شب همه شب بدون تو در به درم، نگاه کن
عشق تو گشته هستیام چشم مرا به خواب کن
ایلیا مرادی
شب همه شب بدون تو در به درم، نگاه کن
عشق تو گشته هستیام چشم مرا به خواب کن
ایلیا مرادی
Last edited by behrouz2; 08-11-2019 at 23:22.
مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست
مکن، مکن، به کفاند هم رها ای دوست
برس، که بیتو مرا جان به لب رسید، برس
بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست
بیا، که بیتو مرا برگ زندگانی نیست
بیا، که بیتو ندارم سر بقا ای دوست
اگر کسی به جهان در، کسی دگر دارد
من غریب ندارم مگر تو را ای دوست
چه کردهام که مرا مبتلای غم کردی؟
چه اوفتاد که گشتی ز من جدا ای دوست؟
کدام دشمن بدگو میان ما افتاد؟
که اوفتاد جدایی میان ما ای دوست
بگفت دشمن بدگو ز دوستان مگسل
برغم دشمن شاد از درم درآ ای دوست
از آن نفس که جدا گشتی از من بیدل
فتادهام به کف محنت و بلا ای دوست
ز دار ضرب توام سکه بر وجود زده
مرا بر آتش محنت میازما ای دوست
چو از زیان منت هیچگونه سودی نیست
مخواه بیش زیان من گدا ای دوست
ز لطف گرد دل بیغمان بسی گشتی
دمی به گرد دل پر غمان برآ ای دوست
ز شادی همه عالم شدست بیگانه
دلم که با غم تو گشت آشنا ای دوست
ز روی لطف و کرم شاد کن بروی خودم
که کرد بار غمت پشت من دوتا ای دوست
ز همرهی عراقی ز راه واماندم
ز لطف بر در خویشم رهینما ای دوست
عراقی
بد خلقم و بد عهد، زبان بازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟
فاضل نظری
ازکلیــدشربگــــویم مــن دراینجا وقت خشم
کـــرده بسیاری هلاکت هـــــابدنیاوقت خشم
بودن وافســـانه ی آنرابه آتـــش می کشـــــد
می کندهمچون جهنّنم زندگی هاوقت خشــــم
نفسِ انسان همچوابلیس است درهنگام خشم
همچوشیطان می تنددردست وپاهاوقت خشم
می شــــــوداوبرخـــرشیطان سوارومی جهد
تاجهنّــــم می رودهـــــرباراوباپای خشــــــم
دوستـــــی هــــاداده بربادوخـــــریده دشمنی
چشــــــم ها رابسته ،لبهامی گشایدوقت خشم
هـــــرکه دراطراف اوباشندازخوبان به مهر
نیــــش خورده اززبان اوفراوان وقت خشم
برتصـــوّرهای خودمُهــــــرحقیقت می زند
میکنــــدآنرامِــــلاکِ اَمروفرمان وقتِ خشم
چشــــــم براطرافیانش بسته می داردزخشم
کس ندیده هیچگاه دراومـــــــداراوقت خشم
نفسِ شیطان وپریشان گویِ اودروقتِ خشم
می برداورابه هــــربیغوله آسان وقتِ خشم
دشمنی هــــادوستی هایش همـــه بیجا شده
منعکس گردیده خشمش روی آنهاوقتِ خشم
اززبانــــش دیدآسیــب فـــراوان بی حساب
بـــرنمی گــــــــرددچرااوبرمداراو قتِ خشم
خشـــم میگیـــردوازآن میکنــــــداوشربه پا
شـــرِّاودنیـــابســـوزدب ی محاباوقتِ خشــــم
تازه بعــــدازآن طلبکاراســــــت وداردادّعا
باکلیدی ازجهنّم هست همـــــراه وقتِ خشم
ابتداازخشـــــــــم میســـــوزانداومِهــــروو َفا
بعـــــدازآن میگرددآرام وپشیمان وقتِ خشم
دشمنی هــــادوستی هــــــایش همه بیجاشده
منعکس گردیده خشمش رویِ آنهـاوقت خشم
هست شرّش چون کلیدِشـــــرِّ بیجاوقتِ خشم
آرزودارم بمیردخشــــــمِ بیــــجاوقتِ خشـــم
احمد یزدانی
نیست حالی در دل شاعر خیالانگیزتر
از سکوت خلوت اندیشهزای نیمشب
رهی معیری
شعرگیف,گیف شعر,شعرهایgif
Last edited by behrouz2; 07-12-2019 at 21:07.
از فروغ فرخزاد لطفا بزارین
سلام _ درصفحات قبل موجوده ولی بازم چشمنوشته شده توسط max_payne [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Last edited by behrouz2; 28-11-2019 at 21:00.
تو خود ار با نگهی پاک بخود بینی
یابی آن گنج که جوئیش درین ویران
چو کتابیست ریا، بی ورق و بی خط
چو درختیست هوی، بی بن و بی اغصان
هیچ عاقل ننهد بر کف دست آتش
هیچ هشیار نساید بزبان سوهان
پروین اعتصامی
کس ندانست که من میسوزم
سوختن، هیچ نگفتن، هنر است
پروین اعتصامی
شبانگاهان که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوس ها
تن مهتاب را گیرم در آغوش
فروغ فرخزاد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)