تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 26 اولاول 1234567814 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 256

نام تاپيک: حافظ

  1. #31
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض حافظ؛ تحلیل اشعار، تصحیح ابیات و مباحث دیگر

    با سلام خدمت تمامی شما عزیزان

    این تاپیک رو به تحلیل اشعار دارنده ی لسان غیب، پیر میکده، و مرید صبا و مهر و ساقی اختصاص می دهیم.
    از تمام دوست داران خورشید عرصه ی غزل، به شدت تقاضای همکاری دارم.
    هر نکته ای که از اشعار حافظ فهمیدید در این تاپیک به اشتراک بگذارید.

    خودم در اول می خواستم در مورد منابع و نسخ خطی ای که اشعار پربار حافظ رو به دوش می کشند صحبت کنم. که متاسفانه هنوز کامل نشده است. سعی میکنم هرچه زودتر کامل آن را در اختیار دوستان بگذارم.

    فعلا در مورد تحلیل و تصحیح، به این موارد اشاره می کنم:

    کتابهای حافظ خودتون رو باز کنید تا برسید به غزلی با مطلع:

    سوز دل بین که زبس آتش اشکم چون شمع
    دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

    اگر به این صورت بود،
    در مصرع اول "چون شمع" اشتباه است و باید "دل ِ شمع" باشد.
    چرا که عبارت "اشکم چون شمع" با "دوش... بسوخت" هم خوانی ندارد.
    اشعار حافظ، از تمای زیبایی های نظم برخوردار است و یکی از این زیبایی ها هم به هم خوردن نظم در شعر است.

    معنی ای که من از این بیت برداشت می کنم:
    از آتش اشک من، دل شمع از روی مهر و عطوفت به حال من مثل پروانه سوخت.
    ببینید که چقدر ریزه کاری دارد.. البته معنی ای که من کردم فقط برداشت خودم بود و امکان ناقص بودن و حتی نادرست بودنش وجود دارد.


    و در غزلی با مطلع:

    آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
    چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست

    حالا پایین تر بیاید تا برسید به این بیت:

    روی خوبست و کمال هنر و دامن پاک
    لا جرم همت پاکان دو عالم با اوست

    بحث ما اینجا سر کلمه ی "دامن" است که در بعضی از نسخه ها "دانش" ذکر شده است.

    استاد محمد قزوینی ذکر کرده اند که "دانش، غلط فاحش است".

    چرا که این کلمه "دانش" اصلا با کل بیت متناسب نیست. در معنی هم خلل بسیاری ایجاد میکند. "دامن پاک" یک ترکیب تثبیت شده است و با اجزای دیگر مصرع (و حتی کل بیت) ، مثل "روی خوب" و "کمال هنر" نیز تناسب دارد.

    ----

    اما در غزلی با این مطلع:

    مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
    تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

    از همین دو مصرع اول معلوم می شود که "الف + میم" سازنده قافیه و "دوست" ردیف است.
    اما در نسخه ی اصلی (هم خطی و هم چاپی) بیت آخر اینچنین است:

    حافظ اندر درد او می سوز و بی درمان بساز
    ز آنکه درمانی ندارد درد بی درمان دوست

    قطعا عبارت "درمان دوست" اشتباه نویسنده (خطاط) است. و درست آن چنین است:

    حافظ اندر درد او می سوز و بی درمان بساز
    ز آنکه درمانی ندارد درد بی آرام دوست

    ---

    فعلا تا همین جا کافی است.
    البته باید عرض کنم که احتمالا در نسخی که دست ما هست، این ایرادات اصلاح شده اند، ولی خوب برای اطمینان در اینجا ذکر خواهیم کرد. شاید بهترین راه، خرید یک نسخه تصحیح شده باشد.

    در هر حال، تحلیل اشعار به همینجا خلاصه نمی شود. حافظ در معدودی از بیت ها، از لغات و تعبیرات لهجه ی قدیم شیراز استفاده کرده. مخصوصا در غزلی با مطلع:

    سبت سلمی بصدغیها فوادی
    و روحی کل یوم لی ینادی
    ...
    ...

    ادامه ی غزل را حتما بخوانید. من خودم اعتراف می کنم که به غیر از چند کلمه، معنی کل این شعر را نمی فهمم. البته در بسیاری از کتابها دیدم که 3 بیت از این غزل هشت بیتی را حذف کرده و چند تا از مصرع هایش را هم تغییر داده بودند!
    مخصوصا مصرع هایی که با لهجه ی شیرازی قدیم بود.
    از دوستان شیرازی هم تقاضای کمک دارم!


    دقت کنید که این پست به شدت خلاصه و فقط برای ایجاد یک بحث عمومی بود. پس حتما در مباحث شرکت کنید.
    امیدوارم تاپیک مفیدی بشه و بازدید کنندگانش هم زیاد باشند.

    با تشکر.

  2. 3 کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #32
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    از استقبال شایان توجه شما عزیزان ممنون!
    -------------------------------------------------------------

    حافظ در اشعار خودش بارها "غلام همت" اشخاصی بوده است. به این چند بیت توجه کنید:

    1. غلام همت آنم که زير چرخ کبود
    ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست

    و

    2. غلام همت آنم که باشد
    چو حافظ بنده و هندوی فرخ

    و

    3. نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
    غلام همت سروم که اين قدم دارد

    و

    4. غلام همت آن نازنينم
    که کار خير بی روی و ريا کرد

    و

    5. غلام همت آن رند عافيت سوزم
    که در گداصفتی کيمياگری داند

    و

    6. غلام همت دردی کشان يک رنگم
    نه آن گروه که ازرق لباس و دل سيهند

    --------

    بیت اول بسیار معروف است. حافظ اینجا "غلام همت" کسی است که از وابستگی به هرچیزی که وابستگی می آورد رها شده است. اگرچه تعبیر "پذیرفتن رنگ تعلق" مخصوص حافظ است اما مشابه این تعبیر در زندگی روزمره هم به کار می رود. مثل "رنگ و بوی نوروز می دهد" و بسیاری از این تعبیر ها. حال حافظ، این بیت و این معنی ژرف را عریان رها نکرده و با تزئیناتی این چنین آن را آراسته است:

    در مصرع اول "چرخ کبود" به تنهایی معنی آسمان و فلک را می دهد. اما وقتی مصرع دوم آن را می خوانیم، با دیدن کلمه "رنگ تعلق" یک ایهام تناسب بین این دو می یابیم. یعنی حافظ می گوید زیر این چرخی که کبودی رنگ است من از رنگی بودن بیزرام.
    بازهم در مصرع اول "زیر چرخ" با "همت" تناسب دارد. در واقع مثل این است که فلک روی تمام انسانها سنگینی می کند و حافظ غلام انسانهایی است که همت می کنند تا خود را آزاد کنند.
    در مصرع دوم، در نگاه اول "تعلق" و "آزاد" متناقض نما نیستند. چون به دو چیز متفاوت نسبت داده شدند (آزاد = انسان ، تعلق= چرخ کبود) اما اگر "چرخ کبود" را به زندگی انسان تشبیه کنیم، (آرایه در آرایه) تناقض مشاهده می شود. درضمن حتی بین چرخ کبود و انسان هم آرایه ی ایهام تناسب مشاهده می کنیم.

    فعلا تا همین جا کافی است. امیدوارم دوستان عنایت فرموده و محفل مارا رنگین کنند! (البته منظور رنگ تعلق نیست)
    الزاما نباید این ابیات را تحلیل کنید. اما بهتر است برای حفظ نظم تاپیک از اینجا شزوع کنیم.

    با سپاس فراوان.

  4. این کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #33
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    غلام همت آنم که باشد
    چو حافظ بنده و هندوی فرخ

    ردیف این غزل تماما "فرخ" است. فرخ گویا نام شخصی است. پس این شعر مدح آن شخص است.
    لازم به ذکر نکته و .. نیست.


    نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
    غلام همت سروم که اين قدم دارد

    معنی این بیت هم کاملا واضح است ونیاز به سخن پراکنی نیست!.
    حافظ در اینجا سعی و کوشش سرو را که در زمستان هم ثابت قدم است می ستاید.


    غلام همت آن نازنينم
    که کار خير بی روی و ريا کرد

    حافظ در این مصرع در واقع کنایه ای می زند به ریا کاران. (همان طور که در بسیاری از ابیاتش به این مورد اشاره کرده است)
    اما یک تناسب بین "نازنین" و "روی" هم در این بیت وجود دارد.

    شما را به خدایتان سوگند میدهم همت کنید!

    مطمئن باشید اگر بگیرد، دیگر مردم به سراغ معانی فالنامه ها نخواهند رفت. (یعنی معنی اشعار حافظ از "بیا فالت بگیرُم" ژرف تر شده و به سطحی میرسد که واقعا شایسته آن است.)

  6. این کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #34
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی ::: خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را


    معنی ساده : (درواقع تبدیل نظم به نثر است و نه معنی عمیق شعر)

    ای صبا اگر دوباره به جوانان چمن رسیدی سلام با را به سرو و گل و ریحان برسان

    بحث اینجاست: "گل و ریحان" یا "گل ِ ریحان"...؟

    به "واوی" که اینجا آمده است می گویند: واو عاطفه. یعنی این دو کلمه ی قبل و بعد به هم معطوف هستند. که البته مفهوم "عطف" خیلی ساده است مثل اینکه بگوییم: حافظ و سعدی ... ساقی و مطرب ، و ...

    اما "ِ" (که در واقع در نسخه ی خطی دیوان حافظ آمده است) عبارت را "اضافی" می کند. یعنی به مضاف و مضاف الیه تبدیل می کند.

    همان طور هم که می دانید، لغت "گل" را در قدیم به تنهایی برای گل سرخ به کار می بردند. پس حافظ در مصرع دوم می گوید:

    سلام ما را به درخت سرو و گل سرخ و ریحان برسان.

    اما در مصرع اول به نظر من منظور از "جوانان چمن" همان طراوت و تازگی بهاری است. چون در بیت قبلی اینگونه می گوید:

    رونق عهد شبابست دگر بستان را ::: می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

    "شباب: جوانی" یک ارتباط معنایی هم با "جوانان چمن" دارد.

    گر چنین جلوه کند مغبچه ی باده فروش ::: خاکروب در میخانه کنم مژگان را

    " مغ بچه" را میشود همان "مرید" یا "شاگرد مغ ها" معنا کرد.
    مصرع دوم به همین صورت بسیار زیباست و معنی اش هم واضح.

    ابیات بعدی:

    ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان ::: مضطرب حال مگردان من ِ سرگردان را.

    عنبر سارا: نمی دانم و یاری می طلبم.
    مصرع دوم: منِ سرگردان را بیشتر از این آشفته نکن.

    ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند ::: در سر کار خرابات کنند ایمان را

    "درد (د ُرد)" به معنی درد و رنج نیست. بلکه نوعی شراب است (شراب د ُردی). "د ُرد کشان" یعنی: آنهایی که شراب دردی سر می کشند.
    مصرع دوم یعنی: وقتش که برسد (احتمالا روز قیامت منظور نیست و منظور وقت امتحان الهی است) ایمانشان را خراب خواهند کرد.

    یار مردان خدا باش که در کشتی نوح ::: هست خاکی که به آبی نخورد طوفان را.

    "طوفان را" یعنی "از طوفان" ... یعنی (در کشتی نوح) خاکی پیدا می شود که در اثر طوفان خیس نشود.
    خود "خاک" هم یک ایهام دارد به انسان.

    برو از خانه ی گردون به در و نان مطلب ::: کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را (کاین: که این)

    سیه کاسه: شاید منظور آسمان شب باشد. یا اصطلاحی که در قدیم به کار می رفته برای اشاره به افرادی خاص (مثلا بخیلان و ...)

    هر که را خوابگه آخر ز دو مشتی خاک است ::: گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

    در بعضی نسخه ها، در مصرع اول "ز دو" حذف شده است. شاید اشتباه تایپی بوده یا سهل انگاری خطاط.
    معنی ساده است: منزل آخر انسان زیر زمین و در دل خاک است... حال چه نیازی به بالا بردن طبقات خانه است؟

    تضاد بین خاک و افلاک . ایهام تناسب بین خوابگه و ایوان.

    ماه کنعانی من، مسند مصر آن تو شد ::: وقت آنست که بدرود کنی زندان را. (آنست: آن است)

    نیاز به گفتن ندارد که اشاره ای به داستان یوسف است.
    آن تو شد (از آن تو شد): برای تو شد

  8. این کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #35
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض ديوان حضرت حافظ شامل غزليات ، قصايد و . . . - حافظ شناسي

    سلام خدمت دوستان

    هر روز چند غزل از حافظ بزرگ اينجا مينويسيم تا نوشتن اين شعر بهانه اي باشد براي بيشتر نوشتن و شنيدن از اين اعجوبه ايراني

  10. #36
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل شماره يك
    الا يا ايها الساقی ادر کاسا و ناولها
    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

    به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشايد
    ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دل‌ها

    مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
    جرس فرياد می‌دارد که بربنديد محمل‌ها

    به می سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد
    که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

    شب تاريک و بيم موج و گردابی چنين هايل
    کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

    همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشيد آخر
    نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

    حضوری گر همی‌خواهی از او غايب مشو حافظ
    متی ما تلق من تهوی دع الدنيا و اهملها

    کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
    در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست

    چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینا
    همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست

    روی تو مگر آینه لطف الهیست
    حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست

    نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم
    مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست

    از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
    شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست

    بازآی که بی روی تو ای شمع دل افروز
    در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست

    تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
    جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست

    دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر
    گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

    گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت
    در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

    عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت
    با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست

    در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
    جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست

    ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ
    فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست

  11. #37
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل شماره 2
    صلاح کار کجا و من خراب کجا
    ببين تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

    دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
    کجاست دير مغان و شراب ناب کجا

    چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
    سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

    ز روی دوست دل دشمنان چه دريابد
    چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

    چو کحل بينش ما خاک آستان شماست
    کجا رويم بفرما از اين جناب کجا

    مبين به سيب زنخدان که چاه در راه است
    کجا همی‌روی ای دل بدين شتاب کجا

    بشد که ياد خوشش باد روزگار وصال
    خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

    قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
    قرار چيست صبوری کدام و خواب کجا

  12. #38
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل شماره 3
    اگر آن ترک شيرازی به دست آرد دل ما را
    به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را

    بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی يافت
    کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

    فغان کاين لوليان شوخ شيرين کار شهرآشوب
    چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما را

    ز عشق ناتمام ما جمال يار مستغنی است
    به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زيبا را

    من از آن حسن روزافزون که يوسف داشت دانستم
    که عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را

    اگر دشنام فرمايی و گر نفرين دعا گويم
    جواب تلخ می‌زيبد لب لعل شکرخا را

    نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
    جوانان سعادتمند پند پير دانا را

    حديث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
    که کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را

    غزل گفتی و در سفتی بيا و خوش بخوان حافظ
    که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را

  13. #39
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل شماره 4
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
    که سر به کوه و بيابان تو داده‌ای ما را

    شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
    تفقدی نکند طوطی شکرخا را

    غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
    که پرسشی نکنی عندليب شيدا را

    به خلق و لطف توان کرد صيد اهل نظر
    به بند و دام نگيرند مرغ دانا را

    ندانم از چه سبب رنگ آشنايی نيست
    سهی قدان سيه چشم ماه سيما را

    چو با حبيب نشينی و باده پيمايی
    به ياد دار محبان بادپيما را

    جز اين قدر نتوان گفت در جمال تو عيب
    که وضع مهر و وفا نيست روی زيبا را

    در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
    سرود زهره به رقص آورد مسيحا را

  14. #40
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۵

    دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
    دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

    کشتی شکستگانيم ای باد شرطه برخيز
    باشد که بازبينيم ديدار آشنا را

    ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
    نيکی به جای ياران فرصت شمار يارا

    در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
    هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا

    ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
    روزی تفقدی کن درويش بی‌نوا را

    آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
    با دوستان مروت با دشمنان مدارا

    در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
    گر تو نمی‌پسندی تغيير کن قضا را

    آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند
    اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

    هنگام تنگدستی در عيش کوش و مستی
    کاين کيميای هستی قارون کند گدا را

    سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد
    دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

    آيينه سکندر جام می است بنگر
    تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

    خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
    ساقی بده بشارت رندان پارسا را

    حافظ به خود نپوشيد اين خرقه می آلود
    ای شيخ پاکدامن معذور دار ما را

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •