تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 5 اولاول 12345
نمايش نتايج 41 به 42 از 42

نام تاپيک: اشتباه من تو ازدواج ( درس عبرت برای رفقا )

  1. #41
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Mar 2018
    پست ها
    143

    پيش فرض

    از کسانی که کامنت گذاشتن تشکر میکنم چه اونایی که همدردی یا تشکر کردن و چه اونایی که با مسلسل اومدن تو. در کل خواننده های متن و بهتره بگم مخاطبای پنهان تاپیک برای من خیلی مهم بودن، دوست داشتم تجربیات خودمو بنویسم و بهشون هشدار بدم فکر نکنین این مدل اتفاقا برای شما نمیافته. ( هر آدمی تو موقعیتش باید باشه )

    اگر قصد تشکیل زندگی دارین اولا آگاهی خودتونو برای ازدواج بالا ببرین و ثانیا هرگز برای ازدواج دنبال دختران کم سن و سال نرید و ملاکتونو از اندام و چهره و شغل و پول و .... بردارین و دربارش بیشتر بدونین (
    اگر چه امید ندارم انجامش ندین و انگاری باید سر همه به سنگ بخوره چون ملت این پتانسیلو دارن! ) . اینا یچیزایی هست که میشه بدست بیاد ولی بلوغ و شعور و خانواده اصیل، اخلاق و ... با هیچ هزینه ای بدست نمیاد .



    حالا هر کسی خواه پند گیرد ، خواه ملال...


    موفق باشین

    آقای مانی، سلام

    من فقط داستان شما رو خوندم و اصلا به کامنت سایر دوستان توجهی نکردم.

    کوتاه بگم چون می دونم هی می گی ای کاش اون 67 با 114 سکه رو گرفته بودم.

    ببین من از روزی که کنکور دادم تا همین چند روز قبل عید خیلی خیلی سخت کار کردم و درس خوندم. دوره فوق لیسانس برای کسب درآمد تحصیلم تا 4 صبح کار می کردم. حالا از مشاوره کنکور بگیر تا پروژه دانشجویی و کار شرکتی و پایان نامه نویسی و ....... . وقتی درسم تموم شد تصمیم به ازدواج گرفتم.

    ملک و زمین دارم. البته سال هاست برای فروش گذاشتم ولی خب مشتری نبوده. جاشون پرته.

    تو این بین 4 مورد ازدواج پیش اومد که برات داستانشون رو می گم و ببین که اشتباه نکردی.

    من از شما چند سالی جوون ترم.

    اولیش دختر یکی از سهامداران و مدیر عاملان یکی از بانک های خصوصی بود که در دانشگاه آشنا شدیم. یه سال از من بزرگتر بود البته چند ماه. همه معیار های زیبایی رو داشت. منم دوست داشت. هنوز چند ماه از آشنایی مون نگذشته بود که دیدم هرز می پره. هر روز با یکی و .... خلاصه بهم زدم وقتی مطمئن شدم که رابطه هم داره خصوصا با دوتاشون. بچه شهرک غرب بود. من بچه گیشا هستم.

    تا چند سال حدودا 7 سال به کس دیگه ای فکر نکردم. ضربه بزرگی بود.

    بعد با دختری آشنا شدم متولد 70، نقاش بود. ظاهری ازش خوشم نمی اومد ولی رفتار خوبی داشت و مهربون بود. یه مدت که گذشت نگو قبلا با کسی نامزد بوده و قصد داشت فقط از من برای حسادت طرف استفاده کنه. رابطه رو سریع قطع کردم. البته می خواست توضیح بده و ... که من واقعا حوصله نداشتم. اگر با من هستی دیگه طرف مقابل باید تموم شده باشه دیگه. حالا نگید بی معرفتم ولی با همه آرایش و ... مثل زنای 50 ساله بود قیافه ش.

    مورد بعدی هم متولد 70 بود، قیافه خوبی نداشت. بچه شهرستان بود از شهرستان خودمونم بود. رفته رفته ازش خوشم اومد. براش همه چی هم خریدم. بعد مهریه ش 14 سکه و 14000 گل رز و سه دنگ از زمین و خونه م بود. که بعدا دید من موافق نیستم فقط 14 سکه رو خواست ولی از اون طرف با پدر و مادر و داداشم دشمن شده بود. منم کنار گذاشتمش. از نظر فرهنگی با اینکه هم شهرستانی بودیم بهم نمی خوردیم. می گفت این مهریه کم به این معنی هست که من بدکاره بودم یا باکره نیستم.

    یه مورد هم متولد 74 بود. چشم زنگی و زیبا بود. ولی بچه. یعنی هر روز قهر و بعد آشتی. یجا دیدم دیگه نمی کشم. تمومش کردم.


    بعد شما حساب کن الان با مدرک ارشد و کار در یک شرکت و کار متفرقه تدریس رو هم رفته 3.5 میلیون در ماه درآمد دارم. سکه رو هم اصلا بگیر 5 تومن ثابت که می دونیم نیست. شما 100 سکه مهر کنی می شه چقدر؟ 500 میلیون یعنی باید 142 ماه کار کنی بدون هیچ خرجی یعنی بیش از 10 سال.


    بعد پسر عموی من درس نخوند رفت اصفهان راهنمای تور شد تو همون دو سه سفر اول با یه دختر آلمانی آشنا شد. مثل ماه. مهریه نداشت. باکره هم بود. متولد 76. چند ماه بعد ایران ازدواج کردن و بعد رفتن آلمان. الان خوشبخت. دو تا بچه داره. بخدا دختره رو ببینی می گی چقدر شبیه کیتی پری هست. بعد چقدر پاک. یعنی هرجا برن با هم. نه خبری از خیانت هست نه هرز پریدن نه لباس اونجوری بپوشه. ساده بی آرایش بی عمل بینی و زیبایی. دیگه حداکثر پوشش لختی که داشت یه لباس تا زیر زانو بود. انقدر هم ساده هست که حد نداره. پسر عموم خوشبخت شد. زندگیش هم که آلمانه.

    حالا نمی گم زن خارجی بگیر. ولی یکی رو بگیر به دلت بشینه. مهریه نخواد. دوستت داشته باشه بی منت. همینی که هستی رو بخواد.

    می دونم سنت بالا رفته مثل خودم ولی یه تصمیم درست بهتر از تصمیم غلط ابدی هست.

    ببین همه دختر ها هم وقتی موقعش بشه مهریه رو اجرا می ذارن شک نکن. هرچقدر تو آروم باشی بالاخره اونا یه بار عصبانیت می کنن و تمام.

  2. 9 کاربر از Angel4 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #42
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Apr 2012
    پست ها
    512

    پيش فرض

    سلام، فرصت خونه نشینی اجباری مجالی شد تا یکسری مطالب مهم رو خدمت دوستان خودم عرض کنم. تصمیم بعهده ی خودتون هست و اشتباهات من زنگ خطر برای شما
    هدفم این نیست بگم ازدواج نکنین، هدفم اینه بگم هر کسی لایق نیست.

    بنده متولد ۶۵ هستم و در خانواده ی متوسط از نظر مالی بزرگ شدم. متأسفانه هیچوقت آگاهی خودمو درباره ی شناخت بیشتر آدم ها و تصمیمات مهمم بالا نمیبردم و خودمو عقل کل میدونستم. بزرگترین ضربه ی زندگی من از جایی شروع شد که اولین قدم اشتباه رو برداشتم.
    برمیگرده به سه و نیم سال پیش که تصمیم گرفتم با توجه به درآمد و پولی که پدرم کنار گذاشته بود یه شرایط حداقلی بوجود بیارم و ازدواج کنم، یادم میاد با دختری متولد ۶۷ آشنا شدم ... این بزرگ ترین شانس من بود اما خودم از دستش دادم. دختره توقع خاصی ازم نداشت ، خیلیم راه اومد‌ و البته خیلی متعهد بود چون چند بار امتحانش کردم و یجورایی برام ثابت شده بود آدم خوبیه، آدم مقیدی( با ایمان ) بود و فکر میکردم اینچیزا تو این زمانه امل بازیه. معیاراشو گفت و تقریبا هشتاددرصد با من و شرایطم و خانوادم اوکی بود. در نهایت من احمق بعد یمدت گفتم نه این سنی نمیخوام ! چشمش چرا مشکیه، اندامش چرا اینجوره و فلان و بهمان. خلاصه با هزار عیب جور کردن ردش کردم.
    حدود شش ماهی بیشتر گذشت و با یه دختر ۲۰_۲۱ ساله آشنا شدم.. چشمای رنگی ، اندام و همه چی در ظاهر همون بود که میخواستم. رو هوا بودم و سعی کردم از دستش ندم . یمدت باهام حرفامونو زدیم و قرار شد اقدام کنم.زمانی که دوست بودیم به بهانه های مختلف براش خرج میکردم و اگر چیزی خلاف میلش بود زود قهر میکرد. بشدت لوس و خودخواه و نازک نارنجی و البته بددهن بود بود.
    بهر حال با خانوادم مطرحش کردم اونام مشکلی بظاهر نداشتن و گفتن چون سنش کمه میتونی هر جور دوست داری بارش بیاری... این بدترین حرفی بود که میشد بمن بزنن .
    ما اقدام کردیم و مجبور شدیم دو بار خواستگاری بریم... تو جلسه دوم پدرش رو کرد بمن گفت ۵۰۰ سکه ی طلا و سه دونگ خونه یا ماشین . چون دوستش داشتم و مغزم کار نمیکرد و درگیر نگاههای سنگین خانمم بودم قبول کردم در حالی که من خونه نداشتم و خونه ی پدریم یه خونه ۹۵ متری کلنگی بود.
    گفتن طلا ۱۵۰ گرم یا بیشتر ، منم حالیم نبود گفتم بچشم و ... دقیق یادمه وقتی برای خرید رفتیم دست گذاشت روی گرون ترین حلقه که باورم نمیشد شونزده میلیون تومن از حسابم تو چند دقیقه رفته و شبش همون حلقه رو گذاشت استوریش که بعدا فهمیدم رو چشم و هم چشمی بوده... توجه نکردم و همینطور تمام پولی که پدرم و خودم داشتیم صرف خرید طلا و لباس های گران قیمت و ... شد. ما یه عقد مختصر گرفتیم چون واقعا برام پولی نمونده بود ولی امید الکی داشتم و میگفتم بیشتر کار میکنم......... تا یه شب پدرش تماس گرفت و گفت باید خونه بخری وگرنه خبری از زن نیست، باید ماشینتو عوض کنی و باید و باید و باید....
    با خانمم که تازه عقد کرده بودیم حرف زدم بحثمون شد برگشت گفت تو گوه خوردی زن گرفتی! مگه من کلفت ننتم. دو هفته ای رابطمون شکراب بود و منم سردرگم بودم. تازه فهمیدم با یه پدر و مادر زن حسابگر و یه زن که درونش یه بچه زندست طرفم . بمن پیام داد من دوست دارم با رفیقام بیرون برم مسافرت برم، فلان کارو بکنم و ... که قبلا سرش توافق کرده بودیم اونوقت بود دیدم این آدم کلا نیاز به سرپرستی و یه جیب پر پول داره و نمیتونه بعنوان همسر کنار من زندگی کنه.
    بهش گفتم تا زوده بیا جدا شیم و اونم طلاهاشو برداشت و سر مهریه چند ماهه بدو بدو دارم و رو به هر کسی انداختم واسطه بشن حداقل توافقی جدا شیم. الان در حال جدایی هستیم. اشتباه من این بود درباره ازدواج ناآگاه بودم و زیادی درگیر ظاهر بودم ، باطن و ارزشای یه آدم واقعی رو فراموش کرده بودم و از همه بدتر دست رو بچه گذاشتم. واقعا دختر جماعت تا ۲۵_۶ سالگی اصلااااا مناسب ازدواج نیستن. اشتباهی که من انجام دادم رو شما مرتکب نشین ...
    اندام و قیافه برای چند شبه بقیش باید با افکار طرفتون و خانوادش زندگی کنین.
    چند روز پیش متوجه شدم اون دختره که متولد ۶۷ بود ازدواج کرده و یه بچه داره. کاش با اون که عقلش میرسید ازدواج میکردم...
    سلام من شغلم جوریه دادگاه زیاد رفت و آمد کردم یکی از بزرگترین معضلات این مملکت در دادگاه ها مشکلات خانوادگیه ,این مشکل فقط مشکل شما نیست اصولا مردها در انتخاب همسر اندام و قیافه حرف اول رو میزنه و بعدش میرن به کما و شش ماه بعد در دادسرای خانواده به هوش میان,اینقدر به خودت ناراحتی نده شما شانس اوردید وارد زندگی با اون خانم نشدید و فرض کن بچه داشتی اون موقع میخواستی چیکار کنی؟یا همسرت موقعی که نیستی بهت خیانت میکرد.به هرحال هر انسانی در زندگیش از یک جایی ضربه میخوره و سختی هایی در زندگیش به وجود میاد ,پارسال همین موقع من یه پام بیمارستان بود یه پام دادگاه دو تا تصادف هم داشتم همزمان,به مرور همه چی درست میشه موفق باشی

  4. 2 کاربر از aryamehr1368 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •