تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 2 از 2

نام تاپيک: داستان های مثنوی معنوی

  1. #1
    Moderator vahidgame's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    6,503

    پيش فرض داستان های مثنوی معنوی

    فکر کنم این تاپیک جاش این جا خالی بود.تاپیک مخصوص کتاب مثنوی معنوی مولانا هست که در این تاپیک به بررسی و شرح داستان های مثنوی معنوی می پردازیم

    دوستان سعی کنید این چند نکته را رعایت کنید:
    1-داستانهایی که نسبتا کوتاه هستند را می تونید کامل متن شعر اونارو بذارید ولی داستان های بلند مثل حکایت نخچیران و شیر یا داستان بسیار طولانی دقوقی و ... را اگر متن کامل اونو بذارید شاید خیلی طولانی باشه و برای دوستان سخت باشه و بهتر است برای داستان های بلند بیشتر توضیح بنویسید و متن شعر را می تونید قسمت های مهمش رو ذکر کنید و متن اصلی رو بهتر است که فقط مثلا آدرسش رو بنویسید که در جلد چندم و بیت چندم است و یا صفحه اون رو بنویسید.
    2-هر کسی میتونه داستان های مثنوی معنوی را بررسی کند ولی حتما پیام اخلاقی داستان را در پایان بنویسید چون این کتاب در اصل یک مرجعی برای خودشناسی است و هر داستانی حتما یک نتیجه اخلاقی دارد.
    3-هر کسی اگر هر ابهامی درباره هر داستانی خاصی داره میتونه اینجا مطرح کنه تا دوستان که راجع به آن اطالاعات یا توضیحی خاصی دارند جواب بدهند.

    دوستان همچنین اگر هر نظر دارید بگین تا در این پست اضافه کنم.در مورد اسم تاپیک هم میتونید نظرات خودتون رو بگین.

  2. 4 کاربر از vahidgame بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    Moderator vahidgame's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    6,503

    پيش فرض

    خوب برای ابتدا من این داستان رو میذارم:

    حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان(دفتر اول)

    آن یکی نحوی به کشتی در نشست / رو به کشتیبان نهاد آن خود پرست
    گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا / گفت نیم عمر شد اندر فنا
    دل شکسته گشت کشتیبان ز تاب / لیک آن دم کرد خامش از جواب
    باد کشتی را به گردابی فکند / گفت کشتیبان به آن نحوی بلند
    هیچ دانی آشنا کردن بگو / گفت نه ای خوش جواب خوبرو
    گفت کلی عمرت ای نحوی فناست/ چون که کشتی اسیر این گردابهاست
    محو می باید نه نحو این جا بدان / گر تو محوی بی خطر در آب ران
    آب دریا مرده را بر سر نهد / ور بود زنده ز دریا کی رهد
    چون به مردی تو ز اوصاف بشر / بهر اسرارت نهد بر فرق سر
    ای که خلقانرا تو خر می خوانده ای / این زمان چون خر برین یخ مانده ای
    گر تو علامه زمانی در جهان / نک فنای این جهان بین وین زمان
    مرد نحوی را از آن در دوختیم / که شما را نحو محو آموختیم
    فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف / در کم آمد یابی ای یار شگرف

    این داستان کوتاه در اصل 6 بیت اول اصل داستان هست و در ادامه خود مولوی توضیحات کاملی راجع به آن می دهد.این داستان بعد از داستان طولانی قصه اعرابی درویش و ماجرای زن آورده می شود که درباره اون داستان که خیلی داستانی طولانی و پرمعنایی است باید بعدا توضیح داده شود.
    داستان نحوی کشتیبان را مولوی خودش بهترین شکل شرح داده است و اصل این داستان راجع به آدمهایی است که به دانش خود متکی هستند و دنبال خودنمایی و تظاهر هستند هشدار می دهد و نحوی در اصل کسی است که علم نحو خوانده است و مولوی اشاره می کند کمحو می باید نه نحو اینجا بدان که مهمترین پیام این داستان است.بیشتر از این توضیح شاید لازم نباشه چون بعد از 6 بیت ابتدایی مولوی بهترین شرح را درباره داستان می دهد.ولی این داستان در حین کوتاهی معنا زیادی دارد...

  4. 2 کاربر از vahidgame بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •