دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
حافظ
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
حافظ
تو را این دل سراییست خالصانه
تویی شاه جهانم عاشقانه
تو با اسب سیاه خود فکندی
تمام خاک دنیا فاتحانه
بود تنها یگان دستی به شمشیر
که گیرد دست دشمن را نشانه
چه گویم از سپاه وارتش تو
که شد تا قلب یونان آن روانه
اگر مانده کنون این نام ایران
ببوسد دست شاهش عاجزانه
منم سرباز تو شاه جهانم
به کردارت به پندارت یگانه
همی گفتار تو گفتار نیک است
تو دادی درس عدل و عادلانه
قسم خوردم به نامت آریایی
تویی حافظ خاکت هر زمانه
زنم فریاد و گویم نام کوروش
بود تنها سوار جاودانه
چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
رودکی
هر شب به تو با عشق و طرب میگذرد
بر من زغمت به تاب و تب میگذرد
تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب میگذرد
هاتف اصفهانی
من از طوفان نمیترسم چو در بند غمت باشم
از این تقدیر کی نالم که در پیچ و خمت باشم
کجا در گیر این دردم که از درمان هراسانم
مرا آن به که هر دم غرق دریای غمت باشم
محمدحسن یعقوبی
وجد وسماع صوفی صافی ز خویش نیست
این استخوان به بال هما رقص می کند
مشت گلی چه نقش تواند بر آب زد
از زور می پیاله مارقص می کند
خونین دلان کجا وسماع طرب کجا
این شاخ گل ز باد صبا رقص می کند
صائب تبریزی
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد
سعدى
چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب
رشته جان من از، شمع رخت دارد، تاب
تشنه لب گردد سراپای جهان، گردیدم
نیست سرچشمه، به غیر از تو و باقی است، سراب
سلمان ساوجی
آمدم یاد تو از دل به برونی فکنم
دل برون گشت ولی یاد تو با ماست هنوز
مهدی اخوان ثالث
ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ
عرفی شیرازی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)