تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 8 از 9 اولاول ... 456789 آخرآخر
نمايش نتايج 71 به 80 از 82

نام تاپيک: مولانا جلال الدين محمد بلخي ( مولوي )

  1. #71
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای

    نی غلطم، در دل ما بوده‌ای



    دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام
    ای که تو سلطان وفا بوده‌ای



    آه که من دوش چه سان بوده‌ام!
    آه که تو دوش کرا بوده‌ای!



    رشک برم کاش قبا بودمی
    چونک در آغوش قبا بوده‌ای



    زهره ندارم که بگویم ترا
    « بی من بیچاره چرا بوده‌ای؟! »



    یار سبک روح! به وقت گریز
    تیزتر از باد صبا بوده‌ای



    بی‌تو مرا رنج و بلا بند کرد
    باش که تو بنده بلا بوده‌ای



    رنگ رخ خوب تو آخر گواست
    در حرم لطف خدا بوده‌ای



    رنگ تو داری، که زرنگ جهان
    پاکی، و همرنگ بقا بوده‌ای



    آینهٔ رنگ تو عکس کسیست
    تو ز همه رنگ جدا بوده‌ای

  2. 4 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #72
    کاربر فعال انجمن ادبیات - Saman -'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    ا مـپـر ا طـو ر ی پـا ر س
    پست ها
    1,595

    پيش فرض

    از غزليات ديوان شمس، شماره 1649



    وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم *** بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم


    جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم *** خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم


    تا نجوشیم از این خنب جهان برناییم *** کی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویم


    سخن راست تو از مردم دیوانه شنو *** تا نمیریم مپندار که مردانه شویم


    در سر زلف سعادت که شکن در شکن است *** واجب آید که نگونتر ز سر شانه شویم


    بال و پر باز گشاییم به بستان چو درخت *** گر در این راه فنا ریخته چون دانه شویم


    گر چه سنگیم پی مهر تو چون موم شویم*** گر چه شمعیم پی نور تو پروانه شویم


    گر چه شاهیم برای تو چو رخ راست رویم*** تا بر این نطع ز فرزین تو فرزانه شویم


    در رخ آینه عشق ز خود دم نزنیم *** محرم گنج تو گردیم چو پروانه شویم


    ما چو افسانه دل بی‌سر و بی‌پایانیم *** تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم


    گر مریدی کند او ما به مرادی برسیم *** ور کلیدی کند او ما همه دندانه شویم


    مصطفی در دل ما گر ره و مسند نکند *** شاید ار ناله کنیم استن حنانه شویم


    نی خمش کن که خموشانه بباید دادن *** پاسبان را چو به شب ما سوی کاشانه شویم



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  4. 2 کاربر از - Saman - بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #73
    داره خودمونی میشه shi.irani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2014
    پست ها
    132

    پيش فرض

    ...
    زین همرهان سست عناصر دلم گرفت


    شیر خدا و رستم دستانم آرزوست


    جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

    آن نور روی موسی عمرانم آرزوست


    زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول

    آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست


    گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام

    مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست


    دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

    کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست


    گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

    گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست


    هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد

    کآن عقیق نادر ارزانم آرزوست


    پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست

    آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست


    خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز

    از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
    ...

  6. این کاربر از shi.irani بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #74
    M Ơ Ɗ Є Ʀ ƛ Ƭ Ơ Ʀ VAHID's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    محل سكونت
    "فروم" ها خانه دوم ما
    پست ها
    10,149

    پيش فرض




    نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم
    نه چنانم که تو گویی
    نه چنینم که تو خوانی
    و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
    نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیر کسی بسته ام و بردۀ دینم
    نه سرابم، نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
    نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستادۀ پیرم
    نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
    نه جهنم، نه بهشتم که چنین است سرشتم
    این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
    بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...
    حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هوی
    نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو
    گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم
    تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را :آنچه گفتند و سرودند، تو آنی
    خود تو جان جهانی
    گر نهانی و عیانی تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
    تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
    تو خود اسرار نهانی
    همه جا تو نه که یک جای نه یک پای
    همه ای با همه ای همهمه ای
    تو سکوتی تو خود باغ بهشتی
    تو به خود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
    به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
    در همه افلاک بزرگی
    نه که جزئی نه که چون آب در اندام سبوئی
    تو خود اویی
    به خود آی تا در خانه متروکۀ هر کس ننشینی
    و به جز روشنی شعشعۀ پرتو خود هیچ نبینی
    و گل وصل بچینی ...

  8. 5 کاربر از VAHID بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #75
    کاربر فعال انجمن ادبیات - Saman -'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    ا مـپـر ا طـو ر ی پـا ر س
    پست ها
    1,595

    پيش فرض هر چه گوييم مثال است

    ...




    هر چه گوييم مثال است، مثل نيست. مثال ديگر است و مثل ديگر. حق تعالی نور خويشتن را به مصباح تشبيه كرده است، جهات مثال و وجود اوليا را به زجاجه (شيشه)، اين جهت مثال است. نور او در مكان نگنجد، در زجامه و مصباح كی‌ گنجد؟ مشارق‌انوار حق در دل كی گنجد؟ الا چون طالب آن باشی، آن را در دل يابی، نه از روی ظرفيت كه آن نور در آنجاست، بلكه آن را از آنجا يابی، همچنان نقش خود را در آينه يابی. و مع‌هذا نقش تو در آينه نيست، الا چون در آينه نظر كنی، خود را ببينی.






    مقالات مولانا

  10. این کاربر از - Saman - بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #76
    کاربر فعال انجمن ادبیات - Saman -'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    ا مـپـر ا طـو ر ی پـا ر س
    پست ها
    1,595

    پيش فرض سخن پر مغز

    ...


    بهترين سخن‌ها آن است كه مفيد باشد نه كه بسيار «قل هوا... احد» اگر چه اندك است به صورت، اما بر بسياری سخن‌ها اگر چه معلول است رجحان دارد-از روی افادت. نوح هزار سال دعوت كرد 40 كس به او گرويدند. مصطفی را خود زمان دعوت پيداست كه چقدر بود چندين اقاليم به وی ايمان آوردند، چندين اوليا و اوتاد از او پيدا شدند. پس اعتبار، بسياری را و اندكی را نيست. غرض افادت است. بعضی را شايد كه سخن اندك مفيد‌تر باشد از بسياری. چنان كه تنوری را چون آتش به عايت نيز باشد، از او منفعت نتوانی گرفتن و نزديك او نتوانی رفتن. و از اون چراغی ضعيف هزار فايده گيری. پس معلوم شد مقصود فايده است. بعضی را خود مفيد آن است كه سخن نشنوند، همين ببينند پس باشند و نافع آن باشد. و اگر سخن بشنود، زيانش دارد.



    مقالات مولانا

  12. 4 کاربر از - Saman - بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #77
    پروفشنال green-mind's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2015
    محل سكونت
    Www.
    پست ها
    899

    پيش فرض

    اين بار من يک بارگي در عاشقي پيچيده ام
    اين بار من يک بارگي از عافيت ببريده ام

    دل را ز خود برکنده ام با چيز ديگر زنده ام
    عقل و دل و انديشه را از بيخ و بن سوزيده ام

    اي مردمان اي مردمان از من نيايد مردمي
    ديوانه هم ننديشد آن کاندر دل انديشيده ام

    ديوانه کوکب ريخته از شور من بگريخته
    من با اجل آميخته در نيستي پريده ام

    امروز عقل من ز من يک بارگي بيزار شد
    خواهد که ترساند مرا پنداشت من ناديده ام

    من خود کجا ترسم از او شکلي بکردم بهر او
    من گيج کي باشم ولي قاصد چنين گيجيده ام

    از کاسه استارگان وز خون گردون فارغم
    بهر گدارويان بسي من کاسه ها ليسيده ام

    من از براي مصلحت در حبس دنيا مانده ام
    حبس از کجا من از کجا مال که را دزديده ام

    در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
    دامان خون آلود را در خاک مي ماليده ام

    مانند طفلي در شکم من پرورش دارم ز خون
    يک بار زايد آدمي من بارها زاييده ام

    چندانک خواهي درنگر در من که نشناسي مرا
    زيرا از آن کم ديده اي من صدصفت گرديده ام

    در ديده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
    زيرا برون از ديده ها منزلگهي بگزيده ام

    تو مست مست سرخوشي من مست بي سر سرخوشم
    تو عاشق خندان لبي من بي دهان خنديده ام

    من طرفه مرغم کز چمن با اشتهاي خويشتن
    بي دام و بي گيرنده اي اندر قفص خيزيده ام

    زيرا قفص با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
    بهر رضاي يوسفان در چاه آراميده ام

    در زخم او زاري مکن دعوي بيماري مکن
    صد جان شيرين داده ام تا اين بلا بخريده ام

    چون کرم پيله در بلا در اطلس و خز مي روي
    بشنو ز کرم پيله هم کاندر قبا پوسيده ام

    پوسيده اي در گور تن رو پيش اسرافيل من
    کز بهر من در صور دم کز گور تن ريزيده ام

    ني ني چو باز ممتحن بردوز چشم از خويشتن
    مانند طاووسي نکو من ديبه ها پوشيده ام

    پيش طبيبش سر بنه يعني مرا ترياق ده
    زيرا در اين دام نزه من زهرها نوشيده ام

    تو پيش حلوايي جان شيرين و شيرين جان شوي
    زيرا من از حلواي جان چون نيشکر باليده ام

    عين تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
    من لذت حلواي جان جز از لبش نشنيده ام

    خاموش کن کاندر سخن حلوا بيفتد از دهن
    بي گفت مردم بو برد زان سان که من بوييده ام

    هر غوره اي نالان شده کاي شمس تبريزي بيا
    کز خامي و بي لذتي در خويشتن چغزيده ام

  14. 2 کاربر از green-mind بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #78
    اگه نباشه جاش خالی می مونه esmiz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2016
    پست ها
    225

    پيش فرض

    بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
    بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
    ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
    کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
    بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
    باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
    گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
    آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
    وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
    وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
    در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست
    آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
    این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا
    من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
    یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم
    دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
    والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود
    آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
    زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
    شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
    جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
    آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
    زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
    آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست
    گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
    مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
    دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
    کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
    گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
    گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست
    هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
    کآن عقیق نادر ارزانم آرزوست
    پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست
    آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
    خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
    از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
    گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
    کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
    یک دست جام باده و یک دست جعد یار
    رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
    می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار
    دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
    من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست
    وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست
    باقی این غزل را ای مطرب ظریف
    زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست
    بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
    من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

    فرستاده شده از Esmiz با tapatalk

  16. این کاربر از esmiz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #79
    پروفشنال green-mind's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2015
    محل سكونت
    Www.
    پست ها
    899

    پيش فرض

    رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
    ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

    ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
    خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

    از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
    بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

    ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
    بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

    خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
    بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

    بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
    ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

    دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
    پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

    در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
    با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

    گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
    از برق این زمرد هی دفع اژدها کن

    بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
    تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


  18. این کاربر از green-mind بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #80
    پروفشنال green-mind's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2015
    محل سكونت
    Www.
    پست ها
    899

    پيش فرض



    .

    ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻣﺴﺖﺍﻧﺪ ﻭ ﻣـﺎ ﺩﻳـﻮﺍﻧﻪﺍﻳﻢ
    ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﺷﻤﻊﺍﻧﺪ ﻭ ﻣـﺎ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﺍﻳـﻢ


    ﭼـﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑـﺎ ﺧـﻼﻳﻖ ﺍﻟﻔﺘﻰ
    ﺧﻠﻖ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣـﺎ ﺩﻳـﻮﺍﻧـﻪﺍﻳـﻢ


    ﻣـﺎ ﺯ ﻋـﻘﻞ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺑﻴﮕﺎﻧﻪﺍﻳـﻢ
    ﻻﺟـﺮﻡ ﺩُﺭﺩﻯﮐﺶ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪﺍﻳﻢ


    ﺩﺭ ﺍﺯﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺟـﺎﻡ ﺍﻟﺴﺖ
    ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻣـﺎ ﻣﺴﺖ ﺁﻥ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪﺍﻳـﻢ


    ﻣـﺎ ﺯ ﺍﻏﻴﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﮐﻞ ﻓﺎﺭﻍ ﺷﺪﻳﻢ
    ﺩﺍﺋﻤﺎً ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺭ ﻳﮏ ﺧﺎﻧﻪﺍﻳﻢ


    .

  20. این کاربر از green-mind بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •