مشاهده نسخه کامل
: موسیقی سنتی ایران، میراث جاودان
mahan2 عزیز، سلام. الان اگه من بگم پست تکراری ارسال نکنید، باز شما برداشت نادرست خواهید کرد. خواهش میکنم تکرار نکنید. اگر آقا جلال مطالب این تاپیک رو دنبال کنند (که میکنند) همون یک پست رو هم خواهند دید، اگر هم دنبال نکنند که ارسال های دقیقه به دقیقه هم موثر نیست. پست " تکراری " شما پاک خواهد شد!
+ چند پست اخیر که ربطی به بحث نداره.
:40::40::40::40::40:
جناب ماكسيمو - من اگر هم پستي را تكرار كنم - از يك بار بيشتر نخواهد شد و آن هم زماني است كه اولا " پست هاي زيادي كه بي ارتباط با پست من نيز هستند ؛ پس از پست من قرار گيرند " - ثانيا " به شرطي كه من پاسخ پستم را از فرد مورد نظرم نگرفته باشم . "
پس اين بار خواهشمندم كه: :13:
تذكر تكراري ندهيد @ ياهو . كام
جناب ماكسيمو - من اگر هم پستي را تكرار كنم - از يك بار بيشتر نخواهد شد و آن هم زماني است كه اولا " پست هاي زيادي كه بي ارتباط با پست من نيز هستند ؛ پس از پست من قرار گيرند " - ثانيا " به شرطي كه من پاسخ پستم را از فرد مورد نظرم نگرفته باشم . "
پس اين بار خواهشمندم كه: :13:
تذكر تكراري ندهيد @ ياهو . كام
mahan2 جان، پست قبل من رو شما خوندید؟
اگر آقا جلال مطالب این تاپیک رو دنبال کنند (که میکنند) همون یک پست رو هم خواهند دید، اگر هم دنبال نکنند که ارسال های دقیقه به دقیقه هم موثر نیست.
شما مطمئن باش، همون یک پست هم خونده میشه و ارسال شدن چند تا پست دیگه بعد از اون، تاثیری روی این قضیه نداره.
به شرطي كه من پاسخ پستم را از فرد مورد نظرم نگرفته باشم
:18: یعنی پاسخ دادن به سوال های شما اجباریه؟ عجیبه!!!
پس اين بار خواهشمندم كه: :13:
تذكر تكراري ندهيد @ ياهو . كام
چشم، این آخرین تذکر من بود. این پست رو هم با شرمندگی نوشتم (از این که دارم به خاطر همچین مسئله ی کوچیکی بحث می کنم). خواهش من هم اینه که شما هم لطف کنید و پست تکراری ارسال نکنید (به هر دلیلی)، چون سرنوشتی به جز حذف در انتظارش نخواهد بود. ممنون... :11:
:40::40::40::40::40:
ميگويد: چو ايران مباشد تن من مباد! اما هيچ وقت نميخواهد تصور كند در همسايگياش قوميتهاي بسياري وجود دارند كه مجموعهاي به نام ايران را در طول هزاران سال شكل دادهاند. برداشت برخي از ايران فراتر از تهران ساختهي آقامحمدخان نرفته است. ميگويد چو ايران مباشد تن من مباد اما تمام برداشت او از اين شعار فقط جنبهي سياسي دارد و هيچ وقت حاضر نيست به جنبههاي فرهنگي و اجتماعي آن فكر كند و حرف ديگر «ايرانيان» را هم بپذيرد.
ميگويد چو ايران مباشد تن من مباد اما حاضر نيست غير از موسيقي خارجي به «موسیقی محلی ایران» و آواهاي هموطنانش گوش دهد چون آن را در حد و كلاس خود نميداند و نميداند كه آن پيرمرد دوتارنواز خراساني با آن ساز سادهاش ملوديهايي پديد ميآورد كه گاه شگفتانگيزتر از هر اركستري است. چون اكتاو پايين آن را در حد و استاندارد سليقهي خود نميبيند!
«موسیقی ايراني» تمام آن چيزي نيست كه در نوار كاستها و آلبومها و كنسرتها ميشنويم. موسیقی ايراني يادگار هزاران خواننده و نوازندههاي بعضاً گمنامي است كه هر يك براي خود «باربد»ي هستند و چون بينام و نشانند و كنسرت و آلبوم و پوستر و هياهو ندارند اين چنين مهجور و مورد بيمهري ما قرار گرفتهاند. آيا «بخشي»ها و «عاشيق»ها همان خنياگران ايران باستان نيستند كه فلان باستانپرست افراطي از وطن آريايي ميگويد اما هرگز نميداند چنين كساني هم وجود دارند!؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما بايد سليقهي موسيقي خود را در هجوم ابتذال مرمت كنيم. اين به مفهوم واپسگرايي و تعصب نيست. توجه به زيباييها و جنبههاي مثبتي است كه خود داريم. اين جستن يار است در خانه و يافتن جام جم نه از بيگانه كه از خويشتن و همخانههاي ماست. نه تنها كلاس گذاشتن و هنردوست بودن وابستگي كامل به موسيقي غربي نيست بلكه تعريف موسیقی ايراني نيز تنها موسيقي فارسي نيست و منشاء لوسآنجلسي و تهرانجلسي هم ندارد. موسیقی محلی ايران در سيطرهي موسيقيهاي ديگر به ويژه موسيقيهاي عامهپسند فارسي و غربي رو به احتضار است و اگر ما خودمان نتوانيم و نخواهيم به آن توجه كنيم همين اندك گنجينههاي بازمانده نيز از ميان خواهد رفت.
شايد بهتر باشد از تعصب به فلان خواننده و نوازندهي مطرح دست برداريم چه همه محترم و عزيز هستند و براي فرهنگ و هنر انساني تلاش كردهاند اما هنر انحصاري نيست. شايد معني تصانيف و آوازهاي محلي را درك نكنيم اما موسيقي و هنر زباني جهاني است. تعصب قومي مطلق هم در اين مورد فايدهاي ندارد، بايد ديگران را نيز باور داشت. چه اشكالي دارد مثلاً من فارس زبان گاهي موسيقي مقامي آذري گوش دهم و زيباييها و ريزهكاريهاي آن را مرور كنم يا من ترك زبان دنبال معنا و مفهوم آن آواهاي بلوچي باشم؟
***
در مورد موسيقي غربي و زبانهاي ديگر سايتها و وبلاگهاي بسياري وجود دارند و توجه به آن هم خوب است. ضديت با موسيقي غربي يا هر نوع هنر ديگر نيز حماقت است. با ضديت نميتوان كاري كرد چرا كه ما به موسيقي غربي نيز بسيار نيازمنديم. اما چيزهاي ناشناختهاي در اطراف خود ما هست كه اگر كشفشان كنيم بيشتر لذت ميبريم. دوستان بسياري بختياري، ترك، كرد، لر، گيلك، مازني، بلوچ، قشقايي، تات، عرب، تركمن، ارمني، آشوري و با چندين لهجهي فارسي و محلي مناطق و طوايف و ايلات مختلف ايران وجود دارند كه هر كدام اطلاعاتي در اين مورد دارند و كاش جايي بود تا به صورت اختصاصي فايلهاي صوتي و موسیقی-هاي محلي و آواها و نغمههايي را كه داريم به اشتراك ميگذاشتيم.
منظور اينجا موسيقيهاي عامهپسند و مطربي و عروسيها نيست چه ابتذال و عامهنگري در همه جا وجود دارد. منظور گوهر و جوهرهي آن چيزي است كه با نام موسيقي ايراني نام ميبريم و قابليت تأمل و دفاع را دارد.
***
مقصود از اين نوشتار پژوهشي در زمينهي موسيقي نيست بلكه در مورد ذائقهي شنوندگي و «آشتي با خود» است و ذكر اين نكته كه چرا برداشت بسياري از ما از موسيقي و فرهنگ ايراني همان زبان فارسي است؟ آن هم بيشتر همين فارسي محاورهاي و امروزي كه حتي به لهجهها و زيرمجموعههاي آن نيز بها نميدهيم كه در نوع خود دنيايي حرف براي گفتن دارد. ايران به عنوان يك مرز جغرافيايي سياسي (و البته ناگزير!) فرهنگهاي بسياري در بطن خود دارد كه سابقهي هفتهزار ساله دارند. از كردستان و آذرآبادگان كه خاستگاه زرتشت و مركز تعاليم زرتشت و پيش از آن مهد بسياري از تمدنهاي شگفتانگيز بوده تا سيستان بزرگ و تمدن چندهزارسالهاش. از خراسان و ماوراءالنهر تا خوزستان و تمدن متعالي هزاران سالهاش، از گيلان و طبرستان تا جنوبيترين مناطق ايران و حتي افغانستان و تاجيكستان كه هر كدام گنجهاي بيشماري از فرهنگ و هنر و «گنجينهي روايات شفاهي» نظير آوازها، آواها و نغمات محلي، لالاييها و منظومهها و حماسههاي بسياري هستند و به مرور زمان در هجوم فرهنگهاي غالب مستحيل شده و ميميرند. چرا كه اگر مظاهر تجدد نابودشان نكنند خودمان با بيتوجهي نابودشان ميكنيم.
هنر ما اين شده كه براي قوميتهاي مختلف جوك بگوييم اما خوب است كه جنبههاي مثبت آنان را هم در نظر داشته باشيم. اين احساس موجب ميشود تا تعامل و همزيستي و درس مدنيت را بهتر فرا بگيريم چيزي كه هيچ وقت هيچ حكومت و مكتب سياسي به ما نخواهد آموخت. اگر با عدهاي از فلان قوميت ضديت داريم دليل نميشود تمام جنبههاي مثبت و زيباييهاي فرهنگشان را نفي كنيم.
***
تصور كنيد: آواهاي بختياري و لري كه سرشار از زندگي و عشق هستند و كردها كه جايگاه ويژهاي در موسيقی ايراني دارند. صدايشان بازتاب طبيعت است. صداي كوهستان است. فكر ميكنيد جز كمانچهي لري كدام اركستر فيلارمونيكي ميتواند طبيعت لرستان و زندگي مردمانش را بازگو كند!؟
«صداي انسان»... هيچ موسيقياي زيباتراز صداي انسان نيست وقتي كه درد دارد، وقتي كه عشق دارد، وقتي كه شاد است، وقتي كه غمگين است و از حنجرهي او تمام آلام و شاديهاي بشري بيرون ميريزد. يكي از گويندگان باسابقهي راديو ميگويد: من هرگز نديدهام كسي صداي خوب و مهرباني داشته باشد و ذاتاً آدم بدي باشد. تناليته و لحن صدا نشانهي روحيات انسان است، انگشتنگاري روح است. و گاه كه ديگر درد عشق و هجران چنان است كه انسان از سخن باز ميماند، سازها به سخن در ميآيند و به قول آن عاشيق: «اورهك ياندي، ساز ديللندي» و دل سوخت و ساز به صدا در آمد.
صداي دشتستانيخوانان را در دل طبيعت شنيدهايد؟ بي هيچ اكو و دستگاه صوتي و باند و ----- و افكت؟ زيبا نيست؟ يا عاشيقهاي تركمن در دشتهاي سرسبز تركمنصحرا، صدايشان صداي دشت است، صداي تاختن و آزادي و آزادگي.
موسيقي و آواهاي بندرنشينان جنوب كه بوي دريا ميدهد. آنجا كه انسان دريا و طبيعت را به مقابله ميخواند. حزن زني كه شوهر ماهيگيريش به دريا رفت و برنگشت. شور موج است و ايستادگي انسان در برابر طبيعت. و سوگسرود كردها در «سياچمانه» و «اللهمزاره»... الله مزاره... اي چي روزگاره؟... و «هراي» كوهستان و «هوره» كه ياد اهوراست.
و صدها از اين نوع كه هميشه با ديدگاه متعصب آن را نفي كرده و به آن بيتوجه بودهايم. كدام مدعي زيباييدوستي و هنري است كه مثلاً معناي آواهاي بختياري و ظرافت آوازهاي آن را بداند اما هيچ احساس و شوري نسبت به آن نداشته باشد؟ ( اين تصنيف محمد ملك مسعودي را بشنويد).
***
مدتي پيش دو سيدي تصويري با عنوان «كاني» (چشمه) موسيقي مقامي شمال خراسان از دست محبوبي رسيد به دستم كه به زمان كردي كرمانجي است (كرمانج: كُرد+ ماننا، كرد ماننايي بازمانده از تمدن ماننايي) اين مجموعه را مؤسسهاي به نام کرمانج گردآوري كرده و انصافاً زحمت بسياري براي گردآوري اين مجموعهي زيبا و براي معرفي موسيقي شمال خراسان كشيدهاند كه لذت ديدن آن و خريداري اين سيديها با آن ضبط مطلوب و دكور و تدوين ديدنياش به هر موسيقيدوست و ايرانيدوستي به شدت توصيه ميشود!
اين دو سي دي مجموعهي كاملي است از موسيقي مقامي شمال خراسان كه استادان برجسته اين ديار در آن حضور دارند. موسيقي كردي شمال خراسان موسوم به موسيقي كرمانجي و آواهاي تاتي (طالش گيلان و آواهاي عزيزي چون هادي حميدي ) نيز كه ريشههاي كردي دارد علاوه بر حماسه، سرشار از حزن غربت و موسيقي كوهستان و جلگه است. (در اين زمينه استاد «كليمالله توحدي» پژوهشهاي ارزشمندي دارد. از جمله اين كه اطلاق كردهاي تبعيدي را در مورد اكراد خراسان صحيح نميداند).
فايل صوتي بخش كوتاهي از يكي از مقامخوانيهاي آن را اگر صاحب اثر اجازه دهند و محض آشنايي و براي تكميل اين گفتار در فايل ضميمه گذاشتهام كه بشنويد. البته براي لذت بردن از تصوير و كيفيت صداي بهتر اين مجموعهي تصويري را خريداري كنيد، خيلي بهتر است. به اين تحريرهاي زيبا و باصلابت در مُقام گرايلي با صداي مراد حسنزاده توجه كنيد.
منبع : نقطه ته خط
جناب ماكسيمو - من اگر هم پستي را تكرار كنم - از يك بار بيشتر نخواهد شد و آن هم زماني است كه اولا " پست هاي زيادي كه بي ارتباط با پست من نيز هستند ؛ پس از پست من قرار گيرند " - ثانيا " به شرطي كه من پاسخ پستم را از فرد مورد نظرم نگرفته باشم . "
پس اين بار خواهشمندم كه: :13:
تذكر تكراري ندهيد @ ياهو . كام
راستش را بخواهي اين جناب ماكسيمو اينقدر به ما گير الكي و تكراري داده كه حوصله ارسال نوشته را از ما گرفته ... اگر همكار انجمن نبود يه چيزي بهش ميگفتم . :5:
جناب ماهان
چارچوب انجمن بسیار ساده است و عمل به اون ساده تر
همکار انجمن به شما تذکر کاملا درستی دادن و شما به جای توجه به تذکر کاملا دوستانشون ، روال رو بر کل کل گذاشتین
یا شما میتونین با حدود انجمن کنار بیاین که چه خوب . یا نمیتونین که اونوقت انجمن محروم میشه از دانش شما و حضور شما .
امیدوارم رویه شما رو در آینده متفاوت ببینم
ممنون از اینکه توجه میکنید
Asalbanoo
31-12-2007, 12:59
اید اگر نبود واقعه ۱۷ شهریور ۵۷ و استعفای دسته جمعی گروهی از اهالی موسیقی که در رادیو فعالیت میکردند آنهم درست زمانی که مشکاتیان زیر نظر هوشنگ ابتهاج فعالیت خود را آغاز کرده بود، هرگز گروه عارف و شیدا تشکیل نمیشد تا حاصل انتشار آن انتشار برخی از ماندگارترین قطعات موسیقی سنتی ایران در سالهای ۵۷ تا ۶۲ باشد. اغلب آثار مشکاتیان آن روزها با شهرام ناظری و محمدرضا شجریان منتشر میشد.
خلق آثاری چون آلبومهای سر عشق (در ماهور) بیداد (دستگاه همایون ) بر آستان جانان (در شور و بیات ترک)، نوا (مرکب خوانی در دستگاه نوا)، دستان (در دستگاه چهار گاه) و نیز اجرای کنسرتهای برون مرزی در کشورهای اروپایی که تا سال ۱۳۶۶ ادامه داشت، حاصل همکاری مشترک مشکاتیان با شجریان در همین سالها بود. اما سال ۶۷ آغاز همکاری با خوانندگان دیگری را در فعالیتهای مشکاتیان رقم زد. همکاری با شهرام ناظری (آلبوم لاله بهار)، علی جهاندار (آلبوم صبح مشتاقان)، علیرضا افتخاری (مقام صبر)، ایرج بسطامی (موسم گل، افشاری مرکب، مژده بهار، وطن من)، علی رستمیان و حمیدرضا نوربخش (کنسرت گروه عارف) را میتوان ثمره این همکاریهای تازه دانست. اما مشکاتیان گویا عادت به غیبت دارد. درست از سال ۱۳۷۶ اجراهای صحنهای و انتشار آلبوم مشکاتیان متوقف میشود. تا تابستان سال ۸۴ خبری از مشکاتیان نمیشود. هیچ کنسرتی در کشور اجرا نکرد تا تا بستان ۸۴ که به قصد احیای گروه عارف و شیدا با شهرام ناظری دوباره به صحنه بازمیگردد. مشکاتیان غیبت را به سالهای پس از این دوره نیز تسری میدهد تا پاییز سال ۸۶ که پس از سفرهای اروپایی این سنتورنواز دوباره تهران صدای ساز سنتور مشکاتیان را میشنود. این بار با صدای حمیدرضا نوربخش و به یاد سالهای دور همکاری با محمدرضا شجریان.
این بار و این سال مشکاتیان تنها با کنسرت روی صحنه ظاهر نمیشود. مشکاتیان از دوستان قدیم و آنها که درگذشتهاند نیز یاد میکند. سراغ ایرج بسطامیمیرود تا برای او بزرگداشتی در سالمرگ او در پنجم دی ماه برگزار کند.
ازحادثه بم سالها گذشته است. رد کمرنگی از خاطرات تلخ آن حادثه کافی است تا تصاویر بیشماری از چهرههای زیر آوار مانده را به ذهن آورد. یکی از همین چهرهها به ایرج بسطامیتعلق دارد.
▪ مشکاتیان به اتفاق میهمان اتریشی خود در اصفهان به سر میبرد که خبر حادثه بم را میشنود. آیا ایرج هم در میان کشتههای بم بوده؟
جواب کوتاه و تلخ بود:
ـ «ایرج هم رفته...»
آفتاب سرد پنجم دی ماه در اصفهان به نیمه آسمان رسیده است.
صد هزاران خلق در زنار شد/ تا کجا عیسی محرم اسرار شد
ابیا ت عطار در ذهن دوست دیرین این چنین شکل میبندد:
صد هزار خلق شد ایرج پرست/ تا که ایرج از غم دوران برست
و به یاد جمله ایرج بسطامیکه: «وقتی که بمیرم تازه مرا میفهمند»
امروز اگر مشکاتیان به عنوان برگزارکننده سالمرگ ایرج بسطامیاست، پاسخش را در خاطرات و همکاریهای او با ایرج باید جست.
▪ شناخت شما از ایرج بسطامی به سال ۶۷ درست زمانی که گروه عارف در اوج شهرت و محبوبیت خود بود، بازمیگردد. در همین زمان با ناظری، شجریان، رستمیان، نوربخش و افتخاری هم به عنوان خوانندههای گروه خود همکاری داشتید. اما بسطامی در میان این گروه چگونه بود و دارای چه مشخصههایی در صدا و آواز؟
ـ راز ماندگاری ایرج در این بود که او مانند هیچکس نبود جز خودش. سعی میکرد از تقلید بپرهیزد و هرآنچه در فوندانسیون صدای خودش بود، متوجه همان بود.
در موسیقی ایرانی و کلاسیک گاه پیش میآید که نواها و ملودیهایی از اساتید موسیقی بازخوانی، بازسرایی و تکرار میشود. این اتفاق در حوزه موسیقی اشکالی هم ندارد. اما مهم این است که من به عنوان خواننده جنس صدا را تقلید نکنم و اجازه ندهم که رنگ و فونکسیون صدا وجه غالب زمانه را بگیرد و تقلیدی باشد. هوشمندی ایرج هم در همین ویژگی بود که درعین از طبیعت بسیار ساده و کویری برخوردار بود اما در جایی که رگههایی از شباهت از کارهای اساتید در آثارش دیده میشد، هیچگاه جنس صدای خود را مشابه دیگری نمیکرد.
▪ شاید به صورت مشخصتر بتوان از تفاوت صدای او با دیگر خوانندگانی که با آنها کار میکردید، جویا شد. ویژگی متفاوت صدای مرحوم بسطامیبا دیگران در چه بود؟
ـ شاید یکی از این ویژگیها به حنجره او بازمیگردد. حنجره او به صورت خاصی بالا بود. اگر منطقه حنجره را به چهار قسمت کنیم ، دو قسمت صدای بالا و بم برای خانمها سوپرانو و آلتو است دو قسمت بالا و بم برای آقایان تنور و باس است. به عنوان مثال میتوان گفت که بنان یک تنور فوقالعاده بود یعنی صدای بم مخملینی داشت. در صدای بسطامی یک ویژگی تکتیکی و فنی خاص وجود داشت و آن اینکه تا منطقه آلتوی خانمها صدایش بالا میرفت. دیگر شاخصه او سادگی و بیپیرایهگیاش بود که او را به نحو خاصی از دیگران جدا میساخت. شاید همین سادگی و خاطرات شیرین دور موجب شد این بزرگداشت همزمان با نخستین اکسپوی تهران به همت شما برگزار شود.
نکوداشت هنرمندانی که عیار هنر این سرزمین هستند تنها کاری است که میتواند یاد و خاطره آنها را زنده نگاه دارد. ایرج تنها زیست و تنها مرد بیآنکه سقفی از خودش بالای سرش باشد. در آستانه بزرگداشت او نیز خانوادهاش در تماسی با من خواستند که نکوداشتی به یاد او برگزار کنیم و من نیز از آن استقبال کردم.
▪ اگر بخواهیم کارنامه موسیقی کشور در سالی که چیزی به پایانش نمانده را یک مرور کلی کنیم باید آن را پربار ارزیابی کنیم. امسال سال درخشش ستارگان موسیقی ایران میتواند نام گیرد. بازگشت لطفی و کنسرتش در تهران، کنسرت عارف پس از سالها سکوت و حضور دوباره مشکاتیان روی صحنه، اجراهای محمدرضا شجریان، علیزاده، کامکارها و شهرام ناظری که البته در سالهای پیش هم اتفاق افتاده اما امسال انگار بیشتر نمود داشت. آیا امسال را میتوان نقطه اوج موسیقی ایران پس از سه دهه نامید؟
ـ نمیتوان گفت که پیش از این نبوده، دغدغههای ما برای اجرا در این عرصه هموار بوده اما مشکل بیشتر مجوزها بود، مجوز شعر، کنسرت، سالن، موسیقی و خیلی چیزهای دیگر. الان هم اگر حرکتی آغاز شده باید منتظر ماند و دید آیا خانه موسیقی چه خواهد کرد. به نظر میرسد خانه موسیقی بعد ازسه دهه با وظایفش آشنا شده و همین موجب شده که دانه درشتها به صحنه بیایند و اجرا داشته باشند اما باید دید پس از این چه میشود؟!
اگر بخواهم جمعبندی سیاسی داشته باشم به راحتی میتوانم بگویم که در آن سالها فضا برای اجرای موسیقی حتی اصیل ایرانی آنقدر بسته بوده که به قول شما دانه درشتها امکان کار نداشتند اما امروز در دوره وزارت آقای صفار هرندی شناخت خوبی از موسیقی در میان مدیران و مسئولان ایجاد شده که به باز شدن فضا و صدور مجوزها انجامیده است.
نه. این برداشت شماست. اولا در این سالها گروههای موسیقی میتوانستند سالن بگیرند و برنامه اجرا کنند و سالهاست همین کار را میکنند. اما آن سالها که جریانی به نام انجمن موسیقی در وزارت ارشاد باید کارش را انجام میداد گاه از مسیر خودش به بیراهه میرفت. ما فقط خوشحالیم که اجازه کنسرت داده شد. اما نگاه کنید در شرایطی که برای اجرای کنسرت باید مبالغ سنگین به نیروی انتظامی، سالن و غیره بدهیم آیا میتوان اشتیاق را در میان جوانان زنده نگه داشت.
▪ بهتر است سئوال را کلیتر مطرح کنم آیا امروز فضا برای موسقی کشور بازتر شده یا این روند حاصل سالها تلاش و پایمردی در حفظ پایههای موسیقی کشور است. یا میتوان این فضا را مرهون شرایط فرهنگی فعلی دانست؟
ـ ببینید بچهها سالهاست که در این حوزه کار کردهاند. آنقدر کار کردهاند و غربال شدهاند که میدانند چه چیز مجوز میگیرد و چه چیز نه. آنها امروز با تجربه آن سالها کار میکنند. امروز هم معلوم نیست که نتیجه چه میشود. وقتی قرار شد دانه درشتها به میدان بروند، یک رقابت جدی ایجاد شد که چند جنبه داشت. این مقدار خود مبارک است و باید دید که چگونه ادامه پیدا میکند. من میتوانم بگویم که اجرای گروه عارف در میان جوانان آنقدر تاثیر داشت که خیلیها گفتند ما دوباره سازها را به دست گرفتیم. این تجربهای برای همه ماست.
▪ امسال اگرچه با اجرای دانه درشتها همراه بود اما حواشی تلخ و شیرینی هم داشت. ماجرای انتقاد شما به لطفی پس از اجرا، اظهارنظر ایشان در بازگشت به ایران و بیان این نکته که در این ۲۵ سال کسی کاری برای موسیقی انجام نداده، اظهارنظری که شجریان درباره شما داشت و آشتی آشکارای شما با یکدیگر، اظهارنظرهایی که درباره اجراهای کامکارها و علیزاده شد و... به اعتقاد شما این حواشی به اختلافات و حساسیتهای موسیقی دامن میزند یا آن را سرشار از انرژی رقابتی میکند؟
ـ ما تا چیزی را نشناسیم و تفسیر نکنیم; نمیتوانیم کاستیهای آن را برطرف کنیم. این تنها مورد دلپذیری است که موجب میشود موسیقی ایران غربال شود. این انتقادها به غربال شدن میانجامد و فرصت نقد را فراهم میکند.
▪ جایی از شما خواندم فرامرز پایور پدر خانواده سنتور ایران است. او کسی است که این ساز را جهانی کرده و موسیقی ایرانی را از کابارهای شدن; نجا ت داده، حالا با بازگشت به گذشته و مرور دو دنیای کهنه و نو; و در دورانی که موسیقی ایرانی دوران طلایی خود را پس از دهه ۶۰ سپری کرده و به تکرار و رخوت رسیده است، چه تصویری از موسیقی ایرانی دارید؟
ـ کهنه دیروز گر زیبا بود/ تازه هم امروز هم فردا بود. ماجرای موسیقی کهنه و نو بحث مفصلی است که دامنه آن به ادبیات و شعر بازمیگردد. این بحث را به زمان دیگری موکول کنید اما میتوان گفت که، یک زمان هست که موسیقی منزوی میشود و قامت راست آن کهنه میشود و زمانی موسیقی از انزوا بیرون میآید و قامت نوی آن هویدا میشود.
▪ نمیدانم آثار هنرمندان جوان را چقدر دنبال میکنید. به عنوان مثال کاری از محسن نامجو شنیدهاید، اگر پاسختان بله است آیا ارزیابی خاصی از آن دارید؟
ـ نه. کار ایشان را نشنیدهام.
▪ از این نظر نام او را بردم که در این یکی دو سال در میان جوانان طرفداران زیادی پیدا کرده است لذا فکر کردم باید با صدای او آشنا باشید. اما اگر کارهای او را نشنیده باشید، باید بپرسم کار جوانان ایرانی را در پاپ آیا اصولا دنبال میکنید؟
ـ خیر. این موسیقی در تخصص من نیست.
زهرا حاج محمدی
روزنامه حیات نو
Asalbanoo
03-01-2008, 10:14
موسيقي سنتي ايراني که با گذر از قرون متمادي، خود را گام به گام به مشتاقان موسيقي اصيل ايراني رسانده بود در اواخر دوره قاجار و همزمان با انقلاب مشروطه دچار تحولاتي عظيم شد و با ظهور بزرگاني چون علياکبر شيدا، عارف قزويني و از سوي ديگر هنرمندان و آهنگسازاني چون درويش خان و... دوراني باشکوه را تجربه کرد. ظهور عاملي موثر چون راديو، در انعکاس و ثبت و ضبط آثار ماندگار موسيقي اصيل ايراني تاثيري آشکار داشت. اوج اين تحول بنيادين را در دهه سي، چهل و پنجاه شاهد بوديم. ساخته شدن برنامههايي با نام گلهاي رنگارنگ، گلهاي تازه، برگ سبز و... با همکاري بزرگان موسيقي سنتي اوج اين تحول عظيم به شمار ميرفت. خلق آثاري جاويدان و ماندگار، نتيجه تلاش همسوي کارگزاران و هنرمندان بود .
موسيقي سنتي فرهنگ شفاهي و نواهاي معنوي ملت ايران است.
بايد گفت نغمههاي پاک و شيرين موسيقي ملي ايران، برخاسته از لالايي مادران و ذوق و احساس صادقانه روستانشينان، هنرمندان و مردمان آزادانديش، سينه به سينه به عنوان ميراثي معنوي از نسلهاي مختلف تا نسل ما منتقل شده است اما بخش اصيل اين موسيقي و آنچه که ريشه در فرهنگ کهن داشت از دروازههاي انقلاب با شادماني و غرور گذر کرد، شان و مرتبتي ويژه يافت، در صحنههاي جنگ و سازندگي افتخار آفريد و به زندگي مردمان لطافت و آرامش بخشيد. خانوادهها با عشق و اطمينان فرزندانشان را براي يادگيري اين موسيقي انسان ساز روانه مکتب اساتيد فرهيخته کردند و افکار و انديشه متعالي موسيقيدانان و دانشمنداني چون ابنسينا و عبد القادر مراغهاي سرلوحه آموزش و خلق و نشر آثار موسيقايي قرار گرفت.
جامعه موسيقي کشور ميراثدار چندين هزار سال فرهنگ شفاهي و نواهاي معنوي اين ملت است و تلاش دارد تا اين باور را براي احيا و حمايت موسيقي ملي در ميان مردم فرهنگ دوست و متوليان فرهنگي تقويت نمايد تا علاوه بر ارتقاي باورهاي ديني و آئيني وحدت ملي را ميان اقوام مختلف ايراني مستحکمتر کند. نغمههاي ملي را پاس بدارد و به خلق آثاري با اين دستمايهها ارج بگذارد.
به هر حال سرگذشت هنر در کشور ما داستان پرفراز و نشيبي داشته و شرايط موسيقي و موسيقيدانان اين سرزمين در گذر از دورانهاي مختلف با افتخارات، مصائب و مشکلاتي مواجه بوده است.
در اين مجال و به بهانه پرداختن به موسيقي سنتي كشورمان به معرفي يكي از برجستهترين فعالان حوزه موسيقي سنتي ميپردازيم، هنرمندي كه ادبيات، شعر و موسيقي را از مهمترين عناصر فرهنگي در هر كشوري ميداند و هميشه ارتقاي موسيقي سنتي از دغدغههاي جدي او به شمار آمده است.
اجراي تصنيف مرغ سحر
فاضل جمشيدي در سال 1338 متولد شد و از سال 1362 در کانون چاووشي نزد شهرام ناظري، شيوه استاد عبدا... دوامي را در طول دو سال فرا گرفت. اين هنرمند چند سالي را هم نزد ناصح پور شاگردي کرد. سپس در راديو، سرکلاس صالح عظيمي با هنرمنداني مانند عبدالحسين مختاباد، خسرو عامريفر و کمالالدين عباسي به تمرين پرداخت. مدت کوتاهي نيز در محضر استاد صديق دستگاه سه گاه را آموخت.
وي يکي از خوانندگان ارکستر ملي به رهبري فرهاد فخرالديني و سرپرست و خواننده گروه صباست.
فاضل جمشيدي علاوه بر خوانندگي براي اين گروه و مرکز موسيقي صدا و سيما، چند سال مسووليت اجرايي خانه موسيقي را به عهده داشت و هم اکنون نيز عضو هيات مديره کانون خوانندگان ايراني است.
وي پيش از اين درباره اجراي تصنيف مرغ سحر با صداي «نادر گلچين» چنين سخن گفته است: آوازهاي گلچين را از نوجواني دوست داشتهام.
صداي او به اصطلاح بدون کنگره است؛ يعني درست مانند يک اثر از ميان صنايع دستيمان که خوب پرداخت شده و دست را زخمي نميکند. اجراي تصنيف «مرغ سحر» با صداي نادرگلچين که آن را با گروه استاد فرامرز پايور خوانده است؛ تاثير زيادي بر من گذاشت.
تقسيم عادلانه بودجه و رفع مشكلات موسيقي
فاضل جمشيدي سرپرست گروه صبا معتقد است، وضعيت موسيقي بهخاطر نبود مديريت هنري صحيح در گروههاي موسيقي و نبود افق اقتصادي مناسب براي فعاليت هنرمندان در حال حاضر نسبت به سالهاي گذشته كم تحركتر و كم انگيزهتر شده است؛ بنابراين هرگونه مطالبهاي از جانب هنرمندان در جهت رفاه، آرامش و پيشرفت كاري به حق خواهد بود.
فاضل جمشيدي عنوان كرد: پس از دين، همبستگي و اتحادي كه در جامعه ايجاد ميكند، فرهنگ و هنر مهمترين نقش را در جامعه ايفا ميكنند. اين هنر از نقاشي تا نغمهخواني روح مردم را آرام كرده كه نشاندهنده ارزش والاي فرهنگ و هنر در جامعه ايراني است.
وي تصريح كرد: جامعه و مسئولان هنري به عرصه موسيقي توجه كافي نداشتهاند و بيش از اينها عرصه موسيقي نيازمند كمك است.
انقلاب باعث تحولي مثبت در موسيقي شد
فاضل جمشيدي با بيان اين مطلب در خصوص تاثير انقلاب اسلامي در روند موسيقي كشور گفت: از آنجايي كه انقلاب اساسا تحول سياسي بود اما در همه ابعاد از اقتصاد و سياست تا فرهنگ تاثير ويژهاي گذاشت و به دليل اينكه نظرگاههاي خاصي در خصوص موسيقي در اسلام مطرح بود حساسيت و تمركز روي اين مقوله بيشتر شد اما اقدام به موقع هنرمندان برجسته و تراز اول موسيقي در روزهاي قبل و بعد از انقلاب و ساخت قطعات بينظير روند كار را مشخص كرد.
وي با بيان اينكه تاثير انقلاب بر روي موسيقي مثبت و بسيار بارز است، اظهار داشت: در سالهاي بعد نيز براي حفظ موسيقي بايد روش ما تغيير ميكرد كه مجبور نشويم به موسيقي پاپ و موسيقيهاي بي اساس روي بياوريم بلكه بايد در كنار ديگر موسيقيها، فرمهاي جديدي را به جوانان ارائه ميكرديم. جمشيدي در خاتمه خاطرنشان كرد: به طور كلي تاثير انقلاب در روند موسيقي كشور را ميتوان بسيار مثبت ارزيابي كرد.
فاضل جمشيدي استعفا داد
اما اين فعال حوزه موسيقي اوايل سال گذشته بود كه از سمت خود در خانه موسيقي كنارهگيري كرد.
وي معتقد است، بعد از پنج سال زحمت در خانه موسيقي و بنيان ريختن اين خانه كه با لطف خدا و زحمت بزرگان موسيقي و مسئولان همراه بود،متاسفانه برخي دوستان به خاطر ناسپاسي نسبت به نعمتهاي خدا، قابليتهاي انساني و چيزهايي كه ما فضيلت انساني نام ميبريم، مشكلاتي ايجاد كردند كه من شب گذشته از سمت مديريت اجرايي و بازرگاني خانه موسيقي استعفا دادم و هماكنون به عنوان مشاور «كامبيز روشن روان» مديرعامل خانه موسيقي فعاليت خواهم كرد.
خانه موسيقي به عنوان تشكيلات صنفي، غيردولتي و غيرسياسي كليه هنرمندان دست اندركار موسيقي در رشتههاي مختلف است كه به انگيزه حفظ گسترش، اعتلا، اشاعه و معرفي موسيقي و موسيقيدانان ايراني بر مبناي اصول فرهنگي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تاسيس شده است.
هنر في نفسه ثروتمند است
اين هنرمند همچنين معتقد است: هنر في نفسه ثروتمند است؛ اما تا رسيدن به اين مرحله همه بهخصوص مسئولان فرهنگي ضروري است منابع خود را در اختيار هنرمندان قرار دهند.
وي عنوان كرد: امكانات براي محل تمرين گروهها، مشاركت بخشهاي مختلف اقتصادي در هنر بهصورت اسپانسر بسيار كم است و از طرف ديگر، گروههاي موسيقي نيز با عدم مديريت در بخش تبليغات و اطلاعرساني روبهرو هستند كه موجب شده تا ارتباط گروههاي موسيقي با دولت و مسئولان در جهت گرفتن منابع و امكانات كاهش يابد.
جمشيدي تصريح كرد: متوليان عرصه موسيقي كشور توجه كافي نسبت به گروههاي خصوصي ندارند؛ اگر چه در زمان جشنواره از جانب مديران بنا بهضرورت حمايتي انجام ميشود، اما كافي نخواهد بود.
نقش موسيقي در آموزش زبان فارسي
همانطور كه ميدانيم ادبيات، شعر و موسيقي از مهمترين عناصر فرهنگي در ملل گوناگون به شمار ميرود كه اين پيوند در فرهنگ ايراني به دليل برجستگي وزن و پايبندي به قواعد در شعر فارسي با موسيقي ارتباط بيشتري پيدا ميكند.
فاضل جمشيدي معاون اجرايي خانه موسيقي در بخش ديگري از صحبتهاي خود به نقش موسيقي در آموزش زبان فارسي اشاره كرده و گفته است: هنر و زبان را ميتوان به عنوان پلي تلقي كرد كه ميتواند به عنوان وسيله ارتباطي مهمي براي اشاعه و معرفي يك فرهنگ به كار گرفته شود.
علاوه بر اين تجربه نشان ميدهد تمامي ملل و دولتها براي ايجاد ثبات سياسي و اقتصادي به چنين ابزاري متوسل ميشوند اما بنيان اين آشنايي به وسيله زبان ميسر ميشود و چنانچه به هر دليلي ارزشهاي آن مهجور مانده باشد بايد به وسيله ديگر عوامل، آن را گسترش داد.
وي در ادامه، موسيقي را عاملي بينالمللي و بيمرز خواند و افزود: چنانچه موسيقي داراي پشتوانههاي قوي داخلي باشد تقريباً تمام عوامل بازدارنده خارجي را عقب ميراند و راه خود را در دل مخاطبان باز ميكند.
بنابراين ميتوان با اين ابزار به معرفي زبان فارسي و ارزشهاي آن پرداخت. جمشيدي آموزش دانشجويان زبان فارسي به ويژه دانشجويان خارجي را به عنوان نخسين گام اين حركت ذكر كرد و اظهار داشت: دانشجويان پس از آشنايي مختصري با زبان و مفاهيم زبان فارسي و شعر ميتوانند موسيقي ايراني را در برنامههاي خود قرار دهند و از اين طريق در هواي اين فرهنگ تنفس كنند.چنين شيوهاي مطمئنا پيشرفت دانشجويان و علاقهمندان به اين زبان را تسريع ميكند.
موسيقي سنتي و فرهنگ، اخلاق و عرفان
اما بايد درنظر داشت كه موسيقي ايران زمين به علت دارا بودن ربع پرده در اوايل آموزش براي اين افراد، سنگين به نظر ميرسد كه در اين راستا ميتوان از دستگاههايي مانند شور و افشاري كمتر استفاده كرد. با اين حال به نظر ميرسد بهترين نوع موسيقي براي اين منظور موسيقي سنتي است چرا كه زبان ما يك زبان سنتي است و تنها اين نوع موسيقي ميتواند بيانگر فرهنگ، اخلاق و عرفان ايراني باشد.
همچنين پژوهشگران با درك اهميت و اولويت يك استراتژي فرهنگي صحيح ميتوانند به پژوهش در چگونگي تحقق چنين اهدافي بپردازند و مسئولين نيز براي نمونه ميتوانند كاستهاي موسيقي را كه به اين منظور ضبط ميشود بين مراكز خارجي آموزش زبان فارسي و ديگر مراكز علاقهمند و مستعد توزيع كنند.
چهرههاي ماندگار، رسانه ملي و هنرمندان
چندي پيش فاضل جمشيدي به مناسبت برگزاري پنجمين همايش «چهرههاي ماندگار» كه رسانه ملي باني آن بود و طي مراسمي به تجليل از برگزيدگان رشتههاي مختلف علم، ادب، دين، هنر و فرهنگ پرداخت با ارسال يادداشتي از اين حركت فرهنگي تجليل كرد.
جمشيدي دراين يادداشت آورده است: حضور نمايندگان بخشهاي مختلف در اين همايش به عنوان شخصيت برگزيده بسيار کار پسنديده و شايستهاي است و حق هم همين است که نگاه در اين همايش سالانه فرابخشي باشد و تنها به يک يا دو بخش منحصر نگردد که وجه غالب هم تاکنون همين بوده و هست اما نکتهاي در خور توجه که اهميت آن از برگزاري اصل همايش کمتر نيست .
ضرورت نگاه عميقتر و دقيقتر به بخش فرهنگ و هنر است. ويژگيهاي خاص جامعه ايراني و نحوه نگرش مردم به اين همايش و ساير فعاليتهاي مشابه نشان داده که هنرمندان و فعالين و فرهيختگان بخش فرهنگ و هنر چه از بعد توجه به برگزيدگان در اين بخش و چه از لحاظ مشارکتشان دراين گونه امور به مطلوبتر کردن اين برنامهها کمک کرده و ضمناً به روند دستيابي دستاندرکاران در رسيدن به اهدافشان سرعت بيشتري بخشيده اند.
هنر در معناي عام و به ويژه بخش مهمی چون موسيقي که در ايجاد ارتباط با مخاطبين سريع و بيواسطه عمل ميکند، ميتواند و بايد در چنين فعاليتهاي آنهم از کانال رسانهاي چون «صدا و سيما» حضور پر رنگ و پر معني داشته باشد.
هنر رنگ جامعه را عوض ميکند و در پروسه توسعه هر کشور در بخشهاي اجتماعي ـ اقتصادي حتي سياسي نقش اساسي دارد، هنر قادر است علاوه بر ايجاد جذابيت در برنامهها به شکلهاي مختلف خود را به نمايش بگذارد و زمينه را براي ارسال پيام به مخاطب آماده نمايد، هنر فاخر قادر است رنگ و جلاي ديگري به برنامهها بدهد و طبيعي است که مرز هنر فاخر، با شان و داراي ارزش هنري با برنامههايي که فاقد ارزش هنري است و تحت عنوان «هنر» به خلق ا... ارائه ميگردد و متاسفانه برخي هم فريب ظاهربزک کرده آن را ميخورند، بسيار ظريف است و دقيق.
چهرههاي ماندگار آنهم با حمايت و همکاري رسانه ملي ميتواند با توجه بيش از پيش به اين ظرايف، هم در انتخاب و معرفي تعداد بيشتري از چهرههاي عرصه فرهنگ ـ هنر و هم در بهره گيري از برنامههاي هنر مندان با شان، آگاه و متعهد موسيقي در دستيابي به اهداف شايسته خود موفق تر باشد.
حرف آخر
با توجه به نقطه نظرات فاضل جمشيدي و ديگر هنرمندان در اين عرصه، بايد در نظر داشت آنچه امروز بدان نيازمنديم، بازجست بيش از پيش مفاهيم اساسي موسيقي اصيل ايراني است تا از طريق شناختي که شامل همه جوانب آن چه جنبه عملي (فن نوازندگي) و نظري (شناخت مفاهيم به همراه جنبه تاريخي آن) و... به اهداف مورد نظر خود كه همانا ارتقاء سطح موسيقي سنتي در كشور است دست يابيم.
به واقع رسيدن به اين مهم نيازمند همبستگي تمامي دستاندرکاران در دانشگاهها، فرهنگستان هنر، مرکز حفظ و اشاعه موسيقي و برخي از ديگر مراکز مرتبط با موسيقي و بهخصوص خود هنرمندان خواهد بود.البته نبايد انكار كرد تلاشهاي بيوقفه جمعي از اهل فن و تحقيق طي سه دهه گذشته در انتشار کتاب و برگزاري سمينار و سخنراني و همچنين تشكيل کلاسهاي درس عمومي و خصوصي، منجر به دستاوردهاي غني شده است که ميتواند نقش اساسي در رشد آينده موسيقي ايران داشته باشد.
منبع:خانواده سبز
من از ديد واقعبينانه بر اين توليد موسيقايي نگاه ميكنم. گاهي در نوشتة خود آن را رويايي هم ميبينم، اما آنچه مسلم است نه به خود ميتوانم كج بگويم نه به اين كاغذ و قلم. راست گفتن هم امروزه براي آنان كه كج رفتهاند ناخوشآيند است. پس تنها آنچه را كه شنيدهام و درك كردهام مينويسم، اين را هم بگويم كه توضيحات زير بدون در نظر گرفتن غرض و مرض من بيمعني است؛ چون به فارسي و آن هم خيلي ساده آنچه را كه در سر داشتم به زبان آوردهام.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بديهي است آنان كه با غرض و مرض من همجهت باشند اين نوشته را نقد سازنده ميدانند. «با ستارهها» عنوان زيبايي براي كار جديد محمدجواد ضرابيان است. او را از «زيباترينش» ميشناسم، اما بدون شك نقطة عطف آهنگسازي او «نسيم وصل» است. «نسيم وصل» با صداي همايون شجريان حداقل از لحاظ آمار نمرة قابل توجهي گرفت و الحق ملوديهاي زيبا و دلنشيني هم دربرداشت. ولي متأسفانه روند كاري اين دو عزيز نشان داده توفيق «نسيم وصل» اتفاقي و بر پاية جفت و جور شدن قضا و قدر روزگار و ذهن آهنگساز بوده و در ادامة اين همكاري، مخصوصاً در ساختههاي آهنگساز، پسرفت قابل ملاحظهاي را شاهد بوديم؛ به طوري كه از نظر نگارنده آثاري مانند «طبيب دل»، «آيينه و آه» و «با ستارهها» پيآمد خوشي مانند نسيم وصل در جامعة موسيقايي ما نداشت. و اما «با ستارهها» كه بحث اصلي اين مقاله است از چند نظر قابل بررسي است:
1. موسيقي ايراني بر پاية كلمهاي با نام ملودي ميگردد. تمامي نقاط قوت و ضعف يك اثر حداقل در جمعبندي ذهن مخاطب و آنچه به آن ارتباط برقرار كردن با اثر ميناميم، به اين موضوع و حاشيههاي آن معطوف است. اما نه نقصان قابل ملاحظة اين اثر، بلكه مريضي جديد موسيقي ما خلق نشدن ملودي زيبا است. هرچند كه به طور اتفاق، مانند بعضي از تصنيفهاي نسيم وصل، ميتوان زيبايي را در ملودي به وجود آورد، ولي در كل بيمحتوايي ملودي در «با ستارهها» در هفت تصنيف از هشت تصنيف كار موج ميزند و تنها تصنيف «با ستارهها» ملودي زيبايي دارد. اين را هم اضافه ميكنم كه در تصنيف «دشت درد» كه در دستگاه سهگاه ساخته شده، ردّپاي زيباي ضرابيان را تا حدودي شاهد هستيم. اگر به كيفيت و كميت به عنوان عاملان فرهنگي در كشور اهميت ميدهيم، به نظرم اگر اين نوار تنها يك تصنيف «با ستارهها» را به صورت پنج الي شش دقيقه دربرداشت، حفظ متانت بيشتري براي ايشان به وجود ميآورد تا كاري حدود يك ساعت كه تنها شش دقيقهاش را ميتواني بشنوي و لذت ببري؛ هرچند براي نقد اثر و اشراف بيشتر بر كار دوستان توفيق اجباري شنيدن چندبارة، نوار را پيدا كردم. پرداخت ملوديها آنچنان كه شايستة سابقة كاري آهنگساز است، بجا نيست و اينگونه به نظر ميرسد كه در كل، آهنگساز و خوانندة اين اثر به موسيقي تنها به عنوان يك اشتغال نگاه ميكنند. مدلهاي آهنگسازي بسيار نخنما و تكراري است. در كل «با ستارهها» برداشتي ضعيف از نسيم وصل و كارهايي از اين دست در حيطة آهنگسازي ضرابيان است.
شروع تمام تصانيف با اركستر زهي و به دنبال تثبيت توناليه، يك ساز موسيقي سنتي مانند تار، ني، كمانچه و... به تكنوازي روي اركستر ميپردازد و در ادامه خواننده وارد ميشود و آخر هر تصنيف هم پاساژ. اينpattern یا مدل يا الگويي است كه ضرابيان حداقل در سي و اندي تصنيفهاي اين چند سال به كار برده است و تصانيف «با ستارهها» هم از اين قاعده مستثني نيستند.
2. بيتوجه بودن به شعور مخاطباني كه در محدودة آثار يك آهنگساز يا خواننده قرار ميگيرند، ضعف ديگر كار است. بديهي است هر هنري بدون داشتن سه عنصر مبدأ، وسيلة ارتباطي و مقصد بينتيجه و بلاتكليف است. اگر در ميان اين سه عنصر هر يك به نوعي بلنگد، كار از تضادي چندوجهي رنج خواهد برد. مبدأ هنرمند است و مقصد مخاطب، همتراز نبودن اين دو مقوله در «با ستارهها» مشهود است. هرچند احساس ميكنم سطح مايل از بالا در بُردار هنرمند، مخاطبِ آهنگساز و خوانندة اثر كمكم به سطح موازي هنرمند، مخاطب نزديك ميشود، البته همترازي اين دو پيآمد مسئلة مثبت و خوبي است. اما آنكه اين همترازي در كجاي نردبان هنر متعالي قرار دارد، احساس ميكنم براي ديده شدن هنر آنان بايد چشمها و شعور را خيلي به پايين انداخت!
سطح پايين گرفتن ذهن شنونده تا جايي است كه ملوديهاي عيناً مشابهي را در كار ميشنويد. بدون آنكه آهنگساز در نظر بگيرد، شايد اين تكرار و تشابه لطمهاي به كار وارد ميكند.
براي اثبات گفتة خود شما را راهنمايي ميكنم. تصنيف «سنگدل» را در آنجا كه خواننده ميخواند «... تا كه به خون نشانيام» و تصنيف «با ستارهها» در آنجا كه شعر ميگويد «... بستهام زبان» را با يكديگر مقايسه كنيد و مواردي از اين دست كه از نظر نگارنده پديد آمدنشان همگي به اين اصل ارجاع داده ميشوند كه هنر را صرفاً اشتغال ببينيم. بكر بودن و زيبا بودن ملودي با اينكه در بحث هنر مقولهاي مطلق نيست اما نسبي بودن موفقيت آن هم دربردارندة عوامل تعريفشدهاي ميباشد. ارتباط برقرار كردن آهنگساز با شعر، انتخاب صحيح دستگاه مورد نظر روي شعر، سيلاببندي و ميزانبنديهايي كه ذوق و شعور موسيقايي آهنگساز را نمايان ميكند، اجراي موفق نتها و پياده كردن حسهاي خواستهشده توسط اركستر و خواننده و... همگي مراحلي است كه درست بودنش كار را زيبا ميكند، «با ستارهها» تنها قسمت آخر را بهدرستي دربردارد. آنچه از اركستر و خواننده خواسته شده است بهخوبي اجرا كردهاند اما آنچه اجرا كردهاند مورد بحث اين قسمت بود.
3. ولي هرچه جلو ميرويم، فاجعه عميقتر ميشود. غلط خواندن كلمه آن هم در مواردي زياد، حتي براي يك گروه آماتور كه وارد عرصة موسيقي شدهاند، خطايي تقريباً نابخشودني است؛ چراكه اولين اصول تصنيفسازي و خوانندگي تسلط بر كلام و معاني آن است، چه رسد به دوستان «با ستارهها».
باز هم براي آنكه اين ادعا را ثابت كنم، شما را سوق ميدهم به شنيدن تصنيف «غريبانه» با شعري از استاد ابتهاج با اين مطلع «بگرديد، بگرديد در اين خانه بگرديد، در اين خانه غريبيد، غريبانه بگرديد» اما آهنگساز بدون آنكه متوجه باشد مصرع دوم را چنين آورده است «در اين خانه غريباند، غريبانه بگرديد» و بنده لازم نيست توضيح بدهم كه كلمة «غريبيد» با «غريباند» چقدر تفاوت معني دارد و كلام زيباي استاد را چقدر اين تغيير بيمحتوا كرده است و خوانندة اثر نيز بدون آنكه برايش مهم باشد چه ميخواند، به تبعيت از اشتباه آهنگساز حركت كرده است. يا در همين غزل آمده است «چه شيرين و چه خوشبوست كجا خوابگه اوست، پي آن گل پُرنوش چو پروانه بگرديد» والحق كه چه زيبا استاد مراعات نظير حرف «پ» را در سه كلمة «پي» «پُر» و «پَر» آورده است.
اما باز هم با بيذوقي و ناشي بودن تمام تركيب «پُرنوش» به «خوشنوش» تبديل شده است و خواننده نيز كه بعد از آهنگساز، مهمترين عامل كلام در تصنيف است اين اشتباه را متوجه نشده و كلمه را اشتباه خوانده است، غافل از آنكه يك كلمه ميتواند در كل معني و مفهوم شعر را عوض كند.
4. با نگاهي به ليست نوازندگان و اسم مشهور و پرآوازة همايون شجريان و محمدجواد ضرابيان، به نظر ميرسد «با ستارهها» توليد سنگيني را دربرداشته است كه شايد بتوان با چنين بودجههايي چندين نوار را توليد و در جامعه تزريق كرد. حال سؤال من از اين عزيزان اين است كه چرايي لزوم بر انجام اينگونه فعاليتها را چگونه توجيه ميكند؟ چرا «با ستارهها» با چنين بودجهاي بايد توليد بشود؟ من بيصبرانه و مشفقانه منتظر جواب آن عزيزان به سؤال خود هستم. شايد در خلوت خود و بعد از خواندن اين نوشته جوابي در ذهنشان بيايد كه دانستن آن به ذهن پرسشگر اين كمترين كمكرسان باشد.و اما تتمه آبروي كار و وجهة هنري آن را باز، بزرگمرد آواز ايران محمدرضا شجريان به جان خريده است و آنهم عكس همايون شجريان روي جلد نوار است كه حاصل چشم، دست و دوربين استاد است و ديگر هيچ.
امير عباس ستايشگر - مجله مقام موسیقایی ، شماره ۳۸
منبع : وبلاگ تحري
«سانسور» با اينکه لغتي فرانسوي است و در اصل از آن کشور و زبان آمده، ولي چنان در مناسبات اجتماعي و بافت فرهنگي و هنري ما ايرانيان جا افتاده و خوش نشسته، که انگار از همان اول کلمهاي فارسي بوده و در معناي اين لغت، نمونههاي فراوان ايراني آن ميتواند بهترين و رساترين آنها باشد.
البته در مناسبات اجتماعي عواملي چون قوانين و آموزههاي مذهبي، به شکلي قانونمند شده، و مقولۀ «اخلاق» در افراد و جامعه، گرچه بهصورت قانوني نانوشته، ولي در جاي خود حضور داشته و موجوديت دارد. در عالم بيان و انديشه، و در دنياي هنر و خلاقيت اما برعکس، قانوني مدون با بند و ماده و تبصرههاي تعريف شده از سوي دولت وقت به اجرا گذاشته ميشود و از حمايت و قدرت حکومت نيز برخوردار است.
دوم مرداد ماه امسال مصادف با پانزدهمين سال خاموشي «مرتضي نيداوود» خالق آهنگ ترانۀ هميشه ماندگار «مرغ سحر» بود. «دکتر محمود خوشنام» موسيقيشناس آگاه و دلسوز ايراني مقيم آلمان، يادداشتي در يادمان اين آهنگساز برجسته نوشته بود که اينجا در بخش فارسي سايت خبري راديو بيبيسي منتشر شد.
اين دومين باري بود که ميخواندم ترانۀ «مرغ سحر» را اول بار «ملوک ضرابي» خوانده و نه آنگونه که گفتهاند و ميگويند «قمرالملوک وزيري». اين نقل را قبلا و اولين بار، بيست سالي پيش [بهمن ماه 1364]، در مطلبي نوشتۀ «دکتر هدايت نيرسينا» در فصلنامۀ «ره آورد» که به کوشش «حسن شهباز» در آمريکا منتشر ميشود، خوانده بودم.
دکتر «هدايت نيرسينا» که حالا چند سالي است که ديگر در ميان ما نيست، گرچه در اصل استاد دانشگاه بود، ولي در حافظۀ جمعي هنرمنداني که به نوعي با شعر و ترانه سر و کار داشتند، بيشتر در مقام «بررس» و مسئول حذف و حشو، و يا رد و تائيد اشعاري که قرار بود بهصورت ترانه از راديو پخش شود، بهياد ميآيد.
او که خود اشعاري براي اجراي ترانه سروده، زماني رسما در ادارۀ راديو، صاحب ميز و دفتر و منشي، و رئيس شوراي شعر راديو ايران بود. بهانه البته اين بود که چون راديو رسانهاي عمومي و سراسري است، بايد که زبان و گويشي که در آن به کار گرفته ميشود، پاک و عاري از اشتباه و بينقص باشد. اين فکر يا سياست طبعا شامل اشعاري که براي اجراي ترانه سروده شده بود نيز ميشد. بررسي درستي اوزان و عروض و قافيه، پاکي کلام و تميزي زبان و روشني پيام، از وظايف اين شوراي شعر بود که رياستش همانطور که گفته شد به عهدۀ دکتر «نيرسينا» بود.
هرچند که به مصداق آن ضربالمثل معروف: «عدو شود سبب خير» همين بگير و ببندها و مته به خشخاش گذاشتنهاي شوراي شعر راديو، خود موجب شد تا مراکز و استوديوهاي مستقلي براي توليد و انتشار ترانه بهوجود آيد، و ترانهسرايان، آهنگسازان و خوانندگاني که به هر دليل راهي به راديو نداشتند يا نميدادندشان بتوانند يکديگر را پيدا کنند و به اتفاق «فصل نوين ترانه» را در ايران پايه گذارند.
نسل جواني که بزرگترهايش «شهيار قنبري»، «ايرج جنتيعطائي» و «اردلان سرفراز» ترانهسرا، «اسفنديار منفردزاده»، «بابک بيات»، «بابک افشار» و «واروژان» آهنگساز، «فرهاد»، «داريوش»، «فريدون فروغي» و «گوگوش» خواننده بودند. نسلي که «ابولحسن ورزي»، «پژمان بخيتاري» و «نواب صفا»ي ترانه سرا، «مرتضي نيداوود»، «ابوالحسن صبا» و «کلنل علينقيخان وزيري» آهنگساز، و «جواد بديعزاده»، «قوامي» و «فاختهاي» خواننده را پشت سر ميگذاشت و از تنگۀ قافيههاي «گل» و «بلبل» ميگذشت و در «غروب سهشنبهاي که خاکستري بود»، و يا «جمعهاي غمگين» که از «ابر سياه خون ميچکید»، به تصويري از «کوچههاي باريک و دکانهاي بسته» ميرسيد.
اين نسل از آنجا که به امکانات موحود در «ادارۀ راديو» وابسته نبود، به اعتبار استقلال خود در توليد و پخش آثارشان به صورت «صفحه» و بعدها «نوار کاست»، دست بازتري در بيان و سرودن ترانه داشتند. گرچه باز هم آنچنان ايمن نبودند و امنيتي که بايد، نبود و اين نيز خود باعث ابداع ترانه بر متن فيلم شد و تک ترانههايي که از فيلم «رضا موتوري» به بعد متداول شد و راوج يافت. ترانههايي که صلاحديد انتشارشان نه در حوزۀ کاري «شوراي شعر راديو ايران» بود و نه از وظايف «ادارۀ موسيقي وزرات فرهنگ و هنر». در واقع نقطهاي کور و دور از چشم مانده بر کتاب قطور آئيننامۀ مربوط به تصويب شعر و ترانه. آئيننامهاي که در آن کلمههايي چون «شب»، «جنگل»، «ستاره» و به کار گرفتن آن در ترانه، ممنوع و غدغن اعلام شده بود.
باري از اصل مطلب انگار دور افتادم. دروغ نگفتهاند که حرف، حرف ميآورد. وقتي که راوي باشي و اينهمه حکايت باقي و ناگفته مانده باشد، مطلب اين از آب در ميآيد که ميبينيد! پس بهتر آنکه موضوع «فصل نوين ترانه» را بگذاريم به فرصتي ديگر و مطلب مربوط به سانسور را تمام کنيم.
داشتيم از مطلب يادنامۀ «دکتر محمود خوشنام» در بارۀ «مرتضي نيداوود» خالق آهنگ ترانۀ «مرغ سحر» و اينکه خوانندهاي که اول بار اين ترانه را خواند «ملوک ضرابي» بوده و نه «قمرالملوک وزيري» ميگفتیم که حرف افتاد به دکتر «هدايت نيرسينا»، و اينکه ايشان هم نيز حدود بيست سالي پيش در مطلبي منتشر شده در فصلنامۀ «رهآورد» به اين موضوع پرداخته بود.
در ضمن خواندن مطلبي که به قلم دکتر «هدايت نيرسينا» با عنوان «خاطراتي از بهار، شاعر غزلسرا و ترانهساز» در دو شماره از فصلنامۀ «رهآورد» به چاپ رسيده، از جمله به اولين مورد سانسور در تاريخ ترانهسرايي در ايران هم برميخوريم. و آن هم مربوط به يکي از اشعار «ملکالشعراي بهار» که مشخصا براي اجرا بهصورت ترانه، و به سفارش «کمپاني صفحه پرکني کلمبيا» به مديريت «موسي ارسطو زاده» سروده بود، ميشود.
البته چون قبل از آن سرودۀ ترانهاي مميزي و سانسور نشده بوده، و هنوز سلسله مراتب اداري و بر و بيا و «کمسيون شعر» و اعلام کتبي به شاعر و از ايندست نبوده، پس لاجرم اين منع قانوني! به شکلي که اتفاق افتاده، در جاي خود امري تاريخي هم تلقي ميشود.
از اتفاق روزگار يکي هم اينکه کاتب واقعه، يعني دکتر «هدايت نيرسينا» که بعدها ميشود «رئيس شوراي شعر راديو» و آن زمان دانشآموزي بيش نبوده، خود در آن روز و ساعت حضور داشته. ايشان که از زماني که نوآموز دبستان بودهاند اشعار و ترانههايي از سرودههاي «ملکالشعراي بهار» را شنيده و سخت به اين شاعر ارادت پيدا کرده بودند. سالهايي بعد، در نوجواني موقعيتي دست ميدهد که بتواند «استاد» را از نزديک ببينند.
« . . . نگارندۀ اين خاطرات که هنوز دانشآموز بودم، براي نخستين بار محضر استاد بزرگوار را درک کرده بهوسيلۀ آقاي «ارسطو زاده» و پيانيست نامي آقاي «استوار» به ايشان معرفي شدم. ترانهاي سروده بودم که در فرصت ديگر خانم «ناهيد نيکبخت» اجرا نمود و در اين وقت مورد تعريف و تشويق مخصوص استاد سخن قرار گرفت. . .»
روزي که «نيرسينا»ي نوجوان بخت ديدار با شاعر مورد علاقه و احترام خود را پيدا کرده، از قضا روزي است که قرار است ترانۀ «ز فروردين شد شکفته چمن» را در استوديوي کمپاني کلمبيا ضبط کنند که: « . . . غائلهاي پيش آمد و موجب درگيري ملکالشعرا با نمايندۀ نظميۀ رضا شاه گرديد. . .» همينجا و اول گفته باشم که اين «نمايندۀ نظميۀ رضا شاه» همان «استاد عبادي» نوازندۀ معروف سهتار است، و بعد در ادامه، عين انشاي دکتر «نيرسينا» از ماجراي آن «غائله» را ـ به همان سبک که او نوشته ـ ميآوريم که ميخوانيد.
«. . . موقع غروب آفتاب و آغاز شبي از تابستان؛ آقاي يحيي زرپنجه و ديگر نوازندگان، همچنين خوانندۀ تصنيف، جمال صفوي، براي ضبط بهحد کافي تمرين کرده، مهندسان هم قالب مومي مخصوص ضبط را بر جاي خود قرار داده و همگي براي اجراي کار آماده و در انتظارند. جناب ملکالشعرا بهار هم در اطاق مخصوص پذيرايي نشستهاند که خود نيز اجراي اين اثر را ملاحظه نمايند.
آقاي عبادي استاد محبوب موسيقي و نوازندۀ يکتاي سهتار نيز در کنار جناب بهار نشستهاند. ايشان نمايندۀ نظميۀ رضا شاه است و بايد ضبط ترانه با اجازه وامضاي قبول ايشان انجام پذيرد. اين از مقررات شهرباني براي هر شعر و ترانه در همگي شرکتها بود و خود بهياد دارم مامورهاي مختلفي را که در لباس افسري يا شخصي در وقت اجراي اشعار حضور داشتند و با سخنان محبتآميز نظرهايي هم ميدادند. . . يکي از ايشان شخصي بنام آقاي بهنام بود که تاکيد ميکرد که در تصنيفها از سياست مطلبي ياد نکنيم.
در اين وقت هم که جناب عبادي بايد نظر بدهند، به اقتضاي احترام، از جناب ملک اجازۀ شروع ضبط خواسته شد. شاعر محترم هم با درک اوضاع و احوال، به آقاي عبادي روي نموده گفتند: «حضرات اجازه ميخواهند.» اين آقاي عزيز باتواضعي مخصوص در برابر يک شخصيت بزرگ فرهنگي اظهار داشت: «اجازه ميخواهم خواهش کنم يکي دو قسمت از جملههاي اين تصنيف را جناب ملک تغيير بدهند.»
در حالي که انتظار ميرفت جناب ملک اگر چون و چرائي دارند، بياعتراض بيان کنند، برخلاف اين انتظار، شخص ايشان به آقاي عبادي، صاحبمنصب ارجمند نظميه و هنرمند گرامي، شخصي که به جاذبۀ اخلاق و هنر خويش، مورد احترام و گراميداشت خاص و عام است، با پرخاش سخت حمله کرده، گفتند: «تو چه ميگويي، تو چه ميفهمي و چه حق داري که به اين کارها دخالت کني و ايراد بگيري؟»
اما طرف ايشان، آقاي عبادي از کوره در نرفت. حلم کرد. حوصله کرد. ادب و شکيبايي را از دست نداد و در پاسخ اظهار داشت: «جناب ملکالشعرا! من از طرف رئيس نظميه مامورم، و آنچه عرض ميکنم از سوي خودم نيست. اين ايراد من نيست. اين جملهها و کلماتي است که رئيس من در زير آن خط کشده و خواستهاند که لطفا تغيير بدهيد.»
در اين نوبت، ملک شديدتر، افروختهتر و متغيرتر با حالتي غيرعادي بانگ برآورد که: «رئيس تو کيست؟ رئيس تو هم نميفهمد. او هم مثل تو بيفهم و بيشعور است. آن بالاترها هم نميفهمند. همه نفهميد. . . » و کلماتي از اين قبيل که بهخاطرم نمانده است.
در اين حال که همه حيرتزده و نگرانند، خشم و خشونت فضا را گرفته و هيچکس مصلحت نميبيند سخني بگويد و محيط را تغيير دهد، باز هم استاد عبادي وقار و شخصيت خود را بيشتر از پيش جلوه داد و با ابراز شکيبايي مشکل را حل نمود. يعني در برابر شخصي که سراپا تبديل به قهر و خشمي توفاني شده است، به حالتي احترامآميز اظهار داشت:
«جناب ملکالشعرا! من به شخص و مقام والاي شما احترام ميگذارم و در برابر آنچه فرموديد جوابي عرض نميکنم. ملاحظه فرمائيد، من در برابر رئيسم مسئولم. ايشان هم ميفهمد. ميفهمد که ما همگي در برابر مقررات مسئوليت داريم. رئيس ماهم مراتب فضل و کمال و شخصيت جنابعالي را درک ميکند و شما را محترم ميدارد. در اين تصنيف کلمهاي بهعنوان ايراد نگفتهاند، بعضي کلمات هست که ممکن است سوء تعبير، موجب بازخواست بشود؛ بازخواست از همگي ما. آنوقت فرد اول در اين بازخواست و مسئوليت بنده خواهم بود که اينطور مورد بيلطفي جناب ملک واقع شدم. براي استاد هم تغيير اين يکي دو جمله بسيار سهل است. غرض و مرضي هم در ميان نيست.»
در اين حال بود که حالت خشم ملک تبديل به مهر و رافت شد. معذوريت مامور عاليقدر را تصديق کرده، گفتند: «بسيار خوب. از شما معذرت ميخواهم. کدام کلمات است. کدام جمله است. بدهيد عوض کنم که شما از من راضي باشيد.»
قطعهاي که قرار بر تغيير يا تعويض آن بود بهصورت زير بود.
بهار آمده با گل سنبل ـ ز بيدادگري گل نعره زد بلبل
دل بلبل نازک است اي گل ـ دل او را از جفا مشکن
جهان در سر شور و شر دارد ـ دو صد فتنه زير سر دارد
خوش آن کس کو ياري به بر دارد ـ بتي تازه، با شراب کهن
ايراد در قسمت دوم و تنها به دو جمله اول آن است که خبر از ظهور فتنه و شور و شر و انقلاب ميدهد و در حکومت رضا شاه جاي چنين سخنها نبود و تعبيير خوشي نداشت. آقاي ملک هم با روي خوش و ابراز هنري شگفت، بيتامل تمام آن عبارت را به صورت زير تغيير دادند.
بهار از گل سايبان دارد ـ دريغا کز پي، خزان دارد
خوش آن کس کو ياري جوان دارد ـ بتي تازه با شراب کهن
سپس تبديل کلمۀ «دونان» در عبارت زير مورد خواهش استاد عبادي بود.
اگر جان بردم از غم دونان
ز دست فراق تو جان نبرم
البته در کلمۀ «دونان» هم کنايهاي است و اين لفظ بهجاي نام شخص يا اشخاصي بهکار رفته بود. بهجاي اين لفظ هم شاعر چيره دست، بيدرنگ کلمۀ «دوران» گذاشتند و غائله پايان يافت.
همان دم موسي ارسطو زاده که جز حالت تسليم و تمکين و بردباري نداشت، ضبط ترانه را آغاز کرد. استاد عبادي با خرسندي با همان جاذبۀ وقاري که داشت اظهار خوشوقتي و امنتان نمود. آقاي ملک هم با آن حالت انعطافپذيري که داشت، از استاد عبادي و حاضران جلسه خداحافظي کرد. . . »
دکتر «هدايت نيرسينا» در بخش ديگري از خاطراتش و در بارۀ ترانۀ «مرغ سحر» که از سرودههاي «ملکالشعراي بهار» است، مينويسد: «. . . اين مطلب شايستۀ توضيح است که برخي اشارات سياسي و انتقادي که در اشعار بهار ديده و شنيده ميشد، شهرباني آنزمان را که نظميه ميگفتند برانگيخت تا در همگي ترانهها، بهويژه اشعار آن سرايندۀ مبارز که در هر مورد به کنايه يا صريح از اوضاع واحوال انتقاد مينمود بررسي کند و پخش چنين مطالب را ممنوع سازد.
در آغاز پخش صفحات، «ترانۀ مرغ سحر» که گمان ميرود هنوز آواي آن در گوش مردم ايران عزيز طنينانداز است محل ايراد واقع نشد، با آنکه جنبۀ سياسي و انتقادي آن صريح و روشن است و از قفس و زندان مينالد، از نبودن آزادي و مساوات فرياد ميزند، از آشيان بر باد رفتۀ خود ياد ميکند و صدا سر ميدهد که:
ظلم ظالم، جور صياد، آشيانم داده بر باد
اي خدا، اي فلک، اي طبيعت،
شام تاريک ما را سحر کن.
اما در حدود يک ماه پس از انتشار پخش اين تصنيف را منع کردند و همين منع و توقيف انگيزۀ ايحاد بازار سياه در مورد اين صفحۀ شورانگير شد و قيمت آن از پانزده ريال به چهل و پنجاه ريال افزايش يافت. . .»
[صفحۀ 94 تا 103، فصلنامۀ «ره آور» شماره 9 پاييز و زمستان 1364]
تاريخچۀ «گرامافون» و «صفحۀ موسيقي» در ايران
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گرامافون از زمان اختراعش در سال 1877 ميلادي که با نام «فونوگراف» به بازار آمد، تا سر در آوردنش از ايران و رواج آن، سه دورۀ مشخص را طي کرده است.
اول، دورهاي که مربوط به اواخر عهد ناصري است. در اين دوران، دستگاه فونوگراف را «حافظ الصوت» و «حبس الصوت» گفته و نوشتهاند. در اين دوره، صداي ساز و آواز کساني چون «برادران فراهاني»، «سماع حضور» و «نايبالدوله» ضبط و شنيده شده.
دورۀ دوم از سال 1323 قمري شروع ميشود که دوران حکومت «مظفرالدين شاه قاجار» است. در آن سال، شرکتي با نام «شرکت گرامافون و ماشين تحرير، با مسوليت محدود» که مديريتش را شخصي بهنام «ماکسيم پيک» بهعهده داشته، در ايران شروع به فعاليت ميکند. «ماکسيم پيک» که از قرار با زير و بم ساختار حکومت، و هنجارهاي جامعۀ ايراني آشنايي داشته در اولين قدم، پنج صحفه از صداي شاه و وزيران طراز اول، و افراد دربار ضبط ميکند که از آنها سه صفحه (صداي مظفرالدينشاه، اتابک اعظم و وزير امور خارجه)، باقي مانده است.
دوران سوم، مربوط به عهد پهلوي اول ميشود که بيشتر، ضبط موسيقي بر روي صفحات، و به شکل دو روي صفحه، شروع و رايج شد.
در سابقه و تاريخچۀ ورود دستگاه گرامافون به ايران، در جلد سوم از «تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم»، نوشتۀ ارزشمند «جعفر شهري»، که بيشتر به زندگي و کسب و کار مردم تهران در آن دوران پرداخته، ميخوانيم:
گرامافونسازي يعني تعمير گرامافون، و اين کار را در ابتدا ساعتسازها که با دنده و پيچ و فنر سر و کار داشتند، اختيار نمودند. کمکم به ديگران رسيده، تعميرکاران چرخ خياطي نيز در سطح دانش و عملي که فقط بتوانند آنرا روغنکاري و بعضي قسمتهايش را باز و بسته و شکستگي فنرش را وصله و تعمير کنند، بهدان دست يازيدند.
گرامافون، از زمان مظفرالدينشاه به ايران راه پيدا کرد، و اول صدائي که در گرامافون ضبط و شنيده شده، صداي «مظفرالدينشاه قاجار» بود. اولين دستگاه گرامافوني که به ايران آوردند، در جلو قهوهخانهاي در شرق ميدان «شمسالعماره» بهصدا درآمد. غرض از انتخاب آن محل براي عرضۀ آن، يکي اين بود که مرکز شهر بود و همه جور آدم از آنجا تردد ميکردند، و ديگر اينکه مقابل در «ارک دولتي» و «شمس العماره» بود و محل رفت و آمد وزرا و بزرگان و رجال، که صداي آن را شنيده، بلکه به صرافت خريد آن بيفتند. مهندسي هم از طرف کمپاني سازندۀ گرامافون پاي دستگاه ايستاده بود و کارش اين بود که سوزن، روي صفحه بگذارد و بردارد و سوزن يا صفحه را عوض کند و با ادا و اطوارهايي مردم را بهسوي خود بکشد.
«جعفر شهري» مينويسد: «صداي گرامافون اما طولي نکشيد که باعث سروصدا و بلواها شد. اجامر توسط مخالفان برآشفتند و آنرا همان خر دجال گمان آوردند که از هر موي بدن خرش يک صدا درميآيد و مردم را بهسوي خود کشيده، به جهنم ميبرد. اما اين معارضه چندان نتوانست پائيده، شوق مردم، بر منع چربيده، دستگاه به کار افتاده، خاصه که صداي آوازخوانهايشان هم از آن بهگوش ميرسيد.»
در اين وقت کمپاني مصلحت ديد دستگاه را به قهوهچي هديه کند. پس به مهندس خود دستور داد تا طرز کار آن را، از سوزن عوض کردن و کوک کردن و تعويض صفحه به قهوهچي بياموزد، تا ديگران از قهوهچي بياموزند.
ولي بهقول «جعفر شهري»: «تا زماني که آقا مهندس «دجال» بالا سر دستگاه بود، از آن «خر»! صدايي بلند ميشد و درميآمد، همين که به دست قهوهچي و اين و آن افتاد، گرچه «دجال» آن برداشته شد، ولي دستگاه هم نامنظم و بدکار شد. گاهي صداي آن «زيل» [زير] و تند يود، همانند صداي سوت سوتکچي خيمهشببازي، و زماني کند شده، صدايي مانند صداي گاو از آن بيرون آمده، اداي هر کلمهاش لحظهها طول ميکشيد.
از آنجا که پس از رفتن مامور،خواسته بودند سر از کار دستگاه درآورده، جن و شياطين آنرا که به ايشان تلقين شده بود، ديدار کنند، پس خواه ناخواه انگولکي هم کرده، تنظيمش را بههم زده، پس از شکستگي فنر که در اثر زياد و بياندازه پيچاندن دستۀ کوک پيدا شده بود، بيش از نصف صفحه کار نکرده، تا دقيقۀ اول صدايش تند و زير، و از آن به بعد، همان صداي کلفت گاوي، و از کار باز ميايستاد. . .»
با استقبال مردم از گرامافون، و با علاقهاي که براي شنيدن حتي اين صداي ناموزون و ناميزان نشان ميدادند، کمپاني در صدد وارد کردن دستگاههاي بهتر و پيشرفتهتر برآمد، تا آنجا که توانست گرامافون «هيز ماسترز ويس» [His Masters Voice] و يا آنچنان که مردم کوچه و بازار ميناميدند «سگنشان» را در دو نوع بوقي و کيفي، وارد بازار کند.
همراه با ورود گرامافونهاي جديد تصنيفهاي تازه هم ساخته شد و مردم براي اولين بار صداي آوازهخوانهايي که آن زمان فقط نامي از آنها بهگوششان خورده بود را شنيدند.
در اين دوره دو تصنيف بيشترين ياد را در حافظهها از آن خود کرد. يکي تصنيف «در ملک ايران»، با مطلع: (در ملک ايران ـ وين مهد شيران ـ تا چند و تا کي ـ افتان و خيزان ـ داد از جهالت اي خدا ـ که قدر خود ندانيم ـ در زندگاني چرا شبيه مردگانيم).
و ديگري تصنيف «عروس گل»، با مطلع: (عروس گل از باد صبا، شده در چمن چهرهگشا ـ الا اي صنم بهر خدا ـ ز پيچه زدن حذر کن. ـ ديده کسي هرگز بود شمس و قمر در حجاب؟ ـ ديده کسي هرگز بود قرص قمر در نقاب؟ ـ الا اي صنم بهر خدا، ز پيچه زدن حذر کن).
اشعار هر دو تصنيف از سرودههاي «ملکالشعراي بهار»، که در همان زمان نيز از شهرت و اعتباري خاص در نزد مردم و اهل ادب برخوردار بود، و صفحۀ آن توسط کمپاني «پوليفون» توليد و به بازار آمده بود. نمايندگي کمپاني صفحه پرکني «پوليفون» در ايران را شخصي بهنام «عزرا ميرحکاک» عهدهدار بود.
دکتر «هدايت نيرسينا» در خاطرات خود از «ملکالشعراي بهار» مينويسد:
«شوري که اين دو تصنيف در دلها افکنده بود، همه شرکتهاي صفحهسازي را به تکاپو و کوشش درآورد که بيشتر تصنيفهاي خود را از «ملکالشعراي بهار» بهدست آورند. در اين ميان کمپاني «کلمبيا» در رقابت از همه پيشي گرفت و به اصطلاح رکورد را در اين فعاليت شکست.
نمايندۀ شرکت «کلمبيا» در ايران «موسي ارسطو زاده» بود که شخصي شايسته، مودب، خونگرم و مدبر بود. او در پذيرايي از نمايندگان آواز و ساز و سخن محبوبيتي بهدست آورد، و چون شهرت و درخشندگي «بهار» در عالم سياست، فرهنگ، و همچنين مقام ترانهسرايي يا به اصطلاح آنروزها، تصنيفسازي او سراسر ايران را فرا گرفته بود، و با توجه به اينکه در سرمايهگذاري و مصرف پول کافي دستش نميلرزيد، پيش از آنکه نمايندۀ کمپاني انگليسي «هيز مسترز ويس» [محمود ايمن]، و نمايندۀ شرکت «پدافون» [آقاي مبين]، محضر «بهار» را دريابند، به او مراجعه کرد، و بنابر آنچه که خصوصي با نويسندۀ اين مقال در ميان نهاد، مبلغ چهار هزار تومان پول آن زمان، يعني چهارصد برابر مبلغي که ديگران در برابر يک ترانه ميپرداختند، بهعنوان پيشپرداخت به آن استاد سخن تقديم داشت. در صورتيکه کمپانيهاي ديگر، هرگز تن به اداي چنين پولها به برترين هنرمندان هم نميدادند.
باري، معلوم نشد آقاي «ارسطو زاده» پس از اين پيشپرداخت، با اين شرط که «بهار» تصنيفهاي تازه هم براي او بسرايد، چه مبلغ ديگري به سرايندۀ تصنيف «مرغ سحر» پرداخت نمود، و بهموجب قراردادي، حقوق کليه تصنيفهاي سروده شده توسط «بهار» را براي ضبط و پخش مجدد، از آن خود در کمپاني «کلمبيا» کرد.
او اعلاني بلند بالا هم بر ديوار محل ضبط نصب کرد بدين مضمون که: «کمپاني کلمبيا بهترين صفحات را عرضه و تقديم ميدارد، مخصوصا افتخار آن دارد که اين صفحات به اشعار اديب و شاعر بزرگ معاصر جناب ملکالشعراي بهار مزين است.» اين تبليغ هم البته تاثير بسيار داشت. يکي از استادان نوازش تار «يحيي زرپنجه» آهنگهايي به آقاي «ملک» عرضه داشت که برابر آنها ترانههايي براي اين شرکت بسرايد.»
[خاطراتي از بهار، نوشتۀ هدايت نيرسينا،فصلنامۀ ره آورد، شمارۀ 9، پاييز و زمستان 1364]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در مرور تاريخچۀ صداي خوانندگان ايراني بر روي صفحۀ موسيقي، به صفحاتي برميخوريم که مربوط به قبل از شروع فعاليت کمپانيهاي تهيه و توليد صفحۀ موسيقي در ايران ميشود. اين صفحهها غالبا در هند يا سوريه و لبنان ضبط و تکثير شده است. براي اين امر خواننده به همراه اعضاي ارکستر و نوازندگان بايد رنج سفر تا آن کشور را بهجان ميخريدند تا بتوانند «تنها صداست که ميماند»، صداي خود و سازهايشان را بر آن صفحۀ مدور سياه ماندگار کنند.
آنچه که اين خاطرات از آن سفرها را خواندني و شنيدني ميکند يکي هم ماجراهاي عجيبي است که گاهي بر سر اعضاي گروه ميآمده و البته که ربطي هم به موضوع ضبط صدا و صفحه نداشته. نمونۀ آن را در فيلم «دلشدگان» ساختۀ «علي حاتمي»، به شکلي تصويري ميبينيم، و در شکل نوشتارياش، به نقل از «جواد بديعزاده» در کتاب «مردان موسيقي سنتي و نوين ايران» تاليف «حبيبالله نصيريفر» ميخوانيم.
«جواد بديعزاده»، طي دو سفري که در سفر اول با «ابوالحسنخان صبا»، «اسماعيل مهرتاش»، «فرهادميرزا معتمد» و در سفر دوم که باز بههمراهي «صبا»، «مرتضيخان محجوبي»، «تاج اصفهاني»، «ملوک ضرابي»، «ملکه حکمتشعار»، و «طاطايي» جهت پر کردن صفحه به سوريه و لبنان سفر کرده بود، مينويسد:
«هنرمندان براي پر کردن صفحه و ضبط آهنگهاي ملي ايران، بايد زحمات و مشقات فراواني را متحمل ميشدند. از جمله در اولين سفري که بهدعوت کمپاني «سودوا» به همراه «صبا»، عازم «حلب» و «بيروت» شديم. بعد از اقامت کوتاهي در بغداد، با يک ماشين که رانندۀ آن مرد عربي بود، بهطرف «شام»، حرکت کرديم.
براي رسيدن به اين مقصد ميبايست از «صحراي شام» عبور کنيم. در اين راه تا رسيدن به مقصد هيچ آبادي و يا شهري قرار نداشت. رانندۀ عرب، که بهنظر ميرسيد از صحرا و وضع آن بياطلاع است، تا نزديک غروب در حدود ده دوازده ساعت در صحراي شام راند، تا نزديک غروب که در محلي از صحرا قرار گرفتيم که نه راه پس داشتيم و نه راه پيش. گمشدن در صحرايي که مثل دريا و اقيانوسي بي کرانه بود، حکم مرگ را داشت. رانندۀ عرب راه اصلي و جاده را بهعلت بياطلاعي گم کرده بود و براي ما بياطلاعي او مساوي با مرگ بود. در وسط صحرا جنبندهيي پيدا نميشد جز خار مغيلان، که غذاي شتران است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من و «صبا» و ديگر همراهان مدت چهار شبانه روز در آن محل نامشخص، ويلان و سرگردان، منتظر رسيدن مرگ بوديم. ولي بخت ياري کرد و بالاخره در چهارمين روز از سرگرداني، در حدود ساعت دوازده شب، «صبا» که از ماها با هوشتر بود گفت: «صداي حرکت ماشيني را ميشنوم.» و در همان لحظه، روزنۀ کوچکي از اميد، به گوشۀ چشم ما باز شد و کمي بعد، از افق نوري دميد و روشنايي تمام صحرا را مثل روز روشن کرد و در فاصلهاي دور از ما ايستاد.
خود را بهسرعت به ماشين بزرگي که مثل ماشينهاي بزرگ دو طبقهاي که فعلا در تهران در جريان است، رسانديم و بعد از لحظاتي ابتدا رانندۀ آن، و بعد تمام مسافرين از آن ماشين بزرگ پياده شدند که ببينند اين بخت برگشته هاي گمگشته راه، از چه قماشي هستند. «صبا»ي مرگ بهچشم ديده و بهجان آمده، وسط صحراي شام، ويولون را برداشت و در مايۀ «سهگاه» درآمدي کرد و من نيز حال گم شدۀ خود را باز يافتم و در همان مايه و در همان حال زدم زير آواز و خواندن اين غزل که:
من کز وطن سفر نگزيدم به عمر خويش ـ در عشق ديدن تو هواهخواه غربتم.
آنگاه همگي سوار اتوبوس صحرايي شديم. من کنار صبا نشستم. پرسيدم: اين چهارمضرابي که وسط صحرا زدي، ارتجالا و بداهتا زدي يا سابقه داشت؟». گفت: «مختصري در مغزم بود و چندان بيسابقه نبود.» گفتم: «چهارمضراب خوبي بود، يادداشت کن تا از خاطرت محو نشود تا بهموقع خود ضبط کنيم.» گفت: «اين چهارمضراب را من «زنگ شتر» نام گذاشتم و بلاقاصله توي اتوبوس، قوطي سيگار خود را درآورد و روي قوطي سيگار چهارمضراب را نوشت. و اين همان «زنگ شتر»ي است که صبا در صفحات کمپاني «سودوا» آن را ضبط کرده و روي صفحه نوشت: بهياد غزاله. [غزاله نام دختر صبا است] و اکنون پس از سالها اين چهارمضراب به چند رقم با ارکسترهاي گوناگون ضبط شده و در واقع تمرين نوازندگان سازهاست.»
در ايران، چهار کمپاني عمده و معروف، بازار ضبط و توليد صفحات موسيقي را در اين دوران بهعهده داشتند.
«کمپاني پوليفون» [با مديريت عزرا اميرحکاک]، که از همکاري هنرمنداني چون «امير جاهد»، «مرتضي و موسي نيداود»، به عنوان آهنگساز، و «ملکالشعراي بهار» و کمي بعدتر «پژمان بختياري»، در مقام ترانهسرا، و خوانندگاني چون «قمرالملوک وزيري» و «ملوک ضرابي» برخوردار بود. از ابتکارات کمپاني «پوليفون» يکي هم اين بود که اشعار ترانههاي ضبط و اجرا شده را در دفتري طبع، و همزمان با به بازار آمدن صفحه، آن را نيز منتشر ميکرد. صفحۀ ترانۀ «مرغ سحر» از معروفترين صفحات توليدي اين کمپاني است.
«کمپاني کلمبيا» [با مديريت برادران ارسطوزاده]، که قراردادي انحصاري با «ملکالشعراي بهار» براي سرودن ترانه داشت، و از صداي خوانندهاي با استعداد که صدايي زنگدار و پرطنين داشت، با نام «جمال صفوي» بهره ميگرفت. نام اين خواننده در صفحاتي که «کمپاني کلمبيا» با صداي او منتشر کرده (ج ـ ص) نوشته شده.
«کمپاني پدافون» [با مديريت آقاي مبين]، که از همکاري «کلنل علينقي وزيري» و «موسي معروفي» بهعنوان آهنگساز، و «حسين گلگلاب» [استاد رشتههاي جغرافيا، گياهشناسي و علوم طبيعي. سرايندۀ سرود معروف «اي ايران اي مرز پرگهر»]، و خوانندگاني از جمله «روحانگيز» برخوردار بود.
و بالاخره کمپاني انگليسي «هيز مسترز ويس» [با مديريت موسي بنائي و محمود ايمن] که مهمترين نام و رقيب کمپانيهاي موجود بود و سابقۀ بيشتري داشت. اين کمپاني هم دستگاه گرامافون را توليد و وارد ميکرد، و هم صفحههاي موسيقي را در شکلي گستردهتر به بازار ميفرستاد.
صفحه و گرامافون «هيز مسترز ويس»، بهنام «سگ نشان» معروف بود و در زمان فعاليت خود صفحههاي ارزشمندي از نامداران ساز و آواز، همچون «اقبال آذر»، [اقبالالسطان]، «درويش خان»، «اديب خوانساري»، «قمرالملوک وزيري»، «تاج اصفهاني»، «سليمخان»، «پروانه»، «مرتضي نيداود»، «حاج علياکبر خان»، «عبدالحسين خان شهنازي»، و نغمه خوانهايي چون «جواد بديعزاده»، «نير اعظم رومي»، «ملوک ضرابي»، «خانم گلريز [آسيه خانم]، «ملوک پروين»، «ايرانالدوله [ايران خانم]، و نوازندگان مشهوري چون «حسن رادمرد» (پيانو)، «مصطفي نورياني» (ويلون)، «يحيي زرپنجه» و «علي صالحي» (تار)، و شاعراني چون «ملکالشعراي بهار» و «عارف قزويني» را تهيه و بهبازار فرستاد.
البته گفتن ندارد که امروزه اين صفحات ناياب است و شايد بندرت در مجموعههايي همچون گنجينههاي هنري در حفظ و حمايت اهل ذوق بتوان يافت. از هزار و يک دليلي که ميتوان براي ناياب بودن اين صفحات برشمرد و متصور شد، يکي را هم در پانويسي بهقلم «جعفر شهري» در جلد پنجم از کتاب «تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم» خواندم.
از آنجا که اول اين مقاله با نام او و يادي از آن کتاب شروع شد، خوشتر آنکه با ذکر آن پانويس، اين مقال را به پايان ببريم و تمام. «جعفر شهري» در پانويس مطلب «آوازخوانهاي معروف»، در معرفي معرفي «پروانه» با همان سبک و سياق و انشاي خاص خود، مينويسد:
«آوازخواني همعصر آوازخوانان اوايل پهلوي که در جواني بهمرض سل مبتلا گشته، علاقمندانش را داغدار گردانيد. در لحن و صدا و تعليم و حنجرهاي بس دلنشين که اگر اجل زودرس گريبانش نگرفته بود شايد آثارش ابدي ميگرديد، در دو اسف. يکي مرگ نابهنگام وي و ديگر از ميان رفتن صفحاتش که متعصبين تا به مقابله با آزادي موسيقي و آواز و منشعبات آن که تقريبا جا باز مينمود برآيند، پس از مرگش خوابي حعل نموده منتشر کردند، بر اين که آوازهخوانهاي زن را ديدهاند که همه در محشر جمع شده التماس ميکنند که صفحههاي آنها را نابود بکنند، چه هر زمان صدايشان از صفحه بهگوش کسي ميرسد، سيخ آهن به گلويشان ميکنند و از آن ميان «پروانه» که زيادتر از همه التماس ميکند. ديگران وقعي نگذارده، اما کس و کار «پروانه» به جمعآوري صفحاتش پرداخته، نابود گردانيدند.»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
His Master´s Voice
صفحۀ عتيقۀ لاکي، کو وسيلهيي که بخواند؟
با نگارۀ سگ و بوقش، حيف اگر خموش بماند
اين سگ نشسته به زانو، گو بلايد از سر نيرو
يار غار عهد کهن را، بل ز خواب خوش بپراند
سکههاي کهنۀ ايشان، قصۀ مکرر ما شد
قلب کودکانۀ ما را کس به «شهروا» نستاند
قلب کودکي به شماري کودکانه ميزند آري
تهمت مرض منهيدش راز او طبيب نداند
صفحۀ عتيقه، بگو، هان! زنخداي خانه کجا شد
کز رخت غبار بگيرد، از دلت ملال براند؟
کوک و دست و پنچۀ نرمش آن کند که ناوک سوزن
ساليان کودکيم را در شيارها بدواند
دخترک به نغمۀ رقصي در حرير و تور گلافشان
همچو بوتۀ گل و سوسن دست و دامني بتکاند
کوک و دست نازک مادر گم شدند و، ناوک سوزن
در شيار صفحۀ لاکي تاختن دگر نتواند
صفحۀ شکستۀ لاکي! «تاج» کو؟ «قمر» کو؟
«مرتضي» چه شد که به زخمي تبض ما را بجهاند؟
جمله خفتهاند و ـ دريغا! ـ خفته کي برآورد آوا
بانگ زاغ و بوم دمادم گوش خسته بدراند
چهرۀ زمانه دگر شد، شور کودکانه به سر شد
صفحۀ عتيقۀ لاکي خوبتر همان که نخواند
شهريور 1373
سيمين بهبهاني
از مجموعه اشعار «يک دريچه آزادي»
* * *
اولين صدايي که از صفحۀ گرامافون شنيده شد، صداي مظفرالدينشاه بود. قبلۀ عالم! در جايي از سخنان خود ميفرمايند: « پاداش اين خدماتي که به من ميکنيد، و به مملکت ايران ميکنيد، البته خدا، و سايۀ خدا که خودمان باشيم [!!] به شما خواهم داد.»
خطاب ذات اقدس همايوني! به «اميراتابک» نخست وزير، و وزير امور خارجه است. صداي اين دو وزير را هم بعد از فرمايشات مظفرالدينشاه خواهيد شنيد.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
* * *
صداي «حميد قنبري»، و خاطرهاي شنيدني از ماجراي صفحه پر کردن او را در مصاحبهاي با «رامين فرزاد» از اينجا بشنويد!
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
* * *
«. . . ژاله خانوم تو دلي! قربان خانوم. ژاله خانوم. . . من حالا ـ الان ـ يه تکهاي واست ميزنم، از اون چيزايي که دوس داري. اسمش بهنظرم يادت باشه. «ديلمان». . . يه دفعه ميزنم، يه دفعه هم ميخونم. . .»
اجرايي استثنايي از «ديلمان» که «صبا» اوائل دهۀ سي، آن را همراه با پيامي ضبط کرد و براي دخترش «ژاله»، که در پاريس به تحصيل باله اشتغال داشت فرستاد. در اينجا بشنويد!
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
* * *
هفت هشت ماهي قبل از مرگ صبا بود [سال 1336] که گفتگويي با او از راديو ايران پخش شد. بخشهاي از آن گفتوگو که به کارهاي آموزشي صبا ميپردازد و قطعهاي که نواخت را در اينجا بشنويد!
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
* * *
منبع:سایت پرند
زندگينامه: ايرج بسطامي (1336 – 1382)
ايرج بسطامي در سال 1336 در شهرستان بم متولدشد.
وي از پنج سالگي به خواندن آواز علاقه داشت و هر يك از اعضاي خانواده از جد پدري گرفته تا پدر بزرگ و پدردر زمينه خواندن آوازو زدن سازهاي مختلف تجربه داشتند و ايرج نيز در كنار آنها با اصول موسيقي آشنا شد. سپس به فراگيري دستگاه هاي موسيقي نزد پدر خود پرداخت.
وي از سنين نوجواني تحت تعليم عموي خود يدالله بسطامي قرار گرفت كه با سرپرستي وي گروهي با همكاري برادران بسطامي تشكيل شد كه در راديو و تلويزيون آن زمان و اردوهاي رامسر اجراي برنامه داشتند.
بعد از فوت يدالله بسطامي، ايرج براي فراگيري آواز و رديف هاي آوازي نزد استاد شجريان آمد و به رغم مشكلات راه و مسافت زياد، هفته اي يك بار به عشق فراگيري آواز از بم به تهران مي آمد.
بسطامي همزمان با وقوع انقلاب اتاقي در پامنار اجاره كرد تا بتواند بهتر از آموزه هاي استاد شجريان بهره ببرد.
پس از آموختن آواز نزد محمد رضا شجريان، وي نزد پرويز مشكاتيان، آهنگساز و نوازنده نامي سنتور رفت تا تلفيق شعر و موسيقي را با نزدش بياموزد. صداي اوج ايرج بسطامي تقريبا همتايي در ميان آوازخوانان مرد پيدا نكرد.
آلبوم موسم گل، حاصل همكاري وي با محمدرضا درويشي كه برخي از تصانيف فمر الملوك وزيري را باز خواني كرد اوج صداي بسطامي را به نمايش گذاشت.
ايرج بسطامي نخستين آلبوم هاي خود را با پرويز مشكاتيان انتشار داد وي با پرويز مشكاتيان ابتدا كنسرت افشاري مركب را در تالار وحدت برگزار كرد و سپس آلبوم هاي افشاري مركب (1369) مژده بهار(1370)،افق مهر(1371)، وطن من(1373 )، را با همكاري و آهنگسازي مشكاتيان عرضه عمومي كرد.
بوي نوروز كه حاصل همكاري گروه دستان و آهگسازي محمد علي كياني نژاد است از ديگر كارهاي به ياد ماندني موسيقي ايراني است كه بسطامي هم آواز آن را خواند.
پس از اين دوره بسطامي به همكاري با كيوان ساكت( آلبوم فسانه) وكوروش متين(سكوت) و حسين پيرنيا( تحرير خيال) پرداخت. آهنگ گلپونه هاي وحشي كه بعد از مرگ بسطامي در بم، آوازه اي ملي يافت حاصل صداي بسطامي روي آهنگي از پيرنيا بود.
بسطامي 5 دي 1381 در زلزله بم زير آوار ماند و به ديار باقي شتافت.
پس از مرگ بسطامي برخي از كارهاي گذشته و كنسرتهاي وي با اهالي موسيقي ونيز بي كاروان كولي( كيوان ساكت) انتشار عمومي يافت كه الله مزار با همنوازي سه تار بهداد بابايي از جمله اين آثار بود.
منبع : همشهري
آثار جاودان پرویز مشکاتیان با صدای محمد رضا شجریان، شهرام ناظری و زنده یاد ایرج بسطامی، او را از هرگونه معرفی بی نیاز کرده است. به مناسبت کنسرت اخیر گروه عارف به سرپرستی وی و خوانندگی حمید رضا نوربخش، گفت و گویی کرده ام که از نظرتان می گذرد.
* جناب مشکاتیان! با آغاز التهابات سیاسی-اجتماعی در سال 56 و پیرو آن تغییر نظام سیاسی در سال 57 ما شاهد بودیم که جریانی از هنرمندان موسیقی ایرانی به جای اینکه جلای وطن کنند و یا در خانه های خویش خلوت گزینند، دوشادوش مردم و حتی پیش تر از آنان همراه و همگام با انقلاب و جنگ بودند. پس از ثبات نسبی اوضاع کشور انتظار می رفت همین جریان، سکان موسیقی ایرانی را در غالب حوزه های تولیدی، آموزشی، سیاست گذاری و مدیریتی بر عهده بگیرند. اما دیدیم که این اتفاق نیفتاد و سامانه آن جریان خلاق و پر تلاش از هم پاشید. عده ای ترک وطن کردند و بخش دیگری هم به فعالیت های شخصی در حوزه های بیشتر آموزشی و کمتر تولیدی روی آوردند. برای مثال تا کنون 22 دور جشنواره موسیقی فجر برگزار کردیم و حضور موثری از جریان یاد شده ندیدیم. بفرمایید چرا اینگونه شد. آیا نخواستید یا نشد؟
نخواستیم!
* آیا می دانستید با کنار کشیدن خود، موسیقی ایرانی آسیب می بیند؟
من بر آن نبودم و نیستم که موسیقی آسیب می بیند یا نمی بیند. پیش از آن فکر می کنم باید از چگونگی و روند شکل گیری و تکاملی یک پدیده هنری در جامعه صحبت کنیم و بعد برسیم به مسائلی مثل کنار کشیدن و آسیب پذیری و غیره. ما در آن زمان برای آبادی، آزادی، فرهنگمندتر شدن بستر جامعه و بها دادن به جریان های دانشگاهی و تپش و جوشش های نو، امیدها و آروزهایی داشتیم. همانطور که الان هم داریم. ولی یکباره همه اینها رخت بر بست و مهر و موم شد. به هر حال نمی توانیم بگوییم که به عنوان انسان هایی که در جریان بودیم و همراهی کردیم و همراه و همگام مردم بودیم، بی تفاوت شدیم. آثار ما در آن زمان، زبان و ضربان دل مردم بود، برای آزادی خواهی، برای بهتر جستن یا بهتر بودن، نمونه اش "رزم مشترک" ، "ایران ای سرای امید" وغیره. ولی یک دفعه همه چیز تغییر کرد و بی مهری آغاز شد. واژه های خودی و غیر خودی پیش آمد و مسائلی از این دست که در کناره گیری ما بی تأثیر نبود. ما در واقع ترجیح دادیم که در خانه بنشینیم و کارهای تحقیقایی و نوشتاری خودمان را تا بدانجا که به حیثیت و حریت و هویت مان لطمه نخورد، انجام دهیم.
* و طبیعتاً جهت گیری کلام در آثار بعدی تان عوض شد؟
صد در صد!
* دیگر آن حال و هوای چاووش را نداشت.
بله، ولی گلایه ها آغاز شد. درد دل و استغاثه آغاز شد، نمونه اش "وطن من" و "قاصدک" بود.
* اما بعضی از همکاران تان همین ویژگی را هم نداشتند و به موسیقی های خنثی روی آوردند.
بله همین طور است. من یک توضیح هم بدهم که هیچ وقت به حضور بی چون و چرا در صحنه هرگز موافق نبودم و نیستم. بدین معنی که باید حتماً در صحنه بود تا ارتباط قطع نشود و استناد به تعابیری که القا می کنند: از دل برود هر آنکه از دیده برفت. به این نوع نگاه اعتقاد ندارم. من اعتقاد دارم که یک حرفی و یک درد دلی باید باشد تا هنرمند به میدان بیاید. به هر شکل و به هر طریق در صحنه بودن را نمی پسندم.
* اگر موافق باشید اینک به شیوه کار هنری تان بپردازیم. سازآرایی (ارکستراسیون) شما تقریباً و نه دقیقاً از بیست سال پیش تا کنون ثابت مانده است. آیا برای بیان بهتر موسیقی خود نیازی به تغییر در چیدمان سازها را حس نکردید؟ و به عبارتی هر گونه نوآوری را صرفاً در نحوه پردازش آهنگ و کلام جستجو می کنید؟
من هیچ وقت برای جلب مخاطب کاری انجام ندادم. فقط به بیان احساس خود اندیشیدم و به آن عمل کردم. هیچ گاه فکر نکردم که حتماً یک کار نویی انجام بدهم. معتقدم کار نو تا زمانی که در وجودم اتفاق نیفتد، تجلی نمی یابد.
* منظورم توجه به سلیقه مخاطب نبود. اینکه فکر کنید با یک یا چند ساز جدید ممکن است به حس قوی تر و موثرتری در بیان موسیقی برسید.
هر بیانی شکل اجرایی خودش را می طلبد. یک بار می خواهیم دوش می آمد و رخساره برافروخته بود از حافظ را کار کنیم. این غزل آنقدر تصویری است که من باید از انواع سازها و رنگ های متفاوت صوتی بهره بگیرم تا بتوانم آن صحنه ای که معشوق از دور می آید را با صدا توصیف کنم و بعد به همین سیاق:
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
ولی در بقیه موارد که تصویری نبود و بیشتر انتقال پیام مد نظر بود، از همان شیوه گروه نوازی خودم استفاده کردم.
* یک اتهام کهنه و تقریباً کلیشه ای همواره متوجه موسیقی ایرانی است که آن را غم انگیز معرفی می کند. پاسخ های زیادی هم داشته است. شما چه نظری دارید؟
این طور نیست. نیما یوشیج می گوید: شعر من رودخانه ای است که هر کس به فراخور خودش آب برمی دارد. موسیقی ایرانی هم همین است. یک بستر است. بستگی دارد که چگونه با آن برخورد کنید. موسیقی ایرانی اگر غمگین شنیده می شود، آهنگسازش غمگین است و این را باید در گذر تاریخ بررسی کنید که چه پیش آمده است. تألمات اجتماعی سیاسی را در نظر بگیرید. آهنگساز ما در حال حاضر به غم بیشتر گرایش دارد تا شادی. الان اگر در خیابان یکی بخندند، همه با تعجب نگاه می کنند که چرا و به چه می خندند. یعنی اینکه در این سرزمین شادی را به عنوان یک جلوه با شکوه انسانی نداریم و نمی شناسیم. آن را فراموش کرده ایم. پس اگر آهنگساز ما غمگین است، به گردن موسیقی چرا بیندازیم؟ اگر نوازنده ضعیف است، گناه ساز ایرانی چیست؟ اصلاً اینجوری نیست که موسیقی ایرانی غم انگیز است یا سازهای ما ناقص اند. شما یک دستگاه چهارگاه را در نظر آورید. درآمدش ندای حرکت، برخاستن، رستاخیز، پگاه و طلوع است. بعدش به زابل می رود که حالتی میانه دارد. سپس به مویه می رود. ببینید اسم اش هم مویه است و مویه گری را تداعی می کند. بعد از آن به مخالف می رود. مخالف همان همایون ماست که گاهی شادی بخش ترین نغمه ها در آن شکل می گیرد. کسی که می خواهد در دستگاه چهارگاه آهنگ بسازد، اگر نگاه اش به شادی است، برای فراز و فرود کارش مخالف چهارگاه را انتخاب می کند. اگر پیام اش غم انگیز است، مویه را بر می گزیند. اگر بی تفاوت باشد، بسته نگار و زابل را به کار می گیرد. اما اگر حرکت و طلوع مد نظر دارد، درآمد را انتخاب می کند. پس ملاحظه می کنید که موسیقی ما جلوه های متفاوت دارد. نمی شود گفت به طور کلی غم انگیز است. حتی در دشتی هم که محبوب خیلی از روستائیان عزیز ماست، فرازهای شادی را پیدا می کنیم. این آهنگساز است که باید تکلیف اش را با موسیقی ایرانی روشن کند. آیا می خواهد شادی بیافریند یا غم برانگیزد.
* ولی یکی از غم انگیزترین تصانیف شما با مطلع "روز وصل دوستداران" در همین فواصل همایون شکل گرفته است؟
درست است. این باز هم بستگی به نوع برخورد آهنگساز دارد. یک ترانه شاد کوچه بازاری با مطلع "شب است و من شوق وصل تو را دارم" شنیدم که در همین فواصل مخالف چهارگاه و درآمد همایون جاری می شود و خیلی هم شاد است. ملاحظه کنید اینجا نوع پرداخت آهنگ و تلفیق آن با کلام شادی بخش است و در جای دیگری که شما اشاره کردید، غم انگیز.
* یک بار در جایی اشاره کردید که به موسیقی با اجرای گروه بزرگ بیشتر مایلید. آنجا که از کمترین امکان بهره برده اید، با چه رویکردی بوده است؟
بستگی دارد که شما چه پیامی بخواهید منتقل کنید. ببینید، "آستان جانان" یک سنتور است و یک تنبک و یک صدا و گمان نمی کنم که چیزی کم داشته باشد. پس از سال ها گروه نوازی و اختلاط گروه های عارف و شیدا، در "قاصدک" باز به ترکیبی مشابه رسیدیم، یعنی سنتور و تنبک و آواز. فقط زنده یاد فرهنگفر نبود. من بودم و استاد شجریان و همایون که به جای فرهنگفر ضرب می نواخت. ملاحظه می کنید که شکل اجرایی هم یکی است. ولی آیا فرم بیان هم یکسان است؟
*نه!
پس خیلی باید به فرم و چگونگی بیان اندیشید. من نباید بگویم که قاصدک موفق تر بود یا آستان جانان. آن را شماها باید بگویید. فقط می خواهم این را بگویم که در یک شکل اجرایی به خاطر محتوا، بیان فرم فرق می کند. همان شعر حافظ را به یاد آورید: دوش می آمد و رخساره برافروخته بود، این را با یک ساز نمی شود بیان کرد، به هیچ عنوان. اصلاً این کار اشتباه است. شعر تصویری است و بیان صوتی اش هم باید تصویری باشد که با یک سنتور و تنبک امکان ندارد. پس نحوه برخورد با کلام است که تعیین می کند آهنگساز و خواننده در دل مردم چقدر جا باز می کند. آیا خوب است، نزدیک به خوب است، عالی است و یا متوسط.
* در کارهایتان گروه کر نیست و همچنین از رنگ صدای بانوان استفاده ای نکرده اید؟
همین طور است. البته در تصنیف "عقاب" گروه کر داریم که هنوز اجرا نشده است. این به نحوه نگرش من باز می گردد. ببینید من هیچ کاری را به خاطر باید، انجام نمی دهم.
* این باید را که تعیین می کند؟
احساس من.
* در تصنیف ققنوس برای نخستین بار از فواصل شور قدیم بهره برده اید که از چارچوب موسیقی دستگاهی امروز بیرون است. بر چه اساسی این کار را کردید؟
من برای بیان بهتر موسیقی ام به هر کاری دست می زنم. حتی اگر لازم باشد از 12 دستگاه و آواز موسیقی ایرانی خارج شوم. شیوه بیان برایم مهم است، نه ریتم و دستگاه و غیره.
* آزادی خاصی در این کار حس می کنید؟
احساس نمی کنم. اینگونه هستم.
* به هر حال یک چارچوبی هست و احتمالاً نمی توانید از آن بیرون بزنید؟
برای بیان یک کلمه اگر لازم باشد، ریتم را به هم می ریزم.
* تا کجا؟ آیا ممکن است از یک انگاره (موتیف) عربی هم استفاده کنید؟
عربی نه! اینجا دیگر قضیه فرق می کند. مگر اینکه در ذهنم بوده باشد. در آن صورت ابایی ندارم که به کار بگیرم. ولی تا کنون نبوده است. به طور کلی موسیقی ایرانی آنقدر ظرفیت بالایی دارد که من نیازی به استفاده از دیگر موسیقی ها را احساس نمی کنم. اینکه می گویم از 12 دستگاه موسیقی در می گذرم به معنی این است که از همه آنها ممکن است عبور کنم و به یک دستگاه محدود نباشم. موسیقی عرب چیزی ندارد که من بخواهم از آن مطلبی بر موسیقی با شکوه ایرانی بیفزایم!
* تصنیف بیا تا گل برافشانیم با شعر حافط که با صدای علی رستمیان منتشر شده است، هیچ سنخیتی با دیگر آثار با کلام شما ندارد. چگونه چنین چیزی ممکن است؟
آن آهنگ از من نیست. روزی در کانون چاووش برای کاری بیرون آمدم، دیدم یک نوازنده خیابانی که از هیئت اش معلوم بود لر است، کمانچه ای لری در دست داشت و این ملودی را با همین شعر حافظ می نواخت و می خواند. جلو رفتم و تشویقش کردم. ازش پرسیدم آیا از نغمات ملحی لرستان هم چیزی بلد هستی که پاسخ داد بله و همین ملودی را بار دیگر نواخت. گفتم پرویز مشکاتیان را می شناسی؟ گفت بله. گفتم می توانی یکی از آهنگ هایش را بنوازی؟ جواب مثبت داد و باز همین ملودی را نواخت! گفتم پس احتمالاً آهنگسازان کلاسیک اروپا را هم می شناسی؟ چواب مثبت داد. گفتم آیا می توانی یکی از قطعات بتهون را بنوازی؟ بار دیگر همین قطعه را نواخت!! من از این همه سادگی و صفای او خیلی لذت بردم و آهنگش را کمی بسط و توسعه دادم و در نوار هم به خود او تقدیم کردم.
منبع : هوشنگ ساماني
Asalbanoo
11-01-2008, 12:57
همنشینی تفکرهای مختلف و سلایق متفاوت درتاریخ هنر هر مملکتی اغلب به یک برآیند درست و ماندگار ختم میشود.
محمدرضا لطفی پس از اقامت دائم در ایران تلاش کرده است که به هر روی یادآور این همکاریهای فراموش شده در موسیقی ایرانی باشد.
او پس از انتشار آلبوم بال در بال که در آن با کلام و صدای هوشنگ ابتهاج (هـ . الف سایه) اثری بیبدیل را به شکل رسمی روانه بازار موسیقی کرد این بار «تنها یک خاطره» را منتشر کرده است.
در این یادداشت کوتاه درباره این اثر که به تازگی از سوی موسسه آوای شیدا منتشر شده است، نکاتی ذکر شده که یادآوریاش خالی از فایده نیست.
آلبوم تنها یک خاطره دونوازی سنتور و تار فرامرز پایور و محمدرضا لطفی اثری است که به صورت خصوصی در منزل هوشنگ ابتهاج ضبط شده است.
استاد محمدرضا لطفی در خصوص داستان این اجرا چنین مینویسد: «نزدیکی من با استاد پایور، برمیگردد به سالهای دور اما هنگامی که آقای امیرهوشنگ ابتهاج «سایه» مسوول موسیقی رادیو شد، این نزدیکی بیشتر شد.
من همیشه آرزو داشتم استاد پایور حتی برای یک بار هم شده با مضراب بدون نمد بنوازند اما ایشان همواره از آن دوری میکرد تا اینکه یک شب هنگامی که من منزل سایه عزیز بودم پایور نیز به منزل ایشان آمد سایه از ایشان تقاضا کرد که اگر ممکن است به اتفاق حال که ما با هم هستیم سازی نواخته شود با توجه به اینکه ایشان ساز همراهشان نبود، قبول نکردند اما چون پسر سایه کمی مشق سنتور میکرد رفت و سازش را آورد و استاد بالاخره قبول کردند.
بایداشاره کنم که به دنبال این برنامه استاد پایور در جشن هنر همان سال بالاخره در تکنوازی دستگاه همایون، برای اولین بار از مضراب بدون نمد استفاده کرد.»
این اثر از دو زاویه فرهنگی و فنی قابل بررسی و توجه است. ضبط این اثر مربوط به حدود ۳۰ سال پیش است در دورهای که لطفی مکتبی را در احیای موسیقی کلاسیک ایران پیریزی میکرد از سوی دیگر پایور که پیرو مکتب وزیری بود، منشأ خدمات بسیاری در موسیقی ایران بودند.
ذکر این مقدمه کوتاه از این لحاظ بود تا به این نکته مهم توجه کنیم که بهرغم اینکه این دو بزرگوار در مکاتب مختلفی در موسیقی ایران فعالیت میکردند، اما زیست اجتماعی مشترک این سلیقهها سبب شد تا شاهد خلق آثاری اینچنین باشیم این نکته امروز در میان اهالی موسیقی که اتفاقا از یک مکتب موسیقایی نیز میباشند بسیار کمرنگ شده است.
شاید کمرنگ شدن تعامل میان هنرمندان که متاسفانه اغلب دلایل غیرهنری نیز دارد جامعه موسیقی را از چنین همکاریهایی و در نتیجه آثار خوب موسیقایی محروم کرده است.
ریشهیابی این مسائل جای مجال طولانیتری دارد، اما در اینجا فقط میتوان آرزو داشت که تعامل بهتری را میان هنرمندان شاهد باشیم.
اما این اثر به لحاظ فنی نیز دارای نکات قابل توجهی است فراتر از نوازندگی استاد پایور با مضراب بدون نمد که خود نکته مهم و قابل توجهی است. توانمندی بداههنوازی هر دو استاد و نظاممندی جملات آوازی و قطعات ضربی است.
نگرش بداهه حاکم بر اثرـ به رغم اینکه نوازندگان از دو نگرش نسبتا متفاوت موسیقایی برخوردارند و تسلط فنی آنها سبب شده تا در یک نشست بتوانند به یک بیان مشترک دست یابند. در تکنیکهای نوازندگی نیز لطفی و پایور تا حدود زیادی توانستهاند اثری پایاپای را خلق نمایند، سرعت ریزها و سرعت کلی جملات بسیار به هم نزدیک است.
این اثر اگر با دید دقیق و موشکافانه تحلیل شود، میتواند الگوی مناسبی برای خلق آثار دونوازی مشابه باشد.
امید است تا این اثر از تنها یک خاطره بودن به یک الگوی فرهنگی و هنری مناسبی تبدیل شود تا بتوانیم در آینده شاهد آثار ارزشمند تکنوازی که ساختار اصلی موسیقی ما را تشکیل میدهد باشیم.
بهراد توکلی
موسيقي عليزاده واجد استيل ويژه يي است که جنبه هاي جالب توجه و پراهميتي را معرفي مي کند. عليزاده در استيل خود بستري را جهت اعمال و خلق حرکت هاي جديد فراهم مي کند. آهنگسازي او بر مبناي تجربي استوار شده است. چنين نگرشي بيش از آنکه به فرم موسيقي اصيل ايراني توجه کند بر خلاقيت ها توجه دارد. در موسيقي ايراني وجود پيش درآمد، درآمد، آواز، رنگ باعث اين مي شود که آهنگساز احساس آزادي خود را از دست بدهد و همين امر به محدود شدن خلاقيت او منجر خواهد شد. به شخصه بارها از موسيقيدانان سنتي پرسيده ام که آيا نمي شود نظم و ساختار فرمال موسيقي سنتي را تغيير داد؟ آيا نمي شود به طور مثال يک قطعه را با اوج شروع کرد؟
در قسمت دوم کنسرت عليزاده، مخاطب با ساختارشکني بسيار زيبايي مواجه مي شد؛ کنترپوان هاي زيبا که از دل موسيقي خود به خود بيرون مي آمدند. همخواني گروه آوازي منسجم بود بدين شکل که ساز ها در سکوت بوده و تنها بخش آوازي به اجرا مي پرداخت. در حقيقت عليزاده با اين روش توانست امکاني را به وجود آورد تا موسيقي ايراني به نوع ديگري شنيده شود.
با اينکه موسيقي ايراني واجد اصل چند صدايي بودن نيست و شايد نيازي هم به ساختار چندصدايي نداشته باشد اما عليزاده به شکل زيبايي موسيقي خود را چندصدايي کرده بود.
شايد پلي فوني (چندصدايي) بدين علت در ساختار موسيقي ايراني جاي نگرفته که مخاطب بتواند نکات ظريف، حساسيت هاي صدايي، ميان فاصله ها و جزئيات بي شمار موسيقي ايراني را به خوبي درک کند.
از نکات قابل توجه ديگر اين کنسرت تکنيک قابل قبول نوازندگان به خصوص نوازنده کمانچه، تنبور و تارآلتو بود.
مشکل اصلي اين کنسرت و اجراهايي از اين قبيل مشکل صدا و بزرگي سالن است. در چنين سالن هايي ايده و خواسته هاي آنسامبل و آهنگساز از بين مي رود و در اين کنسرت و ساير کنسرت ها پرسپکتيو وجود نداشته و ندارد. با تمامي اين احوال، آهنگسازي حسين عليزاده برتري خود را در اين کنسرت به نمايش گذاشت. وي با نگرش خود تمايزش را با ديگران به خوبي حفظ کرده. او به هيچ وجه در دايره تکرار قرار نمي گيرد و همواره خواهان گشودن پنجره هاي جديدي به روي مخاطب است. در بسياري از لحظات گروه مقام هاي مختلفي را همزمان اجرا مي کردند. با چنين روشي مي توان چنين نتيجه گرفت که گوش ايراني قابليت شنيدن اصوات جديد را دارد.
اما يک خطر نيز وجود دارد و آن اينکه موسيقي عليزاده پس از او چه آينده يي خواهد داشت؟ چگونه مي توان موسيقي عليزاده را بدون اينکه به ورطه تقليد درافتد، ادامه داد؟ چگونه مي توان موسيقي او را متديک و قابل آموزش کرد؟ ديدگاه هاي اين موسيقيدان نياز به آموزش دقيق دارد.
نادر مشايخي/ اعتماد
Asalbanoo
20-01-2008, 15:24
پیش درآمد یکی از فرم های رایج در موسیقی ایرانی است که حدود صد سال از قدمت آن می گذرد . ساختار این قالب موسیقایی از ا ابتدا تاکنون چندان دستخوش تغییر نشده است و بیشتر از لحاظ سطح تکنیکی نوازندگان و آهنگسازان و امکانات اجرایی مفصل تر و پیچیده تر شده است . بزودی درباره ی دیگر فرم های موسیقی ایرانی مطالبی ارائه خواهد شد.
متن پی آمده منتخبی از بخش " نگاهی به مفهوم و سیر تکوین پیش درآمد در موسیقی ایرانی " است از فصلنامه ماهور شماره ی ۳۳ نوشته آقای دکتر هومان اسعدی مطالعه ی کل مقاله در فصلنامه به همه ی علاقه مندان توصیه می شود .
پیش درآمد ، از قالب های اصلی آهنگسازی و اجرا در موسیقی کلاسیک ایرانی ،قطعه ای ضربی،موزون،بدون کلام و صرفا سازی است که بطور سنتی آغاز گر اجرای یک برنامه موسیقی کلاسیک ایرانی و معرف فضای کلی دستگاه یا آواز مورد نظر است اگر چه سابقه تاریخی اصطلاح "پیش درآمد " و رواج آن به عنوان قطعه ای مقدمه گونه در موسیقی ایرانی به حدود یک صد سال پیش و پس ار دوران مشروطیت باز می گردد ، اما از لحاظ ساختار شناختی می توان ریشه آن را در فرم های قدیمی تری جستجو کرد .
در بررسی پیشینه ی تاریخی " پیش درآمد " سه نکته را باید در نظر داشت . نخست ، سابقه ی تاریخی قطعاتی که از لحاظ برخی ویژگی های ساختاری ، یعنی موزونی و بی کلامی تقریبا مشابه با پیش در آمد بوده اند دوم ، بررسی نقش چنین قطعاتی در فرم سیکلیک اجرایی به عنوان قطعه ایی مقدمه گونه . سوم ، اطلاق اصطلاح " پیش درآمد " به فرم مورد نظر و تثبیت و رواج آن به عنوان قالبی برای ساخت و اجرای موسیقی .
درباره ی چگونگی شکل گیری پیش درآمد به مفهوم کنونی آن روایات مختلف ، اما کمابیش مشابهی ، ذکر شده است که با مقایسه آنها می توان سیر تکوین تدریجی آن را دریافت . نخستین نمونه های قطعاتی که در قالب ساختاری پیش درآمد ، ریشه در آثار برخی از نوازندگان عصر ناصری همچون محمد صادق خان سرورالملک و آقا حسینقلی دارد ، مع هذا قطعات مذکور دارای ساختاری نسبتا ساده و غیر مستقل بوده اند ، چندان نقش مقدمه گونه نداشته اند ، به صورت گروهی اجرا نمی شده اند و البته در آن زمان عنوان پیش درآمد نیز به آنها اطلاق نمی شده است .
بنا بر روایات موجود در اواخر دوران قاجار هنگامی که موسیقیدانان در مجالس و محافل خویش به اتفاق ساز می زدند معمولا در اول چیزی با هم نمی نواختند بلکه نخست آنکه از همه استاد تر بود شروع به نواختن می کرد و پس از وی بقیه ی نوازندگان به ترتیب به نوبه ی خود می نواختند و چنانچه خواننده ایی در جمع شان بود شروع به خواندن می کرد و نوازندگان به نوبت جواب او را می دادند .
در قسمت آخر برنامه قطعاتی ضربی از قبیل تصنیف و به ویژه رنگ وجود داشت که نوازندگان دسته جمعی به نواختن آن می پرداختند . تا این که پس از دوره ی استبداد صغیر و به توپ بستن مجلس توسط محمد علی میرزا ، ظهیرالدوله انجمنی به نام انجمن اخوت در کاخ صاحبقرانیه تشکیل داد و کنسرت هایی را به نفع بینوایان و مستمندان برگزار کرد .
در جریان این برنامه ها برای اولین بار این فکر به نظر رکن الدین مختاری می رسد که مناسب است برای اجرای کنسرت وقتی که نوازندگان دور هم جمع می شوند در مرحله ی اول قطعه ای به طور دسته جمعی بنوازند و به اصطلاح گشایش یا خلاصه ایی از آنچه که می خواهند بعدا بنوازند باهم شروع کنند و سپس به تک نوازی مشغول شوند .
وی این نظر را با دیگران در میان گذاشت و روز بعد قطعه ای را که شخصا معمولا در موقع تک نوازی به صورت ضربی می نواخت به دسته ی موسیقی دانان ارائه داد و آنها نیز پس از چند جلسه تمرین آن را فرا گرفته و به صورت دسته جمعی اجرا کردند .نام این قطعه را مشیر همایون "پیش درآمد " گذاشت، به این دلیل که پیشتر اجرای موسیقی با درآمد آغاز می شد و بنا براین آنچه قبل از آن نواخته شود را می توان پیش درآمد نامید .
امروزه پیش درآمد فرمی سازی و پیش ساخته است که معمولا آغاز گر اجرای سنتی موسیقی کلاسیک ایران و نخستین بخش از طرح پنجگانه فرم سیکلیک اجرای سنتی موسیقی دستگاهی ایران است . این قطعه فضا و حالت مورد نظر را به گونه ایی موجز و در قالبی موزون ارائه می دهد و در واقع دارای نقش مقدمه است .این فرم اگر چه دارای متر مشخص است اما فاقد پریود های متریک – ریتمیک مشخص و تثبیت شده در قالب اصول یا ایقاعات است .
طرح ساختار فرمال پیش درآمد معمولا فاقد قسمت ترجیع گونه است و در واقع طرح ساختاری آن بیشتر متاثر از ساختار مدال و ملودیک دستگاه مورد نظر است ، بدین ترتیب که غالبا در مُد درآمد یا مُد اصلی دستگاه یا آواز آغاز می شود و درآن انتقال به تعدادی از گوشه های اصلی دستگاه صورت می پذیرد .
پیش درآمد در اوزان دو ضربی ، سه ضربی و چهار ضربی با سرعت متوسط ساخته می شود و گاهی به ضرب ۸/۶ سنگین و یا ۴/۶ است . این نکته نیز شایان توجه است که دو آهنگساز و موسیقی دان برجسته که پیش درآمد را رواج دادند یعنی درویش خان و رکن الدین خان مختاری هر دو دارای پیشینه ای در موسیقی نظام نیز بودند رکن الدین خان تحت تاثیر موزیک نظام برای اولین بار وزن دو ضربی تند را با ساختن پیش درآمدی در دستگاه چهارگاه معمول و متداول نمود .
امروزه قطعات تقربیا مشابه با پیش درآمد در برخی دیگر از فرهنگ های موسیقایی جهان اسلام رواج دارد : پیشرو در ترکیه ، بشرف ، در موسیقی عربی ، تصنیف در شش مقام ماوراءالنهر .
فصلنامه ی ماهور شماره ۳۳
سایت سیمرغ
Asalbanoo
20-01-2008, 15:25
روزهای پایانی فروردین ماه سال جاری، استاد محمد طغانیان (Toghanian) پیر کمانچه نوازی بختیاری-دهکردی، در سکوت خبری رسانه ها و تشکیلات مدعی فرهنگ و هنر روی در نقاب خاک کشید. جایگاه هنری و شهرت وی به حدی بود که در استان چهارمحال و بختیاری و بخشی از استان اصفهان، هیچ کس با نامش بیگانه نبود. به همین دلیل مردم و هنرمندان سرشناس در مراسم یادبودش حضوری گرم داشتند. از جمله استاد حسن کسایی که آشنای دیرینه آن زنده یاد بود.
محمد طغانیان بنا بر استناد شناسنامه اش، متولد ۱۷ شهریور ۱۲۹۹ خورشیدی است ولی نظر به اینکه غالب تاریخ تولدهای آن زمان تخمینی و غیر دقیق بودند، به نظر می رسد وی کمی بزرگ تر از شناسنامه اش باشد.
او از کودکی این شانس را داشت که شبانه روز نزد استاد نایب علی کمانچه نواز مطرح دوران خود به فراگیری این ساز بپردازد و شانس بزرگ تر اینکه در ۱۳ سالگی به همراه برادرش به تهران آمد و به مدت ۹ سال از محضر استاد ابوالحسن صبا بهره برد. در ۲۲ سالگی به زادگاهش شهرکرد باز گشت که این نقطه سرآغازی است برای تلفیق آموخته های شهری با نغمات محلی دهکردی (نام قدیم شهرکرد) و بختیاری.
کمانچه یک ساز میهمان در فرهنگ موسیقی بختیاری است و با آنکه نزدیک یک قرن از حضورش در این اردوگاه می گذرد، هیچ گاه نتوانسته است همانند کمانچه لرستان در فرهنگ موسیقی بختیاری، جایی برای خود باز کند. قدیمی ترین نوازنده شناخته شده اش فردی به نام نایب علی بوده که محمد طغانیان نزد وی آموزش دیده است.
این ساز با آنکه قابلیت بیان بیشتر موسیقی های محلی را دارد، در فرهنگ بختیاری همیشه در حاشیه بوده و همچنان حاشیه نشین است. با این وجود طغانیان نخستین کسی بود که نغمات اصیل موسیقی بختیاری را در مقیاسی گسترده بر ساز کمانچه جاری کرد. او با الگو برداری از نوازندگان کرنای بختیاری، موفق شد سونوریته (صدادهی) جدیدی را به روی مخاطبان بگشاید.
چنانکه با اندک تأملی در نواخته هایش ملاحظه می کنیم، صدای ساز او شباهتی به هیچ کمانچه نواز دیگری ندارد. بسیاری از موسیقیدانان شهری که به نوازندگان کرنای بختیاری دسترسی نداشتند، از طریق نواخته های طغانیان توانستند با موسیقی بختیاری و محلی شهرکرد آشنا شوند. نمونه بارز این ادعا هنرمند گرامی عطا جنگوک هستند که بر اساس نواخته های طغانیان، دو اثر به یاد ماندنی "مال کنون" و "هی جار" را با صدای زنده یاد بهمن علاءالدین (مسعود بختیاری) آفریدند.
استاد محمد طغانیان در سال ۱۳۶۹ به همراه زنده یاد استاد علی اصغر بهاری و جمعی دیگر از هنرمندان موسیقی محلی ایران به فرانسه رفت و در فستیوال آوینیون غوغایی به پا کرد. جالب اینکه در بخش کمانچه نوازی ایران جایزه فستیوال فقط به او تعلق گرفت. از نواخته هایش منابع زیادی در دسترس نیست. زیرا بیشتر ضبط ها خصوصی بوده اند.
مهمترین مجموعه منتشر شده از آثار وی یک آلبوم شامل سه عدد نوار کاست است که در سال ۱۳۷۲ به کوشش جناب محمدعلی کیانی نژاد ضبط گردید. او در این مجموعه علاوه بر کمانچه نوازی دستگاهی، تعدادی از شاخص ترین نغمات محلی شهرکرد و بختیاری را نواخته است.
نکته جالب توجه در نواخته های دستگاهی وی، ردپای سبک ویلن نوازی زنده یادان اسدا... ملک و پرویز یاحقی است. چنین به نظر می رسد که لحن ویلون نوازی مکتب صبا و یاحقی در کمانچه طغانیان به گونه ای دیگر متبلور شده است.
استاد طغانیان کمانچه سازی هم می کرد. ساز مورد استفاده وی، از نوع پشت باز و کاسه تنوری بود. گفتنی است کمانچه های لرستان نیز پشت بازند ولی شکل کاسه از نوع شیپوری است. سیم های ساز طغانیان بر خلاف همه کمانچه های دیگر، از سیم های سنتور انتخاب می شد!
نحوه کمان کشی در کنار ساختمان ویژه ساز و جنس سیم های آن، به صدای کمانچه طغانیان شخصیت منحصر به فردی داده بود که نظیر آن را پیش از این نشنیده بودیم.
پنج سال پیش به کوشش چهارمحالی های مقیم تهران نکوداشتی از او در هتل فردوسی به عمل آمد. در این نشست که محمدرضا درویشی و جمعی از کمانچه نوازان مطرح چون علی اکبر شکارچی، هادی منتظری و فرج علیپور حضور داشتند، استاد محمد طغانیان برای آخرین بار در حضور جمعیتی مشتاق کمان بر آرشه کشید. پس از وی به پاسداشت ۷۰ سال کمانچه نوازی او، هادی منتظری و فرج علیپور نیز هر یک دقایقی جماعت حاضر را سیراب کردند.
استاد طغانیان که در زادگاهش به محمد طغان معروف شده بود، اواخر عمر به دلیل عفونت، هر دو پایش را از دست داد و در آخرین کنسرتش نیز روی چرخ ویلچر به هنرنمایی پرداخت. وی از دیر باز با برخی بزرگان موسیقی دستگاهی و عامه پسند ایرانی حشر و نشر داشت.
زنده یاد نعمت ا... آغاسی برایم تعریف می کرد شبی در یکی از محافل هنری اصفهان، طغانیان در حضور تاج اصفهانی و استاد کسایی به هنر نمایی پرداخت که تحسین پی در پی تاج اصفهانی را در پی داشت. به زعم آغاسی " مادر دهر تا کنون چنین کمانچه نوازی نزاده است". روحش شاد و یادش گرامی باد.
افتاب
khoshgelafi
22-01-2008, 23:12
جالبــــــه!
یه dvd رسید دستم که کنسرت سیامک جهانگیری و گروه سال 84 تهران
به اسم ز بعد ما
بهتون توصیه میکنم ببینین
با 4 تا سنتور و 1 سنتور باس چه کارایی میکنن
خیلی عالیه
حتما ببینین
Asalbanoo
23-01-2008, 09:07
خبرگزاری مهر ـ گروه موسیقی: همایون شجریان نخستین کنسرت مستقل خود را با همراهی گروه موسیقی دستان در شامگاه چهارم بهمن در ونیز اجرا میکند.
به گزارش خبرنگار مهر، تنها یکروز به آغاز تور کنسرت گروه موسیقی "دستان" زمان باقی است و آخرین تمرین این گروه موسیقی شامگاه گذشته در موسسه فرهنگی دل آواز برگزار شد.
کنسرت گروه موسیقی دستان در دو بخش برگزار می شود؛ قسمت اول این کنسرت با آهنگسازی حمید متبسم در آواز دشتی اجرا می شود ؛"تصنیف عاشقانه" با شعری از حمید متبسم ،ساز و آواز "بوی عشق" بداهه خوانی اشعار سعدی ،تصنیف "قیژک کولی" از محمدرضا شفیعی کدکنی، ساز و آواز "کمند زلف" بداهه خوانی کلام حافظ و تصنیف "زهی عشق" با شعری از مولانا از جمله قطعات بخش اول کنسرت گروه موسیقی "دستان" است.
مجموع قطعات قسمت دوم از ساخته های سعید فرجپوری در آوازاصفهان است و قرار است در این بخش قطعات "اشتیاق"(بی کلام)، تصنیف "چین زلف " با شعرعطار نیشابوری، تصنیف "اسرار عشق" با شعری از حافظ ،ساز و آواز "دلشده" بداهه خوانی اشعار عراقی و تصنیف "وطن" با شعر سیاوش کسرایی اجرا شود ؛ همچنین قطعاتی چون ساز و آواز "خورشید آرزو" و "عشق پاک" از اشعار فریدون مشیری با آهنگسازی همایون شجریان در بخش ویژه این کنسرت اجرا می شود.
اجرای قطعات در آوزا اصفهان که از ساخته های فرجپوری است آغازگر تمرینات گروه موسیقی "دستان" بود؛ اتفاق نظر جمع بر سر مجموع آثار ساخته شده بود یکی از ویژگی های مثبت گروه موسیقی دستان بود به این معنا که در طول تمرین همه اعضا نسبت به خوب و یا بد بودن اجرا نظر داشتند و در نهایت با اتفاق نظر جمع اقدام به تغییر و یا بازسازی قطعات می کردند ونکته ای بود که خود فرجپوری نیزبر آن نظر داشت و به همدلی اعضا با یکدیگر تعبیر کرد.
قطعات انتخاب شده در بخش دشتی بار عشقی و عاطفی داشت و از نکات قابل توجه آهنگسازی حمید متبسم بود و این درحالی است که در بخش دوم اغلب قطعات انتخاب شده دارای مضامینی اجتماعی بود.
در فاصله استراحت بین دو بخش حمید متبسم آهنگساز مقیم هلند از ویژگی قطعات بخش دشتی گفت : اشعار و به طبع ملودی های بخش دشتی بار عشقی ، عاطفی دارد و تنها تصنیف "عاشقانه" که شعر و موسیقی آن نیز مال خودم است تا اندازه ای شخصی و به نوعی حدیث نفس است.
وی در ادامه خاطرنشان کرد : در تصنیف های بعد که از اشعار کدکنی ،مولانا و حافظ انتخاب شده آن فضای عاشقانه را که از آغاز در نظر داشته ام در اجرا حفظ شده است به این معنا که از فضایی آرام و عاشقانه شروع می شود و در اوج به هیجان زیبا و در نهایت به نوعی عرفان می رسد.
این نوازنده تار درادامه به برداشت های خود از اشعار مولانا اشاره کرد و گفت : برداشت از اشعار مولانا بسیار متفاوت است و هرفرد به فراخور حال خویش از این اشعار بهره می گیرد به گمان من مجموع این برداشت های شخصی به خاطر انتزاعی بودن اشعار و همچنین چگونگی برقراری ارتباط با آنها است از همین رو اغلب اشعار مولانا را اشعاری عرفانی تعریف می کنند اما من جنبه های عاشقانه این اشعار را برداشت کرده ام و تمام این مقدمات را برای این چیدم که متذکر شودم درانتخاب اشعار مولانا بیش ازهر عنوانی جنبه موسیقایی شعر مد نظرم بود و هیچ اصراری بر عرفانی بودن اشعار نداشتم.
حمید متبسم درخصوص نخستین حضور مستقل همایون شجریان گفت : همایون شجریان توانایی های ویژه و منحصر به فردی دارد که به نظرمن باید خیلی زودتر اجرایی مستقل از پدر را تجربه می کرد ولی با همه این اصاف خیلی خوب و ریزبینانه عمل می کند و آنچه را که من در بخش دشتی شنیدم حال و هوای مناسبی دارد و بسیار راضی هستم.
پس از پایان صحبت های متبسم بخش دوم تمرینات در آواز دشتی آغاز شد و پس از پایان سعید فرجپوری کم و کیف برگزاری این کنسرت گفت : مجموع قطعات جدید است و قرار است پس از پایان تو کنسرت اروپا این آثار را در رادیو برلین ضبط کنیم و همزمان با برگزاری کنسرت "دستان" در تهران که مرداد ماه سال آینده برگزار می شود را منتشر کنیم.
این نوازنده کمانچه در ادامه خاطرنشان کرد : حدود یک سال و نیم روی مجموع قطعات در بخش اصفهان کار کردم و به نوعی با آن زندگی کرده ام و مدام درحال پالایش قطعات و صیقل دادن آنها بودم و خوشبختانه با موافقت همه اعضا مواجه شد .
وی در باره محتوای کار گفت : بار مضامین اجتماعی بخش نخست (آواز اصفهان)بیش از آواز دشتی است و مجموع قطعات آن به خصوص تصنیف "وطن" سیاوش کسرایی را بسیار دوست دارم .
فرجپوری درپایان خاطرنشان کرد : حدود 12 روز است که مجموع تمرین های خود را آغاز کرده ایم و از مجموع کار راضی هستم و خوشبختانه در آواز همایون به آنچه مورد نظرگروه بود رسیدیم .
مجموع کنسرت های گروه موسیقی دستان در ایتالیا، سوئد، نروژ و انگلیس در هلند برگزار می شود و برنامه ریزی کنسرت موسیقی دستان توسط حسین بهروزی نیا انجام شده است. پژمان حدادی نوازنده تنبک، حمید متبسم تار و سه تار، حسین بهروزی نیا بربط، بهنام سامانی دف، دمام و کوزه و سعید فرجپوری نوازنده کمانچه اعضا اصلی گروه موسیقی دستان هستند
Asalbanoo
29-01-2008, 13:11
مایون شجریان در یک ظهر گرم بهاری، به گرمی پذیرایمان شد و با ما به صحبت نشست. با آنکه بخش اکثر، اصلی و تخصصی سؤالاتم از پیش تعیین شده نبود، در عین حال با انسجام فکری خوبی پاسخم را میداد که این، از اشراف و تسلط او بر جوانب موسیقی حکایت میکند.
وقتی اولین پیام موسیقی را « نزدیکی دلها به هم » عنوان نمود، به یادم آمد که اساساً موسیقی مشرقزمین را حرکتی است از جزء به کل، و پیام بلند آن هم توحید است و یکیشدن و یگانگی.
میگفت که او را با ضرب و آواز پرطنین ورزش باستانی هم سابقهی الفتی است ؛ آری آوا و نوای پرصلابت فرهنگ باستانی ایرانزمین.
آنجا که از احترام به پیشکسوت سخن میگفت، گویی همهی وجودش آکنده از حس ادب و احترام میگردید. این است ارزشهای یک جوان ایرانی، و شکوه فرهنگ و هنر ایرانی.
امیدوارم که در آزمون و خطاهایش ره بهدرستی برود و در فراز و فرودهایش از اعتدال و پایبندی به ارزشهای ملی میهنیاش دور نیفتد، که:
« بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام / به خون نوشته نامه وفای توست »
باشد که او و جوانانی همچون او، اندر این مهلت و «صحنهی یکتای هنرمندی»شان، با ضمیری راضی و قلبی مطمئن به کارنامهی خویش نظر افکنند؛ که:
« هر دم از عمــر مـیرود نفسـی / چـون نگــه میکنـم نمانده بســی »
با عرض سلام و ادب خدمت شما. اولین سؤالم در مورد چگونگی علاقهمندی شما به موسیقی و نیز تأثیر محیط هنری خانواده در رشد و علاقهتان به موسیقی میباشد.
در همان دوران کودکی آن محیطی که همیشه با موسیقی آمیخته بود در من علاقه ایجاد میکرد و باعث میشد که این علاقه روز به روز شدیدتر شود تا در آینده بهطور جدیتر به این فکر باشم که خودم نیز برای نوازندگی و خوانندگی، قدم در این راه بگذارم.
▪ چرا ساز تنبک و بعدها ساز کمانچه را بهعنوان ساز تخصصیتان برگزیدید؟
ـ حدوداً چهار-پنج ساله بودم که خیلی علاقه به ریتم داشتم و روی اشیای مختلف ضرب میگرفتم. پدر ابتدا تنبکی تهیه کرد و سپس از شادروان استاد ناصر فرهنگفر خواهش کرد که مرا به شاگردی بپذیرد.
با اینکه سن من کم بود، اما استاد فرهنگفر بسیار باحوصله و واقعاً صبورانه، تدریس تنبک را با من شروع کردند. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
در همان زمان من نزد جناب آقای جمشید محبی هم کلاس میرفتم و با ایشان تمرین داشتم ؛ تا زمانیکه تصمیم گرفتم یک ساز ملودیک را انتخاب کنم. من خودم همهی سازها را دوست داشتم. به پیشنهاد و توصیهی پدر، کمانچه را انتخاب کردم ؛ چون کمانچه سازی بود که کمتر هنرجو داشت. تا بعدها که دیگر روی آواز متمرکز شدم و کمکم کمانچه را رها کردم.
▪ سؤال بعدی من هم همین است که از خاطرات و روند دوران فراگیری آواز نزد پدر صحبت کنید.
ـ دوران مختلفی بود. دورهای که کلاسهای خانوادگی داشتیم من خیلی کوچک بودم و خیلی جسته و گریخته در آن کلاسها شرکت میکردم ؛ این کلاسها در حدود ده دوازده جلسه انجام شد. بعد دوران بلوغ بود که من میبایست صدایم را میساختم. خب، در این دوران صدا صد و هشتاد درجه عوض میشد و میبایست زیاد تمرین میکردم.
یک دوره هم سالهای بعد از آن بود که این کلاسها خیلی جسته و گریخته انجام میشد و بیشتر خودم کار می کردم و کلاسهایمان در همین حد بود که صرفاً ایرادها را نزد پدر برطرف کنم. در حال حاضر در کنسرتها یا هر جا که امکانپذیر باشد سعی میکنم که مطلبی یا چیزی را از ایشان یاد بگیرم، حتی اغلب بدون اینکه خود ایشان متوجه بشود. اصولاً همیشه روش من این بوده که تنها به پرسش و پاسخ اتکا نکنم ؛ بلکه همیشه سعی کردم از طریق گوش هر چه لازم است بگیرم و برای سؤالاتم تا حد امکان جوابی پیدا کنم و اگر مطلبی بود که از تشخیصم خارج بود برای گرفتن مُهر تأیید نزد استاد ببرم.
▪ یعنی در واقع یک شاگرد کمدردسر؟
ـ کاملاً.
▪ در مجلهی «مادران» (فروردین ۸۶) مصاحبهای را از مادر بزرگوار شما چاپ کرده بودند (حالا نمیدانم که این مصاحبه مستند است یا خیر؟).
ـ بله، مستند است. البته در یکی از سؤالات بخشی از جواب مادر را در جواب سؤال بعدی چاپ کردهاند. بعد هم که من از مادر پرسیدم، گفت: بله، من این جواب را برای سؤال قبلیاش داده بودم ولی به اشتباه در جواب سؤال بعدی چاپ شده است.
▪ ... مادرتان اشاره کرده بودند که شما در محضر مرحوم استاد دادبه (جانسوز) نیز بودهاید.
ـ بله، از کودکی نزد ایشان هم میرفتم و از محضرشان استفاده میکردم.
▪ شما در دوران کودکی و نوجوانی، نزد استادانی مانند مرحوم دادبه و فرهنگفر ـ که از لحاظ فضایل اخلاقی زبانزد بودهاند ـ تلمذ کردهاید. میخواستم کمی از آن دوران صحبت کنید.
ـ البته مرحوم استاد دادبه و فرهنگفر دو شخصیت مختلف بودند. من با استاد فرهنگفر صرفاً تنبک را کار میکردم. اما در مورد استاد دادبه، کلاسهایی را با شاگردان ارشدِ ایشان و با خود ایشان داشتم که بیشتر فرهنگسازی و راجع به شاهنامهخوانی و این مسائل بود. گاهی اوقات در کلاسهای بزرگترها هم شرکت میکردم. معمولاً میبایست از آموختههایمان در این کلاسها برای جلسهی بعد، دریافتی تهیه میکردیم و سؤالاتی را از استاد دادبه میپرسیدیم.
در مراحل بعد از آن هم چون من موسیقی را دنبال میکردم، با استاد دادبه چندین جلسه کلاس داشتیم که در مورد نقطهنظراتی بود که ایشان راجع به موسیقی و هدف از موسیقی داشتند.
▪ از همکاری خویش در کنسرتها با استادان بزرگ موسیقی، و تأثیر همنفسی با این بزرگان سخن بگویید.
ـ تقریباً هفده سال است که با پدر و دیگر عزیزان و استادان موسیقی بهروی صحنه میروم. طبیعتاً تمامی این سالها برای من سراسر تجربه و درس و خاطره بوده که میتواند چراغی باشد برای روشنتر کردنِ راهی که پیش رو دارم.
▪ بهترین خاطرات شما در سفرها و کنسرتهای داخل و خارج از کشور، چه بوده است؟
ـ بهترین خاطرات من در کنسرتها دیدار با عزیزانی است که با اشتیاق به سالن میآیند ؛ اغلب بعد از اجرا با هم صحبت میکنیم و به یادگار عکس میگیریم.
▪ در کنسرتهای شما در خارج از کشور، نوعاً برخورد مردم غیرایرانی چگونه بوده است؟
ـ بسیار عالی است. مخصوصاً در این هفت-هشت سالهی اخیر، ما حضار زیادی از مردم غیرایرانی همان کشوری که در آن کنسرت برگزار میکنیم، داریم. مخصوصاً زمانی که برنامهگذار، یک فستیوال یا یک فیلارمونی باشد. و نکتهای که برای من جالب است اینکه اغلب با دقت خاصی گوش میدهند. حالا که این سؤال را پرسیدید بهیاد خاطرهای افتادم که به سؤال قبل شما هم ربط دارد. یک بار اجرایی داشتیم که در آن حدود بیست، سی نفر مهمان فرهنگی خاص هم ـ که غیرایرانی بودند ـ حضور داشتند.
اینان افرادی بودند که همهشان شخصیتهای برجستهی فرهنگی محسوب میشدند و از مدیران ارشد فرهنگی بودند ؛ بههمین دلیل خیلی مهم بود که در آن شبِ بخصوص جوانب موسیقی ما را بهتر بشناسند.
این بود که من هم به سهم خودم در کار تنبکنوازی تکنیکهایی را بهکار بردم که هیچوقت اجرا نمیکنم. بعد از کنسرت یکی از حضار غیرایرانی به من گفت شما امشب کمی متفاوت و نمایشی ساز زدید ؛ و این نشانهی توجه و درک و شناخت این شنوندهی غیرایرانی نسبت به سازی بود که شاید در کشور خودم برای خیلی از شنوندگان مهم جلوه نمیکند.
حتی خیلی از آنها که شعر و کلام فارسی را متوجه نمیشوند و نمیتوانند به اندازهی ما فارسیزبانها لذت ببرند و صرفاً به موسیقی و فراز و فرود آن دل میسپارند، میگویند که این موسیقی مانند مِدیتیشن میماند و به انسان تمرکز و آرامش میدهد.
▪ تنبکنوازی در کنار یک بداههنواز، با زمانی که مثلاً قطعات از پیش تعیین شده است، چه تفاوتهایی دارد؟
ـ هر چند که تنبک یک ساز ملودیک نیست و خیلی مشکل است که شما بخواهی همهی حس خود را با آن ابراز کنی ؛ ولی در فرم کارِ خیلی از نوازندگان و بهخصوص در شیوهی استاد فرهنگفر، ملودیپردازی کردن و متنوع ساز زدن بسیار مهم است و در واقع به کارِ تنبکنواز ارزش دیگری میبخشد ؛ تا اینکه فقط یک ریتم ثابت تکرار شود. همحس شدن با نوازندهای که او را همراهی میکنی بسیار مهم است. بههمین دلیل دو نوازنده که سالها با هم ساز زدهاند، بهتر میتوانند این هماهنگی را بهوجود بیاورند و در حین اجرای بداهه فکر یکدیگر را بخوانند.
تنبکنواز اگر در حد نوازندهای باشد که دارد با او مینوازد؛ یعنی، به ابعاد موسیقی احاطه داشته باشد و نیز ذهن خلاق و ملودیک داشته باشد، میتواند دوش به دوش او را همراهی کند. اما اگر ذهن ملودیک نداشته باشد و فقط به ریتم بیندیشد کارش دائم محدود میشود و از حس میافتد.
بهنظر من یک نوازندهی تنبک میبایست علاوه بر شناخت ریتم، موسیقی بداند و ردیف موسیقی را بشناسد.
این نکته را هم اضافه کنم که در کار دونوازی برخی از بزرگان این اتفاق افتاده است که تنبک ایدهی ریتمیک را به نوازندهی دیگر میدهد. در واقع نوازندهی ساز ملودیک این ایده را از میان ریتمهای تنبکنواز برداشت میکند ؛ که این نشانهی خلاقیت تنبکنواز و هوش و تمرکز بالای نوازندهی ساز ملودیک و توجه به یکدیگر در حین اجرای بداهه میباشد.
▪ بداههنوازی در تنبک هم صدق میکند...
ـ صد در صد، آن کس که توان بداههپردازی دارد میتواند از این توان استفاده کند و خالق باشد ؛ حال چه در نوازندگی و چه در زمینههای دیگر.
▪ ساز تنبک قلب تپندهی موسیقی ایرانی + است. شما پیشرفت و تکامل این ساز را در سالیان اخیر چگونه ارزیابی میکنید؟
ـ فکر میکنم در سالیان اخیر، تنبکنوازی ابعاد خیلی گستردهای پیدا کرده است، چه از نظر تکنیکهایی که به آن اضافه شده و چه از نظر فرم و شیوهی نوازندگی. ریتم در سالیان دور بهصورت ایقاعی و دوری اجرا میشده که الآن دیگر این نوع نوازندگی در موسیقی ما فراموش شده است.
از طرفی در گذشتهی نه چندان دور نوازندگان تنبک خیلی بهحساب نمیآمدند و برخیشان در نقش سازکِش نوازندهی ملودیک نیز ظاهر میشدند و اگر جایی برای نوازندگی میرفتند، نوازندهی تنبک میبایست علاوه بر ساز خود ساز دیگری را هم بهدوش میکشید و در پایان هم از همهی توجهات و تشویقات بیبهره میماند ؛ تا آنکه استاد حسین تهرانی و دیگران این فضا را عوض کردند و فرم نواختن را نیز تکامل بیشتری بخشیدند.
بزرگان دیگری در تنبکنوازی آمدند که هر کدام نقش بسیار مهم و برجستهای را ایفا کردند و سبکهای متنوعی را ارائه کردند. امروز هم جوانهای بسیار بسیار مستعد، مسلط، خوشفکر و خوشسلیقهای هستند که هر کدام میتوانند تنبکنوازی را گامی به پیش ببرند. من همیشه به سهم خودم ستایشگر هنرشان بوده و هستم.
▪ در زمینهی تنبک بهجز مرحوم فرهنگفر، از دیگر اساتید ـ چه مستقیم و چه غیرمستقیم ـ تا چه حد استفاده کردید؟
ـ اینگونه میتوانم پاسخ شما را بدهم که غیر از استاد فرهنگفر با آقای محبی که ایشان نیز از شاگردان استاد بودند در حیطهی شیوهی فرهنگفری کار کردم ؛ ولی بهطور غیرمستقیم، شاگرد همه هستم.
▪ در نوار «طبیب دل» با صدای آقای سیامک شجریان، شما سنتور و دایره و دهل نواختهاید. آیا احتمالاً تصمیم دارید که راه استاد فقید ابوالحسن صبا را ـ که دایرةالمعارف موسیقی ایران و مسلط به نواختن انواع سازهای ایرانی بودند ـ بروید؟
ـ خیر، من چنین ادعایی ندارم و میدانم نفَس پیمودن راه استادی چون ابوالحسن صبا و رسیدن به قلهای که او در آن ایستاده را نخواهم داشت. اما نواختن اغلب سازها را تجربه کردم. چون همهی سازها در خانهی ما بود، من از روی علاقه و کنجکاوی، هر سازی را که بهدستم میرسید، برمیداشتم و پیله میکردم که آنرا یاد بگیرم. چون به تار و سنتور علاقهی بیشتری داشتم بیشتر هم تمرین میکردم ؛ گاهی اوقات هم چهار مضرابهای آقای مشکاتیان را میزدم و یا شیوهی استاد شهناز را تقلید میکردم.
▪ در گذشتههای دور، سازهای کوبهای دیگری مانند دف، کاسه، دایرهی کوچک، دهل و... نیز مانند تنبک در کنار موسیقی رسمی ایرانی حضور داشتند. بهنظر شما چگونه میتوان این سازها را به بستر اصلی خودشان برگرداند؟ و اصولاً استفاده از این سازها تا چه حد میتواند به وسعت و تنوع بخشیدن هر چه بیشتر به موسیقی ایرانی کمک کند؟
ـ اول باید به نکتهای اشاره کنم ؛ این سؤالاتی را که شما از من میپرسید، من در آن حد که به ذهن خودم میرسد پاسخ میدهم، و شاید اگر شما این سؤالات را از یک متخصص در این زمینه همانند استاد درویشی و استاد علیزاده میپرسیدید به جوابهای بهتری هم میرسیدید.
لزومی ندارد که حتماً از این سازها متعصبانه استفاده کنیم و یا آنها را کنار بگذاریم. استفادهی بجا از این سازها میتواند جذابیتهای خیلی تازه و و ویژهای را بهوجود بیاورد ؛ تمام اینها به ذهن و سلیقهی آهنگساز برمیگردد.
بجاست که خاطرهای از شادروان آقای مجتبی میرزاده برایتان نقل کنم: ایشان در یکی از کارهایش بهصدای خاصی نیاز داشت و ساز موردنظر را هم برای ایجاد این صدا در اختیار نداشت ؛ برای همین یک مشت پول خُرد را جمع کرد و با قرار دادن این پول خردها در کف دستش و بهصدا در آوردن آنها، صدایی را که میخواست بهوجود آورد و ضبط کرد. آیا حالا پول خرد جزو سازهای موسیقی محسوب میشود و یا شما بهعنوان شنونده برایتان مهم است که این صدا از چه منبعی بوده است؟ مسلماً هر ذهنی فکر خواهد کرد که این صدا از ساز خاصی است. همهی اینها به نبوغ و سلیقهی هنرمند برمیگردد که چگونه و به چه طریقی در قالب هدف خود صدا را آن جور که میخواهد خلق نماید، و از سازهای شناخته و ناشناخته استفاده کند و زیبایی و تنوع موسیقی هم در همین است که افرادی میآیند و با شناخت و آگاهی و توانایی خود کارهای شگفتانگیز انجام میدهند.
منبع:وبلاگ همایون شجریان
سایت تحلیلی خبری عصر ایران
Asalbanoo
29-01-2008, 13:14
▪ اما سؤال بعدی من این است که موسیقی ایرانی شامل حالتهای گوناگونی مانند موسیقی حماسی، شاد، عرفانی، غمناک و... میباشد. اما ظاهراً آنچه که امروزه بیشتر بر آن تاکید میشود جنبهی غمانگیزی این موسیقی است که برخی بر این موضوع خرده گرفته و آنرا اساساً جزو عیوب و یا ضعف کل موسیقی ایرانی میدانند! نظر شما در این مورد چیست؟
ـ حتماً این نیاز جامعهی ما بوده است که از میان فرمهایی که ذکر گردید، به بیان غم و درد و رنج و شِکوه و شکایت و یا فراق و وصل بیشتر پرداخته شده است.
در نظر داشته باشید که اساساً موسیقی حالات ویژهای را در انسان ایجاد میکند که این حالت با حال خود انسان در موقع شنیدن موسیقی بیارتباط نمیباشد. صرفاً همهی ما موسیقی را در یک شرایط گوش نمیکنیم. یک نفر ممکن است از شنیدن یک موسیقی شاد و ریتمیک بهیاد خاطرهای بیافتد و بگوید من این موسیقی را با عزیزی گوش میکردم که حال، او را از دست دادهام و این موسیقی خاطرات او را برای من زنده میکند.
در نتیجه در چنین موقعی حتی از شنیدن یک موسیقی شاد ممکن است در غم و اندوه فرو برویم. این است که موسیقی همواره با انسان کارهای پیچیدهای میکند و یا آنچنان را آنچنانتر میکند. این یک بخش است، بخش دیگر هم این است که ما وقتی در موسیقی« کلام » را داریم، این کلام خیلی نقش بازی میکند.
شما وقتی قرار است کلامی را ارائه کنید طبیعتاً باید موسیقی مناسبی را هم برای آن انتخاب نمایید. حال چرا کلام و موسیقی به این سمتوسو کشیده میشود علت آنرا باید در تاریخ و فرهنگمان جستجو کرد. تاریخ یک ملت را که ورق بزنی و خط سیر و آداب و سُننش را که بررسی کنی، میبینی که موسیقیاش هم جدا از آن نیست ؛ حال اگر بخش عمدهاش هم غمانگیز است باید علتش را در همینجا یافت.
▪ مثلاً ببینید، اساس موسیقی غرب دو گام است: گام بزرگ و گام کوچک ؛ ما بهغیر از این دو گام، گام چهارگاه را داریم، سهگاه را داریم، گام شور را داریم. اما تنوعی که غربیها به موسیقیشان دادهاند به نسبت خیلی بیشتر از ما است. احساس نمیکنید که ما هم یک مقداری...؟ منظورم کارهایی است که امروز ارائه میشود.
ـ نه، تنوع و امکانات موسیقی ما کمتر نیست. حتی امروزه غربیها بهسوی ساختن کارهایی با رنگ و بوی شرقی و یا استفاده از ربعپرده که از مشخصات بارز موسیقی ما است روی آوردهاند. همهی اینها برمیگردد به آهنگسازان، محققان و کسانیکه خالق هستند و یا در جایگاه و پُستی هستند که میتوانند برای موسیقی کاری بکنند و آنرا حمایت کنند. ما کارهای خوب و باارزش ـ که هر یک شاید به ده کار بیارزد ـ کم نداریم ؛ امروزه شرایط کلی مثل همیشه برای موسیقی و موسیقیدانها سخت و مهآلود است. حتی برخی از هنرمندان ما مجبور هستند برای فرار از شرایط سخت اقتصادی دست به خلق آثاری بزنند که تنها به اندازهی برآوردهکردن نیاز اقتصادی خود و تهیهکننده ارزش دارد.
نکتهی دیگر جرئت تجربیات جدید و پذیرفتن آن از سوی جامعه است که متأسفانه جامعهی ما و شکل سنتی آن، این امکان را نمیدهد که شما هر چقدر که میخواهید تجربه کنید حتی به اشتباه. همیشه چهارچوب وجود دارد. همه میخواهند فقط آن ایدهآل از قبل تجربه شده را دنبال کنند ؛ چرا که میترسند جامعه محکومشان کند که از فرم خارج شده یا کاری ارائه کردهاند که با ذائقهی جامعه هماهنگ نیست. در چنین فضایی مسلماً موسیقی نخواهد ایستاد اما لنگلنگان پیش خواهد رفت.
من نیز سعی کردم در ارائهی چند آلبوم منتشر شده با فرمهای متفاوت و یا حتی نخواندن آواز در آلبوم «با ستارهها» و استفاده از ساز دلنشین گیتار در کارم، بتوانم راه را برای امتحان کردن ترکیبها و یا فرمهای متفاوت و تازه که شاید از من انتظار نمیرود باز کنم. تا در آینده با دست و پایی بسته شده در یک فرم خاص روبهرو نباشم، که آنوقت دیگر خیلی دیر است. من از اینکه کاری را دوست داشته باشم انجام دهم اما بهخاطر ملاحظاتی خودداری کنم، بیزارم و هیچگاه به چنین چیزی تن نخواهم داد. بههر حال منظورم از همهی این صحبتها این است یک هنرمند برای کار کردن باید بتواند در فضایی که میخواهد آزادانه حرکت کند و خودسانسوری نکند.
▪ بعضیها متأسفانه خیلی بر علیه «سنتهای ملی» ما تاختوتاز میکنند، و این در حالی است که همهی موسیقیدانان تعهد نکردهاند که ببینند جریانسازهای اجتماعی چهکار میکنند، آنها هم همان راه را بروند. نظرتان در این مورد چیست؟
ـ دائماً جامعه و ریتم زندگی ما رو به تغییر بوده که به همان نسبت سلیقه و عادات ما هم در حال تغییر است ؛ حال یک عده هستند که مسئولیت نگهداشتن سنتها را بر عهده گرفتهاند و سعی میکنند که ریشه را آبیاری کنند و کارشان بسیار باارزش و تخصصی است.
ولی همه چیز این نیست ؛ همانگونه که لباس و پوشش ما به دهها گونهی مختلف تغییر شکل داده است، دهها گونه موسیقی نیز بهوجود آمده است. عدهای همانند ما موسیقی اصیل را دنبال میکنند، یعنی از سنتها و اصالتها استفاده میکنند و با توجه به آن، کارهای تازه را ارائه میدهند. عدهای هم در انواع دیگر فعالیت میکنند. جامعه نشان داده که به همهی اینها نیازمند است و برای هر کدام مخاطب وجود دارد.
ردیف موسیقی بهعنوان یک اصل و مرجع از موسیقی دستگاهی است تا ما بدانیم موسیقی ما و ابعادش چه بوده است، تا آن کس که خلاق است بتواند از این مجموعه استفاده کرده و کارهای تازهتری را ارائه بدهد.
▪ بهنظر شما اصول و قاعدهی نوآوری در موسیقی ایرانی چه چیزی میتواند باشد؟
ـ شاید نشود اصول درستی برای این موضوع تصور کرد، تنها این نکته به ذهنم میرسد که دو تا از مهمترین ارکان نوآوری «شناخت» و «جرئت» است.
▪ در زمینهی تنبک زورخانه هم کار کردهاید؟
ـ چون کارهای مرشد مرادی را خیلی گوش میکردم برای همین، یک مقدار کمی با فرم خواندن و نواختنش آشنایی دارم، که آنرا هم بهواسطهی نوارهای ایشان تجربه کردم.
▪ جانمایهی فرهنگ و هنر ایران، تفکر، معنا و معنویت هنر میباشد. میخواستم شما کمی در این مورد هم صحبت کنید.
ـ شناخت، تکنیک، دانش، تفکر، وارستگی، تجربه و دیدگاه و شعور هنرمند نسبت به دنیای پیرامونش ؛ همگی اینها مهم و دخیل هستند. برای یک هنرمند حرفهای در اختیار داشتن مرز بین احساس و تفکر بسیار کلیدی است. بهعنوان مثال فرق یک خوانندهی حرفهای که از خیلی جهات به آمادگی لازم رسیده است با غیرحرفهای این است که او میتواند به نهاد شاعر و آهنگساز برود، گویی که آن موضوع برای خود او اتفاق افتاده است ؛ یعنی، همانند یک بازیگر در قالب نقش خود برود و در لحظه کنترل همهچیز یعنی ژوست خواندن، حالتها، کنترل صدا، لحن و بیان شعر، فضای دهان، تحریرها و... را در دست داشته باشد. یاد شعری افتادم که میگوید: « جمال شخص نه لب لعل و خط زنگاریست / هزار نکته در این کار و بار دلداریست »
▪ آواز ایرانی همواره با اشعار گرانسنگ و عرفانی شاعرانی همچون مولوی، سعدی، حافظ و... عجین بوده است. انس با این اشعار چه تأثیری بر زندگی فردی و هنری شما داشته است؟
ـ خب برای من همیشه آن اشعاری که خواندهام چیزی نبوده که فقط مصرف کرده باشم، بلکه سعی کردم از این مفاهیم بهره بگیرم. شما اگر دریچههای نگاه و ذهنت باز باشد و مفاهیم را درست درک کنی، خواه ناخواه در دیدگاهت تأثیر میگذارد.
بهقول معروف « در خانه اگر کس است؛ یک حرف بس است ». حافظ، سعدی، مولانا، خیام، عطار، باباطاهر، نظامی، فردوسی و دیگر بزرگان ادب پارسی جملگی از گنجینهها و سرمایههای فرهنگی و فرهنگ انسانی هستند. شما اگر سنگ هم باشید در اثر تماس مدام با کلام این بزرگان که مانند رودخانهای پاک و زلال از روحوجان شما میگذرد و آنرا صیقل میدهد، تغییرشکل میدهید.
▪ در انتخاب اشعار برای اجرای آواز، به چه طریقی عمل میکنید؟ آیا با اهالی شعر و ادب و اهل ذوق هم حشر و نشر دارید؟
ـ اگر جایی نیاز باشد، حتماً با شعرا صلاح و مشورت میکنم. برای انتخاب شعر، طبق دستگاهی که میخواهم در آن آواز بخوانم شعرهای مناسب با پیام و فضای آن دستگاه را انتخاب میکنم ؛ ماهها مینشینم و اشعار را زیر و رو میکنم تا آن شعری که مناسب باشد را پیدا کنم.
▪ بهنظر شما رمز و راز ماندگاری یک اثر هنری چه چیز میتواند باشد؟
ـ برخی از اصول میتواند مؤثر باشد و کار را نه حتماً ماندگار بلکه پربارتر کند. بهعنوان مثال در کار خود جدی باشی و به کاری که میکنی اعتقاد داشته باشی. دوم اینکه حرف دل مردم را بزنی. خیلی از مواقع حقیقتی است که دارد بیان میشود و توخالی نیست ؛ یعنی شرایطی که یا جریان دارد و یا در گذشته و تاریخ یک ملت بوده است. سوم سلیقه در ساخت ملودی و انتخاب کلام و شکل و فرم اجرا و هماهنگی بین کلام و ملودی و سلیقه در انتخاب نوع ارکستر و رژیست سازها.
چهارم اینکه اگر با کلام است ؛ اجرای ارکستر و خواننده و جنس صدای خواننده و یا حتی اجرای گام از نتی که برای خوانندهی موردنظر مناسب و نیز هماهنگ با پیام موسیقی و کلام باشد ؛ و لحن و حس و حال اجرا بسیار مهم است. پنجم، شنونده خیلی فوری بتواند پیام را دریافت کند و حتی بتواند پس از شنیدن، بخشی از موسیقی را در حافظهی شنیداری خود تکرار و آنرا زمزمه کند.
ششم اینکه حتی ریا و خودنمایی هم در کار، خود را نشان خواهد داد و شنوندهی موسیقی آنرا فوراً حس میکند و نهایتاً اینکه استفاده از عوامل توانا و حرفهای در کیفیت و تأثیرگذاری بسیار مؤثر است. از مواردی که برای نمونه ذکر شد گاهی یک مورد شناخته و یا ناشناخته بهتنهایی یک اثر را ماندگار میکند و در دل و جان شنونده مینشاند. در شکل کلی میگویند: کاری که از دل برآید، بر دل هم مینشیند.
▪ وقتی میگوییم «موسیقی»، اولین پیامی که به دل شما میآید چیست؟
ـ نزدیکتر کردن دلها به هم. موسیقی میتواند دشمنیها را به دوستی و دوستیها را آنچنانتر سازد. این چیزی است که من در مکتب استاد دادبه آموختهام.
▪ برای جوانانی که در حال یادگیری آواز ایرانی هستند، چه توصیهای دارید؟
ـ اینکه برای تمرین در مرحلهی اول از الگویی تقلید کنند و به آن چیزی که میخواهند بخوانند و تقلید کنند خیلی درست و بادقت گوش بدهند. حال اگر نزد استادی میروند استادشان حتماً آنها را راهنمایی خواهد کرد ؛ ولی اگر استادی ندارند، سعی کنند که آواز موردنظرشان را با دقت هر چه تمامتر ضبط و پس از اتمام گوش کنند تا عیوبشان را متوجه شوند ؛ چون اگر خشت اول را کج بگذارند، آنوقت درست کردن آن چیزی که عادت شده بسیار مشکل است.
سراغ چیزهای سخت هم نروند، چرا که از همان ابتدای کار میباید مرحله به مرحله و درست مسیر را طی کرد و برای پیشرفت کردن نباید عجله داشت. برای انتخاب الگو نیز میبایست صدایی را انتخاب کنند که با صدایشان هماهنگ است.
مشکلی که امروزه وجود دارد این است که زندگیمان آپارتماننشینی شده است و دیگر از آن خانههای بزرگ خبری نیست. بههمین دلیل سعی کنند که در آپارتمانها تمرین آواز نکنند.
▪ ...که مشکل «صدا دزدی» بهوجود نیاید.
ـ بله، این خیلی مطلب مهمی است. انسان ناخودآگاه ملاحظهی همسایهها را میکند. برای همین بهتر است که برای تمرین آواز به در و دشت و فضای باز و راحت بروند ؛ مثلاً کوه برای تمرین آواز جای بسیار مناسب و عالی است ؛ هم، نفَس خواننده را زیاد میکند و هم برای کنترل نفس مفید است. اینها نکات اولیه است و مابقی آن هم به عهدهی استادشان است که آنها را راهنمایی کند و ایرادهایشان را برطرف کند.
▪ بیان خواننده در اجرای آواز خیلی اهمیت دارد، یعنی خوانندگانی که با لهجههای سرزمین مادری خودشان صحبت میکنند، برای اینکه بتوانند آواز رسمی ایرانی را بهخوبی اجرا کنند، باید به این موضوع توجه نمایند. نظر شما در این مورد چیست؟
ـ صد در صد، یعنی شما اگر بخواهید موسیقی با کلام فارسی ارائه بدهید، باید حتماً روی لهجهتان کار بکنید. درست همانطور که در موسیقی محلی، با همان لهجهی محلی، زیباتر و شیواتر است، در موسیقی با کلام فارسی نیز هنگامی که کلام بدون لهجه بیان میشود مخاطب بیشتری دارد و از نظر اصول رایج در موسیقی اصیل ایرانی صحیحتر و موردپسندتر است و زیباتر بهنظر میرسد.
▪ لطفاً کمی در مورد کارتان با آقای درویشی توضیح دهید.
ـ جناب درویشی واقعاً برای این کار زحمت کشیدند و تحقیقات مفصلی را انجام دادند، و زمان زیادی را صرف این مجموعه کردند. واقعاً باید قدر ایشان را دانست. ما افرادی مانند محمدرضا درویشی کم داریم که اینگونه به موسیقی خدمت کنند. گروهی را تشکیل دادهاند که این دوستان بسیار زحمت میکشند و قطعات پیچیدهای را اجرا میکنند. پروژهی ما ضبط بیست و چهار تصنیف منسوب به عبدالقادر مراغهای است که این کار را با کانون پرورش فکری قرارداد بستهایم و از همکاری و نگاه مثبت کانون بسیار سپاسگزاریم.
همهی ما این کار را یک کار فرهنگی دیدیم و در واقع میخواهیم بخشی از تاریخ موسیقی این سرزمین را که تا بهحال شنیده نشده از دل تاریخ بیرون بکشیم و همانند یک بنای باستانی به نمایش بگذاریم.
▪ جای شگفتی است که آقای درویشی چگونه این قطعات را از دل تاریخ بیرون کشیدهاند؟
ـ ایشان با آن مهارت و پشتکاری که دارند این کار را انجام دادند. بیشتر این قطعات را هم در ترکیه بهدست آوردهاند، و نُسَخ زیادی را مورد تطابق قرار دادهاند.
▪ شما در زمینهی ضبط صدا، میکس و تدوین و مسترینگ دیجیتال هم تخصص دارید. در این مورد کمی توضیح دهید.
ـ خواهش میکنم... تخصص که نه البته، فقط یک مقداری آگاهی دارم. دورهای بود که میخواستم کارهای قدیمی پدر را روی سیدی بیاورم. یک پروژهی سه ساله بود که من هفتهای چهار روز از صبح تا آخر شب در استودیو بودم و این آثار را با وسواس پالایش میکردم. برای همین یک مقداری با کار تدوین و پالایش آشنا شدم.
▪ یعنی بهصورت خودساخته؟
ـ خیر، با یکی از دوستانم آقای ریموند موسسیان در استودیو بل. البته ایشان همیشه من را تهدید میکرد که اگر جایی بگویی شاگرد من بودی، من هم یک آلبوم میخوانم میگویم شاگرد تو بودم! فکر میکنم بعد از چاپ این مصاحبه باید منتظر آلبوم جدیدی با صدای ریموند موسسیان باشیم و البته با پالایش و تدوین من.
▪ اما در انتهای مصاحبه وارد بحث مرتبط با وبلاگ کوچک خودمان میشویم.
ـ بله، بله. در واقع وبلاگی که کاملاً بهصورت خودجوش از سوی شما علاقهمندان عزیز شکل گرفت و من را کاملاً غافلگیر کرد.
▪ بعضی از طرفداران موسیقی اصیل به شخص شما علاقهی زیادی دارند ؛ آیا در صدد نیستید که ولو بهصورت محدود و در حد امکان و وقت با این عزیزان تماسها و ارتباطهایی را داشته باشید؟
ـ من که خیلی دوست دارم، برای اینکه اولاً واقعاً مدیون آنها هستم. ثانیاً خودم اصلاً دوست دارم که ارتباط داشته باشم. ارتباط داشتن و همنفس شدن با مردم و علاقهمندان، بزرگترین سرمایهی یک رهروی هنر است. ولی متأسفانه کارهای ما، مخصوصاً در این اواخر بهخاطر کنسرتها، بهگونهای شده است که من این امکان را ندارم، ساعتها در اینترنت بروم و با علاقهمندان ارتباط برقرار کنم. حتی ایمیلهای کاری خودم را گاهی اوقات یک ماه میگذرد تا چک کنم و جوابِ مثلاً موضوع یا طرح و بروشوری را ایمیل کنم. همهی اینها از مشغلهی زیاد است.
در این وضعیت در واقع محرومیت برای خود من است که فرصت همصحبتشدن با دوستان را از دست میدهم. چرا که اشتیاق از سمت من بیشتر است. ای کاش این فرصت را داشتم.
بخشی از زمان من محدود میشود به زندگی شخصی و خانوادگی و کارهای خودم، و بخشی دیگر به کنسرتها و کارهای شرکت دلآواز و یا تهیهی آلبوم جدید و... . با توجه به تعداد زیاد علاقهمندان ـ که واقعاً به من لطف دارند ـ اگر من بخواهم جوابگوی همه باشم، بر خلاف خواستهی خودم امکانپذیر نیست. برای همین ترجیح میدهم که وارد هیچ ارتباطی نشوم، یا در سایت با چند نفر وارد صحبت نشوم که بعداً جواب دیگر دوستان را نتوانم بدهم و مجبور به عذرخواهی شوم. بههمین دلیل فقط به یک تشکـــر اکتفا کردم که علاقهمندان بدانند که خیلی برای من عزیز و محترم هستند.
▪ من از شما بهخاطر وقتی که برای مصاحبه گذاشتید، تشکر میکنم و امیدوارم که موفق و مؤید باشید.
منبع:وبلاگ همایون شجریان
سایت تحلیلی خبری عصر ایران
آغاز آشنایی و ارادت
حدود سال ۱۳۵۰ بود که یک روز استاد بهاری تلفن کردند و پس از احوال پرسی گفتند : «چند شب پیش با نورعلی خان برومند بودیم و صحبت شما به میان آمد. آقای برومند گفت : بدم نمی آید که شجریان را از نزدیک ببینم. در ضمن خیلی حرف با او دارم.» آقای بهاری ادامه دادند :«ولی من آنجا چیزی نگفتم بد نیست که قراری بگذاری و بروی نزد برومند. چون می دانم که خیلی دوست داری که چیری یاد بگیری. او هم که استاد خوبیست و می تواند چیزهای زیادی به شما یاد دهد.» از پیشنهاد استاد بهاری استقبال کردم و ضمن ابراز خوشوقتی به ایشان گفتم : «حتما قراری خواهیم گذاشت تا برویم پیش ایشان».دقیقا نمی دانم ولی مدت زیادی از صحبت ما گذشت.استاد بهاری دو سه بار تلفنی با منزل ما تماس گرفته بودند. یا در مسافرت و یا گرفتار کارهای گوناگون خودم بودم و راستش یادم رفته بود به آقای بهاری تلفن کنم. باز یک روز که در خانه بودم آقای بهاری تلفن کردند و گفتند : «فلانی! کجایی؟ هر چه می گردم تو را پیدا نمی کنم. مگر قرار نبود با هم برویم پیش نور علی خان؟ برای اطلاعتت بگویم که الآن چند وقت است که مرکز حفظ و اشاعه ی موسیقی تشکیل شده و زیر نظر برومند عده ای جوان با استعداد هنر جو در آن جا تعلیم می گیرند تا بعدها در دانشگاهها و جاهای حساس دیگر درس بدهند. من هم در آنجا درس می دهم. حدود پانصد نفر عصرها تمرین ساز می کنند و درس می گیرند. البته همه اش روی ردیف های اصیل موسیقی و همان مکتب میرزا و شاگردانش ، با همان شیوه ی درستش کار می شود و می خواهند که موسیقی اصیل فراموش نشود. به همین خاظر است که اینجا زیر نظر نور علی خان برومند تأسیس شده است تا موسیقی خوب پیشرفت کند. چون نور علی خان نمی تواند به کارهای اداری اینجا رسیدگی کند شاگردش دکتر صفوت را پیشنهاد کرده. نورعلی خان می خواهد که آواز هم دوباره راه اصلی اش را پیدا کند. به شما خیلی توجه دارد که بیایی مرکز و ردیف ها را به شیوه ی طاهر زاده یاد بگیری و با انها برنامه اجرا کنی.» گفتم : «من دنبال این فرصتها می گردم ولی نمی دانم جوانهایی که می فرمایید انجا هستند در چه حدی اند و آیا اخلاق من با آنها جور می شود یا نه؟ برای اینکه از استاد برومند چیز یاد بگیرم خیلی مشتاقم ولی برای اجرای برنامه با جوانهایی که تازه به مرکز می آیند باید کمی فکر کنم.» آقای بهاری گفتند : «این جوانها همه شان خوب نوازندگان خوب و با استعدادی هستند و از نظر اخلاقی همه شان انتخاب شده و دست چین اند. اینطور نیست که هر کس به انجا آمد ساز به دستش بدهند. شما یکبار بیا و تمرینشان را ببین می دانم بدت نمی آید.» گفتم : «خیلی خوب ، یک روز قرار می گذاریم و می آیم.»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شب جمعه به همراه استاد بهاری به منزل دوست استاد برومند که در خیابان صاحبقرانیه (پاسداران امروز) بود رفتیم. شش - هفت نفر بیشتر نبودیم. آشنایی ها آغاز شد و از هر دری سخنی به میان آمد تا نوبت به ساز و آواز رسید. استاد فرمودند :«آقای بهاری! حالا یک چیزی بزنید آقای شجریان هم اگر حالش را دارد یک چیزی بخو.اند. صدایش را از رادیو شنیده ام حضوری اش را هم ببینم!» عرض کردم : «شرمنده ام. این جسارت از من نمی آید.» گفتند : «تعارف را کنر بگذار و بخوان!» گفتم : «به چشم.»
مانده بودم که چه بخوانم که بد نباشد و نورعلی خان بپسندد. چون کسی که آوازخوانهای خوب دیده و دوست نزدیک طاهر زاده بوده از هز آوازی خوشش نمی آید. در همین فکر بودم که استاد بهاری کمانچه را در افشاری کوک کرد و شروع به نواختن کرد. یکی دو غزل را از ذهن گذراندم و مردد بودم که کدام را بخوانم. به خودم گفتم بهتر است بی گدار به آب نزنم و درسی را که از یکی از استادانم گرفته ام بخوانم. شروع به خواندن کردم و با حساب خودم بد هم نخواندم. افشاری را با تمام پستی بلندی هایش خواندم. صدایم نیز همراهی کرد.
وقتی تمام شد کفی زدند و لحظاتی به سکوت گذشت. بعد استاد بهاری گفتند : «ماشاءلله آقای شجریان صدایت خیلی رساست ها!» بلافاصله نورعلی خان گفت: «آره ولی نمی دانم چرا اینقدر شعرها را گشاد گشاد می خواند! همه ی این آواز خوان ها عادت کرده اند که هی سیلاب ها را بکشند. فکر می کنند اگر کلمات را بشکنند می شود آواز! در حالی که درست برعکس است.»
در همین زمینه صحبتهای دیگری نیز پیش آمد. بعدا که هر یک از حاضران با هم به صحبت مشغول شدند نورعلی خان – بطور خصوصی – گفت : «دوست داری که آواز خواندن را طوری یاد بگیری که جایی در بین گل سرسبدهای آواز پیدا کنی؟» گفتم : «البته که می خواهم!» استاد سپس گفت:«کاری می کنم که در دانشگاه تدریس کنی. منتها باید دنبالش را بگیری.» عرض کردم:«بله چشم.حتما.»
بعد از شام دوباره آقای بهاری – که موقع را مناسب دید- کمانچه را برداشت و بیات زند را شروع به نواختن کرد. این بار با آشنایی بیشتر به حال و هوای نورعلی خان غزلی را مناسب حال مجلس انتخاب و سعی کردم نکته ای را که استاد سر شب فرموده بود رعایت کنم. به این جهت کمی بهتر خواندم. وقتی تمام شد دیدم نورعلی خان می خواهد چیزی بگوید ولی حرفش را همینطور نگاه داشت و ضمن اینکه با سر انگشتان دو دستش روی فرش می زد و کمی هم صورتش سرخ شده بود با یکی دو سرفه ی کوچک سینه اش را صاف کرد. همه منتظر بودند. چون می دانستند که استاد می خواهد چیزی بگوید و دارد مرتب روی حرفش فکر می کند. بالاخره سکوت شکست و گفت : «این اقای شجریان اگر بیایند و کار کنند تمام خواننده ها را می گذارند توی جیبش! بیا.بیا و پشت این کار را بگیر. من هم هستم. همه را بهت یاد می دهم. ایرادهایت هم درست می شود. سعی کن دیگر با صدا دزده نخوانی! تو صدا داری. ولش کن! جلو صدایت را نگیر.»
در حالی که خیلی خوشحال بودم از این که نورعلی خان این اطمینان را به من داده گفتم : «به چشم. با کمال میل
منبع : وبلاگ تحریر
Asalbanoo
11-02-2008, 16:03
نوز راز و رمز آوای غریب این چاوشان خروشان موسیقی سنتی کشف نشده است.
کسی نمیداند چگونه شد که از دل دستگاههای یکنواخت موسیقی سنتی ایران، قطعاتی این چنین شورانگیز و برانگیزاننده بیرون آمد؟ تمام آنانی که موسیقی ایران را (شاید به درستی) به رخوت و رکود متهم میکنند در برابر موسیقی این دوره خاص خلع سلاح هستند. ترانهها و قطعاتی که چنان شور و حرارتی در شنونده ایجاد میکنند که همچون فنری جمع شده، بلافاصله میخواهد خود را در میان موج خروشان مردم و اجتماع پرتاب کند.
شاید بتوان این چاوشهای بینظیر را محصول یکی از همان تقارنهای دلپذیر سرنوشت دانست. حضور استادان چیرهدست و حادثهجوی موسیقی ایرانی در کنار شور انقلابی بینظیر سالهای ۵۷ و ۵۹ و همدلی فراگیری که دیگر تکرار نشد. میدانم، میدانم شاید گروهی غنای آثار مرحوم ابوالحسن صبا، بنان، استاد تهرانی، پایور، خالقی و عبادی و محجوب و معروفی را در بالاترین سطح موسیقی ایرانی طبقهبندی کنند اما نمیتوان انکار کرد که موسیقی ایران هیچگاه همچون دوره چاوشها چنین مردمی، چنین پرانرژی و چنین هیجانانگیز نبوده است. برانگیزاننده بودن این چاوشها، از اساس با تهییج حاصل از موسیقی غربی متفاوت است. در هنگام شنیدن چاوشها، اتفاقی در درون شنونده میافتد.
و حال،مرور میکنیم پرونده این اتفاق عجیب موسیقایی را.
● ترانهها
▪ برادر بیقراره
▪ ترانه: اصلان اصلانیان،
▪ آهنگساز: محمدرضا لطفی،
▪ خواننده: محمدرضا شجریان
شب است و چهره میهن سیاهه/ نشستن در سیاهیها گناهه/ تفنگم را بده تا ره بجویم/ که هر که عاشقه پایش به راهه/ برادر بیقراره/ برادر شعله واره/ برادر دشت سینش لاله زاره/ تو که با عاشقان درد آشنایی/ شب و دریای خوفانگیز و توفان/ من و اندیشههای پاک پویان/ برایم خلعت و خنجر بیاور/ که خون میبارد از دلهای سوزان/ برادر نوجونه/ برادر غرق خونه/ برادر کاکلش آتش فشونه/ تو که با عاشقان درد آشنایی/ تو که همرزم و هم زنجیر مایی/ ببین خون عزیزان را به دیوار/ بزن شیپور صبح روشنایی/ برادر بیقراره/ برادر نوجونه/ برادر غرق خونه/ برادر کاکلش آتش فشونه/ سواران دشت امید
● ترانههای معروف
▪ رزم مشترک:
▪ ترانهسرا: برزین آذرمهر (هنوز هم بهطور واضح مشخص نیست که این جناب آذرمهر مستعار هستند یا نه)،
▪ آهنگساز: پرویز مشکاتیان،
▪ خواننده: محمدرضا شجریان
همراه شو عزیز/ همراه شو عزیز/ تنها نمان به درد/ کین درد مشترک/ هرگز جدا جدا، درمان نمیشود/ دشوار زندگی، هرگز برای ما/ دشوار زندگی، هرگز برای ما/ بیرزم مشترک، آسان نمیشود/ تنها نمان به درد/ همراه شو عزیز/ همراه شو، همراه شو، همراه شو عزیز/ همراه شو عزیز/ تنها نمان به درد/ کین درد مشترک/ هرگز جدا جدا، درمان نمیشود/ دشوار زندگی، هرگز برای ما/ بیرزم مشترک، آسان نمیشود
▪ سپیده:
▪ شاعر: جواد آذر/
▪ آهنگساز: محمدرضا لطفی،
▪ خواننده: محمدرضا شجریان
ایران ای سرای امید/ بر بامت سپیده دمید/ بنگر کزین ره پر خون/ خورشیدی خجسته رسید/ اگر چه دلها پر خون است/ شکوه شادی افزون است/ سپیده ما گلگون است ای گلگون است/ که دست دشمن در خون است/ ای ایران غمت مرساد/ جاویدان شکوه تو باد/ راه ما راه حق راه بهروزی است/ اتحاد اتحاد رمز پیروزی است/ صلح و آزادی/ جاودانه در همه جهان خوش باد/ یادگار خون عاشقان/ ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد
▪ کاروان:
▪ شاعر: هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه)،
▪ آهنگساز: محمدرضا لطفی،
▪ خواننده: شهرام ناظری
میگذرد کاروان، روی گل ارغوان/ قافلهسالار آن، سرو شهید جوان/ در غم این عاشقان، چشم فلک خونفشان/ داغ جدایی به دل، آتش حسرت به جان/ خورشیدی تابیدی، ای شهید/ در دلها جاویدی، ای شهید/ میگرید در سوگت آسمان/ میسوزد از داغت شمع جان/ چون رویت لاله از خاک تو/ یاد آرم از جام پاک تو/ بنگر چون شد/ دلها خون شد/ زین آتشها / از موج خون/ شد لاله گون/ دشت و صحرا/ زین درد و غم/ گرید عالم/ ای شهید ما/ از این ماتم خون میگریم/ای یاران ای یاران/ سوزم از داغ غمی/ داغ ظلم و ستمی/ چون هر جانباز، میدهد آواز/ جان فدای وطنم، خاک ایران کفنم/ ای دریغـا/ لاله ما/ گشته گلگون/ خفته در خون
▪ سواران دشت امید
از آشناترین نامها در موسیقی دهه ۵۰ و ۶۰ چاووش است و سایه و لطفی و شجریان و علیزاده و مشکاتیان و ناظری و از آشناترین نواها «ایرانای سرای امید...» و «همراه شو عزیز...» و «ای شهید...» و «مرا عاشق...» و قطعاتی مثل حضار و سواران دشت امید.
کانون چاووش در شهریور ۵۷ و در پی اقدام انقلابی اهالی موسیقی شکل گرفت. اعضای گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی و همراه با شجریان، یک روز پس از ماجرای ۱۷شهریور در معیت استاد و پدرخواندهشان، هوشنگ ابتهاج – ه.ا.سایه- از رادیو استعفا کردند و کانون موسیقی چاووش را پایه گذاشتند. لطفی خود همین تازگیها، ماجرای استعفای دستهجمعی از رادیو و شکلگیری چاووش را چنین شرح داده:
«این جریان را برای اولین بار است که میگویم. من خودم در جریان ۱۷ شهریور ناظربودم و وقتیکه روز بعد برای تمرین به رادیو رفتم، دیدم که نیروهای مسلح گارد برای اینکه توسط مردم دیده نشوند در محوطه رادیو مستقر شدهاند. این صحنه مرا بسیار متاثر کرد. از طرف دیگر رئیسجمهور چین روز قبل برای مذاکره با شاه وارد تهران شده بود و این جریان و اتفاقات ۱۷ شهریور و دیدن نیروهای مسلح در محوطه رادیو از طرف دیگر همگی باعث شد که من با حالتی ناراحت به دفتر آقای ابتهاج رئیس واحد تولید موسیقی رفتم و با او با حالت معترضانه رویارو شدم که من بهعنوان یک موسیقیدان نمیتوانم بیایم در رادیویی که پایگاه نیروهای مسلح شده کار کنم.
او هم با حالتی خیلی متاثر در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود رفت و پشت به من در کنار پنجره ایستاد چرا که نه میتوانست جواب من را بدهد و نه جواب خودش را. من هم نزد گروه آمدم و جریان را با آنها در میان گذاشتم و گفتم که میخواهم به خاطر اعتراض به کشتار ۱۷ شهریور استعفا بدهم. از آنها خواستم که من را دنبال نکنند، چرا که ممکن بود برای آنها دردسرساز شود، چون هنوز رژیم کاملاً برپا بود. بچهها خیلی منقلب بودند چرا که تا آن موقع یک امنیتی برقرار بود و ناگهان یک کشتاری فوق تصور صورت گرفته بود.
یکی از بچهها گفت قبل از این کار بگذارید به آقای سایه هم بگوییم، بیاید و ببینیم نظر ایشان چیست. آقای سایه به جمع ما آمدند و به من گفتند که این کار را نکن، چون اگر تو به تنهایی استعفا دهی ممکن است مستقیماً تو را بازداشت کنند و بهترین راهش این است که همه با هم استعفا کنیم... و این شد که ما به اتفاق نامهای نوشتیم و روز بعد یعنی یکشنبه آن را برای مدیرعامل رادیو و تلویزیون وقت فرستادیم - البته نامه ما جنبه دیگری هم داشت و آن ممانعت ما از رفتن به کنسرت اتحاد جماهیر شوروی نیز بود که برپایه برنامههای فرهنگی میان دو کشور از مدتها پیش تنظیم شده بود.
این نامه بعد از انقلاب در روزنامهها چاپ شد و تقریباً همه اعضای گروه شیدا به اتفاق آقایان سایه و شجریان که نامه به دستخط زیبای ایشان نوشته شده بود از رادیو بیرون آمدیم. البته اینگونه گروه عارف هم به ما پیوست. بعد از استعفا ما مجبور بودیم مستقل کار کنیم چرا که افراد شیدا دیگر حقوقی نداشتند و طبیعتاً من میبایست برای آن برنامهریزی میکردم. در ابتدا من شروع کردم به ساختن سرودها و آثار جدید در فرمهای جدید و بعد آقای علیزاده و اینگونه ما در سه مرحله کار کردیم. در مرحله اول با گروه کر و بدون ساز، چرا که میخواستیم شناسایی نشویم.
در مرحله دوم همان کارها را آقای علیزاده با یک ماندولین و گروه کر اجرا کردند و در مرحله سوم که پایههای رژیم سستتر شده بود با گروه در استودیو ضبط کردیم، که اولین محصول آن نوار «شب نورد» و «آزادی» بود. برای تکثیر هم من با قرض، ۲۰ دستگاه دک (Deck) خریده بودم که با بچهها به صورت شیفتی نوارها را کپی میکردیم. نوار مادر آن را هم من خودم روز ۲۳ بهمن به قسمت مرکز پخش جامجم بردم که همان موقع پخش کردند. رادیو و تلویزیون آن زمان موسیقیای که بتواند جوابگوی نیازهای میلیونی مردم باشد را در اختیار نداشت. یکسری موسیقیهای کنفدراسیون بود، تعدادی موسیقیهای امریکای لاتین که رویش شعر فارسی گذاشته بودند و سرودهای فلسطینی که روی هم رفته خیلی کم بود.»
اگر چه چاووشیها بیشتر با آثار آن دوران معروف شدند، اما نباید از این نکته غافل شد که همگی پیش از آن هم جزو جوانان خوش آتیه موسیقی ایران برای خود اعتبار کسب کرده بودند. محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی و حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان و... (به خصوص دو نفر اول)، نیمه دوم دهه ۵۰ نامهایی غریبه نبودند.
گمان نمیکنم اهل موسیقی در آن روزگار میتوانستند درخشش این جوانان برومند را در جشن هنر ۵۶ شیراز نادیده بگیرند و اجرای تکاندهنده لطفی و شجریان، یا اجرای تکاندهنده علیزاده و خانم پریسا را فراموش کنند. در هر صورت، ویژگی بزرگ چاووشیها تغییر فضا و به نوعی بازگشت به سنت بود؛ بازگشتی که در خلق و خو و رفتار اجتماعی و موسیقی و همه شئون تجلی داشت. چاووشیها هم به مانند توده مردم دغدغهمند و انقلابی آن روزگار، تلافی غربگرایی پیشینیان خود را اول با غربگریزی و بعد غربستیزی جانانه درآوردند و چهبسا در این کار زیادهروی هم کردند.
توی موسیقی لطفی و دار و دستهاش مقدمات تحولی بزرگ را در موسیقی کلاسیک ایرانی پایه گذاشتند و پس از سالها در فرم و محتوای موسیقی ایرانی که تا آن زمان به شدت زیر سیطره سبک به اصطلاح غربگرای وزیری و خالقی قرار داشت، تغییراتی اساسی به وجود آوردند. کمانچه و سنتور بار دیگر نقش محوری خود را در ارکستر ایرانی بازشناخت و پیانو و ویولن تا حدودی عقب نشستند. موسیقی میتنی بر ریتم جایگزین بیتحرکی خاکستری فضای غالب موسیقی شد. این شاخصه، بیتخفیف بزرگترین شاخصه همه کارهای تاثیرگذاری بود که طی این سالها ساخته شد: چه در قطعات بیکلام مثل سواران دشت امید علیزاده یا قطعاتی که آن اوایل با گروه کر اجرا میشد و البته کارهای ماندنی چون کاروان (ای شهید) و رزم مشترک (همراه شو) و...
در هر حال محصول کار چاووشیها، دوازده نوار کاست بود که به شماره منتشر شدهاند. چاووش شماره یک که بعدها به نام «به یاد عارف» به بازار آمد، به آهنگسازی لطفی و آواز شجریان و ارکستر شیدا، در همان ابتدای کار منتشر شد.
بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، چاووش۲ –مجموعهای از سرودهای انقلابی- و کمی بعدتر چاووش۳ و الی آخر، پرخریدارترین کالای بازار موسیقی دهه پنجاه شد؛ بازاری که تولیدکننده (شاعر و ترانهسرا و آهنگساز و تنظیمکننده و نوازنده و خواننده و استودیو و ضبطکننده و ناظر و...) و عرضه کنندهاش یکی بودند و خریدارانش همه مردم انقلابی کوچه و بازار و مذهبیها و روشنفکرها و چپیها. مجید درخشانی –که به حق هنرمند بزرگی است و به خلاف غالب دوستان و همکارانش در عین بزرگی هنوز مثل روزگار چاووشیها مهربان و متواضع است- جایی نوشته است: «گروه «شیدا» و در پی آن کانون «چاووش» بنیانی بود که با عشق پیریزی شد، عشق و احساس دین به فرهنگ و هنر ایران. بعد از استعفای دستهجمعی گروه شیدا از رادیو که به پیشنهاد و عظم لطفی شکل گرفت، در واقع ما از او در این حرکت تبعیت کردیم. منزل شخصی لطفی محل تمرینها و تکثیر آثار گروه شیدا و لطفی شد. اعضای گروه شبانهروز کار میکردند و خود هم کارها را توزیع میکردند. یادم میآید من مسوول توزیع در چهارراه ولیعصر بودم، وقتی کار «شبنورد» پخش میشد، مردمی که شهید دادهبودند با چشمانی اشکبار آثار را تهیه میکردند و ما در باران اشک مردم غبار خستگی را از روح و جانمان میشستیم. کانون چاووش در ساختمانی که اجاره شد (آوای شیدای کنونی) برپاشد و باز هم کانون عشق بود و عشق. همان عشقی که از خود استاد به ما نیز منتقل شده بود. کانون چاووش با مردم تولد یافت، با مردم روی پای خود ایستاد، با مردم زیست و در دل مردم جای گرفت. آثار چاووش بهخاطر همین زیست با مردم جوابگوی نیازی بود که مردم احساس میکردند و لطفی نیز هیچگاه جدا از مردم نبود. آثار آن دوران به لحاظ ریتم و تحرک درونی، فرمهای مبتنی بر ادوار موسیقایی درون ردیف و سازبندی، یک نوآوری بزرگ بود و به جریان غالبی تبدیل شد که امروز بسیاری میکوشند تا کارهایشان به آثار آن دوران نزدیک شود. سالهای پس از چاووش برای همه سالهای دوری و تنهایی بود.»
کانون چاووش چندصباحی بیش دوام نیاورد و همان نیمه اول دهه شصت پس از طی رکودی نسبی و بروز انشعابات و علنی شدن اختلافات میان جماعت پریشان هنرمندان، درش تخته شد. پس از تجربه رویایی آن سالها تعبیر درخشانی، حقیقتاً تعبیر زیبایی است که سالهای پس از چاووش برای همه سالهای دوری و تنهایی بود.
Asalbanoo
11-02-2008, 16:05
چاووشیها
▪ محمدرضا لطفی:
یقیناً در این تردیدی نیست که لطفی پرشورترین چاووشیها بوده. جرقه استعفای دستهجمعی و آغاز انقلابیگری منتسب به او است، همانطور که رفتنش را هم عامل اصلی تعطیلی کار میدانند. لطفی همان اوایل دهه ۶۰ از ایران رفت و تا دو سال پیش جز در قالب سفرهایی کوتاه، هرگز به وطن بازنگشت. طی این مدت، نه تنها از انقلابیگری و چپبازیهای او خبری نشد، که به جز برگزاری چندین کنسرت بداهه این ور و آن ور دنیا که هرازگاهی کاستهایش در تهران منتشر میشد، نامی از او در میان نبود و اگربود همه نوستالژی بود و خاطره بود... لطفی اما خیلیخیلی بزرگتر از این حرفها است. آنقدر که صرف بازگشتنش به وطن، غوغایی در عالم بیتحرک موسیقی مملکت برپا میشود و کلی حرف و حدیث میان اهالی کمحرف آن به میان میآید. از جار و جنجال کمانچهای که در پی اظهارات او در بروشور نوار خموشانه ایجاد شد، بگیرید تا آن کنسرت بحثبرانگیز تابستان که بعضی دوستان قدیمیاش نیمهکاره آن را رها کرده و رفتند... شکی در نقش لطفی در جان گرفتن نصف و نیمه پیکر بیرمق موسیقی این روزها نیست. چه بسا اگر حضور و تاثیر دوباره او نبود، هرگز مشکاتیان و شجریان بعد سالها یکدیگر را در آغوش نمیکشیدند و به فکر همکاری مشترک نمیافتادند و علیزاده، از آن سو پیغام نمیداد که اگر این گروه پا بگیرد، او در آن دایرهزنگی خواهد زد... لطفی به نظر میرسد مورد کملطفی دوستان قرار گرفته است. او بعد کنسرت تابستان و آن هجمه انتقادات که اغلب ناروا هم بود، سکوت پیشه کرده و دم برنیاورده، و این مایه نگرانی است برای مردی که به موجی میماند که آسودگیاش عدم او است.
▪ محمدرضا شجریان:
شجریان را همه هنرمندی متعهد میشناسند. برنامه همنوا با بم و پیگیری مجدانه او برای ساخت باغ هنر بم را نمیتوان فراموش کرد. «مرغ سحر» برای هوادارانش با خاصی دارد و همینطور یکی، دو کار جنجالی او در اواخر دهه ۶۰. شجریان در بحبوحه انقلاب و جنگ نیز، به حق تعهد هنریاش را در قبال اجتماع ادا کرد و با خواندن آهنگهای پرشور چون «سپیده» و «رزم مشترک» و... در ایجاد فضای میهن دوستی و روحیه همدلی و اتحاد، نقش قابل ملاحظهای ایفا کرد (البته جای بحث درباره اینکه اصلاً آیا هنرمند باید متعهد باشد یا نه، اینجا نیست و عجالتاً فرض بر این است که باید متعهد باشد). شجریان اما، نه مانند سایه و مشکاتیان خلوتگزیده و گوشهنشین است و نه مانند لطفی، چندی پرهیاهو است و یک چندی افسردهحال و ساکت. شجریان، در طول این مدت بهطور متناوب کار کرده و با گروهها و نوازندههای مختلف هم کار کرده و کنسرت برگزار کرده و آلبوم منتشر کرده است. شاید این حضور منظم و البته متعهد که پشتوانه غریبی از مایه هنر به همراه دارد، سبب شده که نه فقط اهالی موسیقی که همه احترام ویژهای برای او قائل میشوند؛ احترامی فراتر و خاصتر از دیگران.
▪ هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه):
سایه، چندی پس از انقلاب خانهاش در خیابان کوشک را فروخت. خانهای که ارغوان معروفی داشت؛ ارغوانی که رندان شعر و موسیقی این سرزمین زیر سایهاش برای نخستین بار شعرهای خود را میخوانند و ملودیهای تازه زمزمه میکردند... سایه چند صباحی را دور از وطن و نزد فرزندان خود در غربت گذراند و اکنون در گوشهای از این شهر شلوغ، بیسر و صدا زندگی میکند.
سالها است که شعر تازهای از او منتشر نشده و همینطور خبر جدیدی از او به میان نیامده. البته باید حساب کنسرتهای مهم این چند وقته را کنار گذاشت که استاد در قامت پیرمردی کامل با آن ریش بلند و متانت و وقار در ردیف اول نشسته، تکیه بر عصا کرده و با نگاهی نافذ به فرزندخواندگان خویش روی صحنه خیره شده است... اعتقاد محکم بر این است که لطفی که از ایران رفت و سایه که خلوت گزید، فاتحه چاووش و شیدا و جریان نوی موسیقی هم خوانده شد. نام هوشنگ ابتهاج –سایه- برای اهالی شعر و ادب و موسیقی –به خصوص میان دستچپیهایشان- عجیب بار نوستالژیک دارد.
▪ حسین علیزاده:
لطفی جایی نوشته بود که او و علیزاده را قدیمها دو یار دبستانی میشناختند. همان ابتدای کار چاووش لطفی و علیزاده دو تایی همه آهنگها را میساختهاند. لطفی سپیده و کاروان را و علیزاده حصار و شهید و سواران دشت امید را... علیزاده نیز همزمان با لطفی جلای وطن کرد. مقصد او اما نه مانند لطفی خانهای ویلایی در حاشیه فلان جنگل در امریکا، که دانشگاههای معتبر موسیقی اروپایی بود. بیشک علیزاده امروز از بزرگترین چهرههای تئوریک موسیقی ایرانی است.
علیزاده حتی اگر حس و حال نوازندگی لطفی یا آهنگسازی و تنظیم مشکاتیان را نداشته باشد، نمیشود از جسارت و توان و تسلط او در بدعت فرود از گوشه داد ماهور به بیداد همایون به سادگی گذشت. نمیتوان «نینوا» او را و آن تبحر غریب در تنظیم ارکستر سمفونیک برای اجرای گوشههای دستگاه نوا را نادیده گرفت و همینطور از «آوای مهر» و «راز نو» و دیگر کارهای ماندگار او غافل شد... علیزاده این روزها نیز همچون گذشته کار میکند و سخت هم کار میکند. شاید به نسبت بقیه همنسلان علیزاده، دغدغه او برای بیرون کشیدن رخت موسیقی از این ورطه کسالت بیشتر باشد، چه او مدام در پی نوآوری روز و شب تلاش میکند.
▪ پرویز مشکاتیان:
مشکاتیان جوانترین عضو حلقه اولیه چاوشیها بود و شاید با کمی اغراق با استعدادترینشان. رزم مشترک او یکی از دو، سه کار اول چاووشیها است. با این حال، به واقع درخشش اصلی مشکاتیان بعد از تعطیلی کانون چاووش است و بعد رفتن لطفی و گوشهنشینی سایه و مسافرت علیزاده. همکاری مشترک او و گروه عارف با شجریان، بهترین کارهای موسیقی ایرانی را در قالبی نو به دست داد. بیداد و دستان و آستان جانان و... اگر چاووش و شیدا دوام نداشت، همکاری شجریان و او نیز همکاری مدام نبود و مسائل خانوادگی و بعضی مسائل دیگر موجب قطع همکاری این دو شد.
مشکاتیان با بسطامی و چند خواننده دیگر هم کار کرد و انصافاً کارهایی خوبی هم به دست داد، اما در عوالم غریب موسیقی ایرانی مشکاتیان هم بایستی که میفرسود و فرسود... مشکاتیان چندین بار سعی کرد دوباره به میدان بیاید و گروه عارف را احیا کند.
یک بار دو، سه سال پیش با ناظری کنسرتی برقرار کردند که بعداً وقتی اخبار اختلافات مالی مشکاتیان و اعضای گروه (به خصوص با کامکارهایشان) در مطبوعات خبرگزاریها منتشر شد، هر اهل هنر دغدغهمندی آرزو کرد که اصلاً ای کاش این کنسرت برگزار نمیشد... مشکاتیان همین ماه گذشته بار دیگر عارف را با خوانندگی نوربخش روی صحنه برد.
▪ شهرام ناظری:
تشکیل کانون چاووش و اوج گرفتن آن، همزمان با ظهور و درخشش پدیدهای جوان و سبیلو به نام شهرام ناظری بود که صدایش روی آهنگهای حماسی آن موقع، عجیب خوش مینشست. لحن حماسی و البته محزون ناظری خوراک آهنگهایی بود که لطفی و علیزاده و مشکاتیان آنها را در فضایی حماسی خلق میکردند. گمان نمیکنم فرد دیگری غیر از ناظری میتوانست «کاروان» را آن قدر خوب بخواند، یا «مرا عاشق...» و... البته ناظری ده سالی هست که دیگر مثل قدیمها نمیخواند و لحنش نسبت به قبل، به اصطلاح کمی پختهتر شده. فقطای کاش این پختگی تنها محدود به بخش حماسی لحن او نمیشد و ناظری آن گرمی و حزن دلانگیز صدایش را هم حفظ میکرد.
این روزها خیلی نمیشود درباره تغییر لحن ناظری و سبک جدید خواندنش حرف زد، چرا که حرفهایی از این دست، اغلب موجب سوءتفاهم میشود. در این هم که سوءتفاهم چیزی خوب نیست، کسی شک ندارد؛ به خصوص در بحث مربوط به مردی که این روزها نهضت ملی و البته جهانی تقدیر از او با قوت عجیبی شکل گرفته است.
ظرف همین یکی، دو سال گذشته ناظری ملقب به القابی چون بلبل پارسیگو و پاواراتی و شوالیه شده و همینطور انواع و اقسام نشانهای ملی و البته لوژیون دونور را بر گردن آویخته. با این وجود اعتبار شهرام ناظری نه به واسطه این القاب و نشانها که به سبب کاروان و مرا عاشق و گل صدبرگ و آتش در نیستان و صدای سخن عشق و ساقینامه و... اینهاست. او در موسیقی ما اعتبار ویژهای دارد و میان مردان موسیقی این سرزمین عجیب دوستداشتنی و قابل احترام است.
علی رنجیپور
چلچراغ
Asalbanoo
11-02-2008, 16:43
سلام
می دونم بیوگرافی از استاد شجریان زیاد هست،اما به نظرم این خوبه..چون با جزئیات هست.
-----------
محمدرضا شجريان اول مهر ماه 1319 در مشهد متولد شد.
چنانكه خود در خاطراتش از ايام كودكي بيان كرده، 5 ساله بودكه در خلوت كودكانهاش آواز ميخواند
15بهمن1326 به كلاس اول ميرود و يك سال بعد به آموزش تلاوت قرآنكريم نزد پدر ميپردازد. در 9 سالگي تلاوت قرآن را آغاز ميكند و يك سال بعد اين كار را در میتینگها و اجتماعات سیاسی ان سالها ادامه ميدهد.
در سال 1331 براي نخستين بار صدايش از راديو خراسان پخش ميشود. سال 1332 وي عنوان شاگرد ممتاز را در بين دانش آموزان مشهدي از آن خود ميكند و سپس در دبيرستان شاهرضا تحصيلات خود را پي ميگيرد. همزمان در مسابقات فوتبال دبيرستانهاي مشهد هم حضور مييابد و در سال 1334 موفق ميشود به تيم دانش آموزي استان راه يابد.
شجريان در سال 1336 به دانشسرای مقدماتی در مشهد ميرود و از همين سال است كه براي نخستين بار با يك معلم موسيقي به نام جوان آشنا مي شود.
پي گيري جدي كار آواز سبب مي شود تا در سال 1338 وي به اجراي آوازهايي بدون ساز ونيز قرائت قرآن براي راديو خراسان بپردازد.
يك سال بعد شجريان ديپلم دانشسراي عالي را ميگيرد و به استخدام آموزش و پرورش در ميآيد و همزمان به تدريس در دبستان خواجه نظامالملك بخش رادكان مي پردازد و نيز با سنتور آشنا ميشود.
آشنايي با سنتور اين اشتياق را در وي شدت ميبخشد كه با نت و فراگیری سنتور نزد آقای جلال اخباری و شروع سنتور سازی و تحقیق برای بهتر کردن صدای سنتور تجربههاي خود درموسيقي را گسترش دهد.
شجريان در همين سال (1340) با دوشیزه فرخنده گل افشان در شهر قوچان ازدواج ميكند و مرداد ماه جشن عروسي ميگيرند كه حاصل اين ازدواج آغاز يك زندگي سي ساله و سه دختر ويك پسر( همايون) است.
در سال 1342 وي از بخش رادکان به روستای شاه اباد مشهد به عنوان مدیر دبستان منتقل ميشود و در همين سال فرزند اول وي (راحله) متولد و نيز وي موفق ميشود كه اولين سنتور خود را با چوب توت بسازد.
در سال 1344دختر دوم (افسانه)در مشهد به دنيا ميآيد كه بعدها به همسري پرويز مشكاتيان در ميآيد.
بعد از چند سال تدريس و مديري دبستانهاي مشهد آذر ماه 1346 شجريان به تهران منتقل ميشود و از همان بدو ورود با استاد احمد عبادي (نوازنده و نواساز نامي سهتار) آشنا ميشود وهمزمان به همكاري با راديو ايران ميپردازد و در كنار آن به کلاس درس اواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان نزد استاد بوذری ميرود. اشنایی با رضا ورزنده (استاد سنتور) در تابستان همین سال. اجرا و ضبط اولین برنامه در رادیو ایران که با عنوان "برگ سبز شماره ی 216" در شب جمعه 15 اذر ماه پخش شد از ديگر فعاليتهاي شجريان در اين سال بود.
کار در رادیو با نام مستعار "سیاوش بیدکانی" تا سال 1350 خورشیدی و بعد در رادیو و تلویزیون با نام خودش از جمله تلاشهاي شجريان در مسير زندگي هنرياش به شمار ميرفت.
در سال 1347 از اموزش و پرورش به وزارت منابع طبیعی انتقال مي يابد وهمزمان به كلاس خوشنويسي استاد حسن ميرخاني ميرود.
دختر سوم وي مژگان در 27 ارديبهشت درتهران متولد ميشود و در همين سالهاست كه وي برنامههايي با استاد احمد عبادي، لطف الله مجد، اجرا ميكند.
در سال 1349 همكاري خود با با برنامههای تلویزیون ملی ایران را آغاز ميكند و همزمان به دريافت خوشنويس ممتاز نايل ميشود.
در سال 1350 با استاد فرامرز پايور آشنا ميشود. به مشق سنتور و اموزش ردیف اوازی صبا نزد ايشان ميپردازد . در همين سال است كه وي افتخار آشنايي با شاعر گرانمايه هوشنگ ابتهاج سايه را پيدا ميكند و به همكاري با برنامه گلهاي تازه رادیو ميپردازد.
در سال 1351 شجريان ضمن همكاري در برنامه گلها با استاد نور علي خان برومند آشنا ميشود و به آموزش سبك وشيوه آوازي طاهر زاده نزد وي مشغول ميشود. آشنايي با استاد دوامي و نيز آموختن رديفهاي آوازي از ديگر توفيقات شجريان دراين سال بود.
در سال 1352 وي به اتفاق گروهي از هنر مندان چون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، داود گنجهای و مقدسی و حدادی و دیگران هنرمندان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستي استاد داريوش صفوت بنا ميگذارند.
در سال 1354 همايون متولد ميشود و از همان سال اجراي وي براي كشور هاي خارجي هم آغاز ميشود.
1355: شرکت در جشنواره توس (نیشابور)با فرامرز پایور، سایه، حسن ناهید، رحمت الله بدیعی، محمد اسماعیلی، عبدالوهاب شهیدی و هوشنگ ظریف. حضور در برنامه جشن هنر حافظيه شیراز با محمدرضا لطفی و فرهنگفر و اجرای برنامه راست پنجگاه. در همين سال وي به همراه ابتهاج سايه و برخي ديگر از هنرمندان از راديو كناره گيري ميكنند.
در سال 1356 شركت دل آواز را تاسيس و نيز در سال 1357 در مسابقات تلاوت قرآن سراسر كشور به مقام نخست ميرسد.
در سال 1358 با غلامرضا دادبه آشنا ميشود و سپس آلبومهاي مختلفي را با گروه پايور و نيز آلبومهاي ديگري را با گروه شيدا و عارف كار ميكند.
در فاصله سالهاي دهه شصت شجريان همكاري گستردهاي را با پرويز مشكاتيان آغاز ميكند كه حاصل آن آلبومهاي ماهور، بيداد، نوا، دستان و .. است. در همين سالها وي به اتفاق گروه عارف كنسرتهايي را در خارج از ايران اجرا ميكند.
از سال 68 وي با گروه پيرنياكان و عندليبي به اجرا كنسرت در آمريكا و اروپا ميپردازند. اين گروه در سال بعد و به دليل زلزله رودبار كنسرتهايي را در جمع آوري كمك مردم دنيا دراروپا و آمريكا اجرا ميكنند.
در سال 71 پس از ازدواج با همسر دوم خانم کتایون خوانساری به اجراي کنسرتهای مرحله دوم در امریکا با داریوش پیر نیاکان، جمشید عندلیبی و همایون شجریان (اگوست تا نوامبر) مي پردازد. انتشار آلبوم ياد ايام، آسمان عشق و نيز دلشدگان حاصل اين سالها است.
در سال 1374 وي کنسرتهايي در شهرهاي اصفهانف شیراز، ساری، کرمان و سنندج را برگزار ميكند و در همين سال آلبوم چشمه نوش (با محمد رضا لطفي) گنبد مینا، جان عشاق، مدتي بعد در خيال را با همكاري مجيد درخشاني منتشر ميكند.
در سال 76 فرزند ديگر شجريان به نام رايان از همسر دوم متولد مي شود و يك سال بعد وي آلبوم شب؛ سكوت، كوير را با آهنگسازي كيهان كلهر منتشر ميكند.
شجريان در سال 78 جايزه افتخاري يونسكو را دريافت مي كند (جايزه پيكاسو) و كتاب راز مانا نيز از وي درسال 79 منتشر ميشود.
از يكي دو سال بعد وي به اتقاق كيهان كلهر و حسين عليزاده و همايون شجريان كنسرتهايي را در اروپا و آمريكا اجرا ميكنند كه حاصل ان آلبومهاي نوا، داد و بيداد، زمستان است.
شجريان به اتقاق عليزاده و كلهر و فرزندش در زمستان سال 1383 به مناسبت زلزله بم كنسرتي را درتهران برپا ميكنند و همزمان اعلام ميكنند كه قصد دارند مجتمعي را به نام باغ هنر بم بسازند كه دي وي دي همنوا بابم حاصل چنين انديشهاي است.
شجريان پس از آن در سال 84 نيز كنسرتي ديگر با عليزاده و كلهر و همايون درتالار كشور برگزار ميكند. وي هم اينك با گروه آوا كنسرتهايي را در داخل و خارج از ايران اجرا ميكند.
Asalbanoo
14-02-2008, 16:43
نوای خوش، به سخنی دیگر، «خسروانی» یا «سرود خوش» بوده است. پس همه ی آهنگ هایی که برابر سامانه ی هفت نغمه ای (هفت نت) نواخته می شده است، «خسروانی» نام داشته اند و از آنجا که شمار این آهنگ ها نیز ۷ تا بوده است، «هفت خسروانی» نیز نامیده می شده اند.
اما کم کم اصطلاح «هفت خسروانی» جای خویش را چنان باز کرد که معنی خسروانی را به «دستان» یا «دستگاه» تغییر داد. بطوریکه در نوشته های هزار سال پیش چنانکه دیدیم هر یک از دستگاه ها یک «خسروانی» به شمار می آمد و در اصل چنین نبوده است و خسروانی معنی اعم همه ی آهنگ ها و دستگا ها و موسیقی بوده است.
اما آنچه که امروز دستگاه نامیده می شود، نخست به نام «دستان» بوده، و هر یک از این دستان ها، «گوشه»هایی داشته اند که پیش از این نیز بدان اشاره رفت.
من در نوشته های خیلی دور، اثری از «آهنگ» (۱) ندیدم و شاید گاهی شنونده ای به نوازنده ای می گفته است، مثلا، از گوشه ی «خوارزم» ...آهنگ «نهاوند» کن ! و کم کم آهنگ چنین معنایی بخود گرفته. واژه ای که مرادف آهنگ، در ادبیات فارسی دری دیده می شود «راه» یا «ره» است :
پرده ی عشاق زلف رهزنت
در نواز و بانگ بر آفاق زن
پرده ی عشاق راهی خوش بود
راه ما در پرده ی عشاق زن
شعر از عطار نیشابور است؛ و در مصرع نخست، اگر «رهزن» را «ره زن» بخوانیم معنی «آهنگ نواز» را می دهد، وگرنه راهزن و غارتگر دل و دین است.
پس چنین است که واژه ی «راه» نیز به مناسبت همان سفر عرفانی، از گوشه ای به گوشه ی دیگر در موسیقی متداول شده است.
هر گه که زند قمری، راه ماورالنهری
گوید به گل حمری، باده بستان بلبل
پس، گوشه ها که هر کدام نام نوایی از گوشه ای از ایرانشهر بودند کم کم بنام بخشی از دستگاه یا به قول امروز ردیفی و آهنگی شناخته شدند ...و چون خنیاگران بعدی آهنگ هایی بدان افزودند (که دیگر ویژه بخشی از ایران نبود) نام آن آهنگ ها نیز «گوشه» نامیده شد.
گاه بجای راه و گوشه «پرده» آمده است و آن گویا از شروع آهنگ از روی پرده ای از پرده های رود گرفته شده است.
اکنون هر یک از دستان های هفت گانه «دستگاه» نامیده می شود که از دستان و گاه به معنی «سرود» گرفته شده است. به بخش های دستگاه «ردیف» یا «گوشه» می گویند.
بااین گفتار می توان داوری کرد که از دور هنگام، یعنی از زمانی که نغمه ها و آهنگ هایی به جز از آهنگ های بخش های ایران نیز ساخته شد، شمار گوشه ها بسیار بسیار بیش از این بوده باشد، که اکنون در دست است، زیرا چنانکه دیدیم هر یک از رویدادهای تاریخی و اجتماعی نیز موجب پیدایی آهنگی تازه می شد ... و سرتاسر روزگاران گسترده ایران را رویدادهای بزرگ تاریخی پر کرده است.(۲)
از نام گوشه های موسیقی ایران پیش از حمله ی عرب، چندی در شعر شاعران ایرانی برجای مانده است، و این خود نشان می دهد که تا حمله ی مغول نیز شناخته و نواخته می شده ...اما از انبوهی از این آهنگ ها حتی دیگر نام هم در میان نیست !!
از شاعرانی که بیش از از همه از آهنگ های ایرانی، آنهم از همانندی آن با نواهای طبیعت از جمله «سرود مرغکان شیدا»، «نغمه ی نسیم»، «ناله ی جویبار»، «خروش تندر»، «غریو باد»، «همهمه ی برگ» و «زمزمه ی خار» ...سخن می گوید، «منوچهر دامغانی» است که نام «هفتاد راه» یا «پرده ی موسیقی» را در اشعار خوش آورده است :
آزاروار، ارجنه، اشکنه، افسر بهار، افسر سگزی، پرده ی باده، بادرنگ، با روزنه، باغ سیاوشان، باغ شهریار، بسکنه، بند شهریار، بهمن، پارسی، پالیزبان، تخت اردشیر، بخت اردشیر، راه ترکی، چکاوک (۳)، چکک (۴)، چینی، خما خسرو، دل افروز، دل انگیزان، دلارام، دنه، دیلمی، دیف رخش (دیو رخش)، راح روح، راست، راه گل، راهوی، روشن چراغ، راه ماورالنهری، رومی، زیر قیصران، زند (زند زیر)، سبزه بهار، سپهبدان، ستا (زیر و ستا)، سروستان، سرو ستاه، سرو سهی، سوسنه، سیئارتیر، شخج، شکرین، شیشم، عشاق، قالوس، قیصران، کاویزه، کبک دری، گل چم، گل نوش، گنج باد، گنج فریدون، لبینا، پرده ی لیلی، پرده ی ماده، می بر سر، مویه ی زال، مهرگان خردک، ناقوسی، نوروز بزرگ، نوروز کیقباد، نوش لبینا(نوش لبینان، یا نوشین لپان)، نرگس، نی بر سر چنار، نی بر سر بهار، نی بر سر شیشم، نی بر سر کسری، هفت گنج، تیف گنج. (۵)
نام برخی از این پرده ها گونه ی عربی به خود گرفته: راح روح(به معنی می) و عشاق (به معنی شیفته) و برخی هنوز شناخته و نواخته می شود. پرده ی راست (راست پنجگاه) پرده ی لیلی، نوروز، و برخی احتمالا با تفاوتی در نام هنوز شناخته می شود. چونان راح روح که شاید امروز به نام «روح الارواح» در «نوا» و «بیات زند» (ترک) نواخته می شود یا «راهوی» که امروز بنام «رهاب»، یا «رهاوی» شناخته می شود. یا «دل انگیزان» که امروز با نام های «دلکش» و «دلاویز» سروده می شود.
اکنون یکی از شعرهای منوچهری را که در آن نام بسیاری از این راه ها یکجا آمده بخوانیم :
رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه (۶)
ای درخت ملک، بارت عز و بیداری تنه
اورمزد و بهمن و بهمنجنه فرخ بود
فرخت باد اورمزدد و بهمن و بهمنجنه
مطربان ساعت به ساعت بر نوای زیر و بم
گاه سروستان زنند و گاهی اشکنه
گاه زیر قیصران و گاه تخت اردشیر
گاه نوروز بزرگ و گه نوای بسکنه
گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاو
گه نوای دیف خش و گه نوای ارجنه
نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی
نوبتی روشن چراغ و نوبتی کاویزنه
ساعتی سیوار تیرو ساعتی کبک دری
ساعتی سرو ستاه و ساعتی با روزنه
بامدادان، برچکک، چون چاشتگاهان بر شخج
نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بردنه
ماه فروردین به گل چم، ماه دی بر بادرنگ
مهرگان بر نرگس و فصل دگر بر سوسنه
بن نوشت:
زمینه ی شناخت موسیقی ایرانی - فریدون جنیدی
یسنا مهرآیین
پا نوشت ها:
۱.آهنگ و آهنجیدن از یک ریشه اند. و آن «آهیختن» است که خود از یک پیشوند فعلی «آ» و یک ریشه ی فعل «هیختن» تشکیل شده، و بطور کلی معنی بیرون کشیدن را دارد و از آنجا که در مسافرت ها از شهر بیرون می رفته اند ...بسوی مقصدی بنابراین «آهنگ فلان جای را کردن» به معنی قصد کردن آمده است. در حالیکه همان، بیرون کشیدن خود و اسب از شهری برای شهر دیگر است.
۲. گوشه ای به نام «مویه زال» همانند کین ایرج و کین سیاوش نیز بوده است که شرح اندوه زال را در مرگ رستم می داده ... و در دستگاه سه گاه هنوز چهار ردیف بنام های «مویه» «آواز مویه»، «فرود مویه»، و «پنجه ی مویه» وجود دارد که به گمان من بازمانده ی سوگ رستم است.
۳. چکاوک به معنی پرستو، نام پرده ای است که هنوز در دستگاه همایون نواخته می شود، و یکی از پرده های مهم و اصلی این دستگاه و شامل : چکاوک، نغمه ی چکاوک و فرود چکاوک است.
۴. چکک، بر وزن شتر، به معنی گنجشک است که در خراسان هنوز به صورت «چغوک» تلفظ می شود.
۵. تعداد زیادی از این نام ها را روانشاد «سعید نفیسی» از دیوان منوچهری بیرون کشیده است و «محمد دبیر سیاقی» نیز ۶۷ ردیف را در پایان چاپ دیوان آورده. چندی را نیز من در اشعار دیدم و افزودم، اما به نظر من از اینها بیشتر نام راه ها در دیوان منوچهری هست، اگر با دقت بیشتری نگریسته شود.
۶. بهمن گان. جشن ایرانیان در بهمن روز از بهمن ماه. دوم بهمن ماه است. در بیت بعدی اورمزد نام نخستین روز هر ماه ااست. نگاه کنید با «زروان، سنجش زمان در ایران باستان» فریدون جنیدی
پایگاه پژوهشی آریابوم
khoshgelafi
14-02-2008, 21:36
شنیدم شجریان تو بیمارستان، کسی خبر داره ازش؟!
Asalbanoo
15-02-2008, 09:50
شنیدم شجریان تو بیمارستان، کسی خبر داره ازش؟!
سلام
تو انجمن خبر تاپیک درباره اش بود
ایشون چند روز پیش در بیمارستان بستری شدند،تحت عمل جراحی قرار گرفتند و الان حالشون خوبه
khoshgelafi
16-02-2008, 22:17
سلام
تو انجمن خبر تاپیک درباره اش بود
ایشون چند روز پیش در بیمارستان بستری شدند،تحت عمل جراحی قرار گرفتند و الان حالشون خوبه
انجمن خبر کجاست؟ :31:
سلام
شاید اینجا جاش نباشه بپرسم خب ولی دوستان کسی از "حافظ ناظری" پسر شهرام ناظری خبری نداره؟
Asalbanoo
23-02-2008, 20:47
انتشار مجموعهای از آثار «فرامرز پایور» توسط نشر موسیقی «ماهور»، ضرورت گذری کوتاه به آنچه این هنرمند در موسیقی ایران برجای گذاشت را ایجاب میکند. این نوشته سعی دارد با پرهیز از تکرار مطالبی که پیشتر به شکلهای مختلف (در قالب مقالات، بروشورها، مقدمهی کتابهای خود ایشان یا دفترچههای سیدیهای منتشرشده و مانند اینها) دربارهی فرامرز پایور ارایه شده نوشته شود. این گفتار با بررسی حوزههایی چندگانه به ایجاد زمینهای محتوایی و زایا پرداخته و از فهرستکردن آثار، اتفاقات و نام اشخاص دوری میکند. بدیهی است که هر نگاه زاویهی خاص خود را دارد و هر زاویه تصویر تازهای میسازد.
به پایور از دید آموزش، نوازندگی، آهنگسازی، تنظیم و گروهنوازی، اجرا و همکاریهای هنری نگاه شده است. حوزههایی که به زعم نگارنده شخصیت هنری پایور را میسازند. برای ارایهی این حوزهها ترتیب خاصی در نظر گرفته شده، با اینحال هریک را میتوان جداگانه و یا به ترتیب دیگری مطالعه کرد. هر حوزه مستقل از دیگری قابل بررسی بوده و حتی بدون نیاز به باقی مقاله امکان بسط و گسترش دارد.
● آموزش
فرامرز پایور یک معلم به معنای حقیقی کلمه است. معلم سنتور و معلم موسیقی... او برای نوازندگی سنتور صاحب یک دورهی آموزشی کامل است: هم مدون، هم مدرج. که اگر شاگردش هم نباشید، او معلم شماست. علاوه بر این، روش تدریس دارد. یعنی هدف آموزشاش تعریف شده است و انتقال مطلباش راه و روش مشخصی دارد.
میتوان گفت دورهی آموزش پایور برای سنتور در آموزش موسیقی و سازی ایرانی، بیهمتاست. روش سنتی آموزش ردیف برای اینکه شاگرد یاد بگیرد چهطور ساز بزند یا سازَکی بزند تا ردیف را بیاموزد - که هنوز هم پیروانی دارد - پیشینهی جاافتادهای در موسیقی ایرانی دارد. نقد این مساله را به زمان دیگری موکول میکنیم؛ اما به زعم نگارنده، آموزش ساز یا موسیقی با ردیف، مانند آموزش زبان فارسی با یک متن ادبی قدیمی مثل «گلستان سعدی» است. در آموزش میشود یا بهتر است از متون اصل و واقعی استفاده کرد، اما اگر تمام محتوای آموزشی متن واقعی باشد، در فراگیری آن متن هم تردید وجود دارد؛ چه رسد به کسب یک مهارت.
اما پایور برای سنتور محتوای آموزشی تعیین کرده است. پایور ردیف صبا را که خود نزد «ابوالحسن صبا» آموخته بود محور آموزش سنتور قرارداد و دست به تدوین و تالیف دورهی خود زد. البته دورهی چهار جلدی ردیف صبا سرِ کلاس، توسط خود صبا دستنویس میشد و پس از فوت ایشان بود که گردآوری و چاپ شد. یعنی همان سالهایی که فرامرز پایور اولین قدمهایش را برای تالیف و تدوین دورهی آموزش سنتور برداشت.
سال ۱۳۴۰ بود که اولین کتاب آموزش سنتور به نام «دستور سنتور» منتشر شد. دیدگاه آموزشی دستور سنتور به وضوح گواه نگاه مولف آن است:
▪ اول: سطح آن پیش از ردیف صبا تعیین شده؛ یعنی باید قبل از ردیف صبا تدریس شود. تا نوآموز با ردیف صبا شروع نکند.
▪ دوم: درسها اینطور چیدهشدهاند: «آسان به سخت»، «کوتاه به بلند»، «ریتم ساده به ترکیبی»، «کند به تند»، «ریتم یکنواخت به متغییر (با کششهای متنوع و سکوتها)»، «مضرابهای ساده به مُرکّب» و «سیمهای سفید به زرد و بعد پشت خرک».
▪ سوم: پیش از درس شمارهی یک، تمرینهای مضراب برای اجرا، نه روی ساز بلکه روی میز آورده شده تا نوآموز با انواع مضرابها و ترکیب آنها آشنا شده و به آنها مسلط شود.
▪ چهارم: همین تمرینهای مضراب، تمرینِ اجرای ریتمهای آینده نیز هستند.
▪ پنجم: نوآموز پیش از درس شمارهی یک در چندین صفحهی آغازین کتاب با مباحث مختلفی آشنا میشود: «خط حامل و نتهایی که در گسترهی صوتی سنتور قرار دارند»، «کششها از گرد تا سهلاچنگ»، «فاصلههای یک پرده، نیم و ربع پرده با علامتهایشان» و «شناسایی نتها روی سنتور».
▪ ششم: بسیاری از درسها با توضیح همراه است تا نوآموز اطلاعات لازم و تکمیلی را بهدست آورد... دربارهی: «تئوری»، «علامتها و قواعد نتنویسی»، «نکاتی که در آینده بحث خواهد شد»، «ریتمها»، «تمهیدات اجرایی»، «آهنگهای محلی، قدیمی یا شناختهشدهای که در این کتاب گنجانده شده است» و همچنین «شعر آهنگهای با کلام» که آنها نیز آورده شدهاند.
▪ هفتم: در آخر کتاب بخشی به تمرین مضراب یا اتود (برای اجرای ریز، تکیه، تریل، تریوله، زینت، سرمضراب و جز آن) اختصاص داده شده تا نوآموز سنتور برای نواختن ردیف آماده شود. (این بخش از ابتدا در دستور سنتور نبوده و پایور چند سال بعد از انتشار کتاب آنرا به دستور سنتور اضافهکرده است.)
▪ هشتم: کوک سنتور برای تمام خرکها داده شده است.
▪ نهم: نقشهای از ساز و مضراب نیز در آخر کتاب ترسیم شده است.
از انتشار دستور سنتور به بعد، تلاش پایور به غنا بخشیدن به آموزش سنتور در ادامهی ردیف صبا معطوف شد. به سخن دیگر، او به اصول و روش استاد خود برای آموزش سنتور پایبند بود؛ اما به گسترش آموزش سنتور از مبتدی تا عالی اعتقاد داشت.
بهطوری که تا بیست سال پس از انتشار دستور سنتور، یعنی تا سال ۱۳۶۰، آموزش ابتدایی سنتور را با دستور سنتور کافی دانسته و تنها در این مدت به طراحی و تدوین ادامهی آموزش سنتور بعد از ردیف صبا پرداخته بود و دورهی کامل آموزش سنتور از مبتدی (با دستور سنتور) تا عالی (با «ردیف چپکوک») را آماده کرد. تا اینکه در سال ۱۳۶۰، نیاز تازهای ایجاد شد. نگارندهی این نوشته به کلاس پایور رفت و دستور سنتور را در چهار ماه گذراند و آمادهی کتاب اول ردیف صبا شد. اما استادش او را که ۱۰ سال بیشتر نداشت برای ردیف صبا خیلی جوان میدانست.
اینچنین شد که به فکر طراحی و تالیف پلی افتاد که دستور سنتور را به ردیف صبا متصل کند و آخرین حلقهی آموزشی خود را آماده سازد. استاد قدمبهقدم شاگرد حرکت میکرد و درسها را که دیگر آهنگ و تمرین نبودند به خط خود مینوشت، تا اینکه چند سال بعد این دستنویسها چاپ شد و «ردیف ابتدایی» نام گرفت.
این ردیف مورد استقبال فراوان باقی شاگردان پایور قرار گرفت و ابتدا آنانی که خود مشغول تدریس سنتور بودند، سپس دیگر شاگردان با شنیدن این ردیف مشتاق فراگیری آن شدند. شیرینی جملات آوازی (بخصوص وقتی با شعر اجرا میشد) و تازگی و جذابیت ضربیها باعث گرایش شاگردان شد و دیری نگذشت که پایور تدریس ردیف ابتدایی بعد از دستور سنتور و قبل از ردیف صبا را اجباری کرد.
● از مشخصههای این ردیف میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
۱) نمونهای از ردیف است که ساده و کوتاه شده.
۲) هر آواز یک مقدمه و رنگ دارد.
۳) برخلاف ردیف صبا با شور شروع میشود. (ردیف صبا با سهگاه شروع میشود.)
۴) راستپنجگاه و نوا ندارد.
۵) سهم قطعات ضربی یا متریک بیش از غیر متریکهاست. (در ردیف صبا عکس این است.)
۶) به مضراب و تکنیک خاص سنتور خیلی توجه شده است.
مشخصهی آخر همان است که پایور در ردیف دیگری از خود به نام «ردیف عالی» یا چپکوک به آن پرداخته است، البته مفصلتر، غنیتر و عمیقتر. هدف ردیف ابتدایی آشنایی مقدماتی با ردیف موسیقی بوده؛ اما در ردیف عالی او قصد تکمیل اندوختههای شاگردانش را دارد. در فاصلهی این دو ردیف (یعنی ردیف ابتدایی و عالی)، شاگرد سنتور ردیف صبا را میآموزد و چند کتاب (پیشدرآمد، چهارمضراب، رنگ و قطعات دیگر) که همگی قطعات ضربی ساخته خود پایور هستند را درس میگیرد.
شاید اینچنین بگوییم شایستهتر باشد که همنشینی با پایور به هر شکل همواره آموزنده و غنی بود؛ خواه شاگردش باشی یا نوازندهی گروهش یا همپای کوهپیماییهایش...
او تنها با دورهی درجهبندیشده و کاملش نیست که به ما یادآور میشود معلم است. پایور دارای روش آموزش است. بهنظر میرسد که معلم کسی است که نه فقط مطلبی را به شاگرد انتقال میدهد؛ بلکه راه یادگیری آن مطلب را میآموزد. چیزی که دربارهی او صادق است و متاسفانه بسیاری از آن محرومند.
از ویژگیهای روش آموزش وی به این توصیهها و تمهیدها میتوان اشارهکرد:
۱) شاگردان چگونه تمرین کنند: برای صحیح اجرا کردنِ حتی یک جمله در یک قطعه یا اجرای خیلی سریع یا به یادداشتن آموختههای گذشته و بسیاری مسایل دیگر که شاگردِ ساز را سردرگم یا درمانده میکند همیشه راه حلی وجود داشت.
۲) شاگردان چهوقت ساز بزنند: زمان تمرین قبل از کارهای دیگر مثل اول صبح.
۳) چهمقدار تمرین کنند: هر چه بیشتر بهتر! با پیشرفت ساز در همان مقطع ابتدایی و توقع استاد کمترین زمان تمرین روزانه دو ساعت است.
۴) کجا تمرین کنند(!): پشت در بسته، نه! دور از دیگران تمرین کردن باعث میشود نوازنده نتواند در حضور جمع ساز بزند.
۵) او به شکل مرتب و مداوم (بهمدت چند سال، آنهم در سختترین شرایط زندگی ایرانیها) آخرین پنجشنبه هر ماه کنسرت کلاسی برگزار میشد. هر ماه تعدادی از شاگردان برنامهی موسیقیای از آموختههای خود را آماده میکردند تا در حضور شنوندگان اجرا کنند. شرح این کنسرتها، برنامهریزیهایش، تدارکها و تمهیدات لازم، آمادهسازی شاگردان و صدها نکتهی دیگر که یادش بهخیر مجالی مستقل را طلب میکند.
۶) او آرشیو صوتی بزرگی در اختیار شاگردان قرار داده بود تا موسیقی ایرانی گوش کنند و نیز آثاری را که جزو درسهایشان بود با بهترین اجراها بشنوند.
۷) کلاس به شکل جمعی برگزار میشد. شاگردان در حضور همکلاسیهایشان درس به استاد تحویل میدادند. وی نیز شاگردان را تشویق میکرد که در زمان درس دیگران حضور داشته باشند.
۸) او به برخی از شاگردان خود اصول اولیهی نواختن تمبک را میآموخت و از آنان میخواست در ضربیها بخصوص پیشدرآمدهای سنگین همکلاسیهای خود را همراهی کنند. (در پایان هم نوازندهی سنتور باید از نوازندهی تمبک تشکر میکرد.)
پایور با بهرهمندی از ویژگیهای معلمی خود به تعلیم و تربیت موسیقیدان نیز میپرداخت. همکاریهای وی با خوانندگان و نوازندگان بیشمار در طول چهار دهه، صرفاً همراهی در اجرا یا شرکت در جلسات تمرین نبوده است. به سخن دیگر، بایگانی موسیقایی وی در کنار دانش ویژهاش از موسیقی گذشتگان و استادان خود، آمیخته با ویژگیهای آموزشی خودش، فعالیتش را در سطحی فراتر از دیگر سرپرستان گروههای موسیقی قرار میداد.
یا شاید اینچنین بگوییم شایستهتر باشد که همنشینی با پایور به هر شکل همواره آموزنده و غنی بود؛ خواه شاگردش باشی یا نوازندهی گروهش یا همپای کوهپیماییهایش...
● نوازندگی
شیوهی نوازندگی پایور منحصر به خود اوست. بهطوری که سنتور او بهراحتی از دیگران قابل تشخیص است. اما اگر بخواهیم وجه تمایز نوازندهای از نوازندهی دیگری را بشناسیم، ابتدا باید مقولههایی را تعریف کنیم که در اجرای یک ساز قابل دریافت و مشاهدهاند. این مقولهها بهعبارتی همان عناصر تشکیل دهندهی موسیقی اجرایی یک تکنواز محسوب میشوند. در اینجا ۱۰ مقولهی اصلی و زیرمجموعههایشان برای مشاهده و دریافت اجرای سنتور پیشنهاد میشود:
۱) کوک: میزان دقت کوک و تنوع نغمات در خرکهای مشابه مثل کوککردن لابکار، کرن و بمل روی سیمهای زرد، سفید و پشت خرک.
۲) محتوای موسیقی به تعبیر: ریتم و تنوع آن در پیشدرآمد، چهارمضراب، رنگ و جز آن (موسیقیِ متریک)، ریتم و تنوع آن در اجرای آواز (موسیقیِ غیرمتریک)، بداههنوازی در مقابل موسیقیِ از پیش آمادهشده، خاستگاه ملودیها به معنای بدیعبودن یا مبتنی بر ردیف بودن یا برگرفته از موسیقیِ نواحی بودنشان و جز آن، پیوستگی در مقابل گسستگی متن موسیقی و انسجام در مقابل پراکندگی متن موسیقی.
۳) شکل، میزان و تناسب استفاده از سیمهای زرد، سفید و پشت خرک.
۴) نحوه مضراب زدن (نحوه فرودآوردن مضراب روی سیم، فاصله مضراب از خرک، نقش مچ، ساعد و انگشتان).
۵) تناسب شدت مضراب دست راست با چپ.
۶) سرعت اجرا
۷) صحت و دقت اجرا
۸) شیوه یا رنگ صوتی (تمبر) که بهغیر از شیوهی نوازندگی به ساختمان ساز نیز وابسته است.
۹) انواع مضرابها و تکنیکهای ساز مانند ریز، تکیه، سرمضراب، جفت، شلال و جز آن.
۱۰) وضعیت ظاهری مانند حالت نشستن، وضعیت قرارگرفتن پاها، مضرابگرفتن، حالت چهره و جز آن (اگر اجرا دیده شود).
بررسی و نقد سنتور پایور با این معیارها مجالی مستقل میطلبد که به آینده موکول میشود.
● آهنگسازی
دربارهی آهنگهایی که پایور برای سنتور ساخته یک نقطهنظر خاص وجود دارد. تقریباً همهی این آهنگها در دورهی آموزش سنتور وی موجود است. به سخن دیگر؛ شاید بهجز چند قطعه، آهنگهایی که استاد پایور برای سنتور ساخته زیر مجموعهای از دورهی آموزشی وی برای سنتور باشند. آیا او آهنگهایش را درس داده یا قطعات درسی مکتب خود را اجرا کرده است؟
شاید بشود گفت هر دو. از تعریف آهنگ و قطعهی درسی که بگذریم – البته اگر در موسیقی ایرانی برای ایندو تعریف دقیقی وجود داشته باشد – بهنظر میرسد که بهدلایلی، برخی از آهنگها بیشتر شکل درسی یا آموزشی داشته و پایور با بهرهگیری از امکانات و تکنیک سنتور آنها را ساخته باشد. از سوی دیگر، اگر مجموعهی کتابهای چاپشده را متد یا دورهی آموزش سنتور بدانیم، بعضی قطعات بیشتر آهنگ هستند تا درس.
برای تمام هفت دستگاه، پنج آواز و گوشههای اصلی آنها در فرمهای پیشدرآمد، مقدمه، چهارمضراب و رنگ - قطعات ضربی وجود دارد. در کتاب ردیف ابتدایی و نیز ردیف عالی (چپکوک)، براساس ردیف ایرانی، موسیقی غیرمتریک (آواز) هم برای سنتور طراحی و تصنیف شده است. میتوان گفت پایور تنها موسیقیدان و نوازندهی ایرانی است که تقریباً تمام آثاری که برای ساز خودش ساخته مکتوب و چاپ شده است.
ممکن نیست آهنگهای او را با دیگران اشتباه کنیم... خاص خود اوست... شبیه کار دیگران نیست... با قدیمیترها تفاوت دارد و جالب اینکه از او هم توسط بعدیها تقلید نشده است. درست است که سبک نوازندگی وی وجه تمایز مهمی در این قضاوت محسوب میشود، اما اگر آثاری که پایور برای سنتور ساخته را با سنتور دیگران هم بشنوید (چیزی که بندرت به گوش عموم رسیده است)، باز هم تشخیص آن مشکل نیست.
از جمله مشخصههای آثار او میتوان به این نکات اشاره کرد:
۱) توجه به تکنیک سنتور (در غالب موارد، اجرای آنها با سازی غیر از سنتور یا غیرممکن است یا بیمعنا)
۲) دشواری اجرا
۳) سرعت بالا
۴) جملههای بلند (معمولاً خارج از گسترهی چهار یا پنج نغمه)
۵) پاساژهای متعدد
۶) مضراب جفت روی ترکیبی دوتایی از سه پوزیسیون سنتور (زرد/سفید یا زرد/پشتخرک یا سفید/پشتخرک)
۷) ریز با تک متصل
۸) تاکید روی چند الگوی ریتم و حفظ آن در طول قطعه
فهرست همکاران هنری او، فهرستی طولانی از نامهای استادان و هنرمندان است. آن هنرمندانی که برای نخستین بار سازهای ناشناختهای را نواختند و آن استادانی خود گنجینهای از موسیقی ایرانی شدهاند و هنوز با مایند... از صبا تا شجریان...
بعضی از اینها مشخصههای بنیادین موسیقی پایور هستند که تنها در سنتورِ وی شنیده نشدهاند، بلکه در آثارش برای سازهای دیگر نیز قابل دریافتاند. او چند دونوازی یا دوئت برای سنتور و سازهای دیگر ساخته (مانند «گفتوگو برای سنتور و ویلن»)، قطعات بدیع و جذابی (مانند «هفت پیکر») را برای گروه سازهای ملی آهنگسازی کرده و چند اثر برای یک ساز ایرانی و ارکستر تصنیف کرده که با همکاری موسیقیدانان دیگر انجام شده است. از آن میان میتوان از «کنسرتینو سنتور» (بههمراه «حسین دهلوی») و قطعهای برای سهتار و ارکستر (با همکاری «احمد عبادی») نام برد.
● تنظیم و گروهنوازی
پایور در آثار ارکستریاش طیف گستردهای از سازها را مورد توجه قرار داده است؛ از یک ترکیب کاملاً سنتی تا گروهی بزرگ که «گروه سازهای ملی» یا «گروه پایور» نام داشته است. ترکیب سنتور، تار یا کمانچه و تمبک شاید کوچکترین گروه او بوده باشد. (البته اگر همنوازیهای وی با تمبک را تکنوازی محسوب کنیم.) اینچنین بهنظر میرسد که او چه در همکاری با استادان تکنواز مثل «تهرانی»، «بهاری» یا «شهناز» و چه در همکاری با هنرمندانی چون «رحمتاله بدیعی» و «ناهید»، اندازهی گروه و تنوع رَنگ صوتیِ سنتی ایرانی را در محدودهی چهار یا پنج ساز مد نظر داشته است.
استفاده از سازهایی که یا اصلاً جزو سازهای موسیقی سنتی محسوب نمیشدند یا بیشتر فقط نقش تکنواز داشتند، نگرشی دیگر در سازبندی آثار اوست. قیچک (یا غژک)، قیچک آلتو، عود، رباب و بمتار سازهایی بودند که در گروه سازهای ملیِ او به ترکیب سنتی اضافه شدند. در اینباره نکات زیر حایز اهمیت به نظر میرسد:
۱) انتخاب سازهایی چون قیچک و رباب از سازهای محلی ایران.
۲) استفاده از قیچک با صدایی بمتر و گرفته در کنار کمانچه.
۳) افزایش پویایی (دینامیک) ارکستر با افزودن تعداد سازهایی با گسترههای صوتی متفاوت.
۴) افزودن سازهایی با گسترهی صوتی بم مانند قیچک آلتو و رباب.
از دیگر مسایل قابلتوجه، ایفای نقش این سازها در ارکستر بوده است و به نظر میرسد که معرفی آنها به شنوندگان نیز مد نظر بوده باشد. شاید به همین دلیل بود که در هر برنامه یا قطعه، بخشی هرچند کوتاه به این سازهای ناشناخته محول میشد. جملههای تنها (سولو) برای عود و یا گروه قیچکها و رباب یا بمتار میتواند شاهد همین اندیشه باشد.
دربارهی گروههای او نیز از این خصوصیات میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
۱) پویایی یا دینامیک صوتی متناسب و متعادلِ همهی سازها؛ چه از نظر هماهنگی دینامیکی بین سازها و چه از نظر پویایی کل گروه، خواه سه نفره باشد، خواه نه نفره.
۲) کوک دقیق گروه و حفظ آن در طول برنامه.
۳) اجرای همیشه هماهنگ.
۴) اجرای همیشه صحیح (به قول خود او: «بیغلط»).
۵) آداب و رفتار شایستهی صحنه.
بخشی دیگر از فعالیت هنری پایور تنظیم آثار خود، آهنگهای قدیمی و آثار برجستهی موسیقیدانان بزرگِ پیش از خود برای ارکستر ایرانی بوده است. ترکیب ارکستر، گاه ترکیبیِ سنتی و گاه ارکستری بزرگتر با قیچک و رباب و عود و بمتار بوده است. موسیقی تنظیمشده یا صرفاً قطعاتِ سازی (در مقابل آوازی) بودند که در اصل برای یک ساز ساخته شده بودند، مانند «پیشدرآمد»، «چهارمضراب»، «ضربی» و «رنگ» یا آوازی بودند به شکل تصنیف و کارِعمل یا هر دو. چرا که او در تدوین برنامههای موسیقیاش علاقهمند و معتقد به اختصاص بخش جداگانهای به موسیقی سازی بود، چه روی صحنه و چه در ضبط و تولید صفحهی گرامافون یا کاست.
از میان ویژگیهای این آثارِ تنظیمشده به مشخصههای زیر میتوان اشارهکرد:
۱) موسیقی گروه سازهای ملی معمولاً دارای بافت همصدایی است. همهی سازها یک ملودی اجرا نکرده؛ بلکه ملودی اجراشده توسط گروهی از سازها با ملودیهای تکمیلی گروهی دیگر همراهی میشود.
۲) معمولاً به هر ساز یا یک گروه ساز (مثل قیچکها) یک بخش تکنوازی یا سولو اختصاص داده میشود. تمبک نیز از این قاعده مستثنا نیست.
۳) سرعت قطعهی تنظیمشده در برخی موارد بیشتر از قطعهی اصلی است.
۴) ریتم قطعهی تنظیمشده در چند اثر با اصل آن تفاوت دارد.
۵) صدای سنتور غالب نیست. به انواع سازها مساوی توجه شده است.
● سخن آخر: اجرا و همکاریهای هنری...
اجراهای پایور هم روی صحنه بوده است و هم به شکل ضبطشده. ضبطهای زندهی تلویزیونی، کنسرتهای «تالار رودکی»، جشنهای هنر شیراز، کنسرتهای دور دنیا و ایران و ضبط در استودیوهای ضبط موسیقی، چند مثال از فعالیتهای متنوع و متعدد اجرایی وی است.
پایور چهل سال روی صحنه موسیقی اجرا کرده و مشغول تولید بیوقفهی موسیقی بوده است. شاید بههمین دلیل تنها موسیقیدان و آهنگساز ایرانی است که غالب آثارش از صحنه شنیده شده و یا از آنها نمونهی صوتی ضبط شده است.
فهرست همکاران هنری او از دههی سی تا دههی هفتاد، فهرستی طولانی از نامهای استادان و هنرمندان است. آن هنرمندانی که برای نخستین بار سازهای ناشناختهای را نواختند و آن استادانی که وارث موسیقی گذشتگان بودند و از پیش ما رفتند یا خود گنجینهای از موسیقی ایرانی شدهاند و هنوز با مایند... از صبا تا شجریان...
بابک بوبان
فرهنگ و آهنگ
Asalbanoo
25-02-2008, 17:02
گروه دستان، بر گذشته ای پر ریشه استوار، و فرزند زمان خویش است. ترکیب این گروه، از دیدگاه کیفی، بگونه ایست که قادر است چون مغنیان، از تیرگی، راهی به معبد مهر بگشاید.
● تاریخچه ای از گروه دستان
▪ تاریخ تولد گروه: ۱۹۹۱ میلادی
▪ بنیانگذار دستان: حمید متبسم
▪ ترکیب دیگر نوازندگان:
▪ سعید فرج پوری: کمانچه
▪ حسین بهروزی نیا: بربط(عود)
▪ بهنام سامانی: دف و کوبه ای
▪ پژمان حدادی: تنبک
● ترکیب خوانند کان گروه در کنسرتهای مختلف:
▪ محمد رضا شجریان
▪ ایرج بسطامی
▪ سیما بینا
▪ صدیق تعریف
▪ همایون شجریان
▪ شهرام ناظری
▪ سالار عقیلی
● با بنیانگذار دستان، حمید متبسم، بیشترآشنا شویم!
حمید متبسم، متولد ۱۳۳۷(۱۹۵۸) مشهد، در سال ۱۹۹۱ گروه «دستان» را خلق کرد. این موسیقیدان ایرانی برای پیشبرد بهتر اهداف هنری خویش در سال ۱۹۸۶ به آلمان مهاجرت کرد. او تحصیلات هنری خویش را در دانشسرای هنر و هنرستان موسیقی تهران به پایان رسانیده است. ضمنا او به خانواده ای هنرمند متعلق است و علی متبسم پدر وی، اولین استاد او بوده است. آقای حسین علیزاده و محمد رضا لطفی، حبیب الله صالحی، زید الله طلوعی و هوشنگ ظریف نیز، در شمار استادان حمید متبسم می باشند.
فعالیتهای او عبارتند از: تدریس موسیقی از سال ۱۳۵۰(۱۹۷۶)، فعالیت در کانون چاووش، نوازندگی در گروه عارف، تشکیل گروه چکاوک، تاسیس انجمن تار و سه تار، بر پائی سمینار سالانه تار و سه تار از سال ۱۳۷۳(۱۹۹۴).
حمید متبسم، روند پیدایش گروه دستان، و فعالیت های هنری خویش و همراهانش را در اروپا و دیگر کشورها، در مصاحبه ای با خسرو شمیرانی، چنین تشریح می کند:
...در ابتدا توقع خود را کاهش دادم. برخی نوازندگان غیرحرفه ای را در گروهی به نام «چکاوک» گرد آوردم. یکی دو کنسرت هم برگزار کردیم. اما آن چیزی نبود که به دنبالش بودم. پس دوباره به گروه «عارف» که قبلا با آن کار کرده بودم روی آوردم و «بامداد» اثر من با این گروه ضبط شد و «عارف» تحت استادی آقای مشکاتیان عمل میکرد. با امکانات محدود خود و آشنایی ناکافی به محیط اروپا، «عارف» را برای اجرای کنسرت به اروپا دعوت کردم. ۸ــ ۷ کنسرت داشتیم.
در حین این کار با محمدعلی کیانی نژاد آشنا شدم، با او چند کار اجرا کردم. با کیهان کلهر نیز ارتباط برقرار کردم، مرتضی عیان نیز در آن روزها با من در کلن آلمان همشهری بود. به هر روی من حلقه ارتباطی شدم. بدون برگزیدن نام، یک دوره کنسرت در اروپا گذاشتیم که بسیار موفق بود. خواننده نداشتیم تصنیف ها را کیانی نژاد میخواند. برای اجرای همین کنسرت به امریکا آمدیم. همزمان با این امر به پیشنهاد کیانی نژاد گروه را«دستان» نام گذاشتیم.
حمید متبسم علت انتخاب نام دستان را برای گروه، چنین بیان میدارد:
به عقیده من نام کوتاه و در عین حال زیبا است. در زبان موسیقی نیز به معنای مقام و پرده به کار میرود.
▪ او در توضیح ترکیب کنونی گروه می گوید:
... برخی آمدند و برخی دیگر رفتند. امروز من تنها باقی مانده از تیم اولیه هستم.
پس از من، حسین بهروزی نیا، قدیمی ترین عضو کنونی گروه است. پژمان حدادی، بهنام سامانی و سعید فرج پوری از سال۱۹۹۵به بعد، به ترتیب، به گروه پیوستند. از سال ۲۰۰۰ به این سو شکل ثابتی داریم.
▪ او در جائی دیگر از این مصاحبه، از گروه چکاوک می گوید:
در این جا میتوانم به کار خودم در گروه چکاوک اشاره کنم. مدتی پیش این گروه را دوباره جمع و جور کردم. ترکیب آن قدری نسبت به دوره اول ۱۵، ۱۶ سال پیش تغییر کرده است. چکاوک برایم امروز جنبه یک فعالیت اجتماعی دارد.
● تعمقی کوتاه در برجستگی تکاتک چهره های گروه دستان
۱) سعید فرج پوری
▪ آهنگساز: نوازنده ی کمانچه
▪ متولد اول اسفند ماه ۱۳۳۹( ۲۰ فوریه ۱۹۶۱) در سنندج کردستان
▪ استادان: حسن کامکار، نحود رضا لطفی و حسین علیزاده
▪ فهالیتها: همنوازی با فرهنگ و هنر سنندج، شیدا، هارف، آوات پایور و دستان
▪ تدریس ساز کمانچه در مراکز کاوش، حفظ و اشاعه ی موسیقی، هنرستان و دانشگاه موسیقی در تهران. نوازندگی در آلبوم های شماری از موسیقی دانان برجسته ایران و در تمام آثار منتشر شده دستان از سال ۲۰۰۰.
▪ آثار منتشر شده: آلبوم های همنوازی با تمبک به نام های کمانچه، سه گاه همایون، کمانچه نوازی بر اساس نغمه های کردی، موسیقی برای گروه سازهای ملی با نامهای ژوان، نقش پندار، آوات، زمانه، یاد واره سید علی اصغر کردستانی، شوریده، برنده ی عنوان شوک موسیق از مجله ی موسیقی لوموند و جایزه ی بهترین موسیقی سال ۲۰۰۳ از وزارت فرهنگ فرانسه و کتاب بیست قطعه برای کمانچه.
۲) حسین بهروزی نیا
▪ آهنگساز: نوازنده ی بر بط (عود)
▪ متولد ۲۱ خرداد ۱۳۴۱(۱۱ژوئن ۱۹۶۲) در تهران
▪ استادان: رضا وهدانی، منصور ابراهیمی(نریمان)، محمد رضا لطفی
▪ فعالیتها: تدریس در مرکز حفظ و اشاعه ی موسیقی و هنرستان موسیقی تهران. همنوازی با گروههای مولانا، عارف و از سال۱۹۹۲ در گروه دستان، بر پائی کلاسهای آموزشی در ونکوور کانادا. نوازندگی در آلبومهای بسیاری از موسیقی دانان برجسته ی ایران و تمام آثار منتشر شده دستان از سال ۱۹۹۲.
▪ اتار منتشر شده: البوم بر بط، کوهستان، یادستان، وجد آفتاب( افتاب نیمه شب)، سه نوازی دستان، حنائی، شوریده( برنده ی عنوان شوک موسیقی از مجله موسیقی لوموند و جایزه بهتذرن موسیقی سال ۲۰۰۳ از وزارت فرهنگ فرانسه و گل بهشت.
▪ کتاب: گلچینی از ملودی های بومی ایران و ده قطعه برای بربط.
۳) بهنام سامانی
▪ نوازنده ی سازهای کوبه ای
▪ متولد ۱۰ خرداد ۱۳۴۶(۳۱ ماه مه ۱۹۶۷) در چهار محال وبختیاری، ایران
▪ استادان: جمشید محبی
▪ فعالیتها: تشکیل گروهای ضربانگ و سامانی، تدریس در شهرهای مختلف اروپا، همنوازی با موسیقی دانان ایرانی و غیر ایرانی. طراحی ساز اودو-ضربانگ( بر اساس کوزه)، نگارش کتاب آموزش برای دف و اودو-ضربانگ، همکاری از سال ۱۹۹۹ و عضویت در گروه دستان و اجراء کنسرت ها وفستیوالهای جهانی.
▪ نوازندگی در آلبوم های بیشماری از موسیقی دانان برجسته ی ایران، تمام آثار منتشر شده دستان از سال ۲۰۰۰.
▪ آثار منتشر شده ی ضربانگ ۱ با مرتضی اعیان و سیاوش یزدانی، ضربانگ ۲(رنگینه)، ضربانگ ۳، سامانی ۱ با کوشیک سن از هندوستان، سامانی ۲ با مرشد مهرگان. دونوازی با رضا سامانی، ضرب تار با حمید متبسم، پانتئون(موسیقی تلفیقی) و موسیقی خراسان با محمد یگانه.
۴) پژمان حدادی
▪ نوازنده ی تنبک
▪ متولد ۳۰ بهمن ۱۳۴۷( ۱۹ فوریه ۱۹۶۹) در تهران
▪ استادان: اسد الله حجازی، بهمن رجبی
▪ فعالیتها: تاسیس کانون موسیقی نیریز در کالیفرنیا، تدریس تنبک و دف. در یافت چهار دوره ی بورس به عنوان بر گزیده از طرف بنیاد معتبر دارفی. عضویت در دستان از سال ۱۹۹۵، عضویت در ضربانگ. خلق موسیقی کوبه ای برای رقص و نوازندگی در آلبوم های تعدادبسیاری از موسیقی انان بر جسته ایران و تمام آثار منتشره دستان از سال ۱۹۹۵.
▪ آثار منتشر شده: موسیقی کوبه ای ایران و خاورمیانه، رنگینه با گروه ضربانگ، سماع مستانه و آتش شوق با علی اکبر مرادی، آفتاب نیمه شب با حسین بهروزی نیا، آلبوم گلستان با جاوید افسری راد و موسیقی متن شاهزاده مصر.
۵) همایون شجریان
▪ متولد ۲۱ ماه مه ۱۹۷۵(۱۳۵۴) تهران
▪ او از کودکی به عرصه ی تکنیک و ریتم موسیقی وارد می شود، و اکنون علاوه بر آوازه خوانی با نواختن بسیاری از سازها آشنائی دارد.
▪ استادان : محمد رضا شجریان(تکنیک صدا)، ناصر فرهنگ فر، محبی(تنبک)، ردشیر کامکار(کمانچه).
▪ فعالیتها: از سال ۱۹۹۱ همراهی با محمد رضا شجریان، حسین علیزاده و کلهر و نوازندگی تنبک در کنسرتهای اجرا شده از طرف گروه آوا، در ایالات متحده آمریکا و در اروپا.
از سال ۱۹۹۹ شرکت در بسیاری از فستیوالهای جهانی، همانند آوازه خوان، همراه با محمد رضا شجریان، از جمله شرکت در فستیوال فز( (Fez در مراکش، فیلارمونیک کلن و برلن، رویال فستیوال لندن و غیره. مسافرت با گروه دستان، در بهمن ماه ۱۳۸۶ به بیش از ۱۰ شهر مختلف اروپائی و اجرای آواز در کنسرتهای مختلف. این اولین سفر مستقل او همانند آوازه خوان جوان و برجسته ی ایرانی در سطح اروپاست.
از کارهای او که می تواند بسیار قابل توجه قرار گیرد، همکاری و نزدیکی او با استاد و محقق برجسته ی ما محمد رضا درویشی در پروژه ی ضبط ۲۴ تصنیف منسوب به عبد القادر مراغه ای است.
همایون شجریان براستی چه ازدیدگاه تکنیکی- هنری و چه از نظر اخلاقی، آزاد منشی و عشق به فرهنگ ایران نمونه است، و می تواند، برای جوانان عزیز میهن ما راهنما باشد و در دل وروح ما که بار ها بخاک افتاده وچه پر زخم بر خاسته ایم، امید کشت کند.
● موسیقی، ویژگیها و خود بودگیهای تکنیکی گروه دستان
▪ مقوله ی موسیقی:
موسیقی، هر چند براستی یک نوع بیانی است که همانند شعر، نقاشی، رقص و دیگر اشکال بیانی حسی، انتزاعی وآبستره است، اما این انتزاع در موسیقی در بالا ترین شکل خویش، پای به عرصه ی هستی می نهد. این هنر با زبان ویژه ی خویش، که به گفته ی سن جوانی داماشنو(S.G. Damasceno"....توالی اصوات است که هر یک دیگری را فرا میخواند" مرزهای جغرافیائی را، که براستی ساخته ی محدودیت های ذهنی انسان است، می شکند وبه پهنه ی جهانی پای مینهد.
● ویژگیهای تکنیکی گروه دستان
بنیانگذار این گروه در مصاحبه ای با خسروشمیرانی در ۲۴ آذر ۱۳۸۶ می گوید:
«... ما نه تنها به مجموع یک ملودی، بلکه به یکایک صوتها اهمیت میدهیم» و سپس می افزاید«نکته مهم دیگر این است که ما مجموعه ای از تک نوازان نیستیم. در ایجاد محصول نهایی، گاه نقش یکی از ما، در تولید صوتهای کوتاهی، خلاصه میشود. اما همان قسمت که به لحاظ کمی شاید اصلا در نظر نیاید، به اندازه بقیه قسمتها، دارای اهمیت است.»
متبسم، به سوال چه چیزی «دستان» را برجسته میکند؟ چنین پاسخ می گوید:
غالب گروه های موسیقی اصیل ایرانی به استثناء «عارف» با استادان نوگرایی چون پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده و گروه فرهنگ و هنر با استاد پایور عملا مجموعه ای از تک نوازان بودند. ما همنوازی را مرکز کار خود قرار دادیم. بنابر این است که از گروه ۵ نفری ما تنها یک صدا که همه در آن سهم دارند بیرون بیاید. البته اصول همنوازی در موسیقی ایرانی بسیار جوان است.
برمبنای این اصول تک تک سازها در عین حفظ شخصیت خود در جمع ترکیب میشوند و در این لحظه، این که کدام ساز بیشتر یا کمتر مینوازد دیگر تعیین کننده نخواهد بود بلکه نوای نهایی باید دلنشین باشد.
▪ در ادامه مصاحبه آمده است
از «دستان» به عنوان گروهی نوگرا یاد کردید، به غیر از تلاش برای «همنوایی» که میتوان آن را یک امر شکلی به حساب آورد، آیا در محتوا نیز چیز نوینی ارائه داده اید؟
متبسم در جواب می گوید:
این موضوع دو جنبه دارد، یکی اجرا و دیگری ساختن آهنگ است. آهنگسازی طبیعتا به فرد آهنگساز باز میگردد. آنچه فرج پوری میسازد با بهروزی نیا،از ساخته من متفاوت است.
اما وقتی این ساخته ها توسط «دستان» اجرا میشود، مهر«دستان» را بر خود خواهد داشت و بدون شک اجرای هر یک از اینها توسط گروهی به غیر از «دستان» بسیار متفاوت خواهد بود. این درباره اجرای کار آهنگسازان دیگر نیز صادق است.
در زمینه آهنگسازی نمیخواهم بحث ادعای نو بودن کارهای خود را مطرح کنم زیرا که بحثی طولانی است و در اینجا نمیگنجد اما باز هم به اجرا میپردازم. همانطور که گفتم ما به تک تک «نت»ها اهمیت میدهیم. این در موسیقی اصیل ایرانی وجود نداشته است در حالی که از قدیم در موسیقی کلاسیک اروپایی به چشم میخورد. اینها وقتی یک آهنگ میسازند به این که «DO» برای فلان ساز مشخص در کدام منطقه صوتی قرار دارد اهمیت میدهند.
متبسم ادامه میدهد:
"به هر حال نکته اینجاست که هر ساز وسعت صوتی مشخصی دارد. بگذارید «فاگوت» را در نظر بگیریم. بعضی از اصوات در این ساز اصطلاحا در منطقه «مرده» قرار دارند، بخشی دیگر از وسعت صوتی فاگوت را نواهای عاشقانه تشکیل میدهند.
پس هرگاه بخواهید یک آهنگ عاشقانه بسازید باید بدانید کدام اصوات را به «فاگوت» میسپارید. من اهمیت یک صوت در یک آهنگ را به اهمیت یک چشم در یک پرتره و همخوانی اصوات را به تناسب میان اجزای این پرتره تشبیه میکنم. پس ما به صوت به عنوان جزء اهمیت میدهیم.
نکته دیگر این که ما اصواتی را ایجاد میکنیم که به طور سنتی به سازهای مشخص تعلق ندارند. مثلا اگر در جایی بهروزی نیا لازم میبیند با کوبیدن بر بدن بربط خود نوای کوبه ای را با ساز زهی خود تولید کند، این کار را انجام میدهد، و این تاثیر خود را در محصول نهایی میگذارد".
بداهه سازی(improvvisazione) یکی از برترین ویژگیهای موسیقی شرقی است. در این نوع موسیقی کمپوزیسیون به مفهوم غربی آن، یعنی اثری از پیش ساخته شده، و یا ترکیبی از اصوات ایستا وجود ندارد.
حتی در قطعات از پیش تنظیم شده، نوازنده در اثر تحولات محیط و فضای نوازندگی دچار تحول می گردد.
سخن پایانی، در باره ی تکنیک گروه دستان را ، به پویا سرائی واگذار می کنم. ایشان درنقدی بر دستان(اجرای لولیان)، به تفاوت مقوله های نواسازی و آهنگسازی می پردازد و مینویسد:
...مقوله مهم دیگری که در آثار اجرایی گروه دستان بارز است، کمپوزیسیون های (آهنگسازی های) این گروه است. بیشترین و ممتازترین آثار ساخته شده گروه دستان، به کوشش آهنگساز توانای ایرانی _ حمید متبسم _ صورت گرفته است. با توجه به وضع کنونی آهنگسازی ایرانی، بسیاری از آثار گروه دستان را (که اغلب ساخته و پرداخته متبسم است) می توان عینی ترین و شبیه ترین شکل ممکن به مفهوم کمپوزیسیون ارزیابی نمود.
به نظر این نویسنده، آنچه از مفهوم کمپوزیسیون اصیل، زیبا و درخشان در موسیقی ایرانی مراد می شود، به دو شکل است؛ صورت اول که اغلب در آثار قدما (نظیر رکن الدین خان، حاج علی اکبر شهنازی) و یا حتی در بسیاری از آثار معاصرین دیده می شود، مستقیماً و به نحو اکمل و اتم تحت تأثیر الگوهای انتزاعی ردیف دستگاهی می باشد.
فونکسیون صداها، محور و محتوای صوتی جملات ابداع شده در این گونه قطعات، از منطق ردیف و ارزش در محور و محتوای جملات مشابه در ردیف دستگاهی مطابقت می کند. به نوعی شاید بتوان ادعا نمود این گونه قطعات همان جملات متد آزاد ردیف می باشند که حال به شکلی ریتمیک ظهور یافته اند. در این قطعات، برداشت ذهنی هنرمند از ردیف، احساس و بیان مستقل و انحصاری سازنده و انعکاس شخصیت هنرمند در اثر، در حاشیه قرار دارد و آنچه در متن و اهمیت است، تقلید ( ایمیتاسیون (است... شاید شایسته ترین معادل فارسی کمپوزیسیون در این نوع فراآوری ها، عنوان «نواسازی» باشد و بعید نیست آگاهان موسیقی ایرانی بنا به ویژگی های فوق الذکر این نوع، برای آن تعبیر نواسازی را برگزیدند تا از این میان تفاوت میان نواسازی و آهنگسازی نیز تا حدودی تبیین گردد.
و اما نوع دوم؛ سازنده با توجه به ردیف و اصول استتیک آن، با برداشت، بیان و احساس خود به فراآوری و ابداع همت می گمارد. وی با تعمق، الهام و برداشت (و نه تقلید صرف) از مفاهیم ردیف و با جذب و درک روح متعالی حاکم بر آن، به خلق ملودی جدید می پردازد؛ ملودی که اگر چه بعضاً _ به ظاهر _ با محتوای ظاهری و سطحی ردیف انطباق دقیق ندارد، اما کاملاً ضابطه مند و نشأت گرفته از ردیف است. به دیگر سخن، سازنده در این نوع قطعات، با درک روح و با برداشت (و نه تکرار مجدد آن) از مفاهیم ردیف به خلق آثاری همگون با ردیف دست می یازد.
به همین دلیل، هیچ گسیختگی از محتوای ردیف در این آثار احساس نمی شود. در این نحو کمپوزیسیون، بیان فردی هنرمند، برداشت ذهنی، احساس و ذوق ملودی پردازی هنرمند در عرض توجه به مفاهیم ردیف قرار می گیرد (نه اینکه یکی به دیگری بچربد). کمپوزیسیون به این شکل، به مفهوم کمپوزیسیون غربی نزدیک تر است و شاید بتوان این نوع کمپوزیسیون را «آهنگسازی» ترجمه نمود.
▪ پویا سرائی در ادامه ی نقد خود اضافه می کند:
"فراموش نکنیم (که) بزرگترین معضل کنونی موسیقی ملی ایران، نبود آهنگساز قابل و نخبه به تعداد کافی است. در واقع امروزه ما با نوعی بحران نبود آهنگساز طراز اول روبه رو هستیم. پس بدیهی است در چنین شرایطی وجود آهنگسازان خوش قریحه و توانایی (نظیر حمید متبسم) بسیار ضروری و غنیمت است. علاوه بر کمپوزیسیون، نکته شاخص دیگری در آثار گروه دستان _ به خصوص در آثار متبسم _ همواره مورد تحسین آگاهان موسیقی ایرانی بوده است و آن، تنظیم های درخشان ایرانی و بعضاً پولیفونی این آثار است.
(آثاری از قبیل بامداد، بوی نوروز، شوریده دشتی...) ناگفته نماند این شاخصه، در آثار اکثر بزرگان همدوره حمید متبسم نظیر علیزاده، مشکاتیان و کیانی نژاد و کلهر نیز دیده می شود. در تنظیم های این بزرگان، خط هارمونیک یا کنترپوانتیک باس در مقابل ملودی، اهمیت فوق العادهِ ای دارد. در برخی موارد (در آثار این بزرگان) تنظیم های قطعات به قدری ملهم از موسیقی دستگاهی و ردیف هستند که ملودی با س مذکور، خود یکی دیگر از جملات ردیف است (نمونه آن مجموعه دلشدگان اثر حسین علیزاده است). به عبارتی، در تنظیم های ایشان، چند ملودی از ردیف، با ارتباط و هماهنگی خاص و جالبی، به صورت عمودی به هم پیوند می خورد و با هم به گوش می رسد. بی شک برداشت صحیح و عمیق این نخبگان از محتوا و اصالت موسیقی ایرانی سبب توفیق آنان در خلق این گونه آثار است. بی تردید بسیاری با نگارنده هم عقیده اند که این سه شاخصه ذکر شده (یعنی توجه به روح معنوی هنر شرقی، آهنگسازی به مفهوم واقعی ابداع اصیل و تنظیم های جذاب و کاملاً شرقی) سبب گشته تا گروه دستان _ در این کم فروغی هنر اصیل ایرانی _ به عنوان گروهی ممتاز بدرخشد..."
● ویژگیهای غالب در گروههای هنری ایرانی، و حضور گروه دستان، همچون استثنا، در این عرصه
از هم پاشیدگی مداوم گروههای موسیقی و هنری ایرانی، یکی از ویژگیهای برجسته ی این گروههاست. این از هم پاشیدگی ها، ناشی از وسعت دانش و تعلق افراد به جریانهای هنری و بینشهای فلسفی هنری خاص نبوده، بلکه عمدتن از دو منبع سرچشمه می گیرد:
یکی اختلاف بر سر مسئله ی مالی است، و آن اینکه هر فرد که نامی به خود اختصاص داد، خواسته های مالی وی افزایش یافته و برای خویش حق بیشتری قائل می شود. شاید این خواسته نیز منطقی به نظر آید اما باید این محاسبات همانند خورشید، از ابتدا و بر اساس قراردادی روشن باشد؛ زیرا کار هنری، کار مکانیکی نیست و هنرمند برای خلقت هنری به آرامش جان و روح خویش نیازمند است، و این نوع مسائل بویژه با بداهه نوازی و ضرورت آرامش فکری هنرمند بداهه نواز، کاملا آشتی ناپذیر است.
دیگر دلیل در این است که افراد، هنگامی که در رهبری یک گروه به جایگاه بر تر و و یژه ای راه می یابند، دچا ر نوعی کیش شخصیت شده و این برتری طلبی باعث می گردد که دیگر افراد گروه امکان لازم برای بروز و بیان شخصیت هنری خویش نداشته باشند. البته این مشکل در تمامی سازماندهی های گروهی ایرانی وجود دارد .این درد بخش عمده ای از روشنفکران ماست و یکی از دلایل عمده ی عقب افتادگی میهن ما را رقم میزند. هنرمندان ما نیز، در شکل غالب خود، قادر به خلاصی از این مرض مسری نیستند
در کوته کلام می توان گفت که، خلق یک گروه هنری، یعنی شرکت در یک فعالیت جمعی، به گذشت، که گوهر کار جمعی است احتیاج دارد. برای تثبیت و تداوم زندگی یک گروه هنری، بینش و خردجمعی یک اصل است، و خود تربیتی مداوم فرد، و صیقل مداوم روح و جان هنرمند در این راستا، دارای اهمیتی حیاتی است. یعنی برای جان سختی یک گروه هنری در مسیر پر تضاریس هستی خویش ، باید اندیشه و فلسفه ای و هدفی والا پشتیبان گروه باشد تا به بیراهه نکشد.
گروه دستان با ۱۷ سال عمر خود در این وانفسا، خود را همانند گروهی استثنائی تثبیت و شناسانده است.
علل این موفقیت را عمدتن باید دربر حذر بودن افراد گروه، از دو ضعف یاد شده ی بالا، جستجو کرد.
انسجام این گروه، همدلی افراد آن، احترام متقابل و یا ((stima reciproca در بین افراد آن، مبین اینست که بنیانگذار آن از آغاز کار، پی ریزی بنا را بر اساس پرنسیپ های استاندارد مهندسی هنری بنا نهاده است.
تجربه ی ۱۷ سال این گروه بما اجازه میدهد که حمید متبسم را بعلت ویژکیهای تکنیکی و شخصیت جمعی، در وانفسای بازاری که واژه ی استاد چه ارزان بفروش میرسد، واقعا شایسته ی نام استاد(maestro) بشناسیم.
باید اضافه کرد که تمامی افراد گروه دستان از قامت هنری و شخصیتی بالائی بر خوردارند و در میهنی که مردم ما از خود خواهی ها و خود اندیشی ها به ستوه آمده اند، گروه دستان، با پختگی آگاهانه ی خویش، اسرار وجودی، رموزبقا و محبوبیت( سمپاتی) خویش را، یافته است.
این گروه بر اساس زحمات شبانه روزی و فعالیتهای درست خویش در قلب مردم ما جای گرفته است و امید آفرین است. این دستاورد هنری حال دیگر متعلق به مردم ماست و باید با تمامی نیروی خویش در حفظ و پایداری آن همگی کوشا باشیم.
بیشک این گروه از پشتوانه ی فرهنگی پر قدرتی بر خوردار است. زیرا افراد آن به خلقهای مختلف میهن ما تعلق دارند و در عین حال از فرهنگ پیشروی جهانی تغذیه می کنند. علاوه بر آن، بر دوش غول های اندیشه و موسیقی و فلسفه ای چون بر بط و مانی و رودکی و غیره... جای دارند. هر چند آثار این بزرگان بسیارش به نابودی کشانده شده است، اما ژن و خمیره ی هنری آنان در تباره ی هنر مردمی ریشه دارد و این وظیفه ی سنگینی را به دوش گروه دستان می گذارد. ما امید واریم که با زحمات مداوم گروه و پشتیبانی هنر دوستان ایران، گروه دستان از عهده ی این وظیفه مردمی و فرهنگی، و چرا نه، تاریخی، به بهترین شکل آن بر آید.
● تیزبینی و وسواس گروه دستان در انتخاب اشعار
بیشک موسیقی ملی میهن ما، از دو کمبود عمده رنج می برد:
▪ یکی عدم استقلال کامل موسیقی از آواز و یا خواننده ای است که در مرکز توجه شنوندگان قراردارد، بگونه ای که هویت یک گروه با هویت خواننده ی آن دچار یگانگی می شود. این بینش بویژه در ایران دارای سنت بسیار پایداری است، زیرا بسیاری از بینندگان برای تشریح یک ارکستر تنها به نام خواننده ی آن بسنده می کنند، و زحمات بی پایان نوازنده را نا دیده میگیرند.
▪ دومین کمبود عبارت از آنست که تحولاتی که درشعر پارسی از طریق نوگرایانی چون نیما یوشیج ایجاد شد، در موسیقی ایران ما هنوز بوجود نیامده است و یا در راه طی کردن اولین گامهای خویش است.
بی شک پیشروانی امثال استادحسین علیزاده، مشکاتیان، کیانی نژاد و کلهر واندیشمندان و محققانی امثال محمد رضا درویشیان، با فعالیتهای خستگی ناپذیر خویش، در حل کمبودهای نامبرده که از هم جدا ناپذیرند، پیشقدم بوده اند و آثار نوئی را چه از نظر تکنیکی و چه از دیدگاه استه تیک و زیباشناسی، و تحقیقی وهمگام با زمان، بدست داده اند.
ایجاد این تحول، همانگونه که در عرصه ی شعر با کار خستگی ناپذیر سیلی از شاعران دنبال شد، احتیاج بیک همکاری عمومی، بصورت یک پروژه ی سراسری دارد.
اما آنچه در این میان دارای اهمیت است، اینست که شاید بتوان گفت که باید بر روی دو مسیر موازی عمل کرد، یعنی از یک جهت در استقلال نوازندگان از خواننده کوشید و با خلق آثاری مستقل، شنونده ی ایرانی را به اهمیت فعالیت جانسوز نوازنده آگاه و برای درک آفریده های صرفا انتزاعی وی که موسیقی است تربیت کرد. و از طرفی دیگر در جائی که ضرورت همکاری گروه موسیقی و خواننده مطرح است به انتخاب اشعار نو و مدرن که با هستی امروزین ما همخوانی دارد، دست زد و موسیقی میهن ما را با آن همگام کرد. این خود شاید بتواند به تحولی در موسیقی ما کمک کند.
اصرار بسیاری از نوازندگان و خوانندگان ما، در کار تکراری بر روی اشعار قرون وسطائی مولانا و یا اشعار حافظ که به آستانه ی رنسانس تعلق دارند براستی ما را اسیر آن دوران ها ساخته است. این اشعار در صورت شرایط ویژه ی معرفی آن دوران با ویژگیهای موسیقیائی خویش بسیار آموزنده و جذاب می باشند، اما اگر به تکرار انجامند، تنها نتیجه اش، در بهترین شکل آن در جا زدن در اندیشه های ما قبل رنسانس است.
انتخاب اشعاری که از طرف گروه دستان در سطح ایران و جهان اجرا می شوند، نشان میدهد که تنظیم کنندگان برنامه ی گروه دستان بر این کمبود ها آگاهند و گامهای سنجیده ای را در مسیر حرکت خویش بر میدارند؛ با گذشته رابطه ای ریشه ای و دیالکتیکی و حسی دارند ونو گرائی و همگام بودن با زمان حال و آینده را، که با بینشی جهانی از موسیقی آذین شده است، سر لوحه ی کار خویش قرار داده اند.
بعنوان نمونه اشعاری که در برنامه ۲۶ ژانویه در میلان اجرا شد در دو زمان جداگانه و در دو مایه ی دشتی(ساخته های متبسم) و اصفهان(ساخته های سعید فرج پوری) اجرا شد.
● اشعاربخش اول در مایه دشتی عبارت بودند از:
▪ تصنیف عاشقانه: متن از حمید متبسم
▪ سازو آوازی بسوی عشق: سعدی
▪ قیژک کولی: سروده ی دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی
▪ قطعه ی مستانه: بی کلام
▪ ساز و آواز کمند ذلف: حافظ
▪ زهی عشق: مولانا (رومی)
● اشعار بخش دوم در مایه ی اصفهان( بر اساس آهنگ های سعید فرج پوری) عبارت بودند از:
▪ قطعه ی اشتیاق: بی کلام
▪ ساز و آواز خورشید:شعری از فریدون مشیری
▪ تصنیف چین ذلف: عطار
▪ ساز و آواز عشق پاک: فریدون مشیری
▪ اسرار عشق: حافظ
▪ ساز و آواز دل شده از فخر الدین عراقی
▪ وطن: سیاوش کسرائی
تصنیف در خواستی شنوندگان در پایان بر نامه، که پذیرش سریع آن از طرف گروه و همایون شجریان، شنوندگان را به اوج شادی و یگانگی با گروه دستان کشاند، عبارت بود از: مرغ سحر: شعر از ملک الشعرای بهار و ساخته ی استاد نی داوود.
در بخش اول ترانه های غزل گون وعاشقانه و در بخش دوم ترانه هائی با جنبه های اجتماعی بر تری داشت که با اشعار شاعران کلاسیک و مدرن و بروز شده ی((update ایران، چون ملک الشعرا وکسرائی زینت یافته بود.
در پایان برنامه، بخواست حاضران، مرغ سحر اثر ملک الشعرای بهار و ساخته ی استاد نی داود در خواست شد که همایون شجریان و گروه نوازندگان دستان چه عاشقانه برق آسا پذیرفتند و با اینکار چه شادی بی مثالی در دل تماشاگران کشت کردند.
● کمبودها:
▪ در بخشهائی از برنامه ارکستر، که به همخوانی تمامی افراد گروه می انجامد، اگر باندازه ی کافی بر روی عمل همخوانی جمعی کار نشده، و به حد مطلوب نرسیده است، بهتر است از برنامه حذف گردد، زیرا به کیفیت بقیه ی کار جانفرسای گروه ضربه میزند.
▪ عدم حضور زنان، در گروه نوازندگان دستان، بیشک یکی از کمبودهاست. هر چند دستان کارهای گوناگونی را در همکاری با خوانندگان زن و هنرمندان در عرصه ی رقص به بهترین شکل خود ارائه داده است.
البته تنظیم افقی سایت گروه دستان، وسطح دانش افراد آن نشان میدهد که مشکل است که گروه به این کمبود، نیندیشیده باشد.
▪ در مورد لباس هنرمندان نیز می توان گفت: اینکه هریک از افراد گروه لباس ساده ی خود را دارد با خود ویژگیهای روحی خویش، و اینکه افراد بیانگر رنگهای مختلفند بسیار خوب است ولی می توان به زیبائی بیشتر پوشش نیز همت گمارد و با یاری گرفتن از استیلیست های ایرانی، بر اساس طرحی جدی تر، مناسب با حس هر نوازنده، بگونه ای که سنتزی از فرهنگ سنتی ما و فرهنگ باز جهانی باشد، به پوششی با کیفیتی بر تر، که هم قامت فلسفه وجودی گروه دستان باشد، دست یافت.
درپایان، از سر شوق و شادی، دستهای تک تک افراد گروه دستان را می فشارم و بر همگی آنان، از سر مهر، درود میفرستم.
مهندس سهراب مژده
sohrab.mojdeh@yahoo.it
منابع:
مصاحبه ی خسروشمیرانی با حمید متبسم در ۲۴ آذر ۱۳۸۶
مقاله ی از پویا سرائی در باره ی اجرای لولیان
بهره گیری از سایت های:
▪ توضیح:
ـ افسون: به مفهوم سحری پویا آمده است،سحری آبستن شوق و امید.
ـ مغنی: به معنی نغمه پرداز، آوازه خوان و یا نوازنده است. اما مقنی به مفهوم کسی است که به کار در کاریز مشغول و در دل زمین نقب میزند(ویژگی استثنائی فرهنگ ما در کاریزی بودن آنست).نویسنده ی ای سیاهه مغنی را به مفهوم آوازه خوان و یا نوازنده ای می بیند که در جان و روح انسان راه می گشاید. مولانا می گوید:
کاریز درون تو می باید
کان عاریه ها دری ترا نگشاید.
فرهنگ توسعه
ساختار تشکیلات هر کشوری برای هریک از مقولههای سیاسی، اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و اجتماعیاش بهطور جداگانه یک سازمان دفاعی را پیشبینی کرده است تا در همه حال از کمیت و کیفیت آن مقوله در برابر هجوم عوامل تغییردهنده و احتمالاً زیانبخش دفاع کند...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ساختار تشکیلات هر کشوری برای هریک از مقولههای سیاسی، اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و اجتماعیاش بهطور جداگانه یک سازمان دفاعی را پیشبینی کرده است تا در همه حال از کمیت و کیفیت آن مقوله در برابر هجوم عوامل تغییردهنده و احتمالاً زیانبخش دفاع کند.
مثال آشنای این واقعیت، وجود سازمانهای عریض و طویلی است که به بهانه حفظ حریم ارضی، امنیتی، اقتصادی و غیره مبالغ کلانی از بودجه کشور را به خود اختصاص میدهند و البته گریزی هم از آن نیست. اما در حوزه فرهنگی، ما چنین سپرهای دفاعی را مشاهده نمیکنیم. شاید فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی سرشناسترین و بزرگترین نهادی باشد که قرار است از یک بخش مهم فرهنگ ایرانی یعنی زبان پارسی، در برابر واژگان تازی و فرنگی و غیره به دفاع برخیزد.
در این خصوص به نظر میرسد موسیقی ملی و اصیل ایران به سبب اینکه متولی مشخص و مطلعی ندارد، بیشترین آسیبها را از ناحیه نغمات عربی و غیره به جان میخرد. رادیو و تلویزیون دولتی ایران که علیالاصول میباید یکی از حامیان و پالایندگان موسیقی ملی ایران باشد، عملاً جلودار تخریب یکی از کهنترین و ارزشمندترین مشخصههای هویت ایرانی شده است.
این رسانه پرقدرت و بیرقیب، چنان در ترویج موسیقیهای بیهویت و بیگانه با جوهر فرهنگ ایرانی، شتابان میرود که گویی وظیفهای جز این تخریب تأسفبار ندارد.
حتا موسیقیهای آیینی-مذهبی هم با تقلید ناشیانه از رسانه ملی به ورطهٔ بیریشگی کامل کشیده شدهاند و چه صداهای ناهنجار و غیردلنشینی که از مجریان امروزی اینگونه موسیقیها شنیده نمیشود.
در حال حاضر عمدهٔ نا به سامانیهای فرهنگی در حوزه موسیقی ایران، مربوط به سیطرهٔ موسیقی گریزان، بر تصمیمگیریهای هنری و موسیقایی کشور است.
عدم درک هنر موسیقی به معنای عام و موسیقی ایرانی به معنای خاص از سوی افراد تصمیمساز، رونق موسیقیهای دست چندم در سطوح مختلف اجتماعی را شدت بخشیده است.
برای مثال الحان بسیاری از بادیهنشینان دیروز حوزه خلیج فارس، به صرف اینکه عربی هستند و از نظر برخی ممکن است مقدس هم باشند، غالب فرصت های ممکن را به خود اختصاص میدهند و در این بین موسیقی پرمغز و ریشهدار ایرانی قربانی چنددستگی اهل موسیقی از یک طرف و نادانی و جهل تصمیمسازان فرهنگی کشور، از سوی دیگر میشود.
بنابراین همانگونه که دغدغهٔ حفظ زبان فارسی و پالایش آن از واژگان بیگانه در نهادی به نام فرهنگستان زبان و ادب پارسی تجلی یافته است ـ که البته عملکرد این مجموعه هم جای بحث فراوان دارد ـ میبایست سازمان یا نهادی هم برای پاسداری موسیقی ملی برآمده از هویت اصیل ایرانی و پالایش آن از نغمات بیگانه پدید آید تا بیش از این موسیقی ایرانی به ملغمهای از عناصر ناهمگون تبدیل نشود.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
گفتوگو با سیامک آقایی، نوازنده سنتور
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]«ز بعد ما» عنوان یک DVD است که به همت سیامک آقایی و دوستانش خلق شده.
این اثر حاصل پنجنوازی سنتورهایی است که در یک ترکیب متوازن و درست صدایی شنیدنی به گوش میرسانند. این DVD بعد از گذشت چند سال با کیفیتی مناسب منتشر شده است. البته سیامک آقایی عضو گروه جاده ابریشم هم هست و کنسرتهای متعددی با این گروه اجرا کرده است. او چندی پیش نیز به همراه پرویز مشکاتیان و گروه عارف به عنوان نوازنده قیچک آلتو هنرنمایی کرد که گویای استعداد فراوان او در موسیقی است. به مناسبت انتشار «ز بعد ما» با این نوازنده سنتور گفتوگویی کردهایم که میخوانید.
▪ سوای علاقه شما به سنتور چه نکته یا نکتههایی سبب شد که شما به فکر این بیفتید که پنج سنتور را همنشین کنید و قطعاتی برای آنها بنویسید؟
ـ وقتی شما به یک سوژه علاقهمندید و این علاقهمندی باعث میشود مدتی روی آن سوژه فکر کنید بعد از مدتی درمییابید این علاقه وجوه گوناگونی پیدا کرده است. مثلا ردیف موسیقی ایرانی را در نظر بگیرید. یک سوژه کلی است اما گردش ملودی، زمانبندی، فواصل و دستگاهها و آوازها، سونوریته، ساز و هر کدام سوژههای مستقلی هستند که به نوع و اندازه خود جای کار کردن دارند. سوژه سنتور و طنین و صدای آن برای من چنین حکمی دارد.
من سنتور را از وجوه مختلف دوست دارم و به سمتش حرکت کردم. بخش کوچکی از این حرکت و این علاقهمندی به گروه سنتور تبدیل شده است. بخش دیگرش جمع کردن نزدیک به ۵۰ سنتور در ابعاد مختلف با سونوریتههای متفاوت است. گروه ما از میان هفت سنتورباس یکی را انتخاب کردیم. من نزدیک به ۴۰۰ جفت مضراب دارم که دیدنشان من را گیج میکند و لذت میبخشد.
اینکه مضراب وجود دارد خودش یک سوژه است که میتوان صفحهها نوشت و ساعتها نواخت و مدتها اندیشه کرد. اگر خوب نگاه کنیم متوجه میشویم که هر پدیدهای وجوه مختلفی دارد که لذتهای مختلفی میبخشد. قدم بعدی این است که از خودم بپرسم چرا این لذت را به اشتراک نگذارم با دیگران. نی را نمیشود خیلی کوتاه و بلند کرد یا همینطور تار را. نمیتوان خیلی دستکاری کرد سازها را. اما سنتور این اجازه را به شما میدهد. سنتور سازی است دور از بدن و فواصل آلتره ندارد و کوکش محدود است. این محدودیت ما را به فکر رنگآمیزی سنتورها انداخت که در نهایت یک ترکیب متفاوت از خود به جا گذاشت.
▪ آیا سازهای دیگری را هم در این ترکیب امتحان کردید؟
ـ سازهای دیگری هم در این ترکیب چک کردیم. وقتی ساعتها ملودی نواخته میشود یک ساز ریتمیک هم میتواند خوب باشد. یا مثلا قیچک باس را هم امتحان کردیم. البته که جواب میداد اما اصرار داشتیم ببینیم آیا امکان دارد آن خاصیتها را با سنتور به وجود بیاوریم.
مشکل عمده ما مضرابی بودن و صدای تیز سنتور بود. به همین دلیل دنبال ویژگیهای کششی میگشتیم تا تداعی سازهای کششی بشود. بحث کوبهایها و ریتم را به واسطه ایجاد صداهایی با سنتور حل کردیم و فقط مانند صدای کششی. اعضای گروه ما سالها است که به شکلهای حرفهای در گروههای مختلف ساز زدهاند. ما دنبال این بودیم که در گروه سنتور و توسط همین ساز کمبود سازهای کششی را جبران کنیم. اگر قطعه شالیزار را دقت کنید متوجه میشوید که صدای کششی تداعی میشود. ما با کم کردن حجم مضراب،بزرگتر کردن نمد و کج زدن بخشی از نمد ساز که خورده نشده و دور شدن از خرک سعی کردیم این حالت را تداعی کنیم.
البته این صدا شبیه خودش است.
▪ سنتور سازی است که از صدایی تیز و زنگ برخوردار است و تصور اینکه یک روز پنج سنتور در کنار یکدیگر همنوایی کنند بسیار دشوار تلقی میشد. هراس نداشتید که چنین گروهی با این حجم بالای صوتی، مخاطب را پس بزند؟
ـ اتفاقهای گوناگونی افتاد. کار ما آزمون و خطا بود. تمام تلاش ما این بود که به جای صدایی تیز و به قولی دندانارهای به یک صدای گرد و گرم و منحنیدار برسیم. برای همین از میان چندین ساز به این پنج ساز رسیدیم. در واقع سازی که در این ترکیب صدایش بیرون میزد به راحتی حذف میشد. به عبارتی ما بمخوانترین سازهایمان را برای این مجموعه انتخاب کردیم.
در کنار این انتخاب سعی کردیم از تمام عواملی که تیزی و شدت صدا را کاهش میدهد استفاده کنیم. از مضراب گرفته تا چیزی که زیر سازها گذاشتیم. در واقع هر چیزی که مربوط به سونوریته میشود را دستکاری کردیم تا به آن صدای گرد و منحنی برسیم.
▪ سوال من این بود که نمی ترسیدید این صدای تیز تماشاگر را اذیت کند؟
ـ اذیت میکرد. بحث این است که نوازندگی ما در این کار به تمامی کشف و تبدیل و تغییر بود. مثلا استفاده از سنتور ۱۲ خرک کار آسانی نیست. در حالی که شما با سالها و مدتها با سنتور ۹ خرک ساز زدهاید. کلا یکی از ویژگیهای اصلی این کار که انگیزه همه ما بود همین نونگریستن و تجربههای تازهای بود که در مسیر تمرینها شکل میگرفت. ما دنبال یک صوت زیبا بودیم.
این تجربه در هیچ گروهی اتفاق نیفتاده بود. در گروههای دیگر نوازنده سنتور نمد سر مضراب را برمیدارد که صدای سنتورش بیشتر تیز باشد و بیرون بزند. یا اینکه زیر ساز جعبه مضراب میگذارند تا صدا طنین بیشتری پیدا کند. اینها همه مربوط به ابزاری بود که ما در اختیار داشتیم. از طرف دیگر نوازنده و شخصیت هنریاش مطرح میشود. این بخش از کار اهمیت بیشتری دارد. در واقع تواناییهای نوازندگان در بهکارگیری این ابزار آن است که کاراکتر مستقلی به آن ابزار میبخشد.
با این وجود تنظیم این قطعات بسیار دشوار و طاقتفرسا به نظر میرسد. درست مثل یک فیلمنامه خوب که پیش از اجرا به درستی دکوپاژ شده باشد. فکر میکنم این قطعات قبل از اینکه به اجرا دربیاید برای لحظهلحظهاش فکر شده است.
برای همین است که پنج سال بدون اجرای کنسرت دوام آوردیم. سختی کار این بود که پیش از ما کسی تجربهای نکرده بود تا ما کوچکترین الگویی داشته باشیم. ما بهطور رسمی از صفر شروع کردیم و در مسیر آزمون و خطا به این ترکیب رسیدیم.
▪ آیا در مسیر ساخت و نوشتن قطعات به موسیقی هارمونیک هم فکر میکردید؟
ـ صد در صد. سنتور سازی است که خود به خود این نوع نگرش را میطلبد. مثلا شما روی سازی مثل ویولن که چهار تا سیمش در یک مسیر نیستند نمیتوانید حالتهای هارمونیک پیاده کنید اما سازهایی مثل پیانو و سنتور اینگونه نیست. پس ما هم در این اثر از موسیقی هارمونیک استفاده کردهایم.
▪ یک نگاه تداعیگر و تصویری در رپرتوار «زبعد ما» به چشم میخورد. حتی وقتی به اسامی قطعات دقت میکنیم، متوجه این موضوع میشویم. ریشه این نگاه تصویری چیست؟
ـ من شخصا موسیقی تداعیگر را به هر نوع موسیقی ترجیح میدهم. سنتورسازی است که بیش از هر ساز دیگری تداعیگر است. مثلا قطعه گریز که اثر آقای بهرامی است، کاملا تداعیگر گریز است. برای همین بود که ما سعی کردیم این تداعی را حتی از راه تصویر کنسرت (DVD) به مخاطب انتقال دهیم. یعنی نرفتیم نسخه صوتی اثر را ضبط و منتشر کنیم. شاید گفتن نداشته باشد اما ما ۵ برابر یک سیدی صوتی هزینه و زمان بردیم تا این تفکر و حالت تداعیگر را منتقل کنیم.
نزدیک به بیش از ۱۰۰ ساعت کار استودیویی انجام دادیم که خیلیها راحتتر میتوانند انجام دهند. در واقع کاری که فقط روی صحنه انجام شده، ما ساعتهای مدیدی رویش کار کردیم تا از کیفیت خوبی برخوردار باشد. کار ما تصویری است و مردم ناچارند از طریق تلویزیون آن را تماشا کنند. Speakerهای تلویزیون معمولا برای گفتار ساخته شدهاند و نمیتوان برای گوش دادن موسیقی از آن استفاده کرد. همه ما ـ با وجود تمام سلیقههای متفاوت ـ در این نقطه اشتراک داریم که رسانه ملی به عنوان یک رسانای فرهنگی میتواند گامهای موثری در زمینه معرفی و پخش موسیقی بردارد. مردم ما واقعا به موسیقی مملکت خودشان علاقهمندند اما مدتهاست که از این موسیقی در تلویزیون خبری نیست.
نکته دیگر اینکه همه دوستان ناشر از مسائل حاشیهای خود مینالند اما با وجود علاقهای که مردم برای دیدن هنرمندان محبوب خود دارند، نمیآیند روی فرمت تصویر سرمایهگذاری کنند. حرف من این است، در جایی که دیده نشدن دارد موجب انقراض یک فرهنگ میشود، بهتر است یک هنرمند هر ۵ سال یکبار کار کنند، اما کارش به صورت تصویری درآید و مردم هم بتوانند آن را ببینند.
نکته جالبی که باید برای شما بگویم این است که با وجود مخالفت خیلی از دوستان، روی این DVD (ز بعد ما) قفل نگذاشتم تا هر کس توان خرید نداشت با ۲۰۰ تومان یک نسخه برای خودش رایت کند. بهترین هدیه برای هر موزیسینی این است که به دل و به خانه مردم راه پیدا کند.
محمود امین
روزنامه تهران امروز
از مجموع انواع موسیقی در کشور ما، نوعی از آن که به نام موسیقی روحوضی شهرت یافته است، دارای شکلی برآمده از درون کوچه و بازار است که به آن موسیقی کوچه بازاری هم گفته می شود. گر چه امروزه به هر موسیقی سطحی و فاقد ارزش لقب کوچه بازاری و روحوضی داده می شود، اما برخلاف نظر عموم، موسیقی روحوضی ارزش های خاص خود را دارد و بدیهی است که بهره مند از ارزش فنی نمی تواند باشد. در عین حال این شکل موسیقی چون برگرفته از نهاد مردم و از دل کوچه و بازار است، از لحاظ فرهنگی -البته در تعریف مربوط به آن- ارزشمند است. موسیقی روحوضی از آن جهت چنین نام گرفته است که در گذشته، به خاطر آنکه همه تماشاگران یک نمایش، از اتفاقات برنامه به خوبی آگاه باشند و برای تسلط خودشان، با گذاشتن تخته ای بر روی حوض محل اجرا، کارشان را انجام می دادند.
موسیقی كوچه بازاری هم بدان جهت به این نام معروف گردید كه از درون خانه ها و بیرون از خانه ها به وجود آمد. بحث تاریخی آن به مجال دیگری نیاز دارد. آن چه دوره گردان و مطربان در كوچه و بازار می خواندند، از عمق دل و سوز درونشان برگرفته بود. در نمایش های روحوضی، موسیقی جزو لاینفک آن به حساب می آمد که بعدها، جدا از نمایش شکل جدی تری به خود گرفت و خوانندگانی به این روش خواندن روی آوردند.
شاید ماها چنین خوانندگان و روش آنان را بی ارزش بدانیم. اما باید یادمان باشد که در موسیقی دستگاهی خودمان هم لزوماْ هر اثری که ارایه می شود، از لحاظ فنی و هنری ارزشمند نیستند. بنابراین در هر نوع هنر و در اینجا موسیقی، شکل خوب و بد داریم که کاری به تعاریف آن نداریم که فرصت زیاد و دقت کافی می طلبد. پس با این وجود، حتی موسیقی روحوضی را هم که خود به طور کلی موسیقی سطحی به حساب می آید، به دو دسته با پشتوانه فرهنگی و بدون این پشتوانه می توان تقسیم بندی کرد.
آن نمونه ای که نشأت گرفته از نهاد مردم و فرهنگ باستانی و اجتماعی ایرانیان است، به نوع دارای پشتوانه فرهنگی مربوط می توان دانست و آن بخشی كه بدون توجه به فرهنگ مردم و به طور صرف برای ساخت یك آهنگ رقص آور و فقط ملهم از موسیقی خاصی است كه آنرا روحوضی و كوچه بازاری می دانیم، از نوع دوم می توان دانست. نوعی كه به هیچ وجه با دل و فرهنگ مردم و سوز درونی آنان ارتباطی ندارد. از سوی دیگر موسیقی روحوضی تنها و تنها زمانی شكل واقعی به خود می گیرد که عنصر فرهنگ عامه در آن به طور واضح مشخص باشد.
از نمونه های بارز هنرمندان شناخته شده ای که در این عرصه به فعالیت پرداختند، از کسانی چون زنده یاد سوسن، زنده یاد داود مقامی، جواد یساری و زنده یاد آغاسی می توان نام برد. حتی در مواقعی دلکش هم نمونه فعالیت هایی در این زمینه داشته است. برای یک منتقد یا علاقه مند به انتقاد، واجب است که همه نوع شکل موسیقی را گوش دهد! روش خواندن چهار نفر اول و به خصوص دو نفر آخر، به طور کامل دخالت عناصر فرهنگی و اجتماعی کوچه و بازار را نشان می دهد. گرچه نظرات در این باره می تواند متفاوت باشد. در واقع این نوع موسیقی را نوع دیگری از موسیقی پاپ می توان دانست، چون همان طور که در مورد موسیقی پاپ گفتیم، آن نوع موسیقی هم، نمایی از فرهنگ عامه به همراه دارد.
به هر صورت به نظر می رسد مناسب ترین شکل موسیقی برای استفاده در مجالسی مثل عروسی، علاوه بر موسیقی های محلی، این موسیقی است که در واقع به گونه ای به سنت مردم ایران زمین برمی گردد. به طور قطع آن چه که از میان مردم به وجود آمده باشد، بسیار دلنشین تر و جذاب تر است تا چیزی كه نه تنها مربوط به فرهنگ ما نیست، بلكه فاقد هرگونه ارزش زیبایی شناختی است. برخلاف این نوع دوم، موسیقی كوچه و بازار پر از مفاهیم شادی آفرین و آهنگ های هیجان انگیز است. هیجانی كه به نظر می رسد غیر واقعی و كاذب نباشد. نفس و لذت ها و هیجان های آنی در آن نقشی ندارد. اصل شور و شوق در آن نهفته است و به خوبی هم آن را بروز می دهد و مؤثر بر مخاطب است. پس بر ماست كه نگرشمان را نسبت به این فرم موسیقی با این ویژگی ها تغییر دهیم و تازه، برای آن و هنرمندان این عرصه هم احترام قایل شویم.
البته این بحث می توانست فنی تر باشد، ولیكن جنبه عام و كلی آن را مد نظر داشتم. ان شاءا... كه فرهنگ غنی و همه جانبه ایرانی بیش از پیش برای همگان مشخص شود.
منبع
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
پیمان سلطانی: بخش مهمی از موسیقی ایران را از دست دادیم
درگذشت برخی از اساتید موسیقی نواحی مانند حاج قربان سلیمانی و احمد آشورپور از تلخ ترین رخدادهای موسیقایی در سال 86 بود و با مرگ این عزیزان جامعه هنری بخش مهمی از موسیقی ایران را از دست داد.
پیمان سلطانی،رهبر ارکستر ملل با بیان این مطلب در خصوص رویدادهای هنر موسیقی در سال 86 گفت : برگزاری کنسرتهای متعدد در طول سال را نمی توان به عنوان مهمترین اتفاق سال برشمرد چراکه برگزاری کنسرت یک امر بدیهی در فرهنگ هر کشوری است و به طور طبیعی این اتفاق باید بیفتد اما در این میان کنسرت آقای لطفی پس از بیست سال غیبت مهم بود چراکه در این اجرا متوجه تغییر و تحول فکری این نوازنده تار شدیم.
وی در ادامه خاطرنشان کرد : دریافت نشان شوالیه به عنوان سمبل فرهنگ و ادب فرانسه توسط شهرام ناظری به پاس یک عمر فعالیت در عرصه آواز و خواندن اشعار مولانا از مهمترین رویدادهای بین المللی در حوزه موسیقی بود.
مدیر کارگروه بخش موسیقی شورای بین المللی موزه های جهان "ایکم"(سازمان جهانی حفظ میراث معنوی) در خصوص فعالیت این سازمان گفت : هنوز خیلی زود است که بخواهیم در خصوص نتایج فعالیتهای این سازمان صحبت کنیم چراکه ایکم هنوز به یک اتفاق تبدیل نشده است اما به نظرمن انتشار تمبر چهره ها و هنرمندان موسیقی پس از 40 سال یکی از مهمترین اتفاق های این سازمان در بخش موسیقی بوده است چراکه پیش از این تنها دو تمبر در سال 1340 به مناسبت کنگره جهانی موسیقی به چاپ رسید که از استاندارد لازم برخوردار نبود.
سلطانی در خصوص آثار منتشر شده در حوزه موسیقی گفت : اغلب آثار منتشر شده کارهایی کپی و تکراری بود ولی تنها اثر منتشر شده که به نظرم قابل تامل بود آلبوم " تریو منتهای 1 " بود که در این مجموعه هفت آهنگساز که در یک مکتب آموزش دیده اند و همه آنها نگاه معاصر و مدرن دارند و در عین حال با مانیفست مدرنیته نیز هماهنگ هستند بهترین اثر شنیداری را ساخته اند که به نظرمن بهترین اثر در حوزه نشر است .
رهبر ارکسترملل در خصوص فعالیت این ارکستر گفت : ارکستر ملل در سال جاری تعطیل بود و علی رغم تلاش های بسیار نتوانست اسپانسر جذب کند و بدون حمایت مالی هم نمی تواند به نتیجه مطلوب برسد.
منبع : مهر
سلام كسي از حال استاد محمد رضا شجريان خبر داره؟ اگه كسي ميدونه بگه لطفا"
بعد از همايون شجريان (كه اون هم سنش بالاست) چشم اميدمون به كي بايد باشه به نظر شما؟
سلام كسي از حال استاد محمد رضا شجريان خبر داره؟ اگه كسي ميدونه بگه لطفا"
بعد از همايون شجريان (كه اون هم سنش بالاست) چشم اميدمون به كي بايد باشه به نظر شما؟
سلام:
حال استاد خوب هست و مشکلی ندارن.
البته همایون آنچنان سنی هم نداره.
به نظر من موسیقی ملی ایران مردان بزرگی داره که البته استاد شجریان از بزرگترینشان هستند. منتها به نظر من این نوع موسیقی خاموش شدنی یا از دست رفتنی نیست که با نبود یک هنرمند آن - هر چند بزرگ و عالی - خدشه ای بر آن وارد شود.
البته در دوره های مختلف ضعف و شدت دارد اما چون برامده از ذات پاک بشری هست همیشه ماندگار خواهد بود.
در حال حاضر خوانندگان خوبی هستند که میشه روشون به عنوان آینده آواز ایران حساب کرد. از جمله " علیرضا قربانی" و ...
و شاید خیلی از گمنامانی که اسمشان هنوز به گوش من و شما نرسیده.
با ارزوی سلامتی و موفقیت برای همه کسانی که این هنر ماندگار را ماندگارتر میکنند.
samane joon
01-04-2008, 22:50
مهربانی را از مهربانان بیاموزیم اما موسیقی را هم با موسیقیدانان و هم باعاشقان باید آموخت زیرا این دو بی یکدیگر هیچند
ممنون من هم در باره شجریان و پسرش همایون اطلاعاتی دارم که در یک تایپیک قرار می دهم
"اغلب کارهای تصویری من تقلبی و بدون مجوز منتشر شده است و مسئولان باید برای رعایت حقوق مادی و معنوی هنرمندان فکر اصولی کنند تا در سایه این حمایت و امنیت روانی، هم هنرمند و هم ناشر در در جهت اعتلای هنر موسیقی تلاش کنند."به گزارش خبرنگار مهر، شهرام ناظری با بیان این مطلب در حاشیه دیدار از نمایشگاه موسیقی و آثار شنیداری تهران در جمع خبرنگاران گفت: "جز تعداد اندکی از آثار صوتی بیشترآثار منتشر شده از ساخته های من بدون اطلاع و مجوز در نمایشگاه موسیقی و آثار شنیداری و توسط ناشران عرضه و به فروش می رسد."
وی در ادامه افزود: "برای حفظ حقوق هنرمندان باید نوعی فرهنگ سازی در جهت آگاهی بخشیدن به مردم صورت گیرد و خوشبختانه این نمایشگاه موسیقی فرصت مناسب و مغتنمی در جهت اطلاع رسانی و آگاهی بخشیدن به مخاطب فراهم کرده است."
این خواننده در ارزیابی نخستین نمایشگاه موسیقی ایران گفت: "نگاه تخصصی به مقوله های فرهنگی مانند برپایی نمایشگاه موسیقی تا کنون صودت نگرفته است و برگزاری این نماپشگاه علاوه بر خوشحالی اهالی موسیقی موجب شده تا مردم و دوستداران هنر موسیقی بدون واسطه با آثار تولید شده در این حوزه آشنا شوند؛ تجمع محصولات موسیقایی در مکان مشخصی به نام نمایشگاه باعث آشنایی مردم و ارتقاء سطح فرهنگ مردم شده است."
ناظری در پایان به همکاری هنرمندان موسیقی اشاره کرد و گفت : "هنرمندان موسیقی سنتی و موسیقی اصیل ایرانی در طول سال ها فعالیت در این عرصه دچار از هم گسیختگی و کدورت شده اند و به نظرمن وقت آن رسیده این دلخوری ها به پایان یرسد و همه هنرمندان صاحب نام در حوزه موسیقی سنتی به مهر کنار هم جمع شوند که اگر این اتفاق بیافتند من هم مشناقانه پا پیش می گذارم."
samane joon
02-04-2008, 13:28
حالا من هستم و انگار هيچ كس نيست كه برام آهنگ امان از جدايي افتخاري رو بذاره ...... من با اين اهنگ كنكور رو پشت سر گذروندم كه بعدش ديگه دستم نرسيد اگه كسي كل كاست رو داره ميشه بذاره
هوشنگ فراهانی
موسیقی ایران در گذر از سالیانی پر تلاطم و پر فراز و نشیب همواره به عنوان یکی از اصلی ترین پایه ها و ارکان فرهنگ ، بیانگر احساسات و اندیشه های ایرانیان بوده وآواز نیز به عنوان شاخص ترین و اصلی ترین بخش آن به شمار میرفته است. چرا که این موسیقی همواره پیوندی نزدیک با شعر داشته است و این درآمیختگی با ادبیاتِ پُر بار و کهن ایران باعث غنای هر چه بیشتر این موسیقی گردیده است.
در نگاهی گذرا در مسیر تاریخ به سادگی می توان دریافت که هجوم اقوام بیگانه ضربه هائی شدید و جبران ناپذیر بر پیکر جا معۀ ایرانی وارد کرده و فرهنگ و اندیشۀ این قوم را مورد هجوم قرار داده اند. بی شک می توان اذعان داشت که موسیقی نیز از این آسیب ها و تأثیر پذیری ها در امان نمانده است.چرا که زبان و ادبیات و بسیاری از ساختارهای فرهنگی ما باژگونه شد و تأثیر آن تا هم اکنون نیز ادامه دارد.
موسیقی و دیگر بنیان های فرهنگی زمانی آسیب پذیری بیشتری پیدا خواهند کرد ،که بستری مناسب برای رشد نداشته و بخاطر کم کاری و بی توّجهی دچار تکرار شده و بناچار بتدریج پویائی و توان خود را از دست میدهد. فراهم نمودن محیطی مناسب برای رشد موسیقی به تلاشی فراوان و زیر بنائی نیاز دارد تا درک عمومی مردم از هنر بالاتر رفته تا بتوانند ظرایف هنر را درک کرده و هر نغمۀ بی ارزشی را به گوش نسپارند.
از اینرو هنرمندان نیز سعی در تعالی و بهبود بخشیدن آثار خود خواهند کرد چرا که آثار سطحی و بدون اندیشه و فکر از سوی مردم پذیرفته نخواهد شد. امّا با نگاهی به گذشته درمی یابیم که همواره در طول تاریخ ، با وارد شدن یک پدیدۀ جدید و یا رخ نمودن حادثه ای بزودی پیشینۀ فرهنگی و هویّت خویش را نادیده گرفته و می پنداریم هر آنچه به عنوان یک پدیدۀ جدید ظهور میکند،جوابگوی نیازهای زمانه و عصر ما خواهد بود.
در این میان اندک کسانی بوده اند که بر اساس آشنائی با فرهنگ و هنر و قابلیّت های ملّی خویش از پذیرفتن این الگو های بیگانه سر باز زده اند.به مصداق این سخن از حضرت حافظ که می فرماید:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
این عدم اعتماد به ساختارها و بنیان های استوار فرهنگی در زمینۀ موسیقی سبب شده است که در بسیاری از موارد نتوانسته ایم هنر موسیقی ایرانی را با همۀ قابلیّت ها و توانائیهایش به جهانیان بنمایانیم وحتی این موسیقی آنقدر در میان مردم خویش غریب است که برخی از مردم، هنوز نام سازهای ملّی خود را نمی دانند و هرگز این سازهارا ندیده اند.
از اینجاست که پوستۀ نازک اندیشه و فرهنگ اصیل و ریشه دار تََرَ ک برداشته و موسیقی ما دچار آسیب های جدّی و جبران ناپذیری می شود . وحدت شنوائی مردم بواسطۀ هجوم ترانه های مبتذل وشنیدن فواصل گوناگون که با فواصل موسیقی ما نزدیکی و قرابت ندارد، بر هم خواهد ریخت و سلیقۀ آنان در حدّ نازلی سقوط خواهد کرد . در اینجا دیگر موسیقی به عنوان زبانی تازه تر برای ارتباط و بیان اندیشه بکار نخواهد آمد. بلکه به عنوان ابزاری برای پول سازی کمپانی های تولید موسیقی و هنرمندان به صورت سوداگرانی حقیر در خواهند آمد.
آواز ایرانی یکی از بخشهای ضربه پذیر موسیقی ،خصوصاً در سالهای گذشته بوده است. برخی از این مشکلات را می توان بدین گونه بیان کرد:
1. نبودن روشهای آموزشی صحیح برای تدریس آواز که باعث اُفت شدید فراگیران و هنر جویان در این رشته گردیده است.
2. بی تجربگی بسیاری از معلّمین آواز و ارائه توصیه ها و تمرینهائی که هیچگونه توجیه علمی ندارند.
audio file نمونه ای از اجرای تحریر توسط صدیق تعریف
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
3. عدم آگاهی و شناخت هنرجویان آواز و نداشتن درک درست از مبانی موسیقی آوازی.
4. نبودن امکانات برای ارائه فعالیّتهای هنری هنرجویان.
5. عدم آشنائی برخی از مدرسیّن آواز و خوانندگان با مبانی تئوریک وعلمی موسیقی و اکتفا نمودن به آموختن ردیف.
audio file نمونه ای از اجرای آواز ماهور توسط علی رستمیان توجه کنید
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
6. عدم آشنائی با ریتم و ضربی خوانی.
audio file نمونه ای از اجرای تصنیف با ریتمی بی ارتباط با مفهوم شعر
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
7. عدم آشنائی با ادبیات و نداشتن درک صحیح از تلفیق شعر وموسیقی ومناسب خوانی.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
8. در برخی موارد تأثیر پذیری از تکنیک های خوانندگان غربی.
audio file نمونه ای از تلفیق نا مناسب موسیقی ایرانی با موسیقی غربی
8. در برخی موارد تأثیر پذیری از تکنیک های خوانندگان غربی.
audio file نمونه ای از تلفیق نا مناسب موسیقی ایرانی با موسیقی غربی
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
9. نداشتن آشنائی با پیشینۀ موسیقی ایرانی.
audio file نمونه ای از اجرای تصنیف "تو ای پری کجایی" توسط محمد اصفهانی
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
10. تأثیر پذیری از انواع دیگر موسیقی که از طریق رسانه ها مورد استفاده قرار می گیرند.
audio file به نمونه تصنیفی در ماهور توجه کنید
10. تأثیر پذیری از انواع دیگر موسیقی که از طریق رسانه ها مورد استفاده قرار می گیرند.
audio file به نمونه تصنیفی در ماهور توجه کنید
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
11 استفاده صدا وسیما از برخی افراد فاقد صلاحیّت در زمینۀ برنامه های اجرائی موسیقی.
audio file نمونه ای از تصنیف خوانی علیرضا افتخاری که از رسانه ملی به گوش مردم میرسد
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
12. حضور کمرنگ هنرمندان در عرصه های مختلف موسیقی.
13. ضعف در زمینۀ همکاری آهنگسازان و ترانه سرایان و خوانندگان.
Audio File قسمتی از خوانندگی و نوازندگی همزمان شهرام ناظری در کنسرتی در پاریس را ببنید
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
ادامه دارد...
mohammad_dj_kazin
28-04-2008, 14:24
سلام من آهنگ هاي هوشمند عقيلي رو ميخواستم اگه كسي داره خواهش ميكنم بزاره
سلام من آهنگ هاي هوشمند عقيلي رو ميخواستم اگه كسي داره خواهش ميكنم بزاره
mohammad_dj_kazin عزیز، سلام. با توجه به بند زیر از قوانین انجمن موسیقی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]):
12: از هر گونه درخواست در صفحه اصلي انجمن و شاخه دانلود خود داری کرده برای درخواست ها به زير شاخه درخواست موسيقی مراجعه کنيد
لطف کنید و با ایجاد یک تاپیک جدید در انجمن درخواست موسیقی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، درخواستتون رو اونجا مطرح کنید. ممنونم... :11:
:40::40::40::40::40:
عليرضا قرباني، متولد 1351 در تهران و فارغالتحصيل رشته بيولوژي از دانشگاه شهيد بهشتي است.
وي موسيقي را به شكل حرفهاي با استاداني چون خسرو سلطاني، بهروز عابديني، مهدي فلاح، دكتر حسين عمومي و احمد ابراهيمي ادامه داد. اما اولين كاري كه با آن به مردم معرفي شد، موسيقي سريال تلويزيوني «كيف انگليسي» بود.
قرباني، اين شانس را داشت كه اولين كارهايش را با فرهاد فخرالديني اجرا كرد و توانست به عنوان خواننده اركستر موسيقي ملي نيز فعاليتش را با اين استاد موسيقي ادامه دهد. وي تاكنون با گروههاي مختلف موسيقي همكاري داشته و كنسرتهايي را در ايران و ساير كشورها، اجرا كرده است. قرباني از 8 تا 10 تير ماه در كاخ نياوران به اجراي برنامه پرداخت و تا پايان تير ماه نيز دو كنسرت در آلمان و يونان برگزار خواهد كرد.
چندي است تيتراژ سريال «مدار صفر درجه» نيز با صداي او و آهنگسازي فردين خلعتبري، از شبكه اول سيما در حال پخش است. به اين مناسبت گفتوگويي با اين خواننده خوش صدا انجام دادهايم كه ميخوانيد:
مدار صفر درجه دومين همكاري شما با آقاي خلعتبري است. آيا از كارتان در مدار صفر درجه راضي هستيد؟
- مدار صفر درجه بعد از «شب دهم» دومين همكاري من با آقاي خلعتبري است. موسيقي اين سريال، همراه با گروه كر آقاي نوري اجرا شده و كار جديد محسوب ميشود. حتي تم موسيقي گروه كر نيز نو و زيباست. در مجموع، من كارهاي آقاي خلعتبري را دوست دارم و از اين كه در اين كار هم با ايشان همكاري داشتهام، خوشحالم.
كار براي سريال را بيشتر ميپسنديد يا اثري كه به شكل آلبوم منتشر شود؟
- طبيعي است كاري كه به شكل آلبوم باشد، بهتر است و من هم اثري كه به شكل آلبوم ارائه شود، را بيشتر دوست دارم.
از نظر اجرا، كار براي سريال يا آلبوم، چه تفاوتهايي با هم دارند؟
- آهنگي كه بايد براي سريال ساخته شود، شاعر، آهنگساز و خواننده را در خلق آن محدود ميكند. چون آهنگ مورد نظر بايد با موضوع سريال در ارتباط باشد. البته در اين نوع آهنگها و تصانيف هم، ذوق و خلاقيت مؤثرند. اما اينخلاقيت در ساخت موسيقي سريال، در راستاي موضوع آن قرار ميگيرد.
آيا موضوع سريال و ساير عوامل آن برايتان مهم است؟
- بله، خيلي مهم است كه با كدام آهنگساز و كارگردان همكاري ميكنم. حتي موضوع سريال را هم بايد دوست داشته باشم تا بتوانم خواندن اشعار آن را قبول كنم.
تا به حال پيش آمده كه به دلايلي از آهنگساز يا شاعر بخواهيد كه شعر را تغيير دهند؟
- خير. اگر خواندن يك شعر برايم مطلوب نباشد، يا با شعر، ارتباط برقرار نكنم، آن كار را نميپذيرم. اين اتفاق براي همه پيش ميآيد چون به هر حال خواننده هم بايد شعري كه دوست دارد را بخواند.
ممكن است پيشنهاد دهيد كه چند كلمه در شعر تغيير كند؟
- نوعي تعامل بين شاعر، خواننده و آهنگساز وجود دارد كه باعث ميشود، با تغييراتي در شعر و آهنگ، اثر بهتري بسازند.
در خبرها آمده بود كه شما قصد داريد در آلمان و آتن كنسرت داشته باشيد. درباره اين كنسرتها و گروهي كه شما را همراهي ميكنند، بگوييد.
- كنسرت آلمان در واقع در بزرگترين و مشهورترين فستيوال موسيقي اين كشور به نام رولشتد (Rudolstad) اجرا ميشود. اين جشنواره روزانه نزديك بيست هزار تماشاگر دارد و بيش از 30 گروه از كشورهاي مختلف در آن شركت ميكنند.
قرار است من همراه دوستانم كه از بهترين نوازندههاي ايراني هستند، به مدت دو شب در آلمان و دو شب در آتن كه فستيوال هلنيك در آن برگزار ميشود؛ برنامه داشته باشيم. در آلمان همچنين يك وركشاپ درباره موسيقي ايران خواهيم داشت. همچنين شركت در كنسرتها و فستيوالهايي در كشورهاي تونس، ايرلند، سوييس، سوئد و فرانسه، از ديگر برنامههاي آتي ماست.
سال گذشته نيز با همين گروه در چند شهر فرانسه كنسرت اجرا كرديم كه همه آنها به مناسبت سال جهاني مولانا بود. كنسرتهاي امسال نيز درباره حضرت مولاناست و قرار است گزيدهاي از اين كنسرتها، توسط يك ناشر اروپايي در اروپا منتشر شود.
كدام يك از نوازندگان، همراه با چه سازهايي با شما براي اجرا، ميآيند؟
- آقايان رشيد كاكاوند، شروين مهاجر، اسحاق چگيني و سامان صميمي با دو كمانچه، يك تار، ني و سازهاي كوبهاي در اين كنسرتها حضور خواهند داشت.
چرا مدتي از اركستر موسيقي ملي كنارهگيري كرديد؟
- به دليل كار زياد و اجراهايي كه با گروههاي ديگر در ايران يا خارج از ايران داشتم، نتوانستم بيش از آن با اركستر موسيقي ملي همكاري كنم. به همين دليل حدود دو سال از اركستر ملي دور بودم. اما در روزهاي هشتم، نهم و دهم تير ماه، قرار است با اركستر موسيقي ملي، كنسرتي در كاخ نياوران داشته باشم.
شما با گروههاي مختلف همكاري داشتهايد. كار با كدام يك از آنها بهتر بود؟
- هر كدام از آنها يك تجربه جديد است. به طور مثال همكاري با مجيد درخشاني در گروه خورشيد برايم يك تجربه كاري خوبي بود. با گروه ايراني به سرپرستي آقاي طاهري نيز همكاري داشتهام و همينطور با گروههاي ديگر. اما نميتوانم بگويم كه از كار با كدام يك از آنها بيشتر راضيام. چون كار با هر گروه، حال و هواي خاص خود را دارد.
دوست نداريد يك گروه براي خودتان داشته باشيد؟
- دوست ندارم بگوئيد گروه خودتان. چون از سالها پيش، با تعدادي از دوستان نوازنده در فستيوالها ، كنسرتهايي داشتهايم و تقريباً در تمام جشنوارههاي بينالمللي با هم بودهايم. اين گروه از بهترين دوستان من در حوزه موسيقي هستند و نميتوانم بگويم سرپرست اين گروه كيست.
دوست داريد با كدام يك از آهنگسازان ايراني، همكاري داشته باشيد؟
- در ميان كساني كه در قيد حيات هستند و من هميشه آثارشان را دوست داشتهام، ميتوانم آقايان پرويز مشكاتيان، فرهاد فخرالديني، محمدرضا لطفي، عباس خوشدل، حسين عليزاده را نام ببرم. البته آهنگسازان ديگري هم هستند كه الان حضور ذهن ندارم.
مثل اينكه شما چند بار در قرائت قرآن نيز جايزههايي را بردهايد؟
- من از هفت سالگي قرآن ميخواندم. اما يك قاري حرفهاي بودم. حتي در دوران دانشگاه نيز در مسابقات قرائت قرآن شركت ميكردم و سال دوم دانشگاه در مسابقه دانشجويان كشور، نفر دوم شدم. اما از حدود 12 سالگي موسيقي را با خواندن آواز آغاز كردم و در نهايت، آواز، حرفهام شد.
پس چرا رشته بيولوژي را براي دانشگاه انتخاب كرديد؟
- اين رشته را هم دوست داشتم اما از همان اول ميدانستم كه در اين رشته فعاليت نخواهم كرد. چون پيش از رفتن به دانشگاه هم در راديو برنامه اجرا ميكردم و ميدانستم كه حرفهام موسيقي خواهد بود.
وضعيت آواز ايران را چطور ارزيابي ميكنيد؟
- بايد موسيقي را سر و سامان داد. چون در دورهاي، ناگهان همه درها باز شد و موسيقيهاي مختلف، توسط خوانندگان و نوازندگان متفاوت، مجوز پخش گرفتند. به نظرم بايد همه نوع موسيقي توليد شود، اما لازم است آنهايي كه اهل فن هستند، موسيقي خوب و جدي را بيشتر و بهتر ترويج كنند. در واقع جوانان را به شنيدن موسيقي خوب عادت دهند.
موسيقي خوب از نظر شما چه نوع موسيقي است؟
- از نظر برخي موسيقي بد وجود ندارد. اما من معتقدم موسيقي بايد اثر خوب در شنونده بگذارد كه اين اثر الزاماً به فكر فرورفتن يا خلسه نيست. موسيقي ميتواند براي انسان شادي به همراه داشته باشد و ساز دروني انسان را كوك كند. در واقع موسيقي خوب، ميتواند غم، شادي و تمام حالات و عواطف انساني را به همراه داشته باشد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
محمدرضا لطفي»، آهنگساز و نوازنده برجسته تار ميگويد، ساخت قطعه اي در مدح پيامبراكرم(ص) در دلش وجود دارد و بعد از آماده شدن شرايط آن را ميسازد.
محمدرضا لطفي، آهنگساز و سرپرست گروه موسيقي شيدا در گفتوگوي مشروح به پرسشهايي درباره فعاليتهاي اخير خود، رويكردش به تشكيل گروههاي جوان، موسيقي مذهبي و رويكرد اجتماعي در موسيقي پاسخ گفت.
لطفي در خصوص ساخت قطعهاي در مدح حضرت رسول(ص) با توجه به ارادت شخصي اش به آن پيامبر بزرگ گفت: به عقيده من هنر آمدني است من هيچ وقت تصميم نمي گيرم قطعه اي بسازيم بلكه حالي و حرارتي آمده كه من را به ساخت اثر واداشته است.
وي اظهار داشت: من عاشق حضرت علي(ع) هستم. در يك پروسه روحي نيز ارتباطي معنوي با حضرت رسول(ص)، اين شخصيت بزرگ، يافتم .
اين آهنگساز ادامه داد: ساخت قطعه اي در مدح پيامبر در دل من وجود دارد و بايد آن شرايط آماده شود. من اعتقاد دارم خود آنها به هنرمند الهام مي كنند و نميتوان با دريافت پولهاي كلان چيزي نوشت. البته من براي بعضي از افراد كه چنين كاري مي كنند احترام قائل هستم، اما اگر يكي يك ميليارد به من پول دهد كه قطعه اي را بسازم نمي توانم. ممكن است در عرض يك ساعت 10 تا آهنگ بسازم ولي هيچ فايده اي ندارد.
اين نوازنده گفت: هنر و موسيقي در بسياري از موارد از مقوله الهام است. ما تنها بايد قلبمان را صيقل دهيم تا آن نور بتواند در تاريكي حركت كند.
وي در خصوص ساخت قطعات موسيقي با رويكرد مذهبي گفت: بحث اعتقاد به مذهب مساوي با اين نيست كه شما خودتان را درعرصهاي قرار دهيدتا توفيقي بدست بياوريد. بلكه آنجا آن تفحص و موسيقيدان بودن شما با داشتن اعتقادات شكل ميگيرد كه آن هم مجازي سفارش داده نمي شود.
لطفي افزود: موسيقي مذهبي در دنيا و در ايران يك خط ويژه و كاربرد ويژه دارد. مراسم سوگواري يك كاربردي دارد. موسيقي مذهبي، سينه زني، زنجيره ني، نوحه خواني، مداحي و در بخشهايي قرآن خواني اينها خودش يك خط قوي داشته و دارد و سنتش هم خيلي قوي است به طوري كه سينه به سينه رسيده و حركت كرده است.
وي بيان داشت: وقتي يك موسيقي داني به خاطر علايق خودش يك تم و داستان مذهبي را تبديل به يك سمفوني كند، آن يك اتفاق شخصي است كه درون آن هنرمند افتاده است. هنرمند وقتي نام حضرت علي(ع) را به زبان مي آورد بايد حالش با گفتن اين نام دگرگون شود، اگر چنين نشود اثري كه مينويسد اثر هنري نيست.
خالق قطعه «شب نورد» با اشاره به وضعيت استفاده از موسيقي مذهبي گفت: در زمان گذشته مداحان با خواندن يك بيت شعر سوزناك، اصليترين گوشهها را اجرا مي كردند چرا كه همه آنها رديف دان بودند و گوشه هاي موسيقي را مي دانستند. در واقع اين افراد تكنيكها را خوب مي دانستند.
وي ادامه داد: من هم اكنون نميدانم كه آيا نسلهاي جديد ما كه در اين عرصه وارد شدند با زندگي مدرن كنوني آيا همان مشكلاتي را پيدا كردند كه ما در عرصههاي ديگر پيدا كرديم يا خير؟ به عقيده من آنها بايد آموزشها را دنبال كنند تا نسلهاي بعدي هم اين سنت را ياد بگيرند و ادامه دهند.
لطفي بيان داشت: در حال حاضر خيلي از نوحههايي را گوش ميكنيم نسبت به بچگيام كه گوش ميكردم خيلي تفاوت پيدا كرده است در واقع نوحهها بيشتر موسيقي پاپ شده اند كه داراي شعرهاي ريشه دار نيستند.
ميخواهم «شجريان» و «ناظري» ديگري به وجود بيايد
--------------------------------------------------------------
لطفي ضمن اعلام آمادگي براي اجراي كنسرت مشترك با بزرگان موسيقي همانند سابق گفت: آثار بوسيله خالقش ماندگار ميشود. به عنوان مثال تجويدي خالق و بنان مجري تصنيف تجويدي است وقتي بنان خواننده فوقالعادهاي باشد و كارش را خوب بداند اين اثر را جاودانهتر نگاه ميدارد.
وي افزود:در گروه شيداي سابق خوانندهها بودند كه عوض ميشدند در واقع ناظري و شجريان خوانندگاني بودند كه با گروه شيدا كار ميكردند اين خوانندهها كه 2 خواننده بزرگ مملكت هستند در واقع كار خودشان را كردهاند و زحمتشان را كشيده اند و آثاري را نيز ارائه دادهاند و به شهرت بالايي رسيدهاند حالا اگر قرار باشد در كار مجدد من هم دوستانم شركت كنند اين بايد خودش به صورت طبيعي پيش بيايد.
اين نوازنده سهتار با بيان اينكه هدف من اين است كه افراد ناشناس را معرفي كنم، اظهار داشت: من ميخواهم فرصتي به جوانان دهم تا بتوانند اينها هم يك شجريان و ناظري ديگري باشند. البته من هيچ وقت اين را نفي نكردهام كه فعاليت من با جوانان معادل كار نكردن با بزرگان است ولي بايد اين فضا پيش بيايد كه در وهله اول ما بايد ارتباطمان را پيدا كنيم و البته اين هم بوسيله كسي اتفاق نميافتد چرا كه نميشود با واسطه چيزي را به چيز ديگري چسباند بنابراين براي اينكه اين اتفاق رخ دهد بايد يك فضاي فرهنگي بين ما بزرگان پيش بيايد.
همه هنرمندان دنبال كنار هم بودن هستند
----------------------------------------------
لطفي با اشاره به فضاي همدلي دوران جنگ گفت: بعد از جنگ و حتي در دوره جنگ فضاها به همديگر نزديك بود و اين باعث جمع شدن آدم ها دور هم و بيان كردن درد دلشان در قالب ساز و آواز بود. اما بعد از اين همه سال شايد يك خستگي براي همه افراد اين كار بوجود آمده و تمام انرژيهايشان را در اين سال ها مصرف كردهاند و خيلي دنبال سكوت و آرامش و كنار بودن هستند ولي با اين حال ديدارهايي بين من با شجريان، ناظري، مشكاتيان، عليزاده و كياني صورت گرفته اما هنوز فرصت آن فضا كه مثل قديم خانه همديگر برويم و دوستي نزديك داشته باشيم رخ نداده است.
وي با اشاره به اينكه در زمان گذشته شخصي واسطه شكل گيري دوستيها ميشد، افزود:اين افراد موزيسين نبودند اما شاعر و اديب توانمند و موسيقيشناس بودند كه ساز هم ميزدند مثل هوشنگ ابتهاج. اينها در واقع چون دلشان ميخواست موسيقي بشنوند و براي موسيقي اتفاقي بيفتد تلاش ميكردند و قرارهايي بين ما هنرمندان ميگذاشتند در حال حاضر حضور چنين افرادي كم شده و در واقع واسطهها كم رنگ شدهاند اما در مقابل رابطههاي مجازي زيادند كه آرمان خواهند و دلشان ميخواهند اين اتفاق بيفتد.
وي ادامه داد:البته در كنار اين همه مسائلي كه در اين زمينه مطرح است يك مقدار گلايههاي گذشته نيز وجود دارد و بعضي از دوستان ما هنوز دلشان را نسبت به ماجراهاي گذشته صاف نكردهاند.
شجريان، مشكاتيان، عليزاده، ناظري و ... جملگي جريان ساز بودند
--------------------------------------------------------------------------
سرپرست گروه شيدا در خصوص صحبتهايي كه در بدو ورود به ايران مطرح كرده بود، مبني بر اينكه در اين چند سال كاري در زمينه موسيقي انجام نشده، اظهار داشت: من چنين اظهاراتي نكردم درواقع يك مقداري بد فهميده شده حتي بعضي از دوستان گفتند كه لطفي فكر ميكند ما اينجا هيچ كاري نكرديم در صورتي كه من اصلا جملهام اين نبود. بلكه گفتم كارهايي كه شده در جاي خودش. چه كسي ميتواند بگويد شجريان، مشكاتيان، عليزاده، ناظري و ... زحمتي نكشيدهاند اينها زحمت كشيدهاند، موثر بودهاند و تاثيراتشان هم خيلي عالي بوده اما هم اكنون يك آدم مثل من اينجا هست كه آمده و در حال به راه انداختن يك جرياني نويي است.
وي افزود: به نظر من وقتي اين جريان راه ميافتد به همه موسيقيدانها كمك ميكند من در زمانهاي گذشته هم با همين موتور كار ميكردم كه آن اتفاقات افتاد و موسيقي يك هويت محترمانهاي پيدا كرد.
اتصال صدا و سيما با هنرمندان قطع شده است
-----------------------------------------------------
لطفي با بيان اينكه در گذشته همه هنرمندان براي راديو و تلويزيون و وزارت فرهنگ كار ميكردند، گفت: در گذشته اين دو سازمان خودشان توليد كننده موسيقي بودند و ما همه براي اينها كار ميكرديم ولي در حال حاضر آن اتصال هم قطع شده نه راديو دعوت ميكند كه لطفي و شجريان و ديگران بيايند و مثل سابق كار كنند نه وزارت فرهنگ و ارشاد.
وي افزود:بايد واحدي به نام موسيقي باشد و آدم هاي ورزيده نيز در آن فعاليت كنند كه همان هنرمندان ورزيده مسئول دعوت كردن هنرمندان مطرح باشند در غير اين صورت من خودم به شخصه به دعوت مدير راديو آنجا نميروم ساز بزنم، چون نميدانم آن مدير كه ميخواهد ساز و آواز را ضبط كند چه قدر تبحر دارد. بايد گروه متبحري آنجا باشند تا مثل سابق اين حالت اتفاق بيفتد.
وي ادامه داد:در زمان گذشته تجويدي، ناصري ،خالقي و ديگران جزو هيات مديره فني راديو بودند كه با موزيسينها ارتباط داشتند و با كمكهاي خود مسئولين راديو از هنرمندان براي اجراي برنامه دعوت ميكردند. در حال حاضر نيز بايد واحدهاي مشخصي در راديو باشد كه ما در آن قرار بگيريم بعد آن موقع خروجي مناسبي پيدا ميكند و جهتهاي فرهنگي مشخص ميشود.
لطفي بيان داشت: البته تاحدودي اين اتفاق افتاده ولي كيفيت اين فعاليتها آنقدر پايين است كه موزيسينهاي در سطح من و يا شجريان ، عليزاده ، مشكاتيان و ديگران با گفتار اين افراد آنجا نميروند.
لطفي تصريح كرد: هنر ما به خصوص موسيقي هنوز استراتژي ندارد و در تاكتيكها و زيگزاگها حركت ميكند به قول معروف ميگويند گل قضيه گم شده و همه توپ را تو زمين گرفتهاند و به همديگر پرتاب ميكنند تا بالاخره يكي آن را گل كند.
رويكرد اجتماعي در موسيقي سنتي ضعيف شده است
-------------------------------------------------------------
لطفي با اشاره به وضعيت ساخت موسيقي بر اساس مسائل اجتماعي گفت: توجه به مسائل اجتماعي در موسيقي سنتي بعد از انقلاب متوقف نشده بلكه تا مدتها جريان داشته اما متاسفانه امر آموزش دچار ضعف شديم.
وي با اشاره به وارد شدن موسيقي پاپ در عرصه اجتماعي افزود: موسيقي پاپ در ذات خودش اين را دارد كه بازگو كننده مسائل اجتماعي باشد چرا كه يا از درد، شادي و يا يك عاشقانهاي صحبت مي كند، در ضمن سادهپذيرتر نيز هست اما هنرهاي سنتي و كلاسيك سخت حركتند و جسمشان سنگين است .
اين نوازنده تار ادامه داد: موسيقي پاپ چيز جديدي است به خصوص با اين نوعي كه طي سالها حركت كرده ميكسي بين موسيقي ايران و پاپ بود و نوع جديدي براي خودش بوجود آورد كه جالب هم بود ولي اين را نيز هم اكنون از دست داده و دوباره در مسير ضجههاي بي مورد افتاده و دچار آسيب شده است.
لطفي تصريح كرد: در زمانهاي گذشته موسيقي پاپ بر اساس اشعار مولانا شكل مي گرفت و به همين واسطه اتفاقاتي در حال رخ دادن بود اما متاسفانه اين هم حركتش خيلي كند شد.
وي بيان داشت: مسائل اقتصادي، عدم انتقال تجربه، عدمآموزش و مساله اجتماعي شدن و اجتماعي بودن يك هنرمند دلايل بروز چنين مشكلاتي است. همه موزيسينها و هنرمندان اجتماعي نيستند بعضي از آنها اصلا دوست ندارند اجتماعي باشند و فراگير نيستند.
لطفي با اشاره به موزيسين هاي اجتماعي دوران انقلاب گفت: در انقلاب صدها موزيسين وجود داشت كه از اين تعداد آنهايي وارد عرصه اجتماعي شدند كه قبلا اجتماعي فكر ميكردند و خودشان در دوران انقلاب در خيابان ها بودند و تحت تاثير اتفاقات قرار گرفته بودند. در حال حاضر نيز يك وازدگي و سكوتي كل جامعه را فرا و يك بيتفاوتي در اهل انديشه و اهل هنر شكل گرفته است كه اين مشكل را بايد روانشناسان، جامعهشناسان و آدمهايي با زمينههاي اجتماعي و فرهنگي علت يابي و برطرف كنند.
برخي قطعاتم را هنگام قدم زدن در خيابان هاي تهران ساختهام
----------------------------------------------------------------------
لطفي در خصوص رويكرد اجتماعي در ساخت آثارش گفت: هميشه رويكرد اجتماعي در كارهاي من وجود دارد حتي در كنسرتي كه پيش رو داريم قطعاتي را اجرا مي كنيم كه در طول مدتي كه در ايران بودم درهمين خيابانها راه رفتم و ساختم. در اين مدت يك قطعه را نيز با عنوان «وطنم، ايران» براي اولين بار با شعر خودم ساخته ام كه شعر آن را زماني سرودم كه تصميم گرفتم به ايران بيايم.
وي افزود: من براي يك نيتي كار ميكنم چرا كه اگر بر اساس نيتي خير حركت كنيد باعث توفيق ميشود. من مثل مادرم عقيده دارم كه اگر نيت آدم خير باشد همه كارها درست ميشود و مشكلي پيش نميآيد و اگر هم پيش بيايد مشكلات فني روزمره است. من هميشه دلم ميخواهد حركت كنم اما اين روحيه شخصي من است و جوشش من فردي، آرماني، تكاملي ، ميهني و اجتماعي است.
قصد ندارم از ايران بروم
-----------------------------
موسس مركز فرهنگي هنري شيدا در واشنگتن در پاسخ به اين سوال كه آيا باز هم بعد از مدتي در ايران ماندن ترك وطن خواهد كرد يا خير؟گفت: من خودم قصد ندارم از كشورم بروم چرا كه هيچ كجاي دنيا جاي كشورم را نمي گيرد. انسان در هيچ جا مثل كشور خودش احترام ندارد.
وي با بيان اينكه شرايط دشوار موسيقي دليل رفتن من از ايران شد، اظهار داشت: در آن زمان من ديگر نميتوانستم كار موسيقي انجام دهم چرا كه جنگي شده بود كه فقط سرود كاربرد داشت و موسيقيهاي ديگر اجازه فعاليت نداشتند من هم به عنوان يك موزيسين نمي توانستم تنها سرودهاي اين چنيني بسازم و در مقابل آموزش و دانشگاه و ..... هم نبود.
اين نوازنده تار با بيان اينكه من با هدف انتقال فرهنگ ايران به خارج از كشور رفتم، گفت: من هميشه نگران اين بودم كه اين همه ايراني كه بيرون هستند سرنوشتشان چه ميشود فرزندانشان اگر بخواهند يك ساز بزنند وضعيتشان چه مي شود. من ديدم اگر بتوانم شاگرداني در خارج از كشور تربيت كنم ، مي توانند ايراني بودن را آنجا ادامه دهند.
لطفي گفت:من هم اكنون 63 سال سن دارم و تا آنجايي كه انرژي دارم كار ميكنم. ما كه يك لحظه بدون وطنمان نبوديم و هرجا كه بوديم پرچم ايران را علم كرديم.
شاگردان من يك جريان موسيقي را در سراسر اروپا و آمريكا راه انداختهاند
---------------------------------------------------------------------------------
وي گفت: من از دانمارك و سوئد تا اروپاي غربي، شهر به شهر تمام ايالتهاي آمريكا را درس دادم و در حال حاضر شاگردان من يك جريان موسيقي تعليماتي را در كل اروپا و آمريكا دارند. در واقع 70 درصد حركتهايي موسيقي خارج از ايران بواسطه شاگردان من انجام مي شود.
وي با بيان اينكه من در خارج فعاليتم را به اتمام رساندم، بيان داشت: بعد از اين جريان احساس كردم در كشورم نياز به من بيشتر است ومن درست در بدترين شرايط موسيقي از نظر خودم آمدم و اين شرايط را پذيرفته بودم.
به جوانان اهميت و بها دادم
------------------------------
اين نوازنده تار در خصوص تشكيل گروههاي جوان سهگانه شيدا گفت: هدف موسيقيدان توليد موسيقي خوب با كاربرد و تاثيرگذاري زياد است كه مردم با شنيدن آن احساس خوب و اميد بيشتري پيدا كنند و در مقابل نيز سختي كارشان را كم كند. در واقع آرمان انساني هنر چنين است و از آنجايي كه موسيقي جزو پديدههاي حسي بشر است همه با آن ارتباط دارند.
وي افزود:من هم مثل همه آدمها دوست دارم توليد موسيقي خوب داشته باشم و از طرف ديگر به آموزش كه يكي ديگر از كارهايم است نيز بپردازم كه اين مساله بتواند به درستي نسل به نسل انتقال يابد و با اين اتفاق آينده مملكت هم هموارتر حركت ميكند. ما در اين سال ها فعاليتمان را انجام داده و زحمتمان را كشيديم و بايد اين تجربه و حركت را جوانها كه نيروهاي بعدي كشور هستند،انجام دهند.
اين نوازنده كمانچه ادامه داد: شجريان، مشكاتيان، عليزاده، كياني و ...احتياجي به كمك ندارند. اينها خودشان موفقيت دارند به همين دليل من به جوانان اهميت و بها دادم كه خيلي سختتر است. چرا كه آنها تجربه لازم را ندارند و بايد به صحنه بروند، تحقيق كنند و آموزش ببينند تا به مرحله ما برسند. من در خارج هم شايد 99 درصد انگيزهام اين بود كه جوانان بتوانند در اين فعاليت ها شركت كنند و به آيندهشان اميدوار باشند و جوان هاي ديگر هم كم كم به آنها و موسيقي جدي بپيوندند.
وي با بيان اينكه اكثر اعضاي گروهم از شاگردان كلاسم هستند،اظهار داشت:جوانان گروه من 10 سال كار كردهاند و براي گروه از فيلترهايي رد شدهاند.البته ورود به كلاسهاي من نيز به همين شكل است به طوري كه ابتدا آزموني ميگيرم و در اين آزمون كساني كه كل رديف موسيقي را زدند و 4 تا رپرتوار يك بخش از موسيقي را حفظ هستند به كلاس رديف تحليلي و موسيقي تحليلي من راه مييايند.
لطفي ادامه داد: در اين كلاس ها 3 ماه درس ميدهم و 1 ماه تعطيل هستم و سپس امتحان ميگيريم و يك تعداد از اين ها به كلاس هاي بالاتر ميروند. در اين يكي دو سال هم آنهايي كه خيلي با استعداد و پركارند و ميخواهند حرفهاي كار كنند به سمت كلاس هاي تخصصي من كشيده شدهاند و اكثر نوازندگان شيدا از همين كلاس ها انتخاب شدهاند.
كمبود وقت علت اصلي با هم نبودن گروه قديمي شيدا بود
-----------------------------------------------------------------
لطفي در خصوص عدم تشكيل شيداي قديم گفت: در گروه شيدا 8 موزيسين بودند كه زير نظر من كار ميكردند در حال حاضر از اين تعداد 4 نفر در گروه كامكارها فعالند و خودشان گروه دارند و 4 نفر ديگر هم درخشاني، سماواتي، صدقيآسا و افشارنيا هستند. من در وهله اول درخشاني و افشارنيا را دعوت كردم اما آنها وقت لازم را بواسطه پر كار بودنشان نداشتند. سماواتي و صدقي آسا نيز آلمان هستند. با اين وضع من در ابتداي كار تلاش كردم كه بخشي از گروه عارف و شيدا را در يك گروه قرار دهم و جوان ها را در كنار اين ها بگذارم اما عملا نشد چرا كه هيچ كدام وقت نداشتند. وقتي نوازندهها خودشان وقت ندارند من نميتوانم بر مشغله آن بيفزايم.
وي افزود: نقطه مقابل اين روند نيز بزرگاني مثل مشكاتيان هستند كه خودشان جريان ساز بوده و گروهي را دارند و اين طبيعي است كه وقتي كسي گروه خودش را دارد، كنسرت خودش را هم ميدهد. اما اين سوال را همه از من ميكنند كه چرا شيدا را دور هم جمع نكرديد؟
منبع: آفتاب
ا[B]
ستاد حسن کسایی یکی از مفاخر هنری مشرق زمین است. نزدیکان، دوستان و همشهریانش او را "آقا حسن" می نامند. آقا حسن کسایی متولد ۱۳۰۷ شمسی برابر ۱۹۲۸ میلادی در اصفهان است.
[/
B]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
استاد حسن کسایی یکی از مفاخر هنری مشرق زمین است. نزدیکان، دوستان و همشهریانش او را "آقا حسن" می نامند. آقا حسن کسایی متولد ۱۳۰۷ شمسی برابر ۱۹۲۸ میلادی در اصفهان است.
نخستین مکتب خانه هنری آقای حسن را می توان منزل پدری اش و در کنار دوستان هنرمند پدرش حاج سید جواد کسایی بازرگان و اهل اصفهان دانست؛ که این استاد آینده موسیقی و نی نوازی، در آن محیط پرورش یافته، و محضر هنرمندان به نام موسیقی دانان مشهور کشور را در اوان جوانی درک کرده است. او بعدها از مکتب تاج اصفهانی، ادیب خوانساری (در فراگیری ردیف آوازی) و مهدی نوایی (درآموختن نای هفت بند) و استاد بی مانند ابوالحسن صبا (در فراگیری ردیف و مراحل تکامل و کسب تجارب کمیاب) استفاده نموده است. همه می دانیم استادان نامبرده شاگردان با ذوق دیگری نیز داشته اند اما قرار نبوده و نیست همه کسانی که به هنر جویی می نشینند به مقام عالی دست یابند. "صد نکته غیر حسن بباید" تا کسی به مقامی در نوازندگی و دریافت حالت های ردیف برسد که استاد کسایی رسیده است.
او با استخراج اصواتی دلپذیر و شگفت آور از نای، این ساز که زمانی می رفت تا مانند بعضی دیگر از سازهای موسیقی ما به فراموشی گراید، اعتلا بخشید.
از نکته های قابل توجه اینکه در نوازندگی سازهای ایرانی پیشینیان الگوی واقعی ما بوده اند. برای مثال هنوز نوازندگی علی اکبر خان شهنازی و یا میرزا حسین قلی و یا ... اسوه بسیاری از نوازندگان ماست که بدان روش اقتدا می کنند. اما بی هیچ مداهنه ای بر این باوریم که اصوات مستخرج از نای توسط استاد کسایی، در میان پیشینیان نیز کم سابقه بوده است چرا که هنوز هستند کسانی که صدای نای گذشتگان را به خاطر دارند و یا از صفحه هایی قدیمی و فنو گراف شنیده اند.
دیدگاه هنرمندی چون کسایی، به طور قطع و یقین با دیدگاه های ما متفاوت است چرا که او در عمل ثابت کرده که منحصر به فرد است.
و انسان منحصر به فرد، تفکر و تشخیصی منحصر دارد، و اما از بعد دیگر و آن، خصوصیات اخلاقی انسان هاست که از میانشان هنرمندانی بر می خیزند. اگر هنرمند، هنرمند هم نباشد او نیز مانند یک فرد عادی دارای بعضی خصیصه های اخلاقی است که بعضی از آن خصایص به مذاق دیگران خوش می آید و بعضی دیگر ناخوش. اما انسان به محض آن که با لقب هنرمند برگزیده شد تمام خصایص اخلاقیش نیز زیر ذره بین قرار می گیرد و بی آنکه کسی را دعوت کرده باشد از اخلاق او خوشش بیاید یا نیاید، در قضاوت دیگران مطرح می شود در حالی که دیگران هستند که بنا به دلایل مختلف نیازمند حشر به اویند.
پس باید حالات متفاوت او را نیز درک و تحلیل کنند.
هیچ هنرمند وارسته ای نیست که نقد پذیر نباشد. چرا که نقد نخستین جایگاه سازندگی است. بعضی از دوستان و علاقمندان پرسیده اند چگونه است که گاهی یک استاد مسلم، (حتی مانند جناب کسایی) هنرمندی را تایید کند و چند سال بعد به کلی او را نفی نماید؟ چنین به نظر می رسد که به قضایا عمیق شده اند. آیا می توانیم بگوییم یک هنرمند اعم از خواننده و نوازنده همیشه در سطحی دلخواه و مورد تایید بزرگان می ماند؟ گاهی ممکن است یک نوازنده یا خواننده در مجلسی، هنری بنمایاند که استاد بزرگی نیز در آن جلسه از او تمجید کند و سخن او هم ضبط شود.
اما هنگامی که قضاوت در سطح جامعه مطرح است یک استاد بزرگ با در نظر گرفتن کلیه جوانب، حکم کلی می کند. این حکم متفاوت از آن تمجید مجلسی است. ما منکر این نیستیم که هیچ کس اشتباه نمی کند اما در پیشگاه استادان برجسته و نامی امتحان پس داده، باید در درجه اول خاضع بود و در درجه بعد لازم است شرایط زمانی و مکانی و روحی گفته های این بزرگان را در قضاوت های خود در نظر بگیریم و در عین حال از هنرمندان بزرگ بخواهیم در قضاوت های خود دقت بیشتری به خرج دهند. چرا که حرفشان معیار و الگوی منتخب جوانان است. اگر امروز، نواختن نای هفت بند در ایران هنرجویان علاقمند و به خصوص در اصفهان نوازندگان توانایی دارد همگی مرهون و مدیون استاد حسن کسایی، این یگانه ارجمند نی نواز است. آری؛ امروز شهر استاد کسایی در مقوله تربیت هنرجویان رشته نی نوازی حرف اول را در کشور می زند.
تعداد شاگردان شیفته ای که سال ها می کوشند تا صدایی از نای شبیه به صدای نای استاد درآورند در استان و شهر اصفهان بیشترین است.
در یک عبارت آنچه در مقولع نای و نای نوازی، در کشور مطرح است مرهون زحمات استاد کسایی و آنچه از ردیف موسیقی مکتب اصفهان که بار علمی ردیف، وسعت مشرب و مکتبش مورد تایید استادان بزرگ از جمله جناب استاد فرامرز پایور (که خدایش سلامتی دهاد) است، بازمانده در کف زی وجود جناب کسایی است. خداوند همه این پیشکسوتان را سلامت بدارد.
منبع
[۱] مجله هنر موسیقیِ شماره ۲۶ سال سوم اسفند۷۹
ایران ملودی
linkin_park
16-05-2008, 22:39
اینجا تاریخ کنسرت ها و مکانشونم بگید ممنون میشم .
موفق باشید
اینجا تاریخ کنسرت ها و مکانشونم بگید ممنون میشم .
موفق باشید
اخبار و اتفاقات دنیای موسیقی(داخلی و خارجی)
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
:11:
موسيقي ايراني عتيقه نيست / محمد رضا لطفي
شايد بتوان گفت اجراي گروه بازسازي شيدا يکي از رمز آلودترين کنسرت هاي امسال خواهد بود؛ گروهي که پس از يک سال پژوهش و تمرين روي آثار قدما بخشي از روايت هاي تاريخي موسيقي ما را بازگو خواهند کرد. در اين نوشتار «محمدرضا لطفي» خود از تاريخچه و اهميت هنري و فرهنگي امر بازسازي موسيقي قدما سخن به ميان آورده است.
---
هنگامي که ما از بازسازي صحبت مي کنيم، يعني پديده يي مادي به وسيله هنرمند يا صنعتکاري ساخته شده و در اثر تاثيرات روزگار و کارکرد آن يا علل ديگر به آن آسيب رسيده يا در اثر استفاده، عملکرد خود را از دست داده است. آثاري که به صورت مادي مانند ابنيه تاريخي وجود عيني دارد را بايد مرمت کرد و تلاش کرد تا با استفاده از مکتب دوره يي که اين عمارت تاريخي به وجود آمده با موادي مشابه که فرم و کيفيت هنري و تاريخي اثر را خراب نکند، دوباره سازي کرد تا اين اثر در مرور زمان و مسائل ديگر، بيشتر از بين نرود و مورد استفاده قرار گيرد.
براي مثال در گذشته هاي دور براي مرمت آثار باستاني قبل از مسيح گروهي در يونان که معمار بودند دور هم جمع شدند و شروع به مرمت آثار قديمي کردند که به آنها «ماسون» يا معمار مي گفتند. اين گروه هزاران سال به مرمت کليساها نيز پرداختند تا از بين نروند و فنون اين حرفه را حفظ و حراست کردند. در ايران نيز همواره افرادي بوده و هستند که کارشان و وقتشان را صرف بازسازي يا مرمت آثار تاريخي کرده اند. براي مثال «آيدين آغداشلو» يکي از کساني است که دستي توانمند در مرمت مينياتورها داشته و دارد. بيشتر اين افراد خود در رشته مورد نظر از توانايي هاي بي نظيري برخوردارند، چرا که بدون اين توانايي اين امر محال است. کسي که به بازسازي و مرمت کاري اقدام مي کند، علاوه بر آنکه خود بايد در آن رشته تبحر داشته باشد، بايد به حواشي و تکنيک هاي مختلف دوره هاي گوناگون آن رشته تسلط داشته و مکتب کارهايي را که مي خواهد بازسازي کند، بشناسد.
در موسيقي کار بسيار سخت تر مي شود، چرا که ماده توليدکننده موسيقي «آوا» است که از قوانين موج تبعيت مي کند. ثبت موسيقي مانند يک ساختمان ساخته شده در قرن دهم نيست که هم اکنون وجود دارد يا مينياتور رضا عباسي يا خط تبريزي نيست که شما بتوانيد آن را ديده و لمس کنيد. ضبط موسيقي به عنوان يک سند شنيداري و مادي حدود صد سال است که به وجود آمده. در اروپا خط ثبت موسيقي به وجود آمده که ظاهراً معادل خط در زبان بايد کاربرد مشابه داشته باشد اما اين طور نشد، چرا که نه خط و نه خط موسيقي قادر نيستند پستي و بلندي ترکيب کلمات را نشان دهند. اينکه ما قادر هستيم روزنامه يي را به سرعت با توجه به فونتيک زبان بخوانيم، به اين دليل است که ابتدا زبان مادري مان را از راه گوش فرا گرفته و سپس به مدرسه مي رويم و خط را مي آموزيم. در موسيقي اين خط به خاطر نداشتن همان فونتيک باعث مي شود که نتوانيم به درستي فونتيک آن را رعايت کنيم. هنر بازسازي و فراگيري از راه گوش تنها راه حل آموزش موسيقي است.
بخش عمده يي از موسيقي دنيا از هزاران سال پيش وجود خارجي ندارد و در درون فرهنگ ها به صورت شفاهي از استاد به شاگرد در سينه ها ضبط شده است. يکي از کشورهايي که به خوبي توانسته موسيقي خودش را نسل به نسل منتقل کند، بخش هايي از هندوستان است. در ديگر کشورها بعد از قرن نوزدهم ميلادي که شکل و محتواي فرهنگي اين کشورها به فرماسيون نيمه اروپايي تبديل شد، خدشه بزرگي به روند رشد اين هنر وارد کرد. هنر بازسازي در اروپا مدت هاست به وسيله اهل موسيقي شروع شده و آنها حتي سازهاي دوران قرون وسطي را بازسازي کرده اند و با تحقيقات گسترده توانسته اند آثاري را دوباره بازسازي کنند که هنوز در ابتداي اين کار هستند. در ايران بازسازي ها در کلاس هاي سنتي از طريق استاد و شاگردي حفظ مي شد و نسل به نسل از طريق موسيقي نوازان به مردم انتقال مي يافت. هنوز کليه فرهنگ هاي بومي استان ها از اين تکنيک استفاده مي کنند.
آمدن خط موسيقي اين جريان را کمي ضعيف کرد چرا که خط موسيقي، خود به صورت يک ماده قادر به رعايت اکسنت هاي زبان موسيقي نيست همانند خط که هنوز قادر نيست اکسنت هاي زبان را که به آن «لهجه» گفته مي شود رعايت کند. به همين دليل بايد موسسه يي با بودجه کافي براي بازسازي موسيقي تاريخي ايران اقدام کند. اين اقدام بايد از روي نوارها، صفحات و فتوگراف ها همراه با استاداني که در اين راه کوشش کرده و از قدرت شنوايي فوق العاده يي برخوردارند، همراه شده و از راه هاي گوناگون اين گنجينه را مانند معماري حفظ و حراست کرد. در معماري کسي نمي آيد دوباره يک عالي قاپو درست کند، اما در ذات موسيقي بارها و بارها مي شود کنسرتو هاي ويوالدي يا درويش خان را که در صفحه سنگي نواخته بازسازي کرده و به اجرا درآورد و آن را به يک پديده فرهنگي روز درآورد.
اولين بازسازي ها در ايران
اولين قدم بازسازي هنگامي شروع مي شود که شاگردي به استادي رسيده به آموزش مي پردازد. چرا مي گوييم بازسازي، به خاطر اينکه شاگرد تلاش مي کند تا صداي ساز استادش و کليه احساسات و دريافت ها را دوباره بازسازي کند. براي مثال هنگامي که شنونده به ساز درويش خان گوش مي دهد، متوجه مي شود که ساز درويش خان مشابه ساز استادش «ميرزا حسينقلي» است. اين شباهت در مکتب و فن در ساليان دراز رخ مي دهد و چون هنر موسيقي شفاهي منتقل مي شود، شاگرد کليه رموز و ظرافت ها را فرا مي گيرد و تلاش مي کند نحوه اجراي استادش را «بازسازي» کند. اين پايه يي است براي زماني که شاگرد خود بيان خودش را مي يابد. پس از آموزش او اين امکان را مي يابد که در صورت نياز، آثار گذشتگان را «بازسازي» کند. گاهي شاگردي رسيده تر، تکه هايي جدا و فراگرفته شده از چند تن از استادان را با مهارت بازسازي کرده و با توجه به مکتب آن دوران کنار هم چيده و به شنوندگان ارائه مي کند. در کارهاي استاد صبا به اين نمونه کارها برمي خوريم مانند بازسازي چهارمضراب دشتي «رضا محجوبي» که «مرتضي خان» برادرش و استاد صبا با اضافه کردن فرازهايي متکي به شيوه رضا، اين چهارمضراب را از خطر مرگ رهانيد و دوباره به بستر فرهنگ ايران زمين افزود که تاکنون کاربرد داشته و سلولي زنده است. نکته قابل توجه اين است که امروزه ديگر حتي متخصصان نمي توانند متوجه شوند که کدام فرازها و نغمه ها بازسازي شده است. اين نمونه را در کار زيباي درويش خان «چهارمضراب ماهور» مي شنويد که باز استاد صبا آن را بازسازي و مرمت هنري دوباره کرده که امروز حتي اين چهارمضراب به نام صبا معروف شده است. اضافه کردن بعضي از گوشه ها به رديف موسيقي ايراني نيز از همين نوع است مانند گوشه هاي محمدصادق خاني، گريلي، ديلمان و شهابي.
بازسازي پس از ضبط موسيقي در ايران
با توجه به آثاري که از اواخر دوران قاجار به ما رسيده فن بازسازي مطرح شده است. استوانه هاي مومي و سنگي با توجه به خط خوردگي ها و صدماتي که طي زمان ديده، احتياج به اجراي دوباره دارد. تا موقعي که استادان و نوازندگاني بودند که مستقيم آثار گذشته را مي نواختند، ضرورت بازسازي اين گونه از روي صفحات قديمي نبود و تنها عده معدودي که نمي توانستند يا در شهرستان بودند، اقدام به بازسازي از روي صفحات قديمي مي کردند. هنگامي که راديو در ايران تاسيس شد نيز تعدادي صاحب ذوق تلاش کردند که در همان لحظه پخش تکنوازي استاد را در لحظه بازسازي کنند که هنرمند گرامي «ورزنده» جزء اين گروه بود که ساز حبيب سماعي را از طريق راديو فراگرفت و به بازسازي آن پرداخت.
با روي کار آمدن دولت هاي جديد - با توجه به الگوهاي اروپايي- کليه صفحات سنگي کنار گذاشته شد و مدرسين آن نيز رفته رفته خانه نشين شدند. پس از مدت ها بعضي از موسيقي دانان بر آن شدند که تعادلي بين موسيقي قديمي و جديد ترسيم کنند که متاسفانه کار با دشواري جلو رفت. از سال 1350 هجري، تعداد اندکي جوان که بيشترشان از شاگردان شهنازي بودند، تحت توجهات استاد کامل نورعلي برومند قرار گرفتند و اين استاد ارزنده بر آن بود که در دوره فوق ليسانس، شاگردان، کل ضربي ها، پيش درآمدها، رنگ ها و مجموعه متن و حاشيه رديف را فراگرفته و متخصص در امر موسيقي جدي و هنري شوند.
اين کار ابتدا قرار بود در تداوم دوره ليسانس دانشکده به وسيله دکتر برومند، در بخش دانشکده ادبيات رخ دهد که آقاي دکتر نصر رياست اين دانشکده را داشت و چند جلسه نيز در اين باب سخن گفتند که به نتيجه نرسيد. در همان زمان و شايد پيش تر، مرکز حفظ و اشاعه به وسيله آقاي «داريوش صفوت» تاسيس شده بود و او علاقه داشت که اين کار در مرکز ايشان به وقوع بپيوندد. در همين دوره است که استاد کامل نورعلي برومند به عنوان مدير هنري و آموزشي مرکز از طرف رئيس وقت تلويزيون دعوت به کار شد. استاد برومند قبل از قبول مسووليت تقاضا کرده بود که «من به شرطي کارم را شروع مي کنم که راديو و تلويزيون از ما تقاضاي توليد نکند و هرگاه من تشخيص دادم شاگردانم زير نظر من به اين کار اقدام خواهند کرد.» در همان سال دکتر صفوت مسووليت سنگيني را بر دوش استاد کامل نورعلي برومند گذاشت و اين گونه دو گروه در مرکز ايجاد شد؛ گروه قديمي ها و گروه جوان ترها.
اين گونه کار بازسازي موسيقي دوران قاجار با همان کيفيت، مکتب و تکنيک شروع شد. تمام قطعات، آوازهاي طاهرزاده، مضراب ها و حتي ناله ها را ايشان با ما کار کرد. خوانندگاني که با ما همکاري مي کردند، «رضوي سروستاني» و «محمدرضا شجريان» بودند. ما دو برنامه در آن سال در جشن هنر شيراز به اجرا درآورديم، اولي ماهور بود که من سرپرستي مي کردم و ديگري سه گاه که «ذوالفنون» آن را سرپرستي مي کرد. اين بازسازي آخرين کار اين استاد ارزنده در مرکز بود چرا که بنا به دلايلي پس از چند سال به خاطر تغيير اهداف مرکز حفظ و اشاعه موسيقي و بي توجهي به رياست هنري برومند، اين مرد بزرگ مجبور به استعفا شد. متن اين استعفا به مديرعامل راديو و تلويزيون، بسيار قوي و تکان دهنده است. اين متن به وسيله محمودعلي خان برادر نورعلي خان برومند براي من خوانده شد که اميد است اين سند باقي مانده باشد.
تاريخ بازسازي معاصر
اولين بازسازي را استاد برومند در مرکز حفظ و اشاعه ايجاد کردند که مستقيماً خود ايشان ماخذ محسوب مي شدند. دومين بازسازي در گروه گردآوري و شناخت موسيقي بومي شروع شد که باز زيرنظر استاد برومند بود که به صورت غيرمستقيم به اين واحد کمک مي کرد. سرپرستي تمرين گروهي با اينجانب بود که منزل آقاي کماليان انجام مي شد. اعضاي گروه جناب کياني، «ناصرخان فرهنگ فر» و اينجانب بوديم. اين برنامه در کارگاه نمايش به اجرا درآمد که خود استاد برومند، «مهدي کماليان»، «هرمزي» و تني چند از هنرمندان معروف حضور داشتند.
جريان بعدي بازسازي هنگامي شروع شد که اينجانب به راديو رفتم که کارهاي اوليه بازسازي به شيوه استادم صورت مي گرفت يعني ماخذ بازسازي خود من بودم و اندوخته هايم را که با استادانم کار کرده بودم ياد داده و نظارت و سرپرستي مي کردم که گروه شيدا آن را به اجرا در مي آورد. اينجانب با نوازندگي خود به امر بازسازي نيز مي پرداختم که بازسازي کارهاي «قمر» که از روي صفحات انجام مي گرفت، از اين دست محسوب مي شود. بازسازي هاي قمر، تاثير زيادي بر علاقه مندان گذاشت و جريان جديدي را به وجود آورد.
در کنار امر بازسازي گروه شيدا در راديو، گروه سماعي به سرپرستي ناصري و با کمک فني «محمود ذوالفنون» (برادر جلال ذوالفنون) شکل گرفت. اولين اجراي اين گروه قطعه يي بود که «پروانه» همراه با «حبيب سماعي» يک تصنيف قديمي يا ضربي را خوانده بود که در آن استادان «جليل شهناز» و «اصغر بهاري» تکنوازي آن را عهده دار بودند که با صداي «پوران» از راديو پخش شد. به دنبال آن چندين قطعه بسيار زيبا مانند رنگ «حسين خان اسماعيل زاده» و چند تصنيف از «حسام السلطنه مراد» توسط اين گروه اجرا شد. متاسفانه اين گروه با کناره گيري ذوالفنون تقريباً متوقف شده و به اجراي کارهاي جديدي اکتفا کرد. نگارنده نيز گاهي به يافتن قطعاتي که براي گروه مناسب باشد کمک مي کردم. کنسرت اين گروه در جشن هنر طوس که سرپرستي آن را هنرمند گرامي حسن ناهيد عهده دار بود، به وسيله اينجانب طراحي شده و تصنيفي از نگارنده نيز به اجرا درآمد که هنرمند گرامي آقاي ناظري آن را خوانده اند. پس از فوت برومند در دي ماه 56 شرايط همه ما براي مدتي متلاشي شد. ازدست دادن پدري دلسوز در عرصه هنر مظلوم و شريف موسيقي، عرصه را براي تعدادي از شاگردان ايشان سخت کرد. در شب چهلم استاد که در مدرسه رازي برگزار شد، گروه شيدا به سرپرستي اينجانب با خوانندگي هنرمند گرامي شجريان همراه با تکنوازي مهندس حسين عمومي (ني) و ناصر فرهنگ فر(تنبک) همان ماهور جشن هنر که استاد در مرکز بازسازي کرده بود، دوباره سازي کرد. در ابتداي اين کنسرت شادروان کماليان چند کلمه سخن گفتند و کنسرت با درد و اندوه به اتمام رسيد، اما راه استاد برومند، شهنازي، فروتن، هرمزي و حبيب سماعي در دل همه ما به انواع گوناگون زندگي کرده و همچنان در حرکت است.
بازسازي پس از انقلاب
مساله بازسازي پس از انقلاب به خاطر ذاتش متوقف شد. تا چند سال موج اجتماعي انقلاب چنان قوي بود که حتي اجراي موسيقي صرف ايراني را دچار بحران کرده بود. اين نگراني باعث شد نگارنده با ساخت قطعاتي مانند «شب نورد» و «آزادي» و «ايران اي سراي اميد» و ساخت موسيقي مناسب با جريانات اجتماعي، تلاش کردم که فرم آوازي و موسيقي دستگاهي را در لا به لاي قطعات نو قرار دهم. علت اين امر در درجه اول حفظ موسيقي دستگاهي، متن خواني، متن نوازي و متصل کردن فرم هاي نو به قديم بود. اين فکر در کار شوشتري در مجموعه چاووش 8 با خوانندگي شهرام ناظري نيز اتفاق افتاد که مورد توجه مردم انقلابي به خصوص جوانان قرار گرفت. پس از چند سال متوجه شدم که حال مي شود دوباره به بازسازي موسيقي ايراني اقدام و نوازندگان چاووش را به کار قبلي نزديک کرد. اين بار گروه عارف را نيز که هيچ گاه به امر بازسازي نپرداخته بود، به گروه شيدا اضافه کردم و حاصل آن «به ياد طاهرزاده» است که هنرمند گرامي «تعريف» زير نظر من، به آموزش سه گاه اين استاد ارزنده پرداخت.
در همين دوره است که من «به ياد درويش خان» را به وجود آوردم که روي اول نوار کاملاً بازسازي شده است و تلاش شده شيوه درويش زنده تر نشان داده شود. به دنبال آن قرار بود يک آلبوم «به ياد استاد وزيري» به بازار آيد که گروه شيدا به بازسازي آن پرداخت و به مرحله ضبط رسيد اما متاسفانه به خاطر منع صداي زن اين کار متوقف شد و بالاخره به بوته فراموشي سپرده شد. روي ديگر کار اجراي کل قطعات وزيري بود که من قبلاً آنها را نواخته بودم و بعضي از آنها را از روي صفحات قديمي به نت درآورده بودم که تمرين هاي آن انجام شد و کل پروژه متوقف شد. در نوازندگي اينجانب در «به ياد طاهرزاده» به خوبي مي شود تمرين هاي مکتب وزيري را شنيد؛ مضراب کوچک، ريزهاي تند و شتاب زياد.
آقاي کياني و بازسازي
استاد ارزنده «مجيد کياني» همواره به امر بازسازي و تقليد از قدما علاقه مند بود و اين مشخصه به او کمک کرد در راهش يگانه شود. علاقه او به رديف و بازسازي کارهاي حبيب از همان اوايل تاسيس مرکز حفظ و اشاعه که مي توان گفت اولين کارمند رسمي اين اداره محسوب مي شد در او جان گرفت. تاثير دکتر صفوت در تغيير روش او نقش بسيار مهمي داشت چرا که قبلاً در مکتب وزيري، «پايور» ساز مي زد.
اين تغيير بنيادي همراه با آموزش نزد برومند به او کمک زيادي کرد. به خصوص هنگامي که به تصدي مرکز حفظ و اشاعه موسيقي درآمد، به اين امر به صورت رسمي پرداخت. در اين مرکز کارهايي زير نظر او ضبط شده که متاسفانه به عرصه بازار هنري ارائه نشده. اين امر چند سالي دوام آورد اما ايشان در سازمان فرهنگي و هنري خود هنوز به اين قبيل کارها مي پردازد و در فرهنگستان هنر نيز تلاش مي کند همين راه تداوم يابد. بعضي از افراد گروه بازسازي شيدا، اين افتخار را داشته اند که با ايشان نيز به امر بازسازي بپردازند.
گروه بازسازي شيدا
اين گروه پس از تشکيل گروه بانوان شيدا و گروه همنوازان شيدا (گروه بزرگ) تاسيس شد. هدف از تشکيل آن تداوم کار بازسازي و مرمت آثار گذشته است. با توجه به مکتبي که شاگردان به آموزش پرداخته اند افراد اين گروه به جز دو نفر که به صورت موقت در گروه هستند، از قبل با هم کار مي کردند. نگرش آنها در همان چارچوبي است که استاد ارزنده کياني مي شناسد و دوست دارد. من عقيده دارم امر بازسازي از گذشته، بايد طوري به اجرا درآيد که مورد توجه مردم يا حداقل شاگردان موسيقي قرار گيرد. اگر اين امر بدون داشتن ذوق و سليقه هنري بالا رود، ما مي توانيم مدعي شويم که به هدف اصلي رسيده ايم. به همين خاطر است که کارهايي اين گونه، بازار نمي يابد (حتي در ميان خواص و هنرمندان) بايد امر بازسازي قابل زيست براي مردم باشد. اگر امروزه مسجدي از دوران شاه عباس مانده، قابل استفاده است. ما نمي توانيم بازسازي کنيم که تنها در موزه حفظ شود. اين نوع مرمت نيز بايد باشد اما تنها جنبه حفظ آثار عتيقه دارد. هنر موسيقي ايراني اگر چه قديمي است اما عتيقه نيست. شعر حافظ و مولانا هنر عتيقه نيست و بعد از 700 سال کاربرد فرهنگي و اجتماعي دارد. در بازسازي بايد به کاربرد آن نيز توجه کرد. بايد در هر بازسازي احساس دوران از طريق مجريان به قطعات قديمي دميده شود. به هر حال گروه بازسازي شيدا تلاش دارد با نظارت اينجانب راه اجتماعي تر شدن اين روش را هموار کند. نوازندگان آن اگر چه کاملاً رسيده نيستند، اما عشق، تلاش و تعهد آنها باعث موفقيت شان خواهد شد و در کنسرت 26، 27 و 28 ارديبهشت شنوندگان شاهد اجرايي پراحساس و اصيل خواهند بود که اميد است اين سرفصل دوباره زنده تر و پوياتر شود.
نگاه
يار پسنديد مرا
در همين حين آذرپيرا به داخل اتاق تمرين گروه بازسازي مي آيد و در مورد ساز «آرش غفاري» که تار نواز گروه بازسازي شيدا است، بحث مي شود. ظاهراً براي کنسرت سيم جديدي به تارش بسته که خوش صداتر است. آذرپيرا ساز غفاري را مي گيرد. انگشتانش که به سيم هاي تار مي رود آشکارا نشان دهنده توانايي خاص او در نوازندگي است. قطعه کوچکي مي زند، مقدمه يي براي تصنيفي در مايه هاي دشتي که قرار است گروه همنوازان شيدا بخوانند. يک مرتبه تمام بچه هاي گروه بازسازي شروع به خواندن آن تصنيف مي کنند؛ «مژده بده مژده بده يار پسنديد مرا...»
موسيقي ايراني رو به سكوت ميرود
موسيقي ايراني در طول سدهها و با گذر از تاريخ و كسب تجربيات متنوع و گوناگون، به اعتقاد كارشناسان و علاقمندان آنچنان جلايي يافته كه هنري ظريف و بديع از اين ديار كهن براي جهانيان به ارمغان آورده است.
اكنون اما به نظر ميرسد كه آواي موسيقي ايران كمطنين شده و بندرت نوايي از سازهاي ايراني به گوش ميرسد.
بسياري هنرمندان كشور از آن گله دارند كه حتي در برنامههاي مناسبتي نيز از نواي سرشار از روح عرفاني و تعقل موسيقي ايراني كمتر استفاده ميشود.
شايد از همين روست كه كمتر جواني اكنون با طنين موسيقي ايراني آشناست و Cdو كاستهاي خوانندگان پاپ، جاي اين موسيقي اصيل را در ذهن آنان پر كرده است.
يك كارشناس موسيقي در اينباره به خبرنگار ايرنا ميگويد: امور فرهنگي كشور ما به خاطر جوان بودن جمعيت، دچار ايراداتي شده كه يكي از آنها نداشتن گرايش به موسيقي ايراني بخصوص از سوي جوانها است.
به اعتقاد "محمود بالنده"، بخشي از اين كاستي به معرفي نشدن موسيقي ايراني در رسانهها و كمكاري و وقت نگذاشتن موزيسينها مربوط ميشود.
وي كه مديريت گروه موسيقي ايراني دانشگاه هنر را برعهده دارد، تصريح كرد: رسانهها در مقابل موسيقي ايراني در حالي سكوت اختيار كردهاند كه رسانههاي غربي خيلي جدي در زمينه موسيقي كار ميكنند بطوري كه جوان ما اكنون گيتار را خيلي بهتر از كمانچه و تار ميشناسد.
وي خاطرنشان كرد: در ذهن كودكان ما با شنيدن كلمه موسيقي، تصاوير ارگ و پيانو تداعي ميشود و جوانان ما فراگرفتن نوازندگي گيتار را نوعي پرستيژ و كلاس و نشانه فخر ميپندارند.
بالنده گفت: مفهوم موسيقي در ميان جوانان از شكل حقيقي خود فاصله گرفته و به يك امر تجملاتي بدل شده است.
اين استاد موسيقي افزود: جوانان ما موسيقي ايراني را موسيقي غمگين، پيرمردپسندانه و خموده ميدانند و طبيعي است كه برنامههاي كنسرت موسيقي ايراني به زحمت يك سالن هزار نفره را پرميكند اما درهمين دوره يك خواننده پاپ با اطمينان به دنبال يك سالن ۱۵هزار نفري ميگردد.
وي اظهار داشت: اگر تهاجم فرهنگي براي دولتمردان بزرگترين دغدغه و آزاردهنده است براي هنرمندان موسيقي اين امر يك "عذاب اليم" است.
وي يادآور شد: اكنون حضور ماهواره و اينترنت در بيشتر خانهها غيرقابل كتمان است و از طريق اين رسانهها، مردم به راحتي با موسيقي غرب آشنا ميشوند و در قبال آن موسيقي ايراني در داخل كشور با سكوت همراه شده است.
بالنده گفت: رسانهها و موزيسينهاي كشورمان براي معرفي ساز و مفهوم و محتواي موسيقي ايراني به شكل جدي كاري انجام ندادهاند تا جايي كه از هر ۱۰هنرجو كه وارد آموزشگاههاي موسيقي ميشوند، ۹نفر به دنبال گيتارهستند و فقط يك نفر آنها خواستار يادگيري موسيقي ايراني است.
وي افزود: طبيعتا در بازار كار هم هنرمندي ميتواند Cdو كاست منتشر كند كه مخاطب داشته باشد و وقتي ميبيند Cdو كاست موسيقي ايراني يك دهم موسيقي پاپ هم فروش ندارد، نميتواند انگيزهاي براي ادامه كار داشتهباشد.
به گفته وي، موسيقي در ميان جوانان مانند بقيه چيزها اعم از تاريخ و زبان ناشناخته مانده است، جوانان ما به دنبال ماهيت موسيقي نيستند، ما بارها به هنرجويان خود گفتهايم ساز گيتار خود را سركلاس نياورند اما بخاطر فخر فروختن و كلاس گذاشتن، اين ساز را همواره بر دوش خود حمل ميكنند.
وي خاطرنشان كرد: اين درحاليست كه متاسفانه جاي موسيقي حرفهاي غرب هم در كشور ما خالي است، اركستر سمفونيك ما هم يك اركستر جدي و پربار نيست.
بالنده افزود: البته در شرايط فعلي نميتوان انتظار چنداني از جوانان داشت، چون موقعي ميتوان از آنان متوقع بود كه قبلا اطلاعات جامع و كاملي درباره موسيقي ايراني به آنها داده شده باشد.
وي تاكيد كرد: البته اين جو در بيشتر كشورها حاكم است، در سده اخير غربگرايي بويژه در كشورهاي جهان سوم توسعه يافته و پيروي از غرب در همه زمينهها اعم از فناوري، هنر، فرهنگ و ... ديده ميشود.
وي گفت: در دورافتادهترين روستاهاي آفريقا، كودكان سازهاي غربي مانند پيانو و گيتار را ميشناسند چرا كه شبانهروز تصوير اين سازها از شبكههاي پرتعداد ماهوارهاي پخش ميشود.
به هرحال گنجينه موسيقي ايراني، ميراثي است كهميتواند دستمايه هنرمندان و سيرابكننده روح متعالي جوانان كشور باشد و رسانهها و موزيسينها با شوري دوباره ميتوانند اين هنر رسمي كشور را احيا كنند
منبع : ايرنا
گفت وگو با مسعود شعاری درباره موسیقی تلفیقی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در ادامه مجموعه گفت وگوهایمان درباره موسیقی تلفیقی این بار پای صحبت های مسعود شعاری نشستیم. تجربه های شعاری در دو آلبوم سیر (با همکاری کریستف رضاعی) و سایه باد (با همکاری آرش میتویی) از جمله آثار مهم در حوزه موسیقی تلفیقی ایرانی محسوب می شوند، به همین بهانه به گفت وگو با او نشستیم.
● موسیقی تلفیقی انواع مختلفی را دربرمی گیرد. تعریف مسعود شعاری از موسیقی تلفیقی چیست؟
▪ز تلفیق چند لحن و فرهنگ و چند زبان موسیقایی مختلف. اما به طور کلی خیلی با واژه موسیقی تلفیقی موافق نیستم.
● یعنی موسیقی تلفیقی؟
▪ بله. زبان موسیقی گسترده است و مکاتب و سبک های مختلف در طول سالیان از درون آن به وجود آمده است. مثلاً یک نفر تنبورنواز به شرق کشورش سفر می کرده یا یک دوتارنواز به غرب کشورش می رفته یا رفت و آمد شاعران و موزیسین های ایران و هند به هر دو کشور. پس دائماً این داد و ستد و تبادل فرهنگی وجود داشته است؛ برای همین بخواهیم یا نخواهیم در ذات فرهنگ این دهکده جهانی وجود دارد. بر اثر این آمد و شدها، بر اثر این ترکیب ها و این نوع روابط، موسیقی های جدیدی به وجود می آید منتها در عصر حاضر به علت اینکه ارتباطات گسترده شده، سرعت ارتباطات بالا رفته و دیدن همزمان چند موزیسین میسر شده، این اتفاق خیلی زیادتر می افتد و نتیجه این می شود که این نوع موسیقی به نام تلفیقی نام گذاری شود. اما در واقع ما نمی توانیم از موسیقی تلفیقی تعریفی مثل موسیقی بلوز، راک، جز یا موسیقی کلاسیک داشته باشیم. وقتی صحبت از موسیقی فیلارمونیک می کنیم یا موسیقی ارکستر مجلسی، هرکدام تعریف خاصی دارد در صورتی که در موسیقی تلفیقی ما شاهد ترکیب، تلفیق و آمیزش دو یا چند فرهنگ مختلف هستیم که خیلی دایره گسترده یی دارد. تنها تعریف خلاصه و ساده یی که من می توانم بگویم این است؛ ترکیب چند فرهنگ موسیقایی با هم لزوماً با در کنار هم قرار گرفتن چند ساز از چند کشور مختلف به دست نمی آید.
● به تلفیق فرهنگ ها اشاره کردید. خیلی ها اعتقاد دارند در موسیقی تلفیقی حاشیه ها مهم تر از متن قرار می گیرند. وقتی راوی شانکار با بیتلز یا فیلیپ گلس کار می کند یا پیتر گابریل با نصرت فاتح علی خان، اینکه دو فرهنگ متضاد با هم کار کرده اند بیشتر مورد توجه قرار می گیرد تا نتیجه موسیقایی.
▪ بحث بر سر حاشیه یا متن نیست. من اعتقاد دارم موسیقی یک زبان است. یک زبان برای حرف زدن که دارای یک گویش مخصوص است. یک هنرمند، یک موزیسین، راوی خودش، راوی سالیان قبل از خودش و راوی یک فرهنگ برای نسل های بعد است و فقط و فقط یک روایت کننده و گاه یک حسگر درونی است که باز پس می دهد. حافظ می گوید؛ عشق را از هر زبان که می شنوم نامکرر است. بعضی مقولات نه به زمان ارتباط دارد نه به مکان. وقتی کسی راجع به حقیقت صحبت می کند، مرز نمی شناسد. به همین دلیل آدم عاشق، نوازنده عاشق به راحتی می تواند با نوازنده عاشق دیگری بنشیند و از هر فرهنگی صحبت کنند زیرا آنها با زبان عشق و جادو با هم حرف می زنند و اصلاً ارتباطی به زبان موسیقی و ابزارشان ندارد. ما گاهی اوقات اشتباه می گیریم و فکر می کنیم موسیقی تلفیقی شامل ترکیب چند ساز است، در حالی که بحث این نیست.
در واقع چند هنرمند از فرهنگ های مختلف درباره یک راز مشترک حرف می زنند. به قول شما وقتی راوی شانکار با چند تا پسر لیورپولی ساز می زنند، این دو فرهنگ بسیار متفاوتند اما در اینجا یک نکته مطرح است که وقتی با زبان راز حرف می زنیم، نمی توان برایش مرز قرار داد. موسیقی بحث راز عشق است و غیر از این نیست. وقتی در مورد این مقوله صحبت می کنیم، همه انسان ها در آن دخیل هستند و نمی توانیم برایش مرز بکشیم. اما زیبایی کار در این است که مولانا به یک زبان می گوید، حافظ به یک زبان و شکسپیر به یک زبان و این زیبایی در تنوع این زبان هاست. در این نوع موسیقی هم ما به این رازها می پردازیم. این نوع موسیقی دیگر بحث زبان و مکان و زمان را نمی شناسد. وقتی صحبت از موسیقی بلوز یا جز می کنیم یک چارچوب مشخص علمی دارند ولی در موسیقی تلفیقی بحث این نیست.
به همین دلیل موسیقی تلفیقی را در دنیا به عنوان موسیقی خاصی نمی شناسند بلکه محتوای آن و سبک اصلی آن را مورد ارزیابی قرار می دهند نه ابزار اجراکننده آن را.
● در ایران چند سالی است که حرکت به سوی موسیقی تلفیقی چه در بین آهنگسازان موسیقی غربی و چه موسیقی اصیل ایرانی شکل گرفته است اما این گونه به نظر می رسد که هنوز در مرحله تلفیق سازها مانده ایم و اتفاق جدیدی نمی افتد.
▪ شما مسائل خیلی مهمی را مطرح می کنید. من فکر می کنم به چند عامل بستگی دارد. اول این نوع موسیقی سابقه خیلی زیادی در ایران ندارد و علت هم داشته. دوم اینکه موسیقی دستگاهی ایران به خاطر قوانین موجود در آن با موسیقی تنال غرب متفاوت است. حتی با موسیقی دیگر نواحی شرق هم متفاوت است. دیگر اینکه معمولاً در ایران به لحاظ موسیقایی برای خودمان محدودیت قائل می شویم. عادت هایی برای گوش مان می سازیم و طبق آن عادت ها سالیان دراز جلو می رویم در نتیجه این عادات برای ما سنت می شود در صورتی که سنت فقط عادت نیست. من اگر سه تار را در کنار ساکسیفون در آلبوم «در سایه باد» گذاشتم، می دانستم به محض اینکه این سی دی بیرون بیاید خیلی از گوش ها آن را نخواهند پذیرفت، اما گوش من پذیرفته بود. چرا نپذیرد؟
بحث غلط یا درست کدام است؟ ساکسیفون هم مانند سه تار یک ساز و ابزار است. همین الان که ما اینجا نشسته ایم به صدای نویز اطراف مان چون هر روز می شنویم عادت کرده ایم و بخشی از زندگی مان شده است در صورتی که نویز است. بعضی اوقات می بینید که آوا و ترانه هایی هست که چون ما به آنها عادت نداریم نویز تلقی می شوند. پس ما باید در مورد عادت گوش مان که چگونه است فکر کنیم و این همان جواب سوال شماست. ما خیلی روی عادات مان سوار هستیم. معمولاً عادت شنیداری جدید را به سختی می پذیریم. چرا استادانی که در ایران کارشان را جلو برده اند مثل وزیری یا هم عصر خودمان استاد علیزاده همیشه با مشکلاتی مواجه بوده اند؟ من می گویم این عادات آنها را دچار مشکل کرده و این موضوع جزیی از فرهنگ ما شده است. باید آنقدر گوش مان آزاد باشد و رنگ آمیزی گسترده داشته باشد که بتوانیم خارج از عادات مان یک چیزهایی را بشنویم.
● به نظر می رسد در آلبوم «سیر»، شما کماکان در همان دستگاه ها و گوشه های موسیقی اصیل ایرانی قرار دارید و صدای ساز شما محوری است که همه صداهای دیگر حول آن می گردد و در نتیجه کل اثر به موسیقی اصیل ایرانی نزدیک تر است.
▪ خب به خاطر اینکه در آن آلبوم ۶۰ دقیقه یی از ابتدا تا آخر یک روند نوازندگی به صورت سولو وجود دارد و اصلاً هر اتفاقی که افتاده بر اساس آن تکنوازی بوده است.
● در واقع این اتفاق خواسته خودتان بوده.
▪ بله، تصمیم بر این بود که بر اساس ملودی های سه تار کار کنیم.
● یعنی شما محور باشید و هارمونی بر اساس صدای سه تار باشد.
▪ بله، چون روند حرکت ملودی ها در موسیقی «سیر» مقامی و مدال است و هرگز خود را به موسیقی تنال نزدیک نمی سازد و به طور کلی خود را در دانگ های مختلف قرار می دهد نه یک گام.
● در موسیقی اصیل ایرانی، بداهه نوازی یکی از اصول است. آیا شما در دو آلبوم تلفیقی خود با توجه به حساسیت امر تلفیق و استفاده از سازهای غربی رویکرد بداهه نوازی داشتید یا برای هر آهنگ نت نویسی می کردید؟
▪ بستگی به قطعات دارد. بعضی از آنها را به صورت بداهه می زنیم ولی خود قطعه «سیر» نعل به نعل تا دهم ثانیه اش هم نوشته شده است و عین همان نت ها، قطعه بیرون آمده ولی بخشی از قطعه هایی مثل «حضور» و «سوز و گداز» به شکل بداهه نوازی شکل گرفته اند. فکر می کنم آهنگسازی با بداهه نوازی گره خورده است. من اعتقاد دارم باید دست نوازنده خوب را باز گذاشت تا بتواند حس خودش را بیرون بریزد و آنچه را که می تواند عرضه کند ولی به هر حال کلیت و فضای اصلی کاری را که باید انجام بدهد به آنها می گویم و در آن محدوده دستشان باز است.
● فکر نمی کنید استفاده از فواصل موسیقی غربی، حتی پنتاتونیک(گام پنج نتی در موسیقی بلوز) در سازهای ایرانی می تواند به ایجاد ملودی های تلفیقی هم کمک کند.
▪ شما در یک گفت وگوی فرهنگی یا هر گفت وگویی تا به سخن طرف مقابل توجه نکنید نمی توانید صحبت کنید. یعنی اگر من با آن نوع فرهنگ موسیقی غرب ساز می زنم که در آن از فواصل پنتاتونیک استفاده می شود، باید به آن فواصل توجه کنم، نسبت به آن نظری داشته باشم تا گفت وگوی درستی بین ما ایجاد شود. حتی به نظر من می شود آن فواصل را با نگاه مدال زد. اگر فلسفه موسیقی دستگاهی را بدانیم می بینیم یک محدوده صوتی دارد که نباید از آن محدوده بیرون رفت. در آن حوزه و گستره صوتی من می توانم از فواصل موسیقی هند یا ایران استفاده کنم چرا که هر دو به شکل موسیقی دستگاهی اند. در نتیجه هم با نگاه خودم آهنگ ساخته ام و ساز زده ام و هم اینکه از ابزار آنها استفاده کرده ام. خود قطعه «در سایه باد» برگرفته از یک ذکر هندی است، در آنجا هم گفته شده که ارتباطی به موسیقی سنتی ندارد ولی از نگرش موسیقی دستگاهی هم استفاده شده.
● شما در قطعه «شور عشق» از آلبوم «سیر» ربع پرده ها را حذف کرده اید.
▪ ربع پرده را حذف کردم اما دستگاه «شور»ی که در این قطعه می شنوید شور آذری است. شور آذری در موسیقی ردیف نیست ولی من از توقف های شور خودمان هم در آن استفاده کردم. این در واقع ترکیب کردن خواص موسیقی خودمان با دیگر موسیقی ها است.
● حسین علیزاده وقتی با گاسپاریان موسیقی تلفیقی کار می کند گفت وگوی دو نوع موسیقی را می بینیم که شباهت هایی با هم دارند اما وقتی شما در سایه باد سه تار را در کنار گیتار یا ساکسیفون قرار می دهید کنتراست شدیدی بین سازها وجود دارد. تفاوت این دو نوع تجربه از نظر شما چیست؟
▪ من همان اول هم گفتم که موسیقی تلفیقی بحث غرب و شرق نیست. بحث ترکیب دو فرهنگ مختلف موسیقایی از دو فرهنگ یا اقلیم است. این نیست که الزاماً غربی یا شرقی باشد. مگر تبلا که در کارهای من حضور دارد مال غرب است، مال هندوستان است. در کار من هم ساز غربی و هم شرقی می بینید ولی در کار استاد علیزاده که کار واقعاً ارزنده و بی نظیری است و محصول کار دو استاد بنام دنیا است، ابزار خودشان را دارند یا کار آقای کلهر با شجاعت خان. اینها دیگر بستگی به خود کار دارد که چگونه پیش می رود. اما در تجربیاتی که من داشتم خود نداها و نغمه ها برای این ابزار طراحی شده بودند.
● در ایران بیشتر موزیسین هایی که به تلفیق پرداخته اند ابتدا موسیقی غربی کار می کرده اند ولی شما برعکس عمل کردید و از موسیقی اصیل ایرانی رو به تلفیق آورده اید. موسیقی تلفیقی چه جذابیتی برای شما داشت و چرا برخی از موزیسین های اصیل ایرانی نسبت به موسیقی تلفیقی واکنش نشان می دهند؟
▪ این برمی گردد به اینکه آیا شما موسیقی دنیا را هم گوش می دهید یا خیر. من یک سال و نیم فقط سه تار صبا را گوش دادم اما در کنار آن شاید یک دوره هشت ماهه چیزی به غیراز پرکاشن، نه زدم و نه گوش دادم، دستم هم به سه تار نخورد. پس یک موزیسین در دوره های زندگی اش تجربیات خاصی دارد. من با هرمزی یک سال زندگی کردم و هیچ چیز دیگری گوش ندادم اما بوده زمانی که من یک سال فقط World Music گوش دادم و شاید یک سال فقط با نصرت فاتح علی خان زندگی کردم. ما موسیقی گوش دادن مان دارای فرهنگ متفاوتی است یعنی کارهایمان را انجام می دهیم و موسیقی گوش دادن در اولویت دوم یا سوم قرار دارد. ولی واقع امر این است که شما مثل کتاب خواندن باید برای موسیقی گوش دادن هم وقت بگذارید اما در مورد بخش دوم سوال شما باید بگویم هنوز فضای باز پژوهشی و شنیداری در موسیقی ما ایجاد نشده و به همین دلیل از انگیزه های قوی برای دستیابی به مسائل و فضاهای جدیدتر کم کم از بین خواهد رفت و جوانان از محکم کردن اطلاعات پایه یی خود و ایجاد تجارب جدیدتر هراس خواهند داشت و این کار را به جایی نخواهد برد.
ما باید ریشه ها و سبک ها را از هم تفکیک کنیم. کسی که راجع به موسیقی سنتی تحقیق می کند باید چند سال موسیقی سنتی گوش دهد، میرزا عبدالله گوش دهد و بعد به تحقیق بپردازد اما کسی که راجع به کل موسیقی دنیا تحقیق می کند باید چیزهای مختلف را گوش دهد. هر کسی که سه تار می زند قرار نیست فقط به سبک یک مکتب سه تارنوازی کند. الان ما هفت مکتب سه تارنوازی در ایران داریم که هر کدام با هم زمین تا آسمان متفاوت هستند.
اما استادانی هستند که اگر دست به چیز دیگری بزنید مغضوب آنها خواهید شد و این در واقع فضای نقد را از بین می برد. ما باید هدف مان را بشناسیم. بحث ما بحث ایران است و چرا نباید موسیقی دستگاهی ما را در دیگر جاها بشناسند در حالی که موسیقی دستگاهی ما واقعاً قانونمند و قابل تعمق و دارای فلسفه خاص خود است. حال شما این جواهر را دارید و می خواهید در جیب تان پنهان کنید. من به یک فستیوال خارجی رفته بودم. یک موزیسین از کشور دیگری آمده بود و به من گفت مایلید با هم ساز بزنیم. خب ما در یک جای حرفه یی نشسته بودیم و این ساز زدن ممکن است به اتفاق خوبی منجر شود، خب شما چه می خواهید بگویید؟ می خواهید بگویید چون من ابوعطا می زنم و ساز تو پرده بندی ساز مرا ندارد، نمی توانم با شما همنوازی کنم. اصلاً چه جوابی برای این مساله دارید. یکی از یک فرهنگی می خواهد با شما صحبت کند، آیا باید حرف زد یا خیر؟ اگر باید حرف زد باید زبانی برای آن ایجاد کرد. ایجاد کردن زبان تلاش نیاز دارد، بحث آزمون و خطا است. بحث را اشتباه نگیریم و بحث غرب زدگی و شرق زدگی نیست، بلکه بحث گفت وگو با زبان موسیقی است و یقیناً در این کار آزمون و خطا هم وجود دارد و از طرف دیگر دفاع از میراث گذشته دانش و ابزار مخصوص خود را هم می خواهد و در این زمینه هرچه تلاش کنیم کم است. در عین حال وقتی بحث پژوهش موسیقی سنتی ایران هم می شود، کوتاه هم نمی آیم و حاضر نیستم کسی به آن مقوله اهانت کند و تعصب هم دارم.
● فکر می کنم یکی از عللی که موسیقی ما را نمی شناسند هم همین علت باشد. در واقع مد ت زمان زیادی نیست که در چند کشور اروپایی و امریکایی با موسیقی ما آشنا شده اند، آن هم توسط تعدادی مخاطب خاص.
▪ تعداد زیادی متخصص در خارج از کشور هستند که از سال های قبل موسیقی ما را می شناسند و دنبال می کنند ولی بحث من این نیست، بحث من این است که چرا وقتی اسم کنسرت نصرت فاتح علی خان می آید مردم عادی هم می روند و سر و دست می شکنند اما موسیقی ایرانی را نمی دانند که چیست. بحث من بر سر این است، نه بر سر اندیشمندان و محققان. بله وقتی خود من هم در آن کشورها کنسرت دارم، می آیند و از قبل هم خبر دارند ولی مساله من این است که فرهنگ ایرانی را همه بشناسند. استادان و کتاب هایمان به دانشگاه های آنجا راه یابد. نمی گویم تنها راه این مساله موسیقی تلفیقی است، اصلاً این را نمی گویم ولی در عین حال نباید با عادات قدیم جلو برویم و حداقل راجع به این موضوع تعصب نداشته باشیم.
● بعضی ها اعتقاد دارند نسلی که بعد از خرداد ۷۶ وارد حوزه موسیقی تلفیقی شد عموماً جوان هایی بودند که در حوزه موسیقی غربی همچون راک و جز و بلوز و... کار می کردند و برای اینکه از ممیزی عبور کنند و وارد بازار کار شوند به موسیقی تلفیقی روی آوردند.
▪ شاید این گونه هم بوده ولی تنها نکته یی که من می توانم بگویم این است که بهتر است انواع موسیقی در مملکت ما شناخته شود، مثلاً کسی که راک می زند باید کارش را عرضه کند، همان اول صحبتم هم عرض کردم همه این مکاتب آمده اند تا بازگوکننده یک راز باشند. اگر قرار است زبان عشق را بگویند چه مانعی دارد که به زبان راک بگویند. اگر قرار است بازگوکننده یک تفکر باشد، چه اشکالی دارد در حیطه موسیقی بلوز باشد. مهم این است که محتوا غنی باشد و آهنگساز فکورانه راجع به آن فکر کند. اگر پاپ می سازد برایش جدی باشد، در غیراین صورت از دست خارج می شود. به هرحال موسیقی پاپ هم تخصص خودش را دارد که گاهی هم موسیقی سختی است، درست است که اسمش پاپ است ولی بعضی موسیقی های پاپ را در دنیا می بینیم که چقدر پیچیده است و رویش کار شده است. تا زمانی که پای تفکر در میان باشد تفاوتی میان این شیوه های مختلف نیست. همه اینها می تواند وسیله انسان اندیشمند باشد.
● به نظر می رسد شما در حال طی یک مسیر تکاملی در موسیقی تلفیقی هستید. این مساله را می توان با مقایسه دو آلبوم «سیر» و «در سایه باد» مشاهده کرد. در «در سایه باد» صداهای بیشتری در کنار هم قرار گرفته اند. لحظاتی با یک موسیقی چندصدایی روبه رو می شویم و کل آلبوم نشان از پخته تر شدن ایده تلفیق شما دارد.
▪ خب من در آلبوم سیر به عنوان نوازنده تنها بودم، ولی در آلبوم بعدی کسی مثل آرش میتویی که از موسیقی ایرانی شناخت دارد در کنارم بود و اطلاعات و شناختش از دستگاه ها و گوشه ها به ما کمک کرد. مثلاً اینکه من کجا بایستم که او بتواند جواب مرا بدهد. در ضمن من در آلبوم در سایه باد حتی گروه نوازی سه تار را هم به کار گرفتم.
● وضعیت موسیقی تلفیقی (از هر نوع آن) را در ایران چگونه می بینید و آیا فکر می کنید موسیقی تلفیقی ما به حدی رسیده است که بتواند در بازارهای جهانی جایی برای خود دست و پا کند؟
▪ الان هم در بازارهای جهانی این اتفاق در حال رخ دادن است. مثلاً کنسرت هایی شروع شد و قطعاً هم ادامه خواهد یافت که در آن گروه های ایرانی با ارکسترهای بزرگ دنیا همکاری می کنند. خود این مساله بزرگی است و از همه مهم تر این بود که تفکر اینکه من حاضر نیستم با کسی ساز بزنم شکسته شده است؛ الان نوازنده های بزرگ ما با ارکستر فیلارمونیک کشورهای دیگر همکاری می کنند یعنی حاضرند دست به ریسک بزنند در حالی که قبلاً این کار را نمی کردند. اصولاً کاری که الگوی قبلی دارد یقیناً آسان تر از کاری است که قرار است الگو شود. برای همین استاد علیزاده کار بسیار سختی انجام داد و برای همین در تاریخ ماندگار خواهد بود. برای اینکه فرم هایی را به کار گرفته که قبلاً تجربه نشده است. این برخورد با موسیقی ایرانی دارد پررنگ تر می شود. در نتیجه آهنگساز باید قطعه یی بسازد که توان فرهنگ و شیوه در آن لحاظ شود و این تکه تکه رشد می کند و باعث تکامل و رشد موسیقی ایران در دنیا می شود.
● در این قسمت هم به نظر می رسد موفقیت افرادی که در حوزه موسیقی اصیل ایرانی کار می کرده اند و رو به تلفیق آورده اند بیشتر از افرادی بوده که موسیقی غربی کار می کرده اند و تصمیم داشتند با تلفیق جایی در بازارهای جهانی پیدا کنند.
▪ به خاطر اینکه در خیلی از نقاط دنیا ابتدا به دنبال موسیقی ارژینال می گردند. در فرانسه، هند یا چین نگاه می کنند که موسیقی ارژینال ایران چیست. به همین دلیل موزیسین های سنتی به دلیل اشراف نسبت به این نوع موسیقی بیشتر مورد توجه هستند. کسانی که در ایران موسیقی غربی کار می کنند، باید هم به موسیقی غربی و هم به موسیقی خودمان اشراف کامل داشته باشند، به همین خاطر کارشان سخت تر است.
مصاحبه : روزنامه اعتماد
mrmaster
05-06-2008, 12:46
با درود.
چند وقتی یه کنسرت دستم رسیده که پسر یکی از همسایه هامون تو ژاپن اجراش کرده بقدری زیبا و دلنشین بود دلم نیومد آپلودش نکنم.
کنسرت شبه شعر مولانا سفری عرفانی در امتداد جاده ابریشم. (سیاوش آریان فر)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
نقدی بر «ز بعد ما»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بسیاری ازآثار ماندگار هنری به جز آنهایی که شاید بتوان گفت صرفا از حالات درونی خود هنرمند سرچشمه میگیرند، حاصل تأثیر واقعه و تغییری در جامعه هستند، بر ذهن و روح آفرینندهی اثر هنری. در کشور ما آثاری در اوایل انقلاب میتوان نام برد که کاملا در بستر جریان روحی و فکری آن زمان شکل میگرفتند. اما در سالهای اخیر شاید تنها مثالهایی که در رابطه با همراهی بیواسطهی هنرمندان عرصهی موسیقی با مردم و مشکلاتشان به ذهن می آید آثاری هستند که پس از وقوع زلزله شکل گرفتهاند. گرچه فضای محنتآلود و غمِ فراگیر در جامعه پس از چنین وقایعی، فقط تا مدتی حضور دارند، ولی آثاری که در این میان آفریده میشوند ماندگارند، چون برخاسته از واقعیت هستند و به زندگی و مرگ مردم گره خوردهاند؛ آوای مهر اثر استاد حسین علیزاده برای زلزلهی رودبار و همنوا با بم برای فاجعهی بم. ز بعد ما که مانند این دو اثر برخاسته از همین زمینه بود آرام و بیهیاهو میان علاقهمندان موسیقی جاری شد. اجرا در سال 1384 در تالار فردوسی دانشگاه تهران برای زلزلهی زرند.
در میان آثار تصویری موجود در بازار که اغلب با یک دوربین و حتی گاه با دوربینهای شخصی و با سطح کیفیتی بسیار پایین تصویربرداری شدهاند، ارایهی اثری با ویژگیهای ز بعد ما مایهی شگفتی است. اهمیتی که این گروه برای شکل ارایهی اثر خود قایل شده است موضوعی است که در میان دیگر آثار به ندرت به چشم میخورد.
هماهنگی بین تصویر و صدا از ویژگیهای بارز این اثر است. تصویر همگام با ملودی تغییر میکند. زاویهی تصویربرداری و این که در هر قسمت، تصویر کدام نوازندگان دیده شود نکتههایی هستند که با کارگردانی و تدوین سنجیده رعایت شدهاند. با فرض تقسیم گروه به سه گسترهی صدایی، هماهنگی هوشمندانهی تصاویر با تغییرات ملودی در این سه گستره، بیشتر آشکار میشود. تصویر نوازندهی سنتور باس دقیقا مانند نقشی که در ملودی ایفا میکند در زمینه و در امتداد دو گروه دیگر ارایه میشود.
تصویربرداری از تماشاگران و بهخصوص هنرمندان و اشخاص برجستهی حاضر باید در زمان و به دفعات مناسب انجام شود. نمایش حضور بزرگانی چون پرویز مشکاتیان و کیهان کلهر خود تأییدی است نهان بر اثری نو که شنونده دریافت میکند. و این کار بسیار بهجا انجام میگیرد و هنگام اجرا تمرکز تصاویر بر روی نوازندههاست. در تصویربرداری اثری مانند هم نوا با بم که احتمالا از نظر کیفیت تنها اثر قابل مقایسه با ز بعد ما است شاید به دلیل این که در حال و هوای زمان فاجعه شکل گرفت ونمایش احساسات تماشاگران اهمیت بیشتری داشت این نکته چندان رعایت نشده است. موارد زیادی وجود دارد که هنگام تکنوازی اساتید، تصویر تماشاگران (البته در مواردی نه چندان کم، تصویر همکاران شرکت دلآواز که در بخش پشت صحنه هم حضور دارند) نمایش داده میشود. لذتی که هر شنونده از یک قطعهی موسیقی می برد مخصوص خود اوست. نمایش حالات شنوندگان حاضر در سالن القای حسی جدای از بستر حس ملودی است. گویی ملودی از طریق آنها شنیده میشود.
طراحی هنرمندانهی جلد، توضیحات کافی و نوشتن اشعار اگرچه از ملزومات ارایهی یک اثر هنری هستند ولی به دلیل فقدان آنها در دیگر آثار باید از ویژگیها و امتیازات بارز این اثر محسوب شوند.
نام سیامک آقایی برای بسیاری از علاقهمندان موسیقی سنتی نامی آشناست. به ویژه پس از کنسرت گروه عارف و شهرام ناظری. در این کنسرت نیز سیامک آقایی نوازندهی سازی بود که کنجکاوی بسیاری از شنوندگان را برانگیخته بود. تکنوازی هنرمندانهی او این امید را ایجاد کرد که سازی با ویژگیهای قیچک باس جایگاهی در ترکیب سازی موسیقی سنتی پیدا کند.
سیامک آقایی سابقهی همکاری با گروه جادهی ابریشم را نیز داراست. گروهی بین المللی که اعتبار خود را از حضور نوازندگان بزرگی همچون کیهان کلهر وام میگیرد. این گروه نیز در زمینهی تلفیق موسیقی ملل مختلف اجراهای موفقی داشته است. ز بعد ما در واقع نتیجهی تجربهی آگاهانهی سیامک آقایی در نوآوری است. شاید زمانی تنها نامی که با آگاهی از مسیر نوآوری آثاری عرضه میکرد حسین علیزاده بود. ایدهای که در راز نو و پیشتر از آن در دلشدگان آزموده شده بود یعنی همآوایان. مسیری که علیزاده پس از سالیان هنوز هم از آن دور نشده است. در کارهای جدید (سرود گل) و حتی در آثاری که با استاد شجریان اجرا شد ردپای آن به چشم می خورد (نمونهی آشکار در بی تو به سر نمی شود و یا تصنیف بزن آن پرده). در میان دیگر نوازندگان شاید جز به تلاشی برای تکرار آثار درخشان گذشته به چیز دیگری نتوان اشاره کرد.
نوازندگان جوان این گروه به گفتهی سیامک آقایی و البته همان طور که از تسلط تحسین برانگیزشان روی ساز آشکار است پیشتر در اجرا، تجربههای موفقی داشتهاند. نکتهی بسیار مهم در مورد اجرای این اثر همدلی و هماهنگی بین اعضای گروه است. نوازندگان در پی اجرای اثر هستند نه نمایش مهارت خود روی ساز. نکتهی قابل توجه حضور "خویشتنِ" نوازندگان در القای حس است نه حسی که در اثر ممارست درنواختن آزموده شده باشد. ارتباط روشن و ظریفی که هنگام اجرای هر قطعه با آن دارند (به عنوان مثال زمزمهای همراه ملودی قطعهی لطیف شالیزار به گوش میرسد) نشان میدهد که هر کدام در شکل گیری و تکامل قطعات سهم داشتهاند و نظرات برای اعمال تغییرات همسو شده است. البته در غیر این صورت نوازندگی 5 سنتور در کنار هم احتمالا غیر ممکن میشد. این مسأله در اجراهای بزرگان ما بسیار نادر است چرا که ملودی که گروه اجرا میکند زاییدهی ذهن یک نفر است و دیگر نوازندگان در تکنوازی ها مجالی برای ارایه حس خود مییابند.
قطعات همان طور که از نام آنها برمیآید بیشتر به یک صحنه یا تابلو از یک حس یا واقعه میمانند. تصویرسازی در ذهن شنونده، احتمالا یکی از اصلیترین اهداف سازندگان بوده است. حتی کسانی که نوازنده و کنجکاو نتیجهی ترکیب 5 سنتور نیستند به خوبی با این اثر ارتباط برقرار می کنند. علت را می توان در موفقیتی دانست که قطعات در تصویرسازی بدست آوردهاند. شباهت قطعهی شالیزار از نظر القای حس آرامش و روح زندگی با قطعهی زندگی اثر استاد علیزاده قابل توجه است.
نکتهی بسیار مهم ریتم قطعات است. امروزه شاید حتی آهنگ سازانی که پیشتر تجربهای به جز ریتم های رایج موسیقی ایرانی نداشتند نیز گویی کنجکاو هستند و متاسفانه عمدا به تغییر ریتم می پردازند لاجرم آنچه برای شنونده بارز می شود تغییر ریتم است نه ملودی و این جاست که آهنگساز از به خدمت گرفتن ریتم بازمانده است و در واقع ملودی را با توجه به تغییرات عمدی در ریتم هدایت کرده است. وقتی یک جنبهی خاص در هنر جامعه مورد نظر قرار گیرد و ناقدان آگاهی نباشند که خطر افراط و تفریط را یادآور شوند آن جنبهی خاص زمینههای دیگررا تحت الشعاع قرار میدهد و هنرمندان میکوشند هر چه بیشتر آن عنصر مورد توجه عموم را جایگزین همه عناصر ترکیبی هنر قرار دهند. و باز هم باید به نام حسین علیزاده اشاره کرد که شاید در موسیقی سنتی اولین کسی است که پیرو حس ملودی والبته با آگاهی، از ریتم های گوناگون استفاده کرده است. در این اثر نیز ریتم و تغییر آن، پیرو حس آهنگ ساز بوده است لذا تغییرات کاملا به جا و هماهنگ به گوش می رسند.
موردی که شاید در برخی نوشته ها در رابطه با این اثر به دید انتقاد یا موردی منفی بیان میشود آوازی است که سیامک آقایی در قطعات انتهایی(روی DVD از قطعهی شب زرند) اجرا می کند. جز اشاره به نام همخوانان در پایان، جایی نامِ آواز یا همآوایی برده نشده است، پس منصفانه نیست آن را خارج از بستر احساس و جریانی که تا این لحظه از ملودیِ سازها دریافت کردهایم بشنویم. در واقع باید جای آن را در تابلویی که از یک واقعه (درشب زرند) ترسیم شده است بیابیم. آری لذتی که از ترکیب زیبای 5 سنتور تا آن لحظه نصیب شنونده شده است به ظاهر قدری با آواز کاهش می یابد. اما اگر به ذهن بیاوریم که چه می شنویم این آواز نیز مانند نغمه های برآمده از سازها جای خود را نشان خواهد داد. این ناله و فغان است، شِکوه است. کلام آن را شکل میدهد و سخن از نماندن و ویرانی است. قرار نیست شنونده از تحریر یا وسعت صدا لذت ببرد، لذتی که بسیار شناخته شده و رایج است و همهی علاقهمندان موسیقی میدانند کجا باید آن را بیابند. صدای خاص و غریبی را به یاد بیاوریم در آوای مهر اثر استاد علیزاده. این صدا آنقدر با فضای غمآلود فاجعه هماهنگ است که شنونده به محض شنیدن، آن را می بیند گویی منتظر فریادی در سوگ بوده است. یا آواهای موسیقی فیلم لاکپشت ها هم پرواز میکنند، مویهای در آنچه رخ داده است. در دو اثر ذکر شده گمنام بودن خواننده یا به بیان بهتر غریب بودن صدا نشان نالهای از مرد یا زنی دارد، میان آوارها. تمام زیبایی بیان هنری یک فاجعه در همین نکته نهفته است. در این دو نمونه نمیتوان و نباید به زیبایی صرف یا مهارت خود صدا اشاره کرد بلکه در زمینهی ملودی و توصیف فاجعه اثر خود را نشان میدهند. اما در این اثر شاید به دلیل جذابیت تصویر و این که شنونده هنوز ذوق زدهی اثری بدیع و اندیشهمند است و نشستن 5 نوازندهی سنتور کنار هم، هر کدام با سازی با خصوصیات خاص، او را تشنه نگه می دارد که بشنود، بیشتر از این بادهی نو بنوشد یا به عبارت بهتر تا آنجا که میتواند کشف کند، در این حالت شاید مواجهی بیدرنگ با آوازی که حضورش فقط برای القای حس فغان و شِکوه در نظر گرفته شده کمی دشوار باشد. احتمالا چند نکتهی زیر در صورت حضور پررنگ تر در آوا می توانست قدری هدف را بهتر بنمایاند. بیت اول و دوم و سوم با صدای بم و آرام اجرا می شوند و غیرمنتظره (به تعبیر شنوندههایی که با ایشان صحبت کردهام) نیستند چون با سنگینی غم ترسیم شده هماهنگ هستند و صدا در این محدوده روان است.
آقای آقایی خواننده نیستند کما این که جایی هم اشاره نکردهاند، ولی حتما به ویژگیهای صدای خود آگاه هستند. همانطور که در مصاحبههایشان گفتهاند در انتخاب سازها سازی که صدایی به اصطلاح تیز یا خارج از بستر صداها داشته است حذف کردهاند اما برای آواز چنین نکتهای چندان مدنظر نبوده است. شنیدن صدایی ناآزموده وشاید بتوان گفت معمولی برای بیان حسی خاص پیشتر نیز مورد استفاده قرار گرفته است(دو مثال پیش گفته و حتی آواز شجاعت حسین خان در اثر غزل با همنوازی کیهان کلهر) ولی تا جایی که حس، و یا در اینجا غمی که صدا محمل آن است در برابر ناآزمودگی کمرنگ نشود. در مصراع "قفس شکستهام و آشیان نمانده به یاد" این مساله خود را نشان می دهد تا فرود و تکرار واژهی "نمانده به یاد". با توجه به طغیانی که توسط سازها در این قسمت ایجاد می شود هدف القای احساس تلخی و دلهره است ولی همان طور که گفته شد در اوج، این یک صدای فغان یک مرد در تابلوی ملودی نیست و بیشتر جنبهی ناهماهنگی آن (از نظر فضایی که توسط سازها ایجاد شده) به گوش می رسد و شاید ناخودآگاه شنونده را از فضا دور میکند. در ادامه آوایی مانند مویه اجرا می شود که کمابیش همین حالت را دارد. سپس گویی به آرامی می رسد، به درنگی در آنچه رخ داده است. شعر بعدی واضح شنیده نمی شود و کلمه ها بیش از حد گنگ به گوش می رسند( البته اگر به بروشور مراجعه نشود) و در ادامه عملا به فریادهایی نامعلوم تبدیل می شوند. حسی که با آواز دنبال می شده است توسط سازها به نحوی زیباتر در ادامه ترسیم می شود. شاید نتوان اوج خواندن این صدا را با این که هدف القای حس فغان است نه زیبایی، توجیه کرد.
بیدل در تاریخ ادبیات فارسی اوج شیوهای است که به نام هندی و یا اصفهانی خوانده میشود. خصوصیت برجستهی این شیوه گسیختگی معانی و پریشانی اندیشههای سرایندگان آن است که هر بیتی از عالمی ویژهی خودش سخن میگوید و حتی در یک غزل گاه معانی متضاد با یکدیگر در کنار هم قرار میگیرند. با این همه غرابت خیال و تازگی حرفها در شعر این دسته از شاعران نوعی لذت-که شاید لذت هنری محض نباشد- در خواننده ایجاد میکند. البته این نوع ایجاد شگفتی و نمایش غرابت در آغاز کار گریزی بوده است از ابتذال شعر و معانی شعری در شعر قرن نهم وبا گرم شدن بازار این شیوه چیزی که در اصل گوشهای از کار شاعران بوده به گونهی هدف و بنیاد کار درآمده است و شاعران قرن یازدهم به ویژه آنها که در نواحی هند میزیستهاند تمام کوشش خویش را صرف این راه و رسم کردهاند. خوانندگان این عصر جنبهی خیالپردازی را تنها عنصر اصلی در ساختمان شعر میپنداشتهاند. با دگرگونی پسند جامعه شعر گویندگانی مانند بیدل که تمام کوشش آنان صرف اعجاب و ایجاد حیرت سرگردانی برای خواننده است فراموش میشود و این خصوصیت در مورد بیدل کاملا روشن است زیرا با دگرگون شدن فضای شعری ایران در دو قرن دوازدهم و سیزدهم بیدل در ایران فراموش می شود. بیدل شاعری است که برای خوانندهی ایرانی و حتی برای بسیاری از اهل فضل و دوستداران شعر در ایران ناشناخته مانده است و کمتر شاعری است که با شخصیتی بدین گونه تا این حد گمنام مانده باشد بهخصوص که در ولایات دیگر قلمرو زبان فارسی از شهرت بسیار برخوردار باشد. توجه گروه به ایجاد فضا و حالتی مانند سیر و تصویرسازی شاید دلیل حرکت به سوی شعر شاعری چون بیدل باشد گروه برای اجرای اثر خود با دقت و وسواس همه چیز را انتخاب کرده و حتی تغییراتی در ساختمان سازها نیز اعمال کرده است و برای کلام از بیدل دریافت کرده است، شاعری که از صور خیال به گونهای خاص و با بسامدی زیاد در اشعارش بهره میجوید. تأثیر تا حدی است که نام اثر هم از دل ابیات بیرون آمده است. ترکیبهای غریب و نو در شعر بیدل فراوان است گرچه در بسیاری موارد شاید ناخوشایند، اما حس و رنگآمیزی در نواهای این گروه با این ویژگی شعر بیدل بیشباهت نیست که البته بر خلاف شعر، تعادل اندیشمندانه در ملودی کاملا رعایت شده است.
توجه به اهدافی که آفرینندگان این اثر بیان کردند، مواردی چون دستیابی به ترکیبی نوین از سازی مانند سنتور، سونوریتهی متفاوت، ... آشکار است. این موارد در جای خود بسیار بدیعند و راجع به آنها سخن رفته است ولی شاید مسالهای که در موسیقی امروز ما بسیار کم به چشم میخورد تلاشی جدی برای جستجوست، راهی مانند راهی که این گروه طی کرده است، اهمیتی است که برای شنونده قائل شده است در تک تک نتها. در لاک استادی و رقابت منفی فرو رفتن میان بزرگان کاملا حس می شود. ملودی هایی که از اساتید اجرا می شود چیزی است که آن ها دارند نه آنکه مانند این گروه سالها در پی جستجوی آن باشند. آری آنچه آنها فقط با اتکا به حسِ آزمودهی خود می نوازند بسیار زیباست ولی پس از بیرون آمدن از تالار تنها فکری که به خاطر می رسد یک نوازندگی خوب است نه ویژگی ملودی. در اجراها فقط در پی شنیدن تحسینهایی هستند که سالها پیش می شنیدند. نقدها هم به همین محدود می شود که این نوازنده نوازندهی سابق نیست. اجراها آنقدر کم است و تشنگی و امید آنقدر زیاد که سطح توقع فقط در همین حد است که صرفا چیزی اجرا شود و علاقه مندان به همین که نشانی از ملودی های زیبای سال های دور برایشان تداعی شود راضیند. این گروه مسیری طی کرده که عصارهی تلاششان طی پیمودن مسیر کاملا آشکار است. اندیشیدهاند که شنونده باید با چه چیزی روبرو شود و به حق صادقانه و هنرمندانه آن را می آفرینند. حس و شاید به واژهی رایج تر، حس و حال در موسیقی ایرانی نقش اصلی را بر عهده دارد ولی شاید هنگام اجرا شنونده فراموش کند که گنجینهای چون ردیف موسیقی پشتوانهی حس است و آنقدر از اندیشه غنی است که ذوق با کمی آزمودگی خالق آثاری بسیار زیبا خواهد بود. در اینجا دانش ردیف (در واقع خوب حفظ کردن آن) تا حد زیادی نوازنده را آزاد میگذارد که انرژی خود را صرف حس کند واندیشه اکسیری است که بزرگانی چون علیزاده با استفاده از آن و گنج ردیف به نغماتی دست می یابند که اصیل و در عین حال نو هستند. این گروه به بیان خودشان از صفر شروع کردند. تجربهای نوین با مشکلات خاص خود. هدف ساختن تصنیف یا اجرای گوشهها نبوده است که بارها در سطوح گوناگون اجرا شده است بلکه حسی جدید با شیوهای جدید باید آفریده شود و لاجرم در مورد پایه های آن نیز باید نیک اندیشید تغییرات حتی در ساختمان سازها اعمال شده است. هدفِ بزرگ می طلبد که تا این وادی هم پیش بروند. قدرت نوازندگی، تجربه و ممارست حتی صمیمیت بین اعضا پشتوانهی اندیشهای شجاعانه بوده است.
سبک سنتورنوازی پایور, سبک جدیدی است که کمی هم رنگ و لعاب سبک حبیب سماعی را به خود گرفته است و آن هم به دلیل تعلیمات استاد صبا بوده است. البته استاد صبا در نوازندگی سنتور مهارت و چیره دستی حبیب را نداشت ولی توانست از نظر اطلاعات پایه ای و شناخت ردیف موسیقی, کمکهای شایانی به استاد پایور بنماید.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سبک و شیوه آقای پایور را از ۲ بعد می توان بررسی کرد: اول از بعد سنتورنواری ایشان و دوم از بعد آهنگسازی.
سبک سنتورنوازی پایور, سبک جدیدی است که کمی هم رنگ و لعاب سبک حبیب سماعی را به خود گرفته است و آن هم به دلیل تعلیمات استاد صبا بوده است. البته استاد صبا در نوازندگی سنتور مهارت و چیره دستی حبیب را نداشت ولی توانست از نظر اطلاعات پایه ای و شناخت ردیف موسیقی, کمکهای شایانی به استاد پایور بنماید.
سبک نوازندگی آقای پایور از همان ابتدا ( به استناد آثار باقیمانده از آن زمان) تا به حال, تقریبا" ثابت مانده است. بدون تردید با گذشت زمان بر مهارت و چاپکی نوازندگی اش افزوده شده است ولی سبک کلی وی ثابت بوده است.
چاپکی و سرعت مضرابهای وی و در عین حال شمرده بودن ریزهایش (چنان که معروف است در عین سرعت می توان تعداد ریزهایش را شمرد !), ویژگی خاص نوازندگی اوست. دقت بالای آقای پایور چنان است که به ندرت دیده شده نتی را به اشتباه اجرا کند.
نگهداری و تنظیم صحیح وزن قطعات, در اجراهایش همیشه مورد توجه بوده است. سر ضربها (آکسان ها) را به طور دقیق اجرا می کند و سرعت و مترونوم قطعه تا پایان به خوبی حفظ می شود. استفاده از درابهای زیبا و در عین حال مشکل (سه نت با فاصله), و تکیه های سحرآمیز, از تخصصهای وی در نوازندگی است. همینطور پاملخی ها و جفت مضرابهای جالب و ابداعی اش! چنانکه چهارمضراب معروف اصفهان وی, بدلیل برخورداری از تمام این ویژگیها, یکی از مشکل ترین و سنگین ترین چهارمضرابها برای سنتور محسوب می شود. و یا قطعه «پژواک» که وی آن را در ریتم لنگ خاصی نوشته و در عین سختی از ملودی بسیار زیبایی نیز برخوردار است.
از دیگر ویژگیهای سنتورنوازی وی می توان به کم و زیاد کردن و یا خفه کردن مناسب و به موقع صدای سنتور اشاره کرد که تبحر وی درآن, زبانزد عام و خاص است. پایور هیچگاه در اجرای یک قطعه, خود را دربند یک اکتاو نمی کند و همیشه تا حد امکان از تمام اکتاوها و قابلیتهای سنتور استفاده می کند.
وی مهارت ویژه ای نیز در اجرای پاساژهای مشکل و جابجایی اکتاوها دارد. علاوه بر اینها, وی قدرت بداهه نوازی بالایی نیز دارد و هیچ گاه بداهه نوازی هایش در قالب ردیف, ملال آور و کسل کننده نیست و همینطور جواب آوازهایش, بسیار دقیق و حساب شده است و بسیار نیز روی این موضوع تاکید می کند.
تمام ویژگیهای ذکر شده به یک طرف و استیل و فرم زیبای او در هنگام نوازندگی به یک طرف. بدون تردید, پایور معرف بهترین دیسیپلین در سنتورنوازی است. صاف نشستن پشت سنتور, تحرک کم بدنش حتی در موقع اجرای قطعات سنگین و زیاد بالا آوردن مضرابهایش, همگان را شیفته خود می کند.
سبک آهنگسازی پایور نیز سبک جدیدی است که باید آن را از ۲ بعد بررسی کرد: اول قطعاتی که وی مخصوص سنتور نوشته است و دوم قطعات مخصوص ارکستر.
به طور کل آقای پایور با ساخت اولین آهنگ خود (ترانه), نشان داد که سبک جدیدی به متفاوت از سبک قدما دارد. شیوه ای که شاید منشاء آن سبک علینقی وزیری باشد.
ساخت قطعاتی چون گفتگو, پرنیان و رهگذر علاوه بر نشان از آگاهی و تسلط کافی وی بر ردیف موسیقی, نشان دهنده آشنایی کامل او با سازهایی چون ویلون و تار و فلوت است و حتی سازهای دیگر. (چون وی قطعات را برای همه سازها در ارکستر خود تنظیم می نمود. تنظیمی خارق العاده !)
قطعاتی چون «فریبا» (قطعه ای با نگرش پیانویی برای سنتور) و «پوپک» نیز از زیباترین ساخته های وی در خصوص سنتور است که در زمان خود قطعاتی جدید و نو بودند. قطعه «پراکنده» نیز قطعه ای جالب, زیبا و فنی است. به طوریکه استاد در آن به ده گام راستپنجگاه به زیبایی اشاره کرده است.
آقای پایور به تمبک بسیار بها می داد و در این راستا, در بین برنامه هایش به اجرای سئوال و جواب سنتور و تمبک می پرداخت. وی این کار را با حسین تهرانی آغاز کرد ولی در زمان محمد اسماعیلی آن را گسترش داد تا جایی که قطعات مستقلی چون: پرنده, پرچین و پرستو را در همین زمینه ساخت.
چهارمضرابهای وی نیز زیبایی و لطافت خاص خود را دارند و شاید بیشتر وی را با چهارمضرابهایش بشناسند. پایور بوسیله معلومات بالایی که از ردیف موسیقی داشت, برای دستگاهها, آوازها و حتی گوشه هایی که حالت ضربی داشتند, چهارمضرابهای بسیار زیبایی ساخت که علاوه بر دارا بودن ملودی زیبا, از تکنیک خاصی نیز برخوردار بودند که اجرای آن برای نوازنده بسیار مشکل است. پایور از همه اتودهای مضرابی در چهارمضرابهایش استفاده کرده است که به نوبه خود بسیار جالب است و باعث پرورش دست نوازنده می شود.
پایور پیش درآمد و رنگهای متعددی نیز (چه برای راست کوک و چه چپ کوک) ساخته است که از ریتمها و ملودیهای مخلتف در آنها استفاده شده است. از بهترین آنها می توان به پیش درآمدهای: اصفهان, شور, ابوعطا, دشتی و همایون و رنگهای دشتی, بیات ترک, سه گاه و ابوعطا نام برد که هر کدام به تنهایی از شاهکارهای موسیقی بشمار می آیند.
وی در عرصه تصنیف سازی هم بسیار فعال بوده است که علاوه بر تنظیم تصنیفهای قدیمی, به ساخت تصنیفهای زیبایی نیز دست زد و آنها را با خوانندگان مختلف و مشهوری اجرا نمود.
وی سالهای سال توانست با ارکستر مخصوص خود به اجرای برنامه بپردازد و هیچگاه خللی در آن بوجود نیامد به طوریکه نوازندگان آن همیشه ثابت ماندند (عکس گروههای امروزی!). و این امر فقط و فقط حاکی از نظم و ترتیب استاد پایور در کارهایش است. چیزی که خیلی به آن تاکید می کند: هر چیزی در جای خودش.
بدون تردید پایور, بزرگترین سنتورنوازی است که تا به حال موسیقی ایرانی به خود دیده است و تلاشهای وی در عرصه آموزش و تربیت هنرآموزان بر هیچ کس پوشیده نیست. ولی این موضوع ما را به فکر فرو می برد که آیا شاگردان وی قادر خواهند بود به همان صورتی که استاد به آنان آموخته بود, سبک وی را به آیندگان نیز انتقال دهند و یا شیوه پایور به فراموشی سپرده خواهد شد؟
ایران ملودی
mohammad_dj_kazin
11-06-2008, 02:47
دوستان از همگي ممنون
جالب بودن
نظری کوتاه برنگرش به موسیقی در ایران
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
● موسیقی خوب چیست؟
واقعا چه معیاری برای تمیز دادن موسیقی خوب و غیر خوب وجود دارد؟ به نظر اینجانب جواب دادن به این سوال ها غیر ممکن است زیرا تعریف موسیقی این هنر را همانند سیالی خیالی معرفی می کند که در هر ظرف اندازه گیری به همان شکل ظرف در می آید و طبقه بندی کردن آن همانند این است که ما بگوییم که فقط یک ظرف با یک اندازه تعریف شده و یا سلیقه یی وجود دارد.
این همان اتفاقی است که برای موسیقی کشور ما تحت عنوان ممیزی بوجود آمده است. یعنی قبل از تولید موسیقی شکل آن از قبل تعیین شده و قالب آن طراحی شده است. درست مثل تولید لاستیک خودرو که در قالب های از قبل مشخص شده ساخته می شود و تنها فرق بین آنها اندازه آنها و تعداد شیارهای روی آن است.
موسیقی یک هنر انتزاعی است که در هنگام ساخت آن فقط روح خالق هستی به روح خالق موسیقی مرتبط می شود و اگر در این میان فیلترهای ممیزی و باید و نباید های اشخاص دیگر وجود داشته باشد، آن موسیقی خشک و بی روح می شود، درست همانند بسیاری (نه همه) موسیقی های مجازی که امروزه بیرون می آید. بدون توجه به ژانر (سبک) شناسی موسیقی و قبول احتمال سنت شکنی؛ قالبی که برای موسیقی به اصطلاح قالب « موسیقی خوب » و« موسیقی قابل قبول » ساخته شده بسیار کلیشه یی و سلیقه یی خواهد بود. تمامی آهنگ سازان معروف دنیا در هر سبکی که فعالیت می کنند در اصل تنوع در ساخت موسیقی متفق القول هستند وگر نه تمامی موسیقی های آنها تکراری و خسته کننده می شود. در اصل اول موسیقی ساخته می شود بعد ژانر ویا سبک آن طبقه بندی می شود (نه ممیزی) و در موارد متعددی آهنگسازان در سبک های مختلف آهنگ سازی می کنند.
حال با توجه به موارد مطرح شده موسیقی خوب چیست؟ به نظر من همه موسیقی ها! شاید این جواب برای افرادی که طرفداران سرو سخت یک ژانر موسیقی هستند گران تمام شود. ولی،اگر به این مسئله بصورت کلی و از بیرون (نه از درون) نگاه کرد، آیا خوب بودن موسیقی فقط نظر مخاطبان آن نیست؟ یعنی اگر شما برای یک گروه از طرفداران موسیقی کلاسیک، موسیقی محلی بومیان استرالیا را پخش کنید، آیا به نظر آنها این موسیقی خوب است؟ بیایید کمی سوال را سخت تر کنیم، اگر برای گروهی که طرفدار پروپا قرص موسیقی سنتی باشند موسیقی پانک راک پخش کنیم ،آیا آنها حاضر خواهند بود حتی به یک دقیقه از آن موسیقی گوش کنند؟
بدون توجه به شناخت کامل از معقوله ژانر شناسی موسیقی و قبول این مسئله که هردر جامعه پویا سلیقه های بی شماری هستند که احترام به آن سلایق نشانه رشد فکری و اجتماعی است نمی توان عنوان "موسیقی بد" را برای هیچگونه موسیقی گذاشت. بنابراین با قبول این امر که هرگونه اثر هنری قابل نقد است باید قبول کرد که ممیزی موسیقی در هر صورت (چه قبل و چه بعد از پخش) کاملا بی معنی است و فقط عنوان سانسور را می توان به آن داد.
در هر جامعه پویا و رو به رشد این مراکز فرهنگی وایستگاه های رادیو و تلویزیون ها هستند که می توانند با پخش انواع موسیقی در ژانر های مختلف در برنامه های مختلف، آموزش سبک شناسی را به مردم بدهند و در نتیجه مخاطبان موسیقی های مختلف را (با ژانرهای مختلف) طبقه بندی کرده و در نهایت آمار واقعی سلیقه مردم را بدست بیاورند. این آمار در نهایت به صنعت موسیقی رشد کافی را می دهد تا بتوانند در انتخاب هنرمندان مورد قرارداد خود حرفه یی تر عمل کنند.
این آمار می تواند نشان دهد که هر سبک موسیقی در جای خود طرفداران و مخاطبین خود را دارد و اگر آن مراکز تخصصی و بدون اعمال سلیقه کلی گرایی عمل کنند موجب رشد همه سبک ها خواهد بود و از آنجائیکه در کشور ما صدا و سیما دولتی است، این برنامه ریزی می تواند بدون معضل اعمال فشار شرکت های تولید موسیقی انجام گیرد، معضلی که در بسیاری از کشورهای دنیا جلوی رشد موسیقی های کم طرفدارتر را گرفته است. در نهایت در دنیای امروزی که بسیاری از شرکت های تولید موسیقی به صنعت دیجیتال و پخش و فروش اینترنتی موسیقی روی آورده اند و رادیو ها و تلویزیون های اینترتی و ماهواره یی گوی سبقت را ربوده اند مراکز فرهنگی ما باید با سرعت عمل و آزادی عمل بیشتری فعالیت کنند تا عملا از عقب ماندگی موسیقی کشور جلوگیری کنند. ساخت و پخش و اجرای موسیقی برای آهنگسازان و نوازندگان هر ژانری از موسیقی مانند نفس کشیدن و یا غذا خوردن است. هر چه این امر عادلانه تر منسجم تر و سریعتر انجام گیرد رشد موسیقی بیشتر خواهد بود و تعداد موسیقی های خوب نیز بیشتر خواهد بود،زیرا برای مخاطبین هر ژانر، آن موسیقی "خوب" خواهد بود.
مبحث بعدی « موسیقی را خوب شنیدن » است. پس از انتخاب موسیقی، شنیدن درست آن یک مسئله مهم است. شنونده حتی اگر عاشق قطعه یی موسیقی باشد ولی آن را با پارازیت؛ خرخر و کیفیت بد بشنود از آن رانده می شود. نه تنها تمامی تلاش آهنگساز و نوازندگان از بین می رود بلکه گوش شنونده به اصطلاح اهل فن « خراب » می شود. ما همگی درباره آلودگی صوتی یا خوانده ایم و یا شنیده ایم. آلودگی صوتی فقط صدای بوق خودرو ها و آژیر خطر آنها نیست. گوش کردن به موسیقی با کیفیت پائین نیز نوعی آلودگی صوتی است که در نهایت موجب آن خواهد شد که گوش شنونده نسبت به بعضی از فرکانس های مورد نظر آهنگساز و بارها شده است که رادیو قطعه موسیقی را بدون مطرح کردن نام آهنگساز و یا خواننده (اگر با کلام باشد) پخش کرده و ناگهان قبل از پایان آن قطعه، قطعه موسیقی دیگر را در ژانری کاملا متفاوت پخش می کند. متاسفانه این معضل سالیان سال است در سازمان صدا و سیما متداول شده. نتیجه این عمل:
۱) گیج شدن شنونده
۲) نا امید کردن آهنگساز و یا خواننده
۳) بی هویت شدن ارزش هنری برنامه
۴) ارایه نادرست موسیقی از دیدگاه ژانر شناسی موسیقایی خواهد بود که هم اکنون دست به گریبان جامعه ما است.
تنظیم کننده حساسیت خود را از دست بدهد. یکی از مهمترین تاثیرات این عمل این خواهد بود که شنونده دیگر به موسیقی اهمیت ندهد ویا فقط به شعر آن دقت کند در صورتی که در بسیاری از سبک های موسیقی (که در آن کلام وجود دارد) خود موسیقی دارای اهمیت بسیار زیادی است وبرای این گروه در اصل این موسیقی است که ژانر را مشخص می کند. مشکل فنی دیگری که در حال حاضر نه تنها در ایران بلکه در خیلی از کشورهای دنیا به آن دست به گریبان هستند مسئله شدت صدا بین برنامه های مختلف است. حتما دقت کرده اید که گاهی به یک قطعه موسیقی در رادیو گوش فرا می دهید که ناگهان برنامه بعدی با صدای بسیار بلندتر تمامی هوش و حواس شما را در هم می ریزد و به قول استادی؛«هنگام گوش کردن به قطعه یی از موسیقی ملایم صدای تبلیغ نخود فرنگی با صدای بسیار بلندتر از موسیقی همانند فرو کردن میخی در گوش انسان را می آزارد.» این دو معضل در اصل مسائل فنی هستند که با توجه به تماس هایی که نویسنده با صدا وسیما داشته در حال برطرف شدن است با اینکه مسئله اول به صدابردار برنامه و دستگاهی که موسیقی را از آن گوش می کنیم نیز مربوط می شود.
آلودگی صوتی دیگری که در هنگام پخش موسیقی وجود دارد مربوط به بخش اول این نوشتار است. بارها شده است که رادیو قطعه موسیقی را بدون مطرح کردن نام آهنگساز و یا خواننده (اگر با کلام باشد) پخش کرده و ناگهان قبل از پایان آن قطعه، قطعه موسیقی دیگر را در ژانری کاملا متفاوت پخش می کند. متاسفانه این معضل سالیان سال است در سازمان صدا و سیما متداول شده. نتیجه این عمل:
۱) گیج شدن شنونده
۲) نا امید کردن آهنگساز و یا خواننده
۳) بی هویت شدن ارزش هنری برنامه
۴) ارایه نادرست موسیقی از دیدگاه ژانر شناسی موسیقایی خواهد بود که هم اکنون دست به گریبان جامعه ما است. به نظر نویسنده این مشکل بیشتر از نا آگاهی برنامه سازان از معقوله سبک شناسی موسیقی می باشد تا عملی از پیش برنامه ریزی شده.
در نهایت امید است که با برداشتن دیوارهای سلیقه یی در مورد موسیقی و با احترام به کلیه مخاطبان موسیقی و آگاهی از معقوله ژانر شناسی در موسیقی و برطرف کردن مشکلات فنی همه موسیقی های خوب این دیار خوب نیز شنیده شوند.
پیمان ابدالی
آتی بان
گفت و گو با میلاد کیایی نوازنده سنتور
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مدتها بود که خبر انتشار کتابی به نام «راز آشکارا» در محافل خبری و موسیقایی دهان به دهان میچرخید.
اما خبری از خود کتاب نبود. تا اینکه در نمایشگاه کتاب امسال این کتاب به قول قدیمیها به زیور طبع آراسته شد و خلاصه پس از مدتها کتابی با محوریت تاریخ بخشی از موسیقی ایران به روایت یک نوازنده (میلاد کیایی نوازنده سنتور) در بخش موسیقی پرده از نقاب برداشت.اینطور که خود کیایی میگفت ظرف مدت کوتاهی – چیزی بیش از یک ماه ـ از نصف بیشتر تیراژ این کتاب به فروش رفته است و این موضوع باعث خوشحالی است. میلاد کیایی از نوازندگان با ذوق موسیقی ایرانی است که علاوه بر کاراکتر مستقلش توانسته سالها در کنار خواننده توانایی چون گلپایگانی به عنوان نوازنده سنتور و آهنگساز حضور داشته باشد. جالب اینجاست وقتی بابک بیات درگذشت خیلیها دریافتند که میلاد کیایی اولین معلم زندهیاد بابک بیات بوده است. انتشار کتاب «راز آشکارا» بهانه خوبی بود تا سراغ این نوازنده سنتور برویم. این کتاب که شامل گفتوگوی علیرضا میرعلینقی با وی است، خاطرات پنجاه ساله او در موسیقی را در بر میگیرد. اینک گفتوگوی ما با این هنرمند را بخوانید:
▪ یادآوری خاطرات سالهای دور و مرور چیزی نزدیک به نیم قرن کار دشواری است. چه ضرورتی شما را در این مسیر دشوار انداخت؟
ـ این کتاب حاصل یک گفتوگوی چهار ماه و نیمه است. تصمیم به گفت و گو از اوایل سال ۱۳۸۴ شکل عملی به خودش گرفت. اما انگیزهام چه بود؟ در خیلی از مجالس و محافل که با حضور دوستان اهل فرهنگ و اهل موسیقی تشکیل میشد، من گاهی بنا به ضرورت آن زمانها و آن مکانها خاطراتی از سالهای دور و نزدیک موسیقی را ذکر میکردم که برای آن عزیزان خوشایند بود.آنها اغلب به آموزنده بودن این خاطرات اشاره میکردند و معتقد بودند که برای اغلب مردم، بخصوص نسل جوان بسیار آموزنده خواهد بود اگر منتشر شود. این شد که من تصمیم گرفتم خاطراتم را در قالب واژگان به دست علاقهمندان برسانم. من از ۹ سالگی و در برنامه کودک رادیو ساز زدهام و خاطرات بسیاری از پشت صحنه موسیقی دارم. طبیعی است که ذکر بسیاری از خاطرات پشت صحنه موسیقی برای بسیاری از مردم موسیقیدوست جذاب خواهد بود و همین اتفاق تاکنون به خوبی رخ داده است. زیرا بیش از نیمی از تیراژ «راز آشکارا» در همین مدت کوتاه به فروش رسیده است. اما نباید فراموش کنیم که در طول سالهایی که مشغول به سامان رساندن کتاب بودم با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم کردم که خودتان بهتر میدانید.
▪ «راز آشکارا» به لحاظ زمانی خاطرات چه سالهایی را بازگو میکند؟
ـ این کتاب خاطرات نیم قرن گذشته را بازگو میکند. یعنی چیزی نزدیک به سالهای ۳۳ و ۳۴ تا سال ۱۳۸۴ که من و دوستم علیرضا میرعلینقی استارت این کتاب را زدیم.
▪ یعنی از زمان نوجوانی شما تا این سالها که گرد و غبار روزگار موهایتان را سفید کرده است؟
ـ بله،همانطور که گفتم من از ۹ سالگی ساز زدم تا امروز و خاطرات این کتاب هم مربوط به آن روزها تا امروز است. به هر حال خوشبختانه امروز هنر لازمه زندگی مردم شده است و هنردوستی و هنرپروری خودش یک نوع هنر به حساب میآید.
▪ آیا انتخاب شیوه گفتوگو برای یادآوری ذکر خاطرات بود؟
ـ بله،این شیوه سبب میشد که من بهتر بتوانم خاطرات گذشته را به یاد بیاورم. علاوه بر یادآوری خاطرات گاهی گریزهای اخلاقی هم به این موضوعات زدهام و آن مثال پندآموز را یادآور شدهام.
▪ یکی از نکات مثبت این کتاب عنوان آن است. چون معمولا «راز پنهان» است نه آشکارا شما چگونه به این عنوان رسیدی؟
ـ چندل دلیل داشت. نخستین مرجع من در این زمینه توجه و شاید الهامی بود که من از آن بیت حضرت حافظ گرفتم که میگوید: «دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا.
دیگر اینکه من حدود هشت سال پیش نواری را بیرون دادم تحت همین عنوان که با استقبال مردم هنردوست مواجه شد. این انتخاب در پی موفقیت کاست «راز آشکارا» میتوانست مردم را یاد چیزی بیندازد و چنین موضوعی برای من اهمیت داشت. اما علت سوم به نوعی به بازگویی این عنوان کوتاه از مباحث کلی کتاب برمیگردد. بسیاری از رازهای ناشناخته و پنهان موسیقی ایرانی در پنجاه سال اخیر در لابهلای این گفت و گو و خاطرات موجود آشکار میشود.
▪ پس معتقدید با انتشار این کتاب از بخشی از تاریخ موسیقی ایران رازگشایی کردهاید؟
ـ تقریبا در برخی موارد این کتاب چنین موضوعی اتفاق افتاده است. منتها من تلاش کردهام که رازها و ناگفتههای مثبت آن سالها را بیان کنم.
▪ تاکید بسیاری روی ویژگی پندآموزی این کتاب میکنید، آیا خلأ برخی مسائل اخلاقی در سالهای اخیر باعث شده است که شما جنبه پندآموزانه کتاب را پررنگتر ببینید؟
ـ وقتی میگوییم خاطره، از یک مساله شخصی صحبت کردهایم. اما برخی تجربیات فردی افراد هستند که میتوانند همه را در زندگیشان کمک کند. به همین دلیل معتقدم پارهای از مطالب این کتاب پند و درس است و فقط خاطره نیست.
▪ شما با انتشار این کتاب دورنمایی از پنجاه سال گذشته موسیقی ایرانی را به تصویر کشیدهاید. وقتی این سالها را در کنار سالهای دورتر میگذارید، ارزیابیتان از وضعیت موسیقی ما چگونه است؟
ـ به جرات میتوانم بگویم که پاسخ مفصلی به این پرسش شما در لابهلای سطور «راز آشکارا» دادهام.
▪ خیلی از افرادی که اسمشان و عکسشان در این کتاب به چشم میخورد، دیگر میان ما نیستند آیا به یاد آوردن خاطرات و تماشای عکسهای آنها شما را ناراحت نمیکند و تاثیرات منفی روی روان شما نمیگذارد؟
ـ چرا خیلی زیاد. از روزی که شروع کردیم به گفتوگو و تصمیم گرفتیم آن را به صورت یک کتاب منتشر کنیم، تاکنون ۱۴ نفر از موزیسینهایی که اسم و عکسشان در کتاب هست از میان ما رخت بربستهاند که باید در چاپ بعدی کتاب یک زندهیاد قبل از اسم آنها بگذارم.
نداند به جز ذات پروردگار که فردا چه بازی کند روزگار.
▪ نگفتید چرا شیوه گفتوگو را ترجیح دادید برای اینکه بخواهید بنشینید و خودتان آن خاطرات را مکتوب کنید؟
ـ ببینید من فکر میکنم انتقال مفاهیمی که قرار است از راه یادآوری و ذکر خاطرات صورت بگیرد، بهتر است شکلی ساده و خودمانی داشته باشد. به همین دلیل ترجیح دادم فرمت گفتوگو را انتخاب کنم. در واقع سوال و جوابی صمیمانهتر است و آدم را بیشتر جذب میکند.
روزنامه تهران امروز
اکبر گلپایگانی در دهم بهمن ماه سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شد. صدای خوش در خانواده گلپایگانی موروثی بوده است به طوری که گفته می شود پدر بزرگ ایشان دارای صدایی خوش و غرایی بوده است. پدر آقای گلپا هم به علت صدای خوشش به حاج حسین بلبل شهرت داشته است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اکبر گلپایگانی در دهم بهمن ماه سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شد. صدای خوش در خانواده گلپایگانی موروثی بوده است به طوری که گفته می شود پدر بزرگ ایشان دارای صدایی خوش و غرایی بوده است. پدر آقای گلپا هم به علت صدای خوشش به حاج حسین بلبل شهرت داشته است.در سالهای بسیار دور که گلپا کودکی بیش نبوده است, تعزیه یکی از سرگرمی ها و همچنین جایی برای شنیدن صداهای خوش و متفاوت و آشنایی با دستگاه های موسیقی ایرانی بوده است.
او در پنج سالگی مادر خود را از دست می دهد و این حادثه غم انگیز در آن زمان تاثیر بدی بر روحیه وی که در آن زمان کودک پنج ساله ای بوده گذاشته بود.خود ایشان در خاطراتشان در این مورد می گویند، در آن زمان برای سلامتی مادرم اذان خواندم و تا یک ماه هر روز مناجات می خواندم.در سال ۱۳۱۸, گلپا وارد دبستان فرهنگ می شود ودر آنجا به عنوان قاری قرآن در کلاس، درس آوای دل انگیزش را با صوت ملکوتی قرآن معرفی می کند.
پس از این فعالیتها, وی با آشنایی با تعدادی قاری قرآن و تعزیه خوان و کار کردن زیر نظر آنها اصول اولیه آوازخوانی را می آموزد.در سال ۱۳۲۰وی به طور جدی و منظم تعلیم موسیقی و دستگاه ها را نزد پدر آغاز می کند.در سال ۱۳۲۶ ایشان اولین تجربه شرکت در یک گروه ارکستر کر را پیدا می کند و در سال ۱۳۲۷ در انجمن موسیقی مدرسه نظام عضو می شود و اما از سال ۱۳۲۸ به بعد کم کم با اساتید طراز اول موسیقی آشنا می شود و تعلیم را زیر نظر این اساتید آغاز می کند.
● از استادان ایشان می توان به این اساتید اشاره کرد:
مرحوم حسن یکرنگی (از شاگردان اقبال آذر) ، استاد دکتر نور علی خان برومند (از شاگردان درویش خان) ، استاد اسماعیل قهرمانی (از شاگردان میرزا عبدالله) ، استاد ابوالحسن صبا ، استاد یوسف فروتن ، استاد حاج محمد مجرد ایرانی ، استاد عبدالله دوامی ، استاد ادیب خوانساری ، استاد حسین طاهرزاده ، استاد سلیمان امیر قاسمی و ...
جناب گلپا پس از سالها شاگردی این اساتید طراز اول و از طرف دیگر دوستی عمیق با هنرمندانی چون بنان ، قوامی ، محجوبی ، عبادی ، شهناز ، تجویدی ، بهاری ، کسایی و ... از لحاظ دستگاه ها و مایه ها و ردیف موسیقی ایرانی به بالاترین درجه ممکن دست می یابد.
وی سپس در اثنای سالهای ۱۳۳۵ به بعد فقط در محافل خصوصی و با ساز اساتیدی چون صبا ، برومند ، قهرمانی ، فروتن و محجوبی آوازهایی با غزلهای ناب حافظ و سعدی اجرا می کرده است. تا اینکه در سال ۱۳۳۵ سازمان یونسکو از ایشان و استاد برومند و استاد بهاری برای اجرای آواز و موسیقی ایرانی دعوت به عمل می آورد و در این سال این ۳ استاد بزرگوار به عنوان اولین هنرمندان ایرانی برای اجرای کنسرت به خارج از ایران دعوت می شوند که اجرای دو آواز گلپا در دستگاه سه گاه و مایه بیات اصفهان با تار نور علی برومند و کمانچه اصغر بهاری با دو غزل از سعدی بسیار جذاب و شنیدنی است.
در سال ۱۳۳۷ وی از سوی زنده یاد داود پیرنیا (مبتکر برنامه وزین برنامه گلها) به رادیو و گلها دعوت می شود و از این سال به بعد آثار متععد ایشان در برنامه های گلها پرتو افشانی می کند. آوای ملکوتی و بی بدیل گلپا در اجرای آواز ایرانی به قدری جذاب و دلنشین بود که همه اساتید اذعان دارند که در آن سالها اکبر گلپایگانی مردم را با آواز آشتی داد و مردم شیفته آوای آوازهای وی با آن تحریرهای جذاب و بدیع و تکرار نشدنی می شدند که در ادامه به قسمتی از این محبوبیت و تاثیر به سزای ایشان در نقش اعتلای آواز اشاره می شود اما قبل از آن به تعدادی از کارهای پایه ای وی در زمینه گوشه ها و دستگاه های موسیقی ایرانی اشاره ای گذرا کنیم:
آقای گلپایگانی علاوه بر اجرا کردن بی نقص و استادانه گوشه ها و دستگاه ها ،کارهای بسیار پایه ای و اجرایی در موسیقی ما انجام داده است که حق بسیار بزرگی بر گردن موسیقی ما دارد. وی در مصاحبه ای با روزنامه شرق چنین گفته است: من روی دستگاه راست پنج گاه خیلی کار کرده ام و قصد دارم چیزی نزدیک به ۷۰ گوشه ناشناخته در این دستگاه را که پیدا کرده ام چاپ و منتشر کنم.
در کتاب زمزمه های پایدار از جناب گلپا سوال شده است :کارشناسان موسیقی ایرانی معتقدند که در بین خوانندگان شما تسلط بیشتری به مرکب خوانی دارید. گلپا :.... یعنی با سبکی که من روی خواندن راست پنجگاه پیاده کردم می توانم به هر دستگاهی که می خواهم بروم .این همان کار مدلاسیون یا گدار و مرکب خوانی است که من آن را به نام خود به ثبت رسانیده ام.یعنی دراجرای راست پنجگاه خیلی راحت می توانم به شور،دشتی،سه گاه یا چهار گاه یا هر مایه و گوشه دیگر بروم...
اما در مجله موسیقی قرن ۲۱ نیز از گلپا چنین سوال شده است:نظرتان در مورد مرکب خوانی چیست؟ امروزه هر کس آمده مثلا یک ماهور بخواند.داد و شکسته و هرچی که بوده را می خواند و ماهور را تا آخر می رود.حالا من هم برای شما یک ماهور می خوانم.از ماهور به سلمک می روم بعد به شوشتری و از شوشتری به منصوری و از آنجا به چهارگاه و از اینجا به لیلی و مجنون و از اینجا دوباره به ماهور بر میگردم.این یک مرکب خوانی است.یاد گرفتن این که کاری ندارد.اما من در این میان کار دیگر می کنم که آن کار مشکل است.
ببینید وقتی من ماهور را شروع می کنم و می روم به شوشتری و چهارگاه و لیلی و مجنون و... آن وقت یک سه گاه می خوانم.این مشکل است چرا برای اینکه آنچه که قبلا خوانده بودم گوشه بودند اما وقتی که وارد سه گاه شدیم یعنی اینکه از یک دستگاهی وارد دستگاه دیگر شده ایم.در جای دیگر این مجله، آقای گلپا می گوید : من هم یک لحظه بیکار ننشستم. چه در ایران و خارج دو دستگاه مهم را که برای جوانان خیلی مشکل جلوه داده و بزرگ کرده اند را با مدلاسیونهای جدیدی درست کردم.راست پنج گاه و نوا را می گویم.الان هم دارم آنها را درس می دهم.مدلاسیونهایی که در سه گاه و شور و بیات اصفهان بود پایه ای درست کردم. راست پنج گاه را آنطور به هنر آموزان درس می دهم که آنها با خواندن راست پنج گاه و نوا تمام دستگاههای موسیقی ایرانی و گوشه ها را فرا گیرند...
اما بد نیست نگاهی گذرا به تعدادی از افتخارات جناب آقای گلپا داشته باشم:
۱) اجرای آواز در سازمان یونسکو (سال ۱۳۳۵) به دعوت این سازمان و اولین خواننده ایرانی که در خارج از ایران کنسرت داشته است.
۲) اجرای بیشترین آواز در برنامه گلها و تنها خواننده ای که در تمام سلسله برنامه های گلها شرکت داشته است
۳) تدریس موسیقی ایرانی و آواز بنا به دعوت دانشکده میوزیک بیلدینگ یوسی.ال.ا کالیفرنیا در سال ۱۳۴۰
۵- اجرای برنامه در رویال دایان لندن در سال ۱۳۵۲ (اجرای برنامه در حضور و در کنار برترین خوانندگان جهان از هر کشوری - در این برنامه از هر کشور برترین خواننده برای اجرای برنامه اعزام شده بود که از ایران جناب آقای گلپایگانی دعوت شده بود)
۶) دریافت دکترای افتخاری هنر در رشته آواز از دانشگاه کلمبیای آمریکا (استاد گلپا اولین ایرانی است که موفق به دریافت دکترای افتخاری هنر در زمینه موسیقی می باشد)
۷) دریافت دکترای افتخاری اقتصاد و هنر از سازمان یونسکو در سال ۱۳۸۱ ،
۸) دریافت دکترای افتخاری و اسکار هنر موسیقی در سال ۱۳۸۴ از دانشگاه بوداپست مجارستان. ۹- دریافت دکترای افتخاری و مدال هنر در سال ۱۳۸۴ از سازمان ملل متحد و نماینده این سازمان پروفسور مازیتینی.
۱۰) گنجاندن آوای آواز آقای گلپا در یک فیلم جهانی "مده آ" ساخته کارگردان مشهور ایتالیایی "پازولینی" (وی تنها خواننده ایرانی است که صدایش در یک فیلم جهانی گنجانده شده است.)
۱۱) انتخاب به عنوان محبوبترین خواننده سال ۱۳۸۰ در بین تمام خوانندگان ایرانی داخل و خارج از کشور و انتخاب ترانه عشق پاک (من تو را آسان نیاوردم به دست) به عنوان برترین آهنگ سال.
۱۲) شکست رکورد پرفروش ترین کاست (کاستهای ایشان در سال ۱۳۸۲ پر فروش ترین آثار سال شد و به رکوردی تکرار نشدنی دست یافت آن هم پس از ۲۵ سال دوری ایشان )
اما در پایان اظهار نظر تعدادی از اساتید برتر موسیقی درباره آقای اکبر گلپایگانی.
▪ استاد غلامحسین بنان و استاد اسدا... ملک
اسدا... ملک در کتاب مردان موسیقی ص ۳۹۵ چنین می گوید: من می دیدم که استاد صبا و برومند چه سوالهایی از گلپا در باره گوشه های سخت و مهجور آواز ایرانی می کردند و تا وی صحیح نمی خواند سراغ گوشه و آواز دیگر نمی رفتند.گلپا صدایی شش دانگ دارد.خاتمه صدای او یک لرزش بسیار زیبا دارد.وی در ردیف شناسی و مدلاسیون (مرکب خوانی) با کمال قدرت اجرا می کرد.و چنین ادمه می دهد :یادم هست در منزل یکی از دوستان بنان و گلپا شروع کردند به خواندن در مایه افشاری.من هم که ویولون را برده بودم مشغول جواب دادن به آنها بودم.قریب دو ساعت این دو نفر مرکب خوانی کردند.تمام گوشه های نوا خوانده شد.با مدلاسیون بسیار زیبایی گلپا به راست پنجگاه رفت و بنان هم ادامه آنرا خواند.من دیدم که این دو نفر احتیاجی به ساز من ندارند.اکبر می خواند و بنان به جای من جواب او را با گوشه ای دیگر می داد.ساز را زمین گذاشتم.در اینجا زنده یاد بنان رو به گلپا کرد و گفت:نمی دانستم تا این حد به گوشه های موسیقی مسلط هستی و به مرکب خوانی تا این اندازه وسیع و گسترده تسلط داری.
▪ استاد علی تجویدی
ایجاد سبک و شیوه ای نوین در اجرای آوازهای اصیل ایرانی همراه با صدایی رسا و تحریرهایی بدیع و استادانه در ردیف ها و گوشه های آن توسط شما (گلپا) از چنان جذابیت و دلنشینی برخوردار بود که لاجرم برگوش دلها نشسته و آواز ایرانی را که تا آن زمان عامه مردم کمتر بدان توجهی می کردند مورد توجه و اقبال عمومی قرار داد و...
▪ استاد جلیل شهناز
آقای گلپایگانی از هنرمندانی است که دوستش دارم و علاوه براین که صدای کم نظیری دارد زحمت زیادی در راه اعتلای آواز ایران کشیده است و به طور خلاصه می توانم بگویم گلپا هنرمندی واقف، وارد مانند آقایان بنان، قوامی، تاج و ادیب صاحب سبک است.
▪ استاد بیژن ترقی
صدای گلپا به واقع تحولی عظیم و چشم گیر در سبک خوانندگی کشور ایجاد کرد.در ایامی که همه اعم از پیر و جوان بیشتر به ترانه های رادیو دل بسته بودند وچنان توجهی به آواز نداشتند صدای گلپا با چنان استقبال وشور و حال روبرو شد که از هر خیابان و جلوی هر میدان و مغازه ای که رد می شدیم طنین صدای گلپا عابرین را از حرکت باز می داشت و...
استاد منصور نریمان:ساعت ۶ عصر یکشنبه روزی درسال ۱۳۴۱ به بازار رفته بودم تا چیزی تهیه کنم که دیدم همه مغازه ها بسته اند.علت را پرسیدم گفتند مگر خبر نداری امشب گلپا می خواند.درست عین همین جمله را به کار بردند.دیدم همه از فقیر و غنی می دوند تا زودتر خودشان را به منزل برسانند تا صدای ایشان را از رادیو بشنوند.
ایشان از همان اولین قدم به عنوان بهترین خواننده این مرز وبوم کارش را شروع کرد.چطور عرض کنم که به دیگران برنخورد همه خوب هستند ولی ایشان در آن زمان چنان خدمتی به احیای موسیقی ایران کردند که ما موزیسین ها مرتب تلاش می کنیم تا بتوانیم یک قدم ایشان را برداریم.از خصایص آقای گلپا تعلیم شاگردانی بود که مثل خود ایشان به تقلید اعتقادی نداشته اند. مثلا همین الان که دوست عزیزمان آقای ... شاگردانی دارند.همه دارند یک جور می خوانند .وقتی شما رادیو را روشن می کنید و صدای شاگردان ایشان را می شنوید ابتدا گمان می کنید خود ایشان هستند تابعد به اشتباه خودتان پی می برید.اما هیچ یک از شاگردان آقای گلپایگانی نمی توانند حتی ۶۰ درصد از ایشان تقلید کنند.
یکی دیگر ازخصایص گلپا این است که با یک گوشه یک برنامه را اجرا می کند.ببینید گوشه بختیاری شش هفت خط بیشتر نیست و در عرض چند ثانیه تمام میشود.شوشتری هم همین طور.ولی وقتی ایشان شوشتری را در همین اندازه است می خواند نیم ساعت طول می کشد بدون اینکه مطلبی تکرار شود.و...
▪ استاد پرویز یاحقی
گلپا خواننده ای برجسته و دارای سبک است و مانند آقایان بنان،قوامی و ادیب خوانساری یکی از بهترین خوانندگان آواز ایران است.ایشان یکی از بهترین صداها را دارد.حالت و وضعیت خاص صدای ایشان همیشه مورد علاقه مردم بوده است.ایشان بیشترین برنامه هایش را با همکاری من،استاد مرتضی محجوبی و استاد حبیب اله بدیعی انجام داده است.کارهای ایشان در برنامه گلها بسیار شاخص است.به خاطر صاحب سبک بودن این هنرمند بود که مردم بهترین لقب ها مانند سلطان آواز ایران،مرد حنجره طلایی و گل سرسبد آواز ایران را به او دادند.صدای گلپا مثل طلا بود و...
▪ استاد فریدون حافظی
از خصایص گلپا این است که علاوه بر قشنگ خواندن یک آرتیست به تمام معناست.من با خیلی از خوانندگان دوست بودم و برنامه اجرا کردم.افرادی مانند بنان و قوامی که روحشان شاد باد.ولی گلپا یکی از ستارگان برجسته آواز ایران است.سبکی که گلپا آورد سبک نویی بود.من متاسفم که در اوج خوانندگی اش یک مرتبه زمین زده شد و...
▪ استاد فرهنگ شریف
هرچند که اساتید گرانقدری مانند بنان،قوامی،ادیب خوانساری وجود داشتند و از صدای خوشی برخوردار بودند اما آقای گلپایگانی آمد و با صدای گرم و زیبایش طوفانی به پا کرد.از اولین روزهایی که ایشان کارش را آغاز کرد،ساز من آن صدای گرم را همراهی کرد.به جرئت می توان گفت گلپا اولین خواننده ای بود که با گلها شروع کرد و مدت هفده سال تمام بر آن تکیه زد.خواننده ای که مردم را با آواز آشتی داد و سبب رونق آن شد.صدای گلپا در وهله اول به دل می نشیند و بعد بر روح انسان اثر می گذارد و همواره در یاد شنونده باقی می ماند و برای همین است که مردم آوازهای او را زمزمه می کنند.حدود چهار دهه است که نسل های متفاوت این مملکت او را به خاطر سپرده اند.این ماندگاری نزد مردم یک کشور به عمری نزدیک پنجاه سال کار ساده ای نیست و...
▪ استاد امین اله رشیدی
در مصاحبه با کتاب گشت و گذاری در موسیقی سنتی ایران - جلد دوم صفحه ۳۳۱ ، از ایشان سوال شده آقای رشیدی در موسیقی سنتی ایران صدای کدام خواننده را بیشتر می پسندید؟ رشیدی:اکثرا قابل احترامند و دارای صدایی خوش و از ارزش والایی برخوردارند و در استادی و تسلطشان در اجرای دستگاه های موسیقی تردیدی نمی توان داشت.اما از میان همه این عزیزان و استادان از اولین ها تا این اواخر آوایی که به دلم نشست از آقای گلپایگانی بود. و بعد می گوید:
شاهد آن نیست که موئی و میانی دارد
بنــده طـلــعـت آن بـاش که آنـی دارد
▪ استاد منوچهر جهانبگلو
اصولا در آن سالها اکبر گلپایگانی با درخشش فوق العاده چنان تمام نظرها را به سوی خود جلب کرده بود که با وجود او تصور این که کس دیگری بتواند مطرح شود تصوری محال به نظر می رسید.اهل موسیقی گمان می کردند که لااقل تا ۵۰ سال دیگر هیچ خواننده ای مجال اظهار وجود نخواهد یافت.
▪ استاد فضل الله توکل
او گویی برای این آفریده شده تا برای دلش و خدایش بخواند.چنانچه توانست با ارائه سبک و شیوه خاص خود و اجراهای دلپذیر مردم را از موسیقی معمولی و پایین دوباره با آواز اصیل آشتی دهد.نمونه بارز این ادعا اجرای خوب او در آواز" مست مستم ساقیا دستم بگیر" است. گلپایگانی هنرمندی است دوست داشتنی، متواضع، با سواد، اهل مطالعه و با اخلاق که توانسته است با نسلهای بعد از خودش هم ارتباط برقرار کند.خاطره صدای گلپا هیچ گاه از ذهن مردم پاک نمی شود.
▪ محمد گلریز (برادر جناب گلپا)
او در سطح یک خواننده و مدرس در جهان شناخته شده و به دعوت کشورهایی مثل انگلیس ، آمریکا ، فرانسه، هلند ، چین و ژاپن برنامه هایی به شکل آموزشی اجرا می کند. در همین چند سال گذشته آوازی در راست پنج گاه در لس آنجلس اجرا کرد که در سازمان یونسکو تدرسی می شود ...
در مورد استاد گلپا اساتید دیگری نیز اظهار نظر کرده اند که بیان آنها از حوصله این مقاله خارج است.
برای استاد اکبر گلپایگانی از درگاه خداوند متعال آرزوی عمری طولانی و مستدام را خواهانیم و امیدواریم ایشان سالهای سال در نهایت صحت و سلامتی باشند تا جامعه هنر از وجود ایشان همچنان بهره مند باشد و امیدواریم حالا پس از گذشت بیش از ربع قرن، آوای ایشان از صدا و سیمای کشور عزیزمان ایران پخش شود.
منابع
[۱] مجله موسیقی قرن ۲۱ شماره ۱
[۲] مجله جدول ویژه موسیقی ، پاییز ۱۳۷۷
[۳] کتاب مرغ شباهنگ
ایران ملودی
موسیقی در ایران، در دورههای دور که تنها جنبة اجرایی داشته و هنوز موضوع نشر آن به صورت صوتی یا تصویری و حتی مکتوب مطرح نبوده است، خدمتی تلقی میشد که در اختیار افرادی خاص بود و طبعا به عنوان یک پدیده یا عامل اقتصادی برای عامة مردم مطرح نمیشد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موسیقی در ایران، در دورههای دور که تنها جنبة اجرایی داشته و هنوز موضوع نشر آن به صورت صوتی یا تصویری و حتی مکتوب مطرح نبوده است، خدمتی تلقی میشد که در اختیار افرادی خاص بود و طبعا به عنوان یک پدیده یا عامل اقتصادی برای عامة مردم مطرح نمیشد.
اما در یکصد سال اخیر که نشر موسیقی موجب شد تدریجا نوعی تقاضای فراگیر در میان مردم ما برای بهرهگیری از خلاقیتهای هنر موسیقی شکل بگیرد موسیقی نیز به عنوان یک کالای اقتصادی وارد سبد تقاضای مردم شد و نشر آثار موسیقایی در گونههای مختلف براساس ذائقه و علایق گروههای مختلف اجتماعی و سنی بازاری را ایجاد کرد که در شرایط و موقعیتهای مختلف اجتماعی اوج و حضیضی را طی کرده است.
از دیدگاه علم اقتصاد پدیدهای که در جامعه وجه اقتصادی به خود بگیرد، یعنی به یک نیاز برای بخشی از آن تبدیل میشود با دو مقولة عمده یعنی عرضه و تقاضا مواجه است که در شرایط مختلف براساس کمیت هر یک در محل تقابل این دو عامل قیمت آن کالا یا خدمت تعیین میشود.
موسیقی در کشور، در دورههای دور که تنها جنبة اجرایی داشته و هنوز موضوع نشر آن به صورت صوتی یا تصویری و حتی مکتوب مطرح نبوده است، خدمتی تلقی میشد که در اختیار افرادی خاص بود و طبعا به عنوان یک پدیده یا عامل اقتصادی برای عامة مردم مطرح نمیشد.اما در یکصد سال اخیر که نشر موسیقی موجب شد تدریجا نوعی تقاضای فراگیر در میان مردم ما برای بهرهگیری از خلاقیتهای هنر موسیقی شکل بگیرد موسیقی نیز به عنوان یک کالای اقتصادی وارد سبد تقاضای مردم شد و نشر آثار موسیقایی در گونههای مختلف براساس ذائقه و علایق گروههای مختلف اجتماعی و سنی بازاری را ایجاد کرد که در شرایط و موقعیتهای مختلف اجتماعی اوج و حضیضی را طی کرده است.
بدیهی است بررسی جامعی از موسیقی ایران از جهات مختلف اقتصادی، فرهنگی و محدودههای پذیرفته شده و شناور در حوزة نشر و معضلات تولید و نارساییهای بازار و دستیابی سهل و سریع متقاضیان به انتشارات موسیقایی همچنین تاثیر ویژة تبلیغات که جایگاه مهمی در رونق بازار دارد، نیازمند دسترسی به آمارهای لازم از بخشهای مختلف ذیربط در امر تولید و نشر این تولید اقتصادی جذاب برای اکثریت قریب به اتفاق مردم است.
لیکن نظری عمومی بر عوامل تاثیرگذار بر روند تولید و عرضة آن میتواند زمینه را برای بررسیهای جامع آتی که بیتردید در ارتقای بینش و برداشت فعالان این بخش از اقتصاد کشور تاثیر خواهد داشت فراهم کند.
به نظر میرسد برای دستیابی به دیدگاهی شفاف از روند فعالیت و حضور موسیقی و تولید و عرضة آن در جامعه نگاهی اجمالی برای معرفی وجوه مختلف آن ما را به ارزیابی بهتری هدایت کند.
۱) عرضه:
مراحل مختلف تولید یک اثر موسیقایی از آغاز میتواند به شرح زیر انجام گیرد:
▪ آهنگسازی:
که میتواند با سفارش متقاضی و یا با انگیزة شخصی آهنگساز انجام شود. بدیهی است هنگامی که این تولید براساس سفارش تولیدکننده انجام میگیرد بررسیهای اولیة اقتصادی برای عرضة آن و میزان تقاضا با توجه به قیمت و شرایط عمومی بازار در مقطع خاص مدنظر قرار داشته است و امید موفقیت اقتصادی آن یا حداقل تامین خواست اولیه از تولید مورد انتظار است. البته مواردی نیز وجود دارد که سفارشدهنده براساس نیات دیگری از تولید یک اثر موسیقایی دارد که ممکن است جهات تبلیغاتی برای تولیدی دیگر و یا نوعی فعالیت فرهنگی هدف تولید واقع شده باشد.
▪ اجرا و نشر:
اجرای یک اثر میتواند تنها برای برگزاری یک کنسرت فراهم شده باشد که در این صورت عرضه و تقاضا در محل اجرا شکل گرفته و اثرات اقتصادی این فعالیت محدود به دورة اجرای آن و فعالیت اقتصادی مرتبط با آن در حوزة تولید، تبلیغات، اجرا و خدمات جنبی مربوطه است.
در مواردی که از اجرای انجام شده اقدام به تهیه و انتشار نوارهای صوتی و تصویری نیز میشود میتواند بازار جدیدی نیز برای این محصول جدید در مجموعة یک فعالیت هنری- اقتصادی منظور شود.
ولی در عموم موارد یا حداقل برای هنرمندانی که در آغاز فعالیتهای خود هستند توجه اولیة خود را به نشر چند مجموعة موسیقی معطوف میکنند تا بتوانند با بهرهگیری از استقبال احتمالی زمینة برگزاری کنسرتهای اجرایی را نیز فراهم کنند. در این فعالیت تخصصهای هنری و خدماتی مختلفی اعم از نوازندگان سازهای مختلف، استودیوهای ضبط موسیقی، صدابرداران، نتنویسان و ... شرکت دارند و ابعاد اقتصادی آن تا ناشر اثر، توزیعکننده و فروشنده تسری پیدا میکند.
سرمایهگذاری در بخش نشر آثار انگیزههای ویژهای را میطلبد که از مهمترین آنها پذیرش ریسک «خواب سرمایه» و میزان انتظار از بازگشت سرمایه و سود احتمالی است. تبدیل یک اثر موسیقی به نوار «کاست» یا «سیدی» و یا «دیویدی» مستلزم صرف سرمایه از جانب تهیهکننده است. این سرمایهگذاری شامل هزینههای مربوط به تولید اثر، مواد خام (کاست، سیدی) و انتشارات مکتوب (برگ داخل نوار یا روی سیدی، هزینههای طراحی و چاپ، پوستر) میشود که نهایتا پس از توزیع در خردهفروشی یا تدریجا با فروش آنها سرمایة به کار گرفته شده باید مستهلک شده سود احتمالی به دست آید که موضوع فاصلة زمانی میان سرمایهگذاری و بازگشت آن حایز کمال اهمیت است.
۲) تقاضا:
تقاضای آثار موسیقایی در بازار موسیقی ایرانی به عوامل مختلف و پیچیدهای مرتبط است که پیشبینی و برنامهریزی برای آن برای تولیدکنندگان این آثار تدریجا مشکلتر و خطر عدم موفقیت در سرمایهگذاری بیشتر میشود. از آنجایی که بخشی از این عوامل با شرایط اجتماعی و عدم اطمینان از دستیابی به مجوزهای نشر پیوند پیدا میکند طبعا «ریسک» سرمایهگذاری افزایش یافته و انگیزههای فعالیت در این بخش را برای سرمایهگذاران محدود میکند.
در این میان معدودی ناشران مرتبط با نهادهای دولتی با انگیزه و طرح عنوان «نشر اثر فرهنگی» با نگرانی کمتری در بازار آثار موسیقایی فعالیت میکنند و میتوانند از حمایتهای مالی در شرایط نامناسب بازار برخوردار باشند.
رونق بازار تقاضای یک اثر موسیقایی به عوامل مختلفی از جمله امکانات تبلیغی از طریق رسانههای صوتی و تصویری و نشریات، فرصت حضور در هنگام وجود خلأ برای نوعی از موسیقی در بازار، بهرهگیری از حضور هنرمندان سرشناس در تولید، کیفیت فنی تولید و توزیع به موقع و گستردة اثر همزمان با تبلیغ رسانهای و نهایتا معیار هنری اثر که تضمینکنندة استمرار فروش آن در بلندمدت است، بستگی دارد.
۳) قیمت:
موضوع قیمت آثار موسیقایی از اهم مواردی است که میتواند موجب تشویق یا تحدید انگیزههای تولید به ویژه در ارتقای کیفیت آن آثار باشد.
چنانچه هزینة تولید یک اثر موسیقایی به تفکیک بررسی و با قیمت عرضه شده در بازار مقایسه شود تردید بسیاری از تولیدکنندگان اینگونه آثار جهت افزایش سرمایهگذاری برای ارتقای کیفیت آثار اعم از ساخت و اجرا را قابلتوجیهتر میکند.
عموما با قیمت بالفعلی که در مقایسه با قیمت اینگونه آثار در بازارهای سایر کشورها بسیار نازل است. قیمت بخشهایی که مرتبط با مواد اولیه است مرتبا طی سالهای اخیر افزایش یافته و طبعا با توجه به ثابت ماندن نسبی قیمت این آثار در بازار، تولیدکننده تنها میتواند برای اطمینان از بازگشت سرمایه و پذیرش «ریسک» فعالیت اقتصادی خود از هزینههای بخش هنری اثر بکاهد که عملا به تنزل کیفیت این آثار از جهت بروز و حضور خلاقیتهای هنری در اثر و ضعف اجرا میانجامد.
بر همین اساس امکان سرمایهگذاری با قیمتهای کنونی و امید به بازگشت سرمایه و حداقل سود در «تیراژهای» بسیار بالا میسر میشود و آن نیز بدون برخورداری از حمایتهای تبلیغاتی و رسانهای تقریبا ناممکن است و به همین جهت تولیدکنندگان امتیاز ویژهای برای هنرمندانی که امکان پخش رسانهای آثارشان فراهم باشد قایل بوده عملا میدان برای ورود هنرمندان جوان و جدید به این بازار بدون دستیابی به مجرایی جهت معرفی تواناییهای خود به مستمعین تنگتر میشود.
● عواملی که میتواند در پایین نگاه داشتن قیمت آثار موسیقایی مورد توجه قرار گیرند، عبارتند از:
▪ جایگاه محصولات فرهنگی در سبد مصرف خانواده:
این امر ارتباط مستقیمی با سطح توسعهیافتگی کشورها و توجه دولت به ترغیب جامعه «به شیفت» الگوی مصرف خانواده از مواد مصرفی و تزیینی به تولید فرهنگی (اعم از کتاب و سایر جنبههای فرهنگی و هنری) دارد. بدیهی است سطح درآمد سرانه در این گونه کشورها، نیز زمینة مناسبی برای اعمال این گونه سیاستها است.
▪ تاکنون شأن و جایگاه خالقان آثار هنری و آن اعتباری که جامعه باید همانند مالک یک ملک برای آثار آنها کاملا تامل شود در فرهنگ عمومی جامعة ایرانی جاری نشده و با وجود آن که عمر و اهمیت یک اثر هنری میتواند به مراتب طولانیتر و کیفیت ارزشمندتری را نسبت به یک کالای اقتصادی (منقول و یا غیرمنقول) داشته باشد توجه و تعهد کمتری نسبت به حفظ و بهرهبرداری از آن احساس میشود و به همین لحاظ تکثیر و استفادة بدون رعایت حقوق پدیدآوردندگان، اقدامی ناشایست و مذموم شناخته نمیشود و میتوان با پرداخت قیمت یک واحد از یک اثر تعداد کثیری را به ضرر تولیدکنندة داخلی تکثیر و توزیع کرد. این اقدام به خصوص در گرمای بازار نشر یک اثر بسیار ضربه زننده است.
● در خاتمه
اقتصاد موسیقی در دنیای امروز جدا از جهات فرهنگی آن که محتملا از نظر عیار هنری تنزل کرده است اما در بعد اقتصادی بازار صدها میلیارد دلاری با میلیونها فعال در بخشهای هنری و خدماتی آن را تشکیل میدهد.
در حال حاضر هر روز صدها اثر جدید با تیراژهای میلیونی در نقاط مختلف جهان منتشر میشود و از مرزهای ملی کشور تولیدکننده عبور کرده در بازارهای دیگری نیز عرضه میشود و طبعا با بهرهگیری از مزایای تولید انبوه و هزینة تولید کمتر به ویژه دسترسی به امکانات تبلیغات ماهوارهای سود سرشاری به دست میآورد. در این میانه ایران از جمله معدود کشورهایی است که برای انتشارات فرهنگی و هنری ضوابط خاصی متناسب با هنجارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه قایل است و به ویژه در موسیقی کلامی که حوزة اصلی برای رونق اقتصاد موسیقی را تشکیل میدهد حفظ سطح کیفی و عیار اثر و توجه به جایگاه فرهنگی تولید این گونه آثار از اهمیت و اولویت خاصی برخوردار است.
از سوی دیگر در جهان امروز، ذائقة شنیداری نسل حاضر تغییر عمدهای کرده و نسل امروز کشور نیز از این تحول سطحینگری بینصیب نمانده است. البته بخشی از این تغییر مربوط به شرایط عمومی زندگی اجتماعی فرهنگی و تکنولوژیک دنیای مصرفی معاصر است. هر روزه فعالان حوزة اقتصاد و تکنولوژی خواستههای جدیدی را در جوامع مختلف خلق میکنند و بهرهگیری از پدیدهها و خلاقیتهای معنوی نیز در قبال استفاده از مواهب و ابداعات مادی به زمان و دفعاتی کوتاهتر محدود میشود و موسیقی یکبار مصرف، همانند لیوان یک بار مصرف سرفصل تولد نشر در مغرب زمین قرار میگیرد.
اکنون پایبندی به اصول فرهنگی و اخلاقی نشر و فعالیت در بازار فرهنگ و هنر به نحوی که در دهههای قبل اعتبار محسوب میشد، روز به روز کمرنگتر میشود. ناشران برای ادامة حیات خود کمکم از آن اعتبار و اعتقاد به حفظ موازین فرهنگی در فعالیتهای خود فاصله میگیرند و بخش دولتی نیز برنامههای به روز و بلندمدتی متناسب با تحول ابزارهای فرهنگی کنونی در جهان و با توجه به آنچه که در قرن تحول عظیم ارتباطات میگذرد، تدوین و به مورد اجرا نگذاشته است در این میانه در کشوری ۷۰ میلیونی و ظرفیتهای اقتصادی قابل توجه به ویژه گرایش و انگیزة حضور در بازار موسیقی به عنوان یک تقاضای موثر از یک سو و زمینههای مطلوب عرضه از جهت کمی و کیفی برای تولید آثار مناسب فعالیت در حوزة اقتصاد موسیقی با ابهام و تردید تولیدکنندگان سنتی، امتناع تولیدکنندگان و علاقهمندان جدید برای سرمایهگذاری در این حوزه روبهرو است.
منبع : خانه موسیقی
دکتر محمد سریر
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][100].jpg
صداي محمدرضا شجريان حرمت دارد. اين موضوع را هم استاد ميداند و هم دوستداران صداي او.
مردم براي صداي شجريان حرمت قائلاند، از سكوت سالن هنگام اجرا و يا خاموش كردن تلفنهاي همراه كه اين روزها تبديل به معضلي براي اهالي هنر شده است ميتوان متوجه اين احترام شد. حرمت و ارزشي كه به آساني به دست نيامده است و خود استاد بهتر از هر كس ديگري قدر اين حرمت را ميداند و براي آن ارزش قائل است. ابتداي كنسرت زماني كه استاد از مردم بهدليل فيلمبرداري در سالن عذرخواهي ميكند، اين رابطه دو طرفه شكل ميگيرد و سكوت چنان در سالن حكمفرما ميشود كه ميتوان صداي هواكش سالن وزارت كشور را در بين قطعات شنيد.
بازار سياه دم در سالن وزارت كشور، كه گله و نارضايتي شركت دل آواز و خود محمد رضا شجريان را به همراه دارد هم نشان از طيف گسترده علاقهمندان او دارد. علاقهمندان او همه قشري را شامل ميشوند به هر قيمتي ميخواهند صداي او را بشنوند، نكته مهمتر تلاش اين هنرمند براي از بين بردن بازار سياه است و دغدعه او براي رفع اين معضل.در تمام مدت كنسرت، مسئولان سالن به درخواست خود استاد و دستاندركاران شركت دل آواز بارها به مردم تذكر دادند كه از ضبط تصاوير توسط دوربين و گوشي موبايل خودداري كنند. دليل آن هم ساده است؛ حق مؤلف.
اما با تمام تاكيد شجريان بر سر اين موضوع، زماني كه به درخواست مردم، او آواز «مرغ سحر» را خواند تمام موبايلها و دوربينهاي خانگي روشن شد و تصوير اجرا را هم در گوشي بغل دستي ات ميتوانستي ببيني و هم در گوشي نفر جلويي، اما اين بار هيچكس به مردم تذكر نداد. حتي مراقبان سخت گير هم در اين لحظه روي پلههاي تالار نشستند و بدون نگراني و وسواس تذكر به «مرغ سحر» گوش دادند. اين همان حرمتي است كه استاد براي دوستدارانش قائل است، چه باك اگر فردا و پس فردا اين كار را در فلان سايت اينترنتي ديده شود، لحظهاي خوش بودن مردم غنيمت است.
شجريان هم قشر روشنفكر را در ليست طرفداران خودش دارد و هم آدمهاي عادي را؛ درست برخلاف هنرمندان ديگر كه يا محبوب روشنفكرها و خواص هستند يا عامه پسند. در كنسرت شجريان ميتوان تركيب اين دو قشر را ديد و حتي اختلاف سني مخاطبان هم چشمگير است.
اگر سري به وبلاگها بزنيد اين موضوع را ميتوان به وضوح ديد. شادي يك بوشهري از خريد اينترنتي بليت كنسرت، نشان موقعيت استثنايي است كه يك هنرمند در بين مردم دارد. حضوري كه ساده به دست نيامده است و حفظ آن بسيار مشكل است. زماني كه خبرنگاران با يادداشتهاي خود رنجش خودشان را از عملكرد شركت دل آواز در رابطه با ندادن سهميه بليت خبرنگاري اعلام كردند، شجريان با خبرنگاران به گفتوگو نشست. آن هم زماني كه بليتها به فروش رفته بود و نيازي به تبليغ و اطلاع نبود. شجريان حتي وقتي از مديران تلويزيون رنجيد و اجازه نداد هيچ قطعهاي از او در تلويزيون به نمايش گذاشته شود، باز به پاس همان حرمتي كه براي مخاطبانش در هر كجاي ايران و نيز براي خودش قائل است، اجازه داد قطعه زيباي ربنا را مردم از تلويزيون بشنوند.
اين همان حرمتي است كه شجريان براي مخاطبان خودش قائل است و ارزش رسانه را ميشناسد و ميداند كه رسانه پلي است ميان او و علاقهمندانش. البته در اين ميان نبايد از هوشمندي او بهعنوان يك هنرمند غافل شد. دليل اصرار او به نگه داشتن اين موقعيت هم ساده است؛ او اين شأن و موقعيت را به راحتي به دست نياورده است كه به راحتي هم از دستش بدهد. مشخص است كه موقعيت و شأن اين هنرمند خود خواسته است و به راحتي ميتواند آن را كنترل و حفظ كند، اين راز ماناي اوست.
ugly_girl_a
12-07-2008, 19:13
فکر کنم فقط موسیقی سنتی واسمون مونده بقیه سبکها ناخالصی زیاد دارن
فکر کنم فقط موسیقی سنتی واسمون مونده بقیه سبکها ناخالصی زیاد دارن
خب البته همه جور موسیقی میتونه ناخالصی داشته باشه و البته ت منظورمون از ناخالصی چی باشه.
شیوه نوازندگی ساز کمانچه نسبت به گذشته از لحاظ تکنیک دچار تغییرات اساسی شده و پیشرفت های قابل ملاحظه ای در آن مشاهده می شود اما به نظرمن باوجود همه تلاش هایی که نوازندگان جوان در این عرصه می کنند حال و هوای کمانچه نوازی در گذشته بهتراز امروز بود.
درویش رضا منظمی نوازنده پیشکسوت کمانچه با بیان این مطلب درخصوص تفاوت های موجود در کمانچه نوازی امروز با گذشته در نشست " سازهاوشیوه ها" که در محل خبرگزاری مهر برگزار شد گفت : یکی از تغییرات ایجاد شده در کمانچه نوازی شیوه آرشه کشی این ساز است به این معنا که در گذشته انگشت گذاری روی دسته ساز بیشتر بوده و آرشه روی کمانچه جمله به جمله تغییر می کرد و در نگاه کلی آرشه نقش کمتری در کمانچه کشی داشت اما امروزه با پیشرفت تکنیک در این ساز آرشه کشی در کمانچه بیش از گذشته اهمیت پیدا کرده است؛ البته این به آن معنا نیست که یکی بر دیگری ارجحیت دارد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وی در ادامه افزود : یکی دیگر از تفاوت های موجود کمانچه نوازی امروز با گذشته ارتباط قوی بین هنرمندان این حرفه با سایر موزیسین ها بود من به خوبی به یاد دارم که استاد عزیزم حسین یاحقی با بیژن ترقی ترانه سرای برجسته و دیگر هنرمندان در عرصه موسیقی رابطه خوبی داشت و مدام با یکدیگر درارتباط بود اما متاسفانه امروز چنین نیست و همه روابط به قهر و دلخوری تبدیل شده است و هرکس به هرشکل و ازهر راهی که می خواهد خودش را به شهرت می رساند و جان کلام اینکه در کنارهم نیستیم .
معاون موسیقی و تئاترپردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران خاطرنشان کردد : خوشبختانه استعدادهای بالقوه ای دراین عرصه وجود دارند ولی آنگونه که باید تربیت نشده اند وبسیاری از آنها متاسفانه قصد دارند یک شبه ره صد ساله را طی کنند درحالی باید درکنار استادان موسیقی سالها زحمت بکشند و به قولی شاگردی کنند تا به مقام بزرگی دراین حرفه برسند .
وی در پایان درتوصیه به جوانان فعال در عرصه کمانچه نوازی گفت : حسادت ، غرور و کینه توزی جایی در هنر موسیقی ندارد و توصیه من به هنرمندان جوان و فعال در عرصه موسیقی این است که دچار نخوت و غرور نشوند و در مسیر حرکت خود هیچگاه از آموختن و شاگردی به خود هراسی راه ندهند.
موسيقي ايران، دغدغه هاي امروز
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
:مربوط به اين مقاله را که مناظره ايست ميان استاد کسايي و دکتر سپنتا دريافت کنيدpdf
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
بر گرفته از: نشريه ي هنر موسيقي
11 مرداد ماه سالروز درگذشت باقر خان رامشگر (1338-1255 ش) استاد کمانچه و تار نواز مشهور عهد قاجار است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
11 مرداد ماه سالروز درگذشت باقر خان رامشگر (1338-1255 ش)کمانچه و تار نواز مشهور عهد قاجار در دوره ناصری است.
وی از اهالی شهر اصفهان و از شاگردان موسی خان کاشی و میرزا حسین قلی بود.کمانچه را از موسی کاشی فرا گرفت و پس از فراگیری آن وارد دستگاه بانو عظیمی، خواهر ظل السلطان شد. پس از چندی به تهران آمد و با دختر میرزا حسین قلی ازدواج کرد و در نزد پدر زن خود ردیف دستگاه های موسیقی را تکمیل نمود.
باقر خان در نواختن کمانچه، آهنگ های ضربی و رنگ و کشیدن کمان های (آرشه ای) مهارت و سرعت عمل داشت.نوازندگی با کمانچه شش سیم اقتباسی از استادش موسی خان کاشی بود.
وی برای ضبط صفحه همراه گروهی از موسیقیدان های آن دوره به اروپا سفر و کارهایی در آنجا ضبط کرد. سفرهای او شامل: سفر اول به پاریس همراه میرزاحسین قلی، سفر دوم بع لندن همراه درویش خان و سفر سوم به تفلیس می باشد.
برای نخستین بار، خرکی مناسب ساز تار با ویژگیهای تازه به ثبت رسید كه به تقويت صدادهي و ارتقاي كيفي صداي اين ساز كمك خواهد كرد.
امين رامين سازنده اين خرك در گفت وگويي با همشهري آنلاين ضمن اعلام اين خبر گفت: این خرک که برای ساز تار طراحی و ساخته شده در تاریخ 8 خرداد 87 گواهینامه ثبت اختراع اداره کل ثبت شرکتها و مالکیت صنعتی را از آن خود کرده است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رامین كه کارشناس ارشد موسیقی از دانشگاه هنر و مدرس ساز تار است و پيش از اين هم در جشنواره هاي فجر سالهاي 74 و 76 با گروه شورانگيز برگزيده اين جشنوارهها شد، هدف اصلی خود را از این کار حفاظت از محیط زیست اعلام کرد و گفت: برای ساخت خرک، از شاخ حیوانات استفاده می شود، اضافه بر آن خرکهای موجود در بازار قابلیت مناسبی در انتقال صدا ندارند و اگر خرکی این قابلیت را داشته باشد، حتما قیمت بالایی خواهد داشت و نمیتواند درسازهای ارزان قیمت مورد استفاده قرار بگیرد. این خرک که شکل ظاهری آن بسیار شبیه به خرکهای ساخته شده از جنس شاخ حیوانات است از مواد ترکیب پلیمری ساخته شده و برای رسیدن به این ترکیب تحقیق و آزمایشهای زیادی صورت گرفته و جنس صدای تولید شده توسط آن قابلیت بسیار مناسبی دارد.
او اضافه کرد: ایده و طرح این کار چند سال پیش از این به وجود آمد ولی ساخت آن از مرداد 86 با نظرات کارشناسانه ی مهندسین پلیمر در بخش فنی و استفاده از تجربیات سازندگان تار و تایید اساتید مجرب موسیقی در بخش هنری آغاز شد.
خرک یکی از مهمترین اجزاي ساز است که وظیفه انتقال صدا از سیمها به کاسه ساز را به عهده دارد و نقش اساسی آن بهبود کیفی صدای ساز است
سالها پيش جوانان علاقهمند به موسيقي كه امروز از استادان موسيقي هستند، دور هم جمع ميشدند ساز ميزدند، ميخواندند و از تجربيات هم استفاده ميكردند.
از درون همين نشستهاي دوستانه بود كه گاه گروهي قوي و حرفهاي تشكيل ميشد و حاصل كارشان به شكل آلبوم موسيقي در اختيار علاقهمندان قرار ميگرفت.
حالا چند سالي است كه هر كدام از آن جوانان استاد شدهاند و گروههاي مستقل تشكيل دادهاند. آنها اغلب در كنار فرزندانشان و در مجموع جوانان تازه كار مينشينند و كنسرت ميگذارند يا آلبوم موسيقي توليد ميكنند. اينكه استادان موسيقي ايران حضور جوانان را در كنارشان ميپذيرند، اتفاق خوشايندي است. در حقيقت استادان موسيقي با بها دادن به تواناييهاي نوازندگان و آهنگسازان جوان و نواختن با آنها، به كار جوانان اعتبار ميبخشند و خودشان هم احترام بيشتري به دست ميآورند.
اما از سوي ديگر نميتوان اين حقيقت را كتمان كرد كه متأسفانه گاه برخي از استادان موسيقي در كنار گروههاي ضعيف مينشينند و به جاي تاثير بر كار آنها از گروه تاثير ميگيرند و كار ضعيف ارائه ميدهند، بهطوري كه متأسفانه گاه بهنظر ميرسد جوانان تنها براي اعتبار كارشان در كنار استاد نشستهاند و استاد تنها براي فراموش نشدن و در صحنه حضور داشتن، اين همنشيني را پذيرفته است، چون سالهاست كه ديگر موسيقيدانان حرفهاي با هم روي صحنه نميروند و نمينوازند.
ديگر سالهاست كه گروههاي عارف و شيدا از هم پاشيدهاند و فرصت شنيدن صداي شجريان با سنتور مشكاتيان يا تار عليزاده با صداي ناظري را از علاقهمندان موسيقي گرفتهاند. در حقيقت گذرزمان موسيقيدانان را به جايي رسانده كه ديگر يكديگر را برنميتابند و انگار كه مصداق همان پادشاهاني شدهاند كه در يك ملك نميگنجند.
گروه موسيقي شمس از ابتداي فعاليت خود تلاش كرده است به سازبندي و اركستراسيوني در موسيقي ايراني دست يابد كه هم به سنتهاي موسيقايي وفادار باشد و هم از تجربهكردن و آزمونهاي تركيبي با سازهاي ديگر ملل روي نگرداند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بر همين اساس نيز در سالهاي اخير در هر اجرا فضايي تازه را تجربه و با موسيقي ايراني همراه كرده است.
در كنسرت اخير گروه «شمس» نيز كه بايد آن را استمرار و تكميل كنسرت سال قبل(بزرگداشت مولانا) در كاخ سعدآباد تلقي كرد، از نوازندگاني از ارمنستان، فرانسه، انگليس، هند، هلند، عراق و تركيه استفاده شده بود كه تجربهاي نو را رقم زد. گفتوگو با كيخسرو پورناظري- سرپرست گروه- به همين بهانه شكل گرفت.
گروه موسيقي «شمس» در برنامههاي اخير خود از موسيقي سنتي صرف جدا شده و به نظر ميرسد كه در راه كسب تجربههايي نو است؛ اصولا اين اقدام با چه هدفي صورت ميگيرد؟ فكر ميكنيد كه انجام اقداماتي از اين دست تا چه اندازه ميتواند در موسيقي سنتي مؤثر باشد؟
همانطور كه شما اشاره كردهايد، برنامههاي ما در ابعادي مختلف انجام ميشود و ما تنها بهدنبال آن نيستيم كه موسيقي سنتي ايران را در همان قالب به اجرا درآوريم؛ يعني ميخواهيم فرمهاي جديدي را در اين نوع موسيقي تجربه كنيم. علاوه بر آن در موسيقي كردي، تنبورنوازي و موسيقي ملي نيز بهدنبال يك روال خاص نيستيم. نوآوري و تغييراتي هم كه از آنها استفاده ميكنيم، بسته به حالوهواي قطعهاي است كه توسط اعضاي گروه نوشته ميشود و به اين مسئله توجه ميكنيم كه اين قطعه چه نيازي دارد. به هر صورت هيچوقت معتقد به اجراي موسيقي سنتي به شكل كامل نيستم، اما از تواناييهاي بسياري كه اين نوع موسيقي دارد، استفاده ميكنيم.
در اين ميان نگران اين مسئله نيستيد كه مخاطب گروه دچار سردرگمي شود؛ مخاطبي كه با يك اثر ارتباط برقرار كرده و انتظار دارد برنامهاي در همان حس و فضا را دريافت كند؟
درونمايه كارهاي ما ثابت است. در همين برنامه بيشتر نوازندههايي كه با ما همكاري ميكنند، سازهاي كوبهاي مينوازند يا عود كه سازي ايراني است، بنابراين ما از سازهاي ديگر كمك ميگيريم تا حالوهواي موسيقي خودمان را به بهترين شكل ممكن منتقل كنيم و به هر حال اين حركت مثبتي است.
از نظر موسيقايي، تنبور و اين تعداد سازهاي كوبهاي با چه هدفي در كنار يكديگر قرار ميگيرند؟
موسيقي تنبور حالتي عرفاني دارد، ضمن آنكه تنبور موسيقي شادي است و برخلاف آنچه مثلا در مورد موسيقي سنتي ايران گفته ميشود، به هيچ عنوان موسيقي غمگيني نيست و حالت جذبه و پر شوري دارد كه شنونده را به سماع واميدارد، بنابراين تاثير فراواني روي مخاطب ميگذارد. اين نوع موسيقي اگر با سازهاي كوبهاي تقويت شود، به غناي بيشتري ميرسد. سازهاي ديگر نيز پشتيبان اين نوع موسيقي هستند. در واقع در اين شكل، موسيقي تنبور هيچ تغييري نميكند و همانطور كه گفتم سازهاي ديگر، آن را تقويت كرده و به آن رنگ ميدهند. از طرفي تواناييهاي بيشتر اين نوع موسيقي نشان داده خواهد شد.
از سماع هم به اين منظور استفاده ميشود يا جذابيتهاي ظاهري اين آيين براي مخاطب هم مد نظرتان است؟
سماع يك ريشه كهن صوفيانه و عارفانه دارد كه شمس آن را معرفي كرده و مولانا دنبالهروي آن بوده است. سماع جزو لاينفك موسيقي عرفاني قونيه است كه تماما روي اشعار مولانا آهنگسازي شده است. طبيعي است كه وقتي ما روي اشعار مولانا كار ميكنيم، براي جذبه بيشتر از سماع نيز بهره بگيريم. اين كمبود روي اشعار مولانا در ايران هميشه ديده ميشده است. البته انجام اين حركات براي ما هزينه و مشكلات بسياري هم دارد.
مثلا هزينه رفتوآمد و هماهنگي نوازندگان خارجي كه با گروه همكاري دارند؟
دقيقا. اين هماهنگيها انرژي بسياري از ما ميگيرد، اما ميخواهيم از پول بليتي كه از مخاطبان دريافت ميكنيم، برايشان هزينه كنيم و از درآمد خودمان ميگذريم؛ هر چند ما به شكل حرفهاي، موسيقي كار ميكنيم و درآمدي جز اين نداريم.
طبيعي است كه در شرايط فعلي هماهنگي حضور نوازندگان خارجي در برنامهها با مشكلاتي روبهروست. چه دليلي براي تحمل اين همه مشكلات وجود دارد، وقتي كه «شمس» در اين سالها مخاطبان خود را پيدا كرده است؟
ما تمام اينها را تحمل ميكنيم، چون دلمان ميخواهد موسيقيمان رونق بيشتري داشته باشد؛ يعني ما بهدنبال خوب و پرمحتواترشدن همين حسوحالي هستيم كه در اين سالها داشتهايم تا بتوانيم بهترين نوع هنر را به نمايش بگذاريم.
برگرديم به سازهاي كوبهاي كه اتفاقا در كنسرت اخير شما نقش بسيار مهمي نيز بر عهده دارند؛ با توجه به اينكه موسيقي ما از نظر سازهاي كوبهاي بسيار غني است و تنوعسازي بسياري در نقاط مختلف ايران در آن وجود دارد، چرا از سازهاي كوبهاي ديگر كشورها بهره بردهايد؟
سازهاي كوبهاي، ريتم اجرا ميكنند و ريتم در تمام كشورها شبيه هم است. من هم با شما هم عقيدهام كه در موسيقي ما نيز غناي ريتميك بسياري وجود دارد، اما سازهاي كوبهاي ديگر نيز ميتواند رنگ و حسوحال ديگري به موسيقي ما بدهد و غناي آن را بيشتر كند.
سالهاست كه شما و تعدادي ديگر از چهرههاي موسيقايي تلاش فراواني براي شناساندن موسيقي تنبور انجام دادهايد و اين در حالي است كه هنوز جاي خالي اين ساز در اركستراسيون موسيقي ايراني ديده ميشود؛ چرا هنوز تنبور نتوانسته جايگاه خود را در موسيقي ايراني بيابد؟
تنها 27-26 سال است كه تنبور به موسيقي ايراني معرفي شده است. ما نيز از ابتداي تشكيل گروه نقش مهمي در شناساندن اين ساز به مخاطبان موسيقي ايراني در داخل و خارج از كشور داشتهايم و تا همينجا هم با كشش و تاثيري كه اين ساز داشته است، مخاطبان بسياري يافته است. به هر حال اين ساز هنوز جوان است و بايد در ارائه آن احتياط به خرج داد تا به بيراهه كشيده نشود و درونمايه غنايي خود را با ضرباهنگي كه در مقامهايش وجود دارد، حفظ كند.
گروه شمس تنها گروهي است كه تاكيد بسياري بر اجراي اين ساز دارد؛ چه تلاشي كردهايد كه از همان به بيراهه كشيده شدن اين ساز كه به آن اشاره كرديد، جلوگيري شود؟
تنبور را به هيچ عنوان نميتوان زيرمجموعه سازهاي زهي تلقي كرد، چرا كه حالوهواي خود را دارد و سازهاي ديگري كه در اركستر تنبور از آنها استفاده ميشود، تنها نقش تقويتكننده آن را دارند. فواصل اين ساز منطبق بر فواصل موسيقي غربي است، چون در اين ساز ربعپرده وجود ندارد. از طرفي ما هيچوقت تنبور را در كنار موسيقي سنتي قرار ندادهايم. برخيها سهتار، تار و تنبور را كنار هم ميگذارند و موسيقي را يكبعدي ميبينند، در حالي كه ما موسيقي سنتي، محلي و تنبور را با هم ادغام نكردهايم، بلكه آنها را از هم تفكيك كردهايم. موسيقي تنبور چه در فارسي و چه در كردي جداست و سازهاي كششي و كوبهاي از آن حمايت ميكنند. ما سعي كردهايم حساسيت و ظرافت موسيقي تنبور را حفظ كرده و آن را با هيچ موسيقياي تلفيق نكنيم تا اگر سازهايي آن را همراهي ميكنند، مكمل آن باشند نه بازدارنده.
آقاي پورناظري، شما سالهاست كه از چهره شناختهشدهاي براي اجراي آواز كنسرتهايتان استفاده نكردهايد و اين در حالي است كه نقش خواننده در موسيقي ايراني و همچنين در ذهن مخاطب بسيار مهم است؛ اين را ميتوان نشانه تلاش شما براي كمكردن نقش خواننده يا بهاصطلاح خواننده سالاري تلقي كرد؟
گروه ما از همان ابتدا براساس همخواني و همنوازي شكل گرفت، بنابراين اگر از گروه ما استقبال ميشود، به خاطر يك خواننده خاص نبوده است. ما اولين كنسرتمان را با نام همخواني و همنوازي برگزار كرديم، چون معتقديم كه موسيقي ما توانايي اجراي برنامه را بهصورت همخواني، همنوازي و گروهخواني دارد و چنانچه هر كدام بهدرستي اجرا شوند، براي شنونده جذابيت بسياري دارد. البته ما گاهي نيز از تكخوان استفاده ميكنيم.
يعني اين سياست صرفا به خاطر نمايش تواناييهاي موسيقي ايراني است و نه مبارزه با پديدهاي كه اين سالها به اسم خوانندهسالاري شناخته ميشود؟
ما به هيچ عنوان عليه خوانندهها قيام نكردهايم. ممكن هم هست كه در يك برنامه از حضور يك تكخوان بهره بگيريم.
رییس حوزه هنری در گردهمایی مسوولین موسیقی حوزههای هنری سراسر گفت: باید با توجه ویژه به موسیقی اصیل ایرانی به سمت تولید موسیقی محتوایی و ارزشمند حرکت کنیم و در موسیقی قالب شکنی داشته باشیم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به نقل از واحد خبر حوزه هنری، حسن بنیانیان رییس حوزه هنری با بیان این مطلب افزود: خصلت حوزه هنری حضور گسترده جغرافیایی در کشور و قدرت انعطاف آن است که در واقع سرمایه محسوب میشود و مسوولان موسیقی حوزههای هنری استانها باید به نحو احسن از این سرمایه استفاده کنند.
وی همچنین گفت: عمیق شدن در شناخت موسیقی حلال و حرام، شناخت ظرافتهای مدیریتی، انجام کارهای پژوهشی و زیرساختی و انجام کارهای علمی در موسیقی از دیگر وظایف مسوولین موسیقی مراکز استانهای حوزه هنری است.
امیر بکان، مدیر اجرایی مرکز موسیقی حوزه هنری نیز هدف از برگزاری این گردهمایی را شناخت ظرفیتهای موسیقی استانها، کشف و پرورش استعدادهای جوان و بررسی شیوههای تعامل بهتر و موثرتر با دیگر ارگانها و نهادهای فرهنگی هنری اعلام کرد.
بکان مراکز حوزه هنری، صدا و سیمای استانها و ادارات کل ارشاد استانها را جزو نهادهای فرهنگی فعال استانها برشمرد و گفت: این نهادها به طور متمرکز در بحث هنر فعالیت میکنند و همکاران این نهادها باید از ظرفیتهای داخل استان اطلاع کافی داشته و با مدیریت فرهنگی مجموعههای یاد شده تعامل خوبی داشته باشند.
وی ادامه داد: جایگاه هنر موسیقی باید مشخص باشد و نوعی از موسیقی شناسایی شود که علاوه بر آشنا کردن مخاطب با ارزشها، مصادیق فنی را نیز رعایت کرده و در عین حال جذابیت نیز داشته باشد.
وی تاکید کرد: یک اثر هنری ماندگار، اثری است که مورد پسند مردم و اهل فن قرار بگیرد و متناسب با معیارهای علمی باشد.
گفتنی است اولین گردهمایی مسوولان موسیقی حوزههای هنری سراسر کشور با حضور رییس و مدیر اجرایی مرکز موسیقی حوزه هنری و جمعی از مسوولان و کارشناسان موسیقی مراکز استانی حوزه هنری در تالار اندیشه برگزار شد
راه كوير
04-09-2008, 08:43
تجربه انتزاعی موسیقی[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]بحثی درباره وضعیت موسیقی سنتی[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]«فهم و توضیح عبارتی موسیقایی گهگاه ساده ترین توضیح، یک شکلک یا ژست است و توضیح دیگری می تواند رقص پا باشد، یا کلماتی که یک رقص را توصیف می کنند. ولی آیا فهم عبارت موسیقایی، هنگام شنیدن آن، در حکم نوعی تجربه نیست؟»(ویتگنشتاین، فرهنگ و ارزش، ص۱۳۶)
سوژه انسانی، همواره در زمان گذشته زیست می کند. ما تنها زمانی می توانیم هستی خود را دریابیم که آن را مورد تامل قرار دهیم و این تامل حاصل نمی شود مگر تنها، امر پیشینی به نام زمان بر آن جاری یا گذشته باشد. در بستر گذشته، انسان می تواند به تعمق و تامل بپردازد. انسان برای تامل در خویش و جهان نیاز دارد که ابتدا آنها را پشت سر بگذارد. امر اندیشیده شده امری است که زمان بر آن جاری شده و قابل بررسی و تعمق است. پس بیان پذیر و دارای ادبیات و زبان می شود. از خصایص امر اندیشیده شده، فاصله مندی آن و سوژه اندیشه گر است.
کانت نیز تنها شرط پیشینی تجربه درونی را «زمان» دانسته است. به عبارتی تا چیزی حادث نشده باشد عمل تامل و اندیشیدن بر آن مقدور نیست؛ بنابراین می توان همچون پدیدارشناسان، عمل اندیشیدن را معطوف به «چیزی» دانست. زندگی حال و آنی ما چیزی نیست جز انباشت رفتارها، وقایع، حالت ها و کلیه اموری که در لحظه به گذشته پیوند می خورد. شما تا همین جای متن براساس گذشت زمان این پاراگراف را به گذشته سپردید.
برگسون بین ادراکات حسی، یاد و حافظه تفاوت قائل می شود. او «ادراک حسی را یک مکانیسم جسمانی می داند که تعامل و دادوستد با محیط اطراف را تسریع می کند، حال آنکه خاطره و حافظه پدیده یی روحی - روانی است که بر جسم اثر می گذارد اما غیرقابل فرو کاستن به کارکردهایش است.» (شوارتس، ص ۳۳) از دیدگاه برگسون گذشته به دو شکل بقا پیدا می کند؛ «۱- در حرکاتی که تبدیل به عادات جسمانی شده اند. ۲- در تصاویر ذخیره شده یی که از ذهن برمی خیزد.» در اینجا او باز بین حافظه و خاطره نیز تفاوت قائل می شود؛ حافظه که همان خاطره عادتی است، کارکرد جسمانی دارد اما خاطره ناب، ذخیره کل گذشته ما را تشکیل می دهد.
در مثال از حفظ کردن یک شعر و از حفظ خواندن آن، عملی است که از حافظه (خاطره عادتی) برمی خیزد که در گرو تکرار مدام انجام می پذیرد. «اما یادآوری یک بازخوانی خاص شعر هیچ یک از نشانه های عادت را ندارد؛ این کار شامل بازعرضه یک واقعه منحصر به فرد و غیرقابل تکرار در زندگی من است. این بازعرضه، از یاد و حافظه ناب و محض برمی خیزد که وقایع زندگی ما را همان گونه که در زمان خودش آنها را زیسته ایم، حفظ می کند.» (همان، ص۳۴)
تجربه بیرونی همانند امر اندیشیده شده است. یک امر بیرونی که قابل تجزیه و تحلیل است، تجربه بیرونی یا همان خاطره ارادی در خدمت عقلانیت و حفاظت از سوژه تولید می شود. سوژه از این بیرون بودگی می تواند به شناخت آن نائل آید. اما شاید تجربه ناب، در زمان وقوع و حادث شدن، مانند سایر تجربیات باشد اما آنچه سبب می شود ما دیگر بار در زمان و شرایطی دیگر آن را به صورت عمیق تری و با حس و حالات درونی غریبی درک و دریافت کنیم، همان گذشت زمان است. بنابراین هر دو، تجربه ارادی و ناب، دارای اشتراک گذشت زمان هستند و آنچه سبب تفاوت بین آن دو می شود، ناب بودگی یادآوری و کلیت آن است که بستگی به بسیاری از عوامل دیگر دارد. یکی از این عوامل را می توان دوربودگی و عدم یادآوری آن در مدت زمانی طولانی دانست یا تنها تکرار پذیری آن در شرایط و محیطی خاص.
تفاوت دیگری که بین این دو نوع تجربه وجود دارد قیود مکان و زمان است. همان گونه که گفته شد تنها زمان امر متقدم به خاطره ناب یا همان تجربه درونی است؛ در حالی که حافظه (خاطره عادتی) یا تجربه بیرونی، دارای زمانی مکان مند هستند. «به نظر برگسون وقتی ما از نسبت های «زودتر» و«دیرتر» سخن می گوییم، در واقع درباره زمان به گونه یی مکانی شده اندیشیده ایم... زمان مکانی شده از هیچ گونه سمت و سوی ضروری برخوردار نیست اما هنگامی که من درباره تجربه درونی خودم به عنوان یک فرد (نه فقط به عنوان نمونه یی از طبقه انسان ها یا نوع خاصی از انسان) تامل می کنم، در این صورت، من از این تجربه به عنوان امری در زمان باخبرم که معنای زمان مند بسیار حقیقی تری دارد... او معتقد است زمان تجربه درونی، زمانی گذشته، حال و آینده است که برگسون آن را استمرار می نامد که از جهات مهمی با زمان مکانی شده که ما اشیای بیرونی را در آن قرار می دهیم، فرق دارد.» (ماتیوز، صص۳۰-۳۱) زمان تجربه درونی از سمت و سوی ذاتی برخوردار است، قابل اندازه گیری دقیق نیست زیرا وجه کیفی آن مهم است و در نهایت هیچ مرز دقیقی بین گذشته، حال و آینده در آن نمی شود قائل شد بلکه جریان مستمری است که گذشته با حال درمی آمیزد و درون آینده می ریزد.
مارسل پروست در جلد اول رمان در جست وجوی زمان از دست رفته، در مواجهه با طعم کلوچه یی از حسی یاد می کند که در گذشته یی نامعلوم و گنگ برایش رخ داده بود؛ خاطره یی دور که از اعماقش می جوشید ولی به آگاهی درنمی آمد؛ حتی کاراکتر داستان برای دستیابی به این خاطره عمل چشیدن کلوچه را تکرار می کند که بار سوم آن حس حتی به صورت نزولی عمل می کند، بنابراین خاطره غیرارادی با مکررات و تکرار در تضاد است. تجربه درونی در آنی رخ می دهد و در آنی، آن حس خاطره بر سوژه گذر می کند اما آن خاطره گنگ که با مزه کلوچه بر پروست نازل می شود خاطره یی بوده از دوران کودکی، هنگامی که؛ «... و ناگهان خاطره در رسید. آن مزه از آن کلوچه یی بود که صبح یکشنبه در کومبره هنگامی که به اتاق عمه لئونی می رفتم تا به او صبح بخیر بگویم در چای یا زیرفون می خیساند و به من می داد...
تا آن را نچشیده بودم از دیدنش هیچ یادی در من زنده نشده بود؛ شاید از آن رو که بارها پس از آن، چنین کلوچه هایی را بی آنکه بخورم در شیرینی فروشی ها دیده بودم و تصویرشان از روزهای کومبره جدا شده و با خاطره روزهای اخیرتری پیوند یافته بود.... اما هنگامی که از گذشته کهنی هیچ چیز به جا نمی ماند، پس از مرگ آدم ها، پس از تباهی چیزها، تنها بو و مزه باقی می مانند که نازک تر اما چابک ترند، کمتر مادی اند، پایداری و وفایشان بیشتر است، دیرزمانی چون روح می مانند و به یاد می آورند، منتظر، امیدوار، روی آور؛ همه چیزهای دیگر می مانند و بنای عظیم خاطره را، بی خستگی روی ذره های کم و بیش لمس نکردنی شان حمل می کنند.» (مارسل پروست، ص۱۱۴) همان گونه که والتر بنیامین می گوید آنچه آگاهانه و به صراحت تجربه نشده باشد و به مثابه یک تجربه بر آدمی رخ نداده است، می تواند به مولفه یا سویه یی از خاطره تبدیل شود که پروست از آن به عنوان خاطره غیرارادی نام می برد.
پروست مزه و بو را دو عامل اصلی حسی برمی شمرد که سبب گریز او به خاطره غیرارادی کودکی اش شده اند؛ خاطره یی که برای او حس شادمانی و حسرت دست نیافتنی بودنش را توامان زنده می کند. دو حسی که بر اساس گفته پروست، کمتر مادی اند. او می گوید آن کلوچه ها را در شیرینی فروشی ها دیده است اما چون آن را نچشیده، پس از خاطره «کومبره» جدا نشده است. در اینجا پروست اولویتی محسوس را به دو حس بویایی و چشایی نسبت به حس دیداری می دهد.
بر این اساس می توانیم یک ویژگی دیگر برای خاطره غیرارادی یا خاطره ناب (تجربه درونی) و حافظه یا خاطره ارادی(تجربه بیرونی) برشماریم و آنکه خاطره ارادی معطوف به حافظه و حس دیداری ما است و خاطره غیرارادی ما از حافظه و حس دیداری، دور و بعید است. دیدن سبب می شود ما امور ملموس و دارای جسمیت را در ذهن خود ثبت کنیم و این عامل باعث می شود فرد بتواند در دریافت و درک خود برای رسیدن به آن مسیر آگاهانه تری را بپیماید، پس همان گونه که بنیامین می گوید آنچه آگاهانه و به صراحت تجربه نشده باشد به خاطره غیرارادی بدل می شود. آگاهی و صراحت خود را از حس دیداری می یابد اما برای تجربه ناب، چیزهای دیگری نیز لازم است و آن همان غیاب سوژه از سوژگی خود است. سوژه باید خود را از تمام پیش ادراکات خود و تمام تصاویری که هر روزه بر او هجوم می آورند، تهی گرداند و به قول بنیامین «هرچه بیشتر خود را فراموش کند» تا بتواند در خاطره ناب غرق شود، با آن یکی شود و آن را دریابد. بنابراین برای رسیدن به تجربه ناب، ادراکات حسی لازم است، دور از حس دیداری.
حافظه یا تجربه بیرونی، در خدمت عقلانیت و دنیای بیرونی ما است. دنیایی با مناسبات مشخص اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی که بر پایه عقلانیت ابزاری، رشد و بالیده است. حافظه یی که بتواند حفظ کند، تکرار کند، تعریف کند و گفتمان عقلانیت را برسازد و بازتولید کند. در چنین دنیایی هر رخدادی که به تعریف ادراک و احساسات تربیت شده سوژه درنیایند لحظه یی دهشتناک را برای او رقم می زند و حافظه و تجربه جمعی همان گونه که بنیامین می گوید هاله دفاعی است که سوژه برای محافظت از گزند تجربه غیرارادی به دور خویش می پیچد. اما در لحظاتی خاص یا به قول پروست بسیار اتفاقی - تصادفی این خاطره غیرارادی برای سوژگان رخ می دهد. در واقع آن یک رخداد است که همواره و مستمر نیست مگر در لحظه های نادر و خاص.
یکی از احساسات ادراکی ما که قابلیت نزدیک کردن ما را به این خاطره ناب دارد، همانا حس شنیداری است؛ حس شنیداری که با موسیقی معنا می یابد، نه قوه شنیدن. موسیقی می تواند یکی از ابژه هایی محسوب شود که به قول پروست ما را به تاریکستان خاطرات رسوب کرده راهنمایی کند. موسیقی تنها هنر منحصر به فرد است که به صورت مستقیم با قوه دیداری ما در ارتباط نیست و این خود می تواند عامل مهمی باشد که ما را برای دستیابی به خاطره غیرارادی یا خاطره ناب یاری برساند.
اما کدام موسیقی متعلق به این ساحت است و ویژگی های آن چیست؟
«Muse در فرهنگ یونان، الهه یا فرستنده الهام بخش بوده است. Music و موسیقی نیز از همین ریشه است. در اساطیر یونان باستان، «Mue Mosyne» بیانگر مفاهیمی چون خاطره ازلی و حافظه است.» (درویشی، ص ۵۸)
موسیقی را در یک تقسیم بندی کلی می توان به دو بخش موسیقی سازی و موسیقی کلامی تفکیک کرد. این تقسیم بندی هم برای موسیقی کلاسیک غرب و هم برای موسیقی سنتی ما معتبر است.
از دیدگاه گوردون گراهام«موسیقی صرف اصواتی به هم پیوسته نیست که ممکن است لذت ببخشند یا نبخشند، موسیقی ساختاری دارد که به آن، گیرایی و اهمیت و در نتیجه ارزش می بخشد، موسیقی خوب امکانات ساختاری را به کار می گیرد. به رابطه یی که در سطح بسیار بالاتر از سطح ملودی های ساده لذتبخش می نشیند. موسیقی تنها بر ما تاثیر نمی گذارد؛ کاری که ملودی می کند بلکه مواد و مایه هایی برای ذهن ما فراهم می آورد.» (گراهام، ص ۱۳۶)
یکی از تفاوت هایی که بین موسیقی ایرانی و موسیقی غرب می توان به آن اشاره کرد آن است که وجه غالب در موسیقی کلاسیک غربی موسیقی دیداری است؛ در حالی که موسیقی کلاسیک ایرانی موسیقی شنیداری است. با نگاهی به تاریخ موسیقی غرب می توان اهمیت امر دیداری را در درک و دریافت آن برای مخاطب پیدا کرد. امر دیداری را نمی توان به تقلید صرف اصوات بیرونی در زندگی تقلیل داد، اگرچه این اصوات می توانند به عنوان ابزار ایجاد تصویری که موسیقی خواهان ابراز آن است، کمک کند اما آنچه موردنظر است بازنمایی صورت ها و تصاویری است که موسیقی در پی ایجاد آن است. گوردون گراهام بازنمایی موسیقایی را برانگیختن تصویر آن چیز در اذهان کسانی می داند که به موسیقی گوش فرا می دهند، نه تنها همتاسازی صدای چیزها. او برای فهم بهتر تفاوت بازنمایی و تقلید در موسیقی، مثال زنگ را بیان می کند؛ «صدای یک مثلث ممکن است تقلید یا همتای زنگی باشد، ولی بدین وسیله رسیدن مهمانی را بازنمایی می کند.» (همان، ص ۱۴۹)
«آهنگسازانغدورهف رنسانس اغلب اصطلاح نقاشی کلام را برای موسیقی به کار برده اند که به معنای بیان موسیقایی تصویرهای ویژه و شاعرانه است. برای مثال گاه ممکن است برای هبوط از آسمان از یک خط ملودیک پایین رونده استفاده می شد و برای واژه دویدن از نت های تند و چابک، که پیروی موسیقی از حس تصویری است.» (کیمی ین، ص ۱۷۴) چیزی که در موسیقی دوره رنسانس و حتی موسیقی دوره قرون وسطی به چشم می خورد، اولویت موسیقی کلامی به موسیقی سازی بوده است. «آثار موسیقی سازی در دوره رنسانس، بیشتر برای رقص ساخته می شدند (همان، ص ۱۸۳) که این نشان دهنده همراهی حس شنیداری با حس دیداری است.
در دوره رنسانس، موسیقیدان ها در ساخت موسیقی خود از وقایع و صداهایی که در بیرون بوده است، الهام می گرفتند. «قطعه جنگ ساخته کلمان ژانکن (۱۵۶۰-۱۴۸۵) به گونه یی درخشان و زنده به تقلید صدا های میدان جنگ پرداخته است.» (همان، ص ۱۸۳) در دوره باروک (۱۷۵۰-۱۶۰۰) نیز ما باز شاهد حضور حس دیداری بر موسیقی غرب هستیم. در این دوره «حال و هوای موسیقی حاکم بر کیفیت نمایشی و کلامی تاکید می کردند و به همین سبب آهنگسازان ایتالیایی دوره آغازین باروک، اپرا را پدید آوردند.» (همان، ص ۲۰۳) آهنگسازان دوره باروک مانند هندل، باخ و ویوالدی «برای تجسم نمودهای احساس، زبان موسیقایی پدید آوردند؛ در این زبان، ریتم ها یا الگوهای ملودیک، به حالت های معین اشاره داشتند.» (همان، ص ۲۰۷) در این دوره اپرا به صورت جدی پا به عرصه نهاد و این نشان دهنده همبستگی معنادار و شدید بین امر شنیداری و امر دیداری است؛ «موسیقی اپرا می تواند تداعی کننده تکبر یک کنتس یا سادگی و بی آلایشی یک دختر روستایی باشد. موسیقی قادر است برای ورود پدر سخت خشمگین، زمینه یی دراماتیک بیافریند، تنش و هیجان صحنه شمشیربازی در دوئل را تجسم بخشد و سرما و رنگ پریدگی یک سپیده دم زمستانی را به تصویر کشد.» (همان، ص ۲۲۶)
در دوره کلاسیک و دوره های بعد از آن نیز تصویر و حس دیداری نقش بسزایی را برای دریافت و فهم موسیقی در غرب ایفا می کند، بالاخص در دوره کلاسیک که نغمه ها و موسیقی های عامیانه توانستند جایی در موسیقی رسمی آن زمان پیدا کنند. همچنین می توان به موسیقی برنامه یی در سده نوزدهم، در پیروی موسیقی از حس دیداری و تصویری اشاره کرد؛ «موسیقی برنامه یی، گونه یی از موسیقی سازی مبتنی بر داستان، شعر، ایده یا صحنه یی بود. یک قطعه سازی موسیقی برنامه یی می تواند تجسم بخش احساس ها، شخصیت ها و رخداد های یک داستان معین بوده یا ممکن است صداها و حرکات طبیعت را تداعی کند؛ مانند رومئو و ژولیت چایکوفسکی.» (همان، ص ۴۲۴)
در دوره رمانتیک در موسیقی غرب نیز ما باز شاهد تصویرپردازی هایی با زبان موسیقی بوده ایم؛ موسیقیدان ها با الهام از ادبیات رمانتیک آن دوره، سعی در بازسازی آن در موسیقی خود داشته اند؛ مانند مراسم تشییع شکارچی، اثر موریتس فون شوینر، که الهام بخش سمفونی شماره ۱ مالر بوده است. (همان، ص ۴۲۵)
این وجوه امر دیداری سبب می شود مخاطب موسیقی غرب با واسطه تصویر، موسیقی را دریافت و درک کند. موسیقی برنامه یی، همان گونه که مطرح شد یکی از جنبه های آشکار موسیقی دیداری غرب را تشکیل می دهد؛ «موسیقی برنامه یی، آن قسم موسیقی است که یادآور تصاویر ادبی یا بصری است؛ این نوع موسیقی می تواند چیزهایی بگوید زیرا قابلیت آن را دارد که برای بازنمایی وجوهی از طبیعت و تجربه انسانی ما مورد استفاده قرار گیرد.» (گراهام، ص۱۴۷) اما اینکه کدام موسیقی برای کدام مخاطب، کدام تصورات ذهنی را برمی سازد بستگی به فرهنگ و جامعه یی دارد که اینان در آن زیست کرده و به کسب تجربه پرداخته اند. «منابعی وجود دارد که مصنفان می توانند برای انتقال تصورات در موسیقی خویش از آنها استفاده کنند. صناعات و تمهیداتی قراردادی در عمل یادگیری موسیقی هست، دلالت های ضمنی که به طور اجتماعی حاصل شده اند (نظیر پیوند سلطنت و شیپور) و تداعی ها و پیوند های طبیعی. آنها روی هم مجموعه یی پیچیده و ظریف از صناعات و تمهیدات را برای شبیه سازی یا القای احساسات و تصورات تشکیل می دهند.» (همان، ص ۱۵۲)
وجود موسیقی دیداری در غرب به معنای عدم وجود موسیقی تاملی نیست بلکه ما در اینجا وجه غالب ارتباط واسطه مند را که مخاطب موسیقی کلاسیک غرب با آن برقرار می کند مشخص کرده ایم.
وجود تصویرآرایی و روایت (که نمونه عالی آن را در اپرا می توانیم مشاهده کنیم)در موسیقی غرب، باعث آن شد که مخاطب این نوع موسیقی، برای درک و دریافت آن از بازنمایی تصوراتی استفاده کند که از واقعیت و عینیت بیرونی الهام گرفته است. وجود این بازنمایی موسیقایی سبب می شود موسیقی از وجه شنیداری خود به وجه دیداری میل کند و رابطه برقرار کردن با موسیقی در عالمی محض و مجرد صورت نپذیرد. بیانی که موسیقی غرب با خود دارد همواره مورد مناقشه و بحث در بین موسیقیدان ها و فلاسفه غربی بوده است. هیندمیت معتقد است؛ «واکنش هایی که موسیقی برمی انگیزد احساسات نیستند، بلکه تصاویر یا خاطراتی از احساسات اند... رویاها، خاطره ها و واکنش های موزیکال هر سه از یک جنس هستند.» (استور، ص ۱۲۶) اما در مجموع این وجه بازنمایی صرف و تاملی بودن مطلق موسیقی همواره جای بحث و گفت وگو بوده است.
در این مورد می توان به آرای سوزان ک لانگر، ژوزف کرمن، هانسلیک، شوپنهاور، نیچه، استراوینسکی و... مراجعه کنیم. اما آن چیزی که در اینجا مورد نظر ماست، واسطه مندی برقراری ارتباط موسیقایی با مخاطب است؛ چیزی که مورد اجماع است همانا ارتباط برقرار کردن غالب با این موسیقی است. در تجربه موسیقایی غرب تخیل و تصور نقش بسزایی را ایفا می کند و همان گونه که هیندمیت گفت ارتباط مستقیم با احساسات و برانگیختن مجرد آن در کار نیست. جنس موسیقایی آن همان جنس خاطره است همان خاطره یی که ما از آن به عنوان خاطره ارادی یاد کردیم.
پس این موسیقی به فضای حاکم ذهنی سوژه تعدی نمی کند. او را با تصاویر، خاطره هایش و رویا هایش همراهی می کند و سوژه محتوم گفتمان عقلانی حاکم را بازسازی می کند. مخاطب موسیقی غربی هرچند هم بخواهد با موسیقی یکی شود سنتز آن چیزی خارج از خاطره عادی نیست. موسیقی غرب با عقلانی شدن به سمت و سوی خاطره ارادی و تجربه بیرونی گام برداشت. با نگرشی به سیر تحول موسیقی غرب در می یابیم که این موسیقی هرچه افزون تر از ملودیک به سمت چندآوایی پیش رفت (تفاوت مبنایی موسیقی غرب و ایرانی را در ملودیک بودن موسیقی ایرانی و هارمونیک بودن موسیقی غربی برمی شمرند) همان گونه که ماکس وبر در نظریه جامعه شناسی موسیقی خود مطرح می کند شیوه چندآوایی از نتایج عقلانی کردن موسیقی در غرب محسوب می شود.
از دیگر عواملی که وبر در عقلانی شدن موسیقی غرب برمی شمرد می توان به عقلانی شدن فاصله های حافظه موسیقی که براساس هارمونیک فاصله پنجم و آگاهی به تنالیته به عنوان یک وجود مستقل، صورت گرفته است، اختراع الفبای موسیقی بر اساس نت، عقلانی کردن آلات موسیقی و... اشاره کرد. موسیقی غرب با عقلانی کردن خویش و دوری از ذهنیت مجرد، راه را هرچه بیشتر برای تعاملی کردن خویش در مواجهه با مخاطب هموار ساخت. پس تمام شرایط و مناسبات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در طول تاریخ غرب سبب هرچه عقلانی تر شدن این موسیقی شد. موسیقی که به عرصه تجربه بیرونی درمی آید و سوژه بر اساس ساختار و محتوای موسیقی و همخوانی آن با زیست جهان خود می تواند با آن تعامل داشته باشد. اما موسیقی ایرانی، موسیقی تجریدی است. در اینجا موسیقی ایرانی را متعارف موسیقی سازی ردیفی (سنتی) آورده ایم و با موسیقی نواحی و محلی و سایر انواع موسیقی در ایران تفاوت قائلیم.«کاربرد موسیقی ردیفی ایران جنبه بیرونی ندارد و فقط درونی و فکری است و موضوعیت آن در رابطه با تمرکز، مراقبه و سیر درونی معنی می یابد.» (درویشی، ص ۴۴) موسیقی ردیفی ایران متشکل از ۷ دستگاه موسیقایی و ۵ آواز است که متکی بر ملودی هایی است که در خویش نهان دارد. محمدرضا درویشی درباره این موسیقی می گوید؛ «ردیف دستگاهی موسیقی ایران، یک موسیقی مجرد است و بیشتر مفهوم ساز و اندیشه ساز است و کمتر جنبه روایی (روایت به مفهوم بیرونی آن) دارد.» (همان، ص ۶۰)
سوژه از مجردات هیچ گونه تصویری نمی تواند داشته باشد و تنها مفاهیمی انتزاعی حد رابطه آن با سوژه است. موسیقی ایرانی را همان گونه که ذکر شد می توان به دو بخش کلی موسیقی سازی و موسیقی با کلام تقسیم بندی کرد. در این تقسیم بندی، موسیقی که اکنون به عنوان موسیقی سنتی شناخته شده و هژمونی دارد موسیقی کلامی است. موسیقی که در آن خواننده به خواندن و تصنیف شعرها همراه با ساز ها می پردازد. مخاطبان عام موسیقی ایرانی را مخاطبان چنین موسیقی تشکیل می دهند و موسیقی سازی در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
در واقع استقبال مخاطبان از موسیقی ایرانی در کنسرت ها زمانی چشمگیر است که خواننده یی معروف و خوش صدا در آن حضور داشته باشد و نوازندگان و آهنگسازان این موسیقی نیز به دلایل مناسبات اقتصادی و گفتمان حاکم ناگزیر به تن دادن به این محیط و شرایط آن هستند. خواننده محوری در موسیقی ما و استقبال از آن را می توان از منظر دیگری نیز نگریست و آن نزدیک کردن موسیقی شنیداری به موسیقی دیداری است. موسیقی ایرانی به دلیل ساختار و محتوای معنایی آن همان گونه که گفته شد موسیقی شنیداری و مجرد است که در دیالکتیک مستقیم با عرفان ایرانی قرار دارد.
نگاهی به ساختار و ماهیت عرفان در ایران می تواند به این امر کمک کند که چگونه امر تجریدی در موسیقی ایران باز تولید شده است و این موسیقی نیز به نوبه خود به باز تولید اندیشه و دیدگاه های عرفانی در ایران کمک شایانی کرده است. از دیدگاه دورینگ«مسیر موسیقی غدر ایرانف به شدت رنگ احساسات عرفانی دارد، و به نوعی بیانگر هجران روح از مطلوب خویش است و خواهان وصال با الوهیت. بنابراین غم انسانی بیان شده در موسیقی جز بازتاب غمی عمیق تر نیست. وقتی این غم از طریق مراقبه و تمرکز بر فراز اوهام دنیایی ارتقا می یابد، به گونه یی معنوی روح خود را باز می یابد و در همان زمان به جدایی خود از صادره اول واقف می شود. رنجی که از طریق این حقیقت جویی احساس می شود و با میل به وحدت شدت گرفته است، به موسیقی ایرانی خصلت قائم آور آن را می بخشد. اما این بار هم، این خصلت یک وهم است؛ اولاً چون نه فقط به دنیای اشکال و قالب، مفاهیم و امیال انسانی برمی گردد، بلکه چون به دنیای معنوی برمی گردد؛ جایی که احساسات محسوس، دیگر شبیه احساسات محسوس این دنیا نیستند.» (دورینگ، ص ۲۹۳)
این نوع موسیقی، موسیقی است که بلاواسطه بدون هیچ تصویری از سوی مخاطبان دریافت می شود. شما یک قطعه موسیقی سازی ایرانی را بدون هیچ واسطه یی (تصویر نوازنده، تصاویری که هرروزه در زندگی روزمره با آن مواجه هستید، هیچ خاطره همزمان و هم مکان با آن و...) فرض بگیرید؛ درک و دریافت آن تنها به برانگیختن حسی گنگ و ناآشنا و بیان ناپذیر منجر می شود؛ حسی که می توان آن را قریب به خاطره غیرارادی دانست که در مقابل حافظه معنا می یابد. تمام واسطه هایی که ما به سبب آن به موسیقی گوش فرامی دهیم حافظه یی است که ما را در مقابل ضربه و تروماتیک موسیقی سازی ایرانی محافظت می کند.
ما نمی توانیم به صورت پدیدارشناختی با این موسیقی مواجه شویم زیرا به قول پل ریکور ما دارای ادراک و پیشداوری نسبت به وضعیت و موقعیت خود در جامعه هستیم و این پیش ادراک که ریشه در خاطره ارادی ما دارد سبب می شود ما نتوانیم با آن موسیقی رابطه برقرار کنیم. به همین دلیل و به سبب اینکه بتوان این موسیقی را به حیطه حافظه درآورد، مخاطبان این موسیقی از موسیقی سازی به موسیقی با کلام روی می آورند. در این وضعیت، کلام واسطه درک و دریافت و در نهایت حفظ و به خاطر سپردن موسیقی می شود. بدین ترتیب موسیقی از خاطره به حافظه استحاله می یابد. کلام در موسیقی نوعی دیگر از تجربه را به موسیقی ایرانی عرضه می کند که همان تجربه جمعی یا بیرونی است. بدین وسیله سوژه با زبان بین خود و موسیقی سازی ایران به واسطه شعر فاصله می اندازد و به عبارتی شعر جایگزین احساس دیداری می شود که موسیقی سازی ایران فاقد آن است و ابژه موسیقی به منزله امری بیرونی با کمک شعر و کلام توانایی تکرار و به حافظه سپردن را می یابد.«می توانیم به یاری زبان و مفاهیم و ساختارهای کلی آن (Universal) از تجربه موجود و از ادراک حسی و غریزی ناب فاصله بگیریم. در واقع فاصله گذاری شرط ضروری هرگونه بیان و حتی هرگونه تجربه غبیرونیف است.» (فرهادپور، ص ۷۹) که مخاطب موسیقی سازی، این امر را با دخیل کردن شعر و آوردن کلام در موسیقی محقق می سازد. در متن شعر است که سوژه می تواند به کمک آن موسیقی را بیان پذیر و قابل درک کند و آن را به ذخیره خاطره های ارادی بیفزاید.
ساختار و محتوای موسیقی سازی ما که شنیداری محض است، موسیقی را به صورت تجریدی تولید می کند. موسیقی که به قول ژان دورینگ «محتوای الهامی معیار نبوغ هنری اثر را نمی سازد بلکه محتوای عرفانی و حال، نبوغ هنری آن را درجه بندی می کند.» (دورینگ، ص ۲۹۴) این محتوای عرفانی سبب می شود این موسیقی در بستری فراتر از محسوسات عینی و این جهانی درک و دریافت شود؛ بستری که از دیدگاه درویشی «حضور جنبه های ماوراءالطبیعه و اعتقاد به آنها بر بستر این زمینه، مفاهیم زیادی به جریان می افتد. معنویت و تفکری که بر این بستر موجودیت می یابد، بر اساس تجربه یی خاص است... این تجربه از آنجا ناشی می شود که انسان به جای دلبستگی به پدیده های محسوس، در جست وجوی فراعینیتی پدیده ها است.» (درویشی، ص ۴۷)
موسیقی امر غایب، یک تهی بی تصویر که بی تصویر بودن آن سبب ایجاد نوعی رابطه ناشناخته می شود اما این امر به علت جنس شنیداری محض اش بیان ناپذیر و غیرقابل دریافت است. امری است که تنها لحظاتی در گسست های بی درکی جهان می توان آن را به معنای واقعی به صورت تصادفی و اتفاقی، همچون خاطره غیرارادی، درک و دریافت کرد. این نوع موسیقی از جامعه یی برخاسته است که در امر غایب غرق است و برای درک آن باید سوژه (مخاطب) و ابژه (موسیقی سازی ایرانی) درهم تنیده شوند. «سوژه فقط زمانی می تواند بر دوگانگی زندگی درونی و جهان بیرونی فائق آید که از خلال جریان زندگی گذشته که در خاطره انباشته و متراکم شده است، وحدت تمامی زندگی خویش را مشاهده کند. آن بصیرتی که این وحدت را درمی یابد... بدل به دریافت غیبی و شهودی از معانی دست نیافتنی و به تبع، بیان ناپذیر زندگی می شود.» (لوکاچ، نظریه رمان) موسیقی ایرانی به علت محتوای شهودی خویش همان نقطه دست نیافتنی محسوب می شود. برگسون معتقد است بنابراین درک و دریافت موسیقی سازی ایران، زمانی محتمل است که ما بتوانیم آن را در تجربه درونی یا خاطره غیرارادی، به صورت کل تجربه زندگی مان بیابیم که این امر محال است مگر به صورتی تصادفی.
موسیقی سازی، خاطره خداوند است، خاطره امر غایب و به همین سبب غیبت، با تجربه های ارادی ما به درک و دریافت درنمی آید. موسیقی سازی ما پرتاب شدگی در جهانی بی تصویر را می نوازد، غمی ازلی است که ابژه شناخت آن غایب است. برای نزدیک شدن به ابژه غیبت، باید هم افق با آن شد، باید غایب شد. سوژه از سوژگی خود تهی می شود و سوبژکتیویته تماماً او را دربر می گیرد، ذهنیتی که در عالم عینی و عقلانی ما قابل درک و دریافت نیست. انسان خارج از سوژگی خود در عالمی ناشناخته گام می گذارد؛ پس ترک جهان و ترک عینیت می کند تا خود را کاملاً در متافیزیک غیبت ببیند.
در دنیای امروزی ما که به سمت عرفی شدن پیش می رود، رمزگذاری (Encoding) که بر اساس خاطره غیرارادی و تجربه درونی در موسیقی لحاظ شده است بر اساس تجربه های بیرونی و خاطره ارادی مخاطب، رمزگشایی (Decoding ) می شود. در این صورت حافظه، جای خاطره ازلی را می گیرد و در این زمان موسیقی سازی، لحظه تروماتیک خود را با تن دادن به امر نمادین (زبان و کلام) از دست می دهد. شعر یا همان امر نمادین بر پیکر موسیقی ما حاکم می شود و موسیقی را تنها به واخوانی در حاشیه کلام در می آورد، زیرا همان گونه که گادامر می گوید؛ تنها وجود قابل درک و فهم، زبان است.
راه كوير
13-09-2008, 11:29
موسیقی سنتی باید مبتنی بر ردیف دستگاهی ایران باشد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]کامبیز روشن روان گفت : شرط لازم برای حضور گروههای موسیقی سنتی در دو بخش رقابتی و جنبی بیست و چهارمین جشنواره موسیقی فجر اجرای آثاری مبتنی بر موسیقی ردیف دستگاهی ایران است.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]کامبیز روشن روان گفت : شرط لازم برای حضور گروههای موسیقی سنتی در دو بخش رقابتی و جنبی بیست و چهارمین جشنواره موسیقی فجر اجرای آثاری مبتنی بر موسیقی ردیف دستگاهی ایران است.
کامبیز روشن روان دبیر بیست و چهارمین جشنواره موسیقی فجر با اعلام این خبر در خصوص هدف از اتخاذ چنین شرطی گفت : بسیاری از گروههای موسیقی با نام موسیقی سنتی گونه ای دیگر از این موسیقی را ارائه می دهند که میتنی بر موسیقی ردیف دستگاهی نیست البته در برخی موارد نوآوریهایی در آن دیده می شود که به خودی خود خوب است اما از ریشه موسیقی سنتی دور است از همین رو امسال این شرط را گذاشتیم که تمامی آثار باید مبتنی بر موسیقی ردیف دستگاهی ایران باشد تا به واقعیت موسیقی سنتی نزدیک تر شویم .
وی در ادامه افزود : همچنین قرار شده که گروههای موسیقی سنتی از هشت نفر تجاوز نکند چراکه کارشناسان جشنواره در حوزه موسیقی سنتی معتقدند که حداکثر تعداد نوازنده ها در گروه نوازی موسیقی ردیف دستگاهی هشت نفر است و همچنین قرار شده از هر سازی یک نوازنده درهر گروه باشد.
کامبیز روشن روان در ادامه به چگونگی حضور موسیقی پاپ در این دوره از جشنواره اشاره کرد و گفت : این شاخه از موسیقی امسال هم مانند سال گذشته در دو بخش رقابتی و جنبی حضور دارند و مقررشده که گروههای پاپ از اشعار و آن نوع موسیقی استفاده کنند که مبتنی بر ادبیات و فرهنگ غنی موسیقایی کشورمان باشد تا هم اثری در خور ارائه دهند و هم بتواند با مخاطب ارتباط خوبی برقرار کند در این صورت برگزارکنندگان جشنواره به هدفی که از برگزاری این بخش مدنظرشان است می رسند.
دبیر این دوره از جشنواره در ادامه به اختصاص بخش ویژه موسیقی درسی امین سال پیروزی انقلاب اشاره کرد و گفت : جشنواره بیست و چهارم برای این بخش تدارک ویژه ای دیده است به همین منظور شاخص ترین آثار موسیقی دهه اول انقلاب انتخاب می شوند و بعد با بازنگری مجدد و یا با همان سبک وسیاقی که در آن سالها اجرا شده است بار دیگر به روی صحنه می رود؛ یکی دیگر از برنامه های بخش ویژه موسیقی درسی امین سال پیروزی انقلاب بررسی موسیقی پس از انقلاب است که به شکل نشست های تخصصی با حضور کارشناسان برگزار می شود در این بخش سخنرانی ها و بخش ویژه ارائه مقالاتی دراین رابطه داریم و تاکنون نیز مقاله هایی در این حوزه به دست ما رسیده است.
وی در ادامه خاطرنشان کرد : در ادامه این بخش از آهنگسازانی که به مناسبت سی امین سال پیروزی انقلاب اسلامی آثاری را دارند دعوت می شود که مجموع آثار خود را به دبیرخانه جشنواره ارسال کنند تا درصورت تایید شرایط اجرای آثار را توسط ارکسترملی یا ارکسترسمفونیک فراهم کنیم از سوی دیگر ستاد برگزاری جشنواره به برخی از آهنگسازان سفارش کار داده است.
این آهنگساز در پایان به چگونگی حضورهنرمندان صاحب نام در عرصه موسیقی اشاره کرد و گفت : مذاکرات آغاز شده و تماس هایی با برخی از اساتید موسیقی برقرار شده که درصورت موافقت از حضور این اساتید هم بهرهمند خواهیم شد.
راه كوير
13-09-2008, 11:32
موسیقی مذهبی ما از موسیقی عرفانی و دستگاهی ایران جدا نیست
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]اگر هر اثر موسیقایی كه در هر دستگاه، گوشه و یا مقامی اجرا می شود، تأثیری معنوی هرچند كوتاه در نهاد شنونده بگذارد، موسیقی دینی و مذهبی محسوب می شود و موسیقی مذهبی جدا از موسیقی عرفانی و دستگاهی ایران نیست.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]اگر هر اثر موسیقایی كه در هر دستگاه، گوشه و یا مقامی اجرا می شود، تأثیری معنوی هرچند كوتاه در نهاد شنونده بگذارد، موسیقی دینی و مذهبی محسوب می شود و موسیقی مذهبی جدا از موسیقی عرفانی و دستگاهی ایران نیست. محسن تقی نژاد؛ نوازنده دف؛ در گفت وگو با خبرگزاری قرآنی با بیان این مطلب گفت: «برخی از موسیقی مذهبی به عنوان موسیقی عرفانی و الهی یاد می كنند، اما به نظر من موسیقی مذهبی مفهومی جدا از موسیقی دستگاهی و عرفانی ندارد.» تقی نژاد ادامه داد: «اثری كه در مخاطب معنا ایجاد كند و او را به تفكر وا دارد، دینی است. هنرمند كار هنری می كند تا به انسانیت برسد و در این راه بر مخاطب خود نیز موثر واقع شود اگر یك قطعه موسیقی كاربردی صرفاً شنیداری داشته باشد بی معنا و غیرضروری خواهد بود.»
وی در ادامه اظهار كرد: «از نظر حس موسیقی، آنچه باعث خلاقیت در اثر می شود، وجود اندیشه های خلاقه در نهاد آهنگساز است. رسیدن به این مرحله دشوار است و زمان طولانی می طلبد. این كار باید با فراگیری كامل آموزه های باقی مانده از گذشتگان همراه باشد و با میانبر زدن در موسیقی به جایی نمی رسد.» تقی نژاد درباره نقش آموزش در بروز استعدادهای خلاق توضیح داد: «شیوه درست آموزش بحثی جدا از وجود استعداد در هنرجو دارد. برخی موسیقی را به طور ذاتی خوب درك می كنند و اصطلاحا گوش خوبی دارند؛ آموزش مناسب این استعداد را به عمل می رساند اما روش برخی هنرآموزان در مراكز آموزشی مانع بروز استعدادهای افراد است.»
محمدرضا شجريان اگر چه به آوازخواني شهره است، اما دستهاي زمختش از ساخت ساز هم حكايت ميكند و صراحي گوشهاي از ظرفيت هاي ساز سازي استاد است.
به گزارش همشهريآنلاين از سايت دل آواز اين ساز كه از خانواده سازهای آرشهای بم خوان است از سوي محمد رضا شجريان طراحي و ساخته و اندازه آلتو است و صدایش نزدیک به سازهای خراسان است.
صراحی از خانواده کمانچه و قژک بوده و امکانات سازهای خانواده ویلن را از نظر نوازندگی و وسعت صدا داراست. این ساز در شهریور 1387 توسط استاد محمدرضا شجریان طراحی و ساخته شده و به دلیل شباهت آن به صراحی، استاد شجریان این نام را برای این ساز برگزیدهاند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
صراحی مانند خانواده ویولن میتواند هشت اندازه متفاوت داشته باشد. فعلا بیشترین نیاز ما چهار اندازه سوپرانو، آلتو، باس و کنترباس آن است که هر 4 نوع آن طراحی شده است.
ویژگی ارزندهای که این خانواده بر خانواده ویولن خواهد داشت، امکان تعویض صفحه پوستی آن است که باعث تغییر در رنگ صوتی این ساز میگردد. این صفحه، پوستی و گاه پوست همراه با چوب بوده که بر روی گلدونی چوبی تعبیه شده و حکم تارهای صوتی ساز را دارد و در مدت 2 دقیقه قابل تعویض است.
این ساز را نوازندگان کمانچه، قژک، ویولن، ویولنسل و کنترباس براحتی میتوانند بنوازند.
در کنسرتهای این دوره در بخش"شور" سینا جهان آبادی و در برنامه "همایون"مهرداد ناصحی با صراحی آلتو گروه شهناز را همراهی خواهند کرد.
[دهه سوم مهر؛ كنسرت شجريان و گروه شهناز]
گزارش همشهري آنلاين حاكيست ، پيش از اين محمد رضا لطفي، حسين عليزاده،پرويز مشكاتيان سازهايي را به ظرفيتهاي گروهنوازي موسيقي ايراني اضافه كرده بودند كه شورانگيز و سلانه عليزاده، قيچك باس و سنتور باس مشكاتيان از جمله آنها بود.
اخيرا هم علي قمصري در كنسرت گروه اشتياق از ساخت كمانچه آلتو خبر داد كه در كوارتت زهي ايراني با اين ساز برنامه اي اجرا شد. [علي قمصري؛ هارموني ايراني مدفون شده پشت رديف]
شجريان در سايت دل آواز ابراز اميدواري كرد: خانواده این ساز بتواند نظر نوازندگان مشکل پسند و شنوندگان را به خود جلب کند و در بین دیگر سازهای شناخته شده جای شایسته ای برای خود بدست آورد
آهنگساز (موسيقي سنتي و مقامي)
مجيد وفادار به سال ۱۲۹۱در تهران متولد شد پدرش "ميرزا محمد خان وفادار" از فرهنگيان قديم بود كه سالها در مدارس تهران به تدريس اشتغال داشت.
وي برغم دوستي و مراوده با هنرمندان آن زمان از اينكه فرزندانش به موسيقي روي آورند مخالفت ميكرد، ولي عشق و علاقه مجيد و حميد برمخالفت ميل پدر فائق آمد و نواختن ويلن را نزد استاد "آلك" آغاز كرد.
از آن پس مجيد نواختن اين ساز را در محضر استادان بزرگ زمان از جمله "حسين خان اسماعيل زاده"، "رضا محجوبي"، "حسين ياحقي" و"ابوالحسن صبا" ادامه داد.
وفادار پس از مدتي وارد انجمن موسيقي شد و به اجراي تكنوازي ويلن پرداخت، طوري كه ساز او مورد پسند استاد "علينقي وزيري" قرار گرفت.
اين هنرمند تا سال ۱۳۳۹درعين نوازندگي وآهنگسازي رهبري اركستر شماره ۳راديو را برعهده داشت.
وي در طول فعاليت هنري با هنرمنداني چون "حسين قوامي، داريوش رفيعي، مرتضي محجوبي، اسماعيل نواب صفا، رهي معيري، وغيره همكاري داشت.
آثار استادمجيد وفادار حدود ۴۰۰قطعه است كه بخشي از آن را براي فيلم و تئاتر ساخته است.
از آثار اين هنرمند ميتوان به "گل اومد بهار اومد"، "يار نازنين" ، "عشق تو"، "شب جدايي"، "گلنار"، "ساقي امشب مارا ديوانه كردي"، "صبا به يار عزيز"، "مراببوس" و غيره اشاره كرد.
استادمجيد وفا دار درسال ۱۳۵۷درگذشت.
---------
منبع: پایگاه هنر و موسیقی
نوازنده (موسيقي سنتي و مقامي)
معروفي، فرزند ” امين الملك” در سال 1268 در خانوادهاي متدين و موسيقي دوست متولد شد.
او به موازات تحصيلات قديمه ( كلاسيك) نزد آقا يوسف صورتگر، كه از عكاسان خاص دربار ناصري بود نواختن سه تار را شروع كرد و گاه پيانو نيز مينواخت.
سپس او به محضر اساتيد بزرگ آن زمان و دست آخر نزد ” درويش خان” رفت و شاگردي ” يا پير جان” را به اشتياق پذيرفت.
معروفي، سالها كار كرد تا اينكه به اخذ نشان تبرزرين از دست درويش خان نائل شد.
وي پس از چندي، نزد سلطان حسين خان هنگ آفرين ( صاحب منصب نظام و نوازنده ويولون و سه تار) به فرا گرفتن ”نت” پرداخت.
او از همان سن نوجواني به اين فكر افتاد تا رديف موسيقي سنتي ايران به خط نت نوشته و به زغم خود آن را از دستبرد زمان و آسيب محفوظ دارد. در سال 1302 به مدرسه ” كلنل علي نقي وزيري” رفت و معلومات علمي خود را در آنجا تكميل كرد. اوبا اينكه از قابليتهاي بسيار براي احرا زمقام ” نوازنده حرفهاي” برخوردار بود، عشق به جمعاوري و نوشتن رديف او را از صرافان نوازندگي انداخت و فقط به تدريس پرداخت.
براي نوشتن رديف باهمه اساتيد زنده زمان خود تماس گرفت تا با جمعآوري رديف هر كدام از آنها و انطباق آنها با يكديگر ، صحيحترين روايت را بيابد.
اين كار سي سال از عمر و وقت موسي خان را گرفت و در اين چند سال، نخست دكتر لطفالله مفخم پايان ( موسيقي شناس)، و بعدها ” محمد بهارلو” ( نوازنده و آهنگساز) تنها ياوران او بودند.
جزوه ” آواز دشتي” نيز يادگار همين همكاري است.
معروفي در سال 17-1307 كه دوباره ضبط صفحات موسيقي باب شد، به همراه صبا و مشير همايون و چند نفر ديگر به خارج مسافرت كرد و صفحاتي را پر نمود.
شيوه نوازندگي او تا سال 1302 كه وارد مدرسه موسيقي كلنل شد، همان شيوه سنتي ” ميرزا حسينقلي” و ” درويش” بود ولي بعد از آن تحت تاثير مدرسه و تعليمات كلنل، تغييراتي را در شيوه خود داد.
معروفي علاوه بر نوازندگي، ذوق آهنگسازي نيز داشت و در سال 1330، روحالله خالقي آهنگ زيباي ” مرغ حق” را با شعر رهي معيري و آواز بنان در اركستر گلها اجرا كرد.
او در اوايل تاسيس راديو، با نوازندگان آنجا همكاري داشت ولي اين دوران خيلي كوتاه بود.
معروفي سالها در هنرستان موسيقي ملي تدريس كرد و در پيچ و خمهاي توانفرساي سلسله مراتب اداري در فشار بود او براي انتشار هر يك از آثار خود، زحمات و سختيهاي فراوان كشيد ولي با اين حال از زحمات و مشقات توانفرساي او هيچ گونه تقديري به عمل نيامد و حتي ادارهي هنرهاي زيبا ، هنگام چاپ كتاب او به آوردن عنوان ساده ” گردآورندهي موسيقي: معروفي” اكتفا كرد
تکنواز نی قطعه نینوا در کنسرت مشترک حسین علیزاده و محمدرضا درویشی دربارهی این قطعه گفت: «نینوا از نادرترین قطعات موسیقی ایرانی است که هیچ وقت کهنه نمیشود وهرچه بیشتر آن را تمرین میکنم بیشتر لذت میبرم»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پاشاهنجنی در گفتو گو با پایگاه خبری فرهنگ وآهنگ درباره این قطعه گفت: «خیلی فرق میکند که شما شنونده یک قطعه باشید یا اجرا کننده آن به عنوان نوازنده. ممکن است به خاطر تمرین زیاد از یک قطعه خسته شوید، اما نینوا هیچگاه چنین حسی برای من نداشته و هرچه بیشتر آن را تمرین میکنم بیشتر لذت میبرم. این اثر از نادرترین قطعات موسیقی ایرانی است که هیچگاه کهنه نمیشود.».
قطعهی نینوا با وجود شهرت بسیارش تا کنون تنها دوبار در ایران اجرای زنده شده است که پاشا هنجنی نوازندهی یکی از این دو اجرا بوده که در زمستان سال 85 به همراه گروه زهی پارسیان این قطعه را به روی صحنه بردهاست. او درباره تجربه پیشین خود میگوید: «تنها سعی کردم با تمام احساس قطعه را اجرا کنم و آقای علیزاده که به تماشای آن اجرا نشسته بودند هیچگاه ایرادی از من نگرفتند.».
هنجنی در اجرای پیشرو قرار است این قطعه را به همراه بخش زهی ارکستر سمفونیک ناسیونال اکراین اجرا کند. او دربارهی نحوه تمرینات خود با این ارکستر میگوید: «با توجه به اینکه خود آقای علیزاده هم در تمام طول تمرینات حضور خواهند داشت، به هیچ عنوان احساس نگرانی نمیکنم. در اجرا با ارکستر پارسیان نیز آقای علیزاده سر تمرینها حاضر میشدند و گاهی نکاتی را گوشزد میکردند که باعث میشد صدادهی ارکستر به طور کل تغییر کند.».
این نوازنده نی، علاوه بر اجرا با ارکستر پارسیان، سال گذشته این قطعه را در پاریس نیز با ارکستر دیگری اجرا کرده است. او درباره واکنش تماشاگران خارجی به قطعه نینوا میگوید: «نینوا برای آنها خیلی عجیب بود چنانچه میگفتند از شنیدن آن لذت برده بودند. خود ساز نی نیز کنجکاوی آنها را برانگیخته بود و میگفتند این ساز چه صدای عجیبی دارد!».
در کنسرت دی ماه در بخشی از این قطعه «وفا مصباحی» به عنوان نینواز دوم در کنار پاشا هنجنی قرار خواهد گرفت. او در این باره میگوید: «وفا مصباحی از شاگردان خود من در هنرستان صدا و سیما بوده و آینده بسیار درخشانی دارد. اجرای نی دو در قسمت «رقص سماع» کار بسیار مشکلی است. تفاوت ریتم بین نی یک و دو اجرای این بخش را دشوار می کند که آقای مصباحی که در اجرا با ارکستر پارسیان نیز همراه من بودهاند به خوبی از پس دشواریهای این قسمت از قطعه برآمدند.».
در میان سه قطعه ای که از حسین علیزاده در کنسرت مشترک او با محمدرضا درویشی اجرا خواهد شد، دو قطعه عصیان و ترکمن با تنظیمی جدید نواخته میشود اما قطعه نینوا، نسبت به نسخه اجرا و تکثیر شده در سال 62 هیچ تغییری نخواهد داشت.
پاشا هنجنی با اشاره به اجرای تاثیرگذار «جمشید عندلیبی» در نسخه منتشر شده از این قطعه گفت: «اوج احساس یک نوازنده را می توان در اجرای آقای عندلیبی از این قطعه دید. همیشه در اجراهای خودم از نی نوا تلاش می کنم که خود را به احساس ایشان نزدیک کنم.».
کنسرت مشترک حسین علیزاده و محمدرضا درویشی در روزهای 6 دی (یک اجرا) و 7 دی (دو اجرا) در تالار بزرگ کشور اجرا خواهد شد.
یکی از سالهای دههی ۵۰-۴۰ روزی در ادارهی رادیو دوست شاعرم، هوشنگ ابتهاج(ه. الف. سایه)، سرپرست واحد تولید موسیقی بود، گفت: «امروز بدیعزاده سرزده وارد اتاق شد و با شگفتی و حیرت گفت: در اتاق شورای موسیقی جوانی آمده آواز میخواند، صدایش از اینجا تا اینجای پیانوست!» وی با دستش فاصلهایی را در حدود سه-چهار اکتاو نشان داد. ما همه تعجب کردیم و منتظر ماندیم!
چندی بعد جسته و گریخته خبرهایی دربارهی پخش آواز این خوانندهی جوان میشنیدیم و مشتاق دیدارش بودیم. میگفتند نامش «سیاوش بیدکانی» است. بالأخره روزی توفیق دیدارش در واحد تولید موسیقی دست داد و دیدیم هنرمندیست که از خراسان برخاسته تا آفاق آواز این سرزمین را چون خورشید حاوری گرم و روشن کند. بسیار محجوب، متواضع، نازنین و صمیمی با چهرهیی که همواره از نخستین تحسینها سرخ میشد و سرخ میماند و انگشتان هیجان زدهیی که دائماً قطرههای عرق شوق و شرم را از گونه و چانهاش پاک میکرد. نسبت به استادان و پیشکسوتان بینهایت فروتن بود. در عین حال، آن غرور خاص خراسانیها هم در برق چشمانش میدرخشید.
محمدرضا شجریان که ابتدا در واحد موسیقی با نام سیاوش آغاز به کار کرد، میتوان گفت که محیط آنجا و قدردانی و محبت استادان را بهترین جا برای نشو و نما و پیشرفت خویش یافت و چنین هم بود.
من هر روز شجریان را در واحد تولید موسیقی در اتاقی میدیدم که تنها، پای دستگاهی مینشست و به صفحات آواز خوانندگان قدیمی، مثل: قمر، ظلی، تاج، طاهر زاده و ادیب گوش میداد. بعضی از آن صفحات صدای پاک و روشنی نداشت و با خشخش بسیار همراه بود. شجریان برای اینکه جزئیات حالات همان صدای ضعیف و دور را خوبتر بشنود و درک کند، گوشش را تا نزدیک سطح صفحه پایین میآورد و من شاهد بودم که گاه چند ساعت به همان حالت صفحه را دوباره و دهباره گوش میدهد و این کار تا چند ماه ادامه داشت. من از شوق یادگیری و همت و پشتکار او حیرت میکردم، مثل اینکه هرگز از آموختن و تحقیق و پژوهش خسته نمیشد.
بهتدریج که برنامههای «گلهای تازه» ضبط و پخش میشد، این توفیق را داشتم که هنگام ضبط آن برنامهها در اتاق فرمان باشم و بر کار درست خواندن شعر، نظارت کنم. این ارتباط دائمی باعث شد که بین من و شجریان انس والفتی عمیق بهوجود آمد. شجریان بهسرعت میشکفت و میدرخشید و جانهای تشنه موسیقی خوب و آواز دلنشین را گرم و روشن میکرد و چنگ در تار و پود دلها میافکند.
یکی از نخستین برنامههای بسیار موفق شجریان اجرای «راست پنجگاه» بود و چندی بعد اجرای دستگاه «نوا». این دو دستگاه به خاطر پیچیدگی و دشواریهایی که دارند، کمتر مورد توجه و بهرهگیری بوده. یعنی آنقدر که خوانندگان و نوازندگان دستگاههای همایون و سهگاه و ماهور و شور و آوازهای دشتی و بیاتترک و افشاری میخواندند و مینواختند، به این دو دستگاه دشوار نمیپرداختند.
راستپنجگاهی که محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی و ناصر فرهنگفر اجرا کردند، حدود ۴۵ دقیقه است و برای آنها که علاقهمند به موسیقی و ظرافتهای خاص آن هستند، بسیار دلپذیر و شنیدنی است، تا آنجا که یکی از دوستداران موسیقی کلاسیک و مخالفان سرسخت موسیقی ایرانی روزی گفت: «این راستپنجگاه را در سکوت دلخواه خود و خلوص محض، چنان که تو خواسته بودی شنیدم، مثل یک سرگدشت بود، مثل یک زندگی رنگارنگ بود...».
سال ۱۳۶۵ در سفری به خراسان، چنین پیش آمد که شجریان و من از راه هراز عازم مشهد شویم و قرار بود در گرگان به محمدرضا لطفی و گروهش، که میخواستند در مشهد برنامهیی اجرا کنند بپیوندیم.
از تهران که راه افتادیم، شجریان رانندگی میکرد و من در کنارش موسیقی میشنیدم. باری پس از طی مقداری از راه و سخن گفتن از هر دری، شجریان نوار تازهیی را که از مصر خواسته بود و برایش فرستاده بودند، در دستگاه پخش اتومبیل خود گذاشت تا به اتفاق بشنویم. خوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند و پس از قرائت هر آیه، فریاد از مرد و زن بر میخاست زیرا که معنای سخن را میفهمیدند. شیوه قرائت او ظاهراً به شیوهی «الازهر» معروف است. نوار را در سکوت کامل شنیدیم، وقتی تمام شد و دقایقی چند گذشت، شجریان با همان شیوه اما شیرینتر و دلنشینتر، آیاتی چند خواند. حرکتها، سکونها و تجوید به اندازهیی زیبا و حیرتآور بود که تنها میتوانم بگویم: «بی نظیر!»
کنسرت شجریان و گروه لطفی با شکوه بسیار و استقبال فراوان برگزار شد که شرح آن فرصتی دیگر میطلبد.
اما شبی که شجریان همراه گروه پایور، کنسرت «شب نیشابور» را بر مزار خیام در هوای آزاد اجرا کردند، جمعیتی مشتاق و هنر دوست بر روس زمین، سکوها، پلهها و نیمکتها نشستند. استاد فرامرز پایور بر روی دوازده رباعی خیام، در گوشههای مختلف دستگاه شور (که هر یک با درآمدی زیبا آغاز میشد) آهنگی تنظیم کرده بود.
معمولاً نوارهایی که به بازار میآید یا ترانههایی که از رادیو پخش میشود، ساعتها در استودیوهای ضبط برای تهیهی آن زحمت میکشند و بعضی قسمتهای آن، گاه چند با تکرار میشود تا بهترین حالت ممکن به دست آید. گاه در میان ضبط، لحظهیی پیش می آید که خواننده ناگزیر است صدای خود را صاف کند یا به علت سرفه قسمتی از آنچه ضبط شده ناچار باید تجدید شود. شجریان «شب نیشابور» رباعیات خیام را از حفظ، هر کدام در جای خود و در گوشه خود، به بهترین حالت و خوشترین صدا، بدون کمترین وقفه، بدون کمترترین سرفه یا صافکردن صدا همه چیز را درست و کاملاً در جای خود خواند. ما همه نفسهایمان را در سینه حبس کرده بودیم که مبادا کمترین لغزشی یا اشکالی (مثلاً در فراموش کردن یک مصراع، حتی یک کلمه) در برنامه پیش بیاورد. ولی او با قدرتی فوقالعاده و تسلطی بیمانند، از عهده برآمد. درست میپنداشتی آنچه میخواند در نهانخانه سینه و گلویش صاف و صیقلی، شسته و رفته، گرم و شیرین، پیشاپیش ضبط و ادیت شده و پخش میشود. این همه، صرفاً به دلیل علاقه و عشق بیاندازهی او به اصالت کارش بود و همچنین مدیون اخلاق و رفتارش، که هرگز لب به سیگار نزده و هیچ یک از آلودگیهایی را که بعضی اهل هنر دارند، ندارد. شجریان برای حفظ صدای و تندرستیاش غالباً به کوه میرود. در هوای پاک کوهستان، صدای بلندش را به ژرفای دره به بالای ابرها میفرستد تا آسمانیان نیز بینصیب نمانند. او بدونتردید یکی از تندرستترین و پاکترین هنرمندان این سرزمین است.
هنگامی که استاد نور علی خان برومند درگذشت، شجریان در مراسم خاکسپاریاش با بغض کامل چند بیت از غزل سعدی «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران» را خواند که نوارش موجود میباشد. صدای او در این سوگواری به اندازهای حزنانگیز و از صمیم قلب برخاسته که بیاختیار شنونده را به گریه وامیدارد. بعد از آن، برای شادروان بنان و شادروان قوامی و دیگران با ارادت و احترام کامل حقگذاری کرد. صاحب نظر و آوازشناس گرامی دکتر حسین عمومی قاضی دادگستری، که احاطهی کامل به جزئیات زیر و بمها و تحریرها در همهی گوشهها و مایهها و دستگاهها دارند و سبک همهی خوانندگان و مکتب آنان را می دانند و شجریان نیز یکی از معتقدان ایشان است و از محضرشان فیض میبرند و به راهنماییهایشان دل میسپارند، عقیده دارند که: «شجریان به خاطر وسعت اطلاعات آوازی و شناخت کامل موسیقی و صدای بسیار در خور و حنجرهی بسیار متناسب، بدون هیچتردید، بزرگترین خوانندهیی است که ایران تاکنون به خود دیده است.»
وقتی فریدون شهبازیان، آهنگساز هنرمند بر روی شعر «جادوی بی اثر» - که بعدها با عنوان «پر کن پیاله را» مشهور شد - آهنگی در ماهور ساخت و شجریان آن را خواند، از این آهنگ و آواز استقبال فراوانی شد، به طوری که بعضیها در تحسین آن مبالغه میکردند و دوستانی میگویند ما از بام تا شام آن را میشنویم و لذت میبریم، ولی شجریان همواره با تواضع میگوید باید آن را دوباره بخوانم!
این فرازها، نگاههای کوتاهی است که من با مرور در ذهن، از خاطرههایی که با شجریان داشتهام، در فرصتی فشرده برای مجله گرامی کلک نوشتم. اگر بخواهیم شرح همه کنسرتهایش را که در آنها شرکت داشتهام و همه خصوصیاتی ذوقی و هنریاش را که از نزدیک دیدهام برشمارم، به قول معروف «مثنوی هفتاد من کاغذ شود!».
شجریان اینک در اوج محبوبیت است و سالنهای سه هزار نفری برای او بسیار کوچک است، او باید در استادیومهای پنجاه و صد هزار نفری بخواند تا بتواند پاسخی به این همه ندای محبت که از سوی هوا خواهانش نثارش می شود، بدهد.
اینها مختصری از مراحل آشنایی و دوستی من با شجریان است، اما باید اعتراف کنم که: دو سه سال است برای شجریان بیاندازه دلواپس هستم! من برای شجریان و هنرش بیاندازه نگرانم، و بگذار من این نگرانی را آشکارا برای همه بگویم زیرا که شجریان متعلق به همه ملت ایران است. من بیش از دیگران برای شجریان نگرانم زیرا تصور میکنم یا یقین دارم که بیش از سایرین دوستش دارم...
Amin.M.1986
31-12-2008, 22:59
دوستان کسی اگه ساز استاد شجریان رو دیده لطف کنه و توضیح بده
Antonio Andolini
05-01-2009, 00:26
سلام!
این استادی که داره کمونچه میزنه اسمشون چی هست؟ ... اگه میشه یه کم اطلاعات در موردشون بدین ..
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
ممنون
aluminum
09-01-2009, 04:39
سلام
یه درخواست داشتم
من می خواستم یکسری اطلاعات درباره دستگاه های موسیقی ایرانی داشته باشم ولی توی 3- 4 صفحه اول چیزی پیدا نکردم
میشه راهنمایم کنید
سلام
یه درخواست داشتم
من می خواستم یکسری اطلاعات درباره دستگاه های موسیقی ایرانی داشته باشم ولی توی 3- 4 صفحه اول چیزی پیدا نکردم
میشه راهنمایم کنید
فکر کنم اگه بیشتر ورق بزنید این اطلاعات را پیدا میکنید. مطالب زیادی در این رابطه گذاشته شده:11:
سلام
یه درخواست داشتم
من می خواستم یکسری اطلاعات درباره دستگاه های موسیقی ایرانی داشته باشم ولی توی 3- 4 صفحه اول چیزی پیدا نکردم
میشه راهنمایم کنید
"کیهان کلهر" را در گوگل جستجو کنید اطلاعات کافی میگیرید.
kaleghandetalkh
15-01-2009, 18:54
سلام
لطفا در مورد همایون شجریان نیز بنویسید.کارها و زندگی نامه .
هم چنین در مورد شاگردان استاد و موفق ترین آنها صحبت کنید .
iman_n21
29-01-2009, 12:37
سلام!
این استادی که داره کمونچه میزنه اسمشون چی هست؟ ... اگه میشه یه کم اطلاعات در موردشون بدین ..
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
ممنون
استاد كيهان كلهر
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
از گوگل هم ميتونيد مطالب زيادى استخراج كنيد
iman_n21
05-02-2009, 21:02
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بسیاری از توانایی ها و استعدادها هستند که توامان در یک شخص قابلیت ظهور پیدا نمی کنند مگر بواسطه نبوغی که معدود افرادی را در تاریخ شایشه خود نموده است. با نگاهی گذرا به گذشته و حال و با مطالعه شرح حال اندیشمندان و بزرگان به این نتیجه می رسیم که اغلب این افراد در یک زمینه به تکامل رسیده اند و تنها عده کمی از آنها در رشته های مختلف صاحبنظر و متخصص شده اند. در عصر ما یکی از این معدود افراد را می توان دکتر حسین عمومی دانست.
آواز و مکاتب آوازی موسیقی ایرانی، ادبیات شعر، فقه و اصول، کلام و عرفان، حقوق اسلامی، ادبیات عرب، علم قرائت قرآن و بسیاری از فنون و علوم دیگر همگی در او بطور کامل به شکوفایی رسید. شاید بتوان محیطی که او در آن دوران رشد کرد را نیز علاوه بر استعداد ذاتی او از عوامل تکامل او محسوب نمود.
محیط کیمیاگری که هرگونه استعداد با القوه را به تجلی می رساند. به قول استاد همایی اصفهانی از سلسله صفویه به بعد یگانه پرچمدار هنر و ادب ایران گردید و از آن دوره به بعد تمامی هنرمندان و ادبا یا خود اصفهانی بودند یا زیر دست استادی اصفهانی رشد یافته بودند.
خود استاد حسین عمومی نیز می گفت:" در خاندان ما بزرگترین استادان آواز و موسیقیدانهای آن عصر بودند" و پدر او از مداحان طراز اول اصفهان بود که به قول ایشان "مراسم عزاداری ما بعد از تکیه دولت تهران، با شکوه ترین عزاداری در ایران بشمار می رفت" و درس قرآن عموی او(پدر نوازنده شهیر نی) نیز جزو جلسات پر رونق آن زمان بود.
مجموعه این عوامل از حسین عمومی دانشمند و هنرمند صاحب ذوق و خلوصی ساخت. با اینکه شغل اصلی استاد، قضاوت بود ولی بنظر می رسید مهمترین دغدغه ذهنی که او را در تمام مدت عمرش مشغول به خود نمود موسیقی آوازی و حفظ اصالتهای آن بود. این موضوع را می توان از مجموع درسها، سخنرانیها، مصاحبه ها و فعالیتهای مختلف هنری ایشان فهمید.
او در پاسخ به یک سئوال که عنوان شده بود" شما ابتدا آواز را شروع کردید یا حقوق و قضاوت را؟" در جوابی حکیمانه گفت:"من از خشت با آواز بزرگ شده ام"
فعالیت عمده هنری او، تحقیق بر روی شیوه ها و مکاتب آوازی در ایران بود و او این راه را با چنان دقت و تعمق نظری پیمود که همواره از وی به عنوان یکی از بزرگترین مراجع شناخت آواز اصیل ایرانی یاد می شد، بطوری که اکثر خوانندگان مشهور امروز به نوعی وامدار راهنمایی ها و نکات ارزنده هنری و اخلاقی ایشان هستند. حتی بسیاری از نوازندگان نیز، با ساز خود از محضر این استاد کسب فیض کرده اند تا بتوانند هنر خود را به آن درجه از خلوص و زیبای که در نظر بزرگان است برسانند.
طبقه بندی که ایشان از مکاتب آوازی کرده اند مبتنی است بر موقعیت جغرافیایی-اقلیمی مناطق بهمراه سابقه و ماندگاری آواز در آن مناطق و پرورش خوانندگان مطرح. برای مثال مکتب آوازی تبریز گذشته از خصوصیات محیطی که نوع آواز و موسیقی خاص خود را می طلبد مانند تاکید زیاد بر روی تحریرهای طولانی، توجه به عمق تحریر و نیز اوج خوانی بمدت زیاد در مقایسه با آواز سیستانی و بوشهری هم خوانندگان مطرح تری رشد داده است و هم تاثیر بیشتری بر روی موسیقی کلاسیک ایران گذارده است. پس استاد روی مکاتبی تاکید داشتند که این چند خصوصیت فوق را با هم داشته باشند. هر چند اطلاعات ایشان از سایر مکاتب نیز به همان اندازه کامل و جامع بود...
از نظر دکتر عمومی ردیف تنها وسیله است (بر خلاف نظری که فراگیری ردیف را یک اصول و هدف تلقی می کنند) یعنی یادگیری ردیف به تنهایی ارزش آنچنانی برای یک موسیقیدان ندارد و عبارت است از ردیف کردن و کنار هم قرار دادن ملودیها و تمهای شبیه به هم در مجموعه ای از دستگاهها و هدف جذب کردن و به وجد رساندن مستمع است.
در اینجا شایسته است به نکته ای اشاره کنم، که در گذشته تاکید بیش از حد بر روی جملات ردیف و اینکه هنر آموز می بایستی با دقت تمام گوشه ها را دقیقا" مثل استاد خود اجرا می کرد بیشتر به این دلیل بود که امکان ضبط و حفظ این گوشه نبود. ولی امروزه با پیشرفت امکانات ضبطی و نیز رواج خط نت در میان ردیفدانها، دیگر ترس از نابودی و فراموشی گوشه ها و نغمات موسیقی دستگاهی ایران بی مورد است. پس بهتر است اساتید به جای تکیه بیش از حد بر روی کپی کردن جملات ردیف که معمولا" به دلزدگی هنرآموزان منجر می شود، نکات اصلی و جایگاه کلی هر گوشه را رد دستگاه یا آواز تعلیم دهند تا بدین وسیله خلاقیت هنرجویان نیز بیشتر بارور گردد.
اساسا" شیوه تدریس استاد عمومی در یک چهارچوب خاص قرار نمی گرفت، بلکه نسبت به استعداد و توانایی شاگردان تغییر می کرد. هر چند این تغییر باعث نمی شد او از اصالتها و قواعد پایه ای آواز فاصله بگیرد.
مرحوم عمومی فردی بسیار خوش ذوق، با احساس و در عین حال با شجاعت بود، یعنی همانطور که موسیقی زیبا او را از خود بی خود می کرد، موسیقی و آواز سطحی و غیر اصولی را به سختی و تندی مورد انتقاد قرار می داد، در حالی که همواره انتقادات او همراه با پیشنهادات سازنده بود؛ به عبارت دیگر او تنها یک منتقد صرف نبود. مجموع خصوصیات اخلاقی و هنری دکتر عمومی وی را به یکی از تاثیر گذار ترین اساتید معاصر آواز تبدیل کرد؛ بطوری که به جرات می توان گفت همگی ما تحت تاثیر زیبایی شناسی آوازی ایشان هستیم. روحش شاد و یادش گرامی .
منبع: گفتگوى هارمونيك
-----------------------------------------
برادر زاده ايشون هم، اسموشون حسين هست و استاد نى هستند، اشتباه گرفته نشه :46:
سلام
لطفا در مورد همایون شجریان نیز بنویسید.کارها و زندگی نامه .
هم چنین در مورد شاگردان استاد و موفق ترین آنها صحبت کنید .
گفتگو با همایون شجریان:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
راد مرد ساز و نوا
ابوالحسن صبا
ابوالحسن صبا از موسيقیدانان و آهنگسازان ايرانی است که صدای ويولن را به خدمت موسيقی ايرانی گرفت. وی يکی از شخصيتهای برجسته در موسيقی و هنر ايران در نيمهی اول قرن بيستم است.
وی به روايتی در سال ١٢٨١ و به روايت ديگری در چهاردهم فروردين ماه ١٢٨٢، در محلهی ظهيرالسلام تهران زاده شد. پدرش، ابوالقاسم خان کمالالسلطنه، مردی از خاندان فضل و هنر، نوهی محمودخان صبا، ملکالشعرای دربار فتحعلی شاه قاجار بود. ابوالحسن، که بعدها نام جد بزرگش صبا را برای نام خانوادگی خود برگزيد، از همان کودکی علاقهی خاصی به موسيقی داشت. پدرش که خود اهل موسيقی بود و به آن علاقه داشت، صبا را در شش سالگی پيش دوستانش که از اساتيد موسيقی بودند، برد تا به او نوازندگی بياموزند. وی بسياری از سازهای ايرانی را مینواخت و هر کدام را نزد استادان برجستهی زمان خود ياد گرفته بود؛ ويولن از حسنخان هنگآفرين، تار و سهتار از ميرزا عبدالله و درويشخان، سنتور از علیاکبر شاهی، کمانچه از حسينخان و تنبک از حاجیخان ضربی.
زرد ملیجه ( دشتی ) از آثار استاد صبا:
دریافت فایل (4.04 MB)
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
iman_n21
09-03-2009, 12:28
1. بر مزار مولانا
محمد موسوی میگوید:"من این شانس را داشتم که در سال 1354 به اتفاق استاد شجریان سفری به قونیه کنم.مراسم بزرگداشت مولانا همه ساله از 20 تا 27 آذر در قونیه برگزار میشود که هر شب سماع است و کشوری برنامه اجرا میکند. ترکیه ای ها معتقدند مولانا مال آنهاست و ایرانی نیست.بهر حال یک روز بعد از ظهر در هتل نشسته بودم که آقای شجریان گفت:بیا برویم بیرون کمی بگردیم گفتم:بیرون قونیه لطفی ندارد،اگر به مزار مولانا میروی من هم می آیم. گفت: برویم و رفتیم. دقیقا یادم هست آن روز قاری ایران دیر کرده بود و آقای شجریان به رایزن فرهنگی ایران گفت: من قرآن میخوانم!رایزن فرهنگی ایران با عصبانیت گفت:آقای شجریان ،با من شوخی نکنید من خودم به اندازه کافی خسته و عصبانی هستم.آقای شجریان گفت: شوخی نکردم ،جدا میروم. رفت و شرکت کرد و مدال طلا و یک جلد قرآن مجید جایزه گرفت. بعد وقتی برگشت،گفتم مدال طلا مال شما،قرآن را پشت نویسی کن بده به من.ایشان هم پشت نویسی کرد و داد به من. آنروز هم رفتم بر مزار مولانا،خیلی دیدنی است. حالتی ایوان مانند دارد،برعکس ما که مرده ها را در خاک میگذاریم ، آنها روی زمین میگذارند و رویشان به صورت حلالی آجر میچینند. مولانا در وسط، پدرش دست راست و پسرش در دست چپ است. وقتی چشمم به مقبره مولانا افتاد یک نی کوتاه در جیب بغلم بود،در آوردم و یک مخالف سه گاه زدم و شجریان خواند و چنان شوری به دل مردم افتاد که من دیدم مردم گریه می کنند و متولی آرامگاه مولانا آمد و گفت که اینجا ساز زدن بر مزار مولانا قدغن است.اما برنامه شما را قطع نکردیم چون بسیار جالب بود و بعد هم رفت و یک نی از موزه مولانا آورد و به من کادو داد و من هم نی خودم را دادم به شجریان او با نوک چاقو و خط خوبی که دارند،خطی نوشتند و دادند که بگذارند در موزه مولانا".
2.در نود سالگی به دیدنم آمده بود!
علی اصغر بهاری میگوید:"بعد از انقلاب چند سالی رفتم و ساکن دماوند شدم.یک روز صبح زنگ خانه به صدا درآمد.چه حادثه غیر مترقبه ای بود. علی اکبر خان شهنازی بود که دیدم آمده بود. خدا میداند حیران و شرمسار دیدارش شدم. استاد بزرگوار در نود سالگی ،عصا زنان و لرزان آدرس خانه مرا پیدا کرده بود و با کرامت و لطف تمام بدیدنم آمده بود. دو سه ساعتی با هم خلوت کردیم. درد دل کردیم.ظهر هم آبگوشت ساده ای با هم خوردیم.با هم سازی زدیم. علی اکبر خان گفت: بیا با هم بیاد گذشته ها ساز بزنیم. در بیات زند قطعه ای با هم اجرا کردیم.دستش میلرزید.پنج دقیقه ای بیشتر توان ساز زدن پیدا نکرد. آن روز من و علی اکبر خان شهنازی هر دو جوان شدیم.علی اکبر خان هنرمند بزرگی بود که همتا نداشت. بعدها دلم از غربت دماوند گرفت،غریبی من را از پای درآورد.تاب غربت را نیاوردم،آمدم تهران.....".
3.از نغمه تار ، خشنود نبود
یک استاد دانشگاه میگوید:"تابستانی در مهتابی خانه ما نشسته بودیم.مجد با آنکه سن زیادی نداشت،درنتیجه ابتلائات زندگی فرسوده شده بود و با مشکلات عصبی دست به گریبان بود.تار را برداشت که چیزی بنوازد تا بنان بخواند اما از نغمه ای که از تار برمی خواست خشنود نبود.دستش درست به اختیار او نمیرفت.چند بار از سر گرفت ولی ناقص خرسند نمیشد.آخر به جان آمد در حمله ای از خشم و نا امیدی با ضربه ای سنگین سیم تار را پاره کرد و تار را به گوشه ای پرتاب نمود.در چهره نومید و برافروخته اش نفرین به بخت خوانده میشد پس از آن در تهران در مجلسی شاهد صحنه مشابه ای از فریدون توللی بودم و آنچه او با سه تار خود کرد".
4.مجبور شدیم در مورد این شیرینکاری توضیح بدهیم
استاد حسین قوامی در مورد خاطرات خود در رادیو گفته:"آن زمان که رادیو برنامه مستقیم و زنده پخش میکرد در یک شب من و آقای رشیدی بطور جداگانه برنامه داشتیم و ایشان در همان استودیویی که من مشغول خواندن بودم،حضور داشت.آوازی که من میخواندم در دستگاه همایون بود.درست در اوج خواندن،دچار سرفه شدیدی شدم و به هیچ وجه قادر نبودم خود را کنترل کنم.چون ارکستر هم همچنان مشغول نواختن بود بناچار از رشیدی خواستم دنباله آواز مرا که بیداد همایون بود،ادامه دهد و به این ترتیب من و رشیدی،آواز دو صدایی اجرا کردیم که باعث تعجب همگان شد و ما مدتها مجبود شدیم در مورد این شیرینکاری خود توضیح بدهیم".
5.از پس دشواریهای راه میتوانی برآیی؟
یک روز در دفتر برنامه گلها،کنار بنان نشسته بودم.یکی آمد به بنان گفت:آقا،جوانی آمده،میخواهد صدایش را امتحان کنید.چند لحظه بعد جوانی از در وارد شد و با ادب جلوی بنان ایستاد.بنان پرسید:شغل شما چیست؟ گفت:معلم هستم.بنان پرسید:چرا میخواهی شغل با ارزش معلمی را رها کنی و خواننده بشوی؟گفت:راستش به این کار علاقه مندم.آن وقت بنان لبخندی زد و گفت: راه درازی در پیش داری،راهی مشکل و پر فراز و نشیب، آیا میتوانی از پس دشواری های راه برآیی؟جوان در حالیکه سرش را زیر انداخته بود و تا بناگوش سرخ شده بود گفت:بله،میتوانم.چون اینکار را دوست دارم.به هر حال آن جوان کار آموزش را بطور جدی دنبال کرد و امروز وی( محمد رضا شجریان) بهترین خواننده ایران است.
6. از امتحانات سر بلند بیرون آمد
استاد حسین تهرانیروزی مجلس جشنی در خانه یکی از محترمین آن زمان برپا بود و شخصیتهای ادبی و هنری مهمی مانند : فروغی ، ملک الشعرای بهار ، استاد صبا ، حبیب سماعی و بدیع زاده در آن شرکت داشتند.
بدیع زاده در این مجلس ، داستان حسین تهرانی و استعداد فوق العاده او را در ضرب نوازی با حضار در میان گذاشت و آنقدر از او تعریف کرد که فوراً کسی را بدنبال حسین تهرانی فرستادند و به این ترتیب حسین تهرانی برای نخستین بار در چنین مجالسی با چنین اساتیدی روبرو شد ، سازها کوک شدند و طبق معمول صبا و سماعی پیش درآمد را شروع کردند و حسین نخستین آزمایش هنری خود را با دو استاد مسلم موسیقی و ریتم آغاز کرد. در آغاز کار، چهره ساده و بی آلایش حسین سبب شده بود که کسی به او توجه نکند ولی پس از شروع چهار مضراب، حضار کم کم متوجه شدند که با تنبک نواز چیره دستی روبرو هستند. صبا که از همان نگاه اول به استعداد حسین پی برده بود، از این آشنایی خوشحال بود.اما حبیب سماعی که خود ضرب می نواخت، بی میل نبود که سر به سر حسین بگذارد.لذا ریتم را عوض کرد ولی حسین از عهده همراهی آن برآمد.آنگاه نوبت به بدیع زاده رسید که آهنگ ضربی سنگینی را آغاز کرد و حسین هم به خوبی از عهده آن برآمد و چون ساز و آواز تمام شد، فروغی و بهار درباره ظهور هنرمندان نابغه، از قشرهای ناشناخته اجتماع به تفصیل سخن گفتند.اما کار حسین تهرانی و صبا به اینجا ختم نشد واین آشنایی به دوستی و لطف و ارادت بسیار رسید.
7. مرگ عبداله دوامی معروف به دایره المعارف موسیقی(بنقل از استاد شجریان)
استاد عبدالله دوامیهمسر استاد دوامی از محل منزل و کوچکی خانه جماران راضی نبود و عبدالله خان را وادار ساخت که آن خانه قدیمی را بفروشد و آپارتمان کوچکی در چهل و پنج متری سید خندان ، بعد از مجیدیه ، نبش یک چهار راه پر رفت و آمد بخرد.استاد دو سه سال آخر عمر را در این آپارتمان بسیار رنج برد و سر و صدای اتومبیلها ، شلوغی محل و هوای آلوده آن ، بویژه در گرمای طاقت فرسای تابستان او را بسیار اذیت می کرد و به همین خاطر همیشه با کنایه می گفت: خانم از اینجا بیشتر از شمیران خوشش می آید. بالاخره زمستان 1359 بود که استاد روزی از خانه بیرون می رود هنگام بازگشت چون کلید آپارتمان را همراه نداشته ، برای اینکه پشت در نماند ، جوانی به سرش میزند و در آستانه 90 سالگی از پنجره بالا میرود ولی در یک لحظه غافل شده و به زمین می افتد. در این حادثه استخوان لگن خاصره اش می شکند و در بیمارستان بستری میشود و به علت فراموشی ، قرص های مسکن که دکتر برایش تجویز کرده بود ، بیش از دستور می خورد و دچار مسمومیت هم میشود و شبانگاه بیستم دی ماه در بیمارستان دار فانی را وداع می کند. ایامی که این حادثه برای عبدالله خان پیش آمد ، من مسافرت بودم . وقتی برگشتم ، آقای پایور تلفن زد که برای دوامی اتفاقی افتاده و در بیمارستان بستری است . فردا سری به او بزن ، همه اش از تو می پرسد. فردا صبح وقتی به بیمارستان رسیدم دیر شده و استاد شب قبل درگذشته بود . خویشان و یاران و شاگردانش خبردار شدند و برای تشییع جنازه و خاکسپاری به بیمارستان آمدند. در سردخانه بیمارستان با دوربین فیلمبرداری که یکی از شاگردان استاد آورده بود به عنوان آخرین یادبود از جنازه اش فیلم گرفتند و در بهشت زهرا شست و شو داده و به خاک سپرده شد.
8. برای کوک ویلون سه بار کتک خوردم!
استاد مجید وفادارمجید وفادار می گوید:" یادم می آید یک روز برای کوک ویلون خواستم پیش معلمم بروم.از خانه که بیرون آمدم،بچه ها مشغول بازی بودند.با تیر کمان سنگی انداختند،به پشت گوشم اصابت کرد و من از شوقی که به موسیقی داشتم،درد و سوزش آن را احساس نکردم.چون یک مرتبه وارد دالان منزل استادم شدم،ترسید و با آرشه ی ویلون زد پشت دستم،این شد دوتا کتک. برگشتم منزل.پدرم گفت دستت چی شده؟ گفتم:هیچی .گفت: پشت گوشت چرا خون می آید؟ یک سیلی زد توی گوشم، این شد سه تا کتک. خلاصه برای یک کوک ویلون سه بار کتک نوش جان کردم"
9. دو نفر کم سه نفر زیاد !
استاد عبادیاحمد عبادی گفته: " یکبار از طرف هنرهای زیبا ، با حسین ملک به پاریس ، برای شرکت در کنگره موسیقی بین المللی ، دعوت شدیم. در این کنگره هنرمندانی از اکثر کشورهای دنیا شرکت کرده بودند تماشاگران به قدری زیاد بودند که من واقعاً دچار وحشت شده بودم و فکر میکردم چگونه صدای سه تار من به گوش این جمعیت چند هزار نفری خواهد رسید. حتی شب قبل از اجرا به ملک گفتم: بهتر است آبروی خود را نبریم و از زدن سه تار منصرف شویم. چون به هیچ وجه فکر نمیکردم این ساز کوچک من بتواند مورد توجه مردم قرار گیرد و در همان حال به یاد حرف پدرم افتادم که می گفت: دو نفر برای شنیدن صدای سه تار کم است و سه نفر زیاد. به هر حال برنامه من شروع شد و من سه تار زدم. در تمام مدت اجرا نفس از کسی بر نمی آمد. وقتی کنسرت به پایان رسید چند بار به درخواست مردم ، برنامه من تکرار شد و بعد تماشاگران به صحنه ریختند که از من امضا بگیرند.این موضوع اشک به چشمان من آورد و به این فکر افتادم که چرا مسئولان امور توجه ندارند که این ساز دارد کم کم از بین می رود و هیچ اقدام جدی برای حفظ آن صورت نمی گیرد."
10. با وساطت صبا از اخراج ما صرف نظر کرد
استاد خالدیمهدی خالدی گفته: "گویا سال 1320 بود، آن هنگام رادیو هر شب ، یک ربع برنامه سلو داشت که زنده پخش میشد. شبی از این شبها نوبت به من رسید. من و آقا مهدی غیاثی نوازنده ضرب رفتیم که برنامه را شروع کنیم . غیاثی، نوازنده ضرب و آدم شوخی بود . کارش را همیشه با مسخرگی و طنز شروع می کرد.غیاثی به من گفت : مهدی من امشب باید در رادیو بخوانم. این گفتگوها درست در زمانی است که ما از پله های در ورودی رفتیم بالا و داخل استودیو شدیم. گوینده آمد در اتاق فرمان و اعلام برنامه کرد که : اینک ساز سلو ، هنرمند جوان مهدی خالدی به همراه ضرب غیاثی اجرا می گردد. و دیگر من فرصتی پیدا نکردم که به غیاثی تاکید کنم مبادا بخوانی. به هر حال شروع کردم به دشتی زدن ، رسیدم به چهار مضراب. حالا هر چه می خواهم سرو تهِ این چهار مضراب را هم بیاورم ، تمامش کنم و آواز بزنم غیاثی ضرب را ول نمی کرد.یک حالتی هم داشت زلفهایش را می ریخت توی صورتش و چشمانش را روی هم میگذاشت و می رفت توی عالم خودش. حالا من دارم ویلن می زنم ، یک وقت دیدم غیاثی سری تکان داد و با همان حالتی که ضرب می گرفت شروع کرد به خواندن این شعر :
از نمکدان تو من خوردم اندک نمکی . . . . . نمکم گیرد اگر با تو کنم بی نمکی!
آ.....ها ها ها ، ها، آی رپتو ، پتو ، آی پوتی ........... شروع کرد به خواندن این اراجیف.حالا ساعت در حدود ده و نیم شب است . تمام اعضای استودیو ریختند پشت در اتاق فرمان ، برنامه هم که آزاد است و دارد پخش می شود. حسین زاهدی که رئیس استودیو بود ، آنقدر از این حالات و گفتار غیاثی خندیده بود که روی زمین می غلطید.خلاصه جنجالی بپا شده بود.وقتی که برنامه تمام شد به غیاثی گفتم : آخر پدر آمرزیده ، تو که می خواستی بخوانی ، لااقل یک شعر حسابی می خواندی. این مزخرفات چی بود که خواندی؟ فردا دم در هنرستان من به غیاثی می گفتم تو برو تو و غیاثی به من میگفت تو برو تو. چشمتان روز بد نبیند مرحوم آژنگ دعوای مفصلی با ما کرد . گفت : این لوطی بازی ها چه بود درآورده بودید و می خواست ما هر دوی ما را اخراج نماید.اما با وساطت شادروان صبا از این کار صرفنظر کرد ولی دستور داد یک ماه از حقوق من و دو ماه از حقوق غیاثی کسر نمایند"
:11:
منبع: سايت آواز
tirdad_60
10-03-2009, 22:33
خاطره ای از استاد پیرنیاکان
چند سالی را نزد استاد داریوش پیرنیاکان به فراگیری تار مشغول بودم در کلاس ما هنرجویی بود که خیلی نامرتب بود هم در حاظر شدن در کلاس هم در ارائه مشق هفتگی درسها رو اضافه یا کم میزد دیر میامد و... یکبار استاد پرسید این قطعه ای که زدی کجا نوشته اون شخص هم خجالت زده شد گفت خواستم یه حالی به کار بدم خلاصه کار به جایی رسید که من گفتم استاد چرا این هنرجو رو جواب نمیکنی ؟ استاد در جواب گفت اتفاقا همون سوالی رو کردی که من چندین سال پیش از علی اکبر خان شهنازی پرسیدم...
tirdad_60
13-03-2009, 00:23
زمانی که من در کلاس استاد شهنازی درس میگرفتم یه پیرمردی همراه ما میومد که بیشتر از هفتاد سال داشت و با توجه به کهولت سن و استعداد نسبتا کم بسیار کند کار میکرد و استادشهنازی هم مدام توضییح میداد و تکرار میکرد. دیگه گرفتن وقت کلاس و تماشای این سروکله زدن برای ما خسته کننده شده بود یه روز به استاد گفتم آخه چرا این پیرمرد رو جواب نمیکنید که هم خودتون راحت بشید و در این سن اینهمه اعصابتون خرد نشه هم ما وقتمون در کنار شما تلف نشه و از شما بیشتر یاد بگیریم استاد خنده ای کرد و گفت نمیتونم اینکارو بکنم گفتیم دلیلش چیه استاد هم خاطره ای نقل کرد مربوط به زمان جوانی : در زمانی که جوان بودم کلاس درسی داشتم که افراد مختلف به آن می آمدند در میان این افراد شخص متمول و هنر دوستی بود که چندین سال بود که برای یاد گرفتن تار پیش من می آمد اما استعدادی نداشت و خیلی خیلی کند پیش میرفت از آنجاییکه پولدار هم بود بهترین سازهای زمان از جمله تار یحیی و... را داشت یک تار یحیی ایشان هم پیش من بود روزی به درویش خان گفتم درویش تو با فلانی دوست هستید بهش بگو سر کلاس نیاد آخه اصلا استعداد نداره گفت حاج علی اکبر معذورم نمیتونم این کارو بکنم روم نمیشه گفتم باشه خودم میگم یک روز بعد از کلاس گفتم آقای ... شما بمانید.گفتم به نظر من شما ساز دیگه ای رو امتحان کنید آخه در تار استعداد ندارید و زحماتتون بیفایده هست خیلی ناراحت شد خداحافظی کردو رفت چند روزی ازش خبری نبود یکشب تاری که به من داده بود از دیوار افتاد و خرد شد سه روز بعد از درب منزلش رد میشدم که دیدم پارچه مشکی زدند پرسیدم چی شده گفتند آقای فلانی فوت کرده با تعجب پرسیدم کی؟گفتند سه شب پیش و در همان شب بود که تار یحیی ایشان از بالای دیوار افتاد و شکست....
tirdad_60
15-03-2009, 16:44
این تاپیک موسیقی ایرانی چقدر سوت و کوره یعنی اینجا کسی موسیقی ایرانی رو تحویل نمیگیره؟!!
این تاپیک موسیقی ایرانی چقدر سوت و کوره یعنی اینجا کسی موسیقی ایرانی رو تحویل نمیگیره؟!!
سوت و کور نیست. منتها ذات موسیقی ملی ایرانی طوریه که هوادارانش زیاد اهل شلوغ کردن و به به چه چه کردن نیستن. نوشته های فوق العاده جالبین. لطفا ادامه بدین.:11:
tirdad_60
16-03-2009, 21:07
خاطره ای نقل شده از استاد بی بدیل تار جناب میرزا حسینقلی :
روزی استاد بعد از کلاس متوجه میشن که مضرابشون نیست هر چه میگردند پیدا نمیشه یکهفته بعد سر کلاس یکی از شاگردان با شرمساری مضراب رو به استاد میده استاد میگن این پیش تو چیکار میکنه و شاگرد میگه استاد من با سازی که شما میزدید زدم اما اصلا صدای خوبی نداد گفتم شاید این مضراب جادویی باشه استاد خندیدند وگفتند تمرین تمرین و تمرین
خاطره ای نقل شده از استاد بی بدیل تار جناب میرزا حسینقلی :
روزی استاد بعد از کلاس متوجه میشن که مضرابشون نیست هر چه میگردند پیدا نمیشه یکهفته بعد سر کلاس یکی از شاگردان با شرمساری مضراب رو به استاد میده استاد میگن این پیش تو چیکار میکنه و شاگرد میگه استاد من با سازی که شما میزدید زدم اما اصلا صدای خوبی نداد گفتم شاید این مضراب جادویی باشه استاد خندیدند وگفتند تمرین تمرین و تمرین
کاملا درسته. ای کاش یکی از آن استادان اکنون بودند که بشه در محضرشون باشه آدم. البته الان هم استادان خوبی هستند اما اولا دیگه حوصله قدیم را ندارند و دیگه اینکه به نظر می رسه اعتقاد به نظریه شاگردی استادی و درک معنویچندان رونقی نداره.
یک نکته ای کوچک که استاد میگه (استاد نه شبه استادهای امروزی) راهگشای چیزیه که شاید سالها نشه به تنهایی به آن رسید.
موسیقی ایرانی اینطوره. چه بخواهیم و چه نخواهیم. واقعیت اینه که روش یادگیری این نوع موسیقی به روش غربی و صرفا اکادمیک – گرچه ظاهر شیک و با وقاری داره – اما با ذات این نوع موسیقی همخونی نداره. حالا هر کسی بیاد مرتب زور بزنه که این روش آموزش این نوع موسیقی را بچسبونه به اون روشها. البته امکان داره تو این روش شخص حتی دکترای آهنگسازی هم بگیره اما چیزی با ارزش برای گوش دادن نتونه خلق کنه.
یه بار به استاد کسایی گفتن که به فلانی میگن "استادی که استاد ندیده". جواب دادن که " من اونی که استاد ندیده را به شاگردی هم قبول ندارم چه برسه به استادی"
tirdad_60
17-03-2009, 00:24
بله کاملا تایید میشه
استاد پیرنیاکان به آموزش ردیف خیلی حساس بود و تاکید داشت در طی آموزش ردیف قطعه نواخته نشه تا کاملا گوشه ها درک بشه و دست حالت خودشو بدست بیاره چیزی که جالب و مایه تعجب بود این بود که اگر شاگردی در طول هفته قطعه تمرین میکرد استاد متوجه میشد و اشکال میگرفت و همین کافی بود تا اهمیت مطلب درک بشه
tirdad_60
20-03-2009, 14:48
در لحظه ای که زیباترین ملودی ها از آسمان جاریست به فردا گوش بسپار و دل انگیزترین موسیقی عالم را دریاب
آغاز سمفونی بهار مبارک
شاد باشید
tirdad_60
22-03-2009, 13:09
درسينه من راز نهان، نوروز است
اين آن پر از ترانه ها نوروز است
انگشت بر اين در بنواز آنگه، بين
چه معجزه ها در پس اين نوروز است
پيش از هر سخني بايد بگويم كه اين مقاله نتايج پژوهشي ميداني از بخشي بسيار اندك از انواع موسيقي نوروز در ايران است.
يك.اشارهاي دارد به نوروز و آيينها در ايران
دو. مجريان موسيقي نوروز
نوروز و آيينها در ايران
در ايران آمدن نوروز بر چهار پايه از مراسم و آداب كه همواره به دستهها و شاخههاي گوناگون بخش مي شوند، شكل مي يابد:
نخست: نوروز و پاكيزگي
دو ديگر: نوروز و نونواري (تازه شدن)
سه ديگر: نوروز و تكاپو و تندرستي
چهارم: نوروز و استواري و پايندگي زنجيره وابستگيها و پيوستگيها
اين چهار پايه، آيين نوروز را شكل مي بخشند كه در يك گردش فلكي، براي ايرانيان سه تغيير رويه در كاركرد و زندگي پيش مي آورد:
الف: پيشباز رفتن نوروز
ب: نوروزداري
ج: آداب ويژه زندگي در نوروزدر اين تغيير رويهها
ماجراگونههايي تحت عناوين زماني، فصلي، اجرايي نيز نام آيين به خود مي گيرد. پس نوروز، خود بزرگ آييني است كه از خرده آيينها تشكيل مي شود، كه همگي آنان جاي پژوهش و ثبت و كدگذاري و دسته بندي و گردآوري دارد، آيينهايي چون: حكومت زنان (مزدگيران)، حكومت ميرنوروزي، همياري نوروزي، جشن مردگان، روز نابر، روز پرهيز، روز دروغ گفتن، جشن گاه (عيدگاه) نوروزي، مسابقات نوروزي، رقصها و بازيهاي نوروزي در دو گروه جوانان و نوجوانان و ميانسالان و سالخوردگان، روز كوچ نمايش دادن با حيوانات، جنگ انداختن حيوانات، پخت و پز نوروزي، نامگذاري نوروزي موسيقيها، آوازها و ترانههاي نوروزي في البداهه، مهمان نوازي نوروزي و... بسياري ديگر از خرده آيينها كه اهميت نوروز را به خوبي نشان مي دهد.
مجريان موسيقي نوروز در ايران
يك. موسيقي نيايش و توسل
دو. موسيقي ستايش بهار و نوروز
سه. موسيقي آرزومدارانه تغزلي (عاشقانه)
چهار. موسيقي شوخ (طنز)
پنج. موسيقي مژده بخش دگرگوني فصل (سال)
شش. موسيقي بازيهاي ويژه جشن گاههاي نوروزي
هفت. روايتگري موسيقايي
هشت. نمايش گونهها (خرده نمايشهاي) موسيقايي
مجريان اين موسيقيها از لحاظ جنسيت اجراكنندگان به دو گروه مرد و زن تقسيم مي شوند، اما در جشن گاهها نوازندگان مرد براي زنان نيز اجازه اجراي موسيقي را آن هم فقط براي اجراي بازيهاي خاص زنان و رقصهاي آنان دارند. ادواتي كه در موسيقي نوروز در ايران در مناطق و نواحي ايران در محدوده اقوام، طوايف و عشاير كاربرد دارند عبارتند از: سرنا، دوني (دوزله و قمشه هم مي گويند)، زل، كرنا، انواع دهل دستي و كوبه، كوس و نقاره، دايره، زنگ و زنگوله، تشت مسي، كوزه سفالين، لاوك (تشت چوبي)، قاشق و كاسه، دوتار، قوپوز (ساز عاشيقي)، بالابان، تنبك فلزي، ني، ني لبك، زنبورك، تمبوين (دايره زنگي)، تمبورك، قيچك، دونلي، دوتار، تنبور، رباب و كمانچه.
موسيقي نوروز در ايران در بخش بندي اجتماعي به دو دسته تقسيم مي شود:
الف: موسيقي شهري كه از دربار اميران و شاهان و حاكمان به عنوان موسيقي رسمي با نام موسيقي اصيل ايراني (سنتي) رواج داشته و دارد.
ب: موسيقي غيرشهري ويژه مناطق و نواحي ايران که بر اساس ويژگيهاي اقوام و عشاير شکل گرفته است. بر اين گونه موسيقيها، موسيقي تيرههايي از كوليان (لوريان هند) را هم بايد افزود كه بيشتر موسيقي شاديانهها و جشن گاهي به عهده آنان بود.
در موسيقي نوروز سه شيوه اجرايي وجود دارد:
يك. تك خواني
دو. آوازهاي ضدآوايي (آنتي فونيك) دو نفره
سه. آوازها و ترانههاي جمعي
گذشته از موسيقيهايي كه مي توان آن را موسيقي درون طايفهاي ناميد كه مجريان آن اغلب غيرحرفهاي اند و فقط در محدوده خانه و زندگي خويش آن را به اجرا درمي آورند، مانند لالاييهايي كه مادران براي فرزندان شان مي خواند و يا نوع دعاخواني تحويل سال كه بزرگترهاي خانواده بر سر سفره هفت سين مي خواند و يا آوازهاي شبانان و يا آوازهايي كه كوچك و بزرگ طوايف به وقت خود با هم و به مناسبت مي خوانند، موسيقي نوروز داراي اصناف خاص خود بوده كه در دو رده بساط اندازان و معركه گيران قرار مي گرفته اند. ولي در قرن كنوني با زوال فرهنگها به سبب ورود فرهنگهاي بيگانه و تاثيرات عدم برنامه ريزي فرهنگي در سطح كلان جامعه، هر كسي كه تمايل به انجام اين گونه موسيقيها دارد به آن مي پردازد و آنچه كه از هنر هنروران موسيقي ويژه نوروز بازمانده، به همت اينان بوده است.
در صنف معركهگيران، طبقات زير در موسيقي ويژه نوروز وجود داشتهاند:
حاجيفيروزها، كوسهها، نوروزخوانان، تورهها، ساياچيها، عروسكگردانان دورهگرد، عمو نوروزها، آهوبازها، رسنبازها، بازيگران اسب چوبي، بارانخواهان، لالبازها.
در صنف بساطاندازان، طبقات زير در موسيقي ويژه نوروز حضور نمايش موسيقايي داشتند:
شعبدهبازان، آتشبازها، سيماچهبازها، خيمهشببازها، پهلوانان نمايش گر، پردهخوانان، مطربان دورهگرد نمايشگر، حيوانبازان (نظير خرس بازيدهندگان و يا بازيدهندگان بوزينه و انتر)، علاوه بر اين افراد هر طايفه و ايل براي خود فرد روايت گري را به عنوان بخشي، كلامگو، عاشيق و پهلوان داشتند كه در روزهاي نوروز براي مردم و بنا به درخواست آنان هر كدام حكايتي را بازگو ميكردند و چون بيشتر اين گونه مجالس در شبها برگزار ميشد از جمعيت فراواني بهره ميبرد. شبهاي نوروز در ايران حكايات زيبايي در خود داشت و مراسمي ويژه كه باز از نوعي خنياگري موسيقايي غير حرفهاي بهره ميبرد. مانند قاشقزني در شب چهارشنبه سوري، يا شالاندازي از بام بر داخل خانهها، يا مناجات سر سال كه نيمه شبها انجام ميشد.
از موسيقي ويژه نوروز در بخش موسيقي شهري به نوروز صبا، نوروزخارا، نوروز بزرگ، نوروز عجم، نوروز عرب، نوروز كوچك، خجسته و چكاوك ميتوان اشاره كرد.
نقل از: persianartmusic]
نورعلی برومند در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در تهران متولد شد. از همان دوران کودکی با توجه به محیط و شرایط خانوداگیاش به موسیقی اصیل ایرانی علاقهمند شد. از هفتسالگی نواختن تنبک را بدون اینکه از استادی تعلیم بگیرد، آغاز نمود. پدرش «میرزا عبدالوهابخان برومند جواهری» از جواهرشناسان معروف و مردی خوشذوق و عاشق موسیقی بود. خانهاش محفل هنرمندانی بزرگ همچون درویشخان، سماعحضور، حسینخان اسماعیلزاده و سیدحسین طاهرزاده بود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نورعلی در ۱۳سالگی نزد درویشخان رفت و به آموختن تار همت گمارد. ردیف مقدماتی درویشخان را در مدت زمان سه سال آموخت. از این زمان به بعد است که نورعلی بیشتر اوقات خود را صرف موسیقی و نوازندگی میکند. با ابوالحسن صبا دوست بود؛ دوستی آنها در کلاس درویشخان شکل گرفته بود و هر دوی آنها نزد وی شاگردی میکردند. نکتهی جالب این است که درویش آنها را «دو تا کوچولو» مینامید.
در ۱۸سالگی برای تحصیل به برلین رفت و ضمن تحصیل در دورهی متوسطه، به کنسرتها هم میرفت و همین امر او را کمکم به موسیقی غربی علاقهمند کرد. تا آنجاییکه به موتزارت علاقهی شدیدی پیدا کرد و دو سال به تمرین پیانو پرداخت.
پس از پایان تحصیلات در ۲۲سالگی به ایران بازگشت و نزد موسی معروفی، ردیف و نتنویسی موسیقی ایرانی را فرا گرفت. نورعلی برومند در جایی گفته است که: «نت، کتاب و قلم نمیتوانند به تنهایی حالات موسیقی ایرانی را بیان کنند؛ زیرا این نوع موسیقی دارای ظرایف و لطایف بسیار دقیقیست و فراگرفتن آن فقط و فقط از راه شنیدن و تمرین زیاد نزد استاد امکانپذیر است.»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نورعلی پس از یک سال اقامت در ایران، دوباره به آلمان بازگشت و به تحصیل در رشتهی پزشکی پرداخت. پس از شش سال به ناراحتی چشم مبتلا شد و برای ادامهی درمان به کشور سوییس رفت؛ ولی متأسفانه بعد از گذشت دو سال که معالجات مؤثر واقع نشد، بینایی خود را از دست داده و به کشورش ایران بازگشت. برومند در وصف حال خود، پس از اینکه بیناییاش را از دست داد، میگوید: «ما را ز دیده هیچ بهجز اشک بهره نیست / وین بهره بس ز دیده که با آن توان گریست»
برومند پس از بازگشت به ایران، ابتدا چند سالی در محضر حبیب سماعی به آموختن سنتور و فراگیری نکات و ظرایف این ساز پرداخت. سپس یک دورهی کامل ردیف میرزا عبدالله را در مدت زمان ۱۲ سال از استاد اسماعیل قهرمانی فرا گرفت و ضمن کار، ممارست و تمرین، این ردیفها را با اجرای اسماعیلخان قهرمانی بر روی نوار ضبط کرد و توانست بعدها با حافظهی بینظیری که داشت، گردآورندهی ردیف میرزا عبدالله بهروایت اسماعیل قهرمانی باشد که این تلاش بهصورت مجموعهیی با نوازندگی خود او و بهکوشش مهدی کمالیان و فوزیه مجد، در سالهای ابتدایی ۱۳۵۰ ضبط و در سال ۱۳۷۰ انتشار یافت. البته از نورعلی برومند آثار دیگری از جمله، ردیف آوازی بهروایت سیدحسین طاهرزاده و شیوههای اجرا برگرفته از درویشخان هم بهیادگار مانده است.
برومند در نواختن تار و سهتار از صبا و فروتن هم آموخت و توانست سبک جدید و بدیعی در سهتارنوازی پدید آورد. علاوه بر آن در تنبکنوازی هم شیوهیی منحصربهفرد داشت، تا آنجا که نقل است عارف قزوینی دستان او را بوسیده است.
نورعلی اولین استاد گروه موسیقی دانشگاه تهران بود و ردیف میرزا عبدالله را در رشتهی موسیقی ایرانی تعلیم میداد. بعد از گذشت ۶ سال که از تأسیس رشتهی موسیقی در دانشگاه گذشت، توانست شاگردان برزگی را در موسیقی ایرانیتربیت کند. غیر از دانشگاه تهران، در مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی ایران هم تدریس میکرد. از شاگردان او که بعدها هر کدام صاحب کرسی در موسیقی ایران شدند میتوان به نامهایی چون محمدرضا شجریان، پریسا، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، داریوش طلایی، مجید کیانی، جلال ذوالفنون، ناصر فرهنگفر، رضوی سروستانی، اکبر گلپایگانی و... اشاره کرد.
نورعلی برآمده از مکتب درویشخان بود و توانسته بود ردیف موسیقی ایرانی را که دچار آشفتگی شده بود، نجات دهد. وی عامل انتقال میراث هنری گذشتگانی چون میرزا عبدالله، درویشخان، حبیب سماعی و... به جوانان مستعدی بود که امروز هر کدام در آسمان موسیقی ایرانی میدرخشند.
وی مردی بااخلاق و متواضع بود و با اینکه با انواع سازها آشنا بود و تسلط کامل بر موسیقی ایرانی داشت؛ ولی هیچگاه نخواست بهعنوان نوازنده یا موسیقیدان حرفهای مطرح شود. استاد نورعلی برومند در تاریخ ۳۰ دی ۱۳۵۵ دار فانی را وداع گفت و در قبرستان ظهیرالدوله آرام گرفت. روحش شاد و یادش گرامی باد...
-------
نویسنده: بامداد فتوحی
منبع: shajarianfans
مجید درخشانی متولد سال ۱۳۳۵ در سنگسر سمنان است. او از کودکی به موسیقی علاقهی بسیاری داشت و کار موسیقی را بهطور جدی از نوجوانی آغاز کرد و به هنرستان موسیقی رفت. در هنرستان، از محضر اساتیدی چون خانم توفیق، و آقایان وهدانی و فریوسفی درس گرفت. او جزو موسیقیدانانی است که این هنر را بهطور آکادمیک پی گرفت و ۱۸ ساله بود که به دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت و تحصیل خود را در دو رشتهی موسیقی و نقاشی ادامه داد؛ اما به همین مقدار یادگیری خود اکتفا نکرد و در حالیکه در دانشکده به فراگیری موسیقی میپرداخت، خارج از دانشکده هم نزد استاد محمدرضا لطفی میرفت و به یادگیری ردیفهای تار و سهتار مشغول بود. نزدیکی درخشانی و بهرهی وی از استاد محمدرضا لطفی تا حدیست که خود همیشه میگوید: «هر چه که دارم از ایشان است».
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از سال ۱۳۵۶ و پس از عضویت در گروه «شیدا» به ارائهی آثار هنری بههمراه گروه «عارف» همچون «چاووش» ۳ (به سرپرستی حسین علیزاده و آهنگسازی محمدرضا لطفی و حسین علیزاده)، چاووش ۶ (به سرپرستی محمدرضا لطفی و آهنگسازی پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی)، چاووش ۷ (به خوانندگی محمدرضا شجریان و شهرام ناظری) و چاووش ۸ (به سرپرستی و آهنگسازی محمدرضا لطفی و با صدای شهرام ناظری و سیما بینا) و ارائهی آثار مستقلی چون «قاصدک» (با صدای مهدی اخوان ثالث) و «بچهها بهار» (بههمراه حسین علیزاده) در سال ۱۳۶۰ پرداخت.
در سال ۱۳۶۳ به شهر کلن آلمان عزیمت کرد و در آن کشور بهمدت ۲۱ سال اقامت نمود و در راهاندازی کانون موسیقی «نوا» و برقراری کنسرتها و سمینارهای سالانهی مرتبط با موسیقی ایرانی و انتشار آلبومهایی چون «نسیم صبحدم»، «گمگشته»، «نیریز» و... در این کشور تلاشهایی جدی صرف کرد. همچنین از سال ۶۴ شروع به تدریس در دانشگاه هنر کرد. او در رابطه با بیست سال دوریاش از ایران میگوید: «زندگی در غربت و تحمل بیست سال دوری ناخواسته از ایران، به من آموخت که باید عاشق کار بود تا بتوان در مسیر درست جاری شد و باید بگویم که من عاشقانه با موسیقی زندگی میکنم. دوری از وطن، و اتفاقات و رویدادهای فرهنگی و اجتماعی، نوعی حاشیهنشینی و عزلت را برای هر فردی بهوجود میآورد و من هم در طول تمام این سالها جز در مواردی مانند ضبط برخی آلبومها ارتباط دیگری با موسیقی و کسانیکه در این حوزه فعالیت میکردند نداشتم و احساس میکردم که موسیقی ایرانی برخلاف گذشته، طرفدار چندانی ندارد و بهطبع موسیقیدانهای این حوزه در کنج غزلت نشسته و گاهی هم اثری را تولید میکنند ـ البته بخش عمدهیی از این تصور به غربتنشینی خودم بازمیگشت - اما وقتی برگشتم و این همه تحول در حوزهی موسیقی ایرانی و بهویژه موسیقی اصیل را دیدم، واقعاً برایم شگفتانگیز بود و تا مدتها از این همه تغییر گیج بودم. ولی بهرغم پیشرفتهایی که در این هنر داشتیم، فضای حاکم در بین هنرمندان، فضای صمیمی دوران چاووش و شیدا نبود. همه بهنوعی تغییر رویه داده بودند و این فضا در ابتدا بسیار آزاردهنده بود. قبل از اینکه حضور جوانان علاقهمند به موسیقی را از نزدیک ببینم، همیشه احساس می کردم که درک آنها از موسیقی ایرانی و سنتی عمیق و ریشهدار نیست و تنها به مسائل سطحی و بازیهای تکنیکی اهمیت میدهند. در واقع این طور تصور میکردم که نیروی جوان شناخت کافی از موسیقی به شکلی که انتظار میرود، ندارد؛ ولی وقتی نزدیکترشدم و با برخی از آنها کار کردم، نتیجهیی عکس گرفتم و متوجه شدم که شناخت نسل جوان از موسیقی بیش ازانتظارم بوده، چرا که علاوه بر شناخت و آگاهی، میل و اشتیاق امیدوارکنندهیی در آنها وجود دارد.»
مجید درخشانی در سال ۱۳۸۴ پس از سالها دوری از وطن به ایران بازگشته و فعالیتهای هنری خود را در ایران با تأسیس گروهی ۳۰نفره با نام «خورشید» ادامه داد. آلبوم «فصل باران» نیز ماحصل همکاری اعضای این گروه میباشد. ارائهی آلبومهای «من طربم» و «بیداردلان» و نیز برگزاری ۱۵ کنسرت در تهران و شهرستانها و همچنین خارج از کشور، نمونهیی از فعالیتهای درخشانی پس از بازگشت به ایران است. او به همراه گروه خود و دو گروه از تاجیکستان و افغانستان، در تابستان ۸۶، بهمناسبت هشتصدمین سالگرد تولد مولانا، کنسرتهایی در مقر یونسکو در پاریس اجرا کرد.
اما با این همه، میتوان مجید درخشانی را جزو هنرمندانی بهشمار آورد که آنچنان که باید مورد توجه عموم قرار نگرفته است. نوازندهیی که به جرئت میتوان گفت از آهنگسازان بزرگ و چیرهدست این مرز و بوم است. شاید اوج هنر مجید درخشانی را بتوان در آلبوم «در خیال» و با صدای گرم و دلنشین استاد شجریان یافت. اثری متفاوت که خواننده آن را تماماً در اوج خوانده و قدرت خود را به رخ میکشد. آلبوم در خیال در دستگاه سهگاه و آواز بیاتترک بوده و در آن از اشعار سعدی و مولانا استفاده گردیده است.
آثار و آلبومهای بسیاری نیز از مجید درخشانی با صدای استاد شجریان و خوانندههای دیگری همانند علیرضا قربانی عرضه شده است. نمونهیی از همین آثار، آلبوم «فصل باران» با صدای علیرضا قربانی است. وی در این اثر ادراک خوبی از احساس و خواستههای آهنگساز از خود نشان داده است. هر چند شباهت زیاد خوانندگی وی به محمدرضا شجریان (بهویژه در آوازها) برای شنوندگان سؤالبرانگیز و برای اهل فن انتقادبرانگیز است.
درخشانی در ادامهی همکاری با استاد شجریان، در آلبوم «غوغای عشقبازان» بهعنوان نوازندهی تار با گروه «آوا» همکاری نموده و سپس در قالب گروهی جدید با نام «شهناز» (به یاد استاد شهناز) از تجربه و تبحر خود و استاد شجریان با همکاری نوازندگانی جوان استفاده نموده و کنسرتهایی را برگزار نمودند که با استقبال عمومی مواجه گردید. در مجموعه کنسرتهای درخشانی بههمراه استاد شجریان و گروه شهناز، انتقاداتی کم و بیش به ایشان وارد گشت؛ انتقاداتی که بیشتر سخن بر آن بود که مجید درخشانی آن نوازندهی قهار سالیان پیش نبود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وی طی این چند سال حضور مجدد در جامعهی موسیقی ایران، بهقدری فعال ظاهر شده که دیگر امروز یکی از مهمترین جریانهای موسیقی در ایران محسوب میشود. او با تأسیس گروه خورشید بحث گروهنوازی در موسیقی ایرانی را دوباره زنده کرد و خیل عظیمی از جوانان علاقهمند و مستعد موسیقی ایرانی را به صحنه کشاند. درخشانی بهخاطر علاقهی وافر خود به اشعار دکتر شفیعی کدکنی، بیش از ده اثر بر روی اشعار این شاعر و ادیب گرانمایه ساخته است. از آثار جدیدتر درخشانی میتوان به «آسمانه» با صدای غلامرضا رضایی و «بودن و سرودن» با صدای سیدمحمد معتمدی اشاره کرد.
در این آشفتهبازار هنر که هر کسی را یکشبه تبدیل به محبوبترین و هنرمندترین میکند ؛ بزرگداشت هنرمندان واقعی و گمنامی چون مجید درخشانی که عمر خود را صرف رشد و تعالی این بلبل خوشالحان هنر ایرانی نمودهاند، وظیفهییست بر ما تا زمینهیی فراهم گردد برای تشخیص سره از ناسره.
---------
نویسنده: محمدجواد صحافی - امیر پیشداد
منبع: shajarianfans
halflife g
17-04-2009, 21:05
سلام دوستان یه سوال داشتم که فک کنم اینجا بهترین جا واسه مطرح کردنشه:
درباره البوم جدید استاد شجریان میشه اینجا بحث کرد یا باید یه تاپیک مجزا زده بشه(یا شاید هم تاپیک مجزایی هست؟؟)
ممنون
سلام دوستان یه سوال داشتم که فک کنم اینجا بهترین جا واسه مطرح کردنشه:
درباره البوم جدید استاد شجریان میشه اینجا بحث کرد یا باید یه تاپیک مجزا زده بشه(یا شاید هم تاپیک مجزایی هست؟؟)
ممنون
سلام...
میشه عزیز، هم اینجا هم تو تاپیک جدید. فقط توجه داشته باشین که تو انجمن اصلی موسیقی نمیشه لینک دانلود گذاشت... :10:
:40::40::40::40::40:
barani700
24-04-2009, 23:18
گپي صميمي با استاد علي تجويدي
در حوالي ميدان ونك در تهران ، موسيقيداني زندگي مي کرد كه تعداد آثاري كه ساخته است بيشتر از شمار ۸۴ سال عمر اوست . تجويدي در پانزدهم آبان سال ۱۲۹۸ در تهران متولد شد و از همان كودكي موسيقي را تحت نظر پدرش «هادي خان تجويدي » كه از هنرمندان برجسته و از شاگردان «كمال الملك » بود، فراگرفت .
پدر علي ، علاوه بر نقاشي و مينياتور به موسيقي آشنايي داشت ، تار مي نواخت و از شاگردان «درويش خان » بود. علي در نوجواني نواختن «فلوت » و نت موسيقي را نزد مرحوم «ظهيرالديني » فراگرفت و از شانزده سالگي نزد «سپهري » و سپس «حسين ياحقي » نواختن «ويلن » و آموزش رديفهاي موسيقي ايراني را آغاز كرد.
تجويدي پس از چندي به كلاس استاد «ابوالحسن صبا» راه يافت و مدت هشت سال نزد وي به نواختن ويلن و «سه تار» پرداخت و از آنجا كه صبا عقيده داشت هنرجويان ويلن بهتر است براي توانايي در انگشت گذاري و آرشه كشي ، مدتي «كلاسيك » كار كنند، تجويدي مدتي نزد «مليك آبراهينيان » و «بابگن تامبرازيان » به آموزش موسيقي غربي پرداخت .
تجويدي پس از آن براي تكميل اين هنر سالها به مطالعه در زمينه «هارموني » (اصول هماهنگي )، «اركستراسيون » و «كمپوزيتور» (آهنگسازي )نزد «هوشنگ استوار» پرداخت و بسياري از ساخته هايش از قبيل «آزاده ام »، «پشيمانم »، «صبرم عطا كن » و غيره را خود براي اركستر بزرگ تنظيم و اجراكرد. وي پس از فوت شادروان صبا تعليم شاگردان استاد را در هنرستانهاي عالي و ملي موسيقي برعهده گرفت .
استاد تجويدي با همه هنرمندان زمان خود از قبيل ، «غلامحسين بنان »، «حسين قوامي »، «محمودي خوانساري »، «ايرج »، «جليل شهناز»،«فرهنگ شريف »، «حبيب الله بديعي » و «پرويز ياحقي » همكاري نزديكي داشته و دارد. وي صدها ترانه ساخته كه از آن ميان مي توان به «ديدي كه رسوا شد دلم »، «آتش كاروان »، «سفركرده »، «مرا عاشق شيدا»، «مي گذرم »، «آشفته حالي » و...اشاره كرد.
متن مصاحبه که توسط خانم گرایلی برای یکی از روزنامه ها انجام شده :
* شيرين ترين دوران زندگي شما مربوط به كدام يك از دوره هاي سني است، كودكي، نوجواني، جواني و يا ازدواج و پس از ازدواج؟
- دوران نوجواني و نيز زمانهايي كه در محضر استاد صبا به عنوان شاگرد، ويولن و اصول موسيقي ايراني را فرا مي گرفتم. همچنين زماني كه آهنگي مي ساختم كه مورد توجه مردم و علاقه مندان موسيقي قرار مي گرفت، از جمله بهترين لحظات زندگي ام به شمار مي رفت.
* چند آهنگ ساختيد و براي چه كساني؟
- بيش از ۱۰۰ آهنگ و براي اكثر خوانندگان معروف تصانيف و ترانه هاي فراواني ساختم.
* به غير از موسيقي به هنر ديگري هم سرگرميد و در آن تبحري داريد؟
- بله. نقاشي، خوشنويسي و گل كاري را بسيار دوست دارم و گاه گداري تعقيبشان هم مي كنم. به خصوص خوشنويسي كه از سبك و كار استاد اميرخاني بسيار بهره مند شدم.
* چرا برخي از هنرمندان زندگي خوب و پايداري ندارند؟
- چون انتخابشان خوب و مناسب نبوده است.
* فكر مي كنيد مرد يا زن هنرمند، حتماً بايد با زن و مرد هنرمند ازدواج كنند؟
- خير، بستگي به روحيات افراد دارد و نه هنرشان.
* از نظر شما، يك خانواده خوشبخت هنري چه ويژگي هايي دارد؟
- قاعدتاً اكثر هنرمنداني كه داراي سوابق هنري خوب و تحصيلات مؤثر هستند، در سعادت و خوشبختي زندگي مي كنند.
* فكر مي كنيد در فرا گرفتن و پيشرفت در هنر موسيقي، عوامل ژنتيك، استعداد و اراده چه نقشي مي توانند ايفا كنند؟
- هر سه عامل نقش دارند و نمي توان يكي را از ديگري جدا كرد.
* از كتابهاي مورد علاقه خود بگوييد؟
- كتاب در زندگي زياد خواندم، ولي از خواندن كليدر محمود دولت آبادي و ترجمه شازده كوچولو بسيار لذت بردم. ضمن آن كه كارهاي صادق هدايت را چندان نمي پسندم.
* در ميان شاعران كلاسيك ايران، شعر كداميك را بيشتر مي پسنديد؟
- حافظ، سعدي ومولانا.
* فصل و رنگ مورد علاقه تان چيست؟
- فصل پاييز، چون تمامي رنگها در اين فصل جمع شده اند و رنگهاي مورد علاقه ام نيز سبز، قرمز و زرد هستند.
* چه كسي بيش از همه روي شما و رشد هنريتان تأثيرگذار بود؟
- استاد زنده ياد ابوالحسن صبا.
* چه پيامي براي اشخاص و جوانهايي كه پاك و بي ريا زندگي مي كنند، داريد، كساني كه به هر دليل زخمي و دل شكسته هستند؟
- رابطه خود را با خداي خويش تقويت كنند. برخي از اين مشكلات بدين سبب ظهور و بروز مي كند كه ارتباط افراد با خداوند كم مي شود.
barani700
24-04-2009, 23:23
آميختگي رديف آوازي با رديف سازي ميرزا عبدالله
گفت وگويي كوتاه با محسن كرامتي- مدرس و خواننده آواز
محمد فريادي:
محسن كرامتي از جمله چهره هاي نام آشنا و صاحب بصيرت و دانش عرصه موسيقي آوازي است. وي در تدريس رديف آوازي دستي چيره دارد و توانسته شاگردان فراواني را به جامعه هنري تقديم كند. به تازگي شنيديم كه وي در حال كلام گذاري و ضبط رديفهاي سازي ميرزاعبدالله و انتشار آنها است. با وي دراين زمينه و ديگر فعاليتهايش گفت وگويي كوتاه كرده ايم كه مي خوانيد.
* در حال حاضر مشغول چه كاري هستيد؟
- فقط درس مي دهم و روي رديف ميرزاعبدالله كار مي كنم. بخشي از كار كه به عبارتي دستگاه نوا و راست پنجگاه بوده به صورت كاست و cd وارد بازار شده و بخشي ديگر، شور، دشتي و كردبيات كه در مرحله كلام گذاري است، به زودي وارد بازار مي شود و بعد از اين كاست سريعاً سراغ چهارگاه خواهم رفت.
* چه مقدار كلام گذاري و ضبط دستگاه نوا و راست پنجگاه از نظر زماني طول كشيد؟
- ۳ يا ۴ سال كلام گذاري اين دو دستگاه طول كشيد. ولي شور سريعتر انجام شد (حدود ۲ ماه) و دشتي و كردبيات هم نهايتاً ۴ يا ۵ ماه ديگر تمام خواهد شد و ضبط اين كار زياد طول نمي كشد يك روز يا شايد هم چند ساعت.
* آيا اين كار فقط جنبه آموزشي دارد يا قابليت اجرايي هم دارد؟
- اين كار هم جنبه آموزشي دارد، هم قابليتهاي بسيار اجرايي. خود من در نوار دلدار براي اجراي گوشه ماوراءالنهر از اين شيوه استفاده كرده ام.
* آيا شما براي مطابقت دادن كلام با گوشه ها از كلام خودتان هم استفاده كرده ايد؟
- كار كلام گذاري اين كار بسيار سخت و مشكل بود و تنها نمي شد از كلام استفاده كرد براي بيان ريتم گوشه ها بايد از بيان هجايي و تحرير استفاده مي شد. ولي من تا آنجايي كه توانستم سعي كردم از شعرهاي حافظ، سعدي و عطار و غيره استفاده كنم، ولي در بعضي موارد چون ريتم شعر با ريتم گوشه يا ميزان كشش كلمات با كشش نتها مطابقت نمي كرد، اجباراً خودم براي اين گوشه ها كلام گذاشتم. گوشه هايي مثل نوروز عرب- نوروز صبا- قرچه- سپهر- روح افزا- خسرواني و قسمت آخر زنگوله كبير و در بعضي از موارد من شعرهاي مثل حافظ و غيره، كلمات را جابه جا مي كردم تا كشش كلمات با كشش نتها مطابقت داشته باشد.
*وقت بيكاري خودتان را چه مي كنيد؟
- بيشتر نقاشي مي كنم و كتابهايي كه ارتباط به نقاشي دارند را ترجمه مي كنم.
* آخرين كتابي كه خوانديد و آخرين كنسرتي كه ديده ايد چه كارهايي بوده؟
- آخرين كتابي كه خواندم به نوعي بازخواني كتاب گرگ بيابان هرمان هسه بود و آخرين كنسرتي هم كه ديدم كنسرت آقاي نوربخش بود كه در كل كار خوبي بود از نظر اجرايي، مخصوصاً اجراي آقاي نوربخش و تنها ضعف كار صدابرداري آن بود.
barani700
28-04-2009, 23:55
واقعا حق موسیقی سنتی نیست که تایپیکش اینقدر خلوت باشه
هست؟؟؟؟؟؟؟؟
احمد ترابی
02-05-2009, 07:58
محمد جان ممنونم خیلی خوب هستن من که دانلودش کردم
بازم ممنونم
موفق باشید
barani700
03-05-2009, 23:30
استاد داود آزاد
روز سه شنبه مورخ 27/3/82 روزنامه همشهري مصاحبه اي با استاد داود آزاد رو چاپ كرده بود كه خوندش خالي از لطف نيست . متن مصاحبه به اين شرح است :
گفت وگو با داوود آزاد، نوازنده و خواننده
ريشه در عشقي مشترك
از بيست سالگي در تبريز ساز را شروع كردم اما از آنجا كه در تبريز هيچ استاد «تاري» وجود نداشت از طريق گوش و معلم غيرحضوري تعليم يافتم. كار هر استاد قديمي را كپي مي كردم تا اينكه خود توانستم آنچه مي خواستم بنوازم. سال ۶۸ اولين سالي كه دانشكده موسيقي در تهران تأسيس شد در امتحان ورودي شركت كردم و به گفته ممتحنين نفر اول بودم. اما نمي دانم چرا هرگز اسمم در جرايد نيامد. آواز را نيز بدون استاد فرا گرفتم و آن را نيز از طريق شنيدن و سپس كپي ازآثار افرادي چون طاهرزاده و اقبال شروع كردم. هيچ كس جزء خدا حامي ام نبود.
* تعريف شما در خصوص موسيقي ملي به طور عام و خاص آن چيست؟
- وقتي صحبت از موسيقي ملي مي شود، انسان به ياد اركستر ملي مي افتد كه در آن چيزي حدود ۵۰ يا ۶۰ نوازنده وجود دارد و مي نوازند. اما زماني كه از موسيقي ملي مي گوييم، موسيقي اي است كه از فرهنگ ما نشأت گرفته شده و به نظرم به همان موسيقي رديفي مي رسيم. اين موسيقي مي تواند به شكل گروه نوازي يا تك نوازي اجرا شود. اين موسيقي، موسيقي ملي ماست.
بنابر اين موسيقي پاپ را چگونه موسيقي اي مي دانيد؟
- من اين موسيقي ها را موسيقي ملي نمي دانم. ما نمي توانيم در دانشگاه آكسفورد موسيقي پاپ را روي صحنه ببريم و بگوييم اين موسيقي ماست.
* چرا؟ اين ادعا به دليل اين است كه ريشه فرهنگي ندارد؟!
- ما هيچ ريشه فرهنگي در موسيقي پاپ نداريم. اين موسيقي حتي متعلق به غرب هم نيست. اصلاً مشخص نيست به كجا تعلق دارد. زيرا موسيقي پاپي كه هم اكنون وجود دارد تركيبي است از موسيقي عربي، تركي و... به نظرم اصلاً نمي توان آن را يك موسيقي ملي دانست. موسيقي پاپ، يك موسيقي بازاري است. يك موسيقي عوام نه چيز ديگري.
* بود و نبود اين موسيقي را در جامعه چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- من با تخصص خودم برخورد مي كنم با بودن اين موسيقي مخالف نيستم. اما مهم اين است كه چگونه به آن بها بدهيم. اينگونه برخورد با اين موسيقي، مطرح كردنش از طريق رسانه ها به خصوص راديو و تلويزيون و توجه مردم را به آن جلب كردن، چندان جالب نيست و آن را نمي پسندم. زيرا بشر به گونه اي است كه خيلي زود عادت مي كند و بعد از مدتي آن را طلب مي كند. حتي بعد از زماني كوتاه مي تواند آن را زمزمه كند. در فرهنگ غرب نيز زماني كه مي خواهند مردم را به چيزي عادت دهند، آن را زياد تكرار مي كنند. از تلويزيون پخش مي شود راديو آن را تكرار مي كند و بعد از مدتي ملكه ذهن مردم مي شود. بنابر اين وجود هر موسيقي لازم است ولي چه ضرورت دارد كه اينقدر به موسيقي كه ريشه فرهنگي براي مردم ما ندارد بها داده شود.
* پس اگر درست دريافت كرده باشيم، يكي از دلايل پرداختن به موسيقي پاپ و علاقه به آن همين مطرح كردن آن است؟
- تبليغات نقش مهمي در اين مسأله دارد و يكي از دلايل ديگر ركود و خمودگي موسيقي سنتي ما. مثلاً «تاري» كه ميرزاحسينقلي مي زد، امروز كسي نمي زند، يا آواز آن زمان ديگر خوانده نمي شود. اگر زماني بتوانيم نمونه آن اجراهاي قديم را داشته باشيم چه بسا، بسياري از كساني كه به موسيقي رغبت نشان نمي دهند به سراغ موسيقي سنتي بروند. به قدري شيوه هاي اجراي موسيقي قديمي از بين رفته است كه اگر دوباره اجرا شود، خود به نوعي يك نوآوري است.
* فكر مي كنيد علت از بين رفتن شيوه هاي قديمي چيست؟
- به نظرم بزرگترين علت آن اين است كه متأسفانه همه به دنبال نوآوري هستند. اين بحث نوآوري بسيار مخرب عمل كرده است. به اعتقاد من يك نوازنده مي بايست مدتي به تكرار آثار بزرگان بپردازد تا بعد بتواند نوآوري به وجود آورد. اما متأسفانه مي بينيم يك نوازنده بعد از مدت كوتاهي مثلاً سه سال ساز زدن از خود توقع نوآوري دارد.
* نوآوري در موسيقي چه جايگاهي دارد؟
- جايگاه نوآوري در موسيقي بسيار برجسته است. اگر كسي نوآوري را نپذيرد بدين معني است كه مخالف تكامل است. ولي اساس به كارگيري آن بسيار مهم است. بايد ديد فلسفه اين نوآوري چيست و از كجا بايد شروع كرد. به نظر من نوآوري بايد براساس موسيقي سنتي باشد. براساس رديف هاي اين موسيقي مثلاً اينكه با شصت روي بم تار بزنيم و بگوييم اين نوآوري است، نه، با اين موافق نيستم. البته به شكل هاي مختلف مي توان در موسيقي نوآوري كرد. اما مهم اين كه، نوآوري كار بسيار مشكلي است. در غرب نيز اين اتفاق وجود دارد كه براي رسيدن به نوآوري موسيقي هاي مختلف را با هم تركيب مي كنند. كه من نيز يكي از كارهايم همين بود و روي ملوديهاي «باخ»، اشعار مولوي را خواندم كه شايد ۱۰ درصد ملودي باخ و ۹۰ درصد بقيه هيچ ربطي به باخ نداشته باشد كه اگر اشعار را جداگوش كنيم، متوجه مي شويم موسيقي ايراني است. اما نوآوري براساس رديف كار بسيار سختي است. بايد روح رديف را بشناسيم و بدانيم مي خواهيم چه كار كنيم. دانش، آگاهي و شم قوي مي خواهد كه كار هركسي نيست.
* شما فكر مي كنيد همچنان بايد به رديف موسيقي هاي ايراني وفادار بمانيم؟
- حتماً، صددرصد. اگر نباشيم نمي توانيم به اين نوآوري برسيم. مثلاً هر موسيقي كه بخواهيم بنوازيم، به نوعي در يكي از گوشه ها مي گنجد. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم بايد به آنها وفادار بمانيم.
* قابليت هاي رديف موسيقي ايراني چقدر است؟ به اعتقاد شما چقدر در آموزش اين رديف ها بايد دست شاگرد را باز گذاشت و چگونه مي توان او را در حيطه رديف موسيقي راهنمايي كنيم؟
- در رديف ما دو بخش داريم. اول بداهه نوازي و بعد رديف نوازي. رديف نواز كاملاً رديف را مي نوازد. اما بداهه نواز، رديف را ياد گرفته و براساس آن بداهه مي نوازد كه بسيار سخت است. بداهه نوازي كاري بسيار مشكل تر از رديف نوازي است. زيرا يك بداهه نواز بايد حس و شم خلاقيت در لحظه را داشته باشد كه اين خود نوآوري است.
* فكر نمي كنيد اجراي رديف به تكرار آن بينجامد؟
- بداهه نواز مي تواند اين فرم ها را در لحظه تغيير دهد كه اين كار نيز توسط حس او انجام مي شود. اين كار قابل آموزش نيست و كاملاً حسي است. يك هديه است كه خداوند به فردي داده است. ما موزيسينهايي داشته ايم كه دانش رديفي نداشتند، اما بداهه نوازان قهاري بوده اند. اين استعداد خدادادي است كه امكان دارد در هر نسل دو يا سه بداهه نواز به وجود آيد.
* سنت و مدرنيسم را در موسيقي چگونه ارزيابي مي كنيد و ريشه هاي موسيقي ما كجاست؟
- در حال حاضر، موسيقي ما صد درصد تحت تأثير موسيقي غرب است. با حضور ويلن و ورود «نت» توسط آقاي وزيري، موسيقي ما متأثر از غرب شد و فواصل پرده ها تغيير كرد و منطبق بر موسيقي غربي شد. مثلاً موسيقي زمان آقا علي اكبرخان فراهاني اصلاً به موسيقي زمان ما شباهت ندارد. موسيقي سنتي ما از ۵۰ سال گذشته به سمت موسيقي غربي رفته است. مثلاً شما اصلاً ديگر نمي توانيد آواز طاهرزاده را هيچ وقت بشنويد يا آواز اقبال و امير قاسمي را. جالب اينجاست كه در آن زمان هر آوازخوان سبك خاص خودش را داشت. اما امروزه همه تقليد مي كنند كه اين تقليد به روش آموزش برمي گردد. زيرا اساتيد دوست دارند همانند خودشان را تربيت كنند. در حالي كه معلمي خوب است كه نمونه خودش را تحويل جامعه ندهد بلكه شاگردش را شكوفا كند. مثلاً امروزه نوازنده تار دقيقاً نوع ساز گرفتن و نحوه زدن خودش را به شاگرد ياد مي دهد. در صورتي كه بايد اين استاد يك سري اصول را بگويد و بعد به او اجازه دهد كه شخص خودش باشد. مثلاً در آواز اينگونه نبوده كه استاد تك،تك كلمات را بگويد و شاگرد آن را تكرار كند، بلكه استاد يك بار مي خواند و بعد شاگرد با حس خودش آن را ياد مي گرفت و مي خواند. بعد استاد ايرادهاي اساسي و اشكالاتي مثل زيادي تحريرها و... را اصلاح مي كرد. همين باعث مي شد كه سبك هاي مختلف به وجود آمد.
* موسيقي سنتي ما در غرب چگونه است. در خصوص موسيقي عرفاني ما نيز توضيح دهيد؟
- موسيقي سنتي ما با اين فرم اجرايي در غرب هيچ جايگاهي ندارد. من تجربه سه ساله در غرب داشته ام. به نظرم اين موسيقي اگر به يك مكتب خاص متوسل شود مي تواند مطرح شود. هم اكنون تنها مكتبي كه همه دنيا به دنبال آن هستند، مكتب تصوف است. مكتب وحدت وجود. فقط از اين راه مي توان موسيقي عرفاني را كه ويژگي خاص خودش را دارد در تمام دنيا مطرح كرد. موسيقي سنتي و موسيقي عرفاني، دو موسيقي از هم جدا نيستند. تمام هنرهاي ايراني به نوعي با عرفان در ارتباطند. ادبيات، معماري، خطاطي و موسيقي... . موسيقي عرفاني موسيقي اي است كه از دل سرچشمه مي گيرد. دانش و تكنيك همه وسيله اند اما توجه داشته باشيد كه موسيقي ايران به هيچ وجه مثل سينماي آن مطرح نيست.
* آيا در غرب فرهنگ وحدت وجود در موسيقي نمود پيدا كرده است؟
- غربي ها در موسيقي خودشان به دنبال چيز ديگري هستند و مثلاً در موسيقي مثل موسيقي هند به دنبال چيز ديگر. ارتباطي كه آنان با موسيقي هند دارند با موسيقي ما ندارند و اين باز به همان مسأله تصوف برمي گردد. زيرا در موسيقي هند روحي وجود دارد كه در موسيقي ما از بين رفته است.
* آيا اشتراكاتي در موسيقي ايران و ديگر موسيقي هاي دنيا وجود دارد كه اين وحدت وجود را بسازد؟
- صد درصد. زيرا من در كاري كه در موسيقي باخ انجام دادم به اين نتيجه كه شما اشاره كرديد رسيدم. فهميدم تمام موسيقي ها ريشه و منبعشان يكي است. همه از يك منبع سرچشمه مي گيرند. همه در يك عشق مشترك ريشه دارند. بعضي ملودي هاي كلاسيك را كه دقت مي كنيد، متوجه مي شويد كه كاملاً ايراني است. شايد در يك نگاه كلي تمام موسيقي ها را يكي ببيني. شايد تمام موسيقي ها عرفاني باشد مشروط براينكه هنرمند نخواهد خودش را به رخ بكشد و خودش را ابراز كند.
* جايگاه كلام در موسيقي كجاست؟ بود و نبودش براي ايجاد حس عرفاني چقدر مهم است؟
- وجود كلام اين ارتباط را واضح تر مي كند و اشخاصي كه در عالم و فضا غرق هستند با موسيقي با كلام بهتر ارتباط برقرار مي كنند. اما انسان هاي عادي بايد كلام را بشنوند و هردوي اينها لازم است.
* شما در تقابل حس و تكنيك كدام را ارجح مي دانيد؟
- تكنيك چيزي است كه مي توان به آن رسيد. هر فردي با تمرين زياد به آن دست مي يابد. اما دير يا زود دارد. بعضي زودتر به نتيجه مي رسند و بعضي ديرتر. اما بالاخره مي رسند. اما حس اكتسابي نيست. اول بايد عنايت حق شامل حال انسان شود و سپس در درون انسان اتفاقي رخ دهد. بدين معني كه يك حركت باطني به وجود مي آيد تا به اين حس و حال برسد. مثلاً مي توان يك موسيقي را تقليد كرد و آن را كپي زد، ولي اين كپي زدن كاذب است و حس و حال واقعي را ندارد. در موسيقي هم حس و هم تكنيك بسيار مهم است. نمي توان به يكي پرداخت و از ديگري غافل شد. يك نوازنده مي بايست هم تكنيك، هم حس و هم دانش رديفي داشته باشد و نيز سبك ها را بشناسد. حتي در موسيقي عرفاني كه هرگز خودش را مطرح نمي كند بايد اينها كه ذكر كردم وجود داشته باشد. زيرا اين دانش ها كانالي را بين نوازنده و حضرت حق به وجود مي آورد تا بعد از اين ارتباط، مخاطب موسيقي «حق» را به وسيله نوازنده بشنود.
* فكر مي كنيد راه هاي رسيدن به اين حس چيست؟
- پالايش دروني و روحي و مطالعات ادبي و عرفاني كه تنها جنبه تئوري نداشته باشد زيرا در موسيقي ما با كار عملي مواجه هستيم و راه هايي را بايد طي كنيم. فكر مي كنم اين هفت دستگاه موسيقي مانند هفت پله تصوف است. دقيقاً همانند طريقت كه بايد پيموده شود. در طي طريقت شما بايد با خودتان كار كنيد. شناخت پيدا كنيد خودتان را تصفيه كنيد تا اول حس وصل به وجود بيايد حس و حالي كه ديگر شما نباشيد. تا «تو» باشي انرژي واقعي ظاهر نمي شود. شما يك وسيله بيش در موسيقي نيستيد. حتي در موسيقي غرب نيز اين حالت وجود دارد. مثلاً در موسيقي باخ. هرگز باخ نمي گويد اينها كار من است. مي گويد: «موسيقي خدا». اگر فردي به اين مرحله برسد، از آنجا كه حق كامل است بنابر اين، تكامل حق برروي كار وي تأثير مي گذارد و يك موسيقي كامل ارائه مي دهد. همچنين حس و حال و جريانات خصوصي زندگي يك هنرمند در كار او تأثير مي گذارد. مثل شكست ها، موفقيت ها، ضربه ها، همه و همه مؤثر است.موسيقي وسيله متعالي شدن است. داستان طريقت عرفاني ماست.
* صاحب سبك شدن در موسيقي چگونه است؟
- پيدا كردن سبك در همه هنرها تقريباً به گونه اي شبيه هم است. در ابتدا بايد كار استاد را كپي كرد، توانايي و ويژگي هاي اساتيد را به دست آورد و بعد آهسته آهسته حال و هوا، تكنيك و سبك خود را در آن گنجاند. البته اين روش بسيار طولاني است.
* اساتيد شما چه كساني بودند؟
- من هيچ استاد ظاهري نداشتم. هيچ استادي نداشتم كه جلو من بنشيند، ساز بزند و من نگاه كنم و ياد بگيرم. اما استاد غيرمستقيم داشتم. نوارهاي اساتيدي چون هرمزي و بيگچه خاني به دستم مي رسيد و تمرين مي كردم. من براي اولين بار تار را دست يكي از دوستانم ديدم وجذب آن شدم و به دليل مخالفت هاي خانواده ام مجبور شدم خودم يك تار بسازم كه هنوز هم آن را دارم. من چهار سال با آن تار دست ساز خودم تمرين كردم و بعد از سال ۶۵ كه به تهران آمدم تازه توانستم استاد بيگچه خاني را از نزديك ببينم. سعي كردم از اساتيد مختلف شيوه نوازندگيشان را كپي كنم تا اينكه گوشم به مرور قوي شد و با شنيدن صداها پيدا مي كردم چه مضرابي نواخته مي شود و حتي با شنيدن ساز هركس پي مي بردم كجا راست مي زند و كجا چپ. سپس رديف هاي آوازي استاد دوامي را كار كردم و بعد به سراغ پيشكسوتاني چون طاهرزاده و اقبال رفتم.
* هيچ وقت فكر مي كنيد در موسيقي به خط پايان برسيد؟
- نه، به هيچ وجه. زيرا موسيقي از عالم ملكوت است. زبان عالم وحدت است. وحدتي كه ما در آن بوديم. وقتي كسي ساز مي زند، نمي توان گفت كه او چه مي زند، اما مي توان فهميد كه چه مي گويد. در حقيقت اين نوازنده با بخشي از وجود ما كه از آن عالم است، ارتباط برقرار مي كند. در ملكوت غنايي است كه هرگز تمام نمي شود. ممكن است تكرار شود، اما هرگز تمام نمي شود. همه چيز امكان دارد تكرار شود و اين تكرار بد نيست. بلكه به يك صيقل مي رسد. مثل ذكر است كه از تكرار آن يك پاكي نصيب انسان مي شود و آيينه دل را از زنگار پاك مي كند.
* و به عنوان سؤال آخر در موسيقي به دنبال چه هستيد؟
- من به دنبال خود موسيقي نيستم، موسيقي براي من يك وسيله است تا مخاطب را به وسيله آن كمي به سمت عالم معنا و عالم حقيقت ببرم. با موسيقي سفري آغاز مي شود تا بتوان به آن ديار رسيد. در اين سفر نوازنده و مخاطب هر دو عازمند. بعضي ها كه اهل تفكرند دريافت هاي خوبي از اين مسأله نصيب شان مي شود و زندگيشان عوض مي شود.
barani700
06-05-2009, 01:27
تنبور ساز عشق (به ياد مرحوم استاد سيد خليل عالی نژاد)
يكي از ويژگيهايي كه انسان شرقي را از سايرين تا حدودي جدا مي كند عشق به طبيعي زيستن است كه ريشه در نسلهاي كهن دارد، او به دنبال معنويت است و ذاتاً صداي مبدأ هستي را مي جويد. صداي موسيقي درون را كه بر روح و جان انسان مراقبه گر جاري است- صدايي كه با تمام قدرت و محدوده اي تخيل ناپذير انسان را به وجود و جوهره تماميت هستي سوق مي دهد- ياد بابا غلام همت آبادي به خير كه مي گويد: كوك ساز بايد طوري باشد كه دل نوازنده اش را بلرزاند و كوك زماني اين چنين مي شود كه با ساز دل هم كوك باشد.
حال ما با اين دل بي قرار چه كنيم؟ تا به دروني ترين نقطه صدا، هنگام خلقت برسيم؟ براي رسيدن به اين كوك تحقيقاتي انجام داده ام كه شرح آن در ذيل آمده است، غرض از نگاشتن اين مقاله يك كنجكاوي است براي ارضاي حس شنيداري آنچه كه در گذشته بوده و مسلماً ذائقه و سليقه هنري در هر دوراني دستخوش تغييراتي است و ساز و صدادهي آن نيز از اين امر مستثني نيست. ولي امروز آن قدر سرخوش از شنيدن نواها و نغمه ها هستيم كه بخش عمده و مهمي را كه در موسيقي ما به فراموشي سپرده شده ناديده گرفته ايم و آن چگونگي صدادهي سازهاست.
در واقع با ورود به دنياي جديد قسمت عمده اي از فرهنگهاي اصيل سرزمينمان رو به نابودي است، در اين ميان نگاهي داريم به سازهاي موسيقي ايران و نوع صدادهي (سنوريته) كه در قديم داشته اند و مقايسه آنها با صدادهي امروزشان عامل مهمي كه بعد از كاسه طنيني ساز در صدادهي آن تأثير به سزايي دارد. تار يا سيم به قول قدما «وتر» مي باشد كه بررسي نوع جنس آن ، چه در قديم و چه در دنياي امروز از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و هست. حتي از يك نظر اهميت نوع جنس وترها براي ساز مهمتر از كاسه طنيني ساز مي باشد، چه آنكه با نگاهي كوتاه مي توان به اين مهم پي برد و دريافت كه اين نوع و جنس سيمها (وترها) بوده كه باعث تغيير كاسه طنيني برخي از سازها شده. در گذشته سازها ، نسبت به وضعيت امروزي حجم كوچكتري داشته اند و هر چه به عقب بر مي گرديم حجم كاسه ساز كوچكتر و عمق آن كم تر مي شود. تا جايي كه بعضي از سازها را (تار) در دوره هايي روي سينه مي نواختند و يا حتي از روي نگاره هاي سنگي متعلق به ۲۵۰۰ قـ. م. مي توان دريافت كه تنبور را نيز بر روي سينه مي نواختند، (شايد به دليل آنكه كوچك بوده و روي پا ايستايي خوبي نداشته است). بعد از طي اين دوره ها در عصر حاضر شاهد اين نكته هستيم كه بيشتر سازها (تار- سه تار- تنبور) وقتي بعضي از سازهاي كماني مانند كمانچه هاي كاسه اي پشت بسته از لحاظ حجم و اندازه و كاسه بسيار بزرگتر و عميق تر شده اند در صورتي كه اين اتفاق در عود و بربط يا رباب رخ نداده و يا شايد به ميزان خيلي كم حادث شده باشد.
مهمترين عامل اين تغيير در تار- سه تار- تنبور- كمانچه روي كار آمدن سيم هاي فلزي است. سيمهايي كه نه از نظر كيفي و نه از لحاظ كمي فاقد صدادهي استاندارد و مطلوب ايراني هستند.
با از بين رفتن نسبي سنت ساخت تارهاي ابريشمي و زهي(روي سازهاي آن دوره كه طنيني نسبتاً بم را ايجاد مي كرده) سيم هاي فلزي روي كار آمدند. سيم هايي كه از لحاظ كيفي به هيچ وجه براي مصرف موسيقي طراحي نشده اند ، سيم هايي كاملاً غيرطبيعي ، خشك و فاقد استانداردهاي مشخص از لحاظ كمي و كيفي بخصوص براي سازهاي ايراني. (در واقع اين سيمها براي مصارف صنعتي تهيه مي شوند).
به هر حال بعد از روي كار آمدن اين نوع سيمها، نوازندگاني كه تهيه تارهاي ابريشمي و زهي برايشان قدري دشوار بود طبق معمول بدون هيچ گونه مطالعه و ارزيابي شروع به بستن سيمهاي فلزي روي ساز نمودند كه البته با اشكالات فراواني مواجه شدند.
شايد يكي از مشكلات بسيار مهم اين سيمها بر روي سازهاي كم حجم و كوچك آن دوره (آخرين دوره تاريخي مورد نظر است) صدادهي نامطلوب و زنگ بسيار زياد آنها بود كه با توجه به شرايط اقليمي ايران و با نگاهي به تاريخ موسيقي اين مرز و بوم به هيچ وجه رضايت بخش موسيقيدانان و حتي مردم عادي نبود.
بر فرض مثال مي توان از زبان مردم عامي متذكر شد كه هرگاه صداي مطلوب و باب دلشان را مي شنوند بي اختيار جمله (چه صداي گرمي) را به زبان مي آورند.
در اين سرزمين صداي گرم مطلوب و باب طبع مردم است البته اين ادعا ريشه در قرون گذشته و ناخودآگاه جمعي دارد. ما مي دانيم كه بيش از هفتاد درصد ايران عزيزمان را مناطق خشك و كويري و نيمه كويري پوشانده است و اين شرايط تأثير بسزايي در لهجه و صداي ساز مي گذارد و اگر چنانچه قبول كنيم انسان شرقي، ذاتاً (با توجه به شرايط اقليمي و ريشه برخورد با موسيقي در شرق) انسان درون گراست، مي پذيريم كه توليد صدايي دروني توسط نوازندگان و خنياگران گذشته امري كاملاً طبيعي بوده و اين مائيم كه پا به پاي اين عصر بي گفتگو بخشي از يادگار گذشتگان را فراموش كرده ايم.
تحفه نوگرايي (بدون آموزش صحيح) زخمي هم بر صداي سازهاي ايراني زد كه يحيي و هم نسلانش التيام بخش اين زخم بودند. تا قبل از دوره يحيي تمام تارهايي كه تا امروز حفظ شده اند و بيشتر آنها از ساخته هاي استاد فرج الله مي باشد، همگي سازهاي كوچك و كم حجم هستند. استاد يحيي اولين سازنده اي بود كه با توجه به همان الگو (دهنه نقاره و كاسه) ضمن تغييراتي از حيث زيباشناختي (كه با معماري ايراني و حتي خط نستعليق و نقاشي مينياتور ايراني بي ارتباط نيست)عمق كاسه ساز تار را بيشتر كرد.
شايد يكي از دليلهاي مهمي كه در مورد تغيير فيزيكي كاسه اين ساز در تاريخ موسيقي ايران ناگفته ماند و كمتر توجهي نسبت به آن شد همين مسئله از بين رفتن تارهاي زهي و ابريشمي و صدادهي نامطلوب سيم هاي فلزي روي كاسه هاي كم حجم بوده باشد و يا در تنبور كه مكرراً هم در مسائل موسيقيدانان برجسته اي چون فارابي، صفي الدين، عبدالقادر مراغه اي و ابن سينا آمده وترهاي سازها از روده تابيده شده و استفاده مي شده يا از نوعي تار ابريشم.
استاد نريمان نيز اقدام به ساخت تنبور تركي مي كند كه بسيار كاسه عميق و حجيمي دارد. (البته نسبت به تنبورهاي قديم، امروزه تنبورهايي درست مي كنند كه از تنبور نريمان بزرگتر است)
وقتي تنبورهاي قديمي تر را كه مربوط به دوره هاي قاجار يا قبل تر از آن است مورد بررسي قرار مي دهيم به وضعيتي نظير تار برمي خوريم با كاسه هاي كشيده و كم حجم.
تنبور بر دو نوع است كاسه اي و تركه اي (چمني) كه از تنبورهاي كاسه اي مي توان به تنبور چنگيز گهواره و تركه اي به تنبور استاد ابراهيم كاوه اشاره كرد كه همگي بسيار كم حجم و كشيده هستند.
نگارنده كه خود سالها پيرامون موسيقي و چگونگي صدادهي اين ساز در گذشته تحقيقات فراواني كرده و به نقاط و مراكز مختلف تنبور نوازي سفر كرده ام در يكي از سفرها به جيحون آباد صحنه ، با تنبوري مواجه شدم كه با وجود داشتن كاسه اي كوچك صداي بمي را ايجاد مي كرد، وقتي بيشتر دقت كردم، متوجه شدم كه به جاي سيم فلزي روي آن تنبور زده تابيده شده بسته اند. اين تنبور به تكيه آقا سيد نصر الدين جيحون آبادي تعلق داشت و از قرار معلوم ساز دست خود سيد بوده.
اين ساز صدايي شبيه به ساز رباب داشت و حزن بسيار زيبا و دل انگيزي از صداي آن توليد مي شد كه اين مدتها در ذهنم جلوه گر بود.
تا اينكه چند روز قبل از بزرگداشت استاد سيد امرالله شاه ابراهيمي با يكي از هنرجويان (آقاي رضا ايزدي) مشغول پرده بندي سازها بوديم كه به طور غريبي ياد خاطره ساز مزبور و صداي سحركننده آن سراسر وجودم را فرا گرفت و به اين فكر افتادم زه پرده اي را كه براي دستان بندي به كار مي رود به جاي سيم به كار ببرم و اين كار را روي يكي از تنبورهاي معمولي (امروزي استاد اسدالله امتحان كردم كه صدايي كم ، ولي باب طبع توليد كرد.
بعد از آن با استاد محمد رضا درويشي تماس گرفتم و به شرح ماجرا پرداختم با همان تنبور مذكور براي ايشان قطعاتي اجرا مي كردم ، ايشان ضمن تشويق اينجانب متذكر شدند كه كوك را كمي پائين تر بياورم و در ضمن روي ساز كوچك امتحان كنم بهتر است و دليلش را هم طراحي سازهاي بزرگ و كاسه هاي طنيني براي طنين بيشتر ذكر كردند و فرمودند كه ممكن است تارهاي زهي روي آن گونه سازها خوب جواب ندهد، بعد از تماس تلفني ساز كوچكي از استاد اسدالله را كه در منزل داشتم، زه كشي كردم.
صداي تنبور كوچك به مراتب عالي تر و خوب تر بود با توجه به اينكه زه هاي مربوطه براي بستن دستانها و پرده ساخته شده بودند، نه براي وتر. به هر ترتيب بعد از دو روز نوازندگي با اين ساز با آقاي درويشي تماس گرفتم، ايشان از ساز زهي پرسيدند و بنده هم عرض كردم كه خيلي خوب شده كمي هم براي ايشان نواختم. ايشان پيشنهاد كردند كه در برنامه بزرگداشت آقاي شاه ابراهيمي از اين تنبور استفاده كنم و تأكيد ايشان بر اين بود كه: بگذاريد مردم قدري صداهاي طبيعي را بشنوند ، اتفاقاً اينجانب در مراسم مذكور از ساز زهي استفاده كردم كه قضاوت در مورد صداي آن را به جمعي كه در سالن حضور داشتند مي سپارم.
اما حسي كه اينجانب به عنوان نوازنده در حين اجرا با آن ساز داشتم اين بود كه اين صدا ، صدايي معمولي نبود. صدايي بود از جنس بغض خنياگراني كه نواي سازشان براي امروز غريب است و شايد تكرار صداي گمشده هزاره ها بود كه در دل كوچك تنبور و زيردستان من از جدايي ها شكايت مي كرد، جدايي از اصل اصلي كه خود نوترين است زيرا كامل است و به زم دنياي مدرن هيچ گاه تغيير هويت نمي دهد به دليل ساده طبيعي بودن و باز به دليل طبيعي ساده بودن .
tirdad_60
11-05-2009, 00:16
رامبد صدیف: خواننده ایرانی است. وی آموزش آواز ایرانی را در سن ۱۲ سالگی در محضر استاد سلیمان امیر قاسمی ( سلیم خان ) آغاز نمود و این آموزش حدود ۱۵ سال در محضر سلیم خان ادامه یافت . صدیف همزمان یادگیری خود را در محضر استید بزرگ موسیقی ایران از جمله ابوالحسن اقبال آذر و عبدالله دوامی تکمیل نمود . اولین کنسرت موسیقی صدیف بعد از سالیان دراز در سال ۱۳۶۸ به نام ترجیع بند در تالار وحدت تهران برگزار شد که با استقبال گسترده هنرمندان و موسیقیدانان روبرو گردید . پس از آن ، صدیف به برگزاری کنسرت هایی در ایران و خارج از ایران پرداخت .
آثار
از آثار ضبط شده او نوار ترجیع بند ، مثنوی بیات ترک در برنامه چکاوک و ضبط های خصوصی با جلیل شهناز ، پرویز یاحقی و دیگران است . صدیف دارای سبک منحصر به فرد در ارایه آواز ایرانی است . حجم و قدرت بالای صدا . تسلط کامل بر نواها و ردیف موسیقی ایرانی ، تحریرهای منحصر به فرد ، مرکب خوانی و بداهه خوانی از ویژگی های آواز اوست . اصطلاح و سبک مرصع خوانی از ابداعات صدیف محسوب میگردد .
بی باک بی بال
13-05-2009, 08:28
زندگی نامه استاد بنان
YAHYA-PRO
31-05-2009, 00:38
من سرچک ردم چیزی در مورد همای ندیدم !
همه جا یه معرفی سر سری ازش کردن اگه کسی چیز خوب و بدرد بخوری داره بزاره استفاده کنیم
ممنون
nasser416
31-05-2009, 01:43
ضمن تشکر از زحمات دوستان . آیا سایتی است که در آن بتوان متن های موسیقی سنتی ایران را در آن پیدا کرد؟
tirdad_60
04-06-2009, 23:33
محمد رضا شجریان:
موسیقی ما نیاز به سازهای جدید دارد
ما نیاز به سازهای جدید داریم و این جوان هایی که سازهای جدید ساخته اند و من بسیاری از آثارشان را دیدم کار بسیار ارزشمندی کرده اند که قابل تقدیر است.
به گزارش خبرنگار مهر، محمدرضا شجریان روز گذشته با حضور در نشست تخصصی سازهای ابداعی در خانه هنرمندان به حمایت از نسل جوان فعال در این عرصه پرداخت و گفت : این انگیزه و نیاز، امروز در جوان های ما دیده می شود که قصد شنیدن صداهای جدید را دارند و ما نباید جلو آنها را بگیریم؛ وظیفه ما راهنمایی آنها در مسیر درست اصالت های موسیقی است.
این نشست که به همت خانه موسیقی ایران وبا حضور اساتید دیگری چون جلال ذوالفنون، داریوش طلایی، محمود فرهمند و محمد سریر در سالن بتهون خانه هنرمندان برگزار می شد محمدرضا شجریان به عنوان یکی از سازندگان سازهای ابداعی گفت: ما امروز برای این در نمایشگاه سازهای ابداعی جمع شده ایم تا درباره سازهای جدیدمان صحبت کنیم و نه سازها گذشته؛ اگر هنوز می خواهید به صدای تکنوازان ما گوش بدهید ایرادی ندارد اما جوان امروز نمی خواهد به این تکنوازی ها گوش کند و کسی هم حق دیکته کردن خواسته اش را ندارد.
استاد آواز ایران با اشاره به همکاری هایش با اساتید تکنوازی افزود: من بیشترعمرم را با اساتید تکنوازی گذارنده ام و به همه آنها ارادت دارم؛ من حدود 45 سال است به طور جدی در موسیقی فعالیت کرده ام و بیشتر از هرکس دیگری در روی صحنه و استودیوها کار کرده ام و فکر هم نمی کنم هیچ کس به اندازه من تا به این حد حس نیاز به صداهای جدید در را احساس نکرده باشد.
وی همچنین تصریح کرد: موسیقی ما دوجنبه مختلف دارد یکی تکنوازی است که ما همچنان پایبند و ارادتمند اساتید آن بوده ایم و هستیم و دوم بحث گروه نوازی است که دو مقوله مجزا از یکدیگرهستند. متاسفانه در موسیقی ما در این سالها شاهد بوده ایم که تکنوازان و گروه نوازن همواره برای هم نسخه می پیچند ؛ به اعتقاد من باید بگذاریم هر کسی در حوزه تخصصی خودش حرکت کند و نظر بدهد اینقدر مانند ژاندارم ها یکدیگر را نفی نکنیم.
محمدرضا شجریان ضمن تشویق ساز سازان جوان و حمایت از آنها ادامه داد: این جوان هایی که سازهای جدید ساخته اند و من بسیاری از آثارشان را امروز در اینجا دیدم کار بسیار ارزشمندی کرده اند که قابل تقدیر است. سازهای گذشته ما هم از آسمان نیامده بودند؛ ما هم نیاز به سازهای جدیدی داریم و باید ساز بسازیم؛ که البته باید جایگاهشان نسبت به گذشته بالاتر باشد.
رئیس شورای عالی خانه موسیقی در ادامه تصریح کرد: امروز هر جا سر می چرخانیم فقط صدای تار و کمانچه را در همان فاصله صدایی 2 یا نهایت در 3 اکتاو می شنویم و مدام دست آوردهای غرب را در زمینه وسعت صدا نادیده می گیریم؛ ما نمی توانیم از میکروفنی که محصول غرب است استفاده کنیم بعد در زمینه موسیقی نیم نگاهی به آنها نداشته باشیم. چگونه می شود از هواپیما و خودرو و دست آوردهای علمی آنها استفاده کرد اما در مسئله وسعت صدا بسته عمل کنیم. ما نیاز به سازهایی با وسعت صدایی بیشتری داریم و باید بتوانیم از 7 اکتاو صدایی استفاده کنیم.
شجریان همچنین گفت: من در طول زندگی آثار زیادی را کار کرده ام اما همیشه مردم از من درباره کار با ارکستر سوال کرده اند دوست دارند چنین موسیقی را هم بشنوند. مردم اینگونه دوست دارند موسیقی ایرانی ارکسترال نیز بشنوند و برای این کار ما نیاز مبرم به سازهایی با صداهای جدید داریم .
استاد آواز ایران در ادامه گفت: قبول دارم ساز ابداعی دارای نقص هایی است؛ اما مگر قرار است نقص نداشته باشد؛ منتهی باید برای بهتر شدنش سعی و تلاش فراوانی کرد و این یک امر طبیعی است. زمانی که نیما رو به شعر نو آور آن همه مقاومت در مقابل او شد اما حالا شعر نیما فرا گیر شده و از دل آن بزرگانی چون اخوان ثالث بیرون آمدند. ساز جدید هم همین است؛ ما امروز جوان هایی داریم که فکرهای تازه ای دارند و نیاز به صداها ، ریتم ها و سازهای تازه ای دارند.
زمانی که نیما رو به شعر نو آور آن همه مقاومت در مقابل او شد اما حالا شعر نیما فرا گیر شده و از دل آن بزرگانی چون اخوان ثالث بیرون آمدند
وی گفت: این نیست که هر گاه ساز جدیدی ساخته شد ما احساس کنیم به تار و سه تار کمانچه توهین شده است؛ بگذاریم هر کس با سلیقه ای که دارد کار انجام دهد؛ اگر خوب بود می شنویم اگر خوب نبود نمی شنویم. ما نباید توی ذوق جوان ها بزنیم اما در عوض می توانیم راهنمایشان کنیم.
شجریان درباره حرکت به سمت تجربه های تازه تر در موسیقی افزود: یکی از بهترین کتاب هایی که من خوانده ام کتاب"از سیر تا پیاز" نجف دریابندری است. دریابندری در مقدمه این کتاب می گوید کمی ذائقه تان را آزاد بگذارید و غذاهای دیگر را هم امتحان کنید. اینقدر به قیمه و خورشت اکتفا نکنید شاید با امتحان غذاهای دیگر خورشت هم بیشتر به شما بچسپد. نترسید امتحان کنید، سازهای دیگر را هم بشنوید. در این شرایطی که هرکسی توی سر موسیقی و موسیقیدان می زند ما خودمان نباید به آن دامن بزنیم.
وی همچنین با انتفاد از کم کاری در مسئله سازهای جدید گفت: در تمام این سال ها نیاز به سازی بم تر از عود داشتیم اما کسی چنین سازی نساخت. شما اساتیدی که تار و سه تار می سازید چرا یک ساز جدید نساختید؟ به نظر من دست استاد ژاله را که در همان کارگاه 30 متری اش با همه مشقاتش دست به ساخت جدید زد باید بوسید و از تقدیر و قدر دانی کرد.
وی همچنین در پاسخ به سوالی درباره کنسرت هایش در سال جدید تصریح کرد: از ما برای کنسرت در تالار وزارت کشور شبی 30 میلیون تومان خواسته اند؛ چرا باید چنین چیزی را بپزیریم. در سالن های ورزشی هم که نمی شود کار غیر ورزشی کرد این است که با این شرایط مثل اینکه باید در خیابان کنسرت برگزار کنیم.
tirdad_60
04-06-2009, 23:43
عکسهایی از همایش سازهای ابداعی:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سرو روان
آهنگساز: علی قمصری
خواننده: علیرضا قربانی
همه چیز هست. سازها با مهارت کامل نواخته می شوند. آهنگها حرفه ای و پر طنین هستند. مهارت آهنگساز قابل ستایشه. هماهنگی خیلی نمود کامل داره و مشخص است. شما دارید یه کار حرفه ای و جدید گوش میکنید و ...
اما:
نیست اونی که بتونه شما را راضی کنه. نیست اونی که به شما برای زمانی آرامش درونی بده. بله همه چیز هست مگر "آنی" که دنبالش هستیم.
تا این هماهنگی درونی متناسب با سنت و آیین ایرانی در موسیقی بارز نباشه ان اثر با هر زحمت و مهارتی هم تولید بشه نمیتونه راه به دلها ببره.
برای رسیدن به این توانایی شاید لازم نباشه که تکنیک زیادی به خرج داد.
شاید نیاز نباشه که صدا در صدا انداخت.
شاید لازم نباشه که به زحمت و زورگی سازها را تلفیق کرد تا همه را راضی نگه داشت.
و شاید های دیگر
موسیقی ملی ایرانی به دوره رنسانسی رسیده که برای یافتن راه درست خویش در مرحله آزمون و خطا قرار دارد و هنوز آنی را که هم با زمان تطابق داشته باشد و هم با درون مایه این هنر را نیافته است.
این اثر و دیگر آثار مشابه آن زحمتی هستند برای پیدا کردن این راه.
اما هنوز روشنایی خاصی پدیدار نشده. آثاری که میتوان آنرا ستود اما نمیتوان با آن تجربه ناب درونی موسیقی ایرانی را از آن بیرون کشید.
mohammad99
26-07-2009, 22:07
اين روزها، تركش تنشهاي سياسي به دستاندركاران حوزه فرهنگ هم برخورد ميكند و طبيعتا به سوي چهرههاي مطرحتر، تركشهاي اساسيتري پرتاب خواهد شد. ماجراي مطلب تند روزنامه كيهان عليه محمدرضا شجريان را نيز ميتوان در اين باب ارزيابي كرد. مطلبي كه شكايت شجريان عليه كيهان را بهدنبال داشت.
محمدحسين آقاسي وكيل استاد آواز ايران درباره علت انجام اين شكايت به اعتمادملي ميگويد: مدتها بود كه استاد شجريان به صداوسيما تذكر ميدادند كه آثار ايشان را بدون اجازه از شبكههاي مختلف پخش نكنند، كتبا هم نامه نوشتند اما صداوسيما به اين خواهش ايشان ترتيب اثر نداد. در نتيجه استاد شجريان در گفتوگو با يكي از شبكههاي بينالمللي، در اينباره دوباره صحبت كردند كه اين صحبتها منجر به انتشار مقالهاي عليه ايشان در شماره روز 14 تيرماه سال جاري در بخش خبرهاي ويژه روزنامه كيهان شد. من شخصا نميتوانم درك كنم چطور يك هنرمند محبوب و ملي كه اصلا هم چهرهاي سياسي نيست و فقط علاقهمند نيست كه آثارش از شبكههاي مختلف صداوسيما پخش شود، «وطنفروش» ناميده شود. اين مساله خجالتآور است و استاد هم از اين مساله بسيار رنجيدهخاطر و ناراحتاند. به همين دليل هم تصميم گرفتند از روزنامه كيهان شكايت كنند. روز چهارشنبه اين شكايت طرح شد، قطعا دادگاه به اين شكايت رسيدگي خواهد كرد.»
ماجراي شكايت شجريان از كيهان چند روز پس از اعلام طرح شكايت او از صداوسيما منتشر شد كه بهزعم آقاسي به اعتراضات و خواهشهاي شجريان بيتوجهي كردند: «بهرغم درخواستهاي مكرر استاد از صداوسيما، اين سازمان در جريانات اخير، با ساختن كليپهايي از خيابانها و تصاوير اشخاصي كه مورد علاقهايشان نبودند، از صداي ايشان بهرهبرداري غيرمجاز كردند. اين تصاوير به عنوان تبليغات تلويزيوني و توجيه اعمالي كه مورد قبول بسياري از مردم نبود، تهيه و روي آنها از سرودهايي از استاد استفاده ميشد كه مربوط به دوره اوليه انقلاب بودند، به نحوي كه بينندگان اين تصاوير اينگونه برداشت ميكردند كه استاد همسو با بخشي از حكومت و در واقع به عنوان تاييدكننده آن تصاوير از پخش آنها رضايت دارد. به همين دليل هم به من مراجعه كردند و از من خواستند تا در اين زمينه اقدام جدي به عمل آيد.»
بنا به گفته آقاسي با وجود درخواست شجريان پخش صداي او، كماكان از شبكههاي مختلف راديو و تلويزيون ادامه داشت و با وجود اعتراضات فراوان به اين مساله ترتيب اثر داده نشد: «من تاريخ پخش تمام اين سرودها را يادداشت كردهام. آخرين مرتبه پخش كليپهايي با صداي استاد از تلويزيون هم به زمان بازگشت پنج نفر از ايرانيان بازداشتشده در موصل عراق به كشور مربوط ميشود.»
اما صرف طرح شكايت از صداوسيما و كيهان شايد بيشتر يك حركت نمادين از سوي شجريان قلمداد شود تا شكايتي كه انتظار برخورد با متهم را در برداشته باشد. آقاسي در اينباره ميگويد: «در مورد روزنامه كيهان، صرفنظر از اينكه استاد قصد داشتند حركت ناشايست اين روزنامه را با اين شكايت تقبيح كنند، به احتمال بسيار قوي در اثر طرح موضوع در رسانههاي مختلف، دادگاهي تشكيل خواهد شد. اما آنچه در سابقه شكايت از كيهان به آن برخوردهام، محكوم شدن اين روزنامه به جريمهاي معادل 200 تا 400 هزار تومان بوده است. البته اگر كيهان از انتشار اين مطلب عذرخواهي كند، از شكايت صرفنظر خواهيم كرد. اما درباره شكايت از صداوسيما بايد بگويم كه شكايت ما عليه معاونت راديويي صداوسيما و با ذكر اين نكته كه هر كسي كه نسبت به پخش اين آثار در صداوسيما دستور داده، به دادسراي كاركنان دولت ارائه شد. در حال حاضر، بازپرس پرونده كتبا از صداوسيما خواسته تا مجوز پخش آثار شجريان را اعلام كند. چون اگر مجوزي نداشته باشد كه ندارد، طبق ماده 23 قانون حمايت از حقوق مولفان و مصنفان بين 6 تا 3 سال حبس در انتظار كساني است كه مسووليت پخش اين آثار را به عهده دارند.»
اما نكته اساسي اينجاست كه شبكههاي مختلفي در عرصه راديو و تلويزيون مشغول فعاليتاند و هر برنامهاي هم تهيهكنندهاي دارد كه خودش تصميم ميگيرد چه قطعاتي در برنامهاش پخش شوند. در نتيجه كار پيدا كردن متهم به صورت شخصي كار بسيار سختي خواهد بود، اما آقاسي به مساله ديگري اشاره ميكند: «بعد از طرح شكايت، بررسيهاي زيادي در اينباره كردهايم و ميدانيم كه بخشي در صداوسيما وجود دارد كه مركز موسيقي و سرود صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران نام دارد و پخش يا عدمپخش هرگونه موسيقي با موافقت كتبي اين بخش به زير مجموعهها اعلام ميشود. بنابراين در حال حاضر بالاترين مقام مرتبط با اين بخش تحت تعقيب قرار خواهد گرفت. چراكه اگر مسوول اين بخش حق اجازه پخش اين آثار را صادر نكند، هيچيك از تهيهكنندگان و كارگردانان شبكههاي مختلف حق استفاده از آنها را ندارند.»
اما اگر اين آثار دوباره از صداوسيما پخش شدند، چه بايد كرد: «فعلا درصدد صدور دستور موقتي براي جلوگيري از پخش صداي ايشان در شبكههاي مختلف هستيم اگر اين روند غيرقانوني هم ادامه پيدا كند، تاثيري در ميزان مجازات نخواهد داشت.»
شجريان فقط اجازه پخش «ربنا» را صادر كرده و بنا به گفته وكيلش تا زماني كه وضعيت قلب واقعيتها در صداوسيما صورت ميپذيرد. به پخش ساير آثارش از شبكههاي مختلف آن رضايت نخواهد داد.
N O V A L I S
19-08-2009, 10:38
سنگ بی گوهر اگر کاسه ی زرین شکند
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
کاریکاتور توهین آمیز به شجریان در کیهان:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
alireza fatemi
19-08-2009, 13:04
سنگ بی گوهر اگر کاسه ی زرین شکند
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
واقعا بجاست
مخصوصا وقتی در مورد دروغنامه ک ی ه ا ن باشه
eblis_boy1386
26-08-2009, 01:15
سنگ بی گوهر اگر کاسه ی زرین شکند
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
کاریکاتور توهین آمیز به شجریان در کیهان:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی مجری برنامه تلویزیون شجریان رو با یک فرد محتاد مقایسه میکنه دیگه چه انتظاری داریم؟
Rude Boy
26-08-2009, 12:41
نتشار آلبوم رندان مست از روز شنبه
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آلبوم صوتي رندان مست از روز شنبه ، هفتم شهريور ماه منتشر خواهد شد.
رندان مست اولین اثر استاد محمدرضا شجریان به همراهی گروه شهناز است.
این اثر در دستگاه همایون بوده و اشعار منتخب آن از مولانا، حافظ، سعدی و ملک الشعرای بهار میباشد.
***********************************
قسمتی از تصنیف رندان مست برای دانلود :
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
رندان سلامت می کنند ، جان را غلامت می کنند / مستی ز جامت می کنند ، مستان سلامت می کنند
غوغای روحانی نگر ، سیلاب طوفانی نگر / خورشید ربانی نگر ، مستان سلامت می کنند
افسون مرا گوید کسی ، توبه ز من جوید کسی / بی پا چو من پوید کسی ، مستان سلامت میکنند
ای آرزوی آرزو ، آن پرده را بردار ز او / من کس نمی دانم جز او ، مستان سلامت می کنند
ای ابر خوش باران بیا ، وی مستی یاران بیا / وی شاه طراران بیا ، مستان سلامت می کنند
آن دام آدم را بگو ، وان جام عالم را بگو / وان یار و همدم را بگو ، مستان سلامت می کنند
منبع : دل آواز
tirdad_60
06-09-2009, 20:49
تصنیف زبان آتش:
با شعری از فیدون مشیری شاهکاری دیگر از استاد آواز ایران محمد رضا شجریان
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبان دل، دلی لبریز مهر تو،
تو ای با دوستی دشمن!
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن ـ شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار،
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.
تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه، غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی ؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست،
ولی حق را ـ برادر جان ـ به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست!
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار . . . !!
tirdad_60
17-09-2009, 23:06
مراد شرفایی، آخرين «چوب پاي» نوازنده درگذشت
واحد مرکزی خبر، فارس: «مراد شرفايي» آخرين چوپ پاي نوازنده روز گذشته در سن 78 سالگي در كرمان درگذشت. فواد توحيدي» پژوهشگر موسيقي نواحي با اعلام اين خبر گفت: اين هنرمند كه آخرين نسل چوب پا در ايران بود روز گذشته در سن 78 سالگي به علت ايست قلبي در گذشت. وي در خصوص «چوپ پا» افزود: چوپ پا فردي است كه چوبهاي بلندي را به پا ميكرده و جلوي كاروانهاي عروسي تنبك ميزد و آواز ميخواند حتي اين هنرمندان گاهي با اين چوبها فرسنگها از روستايي به روستايي راه ميرفتند. اين پژوهشگر موسيقي نواحي كرمان بيان داشت: چوبهاي چوبپاها حدود 2 متر و نيم ارتفاع دارد كه معمولا خود اين هنرمندان آنها را با پارچههاي رنگي تزئين ميكردند و چوبها را با طنابهاي كنفي به ساق پا ميبستند و با آنها راه ميرفتند. سرپرست گروه موسيقي ارفع كرماني با اشاره به شيوه نوازندگي چوبپا گفت: چوبپاها تنبك را به وسيله يك تسمه چرمي به شانه خود آويزان ميكردند و بالاي چوب در عين حال كه آواز ميخواندند، تنبك هم مينواختند. توحيدي در خاتمه خاطر نشان كرد:«مراد شرفايي» اهل روستاي بيدخون مرغك بم بود كه در واقع آخرين بازمانده نسل چوبپاها محسوب ميشد.
tirdad_60
17-09-2009, 23:08
عليرضا قرباني و گروه رومي در اروپا كنسرت ميدهند
واحد مرکزی خبر، ایسنا: تور كنسرتهاي اروپايي عليرضا قرباني و گروه «رومي» از اواخر ماه سپتامبر ( اوايل مهر ماه) آغاز ميشود. در اين تور اروپايي عليرضا قرباني با همراهي گروه «رومي» در كشورهايي همچون نروژ،سوييس،سوئد و اسپانيا كنسرت ميدهد. اين خواننده، قرار است يك شب در مادريد، چهار شب در شهرهاي گوتنبرگ، كارلزبورگ،... سوئد، يك شب در نروژ و يك شب در ژنو كنسرت بدهد. در اين كنسرت جاويد افسريراد: آهنگساز و نوازنده سنتور، پژمان حدادي:تنبك، بهنام ساماني:تنبك، دف، كوزه، داوود ورزيده: ني، رضا ساماني: تنبك، دف و با صداي عليرضا قرباني و همچنين با همراهي گروهي از نوازندگان بينالمللي اجرا
tirdad_60
18-09-2009, 15:36
نوای خوش در دوران های صفویه، زندیه و قاجار:
دوران صفویه
در دوران صفویه (907 تا 1148 هجری قمری) به رغم نگاره های بازمانده مانند «چهلستون»، «عالی قاپو» و ... آگاهی چندانی از موسیقی آن دوران در دست نیست.
«فارمو» به نقل از «اولیا چلبی» اختراع «شش تار» را در دوران صفویه به «رضا الدین شیرازی» نسبت می دهد و اضافه می کند که یک گونه ساز بادی به نام «بالابان» در شیراز رایج شد، یا سازی با سه سیم به اسم «قرادوزن» که شخصی به نام «قدور فرهادی» در اصفهان ساخت و «رباب» را «عبدالله فارابی» و «قیچک» یا «غیزک» را «قلی محمد» تکمیل و اصلاح کرد.
«انیس الارواح» تالیف «کاشف الدین محمد ابراهیم یزدی» و «بهجت الروح» از کتاب هایی است که احتمال می رود در دوره ی صفویه تالیف شده باشند.
در آن دوران جهانگردان بیگانه ای که به ایران آمدند، اشارات پراکنده ای در زمینه ی موسیقی آن زمان دارند که نمی تواند سیمای راستین این هنر ظریف و والا را نشان دهد. برای نمونه، «شاردن» در سفرنامه اش می گوید :
«ابوالوفا بن سعید از کسانی است که با نظام علمی موسیقی ایران آشنایی دارد و با آن که این نظام قدیمی رواج دارد اما در عمل از نظام ساده تری پیروی می شود».
جهانگردان دیگری مانند رافائل، پوله و کامفر نیز در سده ی هفدهم میلادی به ایران آمده و به رواج موسیقی در ایران اشاره کرده اند. همچنین سازهایی را که متداول بوده است نام برده اند؛ عود،رباب، چنگ، قانون، کرنا، کنگره، نفیر،شاخ ِنفیر، کوس، نقاره، طبل، باز، دنبل، دنبک، دُهُل، دایره و سنج.
ادوارد براون، ایران شناس معروف انگلیسی !! ضمن اشاره به موسیقیدانی «ابراهیم میرزا» برادر شاه اسماعیل صفوی (اسماعیل دوم، سومین فرد از سلسله ی صفوی) نام عمده ای از موسیقیدانان آن دوران را گفته است از جمله :«حافظ جلاجل باخزری» که ظاهرا در نواختن «چلچل» یعنی زنگ یا زنگوله مهارت داشته است، و همچنین «میرزا محمد کمانچه ای»، «شهسوار چهارتاری» ،«میرزاحسین تنبوره ای» و «سلطان محمد چنگی» زیرا در قدیم هر موسیقیدان را با نام ساز اختصاصی اش منسوب می کردند.
دوران زندیه و قاجاریه
در زمان «کریم خان زند»، بنیانگذار سلسله ی زندیه (1163 تا 1193 هجری قمری) «پری خان» شهرت داشته است. همچنان «جالانچی خان» (در تـُرکی معنی نوازنده یا سنتورزن دارد) در عهد فتحعلی شاه قاجار می زیسته و «مینا» و «زهره» که هر کدام دسته ای خنیاگر داشته اند. در دوران محمدشاه قاجار، «حاجی محمد»،«لـله حضور» خواننده، «زاغی تارزن» و «اکبری و احمدی ضربگیر» از هنرمندان نامدار اواخر دوران قاجاریه بوده اند.
در دوران ناصرالدین قاجار، چهارمین فرد از سلسله ی قاجاریه (1264 تا 1314 هجری قمری) موسیقی درباری و به تعبیری موسیقی مجلسی، گسترش کم نظیری پیدا کرد ولی ارزش هنر تا آن حد کاستی گرفت که به موسیقیدان «مطرب» می گفتند و موسیقیدانان یا نوازندگان درباری را که ظاهرا اعتبار بیشتری داشتند «عمله طرب خانه» نامیدند.
دومین خاندان هنر
پس از «خاندان موصلی» که نخستین خاندان هنر باید نامیده شوند، خاندان هنر دیگری در تاریخ موسیقی ایران ظاهر شد که سهم بزرگی در تکوین نظام دستگاهی و تنظیم هفت دستگاه در موسیقی ایرانی دارد. سر دودمان این خاندان، «آقا علی اکبر فراهانی» فرزند شاه ولی است که «عارف قزوینی» شرحی درباره ی وی در مقدمه ی دیوان اشعارش آورده است. عارف او را تربیت یافته ی دربار ناصری می داند و می گوید بی اندازه مورد تشویق و محبت شاه بوده است.
«گوبینو»ی فرانسوی در کتاب «سه سال در ایران» می نویسد :
«آقا علی اکبر را نوازنده ی تار معرفی می کنند و او را تندخو می شناسند و می گویند بایستی خیلی اصرار کرد تا او را مجبور به تار زدن نمود».
و نیز می گوید اروپاییان که به موسیقی شرق هیچ توجه ای نداشته اند در موقع شنیدن ساز آقا علی اکبر دچار تاثر شده اند و گفته اند بر اثر مشاجره ای که با همسایگان درباره ی صدای ساز داشته، شب با تار مخصوص خود به نام «قلندر» به بالای پشت بام می رود و بامدادان او را مرده می یابند.
«آقا علی اکبر» برادرزاده ای به نام «آقا غلامحسین»، فرزند محمدرضا، داشت که نزد عمویش موسیقی و تار زدن را فراگرفته بود و پس از درگذشت آقاعلی اکبر سرپرستی فرزندان او را به عهده گرفت و به آن ها موسیقی و نوازندگی تار را آموخت.
«آقاحسینقلی» و «میرزاعبدالله» که فرزندان آقاعلی اکبر بودند و مایه ی اشاعه ی ردیف ها شدند، تربیت یافتگان آقاغلامحسین، پسر عموی خود بودند.
آقاحسینقلی (درگذشت 1334 هجری قمری) هنرمندی بود که عارف قزوینی در یادداشت های خود درباره ی وی می نویسد :
« تار هم پس از میرزاحسینقلی چراغش تقریبا خاموش شد».
ردیف آقاحسینقلی را با آن که مختصرتر از ردیف میرزاعبدالله است، پرکارتر و زیباتر توصیف کرده اند که قسمتی از آن (بخشی از شور و ماهور) را شادروان «موسی معروفی» به نت درآورده است.
به علاوه، در سفری که استاد به پاریس داشته اند، صفحاتی از ماهور، سه گاه، شور، همایون رهاب و ... پر کرده اند که با تار تنها یا تکنوازی است و می تواند نموداری از هنر این هنرمند والامقام باشد.[1]
یادگار آقاحسینقلی، برادران شهنازی بوده اند؛ علی اکبر، عبدالحسین و محمدحسن که «علی اکبر شهنازی» با استفاده از آموزش های پدر و عمویش؛ میرزاعبدالله، به عنوان معروف ترین استاد تار شناخته و مشهور شد.
میرزاعبدالله فرزند دیگر آقاعلی اکبر فراهانی در تار و سه تار استاد بود. بخشی از ردیف دستگاه چهارگاه او را شادروان «علی نقی وزیری» که مدتی شاگرد وی بوده اند از روی پنجه استاد به نت درآورد که تمام یا قسمتی از آن از بین رفته است ولی خوشبختانه چند صفحه گرامافون از آثار او ضبط شده است.[2]
میرزاعبدالله دو پسر و دو دختر داشته که همگی ذوق موسیقی را از پدر به ارث برده بودند. «احمد عبادی» کوچک ترین فرزند
میرزاعبدالله که در سال 1372 هجری خورشیدی درگذشت از نوازندگان زبردست و مشهور سه تار دوران معاصر به شمار می رفت.
استاد پرویز مشکاتیان درگذشت
پرویز مشکاتیان، نوازنده و آهنگساز برجسته موسیقی سنتی ایرانی روز دوشنبه، 30 شهریور بر اثر ایست قلبی در خانه اش در تهران درگذشت.
پرویز مشکاتیان در اردیبهشت 1334 در نیشابور به دنیا آمد، آموزش موسیقی و نواختن سنتور را از کودکی نزد پدرش، حسن مشکاتیان آغاز کرد.
او سپس به تهران رفت و در کنار آموختن آکادمیک موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا، ردیف میرزا عبدالله را نزد نورعلی برومند و داریوش صفوت فرا گرفت و در کنار آن ریزه کاری های نوازندگی (به ویژه سه تار)، گوشه های مهجور و ناشناخته و ضربی های موسیقی ایرانی را از کسانی دیگری چون سعید هرمزی، یوسف فروتن و عبدالله دوامی می آموخت.
مشکاتیان به جز فراگیری سینه به سینه موسیقی سنتی ایرانی، یادگیری هارمونی، آهنگسازی و ارکستراسیون و آشنایی با موسیقی علمی را از طریق موسیقدانانی چون مهدی برکشلی و محمد تقی مسعودیه ادامه داد.
مشکاتیان درسال ۵۴ در آزمون باربد به اتفاق پشنگ کامکار رتبه نخست نوازندگی سنتور را به دست می آورد و درهمان سال به اتفاق داریوش طلایی (نوازنده تار) مقام ممتاز را کسب می کند.
او در اوایل سالهای 1350 به عنوان مدرس موسیقی فعالیتش را در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی که زیر نظر داریوش صفوت اداره می شد، آغاز کرد.
نسلی از برجسته ترین آهنگسازان، خوانندگان و نوازندگان موسیقی در آن سالها در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی مشغول به فعالیت بودند؛ کسانی چون محمدرضا شجریان، پریسا، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، داریوش طلایی، داود گنجه ای، نورالدین رضوی سروستانی و جلال ذوالفنون که هرکدام بعدها به وزنه های موسیقی ایران تبدیل شدند.
اما بسیاری از این افراد با اختلافی که با مرکز پیدا کردند، از آنجا بیرون آمدند. پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده گروه عارف و محمدرضا لطفی و پشنگ کامکار گروه شیدا را پایه گذاشته اند. دو گروهی که بعضا با هم ادغام می شدند و بیشترین سهم را درارتقاء موسیقی سنتی در سالهای پایانی حکومت پهلوی و سالهای آغازین پس از انقلاب داشتند.
مشکاتیان در این سالها در حالیکه بیست و چند سال بیشتر نداشت، تصنیف هایی را سرود که به اعتقاد برخی کارشناسان، از بهترین های موسیقی سنتی ایرانی در نیم قرن اخیرمحسوب می شوند.
در آن سالها گروه عارف بیشتر با پریسا همکاری می کرد و گروه شیدا با محمدرضا شجریان.
کنسرت نوا (با تصنیف پیر فرزانه) که با همکاری گروه عارف با خوانندگی پریسا در جشن هنر شیراز، در حافظیه برگزار شد شاید اوج کار این گروه در آن دوران باشد.
کنسرت افشاری و کنسرت ماهور (با تصنیف "ای تیر") از دیگر فعالیتهای گروه عارف و پریسا در پیش از انقلاب بود.
مشکاتیان در سال 1356 همراه با دیگر نوازندگان و خوانندگان جوان آن زمان مانند لطفی، علیزاده، پشنگ و بیژن کامکار، شجریان و شهرام ناظری زیر نظر هوشنگ ابتهاج کانون فرهنگی – هنری چاووش را پایه گذاشت. کانون چاووش از آن سال تا 1362 8 کاست منتشر کرد.محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، بیژن کامکار و صدیق تعریف از خوانندگان این مجموعه بودند.
تعدادی از تصنیف های این مجموعه که بعدها به "سرودهای میهنی" مشهور شد را مشکاتیان ساخته بود.
تصنیفهای "همراه شو عزیز"، "ایران" (ایران خورشیدی تابان دارد) و "ایرانی" (ایرانی بسر کن خواب مستی) از جمله های سرودهای میهنی ساخته مشکاتیان است که شجریان آنها را خوانده است.
مشکاتیان و شجریان
در سالها پس از انقلاب فعالیت مشکاتیان با شجریان که نسبتی سببی نیز داشتند (مشکاتیان مدتی داماد شجریان بود) بیش از گذشته شد.
کنسرت "آستان جانان" که مشکاتیان و شجریان با همراهی تمبک ناصر فرهنگ فر در سالهای نخستین 1360 در سفارت ایتالیا در تهران برگزار کردند، ابتدا به صورت پنهانی به بازار راه پیدا کرد و در سالهایی که موسیقی ایران در محاق بود، استقبال فوق العاده ای از این آلبوم در ایران شد.
این آلبوم در کنار کارهای مشترک دیگری از شجریان و مشکاتیان همچون "سرّ عشق" (با سه تار نوازی مشکاتیان)، "نوا و مرکب خوانی"، "دستان" و "دود عود" هنوز از محبوبترین آثار موسیقی ایرانی نزد دوستداران موسیقی محسوب می شوند، به طوری که بسیاری بر این عقیده اند که این دو پس از قطع همکاری، هیچکدام نتوانستند از نظر کیفی اثری شبیه آثار مشترک شان منتشر کنند.
آخرین آلبوم مشترکی که از این دو هنرمند به طور رسمی در ایران منتشر شد، آلبوم دستان بود که با اجرای گروه عارف در سال 1366 ضبط شد.
هر چند بعدها نیز مشکاتیان و شجریان همکاری های جسته و گریخته ای داشتند، از جمله کنسرتی که در پاریس در سال 1995 برگزار کردند. تصنیف "قاصدک" ساخته مشکاتیان با شعری از مهدی اخوان ثالث در این کنسرت اجرا شد.
مشکاتیان با خواننده های دیگری چون شهرام ناظری (آلبوم "لاله بهار")، علیرضا افتخاری ("مقام صبر") علی جهاندار و حمیدرضا نوربخش نیز همکاری کرده بود.
اما پس از شجریان، او مدتی به طور مستمر با ایرج بسطامی (خواننده ای که در زلزله بم کشته شد) همکاری کرد که حاصل آن آلبومهایی چون "افشاری مرکب"، "مژده بهار" و "افق مهر" شد.
مشکاتیان در سالهای میانی دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد به جز انتشار نت نوشته آثارگذشته اش، نزدیک به هشت سال اجرای کنسرت را متوقف کرد تاسال ۸۴ که کنسرتی را در تالار وزارت کشور با ترکیبی از اعضای قبلی گروه عارف و اعضای جوانتر با خوانندگی شهرام ناظری اجرا کرد.
آخرین کنسرت مشکاتیان در تهران با خوانندگی حمیدرضا نوربخش برگزار شد.
از پرویز مشکاتیان دو فرزند به نامهای آئین و آوا بر جا مانده است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] b3JsZHNlcnZpY2UvYXNzZXRzL2ltYWdlcy8yMDA5LzA5LzIxLz A5MDkyMTE2NTIzN18yNS5qcGc%3D&b=1
مشکاتیان در نوجوانی
=====
به نقل از وبسایت فارسی بی بی سی
N O V A L I S
10-10-2009, 22:35
از سالروز تولد استاد پرویز یاحقی 18 روز می گذره.. از فوت استاد پرویز مشکاتیان هم 18 روز می گذره!
استاد مشکاتیان در شب سالروز تولد استاد یاحقی زندگی رو وداع گفتند.. نوشته ی زیر از استاد مشکاتیان در روزهائی که ایران و ایران پرستان این اعجوبه ی ویولون رو از دست داد در روزنامه ی اعتماد ملی چاپ شد..
البته همون طورکه می دونید تا سومین سالگرد فوت ایشون کمتر از 4 ماه مونده.. اما نمی دونم چی باعث شد که این نوشته رو این جا نقل کنم..
خداوند روح هر دو رو در آرامش قرار بده...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باران آرشه هاي جان پرور بازايستاد
نويسنده: پرويز مشكاتيان
گردون ز جمع ما همه تفريق مي كند
روزي رسد كه هيچ نيابي تفاضلي
پرويز هم رفت... به همين سادگي، باران ممتد آرشه هاي جان پرور بازايستاد. مي انديشم كه شايد من يكي از خوش اقبال ترين كارگزاران موسيقي در اين سرزمين بوده باشم كه افتخار هم نفسي با سه نسل از بهترين موسيقيدان هاي اين مرز و بوم را داشته ام؛ نسل برومند، دوامي، هرمزي، فروتن، صفوت وعبادي. نسل پرويز ياحقي، جليل شهناز، حسن كسايي و فرهنگ شريف و نسل سوم كه برآمدگان هنرهاي زيباي دانشگاه تهران باشند. مي توان گفت، سه نسل عاشق. تولستوي مي گويد: <زيبايي، عشق نمي آفريند بلكه عشق است كه زيبايي مي آفريند.> و همه اين عشاق )باشد كه باشندگان اين راه تا جاودانه عمر سايه شان بر سر ما بماناد( ژرف ترين و زيباترين نغمات را به جغرافياي فرهنگ بشري تقديم داشته اند. پرويز ياحقي يكي از پرتپش ترين و تاثيرگذارترين اين عشاق، در گستره دهه هاي فعاليتش بود. كاويدن آثارش را مي سپارم به ياران هم دوره اش. بي نهايت متاثرم براي از دست دادنش.
بر سان باده كه غم روي نمود اي ساقي
اين شبيخون بلا باز چه بود اي ساقي
در فروبند كه چون سايه در اين خلوت غم
با كس ام نيست سر گفت وشنود اي ساقي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
tirdad_60
19-10-2009, 21:17
یکی از وسایل موسیقی که در آثار دوره ی ساسانی به چشم می خورد «چنگ» است. به عنوان نمونه در نقش برجسته ی شکارگاه گراز در تاق بستان که در نمای زیر دیده می شود
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دو قایق حامل دختران چنگ نوازان وجود دارد. این دو بخش را می توان به تفکیک در دو شکل زیر دید:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در تاق بستان همچنین نقش دیگری از شکارگاه وجود دارد که در آن به شکار گوزن پرداخته می شود. این دیوار از تاق بستان را می توان در شکل زیر دید:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در اینجا نیز مانند شکارگاه گراز، گروهی از دختران نوازنده ی چنگ دیده می شنوند. این گروه چنگ نوازان با وضوح بیشتری در عکس زیر نشان داده شده است:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چنگ نوازی تنها اختصاص به آثار تاق بستان ندارد بلکه در موزاییک های به جا مانده از کاخ بیشاپور در استان فارس نیز به چشم می خورد. موزاییک بانوی چنگ نواز که اکنون در موزه ی لوور قرار دارد را می توان در عکس زیر دید.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همچنین بر روی ظروف دوره ی ساسانی می توان نقش هایی از نوازندگان موسیقی یافت. مانند دو نوازنده ای که در روی بشقاب زیر دیده می شوند. این اثر اکنون در موزه ی بریتانیا قرار دارد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دو بانوی نوازنده ی دیگر را نیز می توان بر نقشهای زیر دید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نگاره ای که در این عکس نشان داده شده، از نگاره های مانوی به جای مانده از دوره ی ساسانی است. در این نگاره نیز شخصی به نواختن سازی شبیه آنچه در آثار بالا دیده می شود می پردازد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هنر فلزکاری و نقش برجسته بر روی ظروف نقره ای از هنرهای شناخته شده ی دوره ی ساسانی است. بسیاری از این آثار شاهان ساسانی را در شکارگاه به تصویر کشیده اند. ولی علاوه بر نقش های مربوط به شکار، رقص و بزم نیز از جمله موضوعاتی است که بر روی این ظروف ماندگار شده اند. آثار زیر نمونه هایی ار نقش برجسته های دختران رقصنده را نشان می دهد. این عکسها را به ابیاتی از شاهنمامه ی فردوسی که در وصف بزم بود آراستم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بزرگان به شادی بیاراستند / می و جام و رامشگران خواستند
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نبیذ آر و رامشگران را بخوان / بپیمای جام و بیارای خوان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
که گفتی همی جان برافشاندند / ز هر جای رامشگران خواندند
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ابا ژندهپیلان و رامشگران / زمین شد بهشت از کران تا کران
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همه شهر ایران بیاراستند / می و رود و رامشگران خواستند
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به هر جای جشنی بیراستند / می و رود و رامشگران خواستند
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نشستند یک هفته با نای و رود / می و ناز و رامشگران و سرود
نیکی پناهتان:40:
اهالي موسيقي دور هم جمع شدند تا ثبت رديفهاي موسيقي ايراني را به عنوان ميراث جهاني بعد از چند قرن همزمان با روز جهاني موسيقي و دهمين سال تأسيس خانه موسيقي جشن بگيرند.
به گزارش خبرنگار موسيقي خبرگزاري دانشجويان ايران، روز چهارشنبه 29 مهرماه خانه موسيقي مملو از جمعيتي بود كه سالها دغدغه رديفهاي موسيقي ايراني و انتقال آن را به صورت سينه به سينه برعهده داشتند و حال به پاس ثبت اين رديفها به عنوان ميراث جهاني كشور خود جمع شده بودند تا اين اتفاق را در كنار يكديگر جشن بگيرند.
محمد سرير مديرعامل خانه موسيقي در ابتداي اين مراسم گفت: معمولا اين جمعشدنها كمتر اتفاق ميافتاد، پس جاي خوشحالي دارد كه همزمان با دهمين سال تأسيس خانه موسيقي و روز جهاني موسيقي همه ما دور هم جمع شديم تا جشني كوچك برگزار كنيم.
او سپس به دهمين سال تأسيس خانه موسيقي اشاره كردو افزود: سال 76 عدهاي از ما تصميم گرفتيم تا مركز صنفي براي موسيقيدانان فراهم كنيم و هيچوقت فكر نميكرديم كه امروز چنين جمعي داشته باشيم.
او اضافه كرد: با وجود تمام ممنوعيتها و محدوديتهايي كه آن سالها براي تشكيل چنين مراكزي وجود داشت اما در سال 78 اين اتفاق افتاد و امسال دهمين سال تأسيس خانه موسيقي است.
سرير در ادامه يادي از هنرمندان درگذشتهاي همچون پرويز مشكاتيان، حسن يوسفزماني، شهريار فريوسفي و گرگينزاده كرد و گفت: تا امروز خانه موسيقي با حضور مديراني همچون حسين عليزاده، شريفيان، ناصري، روشنروان، گنجهاي، نوربخش و ... اداره شده است و در هر دوره نيز قدمهايي براي ارتقاي موسيقي برداشته شده است.
مديرعامل خانه موسيقي سپس به دهمين جشن اين مجموعه اشاره كرد و افزود: از چهارسال پيش قرار بود سالروز تولد فارابي به عنوان روز موسيقي در تقويم رسمي كشور ثبت شود كه با وجود تأييد اوليه شوراي فرهنگ عمومي با اين موضوع مخالفت شد، اما خانه موسيقي از همان سال تأسيس هرساله و همزمان با سالروز جهاني موسيقي جشني برپا ميكند كه امسال و در دهمين دوره آن به دلايلي كه ترجيح ميدهم در اين نشست از آن صحبت نكنم اين مراسم برگزار نخواهد شد.
سرير همچنين با اظهار خوشحالي از ثبت رديفهاي موسيقي ايراني در فهرست جهاني يونسكو عنوان كرد: چهارسال قبل خانه موسيقي پروژهي ثبت رديفها را در كميته ملي يونسكو شروع كرد، اما به دليل هزينههاي مالي اين پروژه آن را رها كرديم و همهچيز نيمهكاره باقي ماند، تا زماني كه با پيگيريهاي آقاي وكيل در سازمان ميراث فرهنگي موفق شديم بار ديگر با حمايت آنها اين پروژه را احيا كنيم.
او خاطرنشان كرد: پروژههاي ميراث معنوي هردوسال يكبار در يونسكو مطرح ميشود و از آنجا كه ما دوسال اول را از دست داده بوديم و براي دوسال دوم نيز تنها دوماه فرصت داشتيم كار سختتر بود، اما به اين نتيجه رسيديم كه اگر اين دوماه را هم از دست بدهيم پروژهي ثبت رديفها دوسال ديگر به تعويق ميافتد كه خوشبختانه با همكاري تمام دوستان اسناد و مدارك اين پروژه تهيه شد و در اجلاس دوبي به نام ايران به ثبت رسيد.
سرير در پايان گفت: ثبت رديفهاي موسيقي ايراني به نام ايران يك اعتبار و افتخار براي كشور است، زيرا امروز موسيقي ما در دنيا به عنوان ميراث جهاني بشريت ثبت شده است و ديگر هيچ تفكري نميتواند آن را از صحنه ايران حذف كند. در عينحال ثبت اين پرونده وظيفهي سنگيني را براي بخشهاي فرهنگي جهت حفاظت از اين ميراث ملي ايجاد ميكند تا از اين پس به بهترين شكل اين هويت ملي را حفظ كند.
به گزارش ايسنا، در ادامه اين مراسم فيلم 10 دقيقهاي كه توسط مصطفي شيري درباره رديفهاي موسيقي ايراني ساخته شده بود پخش شد و سپس حسين عليزاده سخن گفت.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حسين عليزاده نيز از ثبت اين پرونده به نام ايران اظهار خرسندي كرد و گفت: همواره در تاريخ كشورمان رديفهاي موسيقي باعث جدايي و اختلافنظر ميان اساتيد موسيقي ميشد، اما امروز جاي خوشحالي دارد كه اين رديفها همه ما را در كنار هم جمع كرده است و باعث دوستي ما شده است.
او سپس با يادكردن از علياكبر شهنازي و ديگر اساتيد موسيقي كه رديف را به اين نسل موسيقي منتقل كردهاند،خاطرنشان كرد:علياكبرخان شهنازي از معدود افرادي بود كه نسل ما اولين برخورد واقعي را براي آموختن رديف با آنها داشت و در اولين برخوردي كه ما در هنرستان با ايشان داشتيم، چنان اثر مطلوبي به ما منتقل شد كه ناخودآگاه جذب رديف شديم.
عليزاده سپس از داريوش صفوت ياد كرد و گفت: در آن دوره رنسانسي در موسيقي ايراني در مركز حفظ و اشاعه موسيقي ايجاد شد، زيرا در آن سالها جامعه در شرايطي به سر ميبرد كه موسيقي فقط در شكل مردمي و پاپ وجود داشت، اما اين مركز با پرداختن به رديفهاي موسيقي ايراني تحولي جدي در فرهنگ عمومي ايجاد كرد.
عليزاده رديف را همچون دستور زبان موسيقي دانست و افزود: رديف حاصل يك دوران و تاريخ خاص از خاطرات يك ملت است كه به اعتقاد من قدمتي بيشتر از قاجار دارد، هرچند كه در آن زمان براي حفظ رديفها آن را تدوين كردند و به شكلي جديد آموزش دادند.
اين آهنگساز متذكر شد: اگر اين اساتيد رديفدان نبودند، قطعا نسل ما با رديف پيوند نميخورد، درحاليكه امروز خيليها هستند كه شايد ما نامشان را نميآوريم اما تلاشهايي كردند تا اين رديف را حفظ كنند.
سازنده قطعاتي همچون تركمن و عصيان تصريح كرد: ما هميشه براي حفظ ميراث فرهنگي خود دچار يك تأسف ميشويم و گاه حفظ آنها تحتتأثير علت وجوديشان قرار ميگيرد، درحاليكه اين ميراث بايد هميشه تازه باشد و مورد استفاده قرار بگيرد تا در عينحال هويت خود را نيز حفظ كند.
عليزاده خاطرنشان كرد: رديف موسيقي ايراني در يك جامعه بيفرهنگ معنا ندارد و جامعه بافرهنگ هم به اين معنا نيست كه ما در يك گرداب رديف گير بيافتيم، بلكه جامعهي بافرهنگ بايد با حسي خلاقانه نسبت به رديف برخورد كند و امروز كه اين امنيت جهاني براي رديفهاي موسيقي ايراني ايجاد شده است، بهتر است در داخل هم براي آن نگران نباشيم، بلكه به اين فكر كنيم كه از اين پس چگونه ميتوانيم اين رديف را به درستي و بامفهوم واقعي آن به نسل بعد منتقل كنيم.
عضو سابق گروه عارف در بخش ديگري از صحبتهاي خود عنوان كرد: ما همواره دچار اين نگراني هستيم كه همهچيز را داريم از دست ميدهيم، اما در برابر اين نگراني هيچ كار منطقي انجام نميدهيم. درواقع درست است كه امروز رديفهاي موسيقي ثبت شده است، اما اين اتفاق هم خيلي دير حاصل شد چه بسا كه در كشور ما كه مهد موسيقي است، هميشه موسيقي آن زير سوال است و حتي در تقويم آن روزي به نام موسيقي ثبت نميشود.
عليزاده گفت: امروز ما امنيت جهاني را به لحاظ حفظ رديف پيدا كردهايم، پس در داخل هم بايد اين نگراني را به شكل درستي برطرف كنيم و ببينيم آيا امروز آموزش رديف همسطح ارزشهاي رديف بوده است؟ درحاليكه محدوديت و عدم خلاقيت در كشورمان بيشتر از گنجينهاي است كه ما در دست داريم.
اين آهنگساز و نوازنده متذكر شد: براي آموزش اين گنجينه مهم موسيقي بايد فكر تازهاي كرد و ايكاش امروز كه ما در اينجا گردهم جمع شدهايم، پايهاي بگذاريم تا در نشستهاي تخصصي آموزش صحيح رديف را پيدا كنيم و از انتقال اشتباه آن، جلوگيري كنيم.
حسين عليزاده گفت: امروز كه رديفهاي موسيقي باعث دوستي ما شده است، بهتر است به چشم يك تولد دوباره به آن نگاه كنيم، زيرا زماني رابطه استاد و شاگردي در موسيقي تعريف مقدسي داشت و با آن آداب رديفها نسل به نسل و سينه به سينه منتقل ميشدند، اما امروز نميتوانيم با آن آداب رديف را آموزش دهيم لذا اين سيستم آموزشي نيازمند يك تحول جدي است، چه بسا كه شاگردان امروز رديف را از عمق درك نكردند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در ادامه اين مراسم محمدرضا شجريان در سخناني مطرح كرد: ايكاش شرايطي فراهم شود تا ما حداقل سالي يكبار همديگر را ببينيم و سعي كنيم تا زنده هستيم قدر يكديگر را بدانيم و امروز در اين مراسم از تمام آنها كه با جان و دل اين رديفها و هويت ملي ما را ثبت كردند، سپاسگزارم.
به گزارش ايسنا، در بخش بعدي اين مراسم لوح تقدير و هداياي خانه موسيقي به مصطفي شيري، بهروز وجداني، داريوش طلايي، حاتم عسگري، احمد ابراهيمي، حسين عليزاده، داود گنجهاي، مجيد كياني، محمد سرير، محمدرضا شجريان، داريوش پيرنياكان و ليلا صمدي كه در جمعآوري اين اسناد كمك كرده بودند اهدا شد و سپس قطعهاي از مجيد درخشاني كه براي سازهاي ابداعي شجريان نوشته شده بود، پخش شد.
شجريان بعد از پخش اين قطعه گفت: من مرتكب كارهايي در حوزه ساخت ساز شدم و مجيد درخشاني كه از اين سازها خوشش آمده بود، يك قطعه 25 دقيقهاي براي آن نوشت كه امروز پنج، شش دقيقه آن پخش شد.
او سپس از حضور خود در يك فستيوال مرتبط با سازسازي و آهنگسازي در دانشگاه سربن فرانسه خبر داد و گفت: اين فستيوال به صورت يك سمينار طي چهار روز در فرانسه برگزار ميشود و قرار است در روز آخر آن سازهاي ابداعي من معرفي شود.
او اضافه كرد: از مدتها قبل شكل اين سازها و محتواي آنها را به اين فستيوال فرستادم و بعد از هفت هشت ماه آنها قبول كردند تا در اين سمينار حضور پيدا كنم و يكي از دوستانم به عنوان نماينده بنده قرار است، اين سازها را معرفي كنند.
گفتني است: در اين مراسم همچنين علي جهاندار بخشهايي از رديفها را به صورت زنده اجرا كرد.
tirdad_60
28-10-2009, 00:17
دوازده گروه موسيقي در جشنواره مقامنوازان روي صحنه ميروند
واحد مرکزی خبر، فارس: همزمان با ميلاد امام هشتم شيعيان امام رضا (ع)، 7 آبان جشنواره موسيقي مقام نوازان جوان در فرهنگسراي نياوران آغاز به كار ميكند. خسروزينال پور، رييس فرهنگسراي نياوران با اعلام خبر فوق گفت: اين جشنواره در زمينه موسيقي مقامي و شناساندن نوازندگان جوان موسيقي نواحي ايران به مدت سه روز در فرهنگسراي نياوران برپا ميشود. وي گفت: ساعت 18 پنجشنبه 7 آبان، جشنواره با گروه موسيقي گيلان كار خود را آغاز و در ادامه در پنج سانس گروه هاي خراسان رضوي، كرمانشاه، ايلام خواهند نواخت.
اجراي آخر پنجشنبه شب به استاد علي اكبر بهاري از شمال خراسان اختصاص دارد. خسرو زينال پور اضافه كرد: در روز جمعه 8 آبان همزمان با روز ميلاد رضا (ع) برنامه از ساعت 18 آغاز و گروههاي آذربايجان، خراسان شمالي، لرستان، مازندران، انديمشك، تركمن به روي صحنه ميروند و در آخر گروه استاد حبيبالله از سيستان موسيقي مقامي زابل را اجرا ميكنند. روز شنبه پس از كنسرت گروههاي مختلف، مراسم اختتاميه در سالن اصلي فرهنگسراي نياوران برگزار خواهد شد.
نیکی پناهتان:40:
tirdad_60
07-11-2009, 18:19
يادداشت استاد لطفي درباره اقتصاد موسيقي ايران
محمد رضا لطفي، آهنگساز ، رديفدان و نوازنده نامدار تار و سهتار در نوشتهاي ،تحليلي از وضعيت توليد و هزينههاي موسيقي در سال 87 داده است كه بخشهاي مهم آن را با اندكي تلخيص ميآوريم
محمد رضا لطفي پيش از اين هم در بروشور آلبومي كه از سوي موسسه آواي شيدا در اوايل امشال منتشر شده بود به وضعيت ناگوار اقتصادي در حوزه موسيقي اشاره كرده بود.[انتقاد لطفي از وضعيت توليد و پخش موسيقي] و اين بار البته تفضيلي تر در بولتن شماره هفت داخلي موسسه آواي شيدا با آمار و ارقام به نقد اين وضعيت پرداخته است.
هزينه برپايي كنسرت در ايران دوبرابر ديگر نقاط دنياست
توليد هر كشور در هر زمينه، متكي به نيروهاي مولدهي آن است،چه در عرصه مادي و چه در عرصه معنوي و همواره توليدات مادي زمينهساز توليدات معنوي نيز هست و اين اتفاق زماني رخ ميدهد كه روابط اقتصادي در امر توليد شفاف بوده و فساد روابط مالي وجود نداشته باشد، در غير اين صورت منجر به پرورش نسلهايي ميشود كه سودجويي ناسالم را تجربه كردهاند و در نهايت تمدن كشور فرو ميپاشد بدون اين كه دشمني از خارج در كار باشد.
در كشور ما ايران و در بيشتر عرصهها توليدات مادي به رشد توليدات معنوي نميانجامد.اگرچه برنامههاي نسبتا زيادي در حوزهي هنر رخ ميدهد، اما بيشتر آنها فرمايشي و سودجويانه بوده و در نتيجه، آثاري كه نقش هدايت كنندهي روح اجتماعي را داشته باشد زايش نمييابد. براي بيشتر روشن شدن اين موضوع بايد به آمار توليدات موسيقي امسال توجه نماييم.
در تهران اگرچه چند ميليون فروشگاه در انواع مختلف وجود دارد، اما شركتهاي توليد كننده موسيقي جدي هنري انگشت شمار است. شايد به جرات بتوان گفت 6 عدد!شما ميتوانيد اين رقم را باور كنيد؟هرگز!اما اين واقعيت دارد. تازه در ميان اين شركتها، بعضي براي توليد موسيقي ايراني سرمايهگزاري نميكنند، و بيشتر آنها توليد كنندگان كارهاي گذشته هستند كه بيشتر تكثير ميكنند تا توليد. با اين حال كل توليدات اين چند شركت به دهها اثر نميرسد. اگر فرض را بر اين بگذاريم كه علاقهمندان به موسيقي ايراني پانصد هزار نفر باشند كه البته بيشتر هستند، نگاه كنيد كه چه فاجعهاي رخ ميدهد!ده تا بيست اثر شنيداري براي نيم ميليون نفر.
در حوزه موسيقي پاپ توليد و مشاركت افزونتر است، اما كپيهاي غيرمجاز از اينترنت كه به وسيله شبكههاي داخلي سوداگران شكل سازماني يافته ، سبب شدهاست تا سرمايهگزاران پاپ هم نگران شوند.در سالي كه گذشت بيشتر اين گروهها از كار كنارهگيري كرده و سرمايههاي خودشان را صرف خريد و فروش زمين و آپارتمان نموده و يا با سود 20 درصد نزول بانكها سر ميكنند.
قيمتهاي تكثير بسيار بالاست و جا دارد بگويم كه توليد يك سي دي موسيقي حتي در دبي و تركيه و آذربايجان با يك سوم قيمت ايران انجام ميشود.در آمريكا توليد يك سي دي با چاپ چهار رنگ با حدود پنجاه سنت ، يعني كمتر از پانصد تومان انجام ميشود، در حالي كه در ايران اين رقم بسيار بيشتر است.تازه ما(موسسات توليدي موسيقي) نميتوانيم كمتر از هزار عدد سفارش داشته باشيم. براي مثال اگر ما به تكثير 5 هزار عددي نياز داشته باشيم ، بايد ده هزار عدد سفارش دهيم در صورتيكه فروش هر يك ا زكارهاي ما مشابه نبوده و انبوهي كالاي اضافه در انبار ما باقي ميماند و اينگونه بخش عمدهاي ا زسرمايه ما خاك ميخورد.
كنسرتهاي ايراني
قيمت سالنهاي كنسرت به شرح زير است .رقمها براي يك شب اجراست.
- سالن وزارت كشور 30 هزار دلار(30 ميليون تومان) براي يك شب(سه هزار صندلي)
- سالن برج ميلاد،20 هزار دلار(20 ميليون تومان)(1859 صندلي)
- سالن كاخ نياوران،24هزار دلار(24 ميليون تومان)(سه هزار صندلي)
- سالن سعدآباد، 20 هزار دلار همراه با سيستم صوتي و صندلي(5 هزار نفر)
- تالار وحدت هر شب 12 هزار دلار با سرويسهاي لازم.
در اكثر كنسرتها هزينههاي جانبي هم به موارد بالا اضافه ميشود. در آخرين برآورد مالي مدير كنسرت اينجانب، براي دو شب كنسرت تالار كشور 80 هزار دلار بودجه مصرف شده است! كجا ميشود شكايت يا حداقل درد دل نمود. آيا رواست دولت از سالنهايي كه با بودجه ملت ساخته شده تا اين اندازه پول دريافت كند؟
مردم هم آگاهي چنداني ندارند و گمان ميكنند كه دوش كنسرت براي هنرمندان و صدها ميليون تومان درآمد دارد. در حالي كه با هزينههاي ذكر شده در بالا،عوامل موسيقي شايد ده درصد از درآمد را كه اندك است دريافت كنند.
اگر نگارنده به تنهايي يك شب كنسرت برگزار برگزار كنم دهها برابر درآمد خواهم داشت تا با گروه بزرگ كنسرت برگزار كنم، اما من به عنوان هنرمند و مسئول آؤاي شيدا، سوبسيد ميدهم با وجود اين، حكومت ما ،به خصوص دولت، جيب مردم را خالي ميكند.اگر پول مخارج كنسرت نجومي نباشد يك بليط سيهزار توماني از مرز 15 هزار تومان بالا نميرود. ما كار ميكنيم و با زحمت تمرين ميكنيم ، ميسازيم و رياضت ميكشيم و از هفت خان رستم هم بايد بگذريم،اما تنها براي سالنهاي آنها و فروشبوفههايآنها ايجاد درآمد ميكنيم. اينجانب بيش از 400 كنسرت در كشورهاي مختلف دادهام ؛ هزينه بهاي بزرگترين سالنهاي دنيا با سرويس كامل به نصف اين قيمت نميرسد!
نیکی پناهتان:40:
tirdad_60
07-11-2009, 18:20
محمدرضا شجريان، بزرگ استاد آواز ايران گفت: به زودي در نيشابور براي استاد مشكاتيان آواز ميخوانم.
محمدرضا شجريان كه پنجشنبه شب از سفر ناتمام خود از فرانسه براي مراسم چهلم استاد پرويز مشكاتيان به اين شهر آمده بود، اظهار داشت: آوازي در رثاي استاد مشكاتيان را در حال آمادهسازي دارم تا آن را در نيشابور براي مردم فرهيخته آن اجرا كنم.
وي اضافه كرد: من و پرويز رابطه دوستانه نزديكي با هم داشتيم تا جايي كه همديگر را به اسم كوچك صدا ميزديم.
بزرگ استاد آواز ايران با بيان اينكه پرويز زود از ميان ما رفت درباره داماد فقيدش خاطرنشان كرد: بين ما و او احساسي چون پدر و پسر حاكم بود.
شجريان تصريح كرد: از پرويز دو دسته گل به يادگار مانده است كه وظيفه ما را بسيار سنگينتر كرده است.
در ابتداي اين مراسم حسن رمضاني، قائم مقام اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي خراسان رضوي در سخناني كوتاه با تسليت مجدد درگذشت فيروزه موسيقي ايران زمين از رسانههاي گروهي و ادارات و نهادهاي نيشابور به ويژه شهرداري كه در برگزاري مراسمات مختلف نكوداشت اين هنرمند را وظيفه خود دانستند تقدير به عمل آورد.
وي همچنين از اينكه پرويز مشكاتيان در كنار آرامگاه شيخ عطار و ديگر مشاهير اين ديار ادب و هنر آرام گرفته است اظهار خوشحالي كرد.
قائم مقام اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي خراسان رضوي متوازعانه پنج بار از همراهي و همدلي جميع مردم نيشابور در سوگ استاد مشكاتيان اظهار تقدير و تشكر كرد.
در اين مراسم كه استادان بزرگ موسيقي ايران چون كيوان ساكت، عثمان محمدپرست، جواد بطحايي و... حضور داشتند همايون شجريان با عرض تشكر از مردم و مسئولان نيشابور آوازي را در دستگاه ابوعطا تقديم حضار كرد.
همچنين كمال اشرفزاده از مداحان اهل بيت (ع) نيشابور شعري از استاد شهريار را كه با مصرع
"زين سرا رفتي ايستم بمانيم كه چه " در دستگاه دشتي خواند.
شهرداري و شوراي اسلامي شهر نيشابور با ايجاد ستادي به سرپرستي محمد فتحآبادي از اعضاي شورا با آسفالت اطراف آرامگاه مشاهير و چيدمان جايگاه فضاي مطلوبي را براي هر چه بهتر برگزار شدن اين مراسم فراهم كرده بودند.
نیکی پناهتان:40:
tirdad_60
07-11-2009, 18:21
معاون هنري اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي گلستان از برگزاري جشنواره استاني موسيقي اقوام استان گلستان (كنولي، محلي، تركمن) در نيمه اول آذر ماه خبر داد.
ابوالحسن امامي گفـت: كشور ما از فرهنگهاي مختلفي تشكيل شده و بسياري از اين فرهنگها توسط موسيقي انتقال مييابند.
وي هدف از برگزاري اين جشنواره را فراهم كردن زمينه رشد و شكوفايي استعدادهاي نسل جوان با رويكرد حفظ فرهنگ و هنر بومي برشمرد و افزود: تقويت موسيقيهاي استان و انتقال اين هنر به نسلهاي جوانتر از ديگر اهداف برگزاري اين جشنواره است.
امامي با اشاره به اين كه اين جشنواره در دو بخش مسابقه و تجليل از پيشكسوتان در شهرهاي گنبد كاووس و علي آباد كتول برگزارميشود، اظهار داشت: بخش مسابقه شامل گروهنوازي، گروهخواني، تك نوازي، بخشيگوي، نينوازي، و حركات و آيينهاي بومي خواهد بود.
وي تجليل از افرادي كه سالها براي گسترش و پرورش فرهنگ و هنر اصيل ايراني تلاش كردهاند، را امري نيكو و ضروري دانست و يادآور شد: در اين جشنواره از پيشكسوتان بالاي 60 سال موسيقي استان تجليل خواهد شد.
معاون هنري اداره كل فرهنگ و ارشاد استان گلستان از هنرمندان استان خواست تا آثار توليدي خود را در قالب يك CD و يا DVD به دبيرخانه ارسال كنند.
نیکی پناهتان:40:
binaeram
13-11-2009, 13:14
با سلام خدمت دوستان
بنده چند تا سوال تخصصی در مورد تحریر های موسیقی سنتی داشتم.کلا 10 نوع تحریر وجود داره که من 5 تا از اونا رو نمیتونم درک کنم که چیه.1-تحریر فلکی 2-تحریر مقطع 3-خورده تحریر 4-تحریر زیر و رو 5-تحریر قنه
اگه دوستان از اثار موسیقی سنتی بتونن مثالی واسه تحریر های بالا ذکر کنن بسیار ممنون میشم.
با سلام خدمت دوستان
بنده چند تا سوال تخصصی در مورد تحریر های موسیقی سنتی داشتم.کلا 10 نوع تحریر وجود داره که من 5 تا از اونا رو نمیتونم درک کنم که چیه.1-تحریر فلکی 2-تحریر مقطع 3-خورده تحریر 4-تحریر زیر و رو 5-تحریر قنه
اگه دوستان از اثار موسیقی سنتی بتونن مثالی واسه تحریر های بالا ذکر کنن بسیار ممنون میشم.
1- دقیق نمیدونم
2- وقتی که خواننده یه تحریری را با قطع و وصل کردن ادامه میده انگار که اونو میشکنه.
3- همه اونچه که در اخر یه جمله آوازی به عنوان تحریر زده میشه. البته فقط همونی که در اخر گفتن یه جمله یا کلمه خونده میشه.
4- شما یه نت را میتونید مثلادر چنتا گام بخونید. خب اگه هی تحریر را در مثلا دو گام مختلف اجرا کنید میشه زیر و رو. من موردی فعلا یادم نیست. که براتون بزارم
5- وقتی تحریر از توی دماغ زده میشه. امتحان کنید مشه
tirdad_60
10-01-2010, 19:51
گزارش مفصلی از حضور استاد شجريان در خانهی سينما
شجريان: «دلشدگانی که شما ديدهايد آنی نبود که علی حاتمی ساخت»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موسیقی ما- محمدرضا شجریان شامگاه سهشنبه -15 دیماه - رودرروی اعضای انجمن بازیگران خانه سینما نشست تا به سوالات آنها پاسخ بدهد.
شانزدهمین نشست تخصصی انجمن بازیگران سینمای ایران با حضور محمدرضا شجریان استاد آواز ایران برگزار شد.
داود رشیدی رییس انجمن بازیگران سینمای ایران با اظهار خرسندی از حضور محمدرضا شجریان در جمع بازیگران گفت: نمیدانید كه امروز چه حالی دارم و چه بغضی از حضور ایشان گلویم را میفشارد؟ همه ما عاشق ایشان و هنرشان هستیم و خوشحالم كه بعد از مدت زیادی از اولین درخواستم برای حضور ایشان در جمع بازیگران، بالاخره این درخواست به نتیجه رسید.
او سپس به جایگاه ویژه محمدرضا شجریان در هنر ایران زمین اشاره كرد و افزود: پیگیری و كار مستمر و اهمیتدادن به هنر در وجود این استاد برجسته دیده میشود.
این بازیگر با یادآوری خاطرهای ادامه داد: پشتكار شجریان برای یادگیری قابل توجه بود و نشان میداد كه او تا چه اندازه به حرفهاش اهمیت میدهد و از اینروست كه امروز او به چنین جایگاه شایستهای دست یافته است.
رشیدی سپس با تشریح چگونگی دعوت انجمن بازیگران برای این نشست، گفت: از آنجا كه ایشان یكی از برجستهترین اساتید ما هستند و خیلیها علاقه به حضور ایشان دارند،اگر ما این برنامه را به صورت رسمی اعلام میكردیم امروز اینجا جای سوزن انداختن هم نبود به همین دلیل عذر ما را بپذیرید كه این نشست را به صورت تلفنی به هنرمندان اطلاع دادیم.
در ادامه محمدرضا شجریان نیز از حضور در جمع هنرمندان اظهار خرسندی كرد وگفت: قطعا امروز یكی از روزهای خوب زندگیام است كه در كنار تمام گرفتاریهایمان در كنار هم جمع شدهایم و قطعا این روزها در زندگی همه ما خواهد ماند و نقش ارزندهای دارد.
او ادامه داد: من سخنران نیستم و فقط آواز میخوانم. پس نمیتوانم از قبل سخنانی را آماده كنم. اما اگر شما سوالی دارید من اینجا حاضر هستم تا به این سوالها پاسخ بدهم.
شجریان سپس در پاسخ به پرسش داود رشیدی درباره معرفی اساتید تأثیرگذار او در عرصه آواز، گفت: قطعا اساتید من یكی دو نفر نبودند بلكه من از هر كسی چیزی یاد گرفتم و زندگیام چیزی جز تقلید نبوده است.
او با اشاره به شروع فعالیتش در مشهد ادامه داد: نتوانستم در حوزه موسیقی كسی را پیدا كنم و تنها از برنامههای رادیو استفاده كردم. اما با ورود به تهران و رادیو نزد احمد عبادی رسیدم و از او بسیار آموختم. هفتهای یكی دو روز هم نزد اسماعیل مهرتاش در جامعه «باربد» و یا در منزلاش ردیفها و تصانیف را آموختم. فرامرز پایور هم دیگر استادی بود كه سنتور و ردیفهای صبا را از او فرا گرفتم و در تالار رودكی و رادیو در كنار او و گروهش كار كردم.
شجریان، استاد دوامی و برومند را از دیگر اساتید خود دانست و گفت: اساتید بسیاری بودند كه من از هركدامشان چیزی یاد گرفتم. اما جلیل شهناز هنرمندی بود كه آنقدر كه ساز او را گوش كرده بودم به ساز دیگری گوش نداده بودم و قطعا بیشترین موفقیت من آشنایی با توانایی و خلاقیت او بود. در این میان نوازندههای دیگری هم وجود دارند كه مجموع آموختههایم از آنها، شجریان امروز است.
استاد آواز ایران در ادامه و در پاسخ به سوالی درباره نقش اسماعیل مهرتاش و «جامعه باربد» در عرصه موسیقی و تئاتر و لزوم شناخت خوانندگان از اصول فن بیان و تئاتر، تصریح كرد: نوع خوانندگی كه پیگیری میكردم، بازیگری همراه خود نداشت اما هر خوانندهای باید به گونهای شعر را بیان كند كه انگار بازیگری در صحنه درحال بیان است.
او اضافه كرد: در كارگاههایی كه در فرهنگستان هنر با شاگردانم برپا میكنم تأكید دارم كه شعر را روایت نكنند بلكه آن را بازی كنند. هنرمند تئاتر وقتی روی صحنه میآید با بیان خود بازی را آغاز میكند و همهچیز را از دل آن نشان میدهد، این بیان بیننده را تحتتأثیر خود قرار میدهد پس خواننده هم باید شعر را به گونهای بیان كند كه با كلمات و فرم بیان آنها شنونده تحتتأثیر قرار بگیرد.
خواننده «مرغ سحر» تاكید كرد: یك خواننده نباید ردیف را صرفا ارایه و شعر را روخوانی كند، بلكه باید به گونهای آن را بیان كند كه مثل یك هنرپیشه بر بینندهی خود تأثیر بگذارد. از این رو بود كه اسماعیل مهرتاش در «جامعه باربد» به شدت روی فن بیان تأكید داشت. خواننده به اعتقاد او باید از تحریرهای نابهجا و نادرست پرهیز كند تا شعر به درستی به شنونده منتقل شود.
او همچنین درباره اهمیت لطافت و زیبایی گفتار در ادای كلمات به ذكر خاطرهای بسنده كرد و گفت: در سالهای 1347 و 1348 در رادیو، زندهیاد «بنان» كه دوران بازنشستگی خود را سپری میكرد هرچندگاهی با حضور در استودیو خوانندههای جوان را چك میكرد. در یكی از همین روزها به من گفت كه شجریان وقتی شعر میخوانی همانطور عمل كن كه حرف میزنی، یعنی از تأكید نادرست و بیخود روی كلمات پرهیز كن،زیرا كششهای بیجا باعث میشود كه شعر از فرم درست خود خارج شود.
شجریان در بخش دیگری از این نشست در پاسخ به اهمیت شخصیت یك هنرمند در مقابله با مخاطبان خود، گفت: در هر شرایطی باید دید كه پشت هنر چه كسی قرار دارد؟ پشت این صدا چه كسی زندگی میكند؟ زیرا مردم ناخواسته آن شخصیت را دنبال میكنند و هنرمند در این مسیر باید به گونهای خود را نشان دهد كه در برابر مخاطب خود ارزش هنرمندی داشته باشد. هنرمند باید سعی كند در راه انسانیت قدم بردارد و با عاطفه و وجدان خود حركت، فكر و عمل كند.
استاد آواز ایران خطاب به حاضران گفت: هنرمان را دستكم نگیریم و در هرجا كه سزاوار هنر است آن را عرضه كنیم. ارزش هنر والاست و باید جایگاه آن را پیدا كرد، زیرا هنر بدون هنرمند وجود ندارد و به همین دلیل رفتار هنرمند باید هنرمندانه باشد.
او همچنین درباره نقش اعتماد در هنر تصریح كرد: قطعا خواننده باید به گونهای اجرا برود كه مردم در شروع به او اعتماد كنند. یادم است یكی از اساتیدی كه از محضر او علوم انسانی را فرا گرفتم، استاد «دادبه» بود كه تأكید داشت هیچ هنرپیشهای نمیتواند پشت دفتر نگاه خود پنهان شود.
شجریان ادامه داد: هرچهقدر شما بهعنوان بازیگر نقش یك شخصیت مثبت و یا منفی را بازی كنید، باز این نگاه شماست كه شخصیت واقعیتان را برای تماشاگران آشكار میكند. «نگاه» و «صدا» دو عاملی است كه بازگوكننده حقیقت هنرمند است و من كه سالها با صدا زندگی كردهام به راحتی با گوشدادن به صدای هر فردی میتوانم شخصیت او را تشخیص دهم و نوع ارتباطم با او را مشخص كنم. نگاه هم به همین شكل است. موجی كه از نگاه انسانها بیرون میآید به صورت مستقیم بر شنونده و بیننده تأثیر میگذارد به همین دلیل هم همواره سعی كردهام ارتباطم با افراد به گونهای باشد كه در نگاه و صدایم، فردی متظاهر و ریاكار دیده نشوم.
این استاد آواز كه سالهاست به كار ساخت ساز هم مشغول است در بخش دیگری از این نشست درباره دغدغههایش در این حوزه توضیح داد: هنرمندان هرچهقدر ابزار و وسایل بیشتری داشته باشند با تنوع بیشتری هم میتوانند كار كنند. در ایران بیش از 120 نوع ساز وجود دارد، اما آنچه در اركسترهای ما استفاده میشود گاه خلأ «رنگ» و «وسعت» صدا را نشان میدهند. به خصوص در حوزه سازهای بم، توان ما كافی نیست و من كه در این سالها بسیار به صحنه رفتهام و در استودیو با ساز و آواز سروكار داشتهام این خلأ را همواره احساس كردم و از آنجا كه كسی در این حوزه به فكر ما نبود و دستی بالا نمیبرد ترجیح دادم تا خودم این كار را شروع كنم.
او اضافه كرد: از سالها قبل مطالعه درباره سازها را شروع كرده بودم و حتی تجربههایی در این زمینه داشتم و با این اتفاق تصمیم گرفتم تا دست به كار شوم و سازهای جدیدی ارایه كنم. امیدوارم هنرمندان به این عرصه ارزش دهند تا این سازها ماندگار شوند. من این سازها را براساس صداهایی كه نیاز داریم طراحی میكنم.
تا امروز 9 ساز طراحی و ساختهام و چند ساز دیگر را در مرحله تست دارم. خوشحالم كه این 9 ساز هیچكدام رد نشده است و در اجراهای ما جواب داده است. زیرا در هنگام ساخت آنها توجه داشتم كه هر هنرمندی بتواند به راحتی با آن كار كند و اذیت نشود. البته هنرمندان بعد از كار با این سازها نظرات خودشان را به من منتقل میكنند و من هم بر اساس ایدهها و مشكلات طراحی خود را كامل میكنم اما سازندگان دیگر هم باید بدانند كه در كنار سازهای سنتی باید سازهای جدیدی هم درست كرد تا برای سلیقهها و رنگهای مختلف صدا قابل استفاده باشد.
او همچنین در پاسخ به اهمیت «ریتم» و ارزش «سكوت» در موسیقی، گفت: ریتم در زندگی همه ما حضور دارد و وقتی این ریتم در چرخش كائنات به هم بخورد همهچیز به هم میخورد. پس آواز و موسیقی هم برای این ریتم در بستر زمان حركت میكنند. از سوی دیگر سكوت هم باید ریتم داشته باشد. سكوت خودش بخشی از موسیقی است و تمام شرایطی كه در نتها وجود دارد در مورد سكوت هم باید رعایت شود.
محمدرضا شجریان در بخش دیگری از سخنانش درباره ارتباط ادبیات، موسیقی و شعر مطرح كرد: شعر و موسیقی مكمل هم هستند، اما موسیقی همواره فراتر از شعر و هر هنر دیگری حركت میكند و به این هنرها جان میبخشد. مثلا اگر شما در سینما موسیقی را از كار خود بردارید دیگر آن كار روح ندارد. موسیقی روان شعر، زبان و ادبیات است. در سخن ما نیز موسیقی وجود داشته باشد و اگر نبود بیان درست به وجود نمیآمد.
این هنرمند با بیان اینكه موسیقی فراگیرترین هنر است، ادامه داد: میتواند در همهحال و همهجا شنیده شود و تأثیر خوب و یا بد بگذارد. اما وقتی هنرمند دست به كار میشود، باید موسیقی كلمات و مفاهیم را پیدا كند. شاعر و نویسنده این موسیقی را درون كلام خود گذاشتهاند و هنرمند باید موسیقی كلام را كشف كند همانطور كه سازنده موسیقی فیلم باید براساس محتوای آن فیلم دست به كار شود.
او در بخش دیگری از این نشست درباره ارتباط جوانان با موسیقی و دلایل گریز آنها از موسیقی سنتی گفت: موسیقی به هر شكلی خوب است و به شخصه تعصبی روی گوشدادن به موسیقی سنتی و یا غربی ندارم. زیرا ما نمیتوانیم برای كسی نسخه بپیچیم و او را وادار به گوشدادن به سبك خاصی كنیم. اما در عینحال وظیفه داریم تا موسیقی خود را به شكلی درستی ارایه دهیم تا جوانان نسبت به آن تمایل پیدا كنند.
استاد آواز ایران سپس به اهمیت دوران جنینی كودكان در نوع انتخاب آنها اشاره كرد و افزود: موسیقی كه كودك در دوران جنینی میشنود زمینهساز علاقه او در دوران جوانی میشود. یعنی اگر ما در دوران جنینی موسیقی سنتی گوش دهیم، قطعا گرایش فرزندمان در نوجوانی به این سبك بیشتر است. اما فراموش نكنید كه موسیقی سنتی برای بچهها كمی سنگین است، مگر اینكه در دوران جنینی آن را شنیده باشند و كمی بعدتر بتوانند شجریان گوش دهند. اما نباید روی بچهها فشار آورد زیرا موسیقی، موسیقی است. حال چه تار باشد و چه گیتار.
او در پاسخ به سوال دیگری درباره غمانگیزبودن موسیقی سنتی ایران گفت: موسیقی هر ملتی در گذر زمان همراه با آن ملت حركت كرده است و در دل خود مجموعهای از شكستها، پیروزیها، عروسیها، عزاداریها و غیره را دارد ،پس برای بررسی موسیقی هر ملتی باید نگاه كرد كه در گذر تاریخ چه چیزی بر مردم آن كشور گذشته است، زیرا موسیقی تمام این حالات را در دل خود دارد.
شجریان سپس به تفاوت دو واژه سنتی و اصیل اشاره كرد و افزود: اصالت همواره وجود دارد اما سنت ما را در یك چهاردیواری قرار میدهد كه از هر طرف محصور آن هستیم. سنتها در گذر زمان و در طول تاریخ ساخته میشوند و از یك نسل به نسل بعدی این سنتها تغییر پیدا میكنند و این خاصیت بشر است. اما اصالت چیزی است كه ما به هر طریقی میتوانیم از آن استفاده كنیم. كودكان ما موسیقی سنتی را دوست ندارند اما خود را در چهارچوب اصالتها نگه میدارند پس نباید آنها را وادار كرد تا در سنت باقی بمانند. بلكه باید به سنت احترام گذاشت و آن را نگه داشت ولی در كنارش حركت كرد.
او عنوان كرد: موسیقی ما غمانگیز نیست بلكه موسیقی ما موسیقی تفكر است. این غم نیست بلكه چیزی است كه ما را به عنوان شنونده به فكر میبرد. فراموش نكنید كه كشور ما یكی از غنیترین موسیقیها را به لحاظ درونی و بیرونی دارد و اگر در موسیقی جهان دو گام وجود دارد در موسیقی ایران پنج گام دیده میشود. اما باید دید كه در طول تاریخ چه بر موسیقی ما گذشته است كه به این شكل ارایه میشود. موسیقی ایران در ذات خود پتانسیل و استعداد بالایی دارد، اما باید برای اعتبار آن هنرمندانی تقویت كرد.
شجریان درباره استفاده از شعر نو در موسیقی امروز نیز، گفت: آنچه برای هنرمند مهم است مفاهیم درونی اشعار است كه یا به اوزان عروضی برمیگردد و یا به شكل كلمات است. اما امروز هم شعر نو و هم شعر كلاسیك جایگاه خود را در جامعه باز كرده است و به خصوص شعر نو در این سالها جایگاه ویژهای در میان هنرمندان دارد.
استاد آواز ایران درباره اهمیت بداههخوانی در موسیقی و سایر هنرها نیز توضیح داد: هرچهقدر هنرمند از هنرش آگاهی بیشتری داشته باشد نكات بیشتری را میتواند از آن دریافت كند. در كار خوانندگی در كشور ما نیز ارزش كار هنرمند بر بداههخوانی اوست. درحالیكه در سایر كشورها اینگونه نیست و همهچیز از قبل آماده میشود. اما در كشور ما هر اجرا با اجرای دیگر تفاوت دارد و كار هنرمند وابسته به بداههگویی اوست.
شجریان در بخش دیگری از نشست درباره اهمیت اذان- موذنزاده اردبیلی- و پیوند آن با قلب و جان مردم ایران گفت: این اذان دو ویژگی قابل توجه دارد، یكی اینكه زندهیاد موذنزاده آن را در «بیات ترك» خوانده است. زیرا بیات ترك همواره پیام میدهد و نویددهنده و آگاهكننده است و این انتخاب به درستی از سوی ایشان انجام شده است تا در هر زمانی به شما نوید دهد.از سوی دیگر او با خلوص نیت این اذان را خوانده است و من كه سالهاست در عرصه موسیقی كار میكنم بیش از 60 سال است كه این اذان را شنیدهام و با آن زندگی كردم.
او در بخش پایانی این نشست و با یاد از علی حاتمی و فیلم «دلشدگان» خاطرات خود را از حضورش در این فیلم بازگو كرد.
شجریان گفت: علی حاتمی برای من مرد بزرگی در سینمای ایران بود و وقتی درباره ساخت موسیقی این فیلم پیشنهادهایش را مطرح كرد آن را به فال نیك گرفتم و بعد از برگزاری كنسرتهایم در آمریكا به ایران آمدم تا درباره این كار بیشتر صحبت كنیم. حتی یادم است آن زمان حسین علیزاده كه موسیقی فیلم را ساخته بود عنوان كرد كه اگر شما در این فیلم حاضر نشوید من هم آهنگهایم را برمیدارم.
او یادآور شد: سناریو را خواندم و عكسهای فیلم را دیدم . نظرات حاتمی و علیزاده را شنیدم، اما از آنجا كه هیچوقت موسیقی سینما شرایط خوبی نداشت از خواندن در سینما پرهیز داشتم و معتقد بودم كه مردم صدای مرا میشناسند و نمیتوان این صدا را روی چهره دیگری لبخوانی كرد. خلاصه به سختی خودم را راضی كردم تا در سینما بخوانم. اما همان زمان هم این شرط را گذاشتم كه در فیلم اعلام شود كه شجریان افتخاری این كار را انجام داده تا به دنبال آن حرف و حدیث در نیاید كه شجریان قرار است از این پس در سینما بخواند و پول درآورد. حتی بعد از اتمام فیلم حق آن را از آقای حاتمی خریدم تا از طریق نشر دلآواز منتشر كنم.
شجریان تصریح كرد: بعد از خواندن سناریو، شعرهایی انتخاب كردم اما احساس كردم كه در تمام صحنهها نمیتوانم در استودیو بخوانم. به همین دلیل با ضبط صوتی كه داشتم به كوههای پونك رفتم و آنجا برخی از قطعات را خواندم تا حال و هوای فیلم را داشته باشد. بخشی از كار را هم حسین علیزاده مجددا با ساز خود كار كرد. در این میان نباید نقش و توجه زندهیاد «فریدون مشیری» را برای این كار فراموش كرد. به خوبی یادم است كه برای هر بیتی كه میساخت به من زنگ میزد و با تركیب شعر و موسیقی آن را تست میكردیم.
او در پایان گفت: فیلم «دلشدگان» مثله شد و آنچه شما دیدید آنچیزی نبود كه حاتمی ساخته بود. وقتی من فیلم را دیدم هیچی از آن باقی نمانده بود. تمام ارتباطات فیلم از بین رفته بود و چیز بیسروتهی شده بود اما زندهیاد حاتمی به خوبی آن را درست كرد.
در پایان این مراسم لوح تقدیر و هدایای خانه سینما به شجریان اهدا شد.
محمد سریر، مهتاب نصیرپور،ستاره اسكندری، مریم بوبانی،فرخ نعمتی،بیتا فرهی، سهیلا رضوی، فریده سپاهمنصور، اكبر زنجانپور، بیژن امكانیان، هما روستا، افشین هاشمی، مهدی میامی، آتش تقیپور و.... از هنرمندان حاضر در این برنامه بودند.
منبع : ايسنا
alfredgohar
11-01-2010, 09:15
حسین علیزاده؛ جانفشانی برای موسیقی ایرانی
شهرام میریانتوسط
درباره بررسی موانع و مشکلات دست اندرکاران موسيقی در ايران و تلاش اين هنرمندان برای بهبود وضعيت اهل موسيقی و کيفيت اين نوع هنر، بسيار گفته شده است.
اما اين بار با حسين عليزاده -رديفدان، پژوهشگر، آهنگساز و استاد موسيقی شناخته شده ایران، در مورد موانع و مشکلات پيش روی اهالی موسيقی برای بهبود شرايطشان گفتوگو می کنيم.
حسین عليزاده، نوازنده تار و سه تار و خالق نزديک به ۳۰ آلبوم موسيقی از جمله نينوا، ترکمن، نوروز و سواران دشت اميد، نامزد سال ۲۰۰۶ جايزه گرمی –یکی از معتبرترين جايزههای موسيقی در جهان برای آلبوم « به تماشای آبهای سفيد»- و همچنين سازنده موسيقی فيلم آواز گنجشکها، لاکپشت ها هم پرواز می کنند، زمانی برای مستی اسبها، دلشدگان ، گبه و دوازده فيلم ديگر است.
رادیو فردا: آقای عليزاده ، آيا در ايران تشکل يا نهادی وجود دارد که هنرمندان عرصه موسيقی را دور هم جمع کند تا از اين طريق بتوانند خواستهها و انتظارات صنفی خود را طرح کنند، درد دل کنند يا با همديگر ديدار داشته باشند؟
حسين عليزاده : کلا در جوامعی که از نظر تاريخی ، مدت زمانی طولانی دارای سيستم دموکراتيک نبودهاند يا تجمعات در آن ممنوع بوده است، هنر موسيقی و کلا ساير هنرها بايد در خدمت دولت باشد؛ اين است که وقتی تاريخ را نگاه میکنيم تشکلهايی که مربوط به رشتههای مختلف هنری بودهاند هميشه در سايه دولت قرار گرفتهاند.
طبيعی است که روند اين سه دهه طلب می کند که هنرمندان در تلاش باشند که جامعه را دموکراتيکتر کنند تا گروههای مختلف قادر باشند حقوق خودشان را از طريق تشکلهای صنفی احيا کنند. در اين جا فقط مسئله حق و حقوق نيست . جا انداختن هنر در کل جامعه هم نيازمند تشکيلاتی است که من معتقدم اين مسئله در ايران طول میکشد.
راه بسيار طولانی است که ما به مرحلهای برسيم که کشورهای غربی الان به تشکلهای مربوط به موسيقی رسيدهاند . در غرب کلا هنر، شکل کاملا مستقل خود را دارد. هر چيزی نبايد از طريق دولت انجام شود. از گرفتن سالن برای اجرای کنسرت گرفته تا انتشار مجوز آلبوم و هر امر ديگری نبايد از طريق دولت انجام شود.
اين مسير الان ايده آل و درست نيست. بسياری از هنرمندان و حتی خود من تلاش بسياری کرديم که اين مسير را تصحيح کنيم.
موانع کدامند؟
متاسفانه در ايران امروز مردم و هنرمندان آنقدر درگير مسائل روزمره و فشارهای اقتصادی و مشکلات و قوانينی که دست و پای هنرمند را میبندند هستند که کارها با مشکل پيش میرود.
اين که هنرمندان با همديگر ارتباط دارند يا اينکه ندارند و اگر ندارند چرا؟ بايد بگويم صرفا اين هنرمند نيست که مقصر است. ما خودمان از نظر تاريخی اين فرهنگ در درونمان رشد و نمو نيافته است که بتوانيم کاری را با همکاری پيش ببريم . شما میبينيد که اصولا انجام کارهای جمعی در ايران با مشکل مواجه میشود و کارهای فردی معمولا (راحت تر ) پيش میرود.
به این ترتیب معتقد هستید که پیشرفتهایی هم به دست آمده طی این سالها ...
در اين چند ساله جايی به نام خانه موسيقی در ايران راهاندازی شده است که خود من يکی از بنيانگذاران آن بودم و واقعا ايدهامان اين بود که مرکزی را تاسيس کنيم که مستقل از دولت باشد و کارش دفاع از هنرمندان و تامين نيازهای آنان ، چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی و پشتيبانی از حق و حقوقشان باشد.
در اين زمينه بسيار سعی شد اما ما کلا در ايران در اين زمينه به يک تشکيلات ايده آل نرسيدهايم که بتوانيم يک تشکيلات غير دولتی تاسيس کنيم که قادر باشد از نظر اقتصادی خودکفا بوده، سرپای خودش بايستد.
از آنجايی که حمايت از اين تشکيلات در قانون اساسی جزء وظايف دولت در نظر گرفته شده است و کمک کردن به صنف هنرمندان از وظايف دولت است به هر حال وقتی کمک میکند طبيعی است که توقعاتی هم دارد. شايد به اين دليل است که اين تشکلات کاملا به استقلال نزديک نمیشوند و چيزهايی را که خواست هنرمندان و به نفع آنان است به خواست خودشان جلو ببرند.
به اعتقاد من در تمام جوامع پيشرفته يک هنرمند دغدغه تنهايی ، ناامنی ، بيکاری و آينده خود را ندارد. با قوانينی که در کشورهای پيشرفته وضع شده است يک هنرمند از آسايش بيشتری برخوردار است. اما در ايران ناامنی شغلی و بيکاری برای هنرمند وجود دارد. اين تشکيلات که حدود هفت يا هشت هزار عضو هم در سراسر ايران دارد برای رفع اين قبيل مشکلات به طور نسبی سعی میکند و فعال است ولی با اين اوصاف جامعه موسيقی ايران هنوز به مرحلهای نرسيده است که يک تشکيلات غير دولتی در اختيار داشته باشد.
بر همگان روشن است که وقتی نويسندهای میخواهد کتابی را منتشر کند بايد برای دريافت مجوز آن را به وزارت ارشاد بدهد و چه بسا دخل و تصرفاتی هم در اين راستا به وجود میآيد. آيا در زمينه ساير عرصههای هنری هم وضع به همين منوال است؟ آيا هنرمندان موسيقی و خود شما هم با اين معضل روبهرو هستيد؟
دخل و تصرف وقتی در دراز مدت اتفاق میافتد خود به خود تبديل به خودسانسوری میشود.
تجربه ثابت کرده است با موانعی که هميشه هست فکر هنرمند ناچار است فقط در يک چارچوب مجاز رشد کند . من حتما نمیگويم هنرمند بايد کار سياسی کند يا اينکه توطئه کند اما به هر شکل وقتی برای هنر چهارچوب مشخصی تعيين میشود و از آغاز تدريس هنر به کودکان به آنان حد و حدود هنر مجاز آموزش داده میشود در دراز مدت و در طول تاريخ يک فاجعه است.
هر کدام از رشتهها در حوزه موسيقی از اجرا و انتشار متاسفانه درگير اين قبيل بوروکراسیها است و البته بوروکراسیهای موازی! گاهی چندين قسمت متفاوت هستند که بايد روی کارت نظرت بدهند و اين اظهار نظر و نظارت اصلا از نظر کيفی نيست . بلکه بيشتر مربوط به قوانين و حد و مرزهايی است که بيشتر برای خودشان قائلند.
حالا موسيقی از نظر کيفی خوب است يا بد؟ بايد بگويم موسيقی دراين ۳۰ سال نه تنها رشد نکرده که خيلی هم نزول کرده است . به اين علت که ذهن آزاد و حس آزاد هميشه با موانع روبهرو بوده است.
سهم مردم در پیشرفت موسیقی و هنر تا چه اندازه است؟
شما نگاه کنيد مثلا کسانی مثل ما که ۴۰ سال است در حوزه موسيقی فعاليت میکنيم و کارمان را از پيش از انقلاب آغاز کردهايم و يا جوانان بعد از ما وقتی میخواهيم برای ارتباط با مردم کنسرت اجرا کنيم نياز به مجوز دولتی داريم.
يک هنرمند برای اينکه بتواند با مردم ارتباط داشته باشد بايد مجوز بگيرد. تا مجوز بخواهد صادر شود بايد چند تشکيلات موازی با همديگر توافق کنند که آيا به شما مجوز بدهند يا ندهند؟
تازه بعد ازاين که مجوز صادر شد مسئله سالن مناسب پيش می آيد. ما در ايران سالن مناسب نداريم .به غير از تالار رودکی که از قديم داشته ايم و در زمانی ساخته و طراحی شد که جمعيت ايران فقط ۲۰ ميليون نفر بود. اما الان ما جمعيتی قريب به ۷۰ ميليون نفر داريم اما تعداد سالنها افزايش نيافته است . اجاره سالن وزارت کشور هم که پيش از انقلاب ساخته شده است و اصولا سالن مناسبی برای اجرای کنسرت نيست بسيار گران است و شبی چند ميليون بايد بابت اجاره دريافت می کنند و البته ارگانهای ديگری هم هستند که مکان اجرا دارند اما باز هم بايد به آنان پول پرداخت کرد.
نتيجه اين می شود که بليط کنسرت در ايران از بليط کنسرت در آلمان گرانتر میشود . يعنی اگر شما نسبت درآمد را در نظر بگيريد کسی که میخواهد در ايران کنسرت ببيند بايد ۳۰ تا ۴۰ ميليون پول بليط پرداخت کند و اين طبيعی است که اعضای يک خانواده نمیتوانند با همديگر برای تماشای کنسرت بيايند . فقط عده کمی میتوانند برنامه را ببينند و اين جور میشود که يواش يواش ارتباط مخاطب و هنرمند قطع میشود.
راه ديگری که وجود دارد استفاده از تلويزيون و وسايل ارتباط جمعی است که آن هم اکثر برنامه های راديو و تلويزيون از هويت موسيقی ايرانی خارج است .
موسيقی پخش شده در راديو و تلويزيون بسيار فکر نشده و برنامه ريزی نشده پخش میشود. يا شايد هم برنامه ريزی شده است که هر چه بيشتر اين فرهنگ از بين برود. اين است که مجموعه شرايط به طور زنجير وار روی موسيقی ايران سايه میاندازد.
تمام اينها مسائلی است که میشود در موردش گفتوگو و بحث و تبادل نظر کرد و سعی در حل و فصل آن داشت . همه ما که به نوعی دست اندرکار هنر هستيم دلمان برای هنر اين مملکت میسوزد و مايليم آن را ارتقا دهيم و حفظش کنيم . من نمیدانم اين چه نيرويی است که مانع اين امر میشود. اين در حالی است که من تصور میکنم اگر موسيقی خوب در جامعه رواج پيدا کند. راديو و تلويزيون موسيقی خوب پخش کنند و مردم بشنوند شايد ملت ايران از نو روحيه خود را بازيابند و اين افسردگی که امروز در تک تک چهره مردم شاهد آنيم از بين برود و به شادی مبدل شود.
آيا شما و ساير هنرمندان شاخص موسيقی تا به حال دور هم نشستهايد در مورد اين مشکلات حرف بزنيد ؟ آيا سعی کردهايد نمايندهای را به عنوان نماينده اهالی موسيقی بفرستيد تا با مسئولين و مقامات اين حوزه گفتوگو کنند ؟ آيا سعی کردهايد مشکلات موجود را طرح کنيد و اگر اينکار انجام شده است پاسخ آنان به شما چه بوده است؟
بله، از همان زمانها که سر ِ بود و نبود موسيقی دعوا بود ما خيلی سعی و تلاش کرديم . شايد اگر موسيقی الان وجود دارد به علت جانفشانی بعضی از هنرمندان است . البته تعداد جمعيت جوانی که امروز در ايران موسيقی کار میکنند بخصوص جوانها بسيار بيشتر از سابق ا ست . اگر اين جمعيت خوب راهنمايی شوند و امکانات کافی در اختيارشان باشد ما سرمايه خوبی داريم . نسل جوان ما ضريب هوشی بالايی دارد و دنيا را بخاطر شرايطی که در آن زندگی میکند به خوبی میشناسد . ما اميدهای زيادی در نسل جوان داريم.
راستش من الان خيلی وقت است که ديگر گوشهای نشستهام و کار خودم را انجام میدهم . اما در گذشته بسيار بحث کردهايم، تلاش کردهايم، بسياری مواقع کسانی طرف مقابل بحث ما بودند که اصلا اين مباحث را درک نمیکردند يا جزء اهدافشان نبوده است . اگر قرار است شما بحث کنيد و وارد جدل بشويد حتما بايد يک ارتباط دولتی داشته باشيد که فکر کنند شما هم خودی هستيد. مطيع دستورات دولتيد، ضمن اينکه تخصص هم داريد . من با اين ديدگاه کاملا مخالفم . من بر اين باورم که هنرمندانی که وابسته به روابط دولتی نيستند بايد برای موسيقی تصميمات نهايی را بگيرند چون بقيه فقط از روی دستورالعمل و مصلحت تصميم میگيرند و اين روش تا به حال ثابت شده است که به نفع موسيقی نبوده است.
گاهی شرايطی بوجود می آورند که جنبه اقتصادی دارد و درآمد خوبی نصيب هنرمند میشود . اين جور است که برخی از هنرمندان جذب اين شرايط میشوند و کارهای سفارشی بسازند . حتی ممکن است آن کار را جامعه هم نشوند. دولت هم که به ابعاد هنری کار زياد اهميت نمیدهد، چون اصولا از اين زاويه به هنر نگاه نمیکند. بيشتر از زاويه تبليغ است که نگاه میکند. اما خود هنر والاست . بايد کاملا مستقل باشد. وقتی که هنر خالص باشد و از درون هنرمند رشد کرده باشد هم میتواند هنرمند را دگرگون کند و هم تبديل به «هنر الهی» بشود. اما هنر الهی که با سفارش دادن و دستورالعمل به وجود نمیآيد.
بله ، صحبت زياد شده است. تلاش زيادی انجام گرفته است. يکی از مشکلات حوزه موسيقی اين ا ست که حرف زياد میزنيم اما راه عمل به آن حرفها مشکل است .
آیا در مجموع امیدی هست که موانع در کوتاه مدت به طور چشمگیر کاهش پیدا کند؟
البته من مايوس نيستم . با وجود همه چيزهايی که گفتم نسل جديد چهره بسيار خوبی در موسيقی از خودش نشان داده است . اين مستلزم اين امر است که بمانند و در جامعه رشد کنند. نه اينکه همچون ساير رشتهها از ايران هجرت کنند و برنگردند که در آن صورت متاسفانه ما در موسيقی همين سرمايهها را هم از دست خواهيم داد . شايد اگر دولتهايی به سر کار بيايند که به هنر و فرهنگ اهميت بيشتری قائل باشند، هنرمند را يک فرد آزاده ببينند . آنوقت است که نسلی بسيار برتر از نسل گذشته پا به عرصه وجود خواهد گذاشت.
tirdad_60
18-02-2010, 18:12
همزمان با تولد استاد در 29 بهمن ماه؛
سایت رسمی شهرام ناظری آغاز به کار کرد
موسیقی ما - همزمان با تولد شهرام ناظری استاد آواز ایران در 29 بهمن سایت رسمی ایشان با نشانی
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
شروع به کار کرد.
درزمانهای که خوانندههای سطخپائین تنها با انتشار یک آلبوم برای خود سایت رسمی دست و پا می کنند عجیب بود که شوالیه ی آواز ایران بعد از مدت ها و با تاخیر بسیار زیاد این کار را انجام داد.
ناظری امسال کنسرت های متفاوت زیادی را در آمریکا همراه با پسرش اجرا کرد
tirdad_60
18-02-2010, 18:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در قالب يک کتاب و يک آلبوم موسيقي منتشر شد؛
پايان سال با دو اثر جديد محمدرضا لطفي
«مجموعه مقالات موسيقي» و «يادواره عارف قزويني» عنوان دو اثر جديد از محمدرضا لطفي آهنگساز نامي کشور است که موسسه آواي شيدا به سرپرستي لطفي چند روز پيش منتشر کرده است. اولي-«مجموعه مقالات موسيقي»- کتاب است. محسن حجاريان پژوهشگر شناخته شده موسيقي ايراني مقدمه اش را نوشته؛ «کتاب حاضر در زمينه هاي متفاوت ديدگاه هاي ديگران را با بينش و اسلوب خاصي مورد توجه و نقد قرار داده است.
چنين بينش ها و اسلوب هايي- که خواننده را به انديشه وا مي دارد- راه را براي نقد جدي تر موسيقي ايراني هموارتر خواهد ساخت. از اين رو آنچه موجب بالندگي موسيقي ايراني خواهد شد نگاه نقادانه صاحب نظران موسيقي به نوشته هاي ديگران است. يکي از اهداف اين کتاب گشايش همين گونه از نقدها و بررسي هاي موسيقي شناسانه ايراني است.» کتاب، 330 صفحه دارد و شامل مقالات جديد و قديم لطفي است که اکنون در يک مجلد جمع شده اند. دومي- آلبوم «يادواره عارف قزويني»- موسيقايي است.
گروه همنوازان شيدا به سرپرستي محمدرضا لطفي اين آلبوم را به ياد عارف قزويني آهنگساز و شاعر وطن پرست و سياسي ساخته و نواخته اند. خواننده کار محمد معتمدي است که دو تصنيف «نمي دانم چه...» و «از کفم رها» هر دو از عارف را در اين اثر خوانده است. اين آلبوم که سومين اثر منتشرشده لطفي پس از بازگشت اش به ايران است در مايه افشاري است و قطعات ديگري هم دارد. با پيش درآمدي از رضا محجوبي آغاز مي شود و درآمد کار هم تکنوازي سه تار محمدرضا لطفي است.
اين پيش درآمد پيشتر در آلبوم «آرام جان» اثر مشترک محمدرضا شجريان و گروه آوا اجرا شده بود اما در اين آلبوم با سازبندي جديد و متفاوت ضبط شده است. گروه بعد از اجراي تصنيف «نمي دانم چه...»، رًنگي قديمي را نواخته اند. تکنوازي سه تار لطفي به مدت 11 دقيقه قطعه بعدي اين اثر تازه است. پس از اين تکنوازي است که تصنيف معروف «از کفم رها» ساخته عارف قزويني را مي شنويم. قطعه پاياني آلبوم هم رنگي از درويش خان است. تار ابريشم گروه را فرخ مظهري نواخته، سه تار را حميد سکوتي و تار را مازيار شاهي زده اند.
هوشمند رنجبر عبادي ني زده و حميدرضا خلعتبري کمانچه. آريا محافظ (سنتور)، هادي آذرپيرا (عود) و احمد مستنبط (تنبک) ديگر نوازنده هاي گروه همنوازان شيدا در اين آلبوم هستند. لطفي در جلد اين آلبوم درباره عارف قزويني نوشته است؛ «عارف مانند خيلي از منورالفکرها تصور مي کرد حکومت آينده ايران به سوي جمهوري در حرکت است و با توجه به دوستي که با سيدضياءالدين طباطبايي داشت، اين خيال واهي بيشتر در دل او جان مي گرفت. متاسفانه سيدضياء که عامل انگليسي ها بود، پس از اينکه امورات اداري و نظامي را به خوبي آرايش داد، حکومت را به رضاخان ميرپنج سپرد و پس از کودتاي او عازم انگلستان شد و هرگز برنگشت.
از اين رو عارف به اعتراض درآمد و مبارزه را ادامه داد اما قدرت رضاخاني او را ابتدا به بروجرد و سپس به همدان تبعيد کرد... روحش قرين رحمت باد که جان خود را براي سربلندي ايران فدا کرد.»
منبع : اعتماد
tirdad_60
06-03-2010, 20:25
آیین بزرگداشت بزرگ مردان موسیقی ایران، زنده یاد "استاد فرامرز پایور" وزنده یاد " استاد پرویز مشکاتیان در شهر تاریخی تبریز برگزار گردید
در راستای ارج نهادن به مقام هنری دو بزرگ مرد موسیقی ایران زمین، زنده یاد " استاد فرامرز پایور " وزنده یاد " استاد پرویز مشکاتیان " مراسم پر شکوهی با حضور اصحاب فرهنگ – هنر و علاقمندان به موسیقی اصیل در 13 اسفند ماه 1388 مصادف با میلاد حضرت رسول اکرم (ص)و حضرت امام جعفر صادق (ع) در تالار اقبال آذر مجتمع فرهنگی – هنری تبریز توسط آموزشگاه موسیقی مهرورزان با همکاری انجمن موسیقی تبریز برگزار گردید .
در ابتدا این برنامه پیام تسلیت جامعه هنرموسیقی توسط حسین ساجدی مدیر مسئول آموزشگاه موسیقی مهرورزان قرائت گردید در قسمتی از این پیام آمده بود : "بی شک استاد فرامرز پایور و استاد پرویز مشکاتیان همانند نیاکان خویش از ستارگان پر فروز آسمان هنر ایرانی هستند که به اصول علمی موسیقی پایبند، وسرآمدنوازندگان و هنر آموزان سده معاصر بوده اند و نزدیک به نیم قرن تجربه ناب و خلل ناپذیر خود را صرف آموزش و اشاعه موسیقی سرزمین خویش ساخته اند و حیات پر ثمر این دو بزرگمرد ، موجب تحول عظیم در موسیقی و تأثیرات بس بزرگی درهنر این مرز و بوم داشته است. براستی امروز دانش آموختگان مکتب آنان ،بزرگترین سرمایه های هنری در حوزه موسیقی کشور هستند ."
در ادامه گروه موسیقی ایرانی به مناسبت میلاد حضرت رسول اکرم (ص) و حضرت امام جعفرصادق (ع) قطعه " مولود نبی " را در مایه سه گاه به همراه آواز حسن کرمانی وسنتورسجاد یوسفی وند اجرا نمودند.
خسروسرتیبی پژوهشگر و شاعر پرتوان آذر بایجان ،کیانور ، سید حسین حسینی وشاهین رضازاده در مورد شخصیت و آثار ارزنده هنری این دو استاد بزرگ موسیقی ایرانی سخنرانی کردند
استاد منوچهر میثاقی نوازنده بنام سنتور به همراه تمبک بهرنگ پادیر و خانم فهیمه پایدار نوازنده سنتور به همراه تمبک مسعود خیابانی، قطعاتی از آثار این زنده نامان موسیقی کشور، در این تجلیل اجرا کردند
شایان ذکر است در این آیین بزرگداشت20 قطعه ضربی( سازی و آوازی) در قالب دوازده اجرا توسط گروه های موسیقی استان از آثار باز سازی شده استاد فرامرز پایور و استاد پرویز مشکاتیان اجرا شد. گروه موسیقی رهاب مهرورزان به سرپرستی هادی آذر پیرا به همراه آواز دکتر فرشید بزرگی و گروه موسیقی روح افزا به سرپرستی سیامک دستمالچی و به همراه آواز مهدی اصغرپور از شهرستان اهر و گروه موسیقی ایرانی به سرپرستی منصور دانشور دیگر اجرا کنندگان موسیقی این بزرگداشت بودند.
tirdad_60
06-03-2010, 20:50
آلبوم آوازهای سید حسین طاهرزاده خواننده برجسته 100 سال گذشته ایران توسط انتشارات ماهور راهی بازار شد.
این آلبوم که شامل 2 سی دی است 35 قطعه از اجرا های طاهرزاده به همراه هنرمندان دیگری چون درویش خان(تار)، مشیر همایون شهردار(پیانو)، باقر خان رامشگر(کمانچه)، حسین هنگ آفرین(ویلن)، اسدالله خان(سنتور)و اکبر خان(فلوت) را در بردارد و توسط کمپانی های انگلیسی ضبط صفحات گرامافون در سالهاى ۱۲۹۳ و ۱۳۰۸ پر شده است.
در مقدمه روی جلد این آلبوم آمده است: اغلب منابع تاریخ موسیقی ایران طاهرزاده را استادی بزرگ و صاحب سبکی منحصر به فرد توصیف می کنند. بی شک این ادعا اغرق نیست و گواه آن نمونه هایی است که در این مجموعه منتشر شده است.
در بخش دیگری از این مقدمه در توصیف شیوه آوازخوانی این خواننده نوشته شده است : به نظر می رسد تاثیر پذیری صحیح از ردیف سازی، نحوه خواندن شعر، توجه به فرم و لاجرم به کارگیری عنصر تکرار، توجه به محدوده صوتی و استفاده بهینه از آن را طاهرزاده مدیون روش انتقادی خود است. از این بین تنوع تحریرها و توجه به فرم در توالی تحریر و شعر در هنر آواز خوانی طاهرزاده بیش از هر چیز خود نمایی می کند. از سوی دیگر تلاش وی- آنچنان که خالقی از قولش نقل می کند- برای رعایت حالات خبری، پرسشی و ندایی شعر، با مراجه به این آثار، بیش از هر چیز مدیون فرم حاصل از تکرار عناصر هنر خوانندگی است.
همچنین در بخش دیگری از این متن آمده است : در واقع طاهرزاده به جای آنکه همانند خوانندگان امروز، سعی بر دکلمه شعر داشته باشد آن را به عنوان یک عنصر هنری به کار می گیرد و محتوای شعر را نیز بیشتر از طریق نحوه استفاده اش در فرم موسیقایی اثر بیان می کند. البته استفاده از امکانات دیگری چون به کارگیری مکث های درست و ایجاد بهتر تاکیدها از راه تغییر ارتفاع صوت را نباید از یاد برد. اما همه اینها تا آنجا به کار می روند که اثر، بر خلاف آنچه امروزه بیشتر می بینیم، همچنان در حوزه موسیقی قابل بررسی باشد و نه در حوزه شعرخوانی.
alireza-sabz
17-03-2010, 13:39
میگم درباره ی آهنگ ها و آلبوم ها و کنسرت های گروه مستان هم بحث کنیم
نظر شما چیه؟؟
tirdad_60
23-03-2010, 20:42
میگم درباره ی آهنگ ها و آلبوم ها و کنسرت های گروه مستان هم بحث کنیم
نظر شما چیه؟؟
به این تاپیک یه سری بزنید
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
آلبوم آوازهای سید حسین طاهرزاده خواننده برجسته 100 سال گذشته ایران توسط انتشارات ماهور راهی بازار شد.
این آلبوم که شامل 2 سی دی است 35 قطعه از اجرا های طاهرزاده به همراه هنرمندان دیگری چون درویش خان(تار)، مشیر همایون شهردار(پیانو)، باقر خان رامشگر(کمانچه)، حسین هنگ آفرین(ویلن)، اسدالله خان(سنتور)و اکبر خان(فلوت) را در بردارد و توسط کمپانی های انگلیسی ضبط صفحات گرامافون در سالهاى ۱۲۹۳ و ۱۳۰۸ پر شده است.
در مقدمه روی جلد این آلبوم آمده است: اغلب منابع تاریخ موسیقی ایران طاهرزاده را استادی بزرگ و صاحب سبکی منحصر به فرد توصیف می کنند. بی شک این ادعا اغرق نیست و گواه آن نمونه هایی است که در این مجموعه منتشر شده است.
در بخش دیگری از این مقدمه در توصیف شیوه آوازخوانی این خواننده نوشته شده است : به نظر می رسد تاثیر پذیری صحیح از ردیف سازی، نحوه خواندن شعر، توجه به فرم و لاجرم به کارگیری عنصر تکرار، توجه به محدوده صوتی و استفاده بهینه از آن را طاهرزاده مدیون روش انتقادی خود است. از این بین تنوع تحریرها و توجه به فرم در توالی تحریر و شعر در هنر آواز خوانی طاهرزاده بیش از هر چیز خود نمایی می کند. از سوی دیگر تلاش وی- آنچنان که خالقی از قولش نقل می کند- برای رعایت حالات خبری، پرسشی و ندایی شعر، با مراجه به این آثار، بیش از هر چیز مدیون فرم حاصل از تکرار عناصر هنر خوانندگی است.
همچنین در بخش دیگری از این متن آمده است : در واقع طاهرزاده به جای آنکه همانند خوانندگان امروز، سعی بر دکلمه شعر داشته باشد آن را به عنوان یک عنصر هنری به کار می گیرد و محتوای شعر را نیز بیشتر از طریق نحوه استفاده اش در فرم موسیقایی اثر بیان می کند. البته استفاده از امکانات دیگری چون به کارگیری مکث های درست و ایجاد بهتر تاکیدها از راه تغییر ارتفاع صوت را نباید از یاد برد. اما همه اینها تا آنجا به کار می روند که اثر، بر خلاف آنچه امروزه بیشتر می بینیم، همچنان در حوزه موسیقی قابل بررسی باشد و نه در حوزه شعرخوانی.
میدونین از کجا باید تهیه کنم؟ آخه شهرستانم :41:
یه سؤالم دارم کسی اینجا تا حالا کنسرت رفته؟ :46:
tirdad_60
24-03-2010, 23:06
فروشگاه اینترنتی آهنگسرا این اثر رو داره البته من خودم ازش خرید نکردم اما
به نظرم معتبر هست
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
tirdad_60
25-03-2010, 22:54
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گزارش کیوان ساکت از یک هفته زندگی در تهران در اشپیگل
ما ایرانی ها مبتلا به خوشبینی هستیم
کیوان ساکت موسیقی دانی محبوب در ایران است – و با این وجود دچار دردسر است. به خواهش اشپیگل آنلاین از یک هفته زندگی خود درتهران یادداشت برداشته است.گزارشی از سرخوردگی و خوشی های کوچک.
جمعه، 26 فوریه 2010
جمعه در ایران تعطیل است. مهم است که آدم از زندگی روزمره فاصله بگیرد. چندان آسان و همیشه ممکن نیست. جمعه ها می کوشم وقتم را با خانواده ام بگذرانم.
توی هفته تقریباً همیشه درگیرم و وقت برای استراحت کمتر دارم. جمعه ها شهرِ مملو از جمعیت تهران کمی ساکت تر می شود. در زمان های مشخصی حتی می توان با ماشین داخل شهر رفت بدون اینکه خیلی در راه بندان ماند.
دم عصر و شب دیگر نمی توان شلوغی خیابان ها را تحمل کرد. جوانان در خیابان ها و مرکزهای خرید در حرکتند. کسی که می خواهد کاری انجام دهد بازهم به صبر مافوق انسانی نیاز دارد که بی آن نمی توان در تهران ماند.
من و خانواده ام با خویشاوندان برای شام در رستوران زیبایی در خیابان ولی عصرقرار می گذاریم و با ماشین آنجا می رویم - یکی از سرزنده ترین خیابان های تهران که از شمال به مرکز امتداد دارد. خبر ندارم به نیرویی که از این قرار می گیرم تا چه میزان نیاز خواهم داشت.
هفته معمولی و با دردسر شروع می شود. مانند هر روز دیگر پسر 16 ساله ام کیارش را به مدرسه می برم، دوشنبه ها همسر عزیزم را هم در باشگاه ورزشی پیاده می کنم که مخصوص خانم هاست. بعد با خوانندۀ بسیار با استعدادی قرار دارم که با هم روی آلبومی از قطعه های موسیقی محلی ایران کار می کنیم.
من و این مرد جوان در مبارزه ای طولانی و سخت با دیوان سالاری و ادارۀ سانسور، ارشاد، مشترکیم. دوست من بیشتر وقت ها برای رادیو ایران آهنگ ضبط می کند، و ما می خواهیم با هم کاری بیرون دهیم. من آهنگ ساخته ام و او شعرش را گفته است.
اما مانند همیشه: 48 ساعت قبل از تحویل اثر، مسئول جدید و وقت رادیو تلفنی از من درخواست شعر دیگری را برگزینم. نفهمیدم از چه چیزی خوشش نیامده اما تصمیمش قطعی بود: شعر جدید.
با کمی دلخوری ازاو پرسیدم چرا قبل از اینکه یکسال تمام وقت و پولمان را در این راه بگذاریم به ما چیزی نگفته است.
از این ماجرا سه ماه می گذرد و خوانندۀ بیچاره خود را با متن جدید خسته کرده است، اما برای این شعر هم منتظر اجازۀ رسمی هستیم. بی اطمینانی جلوی کارمان را می گیرد.
درگیری با اداره ها واقعاً می تواند جان آدم را بر لب بیاورد. گاهی مدرک ها گم می شوند و گاهی یک بخش نمی داند بخش دیگر چه گفته است. و اگر آدم خودش با صبر زیاد دنبال کارها را نگیرد نمی توان برنامه ای را با مؤفقیت به پایان رساند، بویژه اگر پای ارشاد در کار باشد.
وقتی با یک ساعت تأخیر به استودیو می رسم تارم برایم تسلی خاطر بزرگی است. دست به تار که می برم زندگی واقعیم شروع می شود. بدون موسیقی و بدون سازم تاب زندگی روزمره را نمی آورم.
بعد از تمرین به دیدار یک سازندۀ تار می روم که با او دوستی نزدیک دارم، دوستم بدون ساز نیز بسیار خوشبخت است: به آمریکا می رود و زندگی جدیدی را آغاز می کند. گرین کارت گرفته است و همین امشب از طریق هلند به آمریکا پرواز می کند. یکی بعد از دیگری کشور را ترک می کنند زیرا دیگر نمی توانند مشکلات را تحمل کنند. چه خوب که موسیقی آرامش لازم را به من می دهد.
دوست دارم شب بشود. شهرام ناظری یکی از معروفترین خواننده های ایران دعوتم کرده است. از یکی از کارهای من خوشش آمده که دوسال پیش به سفارش وزارت ارشاد ساختم. روی یکی از شعرهای سرایندۀ بزرگ ایران فردوسی آهنگ گذاشته بودم. قرار بود دستمزد خوبی به من بدهند. گرچه ادارۀ مربوط از کار راضی بود از دستمزد خبری نشد. حالا ناظری سرمایه گذاری را پیدا کرده بود که می توانیم کار را با او ضبط کنیم. سر شام قرار است قرارداد را امضا کنیم.
امروز خرید کردم. همه چیز گران تر و گران تر می شود. تورم ظاهراً 25 درصد است اما در واقع قیمت ها منفجر شده اند. قدرت خرید همۀ ما کمتر می شود. هرکس که درآمدش کم است کمربندها را سفت تر می کند و تنها چیزهای ضروری را می خرد. دیگر پولی برای هنر نمی ماند.
ضمن رانندگی به طرف مدرسۀ موسیقی به این چیزها فکر می کنم، امکان برگزاری کنسرت در آلمان از این فکر ها درم می آورد. هفته ها را تا 3 سپتامبر که با ارکستر سنفونیک بوخوم برنامه دارم می شمارم. برای این کار باید همچنان روی قطعه ها کار کنم و پارتیتورها را آماده سازم.
دراصل می خواستم نوازندگان بوخومی را به تهران دعوت کنم. بعد با هم تصمیم گرفتیم صبر کنیم. وضعیت ما در حدی نامعلوم است که قول های ارشاد هم تضمینی برای اجرای کارنیست. صدها اجازه هم که داشته باشیم ممکن است قبل از اجرا با نه یک نهاد همه چیز خراب شود. با این بی نظمی ها هیچکس نمی تواند برنامه ریزی کند و من مایل نیستم دوستان بوخومی را در معرض این خطر قرار دهم.
بعد ازظهر را به ضبط در استودیو می گدرانم که لذت بخش است و خوب پیش می رود. شب با همسر و دوپسرم در رستوران خوبی قرار دارم. وقت سپری کردن با خانواده برای روز بعد به من نیرو می دهد. امروز احساسم دستخوش تغییر است. بعد از اینکه پسرم کیارش را به مدرسه رساندم برای تدریس به دانشگاه می روم. در حالیکه در ترافیک به زحمت جلو می روم به حرف های هشدار دهندۀ مدیر مدرسه فکر می کنم که به من گفت: پسرتان باید بیشتر تلاش کند. هیچ پدری ازاین حرف خوشش نمی آید. اما تحصیل خوب در ایران از هرجای دیگر مهم تر است. بسیاری از کسانی که می توانند کار کنند شغلی ندارند.
هرسال هزاران نفرازدانشگاه فارغ التحصیل می شوند. وضع بازارکار اینقدرنامناسب است که واقعاً بهترین ها بختی دارند.
عوضش دردانشگاه اتفاق دلچسبی می افتد: اول دربانی بسیار صمیمانه به من سلام می دهد. دانشجویان هم ازقبل بیشتر احترام می گذارند. درآغازدرس با احتیاط سؤال می کنم و از جواب خنده ام می گیرد. در دانشگاه دهان به دهان گشته که به تازگی در آمریکا چند کنسرت برگزار کرده ام. اینکه یکی از ما خارج بوده، در غرب، حس احترام را در بقیه بر می انگیزد. گرچه دولت ما آمریکا را شیطان می داند اما منظور رهبری سیاسی این کشور است نه مردم. بیشتر ایرانی ها مردم آمریکا را تحسین می کنند. و بخشی از این تحسین من را هم شامل می شود زیرا آن طرف آب بودم.
بویژه برای مصاحبه ای که با صدای آمریکا کردم مرا تحسین می کنند. برای بسیاری از ایرانی ها طبیعی نیست که نظر خود را آزادانه بگویند. اینکه من این کار را درآمریکا کرده ام حتی دربان را هم به احترام وامی دارد. بعنوان هنرمند غالباً مرکز توجهم. وقتی آدم جلوی مردم برنامه اجرا می کند طبیعی است. بعنوان استاد موسیقی در دانشگاه از توجه دیگران چندان خوشم نمی آید از این جهت فوری درس را شروع می کنم.
در برگشت به خانه دوستی زنگ می زند و بدترین خبر روز را می دهد. درسم دردانشگاه بابل حذف شده است. حفاظت دانشگاه از حضورمن اعلام نگرانی کرده است. دلیل این امرآنطور که می فهمم به مصاحبۀ من با صدای آمریکا مربوط است. در حالیکه فقط درمورد موسیقی ایرانی صحبت کرده بودم. معلوم است که این دلیل کافی است. ظاهراً موسیقی را هنر نمی دانند که برای آن مقداری آزادی نیاز است.
حذف درس مرا متعجب نمی کند. دومین بار است که یکی از برنامه های من در بابل حذف می شود. دفعۀ قبل کنسرتم را لغو کردند زیرا ظاهراً آهنگ مسئله داری را برای خوانندۀ بزرگ شجریان ساخته بودم. آشنایی که این کنسرت را برنامه ریزی کرده بود زیربارهزینه های اجارۀ محل و تبلیغات ماند.
امروز باردیگر بیشتر می فهمم که چقدر کم می توانیم برای زندگی خود برنامه داشته باشیم. البته این دفعه تلفن یک هنرآموزخبر خوبی دارد: اجازه دارم در بابل درس بدهم. دوستانم در گفتگوهای زیاد با دانشگاه مؤفق شده اند برای دست اندرکاران روشن سازند که من خطرامنیتی نیستم. و اینکه گفتگوی من با صدای آمریکا فقط به موسیقی مربوط بوده است. خیلی خوشحالم.
تنها نقطۀ تاریک روز ملاقات من با هنرمند جوانی است که از کنسرتش با ارکستر سنفونیک ایران در اروپا تعریف می کند. در اجرایی در آمستردام مخالفان علیه ارکستر سنفونیک اعتراض کرده اند. چرا باید حتی موسیقی محلی سیاسی بشود؟ عامل وحدت دهندۀ موسیقی کجا می ماند؟
امروز بعد از تدریس در مدسۀ موسیقی به بابل می روم. در مدرسۀ موسیقی از نه صبح تا شش بعد ازظهر مشغولم. هنر جویان من انسان های جوان مستعدی هستند که می خواهند نواختن تار را بهتر یاد بگیرند. در بین هنرجویانم پیرمرد 88 ساله ای هم هست که از 15 سال پیش نزد من تعلیم می بیند.
راننده ای که قراراست من را به بابل ببرد دیر می آید. می گوید در راهبندان مانده است. با تقریباً سه ساعت تأخیر راه می افتیم و پاسی ازشب گذشته می رسیم. نزد دوستانم شب را روی کاناپه می گذرانم و خوشحالم که فردا سخنرانی و اجرای آموزشی دارم. واقعاً جور می شود؟ یا باز هم نهادی نه می گوید؟
با تردید به دانشگاه می روم. اما هم چیز به خیر می گذرد. همۀ مسئولان با خوشرویی از من استقبال می کنند. دانشجویان با تحسین نگاهم می کنند. این هم ایران است: خوشحالی زیاد از انجام کاری کوچک – البته جای دیگر چنین امری طبیعی است. گرچه روحانیون ما کمترارزشی برای موسیقی قائلند اما اجازۀ درسم را مدیون یک روحانی هستم که رئیس دانشگاه بابل است. وی موسیقی و حمایت از فرهنگ را ستودنی و لازم می داند. خوب، این هم ایران است: بعضی وقت ها حمایت از سویی می آید که آدم اصلاً فکرش را نمی کرده است.
در راه بازگشت آرزو می کنم که کار با ارکستر سنفونیک بوخوم هم خوب شود. ازسفر به آلمان و اجرای کنسرت خوشحالم و آمیدوارم در تهران هم بتوانیم اجرای مشترک داشته باشیم.
ما ایرانی ها مبتلا به خوش بینی هستیم. باید باشیم.
tirdad_60
07-04-2010, 22:47
انتقاد تند محمدرضا لطفی از مسئولان موسیقی
محمد رضا لطفی استاد صاحب سبک موسیقی ایرانی و مبتکر موسیقی های انقلابی «چاوش» در ابتدای انقلاب، به تازگی در گفتگویی، به شدت از مسئولان موسیقی انتقاد کرده وگفته است که مسئولان موسیقی هیچ سراغی از هنرمندان مطرح نمی گیرند.
لطفی در سخنان خود به این موضوع اشاره کرد که ما هنرمندان بسیاری داریم که به دلیل مشکلات بسیاری که برایشان به وجود آمده گوشه گیر شده اند.
لطفی که با ضمیمه نوروزی همشهری مصاحبه کرده د ادامه با اشاره به هنرمندانی چون ناظری و علیزاده و ... می گوید: شما آمار بگیرید و ببینید تولیدات این عزیزان دراین سالها چقدر بوده است؟ قطعا پاسخ این سؤال منفی است. اصلا دراین سالها اجراهای زیادی نداشته اند.
مسئولان وزارت ارشاد، تلویزیون و یا حوزه هنری تا به حال شده یک بار سراغ این هنرمندان بروند وبگویند چرا شما کنسرت اجرا نمی کنید؛ چرا آلبوم منتشر نمی کنید و یا آنها را تشویق کنند؟ یک بار آمار بگیرند متوجه می شوند. حالا که مد شده راجع به همه چیز آمار می دهند چه طور است که در مورد مسائل فرهنگی این آمار اهمیتی ندارد؟
tirdad_60
18-04-2010, 14:06
غلامحسين درويش: ازصبح تا الان تمرين نكرده ام
يكروز بعد از ظهر درويش خان بر جمع ما وارد شد و نشست. لحظه اي بعد تاري را آورديم و طبق رسوم قديم آن را بوسيديم و دو دستي به ايشان تقديم كرديم تا اگر حالش را دارد قطعه اي بنوازد. گفت كه نميتوانم! از وي پرسيدم: يعني چه؟ شما كه به اين مرحله رسيده ايد، نميتوانيد ساز بزنيد؟ گفت: نه! گفتيم: چرا؟ گفت : از امروز صبح تا الان تمرين نكرده ام به همين دليل نميتوانم خوب بزنم!
ادبستان- مرداد69- شماره8- استاد قنبری
---------- Post added at 03:06 PM ---------- Previous post was at 03:03 PM ----------
حسن كسايي: برابري با بزرگترين تكنوازان دنيا
اگر از بزرگترين نوازندگان ساكسيفون يا كساني كه موسيقي ملل جهان را ميشناسند، بپرسيد: كسايي كيست؟ او را بخوبي ميشناسند و اين در حالي است كه شايد بعضي از مردم در باره او چيزي ندانند و اساسا با شيوه كار او و قابليتهاي هنري او آشنايي نداشته باشند. شايد او اگر بجاي ني، ساكسفون ميزد، خيلي از خود باختگان براي آنكه خودي نشان دهند وانمود ميكردند كه او را ميشناسند! حال آنكه به نظر من او با بزرگترين تكنوازان دنيا برابر است. در سفري كه به پاريس داشتم، روزي براي خريد به يك صفحه فروشي رفته بودم. همين طور كه به دنبال صفحه مورد نظرم ميگشتم توجهم به فرد ديگري جلب شد كه صفحه اي از اثار كسايي در دست داشت و معلوم شد در زمينه جاز و سازهاي بادي، تخصص دارد. با هيجان غريبي در باره ارزش كار استاد كسايي سخن ميگفت و البته نميدانست كه من ايراني هستم و كم وبيش چيزهايي در باره استاد و نقش و نشان وي به گوشم رسيده است.
ادبستان، آذر71- شماره 36، حسین علیزاده
tirdad_60
18-04-2010, 18:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به آهنگسازی و سرپرستی استاد لطفي:
گروههای شيدا پایان اردیبهشت ماه كنسرت میدهند
موسیقی ما - گروه هاي سه گانه شيدا به آهنگسازي و سرپرستي استاد محمد رضا لطفي در تاريخ 30 و 31 ارديبهشت در تالار اصلي مركز همايش هاي ميلاد به روي صحنه مي روند. به گزارش سایت موسیقی ما به نقل از روابط عمومي موسسه آواي شيدا در اين كنسرت ها آثار جديدي از استاد محمدرضا لطفي توسط گروه هاي سه گانه به اجرا در خواهد آمد. خوانندگي اين كنسرت گروه هاي شيدا را نيز محمد معتمدي، امير اثني عشري وعليرضا فريدون پور بر عهده دارند.
به مناسبت اين كنسرت استاد محمد رضا لطفي بيانيه اي در خصوص روند برگزاري كنسرت ها منتشر كرده كه متن آن به شرح زير آمده است:
مردم شريف ايران
با اينكه برگزاري كنسرت ها در داخل كشور هنوز با دشواري هائي مواجه است و گروه هائي تلاش دارند تا با نگاهي غيرواقع بينانه نسبت به فعاليت اندك اهل موسيقي موضع گيري كرده و جو را تحت تاثير قرار دهند اما بايد توجه داشت كه همانگونه كه اهالي سينما و تاتر و نيز گالري هاي هنري به كار حرفه اي خود پرداخته و فعال هستند شايسته است جامعه موسيقي ما نيز هماهنگ با بقيه تخصص هاي هنري گام بردارند تا كنسرت ها و ديگر فعاليت هاي موسيقي متوقف نشده و راه عبور را به مدنيت اجتماعي و فرهنگي هموار سازند همچنين تاكيد مي شود سفارت هاي دول غربي تلاش دارند تا هنرمندان و حتي هنرجويان با استعداد موسيقي و ديگر رشته هاي هنري را با دادن ويزا هاي چند ساله راهي غرب نمايند تا بضاعت فرهنگي و هنري ايران تضعيف گردد .اين سياست و روش هاي آنها بايد از يكسو وزارت ارشاد را كه مدعي خدمتگزاري به فرهنگ ايران است را بر آن دارد كه شرايط بهتر و مساعدتري را براي فعاليت هنرمندان فراهم آورده و از سوي ديگر نيز فعاليت و حضور مسئولانه هنرمندان در ايران را مي طلبد. هنر ما هميشه براي مردم ايران بوده و هست و مخاطب هنري ما تنها دولتمردان نيستند و اين مردم هستند كه سرنوشت كشورشان را رقم مي زنند.
محمدرضا لطفي
tirdad_60
20-04-2010, 13:57
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
محمدرضا لطفی ناگفته هایی از تاریخ 30 ساله اخیر موسیقی ایران را بیان کرد
استاد در برابر استادان
«بخش عمده این کدورتها به تاریخ رفتاری استاد عزیز ما شجریان مربوط بود که با سعه صدر برخورد نکرد. نمیدانم این پول چقدر مهم است که دوستیها، برادریها و خویشیهای انسانی را تحتالشعاع خود قرار میدهد. اتوریتهها باید در برخورد به منافع موسیقی بسیار قوی باشد تا وحدت اساتید و زحمتکشان این راه را بر هم نزند، اما متاسفانه در ایران چنان تفرقهای میان این گروه افتاد که امروزه دیگر کسی با کسی معاشر نیست و هرکس در لاک خودش فرو رفته و ساز خودش را میزند.»
محمدرضا لطفی آهنگساز و نوازنده برجسته ایرانی در یادداشتی که در خبرنامه داخلی آوای شیدا در سه بخش منتشر کرده است به بیان ناگفته هایی از آشنایی با پرویز مشکاتیان، تشکیل گروه عارف و شیدا و اتفاقات و دلخوری هایی که میان بزرگان موسیقی ایرانی در دهه های گذشته ایجاد شده است، پرداخته و تاریخ 30 سال اخیر موسیقی سنتی ایران را مرور کرده است.
آشنایی با پرویز مشکاتیان در دانشکده هنر های زیبا
محمد رضا لطفی در بخش نخست این یادداشت که به آشنایی اش با شادروان پرویز مشکاتیان اختصاص دارد می نویسد: «اولین روزی که من مشکاتیان را دیدم، ایشان سال اول دانشکده هنرهای زیبا، رشته موسیقی بود. درست یادم میآید که ترم اول بود. در همان اوایل ترم به دنبال پیدا کردن اتاقی برای تمرین به انتهای راهرو، که بیشتر مواقع درس پیانو داده میشد رقتم. هنگامی که درب را باز کردم، دیدم جوانی بلندقامت و لاغر، پشت پیانو نشسته و یک آهنگ معروف پاپ را مینوازد و چند دختر سال اول نیز دور او را گرفته اند. میدانستم که ایشان سنتور میزند و از استان خراسان وارد گروه موسیقی شده اند.»
لطفی ادامه می دهد: «خیلی تعجب کردم چون کسانی که به این گروه وارد میشدند یا سابقه موسیقی غربی جدی داشتند و به دنبال موسیقی پاپ نبودند، یا از بخش موسیقی ایرانی آمده بودند که آنها نیز کمتر به سراغ این موسیقی میرفتند.»
لطفی درباره روحیات و خلقیات مشکاتیان می نویسد: «وضعیت فکری و روحی او خاص بود و شیوه زندگی او نیز شبیه دانشجویان نبود. به اطاقش یک سیتار هندی آویزان کرده بود و گاهی چند مضراب به آن میزد.»
مشکاتیان خودش جریان ساز نبود
این استاد موسیقی با اشاره به تشکیل گروه عارف توسط حسین علیزاده ادامه می دهد: «اخلاق پرویز خیلی اجتماعی نبود، یعنی خود راه حلهای مناسب برای کارش ایجاد نمیکرد. به اضافه این که میدانست اگر حسین (علیزاده) و من در جایی هستیم، حضورش میتواند به فعالیت او کمک کند. پرویز همیشه خود جریانساز نبود، بلکه میتوانست در کنار جریانات خوب کار ارزندهتری انجام دهد، شاید به همین دلیل بود که در کنار هنرمند گرامی شجریان، توانست بیشتر موفق شود، در اینجا حسین بود و در آنجا شجریان.»
محمد رضا لطفی با اشاراه به شکل گیری گروه موسیقی چاووش و اتفاقت سیاسی 17 شهریور تهرانمی نویسد: «حسین (علیزاده) کمی سیاسی بود و شکارچی نیز سیاسیکار بود اما مشکاتیان خیلی خروجی سیاسی با جامعه اهل اندیشه تهران نداشت. اگرچه پرویز اجتماعی و سیاسی نیز میاندیشید، اما به پیشرفت کار و توفیق کارش بیشتر فکر میکرد و میدانست باید در کنار علیزاده باشد تا پیشرفت کند.»
تاثیر حسین علیزاده بر شکل یابی پرویز مشکاتیان
وی با اشاره به نقش حسین علیزاده در شکلیابی مشکاتیان آورده است: «در واقع سلیقه حسین در تنظیم موسیقیهایش و شور و حرارت بالایش روی مشکاتیان که آرام و تا حدودی غیرفعال بود اثر میگذاشت.»
نوازنده و آهنگساز ایرانی با اشاره به حال و هوای روزهای پس از انقلاب ادامه می دهد: «اولین قطعه مشکاتیان پس از انقلاب تصنیفی بود به نام " ایران ز سر کن خواب مستی" که بعد از کار داروک نیما که آن را در زمان شاه ساخته بودم و بر جنبش دانشجویی و نیروهای لیبرال و چپ تاثیرش بیشتر بود، کار پرویز دومین کاری بود که بر روی شعر نو با برداشتی متفاوت ساخته شده بود.»
ضبط و اجرای اثر" بیداد" اولین کار شخصی مشکاتیان
وی ادامه می دهد: «اولین کار مفصل و سازمانیافتهای که این اثر را میتوان اولین خط سلیقه شخصی مشکاتیان دانست، کار باارزش «بیداد همایون» بود. پرویز آثار این مجموعه را تقریباً یک سال پس از انقلاب درست کرد. گروه عارف آن را تمرین و در استودیو «بل» ضبط کرد. قرار بود شجریان آواز و تصنیف آن را بخواند. میکس این کار به وسیله این جانب تمام شد.»
لطفی در ادامه به بیان خاطره ای از روزهای پس از انقلاب و ساخت اثر ارزشمند "بیداد" توسط پرویز مشکاتیان می نویسد: «با بچههای دو گروه (شیدا و عارف) پس از اولین بهار آزادی برای گردش به اوشون و فشم در حرکت بودیم. چند ماشین پشت سر هم در حرکت بودیم که من کاست چهارمضراب این اثر را در ضبط صوت ماشین گذاشتم و بلند آن را پخش کردم تا چند ماشین دیگر نیز آن را بنشوند. این کار و نغمات آن، چنان منطبق با شعف ما بود که همه پراحساس سرهایمان را از پنجره درآورده بودیم و هورا میکشیدیم. حسین علیزاده همراه با پرویز دو ستون اصلی گروه عارف بودند. چنان زیبا نواخته بودند که آدم نغمات را عبادت میکرد.»
شجریان سیاسی نبود
لطفی با اشاره به آشنایی و همکاری اش با استاد آواز ایران در اجرای آثار به یاد ماندنی "شب نورد" و "ایران ای سرای امید" می نویسد: شجریان هرگز سیاسی نبود و هرگز ما بحث سیاسی با هم نداشتیم. من با شجریان در مرکز حفظ و اشاعه آشنا شده بودم و یک برنامه با هم اجرا کرده بودیم. (اولین جشن هنر شیراز که از طرف مرکز حفظ واشاعه زیر نظر استاد برومند به فستیوال شیراز رفته بودیم.) اجرای این برنامه ما را به هم نزدیکتر کرد و این گونه دوستی ما شکل گرفت و وقتی من به رادیو رفتم، او نیز در رادیو فعالتر شد. شجریان اهل رفتن به مهمانیهایی بود که خواص کشور تشکیل میدادند و بیشتر درآمد ایشان از این راه تامین میشد.
لطفی با بیان خاطره از استاد شجریان در دوران انقلاب ادامه می دهد: «شش ماه پیش از روز قیام، شجریان درگیر مسائل انقلاب نبود، شاید خیلی هم نمیدانست دارد چه میگذرد. من نیز هرگز عادت نداشتم که کسی را به سویی بکشانم و به همین دلیل راجع به مسائل سیاسی صحبتی نمیکردم. یک روز که به آپارتمان من در امیرآباد میآمد با من صحبت میکرد و گفت در بین راه که میآمدم یک اعلامیه دست من داده اند که از همه خواسته اند به جنبش مردم بر علیه شاه بپیوندند. اعلامیه را خواندم که متعلق به جبهه ملی یا شاید نهضت آزادی بود. در چهرهاش عکسالعملی ندیدم، اما راجع به اوضاع کمی با ایشان صحبت کردم. پس از چند هفته احساس کردم که مسائل او را متاثر کرده. چند ماه قبل از این دیگر کسی نبود که بتواند در مقابل کشتارها و حکومت نظامی بیتفاوت بماند و همین امر باعث شد که من بتوانم از او بخواهم که اثر «شبنورد» را در استودیو بل بخواند.»
وی ادامه می دهد: «با این خواندن دیگر میشد او را متحد انقلاب واقعی مردم تلقی کرد و کارهای جدیدی با صدای بینظیر او را ارائه کرد. کار شبنورد با صدای ایشان و آزادی که ناظری خوانده بود را به تلویزیون بردم. کسی که در مقابل خیابان تلویزیون با اسلحه ایستاده بود که یکی از خبرنگارانی بود که من او را میشناختم. هنگامی که مرا دید گفت: آقای لطفی در اینجا چه میکنید و من گفتم میخواهم دو اثری که ساخته ام را به اتاق پخش ببرم.»
لطفی خاطر نشان می کند: «این اولین کار موسیقی ایرانی بود که گروهی ایرانی آن را به ملت هدیه میکرد. تاثیر این اثر و سرود آزادی چنان بود که بیشتر مردم آن را زمزمه میکردند و این گونه سرنوشت من و گروه شیدا و چاووش رسماً به انقلاب گره خورد.»
همه جا این تصنیف به اسم شجریان رقم خورده
این آهنگساز برجسته موسیقی سنتی با انتقاد از عدم معرفی دست اندر کاران ساخت دو تصنیف معروف انقلابی آورده است: در بیشتر خبرهای روزنامهای و سایتها و وبلاگها، تصنیف «ایران ای سرای امید» به نام شجریان رقم خورده است. نه از شاعر آن و نه از سازنده و سرپرست و معرف آن به رادیو و تلویزیون خبری هست. برای مثال اگر اشتباه نکنم، پارسال یا دو سال پیش این اثر به عنوان بهترین اثر از طرف رادیو و تلویزیون شناخته شد و برای آن جایزه تعیین کردند؛ اما هرگز اعلام نکردند که این اثر متعلق به اینجانب است. دو سال پیش باید ایشان به آقای ضرغامی و یا رادیو و تلویزیون و مطبوعات که راجع به آن نوشتند میگفتند که این اثر متعلق به ایشان نیست و کل چاووش شش را ایشان به موسسه شیدا فروخته اند!
شروع نزدیکی مشکاتیان و محمدرضا شجریان
این استاد موسیقی درباره رابطه استاد آواز ایران و پرویز مشکاتیان به همکاری دو استاد بزرگ موسیقی سنتی در البوم "بیداد" اشاره می کند و ادامه می دهد: «شروع نزدیکی پرویز و شجریان با همین کار بود. قرار بود که اولین کار شرکت ماهور با اجرای دو اثر همایون با سرمایهگذاری این شرکت به بازار آید. همه کارها را کردیم اما به یکباره بدون اطلاع ما دو اثر از پایور بیرون آمد و ما در آن وضعیت اقتصادی بد بسیار متضرر شدیم. با این مسئله من متوجه شدم که پرویز نیز به جرگه شجریان خواهد پیوست و خیلی زود ما را ترک خواهد کرد.»
وی ادامه می دهد: «با این که پرویز عزیز از طرف شورای چاووش نماینده شد که با شجریان صحبت کند تا راضی شود که بقیه بیداد را بخواند و نوار را تکمیل کند، اما پس از شش ماه نیز خود پرویز ما را ترک کرد و ما متوجه شدیم که ایشان این مسئولیت را به درستی پیش نبرده و متاسفانه حتی نظرات شورای ما را به خوبی به شجریان منتقل نکرده تا جایی که رابطه اندک میان من و شجریان نیز تیره شد. البته کسانی در آن زمان بودند که بسیار کوشیدند تا پرویز و شجریان و شهرام ناظری را از بدنه چاووش جدا کنند که کردند و این لطمه بزرگی به روند رو به رشد موسیقی دستگاهی ایران زد.»
شجریان ومشکاتیان با پرداخت مبلغی قفل فایل را شکستند
لطفی با اشاره به بازتر شرن فضا پس از پایان جنگ تحمیلی خاطر نشان می کند: «علیزاده به ایران آمد و این انرژی و حضور، تضاد زیادی در پیکره موسیقی شرکت مشترک شجریان و مشکاتیان ایجاد کرد. حسین مورد احترام حکومت قرار گرفت و کارهایش با وجود روزنامه روشنفکری آقای فرج سرکوهی سرتیتر فعالیت هنری شد.»
سرپرست گروه موسیقی چاووش درباره انتشار آلبوم به یاد ماندنی بیداد می نویسد: «شاید دوستان ندانند که کارهای چاووش را این جانب میکس میکردم. کار پرویز را نیز این جانب میکس کردم که ضبط عالی آن به وسیله ایرج حقیقی صورت گرفت که بسیار ارزنده است. من در استودیو بل فایلی داشتم که متعلق به ایرج حقیقی بود که آرشیو ایشان محسوب میشد. هنگامی که به ناگهان ایرج حقیقی به دانمارک مهاجرت کرد، نوارهای ما را به دلیل این که هنوز تکمیل نشده بود، به ما نداد و در همان فایل قفلشده ماند.»
وی ادامه می دهد: «این جانب هم نبودم و اینگونه شجریان و پرویز به استودیو رفته و با پرداخت مبلغی خوب قفل این فایل را شکسته و باز کردند و نوار بیداد را از استودیو گرفتند. کلیه مخارج تمرین و ضبط را مرکز هنری چاووش پرداخت کرده بود و این اثر متعلق به چاووش بود تا از آن بهرهوری کند، به خصوص که گروه شیدا در تمامی سالهای چاووش به گروه عارف نیز حقوق پرداخت کرده بود و شاید این اولین کاری بود که میتوانست جبران پرداختیهای گروه شیدا و این جانب را بنماید. به هر حال کار بیرون آمد. جالب اینجاست که نام مرا در انتهای گروه نوشتند که نوازندگی کردم. خواهر من به من زنگ زد و گفت: آقای شجریان و پرویز برای شما چکی به مبلغ سیهزار تومان نوشته اند، چه کنم؟»
وی ادامه می دهد: «به خواهرم گفتم که نامهای کوتاه به این دو دوست بنویسد و چک را به عنوان هدیه تولد فرزند اول مشکاتیان که تازه به دنیا آمده بود، به پدربزرگش شجریان بدهند. او نیز این کار را کرد. اگرچه این موضوع و هتک حرمت به من، من را ناراحت کرد، اما من بر این باور بودم که شرایط خاصی در ایران حاکم است و اشکالی ندارد آنهایی که باید بدانند، میدانند و گذشتم. کار بیداد با فروش فوقالعاده، وضع مالی این دو عزیز را روبراه کرد و با همین کار بود که هم پرویز و هم شجریان دوباره معروفتر شدند.»
این کدورت ها به تاریخ رفتاری شجریان بر می گردد
لطفی درباره علل و عوامل کدورت بین دو استاد بزرگ موسیقی سنتی آورده است: «کنسرتهای بیشمار شجریان و تورهای متعدد در آلمان باعث کدورت پرویز و شجریان شد. بیشتر این درگیری به خاطر مسائل مالی و سرپرستی و سکانداری امر فرهنگی این دو نفر بود که رفته رفته بین آنها فاصله انداخت.»
وی ادامه می دهد: «بخش عمده این کدورتها به تاریخ رفتاری استاد عزیز ما شجریان مربوط بود که با سعه صدر برخورد نکرد. نمیدانم این پول چقدر مهم است که دوستیها، برادریها و خویشیهای انسانی را تحتالشعاع خود قرار میدهد. اتوریتهها باید در برخورد به منافع موسیقی بسیار قوی باشد تا وحدت اساتید و زحمتکشان این راه را بر هم نزند، اما متاسفانه در ایران چنان تفرقهای میان این گروه افتاد که امروزه دیگر کسی با کسی معاشر نیست و هرکس در لاک خودش فرو رفته و ساز خودش را میزند. بزرگان موسیقی ما بیشتر به کار فردی و منافع شخصی خود رو آورده اند، در صورتی که چه قبل و چه بعد از انقلاب منافع موسیقی، آرمان فردی همه ما بود تا این هنر مظلوم رشد کند.»
tirdad_60
21-05-2010, 14:42
فرشاد جمالی،خواننده گروه شمس:
امکان تقليد در آواز وجود ندارد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خواننده گروه شمس گفت: خواننده آواز در موسيقي ايراني بايد با شعر، معرفت، عرفان و فرهنگ ايراني آشنا باشد تا صداي او مورد توجه مردم قرار گيرد و امکان تقليد در آواز وجود ندارد.
"فرشاد جمالي" درباره صداي تقليدي در آواز ايراني گفت: فرم و ساختار حنجره را خداوند به انسان ميدهد و انسان بايد قابليتهاي آن را دريابد و طي آموزشها و تمرينات طولاني و سخت، بتواند آن را براي خوانندگي آماده سازد.
وي افزود: ممکن است فرم صدا برخي از خوانندگان امروز شبيه به هم و نزديک به صداي استادان آواز باشد، که بخشي از اين موضوع مربوط به ساختار حنجره آنان است، بخشي ديگر به نوع آموزش آنان بازميگردد.
جمالي در ادامه تاکيد کرد: من اعتقاد دارم، امکان تقليد در آواز وجود ندارد چرا که ساختار حنجره استادان آواز با هنرجويان تفاوت دارد. شايد ممکن باشد تکيهکلامهاي آوازي و نحوه اجرا براساس آهنگسازي انجام شود اما صداي خوانندگان هيچگاه شبيه به يکديگر نميشود.
اين خواننده که به تازگي کنسرت ديار مهر را در سالن همايشهاي برج ميلاد برگزار کرده است، گفت: خوانندگي در موسيقي ايراني شرايط خاص خود را دارد. يک خواننده وقتي ميخواهد شعري را بخواند بايد با آن شعر آشنا باشد، با فضاي موسيقي، معرفت، عرفان و فرهنگ ايراني عجين باشد تا کارش به دل مردم بنشيند. صرفا تقليد از صداي استادان نميتواند يک هنرمند را موفق کند بلکه ساختن صدايي با درونيات والا، نياز به ممارست بسيار وي دارد.
فرشاد جمالي آلبوم «سرزمين خورشيد» به آهنگسازي تهمورس ناظري را در دست انتشار دارد.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی موسیقی ایران
سلام دوستان.
کسی میتونه در مورد استاد ارسلان درگاهی اطلاعاتی بذاره؟:20:
tirdad_60
20-06-2010, 12:25
سلام دوستان.
کسی میتونه در مورد استاد ارسلان درگاهی اطلاعاتی بذاره؟:20:
وي در 15 سالگي به کلاس به کلاس درويش خان رفت و پس از آن نزد مرتضي ني داوود به تحصيل موسيقي ادامه داد. با آن که از تار وي چندين صفحه همراه آواز فمرالملوک وزيري ضبط شده است؛ امّا در سنين پس از جواني، تار را کنار گذاشت و به سه تار علاقمند شد. از آنجا که وي تحصيل نوازندگي سه تار را نزد هيچ يک از استادان زمان ادامه نداد، خو را هيچ گاه نوازنده حرفه اي سه تار نمي دانست و ارائه ذوق خود را منحصر به مجالس دوستانه و محافل انس مي نمود. به نظر مي رسد وي به خاطر تحصيل موسيقي با تار، به نوعي از سه تار علاقه دارد که در محل خرک آن دايره اي يه قطر 7 تا 10 سانتي متر قرار دارد و خرک سه تار وي پوستي که به روي اين دايره کشيده شده، قرار گرفته است. اين سه تار که "سه تار پوستي" ناميده مي شود، به خاطر صداي دوگانه خود در حال حاضر کمتر مورد پسند قرار مي گيرد.
در سه تار نوازي ارسلان درگاهي، عناصري از موسيقي رديف مشاهده مي شود و سرعت و زمان بندي موسيقي قديم به همراهي ذوق و سليقه ي شخصي اش در ارائه مطلب شنيده مي شود؛ امّا سرعت و حالت مضراب و پايه هاي چهار مضراب، به تکنيک تارنوازي نزديک است.
وي در 15 سالگي به کلاس به کلاس درويش خان رفت و پس از آن نزد مرتضي ني داوود به تحصيل موسيقي ادامه داد. با آن که از تار وي چندين صفحه همراه آواز فمرالملوک وزيري ضبط شده است؛ امّا در سنين پس از جواني، تار را کنار گذاشت و به سه تار علاقمند شد. از آنجا که وي تحصيل نوازندگي سه تار را نزد هيچ يک از استادان زمان ادامه نداد، خو را هيچ گاه نوازنده حرفه اي سه تار نمي دانست و ارائه ذوق خود را منحصر به مجالس دوستانه و محافل انس مي نمود. به نظر مي رسد وي به خاطر تحصيل موسيقي با تار، به نوعي از سه تار علاقه دارد که در محل خرک آن دايره اي يه قطر 7 تا 10 سانتي متر قرار دارد و خرک سه تار وي پوستي که به روي اين دايره کشيده شده، قرار گرفته است. اين سه تار که "سه تار پوستي" ناميده مي شود، به خاطر صداي دوگانه خود در حال حاضر کمتر مورد پسند قرار مي گيرد.
در سه تار نوازي ارسلان درگاهي، عناصري از موسيقي رديف مشاهده مي شود و سرعت و زمان بندي موسيقي قديم به همراهي ذوق و سليقه ي شخصي اش در ارائه مطلب شنيده مي شود؛ امّا سرعت و حالت مضراب و پايه هاي چهار مضراب، به تکنيک تارنوازي نزديک است.
خیلی ازتون ممنونم.
یه سؤال دیگه هم داشتم: اینکه ایشون ساز هم می ساختن؟
پیشاپیش تشکر:10:
tirdad_60
22-06-2010, 16:40
والا یکسری سه تار های پوستی هست که میگن ساخت ایشون بوده اما
باز من صددرصد مطمئن نیستم
حالا چرا به ایشون علاقمند شدید؟:46:
:40:
tirdad_60
22-06-2010, 20:56
در ادامه اجرای پروژه فردوسی؛
همکاری شهرام ناظری و کیوان ساکت در اجرای پروژه شاهنامه خوانی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شهرام ناظری در ادامه اجرای پروژه فردوسی، قطعه ای از ساخته های کیوان ساکت را بر اساس اشعار شاهنامه و با همراهی ارکسترسمفونیک اکراین اجرا می کند.کیوان ساکت نوازنده تار با اعلام این خبر در توضیح جزئیات این پروژه گفت : برخی از تابلوهای اشعار فردوسی مانند "نبرد رستم و سهراب"،"ورود تهمینه به خوابگاه رستم"،"خبرمرگ سهراب به تهمینه"،"عبور سیاوش از آتش" و همچنین "مشورت کیکاوس با درباریان درباره سیاوش" را انتخاب و براساس ساختار موسیقی ایرانی تنظیم و آهنگسازی کرده ام و قرار است با دکلمه و آواز شهرام ناظری توسط ارکسترسمفونیک اوکراین اجرا و ضبط شود.
این آهنگساز در ادامه افزود : درگذشته فعالیت هایی بر اشعار فردوسی صورت گرفته است که اغلب رنگ و بوی یک اثر ایرانی نداشتند اما این پروژه براساس دستگاه های موسیقی ایرانی، ریتم ها و آوازهای زورخانه ای نوشته شده است و فکر می کنم یکی از با ارزش ترین آثاری است که در زمینه اشعار فردوسی انجام شده است ؛ در این پروژه از سازهایی چون سرنا، دهل، طبل زورخانه ای و سازهای بادی و کوبه ای استفاده شده است و برخلاف همیشه ساز تار در طراحی پروژه فردوسی وجود ندارد.
این نوازنده تار در ادامه صحبت های خود به مشکلات موجود برای تولید آثار موسیقی اشاره کرد وگفت : مسائل و مشکلات متعدد در صدور مجوز برای برگزاری کنسرت و یا تولید آلبوم موجب شده است تا هنرمندان اجرای برنامه در خارج از کشور را ترجیح دهند؛ چراکه پی گیری مدام برای صدور مجوز آلبوم و یا برگزاری کنسرت باعث می شود که بخش بزرگی از توان خلاقه هنرمندان شاخص به جای تولید آثار خوب موسیقایی صرف انجام اموراداری در وزارت ارشاد می شود.
وی در ادامه افزود : سختگیری در صدور مجوز باعث شده که بیشترآثار موسیقی با کیفیت پایین تولید شود و صدا وسیما هم با پخش مکرر این آثار به آشفته بازار تولید آثار بی ارزش دامن می زند و راه را برای انتشار آثار نازل باز می کند.
کیوان ساکت که پیش از این ارکسترهای موسیقی گرگان، کرمان و اصفهان را تشکیل داده بود درپایان با اشاره به معلق شدن فعالیت های مجموع کنسرت ها گفت : ارکستر موسیقی اصفهان و گرگان به دلیل کمبود امکانات در حالت تعطیلی قرار دارد ولی ارکستر کرمان با تلاش علاقمندانی چون امیر اخلاقی و امیر صفائیان که از شاگردان من بودند همچنان پابرجاست و تمرینات خود را انجام می دهند.
منبع : مهر
---------- Post added at 09:56 PM ---------- Previous post was at 09:52 PM ----------
جزئیات کنسرت کیهان کلهر در تهران؛
کیهان کلهر شش شب در تهران کنسرت برگزار میکند
موسیقی ما - سمیه قاضیزاده: کلهر درباره اینکه چطور بعد از هفت سال تصمیم به برگزاری کنسرت در ایران گرفته، گفت: «الان دوست دارم در ایران کار کنم. حس میکنم بیفرهنگی و انفعال در جامعه موج میزند و باید کار فرهنگی کرد.»
او درباره جزئیات کنسرتش در تهران اعلام کرد: «در تهران به مدت شش شب کنسرت خواهیم داشت که از روز 23 تیرماه آغاز میشود. این کنسرتها در تالار وحدت برگزار میشود و تمام قطعات از ساختههای جدید خودم هستند که روی اشعاری از مولانا اجرا میشوند.»
رپرتوار برنامه به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن به تکنوازی خود کلهر اختصاص دارد و بخش دیگر کار گروهی است که در دستگاه نوا اجرا میشود.
کیهان کلهر که از آخرین کنسرتش در ایران به همراه گروه اساتید موسیقی ایران بیش از شش سال میگذرد، درباره برگزاری این کنسرت در شهرستانها گفت: «بلافاصله بعد از کنسرت تهران در شیراز، تبریز، اصفهان و کرمان هم روی صحنه میرویم. سپس در همدان، کرمانشاه، رشت و اراک این کنسرتها را ادامه میدهیم. البته دوست دارم در استانهای دیگر هم این برنامه را اجرا کنیم که احتمالا به بعد از ماه رمضان موکول میشود.»
خوانندگی این کنسرتها را حمیدرضا نوربخش به عهده دارد که پیش از این هم همراه کلهر در سالنهای معتبر چون «هالیوود باول» و «والت دیسنی» در آمریکا کنسرت داده بود.
اعضای گروه کلهر که در این کنسرتها او را همراهی میکنند عبارتند از علی بهرامی (سنتور)، سیامک جهانگیری (نی)، روزبه رحیمی (سنتور)، هادی آذرپیرا (تار)، محید ستائی (تنبک) و علی توکلی (رباب).
کیهان کلهر یکی از اعضای اصلی گروه «جاده ابریشم» است که به همراه یویوما که لقب بهترین ویولننواز جهان را دارد در کشورهای مختلف کنسرت داده است.
او در چند ماهه گذشته چهار شب همراه ارکستر فیلارمونیک آتلانتا کنسرت داشت و بعد از آن 12 شب با حسین علیزاده و حمیدرضا نوربخش و یک گروه جوان به اجرای قطعات پرداخت. سپس به مدت 9 شب همراه با حسین علیزاده و علی خلج در اروپا کنسرت داد.
کلهر از فعالترین و شناختهشدهترین آهنگسازان و نوازندگان ایرانی خارج از مرزهای ایران است که این حاصل همکاریهایش با افراد و گروههایی نظیر یویوما، شجاعت حسین خان، اردال ارزنجان، بروکلین رایدر، کورونوس کوارتت و... است.
منبع : خبرآنلاين
والا یکسری سه تار های پوستی هست که میگن ساخت ایشون بوده اما
باز من صددرصد مطمئن نیستم
حالا چرا به ایشون علاقمند شدید؟:46:
:40:
حقیقتش یکی از دوستان در مورد سازهای ایشون از من سؤال پرسید(چون ایشون از اهالی شیراز بودن) ، من هم چون جای دیگه ای جواب این سؤال رو پیدا نکردم، شانس خودم رو انجا امتحان کردم.:20:
خیلی ممنونم از شما:46:
به نام خدا
اینجا میخوام آموزش دستگاههای موسیقی ایران رو براتون بذارم و بعد دسته بندی ای انجام بدیم بین آلبومها موجود. همچنین به قول کوروش ، در صورتی که سوآلی براتون پیش اومده باشه در ضمینه ی این نوع موسیقی بنده در حد توان پاسخگو خواهم بود.
در ابتدا میخوام یه مقاله براتون بذارم که مشخص میکنه چه دستگاهی رو در چه موقعی از روز باید گوش کرد. ولی قبلش خودم یه توضیح به زبان ساده میدم:
سنت قدیم ایرانیان بسیار بسیار نزدیک بوده به دستورات اسلام و ایرانی هیچ وقت به زور چیزی رو نپذیرفته. این مسئله رو از دستگاههای موسیقی ایرانی هم میشه فهمید. نظر اسلام اینه که انسان سپیده دم از خواب بیدار بشه تا نزدیک ظهر و اون موقع مدتی بسیار کوتاه بخوابه (قبل از ناهار) تا شب.
دستگاه سه گاه دستگاهیه متعلق به سپیده دم ، اون موقع که تازه هوا روشن میشه و کم کم نور آسمان که از طرف خورشیده بر نور مهتاب غلبه میکنه. بعدش نوبت به دستگاه چهار گاه میرسه این دستگاه مال وقتیه که کم کم همه جا روشن میشه و کم کم گنجشک ها روی شاخه درختها میشینن و غوغایی به پا میکنن ؛ درضمن دستگاه چهار گاه برای ورزش صبحگاهی بسیار مناسبه که انشاا... در ادامه توضیح خواهم داد. از وقتی گنجشک ها روی درختها شروع به خواندن کردند نوبت به دستگاه همایون رسیده است که این دستگاه با آن آواز پرندگاه بسیار تناسب دارد. این دستگاه تا قبل از ظهر ادامه خواهد داشت. ظهر و بعد از ظهر متعلق به دستگاه ماهور است و غروب نیز متعلق به دستگاه راست پنجگاه میباشد. و اما شب که به طور کامل تا صبح متعلق به دستگاه شور و متعلقات دستگاه شور است. البته دستگاه نوا که بسیار شبیه به دستگاه شوراست در همان محدوده ی دستگاه شور و ترجیحا قبل از آن نواخته میشود.
ارتباط بین دستگاهها:
به طور کلی بین دستگاههایی که پشت سر هم در بالا آورده شد رابطه وجود دارد یعنی میتوان از یک دستگاه به راحتی یه دستگاه بعدی رفت به جز چند مورد:
همایون به ماهور (صبح به ظهر)
راست پنجگاه به شور (غروب به شب)
جالب اینجاست که در هر دو مورد بالا ، خواب در نظر گرفته شده یعنی بین دستگاه همایون و ماهور ، و بین دستگاه راست پنجگاه و شور موقع خواب است.
حالت های دستگاهها و توضیحات تکمیلی:
سه گاه: در حالت کلی حالتی غمگین دارد به جز چند گوشه انتهایی آن که در گوشه مخالف حالتی شاد و در گوشه های مشترک با دستگاه چهار گاه (از لحاظ اسم) حالتی تقریبا حماسی پیدا میکند.
.
چهار گاه:برادر دستگاه سه گاه است!!! و در حالت کلی حالتی حماسی دارد به جز گوشه ی مخالف آن. در بعضی گوشه ها مثل مویه حالتی متمایل به غم پیدا میکند. در حالت کلی بسیار بسیار با اثر ارزشمند فردوسی یعنی شاهنامه تناسب دارد که همه ی راویان شاهنامه برای روایت آن از این دستگاه استفاده میکنند. همچنین این دستگاه برای زورخانه های سنتی ایران بسیار مناسب است و تنبک زورخانه ای سازی است که میتوان گفت مخصوص این دستگاه است. فاصله ی پرده های گام این دستگاه یا بسیار کم و یا بسیار زیاد است. یعنی مثلا سه نوت کنار هم و به یکباره نوت بعدی چند فرت با آن سه نوت فاصله دارد.
.
همایون: در ابتدا گام چهار گاه دارد و از درجه ی هفتم چهار گاه شروع میشود. ولی در ادامه تغییراتی در گام آن رخ میدهد. حالت آن همانطور که اشاره شد بسیار متناسب با صدای چه چه پرندگان و گنجشک ها است و در حالت کلی حالتی عرفانی دارد. گوشه ای بسیار معروف دارد به نام بیداد که گوشه ی اوج این دستگاه میباشد. این دستگاه ، یک نغمه یا آواز نیز دارد که نام آن آواز بیات اصفهان میباشد. البته آواز شوشتری هم در این دستگاه است که بعضی آن را آواز و بعضی آن را یک گوشه از این دستگاه میدانند.
.
ماهور:در حالت کلی حالتی شاد دارد حتی اگر آن را با نی بنوازدید باز هم آن حالت شاد را دارد. در ابتدا ، گام این دستگاه بدون دیز ، بمل ، کرون و.... میباشد یعنی ابتدای آنرا با سازهای غربی نیز می توان نواخت. ولی در ادامه شباهت هایی با دستگاه شور پیدا میکند ولی با حالتی دیگر (شاد). دستگاهی است که در کنار دستگاه شور از دستگاههای ساده و راحت میباشد و به همین خاطر بسیار گسترده است چون خیلی ها این دستگاه را خوانده اند و باعث شده اند این دستگاه کمتر از بین برود. گوشه های بسیار زیادی دارد که اکثرا در آموزش ردیف ، چند گوشه از این دستگاه را همزان با هم آموزش میدهند!!! این دستگاه دارای یه اوج بسیار زیبا است که تقریبا از گوشه ی دلکش (با تغییر گام) آغاز شده به فرود ختم میشود. زیباترین گوشه ی این دستگاه که تقریبا مورد پسند همه هست همین گوشه ی دلکش میباشد که البته معمولا با گوشه های بعدیش نواخته میشود.
.
راست پنجگاه:دقیقا گام ماهور را دارد. از لحاظ حالت در تصنیف ها چیزی بین چهار گاه و ماهور است. میتوان گفت کوچکترین دستگاه است به این دلیل که بسیار مشکل میباشد به خصوص برای خواننده ! به همین خاطر در طول تاریخ فقط توسط بعضی ردیف دانان روایت شده و بخش زیادی از آن فراموش شده و از بین رفته است البته همین قسمت باقیمانده اش هم بسیار مشکل میباشد. مشکل بودن این دستگاه برای آهنگساز از این جهت است که خلاقیت را تا حدود زیادی به روی آهنگساز میبندد و آهنگساز باید بسیار محطاط باشد تا وارد دستگاهی دیگر نشود (مثلا ماهور) و برای خواننده هم از این جهت مشکل است که وسعت صدای زیادی باید داشته باشد و دائم در این وسئت باید بتوان بالا و پایین برود.
.
نوا: این دستگاه که گام شور دارد و از درجه ی چهارم شور آغاز میشود ، کاملا حالتی عرفانی دارد و به جز شب در غروب نیز میتواند نواخته شود. بعضی ردیف دانان از جمله ردیف دانان اصفهان ، این دستگاه را کاملا جزو دستگاه شور میدانند. هر گوشه ی این دستگاه به درجه ی دوم شور ختم میشود که در این مسئله با ابوعطا مشترک و بسیار شبیه هم میباشند که در این جا نوازنده و خواننده و آهنگساز باید بسیار دقت کنند که از یکی از این دو وارد دیگری نشوند.
.
شور: گسترده ترین و بزرگترین دستگاه موسیقی که حد اقل چهار آواز یا نغمه دارد! حالت کلی دستگاه شور را بعضی غمناک گفته اند ولی به قدر این دستگاه بالا و پایین دارد که به طور دقیق نمیتوان گفت که چه حالتی دارد! ولی بسیار دستگاه زیبایی است و با اینکه خیلی هم ساده نیست ولی خوانندگان اکثرا به خواندن این دستگاه روی می آورند. دلیل گسترده بودن آن هم همین است.
آواز های دستگاه شور:
ابوعطا: این آواز که در یک ضرب المثل ما هم هست در درجه دوم شور قرار دارد و همانطور که اشاره شد در جاهایی شبیه دستگاه نواست.
بیات ترک:این کلمه ما را به یاد اذان به یاد ماندنی مرحوم موذن زاده می اندازد که در گوشه ی روح الارواح بیات ترک گفته شده است. بیات ترک درجه سوم شور است.
افشاری:گفته میشود برای گفتن شکوه و شکایت از معشوق مناسب است! مانند دستگاه نوا در درجه چهارم شور قرار دارد. البته شباهت های دیگری هم به دستگاه نوا دارد.
دشتی:آوازی بسیار دوست داشتنی در دستگاه شور که کمتر کسی است که نام این آواز را نشنیده باشد. دشتی درجه پنجم شور است و حالتش غمناک است. البته آهنگهایی در دشتی هست که شاد ساخته شده ولی اگر نوازنده بخواهد آن حالت غمناک دشتی را از آن بگیرد دیگر رنگ و بوی دشتی ندارد. میتوانم بگویم آواز های محلی کل ایران در آواز دشتی جا میگیرد حتی خراسانی! البته اگر بخواهیم موسیقی مقامی را در اینجا پیدا کنیم و بحث کنیم. در کل آواز دشتی مجموعه ای است از آواز های محلی ایران که بخش عمده ی آن را آواز های نواحی دشتستان جنوب ایران تشکیل میدهد. ابوالحسن صبا در سفری که به شمال کشور داشت چند گوشه به آواز دشتی افزود که مهمترین آنها گوشه اوج دستگاه دشتی ، یعنی دیلمان است که بسیار گوشه ی مهمی است.
انشاا... ادامه دارد....
به نام خدا
این مطلب رو میخوام در مورد اینکه از دستگاهی به دستگاه دیگه ای بریم بنویسم
موسیقی سنتی ایران (دستگاهی) این قابلیت را دارد که بدون اینکه شنونده تغییر ناگهانی و اساسی احساس کند ، نوازنده از گوشه ای در یک دستگاه به گوشه دیگر در دستگاه دیگر برود:
به عنوان مثال به چندین روش میتوان از دستگاه شور به آواز دشتی رفت. تقریبا اکثر گوشه های شور این قابلیت را دارند. سعی میکنم لیست کاملی بنویسم:
دستگاه شور: از دستگاه شور میتوان به دستگاههای زیر رفت ، درواقع ترکیب های شور با دستگاههای زیر متداول تر است:
سه گاه
ابوعطا
افشاری
دشتی
بیات ترک
نوا
.
دستگاه نوا:
شور
ابوعطا
افشاری
بیات ترک
بیات کرد(خیلی کم)
همایون(خیلی کم)
.
دستگاه سه گاه:
چهارگاه
.
دستگاه چهارگاه:
سه گاه
همایون
.
دستگاه ماهور:
راست پنجگاه
بیات ترک
.
دستگاه راست پنجگاه:
ماهور
.
دستگاه همایون:
چهارگاه
.
آواز بیات ترک:
شور
ابوعطا
دشتی
افشاری
ماهور
.
*همچنین همه ی آواز های دستگاه شور با آوازهای دیگر آن دستگاه قابلیت ترکیبی دارند. به جز چند مورد اضافه:
ابو عطا و افشاری:
نوا
.
*به آوازهایی که از دستگاهی به دستگاه دیگر می رود مرکب خوانی گفته میشود
*در کل مرکب خوانی ، مهارت و تسلط خواننده بر دستگاههای موسیقی را نشان میدهد
*مرکب خوانی اغلب مواقعی شکل میگیرد که اساتید موسیقی دور هم جمع میشوند!
*مرکب خوانی هیچ محدودیتی ندارد و هر چند بار میتوان از دستگاهی وارد دستگاه دیگر شد
*به نظر من بهترین مثال برای مرکب خوانی ، آلبوم "نوا" ساخته پرویز مشکاتیان و با اجرای محمد رضا شجریان و محمد موسوی است. تقریبا نمیتوان گفت که دستگاه این آلبوم چیست! ولی عمدتا در دستگاه نوا خوانده شده
*نکته های بالا رو زیرش خط بکشید مهمه تو امتحان میاد : دی
*این مطالب بالا همش نوشته خودمه....
*منتظر مطالب بعدی من باشید...
در پایان میخوام چند بیت زیبا از همون آلبوم نوا بنویسیم ببینید چقدر قشنگ گفته سعدی:
شوق است در جدایی و جور است در نظر. . . . . . . هم جور به ، که طاقت شوقت نیاوریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان . . . . . چون دوست دشمن است ، شکایت کجا بریم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند . . . . . . . . . . . ما تماشا کنان بستانیم
تو به سیمای شخص می نگری . . . . . . . . . . ما در آثار صنع حیرانیم
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم . . . . . . . به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او . . . . . . نه قدرتی که که به شوخیش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستین عقل برم . . . . . . . نه پای عقل که در دامن قرار کشم
MehdiAkhbari
13-07-2011, 15:06
*به نظر من بهترین مثال برای مرکب خوانی ، آلبوم "نوا" ساخته پرویز مشکاتیان و با اجرای محمد رضا شجریان و جمشید عندلیبی است. تقریبا نمیتوان گفت که دستگاه این آلبوم چیست! ولی عمدتا در دستگاه نوا خوانده شده
نوازنده ي ني در آوازها استاد محمد موسوي هست. آقاي جمشيد عندليبي فقط در تصنيف و قطعات بي كلام همراه با اركستر ني نواخته اند.
بله خیلی ممنون ، حق با شما بود من معذرت میخوام ، البته تا حدودی حق رو باید به من بدید چون:
نام آلبوم : نوا
دستگاه : مرکب خوانی
خواننده : محمدرضا شجریان
آهنگساز : پرویز مشکاتیان
سرپرست گروه : پرویز مشکاتیان
همنواز آواز : محمد موسوی
.
همنوازان گروه عارف : پرویز مشکاتیان سنتور
منصورسینکی تاروبم تار
جمشید عندلیبی: نی
محمد فیروزی بربط
اردشیر کامکار کمانچه,قیچک
بیژن کامکار دف
ارژنگ کامکار تنبک
اینجا رو ببینید:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
اصلاحاتی انجام دادم روش ، ببینید ایرادی دیگه نداره؟
mohsen_gh1991
15-07-2011, 22:36
ﻧﺎﻡ ﺍﻛﺒــﺮ ﮔﻠﭙﺎﻳﮕﺎﻧﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﻧﺎﻣﻰ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ ﺑﻪﺧﺼــﻮﺹ ﺁﻧﻬــﺎ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﻣﻮﺳــﻴﻘﻰ ﺍﺻﻴــﻞ ﺍﻳﺮﺍﻧــﻰ ﻋﻼﻗﻪﺍﻯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
به گزارش جهان:ﺍﺧﻴﺮﺍ ً ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﻨــﺎﻡ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﺩﺭ ﻟﻨﺪﻥ ﻛﻨﺴﺮﺗﻰ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻳﻜــﻰ ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺣﺎﺷــﻴﻪﺍﻯ ﭘﺮﺳــﺮﻭﺻﺪﺍﻯ ﺁﻥ، ﺣﻀــﻮﺭ ﺑﺎﺯﻳﻜﻨﺎﻥ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺷﺎﻏﻞ ﺩﺭ ﻟﻴﮓﺑﺮﺗﺮ ﺍﻧﮕﻠﻴﺲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺯﻳﻜﻨﺎﻥ ﺳﺮﺷﻨﺎﺱ، ﮔﺮﻯ ﻧﻮﻳﻞ، ﺭﻳﻮ ﻓﺮﺩﻳﻨﺎﻧﺪ ﻭ ﭘﻞ ﺍﺳﻜﻮﻟﺰ ﺑﺎﺯﻳﻜﻨﺎﻥ ﺳﺮﺷﻨﺎﺱ منچستر یوﻧﺎﻳﺘﺪ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻰﺷــﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻛﻨﺴﺮﺕ، ﻋﻜﺴــﻰ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
NET DOCTOR
02-04-2012, 13:17
باز هم رهایی یک تاپیک مهم از اسارت گذر زمان!
آخرین پست این تاپیک مربوط به 262 روز قبل است
گفتوگو با علياكبر شكارچي به بهانه انتشار «ايل بانگ»
جستاري در موسيقي محلي و تاثير آن بر موسيقي دستگاهي
مسعودرضا طاهري: ريشه اصلي تمام گوشههاي موسيقي دستگاهي ايراني، موسيقي بومي سراسر ايران است. اين بخش از ملوديهايي كه من اجرا كردم، عمدتا در موسيقي لري و بختياري ديدهام. به همين خاطر اگر دقت كرده باشيد، ميبينيد كه موسيقي سنتي به صورت مركبنوازي يا مركبخواني اجرا ميشود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
علاقهمندان موسيقي محلي و سنتي بهويژه زاگرسنشينان چندي است كه شاهد انتشار آلبوم تازهيي به نام «ايل بانگ» از «علياكبر شكارچي» نوازنده كمانچه و رديفدان موسيقي سنتي هستند. علياكبر شكارچي در اين آلبوم سعي در تطبيق ترانههاي لري و بختياري در قالب رديف موسيقي ايراني داشته و با گستردن بستري جديد علاقهمندان را به ارزيابي ظرفيتهاي موسيقي محلي و بررسي تاثيرپذيري متقابل موسيقي رسمي و محلي فرا ميخواند. عضو سابق گروههاي عارف و شيدا انگيزههاي تدوين اين آلبوم را اينگونه تشريح ميكند كه «ايل بانگ» انطباق بانگ و آوازهاي مردمان ايلات لر و بختياري است با دستگاه راست پنجگاه، با اين هدف كه پرده از راز نهان ماندن انديشههاي نهفته در گوشهها برداشته شود چرا كه شك ندارم مانند ترانههاي محلي هر يك از گوشهها داراي كاركرد معين بوده و براي هدفي معين خلق شدهاند. ساخت و اجراي «ايل بانگ» داراي دو نگاه است؛ نگاه اول چيدمان و رديف كردن ترانههاي محلي در سيستم دستگاهي و نگاه دوم، جدا كردن گوشههاي دستگاه راست پنجگاه از سيستم دستگاهي تا شايد بهتر انديشههاي پنهان خود را عيان سازند. نميخواهم بگويم سيستم دستگاهي دست و بال پرواز انديشههاي نهفته در گوشهها را بسته است، بلكه اين اجرا راهي است براي تجربه عملي؛ اول رديف كردن ترانههاي محلي در يك دستگاه و دوم درهمريزي گوشههاي يك دستگاه، درست مانند ترانههاي محلي كه پراكنده اجرا ميشوند، به بيان ديگر بازگشت به سيستم مقامي كه قبل از سيستم دستگاهي موسيقي ايران اجرا ميشده است. نتيجه حاصل از اين تطابق اين است كه:
گردش ملودي تكتك گوشههاي رديف كه از تركيب يك يا چند دانگ شكل ميگيرد.
ترانههاي محلي لرستان و بختياري هم به همان شكل از يك يا چند دانگ شكل ميگيرد.
همانطور كه در شرح ترانهها خواهد آمد، در ترانههاي لري و بختياري علاوه بر تركيببندي دانگهاي تشكيلدهنده رديف، تركيببنديهاي بكر و جديد مشاهده ميشود كه نظيرشان را فقط در موسيقي اهل حق اطراف نورآباد كرمانشاه ميتوان شنيد.
بيان انديشه در گوشههاي رديف نهفته و پنهان است ولي در موسيقي محلي انديشه و كاركردشان در عين سادگي بسيار صريح و عيان است.»
علياكبر شكارچي در ششمين دهه زندگي خود و پس از سالها تدريس در دانشكدههاي موسيقي، تدريس رديف موسيقي دستگاهي به روايت ميرزا عبدالله فراهاني و انتشار چندين آلبوم همچون «موسيقي خلق لر»، «كوهسار»، «قطعاتي از موسيقي لري»، «بيست ترانه كهن لري»، «بهار باد»، «عاشقانه» و برگزاري كنسرتهاي مختلف در كشورهاي مختلف جهان، همچنان بيشترين تاثير را از موسيقي محلي خود ميپذيرد. و به قول خودش با وجود اينكه بر موسيقي سنتي ايران مانند زبان مادري مسلط است، ولي تنها موسيقي لري و بختياري است كه در شادي و دلتنگيها پناهگاه روح و روان اوست. او بر اين باور است كه شايد اگر موسيقي محلي نبود، تا به اين حد شيفته موسيقي سنتي نميشد و اگر موسيقي سنتي نبود نميتوانست جان شيفتهاش را با زلال موسيقي محلي سيراب كند.
او به كساني كه با موسيقي شهري آميختهاند، توصيه ميكند از موسيقي محلي غافل نمانند، و آنان را كه در موسيقي محلي قوم خود استادند، براي رشد و فهم عميقتر آن به بهره بردن از موسيقي سنتي فرا ميخواند. علياكبر شكارچي در توضيح پيوستگي موسيقي لرستان و بختياري به عنوان يك موسيقيدان و آگاه از اشعار محلي بر اين باور است كه اين دو قوم داراي چنان ريشههاي مشترك شعر و موسيقي هستند و چنان از نظر گردش ملودي، مايههاي مختلف و ريتمهاي گوناگون درهم آميختهاند و يكديگر را كامل ميكنند كه نظيرش را كمتر در موسيقي ساير اقوام ميتوان يافت. با استخراج ريتم، پردهبنديهاي متنوع موسيقي لري و بختياري مشاهده ميشود كه موسيقي اين اقوام علاوه بر دارا بودن كليه دانگهاي تشكيلدهنده موسيقي دستگاهي، داراي تركيببندي دانگهاي منحصر به فرد است كه همه اين تنوع و غناي ريتم و ملودي به قول گلينكا، موسيقيدان برجسته روسي، حاكي از ديرينگي و برجستگي تمدن اين اقوام در دامنههاي زاگرس است. او در بيان راز ماندگاري گوشهها در سيستم دستگاهي موسيقي ايراني معتقد است: «من بر اين باورم كه رديفهاي دستگاهي با تنوع و پيچيدگي فراواني كه دارند محال است بدون دارا بودن كاركرد معين در طول تاريخ دوام آورند. بيشك راز ماندگاري آنان را انديشه پنهان در دل گوشهها ميدانم كه شايد تنها كسانيكه سالها با رديف آميخته باشند، بتوانند به رمز و راز آنان دست پيدا كنند. هميشه در اين انديشه بودهام كه چگونه است موسيقي محلي اقوام مختلف كه بيترديد سرچشمه رديفهاي دستگاهي است، در عين سادگي و مختصر بودنشان جاذبه و اثربخشي بيشتري از گوشههاي رديف دارند.» علياكبر شكارچي صراحت لهجه و شفافيت در بيان انديشه را مشخصترين ويژگي موسيقي محلي ميداند در صورتي كه دست يافتن به انديشه پنهان در گوشههاي موسيقي دستگاهي نيازمند كشف است. به بهانه انتشار آلبوم «ايل بانگ» گفتوگويي با وي انجام شده كه در پي ميآيد.
آنچنان كه از بروشور تدوينشده براي آلبوم «ايل بانگ» برميآيد، اين آلبوم درصدد انطباق موسيقي دستگاهي و موسيقي لرستان و بختياري برآمده و در مقايسه با آلبوم «عاشقانه» اين بار نيز شاهد يك كار پژوهشي در حوزه موسيقي رديفي هستيم. با اين تفاوت اين بار موسيقي زاگرسنشينان مركزي را شما دانگ به دانگ مورد واكاوي قرار دادهايد. در آلبوم «ايل بانگ» بعضا قطعاتي انتخاب شده كه در آلبومهاي قبلي شما همچون «قطعاتي از موسيقي لري» و «بهار باد» نيز مورد توجه بوده است. با اين وجود چه ضرورتي براي تجزيه دانگ به دانگ اين قطعات احساس شده است؟
همانگونه كه در نوار عاشقانه شرح دادهام. گفتهام پردهبندي راست پنجگاهي كه درجه سومش كمتر است، به وفور در موسيقي لري بختياري وجود دارد. اما در آن آلبوم به اجراي ملوديها نپرداختهام. اگر خوب دقت شود، ميبينيد كه در آن آلبوم اين اجراها به اين شكل نيست. در آلبوم عاشقانه فقط به گوشههاي رديف دستگاهي مانند گوشههاي نيريز، شكسته، قطار، قراعي، رهاب مسيحي و شاه خطايي پرداخته شده و ذكر شده كه اين گوشهها پردهبندي در دستگاه شور دارند اما توقف آنها درآمد راستپنجگاهي را القا ميكند كه درجه سومش كمتر است. فقط به اين اشاره كردهام. حالا در اين آلبوم جديد به موسيقيهاي محلي پرداخته شده كه سرچشمه برخي از گوشههاي رديف هستند. به گمان من ريشه اصلي تمام گوشههاي موسيقي دستگاهي ايراني، موسيقي بومي سراسر ايران است. اين بخش از ملوديهايي كه من اجرا كردم، عمدتا در موسيقي لري و بختياري ديدهام. به همين خاطر اگر دقت كرده باشيد، ميبينيد كه موسيقي سنتي به صورت مركبنوازي يا مركبخواني اجرا ميشود. اين پردهبنديها هم معرفي ميشود و چيدمان آنها نيز به همين شكل كلاسيكش اجرا ميشود. اما اينكه نمونههاي اين گوشهها در كجاي موسيقي بومي اجرا شده را نميتوان ديد. بعضي از اساتيد بعضا يك ملودي را دارند ميزنند و بعد موسيقي محلي را ميگيرند و روي آن شروع ميكنند به بداههنوازي يا آهنگسازي و روي آن كار ميكنند. من ريشههايي را ديدم كه خيلي ملموسترند و خيلي حقانيت دارند و خيلي هويت مشخصي دارند، گفتم بيايم و ببينم كه اينها چه ويژگياي دارند كه در واقع از موسيقي سنتي دور افتادهاند. به همين خاطر رفتم و رجوع كردم كه ببينم اينها چه فواصلي را پشت سر هم چيدهاند كه توانستهاند چنين مايهيي را به وجود بياورند. اشاره كردهام كه هر يك از گوشهها از يك فاصله چهارم يا دو تا فاصله چهارم كه يك دانگ به آن ميگويند، ميبينيد كه يك ملودي آن مثلا در درآمد همين دستگاه راستپنجگاه، راست و دو تا از گامهايي كه در راست پنجگاه هست شكل ميگيرد و تمام ميشود. يا در گوشه «نيريز» ميبينيد كه با دو تا دانگ يا سه تا دانگ كه پشت سر هم قرار ميگيرند، جملهبندياش تمام ميشود. نمونههايي را از موسيقي محلي آوردهام كه ببينم با چند دانگ و تركيب چه دانگهايي تمام ميشوند.
چه نمونههايي در موسيقي محلي پيدا كرديد؟
در موسيقي محلي بهطور مثال در «شاهنامهخواني» يا «سر صيادي» يك دانگ چهارگاه با يك دانگ ماهور كه سومش كمتر است با يك دانگ شور پشت سر هم قرار گرفتهاند. همچنين تركيب دانگهايي را در موسيقي سنتي خودمان نميبينيم. من مشابه آنها را رفتم زدم. مثلا خود درآمد راست را زدم. زنگ شتر را زدم. نيريز را زدم. نغمه را زدم. توجه كردم ببينم آنها با چه دانگهايي تمام شدهاند. مثلا سنگين سماع را زدم ببينم با چه دانگهايي تركيب شده، تمام شده و شكل ميگيرند. اينها با همديگر انطباق دارند. اينكه چه ضرورتي داشته من دست به چنين كاري زدهام، ضرورت عمدهاش هم دلبستگي من به اين موسيقي محلي است و هم اهميتي كه اين موسيقي محلي دارد.
شما به عنوان يكي از چهرههاي شاخص موسيقي سنتي چرا تا اين حد به سمت موسيقي محلي رفتيد و سالهاست در اين زمينه همپاي فعاليتهايتان در موسيقي سنتي كندوكاو ميكنيد؟
«بلابارتوك» در يكي از سخنرانيهايش كه درباره موسيقي محلي صحبت ميكند، ميگويد: با وجود كوتاه بودن و مختصر بودن اين ملوديها، ارزشمنديشان هيچ گاه كمتر از فوگهاي «باخ» نيست. در دنيا تا اين اندازه براي اين ملوديها ارزش قائل هستند و من خودم ديدهام بيان انديشه كه در اين ملوديها هست، خيلي صريحتر، روشنتر و شفافتر از موسيقي سنتي است. در موسيقي سنتي اين انديشهها پنهان است، نهفته است. بايد كشف كني يا يك كسي به اين برسد و بتواند حرفي را بزند. ولي در موسيقي محلي به صراحت اگر سوگ هست، سوگ را نشان ميدهد. اگر موسيقي كار هست، ريتمش، شعرش و ملودياش با آن منطبق است. اگر موسيقي شاديانه است همينطور. اگر موسيقي عاشقانه است، همين طور. تمام اينها عيان نشان داده ميشود. در كنار هم قرار دادن دانگهاي مشابه در موسيقي محلي و موسيقي سنتي، نشان ميدهد موسيقي محلي با وجود مختصر بودنش هيچ كاستياي نسبت به موسيقي سنتي ندارد.
در طول تاريخ، موسيقي محلي به عنوان بخشي از فرهنگ عامه در حاشيه قرار داشته و در مقابل، موسيقي رسمي غالب بوده است. پس از انقلاب است كه به مرور نام هنرمندان محلي و بهويژه موسيقيدانان محلي مطرح ميشود. و در واقع در يك جاهايي ميبينيد كه خودش را بيشتر از موسيقي سنتي نشان ميدهد، حتي پروژههاي فراواني را براي ثبت و ضبط موسيقي محلي به كار ميگيرند. بنا بر اين اهميتي كه موسيقي محلي دارد، به گمان من بد نيست كه مطرح شود و در دورهيي كه مجال آن پيدا ميشود در كنار موسيقي سنتي يا رسمي، موسيقي عامه مردم كه عمدتا ريشههاي محلي دارد، اين موسيقي هم نشان و تطبيق داده شود. ضرورت عمده ارائه اين آلبوم اينكه اينها مقايسه شوند. ضمن اينكه ميخواستم اين كار به عنوان يك كار پژوهشي، شنيدني هم باشد. آنجايي كه يك گوشه از درآمد راست پنجگاه را دارم معرفي ميكنم، در موسيقي محلي هم نمونهاش را بگذارم. ضمن اينكه قصدي نداشتم كه موسيقي آوازي را در رديف سنتي ارائه بدهم بلكه رديفهاي سازي را اجرا كردهام و در كنارش موسيقي محلي كه هم خانواده و هم دانگ هستند را ارائه دادم و اجرا كردم و خواندم تا قابل شنيدن باشد. هم از نظر شعر و هم از نظر بيان انديشه، شنونده با چنين گنجينهيي كه در موسيقي محلي است آشنا شود. وگرنه ضرورت آن، چيز ديگري نيست. مگر اينكه برخي بخواهند آن را نفي كنند يا اينكه برخي با شنيدن آن اهميت آن را بيشتر از آن چيزي كه من به آن دست پيدا كردهام، دريابند.
در آلبوم «بهار باد» شعر و موسيقي لرستان از كنشگري يك پديده طبيعي مفاهيمي زايا و زندگيساز روايت ميكند. بهويژه در توضيح باد بهاري كه با خودش زندگي ميآورد، رويكرد قبلي شما بيان يك روايت از فضاي شعر و ادب و موسيقي لرستان بوده اما اكنون با اجرا، تجزيه و تحليل اين قطعات در آلبوم «ايل بانگ»، شما عرصه جديدي را براي موسيقيدانهاي ساير نقاط كشور فراهم ساختهايد تا در صورت تسلط بر رديفهاي سنتي نگاه تازهيي به موسيقي لرستان يا قوم خود داشته باشند. انتظار چه برخوردي از سوي آنان با اين آلبوم داريد؟
در آلبوم «بهار باد» شعري بود كه توصيف شده بود و آقاي رحمانپور از قبل طرحي روي آن ريخته بودند و اجرا هم كرده بودند. ولي من ديدم كه اين شعر، يك شعر خيلي توصيفي است. به همين خاطر سعي كردم بهار باد كه باد بهاري است كه از نيمههاي دوم اسفند تا نيمههاي اول فروردين وزيده ميشود و بند برف و يخ را از پاي گل و گياه باز ميكند، را كاملا توصيف كنم. در اين سيدي هم يكسري ملوديها اجرا شدهاند كه عمدتا توصيفياند. و يك شعري كه در جايجاي اين آلبوم چه به صورت باكلام و چه به صورت بيكلام تكرار ميشود، اينچنين است كه:
اي خدا ار اخبار داري بدس باد بيارس
مدس و بارون بهاري جايي ببارس
(ترجمه: خداي را اگر پيغام يا خبري داري، بده باد بياردش، زنهار به باران بهاري مده كه جايي بباردش)
خيلي از ملوديهايي كه در اين سيدي ۷۲ دقيقهيي به صورت فشرده آمده، جاي آن را دارد كه به صورت توصيفي روي آنها كار شود. به گمانم اگر اين آلبوم مورد پسند واقع شود و اگر انگيزهيي در آهنگسازان و موسيقيدانان مناطق مختلف ايران به وجود بياورد، شايد با نگاه جديدي به موسيقي محلي بتوانند به ظرفيت و توانايي بيشتري از موسيقي محلي خودشان دست يابند؛ اينكه اين موسيقيها چه ظرفي دارند و چگونه ميتوان اينها را بسط و گسترش داد و غنيتر كرد.
يعني موجب يك فعاليت مشابه شود...
منجر به يك فعاليت مشابه شود يا هر كس متناسب با موسيقي محلي خودش اين كار را انجام دهد، چون اين موسيقي علاوه بر اينكه ما داريم طرحش ميكنيم، تلاش ميكنيم بر آنها چيزي بيفزاييم و در عين حال با دقت تمام مراقبت كنيم كه مبادا به اصل آنها لطمه وارد كنيم. بايد با وسواس دقيقي اين كار صورت بگيرد و ملوديها بايد به گونهيي ساخته، پرداخته و بسط داده شوند كه هماهنگي حداكثري را ايجاد كند. درباره آلبوم «كوهسار» يكي از منتقدان نوشته بود اين ملوديها آنقدر به هم نزديك است كه بهراحتي نميتوان گفت كدام يك اصلي بوده و كدام يك اضافه شده است. از اين منظر اين آلبوم ميتواند به غنيتر كردن، تطبيق و معرفي موسيقي محلي و سنتي نيز كمك بيشتري كند. به نظرم چنين كاري بايد انجام شود. اميدوارم اين آلبوم از نظر زيباييشناسي، ذوق و سليقه در غنيتر كردن موسيقي محلي توفيقي داشته باشد.
تاكنون تصور بر اين بوده است كه فضاي غالب در موسيقي لرستان بر محور پردههاي دستگاه ماهور و بيشتر موسيقي بختياري منطبق بر دستگاه شور و آواز دشتي است. با آمدن «ايل بانگ» و شرح و تفسيرهاي ارائهشده آيا ميتوان راستپنجگاه را به عنوان بستر اصلي موسيقي لرستان تصور كرد؟
در تجزيه و تحليل آلبوم «بيست ترانه كهن لري» چهار نوع پردهبندي در موسيقي لرستان استخراج كردهام. كه همه اينها با وجود اينكه ماهور و راستپنجگاه را القا ميكنند، اما ميبينيم كه در مايه مثلا ماهور Re برخي نتها فاصله سومشان فا «ديز» است برخي فا «سري» است. بعضي فا «سري» منهاست. برخي فا «بكار» ميشود و «مي» آن «كرن» ميشود. به گمانم هر چه به مناطق شهرنشيني نزديكتر شويم، در جايي كه ارتباط بيشتري با شهر و موسيقي شهري و دستگاهي دارند، عمدتا فاصله سومش كاملتر است و بر پردهبندي ماهور منطبقتر است و در مقابل هر چه از مناطق شهري دورتر شويم و به مناطق بكر عشايرنشين نزديكتر شويم، ميبينيم كه فاصله سوم كمتر ميشود و از ماهور فاصله ميگيرد و به پردهبندي شور نزديكتر ميشود. منتها پردهبندي شوري است كه روي درجه هفتم شور ميايستد نه روي درجه اول شور. همانطور كه گوشه «نيريز» پردهبندي شور مثلا «لا» را دارد اما روي «لا» نميايستد بلكه روي نت «سل» ميايستد. بنابر اين، اين يك ويژگي موسيقي محلي و سنتي ايراني است. مشابه اين شرايط گوشههاي «قطار» و «قراعي» را ميتوان نام برد. آواز افشاري كه در قديم اجرا ميكردند، «نيريز» و «شكسته» نمونههاي خيلي خوبي براي آن است كه پردهبندي شور را دارند اما روي راست پنجگاه ميايستند.
آيا شهري شدن موسيقي محلي و فاصله گرفتن از پردهبنديهاي بكر، آنها را آسيبپذير نميكند؟
جلوي اين جريان را نميشود گرفت، چون موسيقي مرز ندارد. حدود ندارد. عبور ميكند. مثل نسيم از هر ذوق و گوش شنيداري عبور ميكند و بهطور طبيعي هر كس ميشنود، تحت تاثير قرار ميگيرد يا تاثير ميگذارد. با اين وجود من قطعا ميدانم كه موسيقيدانهاي علاقهمندي با يك نيروي تعريف نشده سعي در حفظ اصالت موسيقي بكر محلي دارند. موسيقيدانها بايد مراقبت بيشتري كنند. در عين حال موسيقي محلي از بين رفتني نيست، چون نوع معيشت انسان خود به خود نوعي از پرده بنديهاي زندگيساز در ملوديهاي محلي با كاركردهاي ماندني را حفظ خواهند كرد.
همچنانكه در موسيقي سنتي نيز برخي گوشهها پس از قرنها به دليل نوع كاركرد و هدف ويژه خود، در حافظه مردم ما ماندگار شدهاند. به گمان من اين همه پردهبندي كه در رديف نيز وجود دارد، ريشه در نوع كاركردها و اهداف خاص آنها در جامعه ما دارد. ورود و جابهجايي اقوام و قوميتهاي مختلف به سرزمين ما موجب پديد آمدن گوشههاي خاصي شدهاند. مثلا ما گوشه «راك كشمير» را داريم كه امروز خطهيي مرزي ميان پاكستان و هندوستان است. يا خيلي از گوشههايي كه نام مناطق مختلف را بر خود دارند. يا گوشه «نصيرخواني» يا مثلا گوشه «فيلي» در رديف كه نام يكي از طوايف بختياري است. اين است كه نميتوان جلوي تغيير و تحول را گرفت. منتها هر قدر كه با آگاهي، هوشياري و خلاقيت توام باشد، پرثمرتر خواهد بود.
منبع : فرهنگخانه
Masoud-Susa
18-08-2012, 11:57
دیشــب یکی از دوستان شنیــدن این آلبوم رو پیــشنهاد داد به من ؛ دیدم بی انصافیه
تنها ازش لذت ببرم و به بقیه معرفی نکنم این آلبوم رو...:20:
آلبوم قشنگی شده ؛ خصوصا ترک های حریق خزان و ارغوان که بسیار عالیاند
حریق خزان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خواننده :
علیرضا قربانی
...
آهنگساز :
مهیار علیزاده
...
ترانه سرا :
فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج، سهراب سپهری
...
نوازنده ها:
بهتاش ابوالقاسم (هوبوا)، سهیل پیغمبری و سحر ابراهیمی (کلارینت)، امیر حسین محمدیان (فاکوت)، حمید قنبری (تنبک)، بهنام ابوالقاسم (پیانو)، نوید مصطفی پور (کمانچه)، سامان صمیمی و محمدرضا کریمی (ویولن)، منا ربیعی و کریم قربانی (ویولن سل)، رضا فرهادی (کنترباس) ه
...
انتشارات :
آوای باربد
...
ژانر :
سنتي
...
حواشي :
آرتین ولی الهی: آلبوم «حریق خزان» اثری ملودی محور و ارکسترال است و فرم آنسامبل سازهای ایرانی نیست و بیشتر غربی و ارکستر زهی است. این آلبوم که اشعار آن سروده ی شعرای بزرگ معاصر است، از آثار متفاوت علیرضا قربانی محسوب می شود. با توجه به اینکه آهنگسازی بر روی اشعار نو دشوار به نظر می رسد، مهیار علیزاده (آهنگساز اثر) به خوبی از پس ساخت ملودی های آلبوم برآمده است.
هفت قطعه ی این آلبوم با صدابرداری رضا فرهادی، سهیل پیغمبری و پیمان حاتمی در استودیو کرگدن ضبط شده اند. سکوانس سازهای الکترونیک این اثر بر عهده پیمان حاتمی و میکس مسترینگ آن با رضا فرهادی بوده و بهنام ابوالقاسم و مهیار علیزاده ناظران ضبط این آلبوم بودند.
...
لیست قطعات:
حریق خزان
ارغوان
بی قرار
دلی در آتش
آخرین جرعه این جام
خاطرات
زندگی رنگ
...
ماه انتشار:
تير
...
سال انتشار :
1391
...
از: موسیقی ما
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قسمت اول:
1- محمدرضا شجريان - تصنيف با من صنما
2- شهرام ناظری - تصنيف ای امان
3- عبدالحسين مختاباد - تمنای وصال
4- حسين عليزاده - راز و نياز
5- عليرضا قربانی - تصنيف بهار دلکش
6- جلال ذوالفنون - صبا
7- عليرضا افتخاری - آواز عشق
8- سيما بينا - عزيز
9- مجيد درخشانی و محمدملا عقيلی - تصنيف بيدار دلان
10- ايرج بسطامی - کيه کيه در ميزنه
11- سعيد فرج پوری - تصنيف دلی بی قرار
12- حسام الدين سراج - نغمه ی مهر
قسمت دوم:
1- داوود آزاد - صنما
2- گروه دستان - تصنيف جام جان
3- همايون شجريان - غمگسار
4- کيوان ساکت - پيش درآمد همايون
5- مليحه سعيدی و گروه کر - شاه صنم
6- اردلان کامکار - دريا
7- بيژن بينی - يا مولا
8- پرويز مشکاتيان و گروه عارف - تصنيف کنج صبوری
9- فرامرز پايور و بهرام باجالان - دلکش و عراق
10- طلايی و موسوی - آواز بيات کرد
11- فرهنگ شريف - ابوعطا
12- پريسا و گروه دستان - تصنيف بت زيبا
سلام...
چند وقت پیش مجموعه ای با عنوان صنما منتشر شد...
مجموعه ای هست مشابه "پنچاه سال موسیقی ایرانی"در قالبی کوچکتر و مختصرتر که عرفان، و مظامینی از این
دست، نقطه ی اشـتراک اکثر آهنگ هاش هست. با این که میشد آهنگ های خیـلی بهتر، و منسجم تری رو کنار
هم قرار داد اما با این حال مجموعه محترم و ارزشـمندی هست. اولین آهنگ صنمای استاد شجریان عزیز هست،
بعد از اون امان ای دل استاد ناظـری که به نظر من میشد از ایشون آهنگ های خیلی بهتر و مناسب تری قرار داد،
آهنگ سوم، آهنگ ماندگار تمنای وصـال عبدالحسـين مختاباد هست و بعد از اون آهنگ بی کلام فوق العاده زیبای
راز و نياز استاد حسين عليزاده ی عزیز که آدم با همه ی وجود از شنیدنش لذت میبره زیبایی این آهنـگ قابل وصف
نیست... آدم معنای واقعی هنر رو میتونه از این آهنگ متوجه بشه. بعد از اون هم آهنگ هایی از هنرمندان دیگه
قسمت اول این مجموعه با آهنگ زیبایی از ستاد سراج در دستگاه دشتی به پایان میرسه. قسمت دوم هم آهنگ
های زیبا و دلنشینی داره مخصوصا دریای اردلان کامکار / توصیه میکنم اگه میتونید حتما این مجموعه رو دانلود کنید
و گوش بدید شنیدن آهنگ های زیبا از این خواننده های بزرگ و هنرمند جدا لذت بخش هست، توصیه میکنم آهنگ
های راز و نیاز استاد علیزاده و دریا از اردلان کامکار عزیز رو از دست ندید.
با تشکر مهران...
Masoud-Susa
19-09-2012, 02:22
6- اردلان کامکار - دريا
البته نام صحیح ایشون اردوان کامکار هست.
با تشکر از مهران عزیز بابت معرفی این مجموعه گرانبها... واقعا عالی بود؛دست مریزاد.
مجموعه ی صنما گزیده ای از آهنگ هایی هست که هر علاقمند به موسیقی سنتی ایرانی رو به وجد میاره واقعا :40:
+
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با حضور جمعی از بزرگان موسیقی؛
ارکستر بزرگ تخت جمشید روی صحنه میرود
موسیقی ما - محمد عبدالهی: گروه موسیقی «تخت جمشید» با حضور بزرگان این عرصه روی سن رفته و به اجرای برنامه خواهد پرداخت.
گروه موسیقی تخت جمشید به رهبری مسعود حبیبی و خوانندگی بیژن کامکار در روز ۱۳ مهرماه روی سن سالن میلاد نمایشگاه بین المللی برای اجرای این برنامه قدم خواهد گذاشت.
گفتنی است آهنگسازی و تنظیم قطعاتی که قرار است در این کنسرت به اجرا در آیند را پدرام درخشانی به عهده دارد.
سرپرست گروه تخت جمشید که یک گروه سنتی است را سعید نجاران به عهده دارد که در روز ۱۳ مهر از طریق اجرای قطعات سنتی خود بار دیگر خاطرات خوشی را برای مخاطبان خود به یادگار خواهد گذاشت.
بلیتهای این اجرا از طریق شرکتهای فرهنگی-هنری سلفا، دارینوش، پاز، پرشیا، سیاه و سفید، کافه کهن و نیز از طریق خود گروه تخت جمشید به فروش میرسد. فروش اینترنتی آن نیز تنها از طریق سایت سی گذر امکان پذیر خواهد بود.
اولین کنسرت گروه تخت جمشید اسفندماه سال گذشته در همین مکان برگزار شد. در این اجرا ۳۷ نوازنده حضور داشتند که سازهایی همچون دف، پیانو، گروههای زهی، پاپ، سنتی و محلی بود که برای اولین بار قطعه خلیج فارس نیز توسط آنها اجرا شد.
منبع : اختصاصی سایت موسیقی ما
Masoud-Susa
20-09-2012, 14:08
به مناسبت ۲۹ شهریور ماه سالگرد غروب این هنرمند
یادی از «پرویز مشکاتیان» سرو آزاد موسیقی ایران
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موسیقی ایرانیان – سودا مولائی: در تاریخ موســیقایی ایران، ۲۹ شهریور ماه مصـــادف است با سالگرد درگذشت «پرویز مشکاتیان» استاد موسیقی ایرانی، مشکاتیان سرو آزاد موسیقی ایران جزء هنرمندانی بود که برای اعتلای موسیقی اصیل ایرانی تلاش های فراوان کرد و تا آخرین لحظات عمر کوتاهشان به هنر و فرهنگ کشورشان عشق ورزید.
در ادامه به مناسبت سومین سالگرد درگذشت وی، ضمن گرامی داشت یاد این هنرمند والامقام، در
ادامه از شمامخاطبین موسیقی ایرانیان دعوت میکنیم زندگینامه پرویز مشکاتیان را مرور کنید.
زندگینامه
پـرویز مشکاتیان در سال ۱۳۳۴ در نیشابور به دنیا آمد. او مقـدمات موسیـقی را از شش سالگی نزد پدرش، حـسن مشـکاتیـان، که استاد سنتورنوازی و آشنا با ویولن و سهتار بود، آموخت. وی آموختن موسیقی را در طول تحصیل در زادگاهش، نیشابور پی گرفت و تا پایان دورهٔ متوسطه همچنان در پیشگاه پدر به فراگیری و تمرین مشغول بود. مشکاتیان در سال ۱۳۵۳ وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبا در دانـشگاه تهران شد و به آموختـن ردیف مـیرزا عبدالله نزد نور علی خـان بروـمند و ردیف موسیقی سنتی نزد دکتر داریوش صفوت پـرداخـت، وی هـمـزمان با آمـوزش ردیـف، مـبانی مـوسیـقی ایـرانی را نـزد اسـاتـیدی چـون دکتر محمدتقی مسعودیه، دکتر مهدی برکشلی، عبدالله دوامی، سعید هرمزی و یوسف فروتن فرا گرفت.
او نوازندگی سنتور را در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به صورت بسیار جدی ادامه داد و توانست در نوازندگی این ساز به مهارت ویژه و چشمگیری دست پیدا کند و همچنین توانست کارهای بزرگ فراوانی را در زمینهٔ آهنگسازی و نوازندگی سنتور به ویژه در زمینهٔ ساخت قطعات همنوازی (ارکسترال)، تصنیف و نیز تکنوازی انجام دهد. مشکاتیان در این سالها، کنسرتهای متعددی با خواننـدگانی چـون پریـسا و هنـگامه اخـوان اجرا کرد و در سال ۱۳۵۶، گروه عارف را تشکیل داد. وی در آزمون موسیقی باربد که به ابتـکار اسـتاد نورعـلی برومـند برگزار میگردید، به همراه پشنگ کامکار مقام نخست در رشتهٔ سنتور و همراه با داریوش طلایی،
مقام ممتاز در ردیفنوازی را به دست آورد.
فعالیت حرفهای
مشکاتیان از سال ۱۳۵۶، همکاری با رادیو را زیر نظر هوشنگ ابتهاج آغاز کرد ولی پس از واقعه ۱۷شهریور ۱۳۵۷ از رادیو استعفا داد و مؤسسه چاووش را با همکاری هنرمندان گروه عارف و شیدا تشکیل داد. سپس با همکاری شهرام ناظری، تصنیف «مرا عاشق» را بر روی شعر مولانا ساخت. از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۷ با محمدرضا شجریان همکاری داشت که نتیجهٔ این همکاری، آثار ماندگاری چون بـیـداد، آسـتان جـانان، سِـرّ عشـق، نوا، دستان، گنبد مینا و جان عشاق بود. وی در همهٔ این آثار، به عنوان آهنگساز و نوازندهٔ سنتور (در سِرّ عشق به عنوان نوازندهٔ سهتار و در جان عشاق فقط آهنگساز) همکاری داشت.
وی با افـسانه شجـریان دختر محمـدرضا شجریان ازدواج کرد ولی در دهه ۱۳۷۰ از او جدا شد. حاصل این ازدواج، دو فرزند به نامهای آوا (دختر) و آیین (پسر) است.
او همچنین کارهای بسیار پرباری با نوازندگانی چون حسین علیزاده (سرپرست گروه عارف و گروه شیدا) و محمدرضا لطفی (سرپرست گروه شیدا) دارد.
پس از قطع همکاری با محمدرضا شجریان، وی با خوانندگانی چون علی جهاندار، ایرج بسطامی، علیرضا افتخاری، حمیدرضا نوربخش، علی رستمیان و شهرام ناظری همکاری کرد. او همچنین در فستیوال جهانی موسیقی تحت عنوان (روح زمین) در
کشور انگلستان شرکت کرد و مقام نخست را بدست آورد.
مـشکاتیان از سـال ۱۳۷۶ اجـراهای صـحنهای و انتـشار آلبـوم را متـوقف کرد وتا تابـستان سـال ۸۴ کنـسرتی در کشور اجرا نکرد.
یکی از واپسین کارهای وی آلبوم تکنوازی تمنا بود که در سال ۱۳۸۴ نواخت و منتشر کرد. همچنین وی در روزهای ۶ تا ۹ آذر ۱۳۸۶ بـه عنـوان سـرپرسـت گـروه عـارف کنـسرتی در تـهران بـرگزار کرد که حـمیدرضا نـوربخـش به عنـوان خواننـده در آن شرکت داشت.
در سـال ۱۳۸۶،پـس از حـضور پـرویز مـشکاتیان در کنـسرت محمدرضا شجریان، رابطهٔ این دو استاد موسیقی ایرانی که بیش از یک دهه تیره بود، مجدداً برقرار شد. همچنین، در مراسم جشن خانه موسیقی در ۲۳ مهر ۱۳۸۶، لوح تقدیر از یک عمر فعالیت هنری توسط محمدرضا شجریان به عنوان رئیس شورای عالی خانهٔ موسیقی به پرویز مشکاتیان داده شد.
از آثار مشکاتیان، کتابهای فراوانی منتشر شدهاست. از این کتابها میتوان به اثرهای بیست قطعه برای سنتور، گل آئین، گل آوا، مجموعه تصانیف، بیداد، لاله بهار اشاره نمود.
درگذشت
پرویز مشکاتیان در تاریخ ۲۹ شهریور سال ۱۳۸۸ در منزلش در تهران و در سن ۵۴ سالگی بر اثر نارسایی قلبی درگذشت. در مراسم او نماینده وزیر ارشاد نیز سخنرانی کرد که با مخالفت مخالفان روبرو شد؛ در طی سخنرانی وی حاضران سوت و کف میزدند تا مانع سخنرانی نماینده وزیر ارشاد شوند.
همچنین مراسم تشییع پیکر پرویز مشکاتیان در روز ۴ مهر در زادگاهش نیشابور، از مقابل اداره فرهنگ و ارشاد و با حضور جمعیتی نـزدیک به ۱۵ هزار نفر بـرگزار گـردید. در این مراسـم که هنرمندانی همچون حسین علیزاده، محمدرضا درویشی، همایون شجریان، کـیوان سـاکت، حـمیدرضـا نوربـخش، عـلی رسـتمیان، رهام سـبحانی ، شـروین مـهاجـر و پـژمان طاهری حضور داشتند، گروهی از دانشجویان دانشکده هنر نیشابور به نشانه عزا تعدادی از سازهای خود را کفنپوش کرده بودند. همچنین گروه موزیک شهر نیشابور در طـول مراسـم تشیـیع مارش عزا اجرا میکرد. پیکر پرویز مشکاتیان پس از مراسم تشییع و خواندن نماز در مسجد جامع نیشابور، در محوطه بیرونی باغ عطار و در جوار مقبره عطار نیشابوری به خاک سپرده شد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یـــــادش گـــرامی بــاد ...
NET DOCTOR
18-07-2014, 12:30
خبری خوش برای دوستداران خسرو آواز ایران
بالاخره برنامه کامل تور جهانی کنسرتهای استاد «محمدرضا شجریان» مشخص شد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خسرو آواز ایران بار دیگر در یک تور جهانی به دیدار دوستدارانش در سراسر جهان می رود.
استاد محمدرضا شجریان که چند سالیست که امکان اجرای برنامه در داخل کشور را ندارد، در یک تور جهانی به دیدار دوستدارانش در سراسر جهان میرود.
استاد آواز ایرانی در نخستین اجرای خود در این تور، در تاریخ 27 سپتامبر 2014 (5 مهر 1393) در شهر «مالمو» در کشور سوئد و سالن Malmo Arena به اجرای برنامه خواهد پرداخت.
این هنرمند جهانی موسیقی ایران در تاریخ 28 سپتامبر 2014 (6 مهر 1393) نیر در شهر استکهلم سوئد و سالن Folks Hus konferans به اجرای برنامه خواهد پرداخت تا استارت تور جهانی خود را از قلب اروپا و کشور سوئد زده باشد. خسروی آواز ایران پس از این اجرا در تاریخ 4 اکتبر (12 مهر 1393) کنسرت بزرگی را در شهر دبی و World Trade center برگزار می کند و 11 اکتبر (19 مهر) در Austria Center Vienna شهر «وین» در اتریش روی صحنه می رود.
شامگاه 12 اکتبر (20 مهر) ایرانیهای شهر کلن آلمان میزبان هنرمند محبوب شان در سالن Kolner philharmonie خواهند بود. شجریان پس از اجرا در این شهر به هامبورگ خواهد رفت و 18 اکتبر (26 مهر)در سالن Auidimax به اجرای برنامه خواهد پرداخت.
فرانکفورت مقصد بعدی خسروی آواز ایران است که 19 اکتبر (27 مهر) اجرای بزرگ اش را روی سن می برد تا ایرانی های مقیم آلمان بتوانند پس از سالها شاهد اجرای زنده این هنرمند ایرانی باشند. شهر ادینبورگ واقع در اسکاتلند در تاریخ 22 اکتبر (30 مهر) دیگر شهری ست که خالق «مرغ سحر» در آن روی سن می رود.
سالن بزرگ Usher Hallمحل برگزاری این برنامه در این شهر وعرفی شده است که پیش از این نیز شاهد حضور ستاره های بزرگی از موسیقی جهان بوده است. دو شهر بزرگ اروپا آخرین مقصد خسروی آواز ایران خواهند بود تا در حالی که پیش بینی می شود رسانه های بزرگی در این دو شهر به پوشش کنسرت «محمدرضا شجریان» اقدام نمایند.
بر اساس برنامه اعلام شده، شهر پاریس و سالن Folies bergere در تاریخ 23 اکتبر (1 آبان) شاهد اجرای زنده شجریان و گروهش خواهد بود و شهر لندن آخرین شهری ست که «محمدرضا شجریان» در آن به اجرای برنامه خواهد پرداخت. 26 اکتبر (4 آبان) تاریخ برگزاری این برنامه در قلب لندن و سالن Apollo است.
این کنسرتها به همت موسسه «تار» و به تهیهکنندگی مجید عبدی در اروپا و آسیا برگزار خواهد شد.
NET DOCTOR
25-10-2014, 23:57
گفت و گو با سیما بینا هنرمند سرشناس ایرانی
هیچ وقت از ایران مهاجرت نکردم
صدای بانوی آواهای محلی را از فایلی ضبطشده میشنوم. فایل، حاوی پاسخهای اوست به سوالهایی که با ایمیل برایش فرستادهام. ترجیح داده جواب سوالهای کتبی را شفاهی بدهد. صدایش انگار از سالهای دور به گوش میرسد، از هزارتوی خاطرات پدران و مادرانمان. ردپای احترام به عنصر سادگی در موسیقی در کلامش پیداست و من را یاد کاسِتهای قدیمی و استریوی نقرهای بزرگی میاندازد که فقط دکمه«پِلِی» داشت و نوارهایی که با خودکار، ترانههایش را عقب و جلو میبردیم. سیما بینا از شهر خوسفِ خراسان جنوبی و از دل خانوادهای اهل ذوق و هنر برآمده. همین وابستگی به مهد موسیقی مقامی در انتخاب و ادامه مسیر حرفهایاش نقشی بسزا داشته. مساله مهم اما، مهاجرت به تهران و ورودش به رادیو بود. همنشینی با استادان موسیقی کلاسیک ایرانی باعث شد همزمان به آموختن موسیقی ردیف دستگاهیهم بپردازد و در فضای مُدزده آن روزهای موسیقی بتواند به امضایی مشخص برسد. او در عین حال پُلی شد برای پیوند موسیقی اصیل محلی با مردمی که در شهرهای در حال گسترش زندگی میکردند. سیما بینا غیر از کارهای ماندگاری که قبل از انقلاب در رادیو اجرا کرد، بعد از سال۱۳۵۷ هم در کنار تدریس موسیقی کلاسیک ایرانی و آواز به تحقیق و جمعآوری ترانههای محلی ایرانی و بازنویسی آهنگهای مردمی و روستایی، بهخصوص موسیقیهای محلی زادگاهش، خراسان پرداخت. او با سفر به دورافتادهترین نقاط این ناحیه توانست مجموعهای از ترانهها و آهنگهای کمیاب و تقریبا فراموششده را جمعآوری کند؛ موسیقیای که توسط مردان و زنان قومهای مختلف و در حین کار روزانه و مراسمهای آیینی شکل گرفته و زمزمه شده بود اما خارج از محیط بومی توسط زنان اجرا نمیشد. سیما بینا با ممارست، این فضا را تغییر داد.
خانمِ بینا شما در خانوادهای هنرمند به دنیا آمدهاید و پدرتان استاد موسیقی سنتی بودند. چه شد از همان ابتدا به سمت موسیقی محلی گرایش پیدا کردید؟
پدرم استاد موسیقی سنتی نبود؛ بلکه از اهالی باذوق خراسان (شهرستان بیرجند و خوسف) بود که صدای خوشی داشت و آواز میخواند، شعر میگفت و تار هم مینواخت. در واقع خانواده هنردوستی داشتم که برای هنر و هنرمند احترام خاصی قایل بودند. به همین جهت پدر و مادرم به استعدادم در این زمینه توجه کردند و من را در یادگیری موسیقی و آواز، تشویق و یاری کردند. به جز پدر و مادرم دوستان همشهری و معاشران ما هم اهل ذوق و موسیقی بودند. من و خواهرانم در حال و فضایی مملو از شعر، موسیقی و هنر زندگی و رشد کردیم.
چطور با داوود پیرنیا آشنا شدید؟
زمانی که به تهران نقل مکان کردیم، پدرم من و خواهر کوچکترم «مینا» را به رادیو برد و به آقای «داوود پیرنیا» معرفی کرد. آقای پیرنیا با مهر و محبت ما را پذیرفت، برنامه کودک زیر نظر «داوود پیرنیا» در استودیو گلها تهیه میشد. «بیژن» پسرِ آقایپیرنیا، گوینده و مجری این برنامه بود. در برنامه کودک آهنگهای مختلفی برای بچهها میخواندم؛ بسیاری از این آهنگها متعلق به خوانندههای معروف آن زمان بود و آهنگهای قشنگی که معروف شده بودند؛ پدرم معمولا روی این آهنگها اشعاری مناسب برای بچهها میسرود و من آنها را میخواندم و از برنامه کودک پخش میشد. گاهی هم ترانههای قشنگ محلی را در برنامه کودک میخواندم، پدرم آهنگهای قدیمی محلی را با شعرهای مختلف برایم تنظیم میکرد و به من یاد میداد، که بیشتر آنها را در برنامه کودک با سنتورِ آقای«برزنده» اجرا کردم.
چطور به سمت موسیقی ردیفی برگشتید و از محضر استادانی مثل عبدالله دوامی و... بهره بردید؟ منظورم این است که چهچیزی شما را بعد از موسیقی محلی به سمت موسیقی ردیف دستگاهی کشاند؟ در عین حال کارهای زیادی هم بعد از انقلاب در زمینه موسیقی سنتی با پرویز مشکاتیان و استادان دیگر انجام دادهاید، چرا آنها را منتشر نکردید و کنسرت ندادید؟
هیچوقت از موسیقی سنتی برنگشتم. اصولا همیشه موسیقی اصیل و سنتی را کار میکردم. من کارم را از استودیو گلها و برنامه گلهای رنگارنگ و گلهای جاویدان که زیرنظر داوود پیرنیا تهیه میشد و برنامه کودک شروع کردم. در همان زمان، هنرمندانه بزرگ و استادان موسیقی در این استودیو خیلی رفتوشد داشتند و این افتخار من بود که در کودکی با آنها آشنا شدم و از محضرشان استفاده کردم و نکاتی را آموختم. آرامآرام طوری شد که آقایپیرنیا برنامهای به نام «گلهای صحرایی» به مجموعه برنامه گلها اضافه کردند که در آن ترانههای محلی میخواندم. ولی به هر حال موسیقی سنتی همچنان ادامه داشته و من به مرور یاد میگرفتم. در ابتدای همکاری با «رادیو ایران» تصنیفهایی را از ساختههای هنرمندان و آهنگسازان برجسته و نامدار با ارکستر رادیو ایران اجرا کردم که آهنگهای محلی نبودند؛ در بخش گلهای رنگارنگ اجراهای بسیاری از ساختههای جواد معروفی، مهدی خالدی، عارف قزوینی و تصنیفهای قدیمی با «ارکستر گلها» و «ارکستر ملی ایران» اجرا کردم که از برنامه «گلهای رنگارنگ» و «گلچین هفته» از رادیو ایران پخش شد. در کنار این برنامهها، ترانههای محلی خودم را هم با تنظیمهای مختلف استادان موسیقی مثل فرامرز پایور، جواد معروفی، انوشیروان روحانی، ناصر چشمآذر و محمدعلی کیانینژاد خواندم و اجرا کردهام. بنابراین من از موسیقی سنتی به محلی برنگشتم بلکه موسیقی محلی را در کنار موسیقی سنتی ادامه دادم. آوازهای سنتی موسیقی ایرانی را نزد پدرم و بعدها از هنرمندانی مانند زرینپنجه، معروفی، فرامرز پایور و موسیقیدانانی که با آنها کار میکردم یاد گرفتم ولی بعد تصمیم گرفتم نزد استاد «عبداللهخان دوامی» ردیف آوازهای «میرزاعبدالله» را یاد بگیرم و این کار را با علاقه زیادی طی چندینسال انجام دادم. البته با هنرمندانی مانند آقایپرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی و حسین علیزاده در «برنامه گلچین هفته» همکاری کردم ولی بعدا نتوانستم آنها را اجرا کنم، البته بهجز کارهایی که با آقایمحمدرضا لطفی ضبط کردیم.
در خواندن آوازهای محلی اشراف به موسیقی ردیف دستگاهی چقدر موثر است؟
موسیقی محلی دارای مقامهایی است که لازم است آنها را بشناسیم و اجرای کارهای محلی نیازی به اشراف داشتن به موسیقی ردیفی و دستگاهی ندارد، اما بههرحال موسیقی ردیفی و سنتی و ملی ما، پایههای موسیقی ماست و باید به آنها اشراف داشت.
با اینکه از پنجسالگی در رادیو خوانندگی میکردید و در یک محیط موسیقایی رشد کردید، چرا رشته نقاشی را در دانشگاه دنبال کردید؟
واقعا به نقاشی مانند موسیقی علاقه زیادی داشتم. با وجود اینکه در رشته ادبیات هم قبول شده بودم، نقاشی را انتخاب کردم؛ چون نقاشی همیشه در خصوصیترین لحظهها و خلوتهایم با من بود و تا به امروز هم در مشکلات پناهگاهی برایم بوده. هر زمان که نتوانستهام آواز بخوانم به نقاشی روی آوردهام. خیلی اوقات برای نقاشیکردن دلتنگ میشوم و به آن میپردازم.
آن سالها موسیقی پاپ خریدار بیشتری داشت، اما شما تحتتاثیر فضای حاکم، ژانر کلی کارتان را تغییر ندادید و سبک و شأن حرفهایتان را همیشه در یک سطح حفظ کردید. چه عواملی استمرار هنری در یک سبک را برایتان به وجود آورد...؟
از ابتدا با پدرم آوازهای موسیقی سنتی و محلی را کار میکردم اما بعدها به اهمیت آن بیشتر پی بردم و فهمیدم درواقع بستر موسیقیهای ما موسیقی سنتی و محلی است. اما واقعا به همه موسیقیهای دیگر هم بینهایت علاقه دارم. البته موسیقی پاپ کار نکردهام، اما موسیقیهایی مانند آوازهای عرفانی یا آواز ترانههای خواننده ارمنی قبل از انقلاب را خیلی دوست داشتم و میخواندم. اینها همه علاقههای من است و به این موسیقی گوش میدهم. اما به نظرم تبحر و تخصص و عمیق شدن در یک شاخه بهتر است. البته معمولا در همان یکی هم به جایی نمیرسیم! اما به نظرم تداوم در هر حرفهای خیلی موثر است.
انگیزهتان از تحقیق روی موسیقی محلی چه بود؟ آیا در پی آن بودید که دستمایههای تازه پیدا کنید یا مهجوریت این موسیقی هم مدنظرتان بود؟ منظورم این است که چقدر این تحقیقات شخصی و برای پیشبرد کارتان بود و چقدر دغدغه موسیقایی داشتید؟
در ابتدای کار بهدنبال دستمایههای تازه برای کار و آواز خودم بودم. اما در ادامه پژوهشهایم به اهمیت این موسیقی بیشتر پی بردم و برای معرفی آن در گستره وسیعتر اجتماع تلاش کردم.
در موسیقی نواحی و مقامی، «خراسان»جایگاه ویژهای دارد و خیلیها در ایران که شنونده حرفهای موسیقی محلی هم نیستند این موسیقی را میشناسند. موزیسینهای معروف تربت حیدریه و تربتجام و بجنورد و قوچان چهرههای شناختهشدهای هستند، مثل حاج قربان و پورعطایی، درپور و...، شما بیشتر متاثر از کدام یک از این استادان بودید؟
به طور مشخص از هیچ کدام از این هنرمندان که نام بردید متاثر نیستم، اما از همه این استادان آموختهام و تاثیر گرفتهام؛ بهخصوص از موسیقی جنوب خراسان، تربتجام، خوسف و بیرجند. با تمام استادان این مناطق نشست و برخاست داشتهام و با آنها کار کردهام؛ استادانی مثل عثمان خوافی، پورعطایی و تمام استادان دیگر تربتجام و جنوب و شمال خراسان.
شما در دورههای مختلف روی موسیقی مناطق مختلف کار کردید. عکسی هم دارید که کنار آقایاسحاقی هستید. این عکس مربوط به سالهای تحقیق در زمینه موسیقی محلی است یا زمانی که برای بالا بردن کیفیت اجرای خودتان نزدشان رفته بودید؟ میخواهم بدانم به طور مثال آقایاسحاقی در انتخاب و شکل اجرای شما در زمینه موسیقی مازندران چقدر موثر بوده؟
وقتی تصمیم گرفتم روی موسیقی مازندران کار کنم، با شنیدن صدای دو تن از هنرمندان این منطقه اشتیاقم بیشتر شد. یکی از این افراد آقایاسحاقی بود که نوع خواندن و صدایش به طرز عجیبی در من اثر کرد و مرا به سوی آشنایی و دیدار با او به خطه مازندران کشاند. البته از محضر ایشان بسیار آموختم اما برای پژوهشها و شناخت بیشتر از موسیقی مازندران باید از هنرمندان مختلف و مردم محل و منابع بیشتری، مثل نواها و نوارهای قدیمی و جدید، کتابها و قصهها و اسطورههای محل استفاده میکردم که برایم بسیار جالب بود.
چطور به موسیقی محلی لرستان علاقه پیدا کردید و در آن زمینه هم شروع به فعالیت کردید؟ آیا موسیقی محلی خراسان برایتان جای کار کردن بیشتری نداشت یا میخواستید به طور موازی در چند شاخه از موسیقی محلی فعالیت کنید؟
با شنیدن ساز کمانچه «فرج علیپور» به موسیقی لری علاقهمند شدم؛ در حالی که هرگز او را ندیده بودم. یک روز یکی از دوستان خانوادگی ما آقای حمید ایزدپناه که محقق و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ لرستان است، فرج علیپور را نزد من آورد و با ساز او آهنگ و ترانهای به نام «شوق وصل» را اجرا کردم، البته بهطور خصوصی در خانه ضبط کردیم. این ترانه از سرودههای حمید ایزدپناه بود و قبلا از خودشان یاد گرفته بودم، اما بعدها که بیشتر به موسیقی این منطقه پرداختم از فرج علیپور و دوستان هنرمند این خطه بیشتر و بیشتر آموختم و از کتابهای موسیقی و تاریخ و فرهنگ آقایحمید ایزدپناه و منابع دیگر بهره بردم. البته به هر حال هرگز از موسیقی خطه خراسان دور نشدم.
شما به موسیقی افغانستان هم پرداختید. زبان و نوع گویش مناطق مختلف چقدر در انتخاب آنها برای شما مهم بوده. آیا گویشهایی که به زبان فارسی نزدیکتر بود، برایتان ارجحیت داشت؟
موسیقی افغانستان به موسیقی سیستان و خراسان بسیار نزدیک است و ریتمها و ملودیهای یگانه و مشابهی دارد. سالها پیش کنسرتی از طرف «رادیو ایران» در شهر کابل افغانستان داشتم و سعی کردم برای این برنامه ترانههایی از موسیقی افغانستان را آماده کنم. البته در بیان و ادای لحن و لهجه شعرها سعی کردم تا حدی درست و مطابق با لهجه افغانی باشد. اما اخیرا بهطور جدیتر به این موسیقی پرداختهام و با استادهای شایسته و بزرگواری در این زمینه آشنا شدم و کار میکنم.
تا به حال پیش آمده یک موسیقی محلی را دوست داشته باشید ولی بهخاطر جنس صدایتان به آن نپردازید؟
لهجهها و زبان ترکی برایم از هرجای دیگری مشکلتر بوده و خیلی به آن نپرداختهام در حالی که به موسیقی غنی و زیبای این قسمت از ایران بسیار علاقهمندم.
گفته بودید در موسیقی شمال خراسان پتانسیل گنجاندن نگاه خودتان بیشتر وجود داشته. کمی از نظر موسیقایی این مطلب را باز میکنید؟ کدام ویژگی در این موسیقی باعث میشود پتانسیل بهروزشدن را بیشتر از دیگر موسیقیهای محلی داشته باشد؟
فریادهای کوهستانی و اعتراضآمیز موسیقی شمال خراسان بدون در نظرگرفتن کلام و معنی اشعارش، حس غریبی به من میبخشید. پنداری همه این نواهای شکوهآمیز از دل تاریخ دور به گوشم میرسید. مقامها و آهنگهایی که با کلام کردی خوانده میشد و چون معنی کلامشان را نمیفهمیدم، تصویر و برداشت دلخواهم را از این موسیقی داشتم و در نهایت با کمک دوست هنرمندم «محمدابراهیم جعفری» که استاد شعر و نقاشی هستند، توانستیم احساس دور و غریبی را که این موسیقی در من به وجود آورده بود، با کلامی زیبا روی ملودیها و مقامهای موسیقی بیان کنیم فریاد درد مشترکی بود. در عینحال که اصالت کار را حفظ میکردیم، کار تازهای در موسیقی شمال خراسان خلق میشد.
فکر میکنم سفرهای شما هم در شکلگیری حالوهوای قطعات خیلی موثر است...
همینطور است. در سفر به مناطق مختلف در واقع به روحیات و خلقوخوی آنها نزدیک میشوید، در واقع با آنها یگانه میشوید و دیگر، موسیقی و لحن و زبانشان برایتان غریبه نیست؛ مانند اینکه از اهالی آن منطقه هستید.
چقدر در قطعات اورجینال دخل و تصرف میکنید؟ در چه بخشهایی تغییر را لازم میبینید و چه چیزی را بهصورت اولیه حفظ میکنید؟ آیا موسیقی محلی را به موسیقی سیما بینا تبدیل میکنید؟
مهمترین مساله در اجرای ترانهها و موسیقی محلی هرمنطقه، حفظ اصالت آن است. اما به هرحال با سلیقه و اجرای من به «موسیقی سیما بینا» تبدیل میشود. شاید کمکم در روند این تغییرات مکتبی به نام مکتب سیما بینا در موسیقی محلی بهوجود بیاید (خنده). بههرحال تغییراتی که در ترانهها و آهنگها برای اجرای خودم میدهم نکات ظریف و متفاوتِ بسیاری است که در اینجا مجال شرح آن نیست.
تنظیم قطعاتتان را آهنگسازان و موسیقیدانانی چون جواد معروفی، فرامرز پایور، انوشیروان روحانی، خالدی، فخرالدینی و ناصر چشمآذر انجام دادهاند. در کارهای جدیدتان تنظیمات را چه کسی انجام میدهد و اصولا تنظیم کسانی که نام بردیم چه تفاوتهایی با هم داشت؟ بهنظر میرسد مثلا سبک جواد معروفی و سازی مثل پیانو کمی از موسیقی محلی دور است. کدام یک از این موزیسینها اشرافشان به موسیقی محلی حداقل در زمینه تنظیم بیشتر بود؟
در اوایل کار آهنگها و ترانههای محلی را به رادیو آورده بودم. آقایپیرنیا آنها را برای تنظیم به موسیقیدانان بنام میدادند، اما بعدها خودم به این نکته پی بردم که بهتر است این ترانهها با ساز و نوازندههای محلی تنظیم و اجرا شود. این آهنگها روی ساختار و فواصل همان سازهای محلی هرمنطقه خلق و ساخته شود. سازهای کلاسیک و فرنگی معمولا لحن و لهجه درست موسیقی محلی را بیان نمیکنند.
شماری از کارهایی را که اجرا کردید دیگران هم در طی این سالها اجرا کردند. نظرتان راجع به آنها چیست؟ مثل قطعه «ماهصنم» و... .
والله چه عرض کنم!؟
در مصاحبهای گفته بودید «در برخی شرایط خیلی بیشتر توانستم جایگاه هنری خودم را پیدا کنم» کمی در مورد این توضیح میدهید، چون شما جایی برای ارایه آثارتان نداشتید... .
همینطور است. بعد از اتفاقاتی که برای موسیقی در ایران افتاد رفتن به بسیاری از برنامههای رادیو و کنسرتهای مختلف چندان انتخاب و دلخواه من نبود، مثل «هنر برای مردم» یا «برنامه شما و رادیو» و جشنها و سفرهای کنسرتی به شهرها و مناطق مختلف، حذف شد. همه ترانههایی که باید از سرایندههای مختلف در ماه اجرا میکردیم، بایدی و تکلیفی بود، هیچکدام را خوش نداشتم. این برنامهها از زندگی من حذف شد و در شرایط جدید طبعا بیشتر به کارهای پژوهشی و جستوجوهای خودم در مورد موسیقی محلی مناطق خراسان و دیگر جاهای ایران پرداختم و با پشتوانه تجربیاتم در زمینه موسیقی ملی و محلی به تمرین و ممارست بیشتری روی تواناییهای آوازم پرداختم. کلاسهای آموزش آواز هم خودبهخود به تجربیات و یادآوری آموختههایم در موسیقی کمک میکرد و این کلاسها از هر جهت برای خانمها و هنرآموزان و بیشتر برای خودم مفید بود. روی نغمههای ردیف بیشتر عمیق شدم، صدای استادان قدیمی را بسیار شنیدم و کار کردم و نفسبهنفس، تحریربهتحریر و کلامبهکلام استادان و بعد با اشعار مختلف به خودم فرصتی دادم که ابتکاراتی روی آوازها و جملهبندی آوازهای سنتی داشته باشم که همه اینها در رابطه با خلوت خودم انجام میشد و کلاس یا آوازمان، همینطور در آواز محلی این توانایی را پیدا کردم که ابتکارها و خلاقیت خودم را هم در موسیقی داشته باشم و تنها منحصر به اجرای کارهای پیشنهادی نباشم. در هر صورت خلاقیت در کارم بیشتر به وجود آمد و برای همین میگویم: «جایگاه هنری خودم را بیشتر پیدا کردم.» فهمیدم کجا باید بخوانم، کجا کنسرت بدهم، در چه فستیوالهایی شرکت کنم و از کدام برنامهها بیشتر فاصله بگیرم. به این ترتیب در کار خودم آزادتر شدم و دیگر هیچ اجباری وجود نداشت.
شما در عین حال، طی این سالها درس موسیقی و آواز هم میدادید. آموزش خوانندگی برای بانوان تحتشرایطی خاصی که دارند چه دستاوردی میتواند داشته باشد؟
جالب است با همه محدودیتها اشتیاق شرکت در کلاسهای آواز و موسیقی از جانب خانمها بسیار زیاد و گرم بود. در مورد این سوال که تمرین صدا و آواز چه دستاوردی برای خانمها دارد میگفتند میخواهیم ردیف موسیقی سنتی و ملی ایران را یاد بگیریم و بشناسیم. خیلیها در کلاس دوام نمیآوردند چون کار آسانی نبود، اما عدهای که به موسیقی و آواز علاقه داشتند با عشق و پشتکار فراوان و باورنکردنی در کلاسها حاضر میشدند و این کلاسها واقعا قبل از انقلاب به این صورت و شدت نبود. کلاسهای آواز من واقعا فضا و هوای خوبی برای همه ما داشت و انرژی و آرامش و آزادی را حس میکردیم. از نظر موسیقی و ارتباط و احوالات خوبی که با هم در موسیقی داشتیم هم مفید بود.
شنیده بودیم شما اولین زنی بودید که بعد از انقلاب در تالار وحدت کنسرت دادید... .
بعد از انقلاب در تالار وحدت کنسرتی نداشتم اما شروع برگزاری کنسرتهای خصوصی برای جماعت محدود و بعدها خانمها در ایران، بعد از انقلاب را با احتیاط و دوراندیشیهای لازم شروع کردم. برپایی این کنسرتها، مجالی بود برای معرفی قطعاتی از موسیقی محلی سنتی و در صحنههایی که خانمها در خانه خودشان برای جماعتی از هنرآموزان کلاسم و فامیل و دوستانشان آماده میکردند این کنسرتها خیلی جدی و به زیبایی انجام میشد.
درباره مجموعه «لالاییها» اشاره به ممنوعیت صدای زن کرده بودید و اینکه لالایی یک نوای زنانه است. در مورد شکلگیری روندی که این مجموعه داشت، توضیح میدهید؟
مجموعه لالاییهای ایران را در ادامه پژوهشها و سفرهایی که برای موسیقی محلی به مناطق مختلف ایران داشتم، از میان مردم شهر و روستاها جمعآوری کرده و با علاقه و پشتکار و سعی و تلاش، تمام آنها را با لحن و لهجههای مختلف تمرین و ضبط کردم. اگر بگویم چقدر در تهیه این مجموعه از هرجهت وسواس و دقت به خرج دادهام، زیادهگویی خواهد شد و از حوصله شما به دور است.
وضعیت انتشار مجموعه لالاییها چگونه است؟
متاسفانه هنوز برای پخش آن در ایران موفق نشدهام.
در مورد کار مشترک با پسرتان آرش میتویی توضیح میدهید؟ چون خیلی متفاوت از کارهایی است که معمولا از شما شنیدهایم... .
چندی پیش که به ایران آمده بودم، آرش یکی از کارهای استودیویی خودش را در خانه تمرین میکرد. من هم با او همآواز شدم. بعد تصمیم گرفتیم چه خوب میشود که با هم این کار را ضبط کنیم. همین.
راجعبه سالهایی که در ایران ماندید بگویید و اینکه فعالیت موسیقایی شما طی سالهای گذشته و روند کاریتان کاملا فرهنگی بوده و در جشنوارههای زیادی شرکت کردهاید. موسیقی محلی ایران در جشنوارههای خارجی چه جایگاهی دارد؟
در واقع من هیچوقت از ایران مهاجرت نکردم. تنها دفتر هنری من برای برگزاری کنسرتها و فستیوالهایی که باید شرکت کنم، در خارج از ایران است و ارتباط با برنامهگذارهایم در جاهای مختلف و ضبط و پخش سیدیهایم؛ وگرنه ارتباط با مردم شهر و روستاهای ایران همچنان زمینه اصلی کارم است و در خارج از کشور هم برای معرفی موسیقی محلی و ملی ایران کنسرت میدهم و در فستیوالها شرکت میکنم.
NET DOCTOR
26-10-2014, 20:39
انتشار آلبومی در حوزه موسیقی مقامی ایران
«آوای وصل» با آهنگسازی ارسلان پالیزبان منتشر شد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آلبوم موسیقی «آوای وصل» با آهنگسازی ارسلان پالیزبان روانه بازار موسیقی کشور شد. این آلبوم که از سوی انتشارات موسسه فرهنگی موسیقی «نوای ارغنون» منتشر شده سعی دارد اجرای مرکبنوازی مقام با ردیفهای موسیقی در دو آواز ابوعطا و بیات اصفهان را دغام کند. «آوای وصل» پلی میان موسیقی ردیف و موسیقی مقامی ایران است. همچنین این آلبوم با ساز ابداعی آهنگساز به نام «شیدا» نواخته شده که تکمیلشده ساز سه تار است.
آوای وصل، شامل ۱۸ قطعه است که: حجاز و بسته نگار، قطعه ساروخانی، گبری، چهارمضراب، قطعه شیخ امیری، ملودی زنگ شتر، عشاق و مثنوی اصفهان بخشی از آنها هستند.
ارسلان پالیزبان خود درباره این اثر میگوید: «در موسیقی کهن ایران زمین همیشه یک حلقه گمشده بین آنچه که در حال حاضر موسیقی ملی و یا ردیف نامیده میشود و آنچه که موسیقی نواحی و یا مقامی نامیده میشود وجود دارد که هرگز به آن پرداخته نشده است. آثاری که طی ۱۵۰ سال گذشته از بزرگان موسیقی ایران به ما رسیده و ثبت شده که ردیف موسیقی ایرانی نامیده میشود حاصل گردآوری و تدوین مقامات موسیقایی توسط خانواده بزرگ موسیقی ملی ایران آقای علی اکبر خان فراهانی و دو فرزند نابغه آن یعنی میرزا عبدالله و آقا حسین قلی میباشد که توسط اساتید بزرگی همچون استاد صبا و استاد موسی خان معروفی و دیگر بزرگان موسیقیدان که اکثرا از شاگردان ممتاز میرزا عبدالله و میرزا آقا حسین قلی بوده حفظ و اشاعه شده است». گفتنی است آزاد خام فروش (دف)، مسیح اصلانی (تنبک) و... به عنوان نوازنده در آلبوم «آوای وصل» حضور دارند.
NET DOCTOR
26-10-2014, 20:42
پس از ماه ها انتظار علاقه مندان
«مسیحا»ی سراج سرانجام منتشر شد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آلبوم موسیقی مسیحا با صدای حسام الدین سراج خواننده موسیقی ایرانی پس از ماهها انتظار منتظر شد. «مسیحا» آلبومی است متشکل از دو سی دی که بطور ضمنی به زندگی نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم میپردازد. زنی که با ازدواج با امام حسن عسگری (ع) نقش مهمی در تاریخ اسلام پیدا کرد.
به گزارش موسیقی ما، این مجموعه روایتگر داستان بانویی است که علاوه بر افتخار عروسی پیامبر اسلام، امیر مومنان، حضرت صدیقه کبری و ده فرزند معصومشان، به مقام مادری امام عصر ما، حجه باقی الهی، حضرت محمدبن الحسن عسگری (عج) نیز مفتخر است.
«مسیحا» بر اساس اشعاری از حافظ، سعدی، مرحوم سید مرتضی میر فخرایی، ایت الله محمدحسین غروی اصفهانی و مرحوم قیصر امینپور ساخته شده است.
این مجموعه شامل ۱۵ قطعه شعرخوانی و ۱۱ تصنیف است. دکلمهها توسط ژاله صادقیان اجرا شده و تصانیف توسط حسام الدین سراج خوانده شده است.
در بخش سازهای سنتی تار، سه تار، عود و تنبور را بهرام خانی نواخته است. کوروش بابایی (کمانچه)، داود ورزیده (نی)، شاهرخ رستم (تبنور و مراژ) و شهلا رضایی (تنبور). در بخش سازهای غربی هم میثم مروستی، علی جعفری پویان، پدرام فریوسفی (ویولن)، سهراب برهمندی (ویولا)، کریم قربانی و داود منادی هم ویولون سل نواختهاند. این مجموعه توسط مرکز موسیقی حوزه هنری تولید و در آستانه ماه محرم روانه بازار موسیقی شده است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Schizophreni
04-10-2015, 23:49
Irfan - The Eternal Return
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سومین آلبوم این گروه فولک بلغارستانی بالاخره پس از 8 سال چند ماه پیش منتشر شد ( به زبان بلغاری ) . دومین چیزی که بعد از کاور آلبوم نظر مخاطب رو به خودش جلب میکنه ، تعریف و تمجید کسایی هست که این آلبوم رو گوش دادن و با کلمه " روحانی " توصیفش میکنن . روحانی تگی هست که به مراتب زیاد به کارهای فولک اروپایی و خاورمیانه ای زده میشه اما خیلی کم در اثر قابل لمسه اما این آلبوم به معنای واقعی کلمه روحانیست .
سبک کار ، فولک اروپای شمالی و خودِ منطقه بلغارستان هست با الهام گیری های زیاد از موسقی خاورمیانه . پس از این نظر پکیج کاملی به حساب میاد و شما میتونین سازهای عربی فارسی ترکی و اروپایی رو یکجا گوش بدید ! بالانس خیلی خوبی بین تمام ترک هاست و همین باعث شده تا از آلبوم دل زده نشید . دقیقا جایی که نیازه آلبوم اون فضای دارک خودش رو حفظ میکنه و جایی هم که لازمه صدای لی لی لی لی لی های عروسی هام توش گونجونده شده . همخوانی زن و مرد هم خیلی زیبا و ظریف تو این آلبوم دنبال شده و ارزش کار رو دوبرابر کرده .
این گروه فوق العاده کاردست دقیقا اون چیزیه که خاورمیانه بخصوص ایران نداره . با اطمینان میگم شما یک ثانیه هرزه تو یک ساعت زمانی که کل آلبوم هست پیدا نمیکنید ، یک ساز ناهماهنگ بین آلاتی که استفاده میشه توی تک تک ترک ها پیدا نمیکنید . این بند کاملا پتانسیل اون رو داره که به یکی از محبوب ترین هام تبدیل بشه چون من با همین آلبوم باهاشون آشنا شدم و به ظاهر آلبوم های قبلیشون هم به همین اندازه استخون دار هستن .
پ.ن : بدلیل اینکه خواننده زن نقش اساسی داره و خلاف قوانین انجمن هست اینجا نمیتونم لینک بزارم اما دوتا از کارهاشون که کاملا رگ و ریشه فارسی سنتی رو دارن + فول آلبوم رو در پروفایلم قرار میدم :n40:
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.