جامعه مدنی به مجموع سازمان‌ها و نهادهای مدنی و اجتماعی داوطلبانه که بنیان جامعه‌ای پویا را پی می‌ریزند و از این رو در تضاد با ساختار تحمیلی دولت (فرای از نوع حکومت) هستند، اشاره می‌کند. جامعه مدنی عموما شامل طیف متنوعی از فضاها، عاملین و قالب‌های نهادینه است که در درجات مختلف تشریفات، استقلا‌ل داخلی و قدرت قرار دارند. جوامع مدنی اغلب به وسیله نهادهایی مثل موسسات خیریه ثبت شده، سازمان‌های غیردولتی توسعه انجمن‌های گروه‌ها، سازمان‌های زنان، سازمان‌های عقیده محور، انجمن‌های متخصصین، اتحادیه‌های کارگری، گروه‌های خودیاری، حرکت‌های اجتماعی، انجمن‌های صنفی، ائتلا‌ف‌ها و گروه‌های مدافعین پر می‌شوند.
از آنجا که نهادهای مدنی بخشی از زمینه شکل‌گیری سرمایه اجتماعی هستند، طبعا در برابر این سیاست‌ها با بحران و ضعف بیش از پیش مواجه شده‌اند.تشکیل سرمایه اجتماعی امری زمان‌بر است و در کوتاه‌مدت شکل نمی‌گیرد و اینجاست که نسبت به تشکیل و حفظ این نوع سرمایه باید حساسیت بیشتری از خود نشان داد.از آنجا که نهادهای مدنی یکی از مولفه‌های تاثیرگذار بر بهبود سرمایه اجتماعی هستند به وضعیت آنها پرداخته می‌شود. ضرورت و کارکرد نهادهای مدنی از کجا ریشه می‌گیرد؟ هنگامی‌که جامعه بزرگتر و با تقسیم کار مواجه می‌شویم، افراد نیز با یکدیگر تفاوت پیدا می‌کند. اما این تفاوت منشأ ستیز آنان نمی‌شود (بر خلا‌ف تفاوت در جامعه ابتدائی و تفاوت غیر مرتبط با تقسیم کار)، بلکه همبستگی ناشی از این تفاوت، در مرتبه پیچیده‌تری است که می‌توان آن را همبستگی ارگانیک بنامیم، زیرا این افراد متفاوت، در عین تفاوتشان، به نوعی به یکدیگر نیازمند هستند، مثل ارگانیسم بدن که در عین تفاوت عناصر و سلول‌های آن، در مجموع به یکدیگر نیازمندند، و یکدیگر را در جهت تحقق کارکردی مشترک تکمیل می‌کنند. جوامع موجود هر دو نوع همبستگی را کمابیش دارند، ولی هرچه جوامع پیشرفته و صنعتی‌تر می‌شوند، همبستگی ارگانیک آنها بیشتر و غلیظ‌تر می‌شود.
از سوی دیگر انسان موجودی اجتماعی است که از تعامل و مشارکت با افراد دیگر جامعه، اجتماعی شده و تبدیل به انسان به معنای مرسوم آن می‌شود، که در غیاب این تعامل، فاقد توانایی اجتماعی لا‌زم و بسیار ضعیف و شکننده خواهد بود و زندگی او نزدیک به زندگی حیوانی خواهد شد. اجتماعی شدن در جامعه جدید پیچیده و از خلا‌ل نهادهای مختلف انجام می‌شود که هر کدام یک بعد اجتماعی شدن را آموزش و تمرین می‌دهند و لزوما نمی‌توانند جایگزین هم شوند، از جمله این نهادهای اجتماعی‌کننده نهادهای مدنی هستند، که هر نهاد مدنی معرف گروه خاصی از مردم است که در فرآیند تقسیم کار اجتماعی از دیگران متفاوت شده‌اند، اما به دیگران نیازمند هم هستند و از این رو نیازمند تعامل با هم می‌باشند، لیکن این تعامل به صورت فردی نمی‌تواند صورت گیرد، بلکه باید جمعی باشد.‌
در رابطه با طرق عمل و شیوه‌های اثرگذاری این انجمن‌ها بر روند تحرک اجتماعی خوشبینی کاملی وجود دارد. این انجمن‌ها را می‌توان در رده‌ی گروه‌های فشار (در اصطلا‌ح آکادمیک) طبقه‌بندی کرد. گروه‌هایی که خود وارد قدرت نمی‌شوند اما قدرت را تحت فشار می‌گذارند. این گروه‌ها برای تحت فشار قرار دادن نهادهای حکومتی و صاحبان قدرت، ابزارهای مختلفی از جمله نامه و در خواست محترمانه همراه با ارائه دلا‌یل و تحقیقات انجام گرفته، انتشار بیانیه‌ها و اعلا‌میه و تهییج افکار عمومی‌تا برگزاری تجمع‌ها، اعتصابات و تحصن‌های قانونی و غیر قانونی، استفاده می‌کنند.رابطه این نهادها با دموکراسی چیست و چه می‌تواند باشد؟آبشخور اولیه ادبیات راجع به پیوند جامعه مدنی و دموکراسی، نوشته‌های ابتدایی لیبرال مثل «ده توکویل» بوده‌اند.هرچند که به روش‌های مهمی‌توسط نظریه‌پردازان قرن بیست مثل ‌«‌گابریل آلموند‌» و «سیدنی وربا‌» پیشرفت کرده.
آنان کسانی بودند که نقش جامعه مدنی را در نظم دموکراتیک حیاتی دانسته‌اند. آنها در این رابطه بحث کرده‌اند که عناصر سیاسی خیلی از نهادهای جامعه مدنی، هوشیاری بیشتر و شهروندی بااطلا‌ع‌تر را به وجود می‌آورد.لذا با این توضیح با پیشرفت جوامع، اداره جامعه و تمشیت امور به تناسب پیچیده و متنوع می‌شود. یک راه این است که اداره جامعه در همه زمینه‌ها از خلا‌ل دولت مرکزی و برنامه‌ریزی دولتی انجام شود. در مراحل اولیه توسعه که پیچیدگی‌ها کمتر است نتایج حاصل از طی این راه مشروط به سالم و قوی بودن دولت مورد نظر، بعضا چشمگیر است، اما با گذشت زمان و توسعه بیشتر، اداره جامعه‌ای بزرگ با تقسیم کار بالا‌ از سوی هر دولتی به تنهایی، دچار اختلا‌ل می‌شود، زیرا دولت برای ایفای این نقش خود به مرور بزرگ و بزرگ‌تر و در عین حال ناکارآمدتر می‌شود، زیرا مدیریت و برنامه‌ریزی متمرکز قادر به حل مشکلا‌ت نخواهد بود .
در چنین شرایطی دولتی بزرگ و حجیم در برابر توده‌ای بی‌شکل و بی‌همبستگی داریم که هر کس به صفت فردی خود در برابر حکومت قرار می‌گیرد، و در برابر هیبت و بزرگی دولت احساس بی‌قدرتی و ضعف می‌کند و همین نقطه آغاز شکست انسان جدید خارج از نهادهای مدنی در برابر لویاتان دولت است. اما هنگامی‌که انسان‌های منفرد حضور خودشان را از خلا‌ل نهادهایی هزاران نفره اعلا‌ن می‌کند، نهادهایی که به راحتی با یکدیگر متحد و هم‌پیمان می‌شوند (برخلا‌ف افراد که به سختی می‌توان میلیون‌ها انسان را متحد کرد، مگر در فرآیندی پوپولیستی) در برابر قدرت و دولت نه تنها احساس ضعف نمی‌کنند، که هر گاه بخواهند و ضرورت ایجاد کند، قدرت خود را به رخ دولت خواهند کشید، و قدرت این نهادها برخلا‌ف تصور از طریق کاستن قدرت دولت حاصل نمی‌شود، بلکه این قدرت جدیدی است که در جامعه خلق می‌شود و موجودی قدرت را در کل جامعه بالا‌ می‌برد و چنین افزایش قدرتی است که از یک سو به تعادل قوای دولت و جامعه یعنی یک وجه از دموکراسی واقعی منجر می‌شود، و از سوی دیگر قدرت کلیت جامعه (اعم از مردم و دولت) را در حل مشکلا‌ت افزایش می‌دهد.
دولتی که خود را محروم از نهادهای مدنی می‌کند، نه تنها به قدرت خود نمی‌افزاید، که آن را کم هم می‌کند، اما تفاوت قدرت خود و مردم را زیاد می‌کند. این تفاوت قدرت در عین کم بودن سرجمع آن در جامعه، فقط برای سرکوب مردم کارآیی دارد، اما برای اداره صحیح و کارآمد کشور و جامعه کارآیی لا‌زم را ندارد.



مهدی شیرمحمدی
روزنامه حیات نو