تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 27 اولاول 12345612 ... آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 268

نام تاپيک: خواندنی هایی در مورد خوانندگان ايران

  1. #11
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    کاباره داری در ایران (قسمت اول )



    صنعت کاباره داری در ایران عمر چندانی ندارد و کاباره در ایران تکاملی از بنگاه های شادمانی 35 تا 40 سال قبل می باشد .در سالهای نه چندان دور در عهد قاجاریه و خصوصا دوره حکومت ناصرالدین شاه که به دوره ناصری معروف است وسائل طرب به میزان وتنوع کنونی وجود نداشت .از رادیو و تلویزیون و سینما خبری نبود .خوانندگان از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کردند .زن آوازه خوان وجود نداشت .در بزم های مدل آن روزگار که عبارت ازتئاتر های روحوضی و سیاه بازی بود بعلت اینکه مردم هنرنمایی زن را قبیح می دانستند .پسربچه های کم سن و سال و جوان هایی که از ظرافت بدنی برخوردار بودند با آرایش و لباس زنانه در نمایشات روحوضی حاضر می شدند و هنرنمائی می کردند .

    فبله عالم ظل السلطان !شاه قاجار آنقدر گسترش فکری نداشته که متوجه شود این دستگاه میتواند برای مملکت او هم مفید باشد !

    بهر تقدیر پس از مراجعت موکب سلطنتی از سفراروپا پای ادوات صوتی نظیر گرامافون شیپوری و رادیو هم به ایران باز شد.وکم کم باگذشت زمان اشاعه ای دربین متمولین آن زمان پیدا نمود .

    گفتیم کاباره داری در ایران تکاملی از بنگاه های شادمانی می باشد .بنگاه های شادمانی هنوز هم بیادگار از آن روزگاران تک و توک درخیابان سیروس و سیمتری به چشم میخورند .

    اولین بار در ایران ناصرالدین شاه قاجار در سفری که به انگلستان نمود .یک دستگاه گرامافون از کمپانی فون انگلستان هدیه گرفت و باخود به ایران آورد .

    در محل کمپانی فون از صدای ناصرالدین شاه نواری تهیه شد که در حال حاضر این نوار در آرشیو رادیو ایران موجود است .این نوار 45 دقیقه ای که بصورت ریل می باشد در یک سوی آن متن سخنرانی 45 دقیقه ای ظل السلطان !ضبط شده است .

    ناصرالدین شاه در این نوار از خاطرات خود در سفر انگلیس یاد کرده و در جایی متذکر شده است که :

    بازذید از انگلستان بسیار مهیج بوده است ودر جایی متذکر شده که ما(ناصرالدین شاه و همراهان )موفق به دیدن وسیله ای شدیم که آب را از چاه در می آورد وبرای انگلیسی ها خیلی مفید است .گویی

    بنگاه های شادمانی شادی آفرین مجالس جشن عروسی و ختنه سوران آن دوران بوده است .بنگاه های شادمانی برنامه هایی تنظیم می نمودند که عموما شامل برنامه سیاه بازی که از محبوب ترین نمایشات آن زمان بود .ورقص های ملی و فولکوریک ،عربی ،ترکی ،وغیره و ذالک بود .البته اجرای این برنامه ها فقط در مجالس خصوصی اشخاص صورت می گرفت ومحل نمایش عمومی نداشت .اولین محل نمایش عمومی در محل کاباره شکوفه نو فعلی به نام «کافه شکوفه » به سرپرستی حجازی شروع بکار نمود (پدر پرویز حجازی مدیرفعلی شکوفه نو وباکارا).درآن زمان محلی را که عبارت از دو مغازه تو در تو بود ابتیاع نمود وبه صورت سالن غذاخوری درآورد که در آنجا مشروبات الکلی و انواع اغذیه سرو می شد و در خلال اینکار افرادی نیز با سرگرم کردن مشتریان مشغول می شدند

    این برنامه های هنری عبارت بود از گربه رقصانی ،نمایش لوطی وعنتر والاغیر ونهایه! کم کم استقبال مردم از برنامه های کافه شکوفه حجازی را برآن داشت که در فکر ایجاد برنامه های دیگری به تقلید از برنامه های کاباره های آمریکا و اروپا که وصف آن را شنیده بود ،بیفتد .

    این فکر با ورود فیلم های آمریکایی به ایران و نمایش واریته های موزیکال در این فیلم ها در حجازی قوت گرفت .پس از آن حجازی به دنبال ایجاد برنامه های ابتکاری و متنوع هنری بود تا ذائقه ای را که برای تماشاچیان و مشتریان صاحب دل !بوجودآورده بود به نحو مقتضی ارضاء نماید،کم کم کافه شکوفه به شکوفه نو تبدیل شد وصنعت جدید کاباره داری در ایران شکل گرفت .

    پس از شکوفه معدود کاباره و کافه های ساز و ضربی دیگری در تهران پاگرفت که درحال حاضر شهرستان ها نیز تک و توک به داشتن کاباره های ساز وضربی مفتخر شده اند !از جمله برنامه های پرطرفدار کاباره جات !برنامه های فکاهی و آلوده به طنز می باشد .پایه گذاران برنامه های فکاهی را سیاه های نمایشات روحوضی میدانند .از جمله سیاه های معروف «مهدی مصری »نامی بوده است که سالها با سیاه کردن خود تماشاگران را نیز سیاه کرده است !اخیرا نیز «سعدی افشار»نامی پیدا شده است که موجب رونق بخشیدن وحیات جدید این برنامه هنری سنتی ایران شده است .



    پایان قسمت اول

    مجله ستاره سینما /شماره 126 /اسفند 1354
    Last edited by Venus; 13-01-2007 at 23:27. دليل: عکس حذف شد.

  2. 2 کاربر از Venus بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    کاباره داری در ایران ( قسمت آخر )



    .....صابر آتشین بیست و دو سال قبل در کافه شکوفه (شکوفه نو فعلی )به انجام برنامه های فکاهی می پرداخت که در اجرای این نمایشات دختر هنرمندش «گوگوش » که در ان سالهل سه چهار سالی بیشتر سن نداشت اورا یاری می نمود .


    وبرنامه های این پدر و دختر هنرمند از محبوب ترین و پربیننده ترین برنامه های آنزمان بود .



    برنامه های فکاهی صابر آتشین و گوگوش شروع خوبی بود برای کمدین هایی دیگری که بعد از او به این رشته هنری نمایش پیوستند وخصوصا اینکه در ایران کمدین هایی پیدا شدند که زوجی اجرای برنامه می کردند ودر حال حاضر نیز معدودی از آنها در این زمینه فعالیت دارند .کمدین هایی چون :



    *برادران تقدسی



    *برادران رسولی



    *راما



    *قاسم گلی و



    تعدادی دیگر .



    خوراک اولیه این کمدین ها مطالب طنزآلودی در زمینه های اجتماعی می باشد و حتی اخیرا پا را از این هم فراتر نهاده وبه انتقاد در باب مسائل روز می پردازند و اشعاری را که بر وزن ترانه های روز می سازند اجرا می نمایند .



    ابوالقاسم صادقی طنزنویس معروف و سردبیر مجله کاریکاتور از جمله طنز نویسانی است که مورد علاقه شدید این کمدین های کاباره ای می باشد .صادقی تاکنون صد ها ترانه فکاهی برای این کمدین ها ساخته وشاید بیش از هزار جوک و لطیفه و مطالب طنزآمیز به آنها تحویل داده است .



    صادقی در باره علل موفقیت برنامه های کمدی و طنز می گوید :موفقیت برنامه هایی که بر پایه طنز استوار است به چند دلیل می باشد .نخست اینکه طنز و فکاهیات و بدیهه یرایی جزو عادات ایرانیان است و اصولا در وجود هر ایرانی رگه هایی از نکته پردازی و شیرین کلامی دیده می شود .به همین خاطر مردم به طنز و برنامه های طنز آلود علاقه وافری نشان میدهند .دلیل آنهم موفقیت بیش از اندازه برنامه های فکاهی چه در رادیو وچه در تلویزیون و چه بر روی سن کاباره هاست .



    صادقی عقیده دارد که با زبان و کلام طنز خیلی بیشتر میتوان بر شنونده تاثیر گذاشت و خواننده را تحت تاثیر قرار داد .زیرا از شنیدن و خواندن خسته نمی شود و طنز در لفافه صحبتش نوعی زنگ تفریح برای شنونده و خواننده در میان دارد .



    " عبید زاکانی " طنز نویس بزرگ ایرانی می گوید :



    رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز



    تا داد خود از مهتر و کهتر بستانی .



    بنابراین می بینید که فکاهی سرایی و دامنه فکاهیات بسیار گسترش پیدا کرده است و همه به نوعی کمدین شده اند !در کاباره ها و کافه های ساز و ضربی برای هر کمدین ویا هر زوج کمدین نظیر برادران رسولی یا تقدسی یا ایکس و غیره دستمزد معینی در حدود یکصد تا یکصد و پنجاه تومان برای هر شب اجرای برنامه پرداخت می شود .وکمدین در قبال ماهی سه تا چهار هزار تومان دستمزد بایستی پول لباس و دستمزد فکاهی سرا و طنز نویس بپردازد تا مطلبی برای اجرا بدست آورد .



    اکثر طنزنویسان معروف برای کمدین ها مطلب فکاهی می نویسند و شعر فکاهی میسرایند .



    از نکات جالب توجه این کمدین ها بدیهه سرایی آنها بر روی سن است . بطوری که برای اغلب شخصیت های اجتماعی مضمون کوک می کنند و شعر فکاهی می خوانند .وبرنامه های آنها نیز از استقبال خوبی برخوردار است .بطوری که سایر برنامه های کاباره را تحت الشعاع قرار میدهد .

  4. 2 کاربر از Venus بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    شهره به راستی ملکه صحنه های طلایی است



    شهره معنی جدید موسیقی ایرانی را آورد و به زودی بت جوانان ایرانی و موضوع بحث روز شد پوسترهای او با موی با شکوه و لباس های زیبا همه جا بودند. او خودش بود و از دیگران تقلید نمی کرد برای اینکه او اعتقاد دارد یک هنرمند باید خودش باشد، با گذشت روزها شهره در دل همگان جای گرفت و برای اولین بار راهی سینما شد و به همراه داریوش در فیلم فریاد زیر آب بازی کرد اما دیگر زمان مهلت نداد و در سال 1978 به آمریکا کوچ کرد و در نیویورک ماندگار شد شهره پس از یک سال اقامت در نیویورک ازدواج کرد و ثمره ازدواجش یک دختر به نام طناز بود در سال 1984 به لس آنجلس رفت و اولین آهنگ هایش را در خارج از کشور در آلبوم طلسم اجرا کرد.

    آلبوم سلام اوج شکوفایی او بود، تولدی دوباره برای ستاره ای که همیشه روشنایی را انتخاب می کند آلبوم های: شیطونک، صدای پا، یکی یکدونه، هم نفس، گرفتار، جان جان، شنیدم، مرمر، جمعه به جمعه، مهمون، سکه طلا، نمی زارم بری، زن، قصه گو، سایه، حکایت 5، عطر، سفر، پیشونی از کارهای بعدی او بود که تا کنون به بازار ارائه داده است.

    امروز شهره مطرح تر از همیشه در جاده های شهرت پیش می رود او کاملا وظیفه شناس است و تنها با اساتید کار می کند شهره بیش از صد کنسرت بزرگ و پرفروش را در آمریکا، کانادا، انگلیس، آلمان، فرانسه، ایتالیا، بلژیک، هلند، نروژ، سوییس، سوئد، اسرائیل و امارات اجرا کرده است.

    شهره از جمع مردم برخواسته است و میان مردم زندگی می کند و به آنها احترام می گذارد و علاقه مند است او می داند که آنها هستند که می توانند یک بت بسازند و بشکنند و به مسئولیت های یک ایرانی اعتقاد دارد. هم اکنون شهره در لس آنجلس در یکی از ساختمان های ویلچر زندگی می کند، او به راستی ملکه صحنه های طلایی است

  6. 2 کاربر از Venus بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    مظلومیت یار دبستانی فریدون فروغی



    منصور تهرانیالبته این ترانه را بنده با صدای خودم با تنظیم دوست عزیزم، عبدالله یگانه، در کاستی انتشار داده ام. این فیلم بسیار تاثیر گذار و مفید بود که مدتی در تهران و شهرستانها بر روی پرده سینماها بود ولی بعدها بنا به دلایلی توقیف شد. حتی پس از آن اجازه ندادند تا کاست یار دبستانی با صدای زنده یاد فریدون فروغی انتشار یابد. روزی دوست نازنینم، زنده یاد عماد رام پیش بنده آمد و جناب جمشید جم را به بنده معرفی کرد و گفتند که ایشان صدای خوبی دارند. بعد از مدتی همکاری و دوستی، جناب جم ترانه یار دبستانی بنده را با تنظیم جناب محمد شمس باز خوانی کردند و در کاستی انتشار دادند. اما در سال های اخیر ایشان (جمشید جم) با نادیده انگاشتن همه چیز، این ترانه را به نفع خود مصادره کرده اند. البته اخیرا دوست عزیز و قدیمی بنده جناب حسن فرازمند، که امیدوارم همیشه سالم و پاینده باشند، لطف داشته و این مطلب را در مصاحبه های خود عنوان کرده و به بانیان این مسئله متذکر شده اند که شعر و ترانه یار دبستانی متعلق به منصور تهرانی است. دو سال پیاپی (سال 82 و 83) خبر مرگ مرا به کذب انتشار دادند و از این طریق مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و امسال هم در آستانه 16 آذر (روز دانشجو) بدینگونه لطف خودشان را شامل حال بنده کردند. جمشید جم گفته بود: هر وقت اين آهنگ را گوش مي دهم تمام موهاي بدنم سيخ مي شوند، حس مي كنم اين آهنگ را يكي آمده گذاشته درحنجره من و رفته، وگرنه من كجا و همچين آهنگي كجا!

    منصور تهرانی ترانه هایی از گوگوش، ابی مانند (وقتی که من عاشق ميشم ـ بدرقه ـ باغ بلور و ...) ـ هايده مانند( بزن تار ـ وقتی که من عاشق ميشم ) - ستار، رامش، مازيار، ليلا فروهر و... در پرونده هنری خود دارد. منصور تهرانی هم اکنون در سوئد مجری رادیو است.



    متن ترانه:

    یار دبستانی من، با من و همراه منی

    چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی

    حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه

    ترکه بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما

    دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش

    خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلای آدماش

    دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه

    کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟


    یار دبستانی من، با من و همراه منی
    چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
    حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
    ترکه بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما

    یار دبستانی من، با من و همراه منی
    چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
    حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
    ترکه ی بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما

    دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش

    خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلهای آدماش
    دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
    کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
    یار دبستانی من، با من و همراه منی
    چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
    حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
    ترکه ی بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما



    یار دبستانی من با صدای منصور تهرانی

    یار دبستانی من با صدای فریدون فروغی

    خلاصه ای از بیوگرافی منصور تهرانی سازنده ترانه يار دبستانی من از زبان خودش:

    ـ متولد بندر ترکمن در شمال ايران.

    ـ فعاليتهای حرفه ای: تک پرده های نمايش و تاتربه سفارش تلويزيون ملی ايران.



    نمونه ترانه ها

    ـ گوگوش (داغ يک عشق قديمو ... ـ پيشکش ـ يه تنهائی يه خلوت و ...)

    ـ ابی (وقتی که من عاشق ميشم ـ بدرقه ـ باغ بلور و ... )

    ـ هايده (بزن تار ـ وقتی که من عاشق مي شم)

    ـ ستار (سرسپرده ـ حافظ بيا دوباره ـ سرخه صورتم از سيلی ...)

    ـ رامش (زوج)

    ـ مازيار (حرف بزن ای مهربون و ...)

    ـ ليلا فروهر (دو پرنده و ...)

    ـ حسن شماعی زاده (بعد از تو ...)

    ـ شهره (دختر مشرقی و ...)

    ـ عارف (اونيکه سه حرفه اسمش و ...)

    ـ حميرا (امروز آفتاب از کدوم ور در اومد)

    ـ مارتيک (مريخی ـ آدم و حوا همراه با گوگوش)

    ـ همچنين ترانه هائی برای نلی ـ افشين مقدم ـ فرزين و کوروش يغمائی

    ـ و بالاخره دو ترانه برای ويگن سلطان پاپ ايران با همکاری کوروش يغمائی (در بازگشت با شکوه ويگن به ايران)

    ـ 1358، شعر و آهنگِ (يار دبستانی من) بر اساس فيلم ترور با صدای فريدون فروغی (در کاست جمشيد جم)

    ـ 1359، شعر و آهنگِ خاک (گل گندم) با صدای مازيار بر اساس فيلم کرکسها مي ميرند.

    ـ سوليست فلوت: عماد رام.

    ـ و ... تا سال 1367 در ايران ساختن چند ترانه و موسيقی متن برای ديگر همکاران عزيز اهالی سينما.

    ـ ادامه ترانه سرائی در سوئد:

    ـ در رابطه با دوستان و همکاران عزيز و قديمی مقيم لوس آنجلس در مدت 17 سال اقامتم در سوئد فقط چهار ترانه. دليل: شايد دور بودن از وسط معرکه و سليقه های حاکم در بازار ترانه در خارج کشور. (اما به رغم همه اينها نمي توان انکار کرد که در سال های غربت ترانه های خوب و قابل تاملی توسط ترانه سازان قديمی در همان لوس آنجلس ساخته شده است.

    ـ جمع آوری و خواندن ترانه هائی که در غربت (سوئد) سروده ام در آلبومی بنام (ترانه سرا) که سال 1379 در ايران پخش شد و به رغم جلوگيری از تکثير آن، همچنان در دسترس مردم ايران است.

    ـ CD ترانه سرا حاوی 9 ترانه است که با تنظيم و آهنگ هائی از دوست هنرمندم (عبی يگانه) آماده پخش در خارج کشور می باشد.

    ـ سال 2002 در سوئد: مصدق، شهابی در شب ميهن، برای پخش در خارج از کشور.

    ـ سال 2003 در سوئد: ترانه ـ سرود امروز با تو

    آهنگ: منصور تهرانی، شعر: دکتر ايرج پارسی فر، تنظيم: عبی يگانه،

    اجراء: گروه کر دانشجو کتاب (1990 سوئد)

    قصه های غريب غربت، هشت قصه کوتاه (طرح هائی برای فيلمنامه) سينما

    1350 فيلم کوتاه 16 ميليمتری (کلاغ پير) برنده جایزه اول فيلم های کوتاه به داوری؛ دکتر هوشنگ کاوسی، بصير نصيبی، هوشنگ حسامی

    ـ کانديد جشنواره سپاس

    57ـ1356 (همزمان با ترانه سرائی) فيلمنامه، شعر و موسيقی متن فيلم باغ بلور (آخرين کار زنده ياد پرويز فنی زاده قبل از انقلاب).

    1358 فيلم کوتاه (16 ميليمتری) خون آباد. پخش از تلويزيون کانال 1 با هشت دقيقه سانسور.

    1359ـ1358، فيلم بلند ترور، فيلمنامه، کارگردانی، شعر و موسيقی متن (ترانه يار دبستانی من). اين فيلم پس از فروش فوق العاده در مدتی کوتاه از اکران پائين کشيده شد و برای هميشه توقيف گرديد.

    1360 (مسافر شب) فيلمنامه، کارگردانی و شعر و موسيقی متن. دوست عزيزم سيروس الوند فيلمساز خوب و موفق قبل و بعد از انقلاب به من افتخار داد که نقش جوان اول فيلم مسافر شب را بازی کند. فيلم را در يک نمايش خصوصی بچه های سينما ديدند اما وزارت ارشاد (که تازه رسما کار مميزی را شروع کرده بود) گير کرد و هرگز به نمايش در نيامد.

    1361 (کرکسها مي ميرند) فيلمنامه، شعر و موسيقی متن، کارگردان: جمشيد حيدری

    1363 (حادثه) کارگردانی و موسيقی متن، فيلمنامه؛ بهمن زرين پور

    1365 (برگ و باد) 16 ميليمتری برای تلويزيون. کارگردانی و موسيقی متن. فيلمنامه ؛ بر اساس قصه کوتاه آخرين برگ ا . هنری. (اين فيلم به خواست تهيه کننده آن تبديل به 35 ميليمتری شد و به نمايش عمومی در آمد).

    1366 (مردان مرداب) کارگردانی و موسيقی متن (با همکاری زنده ياد عماد رام). فيلمنامه؛ محسن ميرجمالی (با اينکه اصل فيلمنامه در ارشاد تصويب شده بود ـ البته در ساخت تغيراتی داده شد). فيلم در بازبينی وزارت ارشاد متوقف گرديد و به رغم بازسازی ـ که اشتباه دوباره بود ـ و زحمات بي دريغ، دوست هنرمندم مهدی فخيم زاده و دوست عزيزم اسماعيل محمدزاده و حذف 50% از فيلم، توفِقی نيافت و با بدهکاری های بسيار موجب فروش خانه و اتومبيل و هر آنچه داشتم گرديد. و ...هجرت اجباری 1367 به سوئد.)

    در جايی گفته ام که آن سال ها، سال های سوء تفاهمات بسيار و سر درگمی سينما بود. سال های رد شدن طرح های خوب و ساختن فیلم های بد. من و دوستان ديگرم به اندازه ای که استحقاق داشتيم فيلم نساختيم. البته ناگفته نماند که در سال های اخير فيلم های بسيار قابل توجه ای توسط فيلمسازان خوب و متعهد در ايران ساخته شده و در جشنواره های جهانی خوش درخشيدند. گرچه متاسفانه دوباره زمزمه افول سينما در ايران است (حيف از هجرت امير نادری).

    ـ و آخر اينکه ، به رغم تجربه هائی در زمينه های مختلف، از ترانه هايم بيشتر خشنودم. بنابراين خود را ترانه سرائی مي دانم که تجربه های ديگری هم کرده است.



    تلفن منصور تهرانی:704828212 0046

  8. 2 کاربر از Venus بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    برخي از سوالاتي كه از ليلا فروهر شده: من تقريبا پشت صحنه تئاتر بزرگ شدم



    ليلا فروهرهمه خيلی علاقه مند هستند که در مورد جشن عروسی ليلا بدونند. ليلا مدت زيادی بود که عقد کرده بود ولی جشن ازدواجشون خيلی به تأخير افتاد، ليلا مي گه ما تقريبا ۳ سال پيش ازدواج کرده بوديم ولی چونکه هم همسرم خيلی گرفتار است و هم من به خاطر مسافرت ها و کنسرت هام مشغول بودم جشن عروسيمون عقب می افتاد تا اينکه هم از خانواده من و هم از خانواده شوهرم از ايران و اروپا آمده بودن اينجا، و ما گفتيم که تا اونها هستن جشن بگيريم. من اکثر هنرمندان رو دعوت کرده بودم ولی متأسفانه چونکه فصل مسافرت بود خيلی ها نتوانسته بودند بيان، ولی دوستانی که آمده بودند مثل اندی و شهرام شب پره و منصور خيلی به من محبت کردند و برنامه های قشنگی اجرا کردند و همگی با گروه موزيکشون اومده بودند.

    من خيلی بچه ها رو دوست دارم و خيلی هم دلم می خواهد که بچه داشته باشم. برای دختر اسم گلها رو خيلی دوست دارم که انتخاب کنم و برای پسر هم اسم عليرضا يا حميد رضا رو خيلی دوست دارم.



    وحيد از تهران ميپرسه که درسته که شادمهر عقيلی برای آلبوم جديدتون داره آهنگ می سازه؟

    بله آقای شادمهر عقيلی دو تا آهنگ برای آلبوم جديدم ساختن که شعرهاش هم از خانم پاکسيما هست. ولی يه آلبوم هم در آينده قرار کار کنم که تمام آهنگ هاش رو شادمهر عقيلی درست خواهد کرد.



    محمد مهدی از سر پل ذهاب ميگه که شما در کودکی در چند فيلم بازی کرديد، به نظر خودتان کدام بهترين بود؟

    من در کودکی حدودا ۴۷ فيلم بازی کردم که اولين آنها مراد و لاله بود که من ۶ ساله بودم. به نظر خودم بهترين فيلمم سلطان قلب ها بود که حدودا ۷ يا ۸ ساله بودم.



    نيما از اروميه پرسيده که ممکنه يک خاطره از پدرتون آقای جهانگير فروهر تعريف کنيد.

    پدرم خيلی دوست داشت که من خواننده بشم و خيلی هم در اين راه کمکم کرد و من رو تشويق کرد. من يادم هست يه مدتی سه تار ياد می گرفتم و با اينکه تازه شروع کرده بودم و خيلی خوب بلد نبودم هميشه پدرم می آمد به تمريناتم گوش مي کرد و ازم تعريف مي کرد. سر صحنه فيلم برداری هم هميشه مي گفت که من مي تونم خودم از عهده همه چيز بر بيام.



    يلدا ميگه شما خود تون رو به عنوان يک هنرپيشه می بيند يا خواننده؟

    من در وهله اول يک بازيگر بودم ولی متأسفانه در خارج از ايران شانس بازی در فيلم های سينمايی خيلی کم هست ولی در ويديو کليپ آهنگ هام هم در هر صورت علاوه بر خوندن سعی می کنم که نقش هم بازی کنم.



    ميترا از انگلستان ميگه اگر شرايط و محيط خانوادگی تون در کودکی متفاوت بود باز هم به کار هنری روی می آورديد؟ و همين طور اگر که کار هنری نمی کرديد فکر مي کنين چی کاره می شدين؟

    نه فکر نمی کنم. من تقريباً پشت صحنه تئاتر بزرگ شدم و شرايط خيلی برای اينکه من هم کار هنری انجام بدم مؤثر بود. من حتما طراح هنری می شدم. اصولا هر کاری که يه چيزی رو خلق کنه خيلی دوست دارم و حتی اگر خواننده يا هنرپيشه نمی شدم باز هم کار هنری می کردم.



    معصومه از ساوه ميگه، آيا با اين همه طرفدار شما بهتون احساس غرور دست داده؟

    من سعی مي کنم هيچوقت مغرور نباشم و هميشه در کنار مردم باشم و هچقدر که بيشتر محبت مردم رو می بينم بيشتر تشويق مي شم و سعي می کنم که هر مشکلی رو از سر راه بردارم برای اينکه به خواندن بر روی صحنه ادامه بدم.



    محمد پرسيده که چرا خانم فروهر فقط در دبی کنسرت ميدن و در کشورهای عربی ديگه برنامه اجرا نمی کنند؟

    تعداد ايرانی ها در کشورهای عربی ديگه خيلی کم هست و حتی چند بار ما پای قرار داد هم برای اجرای کنسرت در کويت رسيديم اما برنامه ها لغو شد. راستش اينه که ما در کارمون مشکلات زيادی وجود داره که حتی با سابقه طولانی در اين کار هم باز اين مشکلات کم نميشه. ولی در دوبی چونکه به ايران نزديک هست و ايرانی های زيادی به اونجا سفر می کنند و کنسرت هم زياد برگزار مي شه، من هم در اونجا برنامه اجرا مي کنم.


    عليرضا از تهران می پرسه نظرتون درباره افغان های مقيم خارج از کشور چی هست ؟

    من تقريبا تمام فيلمهای سينمايی که بازی کردم در افغانستان هم پخش شده و به همين خاطر دوستان افغان با من آشنايی دارن و همين طور لطف زيادی به من دارند و حتی در مهمونی ها و جشن های خصوصی شون هم از من دعوت می کنند که آواز بخونم و اين باعث افتخار من هست که به من انقدر لطف دارن.

    امير پرسيده که شما چند بار ازدواج کردين؟

    اين دومين ازدواج من هست که اولی زمانی بود که تازه به آمريکا آمده بودم ولی متأسفانه بعد از يکی دو سال به هم خورد و دومی ازدواج اخيرم هست.



    محمود از شيراز ميگه شما تا حالا چند بار عاشق شدن؟

    آدم وقتی که سنش کمه با اولين نگاهی فکر مي کنه که عاشق شده و ديگه همه چيز تموم شده ولی اينا در واقع عشق نيست. من تنها کسی رو که واقعا فکر مي کنم که با تمام وجود دوستش دارم و حاضرم هر کاری براش انجام بدم و مثل يک روح در دو بدن هستيم، شوهرم اسی هست.


    رسول از چهار محال بختياری ميگه ميشه عشق رو تعريف کنيد؟

    عشق به نظر من ايثار و از خود گذشتگی و دوست داشتن يه نفر به خاطر خودش هست و نه به خاطر قيافه يا شغل يا ثروت اون هست. روح و شخصيت درونی هست که بايد دوست داشت و برای هميشه ماندنی هستش.



    محمود ميگه كه نظرتون درباره آقای سياوش قميشی از نظر موسيقی چی هست؟

    سياوش يکی از خواننده های محبوب من هست و در چند تا از آلبوم های من همکاری داشتم.



    باربد از گيلان درباره رابطه شما با خانم گوگوش پرسيده که چطور هست و آيا با هم ملاقات کردين؟

    خانم گوگوش هيچ کس رو ملاقات نکردن. من اتفاقا از بچگی از طرفدارهای ايشون بودم و خيلی هم دوستش دارم ولی تا به امروز هنوز نديدمشون.



    يحيی مي پرسه که چقدر ايران رو دوست داريد و نظرتون راجع به جامعه فعلی ايران چيست؟ و همينطور آرزو از جهرم پرسيده که کی به ايران بر می گرديد؟

    من ايران رو از صميم قلبم دوست دارم و حتی به زور از ايران بيرون اومدم و اگر جوری بشه که فردا بتونم برم ايران، بر مي گردم. چونکه تمام خاطرت خوبم از ايران هست. جوان های ايران الان خيلی فکرشون باز هست و خيلی روشنفکر هستن و همه چيز رو می فهمند و واقعا از اين بابت بهشون تبريک ميگم.



    چرا با شهرام يا خواننده ديگر آهنگ دو صدايی اجرا نمی کنن؟

    من آلبوم ديار رو با شهرام شب پره عزيز اجرا کردم، ولی اگر موقعيتش پيش بياد من دوست دارم که با همه خوانندگان ديگه همکاری کنم.


    حسين از اراک پرسيده که چرا کتاب خاطرات خود تون رو چاپ نمی کنيد؟

    اميدوارم که بتونم يک روزی اين کار رو بکنم.



    بهرام از سمنان پرسيده شايعاتی وجود داره که گفتيد بعد از ازدواج کار خوانندگی رو کنار می گذاريد، آيا درسته؟

    من سال هاست که به روی صحنه مي رم و اين کار جزئی از وجود من هست و نمی تونم به اين راحتی کنار بگذارمش و تا وقتی که زنده هستم و بتونم به روی صحنه برم و مردم من رو دوست داشته باشند به کارم ادامه مي دم.



    پويا از ايروان ارمنستان پرسيده که چرا به ارمنستان نمی آييد؟ اينجا ۵۰۰۰ دانشجوی ايرانی و تعداد زيادی ايرانی ارمنی وجود داره و از ايران به راحتی ميشه با ماشين به اينجا سفر کرد.

    من اگر ازم دعوت بشه برای کنسرت دادن حتماً به ارمنستان هم سفر می کنم.


    مهدی از تهران نظرتون رو راجع به آقای ابی پرسيده، آيا با ايشون دوست هستين؟

    آقای ابی يکی از بهترين خواننده های ايرانی هست و همچين انسان خيلی خوب و دوست داشتنی هست و از ساليان قبل با ايشون دوستی خانوادگی داشتم تا به امروز و هميشه برای من قابل احترام بوده و هست.


    آيا شما فيلم های داخل ايران رو ديديد؟ و از کدوم فيلم خوشتون مياد؟

    بله من تقريبا تمام فيلم هايی که از ايران مياد رو می بينم و از فيلم دو زن خيلی خوشم اومد. اينکه زنان ايرانی با اين همه محدوديت که در ايران وجود داره مي تونن باز هم به فعاليتشون ادامه بِدن واقعا جای تحسين داره.



    مهدی از تهران ميگه که چرا سايت اينترنتی شما فعلاً فعال نيست؟

    ما در حال راه اندازی سايت جديد هستيم و به علت مشغله کاری کمی طولانی شد.


    ميثم از قائم شهر ميگه به نظر شما ليلای اولين آلبوم چه فرقی با ليلای آخرين آلبوم داره؟

    من وقتی که اولين آلبومم وارد بازار شد فقط ۱۴ سال داشتم و خيلی جوان بودم. من در اون موقع با بهترين آهنگساز ها و شعرا کار کردم ولی چون سن کمی داشتم، خودم حق انتخاب نداشتم و متوجه نمی شدم که چه کاری را بايد بخوانم و چه کاری را نه. بر اثر گذشت زمان من خيلی با تجربه شدم و الان سليقه و تصميم خودم هست که چه کاری را انجام دهم.



    و به عنوان آخرين سؤال مهناز از تهران ميگه که خانم ليلا فروهر ما در تهران هستيم و نمی تونيم به کنسرت های شما بياييم و خيلی دوست داريم که شما رو ببينيم، چرا سی دی کنسرت هاتون رو وارد بازار نمی کنيد؟

    سعی ميکنم که در آينده اين کار رو بکنم ولی مسأله اينجاست که اين کار خيلی پر هزينه و پر زحمت هست، اما حتما برای آلبوم جديد اين کار رو خواهم کرد.

  10. #16
    آخر فروم باز Master's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    Somewhere nearby,Who Cares
    پست ها
    1,453

    پيش فرض

    ای بسوزه پدر بیکاری ....
    باز میگن بیکاری بده ..نگاه چه تاپیک زده .ملت کف بر شدن ....
    خدا یا ما ه با اینها بیاری بده ...

    ممنون ... زیبا نبود ... اما قشنگ بود ....

  11. #17
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    لیلا فروهر و فیلم ها و ترانه هایش

    ليلا که در کودکی از مادر خوانندگی را آموخته بود در نوجوانی به آموختن رديف ها آوازهای اصيل ايرانی می پردازد ودر نيز مکتب اساتيدی همچون مرحوم استاد تاج بخش به تعليم سه تار مشغول می شود
    ليلای نوجوان با سن و سال کم ولی با کوله باری از تجربه در ۱۴ سالگی به همراه ارکستری بزرگ و با ياری محمود قربانی در کاباره ميامی مقر سلاطين هنر آن زمان به روی صحنه می رود و ترانه جاودانه شميم را در نهايت زيبايی اجرا می کند شميم اثری به ياد ماندنی از فريدون عليخانی و آهنگی از امير آرام

    ليلا فروهر خاطره خود را از اجرای اولين ترانه اش چنين تعريف می کند

    من وقتی اومدم روی صحنه جمعيت ۱۵۰۰ نفری با ارکستر ۴۰ نفره رو ديدم و اولين باری بود که روی صحنه می خوندم زانوهام شروع کرد به لرزيدن و تا ۱۰ دقيقه هيچ کاری نمی تونستم بکنم مردم خيلی از هول و هراس من خوششون آمد که شروع کردند به دست زدن وقتی دست زدن من دوباره سر پام قرار گرفتم و شروع کردم به خوندن

    مثل شميم جنگلايی ... مثل سکوت برکه هايی.... عاشق عشقی التماسی ......

    ليلا در فيلم ها ی خود در کنار ايفای نقش به خوانندگی نيز می پردازد و صدای ليلا روی پرده سينما نيز طنين انداز می شود فيلم هايی همچون مهمان گل خشخاش


    ليلا در سال۱۳۵۶ به همراهی وفا در فيلم هايی همچون رابطه جوانی و پرستوهای عاشق و همکلاس هنرنمايی می کند که از پر فروش ترين فيلم های دهه ۵۰ بودند

    قبل از آن ليلا در معروفترين نمايش کمدی موزيکال آن زمان بنام استعمار در آستين(عفريته ی ماچين) به کارگردانی رضا ميرلطفی به ايفای نقش پرداخت همبازی شدن او در کنار پدر و مادرش و بزرگان سينمای ايران همچون عنايت بخشی و مرتضی عقيلی و همچنين آواز خوانی ليلا در اين نمایش زيبايی آن را صد چندان کرد

    من گل خوشرنگ ديار تو ام غرور مردانه ديار تو ام

    وای که ارزان نفروشی مرا من همه دار و ندار تو ام

    ليلا در کنار ايفای نقش ترانه های زيبای خود کلاغهای خبرچين و دوپرنده و جولين و نياز و .... را يکی پس از ديگری ضبط و اجرا می کند و مهره ثابت معروفترين شوی تلويزيونی آن زمان يعنی شوی رنگارنگ می شود

    و اينچنين ليلا ليلا می شود....

  12. #18
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    گفتگوی ويژه با ستاره هنر ايران لیلا فروهر

    در آن روزها لیلا دوران کودکی خود را پشت سر گذاشته بود و در حال جهش برای یک دوران تازه هنری بود . بازی درخشان و شیطنت آمیز او در فیلم سلطان قلبها که در کنار زنده یاد فردین ظاهر شده بود و قلب تماشاچی را به لرزه در می آورد هنوز در خاطرم بود . سناریوی تشنه ها را که نوشتم و زنده یاد علی مرتضوی در مجله فیلم و هنر از آن به عنوان موجی در سینمای ایران یاد کرد ، برای چهره های جوان بود . نقش اول و حساس آن را با تجسم دختری با چهره لیلا فروهر نوشته بودم و با توجه به توانایی های او از کودکی می دانستم که لیلا از پس این نقش به در خواهد آمد .

    لیلا همان دختر مدرسه ای بود که من فکر می کردم آما زنده یاد دکتر کوشان تردید داشت که این فیلم با چهره های جوان در برابر فیلمهایی که فردین ، ناصر ملک مطیعی ، فروزان ، پوری بنایی و شور انگیز طباطبایی بازی می کنند فروش داشته باشد . اما وقتی که فیلم ساخته شد فروش فوق العاده ای داشت و شبکه اول تلویزیون آن را به عنوان اولین فیلم سینمایی ایران که از تلویزیون پخش می شد نشان داد .

    و حالا لیلا فروهر جلوی من نشسته است ، اما این لیلا آن لیلا نیست ! حالا در آسمان موسیقی ایران ستاره درخشانی است . زیباتر ، پر انرژی تر و پر محبت تر از همیشه ، بخش بزرگی از ساعات خود را وقف زندگی و خانه کرده و بقیه را به کارهای هنری می پردازد .



    دلت برای بازی در فیلم ها تنگ نشده ؟

    - چرا دلم برای سینما خیلی تنگ شده . روی صحنه که هستم به نوعی بازی می کنم چون بازی کردن در خونم است . اما کوچه پس کوچه های شهرم ، تهران و هر جای ایران را که نمی توانم لمس کنم آزارم می دهد .



    تا آنجا که یادم می آید تو هم سختی های زیادی کشیده ای . زندگی برای تو پر از فراز و نشیب بود . اما با ذوق و استعدادی که داشتی و هنوز هم داری توانستی تمام مشکلات را پشت سر گذاری و به بالا ترین مرحله ای برسی که دلت می خواست . آیا از آن راضی هستی ؟

    - چرا نباشم؟ هر جا می روم با آغوش باز مردم روبرو می شوم . مردم وقتی مرا می بینند خاطراتی از من تعریف می کنند که در غبار غربت مشکل می توانم آنها را به یاد آورم . ولی مردم یادم می اندازند و از آن لذت میبرم و می فهمم که باید یک وابستگی بین من و مردم وجود داشته باشد که آنها این خاطرات را به یاد دارند . همین الان که راجع به فیلم تشنه ها صحبت کردید چیزهایی یادم آمد که برایم لذت بخش بود . به راستی یاد آن روزها به خیر ...



    تو این شانس را داشتی که در یک خانواده هنردوست بزرگ شدی . پدر و مادرت پای اصلی فیلمها و سریالهای تلویزیونی بودند و این استعداد هم در وجودت خودت بود که به عنوان یک هنرمند در سینما و صحنه موسیقی و آواز مطرح شدی . در غربت هم پای سفره عقد نشستی و تا آنجا که خبر دارم زندگی بسیار عاشقانه و دلپذیری هم با همسرت داری . الان خودت را کجا میبینی ؟ به آن چیزی که دلت می خواست رسیده ای ؟ به عنوان یک زن هنرمند ایرانی چه احساسی داری ؟ در کجا قرار داری ؟

    - سوال بسیار جالبیه . مثل اینکه فکر مرا می خوانید ! من همیشه همین سوال ها را از خودم می کنم . چون که در برابر مردم مسئول هستم . این درست است که من در خانواده هنری پرورش یافتم و از همان کودکی کارهای هنری حرفه اصلی من شد ، اما اگر مردم نبودند من به کجا می رسیدم ؟ اگر تشویق و توجه آنها نبود من در کجای زندگی قرار داشتم ؟ پس هر چه دارم از مردم است و من مدیون آنها هستم . من تجربه های زیادی در طول زندگی آموخته ام ، با خوب یا بد کاملاً آشنا هستم . اما همیشه به دو چیز خیلی مهم در زندگی ام توجه دارم ، اول خدا که اگر لطف او نبود من صدای خواندن نداشتم و نمی توانستم هنر پیشه شوم . پس کار هنری ام را از خدا دارم و همیشه شکرگزار او هستم . بعد مردم که حضورشان در کنارم انرژی می دهد . من برای سه نسل خوانده ام و می خوانم و به عنوان یک زن ایرانی خوشحالم که عاشق هنر بوده و هستم و با شرایط سختی که همیشه برای زنان ایران در جامعه وجود دارد توانستم در دلهای مردم نفوذ کنم . این را از حمایت خوب و زیبای هموطنانم می توانم حس کنم . وقتی کودک خردسالی را می بینم که پدر و مادرش او را نزد من می آورند و می گویند کودک من آهنگ شما را می خواند و یا به سی دی های شما گوش میدهد ، احساس می کنم که بین من و مردم یک رابطه نا گسستنی وجود دارد که برای حفظش باید کوشش کنم و در برابر آنها مسئول هستم . من روزی ده ها ایمیل از دختران و پسران جوان از سراسر دنیا دریافت می کنم . وقتی می بینم تمام کارهای مرا دنبال می کنند و مصاحبه ها را زیر ذره بین می گذارند ، معلوم می شود که کار من اثر گذار بوده و در نتیجه کردار و رفتار من هم باید اثر گذار باشد تا آن جای کوچکی که در قلب مردم دارم حفظ کنم .

    در مورد این سوال که در کجا قرار دارم باید صادقانه بگویم که احساس می کنم همه چیز دارم و بی نیازم . البته این احساس مربوط به امروز نیست ، همیشه همین احساس را داشته ام و سالها با همین احساست بی آلایش زندگی کرده ام و به روی صحنه رفته ام .



    رگه های عرفان در صحبت هایت میبینم. علت چیست ؟

    - از وقتی خودم را شناختم به معنویات فکر می کردم . اگر این فکر نبود در زیر ضربه های غربتکه مانند چکشی بعد از خروج از کشور برگردن من فرود می آمد ، دوام نمی آوردم . معنویات باعث شد مثل فولاد آبدیده شوم و درس های زیادی یاد بگیرم . من در زندگی هیچوقت دنبال مادیات نبودم و همیشه در جستجوی محبت و دوستی هستم .



    لیلا ! چون آهنگهایی از ته دل برای وطن خوانده ای ، اوضاع دنیا را چگونه میبینی ؟

    - من دلم برای وطنم و هموطنانم می سوزد . از جنگ و خونریزی هم بیزارم و دلم می خواهد هر چه زودتر در دنیا صلح و صفا برقرار شود و از استبداد و دیکتاتوری هم خبری نباشد .



    شنیده ام که برای مصیبت دیدگان تند بادهای ایالات جنوبی آمریکا آستین ها را بالا زده اید . درست است ؟

    - بله . همانطور که برای زلزله زدگان به تدارک دیدیم تا کمک هایی جمع آوری شود ، برای قربانیان طوفان کاترینا و ریتا در کاسپین برنامه ای تدارک دیده ایم تا کمک هایی برای مصیبت دیدگان جمع آوری شود . اسی همسر عزیزم به اتفاق شرکایش شبی را اختصاص به این کار داده اند که در آن آقای پرویز صیاد هنرمند والای کشورمان و همچنین اندی عزیز خواننده بسیار محبوب به همراه شینی و هنرمندان دیگری چون سعید محمدی ، پویا ، بهزاد ، منوچهر چشم آذر و عده ای دیگر شرکت خواهند کرد که از تمامی عزیزتن متشکرم .



    لیلا فروهر همیشه راهگشای کنسرت ها در کشور ها بوده تو از اولین هایی بودی که به دوبی و چند کشور دیگر رفتی . حالا هم که شنیدم می خواهی به تاجیکستان بروی . درست است ؟

    - چند سال است که مرتب دعوت می شوم و می خواهم بروم ولی هر بار از نظر قانونی مشکلی پیش می آید . حالا مثل اینکه موانع برطرف شده و می توانم ماه نوامبر تاجیکستان بروم . تاجیکستان را بسیار دوست دارم . شنیده ام نوار آهنگها و فیلمهای من در آنجا موجود است و همه از آن استفاده می کنند . بنابراین برایم جالب خواهد بود که در میان آنها باشم . فارسی صحبت می کنند و مردمان بسیار مهربانی هستند .



    از آلبوم جدید چه خبر ؟ از آلبوم یک بوسه که عید نوروز ارائه شد و آلبوم سال بود چند ماهی می گذرد ] طرفداران زیادت منتظر آلبوم بعدی هستند . چه پاسخی برای آنها داری ؟

    - من خودم هم آلبوم یک بوسه را زیاد دوست دارم جون از عشق و محبت و همدردی صحبت می کند که موضوع روز است و برای همین مردم از آن استقبال خوبی کردند .



    چه سفری در پیش داری ؟ سال ، سال سفر است یا نه ؟

    - من منتظر سفر اصلی هستم که به وطن برگردیم. ولی همانطور که می دانید هر سال عید نوروز در اروپا برنامه دارم . پانزده سال است که این برنامه ادامه دارد و در هر سال جدید سعادت دیدن هموطنانم را در اروپا دارم . بعد هم به استرالیا خواهم رفت . البته قبل از همه اینها نهم اکتبر به کانادا میروم ، چون تورنتو برنامه دارم و در کنار ایرانیان عزیز مقیم کانادا خواهم بود .



    چقدر طول کشید تا آنرا تهیه کردی ؟

    - بیش از یک سال . انتخاب آهنگها و شو ها خیلی وقت گرفت . در حال حاظر هم مشغول درست کردن ویدیو موزیک های این آلبوم هستم . بگذارید صادقانه بگویم که آلبوم یک بوسه کار مرا برای تهیه آلبوم بعدی مشکل کرده چون آلبوم بعدی باید بهتر از کار قبلی باشد . در حال حاضر با فریبا سخت مشغول انتخاب آهنگ و شعر هستیم تا آلبوم جدید و متفاوتی ارائه کنیم . فعلاً با آهنگسازان و ترانه سراها مشغول گفتگو هستیم . چند آهنگ هم تهیه شده ، فکر می کنم تا هشت ماه دیگر آلبوم جدید وارد بازار شود .



    نظر لیلا در مورد جامعه هنری لس آنجلس چیست ؟

    - من دوست دارم به دور از شایعات و جار و جنجالهای متدواول در لس آنجلس زندگی کنم . کار خودم را می کنم و هدفم این است که قدمهایم را در انجام کارهای هنری درست بردارم . از تجربه ها استفاده می کنم . به هنرمندان کشورم احترام میگذارم .



    می دانی که این روزها هر روز خواننده جدیدی متولد می شود . نظرت در مورد این خوانندگان چیست ؟ آنها را چگونه می بینی ؟

    - خوشحالم که گرایش به سوی این حرفه زیاد شده . بعضی ها واقعآ هم صدای خوب دارند و هم دارای ذوق و استعداد هستند . یادم به خودم در آن روزها می افتد و از ته دل برایشان آرزو می کنم موفق شوند . ولی وقتی عده ای صدا ندارند نمی توان کاری کرد . فقط پول داشتن کافی نیست ، صدا هم باید باشد . آگاهی به موسیقی هم باید باشد . دلم برای آنها که خود را بدهکار و مقروض می کنند تا خواننده شوند می سوزد . هر چند که خرج کنند فایده ای ندارد جون مردم تفاوت صدای خوب و بد را می شناسند و خیلی زود قبول یا رد می کنند .

    لیلای عزیز ، بقیه سوالها بماند برای مصاحبه بعدی . هم تو گفتنی زیاد داری و هم من سوال های دیگری دارم . خوشحالم که آمدی و دیدیمت و متشکرم که در این گفتگو شرکت کردی .

    - من هم از شما تشکر می کنم که این وقت را به من دادید تا با هم گفتگو کنیم . از فرصت استفاده می کنم و از این طریق از همه طرفداران عزیزم که با فرستادن نامه ، ایمیل و فکس عشق و علاقه خود را نسبت به من ابراز میدارند تشکر می کنم . این عزیزان با عشق و علاقه باعث شده اند تا 35 سال در صحنه باشم و برایشان بخوانم . من عشق و محبت و انرژی مثبت را از آنها گرفته ام و این سه اصل پایه های زندگی من بوده و هست.

  13. #19
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض





    يکشنبه بيست و پنجم دي 1384
    کاملترین مصاحبه گوگوش

    فائقه آتشين ملقب به گوگوش در 18 بهمن 1329 در خيابان سرچشمه تهران از پدر و مادر آذربايجاني كه از مهاجران آذربايجان شوروي سابق بودند متولد شد. نام فائقه را بر وزن نام مادرش فائزه براي اوانتخاب كردند. در سن دو سالگي پدر و مادرش از هم جدا شدند.گوگوش يك برادر تني كوچكتر داشت كه در سن 24 سالگي براثر رماتيسم قلبي درگذشت و سه برادر ناتني ازپدرش و يك برادر و يك خواهر ناتني از مادرش كه بعد از جدايي با يك مردكليمي ازدواج كرده بود دارد. درهمسايگي آنها يك خانواده ارمني زندگي مي كردندكه او را ازكودكي با نام گوگوش صدا مي زدند و با اينكه گوگوش معمولا اسم مرد ارمني است اما اين اسم براي هميشه ماندگار شد و بعدها كه اوكار هنري را شروع كرد همين اسم را روي خودش گذاشت. پدر او صابرآتشين دركار نمايش بود و در آن سالها در سقاخانه ها برنامه اجرا مي كرد در سالهاي كودكي گوگوش همراه پدرش به محل كار او مي رفت وتا سه سالگي همكار پدرش در عمليات آكروباتيك روي صحنه بود و در سه سالگي با شيرين زباني و استعداد زياد نشان دادكه چگونه مي تواندكارآوازه خوانان و رقصندگان حرفه اي را تقليدكند وكم كم در برنامه هاي پدرش نقش اصلي را پيدا كرد و دو برابر پدرش دستمزد مي گرفت.گوگوش در سن 8 سالگي كارخوانندگي را در برنامه هاي صبح جمعه راديو ايران شروع كرد پس از آن در سنين نوجواني شروع به اجراي برنامه دركاباره هاي بزرگ تهران كرد. اولين كاري كه به طور مستقل اجرا كرد ترانه قصه وفا ساخته پرويزمقصدي بود. دراوخر دهه 50 همراه باگسترش استفاده از تلويزيون و برنامه هاي موسيقي و رقص ، اين دستگاه ارتباطي جديد فضاي جديدي براي هنرنمايي هاي گوگوش بوجود آورد و او از اين طريق توانست به مشهورترين خواننده آن دوران تبديل شود. دامنه شهرت گوگوش و محبوبيت او خيلي سريع از مرزهاي ايران فراتر رفت و دركشورهاي فارسي زبان ديگر مثل افغانستان و تاجيكستان محبوبيت زيادي پيدا كرد. براي خيلي از علاقمندان و مردم در اين كشورها گوگوش يكي از برجسته ترين سمبل هاي هنرايراني و هنرمندي بودكه راه را براي شناسايي ديگران بازكرد. در دوران پربار اما كوتاه فعاليت هاي حرفه اي گوگوش درعرصه موسيقي پاپ در ايران او با ترانه سرايان و آهنگسازان متعددي همكاري كرده است كه اكثرآنها شايد بهترين آثارخود را به زبان گوگوش و با كمك خلاقيت و توانايي هاي ويژه او توانستند به آهنگ هاي به يادماندني تبديل كنند. واروژان ، پرويزمقصدي ، جهانبخش پازوكي ، حسن شمائي زاده ، شهريارقنبري و ايرج جنتي عطائي هريك دوره اي كوتاه يا بلند اما بسيار موفق از همكاري با گوگوش را تجربه كرده اند. از يادگارهاي گوگوش براي دختران ايراني شلوار پسرانه و موي كوتاه پسرانه معروف به موي گوگوشي بود.گوگوش بعد از انقلاب ازصحنه هنر دور شد و با وجود همه فشارها و شايعات ازايران خارج نشد و حتي يكبار نيزكه براي ديدن فرزندش كامبيزقرباني از ايران خارج شده بود مجددا به ايران بازگشت تا اينكه در سال 1379 بعد از22 سال سكوت ، اولين كنسرت خود را در ترنتوي كانادا به روي صحنه برد و با آلبوم زرتشت شعري از نصرت فرزانه و آهنگي از خود گوگوش وگيتار بابك اميني به عالم هنر بازگشت.
    از ترانه هاي ماندگار گوگوش مي توان به ترانه هاي مخلوق ، پل ، باور كن ، كوير ، پيش كش ، فاصله ، غريب آشنا ، خوابم يا بيدارم و.... اشاره نمود. آمده است



    ميليون ها ايراني با گوگوش عاشق شده , گريسته , شادماني كرده , رقصيده با گوگوش سكوت كرده با گوگوش فرياد زده اما هرگز فرصتي دست نداده كه گوگوش را واقعا مردم بشناسند. امشب اين توفيق به من دست داده كه اوراق بيشتري از كتاب پرورق گوگوش را با شما بخوانم مي دانم كه همه ي شما مي خواهيد بدانيد گوگوش كيه ؟ ... از خودش مي پرسم :



    سوال : گوگوش جان گوگوش كيه ؟

    گوگوش :گوگوش كيه ؟ گوگوش يك آرتيسته فكر مي كنم گوگوش از طفوليتش خميره ي هنريش روي صحنه شكل گرفته و به صورت سمنت دراومده من به عنوان فائقه آتشين دارم اين نظر را در مورد گوگوش ميدم و فكر مي كنم كه به عنوان فائقه آتشين هميشه تلاشم اين بوده كه از گوگوش مواظبت كنم ولي نمي دونم تا چه حد تونستم به وظيفه ي خودم در قبال خودم عمل كنم

    من براتون مثال مي زنم : شخصي براي خريد يك تابلو رفت پيش پيكاسو و قيمت تابلو را پرسيد و پيكاسو يك قيمتي داد اون شخص به پيكاسو گفت : آقاي پيكاسو خيلي گرانه ممكنه تخفيف بديد ؟ پيكاسو گفت : ببينيد آقا, يك پيكاسو نقاشي مي كنه و يك پيكاسو بايد تابلوهاي اونو بفروشه , من نمي تونم تخفيف بدم

    اين قصه را كه شنيدم هميشه در خاطرم بود و به همين دليله كه ميگم من به عنوان فائقه آتشين سعي مي كنم كه مواظب گوگوش باشم حالا نمي دونم تا چه حد تونستم به اين وظيفه ام عمل بكنم , در توان هر چه بوده همان بوده

    سوال : خب من به عنوان يك عضو اين جامعه بهت ميگم : متشكرم از گوگوش ما خوب نگهداري كردي واقعا خوب نگهداري كردي

    گوگوش :خدا را شكر

    سوال : سخت بود نه ؟

    گوگوش :خيلي سخت بود , سخت هست , هميشه سخته

    سوال : هميشه سخته ! بذار از اين رويداد اخيرت شروع كنيم : 25 دسامبر سال 2004 يك واقعه ي مهم , هزاران نفر آمدند كه نخواندن يك خواننده ي محبوب را شاهد باشند چه شبي بود آن شب ؟

    گوگوش :يك شب غير قابل پيش بيني , يك شب با شكوه , يك شب بي نظير و استثنايي در زندگي هنري من و يك شب پر از سپاس من از مردمي كه اين همه محبت داشتند به من و اونجا شايد به جرات بتونم بگم اولين بار بود كه گوگوش را محك زدم و واقعا ممنونشون هستم , اين قدر محبت و اين قدر عشق , من فكر نمي كنم در هيچ جاي دنيا و در هيچ زماني چنين اتفاقي براي آرتيستي افتاده باشه

    سوال : مي خوام يك كمي از اون روز برام بگي يعني از اتفاقاتي كه اون روز افتاد و پشت صحنه و اون چيزهايي كه ما نمي ديديم

    گوگوش :از كجاش بگم ؟ واقعا نمي دونم

    سوال : چه تاريخي ؟ چه ساعتي ؟ چه روزي به لاس وگاس رفتي ؟ همون روز يا روز قبل يا كي ؟

    گوگوش :من به اتفاق پسرم كامبيز و مهرداد آسماني ساعت 8 شب 24 دسامبر با اتومبيل به طرف لاس وگاس راه افتاديم

    سوال : چرا با اتومبيل ؟

    گوگوش :براي اين كه اين قدر شلوغ بود پروازها و تا شب قبلش ما تمرين مي كرديم البته من مي دونستم كه امكان روي سحنه رفتن را ندارم

    سوال : از چند روز قبلش مي دونستي ؟

    گوگوش :از 10 روز قبلش به اصطلاح خوندن منو متوقف كرده بودند و حكمش را از دادگاه و از قاضي گرفته بودند ولي وكلا داشتند تلاش مي كردند شايد بتونند به خاطر مردمي كه بليت خريده بودند و اتاق رزرو كرده بودند و پروازهاشونو رزرو كرده بودند شايد تا لحظات آخر اين اميد را داشتند كه بتونن يك جوري اين اينجانگشن را بردارند

    سوال : كي فهميدي كه نمي شه ؟

    گوگوش :تا 24 ساعت قبلش هم باز اميد داشتم البته يك درصد بود ولي باز همان يك درصد هم بهم اين نيرو را مي داد كه تمرين كنم. وقتي مشخص شد كه قرار نيست بخونم مهرداد با اين كه چند تا از ترانه هاي منو بلد نبود ظرف 48 ساعت شروع كرد به تمرين كردن و تونست از عهده اش بربياد

    سوال : مي خوام ببينم اون لحظه اي كه بهت آخرين بار گفتند كه واقعا نمي توني بخوني و نه تنها نمي توني بخوني حتي روي صحنه هم نمي توني بري چه حالي داشتي ؟

    گوگوش :به هر حال سخت بود برام , خيلي مشكل بود , خودم را با تمام وجود آماده كرده بودم براي روي صحنه رفتن و اين كه تعهدي نسبت به مردم دارم و اين باعث مي شد كه احساس خوبي نداشته باشم اما از اونجايي كه حس همه ي بچه هايي كه قرار بود روي صحنه باشند را دلم مي خواست لول نگه دارم بايد من قرص مي بودم , من مي بايست اين اجرا را داشته باشم كه هيچ اشكالي نداره و از يه جايي به بعد واقعا ديگه برام مهم نبود كه اجرا دارم يا ندارم مهم اين هست كه همه اجراي خوبي داشته باشند و اون چيزي از مسئوليت من كم نمي كرد

    سوال : خب , روز قبل رفتي هشت صبح روز 24 دسامبر ؟

    گوگوش :هشت شب

    سوال : هشت شب ؟؟؟؟؟

    گوگوش :هشت شب راه افتاديم

    سوال : با اتومبيل شخصي ؟

    گوگوش :بله با اتومبيل مهرداد آسماني و جالبه كه كامبيز اين فري وي 10 را گرفت و قرار بود كه از 10 بره توي پانزده , ولي پانزده را رد كرد , من كه راه ها را بلد نبودم مهرداد هم همين جور پاي تلفن داشت با كنسرت گذار و بجه هاي اركستر و هر كسي كه زنگ مي زد با اونا داشت صحبت مي كرد و داشت تمام تداركات را آماده مي كرد و حواسش نبود كامبيز هم يادش رفت يه وقت ديديم كه ساعت نزديك ده شبه و دور و بر ما پر برفه ! خلاصه اين باعث خنده مون شد با اون استرسي كه توي اين مدت داشتيم اين ماجرا باعث شد كه كمي با هم بخنديم و خلاصه ساعت دو يا سه نيمه شب بود كه به لاس وگاس رسيديم و فرداي اون روز كه بيست و پنج دسامبر بود با تمام اون هيجانات و اضطراب ها و تشنجاتي كه داشتيم سوار تاكسي شديم واومديم به محل كنسرت

    سوال : به شوخي - پس اون ليموزين كه دم در بود مال كي بود ؟-

    گوگوش :نمي دونم ... ولي ما با تاكسي اومديم , جالب اين كه تمام وسايل , لباسا , همه چي توي تاكسي جا موند اين قدر ما اضطراب و هيجان داشتيم و نگران همه ي اوضاع احوال بوديم كه يادمون رفت اثاثمون تو صندوق عقب تاكسيه

    سوال : كي فهميدين كه جا گذاشتين ؟

    گوگوش :وقتي وارد شديم , چون ساعت پنج مي باسيت اونجا باشيم , من قرار بود كه با مردم ديدار داشته باشم براشون عكس امضا كنم باهاشون گفتگو داشته باشم يه حال و احوالي با هم بكنيم وقتي برگشتم ساعت هشت شب بود و متوجه شديم كه وسايل نيست و حالا اين تاكسي رو ما چه جوري پيدا كرديم راننده اش تاكسي رو تحويل داده بود و رفته بود خونه خوابيده بود ... خلاصه با هزار بدبختي اثاث را پيدا كرديم و خيلي خيلي اتفاقات عجيب و غريب اون پشت مي گذشت كه شايد هيچ كس خبر نداشت

    سوال : اين ديدار با مردم برات چه حال و هوايي داشت ؟

    گوگوش :هميشه در ارتباط با مردم حس هاي زيبا و امواج پراز مهر و عشق مي گيرم و همونه كه به من نيرو ميده و همونه كه باعث ميشه تمام فشارها و تمام اون تنشن هايي كه به خاطر روابط و به خاطر مسائلي كه در حواشي كار ما هست اونا رو آدم نديده بگيره براي اتفاق بعدي و تداوم

    سوال : حالا اين مشكل شما با كمپاني ندرلندر چيه واقعا ؟ و شما با ندرلندر مشكل دارين يا اين افراد خاصي كه اسم بردين قبلا ؟

    گوگوش :ببينيد خانم احسان من در تاريخ 27 دسامبر 2002 وارد امريكا شدم براي اجراي سه كنسرت , البته يه پرانتز باز كنم كه در سپتامبر 2002 قرار بود اولين كنسرتم برگزار بشه كه ندرلندر نتوانست براي من ويزا را به موقع آماده كنه و به همين دليل اون كنسرت به تعويق افتاد و موكول شد به زماني كه به من ويزا بدند , 27 دسامبر 2002 من از كانادا وارد امريكا شدم و فكر مي كنم اوايل فوريه بود كه اولين كنسرت را در لس آنجلس گذاشتند و يك كنسرت در اورنج كانتي گذاشتند با فاصله و يك كنسرت هم در واشنگتن فكر مي كنم در اكتبر 2003 , يعني شما حساب كنيد كه من براي اجراي اين سه كنسرت و هفت كنسرت بعدي , حالا اون هفت كنسرت را مي ذاريم كنار , براي اين سه كنسرت من از اول سال 2003 تا بيست و پنج دسامبر 2004 فقط سه كنسرت اجرا كردم و در طول اين مدت بارها و بارها و بارها ما قرار گذاشتيم و با اشخاصي كه در ندرلندر بودند نشست داشتيم , بارها من به اتفاق مهرداد و همسرش به عنوان مترجم در اين نشست ها حضور داشتيم , هر چه كرديم اين برنامه ها شروع بشه ... ولي

    سوال : ببخشيد , مگه قرارداد شما با ندرلندر بيش از سه كنسرت بود ؟

    گوگوش :بله اين توافقي كه مرديم در دادگاه تورنتو اين سه كنسرت قرار بود كه براي جبران خسارتي كه ندرلندر به خاطر پرداخت وجوهي كه به اين آقايان برگزاركننده ي كنسرت داده بود گفتند كه من اين سه كنسرت رو بذارم و بعد از اون 19 كنسرت را ندرلندر براي من برگزار كنه كه اين نوزده تا كنسرت در سه مرحله بود يه مرحله هفت كنسرت ,‌يه مرحله شش كنسرت و يه مرحله ي ديگه هم شش كنسرت

    سوال : مدت قرارداد چقدر بود ؟ قرارداد مدت داره يا بلامدت ؟

    گوگوش :من فكر مي كنم اگه درست به خاطرم باشه در اوايل 2002 كه ما در دادگاه اين توافق را كرديم كه قرار بود تا 2006 يا 2007 نمي دونم

    سوال : پس به هر حال مدت داره , زمان داشت اين قرارداد براي مدت چند سال مشخص يك هفت تا , يك شش تا و يك شش تا

    گوگوش :بله ولي همه ي اونا قرار نبود كه يك جا اجرا بشه اما من يك سال و نيم بدون كار بودم يعني نگذاشتند

    سوال : هيچ كاري نكردند براتون ؟

    گوگوش :اونا هم هيچ تلاشي نكردند كه شروع كنند به تدارك كنسرت ها به همين دليل من در اواخر سپتامبر كه كاغذشو به شما دادم تصميم گرفتيم كه از ندرلندر شكايت كنم

    سوال : شما از ندرلندر شكايت كرديد ؟ اول بهشون گفتيد كه اگر كار منو راه نندازين شكايت مي كنم ؟

    گوگوش :البته به من يك سري اسكاجوئل دادند كه كجاها بايد اون هفت كنسرت را اجرا كنم كه شامل دو كنسرت در امريكا يكي در لس آنجلس و يكي در لاس وگاس بود و در اروپا

    سوال : ببخشيد گوگوش جان , من متوجه نشدم شما يك قرارداد داشتيد با ندرلندر براي اجراي نوزده كنسرت؟

    گوگوش :در واقع آبشنال بود

    سوال : يعني شما اختيار داشتيد كه توافق كنيد هم در محل و هم در زمان ؟

    گوگوش :براي زمان اجرا و محل اجرا ما بايد توافق مي كرديم كه هفت تا كنسرت اجرا بشه

    سوال : در يك سال ؟

    گوگوش :سال فكر نمي كنم , هفت تا برنامه پشت سر هم بايد اجرا مي شد و وقتي اين سه تا كنسرت تمام شد يه مدت منتظر شدم , وكيلم بهشون نامه نوشت و از طرف من درخواست كرد كه اين هفت تا برنامه را در داخل امريكا در شهرهاي دالاس - سانفرانسيسكو- اورنج كانتي - نيويورك و در شهرهاي مختلف اجرا كنيم و كمپاني ندرلندر در مقابل براي من يك اسكاجوئل فرستاد كه از اين هفت تا كنسرت دو تاش در امريكا بود يكي در لس آنجلس و يكي در لاس وگاس و بقيه ي كنسرت ها در اروپا بود و تركيه و دوبي . كه با توجه به اين كه من بهشون گفته بودم كه من فعلا از امريكا نمي تونم خارج بشم و اين كنسرت ها را در داخل امريكا براي من بذاريد اونا قبول نمي كردند و اين كشورهاي اروپا را كه آلمان بود و انگليس بود و تركيه فكر مي كنم

    سوال : لس آنجلس ؟

    گوگوش :لس آنجلس و لاس وگاس كه بود

    سوال : دوبي ؟

    گوگوش :دوبي و تركيه كه بخصوص من دوبي هم نمي خواستم برم و برنامه اجرا كنم

    سوال : بهشون گفته بودين كه نمي خواهيد در دوبي برنامه اجرا كني ؟

    گوگوش :بله

    سوال : بعد چي شد ؟ بعد از اين كه اونا به شما اين برنامه رو دادند و شما بهشون گفتين ؟

    گوگوش :باز بي جواب موندم باز رفتيم نشستيم حرف زديم كه من نمي تونم از امريكا خارج بشم و اگر هم خارج بشم دوبي نمي خونم اين اسكاجوئل را عوض كنيد

    سوال : يعني از امريكا مي تونستين خارج بشين بازگشت نمي تونستين داشته باشين ؟

    گوگوش :بله - به هر حال به جايي رسيد كه تصميم گرفتيم بعد از يك سال و نيم در واقع ندرلندر رو سو كردم

    سوال : شما ندرلندر را سو كرديد ؟ بعدش چي شد ؟ از همين جا مسائل آغاز شد ؟

    گوگوش :بعد از اون تصميم گرفتيم با كمپاني آرين پروداكشن قرارداد ببندم و يك كنسرت در لاس وگاس برگزار كنيم

    سوال : و كمپاني آرين پروداكشن مي دونست كه شما در جريان اين مذاكرات و گرفتاري ها با ندرلندر هستيد ؟

    گوگوش :بله بله و جالب اين جاست كه وقتي وكيل ندرلندر به دادگاه مراجعه كرد كه جلوي كنسرت منو بگيره دادگاه اجازه نداد كه بليت فروشي رو متوقف كنند , فروش بليت لاس وگاس را قاضي متوقف نكرد به همين دليل بليت ها فروش رفت يعني جا گرفته شد , اتاق ها رزرو شد , پروازها رزرو شد

    سوال : ولي هنوز شما بلا تكليف بودين و نمي دونستي كه به شما اجازه ي آواز خواندن ميدن يا نه ؟

    گوگوش :درست ده روز مانده به كنسرت يك دفعه اين ماحراي اينجانگشن به وجود اومد

    سوال : شما گفتيد كه با دو نفر كار نمي كنيد و به دوبي نمي رويد , هم با اين دو نفر قبلا كار كرديد و هم به دوبي رفتيد , چه چيزي سبب شد كه يك دفعه نظرتون هم نسبت به اين دو نفر و هم نسبت به دوبي برگرده ؟

    گوگوش :به همين علتي كه باهاشون كار كردم و به دوبي رفتم ديگه نمي خوام باهاشون كار كنم


    سوال : چرا ؟ آيا در دوبي كنسرت شما ناموفق برگزار شد ؟

    گوگوش :خانم احسان توي تور كنسرت هاي سال دوهزارم , كنسرت دوبي به من تحميل شد چون نمي خواستم برم , بخصوص در دوبي نمي خواستم برنامه اجرا كنم , همسرم مسعود كيميايي هم با من بود و او هم مخالف بود اما به من تحميل شد , در واقع مجبور شدم به خاطر اون قراردادي كه داشتم و مي بايست يه تعدادي كنسرت را در طول يك سال برگزار كنم مجبور شدم برم اون جا , البته راستش اون قدر از عمق فاجعه با خبر نبودم

    سوال : عمق كدوم فاجعه ؟

    گوگوش :دوبي , كنسرت دوبي , هم به دليل تداركات نادرست و هم به دليل فروش بالاي بليت , يعني قيمت بليت كه قيمت بليت خيلي بالا بود


    سوال : چقدر بود ؟

    گوگوش :خاطرم نيست , چيزي نگم كه اشتباه باشه ولي خاطرم هست اون قدر گران بود كه خيلي ها نتونستن بيان


    سوال : آيا شما در انتخاب قيمت بليت نظري نداشتيد ؟

    گوگوش :نه

    سوال : نه ؟

    گوگوش : نه , هيچ وقت , در اون زمان من هم اطلاع نداشتم و هم فكر نمي كردم كه به اين صورت بشه كه حتي بليت هاي افتخاري را به قيمت هاي 1000 و 1500 دلار نقد بفروشند

    سوال : من معذرت مي خوام , خب , اگر هر چقدر بيشتر بليت فروخته بشه پول بيشتري به شما داده نمي شه ؟

    گوگوش :خير

    سوال : شما ذي نفع در ميزان فروش نيستيد ؟

    گوگوش :به هيچ وجه , من يك قرارداد فيكس داشتم با يك قيمت فيكس كه تقريبا در هر كنسرتي دستمزد من حدود شصت هزار دلار مي شد كه فروش يا قيمت بليت تاثيري در دستمزد من نداشت و غافل بودم از اين كه بليت ها به اين صورت داره فروش ميره , در امريكا هم من شنيدم كه بليت هاي كامپليمنتري با قيمت هاي گزاف و به صورت نقد به مردم فروخته مي شد

    سوال : مسئول اين امور را كي مي دونيد ؟

    گوگوش :من فكر مي كنم همين كنسرت گزارها بودند ديگه

    سوال : همين دو نفر ؟

    گوگوش :بله فكر مي كنم اين دو نفر مسئول بودند

    سوال : خب , گفتيد عمق فاجعه در دوبي , چه خبر بود در دوبي ؟ چه ديدي در دوبي ؟

    گوگوش :من در دوبي بعد از كنسرت هام , چون دو تا كنسرت داشتم اونجا , دو شب , بعد از كنسرت هام به يك مهماني دعوت شدم كه گفتند يكي از شيوخ عرب كه گويا يكي از پست هاي مهم دولتي را هم داشت منو دعوت كرده بود كه من نپذيرفتم

    سوال : كه به مهماني برويد و خصوصي برنامه اجرا كنيد ؟ بخوانيد ؟

    گوگوش :نه دعوتم كرده بودند

    سوال : فقط مهمان باشيد ؟

    گوگوش :فقط مهمان باشم بعد گفتند كه مهماندار , يك آقاي ايراني ست

    سوال : بعد از اين كه گفتي به مهماني شيخ نمي رم گفتند كه ايرانيه ؟

    گوگوش :بله و آقاي خوش زبان براي حضور من در اين مهماني پنجاه هزار دلار پول دريافت كردند كه مقداريش رو به من دادند

    سوال : براي حضور فقط به عنوان يك مهمان ؟

    گوگوش :بله

    سوال : نه خواننده ؟

    گوگوش :خير

    سوال : اين آقاي خوش زبان , جهت اطلاع بينندگان كه اين فيلم را مي بينند ,‌كسي بود كه شما را از ايران با اون قرارداد به خارج از كشور , به كانادا آوردند

    گوگوش :وقتي من و همسرم به اين مهماني رفتيم يك منزل بود تقريبا يك كاخچه , كاخ نبود , كاخچه بود , اونجا موسيقي بود تعدادي از شيوخ عرب بودند , بيشتر به خاطر اين به مهماني رفتم كه خانم بوتو در اون مهماني بود

    سوال : بي نظير بوتو ؟

    گوگوش :بي نظير بوتو , بله , و دلم مي خواست با خانم بوتو ملاقاتي داشته باشم كه ايشون هم تو اون مهماني بودند كه ما همديگر رو ديديم

    سوال : خانم بي نظير بوتو نخست وزير سابق پاكستان ؟

    گوگوش :بله , و متاسفانه در اونجا تعدادي از دختران جوان ايراني را ديدم كه مهماندار بعضي از اين شيوخ عرب بودند كه بعضي از اين بچه ها را من پدر و مادرشونو , خونواده شونو مي شناختم در ايران و اين مسئله خيلي اذيتم كرد به همين دليل بعد از شام هم پا شدم از مهماني اومدم بيرون , اما , عمق اين فاجعه را بيشتر زماني كه در كانادا بودم و مدت دو سالي كه در امريكا هستم تو اين مدت بيشتر حس كردم بيشتر خوندم و بيشتر پيگير بودم

    سوال : ببخشيد , گفتيد در اون مهماني دختران ايراني را در حال پذيرايي از شيوخ عرب مي ديديد ؟

    گوگوش :بله بله

    سوال : توي اين جمله خيلي چيزا ميشه ديد , چايي مي خوردند ؟

    گوگوش :نه , اون جا چايي نمي خوردند

    سوال : چايي نمي خوردند !! و گفتيد بعضي هاشونو مي شناختيد ؟

    گوگوش :بله مي شناختم متاسفانه

    سوال : آيا فرصتي پيش نيومد كه بهشون بگيد ؟

    گوگوش :چون مدت كوتاهي اونجا بودم و اون قدر فرصت نبود و من درگير مسائل اطرافم بودم , وقتي كه از كنسرت ها ديگه فراغت پيدا كردم نشستم و پي گيري كردم و بيشتر درد كشيدم و همين جور هم دارم مي شنوم كه دختران جوان ما را به اون كشور مي برند و خريد و فروش مي كنند

    سوال : آيا شما هيچ وقت به ندرلندر گفتيد كه اين دو نفر را كه مورد اشاره ي شما هستند نمي خواهيد باهاشون كار كنيد ؟ نمي خواهيد باهاشون سفر بريد ؟ نمي خواهيد در كنسرت هاي شما دخالت بكنند ؟ يا اختيار اين چناني نداشتيد ؟

    گوگوش :از روز اول , از همون دادگاهي كه در تورنتو بود , در اونجا عنوان كردم كه من نمي خوام با اين دو نفر طرف قرارداد باشم , بعد كه اومدم اين جا در كنسرت هام درخواست كردم ازشون كه من اين دو نفر را نمي خوام ببينم يعني نمي خوام اصلا حضور داشته باشند كه اونا گفتند كه شما اين ها را نمي بينيد

    سوال : ولي در دوبي با شما بودند ؟

    گوگوش :بله , اون زمان بله در دوبي بودند

    سوال : برگرديم به 25 دسامبر , بهتر از مهماني شيخ كويته يا اون ايراني در كويت , خيلي قشنگ تره

    گوگوش :اين درد نيست , اونا درده

    سوال : بله , اونا درده

    گوگوش :اون درداي ملي ماست ( با بغض و گريه )و

    سوال : بله درد ملي ماست , دلت مي خواد چي كار كني ؟

    گوگوش :دلم ( باگريه ) دلم مي خواد فرياد بزنم , دلم مي خواد يه كاري بكنم , دلم مي خواد بتونم , بتونم جلوي اين اتفاق رو بگيرم , بتونم يه استقلالي به زن ايراني ببخشم , نمي دونم چطوري , ولي خدا كمكم بكنه , مردم كمكم بكنند , اين بچه ها به اين حال و روز , به خاطر احتياج , به خاطر فقر , به خاطر فرار از اون فشارها و اون زنداني كه در مملكتشون دارند به اين روز نيفتند و يا حتي تو مملكت خودشون به خودفروشي نيفتند

    سوال : بريم مهماني 25 دسامبر , اونجا رفتي و پرچم شير و خورشيد نشان ايران را برافراشتي , اونم در يك شرايط بسيار غيرآماده , صحنه اي براي تو آماده نكرده بودند , چرا اين كار را كردي ؟

    گوگوش :خانم احسان , من از خيلي وقت پيش دلم مي خواست يك جوري , يك جايي , به يك ترتيبي هويت ملي مونو فرياد بزنم ولي نه موقعيتشو پيدا مي كردم و نه جاشو پيدا مي كردم و در 25 دسامبر اين تصميم را گرفتيم كه چون پرچم سه رنگ شير و خورشيد نشان , نشان هويت ملي ماست فكر كردم كه در اون كنسرت به وسيله ي پرچم اين هويت ملي را با صداي بلند فرياد كنم

    سوال : خب , ميگن چون شما كنسرت تان با اين مسائل مواجه شد و در واقع در شرليط سختي قرار گرفتيد به پرچم شير و خورشيد نشان ايران متوسل شديد ؟

    گوگوش :نه , ما از قبل قرار بود كه اين كار را روي صحنه انجام بديم چنانچه مهرداد در يك مصاحبه اي با ضيا آتاباي عنوان كرد كه قرار هست ما در كنسرت يك سورپرايزي در آخر برنامه داشته باشيم و اون سورپرايز همين اجراي سرود اي ايران با در دست داشتن پرچم سه رنگ شير و خورشيد نشان بود

    سوال : اين موضع گيري مشكلات جديدي را برات به وجود مياره , نه تنها پول بسياري را ممكنه از دست داده باشي كه حتما از دست دادي به خاطر اين قضيه , ولي خطزات ديگري هم اين موضع گيري داره , متوجه هستي ؟ متوجه بودي از آغاز ؟

    گوگوش :بيش از اينها آري
    آه آري
    بيش از اينها مي توان خاموش ماند

    سوال : مي توان هم چون عروسك هاي كوكي
    با دو چشم شيشه اي دنياي خود را ديد

    گوگوش :بله متوجه بودم , خيلي بهش فكر كردم و فكر مي كنم اين وظيفه ي منه كه يك جايي اعلام هويت بكنم , هويت من ايرانيه , هويت من پرچم سه رنگ شير و خورشيد نشانه , هويت من خليج فارسه

    سوال : شنيدم كه داري يك ترانه براي خليج فارس آماده مي كني ؟

    گوگوش :بله

    سوال : بسيار زيبا

    گوگوش :شعر بسيار زيبايي شهيار قنبري عزيز سروده و ملودي بسيار زيبايي مهرداد ساخته كه قرار هست اين ترانه ي زيبا را من و مهرداد دو صدايي اجرا كنيم

    سوال : سرود نيست ؟

    گوگوش :نه

    سوال : مارش نيست ؟

    گوگوش :به هيچ وجه

    سوال : چرا نه ؟

    گوگوش :براي اين كه خليج فارس , خليج دلنشيني هست براي هر ايراني , من فكر مي كنم كه ترانه اش هم بايد دلنشين باشه , ريتم داشته باشه , ملودي زيبا داشته باشه و اجراي قشنگي داشته باشه

    سوال : گفتي شهيار قنبري شعرش را سروده ؟

    گوگوش :بله و بسيار هم شعر زيبايي سروده

    سوال : يه تيكه شو بخون

    گوگوش :

    وطن چيه ؟
    وطن كيه؟
    لالاييه بچگيه
    وطن تويي
    وطن منم
    منم كه پر پر مي زنم
    خليج فارس يعني وطن
    يعني شناسنامه ي من

    سوال : عجب شعر قشنگي ست , كار قشنگي ست , اين شعر شهيار قنبري و ملودي مهرداد آسماني , تنظيمش ؟

    گوگوش :تنظيم مهرداد آسماني

    سوال : تنظيمش هم مهرداد آسماني , اجراي ؟

    گوگوش :من و مهرداد

    سوال ::من و مهرداد

    گوگوش :با ( خنده ) چطور مگه ؟ معلومه ؟

    سوال : حالا يك سوالي كه همه مي پرسند چرا مهرداد آسماني را براي همكاري انتخاب كردي ؟

    گوگوش :چرا نه ؟ حالا چرا نه را ميگم

    سوال : نه , لطفا چرا آره را بگو

    گوگوش :من اولين بار با شهيار قنبري وقتي كار كردم اولين ترانه اش ستاره آي ستاره , يك جوان 18 ساله بود , در انتخابم اشتباه نكردم

    سوال : اون وقت ترانه سراهاي بسيار پرنام و پرشهرتي بودند

    گوگوش :من قبل از شهيار با هنرمندان ديگري مثل تورج نگهبان و با يك جوان ديگري به نام ايرج حنتي عطايي كار كردم

    سوال : او چند سالش بود كه باهاش كار را شروع كردي ؟

    گوگوش :او هم همين بيست يا نوزده سالش بود

    سوال : عجب !!؟

    گوگوش :با اينا شروع كرده بودم

    سوال : اون وقت هم همين سوال را مي كردند يادمه؟

    گوگوش :بله بله , بزرگان موسيقي ايراد مي گرفتند ولي رسانه هاي ارتباط جمعي به اون صورت در اون زمان نبودند كه سريع به گوشمون برسه , الان سريع تر به گوشم مي رسه ولي اگر قبول داريد كه انتخاب من در آن زمان درست بود ... يا مثلا حسن شماعي زاده

    سوال : شماعي زاده چند سالش بود وقتي باهاش كار را شروع كردي ؟

    گوگوش :شماعي زاده خيلي جوان بود شايد هفده يا هيجده سالش بود كه در اصفهان با من كلارينت مي زد يعني در هيات اركسترم بود البته اركستري كه نداشتم , دو نفر يا سه نفر بودند جمعا , كه اون زمان با من مي نواختند كه شماعي زاده هم در اصفهان به ما پيوست و از اون به بعد ماندگار شد و اولين كارهاي حسن را , حسن شماعي زاده را من اجرا كردم , يادمه اولين ترانه اي كه ساخت همون اوايلي بود كه از اصفهان اومده بود به نام شهرزاد قصه گو , كه اين ترانه را من خوندم ولي خاطرم نمياد كه اين ترانه به صورت صفحه يا بعدها به صورت نوار به بازار ارائه شده باشه , نكته ي سخنم اين جاست كه اگر انتخابم در اون زمان درست بود و خطا نكردم , كه نكردم , بهترين هنرمنداني را كه امروز به موسيقي شون , به اشعارشون افتخار مي كنم , ترانه ها و آهنگ هاي اوناست كه منو ساخته , امروز هم باور كنيد كه اشتباه نمي كنم در مورد مهرداد . مهرداد بسيار بسيار هنر بسيطي داره

    سوال : يعني چه ؟

    گوگوش :يعني چه ؟ يعني توي محدوده ي كار من كه موسيقي ست , ترانه خواني ست , اجراست , ضبطه , تصويره , تنظيمه , مديريته , اداره ي يه فرمتي را به عهده داشتنه , اينا همش جمع شده توي مهرداد آسماني . هر آنچه بگم شايد هنوز كم گفتم , هنرمندي ست بسيار بسيار توانا در خيلي از زمينه هاي هنري كه شايد هنوز بعضي از استعدادهاش و خلاقيت هاشو كسي كشف نكرده باشه , اما من كشف كردم , البته اينو لازمه بگم كه زماني كه من با شهيار قنبري , با حسن شماعي زاده يا با ديگراني كه كارشون را براي اولين بار اجرا كردم اونها هم گارشون را با من شروع كردند اما مهرداد آسماني قبل از اين كه من به امريكا بيام و خيلي سال قبل شايد 13 سال قبل در اينجا به شهرت رسيده و كار خوانندگي شو طي اين سال ها دنبال كرده و هفت هشت آلبوم به بازار داده و براي تقريبا همه ي خواننده ها آهنگ ساخته , اين تفاوت ميان كساني كه اسم بردم و مهرداد همينه كه اونا كارشون را با من شروع كردند اما مهرداد كارش را با من شروع نكرده من استعداد هاي بيشتري و توانايي هاي بيشتري و خلاقيت هاي بيشتري از مهرداد را كشف كردم يا شايد مهرداد جاي بروز خلاقيت هاشو پيدا كرده

    سوال : شايد اون گوگوشو كشف كرده ؟

    گوگوش :اين هم نكته اي هست كه مطمئنم اين طوره , يعني فكر مي كنم مهرداد جاي صداي منو پيدا كرده , اوج و حضيض صداي منو پيدا كرده

    سوال : اين درسته كه تو در اين آهنگ هايي كه مهرداد ساخته اوج بيشتري از صداي خودتو نشون دادي و نت هايي را خوندي كه قبلا نمي خوندي ؟

    گوگوش :بله و من نمي دونستم

    سوال : عجب ! چطور با مهرداد آسماني آشنا شدي ؟

    گوگوش :سر ساخت آهنگ كيو كيو بنگ بنگ , وقتي زويا اين شعرو به من داد بسيار تلاش كرديم كه به دست آهنگ سازها بديم و روش آهنگ بسازند , نشد

    سوال : يعني چي نشد ؟ نساختند ؟ نتونستند بسازند ؟ گفتند اين براي آهنگ مناسب نيست زياد ؟

    گوگوش :به دو سه نفر كه سپرده شد از عهده اش برنيومدند

    سوال : بله

    گوگوش :اما يك روزي تو تورنتو من يك كنفرانس تلفني داشتم و زويا , مهرداد را روي خط آورد و مهرداد آهنگ كيو كيو بنگ بنگ را ساخته بود و پشت تلفن براي من خوند , بلافاصله به دلم نشست و ديدم چقدر زيبا تمام قسمت هاي مختلف شعر را درك كرده و ملودي ها را بر اساس حس شعر ساخته

    سوال : حس شعر ؟

    گوگوش :حس شعر ساخته و در جاهايي از شعر به ترانه هايي اشاره شده يا به زمان هايي اشاره شده كه با ترانه اي خاص به اون زمان برگشته
    كوچه ها باريكن دكونا بسته ست كه زنده ياد فرهاد خونده بود يا گنجشكك اشي مشي , گوزنها , اينه كه اين ترانه باعث آشنايي من با مهرداد شد و وقتي به امريكا اومدم و شروع كردم روي كيو كيو بنگ بنگ كار كردن با منوچهر چشم آذر كه تنظيم اين كار را به عهده گرفته بود ديگه اين ارتباطات همين جور ادامه پيدا كرد و شعر هايي را كه مي گرفتم بلافاصله مهرداد روش كار مي كرد و آهنگ هايي كه مي ساخت روي اين شعرها , بسيار به دل من نشست

    سوال : كدوم يك از آهنگ هايي كه تا حالا مهرداد برات ساخته را بيشتر دوست داري ؟

    گوگوش :چله نشين را خيلي دوست دارم , همه شونو دوست دارم , اتاق منو يه جوري ديگه دوستش دارم , نمي تونم بگم , چون از هر نوازنده اي , از هر آهنگساز , از هر شاعري كه بپرسيد همه بلا استثنا عنوان مي كنند كه اينا بچه هاي من هستند و نمي شه تفاوت گذاشت ولي واقعيت همينه , همه ي آهنگاش زيبا هستند اما اتاق من و چله نشين بخصوص خيلي زيباست

    سوال : چله نشين خيلي زيباست , فيلم برداري كيو كيو بنگ بنگ را كي كرده ؟

    گوگوش :كوجي

    سوال : چقدر طول كشيد ؟ بسيار كار قشنگي روي اين كار شده , يعني فيلم برداري و كارگرداني كوجي خيلي زيباست

    گوگوش :خيلي خيلي زحمت كشيد

    سوال : چقدر طول كشيد اون فيلم برداري ؟ در طبيعت فيلم برداري كرده بود ؟

    گوگوش :دو هفته روي فيلم برداري كار شد

    سوال : واقعا در فيلم , كنار دريا , در بيابان ؟

    گوگوش :بله , روي يك صخره قرار گرفتم كه يه نفر مي تونست اونجا بايسته

    سوال : خوب شد نيفتادي

    گوگوش :باد شديدي مي اومد , اين قدر باد شديد بود كه من مجبور شدم كفشامو در آوردم و كف پامو چسبوندم به اون سنگ صخره و پاهامو باز گذاشته بودم كه باد منو نبره و خطرناك تر از ايست من , ايست كوجي بود كه لب هليكوپتر نيمه نشسته نيمه ايستاده داشت فيلم مي گرفت

    سوال : با هليكوپتر ؟

    گوگوش :بله

    سوال : كار خيلي زيبايي بود

    گوگوش :خيلي زيباست قبول دارم

    سوال : كيو كيو بنگ بنگ , هنوزم

    گوگوش :كيو كيو بنگ بنگ

    سوال : هميشه

    گوگوش :هميشه كيو كيو بنگ بنگ
    هميشه ادامه داره , همه جا , در همه جاي دنيا , هميشه يكي اسلحه به دست اينجوري ايستاده رو به كساني و هميشه كساني رو به اسلحه اينجوري ايستادند
    خدايا پناه به شما مي بريم كه اين دو تا دست بالاخره يه جايي خسته ميشن اين ( اسلحه ) بياد پايين



    سوال : خب برگرديم به 25 دسامبر

    گوگوش :خيلي اتفاقات عجيب غريبي تو اين 25 دسامبر خلاصه شد

    سوال : چه حالي داشتي از نشستن پايين صحنه , محروم بودن از حتي رفتن به روي صحنه , نمي تونستي بري رو صحنه پرچمو تكان بدي ؟

    گوگوش :نه , من از قبل فكر مي كردم كه حداقل مي تونم برم رو صحنه براي مردم حرف بزنم و پرچم را روي صحنه به دست بگيرم ولي وكيلم بهم گفتش كه اين كارو هم نمي تونم انجام بدم

    سوال : چه حالي شدي ؟

    گوگوش :چه حالي داشتم ؟ كاش شاعر بودم مي تونستم خودم را بسرايم , مي تونستم اگر نقاش بودم خودم را ترسيم كنم حسم رو ترسيم كنم , اگر نويسنده بودم مي تونستم خودم را بيان كنم ولي چه كنم كه زبانم قاصره

    سوال : كار مهرداد را رو صحنه چطور واقعا ارزيابي مي كني ؟

    گوگوش :به عنوان كسي كه بيش از 50 سال روي صحنه بودم بسيار با قدرت و مسلط برنامه شو اجرا كرد

    سوال : پيش بيني مي كردي اين طور بشه ؟

    گوگوش :تقريبا خيالم راحت بود چون مي دونستم كه خوب مي خونه اما با وضعيت خاصي كه اون شب بر همه ي ما حاكم بود و اون نگراني , من يك صحنه از مهرداد هيچ وقت از ذهنم بيرون نمي ره , فكر مي كنم كمتر آرتيستي مي تونست روي صحنه بعد از چند دقيقه به خودش مسلط بشه بخصوص خودش فكر نمي كرد اما ديديد كه مردم چقدر همراهش بودند و چقدر تمجيد كردند از كارش , قسمت هايي كه ترانه هاي منو مي خوند

    سوال : كارهاي خودش را هم خوب اجرا كرد

    گوگوش :اما بذارين تعريف كنم كه دوستان همه بشنوند , قرار بود كه شهيار قنبري برنامه رو باز كنه , شروع كنه با معرفي شهيار برنامه شروع بشه ولي اون اسكريني كه شهيار احتياج داشت پشت سرش باشه اونو نذاشتن اونجا , ضمن اين كه شهيار در شروع برنامه نبود و مهرداد با همون حالي كه بايد بره رو صحنه و بايد آرامش داشته باشه , تقلا نكنه , فكرش اين جا و اون جا نباشه تلفنو برداشت نگران از اين جا به اونجا , خلاصه , شهيار هم مثل اين كه براي پسرش مشكلي پيش اومده بود و رفته بود پسرشو پيدا كنه , من هم كه چون روي صحنه نمي تونستم برم يك مطلبي رو پشت صحنه ضبط كردم و اين قرار بود رو اسكرين ها بعد از صحبت هاي شهيار پخش بشه ولي وقتي شهيار نبود مهرداد يهو به فكرش زد كه به اركستر بگه اورتور آهنگ طلاق رو بزنند

    سوال : همون اورتوري كه هميشه گوگوش باهاش مياد رو صحنه ؟

    گوگوش :اين اورتور زدن و پيام من پخش شد بعد از اون دوباره اين اورتور را زدند كه مهرداد بره رو صحنه , من يك وقت ديدم مهرداد لرزان و گريان دويد طرف رختكن و مي لرزيد , تمام تنش مي لرزيد و به پهناي صورت گريه مي كرد كه من نمي تونم بخونم , من چه جوري برم بخونم ؟ آهنگ تو رو دارند مي زنند , يعني تمام گلوش گرفته بود از بغض , فقط تونستم بغلش كنم آرومش كنم و بهش يه ذره انرژي مثبت بدم , بگم تو مي توني , مي توني , مي توني , بايد بتوني , و فقط فكر مي كنم اوايل آهنگ اولش اون تشنج توش پيدا بود ولي بعد از اون به خودش مسلط شد و تو آهنگ دومش بود كه من اومدم تو جمعيت نشستم و ديدم كه فوق العاده تونست ترانه شو اجرا بكنه و مردم هم كه ديديد و ديديم كه چقدر زيبا بوديد چقدر با شكوه بوديد

    سوال : اونجا كه رفتي رو صندلي ... (هر دو مي خندند ) در حال خنديدن

    گوگوش :(با خنده ) عجب شبي بود

    سوال : خب , ما همه مون تب داشتيم اون شب واقعا همه يه حال غريبي داشتيم

    گوگوش :بند نبودم ... بند نبودم .. تو پوستم نمي گنجيدم

    سوال : وقتي من صدات كردم برگشتي , يادته ؟ اصلا حالت صورت و چشماي تو را من هيچ وقت فراموش نمي كنم اصلا يه چيز عجيب غريبي بودي

    گوگوش :خانم احسان من روي صندلي بودم و صندلي مي لرزيد , بند نبود , اما وقتي پرچمو گرفتم دستم مثل اين كه روي كوه ايستاده بودم نمي دونيد چه حسي بود ... مي دونيد چه حسي بود ؟ چرا ميگم نمي دونيد ... خيلي با شكوه بود , خيلي , چه انرژي مي داد اعلام هويت ملي , پرواز بود , يك پرواز به طرف آسمان آزادي بود

    سوال : و با مردم يكي شدن , شب وصل بود

    گوگوش :اين بار با مردم يكي شدن داستان غريبي داره , من اولين كنسرتم در سال 2000 در ايركاناداسنتر تورنتو در كانادا و اولين شب كنسرتم در فروم لس آنجلس وصف ناشدنيه , با كلام نميشه تعريفش كرد شايد اين جوري بشه گفت كه ديگه مني نبود و ديگه مردمي نبود , همه ي اون جمعيت گوگوش بودند و همه ي من , اون مردم بودند , يك فضاي عجيبي حاكم بود مثل اين كه خدا تمام انرژي شو پاشيده بود رو سر ماها , يك انرژي بسيار زيبا , يك عشق باشكوه و يك حس غريب دوست داشتن و هيجان

    سوال : قبل از اين كه بياي رو صحنه , پشت صحنه چه حالي داشتي ؟ معمولا قبل از اين كه بيايي رو صحنه , پشت صحنه چه مي كني ؟ البته ميك آپ مي كني , لباس مي پوشي , موهاتو درست مي كني

    گوگوش :بله بعد از اونها دلم مي خواد براي چند دقيقه اي اتاق رو خلوت كنم و تو اين چند دقيقه هم سعي مي كنم تمركز كنم مديتيشن مي كنم و هم مناجات مي كنم

    سوال : با چه زباني ؟

    گوگوش :همون زبان قديمي كه ياد گرفتم اما با دل خودم نه با رسم و رسومات و كادرهايي كه بهم داده شده , بدون كادر بندي , من هميشه سعي مي كنم كه ياد خدا را با خودم داشته باشم و هميشه هم ازش انرژي خوب گرفتم

    سوال : خدا با توئه ؟ بوده ؟ هست ؟

    گوگوش :هست , هميشه با منه , با همه هست , ما غافليم ازش , خدا هميشه در وجود همه هست ,‌خدا در همه جا حضور داره ما مسائل زميني مون نمي ذاره متوجه اش بشيم يا به خودمون بپردازيم

    سوال : خب , گوگوش جديد , تولدت مبارك و اميدوارم كه مسئوليت هاتو در اين پايگاه و موضع جديد به همون خوبي انجام بدي كه در سال هاي حفظ اون گوگوش روي صحنه انجام دادي ولي قبل از اين كه از اين فصل بگذريم مي دوني كه برخي از همكاران قديمي تو از تو گله مند شدند كه چرا وقتي آمدي روي صحنه اسم اونا را نبردي يا اين كه گويا من نمي دونم به چه ترتيبي انتقاد كردي از توليدات اونا و از اين قبيل , درسته ؟

    گوگوش :من انتقادي كه داشتم در كنفرانس مطبوعاتيم در اوايل حضورم در كانادا , فكر مي كنم به اين صورت عنوان كردم كه از من سوال شد كه نظرم رو بگم در مورد كارهايي كه همكارارنم در اين سال ها در لس آنجلس انجام دادند و من جوابي كه دادم دقيقا الان مي تونم بهش اشاره بكنم چون به اين صورت بود گفتم : من در اين بيست و يك سالي كه در ايران بودم گاهگاهي از طريق نوارهاي ويديو كارهاي همكارارنمو مي ديدم و مي شنيدم آنچه كه به دستم رسيد شنيدم و ديدم كارهايي نبود كه مورد پسند من باشه , من عنوان نكردم كه همه اين جور بودند يا همه ي كارها اين جور بودند ضمن اين كه من خواننده هاي جديد را به اون صورت نمي شناختم و نديده بودم چون همين اواخر قبل از آمدنم , قبل از پروازم از قفس ( ان آي تي وي ) را مي گرفتم و تو ( ان آي تي وي ) چند تا كليپ ويديويي ديدم اما اطلاغاتم محدود بود اما بر اساس اطلاعات خودم نظرمو دادم يعني گفتم آنچه كه من شنيدم اين چنين بود و در مورد همكاران خودم بود


    سوال : منظورت همكاران قديم ؟

    گوگوش :بله , البته بعدها كه بيشتر فرصت پيدا كردم كارها را بشنوم و خواننده هاي جديد را ببينم و بشنوم تجديد نظر كردم , فكر مي كنم هر آدمي تو زندگيش مي تونه تجديد نظر بكنه در مورد نظراتش , هميشه هيچ نظري مطلق نيست , متاسف شدم از اين كه خيلي از اين كارها را من در ايران نشنيده بودم البته زياد نيست تعدادش زياد نيست و خواننده هاي زيادي هم نيستند كه من كارشون را پسنديدم ولي كلا مي تونم اين را بگم براي اين كه از دلشون دربيارم اين واقعيت هست كه در طي اين سال ها و در طي اين 21 سالي كه من در ايران بودم اونا تلاششون را كردند كه موسيقي مدرن ايراني را سرپا نگه دارند اينجا هم پرداختند به اين كار , كار آسوني نيست , سرمايه ي هنگفت مي خواد , متخصصين بايد باشند كه اين كارها را ارائه بند كه لازمه ي در اختيار گرفتن اين متخصصين هم داشتن سرمايه ست , پوله , اينه كه با چنگ و دندون نگه داشتند اين هنرمندان و آفرين بر همه شون و از همين جا بهشون درود مي فرستم , خسته نباشند , به هر حال زحمتشون به اين جا رسيد كه الان مي تونن سالن هاي بزرگ را پر از جمعيت كنند

    سوال : با ندرلندر ديگه نمي خوني ؟ كار نخواهي كرد ؟

    گوگوش :من با ندرلندر به هر حال يا به توافق مي رسيم يا نمي رسيم اما مشكل من اين دو نفر هستند كه من قبلا هم اعلام كردم

    سوال : اين دو نفر رو هي ما با نام دو نفر ازشون ياد كرديم , كدوم دو نفر ؟

    گوگوش :صاحب كانال تلويزيوني تپش

    سوال : اسم هم دارند ؟

    گوگوش :بيخودي , زيادي معروف ميشن

    سوال : خب , گوگوش و برداريم از اين صحنه اي كه براي اون آراسته بودند ولي نخواند ببريمش بذاريمش تو اون صحنه اي كه براي او نياراسته بودند ولي خوند يا برنامه اجرا كرد , چند سالت بود كه رفتي رو صحنه ؟

    گوگوش :يادم نيست چون خيلي كوچيك بودم من فكر مي كنم دو ساله بودم كه روي صحنه رفتم ولي در دو سالگي نمي خوندم پدرم آكروبات مي كرد روي بند راه مي رفت پايه هاي دو تا صندلي را روي هم مي ذاشت و مي ذاشت رو چونه ش و منو , گوگوشو مي نشاند اون بالا

    سوال : گوگوش نشده بود , فائقه را

    گوگوش :گوگوش بود , اين گوگوش نبود , گوگوشي بود كه هنوز شكل نگرفته بود

    سوال : اسم گوگوشو كي گذاشت روت ؟

    گوگوش :پدرم

    سوال : به چه مناسبت ؟

    گوگوش :نمي دونم , مثل اين كه اين اسمو خيلي دوست داشتند , نمي دونم مي دونيد يا نه كه گوگوش اسم مرد ارمنيه , مادر من اهل آذربايجان شوروي بود پدرم هم آذربايجان ايران ( با خنده ) شوروي سابق , دوستاشون كساني كه از مهاجرين بودند از اون ور اومده بودند بيشتر ارمني مسيحي بودند و اسم هاي مينوش و نينوش زياد توشون بود حالا نمي دونم چرا اسم منو گوگوش گذاشتند البته مادرم مي گفتش كه مي خواستند توي شناسنامه هم اسم منو گوگوش بذارن اما ثبت احوال اجازه نداد گويا گفتند كه

    سوال : گفتند اينم اسمه ؟

    گوگوش :گفتند اسم يا ايراني يا عربي بذاريد كه شد فائقه

    سوال : پس تو مي رفتي بالاي اون صندلي كه روي يه صندليه ديگه بود و صتدلي زيري روي چونه ي پدرت , نمي ترسيدي ؟

    گوگوش :متوجه نمي شدم

    سوال : تو خونه تمرين مي كرديد اين كارو لابد ؟

    گوگوش :نه , يك بار منو گذاشت اون بالا ديگه بعدش هر دفعه كه برنامه رو اجرا مي كرديم مي ذاشتم اون بالا

    سوال : نمي ترسيدي واقعا ؟

    گوگوش :من نمي فهميدم , متوجه نبودم , بچه ي دو ساله ... يك كم بچه هاي خودمونو نگاه كنيم ببينيم بچه ي دو ساله چقدر مي فهمه

    سوال : نيفتادي هيچ وقت از اون بالا ؟

    گوگوش :من نيفتادم , صندلي از چونه ي پدرم ليز خورد و من از اون بالا افتادم پايين و پدرم گيش منو كه دماسبي بود گرفت وسط زمين و هوا

    سوال : گريه كردي ؟ وحشت كردي ؟ چي كار كردي ؟

    گوگوش :يادم نمياد اما مي دونم كه ديگه بعد از اون هر كاري كرد كه دوباره منو بفرسته اون بالا , من نرفتم

    سوال : بازم ولي تلاششو كرد ؟

    گوگوش :بله خب فكر مي كرد كه ديگه اين اتفاق نمي افته

    سوال : عجب ! بعد ديگه ول كردي صحنه رو ؟ چي كار كردي ؟

    گوگوش :نه ديگه , چون پدرم مدام برنامه اجرا مي كرد و من هميشه با پدرم بودم چون پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و من و برادرم پيش پدرم بويم

    سوال : چند سالت بود كه اونا از هم جدا شدند ؟

    گوگوش :دو سال , من دو سالم بود و برادرم يك سالش بود من يك برادر تني داشتم كه در 25 سالگي فوت كرد اين بود كه من هميشه با پدرم بودم و هر جا كه برنامه داشت حضور داشتم

    سوال : بچه ي يك ساله را چي كار مي كرد ؟

    گوگوش :نمي دونم يادم نيست فكر مي كنم يا عموم يا زن عموم يا يكي از اعضاي فاميل نگه مي داشتند يا شايدم مادرم موقتا نگهش مي داشت

    سوال : ولي تو را مي آورد توي كاباره ؟

    گوگوش :بله , كاباره نبود اون موقع , به صورت تئاتر بود , تو پادگان برنامه بود , توي مثلا شهرستان , توي يك مجتمع ورزشي برنامه اجرا مي كرديم گاهي هم توي شهرستان مثلا فرض كنين تو خوزستان شهرهاي مختلف خوزستان , توي باشگاه هاي نفت , با شگاه كارمندي بود باشگاه كارگري بود , اون جاها برنامه اجرا مي كرديم و معمولا هم يك خواننده ي معروف هميشه بود

    سوال : كدوم خواننده ها ؟

    گوگوش :دلكش را يادمه , زنده ياد پوران يادمه , آقاي جبلي , آقاي بهرام ... , غزال , من غزالو يادمه كه همين كيه كيه در ميزنه را من اولين بار با صداي غزال شنيدم , مهوش , مهوشو خوب يادمه بعد اينا مي خوندند و من پشت صحنه اداي اينا رو درمياوردم , از يه جايي به بعد پدرم منو گذاشت رو صحنه و گفت برو اداي اينا رو اونجا دربيار و به هواي خريدن عروسك يا اسباب بازي يا هر چي , مي رفتم و مي خوندم

    سوال : ديده مي شدي رو صحنه ؟

    گوگوش :منو روي چهار پايه مي ذاشتند و نمي دونم ميكروفن را چي كار مي كردند كه بازم قدم نمي رسيد و من يك عكس دارم , اولين عكس , كه يادم نيست تهران مصور بود يا سپيد و سياه در سال 1333 يا 34 اين چاپ شد كه من روي چهارپايه هستم و دارم خودمو مي كشم كه به ميكروفن برسم و زير عكس نوشته بود كودك هنرمند

    سوال : يادته چي خوندي ؟

    گوگوش :چون به چند سال بعد هم تداوم پيدا كرد من راديو بي برق و باطري شدم البته فكر مي كنم اينا رو پدرم طراحي مي كرد و به من ياد مي داد و اداي دلكش و `, پوران , مرضيه و مصطفي پايان را درمي آوردم

    سوال : مصطفي پايان ؟ مصطفي پايانو چه جوري مي خوندي ؟ بخون ببينم يه كوچولو ؟

    گوگوش:گوگوش در اين جا صداشو كلفت مي كنه و يه تيكه به زبان آذري مي خونه

    سوال : عجب عجب , و اين برات موند ؟

    گوگوش :يه آهنگ از دلكش مي خوندم از پوران رفتي و نگفتي تو با درد تو من چه كنم را مي خوندم

    سوال : معني حرفا رو مي فهميدي ؟

    گوگوش :نه , ( شانه ) را كه مي خوندم بعدش وقتي مي خوندم : دل در مويت دارد خانه , مي گفتم ( اشاره به دلش ) دل درد مويت دارد خانه

    سوال : چند سال اين كارو ادامه دادي ؟

    گوگوش :من توي اولين فيلمي كه بازي كردم اينا رو اجرا كردم

    سوال : در چند سالگي ؟

    گوگوش :هفت سالگي

    سوال : هفت سالگي قيلم بازي كردي ؟ چند تا فيلم بازي كردي ؟

    گوگوش :جمعا فكر مي كنم 25 تا فيلم

    سوال : حالا برگرديم به همين كودكي ... پدر و مادرت جدا شده بودند و تو با پدر همكاري مي كردي ؟ پول هم در مياوردي يا نه ؟

    گوگوش :ديگه از وقتي كه شروع كردم به خوندن پدرم يواش يواش به مرور كارشو گذاشت كنار چون تا مدتي با هم برنامه اجرا مي كرديم يك برنامه بود به نام آرشين مالالان كه يكي دو تا قسمت را دوتايي اجرا مي كرديم اون مي شد به اصطلاح مستخدم خونه , نوكر خونه و من كلفت خونه و دنبال هم مي كرديم و واسه هم آواز مي خونديم بعد منو از تو شلوارش درمي آورد

    سوال : كدومتون بيشتر پول مي ساختين ؟ گفتي يه مدت بعد پدرت كارشو كنار گذاشت يعني نان آور خانواده تو بودي ؟

    گوگوش :من از سن سه يا چهار سالگي ديگه رسما نان آور خانواده بودم

    سوال : مدرسه چي ؟

    گوگوش :جالبه كه پدرم يادش رفته بود منو مدرسه بذاره و اواسط هفت سالگيم بود كه زن دايي پدرم بهش اين توجه را داد كه بابا بچه ات مدرسه بايد بره كه در خيابان مولوي دبستان دلشاد اولين بار كلاس اول رو اونجا درس خوندم و صبح ها درس مي خوندم و بعداز ظهرها برنامه اجرا مي كردم

    سوال : تا چه ساعت شب برنامه اجرا مي كردي ؟

    گوگوش :فكر مي كنم تا ساعت 11 يا 12 شب بيدار بودم چون وسط هاي شب هر جايي برنامه داشتم خوابم مي برد , بيدارم مي كردند مي رفتم رو صحنه

    سوال : بيدارت مي كردند مي بردنت رو صحنه ... و نان آور خانواده بودي و پدر دوباره ازدواج كرد ؟

    گوگوش :پدرم بعد از مادرم دو بار ازدواج كرد ... در واقع سه بار ازدواج كرد ولي دو بارش مربوط به كودكي منه كه اولين ازدواجش بعد از جدايي از مادرم فقط يك سال طول كشيد از اون ازدواج صاحب يك پسر شد بعد از اون با خانمي ازدواج كرد كه زن پدر معروف من بود كه من خاطرات عجيب غريبي با اين خانم داشتم كه هنوز با منه يعني هر آنچه تو ذهن من هست گاهي مياد و ميره و تو حال و روزم دخالت مي كنه

    سوال : چند سالت بود كه اين ازدواج انجام شد ؟

    گوگوش :فكر مي كنم همون شش هفت ساله بودم كه با اين خانم ازدواج كرد و تا روزي كه من ازدواج كردم اين خانم با پدرم زندگي مي كرد و پدرم دو تا پسر از اين خانم داره يعني دو تا برادر دارم از اين خانم و پدرم كه يكي شونو من بزرگ كردم يعني با اين كه سنم كم بود ولي اين بچه را در واقع من بزرگش كردم

    سوال : با اين كه يك برادر كوچك تني هم داشتي ... يعني چي تو بزرگش كردي ؟

    گوگوش :يعني اين كه از روزي كه اين بچه به دنيا اومد فقط من شير بهش نمي دادم يعني شيرو با شيشه بهش مي دادم و بقيه ي كارهاش با من بود

    سوال : اين مادر كار مي كرد ؟

    گوگوش :خير





    سوال : خونه بود و تو اين كارو مي كردي ؟

    گوگوش :نه تو خونه هم اگر بود پرستاري بچه ها با من بود

    سوال : هم پرستاري بچه مي كردي هم

    گوگوش :هم درس مي خوندم هم كار مي كردم



    سوال : ديگه كار ديگه نمي كردي ؟

    گوگوش :به هر حال كارم در واقع سه بخش داشت تئاتر , تئاترهاي لاله زار برنامه اجرا مي كردم , روزهاي تعطيل چند سانس برنامه اجرا مي كردم , بعضي روزها سر فيلم برداري بودم و شب ها هم در كاباره شكوفه نو برنامه اجرا مي كردم

    سوال : بچه داري هم مي كردي , مدرسه هم مي رفتي ... تا چند كلاس مدرسه رفتي ؟

    گوگوش :شش كلاس ... بعد از اون ديگه با ترانه ها با شعرهايي كه توي ترانه ها بود سعي مي كردم معني شو بفهمم و ياد بگيرم

    سوال : در دانشگاه مردم فارغ التحصيل شدي ... خب , در چند سالگي ازدواج كردي ؟

    گوگوش :در 17 سالگي

    سوال : با آقاي قرباني ... چند سال ازدواجتون طول كشيد ؟

    گوگوش : پنج سال ... حدود 5 سال

    سوال : چه جور ازدواجي بود ؟

    گوگوش :به هر حال ازدواجي بود ناموفق , اما من بزرگ ترين سرمايه ي زندگيمو از محمود قرباني دارم و اون يگانه پسرم كامبيزه كه ازش ممنونم

    سوال : با اين كه اين قدر كار مي كردي و پول مي ساختي وقتي از خونه ي پدر بيرون اومدي اندوخته اي داشتي ؟ برات چيزي صرفه جويي كرده بود ؟

    گوگوش :هيچي

    سوال : هيچي ؟ وقتي از محمود قرباني جدا شدي چون با او خيلي موفق كار مي كردي اندوخته ي مالي جز اين اندوخته ي بزرگ معنوي كه فرزندت بود داشتي ؟

    گوگوش :به هيچ وجه

    سوال : در اين دوره كه با قرباني كار مي كردي يك بار به سفر اروپا رفتي و يادمه با يك هديه ي بسيار بسيار مهم و به خاطرماندني برگشتي ؟

    گوگوش :دو بار , بار اول با كمپاني باركلي فرانسه قرارداد بستم و يك صفحه كه دو ترانه پشت و رو داشت به زبان فرانسه خوندم

    سوال : بلد بودي فرانسه ؟

    گوگوش :نه , بعد از ضبط اين دو تا ترانه و وقتي اين صفحه به بازار اومد همزمان من در فستيوال ميدم كان كه فستيوال موسيقي بود شركت كردم و اين صفحه اونجا يه دستگاهي بود توي همون فستيوال در همون جايي كه فستيوال فيلم هم برگزار ميشه , يه دستگاهي بود توي سالن بزرگ انتظارش كه اين دستگاه هر سال يك صفحه را ماشين مي كرد يعني به صورت صفحه در مي آورد و اون سال هم ( اسم دو ترانه را به زبان فرانسه گفت ) اسم دو تا ترانه اي بود كه من به براي اين كمپاني خوندم

    سوال : اين جور كه تو تلفظ مي كني من فكر نمي كنم هيچ فرانسوي به اين خوبي تلفظ كنه ؟

    گوگوش :يه كوچولو ياد گرفتم ولي ديگه يادم رفت معني اسم يكي از اين دو ترانه هست بازگشت به زندگي

    سوال : يادت هست چيزي از اون ؟

    گوگوش :يكي شو يك كمي يادمه , فكر مي كنم آهنگش يكي از كارهاي شوپن بود ( قسمتس از اين ترانه را مي خواند ) خيلي زيبا

    سوال : زيبا بود , خيلي زيبا بود , خب , يك بار ذيگه برگشتي با ترانه ي آي بليو ؟

    گوگوش :بله اين كارو در ايتاليا با كمپاني ( آر سي اي ) قرارداد بستم و اين صفحه رو به بازار دادم كه فقط اين نبود من يك صفحه ي 33 دور ال پي به دو زبان ايتاليايي و اسپانيش و همون آهنگ هاي سن رمو 73 هست كه اين جا دارم يكي از بچه هاي گلندل اين صفحه رو به من داد كه ازش ممنونم. آهنگ هاي فستيوال سن رمو 73 به وسيله ي من و خواننده ي معروف ايتاليايي به نام نيكلا ديباري به ايتاليايي خوانده شد و همون آهنگ براي كشورهاي اسپانيش زبان , به زبان اسپانيش خوانده شد اين كارم به اصطلاح كار آر سي اي بود

    سوال : موفقيت بزرگي بود اون وقت برات

    گوگوش :به هر حال هر آنچه كه كار بين المللي بود براي من موفقيت آميز بود

    سوال : موفقيت مالي هم داشت ؟

    گوگوش :نه , پر از تجربه بود

    سوال : يك فرم لباس يا يك لباس مشخصي را هم با اين ترانه به ايران آوردي يادته ؟

    گوگوش :با آي بليو ؟

    سوال : بله فكر مي كنم با آي بليو بود

    گوگوش :بله اون لباس ها را طرحشو خودم دادم با يك طراح بود در پاريس به نام انزره كه يك لباس سرتاسري بود كه آستينش گشاد بود و شلوارم از اين جا ( زانو ) گشاد مي شد

    سوال : تو يكي از اين سفرهاتم با موي گوگوشي برگشتي ؟

    گوگوش :همون سفر بود

    سوال : و اون گوگوش با موي بلند افشان رفت و يك دفعه با موي خيلي خيلي كوتاه برگشت و بعد اين خيلي مد شد در ايران , اينو كي برات زد اين مو را ؟

    گوگوش :والله , اين مو را من از ته زدم

    سوال : يعني چي از ته زدم ؟

    گوگوش :يعني كچل كردم

    سوال : چرا ؟

    گوگوش :حالم خوب نبود , حال روحيم خوب نبود , موهامو تقريبا رفتم از ته زدم

    سوال : خودت زدي يا بيرون دادي زدن ؟

    گوگوش :نه , دادم زدند مثلا شماره ي 4 يا يه ذره درشت تر

    سوال : چرا ؟ انقلاب كردي ؟ اعتراض كردي ؟

    گوگوش :يه جورايي وقتي حال عصيان به من دست مي داد و زورم به جايي نمي رسيد چون ديديد كه بعضي ها وقتي عصباني ميشن مشت به ديوار مي زنن يا بشقاب مي شكنن بعضي ها , من رفتم موهامو از ته زدم يا يهو ناخن هامو از تو گوشت مي گرفتم

    سوال : عجب عجب !!! با همسرت بودي در اين سفر ؟

    گوگوش :بله

    سوال : نگفت چرا اين كارو كردي ؟

    گوگوش :حالا

    سوال : خودش مي دونست چرا اين كارو كردي ؟

    گوگوش :بله

    سوال : بعد فكر نكردي مي خواهي بري رو صحنه ؟

    گوگوش :ديگه به اونش فكر نكردم , فكر نمي كردم چون من يك سال بود از ايران دور بودم در ايتاليا در رم زندگي مي كردم يك فستيوال هم بود كه بعد از اين آهنگ آي بليو رفتم به اين فستيوال كه خوندن بود دور فستيوال كه با كاروان هايي به تعداد زياد خواننده ها ,‌موزيسين ها , دوربين ها و پروژكتورها هر روز به يه شهري مي رسند و تو اون شهر اين بساط را راه مي اندازند و اون شب اون جا مي نوازند و مي خونن و روزي ديگر در شهري ديگر , در اين فستيوال شركت كردم با همون مو و لباس ها و بعدم برگشتم ايران ولي نمي دونستم كه اين مو

    سوال : قراره مد روز بشه

    گوگوش :قراره اين جوري بشه اول هم با مخالفت مواجه شدم كه اين چه ريختيه براي خودت درست كردي

    سوال : بعد البته خيلي زن هاي ايراني رفتند كه شكل تو بشن , نشدن , موهاشونو اون جوري كردن كه شكل تو بشن , نشدن

    گوگوش :( باخنده ) روي من سياه

    سوال : تقصير تو بود , خب , از ازدواج اول با يك فرزند و يگانه فرزندت بيرون اومدي ولي دست خالي از امور مالي , چند دفعه تا حالا عاشق شدي ؟ عاشق مرد منظورمه ؟

    گوگوش :من هميشه عاشقم , من عاشق مردمم , من عاشق صحنه ام , من يه عشقي دارم كه فراتر از اين حرفاست اين عشقاين قدر بزرگه , اين قدر عظيمه , اين قدر از اون بالاها به من داده ميشه كه اين رو مي تونم با هر كس با كوچيك , با بزرگ با زن با مرد با همه ي اشيا تقديمش كنم

    سوال : ولي به هر حال در زندگي زن زيبايي مثل تو مردي نبود كه عاشقش بشي يا حس كني يا فكر كني در اون موقع كه عاشقشي ؟

    گوگوش :چرا ... چرا خب , به هر حال من 4 بار ازدواج كردم و يكي دو تاش با علاقه و عشق بود

    سوال : بسيار خوب , نمي پرسم كدوم ؟ بذار هر چهار تا فكر كنن همون دو تا اونا هستند , ازدواج دوم با بهروز وثوقي بود در چه سالي ؟

    گوگوش :در سال 53 يا 54

    سوال : ميگن كه تو وقتي با بهروز وثوقي ازدواج كردي يا دوستي آغاز كردي كه او نامزد پوري بنايي بود ؟

    گوگوش :خير

    سوال : نبود چنين چيزي ؟ چند سال از جدايي اونا گذشته بود ؟

    گوگوش :من هنوز از محمود قرباني جدا نشده بودم كه اونا با هم اختلاف پيدا كرده بودند و از هم جدا شده بودند

    سوال : عجب , با شايعه چطوري ؟

    گوگوش :عادت دارم

    سوال : عادت داري , خب , ولي اون ازدواج كوتاه بود ... يك سال ؟

    گوگوش :بله

    سوال : ازدواج سومي داشتي كه ميگن در همين دوره ي انفلاب با يك روحاني ؟

    گوگوش : (با خنده ) نه هماجان عزيز

    سوال : من زن روحاني نمي شم , ها ؟؟ اگه بشم كشته ميشم

    گوگوش :من در سال 56 با همايون مصداقي آشنا شدم يك سال قبل از انقلاب

    سوال : روحاني نبود ؟

    گوگوش :نه , در واقع همايون مصداقي بيزنس بيمه داشت , كار بيمه مي كرد و قبل از اون هم ديسكوتك داشت

    سوال : پس روحاني نبود ؟

    گوگوش : خير ، دوازده سال با همايون مصداقي زندگي كردم در طول انقلاب با او بودم وسال ۱۳۶۸ ايراني كه مي شه ۱۹۸۹ از او جدا شدم.



    سوال : گوگوش جان وقتي جمهوري اسلامي روي كار اومد شما امريكا بودي ؟

    گوگوش :بله

    سوال : و با همسرتون ؟

    گوگوش :بله

    سوال : و تصميم گرفتيد بريد ايران و گفتي كه تصميم تو بود ؟

    گوگوش :بله تصميم من بود

    سوال : چرا ؟

    گوگوش :چراييش را نمي تونم دليل قانع كننده اي براش عنوان كنم چون در اون زمان وضعيت خاصي براي همه ايجاد شد , براي فرد فرد ايراني ها و تصميماتي كه گرفتند چه براي موندن و چه براي رفتن از هر كجا به هر كجا , تصميماتي نبود كه از روي فكر باشه , مدت ها روش انديشه كرده باشند و ارزيابي كرده باشند همه به نوعي سرگشته و گم گشته بوديم به جز يه عده ي معدودي , منم اون زمان مدتي كه وقتي كه حكومت نظامي بود در ايران , در همه ي شهرها , كار تعطيل , بيرون نمي شد رفت , پسرم هم در سويس در مدرسه و پانسيون بود گفتم فعلا كه كار نمي كنم برم سري به بچه بزنم و سفري داشته باشم و برگردم كه با همسرم همايون مصداقي , همسر سابقم , رفتيم به فرانسه و من به سويس رفتم و برگشتم و از لس آنجلس به من تلفن كردند مرحوم پوران , به من زنگ زدند و گفتند حالا كه اومدي اروپا براي افتتاح يك كلاب , يك شب بيا در لس آنجلس برنامه اجرا كن كه ما پا شديم و اومديم لس آنجلس و آمدن ما براي يك شب همان و دو ماه و نيم در لس آنجلس بودن ناخواسته همان , و در اين مدت همون جريانات كمپ ديويد و رفتن شاه از ايران و بسته شدن فرودگاه مهرآباد , آمدن آقاي خميني به ايران و ... در نتيجه يك بلا تكليفي در من به وجود آورد چون نه پولي با خودم آورده بودم نه با اون وضعيتي كه بود مي شد برنامه اجرا كرد , در ضمن مي گفتند اگر بري ايران الان اوج اعدام هاست تو را هم مي كشند . من دو ماه ونيم اين جا موندگار شدم پاسپورتم هم دستم نبود ازم گرفته بودند و بهم نمي دادند و يك شب برنامه در اون كلاب هم تبديل شد به نزديك چهارده پانزده برنامه كه پولش را هم پرداخت نكردند و من و همسرم را بي پول گذاشته بودند بالاخره به كمك يكي از آشناهايي كه از نيويورك آمده بود ما تونستيم كه پاسپورت هامونو بگيريم و مقدرا كمي پول و بريم نيويورك . دو ماه و نيمي هم در نيويورك مونديم و يك روز من تصميم گرفتم برگردم ايران , اصلا ديگه فكر عواقبشو نكردم , اصلا پيش خودم تجزيه تحليل نكردم كه آخه اين كاري كه مي كنم درسته , غلطه , چون خونه ي منو هم مادرم بهم خبر داده بود كه جزو خونه هاي بي صاحب توسط دادستاني انقلاب ضبط شده و قرار هست كه خوابگاه دانشجويان بشه , با همه ي اين تفاصيل كه شنيدم توي بهشت زهرا هم اعلاميه هايي به در و ديوار زده بودند كه اون موقع همه را وصل مي كردند به ساواك , اين ساواكي بود , اون ساواكي بود و اينا , در نتيجه منم در رديف اون اسامي بودم ولي با اين حال رفتم كه رفتن همانا و ماندن همان

    سوال : خب , با چادر بايد مي رفتي ديگه ؟

    سوال : نه اوايل چادر نبود , اوايل انقلاب چادر نبود اما يواش يواش روسري

    سوال : يا تو سري ؟

    گوگوش :بعد هم توسري , بله

    سوال : هر دو شو خوردي ؟

    گوگوش :بله

    سوال : به زندان هم رفتي ؟

    گوگوش :بله

    سوال : چرا ؟ به چه جرمي ؟ به چه اتهامي ؟

    گوگوش :من قبل از زندان رفتنم اواخر سال پنجاه و هشت و اوايل پنجاه و نه به زندان اوين احضار شدم البته من تنها نبودم يك اطلاعيه بود كه در روزنامه ي اطلاعات و كيهان فكر مي كنم چاپ شده بود , تقريبا همه توش بودند

    سوال : همه ي خواننده ها ؟

    گوگوش :خواننده , هنرپيشه , موسيقي دان و همه رفتيم , يعني روزي كه من بار اول رفتم خيلي ها تو اون اتاق بودند در حال بازجويي , كساني كه يادمه مرحوم فردين بود , آقاي ناصر ملك مطيعي بود , پوري بنايي بود , خانم نوش آفرين بود , مرحوم بيك ايمانوردي بود , آقاي وفايي بود الان درست ديگه بقيه يادم نيست خانم ديانا بود , خيلي ها بودند و اون جا باز خويي به صورت كتبي بود يعني سوالات نوشته مي شد و جواب هم بايد نوشته مي شد و در آخر بازجويي از هر كسي تعهدي مي گرفتند كه بايد امضا مي كردند و مي رفتند . من چهار بار پشت سر هم احضار شدم يعني تموم نمي شد , روز بعدش , روز بعدش اول هفته ي بعدش و آخريش بعد از تعطيلات نوروز پنجاه و نه بود

    سوال : سوالات در اين بازجويي ها چه بود ؟

    گوگوش :بيشتر مثل سوالاتي بود كه مجلات اطلاعات هفتگي و جوانان از ما مي كردند اما با تحقير , اما با تحكم , فلان فيلمو چرا بازي كردي , فلان آهنگو چرا خوندي , رابطه ات با اين چي بود , رابطه ات با اون چي بود , با كي ارتباط داشتي , با كي نداشتي , از اين سوالات , و بعد از چهار بار بازجويي از من تعهد گرفتند در اوين كه تحت هيچ شرايطي فعاليت هنري نداشته باشم , حضور نداشته باشم , آواز نخونم و ممنوع الصدا , ممنوع الحضور , ممنوع التصوير و همه چي , من اينو امضا كردم آمدم بيرون ولي جسته گريخته هي احضار مي شدم . يك بار به كميته ي هفت حوض نارمك احضار شدم كه اون يك جلسه بيشتر نبود اما وقتي در سي و يك شهريور فرودگاه مهرآباد را عراقي ها زدند و جنگ شروع شد من از خونه ي خودم رفتم منزل مادرم چون مادرم خيلي مي ترسيد , هر روز و هر شب ضد هوايي مي زدند و خاموشي بود براي اين كه مادرم تنها نباشه من كامبيزو برداشتم و رفتم پيش مادرم

    سوال : ببخشيد پس وقتي از امريكا برمي گشتي به ايران كامبيزم بود ؟

    گوگوش :بعد از اين كه من اومدم ايران , كامبيز براي تعطيلات تابستون چون مدرسه اش تعطيل مي شد لاجرم اومد به ايران و ديگه نتونست برگرده

    سوال : چند سالش بود كامبيز ؟

    گوگوش :يازده سالش بود , يك هفته بعد از جنگ , دايره ي منكرات منو احضار كردند كه من با دايي ام و كامبيز رفتم خاطرم هست كه منزل آقاي مصباح زاده بود

    سوال : محل منكرات ؟

    گوگوش :در خيابان وزرا منزل آقاي مصباح زاده

    سوال : عجب

    گوگوش :خاطرتون هست ؟

    سوال : بله بله

    گوگوش :و اون جا اون پرونده اي كه به اصطلاح بازجويي شده بودم در اوين اون جا روي ميز بازجو بود . علت اين كه منو احضار كردند پرسيدم براي چيه ؟ گفتند كه اين بازجويي كامل نيست بايد تكميل بشه , در صورتي كه وقتي اون تعهد نامه رو از من گرفتند يعني اين بازجويي تموم شده , اون روز باز يه سري سوالات تكراري كه تو اون پرونده بود از من پرسيدند و بر خلاف زندان اوين كه هر روز صبح مي رفتم و عصر برمي گشتم منزل و فردا صبحش مي رفتم اون روز اون جا وقتي بازجوييشون تموم شد منو نگه داشتند

    سوال : چيز تازه اي در اون بازجويي پرسيدند ؟

    گوگوش :نه به هيچ وجه , يك ماه من در زير زمين منزل آقاي مصباح زاده زنداني بودم

    سوال : اون جا را يه صورت زندان در آورده بودند ؟

    گوگوش :بله يه قسمتي زندان مردها بود يه قسمت هم زندان زنان كه سه تا اتاق را به صورت سلول يك , دو و سه براي زنها گذاشته بودند كه من در يكي از اين سلول ها بودم

    سوال : تنها يا با كسي ؟

    گوگوش :با خانم مرجان

    سوال : تو يه اتاق بوديد ؟

    گوگوش :بله

    سوال : يك ماه ؟

    گوگوش :بله

    سوال : با كسي تماس نمي تونستيد داشته باشيد يا از اتاق نمي تونستيد بيرون بريد ؟

    گوگوش :نه بيرون نمي اومديم همون جا گاهي اوقات در سلول رو باز مي ذاشتند كه در راهرو قدم بزنيم چون نور نداشت و ما از نور راهرو نور مي گرفتيم

    سوال : اون لحظه اي كه گذاشتنت توي زندان و درو بستند چه حالي داشتي ؟

    گوگوش :يك تصوير من به شما مي دم خانم احسان , فكر مي كنم اكثر كساني كه الان صداي منو مي شنوند مي دونند كه اين تصوير كه مي دم چيه , بروس لي يه فيلم داره به نام ( اژدها وارد مي شود ) عجيبه اين صحنه تو اون لحظه اومد به ذهن من , يه جايي هست كه بروس لي شبانه لباس سياه مي پوشه و ميره كه سر از كار اين باند قاچاق مواد دربياره با اينا زد و خورد مي كنه و تمام اين ماجراها , بعد يك جايي چهار تا ديوار دورش بسته ميشه و وقتي ديگه اين راه به جايي نداره چهارزانو مي شينه رو زمين و چشماشو مي بنده . منو وقتي بردنم پايين , وقتي گفتند بايد بموني و اين جا باشي تا تكليفت روشن بشه حالم خيلي بد بود اما وقتي رفتم اون پايين دقيقا همين كارو كردم و ديگه از اون به بعد خودم خودمو آروم نگه داشتم , خودمو وفق دادم با وضعيتي كه اون جا بود و هيچي ديگه نمي تونست اذيتم بكنه

    سوال : دلواپس بچه نبودي ؟

    گوگوش :نه ديگه

    سوال : فكر نمي كردي كه ممكن هم هست كه يك دفعه بيان و بگن كه بيا بريم اعدام بشي ؟

    گوگوش :نه ديگه هيچي , همه چيزو پذيرفتم و حس مي كردم كه اونا كساني هستند كه يك سري عقده و كمبود ها را تو خودشون دارند و به وسيله ي آزار دادن به آدم ها به اين كساني كه اون پايين زنداني بودند به اين وسيله خودشونو تخليه ي عصبي مي كنند و وقتي اين رو در اختيارشون بذاري كه اجازه بدي خودشونو تخليه كنند ديگه هيچي براشون نمي مونه ديگه تكليفت باهاشون روشنه و اونا هم نمي دونند كه باهات چي كار كنند

    سوال : ازشون مي ترسيدي ؟ ازشون متنفر بودي ؟ يا دلت مي سوخت براشون ؟

    گوگوش :بيشتر قابل ترحم بودند

    سوال : شكنجه شدي ؟

    گوگوش :خير

    سوال : كتك ؟ سيلي ؟

    گوگوش :نه كتك نخوردم اما همون بازجويي ها كه از ساعت نه يا ده شب تا دو سه نصف شب مي بردنم بالا و همين جور هي سوال مي كردند و بعد يه خانمي رو تو بغل من شلاق زدند يه خانم دكتري را

    سوال : يعني چه ؟ چه جوري ؟ چرا ؟ كي بود اون ؟

    گوگوش :يه خانم دكتري بود كه ريخته بودند خونه اش و تو خونه اش هفده تا اشانتيون ليكور توي بوفه اش بود كه از نوزده سال پيشش كه ازدواج كرده بود يك دكتر سويسي براشون كادو فرستاده بود و اينا درشون باز نشده بود و تو بوفه شون بود , به جرم نگه داشتن هفده بطر مشروب تو بغل من شلاقش زدند

    سوال : چرا تو بغل تو ؟ رابطه اش با تو چي بود ؟

    گوگوش :براي اين كه اومد تو سلول ما و با هم دوست شديم , بسيار خانم فرهيخته ي نازنين و با شخصيتي بود , دكتر بود و مي گفت من دارم براي همين ها خدمت مي كنم

    سوال : چه جوري گرفته بودند ؟

    گوگوش :گويا با همسايه هاش درگير شده بود به خاطر برادرش , برادرش به خاطر كودتاي نوژه اعدام شده بود و اين خانم گويا حلوا پخش مي كرد براي برادرش كه درگير شده بود با يكي از همسايه هاش كه همسايه ش هم تلفن زده بود

    سوال : درگيري براي چه ؟

    گوگوش :رفته بود حلوا بده دم در خونه اش , گفته بودند برو ما حلواي كودتاچي رو نمي خوريم

    سوال : بازم نفهميدم چطور اينو تو دامن تو شلاق زدند ؟

    گوگوش :شايد به خاطر اين كه شكنجه ي روحي به من بدن چون هر كسي تو هر سلولي بود همون جا شلاق مي خورد اون خانم هم تو سلول من بود اونجا همه ياد گرفته بودند شلوارهاي جين كلفت روي هم مي پوشيدند كه حداقل كمتر درد بگشند و كسي هم كه تازه وارد مي شد بهش مي گفتند دخترهاي ديگه و جووناي ديگه , و اين خانم قبول نكرد كه لباسي بپوشه كه كمتر اذيت بشه و وقتي مي زدنش پرتاب مي شد به هوا اين بود كه به من گفتند نگهش داشتم كه سريع تر اين اتفاق بيفته

    سوال : عجب زجري !! عجب زجري
    درد بي مادري , درد زن پدر , درد پدر آنچنان , درد بچه داري در بچگي , و هزار درد ديگه , درد سكوت بيست و يك ساله و همه ي اين دردها را چه جوري تحمل مي كني ؟

    گوگوش :خوشبختانه هنوزم درد مي كشم

    سوال : خوشبختانه ؟

    گوگوش :چون فكر مي كنم درد انسان رو مي سازه , درد بينش مي ده به آدم , درد باعث ميشه كه آدم واقعيت ها رو ببينه و قد بكشه , گذشت را ياد آدم ميده حداقل ياد من داده , درد باعث ميشه از تنفر من عشق بسازم , به همين دليل ميگم خوشبختانه درد مي كشم

    سوال : تو اين همه فراز و نشيب رو چگونه تحمل مي كني ؟ خيلي فراز و نشيب داشتي ؟ نه ؟

    گوگوش :بله . من وقتي در فراز هستم هميشه به فكر و نگراني نشيبم و وقتي در نشيب هستم با آرزو روياي فراز زندگي مي كنم فكر مي كنم منحني زندگي همين فراز و نشيب رو داره

    سوال : زندگي چيه از نقطه نظر تو ؟

    گوگوش :زندگي يك امتحانه فكر مي كنم , كشف تجربه و كشف هستي , من فكر مي كنم روياها و اميد به زندگي تداوم مي بخشه و آرزو مي كنم براي هر زن ايراني كه روياي خودش رو براي خودش بسازه و براي رسيدن به روياش تلاش بكنه , من دلم مي خواد البته نمي دونم چه جوري اما دلم مي خواد به غير از خوندن و رقصيدن و شو اجرا كردن فكر مي كنم يك وظيفه در قبال اين مردمي كه اين قدر به من محبت دارند و عشقشون را نثار مي كنند دارم ولي نمي دونم چه جوري مي تونم جوابگوي اين همه محبت باشم اما دلم مي خواد بتونم به نحوي خدمت كنم كه زن ايراني هيچ وقت خودفروشي نكنه هيچ وقت زور نشنوه روياشو به حقيقت تبديل كنه م اجازه نده براش يونيفورم انتخاب كنند و نذاره تحقيرش كنند , اگه كسي به من بگه يا بدونم كه چه جوري مي تونم كمك كنم به زن ايراني كه بتونه به روياهاش دست پيدا كنه به يكي از روياهاي بزرگ خودم رسيدم

    سوال : هميشه به روياهات رسيدي به اين يكي هم مي رسي

    گوگوش :هميشه يك ايستگاه رو كه رد مي كني يه ايستگاه ديگه هست

    سوال : بله يك ايستگاه ديگه هست , از همسرت آقاي مصداقي كي جدا شدي ؟

    گوگوش :در سال شصت و هشت

    سوال : و بچه هنوز با تو بود ؟

    گوگوش :بچه نه , هنوز زن مصداقي بودم كه كامبيز با پدرش زميني رفت به تركيه و دوسال در تركيه بودند , دو سال در فرانسه بودند و بعد هم اومد به امريكا

    سوال : اومد به امريكا و تصميم گرفت خواننده بشه ؟

    گوگوش :فكر نمي كنم خودش مي خواست چون پسر گوگوش بود براش اين جور خواستند و گذاشتنش روي صحنه , اما اون زمان نتونست آلبومي به بازار بده يا شايدم اون موقع امكاناتش نبود ولي اخيرا يكي دو ماهيه كه اولين آلبومشو داده بيرون به نام شكلات كه دو تاش كار مهرداده

    سوال : شكلات كار مهرداده ؟

    گوگوش :بله , البته كامبيز ترانه نمي خونه بيشتر بلده رپ كنه , رپيسته و رپو خيلي خوب بلده

    سوال : خب , وقتي كه بچه اومد بيرون و تو از آقاي مصداقي جدا شدي اون دوران سكوت را يعني بيشترين دوره ي سكوت را گذرانده بودي اصلا چي كار مي كردي توي اين دوره ي سكوت ؟

    گوگوش :بيشتر كتاب مي خوندم , خانه داري مي كردم و مثل يك زن عادي زندگي مي كردم , يعني دوره ي اول اين بيست و يك سال خيلي سخت گذشت اما وادارم كرد كه يواش يواش گوگوش رو بذارم در صندوق خانه ي خاطرات و تبديل بشم به يك زن عادي , خيابون مي رفتم , خريد مي كردم , ميوه مي خريدم , چونه مي زدم , بقالي مي رفتم , سوپر مي رفتم , قصابي مي رفتم , آشپزي مي كردم , نظافت خونه مي كردم و كتاب زياد مي خوندم

    سوال : زن عادي بودن براي يك زن روي صحنه يك شناخت جديده , چه جور موجوديه يك زن عادي ؟

    گوگوش :زن عادي نقش بسيار مهمي تو زندگي اجتماع كوچكي به نام خانواده داره , يه زن عادي در واقع مديريت خانواده را به عهده داره و بزرگ ترين خدمت رو در جامعه مي كنه ولي متاسفانه حقوقي دريافت نمي كنه يعني مشكل ترين كار خانه داري و كدبانو گري ست كه از دوران ايران باستان مي گفتند چي ؟ كدخدابانو

    سوال : آفرين , بله

    گوگوش :كدخدابانو كارهاي بسيار مهم تري از من و من ها داره و اونم تربيت و تحليل انسان هاي درست به جامعه هست , درست

    سوال : اهميتش از زن باشكوه روي صحنه به نظر تو بيشتره ؟

    گوگوش :بيشتره بله , ما لحظاتي هستيم , ما لمحه اي از اوقات ذهن مردم را براي خودمون اشغال مي كنيم اما يك زن كدبانو بايد به بچه هاش برسه , به همسرش برسه و خانه داري كنه و من اينو تو اين بيست و يك سال ياد گرفتم و بسيار كار مشكليه , بسيار سخته

    سوال : اگه يه روزي وزير زن بشي در ايران , براي اين زن خانه و زن عادي چه مي كني ؟

    گوگوش :تلاش مي كنم كه خودش رو بشناسشه , روياش رو بسازه و دست پيدا كنه به روياهاش

  14. 3 کاربر از Venus بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #20
    کـاربـر بـاسـابـقـه saeid_ronaldo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    پست ها
    1,180

    پيش فرض

    جالب بود ممنون

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •