تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 4 اولاول 1234
نمايش نتايج 31 به 33 از 33

نام تاپيک: تاريخ ادبيات ايران از ابتدا تا کنون

  1. #31
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض از آغاز قرن دهم تا ميانه قرن دوازدهم عهد صفوي (907 ـ 1148) --> نثر فارسي در عهد صفوي

    از منشيان دوره صفوي هم خواه آنان كه در ايران در دستگاه صفويان بوده‏اند و خواه آنان كه در هند در دستگاه گوركانيان و ساير امراي محلي بسر مي‏بردند نامه‏هاي تكلف آميزي در دست است.
    از بزرگترين اين نويسندگان ميرزا طاهر وحيد قزويني (متوفي به سال 1120) است كه منشي و مورخ دربار شاه عباس دوم و وزير شاه سليمان بوده است. ازو منشآتي مانده كه در پاره‏اي از آنها با تكلفي بسيار كوشيده است سخنان پارسي بدون استعمال لغات عربي به كار برد. ميرزا طاهر وحيد در شعر نيز دست داشته و از مشاهير استادان سبك هندي بوده است.
    از آثار منثور اين دوره در مسايل مختلف به ذكر اين چند كتاب مبادرت مي‏شود:
    حبيب السير تأليف غياث الدين خواندمير كه از مورخان آخر عهد تيموري و آغاز عهد صفوي بوده است (متوفي به سال 941) و كتاب او تا حوادث آخر عمر شاه اسمعيل صفوي را شامل است.
    تذكره شاه طهماسب صفوي به قلم شاه طهماسب اول(930-984 ) پسر شاه اسمعيل كه در وقايع سلطنت خود نوشته است.
    احسن التواريخ تاليف حسن بيك روملو كه تا وقايع سلطنت شاه طهماسب صفوي را شامل است.
    عالم آراي عباسي تاليف اسكندر بيك منشي شاه عباس بزرگ كه تا پايان حيات شاه عباس صفوي (985-1038) در آن به رشته تحرير در آمده و از ميان كتب دوره صفوي به حسن انشاء ممتاز است.
    بهار دانش كه تهذيبي است از كليله و دمنه بقلم شيخ ابوالفضل دكني (مقتول به سال 1013)
    وزير اكبرشاه. از شيخ ابوالفضل كتب ديگري مانند اكبرنامه در شرح سلطنت اكبرشاه و كتاب آيين اكبري باقي مانده است.
    هشت بهشت در تاريخ آل عثمان از مولانا ادريس البتليسي معاصر سلطان بايزيد (886-918 ) و پسرش ابوالفضل محمد الدفتري كه آن را تا وقايع سال 952 كه شامل اتفاقات قسمي از دوره سلطان سليم ثاني است نوشتند.
    مجالس المومنين از قاضي نورالله ششتري (متوفي به سال 1019) در شرح احوال گروهي بزرگ از شعرا و ادبا و فضلاي شيعه.
    از جمله مسائلي كه در اين عصر مورد توجه بود تذكره نويسي است. از كتب تذكره در اين دوره يكي تحفه ثاني تأليف سام ميرزا (983 . م) پسر شاه اسماعيل صفوي است شامل شرح حال عده‏اي از شعرا اواخر قرن نهم تا اواخر قرن دهم.
    ديگر لطايف نامه ترجمه مجالس النفائس امير عليشير است كه به دست فخري بن اميري در سال 927 صورت گرفت. از ترجمه اين كتاب اثر معروف ديگري داريم به نام تذكرة المثال يا جواهر العجايب.
    ديگر مذكر الاحباب تأليف نثاري بخارايي است كه شامل شعراي دوره عليشير نوايي تا حدود سال 974.
    ديگر نفايس المآثر در شرح احوال شعراي ايراني هند عصر اكبر شاه.
    ديگر خلاصة الاشعار و زبدة الافكار تأليف تقي الدين كاشاني كه در سال 985 تأليف شد.
    ديگر تذكره هفت اقليم تأليف امين احمد راضي كه در آغاز قرن يازدهم پايان يافته و از تذكره‏هاي معتبر فارسي است.
    ديگر رياض الشعرا تألايف علي قلي خان واله داغستاني كه در قرن دوازدهم تأليف شد.
    يكي از مسائل قابل توجه در ادبيات دوره صفوي كتب متعدد در لغت فارسي است. از علل عمده اين امر غير از حاجتي كه در هند به كتب لغت فارسي موجود بوده توجهي است كه شيخ ابوالفضل دكني وزير اكبر شاه به نوشتن انشاء‏هاي بليغ و بازگشت به سبك نويسندگان قديم داشته است و اين سبك بعد ازو در دربار گوركاني متروك ماند. معلوم است كه اين توجه، اطلاع از لغت فارسي و موارد استعمال و معاني آن را ايجاب مي‏كرده و به همين سبب از دوره او تأليف كتب در لغت زياد رواج يافته بوده است. پيداست كه پيش از اين تاريخ نوشتن كتب در بيان لغات گاه مورد توجه قرار مي‏گرفته اما رواج آن كم و پيش از دوره صفوي تعداد كتب لغت انگشت شمار بوده است. از جمله كتب مهم لغت كه از دوره شيخ ابوالفضل مذكور به بعد در هندوستان به وجود آمده و حقاً قابل توجه و عنايتاً نخست كتاب فرهنگ جهانگيري تأليف جمال الدين حسين انجور را بايد ياد كرد كه در دربار اكبر شاه و پسرش جهانگير مي‏زيسته است. وي كتاب خود را در سال 1017 بانجام رسانيده و به نام جهانگير در آورده و فرهنگ جهانگيري ناميده است.
    پيش از تاليف فرهنگ جهانگيري، كتاب ديگري در لغت فارسي به دست محمد قاسم سروري كاشاني در ايران به نام شاه عباس صفوي تأليف و به سال 1008 تمام شده بود.
    ديگر از فرهنگهايي كه د رهند تأليف شده فرهنگ شده فرهنگ رشيدي است تأليف عبدالرشيد الحسيني معاصر اورنگ زيب كه كتاب خود را در سال 1064 به پايان برده و آن يكي از كتب معتبر لغت فارسي است.
    ديگر كتاب غياث اللغات تأليف محمد غياث الدين است كه در سال 1242 تمام شده.
    علاوه بر اين كتب ديگري هم مانند مؤيد الفضلا (تأليف محمد لاد دهلوي) و بهار عجم و چراغ هدايت و جز آن در هند تأليف شده است كه فعلاً توضيح بيشتري را در باب آنها لازم نمي‏دانيم ليكن از ميان آنها خصوصاً ذكر فرهنگ برهان قاطع سودمند به نظر مي‏رسد .اين كتاب را محمد حسين بن خلف تبريزي متخلص به «برهان» در سال 1062 در هندوستان تأليف كرده و چون كتاب او مشتمل بر لغات بسيار و از ديگر كتب لغت فارسي كاملتر بوده تا كنون چند بار طبع شده است.
    عيب عمده ابن كتب آنست كه بر اثر نداشتن روش دقيق در جمع آوري لغات غالباً فاقد ارزش علمي كامل هستند. در بسياري از موارد اتفاق افتاده است كه قرائتهاي غلط لغات عربي يا تركي يا فارسي وسيله ايجاد لغات جديدي براي لغت نويسان مذكور شده است مطلب ديگر آن كه در دوره اكبر شاه بلائي به زبان و تاريخ ايران روي آور شد و آن جعل كتابهاييست به اسم دساتير و شارستان و آيين هوشنگ كه همگي شامل لغات ساختگي به عنوان لغات ناب فارسي و حاوي مطالبي راجع به تاريخ ايران قديم است كه مطلقاً دروغ و به كلي ساختگي مي‏باشد. اين كتب مجعول به نام لغات خاص فارسي كلماتي بي بن و بي‏اصل پديد آورده است مانند پرخيده، ايرخيده، فرنودسار، سمراد و جز آنها. اين كلمات مجعول به عنوان لغات خالص فارسي در فرهنگهاي مذكور را ه جسته و در دوره قاجاري و عهد ما مورد استفاده كساني قرار گرفت كه به گمان خود خواستند «پارسي ناب» بنويسند و آن گاه اين مهملات را در آثار خود به عنوان پارسي به كار برده و قطعات نامفهوم مضحكي ازين راه به وجود آورده‏اند. مطاب تاريخي مجعول كتب مذكور هم بدبختانه به كتابهاي دوره قاجاري كه در تاريخ ايران قديم نوشته‏اند راه جسته و در اذهان برخي وارد شده است.
    در دوره صفوي مؤلفات علمي و ديني متعددي به زبان فارسي فراهم آمده است كه در اين جا از ذكر بعض آنها گزيري نيست.
    در تفسير قرآن: ترجمه الخواص يا تفسير زواري از علي بن حسين زواري از علماء مشهور اماميه در قرن نوزدهم هجري، معاصر شاه طهماسب صفوي است كه كتاب خود را به سال 946 به اتمام رسانيد. وي كتب متعدد ديگري نيز به فارسي تأليف و ترجمه كرده است مانند: شرح نهج البلاغه به نام روضة الانوار، ترجمه مكارم الاخلاق طبرسي به نام مكارم الكرائم، ترجمه اعتقادات شيخ صدوق به نام وسيلة النجاة، ترجمه طرائف ابن طاوس طراوة اللطايف و و مجتمع الهدي معروف به قصص الانبياء و غيره.
    ديگر خلاصة المنهج در تفسير قرآنست به فارسي از ملا فتح الله كاشاني (متوفي به سال 988) شاگرد علي بن حسين زواري وي كتب ديني ديگري هم به فارسي دارد مانند منهج الصادقين في الزام المهالفين در تفسير قرآن كه پنج مجلد است و كتاب خلاصة المنهج اختصاري در از آن مي‏باشد و كتاب «تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين» كه شرح فارسي كتاب نهج البلاغه است. جامع عباسي تأليف شيخ بهاء الدين محمد بن حسين عاملي معروف به شيخ بهايي معاصر شاه عباس صفويست كه چون به سبب فوت مؤلف ناتمام ماند آن را مولانا نظام الدين محمد بن حسين قرشي ساوجي (متوفي به سال 1038) به فرمان شاه عباس تكميل كرد. اين كتاب از مهمترين كتب فقهي شيعه در روزگاران اخير شمرده شده و چندين بار بر آن شرح و حاشيه نوشته‏اند.
    ملا محمد باقر مجلسي (متوفي به سال 1111) از علماء ذي نفوذ آخر دوره صفوي و شيخ الاسلام ايران از اواخر عهد شاه سليمان تا اواخر عهد شاه سلطان حسين، نيز كتب متعددي در شرح مسائل مذهبي و ا خلاقي شيعه به فارسي و عربي تأليف كرده است و از جمله آنهاست: بحارالانوار، مشكوة الانوار، معراج المؤمنين، جلاء العيون، زادالمعاد، عين الحيات و غيره.
    از جمله كتب معتبر كلامي اين عهد به فارسي يكي «كلمات مكنونه» است از ملا محسن فيض كاشاني (متوفي به سال 1000) شاگرد ملاصدرا به فارسي و عربي. وي كتب ديگر در مسائل ديني داشته و شعر نيز مي‏ساخته است. هدايت ديوان اشعار او را در حدود شش هفت هزار بيت تخمين كرده است.
    شاگرد ديگر ملاصدرا يعني عبدالرزاق بن علي بن حسين لاهيجي متخلص به فياض نيز تأليفاتي در حكمت و كلام دارد. مهمترين كتاب او گوهر مراد است كه خلاصه‏ييست در اصول عقايد به فارسي.

  2. #32
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض از ميانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاري و زندي و قاجاري و مشروطيت --> شعر فارسي

    در پايان عهد صفوي در اصفهان اندك اندك ناخشنودي ناقدان سخن و صاحبان ذوق و هنر از روشي كه در شعر پارسي پديد آمده و مقبول گويندگان ايران و هندوستان شده بود، آشكار گشت و بر اثر اين ناخشنودي فكر تازه‏يي به ميان آمد و آن رها كردن شيوه جديد شعر يعني شيوه‏يي شد كه به سبك هندي شهرت دارد و ما پيش ازين درباره آن سخن گفته‏ايم. اين دسته معتقد بودند كه شيوه شاعراني از قبيل كليم كاشاني و صائب تبريزي و وحيد قزويني و نظاير آنان خلاف فصاحت و دور از اصول بلاغتي است كه در زبان فارسي وجود دارد و بايد آنرا ترك گفت و به شيوه‏يي كه همواره مقبول سخن شناسان و ناقدان و گويندگان و نويسندگان استاد بوده است بازگشت.
    از كسانيكه در اين فكر پيشقدم شمرده مي‏شوند و سخن آنان به ما رسيدده است ولي محمد خان مسرور اصفهاني (مقتول به سال 1168) عم آذر بيگدلي و مي‏رسد علي مشتاق اصفهاني (متوفي به سال 1192) استاد آذر بيگدلي و ميرزا نصير اصفهاني (متوفي به سال 1192) صاحب مثنوي معروف «پير و جوان» و سيد احمد هاتف اصفهاني (متوفي به سال 1198) داراي ديوان قصائد و غزليات و ترجيع‏بند مشهور و لطفعلي بيك آذر بيگدلي (متوفي به سال 1195) صاحب مثنوي خسرو و شيرين و تذكره آتشكده و ميرزا محمد صادق نامي اصفهان از معاصران زنديه و آقا محمد صهباي قمي (متوفي به سال 1191) از دوستان مشتاق و هاتف حاجي سليمان صباحي كاشاني (متوفي به سال 1206) و آقا محمد عاشق اصفهاني (متوفي به سال 1181) هستند كه همه معتقد به ترك روش معاصران و پيروي از سبك متقدمان بوده و خود نيز در قصيده يا غزل يا مثنوي شيوه استادان قديم را مورد تقليد قرار داده‏اند.
    آذر در شرح حال عم خود مسرور نوشته است كه «حضرتش در اصفهان تحصيل كمالات كرده و شوق بسيار به نظم اشعار داشته و شعر را خوب مي‏فهميد اما چون در آن زمان طريقه فصحاي متقدمين منسوخ بوده شعري ممتاز از ايشان نتراويد» و در شرح احوال مشتاق نوشته است:
    «بعد از آنكه سلسله نظم سالها بود كه به تصرف نالايق متأخرين از هم گسيخته به سعي تمام و جهد مالا كلام او پيوند اصلاح يافته اساس شاعري متأخرين را از هم فرو ريخته بناي فصحاي بلاغت شعار متقدمين را تجديد...»
    عبدالرزاق بيك دنبلي هم در بيان حال مشتاق آورده است:
    «چون بساط چمن نظم از اقدام خيالات خام شوكت و صائب و وحيد و مايشابه به هم و از استعارات بارده و تمثيلات خنك، لگدكوب شد و يكبارگي از طراوت و رونق افتاد مشتاق به تماشاي گلزار نظم آمده طومار سخن سرايي آن جمع را چون غنچه بهم پيچيده و بساط نظمي كه خود در آن صاحب سليقه بود و آن روش ضميري و نظيري است بگسترانيد، بر سر شاخسار سخن نواها ساخت و نغمه‏ها پرداخت، عند ليبان خوش نواي عصر او را مقتفي آمدند، اشعار رنگينش زينت نغمات مطربان باربد نواي آن زمان شد و ترنمات شيرينش نقل محفل ظرفاي مجلس آرا.»
    اين اشارات معلوم مي‏دارد كه از اواسط قرن دوازدهم به بعد نهضتي نو در شعر فارسي پديد آمد كه دو مركز عمده آن اصفهان و شيراز بوده و شاعراني كه ذكر كرده‏ايم در يكي از اين دو مركز به سر مي‏برده و مشغول تعليم شاگرداني زير دست خود بوده‏اند و از همين دو مركز است كه چند شاعر استاد مانند صباي كاشاني شاگرد صباحي و عبدالرزاق دنبلي شاگرد ميرزا نصير اصفهاني و سحاب اصفهاني پسر و پرورده هاتف اصفهاني تربيت شده و در اوايل دوره قاجاري شهرت يافته‏اند.
    شاعران مذكور و شاگردان و تربيت يافتگان ايشان همه معتقد بازگشت به شيوه استادان سبك عراقي و رها كردن شيوه هندي بوده‏اند و بر اثر اين نهضت روح تازه‏يي در قالب شعر فارسي دميده شد و در عين آنكه سبك هندي در جانب افغانستان و هندوستان همچنان با يك عده طرفدار پرشور به قوت سابق خود باقي بود، در ايران تا پايان دوره قاجاري پيروي از سبك دوره صفوي مذموم شمرده مي‏شد و مثلاً رضا قليخان هدايت در آغاز تذكره معروف خود (مجمع الفصحاء ) نوشته است كه:
    «... كه در زمان تركمانيه و صفويه طرزهاي نكوهيده عيان شد، و طريقه انيقه انتظام قصيده فصيحه و شيوه شيواي موعظه و نصيحة و حكميات و زهديات و حماسيات كه رسم فصحاي ما تقدم بود باكليه برافتاد، موز و نان به مخمس و مسدس و مثنوي سرايي و غزل آرايي و تعبيه معما و تعميه اسمهاي بي‏مسما مايل شدند و غزل را چون قراري معين نبود بهر نحويكه طبايع سقيمه و سليقه نامستقيمه آنان رغبت كرد پريشان‏گويي و ياوه‏درايي و بيهوده‏سرايي آغاز نهادند، به جاي حقايق وارده مضامين بارده و به عوض صنايع بديعه و بدايع لطيفه مطالب شنيعه و مقاصد كثيفه در درج اشعار و ضمن گفتار درج و تضمين فرمودند خاصه كه در اواخر صفويه و افشاريه و اوايل زنديه و الواريه طلوع كوكب طالع آنان مايه غروب اختر فضل و دانش و فصاحت و بلاغت و حكمت و معرفت گرديده، هر فاضلي زاويه‏يي گزيد و هر كاملي به كنجي خزيد. . القصه چون در پس هر نقصاني كمالي و در قفاي هر فراقي وصالي مقرر است و عزت و ذلت هر صنفي از اهل هر صنعتي را وقتي مقدر، در اواخر دولت الواريه چند تن را سليقه بر احياي شيوه متقدمين قرار گرفت و از بي‏مزگيهاي طرز متأخرين و طريقه مبتذله ايشان آگاه آمدند، بغايت چوشيدند و كوشيدند و كسوت جد و جهد پوشيدند و مردم را از طرز نكوهيده متأخرين منع كردند و بسياقت نيكوي متقدمين مايل آوردند و به مشقت مشق آن شيوه‏ها در پيش گرفتند...»
    اين قول كه نقل كرديم از شاعر و نويسنده مشهور عهد محمد شاه و ناصرالدين شاه يعني امير الشعراء هدايت است كه خود مردي استاد و صاحب نظر بود و نقل قول او براي اطلاع از نظري كه در دوره قاجاريه نسبت به سبك هندي وجود داشت كافي به نظر مي‏رسد.
    چون پيروان طريقه جديد معتقد به بازگشت به شيوه قدما بودند در اصطلاح معاصران دوره آنان را در تاريخ ادب فارسي «دوره بازگشت» مي‏نامند.
    دوره بازگشت يا دوره تجديد سبك قدما را مي‏توان به دو عصر ممتاز منقسم ساخت: دوره اول يعني دوره‏يي كه از اواسط قرن دوازدهم شروع شده و تا قسمتي از اوايل قرن سيزدهم ادامه يافته است. در اين مدت گويندگان استاد بيشتر سبك شاعران قرن ششم و هفتم و هشتم را در غزل و قصيده و مثنوي پيروي مي‏كردند.
    دوره دوم از اواخر نيمه اول قرن سيزدهم آغاز شده و دوره‏ييست كه گويندگان آن در عين پيروي از روش شعراي قرن ششم و هفتم و هشتم به سبك شعراي قرون چهارم و پنجم و ششم هم نظر داشتند مانند هدايت و سروش و فتح‏الله‏خان شيباني و محمود خان ملك الشعرا و جز آنان، و في‏احقيقة در اين دوره بود كه ثمرات بازگشت ادبي به نحو استيفا گرفته شد و سخن رضا قليخان هدايت آنجا كه به تقليد و پيروي گويندگان معاصر خو از فصحاي مختلف اشاره كرده است، بيشتر متوجه وضع همين دوره اخير است
    «همچنانكه تدريجاً پايه شعر تنزل نمود به تدريج ابواب ترقي گشود. چون آفتاب دولت... فتحعلي شاه ... از مشرق سلطنت شارق آمد طبع مبارك آنشهريار به واسطه وزن فطري به تكميل شعر و شاعري شايق افتاد، جمعي فضلا و فصحا در اين طبقه به هم رسيدند و طيقه قدما را برگزيدند و بدان سبك و سياق بر يكديگر سباق جستند و نقوش طريقه غير فصيحه متوسطين و متأخرين را از لوحه خاطر روزگار فرو شستند، بعضي به طرز خاقاني شيرواني و عبدالواسع جبلي قصائد مصنوعه رنگين مسجع مقفا سرودند و برخي به سياق فرخي و منوچهري شاهراه عذوبت و شيرين مقالي پيمودند، جمعي را هواي قانون حكيم رودكي و قطران در سر افتاد و قومي را سيرت استاد عنصري و امير مسعود سعد سلمان، طايفه‏يي به روشنايي مشعل حكيم الهي سنائي غزنوي و جلال الدين محمد مولوي معنوي قدس الله اسرار هم در مسالك تحقيق اقتفا خواستند و قافله‏يي پيرايه پيروي حكيم ابوالفرج روني و انوري ابيوردي بر تن آراستند، دليري چند در ميدان اقتباس رزميه گرمي از آتشكده طبع اسدي طوسي و فردوسي اندوختند و بيدلي چند در ايوان اكتساب بزميه مستي از خاطر نظامي و سعدي آموختند، گروهي طريقه از رقي و مختاري اختيار كردند و انبوهي به شيوه معزي و لامعي افتخار آوردند و طبقه‏يي از حكما و فصحاي معاصر در دنبال حكيم ناصر در افتادند و طايفه‏يي دل به زبان ورزي اديب صابر برنهادند، قليلي شيوه همه آنها را تتبع نموده بهر زباني بياني فرمودند و جمعي جمع كردند در ميان قصيده به سبك بلغاي قديم و غزل به رسم فصحاي جديد...»
    روشي كه شاعران دوره زنديه و قاجاريه داشتند در دوره مشروطيت و تا عصر حاضر نيز ميان شاعران استاد سخن سنج معمول و متداول است و از اوايل مشروطيت به بعد تنها برخي از گويندگان كم ارج گرد روشهاي ديگر گشته و هنوز هم در عالم شعر توفيقي حاصل نكرده‏اند.
    بعد از گويندگان معروف عهد زنديه كه نام آنان را پيش از اين آورده‏ايم چندين شاعر بزرگ در عهد قاجاريه ظهور كرده‏اند كه همه پيرو روش متقدمين بوده‏اند. اينان در غزل بيشتر به سعدي و حافظ اقتدا كرده و در مثنويهاي حماسي پيرامون روش فردوسي و مقلدان او گشته و در مثنويهاي بزمي از نظامي پيروي نموده و در قصائد و مسمطات و مقطعات روش شاعران قرنهاي چهارم و پنجم و ششم علي الخصوص عنصري و فرخي و منوچهري و مسعود سعد و سنائي و انوري و خاقاني را مورد تقليد قرار داده‏اند.
    زبان اين گويندگان همان لهجه كهنه است كه شاعران پيش از مغول و عهد مغول داشته‏اند و توجه به آرايش سخن و رعايت جانب فصاحت الفاظ ميان آنان شايع بوده است و كمتر شاعري را در بين ايشان مي‏توان يافت كه به لهجه معول زمان توجه و از آن استفاده كرده باشد.
    موضوعاتي كه گويندگان دوره بازگشت بدانها توجه داشتند بيشتر توصيفات، مدح، وعظ و اندرز، مدايح و مراثي معصومين، داستانهاي حماسي تاريخي و ديني، داستانهاي عاشقانه، غزل بوده است.
    از خوشبختيهاي شعراي اين زمان تشويقي است كه سلاطين از آنان مي‏كرده‏اند مخصوصاً شاهان قاجاري كه در اين مورد مي‏خواستند به پادشاهان شاعر پرور قديم اقتدا كنند و همين تشويق و نيز وجود مراكز ادبي در شهرهايي مثل تهران و شيراز و اصفهان و مشهد باعث ظهور عده كثيري شاعر استاد در دوره قاجاري شد كه از برخي ديوانها و منظومهاي بزرگ و اشعار غرا به يادگار مانده است.
    شاعران بزرگ دوره افشاريه و زنديه را پيش از اين نام برده‏ايم و اينك به ذكر فهرستي از اسامي گويندگان نام آور عهد قاجاري مبادرت مي‏شود:
    فتحعلي خان صباي كاشاني 0متوفي به سال 1238 هجري) شاگرد صباي كاشاني و ملك الشعراء فتحعلي شاه بود. ديوان قصائد او مشهور است و علاوه بر آن منظومهاي شهنشاه نامه و خداوند نامه و گلشن صبا و عبرت نامه او نيز هر يك شهرت و مقامي در آثار ادبي اخير ايران دارند. برخي از قصائد ملك الشعراء صبا به درجه‏يي از قدرت كلام و انسجام رسيده و تا حدي در آن معاني دقيق و عبارات فخيم آمده است كه به درستي يادآور قصايد فصحاي قرن ششم است.
    سيد محمد سحاب اصفهاني (متوفي به سال 1222) پسر سيد احمد هاتف شاعر قصيده‏سرا و غزل گوي مشهور دوره فتحعلي شاه بود، وي در قصائد خود از دو استاد بزرگ و مسلم قصيده يعني انوري و خاقاني با مهارتي شگفت انگيز پيروي كرده و به نيكي از عهد اين تقليد برآمده است.
    مجتهد الشعرا سيد حسين مجمر اصفهاني (متوفي به سال 1225) با حداثت سن و فوت در عنوان شباب در غزل و قصيده به روش متقدمان اظهار قدرت و مهارت فراوان كرده است.
    معتمدالدوله ميرزا عبدالوهاب نشاط اصفهاني (متوفي به اسل 1244) در نثر و نظم و خط از استادان بزرگ عهد خود بود و علي الخصوص غزل را به شيوه متقدمان خوب مي‏ساخت.
    ميرزا شفيع وصال شيرازي (متوفي به سال 1262) مشهور به ميرزا كوچك در مثنوي و غزل و قصيده قدرت داشت. استادي او در غزل خوشنويسي نزد معاصرانش مسلم بود. وي مثنوي فرهاد و شيرين وحشي را تمام كرد و مثنوي ديگري به بحر متقارب به نام بزم وصال دارد.
    ميرزا حبيب قاآني شيرازي (متوفي به سال 1270) قصيده سراي ماهرو استاد و غزل گوي و نويسنده مشهور اواسط عهد قاجاري است. اهميت قاآني بيشتر درآوردن طرز تازه‏يي در قصيده سرايي است ولي در عين اتكاء به شيوه گفتار قدما معاني تازه و تركيبات نو و افكار بديع دارد. پريشان او كه به روش گلستان نوشته معروف است.
    ميرزا عباس فروغي بسطامي (متوفي به سال 1274) از استادان مسلم غزل در عهد قاجاريست كه برخي از غزلهاي لطيفش لطف و فصاحت آثار سعدي و حافظ را به نظر خواننده مي‏آورد.
    ميرزا محمد علي سروش اصفهاني (متوفي به سال 1285) شاعر استاد دوره ناصرالدين شاه قصيده و مثنوي هر دو مي‏ساخته است ليكن اهميت و شهرت وي بيشتر در قصايد اوست كه با مهارتي عجيب در غالب آنها از فرخي سيستاني پيروي شده است. از او منظومه‏يي به بحر متقارب در شرح غزوات حضرت علي بن ابيطالب در دست است به نام ارديبهشت نامه و مثنويهاي ديگري نيز مانند ساقي نامه و الهي نامه دارد. محمود خان ملك الشعراء كاشاني (متوفي به سال 1311) در عهد خود از استادان مسلم در قصيده سرايي بود و منوچهري و فرخي را در قصايد ماهرانه پيروي مي‏كرد.
    ابوالنصر فتح الله خان شيباني كاشاني از معاصران محمد شاه و ناصرالدين شاه قاجار. وي قصيده سراي ماهرو استاد عصر خود و در پيروي از استادان دوره اول غزنوي چيره‏دست بود.
    گذشته ازين چند تن كه ذكر كرديم شاعران بزرگ ديگري هم در عهد قاجاري بوده‏اند كه نام و زبده آثار آنان بهتر از همه جا در مجلد دوم از مجمع الفصحاء هدايت آمده است و ذكر همه آنان در اين وجيزه دشوار است.
    اگر در اشعار گويندگان عهد قاجاري دقت و مطالعه شود ملاحظه مي‏گردد كه اگر چه اين گويندگان بزرگ كمتر به ابتكار مضامين و آوردن گفتار و معني تازه توجه دارند ليكن از حيث احياء زبان درست فارسي و تجديد خاطره گويندگان قديم خدمتي بزرگ به زبان و شعر فارسي كرده و آن هر دو را از ابتذال و سستي رهايي بخشيده‏اند و شيوه آنان در دوره مشروطيت الي يومنا هذا در نزد شاعران استاد مانند اديب نيشابوري و اديب پيشاوري و اديب الممالك فراهاني و مرحوم ملك الشعراء بهار خراماني معمول بوده و هست و تنها در پانزده بيست سال اخير است كه به واقع زمزمه تجديد سبك شعر فارسي از بعض شاعران معاصر شنيده مي‏شود.

  3. #33
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض از ميانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاري و زندي و قاجاري و مشروطيت --> نثر فارسي

    نثر فارسي هم در عهد افشاريه و زنديه و قاجاريه اندك اندك از سستي و بيمارگي دور شد و در دوره قاجاريه روشي نسبة مطبوع كه به شيوه پيشينيان نزديك بود، حاصل كرد. پيداست كه در مورد نثر هم مانند نظم ميزان فصاحت و بلاغت گفتار نويسندگان قديم بود منتهي در اين مورد معمولاً از روش نويسندگان قرن ششم و هفتم و هشتم بيشتر تقليد شده است مگر در اواخر قرن سيزدهم كه برخي مانند ميرزا ابراهيم وقايع نگار به سبك معمول اواخر قرن پنجم توجه كردند.
    در آغاز اين عهد هنوز آثار شوم بي‏مبالاتي و مسامحه نويسندگان دوره صفوي در منشأت فارسي آشكار بود چنان كه حتي ميرزا مهدي خان منشي نادر و آذر بيگدلي با همه استادي خود از خطاي حذف افعال مصون نمانده‏اند ليكن در آثار نويسندگان استاد عهد قاجاري اين عيب و نظاير آن كمتر ملحوظ است. مشاهير نويسندگان دوره افشاريه و زنديه و قاجاريه عبارتند از:
    ميرزا مهدي خان استرآبادي منشي نادر صاحب كتاب دره نادره كه مانند تاريخ وصاف پر از صنايع لفظي و مقرون به تكلف و تصنع است. وي كتاب ساده‏تري دارد به نام جهانگشاي نادري كه انشاء آن طبيعي‏تر از كتاب نخست است.
    نشاط اصفهاني كه نام او در ذكر شاعران عهد قاجاري گذشت، وي از نويسندگان صاحب ذوق و استاد عصر خود بوده و منشآتش در دست است و به چاپ رسيده.
    فاضل خان گروسي صاحب منشآت معروف، معاصر فتحعلي شاه وي تذكره‏يي نيز به نام انجمن خاقان دارد.
    قاآني كه نام او جزو شاعران آمده و كتاب پريشان او به تقليد كتاب گلستان شيخ عليه الرحمه نگاشته شده است.
    ميرزا تقي سپهر و پسر او عباسقلي سپهر مؤلفان كتاب معروف و مفصل ناسخ التواريخ.
    رضا قلي خان هدايت (متوفي به سال 1288) ملقب به امير الشعراء، معاصر محمد شاه و ناصر الدين شاه، صاحب آثار متعدد مانند مجمع الفصحاء در دو مجلد و رياض العارفين در شرح احوال شعراي متصوف و متمم روضة الصفا به نام روضة الصفاي ناصري و لغت انجمن آراي ناصري.
    ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني (مقتول به سال 1251) وزير محمد شاه بزرگترين نويسنده عهد قاجاري است كه منشآت وي به نثر مصنوع لطيفي نگارش يافته و دقت در آوردن الفاظ مقرون به ذوق و ايراد معاني باريك بدانها اثري خاص بخشيده است. قائم مقام در آوردن صنايع لفظي اصراري نداشت، هر جا ذوق خداداد او جايز مي‏شمرد از بعض صنايع تا آنجا كه به لطف كلام و رواني عبارت صدمه‏يي نرساند استفاده مي‏كرد و گرنه پيرامون آن نمي‏گشت. اشتهاد او به كلام فصحاي قديم زياد است اما او كلام متقدمين را هنگامي به كار مي‏برد كه حكم مثل سائر يافته باشد و آنها را به نوعي در كلام مي‏گنجاند كه گويي جزو انشاء اوست نه عاريتي و مأخوذ. عباراتش كوتاه‏تر و تركيباتش دل انگيز و جان پرور و او به واقع بزرگترين نويسنده ايران در ادوار اخير است كه به حق نام نويسندگي بر او توان نهاد.
    چند نويسنده خوب ديگر نيز در اواخر عهد قاجاري داريم مانند ميرزا عبداللطيف تبريزي صاحب فرهنگ برهان جامع و ترجمه الف ليلة و ليلة و محمد حسن خان صنيع الدوله (اعتماد السلطنه) مؤلف مرآت البلدان و كتاب منتظم ناصري و تذكره خيرات حسان و ميرزا محمد ابراهيم وقايع نگار و جز آن.
    از دوره سلطنت فتحعلي شاه قاجار به بعد ارتباط نزديك ميان ايران و اروپا آغاز شد و رو به تزايد و توسعه نهاد. آوردن كارشناسان فني در امور نظامي و مهندسي و ايجاد مدارس براي كارآموزي در اين فنون و فرستادن دانشجو و كارآموز به كشورهاي اروپا علي الخصوص فرانسه و انگلستان معمول گرديد، گروهي از فرزندان رجال و متمكنين و شاهزادگان با زبان و ادبيات فرانسوي و انگليسي آشنا شدند؛ ترجمه كتب مختلف از رمان و داستان گرفته تا كتب علمي و فني و نظامي به زبان فارسي آغاز گرديد؛ در اين ميان مدرسه دارالفنون به همت ميرزا محمد تقي خان امير كبير افتتاح يافت و آشنايي ايرانيان را با علوم جديد بيشتر معمول و ميسر ساخت؛ روزنامه نگاري هم اندك اندك معمول شد؛ در داخل و خارج ايران گروهي از مصلحين ايراني شروع به نوشتن عقايد سياسي و اجتماعي خود به زبان ساده كردند؛ تأليف كتب علمي و فني و درسي جديد بنا به احتياج زمان باب شد؛ فكر مشروطيت به ميان آمد و در مردم هيجاني ايجاد كرد و گروهي از طبقات مختلف سرگرم مطالعه كتب جديد و بحثهاي تازه و سعي در تحكم ارتباط خود با افكار و عقايد اروپايي شدند؛ رواج صنعت چاپ در ايران آشنايي مردم را با آثار ادبي و افكار مختلف ميسر ساخت.
    در اين گيرودار انقلاب مشروطيت آغاز شد؛ نطقها و ايراد خطابه‏هاي ساده برملا گرديد؛ روزنامه‏هاي پياپي انتشار يافت؛ تأسيس مدارس جديد رونق گرفت؛ تحصيل زبان‏هاي اروپايي داوطلبان بسيار حاصل كرد؛ آشنايي اهل فضل با ادب غربي بسيار شد؛ ادب جديد عربي هم كه تغيير و تحول زودتر در آن آشكار گرديده بود اثر خود را در ميان عربي دانان كتاب خوان و روزنامه و مجله دوست باقي نهاد؛ در افكار و عقايد تحولي عظيم پديدار شد، ادبيات از دربار و مجامع اشرافي و خصوصي به ميان عامه راه جست؛ آزادي بيان و بنان همه را به تكاپو انداخت؛ بر شماره نويسندگان و شاعران ساده‏گوي عامه پسند افزوده شد...
    در نتيجه اين تحولات سريع و شگرف روش نويسندگي تغيير يافت؛ افكار تازه در نثر و نظم به ميان آمد؛ سبك نگارش ساده و بي‏پيرايه شد؛ ورود در انواع مختلف مسائل ادبي از قبيل داستان و تآتر و بحث‏هاي اجتماعي و اخلاقي و سياسي و بحث ادبي و علمي و تحقيقات ادبي و تاريخي و جز آنها در زبان فارسي معمول گشت.
    لهجه نويسندگان تدريجاً تغيير يافت و به لهجه تخاطب نزديك شد؛ تركيبات تازه و لغات جديد كه بعضي هم ساختگي و برخي اروپايي و پاره‏يي تركي استانبولي بود در زبان فارسي راه جست؛ تركيبات و اصطلاحات تازه و خيالات جديد و فكرهاي نو معمول شد.
    در نثر و نظم فارسي از بعضي جهات فساد و تباهي راه جست زيرا بسياري از كسان كه استحقاق نويسندگي و شاعري نداشتند و از مقدمات بي‏بهره بودند به كار شاعري و نويسندگي پرداختند و حتي افرادي از اين قوم ديده شده‏اند كه زبان فارسي را نيز درست و به درجه‏يي معمول و عادي نمي‏دانستند؛ مقالات سرسري روزنامه‏ها و ترجمه‏هاي نادرست و ناموزن كه در جرايد انتشار يافت باعث شد كه لغات غلط، تركيبات و اصطلاحات نامناسب، غلطهاي دستوري و امثال آنها به وفور در نثر و نظم راه جويد.
    ليكن عوامل ديگري كه پيش از اين برشمرده‏ايم نثر و نظم را در راه تكامل وارد كرد و در آنها تنوع و تجددي به وجود آورد؛ زبان نثر ساده شد و از قيود لفظي رهايي يافت و استفاده از لهجه تخاطب نويسندگي را براي بسياري از طبقات آسان ساخت و نثر را آماده قبول افكار گوناگون كرد و از اين روي تحرير انواع كتب به زبان فارسي آسان شد؛ تأليف كتب در علوم جديد كه از اواخر عهد ناصري آغاز شده بود روز به روز معمول‏تر و متداول‏تر گرديد؛ ترجمه رمانها و داستانهاي اروپايي باعث شد كه نوشتن حكايات كوچك و داستانهاي بزرگ به تدريج در زبان فارسي معمول گردد و اينك اين فن در حال تكامل است تا روزي به مرحله بلوغ رسد؛ آشنايي با تحقيقات و تتبعات اروپاييان باعث تغيير روش تاريخ نويسي و تحقيق در مسائل ادبي شد و از اين راه تا كنون بسياري از نكات و مسائل مربوط به تاريخ و ادبيات ايران روشن گشت.
    اين پيشرفتها و ترقياتي از اين قبيل در ادبيات فارسي نهضت نكاتي ايجاد كرد كه اميد است به نتايج نيكو برسد.
    از نويسندگاني كه در دوره مشروطيت شهرت يافتند و خدماتي انجام دادند شيخ احمد روحي (مقتول به سال 1314) قمري، ميرزا آقاخان كرماني (مقتول به سال 1314) مؤلف صد خطابه و سه مكتوب و ايينه سكندري، ميرزا ملكم خان نويسنده رساله وزير رفيق، و روزنامه قانون .... را مي‏توان نام برد.

صفحه 4 از 4 اولاول 1234

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •