ابراهيم رزاقي در گفت‌و‌گو با رسالت:

اعاده اموال نامشروع، چالش دولت اشرافي است

انقلاب اسلامي به تمام معنا شورش امر واقعي در مقابل امر نمادين در تاريخ بود. اين انقلاب شايد تنها انقلابي باشد كه به رغم گذشت نزديك به چهار دهه از عمرآن، همچنان بر شعارهاي اوليه خود وفادار مانده است و جذابيت تداوم و شوريدگي دارد. علت اصلي اين پايداري به خاطر آن است كه مطالبات مردم ايران در انقلاب اسلامي،مطالبات مبتني بر پنداشته‌ها نيست. مطالبه امر واقعي بود نه امر نمادين. بنابراين دولتمردان در هيچ سطوحي نبايد اجازه داشته باشند اعتماد عمومي مردم را دستآويز تسويه حساب هاي حزبي، خانوادگي، نفع جرياني، نفع گروهي و محفل هاي خصوصي خود كنند و به اين اعتماد آسيب رسانند. آن‌چه که اکنون مورد تذکر جدي رهبر معظم انقلاب واقع شده و با نگاهي واقع‌بين به‌سان حشره‌اي موذي به جان اين انقلاب افتاده است، مسئله اشرافي‌گري است. موضوعي که به اعتقاد بسياري از کارشناسان از دولت سازندگي پايه گذاري شد. بدين بهانه به پاي صحبت‌هاي دکتر ابراهيم رزاقي، استاد دانشگاه و کارشناس امور اقتصادي نشستيم و اين مسئله را با وي در ميان گذاشتيم که مشروح آن خدمت خوانندگان گرامي تقديم مي‌شود:
به نظر حضرتعالي، عملکرد دولت ها تا چه حد در بوجود آمدن خوي اشرافي گري تاثير داشته است؟
اولين مسئله اين است که اين اشرافي گري از کجا به وجود آمده است؟ يعني کسي که ثروت مي‌اندوزد، منشاش کجاست؟ حضرت امام معياري در اين زمينه دارد که مي‌فرمايد ثروت اگر مشروع نباشد طبق اصل 49 بايد آن را گرفت و فردي که ثروت نامشروع اندوخته را مجازات کرد، و حتي اگر ثروت مشروع باشد بايد به سوي کارخانه و مزرعه برود. اين نگاه توليدگراست. محور اقتصادي هر کشوري هم توليد است، حتي سرمايه‌داري که استثمارگر، پرخاشگر و خشن است، به اين مسئله توجه دارد. با وجود اين که دنيا را دارد به آتش مي‌کشد، خط توليد خودش را حفظ مي کند. اين يک واقعيتي است.
يک بحث ديگر اين است که چرا انسان به طرف اشرافي‌گري مي‌رود؟ يکي از دلايل اين است که احساس خلا در خودش مي‌کند، احساس مي‌کند کم دارد يعني از نظر او زندگي معنا ندارد، و از اين طريق مي‌خواهد معنا پيدا کند. معنا داشتن به گونه هاي مختلف است؛ فلسفه سرمايه داري ليبرال در اين مورد شديدتر است؛ مي‌گويد هر آدم عاقلي دنبال حداکثر سود، لذت و ثروت است. وقتي که فضا اين طور شد، آن آدمي که مي‌خواهد از نظر سرمايه‌داري ليبرال آمريکايي عاقل باشد بايد راهي پيدا کند که عقل مادي خودش را ثابت کند و آن افزودن ماديات و ثروت است.
يک موضوع که مجدد مطرح مي‌شود اين است که آيا بدون ماديات مي شود زندگي کرد؟ خير، ولي نکته اي
که خيلي مهم است و قانون اساسي و حضرت امام هم مي‌گويند، اين است که اين ماديات يک وسيله تلقي شود نه هدف؛ تفاوت بين وسيله و هدف چيست؟ به خود شخص و اعتقاداتش برمي‌گردد. سعدي مي‌گويد هفت درويش در گليمي بخسبند، دو سلطان در يک اقليمي نمي گنجند. وقتي فضا اين طور شد اين حد را خود شخص تعيين
مي کند. اما اکنون مي‌بينيم مسئولان و طبقه مرفه جامعه به حد و حدودي اکتفا نمي‌کنند. نکته اي که مطرح است اينجاست، يک وقت هست يک درصد در تمام جوامع، اشرافي‌گري وجود دارد، مثلا شاه است يا شاهزاده است يک تعداد اندکي هستند و آدم‌هاي الگويي در جامعه نيستند ولي يک وقت هست پديده اشرافي‌گري تبديل به يک اپيدمي مي شود. امام مرتب مي‌فرمودند
کوخ نشينان صاحب همه چيز انقلاب هستند، آنها هستند که ما بايد به آنها کمک کنيم. آن‌چه مدنظر حضرت امام بود کوخ نشينان دنيا بود. اما سرمايه‌داري عکس اين است، فرد حتما بايد جزو اشراف باشد. در ايران اين خصوصي سازي به گونه اي شد که بهانه اي مطرح کردند و گفتند هر چه دولتي است حتما ضرر مي دهد. در صورتي که در دوره اول که حضرت امام در قيد حيات بودند
کارخانه ها توليدات خودشان را به قيمت ارزان در اختيار مصرف کنندگان قرار دادند؛ اگر ضرر دادند به اين دليل بود که مديران دزد و فاسد بودند.
از قبل از انقلاب، چه بعد انقلاب، از آن دوره که امام بودند کلي کارخانه ايجاد شده بود همه اين ها را واگذار کردند بدون توجه به اينکه به چه قيمتي واگذار مي کنيد؟ اين واگذاري به چه شخصي بوده؟ اين شخص صلاحيت و امکان اداره اين کارخانه را دارد؟ اين زمين هايش مورد نظر است يا خود کارخانه؟
منشاي ديگري که شايد در مورد اشرافي گري بخواهيم بگوييم بانک ها هستند. اين بانک ها سپرده هايي که از مردم مي گيرند بايد به چرخه توليد ببرند اما سپرده ها را به يک عده اي
مي دهند و يک وثيقه مي گيرند. مثلا در صندوق ذخيره فرهنگيان يک ميليون فرهنگي سرمايه گذاري
کرده اند. اما فردي 15 هزار ميليارد تومان را برداشته بين هم کيشان خود تقسيم کرده و روحاني هم مي گويد که اين ها بدهي معوقه است، اختلاس نيست. حالا چه زماني اين بدهي پرداخت مي شود نمي دانيم.
منشا ديگر اشرافي گري اين نکته است که واردات را با دلار ارزان و دولتي انجام مي دهند. هيچ توليد کننده داخلي با اين ها نمي تواند رقابت کند همه تعطيل مي شوند.
در دوره رئيس جمهورهاي مختلف اين مسئله کم و زياد مي شود ولي اصل قضيه يکي است. نکته ديگر اين که سود در توليد کم است. براي توليدکننده صرف نمي کند. فلذا به سمت واردات بنگاه داري ، خريد و فروش مسکن مي روند.
به نظر شما اشرافي گري مسئولين تا چه حد روحيه عدالت اجتماعي از جامعه را
کم رنگ کرده است؟
اين بي عدالتي ها به صورتي مي شود که در نزديک ترين افراد و مقامات بالاي اجرايي اتفاق مي افتد و به صورت شبکه اي مافيايي مي شود. وقتي فضا اين طور شد رسانه ها که عامل قدرت کنوني اند، عواملي را به وجود مي آورند که همه را تحت تاثير قرار مي دهد و فرهنگي به وجود مي آيد که فرهنگ انقلابي را نابود مي کند. وقتي فضا اين طور شد عدالت معنا ندارد.
وقتي اشرافي گري در بين مسئولين زياد شد چه اتفاقي مي افتد؟ به نظر مي آيد ديگر چيزي به اسم عدالت از لحاظ اقتصادي وجود ندارد. هر چه بگذرد اين ها با قدرتي که دارند و با حمايت رسانه هاي خارجي قدرت مافيايي شان تقويت مي شود.
يک نکته ديگر اين که طبقه اشرافي در تمام کشورهاي دنيا منشاهاي مختلفي دارد اما اين سرمايه بايد برود در توليد، که البته ماليات هاي سنگين هم پرداخت مي‌کنند اما در مملکت ما از چنين عدالتي نيز خبري نيست.
محور توليد است، اشتغال از توليد به دست مي آيد. شعار جمهوري اسلامي مي‌گويد: استقلال آزادي جمهوري اسلامي؛ وقتي فضاي استقلال اقتصادي نباشد به نظر مي ايد يک خطر بسيار مهمي در جمهوري اسلامي ايران فراگير خواهد شد.
بخشي از سرمايه مملکت به خارج رفته، يک بخش عظيمش به اين اشرافيتي رسيده که توليدي نيست، ماليات هم نمي‌پردازند.
آيا اجرايي کردن طرح هايي مثل «اعاده اموال نامشروع» مسئولان مي تواند در پاسخ به برخي شبهات در اين باره سودمند باشد؟
به نظر من نه، اقدام انقلابي لازم است.
عزيزاني که اعتقاد به انقلاب دارند، ميليون ها نفر آدم انقلابي در همه جا هم هستند در قوه مجريه در قوه مقننه در قوه قضائيه در شوراي نگهبان همه جا، هر جا شما مي بينيد اين ها هستند در راديو و تلويزيون ولي پراکنده هستند متشکل نيستند. اما اين اشرافيت دقيقا متشکل عمل مي کند. اشرافيتي که به وجود آمده در دوره رفسنجاني و خاتمي، اکنون عليه نظام شمشير را از رو بسته . در دوره آقاي روحاني اشراف زده ها
از لحاظ سياسي يک چيزهايي مي گويند که با هم مخالفند ولي از لحاظ حفظ اشرافيت و فساد، دستشان يکي است. وقتي فضا اين طور شد مي‌بايد يک نيرويي به وجود بيايد در برابر آن، آن نيرو آدم هايي هستند که قرباني شدند. از آن آدم ها يک نمونه اول انقلاب داشتيم. اينها بايد به صورت تشکيلاتي کمک بکنند و به هم اعتلا بدهند و دشمن شناسي بکنند. اين
شبکه هاي اجتماعي آگاهي نمي دهند آگاهي هايي که مي دهند به نفع طبقه اشرافي ايران است.
سم زدايي از جامعه اشرافي که براي جهان الگو
مي شود لازم است. آن قانوني که مجلس تصويب
مي کند اگر تصويب کرد، حتي اگر اجرا شود اين سوال مطرح مي‌شود: اين قانوني که تصويب مي شود يعني چه؟ پول هايي که به نا حق بر باد رفته است بازگردد؟ ثروت حاصله و سود حاصله از آن سرمايه را بايد ناديده بگيريم؟ به همين سادگي از آنان بگذريم؟ اين‌ها چه اشخاصي بوده اند؟ علاوه بر اين؛ آيا اين‌ها را به مرحله اي
از ثروت مي رسانند که قبل از آغاز اين مسئله بوده؟ خير. اين اشخاص با چنين پول‌هايي که برده‌اند کلي امکانات در خارج دست و پا کرده‌اند. به علاوه همين کاري که مجلس مي کند اگر تصويب کند دولت اجرا نخواهد کرد. چنين قوانيني، يک جور نوازش نرم به اين آدم هاي فاسد است.
من فکر مي کنم نيازمند بازسازي انقلابي هستيم .
نيروهاي انقلابي کارامد داريم عزيزاني در تمام سطوح داريم. حکمت و تدبير رهبري را داريم، اعتقادات مردم را هنوز داريم؛ پس عملي است، ليکن به يک نيروي عظيم سازماندهي شده احتياج دارد. و در آخر بايد گفت که اين عزيزاني که مطالبه مي‌کنند، نبايد مورد هجمه دولتي‌ها باشند.