تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 4 1234 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 34

نام تاپيک: اصطلاحات سياسی

  1. #1
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض اصطلاحات سياسی

    لیبرال (آزادی خواه):

    نشان دهنده آزادی در تغییر و احترام برای آزادی های فردی در قالب های اجتماعی است که در آن همه فرصت های یکسانی در اختیار دارند.

    حزب پیشرو:

    حزبی که با جدیت برای تغییرات آزادی خواهانه فعالیت می کند.

    نئو-لیبرال:

    زنجیره ای از ليبرالیسم که تاکید آن بر رویکردهای عملی و واقعگرایانه است.

    محافظه کار:

    حزبی که با تغییر مخالف است و با روش ها و متدهای سنتی در پی حل مشکلات اجتماعی بر می آید، به ویژه در خصوص مشکلات اخلاقی. محافظه کاران "فیسکال" (هوادار سیاست ثبات اقتصادی) نیز هستند اما آنها بیشتر به سمت اختیارگرایان (طرفداران آزادی فردی) گرایش دارند.

    محافظه کار نوین:

    زنجیره ای از حزب محافظه کار که از جنگ سرد پدید می آید که تقریباً مشابه محافظه کار معمولی است، اما بدون سیاست انزواگرایی آن و با سیاست های خارجی فعال تر.

    اختیارگرا:

    اختیارگرایان و طرفداران آزادی فردی به دولت کوچکی اعتقاد دارند که نقش آن محدود به دفاع و داوری در مجادلات و اختلافات بین افراد خصوصی است. آنها طالب مقررات و قانون های اجتماعی و اقتصادی حکومت نیستند و اعتقاد دارند که افراد باید در همه ی عرصه های زندگی، آزادی فردی داشته باشند. محافظه کاران تا حدودی با خط مشی اقتصادی اختیارگرایان هم عقیده هستند، اما آزادی خواهان فقط خط مشی اجتماعی آنها را قبول دارند.

    رادیکال راست:

    این گروه اقلیت به شدت محافظه کار اجتماع هستند که می خواهند مشکلات اجتماعی را با استفاده از اعمال راه حل های مذهبی از جانب حکومت و دولت برای مشکلات اخلاقی، حل کنند.

    جنبش های میهن پرستانه:

    این حزب که یکی از زنجیره های افراطی رادیکال های راست می باشد و در آن تاکید و تکیه اصلی بر اعتقادات مذهبی مسیحی نما، اعتماد به نفس، آموزش های نظامی، و تئوری های توطئه چینی است.

    مردم گرا:

    این حزب که بخشی از حزب مردم امریکا است، در مسائل اجتماعی بسیار محافظه کار و در مسائل اقتصادی بسیار طرفدار سیستم حمایت از تولیدات داخلی می باشد (*در این مکتب دفاع و حمایت از تعرفه های گمرکی به منظور حمایت صنایع و اقتصاد داخلی به عنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی به شمار می رود*).

    دموکرات (طرفدار اصول حکومت ملی):

    دموکرات برابر و هم معنی با لیبرال نیست. محافظه کاران و میانه رو های بسیاری در این حزب هستند، اما اکثریت آنها لیبرال به حساب می آیند.

    جمهوری خواه:

    جمهوری خواه برابر و مترادف با محافظه کار نیست. لیبرال ها و میانه روهای بسیاری در این حزب هستند، اما اکثریت آنها محافظه کار به حساب می آیند.

    میانه رو:

    این حزب، به طور کلی اعتقاداتی اعتدال گرایانه دارند نه ایدئولوژی. میانه روهای هر دو حزب معمولاً ویژگی های عمل گرایی، یکی از مخالفان ایدئولوژی و افراطهای ایدئولوژیکی، را دارا می باشند و طالب صلح اند.

    سوسیالیست (جامعه گرا):

    این حزب طرفدار مالکیت دولت بر ابزار و وسایل تولید است (بیزنس). این حزب معمولاً مورد سوء استفاده ایدئولوگ های جناح راست قرار می گیرند که قوانین جنبه های خاصی از اقتصاد را با مالیتت دولت از تجارت و تولید اشتباه می گیرند.

    سوسیال دموکرات:

    این حزب که تقریباً مشابه سوسیالیسم معمولی است، تاکید بر تصمیم گیری های دموکراتیک، هم در سیاست و هم در اقتصاد دارد.

    کاپیتالیسم (سرمایه داری):

    یک سیستم اقتصادی است که در آن ابزار و وسایل تولید (کار و تجارت) در دستان سرمایه داران خصوصی است.

    نظام مختلط:

    یک سیستم اقتصادی که در آن ابزار و وسایل تولید (کار و تجارت) در برخی صنایع (به ویژه انواع صنایع بزرگ) در دستان دولت است و سایر صنایع در دست بخش خصوصی است. این سیستم در اروپا بسیار شایع است.

    حزب کمونیست:

    این حزب بر مالکیت اشتراکی کلیه دارایی ها اعتقاد دارد. در این سیستم هیچ دولت مرکزی وجود ندارد.

    استان گرا:

    در این سیستم تمرکز اختیارات و تصمیم گیری در دولت مرکزی است، به ویژه برای پیدا کردن راه حل برای مشکلات اجتماعی. این حزب در هر دو جناح راست و چپ اعمال می شود.

    فاشیست:

    این حزب که تا حدود زیادی بر اعتقادات استان گرایی استوار است، به اقتصاد شرکتی، نوین گرایی، گروه بندی، و رهبری مرکزی قوی معتقد است. در این سیستم شهروندان باید در خدمت دولت باشند. این اعتقاد معمولاً مبنی بر ایدآل های شبه مذهبی است، و رویکردهای مختلف لیبرالیسم، محافظه کار، سوسیالیسم را در یک دیدگاه جمع کرده است.

    نازیسم:

    این سیستم نیز نوعی از سیستم فاشیسم است که توسط آدولف هیتلر در آلمان بنیانگذاری شده است. این سیستم در تاکید خود بر اصلاح نژادی با استاندارهای فاشیسم مغایر است.

    آنارشیسم (هرج و مرج طلبی):

    این سیستم با هر نوع دولت مخالف است. و معمولاً با آزادی خواهان و لیبرالیست ها که اعتقادات هرج و مرج طلبی بسیاری دارند، اشتباه گرفته می شوند. اما تفاوت آنها در این است که لیبرال ها اعتقاد دارند یک دولت کوچک باید در اجتماع وجود داشته باشد.

    رادیکال چپ:

    به طور کلی، آنهایی که به لیبرالیسم یا ترقی خواهی اعتقاد ندارند، در تلاش برای تغییر الگو و پارادیگم حاکم بر جامعه هستند. رادیکالیست های چپ، برای اعمال برنامه هایی برای تغییر، خواستار پیش رفتن ایده های سنتی و قدیمی آزادی فردی هستند. این حزب از آن جنبه با لیبرال ها تفاوت دارند که لیبرال ها معمولاً طالب حفظ پارادیگم و الگوی کنونی می باشند.


    به نقل از مردمان

  2. 9 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض اتحادیه اروپا




    اتحاديه اروپایی شامل گروهی از کشورهاست که دولت هایشان با یکدیگر همکاری دارند. این اتحاديه چیزی شبیه به کلوپ یا باشگاه است، که برای عضو شدن در آن باید پیروی از قوانین آن را بپذیرید و در عوض مزایایی نیز برای شما خواهد داشت. هر کشور باید برای عضو شدن پول بپردازد. این امر معمولاً از طریق پرداخت مالیات صورت میگیرد. اتحاديه اروپایی این پول را در راه تغییر و ارتقاء شیوه زندگی مردم و تجارت در اروپا مصرف می کند. کشورها به این دلیل عضو این انجمن می شوند که فکر می کنند تغییراتی که این اتحاديه در کشورها ایجاد میکند، به نفع آنهاست.

    توسعه اتحاديه اروپایی

    در روز شنبه اول ماه مه سال 2004، اتحاديه اروپایی از 15 کشور به 25 کشور عضو ارتقاء یافت.

    این بزرگترین توسعه این اتحاديه از آغاز پیدایش آن به حساب می آید.

    اخبار و داستان های زیادی درمورد اینکه آیا این توسعه به نفع انگلستان بوده یا خیر در این کشور گسترده شد. برخی مردم نگران بودند که شاید کارگران کشورهای جدید برای گرفتن شغل هایی با درآمد بیشتر به انگلستان هجوم بیاورند.

    چگونگی رشد و توسعه اتحاديه اروپایی

    1957: کار خود را با 6 کشور عضو آغاز کرد.

    1973: به 9 کشور توسعه یافت؛ این مصادف با پیوستن انگلستان به این اتحاديه بود.

    1981: یونان هم به این اتحاديه ملحق شد و شمار کشورهای عضو به 10 رسید.

    1986: اسپانیا و پرتقال نیز به این اتحاديه پیوستند و تعداد اعضا به 12 رسید.

    1995: سه کشور دیگر نیز به این اتحاديه ملحق شدند و شمار کشورها به 15 رسید.

    2004: 10 کشور جدید به اتحاديه ملحق شدند. اکثر این کشورها از اروپای شرقی بودند. و در این زمان تعداد کشورهای عضو به 25 رسید. صحبت هایی از پیوستن ترکیه نیز به این اتحاديه به گوش می رسد.

    2007: دو کشور دیگر نیز به اتحاديه اروپایی پیوستند و شمار کشورها به 27 می رسد.

    طریقه عضو شدن

    کشورها باید مسائل خاصی را به اثبات برسانند:

    1. باید نشان دهند که با مردمان خود منصفانه و با عدالت رفتار می کنند، به حقوق بشر احترام می گذارند و به آنها اجازه رای دادن در انتخابات را می دهند.

    2. باید نشان دهند که اقتصادشان به درستی اداره می شود. این به آن معناست که دولت نسبت به میزان پولی که خرج می کند آگاه است و چندان در امور تجاری مردم دخالت نمی کند.

    3. کشورها باید تغییراتی را در قوانین خود ایجاد کنند تا با قوانین اتحاديه اروپایی مغایرت نداشته باشد.

    چرا قوانین در حال تغییرند؟

    اکثریت بر این عقیده اند که حال که اتحاديه اروپایی از 15 عضو به 25 عضو توسعه پیدا کرده است، دیگر نمی تواند تصمیمات را به همان روش های قدیمی اتخاذ کند. این به آن معناست که اتحاديه اروپایی باید یکسری قوانین جدید برای خود داشته باشد یا تصمیمات کمتری بگیرد.

    وظیفه اتحاديه اروپایی چیست؟

    یکی از مهمترین کارهایی که اتحاديه اروپایی انجام می دهد این است که کشورهای اروپایی را به همدیگر نزدیکتر کند. این اتحاديه تجارت و خرید و فروش کشورهای اروپایی را با یکدیگر آسانتر می کند. این امر با تغییر قوانینی که تجارت را کنترل میکند، امکانپذیر می شود. همچنین شر نظارت و کنترل رفت و آمد مردم به طور آزاد در کل این اتحاديه را کم می کند.

    5 هدف اصلی اتحاديه اروپایی

    1. توسعه اقتصادی و اجتماعی: کمک به مردم برای کسب درآمد بیشتر و برخورد عادلانه تر با آنها

    2. گفتگو در مورد مسائل اتحاديه اروپایی در صحنه جهانی: حرف های اروپا بیش از پیش به گوش سایر کشورهای جهان خواهد رسید.

    3. معرفی تابعیت اروپایی: هر فردی از کشورهای عضو شهروند اتحاديه اروپایی به حساب می آید و چهار حق اصلی به او داده می شود.

    4. توسعه اروپا به عنوان سرزمین آزادی، امنیت و عدالت: باعث می شود اروپایی ها در امنیت بیشتری بدون ترس و واهمه از جنگ زندگی کنند.

    5. ایجاد و حفظ قانون مخصوص اتحاديه اروپایی: ایجاد قوانینی که از حقوق مردم در کشورهای عضو دفاع کند.

    حقوق اتحاديه اروپایی برای مردم

    هر فردی از کشورهای عضو شهروند اتحاديه اروپایی به حساب می آید و این حقوق به او داده می شود.
    حق رفت و آمد آزادانه بین کشورهای عضو اتحاديه اروپایی و زندگی در کشور دلخواه.
    حق رای دادن و قرار گرفتن در دولت محلی و انتخابات پارلمان اروپایی در کشور محل اقامت.
    اگر فرد خارج از مرزهای اتحاديه اروپایی مسافرت می کند، و کشور فرد در آن محل سفارت نداشته باشد، می تواند به سفارت هر کشور دیگر عضو اتحاديه اروپایی مراجعه کند.
    ارائه دعوی در هر یک از دادگاه های اروپایی درصورت عادلانه رفتار نکردن اتحاديه اروپایی.

    چگونگی اداره اتحاديه اروپایی

    اتحاديه اروپایی چند قسمت اصلی دارد:

    پارلمان اروپایی: در این قسمت قوانین وضع می شوند و میزان پول مورد نیاز اتحاديه اروپایی تصمیم گیری می شود. همچنین وظیفه کنترل و بازرسی به عدالت رفتار کردن سایر قسمت های اتحاديه اروپایی با این قسمت است. اعضاء پارلمان اروپایی هر پنج سال یکبار انتخاب می شوند. افراد بالای 18 سال در هر کشور عضو این اتحاديه می توانند در رای گیری شرکت کنند.

    شورای اتحاديه اروپایی: در این قسمت تصمیم گیری های مهم اتحاديه اروپایی گرفته می شود. این قسمت تقریباً مثل شورای مدرسه است، اما به جای افراد از هر پایه، افرادی از هر کشور در آن فعالیت می کنند.

    کمیسیون اروپایی: این قسمت کارهای روزمره اتحاديه اروپایی را انجام می دهد. کارهایی مثل کنترل اجرای صحیح قوانین وضع شده توسط پارلمان اروپایی.

    ریاست: هر شش ماه یکبار، هر یک از کشورهای عضو عهده دار ریاست اتحاديه اروپایی می شوند. با 25 کشور عضو، به هر کشور هر 12 سال و نیم یکبار نوبت ریاست می رسد.

    اعضای اتحاديه اروپایی

    اتحاديه اروپایی به طور کلی 25 عضو دارد که در زیر نام این کشورها با سال پیوستن آنها به اتحاديه ذکر گردیده است.
    بلژیک 1957
    فرانسه 1957
    هلند 1957
    آلمان 1957
    ایتالیا 1957
    لوکزامبورگ 1957
    دانمارک 1973
    ایرلند 1973
    انگلستان 1973
    یونان 1981
    پرتقال 1986
    اسپانیا 1986
    اتریش 1995
    فنلاند 1995
    سوئد 1995
    مجارستان 2004
    لهستان 2004
    جمهوری چک 2004
    جمهوری اسلواک 2004
    اسلوونی 2004
    استونی 2004
    لتونی 2004
    لیتوانی 2004
    مالت 2004
    قبرس 2004

    کشورهایی که در حال عضو شدن هستند:
    بلغارستان 2007
    رومانی 2007

    این 25 کشور عضو اتحاديه اروپایی دارای 500 میلیون شهروند هستند

  4. 6 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    1- (Apartheide)آپارتاید


    این واژه انگلیسی یکی از اشکال وحشیانه تبعیض نژادی را بیان می کند و در اصل عبارتست از سیاست تبعیض که نژادپرستان کشور جمهوری آفریقای جنوبی علیه اکثریت سیاهپوست بومی و هندیان آن کشور اعمال می کنند.

    از نظر لغوی به معنای مجزا و جدا نگهداشتن است. آپارتاید یعنی جدا نگه داشتن افراد متعلق به نژادهای غیرسفید، مجبور کردن آن ها به اقامت در محلات و استان های خاص، محروم کردن آن ها از کلیه حقوق سیاسی وامکان تحصیل و پیشرفت. در مناطقی که سیاهپوستان مجبور به اقامت در آن می شوند و حق خروج از آن را ندارند حداقل امکانات زندگی نیز موجود نیست. بر اثر مبارزه مردم و همچنین اقدامات دول سوسیالیستی و دول کشورهای آسیایی و آفریقایی، رسماً آپارتاید غیر قانونی شناخته شده و سازمان ملل متحد قطعنامه های چندی علیه آن تصویب کرده و آپارتاید را نقض صریح و خشن حقوق بشر دانسته است ولی بر اثر سیاست دول امپریالیستی که خود ریشه و سرچشمه نژادپرستی و استثمار و نو استثمار هستند همچنان این شیوه ضد انسانی و خشن تبعیض نژادی حکمفرماست.



    2- آپولیتیسم (Apolitisme )



    یعنی روش لاقیدانه نسبت به سیاست و خودداری از شرکت در جریان سیاسی، از داشتن مشی صریح سیاسی. این واژه از ریشه پولیتیک به معنای سیاست و پیشوند «آ» با مفهوم نفی ترکیب شده است. لاقیدی و بی اعتنایی نسبت به حیات سیاسی و احتزار از آن عمداً در رژیم های سرمایه داری بین توده های مردم رواج داده می شود. عدم شرکت در امور سیاسی و عدم توجه به حیات اجتماعی و سیاسی ناشی از آنست که زمامداران کشورهای سرمایه داری سعی می کنند با همه وسائل توده ها را از عقب ماندگی ایدئولوژیک نگاهدارند و توجه آن ها را از مسائل میهن و اجتماع خود به مطالب به کلی فرعی و زندگی روزمره و مسائل شخصی منحرف سازند. یک علت دیگر آپولیتیسم یعنی روش لاقیدانه نسبت به سیاست همچنین سرخوردگی برخی اقشار از سیاست دول و احزاب و وعده های توخالی آن ها و سپس عمل نکردن آن هاست. این روش همچنین از طریق اعمال فشار به شکل ممنوع کردن شرکت در سیاست برای اقشار خاص اجتماعی به زور اجرا می شود. لاقیدی نسبت به سیاست و مسائل میهنی و طبقاتی و اجتماعی کاملا به سود محافل زمامدار مرتجع ضد خلقی است. زیرا زحمتکشان را از نبرد به خاطر خواست های خود، از مبارزه طبقاتی از شرکت در تعیین سرنوشت خود دور می کند. در حقیقت نمی توان در جامعه زندگی کرد و در سیاست مداخله نداشت. عدم توجه به امور سیاسی خود کمک به سیاست محافل حاکمه ضد خلقی است و عملاً به یک سیاست مضر، به یک سیاست بد، به یک سیاست ارتجاعی مبدل می شود.



    3- اتحاد مقدس (Sainte alliance)



    این یک اصطلاح رایج در مباحث اجتماعی و سیاسی است و مقصود آن دسته بندی و ساخت و پاخت گروهی برای اجرای سیاست در جهت خلاف مصالح ملی و ترقی خواهانه است . مثلا می گوییم امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی و جانبداران آن ها در این ناحیه می خواهند اتحاد مقدس درخلیج فارس علیه نهضت های آزادیبخش ملی خاورمیانه و نزدیک ایجاد کنند یا می گوییم کودتای 28 مرداد را اتحاد مقدس ارتجاع داخلی کشور ما و امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی و سازمان های جاسوسی آن ها براه انداخت. از این مثال ها معلوم می شود که در اینجا کلمه «مقدس» دارای آن مفهوم مقدس و پاک نیست بلکه بر عکس ناپاکی زد و بند و ارتجاعی بودن دسته بندی را می رساند. علت رواج این اصطلاح را در تاریخ اوایل قرن گذشته باید جستجو کرد. در حقیقت عبارت «اتحاد مقدس» نام سازمانی بود که پس از سقوط ناپلئون توسط امپراطوران و سلاطین آن وقت اروپا ایجاد شد وهدفش سرکوب نهضت های انقلابی و آزادی در اروپا بود. سازمان موسوم به «اتحاد مقدس» ماه سپتامبر سال 1815 در پاریس رسماً تشکیل شد و در آن تزار روسیه امپراطور اتریش و پادشاه پروس شرکت جستند. سپس تقریباً کلیه سلاطین و تاجداران اروپا که حافظ نظام اشرافی و مخالف هر گونه تحول دموکراتیک واستقلال طلبانه بودند به این اتحاد مقدس پیوستند. حتی انگلستان هم اگر چه رسماً به این سازمان نپیوست ولی اصول آن را تایید می کرد و علناً از سیاست آن طرفداری می کرد. مبتکر و رهبر عملی این سازمان ارتجاعی و به هم پیوسته سیاه ترین نیروی های مجرد زمان تاریخ صدر اعظم اتریش و الکساندر اول تزار روسیه بودند. اتحاد مقدس هر چند سالي یک بار کنگره تشکیل می داد وتدابیر لازم برای سرکوب خلق ها و نهضت های انقلابی اتخاذ می کرد. هزاران تن اسپانیایی، ایتالیایی، یونانی و غیر یونانی قرباني روش های خونین وارتجاعی اتحاد مقدس شدند. سرکوب نهضت های انقلابی را همواره با عبارت جلوگیری از اشاعه ائتلاف توجیه می کردند که بالاخره در نتیجه تضادهای داخلی بین سلاطین و امپراطوران عضو سازمان و بین منابع طبقات حاکمه آن ها از قدرت اتحاد مقدس کاسته شد. انقلاب سال 1830 در فرانسه و سپس موج انقلابات عظیم و پی در پی سال های 1846- 1848 در اغلب کشورهای اروپایی برای همیشه دیوارهای اتحاد مقدس را از هم گسیخت و آن را نابود کرد.



    4- ارتجاع (Reaction )



    در مفهوم سیاسی این واژه به معنای مخالفت با پیشرفت اجتماعی به معنای مبارزه طبقات و اقشار در حال نابودی و زوال علیه جامعه است.

    سیر جبری تاریخ و مبارزه توده ها جوامع بشری را به سوی رشد و ترقی می برد و اقشار و طبقاتی را که صاحب امتیازات مربوطه هستند و با سیر آنی جامعه مخالفند ومایلند وضع موجود را حفظ کنند به نابودی حتمی محکوم می کند. چنین است نابودی برده داران و سپس فئودال ها و سپس سرمایه داران هر یک در دوران تاریخی معین خود مطابق با سطح رشد نیروهای تولیدی. اما این طبقات برای حفظ منافع استثمار گرانه خود، برای حفظ امتیازات و موجودیت خود، با ترقی جامعه در تضاد واقع می شوند و با پیشرفت اجتماعی مخالفت می ورزند. مظهر آن مناسبات تولیدی فرسوده ای می شوند که به سدی در راه تکامل جامعه بدل شده است. بنابر این ارتجاع یعنی دفاع از نظام فرسوده و محکوم به نابودی، یعنی مخالفت با ترقی و پیشرفت.

    ارتجاع گاه به شکل جبر و اختناق خونین و ترور جمعی توده مردم جلوه گرمی شود. گاه در سیمای افکار و عقاید پوسیده و کهنه با تکیه بر عادات و عقب ماندگی های فرهنگی علیه اندیشه های ترقی خواهانه مبارزه می کند. ارتجاع به شکل تشدید ستم بر توده های زحمتکش از نظر اقتصادی و سیاسی و بر ملت هایی که از حقوق خود محروم شده اند و یا به شکل سرکوب نهضت انقلابی که جامعه را به جلومی راند تظاهر می کند. در عصر امپریالیسم در کشورهای جلو افتاده از نظر صنعتی، فاشیسم و میلیتاریسم جلوه های ارتجاع هستند. مرتجع به کسی می گویند که روش خصمانه ای با هر چه مترقی، نو، بالنده و پیشرو است داشته باشد و برای حفظ یا احیاء مجدد نظام فرسوده و پوسیده یا افکار کهنه و عقب مانده کوشش نماید.



    5- آریستوکراسی (Aristocratie)



    این واژه به معنای اشرافیت است و معمولا آن قشر و دسته ای را نشان می دهد که دارای امتیازات فراوان هستند. از ثروت و نفوذ برخوردارند، صاحب مقامات عالیه هستند و چه بسا که به اصل و نسب خود نیز برای حفظ این امتیازات می بالند. در اصل واژه آریستوکراسی، آن قشر بالایی در پایان جامعه کمون اولیه را معین می کرد که صاحب درآمد و ثروت شده یا از اعقاب سران قبیله و فرماندهان و سایر صاحبان نفوذ بودند. لذا آریستوکراسی یا اشرافیت در دوران جوامع دودمانی ـ پدر شاهی پدید می شود. در جامعه برده داری واژه آریستوکراسی مخصوص ثروتمندترین خانواده های برده دار و صاحب اراضی وسیع بود. در جامعه فئودالی آریستوکرات به اشراف صاحب زمین های فراوان و درباریان متنفذ، اعیان و صاحبان مقامات عالی در دستگاه دولتی می گفتند که همه این امتیازات نیز ارثی بود. نخستین انقلابات بورژوازی منجمله علیه آریستوکراسی متوجه بود که در بعضی کشورها دست آن ها را از قدرت سیاسی کوتاه کرده و در بسیاری دیگر و طبقه استثمارگر بورژوازی و فئودال های آریستوکرات به توافق و تفاهم رسیدند و در حکومت شریک شدند. در جریان تکامل جامعه سرمایه داری بسیاری از آریستوکرات ها خود را با شرایط جدید تطبیق داده و همه به سرمایه داران بزرگ مبدل شدند.

    اینک در مباحث اجتماعی لفظ آریستوکرات به معنای عام قشر فوقانی صاحب امتیاز و دارای نفوذ از یک طبقه یا گروه های اجتماعی که از حقوق و امکانات ویژه برخورداند به کار میرود.عبارت «آریستوکراسی کارگری» اصطلاحاً درباره آن قشری از کارگران در کشورهای سرمایه داری به کار می رود که از سودهای بسیار کلان انحصاری سهمی می برند و از توده کارگران جدا هستند و محصول نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی سرمایه داری در بین پرولتاریا می باشند.



    6- استثمار (Exploitation)



    واژه استثمار از ریشه «ثمر» و معادل فارسی آن «بهره کشی» است و در مباحث اقتصادی و اجتماعی به معنای استفاده و بهره بردن از کار کسی دیگر است . معنای علمی استثمار چنین است: به دست آوردن مجانی محصول کار یک فرد از جانب فردی که صاحب خصوصی وسائل تولید است. در اصطلاح اقتصادی یعنی گرفتن محصول کار اضافی و بعضی اوقات حتی قسمتی از کار لازم. معمولا به هنگام به کار بردن ا ین اصطلاح می گویند استثمار فرد از فرد. استثمار ویژه همه جوامعی است که در آن طبقات متخاصم وجود دارد. افراد یک طبقه، طبقه حاکم که صاحب وسائل تولید هستند افراد طبقات دیگر را مورد بهره کشی قرار داده و از ثمره رنج آن ها گنج بر می دارند. پس علت استثمار عبارتست از مالکیت خصوصی بر وسائل تولید ولی اشکال استثمار وابسته است به خصلت آن مناسبات تولیدی که در جامعه حاکم است.

    بهره کشی از فرد دیگر ملازم با وجود بشر نیست و از آغاز پیدایش جامعه بشری موجود نبوده وجاودانی نیز نخواهد بود. استثمار در نخستین دوران صورت بندی اجتماعی ـ اقتصادی (یعنی کمون اولیه) وجود نداشت و تنها در مرحله تلاش این دوران پدید گشت. پیدایش استثمار معلول عوامل زیر بود:

    تکامل نیروهای تولیدی که منجر به تقسیم اجتماعی کار و پیدایش اضافه محصول و به دنبال آن ها مالکیت خصوصی و تفاوت درآمدها شد. بر این شالوده تجزیه جامعه به طبقات متناقض پدید گشت وبه جای جامعه بی طبقه اولیه طبقات اجتماعی بهره کشان وبهره دهان پدید آمدند. نخستین دورانی در جامعه بشری که بر شالوده استثمار استوار بود جامعه برداری است که پایه آن را مالکیت کامل برده دار بر وسائل تولید و برخود تولید کننده یعنی برده تشکیل می داد.

    در دوران فئودالیسم پایه استثمار عبارت بود از مالکیت خصوصی ارباب بر زمین و مالکیت نیمه تمام بر مصرف یا رعیت که البته این امر به نسبت کم یا بیش با خصوصیات بسیار متفاوت در کشورهای مختلف ظهور کرد و طیف بسیار متنوعی از انواع بهره کشی فئودالی را در ممالک گوناگون با ویژگی های خاص به وجود آورد.

    آخرین دوران متکی به استثمار فرد از فرد دوران سرمایه داریست که در آن مالکیت خصوصی سرمایه داران وسیله بهره کشی از کارگران و زحمتکشانی است که خود به اصطلاح آزادند و تحت مالکیتی نیستند ولی نیروی کارشان وسیله استثمار صاحبان سرمایه است. این ها کارخانه ها، کارگاه ها، معادن و زمین ها و وسائل تولید کشاورزی و بانک ها و وسائل توزیع و وسائل حمل و نقل و غیره و غیره را در مالکیت خود دارند و از ثمره کار کارگران و سایر زحمتکشان یدی و فکری که فاقد وسیله تولیدند برخوردار می شوند.

    استثمار موجب می شود که به قیمت فقر وبدبختی توده ای کثیر که کار می کنند و تولید می کنند مشتی افراد صاحب وسائل تولید، ثروت اندوزند. استثمار مغایر با آزادی و شخصیت بشری است. استثمار مغایر با عدالت اجتماعی است. استثمار منافی با دموکراسی و با حقوق بشری است. تمام این مفاهیم در جوامعی که استثمار حاکم است نمی تواند کمترین معنایی داشته باشد. تمام هیاهوی ایدئولوگ های سرمایه داری و مبلغین رژیم های عوام فریب در این موارد به کلی پوچ ومیان تهی است زیرا شالوده ظلم اجتماعی وحق کشی، نابرابری و ستمگری، استثمار است و استثمار خود همزاد جدایی ناپذیر سرمایه داری، سودکلانی که سرمایه دار در نتیجه کار کارگر به دست می آورد، بهره مالکانه یا اجازه زمین که مالک و زمیندار از دهقان زحمتکش می گیرد استثمار است و برای الغای آن باید همه وسائل تولیدی از مالکیت خصوصی خارج شود تا نتیجه کار و زحمت زحمتکشان به جیب کسی دیگر نرود. این امریست که در دوران سوسیالیسم صورت می پذیرد و در جریان ساختمان آن همه طبقات استثمار گر و بهره کشی فرد از فرد از میان می رود.

  6. این کاربر از Boye_Gan2m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #4
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض


    اقتصادسياسیPolitical Economy
    اقتصاد سیاسی شاخه ای است از علوم اجتماعی که قوانین مربوط به تولید و توزیع درآمد و ثروت و اثرات آنرا در مراحل مختلف رشد و توسعه جامعه ی بشری مورد بررسی قرار میدهد. اغلب مباحثی که امروزه در علم اقتصاد مورد بررسی قرار می گیرد،در گذشته در قلمرو اقتصاد سیاسی بطور پراکنده مطرح میشده است.نخستین بار،اصطلاح اقتصادسیاسی توسط پیروان مکتب مرکانتیلیسم(سوداگری)عنوان گردیدوسپس مورد بحث علمای کلاسیک اقتصاد نظیر پتی petty و کنه Quesnay آدام اسمیت Adam Smith دیوید ریکاردوDavid Ricardo و سیSay قرار گرفت.


    تانسيون Tensio
    از واژه لاتینی Tensio و از فعل Tendere به معنای گستردن می آید . تانسیون به معنای سیاسی عبارت از پیدایش وضعی است در مناسباتدو کشور یا دو گروه یا افراد که امکان دارد آن وضع منجر به قطع روابط میان آنها گردد . تانسیون به مفهوم خصومت نهایی یا ضدیت پنهانی میان ملتها ، نژادها و گروهها نیز آمده است .
    اصطلاح تانسیون در رشته های گوناگون علوم نیز بکار می رود .


    پلاتفرم platform
    این اصطلاح از لحاظ سیاسی به معنی اندیشه یا مجموع اندیشه هایی است که به منزله ی پایه و اساس یک برنامه سیاسی ( مشی سیاسی ) تلقی میشود.پلاتفرم از نظر تئوری و تجربه ، راهنمای احزاب سیاسی ، جوامع ، گروهها یا سازمانها قرار می گیرد.


    اوانتورAventure
    اوانتور از واژه لاتینیAdventure پدید آمده است و منظور از آن حادثه ای است که ممکن است روی بدهد.
    اوانتور عملی است حساب نشده کخ در آن احتمال خطر و ضرر وجود دارد ، بعلاوه جوانب واقعی کار مورد محاسبه واقع نمی شود و در بیشتر موارد ناموفق و محکوم به شکست است .
    این اصطلاح در مورد اعمال غیر شرافتمندانه و غیر اخلاقی که متکی بر تصادف باشد نیز بکار می رود .


    زيربنای اقتصادی Infrastucture
    زير بناي اقتصادي به مجموعه راهها ، راه آهنها ، كانالها ، سدها ، شبكه ي مخابرات (پست ، تلفن و تلگراف) ، برق و نظايرآن اطلاق ميگردد. زيربناي اقتصادي به معناي وسيع و گسترده ي آن حتي شامل افراد تحصيل كرده ، تكنيسين ها ، كارگران فني ، پرستارها ، نيروهاي پيرا پزشكي از قبيل بهورز ، بهيار و غيره ميگردد.
    سرمايه گذاري در زيربناي اقتصادي ، اولين شرط توسعه و رشد اقتصادي است و امكانات سرمايه گذاري هاي بعدي بخش خصوصي را فراهم مي كند.




    تكنوكراسيTechnocracy
    تكنوكراسي از واژه يوناني Tekhne به مفهوم فن و شيوه و Kratos به معني حكومت ، قدرت و فرمانروايي تركيب يافته است.تكنوكراسي در اصطلاح به حكومت تكنيك اطلاق شده است كه در آن نظام سياسي ، اقتصادي و اجتماعي بايد بوسيله ي صاحبان فن اداره شود . به ديگر سخن تكنو كراسي به مفهوم هواداري از رهبري ارباب فن است كه بر ماشينيسم و دانش فني و مهارتهاي تكنولوژيك تكيه دارد و همانها يعني مهندسان ، دانشمندان ، و تكنوكرات ها بايد فعاليتهاي اقتصادي و سياسي را رهبري كنند.
    نهضتي بنام تكنوكراسي در سال 1932 در آمريكا بوجود آمد كه مركز آن دانشگاه كلمبيا بود . در بحبوحه ي بحران بزرگ اقتصادي آمريكا كه اقتصاددانان و سياستمداران از غلبه ي بر آن عاجز بودند گمان مي رفت كه شايد مهندسان و تكنو كرات ها قادر به مهار آن باشند .در واقع اين نهضت واكنش بحران 1933-1929 بود.
    از آن پس حكومت ارباب فن هوادار جنداني نيافت و اين عقيده رايج شد كه مغزها و دست هاي تكنوكراتها هر اندازه كه خوب چرخ هاي تكنولوژي جديد را بچرخاند د ليل آن نيست كه بتواند چرخ هاي حكومت را هم به خوبي به گردش در آورند. بويژيه كه در عصر ما تكنولوژي خود به سبب داشتن عارضه هاي منفي مورد انتقاد و نكوهش برخي از متفكران اجتماعي قرار گرفته است .


    دکترينDoctrine
    از واژه ي لاتيني Doctrina پديد آمدخ است.دكترين نظريه و تعاليم علمي ، فلسفي ، سيلسي ، مذهبي و مجموعه اي از سيستم هاي فكري است كه بر پايه ي اصول معيني مبتني باشد . دكترين ، نوعي از جهان بيني است كه برنامه هاي سياسي بر اساس آن پايه و بنياد گرفته باشد . دكترين عبارت از تنظيم اصولي است كه بر طبق آن دولت ها مشي خود را ، بويژه در روابط بين المللي ، تعيين مي كنند .
    دكترينر Doctorinaire شخصي است كه از دكترين معيني حمايت و پشتيباني مي كند .


    اکسترمم Exterme-Extreme
    اکسترمم از واژه ی لاتینی Extermus یعنی بیرونی ترین پدید آمده است. اکسترمم از لحاظ لغوی به معنای چیزی است که کاملا" در انتها واقع شده یا به آخرین حد خود رسیده باشد. همچنین به معنای گذر از سرحد معمولی و متعارف نیز می آید.مثلا" می گویند : افکار افراطی.
    اکسترمم ممکن است افراطی راست یا افراطی چپ باشد.


    کودتا Coup
    Coup از واژه لاتینی Colaphus و واژه یونانی Colophos به معنای ضربه و واژه ی Etat به معنی دولت آمده است .
    کودتا عبارت از تغییر ناگهانی حکومت و یا برانداختن آن با نیروی قهریه است.
    فرق کودتا با انقلاب در این است که هدف انقلاب دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی است، در حالیکه هدف بلافاصله ی کودتا گرفتن قدرت حاکمیت است. فرق دیگر انقلاب با کودتا این است که در انقلاب ، توده های مردم شرکت دارند در حالیکه در کودتا چنین نیست.











  8. این کاربر از Boye_Gan2m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #5
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    اكسپانسيونيسم (توسعه طلبی)
    اكسپانسيونيسم از واژه ي لاتيني Expansio و از مصدر Expandere به معناي به كار بردن و گسترش يافتن مشتق شده است .
    مفهوم لغوي اكسپانسيون ، انبساط و اتساع يك جسم از لحاظ سطح و حجم است .
    مفهوم مجازي آن عبارت از تلاشي است كه مردم يك سرزمين به منظور گسترش سرزمين خود در بيرون از مرزهاي خويش بكار مي برند . مثلا" اكسپانسيون استعماري ، به معني تمايل به گسترش مستملكات از راه دست يافتن به مستعمرات جديد است .
    اصطلاح اكسپانسيون ، در مورد بسط و گسترش افكار ، عقايد و احساسات نيز به كار مي رود .
    اكسپانسيونيسم ، به سيستم سياسي اطلاق مي شود كه پيروان آن مترصد وسعت دادن قلمرو فرمانروايي و اعمال حاكميت بر سرزمين هاي ديگر هستند . طرفداران اين عقيده ، مي خواهند از راههاي مختلف ، از جمله توسل به نيروي نظامي به اين هدف مزبور دست يابند .



    بنياد گرايي fundamentalism
    اصطلاح بنياد گرايي (fundamentalism) برگرفته از مجموعه ای از مقاله های نويسندگان پروتستان ، Fundamentals The ، منتشر در ايالات متحده امريکا در حدود 1910 است و نخستين بار در امريکا از اين اصطلاح استفاده شد و سپس در ديگر کشورهای عمدتاً پروتستان برای اشاره به برخی گروههايی به کار رفت که از کليساهای رسمی جدا شد ند و به انکار الهيات ليبرال و نقد کتاب مقدس برخاستند و بر الوهيت لفظی و خطاناپذ يری متن کتاب مقدس اصرار ورزيد ند. بنابراين استفاده از اين اصطلاح برای اشاره به جنبشهای اسلامی در بهترين حالت مقايسه‌ای غيردقيق است و می‌تواند بسيار گمراه ‌کننده باشد. علم کلام اصلاح‌طلب در گذشته بارها در ميان مسلمانان محل مناقشه بوده است و چنين مسئله‌ای از دغدغه‌ های اوليه‌ی کسانی که بنيادگرايان مسلمان ناميده می‌شوند بسيار دور است.



    ابولی سيونيسم Abolitionisme
    ابولی سيونيسم از واژه ی لاتينیAblitio پـديـد آمده که به معنای نسـخ و الغا است.ابولی سيونيسم جنبش اجتماعی هواداران الغاء برخی از قوانين است.اصطلاح ابولی سيونيسم بيشتر مربوط به الغاء بردگی و لغو خريد و فروش برده بوده است. اين جنبش نخست در فرانسه پديد شد و به منع خريد و فروش برده در مستعمرات اين کشـور منجر گرديد.ولی ناپلئون يکم به سـا ل 1802 خريد و فروش بردگان را دوباره در مستـعمـرات آزاد کرد. به سـا ل 1815 در کنگره ی وين خريد و فروش بردگان محکوم شد، حال آنکه در آن روزگار ، خريد و فروش برده در ايالات متحده امريکای شمالی همچنان ادامه داشت.به سـال 1848 جمهوری فرانسه برده داری را در مستعمرات خود رسما" لغو کرد. در پايان سـده ی هـجـدهم و اوايل سـده ی نوزدهـم ، در ايالات متحده آمريکا جنبش ضد برده داری بنيان گرفت.
    ابولی سيونيسم در تدارک فکری جنگهای داخلی آمريکا ، ميان ايالات شمالی و جنوبی (1865 - 1861) نقش عمده ای ايفا کرد و سرانجام برده داری و خريد و فروش سياهپـوسـتـان در آن کشـور ممـنـوع و ملـغی شـد.


    اپوزيسيون Opposition
    اپوزِسيون از واژه لاژه ی لاتيني Oppositum به معنای مقابله پديد آمده است.موضع گيری در برابر نظرات و رفتار يکديگر را اپوزيسيون نامند و همچنين ايجاد مانع در برابر انجام هر عملی را ، اپوزيسيون آن عمل خوانند.گاه ممکن است اصطلاح مزبور در مفهوم دشمنی و خصومت نيز بکار رود.در نظامهای پارلمانی به گروه نمايندگان مخالف دولت اپوزيسيون می گويند و اين اصطلاح را بدون ذکر موصوف بکار می برند.به حزب يا احزاب اقليت در مقابل اکثريت نيز اپوزيسيون گفته می شود.

    کمونيسمCommunisme-Communism
    در فرضیه های کارل مارکس و فردریک انگلس ، کمونیسم جامع ای است به اصطلاح بی طبقه ولی توضیحات مارکس و انگلس درباره ی مشخصات جامعه کمونیستی دارای ابهام بسیار است.مارکس و انگلس هنگامی که از کمونیسم سخن گفته اند،جامعه ای را مورد نظر قرار داده اند که در آن بهره ی انسانها از نعم مادی بر مبنای نیاز آنان عنوان شده است، در حالیکه نیاز آدمی را نمی توان متوقف کرد. تاریخ اقتصادی جامعه بشری ضمن اینکه تاریخ پیشرفت تولید است ، تاریخ رشد و افزایش نیازهای روزافزون و همه جانبه انسانی نیز هست و نیازهای انسان تنها به نیازهای مادی محدود نمی شود. ولی علیرغم این واقعیت ، در جامعه کمونیستی مفروض مارکس ، نیازهای روزافزون و معنوی انسانها ملحوظ نشده است.


    تروريسم Terrorisme
    تروریسم از واژه ی لاتینی Terror به معنای ترس و وحشت می آید.تروریسم به رفتار و اعمال فرد یا گروهی اطلاق می شود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور می خواهد به هدفهای سیاسی خود برسد.پیروان اینگونه رفتار و اعمال را تروریست می نامند.تروریست به فرد یا گروهی نیز گفته می شود که بمنظور متزلزل کردن و ترساندن مردم و دولت به قتل و کشتار و آدم ربایی و خرابکاری و ایجاد وحشت دست می زند.تروریستها ضمن اینکه غالبا" دستورالعمل و کمک های مالی و فکری خود را از بیگانگان دریافت می دارند،در میان مردم نیز پایگاهی ندارند.


    پان Pan
    در یونان باستان ، پان، به خداوند چوپانان اطلاق می شده است. در زبان لاتینی چنانچه کلمه پان بصورت پیشوند واژه ای به کار رود معنای همه و عموم را می دهد.از اواخر قرن هجدهم به بعد ، هنگامی که جنبشهای ناسیونالیستی در اروپا و سایر قاره ها به وجود آمد بعضی از سیاستمداران پیشوند «پان» را به نام قوم ، نژاد و دین خود اضافه کردند ، از قبیل:
    پان اسلاویسم(به مفهوم هوادار وحدت اسلاوها) ، پان ژرمنیسم(هوادار وحدت ژرمنها) ، پان عربیسم(هوادار وحدت ملتهای عرب).


    ابوریژن Aborigene
    ابوریژن Aborigene از واژه لاتینی Origo(اصل و نسب) پدید آمده است.ابوریژن به مردم بومی کشورها و نواحی مختلفی اطلاق می شود که پیش از ورود مهاجمان و کوچ نشینان مهاجر ، در سرزمین اصلی و زاد و بومی خویش می زیستند.


    حکومت Government - Gouvernment
    از واژه لاتینی Gubernare (هدایت کردن) مشتق شده است.حکومت در لغت به معنای هدایت رفتار فرد، آمده است.حکومت با اعمال مداوم قدرت ، وظیفه اداره ی کشور را بر عهده دارد و غالبا" اصول تفکیک قوا در آن رعایت می شود.مجموعه بنیاد های سیاسی ، قوانین و آداب و رسومی را نیز که حاکمیت از طریق آنها اعمال می گردد ، حکومت می نامند.
    همچنین حکومت به مجموع ارگانهایی اطلاق می گردد که جهت کلی سیاست کشور را تعیین می کنند.



    ابستانسيونيسم
    ابستانسیونیسم از واژه لاتینی Abstentio (عمل مانع شدن و منع کردن) پدید آمده است.ابستانسیونیسم عدول فرد از اجرای وظایف تبعی، از جمله امتناع از انجام وظایف انتخاباتی و وظایف مربوط به سازمانهای مختلف دولتی و امتناع از رأی دادن است.



    ابسو لوتیسم
    ابسو لوتیسم[ قائم به ذات و نامحدود] ازواژه لاتینی absolutism به معنای به پایان رسیده و کامل آمده است.
    ابسولوتیسم به معنای مطلق گرایی است.ابسولوتیسم دکترین سیاسی اعمال نامحدود قدرت است.(اصطلاح دکترین بعدا شرح می شود)
    ابسولوتیسم فلسفه مطلق گرایی در مسائل ماوراءالطبیعه نیز هست.
    ابسولوتیسم در قلمرو اداره ی امور کشور به حاکمیت خود کامانه ی نامحدود گویند.این شیوه حکومت طی سده های هفدهم و هجدهم میلادی در برخی از کشورهای اروپای باختری رائج بوده است.در دوران معینی از تاریخ ،ابسولوتیسم در ایجاد مرکزیت و وحدت سرزمین های یک مملکت در برابر تجزیه طلبی و جدا سری فئودالها نقشی مثبت ایجاد کرده است.

  10. این کاربر از Boye_Gan2m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #6
    Super Moderator Shahin King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    محل سكونت
    گیلان
    پست ها
    6,795

    پيش فرض

    سلام

    مطالب جالب و مفیدی بود .
    با تشکر از دوستان عزیز.
    پست ها PDF شـــــــــــــدنــــــد .

    قربانتان : شاهین

  12. 3 کاربر از Shahin King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #7
    آخر فروم باز Hazy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    پست ها
    1,737

    پيش فرض

    سلام اين نسل كشي كه ميگن چيه!!!
    نسل سوخته !!!
    درباره نهضت ملي هم توضيح بدين واقعاٌ ديگه من نوكرتون ميشم

  14. این کاربر از Hazy بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #8
    پروفشنال Booseh_ye_Irani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    549

    پيش فرض

    دوستان گرامي، magmagf, Boye_Gan2m از اطلاعات بسيار ارزشمندتون بسيار سپسگذارم. پشتكارتون رو هم تحسين مي كنم. خسته نباشيد و سال نو ي شما و همه مبارك.

    شما واژه نامه ي سياسي سراغ ندارين كه واژه هاي سياسي رو به فارسي برگردونده باشه و يا معادل فارسي براشون ساخته باشه؟

    آدينه، 3 فروردين 1386
    Last edited by Booseh_ye_Irani; 23-03-2007 at 08:06.

  16. این کاربر از Booseh_ye_Irani بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #9
    کـاربـر بـاسـابـقـه Wisdom's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    テヘラン
    پست ها
    2,738

    پيش فرض

    دانلود كتاب واژه نامه سياسي

    117 صفحه ، فرمت PDF ، زبان فارسي

    در مورد اصطلاحات سياسي و توضيح مربوط به اون ها هستش

    ُSize : 1.02 MB

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

    دوستان شرمنده

    محدوديت انتقال و دريافت ديتا كار دست ما داد ؛‌ چند تا فايل حجيم دريافت كردم و اينترنت منزل به كل تعطيل شد !‌

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


    in ke formatesh pdf hast chejoori bayad estefade konim?
    mamnoo misham age tozih bedin
    سلام

    با استفاده از نرم افزار Adobe Acrobat Connect Professional كه به شما كمك مي كند فايلهاي PDF را در روي اينترنت يا بر روي كامپيوتر خود مشاهده نمائيد.
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ---
    تمام امكانات فارسي نويسي فراهم هستش

    لطف كنيد فارسي پست كنيد
    ---

    farshad_4017
    و
    عاشورا
    قابل شما رو نداشت

  18. این کاربر از Wisdom بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #10
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sasha_h's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    عـــــــرش
    پست ها
    315

    پيش فرض تعاریفی مختصر و زیبا از "ایسم ها"

    مطمئنا" برای شما بارها این سوال پیش آمده که این ایسم های مختلفی که بارها توسط رسانه ها و مردم مختلف نام برده میشود چه تعریفی داره ، که در این تاپیک سعی میشه به طور کوتاه تعاریفی از آن ارائه بشه :



    1. امپرياليسم: (1)
    امپرياليسم از كلمه قديم تر (امپراطوري) گرفته شده است. و اين اصطلاح عنوان براي قدرت يا دولتي بوده كه خارج از محدوده و كشور خود به زور به تصرف سرزمين ها و ممالك ديگر اقدام مي كرده، و آنجا را جهت بهره برداري، تحت سلطه خود قرار مي داده است. و معناي امپرياليسم با كلمه استعمار پيوندي نزديك دارند. و امپرياليسم به امپرياليسم نظامي، اقتصادي و فرهنگي تقسيم مي شود.

    2. ميليتاريسم: (2)
    به معناي ارتش سالاري مي باشد. به چهار حالت در سازمان ارتش مانند جنگجويي، سروري ارتش بر دستگاه دولت، بزرگداشت سپاهگيري و بسيج كشور براي هدف هاي نظامي را ارتش سالاري گويند. وقتي اين چهار حالت كاملاً فراهم شد ارتش سالاري كامل گويند. و ميليتاريسم زمينه را براي دژسالاري، نازيسم، فاشيسم و فالانژيسم فراهم مي كند.

    3.دزسالاري:
    نام و اصطلاحي براي حكومت هايي است كه با روش استبدادي و ترور بر سر كار مي آيند.

    4. نازيسم: (3)
    عنواني است براي حكومت آلمان در دورة "آدولف هيتلر" و گاهي هم رديف معناي فاشيسم مي باشد. و نيز نازي علامت اختصاري "حزب ناسيونال سوسياليست كارگران آلمان" به رهبري هيتلر است.

    5. فاشيسم: (4)
    اين اصطلاح به صورت عام نامي است براي همه رژيمهايي كه بقايشان بر پاية ديكتاتوري و زور و كشتار استوار است. اما به معناي خاص، نام جنبشي است كه در سال 1929 به رهبري "موسوليني" در ايتاليا به راه افتاد.

    6.فالانژيسم: (5)
    نام حزب فاشيست اسپانيا مي باشد. اين حزب را "خوزه آنتونيو پريمودو ريورا" پسر ديكتاتور پيشين، "پريمودو ريورا"، در سال 1933 بنيان گذاشت.

    7. تيراني (تيرانيسيد): (6)
    عنواني است براي حكومت ظالمانه اي كه قدرت را از راه غير قانوني در يونان باستان به دست مي گرفت و در يونان "تورانوس (Tyrnnus)" مي ناميدند.

    8. ماكياوليسم (استبداد جديد): (7)
    مكتب ماكياوليسم كه آن را "فلسفه استبداد جديد" نيز مي خوانند، عبارت از مجموعه اصول و دستوراتي است كه ماكياولي فيلسوف و سياستمدار ايتاليايي (1469-1527) براي حكومت ارائه داده است. كه خلاصه اين مكتب عبارت است از: تأسيس دولتهاي متحد و قوي كه تابع كليسا و دين نباشد. طرفداري از ظلم و استبداد و حكومت نامحدود. انسان موجود سياسي و فطرتاً شرور است لذا براي علاج شرارت انسان حكومتي مقتدر و مستبد لازم است. اخلاق و مذهب تابع سياست زمامدار مي‌باشد، اگر صلاح ديد در حكومت از دين و اخلاق استفاده مي كند و اگر صلاح نديد استفاده نمي كند. زمامدار به منزلة قانون است و مردم بايد از حاكم و زمامدار اطاعت كنند، اما خودش از قانون مستثني است و هر چه بخواهد مي تواند انجام دهد. روش حكومت در مكتب ماكياوليسم آن است كه زمامدار براي رسيدن به قدرت و حفظ آن مجاز است به هر عملي مانند زور، حيله، تزوير، جنايت، تقلب، نقض قول و پيمان شكني و نقض مقررات اخلاقي متوسل شود. و هيچ نوع عملي براي رسيدن به قدرت و حفظ آن براي زمامدار ممنوع نيست، به شرط اينكه تمام اين اعمال را پنهاني و سرّي انجام دهد. و جناياتي كه هيتلر و موسوليني ديكتاتورهاي آلمان و ايتاليا انجام دادند بر همين افكار دور مي زد.

    9. نيهيليسم: (8)
    نيهيليسم يا هيچ انگاري، اين اصطلاح از واژه (نيهيل( در زبان لاتين به معناي هيچ آمده است. و نيهيليسم مكتبي فلسفي است كه منكر هر نوع ارزش اخلاقي و مبلّغ شكاكيت مطلق و نفي وجود است. و گروهي از آنارشيست هاي قرن 19 روسيه را نيز نيهيليست خوانده اند. مؤسسه فرقه نيهيليسم "ميخائيل باكونين" (1876-1814م.) بوده است.

    10. سوفيسم (سوفسطائي) (9) :
    در زبان يونان سوفيسما و سوفيزا به معناي آموزش و سوفوس به معناي عقل و خرد مي باشد. اما از نظر اصطلاح سوفيست عنواني براي فلاسفه قبل از سقراط مي باشد. كه آنان مورد انتقاد سقراط و افلاطون قرار گرفتند. اما بعدها به كساني گفته مي‌شد كه در بحث ها و گفتگوي با مغالطه و زبان بازي بر حريف خود پيروز مي شدند.

    11. سپتي سيسم (سپتيك):
    اين همان فلسفه شكاكين است. پيروانش معتقداند كه انسان راهي براي شناخت حقايق ندارد. از اين رو بايد در همه امور توقف نمايد. حتي علوم رياضي را هم به طور احتمال قبول كند. اين مَسْلك شبيه سوفيسم و نسبي گري است.

    12. آتئيسم:
    پيروان اين مكتب مي گويند چيزي به عنوان مافوق طبيعت وجود ندارد. و انسان را فقط موجود طبيعي مي دانند كه بايد با همان عقل طبيعي اداره شود.

    13. كمونيسم: (10)
    كمونيسم اين اصطلاح از ريشه لاتيني (كمونيس) به معناي اشتراكي گرفته شده است. و اين عقيده از سال 1840 م. رواج يافت. و معناي اشتراك محدود به ثروت و دارائي ها نمي شود، بلكه اشتراك شامل زنان و مسائل جنسي مي گردد. بنابرنظر كمونيسم تمام منابع اقتصادي كشور اعم از صنعتي و امور ديگر مربوط به جامعه است نه افراد و خانواده ها، اما كمونيسم به معناي جديد عبارت است از اينكه دولت بر تمام مراكز اقتصادي جامعه كنترل داشته باشد و همه چيز بايد در دست او قرار گيرد.

    14 ماركسيسم: (11)
    كمونيسم به معناي خاصي كه امروز در نقاط مختلف دنيا رايج است كمونيسم ماركسيسم است. زيرا مؤسس كمونيسم "كارل ماركس" فيلسوف آلماني (1883-1818م.) بود كه بعد از ماركس، "فريدريش انگلس (1895-1825م.)"، "لنين" و "استالين" از رهبران كمونيسم بودند. بعد از درگذشت استالين (1953) "مالنكوف" ، "بولگانين" و "خروشچف" جانشين وي شدند. البته آراء ماركس و اِنگلس توسط نفوذ فلاسفه آلماني مخصوصاً "هگل" و "فويرباخ" گسترش يافت.

    15. لنينيسم: (12)
    لنينيسم نوع ديگري از ماركسيسم است كه منسوب به "ولاديمير ايليچ لنين (7924-1870م.)" بنيانگذار رژيم كمونيست و پيشواي انقلاب اكتبر 1917 روسيه مي باشد. لنين در اصول افكار ماركس تغييراتي داد به طوري كه مواردي بر آن افزود و عناصري از آن را حذف كرد، تا مناسب اوضاع جامعه روسيه گردد. و در ضمن عقايد لنين بعد از انقلاب و رسيدن به قدرت نسبت به قبل از انقلاب تغيير يافت.

    16. استالينيسم: (13)
    بعد از لنين "يوسف استالين (1953-1879م.)" ـ نخست وزير و دبير كل حزب كمونيست و ديكتاتور اتحاد شوروي سابق ـ روي كار آمد و در عقائد لنين اصلاحاتي انجام داد كه افكار او به نام استالينيسم مشهور گرديد.

    17. بولشويسم: (14)
    بولشويسم عنوان ايدئولوژي حزب بولشويك به رهبري لنين بود. علت به وجود آمدن بولشويسم به خاطر اختلافي بود كه در حزب مخفي سوسيال دموكرات روسيه بر سر مسأله عضويت در حزب پديد آمد. به دنبال آن، حزب به دو گروه بولشويك (در زبان روسي به معناي اكثريت) به رهبري لنين، و منشويك (به معناي اقليت) به رهبري "مارتوف" تقسيم شد. و لنين در سال 1918 نام حزب خود ر "حزب كمونيست سراسر روسيه (بولشويكها)" نهاد، و در سال 1925 به نام "حزب كمونيست سراسر اتحاد شوروي" و در سال 1953 به "حب كمونيست اتحاد شوروي" تغيير يافت.

    18. پوپوليسم: (15)
    پوپوليسم به معناي مردم باوري است. به اينكه هدف هاي سياسي را بايد بر اساس خواست مردم جدا از احزاب و نهادها پيش برد، و خواست مردم عين حق و اخلاق است. به عبارت ديگر هر چه مردم خواستند همان حق و اخلاق مي باشد. كه در واقع بولشويسم تركيبي از ماركسيسم و پوپوليسم است.

    19. بورژوا (16)
    در قرون وسطا فردي از اهل شهر آزاد (بورگ) را كه نه ارباب بود و نه دهقان "بورژا" مي ناميدند. در قرن هاي هفدهم و هجدهم ارباب ها و كارفرماها را در برابر كارگران و بازرگانان به اين نام خطاب مي كردند. در فرانسه عنواني براي طبقه ميانه سوداگر و پيشه ور يا شهرنشيناني كه بر ملاك دارائي از حقوق سياسي برخوردار بودند اطلاق مي شد، و اما در اصطلاحي سياسي معناي خاص خودش را دارد.
    بورژوازي در اصطلاح ماركسيستي به معناي سرمايه داران، سوداگران، پيشه وران و دارندگان مشاغل آزاد است. در برابر "پرولتاريا" (17) كه به كارگراني گفته مي شد كه هيچ وسيله توليدي جز نيروي كار خود براي تأمين زندگي ندارند.

    20. سوسياليسم: (18)
    واژه سوسياليسم (جامعه باوري) در زبان فرانسه به معناي اجتماعي مي باشد. و در انگليسي (سوسياليسم سياستي كه هدف آن نظارت جامعه بر وسايل توليد و اداره‌ آنها به سود همگان است). البته اين تعريف، يك تعريف جامع نيست، زيرا نظارت عمومي بر اموال و توليد معناي وسيعي دارد. امابهترين وجه اشتراك سوسياليست برتري جامعه و سود همگاني بر نظريه فردگرايي و سود فردي است، كه سوسياليسم به انواع متعددي مانند سوسياليسم ليبرال، ماركسي، نوين، تكاملي، فابيان، صنفي و پارلمانتر و اقسام ديگر، تقسيم مي شود.

    21. كاپيتاليسم: (19)
    كاپيتاليسم روشي است كه در آن وسائل عمده توليد به كمك سرمايه هاي شخصي فراهم شده و اموال به مالكيت صاحبان سرمايه باقي مي ماند. در كاپيتاليسم كارگران به عنوان روز مزد اجير صاحبان سرمايه اند، و تمام قدرت مالي در دست اشخاص معدودي در جامعه خواهد بود. در مقابل كاپيتاليسم، كمونيسم و لنينيسم و استالينيسم قرار دارد.

    22. پپورتنيسم:
    يكي از فِرَق مذهبي آمريكا است كه به ثروت اندوزي و سرمايه داري و تجارت ظالمانه مشروعيت مي دهد. و اين مسلك اصلي ترين عنصر فرهنگي و مذهبي تمدن آمريكايي است و با روح سرمايه داري آنان هماهنگ است.

    23. ناسيوناليسم: (20)
    عبارت است از اعتقاد به برتري يك ملت و قوم بر تمام ملل و اقوام ديگر و لزوم وفاداري مطلق و بدون هيچ قيد و شرطي نسبت به قوم و ملت خود، و مباهات كردن هر قوم و قبيله نسبت به فرهنگ و زبان و نژاد خودش. بنابراين ناسيوناليسم (ملي گرايي) خود را از همه برتر و ديگران را پايين تر از خود مي داند، كه به ناسيوناليسم اقتصادي و سياسي تقسيم مي شود.

    24. انترناسيوناليسم: (21)
    در برابر ناسيوناليسم، انترناسيوناليسم قرار دارد كه معتقد است خير و سعادت بشر اقتضا مي كند كه ملت ها بدون در نظر گرفتن تعصب هاي قومي با هم همكاري داشته باشند.

    25، آنارشيسم: (22)
    در لغت يوناني به معناي حكومت است و آنارشي يعني بدون حكومت. لذا در مسلك آنارشيسم حكومت را موجب مصائب و بدبختي هاي مردم مي داند. و بنياد آنارشيسم بر دشمني با دولت مي باشد. البته مخالف هرج و مرج هم هستند، اما به نظام و حكومتي فكر مي كنند كه بر اساس همكاري آزاده پديد آيد. و پيشواي آنارشيسم جديد پيرژوزف پرودون" (23) فرانسوي (اوايل قرن 19 م.) مي باشد.

    26. ايدآليسم: (24)
    ايدآليسم (ايده آليسم = Idealime) به معناي خيال پرستي است و ايدآليست كسي را گويند كه معتقد است كه سياست بايد تابع آمال يا ايدآل هاي انساني گردد. اين مسلك در برابر "رئاليسم" يا واقع پرستي و اصالت دادن به واقع قرار دارد.

    27. رئاليسم: (25)
    همانطوري كه بيان شد رئاليسم (واقع پرستي و دنبال حقيقت بودن) در مقابل ايدآليسم قرار دارد. رئاليست سعي دارد خود را با حقايق جهان و محيط جامعه وفق دهد و عوامل حقيقي را در حوادث دخالت دهد.

    28. فئوداليسم: (26)
    فئوداليسم يك سازمان بزرگ اجتماعي و اقتصادي و سياسي است كه در بسياري از نقاط اروپا و خاور دور و خاور ميانه در قرون وسطي، قبل از تشكيل دولت هاي ملي جديد وجود داشته است.
    خصلت عمده در فئوداليسم آن است كه از طرف شاه هر قسمت از اراضي بزرگ به تصرف اشراف به نام فئودال در مي‌آيد، و آن زمين هاي بزرگ از طرف فئودال يا نمايندگانشان به كشاورزان اجاره داده مي شود. و اشراف هم در مقابل اين اجاره نسبت به كشاوزان آن منطقه اختيارات قضائي و حكومتي و مالي و سياسي داشتند.
    ولي در زمان حاضر فئوداليسم به كشوري گفته مي شود كه عده اي از اشراف و مالكين املاكي را مالك مي باشند و كشاورزان از حقوق سياسي محروم اند، و يا به مقداري كم ازحقوق سياسي و كشور بهره مند هستند.

    29. فاكسيوناليسم: (27)
    فاكسيون به معناي حزب است. اين اصطلاح را "جورج واشنگتن" در آغاز استقلال آمريكا به جاي پارتي (حزب) به كار برد. فاكسيوناليسم يعني حزب پرستي و عقيده به لزوم وجود احزاب سياسي و اتكاء دولت و حكومت با احزاب عامه كه آن را سيستم حزبي (پارتي سيستم) نيز مي نامند. در مقابل كمونيسم كه تك حزبي است قرار دارد.

    فرق پلوراليسم با فاكسيوناليسم آن است كه اصطلاح اولي عموميت دارد و شامل عقيده به لزوم تعدد جمعيت و انجمن ها از هر قبيل اعم از مذهبي و فرهنگي و علمي و سياسي و اقتصادي مي باشد، در حالي كه فاكسيوناليسم تنها معتقد به تعداد احزاب سياسي است.

    30. مولتي پارتيسم (چند حزبي):
    به معناي چند حزبي است كه در دموكراسي غرب تولد يافته است و در نظام سياسي احزاب متعدد وجود دارد كه در قدرت سهيم هستند، و هيچ يك از اين احزاب به اكثريت مطلق دست پيدا نمي كند، و كشور بر اساس چند حزبي اداره مي‌گردد. و گاهي هم احزاب متعدد براي آنكه كرسي هاي بيشتري را در پارلمان به دست آورند، دست به ائتلاف مي زنند. اما ائتلاف دائمي نيست ولي تعداد احزاب هم موجب ضربه به اقتدار ملي نمي شود.

    31. ماترياليسم: (28)
    مكتب ماترياليسم يا ماديت و اصالت را به ماده دادن، از مكاتب بسيار قديم مي باشد و تاريخ آن به زمان يونان قديم مي‌رسد. و عبارت است از اعتقاد به اين كه تنها ماده وجود دارد و هر چه عنوان ماوراء الطبيعه و حالت متافيزيكي داشته باشد، مانند خدا، روح و فرشتگان وجود ندارد.

    32. دوگماتيسم: (29)
    دوگماتيسم آئيني است كه مي گويد پذيرش موضوعي احتياج به استدلال ندارد، و آن را بايد بدون دليل قبول كرد و بدون چون و چرا آن را از بديهيات شمرد. و يا اينكه در عقيده از سنت سابق كوركورانه تقليد نمود.

    33. ديالكتيك: (30)
    اين اصطلاح در فلسفه از طرف فلاسفه در معاني مختلف به كار رفته است. اما از نظر لغت ديالكت (Dialeet) به معناي زبان محلي، مكالمه، شيوه سخن و لهجه و اصطلاحات زبان ملت هاي مختلف به كار رفته است.
    اما از نظر اصطلاحي هر كدام از فلاسفه معناي خاصي از آن را اراده كرده اند. سقراط به معناي مكالمه و فلسفي كردن هر موضوع به صورت سؤال و جواب به كار برده، افلاطون به معناي روش منطقي استعمال كرده است. هگل و ماركس اين لفظ را مشابه هم استعمال كرده اند، با اين فرق كه ديالكتيك هگل ايداليسم است و ديالكتيك ماركس ماترياليسم و توجه به مسائل مادي است. و براي ديالكتيك معاني متعددي ذكر نموده اند، به كتاب هايي كهدر اين موضوع تأليف شده مراجعه نماييد.

    34. راديكاليسم: (31)
    در لغت به معناي ريشه است و اين كلمه از طرف ليبرال هاي انگليسي در قرن 19 استعمال شد، كه مايل بودند به ريشه موضوعي نفوذ كنند، و طالب تجديد اساس كليسا و خواستار انحلال مجلس اشراف و گاهي متمايل به لغو سلطنت بودند. اما اين اصطلاح بيشتر در مورد كساني اطلاق مي شود كه از مؤسسات سياسي و اجتماعي موجود ناراضي و عصباني شده اند و درصدد تغييرات اجتماعي هستند.
    ولي در جامعه امروزي به كساني كه درصدد اصلاحات اساسي جهت بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي مي باشند، راديكال مي گويند. اما در آمريكا اين اصطلاح بيشتر درباره سوسياليست ها و كمونيست ها اطلاق مي شود. اما در اروپا در گروه هاي اصلاح طلب به كار مي رود.

    35. دموكراسي: (32)
    اصطلاح دموكراسي از اصطلاحات تمدن يونان قديم است، و حكومت مردم بر مردم را دموكراسي مي ناميدند. اما در اصطلاح جديد عبارت از حكومت مردم كه با توجه به آراء اكثريت مردم از طريق انتخاب نمايندگان تشكيل مي گردد، و اداره امور كشور در اختيار اكثريت آراء مردم قرار مي گيرد. و دموكراسي به دموكراسي مستقيم (خالص) سياسي، اقتصادي و صنعتي تقسيم مي گردد.

    36. سنديكاليسم: (33)
    تريديونيون يا اتحاديه هاي كارگري را در فرانسه سنديكا مي نامند. سنديكاليسم نام يك مكتب سياسي و هم، نام يك جنبش سياسي انقلابي است كه بين سوسياليسم و آنارشيسم سازشي به وجود مي آورد.

    37. ايدئولوزي: (34)
    اين كلمه فانسوي است كه مركب از "idee به معناي تصور و انديشه + logie به معناي شناخت" مي باشد. ايدئولوژي روشي از انديشه است كه مي خواهد هم جهان را توضيح دهد و هم دگرگون سازد. و اولين بار اين واژه را دستوت دوتراسي (1836-1754) دانشمند فرانسوي به كار برد. و هدف او از اين كلمه (انديشه شناسي) يا (دانش ايده ها) بود. و گاهي هم به معناي سنجيده و ناسنجيده استعمال مي شود. و در لغت فرانسوي به كسي كه در يك ايدئولوژي صاحب نظر است و جنبه مرجعيت دارد، ايدئولوگ گفته مي شود.

    38. اُپُوزيسيون: (35)
    در زبان فرانسه به معناي مخالفت يا مخالفان، و در معناي وسنيع خودش عبارت است از كوشش اتحاديه ها، حزب ها، گروه‌ها، دسته ها و افراد براي دستيابي به هدف هايي كه در نظر دارند، و هدفشان مخالفت با اهداف دارندگان قدرت سياسي، اقتصادي مي باشد.

    و اپوزيسيون در معناي محدود، نامي براي گروهي كه در نظام هاي حكومت پارلماني به موجب قانون اساسي موجوديت آنها به رسميت شناخته شده است، و در پارلمان گروهي را تشكيل مي دهند كه به حكومت ارتباط ندارد و از دولت حمايت نمي كند اما خود را به قانون اساسي وفادار مي دانند.
    اپوزيسيون پارلماني با شركت در گفت و گوهاي مجلس و با شور قانوني، مطابق شرايطي كه قانون معين كرده در كار حكومت نظارت مستقيم دارد. افكار عمومي را در جريان مي گذارد. مهمترين وظيفه اپوزيسيون آن است كه به انتخاب كنندگان امكانات انتخاب ديگري مي دهد. اپوزيسيون مظهر حكومت احتمالي آينده است، و جزء مكمّل نظام هاي پارلماني در كشورهايي مانند انگلستان، فرانسه و سوئد است كه معمولاً دو حزب اصيل در آنها وجود دارد كه به نوبت نقش حاكم و اپوزيسيون را به عهده مي گيرند. اما در نظام هاي يك حزبي مانند آمريكا اپوزيسيون به صورت قانوني وجود ندارد.

    39. مائوئيسم: (36)
    به افكار مائوتسه تونگ (1976-1893) رهبر انقلاب كمونيستي چين درباره استراتژي جنگ انقلابي و سازگار كردن ماركسيسم - لنينيسم با اوضاع چين گويند. مائو علاوه بر انديشه كمونيستي در چين، كانون مبارزه را از شهرها به روستاها و از كارگران در شهر به دهقانان در روستا انتقال داد. و مائو با ارتش دهقاني خود و با جنگ هاي چريكي در هدف خود در سال 1949 پيروز شد.

    40. سكولاريسم: (37)
    سكولر در زبان انگليسي و فرانسوي به معناي دنيوي و آنچه كه مربوط به دنيا است مي باشد. و از كلمه سكولوم به معناي امور دنيا مشتق و گرفته شده است. سكولاريسم به دنياپرستي و امور مادي اصالت مي دهد. و آنچه مربوط به غير دنيا باشد، مانند مسائل معنوي و دين و مذهب را رد مي كند. و مرادف با كلمه سپ تيسم است.

    اين اصطلاح ابتدا توسط جمعي شكاك و منكرين خداوند در انگليس تحت نظارت "هولي اوك (Holyoake)" به وجود آمد. هولي اوك كه شاگرد "رابرت اوون" بود در واقع مؤسس اين فكر بود.
    سكولاريسم توسط تاجران و دلالان اقتصادي اروپا ترويج شد تا بتوانند با محو دين به اهدافشان زودتر برسند، و شعار سكولاريسم حرف دين از صحنه زندگي اعم از سياسي، اقتصادي، اجتماعي و هنري است. و بر اساس سكولاريسم دين از سياست جدا است. لذا ميرزا حسين خان سپهسالار صدر اعظم ناصرالدين شاه، روحانيت را از دخالت در امور سياسي منع مي‌كرد. (38)

    41. لائيسم:
    مسلكي است با دين و معنويت ضديت دارد معادل معناي سكولاريسم مي باشد.

    42. پلوراليسم: (39)
    پلوراليسم به معناي مسلك كثرت گرايي مي باشد، كه پلوراليسم ديني نجات و رستگاري انسان را در يك دين و مذهب نمي داند. و معتقد است كه حقيقت مطلق، مشترك ميان همه اديان است. و در نتيجه پيروان تمام اديان اهل نجات و رستگاري‌ند. قائلين به پلوراليسم گويند دين داراي قرائت هاي مختلف است و برداشت هر فردي از دين صحيح مي باشد.
    روشن است كه سرانجام اين افكار منجر به تعطيل شريعت و معنويت خواهد شد. و اين انديشه به پلوراليسم اخلاقي، سياسي، اجتماعي و ديني تقسيم مي شود. پديد آورنده پلوراليسم در اين قرن هاي اخير مونتسيكو بوده، و بعد از او استقلال‌طلبان آمريكا آن را پرورش داده اند و پلوراليسم در برابر مسلك مونيسم قرار دارد كه معتقد است كليه جهان خلقت تابع يك اصل اند شبيه (وحدت وجودي) كه فلاسفه اسلامي قائل هستند.

    43. ليبراليسم: (40)
    اين اصطلاح از واژه لييرال مشتق شده و داراي ريشه فرانسوي ليبر به معناي آزاد است. اين مسلك زندگي انسان را فقط درهمين دنيا مي داند. و مي گويد: آزادي انسان نامحدود است و هيچ نيرو و منبعي نمي تواند او را مقيد كندو بايدها و نبايدهايي را براي او تعيين كند. به عبارت ديگر چيزي به عنوان دين نمي تواند براي بشر تعيين سرنوشت كند و براي او شي اي را حلال يا حرام نمايد.
    ليبراليسم به دو قسمت اصلي، ليبراليسم سياسي و اقتصادي تقسيم مي شود و اين مسلك در اواخر قرن 18 در انگليس ظهور پيدا كرد و از مؤسسين آن "جرمي بنتهام، جيمز ميل. جان استورات ميل، توماس هيل گرين" مي باشند. و مي توان ليبراليسم را اُمانيسم عقل گرا يا خود مختاري امانيستي ناميد كه در آن انسان خود مختار است. در واقع ليبراليسم انديشه انسان محوري مي‌باشد.

    44. اباحي گري:
    اباحه گري به معناي نفي حلال و حرام الهي و پايبند نبودن به دستور دين در زندگي فردي و اجتماعي مي باشد. و اين فكر در راستاي نشر بي ديني و ترويج بي بند و باري در بين مردم قدم بر مي دارد. و اين فكر نتيجه ليبراليسم است.

    45. اُمانيسم (انسان گرايي):
    در مسلك امانيسم (انسان مداري) انسان جاي خداوند مي نشيند و تكيه گاه تشخيص ارزش ها را خود انسان مي داند، و خداوند را براي برطرف شدن دردهاي روحي بشر و برآورده كردن نيازهاي بشر مي باشد و حضرت حق تعالي از خود اصالتي ندارد.

    46. انديويدواليسم (فردگرايي):
    به معناي اصالت دادن به فرد است و معتقدند كه سعادت يك فرد و سودجويي او باعث سعادت جامعه مي گردد.

    47. اگزيستانسياليسم:
    مكتبي كه معيار كمال انسان را فقط در آزادي او مي داند، و معتقد است كه تنها موجودي كه آزاد آفريده شده انسان مي‌باشد و محكوم هيچ جبر و ضرورت و تحميلي نيست و هر چيزي كه بر ضد آزادي و منافات با آن داشته باشد، انسان را از انسانيت خارج مي نمايد. و اگر انسان خود را وابسته و متعلق و بنده چيزي نمايد از انسانيت خارج شده است. و پيروان اين انديشه مي گويند اعتقاد به خداوند نوعي اسارت و مانع رشد بشر است.

    48. رفرميسم:
    تفكري است كه قلمرو دين را تنها رابطه انسان و خداوند مي داند و دين را از صحنه اجتماعي و سياسي حذف مي كند، اين مسلك و سكولاريسم هر دو در جهت حذف دين گام بر مي دارند.

    49. پوزيتيويسم اخلاقي:
    پيروان آن عقيده دارند كه ارزش هاي اخلاقي واقعيت عقلاني ندارد و خوب و بد تابع آراء مردم است. اگر مطلبي را امروز گفتند خوب است آن مطلب ارزش مي شود، و اگر فردا همان مطلب را گفتند بد است، آن موضوع خوب، بد و ناپسند مي‌شود.

    50. پوزيتيويسم:
    پيروان مسلك اعتقاد دارند انسان فقط از طريق حس، علم پيدا مي كند و ماديات و امور طبيعي را درجه بندي كرده اند و مي گويند هر چيزي كه بيشتر قابل لمس وحس باشد، بيشتر مورد توجه انسان است.

    51. مدرنيسم:
    كلمه مدرن را روميان نخستين بار در قرن ششم ميلادي از ريشه Modo (به تازگي) گرفتند، و در فارسي به معناي نو مي‌باشد. اما در اصطلاح به معناي نو شدن ابزار مي باشد و مبناي نهائي بشر و سعادت او فقط علم است، و پيروان اين انديشه معتقدند كه بايد علم را به جاي دين قرار داد. وسايل جديد، شناخت و ذهنيت ها و روان شناسي تازه انسان جايگزين روش‌هاي قديمي گردد.

    امروزه روش هاي جهاني ديگر با مردم ديگر كه داراي روحيات ديگري بوده اند جوابگوي نسل جديد نيست، و بايد به فرهنگ، تاريخ، فلسفه و زبان نگاهي ديگر انداخت.

    52. پست مدرنيسم:
    اين مسلك مي گويد انسان به دليل وابستگي به فرهنگ، زبان، آداب و رسومش نمي تواند به آنها از ديده برتري نگاه كند و نمي توان داوري كرد كه كدام فرهنگ غرب است.

    53. پروتستانتيسم ليبرال:
    اين ديدگاه متأثر از مدرنيسم است كه اساس دين را تجربه ديني اشخاص مي داند، و در اينكه عقل مي تواند در مسائل الهيات اظهار نظر كند، شك دارند.

    54. مونارشي: (41)
    به معناي رژيم سلطنتي اي است كه در آن پادشاه قواي سه گانه را شخصاً در دست دارد. و معمولاً به شكل موروثي يا با زور به قدرت مي رسد، و شاه خود را بالاتر از قانون مي داند.

    55. كنستيتوسيونال:
    به معناي سلطنت مشروطه است كه قدرت پادشاه محدود است، و مجلس شاه را در انجام وظايفش ياري مي كند. مجلس قوانين را وضع مي كند و پس از تأييد پادشاه براي اجراء در اختيار قوه مجريه قرار مي گيرد.

    56. موبوكراسي:
    به حكومتي كه در دست مردمان نالايق و خودسر كه از عرصه هاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي دور هستند مي باشد، موبوكراسي گويند.

    57. سمپوزيوم:
    به جلسه اي كه براي بحث و تبادل نظر درباره موضوعي مشخص كه مورد علاقه شركت كنندگان است گفته مي شود.

    58. رومانتيسم:
    جنبش هنري، ادبي و فلسفي كه از اواخر قرن 18 در اروپا شكل گرفت، و تا اواسط قرن 19 استمرار يافت و اين حركت در مقابل نهضت كلاسيك جديد است كه بر طبيعت تأكيد دارد و به وجود عاطفه و احساس و خيال تأكيد مي كند.

    59. لابيگري: (42)
    در زبان انگليسي به معناي سرسرا مي باشد. اما در اصطلاح سياسي آمريكا به معناي نفوذ در قوه قانوگذاري (از راه تماس با دو مجلس و زير نفوذ آوردن آنها) و نظر خود را از اين طريق اعمال كردن است.

    60. فيمينيسم (زن سالاري): (43)
    مركب از دو كلمه Feminine به معناي مؤنث و زنانه با پسوند ism مي باشد كه اولين بار در سال 1837 وارد لغت فرانسوي شد. و در اصطلاح به آنچه در قرن نوزدهم در آمريكا تحت عنوان جنبش زنان معروف بود گفته مي شود. و قبل از آن در قرن هفده در انگليس نداهاي فمينيسي بوده است.
    غرب با ترويج فرهنگ زن گرايي و با كشاندن زنان به كارخانه ها و كارگاه ها به تجارت بازار سرمايه داري رونق خاصي داد، و در نتيجه تباهي و از بين رفتن هويت زن و فروپاشي كانون خانواده را به همراه داشت.
    اين مطالب از كتاب هايي مانند: مكتب هاي سياسي، دانشنامه سياسي، نفوذ و استحاله، تحليل و نقد پلوراليسم ديني، تاريخ سياسي معاصر ايران، فرهنگ حييم، فرهنگ عميد، فرهنگ دهخدا و ... گرفته شده است.
    منابع و مآخذ:
    1) Imperialism
    2) Miliariism
    3) Nazism
    4) Fashism
    5) Falangism
    6) Tyrany
    7) Machiavllism
    8) Nihilism
    9) Sophism
    10) communism
    11) Marxsm
    12) Lenininsm
    13) Stalinism
    14) Bolshevism
    15) Populism
    16) Bourgeois
    17) پرولتاريا (Proletarius) در زبان لاتين به معناي فرزند مند مي باشد.
    18) Socialism
    19) Capitalism
    20) Nationalism
    21) Interalionalism
    22) Anarchism
    23) Pierrejoseph-proudhon
    24) Idealism
    25) Realism
    26) Feudalism
    27) Factiunalism
    28) Materialism
    29) Dogmatism
    30) Dialectic
    31) Radicalism
    32) Democracy
    33) Symdicalism
    34) Ideologie
    35) Opposition
    36) Maoism
    37) Secularism
    38) نفوذ و استحاله، ص141. ميرزا حسين خان سپهسالار مي گويد: اعتقاد من در باره ملّاها بر اين است كه ايشان را بايد در كمال احترام و اكرام نگاه داشت و جميع اموراتي كه با آنها تعلق دارد از قبيل نماز جماعت و موعظه به قدري كه ضرر به دولت نزند، و اجراي صيغه عقد و طلاق و حل مسائل شرعيه را به آنها واگذار نموده و به قدر ذره اي در امورات حكومتي آنها را مداخله نداد و ايشان را ابداً واسطه فيمابين دولت و ملت مقرر نكرد.
    39) ploralism
    40) libralism
    41) Monarchy
    42) Lobbyiny
    43) Feminism

  20. 12 کاربر از sasha_h بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 4 1234 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •