.
سلام
خوب کتاب و یک چند روزی میشه خریدم
فروشده خیلی تعریفش و میکرد حتی چند نفر دیگه که بودن تعریف کردن ازش به مقدار زیاد
ظاهرا جایزه هم برده
تازه شروع کردم خوندنش و ظاهرا که جذاب به نظر میاد ...
مرسی
.
سلام
خوب کتاب و یک چند روزی میشه خریدم
فروشده خیلی تعریفش و میکرد حتی چند نفر دیگه که بودن تعریف کردن ازش به مقدار زیاد
ظاهرا جایزه هم برده
تازه شروع کردم خوندنش و ظاهرا که جذاب به نظر میاد ...
مرسی
نوشته شده توسط green-mind [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امسال هم شانس گرفتن نوبل رو داره راث 83 ساله. ولی باید دید
شاید امسال رو به راث بدهند چون موراکامی جوان تر از اوست
این آکادمی همیشه شگفتی ساز بوده.
در مورد قسمتی که رنگی کردم:
چندین بار شده در یک کتابفروشی یا نمایشگاه یک نفر میاد و شروع میکنه به تعریف کردن از یک کتاب.
بارها فقط لبخند زدم و گفتم ممنون و اگر هم میخواستم بخرم دیگر نمیخرم. دستکم از آنجا
حتی یکبار خیلی جلوی خودم رو گرفتم تا نگم که اینجا یک کتابفروشی است و نوع رفتار شمایی که کتاب ارائه میکنی باید متفاوت باشه. من اگر بخوام راهنمایی بگیرم حتما سوال میپرسم. بیشتر وقتها هم هر کسی وارد میشه با هدفی وارد میشه و میدونه چی میخواد و اگر دنبال چیز خاصی باشه و نخواد جستجو کنه حتما میپرسه یا حتی ندونه اونوقت مشاوره میگیره. شاید هم فقط آمده تا در میان کتابها قدم بزنه و لحظاتی نوعی دیگر تنفس و زندگی کنه.
متاسفانه یکبار این رو از یک انتشارات معروف و صاحب معروفترش دیدم که کسی در کنارش تعریف کتابش رو میکرد تا مردم بخرند.
چقدر این حرکت زشته.
کتاب روخودم نخوندم ولی خلاصهاش رو دیدم و خوندم، ماجرا و روایت خاص و درخورتوجهی داره.
مرسی برای تاپیک
چی میگی بابا ابراهام ؟ میزاری مث بچه ادم بشینم تبلیغاتم و انجام بدم یا نه ؟
داشتم کتاب و تبلیغ میکردم نمیزاری که ..
دقیقن متد این ناشر هم همین بود میدونی چرا تصمیم گرفتم گول بخورم چون اخرین نفر که اومد با یک لحن خاصی گفت : اوه اوه عجب کتابی تو دستتون ه .. تو اون لحظه حس خوبی داشتم خندمم گرفته بود خوشم اومد از اون که اون حس کرده تونسته یک حرفی بزنه که مخ من و بزنه ..بماند که بقیه انتشاراتی ها رو هم کتاب هاش و دیدم خودمم بین این کتاب و کتاب اورهان پاموک " جودی و پسرانش " مونده بودم واقعن هم تصمیم داشتم همون کتاب و بگیرم چون از موضوغش خیلی خوشم اومده بود ولی خوب یک نویسنده هم اقای مهدی اشرفی گفت اون کتاب خیلی خوبه ولی این عالیه
گاهی وقتا حسفریب خوردگی هم لذت بخشه بستگی داره از چه کسی و چه موضوعی فریب بخوری ...
ای ابراهام !در مورد من یک چیزی و هرگز فراموش نکن من فریب نمیخورم مگه اینکه تصمیم بگیرم فریب بخورم کاری و انجام نمیدم مگه اینکه خودم تصمیم بگیرم انجام بدم
یک چیزی هم برای خیلی جلب توجه کرد این بود که به هر غرفه ای که سر میزدم ناشرش سریع شروع میکرد به معرفی کتاب دقیقا با این جمله " برای خانوم ها این کتابٍ ... هست حالا دقیقن چه موضوعاتی ؟ یک چیزی تو مایه های کتاب های مودب پور ..کلا باعث افسوسه که تو این مملکت خانوم ها رو تو چه سطحی تصور میکنند ..
نکته بعدی هم که جلب توجه کرد کلا حجم وسیع غرفه های مذهبی و کتاب های درسی بود اونم با تخفیف 70 درصدی
.
دوستان کتاب واقعن کتاب خاص و قشنگیه ..
به نظرم کتابی هست که ارزش خوندن رو داشته باشه
مرسی
مردم عادی با کسی که رفتارش هم رنگ جماعت و عرف نیست خوب تا نمیکنند
ص 64
.
راز زندگی در شتاب و ازدحام جهان است که تا وقتی ادم های بیشتری در کنار اوهام و پندار بیهوده خود تلف میکنی , درد کمتری را متحمل می شوی.
راز و رمز تنها زندگی کردن در این جا و دور از حصار گرفتاری های روزمره , وسوسه های فریب کارانه , انتظارات و توقعات و دور از سخت گیری های شخصی ,
این اس ت که بتوانی سکوت حاکم را سازمان دهی کنی.
برکت وکمال قله کوه را به عنون سرمایه بنگری و سکوت را به عنوان ثروتی رو به افزایش .
به سکوتی که تو را در برگرفته , به مثابه مرجع و منبعی برای پیشرفت بنگری و او را تنها دوست صمیمی ات بدانی
رمز و رازش در این است که به قول هایورن " ارتباط میان ذخن مجرد و خودت " را دریابی .
راز و رمزش در این است که در شرایط افرادی مثل هایورن در میان ذکاوت و خرد نامیان درگذشته , اوقاتت را سپری کنی .
زمان میبرد تا با مشکلات و سختی های حاصل از این انتخاب خو کنی .
هم زمان , هم صبری چون درنای ماهی خور لازم است تا بتوانی به میل و اشتیاقت بر تمام چیزهایی که در زندگی ات اپدید شده اند غلبه کنی .
بعد از 5 سال دیگر در برش و جراحی اوقات , مهارتلازم را به دست اورده بودم .
دیگر یک ساعت بی حادثه هم در زندگی م وجود نداشت که برایم عاری از اهمیت باشد
ص 67
.
موسیقی پس از شام , بهانه ای برای رهایی از سکوت نیست, بلکه راهی برای تجسم سکوت است
+
موسیقی به سکوت روح میبخشد و ان را حقیقی جلوه میدهد
ص 67
.
اغلب حرفی بیشان رد و بدل نمیشد .چیزی به هم نمیگفتند . چیزی نگفتن , این عشق و لذت را دو چندان میکند
زن میدانست که مرد دارد تماشایش میکند . مرد هم خبر داشت که مرد می داند. برای همین بیشتر نگاهش میکرد , اصلا برایشان مهم نبود که لای ان خاک وخل نمی توانند با هم باشند .
.
ص 71
پس چرا ادمی چون من , که تجربه انزوا و تجرد را به زندگی مجرد و کامل و پرباری بدل کرده ام باید چنین تنها و غریب باشم ؟
تها و غریب برای چه ؟ چیزی که بر باد رفته , بر باد رفته است . اسایشی در سختی نیست . راه بازگشتی در کناره جویی ها و قطع علاقه نیست
تنهایی به چه قیمتی ؟ ساده است : برای انچه نسبت به ان بیزاری و نفرت در خود پرورانده بودم, برای انچه از ان رو گردانده بودم , برای زندگی , درگیر و گرفتار زندگی .
ص 69
هرگز نباید به کسی که حس میکنه مورد سودجویی قرار گرفته و حیثیتش لکه دار شده , زخم زبان زد و اون رو مورد انتقاد و حمله قرار داد .
ص 116
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)