تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 4 اولاول 1234 آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 33

نام تاپيک: تاريخ ادبيات ايران از ابتدا تا کنون

  1. #21
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض قرن نهم دوره تيموري (782 ـ 907 هجري)

    دوره‏يي كه مورد بحث ما در اين فصل است از «يورش» تيمور به خراسان و سيستان (782 هجري) آغاز و به جلوس شاه اسمعيل صفوي (907) ختم مي‏شود و اگر چه قسمتي از اواخر قرن هشتم و چند سالي از اول قرن دهم در جزو اين دوره مورد مطالعه قرار مي‏گيرد ليكن چون در ميان اين دو پاره از قرن هشتم و قرن دهم تمام سنين قرن نهم قرار گرفته و اين قرن اختصاص به دوره سلطنت جانشينان تيمور گوركان دارد ما اين فصل را در ذيل عنوان قرن نهم و دوره تيموري مطالعه مي‏كنيم.
    در آغاز اين دوره ممتد يك صد و بيست و شش سال چند تن از دانشمندان و شاعران و نويسندگان دوره فترت بين ايلخانان و و تيموريان زندگي مي‏كرده‏اند كه غالب آنان شهرت و اهميتي در علوم و ادبيات دارند ليكن چون از اين چند تن بگذريم تا اواخر قرن نهم مردان بزرگ و نام آور را در علوم و ادبيات كمتر مي‏يابيم مگر آنان كه دربار سلطان حسين بايقرا را در هرات بزيت دانش و هنر و ادب خويش مزين مي‏داشته‏اند.

  2. #22
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض تحولات قرن هفتم و هشتم

    وضع عمومي علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> تحولات قرن هفتم و هشتم

    نخستين موضوعي كه در زبان فارسي عهد مذكور بايد مورد توجه باشد، آنست كه با حمله مغول و برچيده شدن دربارهاي حامي شعر و ادب فارسي طبعاً شعر و نثر از دربارهاي اصلي و مراكز بزرگ حكومتي بيرون رفت و تنها در دربارهاي كوچكي كه از عهد ايلخانان تا حمله تيمور در ايران موجود بود، باقي ماند و با اين كيفيت رواج و رونقي كه در بازار شعر و ادب وجود داشت از ميان رفت و بيشتر جنبه عمومي يافت تا درباري و البته اين امر از يك حيث سودمند و از بابت ديگر تا درجه‏يي زيان‏آور بود: فايده آن رها كردن شاعر از قيود خشك ادبيات درباري و مشغول ساختن او به امور ذوقي بوده است و ضرر آن برداشتن قيود دشوار ادبي براي شاخص شدن در عالم شعر و ادب ميان شاعران متعددي كه داوطلب ورود بدربارها بوده‏اند.
    در نتيجه اين امر مي‏بينيم كه اولاً قصيده‏هاي مدحي كه قبلاً كمتر ديواني را از آن خالي مي‏يافتيم كم شد و به جاي آنها غزلهاي شيواي لطيف و دل انگيز و داستانهاي عاشقانه به همين نسبت فزوني يافت و از دوره پيش بيشتر شد. ثانياً توجهي كه از اواسط قرن ششم به موضوعات عرفاني در شعر پيدا شده بود در اين عهد قوت بيشتر يافت و منظومه‏هاي عرفاني متعددي كه برخي از آنها خصوصاً مثنوي مولوي از شاهكارهاي جاويدان شعر پارسيست، به وجود آمد.
    دومين موضوع مهمي كه بايد در اين عصر از باب تغييري كه در زبان فارسي ايجاد كرده است مورد توجه كرده است مورد توجه باشد، ورود بسياري از كلمات تركي مغولي است در زبان فارسي. ورود اين لغات و اصطلاحات در نتيجه تسلط مغول و توقف متمادي آنان در ايران و حكومت بر اين سرزمين، امري طبيعي است. غالب اين لغات از طريق ادارات دولتي و كارگزاران دولت و فرمانهاي سلطنتي و تشكيلات مغول در ايران و قسمتي هم از راه حشر سربازان مغولي با مردم به وجود آمده است و از جمله اين كلماتست: قوريلتاي (شوراي سلطنتي، جمعيت پادشاهزادگان)، چپاول (غارت)، ياسا(قانون)، نويان و نوين(شاهزاده)، ايلچي (نماينده، رسول)، بيتكچي(منشي جمع و خرج)، اولاغ(بريد، چاپار)، يام (چاپارخانه)، اردو(سپاه)، يورش(حمله)، يورت(قرارگاه، ابواب جمعي)، قراول(پاسبان)، ايلغار(هجوم)، ايل(مطيع)، تومان(ده هزار)، كوچ(رحلت، عزيمت)، يرليغ(فرمان)، اينجور(مأمور وصول ماليات)، تمغا(مهر)، بياسارسانيدن(تنبيه كردن. مجازات كردن)، پايزه(انعام، مستمري)، آقا(بزرگ و سرور) كنكاج، كنكاش(مشورت) و بسياري كلمات و اصطلاحات ديگر.

  3. #23
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض قرن نهم دوره تيموري (782 ـ 907 هجري)

    زبان فارسي در اين عهد ممتد دنباله تحول پردامنه‏يي را كه از قرن هشتم آغاز كرده بود ادامه مي‏داد و بر روي هم به انحطاط مي‏گراييد.
    علت عمده اين انحطاط آن بود كه اولاً: زبان تركي با حمله مغول در ايران رواج بسيار يافت و بر اثر تتابع تغلب طوايف ترك در دربارها و دستگاههاي اداري و نظامي و ميان مردم (در بعض نواحي) شايع شد و اين خود مايه زيان بزرگي براي زبان پارسي بود و حتي بعضي از رجال ادب اين عهد زبان تركي را بر زبان فارسي ترجيح داده‏اند چنان كه امير عليشير نوايي كتاب محاكمه اللغتين را به همين قصد تأليف كرد.
    ثانياً: مراكز زبان فارسي در خراسان و عراق و هم چنين دربارهاي حامي شعر و ادب از ميان رفت و در نتيجه شعر از دربار دور شد و به دست عامه افتاد و همين امر باعث شد كه مهارت و قدرت كلام و وسعت اطلاعات شاعران قديم كه بر اثر تحصيلات متمادي و و دشوار به دست مي‏آمد از ميان برود.
    ثالثاً: استادان زبان فارسي كه مي‏بايست مربي شاعران و نويسندگان جديد باشند به تدريج از ميان رفتند و در نتيجه كار شعر و نثر به دست كساني افتاد كه بهره غالب آنان از فنون ادب كم بود.
    اين مسائل و اموري از قبيل آنها باعث شد كه زبان فارسي در مراحل انحطاط سير كند و شعر و نثر دوره تيموري از لحاظ زبان و افكار چندان مورد توجه و اعتماد نباشد.

  4. #24
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض نثر فارسي در قرن هفتم و هشتم

    وضع عمومي علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> نثر فارسي در قرن هفتم و هشتم

    نثر فارسي در دوره بين حمله چنگيز و تيمور رونق بسيار داشت. از علل عمده اين امر آنست كه در آن عهد آخرين اثر نفوذ سياسي خلفا از ميان رفت و بغداد مركزيت بزرگ علمي و ادبي و ديني و سياسي خود را از دست داد و رابطه ايرانيان با ملل ديگر اسلامي كه غالباً زبان عربي را پذيرفته بودند تقريباً مقطوع شد و ديگر جز كساني كه تأليفات مشكل علمي مي‏كردند و به اصطلاحات آماده و طريقه بحث در مسائل علمي كه از پيش در زبان عرب فراهم شده بود احتياج داشتند، باقي نويسندگان حاجتي به تأليف در زبان عربي احساس نمي‏كردند و حتي بسياري از كتب معروف علمي هم از اين پس به زبان پارسي تأليف شد و هر چه از زمان انقراض بني عباس بيشتر گذشت نگارش كتب علمي به زبان فارسي بيشتر معمول شد و تأليف به نثر عربي زيادتر جنبه اظهار علم و دانش و تفنن گرفت و به جاي آن بر رونق و رواج نثر پارسي افزوده شد.
    موضوعي كه به رواج نثر فارسي در اين دوره ياوري بسيار كرد تأليفات متعدد و مفصلي است كه در تاريخ اعم از تاريخ اعم از تاريخ عمومي ايران يا تاريخ مغول يا تواريخ محدود به سلسله‏هاي معين شده است. تأليف در تمام شعب علوم و ادبيات به زبان فارسي از اين پس عموميت بسيار يافت و اگر از سالهاي نخستين اين دوره و حوزه‏هايي مانند حوزه تعليم و تأليف و فعاليت خواجه نصيرالدين طوسي بگذريم، كمتر حوزه فعال علمي كه به زبان عربي توجه داشته باشد، مي‏يابيم.
    سبك نثر دوره مغول خصوصاً سبك قرن هفتم با شدت تمام تحت تأثير سبك نثر آخر دوره خوارزمشاهي است. علت عمده آنست كه پيشروان بزرگ نويسندگي اين دوره كساني بودند كه يا در اوائل قرن هفتم پيش از حمله مغول در زمره اهل قلم قرار داشته و به سبك آن دوره مأنوس بوده‏اند و يا كساني كه زيردست نويسندگان آن زمان تربيت شده و بعد سرمشق ساير نويسندگان گرديده‏اند.
    مهمترين سبك رايج اين دوره سبك نثر مصنوع است كه از دارندگان بزرگ آن «نسوي» و «عطا ملك جويني» و «وصاف الحضرة» بوده‏اند. ليكن نبايد فراموش كرد كه در همين دوره دنباله روش ساده و بي‏تكلف در نثر فارسي مقطوع نشد بلكه به تدريج قوت يافت و نمونه‏هاي خوبي از آن به وجود آمد مانند طبقات ناصري و جامع التواريخ رشيدي و تجارب السلف و تاريخ گزيده و جز آن، و اين هر دو سبك مصنوع و ساده در يك زمان و يك دوره وجود داشته و بسا اتفاق افتاده كه يك نويسنده حتي در يك كتاب بهر دو سبك توجه كرده است مانند شمس قيس رازي در المعجم كه در مقدمه آن روش مصنوع و متكلفي را بكار برده است ليكن در خود كتاب روش ساده زيبايي دارد.
    در آغاز قرن هفتم چند نويسنده بزرگ داريم كه از همه معروفتر نورالدين محمد بن محمد عوفي صاحب كتاب هاي معتبر لباب الالباب (تأليف در حدود سال 618) و جوامع الحكايات و لوامع الروايات (تأليف در حدود سال 630) است. لباب الالباب كتابيست در شرح احوال شاعران فارسي‏گوي از آغاز شعر فارسي تا اوايل قرن هفتم در دو مجلد كه نثري مصنوع و متكلف دارد، و جوامع الحكايات كتابي عظيم شامل حكايات ادبي و تاريخي و حاوي اطلاعات ذي‏قيمت مهمي است كه به نثر ساده و روان و بسيار فصيح نگاشته شده. نويسنده اين كتاب از كساني‏نيست كه خود را از آتش حمله مغول رهايي داده و اواخر عمر را در دستگاه مماليك غوريه در ولايت سند گذرانيده است.
    ديگر از نويسندگان اوايل قرن هفتم شمس الدين محمد بن قيس رازي است كه در اواخر عمر خود در خدمت اتابكان سلغري به سر مي‏برد. و كتاب المعجم في معايير اشعار العجم را در علوم شعري يعني عروض و قافيه و بديع و نقدالشعر به زبان فارسي تأليف نموده است(در حدود سال 630). سبك نويسنده در مقدمه كتاب به تمام معني مصنوع ولي در خود كتاب ساده و دل انگيز است. اهميت المعجم در آنست كه از ميان كتب فارسي كه در يكدوره از علوم ادبي نوشته شده و به دست ما رسيده، قديمتر از همه است.
    يكي ديگر از نويسندگان مشهور اوايل دوره مغول نورالدين محمد نسوي منشي جلال الدين خوارزمشاه است كه كتاب نفثة المصدور را به فارسي و كتاب سيرة جلال الدين منكبرني را به عربي نگاشت. نفثة المصدور داراي نثري مصنوع و شاعرانه و زيباست كه مؤلف آنرا به سال 632 در شهر ميافارقين نوشته و شرح احوال خود و جلال الدين منكبرني (م.628) را از سال 627 در آن بيان كرده است.
    قاضي ابو عمر و منهاج الدين بن سراج الدين جوزجاني معروف به منهاج سراج نويسنده بزرگ قرن هفتم صاحب كتاب طبقات ناصريست كه آنرا به سال 658 به پايان برد. اين كتاب تاريخ عمومي عالم است تا عصر مؤلف و خصوصاً از لحاظ اطلاعات ذي‏قيمتي كه راجع به حمله تارتار و فجايع مغولان دارد داراي ارزش فراوان است. نثر اين كتاب بسيار استوار و سليس و روان و از جمله آثار خوب زبان فارسي است.
    در اينجا ذكر علاءالدين عطا ملك بن بهاء الدين محد جويني (متوفي به سال 681) نويسنده بسيار معروف قرن هفتم لازم است. عطا ملك قسمت بزرگي از وقايع عهد مغولان را شخصاً ديده و در مسير آنها قرار داشته و باقي را از موثقين و كساني كه خود شاهد و ناظر وقايع بوده‏اند و يا از مشاهدات جغرافيايي و مطالعات تاريخي دقيق خود، فراهم آورده و از مجموع اين اطلاعات كتاب مشهور جهانگشا را در سه مجلد در شرح ظهور چنگيز و احوال و فتوحات او ، و در تاريخ خوارزمشاهان و حكام مغولي ايران و فتح قلاع اسمعيليه و بغداد تأليف كرده است. جهانگشا گذشته از اهميت تاريخي از آثار مشهور و زيباي نثر فارسي است. روش اين كتاب مصنوع ولي بر اثر استادي و مهارت كم نظير نويسنده از هرگونه سستي و فتور بر كنار است. نويسنده غالباً از اشعار فارسي و عربي و اخبار وامثال عرب و آيات قرآن كريم و پاره‏يي از اصطلاحات علمي نيز استفاده كرده است.
    بزرگترين نويسنده قرن هفتم سعدي شيرازي است كه در ذكر شعرا نيز ازو سخن خواهد رفت از سعدي چند رساله به اضافه گلستان به نثر فارسي باقي مانده است: ازين رسائل يكي نصيحةالملوك است كه به نثري ساده و روان و بي‏تكلف نوشته شده و از فصاحت بدرجه‏ييست كه يادآور آثار فصحاي قديم است، رساله ديگر او به نام عقل و عشق وو رساله‏يي ديگر در تربيت يكي از ملوك و رساله ديگري به نام مجالس شيخ و از همه مهمتر كتاب گلستانست كه كتابيست تربيتي و اجتماعي مخلوط از نثر و نظم. در اين كتاب سعدي روش خاص و مشهور خود را كه سبك ميان نثر مرسل و نثر مصنوع است بكار برده و از صنايع لفظي تا آنجا كه مخل فصاحت نباشد استفاده كرده است.
    از نويسندگان معروف ديگر آن زمان وصاف الحضرة شهاب الدين عبدالله است كه در سال 663 در شيراز ولادت يافته است و تا نيمه اول قرن هشتم مي‏زيسته است و كتاب خود را به نام تجزيةالامصار و تجزيةالاعصار در سال 712 به اتمام رسانيد و اين همان است كه به «تاريخ وصاف» شهرت دارد. كتاب تاريخ وصاف از حيث تصنع و تكلف داراي جنبه مبالغه‏آميز و از اين باب مورد ايراد نقادان سخن است. اين كتاب ذيلي است بر تارخ جهانگشاي جويني و حاوي وقايع دوره ايلخانان بعد از آن كتاب.
    رشيدالدين فضل الله(645ـ718) وزير دانشمند دوره ايلخانان كه مدتها وزارت غازان و اولجايتو و ابوسعيد بهادرخان را داشت كتاب بزرگ و مشهوري در تاريخ عمومي دارد به نام جامع التواريخ در هفت مجلد كه معتبرترين كتاب تاريخي عهد مغول و داراي نثري ساده و روان است و به سال 710 پايان يافت. غير از اين كتاب از رشيدالدين فضل الله آثار ديگري باقيست مانند الاحياء و الاثار در بيست و چهار قسمت حاوي مسائل مختلف علمي مانند علم فلاحت و معماري و كشتي سازي و غيره. ديگر مجموعه منشآت كه طبع شده است و چند كتاب و رساله ديگر.
    يكي ديگر از نويسندگان مشهور قرن هفتم قاضي ناصرالدين بيضاوي دانشمند بزرگ آن قرن است. وي كتاب نظام التواريخ خود را به سال 674 تأليف تأليف كرده و بعد از آن مطالبي تا حدود سال 694 بر آن افزوده است. اين كتاب شامل خلاصه‏يي از تاريخ عمومي از ابتداي خلقت است.
    ديگر از نويسندگان اين روزگار ناصرالدين منتجب الدين يزدي منشي قراختائيان كرمان مؤلف سمط العلي للحضرة العليا در تاريخ قراختائيان است كه نويسنده آنرا به تقليد از كتاب عقدالعلي للموقف الاعلي كه نثري مصنوع دارد به سال 716 نوشته است.
    ديگر هندوشاه بن سنجر نخجواني نويسنده كتاب تجارب السلف است كه به نثري ساده و روان و فصيح به سال 724 در تاريخ وزراء نوشته شده است.
    ديگر شرف الدين فضل الله حسيني قزويني (م. 740) اديب و شاعر و نويسنده معروف است كه كتاب او به نام المعجم في آثار ملوك العجم از نمونه‏هاي مشهور نثر مصنوع فارسي است كه در تاريخ ايران قديم نوشته شده ليكن هيچ ارزش تاريخي ندارد.
    ديگر از مورخان معروف اوايل قرن هشتم حمدالله مستوفي قزويني صاحب كتاب مشهور تاريخ گزيده و كتاب نزهة القلوب است كه اولي در تاريخ و ثانوي در جغرافياست و هر دو نثري ساده و روان دارد. از نويسندگان متصوف اين عهد از همه مشهورتر نخست شيخ نجم الدين ابوبكر عبدالله بن محمد رازي (م.665) از مشاهير متصوفه قرن هفتم است. كتاب مشهور او مرصاد العباد است كه نثري بليغ دارد.
    ديگر جلال الدين محمد مولوي بلخي است كه نام او را باز خواهيم آورد. اين صوفي بزرگ نيكو سخن در نثر نيز مانند شعر خود جوياي سادگي و صراحت و بيان مقاصد در مباحث مفصلي است كه در پيش مي‏گيرد و با ايراد امثال و اخبار و احاديث و آيات به تصريح و تعريض به نيكي از عهده آنها بر مي‏آيد. مولوي از آرايش كلام بيزار بود و مي‏گفت «سخن را چون بسيار آرايش مي‏كنند فراموش مي‏شود»، از آثار منثور او كتاب فيه‏مافيه، مجالس، مكتوباتست.
    ديگر شمس الدين احمد افلاكي صاحب كتاب مناقب العارفين است كه آنرا در اواسط قرن هشتم به پايان رسانيده و اطلاعات ذي‏قيميتي راجع به مولوي و خاندان او در آن آورده است.
    از نويسندگاني كه در قرن هفتم و هشتم به نوشتن كتبي در مسائل علمي به زبان فارسي مبادرت كرده‏اند نخست خواجه نصيرالدين محمد بن محمد بن حسن طوسي(597ـ 672) دانشمند بسيار معروف و بزرگ آغاز قرن هفتم است. از تأليفات مهم او به فارسي يكي اساس الاقتباس در منطق، ديگر معيار الاشعار در علم عروض و ديگر اخلاق ناصري در حكمت عملي (علم اخلاق) و ديگر اوصاف الاشراق در تصوف است كه همه به نثر ساده و روان و مطلوبي نوشته شده است.
    ديگر افضل الدين محمد بن حسن كاشاني معروف به بابا افضل (م. 707) كه نثري بسيار فصيح و ساده دارد. از رسالات مشهور فلسفي اوست: مدارج الكمال، ره انجام نامه، ساز و پيرايه شاهان پرمايه، رسالة تفاحه(ترجمه‏ييست از ترجمه عربي كتاب التفاحة منسوب به ارسطو)، عرض نامه، جاودان نامه و غيره.
    ديگر علامه قطب الدين محمود بن مسعود شيرازي (634ـ 710) شارح معروف كتاب القانون است كه در طب و فلسفه و رياضيات و نجوم براعت داشت. مهمترين اثر فارسي او كتاب درةالتاج است كه حكم دائرة المعارفي را در علوم فلسفي دارد.

  5. #25
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض قرن نهم دوره تيموري (782 ـ 907 هجري) --> نثر فارسي در عهد تيموري

    نثر فارسي در عهد تيموري وضع مساعدي داشت. در اين دوره نثر از مبالغه‏هاي صنعتي و فني قرن ششم و هفتم تقريباً آزاد شده بود چنان كه آثار متكلف كه در آنها به افراط به صنايع توجه شده باشد در اين دوره كم ديده مي‏شود و بالعكس آثار آن عهد به سبك ساده عادي بيشتر نگارش يافته است. توجه به لهجه كهن پارسي در آثار منثور عهد تيموري كمتر ملحوظ بود و استعمال اصطلاحات و لغات و تركيبات عمومي زمان مورد استعمال بيشتري داشت. به همين سبب بايد گفت كه روش متداول عهد تيموري سبك ساده و روان در نثر است. منتهي اين نكته نبايد فراموش شود كه در نثر اين زمان نفوذ كلمات تركي مشهود است و نيز اين نكته را بايد در نظر داشت كه نويسندگان اين دوره چنان كه بايد بند قواعد و قوانين اصيل زبان فارسي نبوده‏اند و به همين نسبت نيز آثار عدم دقت در جست و جوي حقايق و مطالب درست از آثار آنان لايح و آشكار است.
    آثار مصنوع اين دوره زياد نيست ليكن به جاي آن در مقدمات كتب و سرفصلها و نظاير اين موارد، هر جا كه مي‏خواستند كتاب را به يكي از اميران و رجال بزرگ مي‏آمد، تكلفات بسيار به كار رفته و القاب و عناوين ابداعي و ابتكاري به حدي ذكر شده كه اصل مطلب را از ميان برده است. در بعضي كتب سجعهاي بارد و تكلفات ناوارد در تضاعيف كلام ديده مي‏شود و در پاره‏يي ديگر از آثار سادگي و رواني دل‏انگيزي مشهود است ليكن بر روي هم در شعر فارسي اين عهد، از استحكام و متانتي كه در كلام قدما مشهود بود كمتر اثري ديده مي‏شود و مثل آن است كه توجه به سبكهاي كهن و پيروي از استادان قديم در آوردن سخنان استوار چندان پسنديده و معمول همه كس نبود.
    مطالبي كه در نثر فارسي دوره تيموري بكار رفته دور از تنوع نيست بدين معني كه در آن روزگار در موضوعات مختلفي مانند مسائل علمي و تاريخ و قصص و روايات و تراجم احوال و تفسير قرآن و موضوعات ديگر ديني و تصوف و اخلاق و جز آن آثاري در دست است.
    نهضت فارسي نويسي در موضوعات علمي كه در عهد مغول قوت گرفته بود در اين دوره هم چنان قوت داشت و علت اين امر آن است كه هر چه از سقوط بغداد بيشتر مي‏گذشت و نفوذ زبان و ادبيات عربي در ايران كمتر مي‏شد، حاجت به تأليف كتب علمي به زبان فارسي بيشتر محسوس مي‏گرديد.
    موضوعي كه در اواخر عهد تيموري قابل توجه و مطالعه است ايجاد كتبي به زبان تركي است. نهضت تأليف و تدوين كتب به زبان تركي مخصوصاً در اواخر اين عهد يعني در حوزه ادبي هرات كه به تشويق سلطان حسين بايقرا و امير عليشير نوايي ايجاد شده بود، تقويت شد. چنان كه در همين دوره كتابهايي مثل مجالس النفائس و محاكمة اللغتين و محبوب القلوب و نشآت و غيره از آثار امير عليشير و با برنامه از ظهيرالدين بابر و چند اثر ديگر نوشته شد و همين نهضت در سرودن اشعار تركي نيز پيدا شده بود چنان كه چند شاعر ذواللسانين از آن عهد داريم.
    از نويسندگان معروف و معتبر اين دوره نخست نظام الدين شنب غازاني معروف به نظام شامي معاصر تيمور است كه كتاب ظفرنامه را با انشائي ساده به امر آن كشورگشاي ترك نگاشت.
    مورخ ديگر به نام شرف الدين علي يزدي (متوفي به سال 858) با استفاده از كتاب نظام شامي كتابي جديد موسوم به ظفرنامه تيموري با انشاء بهتر و اطناب و تطويل بيشتر نگاشت و كتاب خود را به سال 828 به پايان برد.
    ديگر از مورخان مشهور اين عهد شهاب الدين عبدالله بن لطف الله معروف به «حافظ ابرو» (متوفي به سال 833) صاحب كتاب معتبر زبدة التواريخ و كتاب مجمع التواريخ سلطاني است. كتاب مجمع التواريخ در چهار مجلد نوشته شده كه از مجلد اول تا مجلد سوم آن شامل وقايع تاريخي تا زمان مغول و مجلد چهارم از مرگ سلطان ابوسعيد بهادرخان آخرين پادشاه ايلخاني تا وقايع 830 هجري است. حافظ ابرو از مورخان معتمد و بزرگ ايران شمرده مي‏شود و آثار او مورد اعتنا و توجه بسيار است.
    ديگر فصيحي خوافي (احمد بن جلال الدين محمد) مؤلف مجمل التواريخ است كه آن را به سال 849 به پايان برده و به شاهخ پسر تيمور تقديم كرده است اين كتاب از باب اشتمال بر اسامي بسياري از شاعران و دانشمندان و توجه به مسايل ادبي و سادگي انشاء اهميت بسيار دارد.
    ديگر كمال الدين حسين بن حسن خوارزمي (مقتول به سال 839) صاحب كتاب جواهرالاسرار و زواهرالانوار در شرح مثنوي با مقدمه مفصلي در تاريخ و اصول تصوف است.
    ديگر صاين علي بن محمد تركه اصفهاني (متوفي به سال 836) نويسنده و دانشمند مشهور داراي تأليفات متعدد و صاحب اطلاعات عميق در علوم عقلي و نقلي است كه به عهد سلطنت شاهرخ تيموري اهميت و شهرت بسيار داشته است. از جمله آثار معروف فارسي او يكي ترجمه‏ييست از كتاب الملل و النحل محمد بن عبدالكريم شهرستاني و ديگر كتاب اسرارالصلوة و ديگر تحفه علائيه در اصول دين اسلام بنابر مذاهب اربعه اهل سنت، ديگر رساله مبداء و معاد و غيره و علاوه بر اينها چند كتاب به تازي نيز تأليف كرد. وي در منشآت خود متوجه تصنع بود.
    از مشاهير نويسندگان اين عهد كه در شعر نيز مقام شامخي داشته است نورالدين عبدالرحمن جامي صاحب آثار متعدد و معتبر در نثر پارسي است و از جمله آثار اوست: كتاب نفحات الانس كه به سال 883 تأليف كرده و در آن شرح احوال 614 تن از مشايخ صوفيه را آورده است. بيشتر اين كتاب ترجمه‏ييست از شرح احوال مشايخ صوفيه كه خواجه عبدالله انصاري به زبان هروي تقرير كرده بود و آن خود ترجمه‏يي بود از كتاب طبقات الصوفيه محمد بن حسين سلمي نيشابوري به عربي و اين هر دو مترجم مطالبي بر آن افزودند. نفحات الانس مقدمه‏يي مفصل در بيان اصول تصوف دارد. نثر جامي در اين كتاب ساده و فصيح است و بررويهم كتاب او از جمله معتبرترين آثار متصوفه شمرده مي‏شود. ديگر از آثار منثور جامي كتاب بهارستانست كه به تقليد از گلستان سعدي نوشته شد تا براي تدريس فرزند نواموز مصنف به كار رود و به همين سبب هم جامي در آخر اين كتاب شرح حالي از چندين شاعر مشهور فارسي زبان آورده است. ديگر از آثار فارسي او كتاب لوايح است مشتمل بر سي لايحه در بيان اصول عرفان. جامي هر يك از اصول عرفان را در لايحه‏يي آورده و در بيان مطالب خود رعايت كمال اختصار را كرده است. ديگر از كتب مشهور عرفاني او كتاب اشعة اللمعات است در شرح كتاب لمعات فخرالدين ابراهيم عراقي شاعر و نويسنده مشهور عهد مغول كه از كتب معتبر تصوف به فارسي است. اشعة اللمعات جامي حاوي نكاتي است در رفع مشكلات لمعات و به نثر استوار و ساده نگارش يافته است. در علوم ادبي و مسائل ديني و شرح ني نامه مولوي و شرح بعضي از اشعار امير خسرو دهلوي و غيره نيز جامي رسائلي به زبان فارسي دارد.
    ديگر از نويسندگان اين عهد غياث الدين علي بن علي حسيني اصفهاني معاصر سلطان ابوسعيد تيموري و مؤلف كتاب دانشنامه جهان است كه كتاب كعتبري در حكمت الهي و طبيعي به نثر ساده فارسي است.
    در اينجا بي مناسب نيست كه ذكري از يكي از ترجمه‏هاي رسائل اخوان الصفا به نثر فارسي كه در همين عهد از تلخيص عربي آن موسوم به مجمل الحكمة صورت گرفته است به ميان آيد. اين كتاب كه نسخي از آن موجود است در عهد سلطنت تيمور به فارسي رواني در آمده و از جمله بهترين تلخيصهاي رسائل اخوان الصفاست.
    ديگر از نويسندگان مشهور اين دوره كمال الدين عبدالرزاق بن اسحق سمرقندي (816 ـ 887) مؤلف كتاب معتبر مطلع السعدين است كه وقايع ايران را از عهد سلطان ابوسعيد بهادر ايلخاني مغول (716 ـ 736) تا پايان دوره سلطنت سلطان ابوسعيد تيموري (855 ـ 872) شامل است و از باب اشتمال بر حوادث اين دوره ممتد اهميت بسيار دارد و بعدها مورد استفاده غالب مورخان قرار گرفته است.
    از نويسندگان معروف دوره تيموري دولتشاه بن علاء الدوله سمرقندي (متوفي به سال 896 يا 900) است كه از نديمان و نزديكان سلطان حسين بايقرا بوده و به تشويق وزير دانشمند او امير عليشير نوايي كتاب معروف تذكرة الشعرا را نوشته است. درين تذكره كه بعد از لباب الالباب عوفي مهمترين تذكره شعراي فارسي زبانست شرح احوال يك صد و پنج تن از شاعران به اضافه بسياري از اشارات تاريخي آمده ليكن اشتباه و عدم اتقاق مسائل در آن بدرجتيست كه سخنان نويسنده را در غالب موارد بدون تحقيق مجدد نمي‏توان باور داشت، روش دولت شاه در تحرير ساده و دور از پيرايه‏هاي لفظي است.
    ديگر از نويسندگان مشهور اين دوره معين الدين محمد اسفزاري مولف روضات الجنات في تاريخ مدينة هرات است كه آن را به سال 875 به پايان برد. تاريخ هرات از آن جهت كه شامل اطلاعات ذيقيمتي راجع به ملوك آل كرت و حوادث دوره تيموري تا دوره سلطان حسين بايقرا و اشارات مختلف بعده‏يي از رجال است بسيار قابل استفاده است. روش معين الدين اسفزاري در نثر استادانه و استوار است و او در ترسل نيز مهارت و به شغل انشاء رسائل درباري اشتغال داشته اشت. در كتاب تاريخ هرات به اشعار عده‏يي از استادان تمثل شده و در پاره‏يي از توصيفات و مقدمات فصول به روش مترسلان متصنع طريق اطناب و آوردن صنايع لفظي اختيار گرديده است.
    مورخ بسيار مشهور اين دوره محمد بن خاوند شاه بن محمود مشهور به ميرخواند (838 ـ 903) در دوره سلاطين تيموري خاصه در دربار سلطان حسين بايقرا مقامي بلند داشته است. كتاب او به نام روضة الصفا در هفت مجلد است. مجلد هفتم را نواده دختري او غياث الدين خواند مير بر آن افزوده و اين مجلد اخير حاوي وقايع دوره سلطان حسين بايقرا و پسر او بديع الزمان ميرزاست. روضة الصفا حاوي وقايع عمده تاريخ پيش از اسلام و دوره اسلامي به تفصيل است تا عهد مؤلف، و قسمتي از حوادث بعد از فوت مؤلف (مجلد هفتم)، و روش نگارش آن ساده و خالي از تكلف و مبني بر لهجه ادبي اواخر عهد تيموري است. ميرخواند غير از اين كتاب كتاب ديگري به نام دستورالوزراء در شرح احوال وزراء اسلام و ايران تا زمان خود دارد كه آن هم از كتب معتبر شمرده مي‏شود.
    دختر زاده همين نويسنده يعني غياث الدين خواند مير (متوفي به سال 941) از جمله مورخان و نويسندگان مشهور دوره تيموري وصفويست. كتاب مشهور او غير از ذيلي كه بر روضة الصفا نوشت كتاب جبيب السير است در تاريخ عمومي تا پايان حيات شاه اسماعيل صفوي و ما بعد از آن هم راجع به آن سخن خواهيم گفت.
    سلطان حسين بايقرا آخرين پادشاه بزرگ تيموري خود هم از جمله نويسندگان و شاعران ذواللسانين بوده و كتاب او به نام مجالس العشاق داراي اطلاعاتي درباره بعض شعرا و متصوفه است. اين كتاب در سال 908 تأليف شده و مشتمل است بر يك مقدمه و هفتاد و شش مجلس. در مقدمه كتاب راجع به عشق مجازي و عشق حقيقي بحث شده و در مجالس از شعرا و عرفا و احوال ايشان تا جامي سخن رفته و در پايان كتاب شرح حال مؤلف آمده است. ظهيرالدين بابردربا برنامه تأليف اين كتاب را به كمال الدين حسين گازرگاهي نسبت داده و گفته است كه او اين كتاب سست و بي‏مزه را كه پر از دروغ و سخنان بي‏ادبانه است به نام سلطان حسين بايقرا نوشت. انشاء كتاب در آغاز آن مصنوع و مابقي از قبيل انشاء عادي و سست دوره تيموريست.
    از جمله دانشمندان و نويسندگان نام آور تيموري كمال الدين حسين واعظ كاشفي سبزواري (متوفي به سال 910) است كه در هرات سكونت داشت. وي در فقه و تفسير و حديث و نجوم و حكمت و ادب تبحر داشت و بر مشرب اهل تصوف و از پيروان سلسله نقشبنديه بود. ملاحسين از نويسندگان كثيرالتأليف و داراي آثار متعدد در مسائل گوناگون است. از جمله آثار او يكي كتاب انوار سهيلي است كه في‏الواقع ترجمه و تهذيب جديديست از كتاب كليله و دمنه و انشائي مصنوع و متكلف دارد. ديگر مخزن الانشاء و ديگر روضةالشهداء كه با روشي منشيانه و مترسلانه از مصائب انبيا و ائمه در آن سخن رفته و همين كتاب است كه در دوره صفويه در مجالس عزاي شهدا خوانده مي‏شد و به همين سبب آنها را مجلس روضه خواني ناميدند. ديگر از آثار او مواهب عليه است در تفسير قرآن، ديگر اخلاق محسني است در چهل باب به نام سلطان حسين بايقرا، ديگر جواهر الاسرار يا جواره التفسير در تفسير قرآن كه مفصلتر از مواهب عليه است، ديگر فتوت نامه سلطاني در شرح عقايد و طرز تربيت و رسوم و آداب دسته‏هاي مختلف فتيان (جوانمردان) كه از لحاظ اجتماعي در زمره معتبرترين كتب فارسي است. ديگر اختيارات در نجوم و سبعه كاشفيه شامل هفت رساله در نجوم و كتاب «لب لباب مثنوي» كه اختصاريست از مثنوي مولانا جلال الدين رومي و «لب لب» كه اختصاري از لب لبابست. علاوه بر اينها باز هم كتب ديگري را از ملا حسين نام برده‏اند.
    پسر ملا جسين يعني فخرالدين علي واعظ (متوفي به سال 939) نيز از جمله نويسندگان مشهور آخر عهد تيموري و آغاز دوره صفويست. او كتابي دارد به نام رشحات عين الحيات در شرح مقامات خواجه عبيدالله احرار كه از معاريف پيشروان فرقه نقشبنديه در دوره تيموري بود.
    جلال الدين محمد بن اسعد صديقي دواني (830 ـ 908) حكيم و نويسنده مشهور صاحب كتاب اخلاق جلالي است كه در حكمت عملي نوشته است. نام اصلي اين كتاب لوامع الاشراق في مكارم الاخلاق است و دواني در تأليف اين كتاب تحت تأثير نفوذ اخلاق ناصري خواجه نصيرالدين طوسي بوده است.
    فرقه حروفيه كه در ا بتداي عهد تيموري ظهور كردند و مؤسس طريقت آنان فضل الله استرآبادي بود آثاري پديد آوردند كه داراي رموز و اصطلاحات خاص و لهجه ادبي و روش نگارش مخصوص است. مهمترين اثر اين فرقه كتاب جاويدان نامه اثر فضل الله استراباديست و علاوه بر آن كتب ديگري مانند آدم نامه و عرش نامه و هدايت نامه و استوانامه و كرسي نامه و محبت نامه هم از اين فرقه در دست است. براي كشف رموز جاويدان نامه كتابي موسوم به مفتاح الحيات موجود است.

  6. #26
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض شعر فارسي در قرن هفتم و هشتم

    وضع عمومي علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> شعر فارسي در قرن هفتم و هشتم

    شعر فارسي در اين دوره با شدتي بيش از پيش از بدبيني و ناخشنودي از اوضاع روزگار و ناپايداري جهان و دعوت خلق به ترك دنيا و زهد و نظاير اين افكار مشحونست. علت آن هم آشكار مي‏باشد و آن وضع سخت و دشواريست كه با حمله مغول آغاز شده و با جور و ظلم عمال دوره آنان و با خونريزيها و بي‏ثباتي اوضاع در دوره فترت بعد از ايلخانان ادامه يافته و محيط اجتماعي ايران را با دشوارترين شرايطي مقرون ساخته بود. همين وضع مورث توجه شديد غالب شعرا به مسائل ديني و خيالات تند صوفيانه و درويشانه و گوشه‏گيري و در نتيجه تصورات باريك و دقيق نيز شده است.
    در عصر مغول بر اثر انتشار بسياري از مفاسد اخلاقي انتقادات اجتماعي به شدت رواج يافت. البته پيش از اين تاريخ از اين قبيل انتقادات در اشعار شعرا خاصه در شعراي قرن ششم كه بر اثر تسلط تركان و رواج بعضي مفاسد از اوضاع ناراضي بودند، نيز مشاهده مي‏شود ولي در عهد مغول به همان نسبت كه مفاسد اجتماعي رواج بيشتري يافت به همان درجه هم اين انتقادات شديدتر و سخت تر شد. از اين انتقادات سخت در آثار سعدي خاصه گلستان و در هزليات او و در جام جم اوحدي و د رغزلهاي حافظ و آثار شعراي ديگر بسيار ديده مي‏شود و از همه آنها مهمتر آثار شاعر و نويسنده خوش ذوق هوشيار «عبيد ذاكاني قزويني» است كه آثار او نظماً و نثراً حاوي مسائل انتقادي تنديست كه با لهجه ادبي بسيار دلچسب و شيرين بيان كرده و در اين باب گوي سبقت از همه شاعران و نويسندگان فارسي زبان بوده است. حقاً هم هيچ دوره‏يي از ادوار مقدم بر او در ايران به نحوي كه او مي‏خواسته مانند عهد زندگي وي نمي‏توانست مضاميني بدان شيريني و خوبي براي انتقادات اجتماعي او فراهم سازد.
    در شعر قرن هفتم و هشتم قصيده به تدريج متروك مي‏شد و به همان نسبت غزلهاي عاشقانه لطيف جاي آنرا مي‏گرفت. منظومهاي داستاني نو عرفاني زياد سروده شد و همچنين منظومهايي كه حاوي افكار اجتماعي و حكايات و قصص كوتاه باشد(مانند بوستان سعدي) در اين دوره معمول گرديد. داستانهاي منظوم قرن هفتم و هشتم معمولاً به تقليد از نظامي شاعر مشهور پايان قرن ششم ساخته مي‏شد و از بزرگترين مقلدان نظامي در اين دوره امير خسرو دهلوي و خواجوي كرماني را مي‏توان ذكر كرد.
    سبك شعر در قرن هفتم و هشتم دنباله سبك نيمه دوم قرن ششم است كه اكنون اصطلاحاً سبك عراقي ناميده مي‏شود. علت توجه شاعران اين قرن به سبك مذكور آنست كه مركز شعر در اين دو قرن نواحي مركزي و جنوبي ايران است كه لهجه عمومي استادان اين نواحي با سبك سابق الذكر سازگارتر است. با اين حال در ميان شعراي اين دوره كساني مانند مجد همگر شيرازي و ابن يمين فريومدي و مولوي بلخي بودند كه به سبك خراساني بيشتر اظهار تمايل مي‏كردند و علي الخصوص سبك مولوي در غزلها و قصائدش نزديكي تام بروش شاعران خراسان دراوايل قرن ششم داشت.
    شعر فارسي دوره مغول با دو شاعر بزرگ ايران سعدي و مولوي شروع مي‏شود كه هر دو پيش از حمله مغول ولادت يافته و در محيط دور از دسترس مغولان تربيت شده بودند.
    ابو عبدالله مشرف بن مصلح شيرازي به سعدي در اوايل قرن هفتم (حدود 606 هجري) در شيراز ولادت يافت و به سال 691 يا 694 در همان شهر درگذشت، در حالي كه قسمت بزرگي از زندگي خود را در سفرهاي دراز و سير آفاق وانفس گذرانده بود. وي بي ترديد از شاعران درجه اول زبان فارسي و همرديف فردوسي است، قدرت او در غزلسرايي و بيان مضامين عالي لطيف عاشقانه و گاه عارفانه در كلام فصيح و روان كه غالباً در رواني و فصاحت به حد اعجاز مي‏رسد بي‏سابقه بود. علاوه بر اين سعدي در ذكر مواعظ و اندرز و حكمت و بيان امثال و قصص اخلاقي با زباني شيرين و شيوا و مؤثر گوي سبقت از همه گويندگان فارسي زبان ربوده است. نثر او هم كه در عين توجه به بعضي از صنايع لفظي ساده و روشن و خالي از تكلفات دور از ذوق بلكه بسيار لطيف و دلپسند و مطبوع است او را در رديف بهترين نويسندگان فارسي زبان درآورده است چنانكه مدتها كتاب گلستان او در شمار كتب درسي مدارس و مكاتب ايران بوده است و هنوز هم سرمشق فصاحت شمرده مي‏شود. كليات آثار او كه حاوي: مجالس عرفاني و چند رساله و گلستان (نثر) و بوستان يا سعدي نامه و غزليات و مامعات و قصايد عربي و فارسي و ترجيعات و مقطعات و هزلياتست بارها به طبع رسيده و زبانزد خاص و عام ايرانيانست:
    از غزلهاي شيواي اوست:
    شب فراق كه داند كه تا سحر چندست مگر كسي كه به زندان عشق دربندست
    گرفتم از غم دل راه بوستان گيرم كدام سرو به بالاي دوست مانندست
    پيام من كه رساند به يار مهر گسل كه بر شكستي و ما را هنوز پيوندست
    قسم به جان تو گفتن طريق عزت نيست به خاك پاي تو و آن هم عظيم سوگندست
    كه با شكستن پيمان و برگرفتن دل هنوز ديده به ديدارت آرزومند است
    بيا كه بر سر كويت بساط چهره ماست بجاي خاك كه در زير پايت افكندست
    خيال روي تو بيخ اميد بنشاندست بلاي عشق تو بنياد صبر بركندست
    ز دست رفته نه تنها منم درين سودا چه دستها كه ز دست تو بر خداوند است
    فراق يار كه پيش تو كاه برگي نيست بيا و بر دل من بين كه كوه الوند است
    ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق گمان برند كه سعدي ز دوست خرسندست
    اين ابيات از بوستان او نقل مي‏شود:
    الا تا درخت كرم پروري گر اميدواري كزو برخوري
    كرم كن كه فردا كه ديوان نهند منازل به مقدار احسان دهند
    يكي را كه سعي قدم پيشتر بدرگاه حق منزلت بيشتر
    يكي باز پس خائن و شرمسار بترسد همي مرد ناكرده كار
    بهل تا به دندان گزد پشت دست تنوري چنين گرم و ناني نيست
    بداني گه غله برداشتن كه سستي بود تخم ناكاشتن
    شاعر هم عصر سعدي جلال الدين محمد بن بهاء الدين محمد مولوي بلخي معروف به رومي (606ـ672) نيز از نوابغ عالم ادب و از متفكران بزرگ جهان و مقتداي متصوفه و اهل تحقيق و مجاهدت و رياضت است. وي در نظم و نثر پارسي استاد و داراي لساني فصيح و قدرتي كم نظير در بيان معاني دشوار عرفاني و حكمي به زبان ساده بود. مثنوي (شش دفتر) و ديوان غزليات و قصايد و رباعيات او و همچنين آثار منثور يعني فيه مافيه و قسمتي از مجالس و مكتوبات وي مشهور است.
    از غزلهاي اوست:
    روزها فكر من اينست و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
    از كجا آمده‏ام آمدنم بهر چه بود به كجا مي‏روم آخر ننمائي وطنم
    مانده‏ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا يا چه بوده است مراد وي از اين ساختم
    جان كه از عالم علويست يقين مي‏دانم رخت خود باز برآنم كه همانجا فكنم
    مرغ باغ ملكوتم نيم ازعالم خاك دو سه روزي قفسي ساخته‏اند از بدنم
    اي خوش آنروز كه پرواز كنم تا بر دوست به اميد سر كويش پر و بالي بزنم
    كيست در گوش كه او مي‏شنود آوازم يا كداميست سخن مي‏كند اندر دهنم
    كيست در ديده كه از ديده برون مي‏نگرد يا چه جانست نگويي كه منش پيرهنم
    تا به تحقيق مرا منزل وره ننمايي يكدم آرام نگيرم نفسي دم نزنم
    مي وصلم بچشان تا در زندان ابد از سر عربده مستانه بهم درشكنم
    من بخود نامدم اينجا كه بخود باز روم آنكه آورد مرا باز برد در وطنم
    تو مپندار كه من شعر بخود مي‏گويم تا كه هشيارم و بيدار يكي دم نزنم
    شمس تبريز اگر روي بمن ننمايي والله اين قالب مردار بهم درشكنم
    اين ابيات از مثنوي اوست:
    از خدا خواهيم توفيق ادب بي‏ادب محروم ماند از لطف رب
    بي‏ادب تنها نه خود را داشت بد بلكه آتش بر همه آفاق زد
    هر چه بر تو آيد از ظلمات و غم آن ز بي‏باكي و گستاخيست هم
    هر كه بي‏باكي كند در راه دوست رهزن مردان شد و نامرد اوست

    دشمن طاوس آمد پرّ او اي بسي شه را به كشته فر او
    گفت من آن آهوم كز ناف من ريخت آن صياد خون صاف من
    اي من آن روباه صحرا كز كمين سربريدنش براي پوستين
    اي من آن پيلي كه زخم پيلبان ريخت خونم از براي استخوان
    آنكه كشتستم پي مادون من مي نداند كه نخسبد خون من
    بر منست امروز و فردا برويست خون چون من كس چنين ضايع كيست
    گر چه ديوار افگند سايه دراز باز گردد سوي او آن سايه باز
    اين جهان كوهست و فعل ما ندا سوي ما آيد نداها را صدا
    وقتي از اين دو شاعر بسيار بزرگ آغاز دوره مغول بگذريم به عده‏يي ديگر از شاعران درجه دوم و سوم، و چهارم، برمي‏خوريم تا در پايان اين عهد به حافظ برسيم.
    در گيرو دار حمله مغول دو تن از شاعران بزرگ ايران شربت شهادت نوشيدند: نخست پيشواي بزرگ تصوف و شاعر شيرين سخن نام آور فريدالدين محمد بن ابراهيم عطار نيشابوري كه پيش از اين نام او آورده شده است و دوم كمال الدين اسمعيل بن جمال الدين محمد بن عبدالرزاق اصفهاني قصيده سراي مشهور كه در سال 635 كشته شد. وي به چشم خويش قتل عام ديگر مغول را در اصفهان به سال 633 ديد و در آن باب چنين گفت:
    كس نيست كه تا بر وطن خود گريد بر حال تباه مردم بد گريد
    دي بر سر مرده‏يي دو صد شيون بود امروز يكي نيست كه بر صد گريد
    و خود دو سال بعد به دست مغولي به قتل رسيد.
    از شاعران مشهور بزرگ قرن ششم انوري و خاقاني است«اثيرالدين عبدالله اوماني» از اوماني همدانست كه به سال 665 در گذشت و ديوان قصايد او در دست است.
    ديگر سيف الدين اسفرنگ (يا سيف اسفرنگي) از گويندگان مشهور ماوراءالنهر (متوفي به سال 672) كه در قصايد خود سبك خاقاني را خوب تقليد كرده است.
    از شعراي مشهور ديگر اين غهد: بدرالدين جاجرمي(م. 686) و فخرالدين ابراهيمي عراقي (م.688) و مجد الدين همگر(م.686) و رضي الدين عبدالله امامي هروي(م. 667) و همام الدين تبريزي (م.714) و نزاري قهستاني(م.720) و شيخ محمود شبستري عارف بزرگ صاحب گلشن راز(م. 720) و امير نجم الدين حسن دهلوي(م.727) و اوحدالدين كرماني(م. 736) و اوحدي مراغه‏يي (م.738) و ابن يمين فريومدي جويني صاحب قصايد و مقطعات مشهور(م.769) هستند.
    غير از امير حسن دهلوي كه نام او گذشته است، شاعر ديگري هم كه از اصل ايراني بوده ولي در هند تربيت يافته و از گويندگان بزرگ زبان فارسي شده در اين عهد مشهور است و او امير خسرو بن امير سيف الدين محمود دهلوي (م.725) است كه ديوان قصايد و غزلها و مثنويهاي او شهرت فراوان دارد. مثنويهاي مطلع النوار، شيرين و خسرو، ليلي و مجنون، آيينه اسكندري، هشت بهشت او به تقليد از پنج گنج نظامي ساخته شده و علاوه بر اينها مثنويهاي ديگري نيز دارد.
    شاعر مشهور ديگر اين دوره كمال الدين ابوالعطا محمود بن علي كرماني معروف به خواجو(م.753) است كه در غزل و مثنوي صاحب دستي قوي بوده و خصوصاً در آوردن مضامين عرفاني در غزل چيره‏دست و در اين راه پيشواي حافظ است و حافظ خود به تقدم وي در اين باب و پيروي از سبك او معترف است. از خواجو مثنويهايي به تقليد نظامي مانده است مانند روضه‏الانوار، كمال نامه، گل و نوروز، گوهر نامه، هماي و همايون، و منظومه حماسي سام نامه.
    نظام الدين عبيد زاكاني قزويني (م. 772) كه پيش از اين هم نام او را ذكر كرده‏ايم از گويندگان نام آور در آخر اين دوره است.
    اهميت او در داشتن روش انتقادي و بيان مفاسد اجتماع با زباني شيرين و به طريق هزل و شوخي است. وي در دروش انشاء و در سبك ظاهري اشعار خود بيشتر متتبع روش سعدي بوده. عبيد بهتر از هر كسي وضع نامطلوب اخلاقي و اجتماعي عهد خويش را شناخته و محيطي را كه تحت تأثير استيلاي تاتار و جور حكام و عمال مغول و آشوب و فتنه و قتلو غارت و ناپايداري اوضاع و جهل و ناداني غالب زمامداران و غلبه مشتي غارتگر فاسد و نادان به وجود آمده بود مجسم ساخته است. كليات عبيد زاكاني شامل منظومه‏ها و رسالات منثور اوست. در ميان اين آثار مقداري اشعار جدي از قصائد و غزليات موجود است و از آن گذشته منظومه گربه و موش و عشاق نامه و رسالات اخلاق الاشراف و ده فصل و رساله و صد پند را بايد از آثار خوب او شمرد.
    شاعر مشهور ديگر اواخر اين عهد جمال الدين سلمان بن علاء الدين محمد ساوجي(م.779) است كه مداح ايلكانان بغداد بود و ديوان قصائد و غزلهاي او مشهور است و او را حقاً مي‏توان آخرين شاعر قصيده‏سراي بزرگ دوره مغول دانست. وي گذشته از اين ديوان دو منظومه فراقنامه و جمشيد و خورشيد را نيز به نظم درآورده است.
    آخرين شاعر نام‏آور ايران در اين عصر كه او را بايد آخرين شاعر بزرگ درجه اول ايران شمرد شمس الدين محمد بن بهاءالدين حافظ شيرازي (م.791) است كه اواخر حيات او مصادف با اوايل عهد تيموري بود. اهميت او در آنست كه توانست مضامين عرفاني و عشقي را به نحوي درهم آميزد كه از دو سبك غزل عارفانه و عاشقانه سبك واحد جديدي بوجود آورد و البته موفقيت او در اين كار بيشتر مرهون شعراي مقدم بر او در اواسط و اواخر قرن هشتم علي الخصوص خواجوي كرماني بوده است.
    حافظ مضامين عاشقانه و عارفانه را با الفاظ زيبا و با توجه به صنايع لفظي بيان كرده و بر اثر قدرت فراوان خود در سخنوري غالباً مضامين عالي و معاني كثير را در ابيات كوتاه گنجانيده است. وي به حدي در بازي با كلمات مقتدر است كه غالباً ابيات او اگر مضمون و معني خيلي عالي هم نداشته باشد در خواننده مؤثر است.
    تركيباتي كه حافظ در اشعار خود آورد غالباً تازه و بديع و بي‏سابقه است و حافظ در ساختن اين تركيبات نهايت قدرت و كمال ذوق و لطف طبع خود را نشان داده است و كمتر شاعري را از اين حيث مي‏توان با او مقايسه كرد. معاني عرفاني و حكمي حافظ اگر چه تازه نيست ليكن چون با احساسات لطيف و گاه با هيجانات شديد روحي او آميخته شده جلائي خاط يافته است. بهر حال غزلهاي حافظ از بهترين نمونه‏هاي سخن فارسي و از عاليترين نمودارهاي علو فكر و طبع نژاد ايرانيست كه حتي در تاريكترين ادوار هم از نورافشاني باز نمانده است.
    از غزلهاي شيواي اوست:
    سالها دل طلب جام جم از ما مي‏كرد آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي‏كرد
    گوهر كز صدق كون و مكان بيرون بود طلب از گمشدگان لب دريا مي‏كرد
    بيدلي در همه احوال خدا با او بود او نميديدش و از دور خدايا مي‏كرد
    مشكل خويش بر پير مغان بردم دوش كاو به تأييد نظر حل معما مي‏كرد
    ديدمش خرم و خندان قرح باده به دست وندران آينه صدگونه تماشا مي‏كرد
    گفتم اين جام جهان بين تو كي داد حكيم گفت آنروز كه اين گنبد مينا مي‏كرد
    آن همه شعبدها عقل كه مي‏كرد آنجا سامري پيش عصا و يد بيضا مي‏كرد
    گفت آن يار كزو گشت سردار بلند جرمش اين بود كه اسرار هويدا مي‏كرد
    آنكه چون غنچه دلش را ز حقيقت بنهفت ورق خاطره از اين نكته محشي مي‏كرد
    فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد دگران هم بكنند آنچه مسيحا مي‏كرد
    گفتمش سلسله زلف بتان از پي چيست گفت حافظ گله‏يي از دل شيدا مي‏كرد

  7. #27
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض قرن نهم دوره تيموري (782 ـ 907 هجري) --> شعر دوره تيموري

    در اين عهد شعر فارسي مانند زبان و ساير ابواب علم و ادب رونقي چنان كه بايد نداشت. علت عمده اين بي‏رونقي نخست بي‏ثبايت اوضاع زمان و كساد بازار علم و ادب و دوم نادر بودن امرا و شاهان شاعر پرور سخن شناس بود. اگر چه در ميان شاهزادگان و امرا و رجال تيموري عده‏يي افراد دانشمند و دانش دوست و شاعر و شاعرپرور مانند شاهرخ، بايسنقر ميرزا، الغ بيك، ابوسعيد، سلطان حسين بايقرا و وزير او امير عليشير نوايي و چند تن ديگر وجود داشتند ليكن غالب رجال و امراء آن عهد نه مردم سخن شناس بوده‏اند و نه به سخنگويان و سخن سنجان به ديده حرمت مي‏نگريستند. تشويقي هم كه از اهل علم و ادب مي‏شد به درجه تشويق پيشينيان نبود و گذشته از اين آرامي اوضاع در دوره غالب امرا و سلاطين كم و فرصت آنان براي اشتغال به مسائل ذوقي اندك بود.
    از ميان حوزه‏هاي ادبي دوره تيموري از همه مهمتر حوزه‏ييست كه در دستگاه امارت سلطان حسين بايقرا در هرات تشكيل شد. در اين حوزه عده‏يي شاعر و نويسنده و مورخ و نقاش و موسيقيدان گرد آمده و به ترتيب شاگرداني اشتغال جسته بودند. سبك‏ةاي نوي كه هر يك از اين دسته‏ها در كار خود ايجاد كردند در دوره صفوي امتداد يافته است. د رحقيقت حوزه علمي و ادبي و هنري هرات در عهد سلطان حسين بايقرا منشاء تحول تازه‏يي در محيط فكري و معنوي ايران گرديد كه از اهميت آن نبايد غافل ماند.
    در آغاز عهد تيموري چند شاعر و گوينده خوب بسر مي‏بردند كه روش آنان دنباله كار گويندگان اواخر قرن هشتم بوده است. كساني كه بعد از آن طبقه به كار نظم پرداختند همه لحن و سبكي نو و خاص كه با روش پيشينيان متفاوت بود داشتند و از آثار آنان تازگي سبك سخن و انديشه و ابداع مضامين آشكار اشت و حتي تقليد از استادان سلف عيب شمرده مي‏شد چنان كه كاتبي گفته است:
    شاعر نباشد آنكو هنگام بيت گفتن ز اشعار اوستادان آرد خيال درهم
    هر خانه‏ييكه او را از خشت كهنه سازند مانند خانه نو نبود بناش محكم
    زبان شعر دوره تيموري به حد وافر نزديك به زبان عمومي شد و علت اين امر آن بود كه شعر در اين دوره كمتر اختصاص به دربارها داشت و بيشتر در ميان مردم و عامه رائج بو و در نتيجه همين امر توجه به قيود ادبي كمتر لازم به نظر مي‏رسيد و بر عكس قبول عامه براي رواج شعر ضرور بود و گويا به همين سبب عدد شاعران اين عهد بسيار بود چنان كه اگر به تذكره‏هايي كه در آن روزگار و يا در اوايل عهد صفوي نوشته شده و ذكر شاعران دوره تيموري در آنها آمده است، مانند تذكرةالشعراء دولت شاه سمرقندي و مجالس النفائس امير عليشير نوايي (به تركي) و ترجمه فارسي آن (لطائف نامه) و تذكره سامي از سام ميرزاي صفوي، مراجعه شود اسامي شود اسامي عده كثيري از شاعران در آنها ملاحظه مي‏گردد و اين گروه تنها دسته‏يي از گويندگان آن عهد را تشكيل مي‏دهند و اين امر چنان كه در عهد صفويه نيز ديده خواهد شد نتيجه نفوذ شعر در ميان عامه و وجود آن در بين طبقات مختلف بوده است.
    رواج زبان تركي در اين دوره باعث بود كه برخي از شاعران زبان تركي را براي شاعري انتخاب كنند و اگر به فارسي شعر مي‏گفتند كاه به شعر تركي نيز تفنن نمايند. از جمله بزرگترين شاعران اين عهد كه گاه به زبان فارسي و بيشتر به زبان تركي شعر مي‏ساخته امير عليشير نوايي (متوفي به سال 906) وزير سلطان حسين بايقراست كه چهار ديوان غزل و پنج مثنوي به روش خمسه نظامي و يك مثنوي (لسان الطير) به تقليد از منطق الطير به تركي دارد و اگر چه شعر فارسي هم مي‏سروده و در فارسي «فاني» تخلص مي‏كرده اسن ليكن ناقدان سخن اشعار فارسي او را نستوده‏اند.
    در شعر فارسي عهد تيموري گاه بنمونهاي مصنوع يعني اشعاري كه به تكلفات و صنايع لفظي در آنها توجه شده است بازمي‏خوريم، مانند برخي از اشعار و منظومه‏هاي كاتبي ترشزي، ليكن با وجود توجه برخي از شاعران و نويسندگان به طريقه متكلفان، بايد اذعان كرد كه اين روش در شعر و نثر اين دوره كمتر مورد توجه بوده و نويسندگان و گويندگان معروف آن عهد به سادگي اشعار و آثار خود بيشتر علاقه داشته‏اند.
    ورود در مسائل عرفاني در شعر اين دوره هم چنان رواج داشت و مخصوصاً در غزلها استفاده از اصطلاحات صوفيه معمول بود و گاه شاعراني مانند شاه نعمة الله ولي و قاسم الانوار و جامي به سرودن منظومه‏هاي عرفاني هم دست مي‏زدند.
    منظومه‏هاي عاشقانه و يا منظومه‏هايي كه متضمن حكايات و قصص كوتاه و بحث در مسائل حكمي و اخلاقي باشد در اين عهد نسبة زياد بود و در غالب اين منظومه‏ها سعي مي‏شد كه از نظامي تقليد شود و حتي داستانهاي او هم عيناً و گاه با مختصر تغييري در بعض موارد دوباره به نظم درمي‏آمد.
    ديگر از انواع شعر كه در عهد تيموري زياد مورد توجه و علاقه شعرا بوده غزل است. غزلهاي اين عهد هر چه بيشتر به پايان آن نزديك شويم بيشتر متضمن افكار و مضامين دقيق مي‏شده است. شايد يكي از علل اين امر توجهي باشد كه ايرانيان پس از حمله مغول و قتل و غارتهاي متمادي كه در قرن هفتم و هشتم و نهم در اين كشور رخ داده بود، به امور معنوي پيدا كرده و از عوالم مادي اضطراراً منصرف گشته بودند. اين امر باعث گرديد كه به تدريج شعرا به اوهام و خيالات باريك و دقيق بيشتر متوجه شوند و خيالات دور و دراز را در الفاظ كم بگنجانند و به جاي رعايت جانب مساوات لفظ و معني از مراعات ظواهر دور و به دقت معني و ورود در عالم وهم و خيال نزديك شوند.
    با توجه به اين معني بايد گفت كه د رعهد تيموري مقدمات ظهور سبكي كه بعد به سبك هند يمعروف شد فراهم گرديد و ما بعد از اين درباره سبك مذكور سخن خواهيم گفت. آخرين حوزه‏يي كه اين روش را در عهد تيموري به كمال رسانيد حوزه ادبي هرات در عهد سلطان حسين بايقرا و وزير او امير عليشير بود كه بنابر آن چه گفتيم از جهات مختلف در دوره صفوي تأثير داشت.
    از شاعران معروف عهد تيموري كه بازمانده اواخر دوره فترت بين ايلخانان و تيمور بوده كمال الدين بن مسعود معروف به كمال خجندي (متوفي به سال 808) است كه در غزل استاد بوده و در شعر «كمال» تخلص مي‏كرده و خود را از معاصر بزرگ خويش حافظ برتر مي‏شمردهاست و با اين كه در اين دعوي صادق نيست ليكن او را مسلماً بايد از كساني دانست كه در تلطيف و تكميل غزل سهم عمده و شايسته‏يي داشتند و خيالات غريب و معاني دقيق در غزلهاي او بسيار است.
    شاعر بزرگ ديگر هم عصر كمال، ملا محمد شيرين مغربي تبريزي (متوفي به سال 890) صوفي مشهور است كه غزلها و ترجيعات او شهرت دارد و مشحونست به به حقايق عرفاني و علي الخصوص فكر وحدت وجود ليكن او را شاعري متوسط بايد دانست.
    ديگر عصمة‏الله بخارايي معروف به عصمت بخاري (متوفي به سال 829) صاحب غزلهاي مشهور عاشقانه و قصايد.
    ديگر ابواسحق شيرازي (متوفي به سال 830) معروف به بسحق اطعمه است. بسحق را از شاعران مبتكر و كم نظير فارسي زبان بايد دانست. او اشعار خود را به وصف انواع اغذيه و اطعمه مقصور ساخت و به همين سبب به «اطعمه» مشهور شد. ديوان غزلها و قصائد و رباعيات بسحق و مثنوي كنزالاشتهاي او از باب اشتمال بر وصف و اسم بسياري از اطعمه و مجالس پذيرايي و رسومي كه در آنها وجود داشت، اهميت دارد. اين اشعار و هم چنين چند رساله كوچك ديگر بسحق به نام «داستان مزعفر و بغرا» و داستان «برنج و بغزا» و «خوابنامه بسحق» و «فرهنگ نامه» از اصطلاحات كهنه طباخي ايران تا عصر شاعر پر است.
    شاعر ديگري به نام نظام الدين محمود قاري يزدي در قرن نهم روش بسحق اطعمه را تعقيب كرده و در باب پوششها و پارچه‏ها شعر سروده و ديواني به نام ديوان البسه ترتيب داده كه به طبع رسيده است. ديوان او هم از باب اشتمال بر اسامي بسياري از انواع پارچه‏ها و البسه گوناگون در قرن نهم اهميت بسيار داد.
    ديگر از شاعران مشهور قرن نهم سيد نعمة الله ولي كرماني (متوفي به سال834) متوسطي دارد شامل غزل و قصيده و مثنوي.
    ديگر سيد علي بن نصير بن هارون معروف به قاسم انوار (متوفي به سال 837) عارف معروف است كه ديوان او شامل چند غزل و مثنوي و مقداري اشعار به لهجه ولايتي گيلان و چند قطعه تركي است.
    ديگري مولانا محمد بن عبدالله كاتبي ترشيزي (يا نيشابوري متوفي به سال839) است كه قصايد و مثنويهاي مصنوع او شهرت دارد. مثنويهاي تجنيسات، ذوبحرين، ذوقافيتين و منظومه‏ةاي حسن و عشق، ناظر و منظور، بهرام و گل اندام از اوست و نوشته‏اند كه در آخر عمر شروع به جواب خمسه نظامي كرده بود.
    ديگر امير شاهي سبزواري (متوفي به سال 857) است كه اشعار او را در لطف و دقت و تأثير ستوده‏اند و علي الخصوص غزلهاي پر مضمون و لطيف او قابل توجه است.
    ديگر شيخ آذري اسفرايني (متوفي به سال 866) است كه قصائد و غزلهاي عاشقانه او لطيف و با حال و پر از مضامين دقيق است. از منظومه‏هاي مشهور منسوب به او بهمن نامه است در شرح سلطنت سلاطين بهمني هند.
    ديگر مولانا محمد بن حسام الدين مشهور به ابن حسام (متوفي به سال 875) است كه در انواع شعر دست داشته و منظومه خاوران نامه كه حماسه‏يي ديني است در سفرها و جنگهاي علي بن ابيطالب عليه السلام، ازوست و ديوان قصائد او نيز به طبع رسيده.
    شاعراني نيز مانند شهاب ترشيزي و سيمي نيشابوري و غياث شيرازي و خيالي بخاري و بابا سودائي و طالب جاجرمي و چند شاعر ديگر كه همه ازمتوسطين بوده‏اند در اين دوره مي‏زيستند و در پايان اين عهد شاعران متوسط ديگري مثل هلالي جغتائي، هاتفي خرجردي، قاسمي و غيره به طبع آزمايي مشغول بودند كه چون بيشتر آنها در اوايل دوره صفوي شهرت داشتند نام آنان را در شمار گويندگان آن عهد ذكر خواهيم كرد.
    مشهورترين شاعر آخر عهد تيموري كه بايد او را بزرگترين شاعر آن عهد و گوينده به نام ايران بعد از حافظ شمرد نورالدين عبدالرحمن بن احمد جامي 817 ـ 898 هجري) است كه شاعر و عارف و اديب و نويسنده و محقق بزرگ عهد خود و از پيشوايان فرقه نقشبنديه و صاحب آثار مختلف نظم و نثر و كتب پارسي و تازي متعدد است.
    جامي در مثنويهاي خود تابع روش نظامي بوده و در غزلهاي خود غزلهاي سعدي و حافظ را تقليد و تتبع كرده و در قصيده تابع سبك شعراي قصيده گوي عراق بوده است. با اين حال نبايد جامي را از ابتكار مضامين تازه و قدرت بيان و لطف معاني در پاره‏يي از اشعارش بي‏بهره دانست و او اگر چه به مرتبه استادان بزرگ پيش از خود نمي‏رسد ليكن از آن جهت كه خاتم شعراء بزرگ فارسي زبانست داراي اهميت و مقامي خاص مي‏باشد. از آثار منظوم او نخست هفت اورنگ يا سبعه است شامل هفت مثنوي، سلسلةالذهب، سلامان و ابسال، تحفة الاحرار، سبحةالابرار، يوسف و زليخ، ليلي و مجنون، خردنامه اسكندر، دوم ديوان غزلها و قصايد و ترجيعات. در اشعار جامي افكار صوفيانه و داستانها و حكمت و اندرز و تصورات غزلي و غنائي همه به وفور ديده مي‏شود.

  8. #28
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض از آغاز قرن دهم تا ميانه قرن دوازدهم عهد صفوي (907 ـ 1148) --> مقدمه

    اين دوره ممتد كه از جهت سياسي و مدني و اقتصادي و هنري يكي از ادوار بسيار مهم تاريخ ايرانست از حيث علم و ادب چنان كه بايد مهم نيست. ادبيات فارسي در عهد صفويان از بعضي جهات در مراحلي از ترقي و از پاره‏يي جهات در انحطاطي عجيب سير مي‏كرد و بر روي هم نقاط ضعف آن بيشتر بود.

  9. #29
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض از آغاز قرن دهم تا ميانه قرن دوازدهم عهد صفوي (907 ـ 1148) --> زبان فارسي در عهد صفوي

    زبان فارسي در اين دوره مانند دوره تيموري در طريق انحطاط بود. در اوايل اين دوره لهجه آذري كه از لهجات قديم ايرانست در آذربايجان از ميان رفت و جز در برخي از نقاط باقي نماند. علت اين امر تمادي سكونت تركان و تسلط امراء و بعضي از قبائل ترك و مغول در آن ناحيه از قرن ششم به بعد بوده است و در نتيجه اين امر در اواخر قرن نهم در بسياري از مراكز عمده آذربايجان تكلم به زبان تركي معمول ومتداول شده بود ليكن درآغاز دوره صفوي بنابر آن چه از پاره‏يي شواهد و مدارك بر مي‏آيد تكلم به تركي عموميت كامل نداشت. اين نكته را هم بايد دانست كه تركي معمول در آذربايجان لهجه مختلطي است از آذري و عربي و مقدار كمي از لغات تركي كه به طور كلي تحت تسلط قواعد دستوري زبان ترك در آمده است. مسأله‏يي كه در دوره صفويان ذكر آن اهميت دارد علاقه و توجهي است كه سلاطين صفوي خصوصاً به زبان تركي داشتند. در اين دوره غالب اصطلاحات ديواني و درباري و نظامي تركي بود و در ميان رجال دولت تكلم به تركي رواج داشت و حتي سر سلسله صفوي، شاه اسمعيل، كه شاعري متوسط بوده ديوان تركي دارد و «خطائي» تخلص مي‏كرد.
    از عجائب امور آن است كه در همين دوره سلاطين عثماني به ساختن غزلها و قطعات فارسي اظهار علاقه مي‏كرده‏اند و زبان پارسي و تعليم و تعلم كتب ادبي فارسي در دوره آنان در آسياي صغيري شيوع فراوان داشت و بقاياي نفوذ فارسي در آن سرزمين تا عهد ما نيز امتداد يافته است اگر چه روز به روز از قوت آن كاسته مي‏شود و طريق ضعف و فراموشي مي‏پيمايد.
    اين نكته را نيز بايد به خاطر داشت كه رواج زبان پارسي در آسياي صغير منحصر به عهد سلاطين عثماني نبوده و از عهد سلاجقه آسياي صغير يعني از اواسط قرن پنجم هجري به بعد ادامه داشته است.
    شيوع و رواج زبان فارسي در عهد صفويان و قرون پس از آن در هندوستان بيش از نواحي ديگر بود. انتشار زبان پارسي در سرزمين پهناور هند از وقتي شروع شد كه دين اسلام به وسيله ايرانيان مشرق به آن كشور راه جست و سلسله‏هاي غزنوي و غوري و مماليك غوري در آن ملك مراكز معتبري براي ترويج زبان و ادب فارسي و تشويق شارعان و نويسندگان فارسي به وجود آوردند. حمله مغول به ايران و پناه بردن گروه بزرگي از شاعران و نويسندگان و دانشمندان ايراني ماوراء‏النهر و خراسان به هندوستان رواج زبان پارسي را در آنجا قوت بخشيد و از همين عهد است كه گويندگان و نويسندگان مشهور در هندوستان ظهور كرده و به زبان فارسي ديوانها و دفترها پرداخته‏اند. در دوره امپراطوران تيموري هندوستان بر اثر توجه و علاقه وافري كه ايشان اظهار مي‏كرده‏اند و نيز در نتيجه اظهار علاقه امراء جزء مسلمان آن كشور كه غالباً از سلاله‏هاي ايراني بوده يا خاندانهايي كه با فرهنگ و تمدن ايراني آشنايي داشته‏اند، و همچنين بر اثر مهاجرت گروهي از ايرانيان به آن سرزمين، زبان فارسي به درجه‏يي در هندوستان رخنه كرد و آن قدر شاعر و نويسنده و كتاب و غزل و قصيده و مثنوي فارسي در آن نقطه پهناور پديد آمد كه گويي آنجا منشاء اصلي و واقعي زبان فارسي است.
    بعد از سلاطين آل بابر اگر چه زبان فارسي يكباره از رواج و رونق نيفتاد ليكن لطمات شديد به آن وارد شد علي الخصوص رقابت زبان انگليسي و زبان اردو با زبان فارسي و بي‏قيدي ايرانيان در حفظ ميراث گذشتگان به شدت عجيبي از توسعه و نفوذ زبان فارسي در هند كاست و با اين حال بقية السيف آن رواج و انتشار هنوز هم قابل توجه و شايسته نگاهداريست.

  10. #30
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض از آغاز قرن دهم تا ميانه قرن دوازدهم عهد صفوي (907 ـ 1148) --> شعر فارسي در عهد صفوي

    شعر پارسي در عهد صفويان از حيث الفاظ و كلمات چندان قابل توجه نيست و اگر از چند شاعر معروف قوي بگذريم از ساير شعرا سخني كه لايق توجه باشد نمي‏يابيم.
    علت اين امر آنست كه در اين دوره مانند دوره تيموري تربيت معمول شاعران كه در دوره‏هاي ساماني و غزنوي و سلجوقي و غيره وجود داشت از ميان رفته بود و بيشتر گويندگان اطلاعات وسيع و كامل از زبان فارسي و عربي نداشتند.
    علاوه بر اين چون دربارها نسبت به شاعران اظهار حمايت نمي‏كردند شعر از دربار بيرون رفت و در دست عامه مردم افتاد يعني وضعي كه در دوره تيموري قوت گرفته بود در اين عصر عموميت و شدت بيشتر يافت. اين امر اگر چه وسيله ايجاد تنوع و تجددي در شعر بود ليكن از حيث اصول و قواعد زبان مايه شكست آن هم گرديد، از اين روي در عين آن كه در اشعار دوره صفويان مضامين و مطالب تازه يافته مي‏شود. در همان حال كلمات سست نيز بسيار است.
    موضوع ديگري كه به سستي عبارات و كلمات در اشعار فارسي ياوري كرد رواج به شعر فارسي در سرزمينهاي غير ايرانيست كه در عين ايجاد مضامين و معاني تازه چون محيط غير مساعدي براي زبان فارسي بوده در دور داشتن آن از صحت و استحكام عادي خود مؤثر شد.
    در شعر دوره صفوي مرثيه سرايي و مدح دين بسيار معمول بود و اين امر نتيجه طبيعي سياست مذهبي پادشاهان صفوي است. اين سلسله از آغاز تسلط خود بر ايران به شدت و با سختگيري بي‏سابقه‏يي شروع به ترويج در ايران كردند و در اين راه از هيچ گونه مجاهدت سياسي و نظامي و علمي و ادبي هم خودداري ننمودند چنان كه در نتيجه همين توجه، علوم ديني و علي الخصوص كلام و فقه و حديث شيعه در دوره آنان توسعه فراوان يافت و علماي بزرگي در اين ابواب ظهور كردند. پيداست كه اين سياست ديني در افكار گويندگان عهد و در شعر فارسي نيز بي‏اثر نبود و علي الخصوص ترويج و تشويق پادشاهان از مرثيه سازي و مرثيه‏سازان يا كساني كه به ذكر مناقب آل علي عليه السلام مبادرت مي‏كردند، بر درجه رواج اين نوع شعر مي‏افزود. صاحب عالم آراي عباسي در ذكر احوال شاعران دوره شاه طهماسب صفوي آورده است كه:
    «در اوايل حال حضرت خاقاني جنت مكاني ]را[ توجه تمام به حال اين طبقه بود.... و در اواخر ايام حيات كه در امر معروف و نهي منكر مبالغه عظيم مي‏فرمودند چون اين طبقه علهي را وسيع المشرب شمرده از صلحاء و زمره اتقيا نمي‏دانستند زياده توجهي به حال ايشان نمي‏فرمودند و راه گذراندن قطعه و قصيده نمي‏دادند. مولانا محتشم كاشي قصيده غرا در مدح آن حضرت و قصيده ديگر در مدح مخدره زمان شهزاده پريخان خانم به نظم آورده از كاشان فرستاده بود، به وسيله شهزاده مذكور معروض گشت، شاه جنت مكان فرمودند كه من راضي نيستم كه شعراء زبان به مدح و ثناي من آلايند، قصائد در شأن شاه ولايت پناه و ائمه معصومين عليهم السلام بگويند، صله اول از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن از ما توقع نمايند زيرا كه به فكر دقيق و معاني بلند و اشعارهاي دور از كار در رشته بلاغت درآورده به ملوك نسبت مي‏دهند كه به مضمون «از احسن اوست اكذب او» اكثر در موضع خود نيست اما اگر به حضرات مقدسات نسبت نمايند شأن معالي نشان ايشان بالاتر از آنست و محتمل الوقوع است. غرض كه جناب مولانا صله شعر از جانب اشرف نيافت!»
    با دقت در اين سخنان نمونه‏يي از افكار سلاطين صفوي نسبت به شعرا و مدايح يا غزلهاي آنان آشكار مي‏شود، اين فكر تقريباً در غالب شاهان آن خاندان موجود بوده و تنها به شاه طهماسب انحصار نداشته است. اينست كه مرثيه‏سرايي و مدح ائمه و معصومين در عهد صفوي راه كمال گرفت و علي الخصوص از ميان شاعران آن دوره محتشم كاشاني شاعر معاصر شاه طهماسب در اين فن گوي سبقت از ديگران ربوده است و او را به سبب اظهار قدرتي كه در اين فن كرده مي‏توان پيشرو همه شاعران مرثيه گوي قرون اخير دانست. روشي كه محتشم در رثاء ائمه به شعر فارسي ايجاد كرد مدتها بعد از او ادامه يافت و شاعران بزرگي تا عهد قريب بما در اين زمينه آثاري پديد آورده‏اند.
    از نتايج رفتار شاه طهماسب و جانشينان او با شاعران، آن شد كه گويندگان خوش ذوق غزلسرا ومثنوي ساز و داستان پرداز كه در ايران بودند يا از دربارها دوري جستند و يا براي اعاشه به دربارهاي مشوق عثماني و تيموري هند روي آوردند و علي الخصوص مراكز بسيار معتبري در دستگاههاي امرا و سلاطين هند براي شعر فارسي ايجاد كردند مثلاً تنها در عهد اكبر شاه گوركاني پنجاه و يك شاعر از ايران به هندوستان رفتن و در دربار پذيرفته شدند و اين توجه به حدي بود كه حتي بعضي از شاعران از آن به عنوان مضموني براي بيان كثرت استفاده كرده‏اند مانند صائب در اين بيت:
    همچو عزم سفر هند كه در هر دل است رقص سوداي تو در هيچ سري نيست كه نيست
    و ابوطالب كليم كاشاني غزلسراي استاد اين عهد دربازگشت از هندوستان از اظهار ندامت و تأثر خودداري نكرد و گفت:
    اسير هندم وزين رفتن بيجا پشيمانم كجا خواهد رساندن پرفشاني مرغ بسمل را
    بايران مي‏رود نالان كليم از شوق همراهان به پاي ديگران هم چون جرس طي كرده منزل را
    ز شوق هند زانسان چشم حسرت در قفا دارم كه روحم گر به راه آرم نمي‏بينم مقابل را
    و عليقلي سليم يكي ديگر از شعراي اين عهد گويد:
    نيست در ايران زمين سامان تحصيل كمال تا نيامد سوي هندستان حنارنگين نشد

    نكته ديگري كه در شعر دوره صفوي بايد به خاطر داشت رواج و تداول سبك هنديست كه مقدمات آن از اواخر دوره تيموري شروع شد و كمال آن درين عهد حاصل گشت و بزرگترين گويندگان اين سبك در عهد صفوي ظهور كردند. نفوذ سبك مذكور تا پايان دوره صفوي در ايران امتداد داشت و بعد از آن در اواخر عهد زنديه و اوايل دوره قاجاريه راه ضعف پيمود و جاي خود را به سبكهاي كهن فارسي داد ليكن در ساير مراكز زبان فارسي يعني در افغانستان و هندوستان هنوز هم باقيست.
    سبك هندي مبتني بوده است بر بيان افكار دقيق و ايراد مضامين بديع و باريك و دشوار دور از ذهن در زبان ساده معمول و عمومي. مقدمات ايجاد اين سبك از فترت بين دوره ايلخانان مغول و ظهور تيمور به تدريج پيدا شد و در دوره تيموري و علي الخصوص در حوزه ادبي هرات مراحل ترقي را پيمود و در عهد صفوي به اوج كمال رسيد. علت عمده پيدا شدن اين سبك وضع اجتماعي آن ايامي است كه باعث شد مردم بيشتر به اوهام و افكار دقيق متوجه گردند و از عوالم مادي منحرف شوند و از طرف ديگر زبان فارسي در آن روزگار، به نحوي كه ديده‏ايم، تدريجاً از روش قديم دور شد و سبك و روش تازه‏يي كه مبتني بوده است بر اصطلاحات عمومي به ميان آمد. اين دو امر باعث شد كه شعر فارسي از طرفي داراي افكار و خيالات باريك شود و از طرفي ديگر از حيث زبان و سبك ظاهري سخن ساده و گاهي بي‏مايه باشد. در سبك هندي توجه شعرا بيشتر به آوردن مضامين بكر و تازه در هر بيت معطوف و معمولاً مضامين با دقت خيال و رقت احساسات و تصورات دور و دراز همراه بوده است و در حقيقت بايد گفت كه علاقه شاعر به فكر و خيالات و تصورات بيشتر بوده است تا به زبان و صحت استعمالات و متانت و جزالت كلام و همين امر باعث شد كه غالباً در ادبيات سبك هندي معاني مهم و زيبا و دقيق نهفته باشد.
    علت تسميه اين سبك به «هندي» آنست كه بيشتر گويندگان طرفدار اين سبك كه معاصر با پادشاهان صفوي و گرفتار عدم توجه آنان به شاعران بوده‏اند به دربار گوركانيان هند مي‏رفته و در آنجا مي‏زيسته‏اند و به همين سبب سبك مذكور در هندوستان و افغانستان رواج بسيار يافت و هنوز هم در آن حدود رائج است. در سبك هندي غزل بيش از هر نوع شعر ديگر معمول بود زيرا بيان مضامين دقيق و باريك در غزل آسانتر است.
    اينك چند بيت از شاعراني كه بدين سبك سخن گفته‏اند براي نمونه نقل مي‏شود:
    از ميرالهي همداني معاصر جهانگير گوركاني:
    روي درهم مي‏كشد از روي ما آيينه هم چين پيشانيت گويا آيه‏يي در شأن ما
    ز بس طراوت رويش نمي‏توان دانست كه شبنم است به گل يا گره به پيشاني
    از سالك يزدي معاصر شاه جهان گوركاني:
    جواب نامه من غير نااميدي نيست ز دست سودن بال كبوترم پيداست
    صحبت ما عاقبت با دوست در خواهد گرفت ما سراپا خار خشكيم او سراپا آتش است

    از شوكت بخاري:
    از بهر قطع كردن نخل حيات تو چون اره دو سر نفس اندر كشاكش است
    از غبارم گرد باد سرمه خيزد بعد مرگ بس كه دارد گردش چشم تو سرگردان مرا
    ديوانه كرد بس كه هوايت بها را باشد كف از شكوفه به لب شاخسار را

    از صائب تبريزي:
    عالمي را كشت و دست و تيغ او رنگين نشد تيزي شمشير پاك از خون كند شمشير را
    زشت صاف از دل بگذرد گرم آن چنان تيرش كه از بوي كباب افتد به فكر زخم نخجيرش
    بر روي غافلان جهان خنده سپهر از رود نيل كوچه به فرعون دادن است
    بحر رحمت را تصور كرده بودم بي‏كنار از غبار خط بدور عارضت حيران شدم

    از طالي آملي:
    ز غارت چمنت بر بهار منتهاست كه گل به دست تو از شاخ تازه تر ماند
    خواستم تا سينه بخراشم به ناخن جسم زار در ميان پنجه‏ام مانند مو در شانه شد

    از كليم كاشاني:
    بود آرايش معشوق حال درهم عاشق سيه روزي مجنون سرمه باشد چشم ليلي را
    غرق وصال آگه ز آسيب چشم بد نيست تا دام بر نيامد ماهي خبر نداد
    نجات غرقه بحر تعلق آسان نيست مگر به تخته تابوت بر كنار افتد

    از محمد طاهر غني كشميري:
    برنداريم ز اشعار كسي مضمون را طبع نازك سخن كي نتواند برداشت
    قلم تحرير كرد از سينه چاكم مگر حرفي كه مكتوبم ز صد جاپاره چون بال كبوتر شد
    ميان ما نزاكت همچو مو آن دلستان دارد پر مور است شمشيري كه بر موي ميان دارد
    دل به مردن نه غني چون قامتت گرديد خم بهر اين خاتم نگيني نيست جز سنگ مزار

    سخنوران عهد صفوي بر روي هم زباني ساده و دور از آرايش و پيرايش و سخني نزديك به لهجه عمومي و كلامي روان و احياناً سست با تركيباتي كه گاه از سادگي عاميانه و غلط است، داشته‏اند. در بيان افكار و خيالات خود بي‏نهايت به دقت و باريك انديشي متوجه بودند، نظر اصلي آنان در شاعري بيان مضامين دقيق و تازه و ابتكار در ايجاد آنها بود و هر چه بر مقدار اين مضامين و باريكي و دقت آنها در آثار شاعري افزوده مي‏شد اهميت و مقام او نيز در آن دوره بيشتر بود و علي الخصوص در هندوستان و دربار عثماني بدين باريك انديشي و خيال پردازي با ديده اعجاب و تحسين بيشتري مي‏نگريستند و معمولاً ديوان اين گونه شاعران و از آن جمله صائب تبريزي به رسم تحفه و هديه به دربارهاي عثماني و گوركاني فرستاده مي‏شد.
    به سبب همين دقت معاني و رقت مضامين بايد گفت كه خلاف آن چه برخي از معاصران تصور مي‏كنند شعر عهد صفوي از همه حيث در درجات انحطاط سير نمي‏كرد بلكه از باب اشتمال بر افكار و مضامين تازه و قالبهاي جديد براي مطالب و معاني نو در ميان ادوار مختلف ادبي اختصاص و امتيازي دارد.
    غير از مراثي و مدايح ائمه و معصومين، موضوع رايج ديگر در شعر عهد صفوي افكار غنائي و غزلي است كه گاه با رنگ تصوف و افكار زاهدانه و درويشانه و گاه با وعظ و اندرز همراهست.
    افسانه‏سرايي و داستان سازي علي الخصوص به شيوه نظامي هم از كارهاي متداول شاعران اين دوره بود.
    ساختن حماسه‏هاي تاريخي و ديني در سراسر عهد صفوي معمول بوده و بسياري از حماسه‏هاي فارسي از دو نوع تاريخي و ديني منسوب به اين دوره است.
    قصائدي كه در مدح سلاطين ساخته شده باشد نسبت به غزل كمتر و پست‏تر و غالباً در مدح امپراطوري تيموري هند بوده است.
    بسياري از شاعران آغاز دوره صفوي تربيت يافتگان اواخر عهد تيموري و علي الخصوص حوزه ادبي عهد سلطان حسين بايقرا بوده‏اند. از جمله آنان يكي عبدالله هاتفي خرجردي (متوفي به سال 927) خواهر زاده جامي بود از مهمترين آثار او «شاهنامه حضرت شاه اسمعيل» است كه حماسه‏يي تاريخي است. ديگر داستانهاي منظومي به تقليد از نظامي شامل شيرين خسرو و ليلي و مجنون و هفت منظر و تمرنامه (= تيمورنامه). تمرنامه در شرح فتوحات و جنگهاي تيمور براي جواب گويي بر اسكندرنامه نظامي ساخته شد و از نوع حماسه‏هاي تاريخي است.
    ديگر از شاعران آغاز عهد صفوي كه او هم از تربيت يافتگان آخر دوره تيموري بوده و اوايل دوره صفوي را درك كرده است ميرزا قاسم گنابادي از سادات گناباد است كه او نيز از مقلدان نظامي بود. آثار مهمش عبارتست از ليلي و مجنون، كارنامه يا چوگان نامه، خسرو و شيرين، شاهرخ نامه، شهنامه ماضي (در شرح سلطنت شاه اسمعيل صفوي) و شهنامه نواب عالي (در شرح سلطنت شاه طهماسب صفوي).
    ديگر از شاعران مشهور آخر دوره تيموري و آغاز عهد صفوي بابا فغاني (متوفي به سال 925 هجري) است كه به غزلهاي لطيف خود مشهور است.
    همزمان همين شاعر اميدي طهراني (متوفي به سال 925) قصيده و غزل را خوب مي‏ساخت.
    ديگر از اين دسته شاعران اهلي ترشيزي (متوفي به سال 934) است و ديگر اهلي شيرازي (متوفي به سال 942) صاحب قصائد خوب و مثنوي مصنوع «سحر حلال».
    ××××××چك شده
    ديگر هلالي جغتايي (متوفي به سال 935) كه از غزل سرايان خوش ذوق و حساس اوايل قرن دهم هجري محسوب مي‏‏‏‏گردد و او علاوه بر غزلهاي پرشور مثنوياتي به نام «ليلي و مجنون» و «شاه و درويش» و «صفات العاشقين» سروده است.
    ديگر از شاعران بزرگ اوايل دوره صفوي وحشي بافقي كرماني (متوفي به سال 991) از مشاهير گويندگان قرون اخير است. وي از معاصران شاه طهماسب صفوي بوده و قصايدي در مدح او ساخته است. غزلهاي اين شاعر شيرين سخن نيز در لطافت و حسن سياقت مشهور است. تركيب بندهاي كوتاه عاشقانه او علاوه بر تازگي در ادبيات فارسي از لحاظ لطف سخن و شور و التهاب قابل توجه است. مثنوي ناتمامي هم ازو به نام فرهاد و شيرين مانده است كه علي الخصوص ابيات آغاز آن در ميان اشعار متأخران زبانزد است.
    اين مثنوي را در دوره قاجاريه وصال شيرازي به پايان برد.
    شاعر هم عصر وحشي محتشم كاشاني (متوفي به سال 996) است كه پيش از اين اهميت او را در مرثيه سرايي بيان كرديم. وي علاوه بر مراثي دلنشين و معروف خود از قصايد و غزلهاي مشهوري هم دارد.
    از بزرگترين غزلسرايان اين دوره جمال الدين محمد بن بدرالدين شيرازي متخلص به عرفي (964 ـ 999) است كه شهرت او در دوره صفوي هند و ايران و كشور عثماني را فرا گرفته بود. عرفي علاوه بر غزلهاي شيواي خود به سبك هندي قصايد و مثنويهايي هم دارد. مثنويهاي او به تقليد از نظامي ساخته شده و رساله‏هايي نيز به اسم رساله نفسيه نگاشت.
    ديگر از مشاهير شاعران فارسي زبان دوره صفوي كه اگر چه ايراني نيست ولي در شاعري با استادان ايراني معاصر خود هم طراز بوده ملك الشعراء فيضي دكني (954 ـ 1004) برادر ابوالفضل وزير اكبر شاه است. فيضي نيز مانند عرفي در عهد خود اشتهار بسيار داشت. در قصيده و غزل و مثنوي استاد و صاحب آثار بسياري بوده است. از مثنويهاي مشهور او كه به تقليد از نظامي گنجوي ساخته است منظومه‏هاي: مركز ادوار، سليمان و بقليس، نل و دمن، هفت كشور و اكبر نامه را بايد نام برد.
    ديگر سحابي استرآبادي (متوفي به سال 1010) است و ديگر نظيري نيشابوري (متوفي به سال 1021) كه قصيده و غزل و ترجيعات زيبا دارد، ديگر ظهوري ترشيزي (متوفي به سال 1024) و زلالي خوانساري (متوفي به سال 1024).
    ديگر طالب آملي (متوفي به سال 1036) ملك الشعراء جهانگير تيموري، صاحب قصايد و غزلهاي مشهور.
    ديگر شيخ بهاء الدين محمد عاملي (متوفي به سال 1030) دانشمند معروف كه از او مثنويهاي سوانح الحجاز مشهور به نان و حلوا، و شير و شكر كه هر دو شامل مسايل عرفاني و وعظ و اندرز است، دردست مي‏باشد.
    ديگر از شاعران عهد صفوي حكيم شرف الدين حسن (متوفي به سال 1038) طبيب و نديم شاه عباس اول صاحب غزلها و مثنوي «نمكدان حقيقت» است.
    ديگر ميرزا ابولقاسم خان فندرسكي از حكماي مشهور عهد صفوي (متوفي درحدود سال 1050) كه اشعار حكيمانه اي از وي باقيمانده است.
    از شاعران بزرگ دورهء صفوي كه تالي عرفي شيرازي و از گويندگان بلند مقام سبك هنديست ابوطالب كليم كاشاني ملك الشعراء شاه جهان است كه بسال 1061 در كشمير وفات يافت. ديوان غزلهاي او مشهور است و گذشته از آن منظومه‏يي دارد به‏ نام ظفرنامهء شاه جهاني.
    كسي كه كمال سبك هندي به او تمام شد محمد علي صائب تبريزي (1088-1010) است كه شهرتش هند و ايران و دربار عثماني را هم در عصر و زمان او گرفته بود .
    صائب شاعري كثيرالشعر است و ابيات او يك صد و بيست هزار بر ميآيد. غزلهاي او در پختگي و اشتمال بر معاني و مضامين دقيق و امثال سائر مشهور است و چون در آثار گذشتگان هم مطالعه مي‏نموده سخن او بيش از ديگر شعراء هم عهدش محكم و استوار مي‏نمايد.
    ديگر شيخ علي حزين (متوفي به سال 1180) صاحب دو كتاب مشهور تذكره حزين و تذكره معاصرين است. ديوان كليات او شهرت دارد.
    از حماسه سرايان اوايل قرن يازدهم قدري نام شاعريست كه از او دو منظومه حماسه تاريخي جرون نامه (تاريخ ختم 1031 هجري) و جنگ نامه كشم (تاريخ ختم 1032 هجري ) باقي مانده است ديگر بهشتي مشكوكي كه شاهنامه بهشتي را در جنگهاي سلطان مراد سوم عثماني پسر سلطان سليم با محمد خدا بنده پادشاه صفوي بسال 985 به پايان برد. ديگر جمالي ابن حسن شوشتري كه فتوح العجم را در فتح تبريز به دست عثمان پاشا در سال 994 به نظم آورد. ديگر ملا كامي شيرازي كه وقايع الزمان يا فتحنامه نور جهان بيگم را در تاريخ آخرين سالهاي نورالدين محمد جهانگير پادشاه گوركاني هند و جنگهاي اين پادشاه با معاندان و سركشان در سال 1035 تمام كرد. ديگر بهشتي كه آشوب نامه هندوستان را در باب جنگها و كشاكشهاي پسران شاهجهان يعني وقايع سال 1067-1069 ساخت. ديگر ميرزا محمد رفيع خان باذل مشهدي معاصر شاه جهان متوفي بسال 1123يا 1124 هجري بسال 1123-يا1124 هجري صاحب منظومه حمله حيدري (حماسه ديني)و ميرزا ابوطالب فندرسكي كه بعد ازو منظومه باذل را بپايان رسانيد.
    اين شاعران كه بر شمرده ايم مشهورترين گويندگان دوره صفوي هستند و گرنه در آن عهد خاه در ايران و خاه در هندوستان و دربار سلاطين عثماني گويندگان بسيار بوده اند و هر كس مي‏‏كوشيد براي خود ديواني ترتيب دهد و البته غالب آثار آنان افراد فاقد ارزش ادبي بوده است.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •