عباس گالش را در بر مي گيرد، اما متاسفانه بخشي از اين موسيقي امروز ديگر چندان مورد استفاده نيست.»
گروه "خنيا" براي خبرنگاران كنسرت ميدهدگروه موسيقي "خنيا" به سرپرستي "پري ملكي" سهشنبه ۲۳مرداد ماه براي خبرنگاران سرويسهاي فرهنگ، ادب و هنر رسانهها كنسرت برگزار ميكند.
اين كنسرت همزمان با برگزاري جشن روز خبرنگار در تالار انديشه حوزه هنري برگزار ميشود.
همه خبرنگاران فرهنگ، ادب و هنر رسانهها براي حضور در اين جشن، ساعت ۱۹فردا سهشنبه ميتوانند به تالار انديشه حوزه هنري مراجعه كنند.
بهار غلامحسینی، مشهور به "الهه"، خواننده قدیمی موسیقی سنتی ایرانی در سن هفتاد و یک سالگی در تهران درگذشت.
خانم الهه که در ساعات اولیه بامداد چهارشنبه گذشته درگذشت، از حدود یک ماه پیش در بیمارستان پارسیان تهران بستری بود.
وی از شاگردان عبدالله دوامی، استاد بزرگ ردیف موسیقی ایران و غلامحسین بنان، از خوانندگان نامدار موسیقی سنتی ایران بود و در حدود 27 سالگی صدای او مورد توجه داوود پیرنیا، تهیه کننده برنامه گلها در رادیو ایران قرار گرفت که برنامه اصلی موسیقی در رادیو به شمار می رفت و خاص موسیقی سنتی بود.
آقای پیرنیا از همایون خرم، یکی از آهنگسازان برجسته برنامه گلها می خواهد که آهنگی بسازد تا با صدای الهه از رادیو پخش شود که بدین ترتیب، خانم الهه با ترانه معروف "رسوای زمانه" که شعر آن را بهادر یگانه سروده بود به رادیو راه یافت و به مدت پانزده سال از خوانندگان اصلی برنامه گلها بود.
بسیاری از ترانه هایی که با صدای الهه خوانده شده از ساخته های همایون خرمند.
از جمله مشهورترین اجراهای خانم الهه، خواندن ترانه "از خون جوانان وطن لاله دمیده"، ساخته و سروده عارف قزوینی بود که روح الله خالقی آن را برای ارکستر بزرگ تنظیم کرد و با صدای الهه به اجرا درآورد.
در سالهای بعد خانم الهه ترانه هایی نیز در قالب پاپ اجرا کرد اما عمدتاً به عنوان خواننده سنتی مطرح بود.
با وقوع انقلاب در ایران که پخش برنامه گلها متوقف و خوانندگی زنان ممنوع شد، الهه به خارج مهاجرت کرد و همچون بسیاری دیگر از ایرانیان در کالیفرنیا اقامت گزید.
وی در خارج از ایران گاهی به اجرای برنامه می پرداخت، هرچند موسیقی سنتی ایران در خارج از ایران چندان مورد توجه نبود
در نوروز 1373 (1994)، الهه کنسرتی به نفع سازمان مجاهدین خلق داد که بشدت او را آماج انتقاد قرار داد اما خودش اعلام کرد که هیچ اطلاعی از اینکه هدف کنسرت تبلیغ سازمان مجاهدین خلق است نداشته است.
او در مصاحبه ای با آن سینگلتون، بانوی انگلیسی که کتابهایی در زمینه مجاهدین خلق نوشته در این باره گفته است: "من به آنها گفتم که اگر چه من سمپاتی ای نسبت به پایداری مجاهدین در قبال رژیم ایران احساس می کنم ولی بشخصه در مسائل سیاسی گروهها دخالت نخواهم کرد بنابراین آنها فقط می توانند از پرچم ایران در کنسرت استفاده کنند و نه علائم دیگر و من هم در آن کنسرت فقط آوازهای کلاسیک ایرانی را خواهم خواند و نه هیچ کار دیگری ... قرارداد برای شش برنامه کنسرت بود با تأکید بر غرامتی چندهزار دلاری در صورتی که من حاضر به خواندن نشوم. یک هفته قبل از زمان کنسرت متوجه شدم که کنسرت به نام مجاهدین خلق و در حمایت از مریم رجوی [رهبر شاخه سیاسی سازمان مجاهدین خلق] اعلام شده است".
اما خانم الهه همچنان به کنسرت دادن برای مجاهدین خلق ادامه داد و دلیل آن را نیز در گفتگو با آن سینگلتون این گونه بیان کرده است: "تمام گروههای اپوزیسیون به جای اینکه به کمک من بیایند فقط من را بیشتر و بیشتر به طرف مجاهدین هل دادند، این بود نتیجه فشارها و انتقادات و حملات بیرحمانه ای که به من می کردند، من دیگر هیچ پناهگاهی نداشتم، در چنین وضعیتی، مجاهدین پروژه ای از نشان دادن محبت و احترام و غیره نسبت به من آغاز کردند، در این فاز، من واقعاً به چنین محبتهایی نیازمند شده بودم، در آن زمان اگرچه من متوجه می شدم که اینها دروغ است ولی نیازی وچیزی در رفتار و گفتارشان بود که جلبم می کرد و از طرف دیگر بشدت علاقمند شده بودم که بیشتر در مورد آنها بدانم، من از طرف آنها دعوت شدم که به عنوان خواننده به آنها بپیوندم و البته فکر می کردم که آنها جنگجویانی برای آزادی اند".
خانم الهه در مدت حدود نه سال همکاری با مجاهدین خلق به عراق نیز رفت و در قرارگاه اشرف، مقر اصلی مجاهدین برنامه اجرا کرد.
وی در مصاحبه با خانم سینگلتون اشاره می کند که جدایی اش از سازمان مجاهدین خلق همزمان بوده با بازداشت مریم رجوی در فرانسه در بهار 2003 (1382): "بعد از اینکه برخی خودشان را در اعتراض به دستگیری مریم آتش زدند به آنها گفتم که دیگر با من هیچ تماسی نگیرند".
در مورد دلیل جدایی خود از مجاهدین خلق نیز به سفر خود به قرارگاه این سازمان در عراق اشاره می کند و می گوید: "قبل از رفتن به خاطر اینکه یکی از کفشهایم پایم را می زد، یک تکه کاغذ تا کرده در کف آن گذاشته بودم، در زمان شام در قرارگاه، من کفشم را در آوردم که پایم کمی آرام بگیرد و به نظرم این تکه کاغذ دیده شد، یکی از زنها که کنار من نشسته بود بدون هیچ تعارفی سریعاً این تکه کاغذ را برداشت و فرار کرد و ناپدید شد، یک لحظه واقعاً خشکم زد، بعد از چند لحظه متوجه شدم مسئله چه بوده است، آنها فکر کرده بودند که فردی در کمپ نامه ای به من داده که با خودم از آنجا خارج کنم، اینجا بود که واقعاً همه پرده ها از جلوی چشمانم افتاد، حالا دیگر من می دانستم که برخی از افراد واقعاً خواستار خارج شدنند و می دانستم که آنها هر کاری انجام خواهند داد تا کسی نتواند فرار کند ... من واقعاً نگران شده بودم".
الهه سه ماه پیش از مرگ در حالی که بیماری اش پیشرفت کرده بود به کشورش بازگشت.
خبر در گذشت الهه :
الهه، خواننده قدیمی ایرانی پس از یک دوره طولانی بیماری در بیمارستانی در تهران درگذشته است..
خانم بهار غلامحسینی نزدیک به پنجاه سال در عرصه موسیقی فعال بود و بیش از 100 قسمت از مجموعه قدیمی و مشهور گلها را در رادیو ایران اجرا کرد.
الهه در طول دوران خوانندگی خود با آهنگسازانی مثل پرویز ياحقی و همايون خرم و نيز تعداد زيادی از شاعران و ترانه سازان مشهور همکاری کرد.
او پس از انقلاب ایران از خوانندگی و فعالیت های هنری کناره گیری کرد و به خارج از کشور رفت.
الهه پس از آگاهی از بیماری سرطان کبد و اطلاع از این که مدت زیادی زنده نخواهد ماند، به ایران بازگشت و سرانجام روز چهارشنبه گذشته در بیمارستان پارسیان تهران درگذشت.
کنسرت گروه موسیقی "سمن بویان " به سرپرستی "الهام کاظمی" و با صدای "زهره کریم نیا" چهارم شهریورماه (فردا) در تالار وحدت برگزار می شود.
کنسرت گرووه موسیقی "سمن بویان" ویژه بانوان در دو بخش اجرا می شود، در بخش اول قطعاتی مانند "نگارا"، "بیا تا گل بر افشانیم"(از ساخته های زهره کریم نیا)، "هزار دستان" و همچنین تصنیف "بتا بتا" در دستگاه چهارگاه و در بخش دوم تصنیف "ایران هنگام کار است" (ساخته درویش خان) ، "شاه من ماه من" ، "به تو مشغول" (ساخته حمید پناهی) در بیات اصفهان و همچنین قطعه "راز و نیاز" اجرا می شود.
لازم به ذکر است "آساره شکارچی" نوازنده کمانچه ،"بهناز بهنام نیا" عود،"مریم ملا" تمبک و "الهام کاظمی" سه تار از جمله نوازنده های این گروه هستند این کنسرت فردا ساعت 17 در تالار وحدت برگزار می شود.
در هفتهاي كه گذشت موسيقي زنان رونق دوبارهاي گرفت و دو كنسرت در تهران برپا شد. يك كنسرت هم قرار است اوايل شهريور برگزار شود. اين نشان ميدهد كه زنان با وجود سختگيريهاي فراوان، هنوز عرصه را خالي نكردهاند و پابهپاي مردان فعال در موسيقي كلاسيك، سنتي و پاپ پيش ميروند.
كنسرت سيمينغانم در تهران يكي از اين رويدادهاي موسيقي زنان در هفته گذشته بود. اين نخستين اجراي كنسرت با خوانندگي سيمين غانم در تهران بود كه با همراهي پيانو، دف و ويولن در تالار وحدت براي زنان علاقهمند به موسيقي اجرا شد. در اين اجرا زيبا جواهري (نوازنده پيانو)، سارا حمدي (نوازنده دف) و آزاده شمس ( نوازنده ويولن)، سيمين غانم را همراهي و 11 قطعه از قطعات قديمي غانم، از جمله گل گلدون من، بوي گل، ستاره با چشمكاش و... را اجرا كردند.
سيمين غانم برنامه خود را با نام امام علي(ع)، و با ياد پيامبراكرم(ص) آغاز كرد و سپس با همراهي پيانو، ستاره با چشمكاش و قطعههايي از مثنوي در دستگاه افشاري و آواز بيات ترك را نيز خواند. نوازندگان به اجراي چند قطعه از خواننده شيرازي - سيما بينا - پرداختند.
گروه خنيا هم به سرپرستي پري ملكي براي خبرنگاران در تالار انديشه حوزه هنري موسيقي اجرا كرد، ولي چون تعدادي از خبرنگاران مرد بودند، اين كنسرت با هم آوايي يك خواننده مرد همراه بود ! البته تا حدودي شنونده ميتوانست صداي خانم ملكي را از صداي خواننده مرد تشخيص دهد، ولي باز هم يك كنسرت با سرپرستي يك خواننده زن بود.
هفته آينده زهره كريمنيا ميخواهد براي صلح بخواند. زهره كريمنيا كه كنسرتهاي موسيقي سنتي زيادي در كشورهاي اروپايي برگزار كرده در اين كنسرت كه براي بانوان خواهد بود، اشعار مولانا، حافظ و سعدي مرتبط با صلح و دوستي را در دستگاه چهارگاه آواز اصفهان اجرا ميكند. اين گروه ميخواهد به 131 كشور در 5 قاره دنيا سفر كند و پيام صلح و دوستاني را به همه آنها برساند. سرپرستي گروه نوازندگان و سهتار نواز آن را الهام كاظمي برعهده دارد و آساره شكارچي (كمانچه) بهناز بهنامنيا (عود) و مريم ملا (ضرب) را مينوازند. كنسرت آواي صلح و دوستي با مديريت خانم فندرسكي از موسسه آواي مهرباني برگزار ميشود.
آلبومهاي پرفروش
هفته گذشته آمار فروش آلبومهاي موسيقي سنتي بسيار بالا بود؛ هواي تو و قلندروار عليرضا افتخاري و غوغاي عشقبازان محمدرضا شجريان هنوز در صدر پرفروشهاي هفته است. در موسيقي بدون كلام تلفيقي آلبوم مسعود شعاري به نام در سايه باد حرف اول را ميزند. در موسيقي پاپ آلبوم فقط نگاه ميكنم حميد حامي دوباره به جمع پرفروشهاي هفته گذشته پيوست. آلبوم سونامي مهدي مقدم هم كه يك سال روي ميز مجوز مانده بود هنوز پرفروش است.
آلبومهاي جديد هفته گذشته
پنهان چو دل آلبومي است كه با موسيقي پورناظريها و صداي حميدرضا نوربخش از سوي انتشارات سروش منتشرشده است. اين آلبوم، تجربهاي جديد براي گروه موسيقي شمس به سرپرستي كيخسرو پورناظري (پدر خانواده پورناظريها) محسوب ميشود و ديگر ردپايي از تنبور (ساز اجدادي خانواده پورناظري) ديده نميشود و در عوض ما شاهد حضور سازهايي نظير تار، سهتار، بربت، كمانچه، سنتور، قانون، ني، تنبك و پركاشنهاي مختلف هستيم.
آلبوم ليلي و مجنون از مهين زرين پنجه از نشر ماهور است كه قطعات اين آلبوم توسط اركستر فيلارمونيك لهستان اجرا شده است و يك آلبوم نيز با عنوان مجموعه موسيقي نواحي ايران بوده كه نتيجه تحقيقات محمدرضا درويشي در موسيقي نواحي بوده كه توسط حوزه هنري منتشر شده است.
آلبوم دختر گلفروش با صداي علي جهاندار و آهنگسازي استاد حسن كسايي از آلبومهاي جديد هفته گذشته است كه شامل 4 تصنيف ميشود كه ضبط آن به پايان رسيده و تا پايان تابستان به بازار ميآيد.
آوازهایی از باغ ایرانی
این آلبوم که توسط اریک هیلستاد تولید شده بر اساس اجرای زندهای است که در اول خردادماه ۱۳۸۶ در باغ سفارت ایتالیا در تهران به نفع کودکان آسیبدیده زاهدانی برگزار شد. در این آلبوم نوازندگان ایرانی و نروژی به سرپرستی ِ کنوت ریرسترودْ مرجان و مهسا وحدت را همراهی کردند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
لالاییهای محور شرارت
این سیدی شامل لالاییهایی از کشورهای ایران، عراق، فلسطین، افغانستان، کره شمالی، سوریه و کوبا، در ترکیب با لالاییهایی از خوانندگان کشورهای نروژ، سوید، دانمارک، انگلستان، و ... است. لالایی از طبیعیترین ارتباطهای موسیقایی است که به شکلی ساده تأثیرات عمیقی برجای میگذارد. عنوان این سیدی به جمله رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، جورج دبلیو بوش، اشاره دارد. اریک هیلاشتاد، تهیهکننده این سیدی، ضبط آوازها را در کشورهای ذکر شده انجام داده است. این سیدی توسط شرکت کیرکلیگ کولتورورکستد منتشر شده است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ریشه در خاک
آهنگساز این سیدی پژمان طاهری است و شرکت آوای باربد آنرا منتشر کرده است. این سیدی در پی دست یافتن به زبان دیگر در تلفیق موسیقی سنتی ایرانی با اشعار شاعران نوگرای معاصر ایرانی است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گروهی از اعضای انصار حزب الله گرگان اقدام به برگزاری تجمع اعتراض آمیز مقابل محل برگزاری کنسرت پری زنگنه در این شهر کردند.
اعضای انصار حزب الله گرگان غرب روز پنجشنبه در اعتراض به برگزاری کنسرت پری زنگنه در مقابل محل برگزاری کنسرت اجتماع کرده و اقدام به برپایی نماز جماعت و قرائت دعای کمیل کردند.
تجمع کنندگان که تعداد آنها حدود 100 نفر بود علت تجمع خود را جلوگیری از ترویج بی غیرتی و اعتراض به سیاست اداره کل ارشاد استان گرگان اعلام کردند.
کنسرت پری زنگنه با مجوز اداره کل ارشاد استان گلستان روز چهارشنبه قبل برگزار شد اما روز پنجشنبه به دلیل فوت مادر این خواننده زن برگزار نشد.
هوشنگ ظریف در روز اول مهرماه زنگ هنرستان موسیقی دختران را نواخت .
به نقل از روابط عمومی معاونت امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، در مراسمی که با حضور معاون امور هنری وزارت ارشاد به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید در روز اول مهرماه در هنرستان موسیقی دختران برگزار شد ، هوشنگ ظریف ، استاد و مدرس موسیقی زنگ هنرستان را نواخت .
دکتر محمد حسین ایمانی در این مراسم ضمن تبریک آغاز سال تحصیلی جدید گفت : خوشبختانه امسال فضای مناسبی در حوزه موسیقی وجود دارد و فصل پررونقی را برای این هنر شاهد هستیم .
ایمانی بااشاره به برگزاری کنسرت های موسیقی در سال جاری افزود : کنسرت های موسیقی که با حضور استادان برگزار شد به یک کلاس آموزشی تبدیل شد و امیدواریم این فضا با حضور هنرجویان امروز در آینده تداوم یابد .
معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به حمایت دولت از رشته های هنری گفت : دولت از تمام رشته های هنری به خصوص موسیقی حمایت می کند و این فضا بهترین فرصت است تا همه هنرمندان عرصه موسیقی و هنرآموزان این رشته از آن استفاده کنند .
وی ادامه داد : سعی می شود تا اگر در گذشته بی مهری ای به موسیقی شده ، این بی مهری ها به فرصت هایی مناسب در عرصه موسیقی تبدیل شود و موسیقی در جایگاه رفیع خود قرار گیرد و در آن جایگاه ، موسیقی ارتباط بین زمین و آسمان و اعتلا بخش روح است .
ایمانی در پایان ضمن آرزوی موفقیت برای هنرجویان موسیقی اظهار امیدواری کرد با حضور استادان و مدرسان موسیقی فضای مناسب در این رشته حفظ و زمینه گسترش آموزش هنر در هنرستان های هنرهای زیبا فراهم شود .
کنسرت گروه موسیقی "یاوران" به سرپرستی نوشین عقیقی در روزهای سوم و چهارم آبان ماه در تالار اندیشه برگزار می شود.
نوشین عقیقی سرپرست گروه "یاوران" با اعلام این خبر گفت : گروه موسیقی "یاوران" به مناسبت بزرگداشت مولانا قطعاتی را که برگرفته از اشعار مولانا و ریتم های ذکرسماع مولویه است را به صورت همخوانی اجرا خواهد کرد .
وی در افزود : قطعات این کنسرت منتخبی از آلبوم های "جهان دگر"و"یاد یاران" است که توسط گروه موسیقی "یاوران" منتشر شده است .
این دف نواز در ادامه خاطرنشان کرد : برای اجرای این کنسرت از سازهای ایرانی مانند نی، دیوان، تنبور، قانون، کمانچه و رباب استفاده کرده ایم، که با همراهی 13 دفنواز نواخته خواهد شد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بانو دلکش (عصمت باقرزاده) که صدای رسایش او را ستاره آواز ایران کرده بود ۱۱ شهریور ۱۳۸۳ در تدر ۷۹ سالگی، در یک بیمارستان تهران به مرگ طبیعی درگذشت. دلکش که از ۱۸ سالگی پای به دنیای موسیقی گذارده بود از ۲۰ سالگی خواننده رسمی رادیو دولتی ایران شده بود و به این کار را تا زمان انقلاب ادامه داده بود. وی در تاریخ موسیقی ایران، یک خواننده حرفه ای بشمار آمده است.
بانو دلکش که استعداد درخشان در موسیقی و خواندن آواز داشت تحصیل موسیقی را با استاد روالله خالقی آغاز کرده و در انجمن موسیقی ملی ادامه داده بود. وی بود که تصنیف خوانی را در ایران عمومیت داد.
دلکش در طول خوانندگی اش با آهنگسازان متعدد از جمله مهدی خالدی، جواد و بزرگ لشکری و علی تجویدی کار کرده بود و شاعران متعدد از جمله رهی معیری و بیژن ترقی اشعار ترانه های او را سروده بودند.
بانو دلکش که زاده بابل (مازندران) بود برخی ترانه های مازندرانی را هم احیاء کرده بود. گاهی هم خودش آهنگ می ساخت. دلکش در جوانی در چند فیلم سینمایی ایران هم بازی کرده بود که معروفترین آنها فیلم «مادر» بود که در دهه ۱۳۳۰ به نمایش در آمد.
همه ترانه های دلکش خوبند و نمی توان گفت که کدامشان بهترین هستند. دلکش دیر شوهر کرد و نخستین فرزند او پسر بود. پس از انقلاب، دلکش جز یکی ـ دو سفر کوتاه، وطن را ترک نگفته بود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برنامه های تخصصی تلویزیون در حوزه موسیقی نه تنها کمکی به درک و شناخت مخاطب از این هنر نمی کند بلکه در بسیاری موارد نقشی غیر هنری و مخرب دارد.
سوسن اصلانی نوازنده سنتور با بیان این مطلب در انتقاد از موسیقی سریال هایی که در حال حاضر روی آنتن می رود گفت : اغلب این موسیقی ها که در تیتراژها پخش می شود با معیارهای یک موسیقی درست در تضاداست و در برخی موارد آهنگ این سریال ها حتی ربطی هم به موضوع و داستان اصلی فیلم ندارد.
وی در ادامه خاطرنشان کرد : به عنوان مثال تلفیق موسیقی و کلام موسیقی سریال "یک وجب خاک" نادرست است و این مسئله همیشه برای من سئوال بوده که چرا هیچ گونه نظارت و کنترل درستی بر آنچه از این رسانه پخش می شود صورت نمی گیردواین درحالی است که وقتی یک آلبوم موسیقی تقاضای مجوز می دهد با انواع موانع نظارتی روبه رو می شودا لبته منظور این نیست که چرا این نظارت انجام می شود بلکه معتقدم به همان اندازه که نظارت و کنترل بر آثار در حال تولید در وزارت ارشاد صورت می گیرد به همان اندازه هم باید بر آثار تولید شده در صدا و سیما نظارت وجود داشته باشد.
این نوازنده سنتور در خصوص تولید برنامه های تخصصی موسیقی رادیو و تلویزیون گفت : تولید برنامه های تخصصی در شرایطی که موسیقی زیر ضرب و ناملایمت ها به سر می برد به ویژه در رادیو نه تنها لازم بلکه ضروری است و می تواند به درک و شناخت مخاطب کمک کند ولی در اغلب موارد دیدیم که این برنامه ها دردی از کمبودها و نواقص این هنر در میان مردم دوا نمی کند.
يك هنرمند فعال در موسيقي زنان گفت:بانوان نيز چون ديگر اقشار موسيقي اين مرز و بوم براي پيشرفت در عرصه موسيقي و آموزش آن به نسل بعد در تلاش و تكاپو هستند.
"آزاده صادق تبار اميري" روز يكشنبه با اشاره به تلاش بانوان براي ايجاد شكوفايي و رشد و تحول عرصههاي مختلف هنري كشور، تصريح كرد: تلاش بانوان ميتواند براي نسل آينده يك پشتوانه مستحكم، به خصوص در عرصه موسيقايي باشد.
وي به اشراف كامل تكنيكها و ظرايف اين هنر توسط بانوان اشاره كرد و افزود: جايگاه موسيقي بانوان همانند ديگر اقشار موسيقي است و فعالان در اين عرصه در راستاي اهداف متعالي تلاش ميكنند.
صادق تبار اميري در ادامه از نقش مهم آموزش صحيح موسيقي در پيشرفت اين حوزه خبر داد و خاطرنشان كرد: بانوان با استفاده از پشتوانه موسيقي و خلاقيتهاي فردي و نيز ظرافت عملكردها نقش بسزايي در اين بخش دارند.
اميري درحال حاضر در اركستر ملي تالار وحدت و گروه موسيقي بانوان صدا و سيما و همچنين اركستر ملي اين سازمان مشغول به فعاليت است و در كنار آن در زمينه تحقيق در خصوص اركستر در ايران باستان و پيدايش آن تلاش ميكند.
وي موسيقي را نزد اساتيدي همچون بهروز همتي، حسين عليزاده، هوشنگ ظريف ، داريوش طلايي و داريوش پيرنياكان فرا گرفت.
جايگاه بانوان در عرصه موسيقي ملي و نقشي كه اين گروه از جامعه كشور در اعتلاي اين هنر ملي متقبل شدهاند،گرچه در سالهاي گذشته باافت و خيزهايي همراه بوده اما تلاش اخير مسئولان درحوزههاي هنري كشور موجب شدهتا چشمانداز روشني از حضور و فعاليت بانوان هنرمند در اين عرصه به وجود آيد.
كنسرت گروه موسيقي "خنيا" به سرپرستي پري ملكي ساعت ساعت ۲۰/۳۰ روزهاي ۱۰الي ۱۲آبان در تالار انديشه حوزه هنري برگزار ميشود .
در اين كنسرت قطعاتي از ساختههاي مجيد وفادار ، نصر الله زرين پنجه و حميد بهروزينيا در دستگاههاي ماهور، چهارگاه و بيات اصفهان اجراميشود.
جلال اميرپور سعيد با سازهاي رباب و كوزه، آوا ايوبي با تارباس ، پويا سرايي با سنتور، مسلم عليپور با كمانچه، ميلاد علي پور با تار بامداد ملكي با تنبك و نيما نيك طبع به عنوان نوازنده دف پري ملكي و فاروق كسمايي را همراهي ميكنند.
گروه خنيا فعاليت خود را از سال ۷۳آغاز كرده و تاكنون ، كنسرتهاي متعددي را در داخل و خارج از كشور برگزار كرده است ازاين ميان اين اجراها مي توان كنسرتهاي (قصههاي از ياد رفته ) در تالار وحدت و جايزه ابن سينا در مقر سازمان يونسكو در پاريس اشاره كرد
کمی در مورد مرضیه
مرضیه نام هنری اشرف السادات مرتضایی خواننده ایرانی است.
او در سال ۱۹۲۶ در تهران بدنیا آمد. پدر و مادرش از یک خانواده هنردوست بودند و هنرمندانی از قبیل مجسمه ساز، نقاش و مینیاتوریست و موسیقیدان در فامیلش زیاد بودند. اما مادرش بود که بطور خاص او را تشویق به خواندن کرد و در همه دوران حیاتش ازاو پشتیبانی میکرد.
وی در مصاحبهای درباره خود گفته است :
درزمانی که خانوادههای ایرانی به ندرت فرزندان دخترشان را برای تحصیل علم میفرستادند پدرمن با وجودیکه یک فرد روحانی بود مرا تشویق به آموزش تحصیلات مرسوم زمان نمود. وقتیکه من آغاز به خواندن کردم خواننده شدن برای زنان خیلی غیر عادی بود و درعین حال یک خواننده در آن زمان باید هم دانش مدرسهای میداشت و هم دانش کلاسیک موسیقی و هم چنین یک صدای خوب. در ضمن استادان موسیقی زیادی باید صدای اورا تائید میکردند و همچنین تئوری موسیقی راباید بخوبی میدانست. من سالهای زیادی را به آموختن در زیر نظر استادان بزرگ موسیقی ایرانی گذراندم پیش از اینکه شروع به خواندن کنم.
مرضیه در سال 1942 (1322 شمسی) به جهان موسیقی هنر وارد شد. اولین بار دریک تئاتر که نمایشنامه شیرین و فرهاد را اجرا میکرد (تئاتر باربد) در نقش شیرین بازی کرد .این نمایش 37 شب روی صحنه بود که برای او یک موققیت بزرگ و سریع به بار آورد و با استقبال زیاد مردم مواجه شد.
مرضیه بسرعت نظر استادان موسیقی را به خود جلب کرد و اولین زنی بود که توانست در برنامه گلهای رنگارنگ که برنامهای بسیار سنگین و هنری بود آواز بخواند.[نیاز به ذکر منبع] مرضیه در حدود 1000 آواز دردوران شکوفایی هنریش خواند که در ارتقای موسیقی فارسی بسیار اثر گذار بود.[نیاز به ذکر منبع] مرضیه در سال 1373 از ایران به خارج کشور رفته و در فرانسه به تشویق دوستانش مریم و هدایت الله متین دفتری پناهندگی گرفت. اودر انجا به شورای ملی مقاومت ایران اعلام پیوستگی کرد و در سفرهای مختلف به کشورهای مختلف کنسرتهای زیادی داد.در این دوران او با هنرمندان معروف و شاعران و آهنگسازان و نوازندگان مشهوری چون محمد شمس و شاپور باستانسیر و عماد رام و محمد علی اصفهانی و اسماعیل وفا یغمایی و راس پاپل و حمید رضا طاهر زاده کارهای متعددی ارائه نوده است. از اثار معروف او در این دوره اپرای مثل مهتاب با شعر محمد علی اصفهانی و سرودهای زن کاوه میهن و سرود ارتش ازادی با شعرهای شاعر معروف تبعیدی اسماعیل وفا است که سالها عضو مجاهدین و عضو شورای مقاومت بود ولی بعدها از هر دو خارج شد . محمد علی اصفهانی هم مانند یغمایی عضو شورای ملی بود که او هم به دلائلی از آن استعفا داد.مرضیهدر حال حاضر در المان زندگی می کند.
نوشين عقيقي به همراه گروه «ياوران» در سالن خليج فارس فرهنگسراي نياوران براي مولاناي پارسي مينوازد.
ياوران» در اين اجرا كه شنبه پنجم آبان برپا خواهد شد،پنج قطعه آهنگ از ساختههاي نوشين عقيقي را خواهد نواخت كه چهار اثر آن بر اساس اشعار مولاناست.
بنا بر اين گزارش، تصنيفهاي «جان عاشق»، «اي عاشقان» و«بي تو به سر نميشود» به همراه دكلمه شعر «بنماي رخ كه باغ و گلستانم آرزوست»، بر اساس اشعار مولانا و اجرا و شوق وصل كه شعر و آهنگش از ساختههاي نوشين عقيقي است نواخته ميشود.
اجراي «ياوران» حسن ختام برنامه شبي با مولوي است كه به همت سازمان ملل متحد، فردا شنبه پنجم آبان از ساعت 17 تا 21 در سالن خليج فارس فرهنگسراي نياوران برپا ميشود.
عقيقي براي اين اجرا از 22 نوازنده بهره ميبرد كه 13 نفرشان دف مينوازند و 9 نفر ديگر ني، تنبور، قانون، كمانچه، ديوان، تنبك، تاس و رباب خواهند نواخت.
نوشين عقيقي كه با وجود ريتمي خاص در اشعار مولانا معتقد است چون ديگر آثارش در اين اجرا نيز بر اساس وزنهاي اشعار مولانا و رتيم مستتر در آن، اين قطعات را آماده اجرا نموده است.
گفتني است در برنامه شبي با مولانا علاوه بر اجراي گروه ياوران،الهي قمشهاي،جلال الدين كزازي،غلامرضا اعواني، نماينده مقيم سازمان ملل در ايران، نماينده يونسكو در ايران سخنراني مينمايند. از احمد جلالي نماينده سابق ايران در يونسكو تقدير خواهد شد و مصطفي بادكوبهاي مثنوي خواني خواهد نمود.
ورود عموم براي حضور در اين برنامه آزاد و رايگان است.
موسیقی زنان ناشنیده !!!
درود بر شما
متنی که می خوانید نوشته شده توسط رافایلا اویلبرگ در سال 2008 ؛ که به بررسی حضور و سبب حضور نداشتن زنان در عرصه موسیقی پرداخته است و بوسیله پریسا رضایی ترجمه شده است .
در میان همه حوزههایی که جهان زنانه را تشکیل میدهد ، به موسیقی ساخته زنان میرسیم : نداهایی ناشنیده ماندهاند ، نداهایی از سر شادی ، شکایت ، آسوده دلی ، خشم و . . .
موسیقیدانان زن آن عدهای هستند که خاموش نماندهاند ، بلکه به صدای خود طنین بخشیدهاند ، ضرب اهنگهایی ایجاد کردهاند و با آلات موسیقی ، اصواتی ساختهاند که نمیتوان آنها را ناشنیده گرفت . شاید برخی زنان موسیقی را به عمد به عنوان ابزاری بیانی به کار بستهاند ، زیرا موسیقی مرزهای زبان مرد محور ما را زیر پا میگذارد . شاید موسیقی بهتر از آنچه از کلام بر می آید ، قادر به انتقال دادن بلاواسطه احساسات است .
موسیقی زنانه بیتاثیر نیز نبوده است . طنین موسیقی ، به گوش میآید . تصنیف موسیقی نیز فقط به معنای تولید اصوات عاری از زمان نیست . موسیقی همواره پیوندی با فرهنگ داشته و فقط در چهارچوب فضای اجتماعی که در آن قرار دارد به شکل یک کل قابل درک است . به این ترتیب ، موسیقی که گوشهای ما میشنوند ، همواره موسیقی است که در نظام پدر سالارانه پدید آمده است . حتی آسمانیترین نواها نیز به دست انسانهایی پدیدار شدهاند که تحت تاثیر ساختارهای اجتماعی بودهاند که در آن میزیستهاند .
هر زمانه و فرهنگی شیوههای بیان موسیقایی خاص خودش را دارد : کتاب محمد عتیق درباره زنان الهیات شناس و موسیقیدان ، از زنان آوازه خوان حرفهای و زنانی حکایت میکند که ترانههای شکوه آمیز یا فاتحانه سر میدهند . چرا فقط ترانه مشهور میریام نیست که شاهدی بر زنان موسیقی سرا در اسراییل کهن به شمار میآید و جنبه سیاسی موسیقی را بر ما آشکار میکند .
در قرون وسطی با ویژگی مسیحی آن ، زنانی که موسیقی پرداز بودند ، گوش شنوایی نمییافتند . فردی مانند هلیده گاردفون بینگن یک استثنا محسوب میشد . در همه فرهنگها ما شاهد آن هستیم که موسیقی در آیینهای دینی بسترهای خاص یافته است .
محروم ساختن زنان از موسیقی کلیسایی بخشی از تحقیر زنان از جنبه تبلیغات دینی بود . از این روست که ارگ کلیسایی که در آیین عبادی مسیحی بیشترین کاربرد را دارد ، ابزاری در سیطره مردان به شمار میرفت .
زنان ارگ نواز تازه بعدها آهسته آهسته راه خود را به درون موسیقی کلیسایی و کلاسیک گشودند .
در کارگاه های طبل نوازی کریستینه برایت باخ ، از مادران روحانی ، به زنان این امکان داده شد که در فضای روحانی به موسیقی بپردازند .کوبیدن بر طبل تاثیری درمانی داشت : مردم صدای زنان را میشنیدند و فضا با صدای آنان پر میشد .اما آیا به کار بستن قوای درمانگر صدا نیز که قدیمیترین آلت موسیقی بشر است ، به گونهای درمانی عمل میشود . زنان در جلسات درمانی کارین وینن با خواندن ترانههای دسته جمعی ، قابلیت پیونددهنده موسیقی را تجربه و تاثیر درمان بخش به اصطلاح (ترانههای قدرت) را احساس میکنند .
تصنفات هلنه لیمبان ، متولد۱۷۹۷، تقریبآ ناشنیده میمانند .کاملیا دسوزا ، موسیقیدان که خود نوازنده ویلن سل نیز هست ، به دنبال ردپای این هنرمند زن بوده است که تصنیفات وی ترکیبآوایی فوقالعادهای را نشان میدهند . اما زنان در تاریخ موسیقی مغرب زمین ، فقط به عنوان شخصیتهایی موسیقی پرداز ظاهر نمیشوند . آنان در اداره سالنهای موسیقی موسوم به تالارهای موسیقی جهان در قرن ۱۸و۱۹ فعالانه شرکت میجستند . بسیاری از این تالارها برخاسته از اندیشههای برابر خواهی از سوی زنان بودند و آگاهانه خود را در گستردهای مجزا از جهان استیلا یافته مردان قرار میدادند . با این حال امروزه فقط زنان مصنفی که تحت حمایت از تالارها بوده و از این راه محبوبیت یافتهاند ، به شهرت رسیدهاند . از زنان دارای استعدادهای موسیقی نقش الهه گان هنر و موسیقی را برای مردان مصنف ایفا میکردند و الهام بخش آنان بودند .
در بررسی موسیقی زنانه این نکته را نیز مییابیم که زنان در عرصه بازار فروش موسیقی نیز پیشرفتهایی داشتهاند
Rafaela Eulberg
sAcrAt
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.