سلام
ممنون از بحث خوبی که شروع کردید.
دلم میخواد بحث رو ساختاری ادامه بدم. البته به رسم ادبیات غنی کشورمون و با مثال. البته امیدوارم در مثل مناقشه نشه
گفتم ساختاری چون ما نمیتونیم فردیت آدم ها رو تغییر بدیم اما قالبها خیلی خوب میتونن!
ما نمیتونیم ذات آدم ها رو عوض کنیم اما ساختارها میتونن کاری کنن که حتی سرکش ترین آدم ها هم در درون جامعه مثل سوزنهای ریز در یک میدان مغناطیسی قوی، رام و مطیع بشن.
رفتارهای آزاردهنده ای که گاهی شاهدشون هستیم فقط برآمده از باورها و یا به اصطلاح فرهنگ افراد نیست.
مثلا:
تبدیل شدن خیابانهای بعضی شهرها به پارکینگ، بی ملاحظه گی مردم در پارک ماشینشون در کنار خیابان نیست بلکه کمبود پارکینگ در شهر است.
در واقع اینجا عاملی که تعیین کننده رفتار مردم است باورها و فرهنگ فردی افراد نیست بلکه ساختار و معماری شهریـسیت.
یعنی اگه من نوعی به اصطلاح بافرهنگ هم باشم، بالاخره نمیتونم که ماشینم رو روی هوا پارک کنم!
منظورم اینه که نمیشه با وجود خیابانی باریک و پر رفت و آمد، انتظار داشته باشیم دیگران حتی برای کارهای کوتاه ماشینشون رو چند دقیقه پارک نکنن که مبادا ترافیک بشه.
یا برای نمونه ای دیگر:
چطور میشه از خودروی نُقلی مثل پراید توقع داشته باشیم که 3 نفر رو در ردیف عقب جا بده. 2 سرنشین برای ردیف عقب پراید کافیه
طبیعی هست وقتی خودرویی میتونه پذیرای 2 نفر انسان شریف به صورتی محترمانه باشه و حالا این 2 نفر بشن 3 نفر، خوب مشخصه که این وضعیت آزاردهنده خواهد بود.
و یا دستفروشهای مترو...
با وجود اینکه از یک طرف وضعیت تولید نامناسب و در عوض ایام بر وِقف مراد واردکننده ها(دلالهای باکلاس) هست
توقع* داشته باشیم که مردم از سر بیچارگی به سمت دستفروشی و ... نرن. خوب این توقع به جایی نیست.
پ.ن:
*) این انتظارات به همون اندازه بی معنی اند که کسی شیرجه بزنه توی آب و توقع داشته باشه خیش نشه!
2) این قبیل بحث ها بارها و بارها مطرح شدن و میشه گفت هیچ کدوم عاقبت بخیر نشدن
اصلا دلم نمیخواد این بحث هم مثل موارد مشابه، آلوده سیاست و خرافات شده و به بیراهه کشیده بشه ولی...
به هر حال ببخشید :(