تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 3 اولاول 123
نمايش نتايج 21 به 28 از 28

نام تاپيک: !i!i!i!i!i!i!i!i نویسندگان روســـیه !i!i!i!i!i!i!i!i!

  1. #21
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 بابل - ايساك

    Babel - Issak

    بابل - ايساك
    ايساك بابل در 1894 در ادساي روسيه چشم به جهان گشود. بابل در جواني خانواده و زادگاهش را ترك گفت ؛ ابتدا به كيف رفت ، سپس بدون برداشتن پروانه اقامت به سن پترزبورگ پاگذاشت. در اين هنگام بيست و يك ساله بود . بابل در آنجا، در خيابان پوشكين ، در زيرزميني زندگي مي كرد و داستانهايي مي نوشت كه كسب بدانها اعتنايي نمي كرد . ماكسيم گروكي به ياري اوشتافت و داستان «ايساكويچ و مارگاريتا» را در نشريه خود به چاپ رساند. با اين همه ، به او گفت كه اين داستان او به طور تصادفي قابل چاپ درآمده و به اندرز دادكه ادبيات را رها كند و به ميان مردم برود. بابل درباره گوركي گفته است كه همه چيز خود را مديون او است . بابل سپس درارتش سرخ در جبهه روماني به خدمت پرداخت . در 1917 جانب بلشويكها را گرفت . بابل در 1921 در جنگ روسيه – لهستان شركت كرد و به لهستان اعزام گرديد . او پنج سال بعد با انتشار مجموعه داستان سواره نظام (1926) كه در واقع خاطرات او از اين سفر است، به شهرت رسيد . گزارشهاي منسجم ، دقيق و دوپهلوي اين كتاب غنايي تازه به زبان روسي بخشيد . آدم هاي بابل در اين داستان يا انسان هاي ساده و بي آلايشي‌اند يا روشنفكران ضعيف و حساس. سواره نظام گزارشي حماسي از تجربه هاي يك افسر است كه در يك هنگ قزاق به خدمت منصوب شده است . بي رحمي و خشونتي كه در اين داستانها ارائه مي شود حدو مرز ندارد اما با لحني غنايي بيان مي شود و از طنز و ابهام آكنده است ؛ به طوري كه خواننده در نظر اول نمي تواند تشخيص دهد كه روايتگر با ثبت بيرحمي برآن است كه جانب بي‌رحمي را بگيرد يا بر آن بتازد . سبك يگانه ، ايجاز، تصويرپردازي و مهمتر از همه مناظر غم انگيز و ترسناك تاثيري غريب به داستان هاي سواره نظام بخشيده اند .

    ايساك بابل در بيست وشش سالگي در سرزمين بيگانه ، لهستان ، با اينكه بسيار ديده و بسيار تحمل كرده است ، اما همچنان خود را در آغاز راه مي بيند . او بر آن است تا توانايي خويش را به بوته آزمايش بگذارد . اين آزمايش ابزرا شجاعت نيست . ايساك بابل با استيفن كرين و ارنست همينگوي مشابهت هاي بسيار دارد؛ اما پرسشي كه با آن روبروست پرسشي نيست كه اين نويسندگان سرشناس امريكايي براي آن ارجي بسيار قائل بودند. بابل از خود نمي پرسد كه آيا مي تواند با افتخار با خطر روبه‌رو گردد ؛ به سخن ديگر ، آيا مي توان «كشته شدن» را تحمل كرد ؟

    بلكه براي بابل اين پرسش مطرح است كه آيا مي توان«كشتن » را تحمل كند . در داستان كوتاه«پس از نبرد» ، روايتگر داستان از ماموريتي بازگشته ، اما دوست قزاقش از دست او عصباني است، نه بدين سبب كه ترسيده ، بلكه بدين سبب كه با تفنگي خالي سوار بر اسب بوده است . سرانجام ، داستان با اين درخواست روايتگر از سرنوشت پايان مي يابد كه «ساده ترين مهارت را به من عطا كن ، مهارت كشتن همنوعانم را .»

    ضرورت تسليم شدن به آزمايش را در ديگرداستان هاي بابل مي بينيم . در داستان «غاز اول من» فرمانده پرزرق و برق ، قزاق تازه وارد را تحقير مي كند ؛ زيرا عينك بر چشم دارد ، روشنفكر است و نازدك دل و با خشونت و سنگدلي ميانه اي ندارد . سررشته دار مي گويد؛« ما اينجا براي آدمهايي كه فكر مي كنند جايي نداريم . بچه ننه ها بايد بروند تنگ دل مادرشان بخوابند . » پنج تن دوستان تازه وارد اين موضوع را روشن مي كنند كه او غريبه است و به دردشان نمي خورد . آن وقت بي درنگ سربه سرش مي گذارند و ناراحتش مي كنند . اما او با يك حركت دشمني آن ها را نسبت به خود و عينكش از ميان مي برد . گرسنه است و از زن صاحبخانه درخواست خوردني مي كند. زن غاز خود را به او مي دهد تا بكشد . مرد غاز را با بيرحمي سرمي برد و سپس شمشير خود را در تن آن فرو مي برد و به سوي زن دراز مي كند و به او دستور مي دهد براي خوردن آماده كند . بحران اكنون فرو نشسته ؛ بهاي جامعه پرداخت شده است . گروه پنج نفري اكنون شش نفر شده اند . همه چيز به خوبي و خوشي گذشته است. بحثي در مي گيرد ، سپس مي خوابند ، « خوابيديم ، هر شش نفر، زير سقفي كه از لابه لاي چوبهايش ستاره ها ديده مي شد ، پاهاي ما در هم فرو رفته بود ، همديگر را گرم مي كرديم ، خواب ديدم ، خواب زن ها را ديدم ، اما دست هايم خونين بود ، غرقه در خون .»

    اثر ديگر او ، داستان هاي ادسا ، كه در 1930 در مسكو منتشر شد، ادساي پيش از انقلاب را نشان مي‌دهد. نمايشنامه هاي بابل ، غروب آفتاب (مسكو، 1928) و ماريا (مسكو ،1933) از شهرت چنداني برخوردار نيستند .

    ايساك بابل در نخستين كنگره نويسندگان شوروي كه در 1934 برپا گرديد حضور داشت و سخنراني ساده اي كه بعدها ثابت شد بسيار طنز آميز بوده است ايراد كرد . از سال 1936 به بعد ديگر نامي از اين داستان نويس نابغه در هيچ يك از انتشارات شوروي به چشم نمي خورد . او ناپديد شده است .

  2. #22
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 داستايوفسكي - فئودور ميخاييلوويچ

    Dostoyevsky - Feodur , Michelaovich


    داستايفسکي، فرزند دوم پزشک ويژه مستمندان، در مسکو به جهان آمد. ظاهراً نخستين سال هاي زندگيش در محيطي محصور و منزوي سپري شد. پدرش مردي تندخو و مستبد و مشروبخوار بود و با اين همه با توجه به معيارهاي زمانه از تحصيلات عالي برخورداري داشت؛ مادرش زني فرهيخته تر از پدر و از خانواده اي اصيل بود. خانواده داستايفسکي، به جز خواندن انجيل، به مطالعه ادبيات روسي و مهمترين نشريه هاي روز دلستگي داشت. احتمالاً برجسته ترين خاطرات دوران کودکي داستايفسکي تماشاي نمايش چپاولگران شيلر به سن ده سالگي است. کيفيت هاي نمايشي اين اثر و دعوي آزادي رمانتيک گونه آن معنايي ماندگار و عميق بر داستايفسکي نويسنده بر جا گذارد. مستغلاتي فقرزده نيز که پدر او در 1831 به چنگ آورد و شامل دو روستاي استان تولا بود و در آن خانواده داستايفسکي تعطيلات سالانه خود را مي گذراند تأثيري همسان بر او داشت. حضور در اين مستغلات نخستين آشنايي واقعي داستايفسکي با مردم روس بود که بعدها بسيار فصيح پيرامون آنها به نوشتن پرداغخت. از آثار شيلر و استان نکبت بار تولا درونمايه ها و رويدادهايي بيرون تراويد که ذهن داستايفسکي را در سراسر زندگي به خود مشغول داشت و تأثير عمده خود را در آخرين رمان او، برادران کارامازف، برجا گذارد.





    به سال 1837، دو سالي پس از مرگ پدر، که ظاهراً به دست دهقانان خود کشته شد، مادرش درگذشت. داستايفسکي در مؤسسه مهندسي نظامي سن پترزبورگ به تحصيل پرداخت و هرچند در آنجا به تحصيل رشته فني مشغول بود اما ظاهراً بيشتر وقت خويش را منحصراً به مطالعه آثار کلاسيک روسي و نيز آثار برخي نويسندگان گوناگون اروپايي (از والتر اسکات تا هوفمان و دوکوئينسي و بالزاک) اختصاص مي داد. در اين هنگام به مسائل فوق طبيعي و ترسناک دلبستگي داشت. پس از اتمام دوره مهندسي و فراغت از خدمت نظام يکسره به ادبيات روي آورد. داستايفسکي در 1846 بي درنگ به دنبال انتشار نخستين کتاب عمده خود، بيچارگان، ترجمه اوژني گرانده، اثر بالزاک، را منتشر کرد. بيچارگان با تحسين بسيار از جانب منتقد برجسته، و.گ.بلينسکي، مواجه شد و کمابيش يک شبه نويسنده آن در ادبيات روسي تثبيت گرديد. اثر دوم او به نام همزاد (1846) موفقيت اثر نخست را تجديد نکرد. داستايفسکي در همين زمان با به کار گرفتن درونمايه هايي همچون قدرت افسانه (ارباب، 1847) و قدرت رؤيا (شب هاي سفيد، 1848) به تجربه هاي ناموفقي دست يازيد. در اواخر دهه 1840 به گروه پتراشفسکي راه يافت و در بحث هاي آنان پيرامون سوسياليسم آرماني و انقلاب شرکت جست. او به يقين از چنين عقايد زمانه تأثير پذيرفت، هرچند آثارش عاري از موضوع هايي است که نشان دهد او صادقانه به آراي انقلابي پرداخته است. داستايفسکي همراه با ديگر اعضاي گروه پتراشفسکي دستگير شد، به زندان افتاد و در دادگاه نظامي به اعدام محکوم گرديد. اتهام عمده او اين بود که نامه معروف بلينسکي را به گوگول به صداي بلند در يکي از نشست هاي گروه خوانده است. منتقد در «نامه به گوگول»، به سبب شيفتگي مذهبي گوگول، بر او تاخته و اعلام داشته است که مردم روسيه عميقاً به زيبايي گرايش دارند. حکم مجازات مرگ که به دستور تزار، نيکلاي اول، صادر شده بود به زندان با اعمال شاقه و تبعيد تبديل گرديد و بنابراين داستايفسکي در آغاز سال 1850 با دست و پاي زنجير شده به سيبري فرستاده شد. تجربه اي را که داستايفسکي در اردوگاه کيفري امسک از سر گذراند خردکننده بود. در اينکه بيماري صرع داستايفسکي، که بعدها خود را نشان داد، حاصل اقامت او در اين اردوگاه است يا نه ترديد وجود دارد، اما در اينکه داستايفسکي تا پايان عمر از بيماري صرع رنج بسيار برد ترديدي نيست. گزارش او از چهار سال زندان در اردوگاه کيفري (يادداشت هاي خانه مردگان، 2-1861) اثري کلاسيک در ادبيات زندان به شمار مي آيد. هنگامي که در 1854 آزاد گرديد هنوز حق خروج از سيبري را نداشت اما از زندگي نسبتاً آزادي برخوردار بود، به ويژه که به عنوان افسر مشغول خدمت شد. پس از چندي با بيوه يکي از همکاران ازدواج کرد و سرانجام در 1859 اجازه يافت به بخش اروپايي روسيه بازگردد.



    ازدواج داستايفسکي روي هم رفته با شادکامي همراه نبود. از اين گذشته، او در جامعه اي با تجديد شهرت و اعتبار روبه رو بود که همه جا از اصلاح و دگرگوني هاي انقلابي سخن به ميان مي آمد. تجربه هاي او سبب تحکيم احساسات مذهبي در او گرديد که در دهه 1840 در وجود او نهفته بود و هنگامي که به ياري برادرش روزنامه زمان را در 1861 پايه ريزي کرد، در زمينه عقايد سياسي، فردي محافظه کار، ميهن پرستي تجاوزگر و کمابيش توده گرا بود؛ بدين معني که به طبقه دهقان روسي دلبستگي داشت و از جامعه روشنفکر مي خواست که از آنان بياموزد. داستايفسکي در روزنامه زمان بود که نخستين رمان خود را به نام تحقيرشدگان (1861) انتشار داد و نيز گزارش نخستين سفر خود را به اروپا با عنوان يادداشت هاي زمستاني پيرامون برداشت هاي تابستاني (1863) در همين روزنامه به چاپ رساند. سرمايه داري کلان شهر غرب، به ويژه آنچه او در لندن به چشم ديد، براي او تکان دهنده بود و آراي ضد غربي و ضد اصلاحگرانه را در او برانگيخت.




    به دنبال افزايش بدهي هاي داستايفسکي روزنامه او نيز به سبب چاپ مقاله اي پيرامون شورش سال 1863 لهستان از سوي مقامات توقيف گرديد؛ و با آنکه اجازه انتشار روزنامه ديگري را با عنوان دوران به دست آورد، مرگ همسر، مرگ برادر و مرگ آپولون گريگورف، صميمي ترين همکارش در انتشار روزنامه، ضربه هايي کاري بر او بود. داستايفسکي هرچند برجسته ترين اثرش را تا آن زمان، به نام يادداشت هاي زيرزمين (1864)، در روزنامه دوران به چاپ رساند، ديري نگذشت که اين روزنامه به تأخيرهايي مواجه شد و سپس به کلي متوقف گرديد و بدهي هاي زيادي براي او بر جا گذاشت. او در ويسبادن، در آغاز پاييز 1865، به سبب روبه رو بودن با تنگناهاي خردکننده، نوشتن رماني را با عنوان جنايت و مجازات (1866) طرح ريزي کرد، اما به سبب بستن قرارداد نوشتن رمان ديگري به نام قمارباز (1867)، و تعهد اتمام آن در مدت يک سال، موقتاً نوشتن اثر عمده خود را رها کرد. رمان قمارباز را داستايفسکي براي زن جوان تندنويسي، به نام آنا اسنيتکين، تقرير مي کرد و او مي نوشت. داستايفسکي يک سال بعد با اين زن ازدواج کرد و با اينکه يک رب قرن با يکديگر اختلاف سن داشتند ازدواج آنان با شادکامي و موفقيت همراه بود.




    زن و شوهر سپس براي فرار از دست طلبکارها به تبعيدي اجباري در اروپا دست زدند و چهار سالي را در درسدن گذراندند. داستايفسکي در اين مدت دو رمان عمده خود، ابله (1868) و جن زدگان يا شيطان ها (2-1871) را نوشت. در بازگشت به روسيه، همسر داستايفسکي نقش ناشر آثار شوهر را برعهده گرفت و زندگي خانوادگي آرام و استواري را پي ريزي کرد. رسيدگي دقيق و فداکارانه او به مسائل مالي داستايفسکي، به تدريج، سبب پرداخت تمام بدهي هاي او گرديد. هرچند مرگ هاي زودرس برخي از بچه هايش و حمله هاي وخيم بيماري صرع او دهه آخر عمرش را بر او سخت ناگوار کرد اما در سايه فعاليت خاطرات نگاري (يادداشت هاي يک نويسنده، که در سال 1873 آغاز گرديد و با وقفه هايي تا هنگام مرگ ادامه يافت) و نيز در سايه مطالعه آثار خود در حضور مردم، روزنامه نگاري (ويراستاري روزنامه شهروند، 4-1873) و کارش در مقام رمان نويس (جواني خام، 1875) و سرانجام بر تارک همه اينها، با انتشار بزرگترين رمانش، برادران کارامازوف، در 80-1879 به شهرت ادبي کم نظيري دست يافت. شهرت او در طول جشن هايي که به مناسبت پرده برداري از پيکره پوشکين در مسکو، به سال 1880، برپا شد با ايراد سخنراني پيرامون پوشکين، که ستايش همگان را برانگيخت، به اوج رسيد. و آنگاه تشييع جنازه او در اول فوريه 1881، پس از مرگش در 28 ژانويه، قلب هاي بسياري را از اندوهي بي حد آکند.




    بيچارگان ، نخستين اثر داستايفسکي ، ممکن است در نظر اول به شيوه کهنه مبادله نامه ميان دو تن ( کارمندي تهديست و ميانسال ، به نام دووشکين ، و دختري بسيار جوان تر ) نوشته شده باشد ، اما اين شيوه ساده از عميقي روانکاوانه برخوردار است و نامه هاي شخصيت داستايفسکي گونه ويژه آن به صورت اعترافات پيچيده اي در مي آيند که نه تنها عشق بي حد او را به دختر افشا مي کنند بلکه او را به آگاهي مي رسانند و هويت شخص او ، جاي او در جامعه و معناي فقر او را به او نشان مي دهند .



    داستايفسکي هنگام رهايي از زندان براي خبرنگاری به تردیدها و ایمان خود اعتراف کرده است :
    « من همين قدر مي توانم درباره خود به شما بگويم که من فرزند زمانم ، فرزند بي اعتقادي و ترديد و تا اين لحظه و حتي تا پايان عمرم بر اين باور خواهم بود ... ديگر بگويم ، اگر کسي براي من ثابت کند که مسيح از دايره حقيقت بيرون است و به راستي يقين حاصل کنم که حقيقت ها فرسنگ ها با مسيح فاصله دارد ، باز هم ترجيح مي دهم در کنار مسيح بمانم در کنار حقيقت . » اين گفته را يکي از برجسته ترين وصيت نامه هاي قرن نوزدهم به شمار مي آورند، قرني که روشنفکران آن رفته رفته به اين نتيجه مي رسيدند که بايد خود را از بندهايي که پدران ناآگاه آنان بر دست پاي ذهن شان بسته اند رها سازند.



    اين وصيت نامه ، ده سال بعد ، مناسبت خاص ادبي خود را پيدا کرد و داستايفسکي در يادداشت هاي زيرزمين ترديدهاي خويش را پيرامون علم گرايي ، با عقيقده مرسوم که انسان را اساسا موجودي عقلاني مي پنداشت ، درک خود را از انسان به عنوان موجودي هوسباز ف شکاک و خودسر ارائه داد . راسکولنيکف در رمان جنايت و مجازات نمونه وفق ارائه چنين درکي است . او در اين رمان دانشجويي است که دست به جنايت مي زند تا ثابت کند که ناپلئون خودسري است اما سرانجام به خطا و بيهودگي انگيزه هايش پي مي برد . راسکولينکف خود او نيز دشواري سرگردان مي بيند که در حقيقت شخصيت دوباره خود او نيز هست . در اينکه او به تاثير سونياي فاحشه به تهذيب اخلاق مي رسد عمق عقايد مطرح شده در آن و تکريب کابوس گون واقعيت زندگي نکبت بار داستايفسکي ، به عنوان برترين رمان نويس قرن نوزدهم روسيه بر آن متکي است .



    داستايفسکي در دومين رمان خود ، ابله ، تلاش مي کند تا درک خويش را از مسيح معاصر در قالب ابله کودک مانند ، يعني شاهزاده ميشکين ، که کتاب انجيل او ترکيبي از رستگاري به ياري قدرت زيبايي و مسيح گرايي ادبي است ، تجسم بخشد. هر چند بخش هاي پاياني کتاب درخشان است اما اين اثر به طور کلي تلنبار از طرح هاي فرعي و آدم هاي پرگو و طرفدار بحث و جدل است . اگر در ابله در سايه نويد مسيح روسي اميدي براي روسيه وجود دارد ، در رمان جن زدگان يا شيطان ها ، رمان بزرگ روشنفکر ، مسموم از عقايد غربي و تاثيرهاي پوچگرانه ، نه ايماني به خود پيدا کند نه به مردم خداپرست روسيه . استاورگين ، منجي فرضي جامعه روشنفکر ، ظاهرأ ميان بينش پوچگرايانه از آزادي ( که در قالب هواخواه اوکريلف ارائه مي شود ) و امکان ايمان مذهبي ( که در قالب شاتف ايمان جوي تجسم مي يابد ) سرگردان است . اما سرانجام تسليم عقايد ورخونسکي تروريست مي گردد تا هدف هاي ويران کننده خويش را تحقق بخشد . اين رمان از آنجا که استبداد سياسي را که در نتيجه انقلاب دامنگير روسيه مي شود تشخيص مي دهد تفسير آن براي منتقدان شوروي کاري سخت دشوار بود.



    داستايفسکي پس از اين کمدي پر قدرت و سياه ، بر آن شد تا موقعيت روسيه را در شرايطي اصولي تر بيازمايد؛ اما از بررسي خود پيرامون يک «خانواده تصادفي » ( جواني خام ) چيزي به دست نياوردو تنهاي هنگامي که ، به سال 1878 ، در محاکمه ورا زاسوليچ تروريست حضور يافت ، چارچوب آخرين و بزرگ ترين رمانش ف برادران کارامازوف ، را به دست آورد.

    خانواده کارامازوف همچون روسيه کوچکي تصوير مي شود که در آن روسيه معاصر و زميني در قالب دميتري ، نفوذ غرب در قالب ايوان ، و روسيه مذهبي در قالب آليوشا تجسم مي يابد و در اني ميان انتقاد ايوان از کليسا ( به ويژه در فصل معروف « بازجوي بزرگ ) همچون حمله اي پاسخ ناپذير به بي عدالتي جهان شمرده مي شود.

    براداران کارامازوف به عنوان اوج دستاورد داستايفسکي بازتاب نگراني اوست پيرامون دستواري هاي انتخاب که پيوسته پيش روي بشر قرار دارد.

    آدم هاي داستان هاي داستايفسکي در پي تغيير نيستند ، در پي اصلاح نيستند ، آنان تلاش مي کنند خويشتن را در برابر زشتي ها و پليدي ها ، که شمارشان اندک نيست ، همواره نيرومندتر و مجهزتر کنند.

    "چنين گفت نيچه": "داستايوسکي تنها کسي است که از آثار او چيزهايي درباره روانشناسي آموخته ام."

  3. #23
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 میخائیل ماتویئویچ خراسکوف

    Kheraskof - Michael.M

    میخائیل ماتویئویچ خراسکوف

    میخائیل ماتویئویچ، از شاعران اهل روسیه می باشد که در سال 1733 به دنیا آمد و در سن 74 سالگی در سال 1807 دارفانی را وداع گفت.

    این دو کتاب از او می باشد:

    روسیاد، ولادیمیر، حماسه روسی و تجدید حیات ولادیمیر.

  4. #24
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 ایلیا ارنبورگ

    Erenborg - ILLia

    ایلیا ارنبورگ



    ایلیا ارنبورگ نویسنده و داستان نویس روسی به سال 1891 دیده به جهان گشود و به سال 1967 چشم از جهان فرو بست.

    برخی از آثارش عبارتند از:

    سقوط پاریس
    طوفان
    سیزده پیپ
    رویداد زمین
    راه های اروپا
    گوهر اسپانیا
    بدون نفس گرفتن
    بازگشت از اتازونی
    آنچه را که شایسته مردان است
    حوادث شگفت انگیز خولیو خورنیتو و پیروانش
    پول پرست
    دومین رزو خلقت
    بدون نفس تازه کردن
    نهمین موج
    اندیشه هایی در مورد آینده
    حکایات جنگی در آن سوی رودخانه
    شیر در میدان
    صلح
    کار نویسنده
    نورنبرگ.

  5. #25
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ناتالی ساروت

    ناتالی ساروت Nathalie Sarraute ( زاده: 18 ژوئیه 1900 در ایوانووا روسیه – مرگ: 9 اکتبر1999 در پاریس فرانسه ) حقوقدان، رمان نویس و نظریه پرداز ادبی یهودی بود.

    ساروت یکی از برجسته ترین نویسندگان مکتب رمان نو در فرانسه است. اثر تئوریک او عصر بدگمانی (1970) در کنار کتاب درباره رمان نو نوشته آلن رب گری یه مانیفست این مکتب شمرده می شوند.


    زندگی

    ناتالی در خانواده ای روشنفکر و یهودی در ایوانووا شهری در نزدیکی مسکو به دنیا آمد. پدرش شیمی دان و مادرش نویسنده بود. در 1909 همراه آن ها به پاریس رفت و در سوربن (حقوق)، آکسفورد (تاریخ) و برلین (جامعه شناسی) درس خواند. ناتالی در 1925 با وکیلی به نام رمون ساروت ازدواج کرد. در 1941 با اشغال پاریس توسط نازی ها او مجبور شد به طور مخفیانه زندگی کند و از همسرش جدا شود. با پایان جنگ او و همسرش زندگی خود را از سر گرفتند و ناتالی به شکل جدی تری نویسندگی را دنبال کرد.

    سبک
    ساروت در داستان های خود همواره به دنبال کشف واقعیت روان شناختی نهفته در ورای مکالمات و رویدادهای روزمره است. عدم استفاده از پیرنگ داستانی محکم و بی توجهی به شخصیت پردازی نوشته های او را دیر فهم و سنگین کرده است. در آثار او بینشی شاعرانه، طنزآمیز و رنجبار از زندگی به چشم می خورد.

    آثار
    تعدادی از مهمترین رمان های ناتالی ساروت:

    تصویر مردی ناشناس ( Portrait d’un inconnu)1948
    میوه های زرین les Fruits d'or) ) 1963
    میان مرگ و زندگی (Entre la vie et la mort) 1968
    صدایشان را می شنوید؟ Vous les entendez ?) ) 1972
    برگرفته از « [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  6. #26
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ورا پانووا

    ورا فیودوروونا پانووا (روسی: вера фёдоровна панова) نویسنده روس در زمان اتحاد جماهیر شوروی بود. چند رمان او برنده جایزه استالین شد.

    او نویسنده رمان همقطارها می باشد که آلک قازاریان آن را به فارسی ترجمه کرده است.



  7. #27
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 یوسف ترومیلدور

    Tromildore - Josef


    یوسف ترومیلدور، از نویسندگان روسی الاصل یهودی مذهب است که در سال 1885 متولد و در سال 1921 فوت کرد. او زحمات فراوانی برای استقلال اسرائیل کشید.


    این سه کتاب از او می باشد.

    زندگی یهودیان
    دلدادگان صیون
    سرمشق کشاورزی.

  8. #28
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض آنا اخما تووا

    آنا اخما تووا، نویسنده روسی است. این نویسنده برجسته آثار متعددی دارد که فقط دو کتاب از او را می توان نام برد:

    تسبیح و گریز زمان.

    .

صفحه 3 از 3 اولاول 123

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •