رازها را دوست داشت . رازها و اسراری که فقط در سر خودت رخ می دهند و هیچ کس از ان چه در سر تو رخ میدهد باخبر نیست.
این که می تتوانی به هر چه که می خواهی فکر کنی بی ان که کسی را یارای نفوذ به فکر و اسرار تو باشد
ص 140
رازها را دوست داشت . رازها و اسراری که فقط در سر خودت رخ می دهند و هیچ کس از ان چه در سر تو رخ میدهد باخبر نیست.
این که می تتوانی به هر چه که می خواهی فکر کنی بی ان که کسی را یارای نفوذ به فکر و اسرار تو باشد
ص 140
توانایی و کنترل این را داشت که خود را مجبور کند احساساتش را نادیده بگیرد , چه جس ترس باشد , چه جس شک , چه حتی جس دوستی
می توانست صاحب همه احساسات باشد اما قابل کنترل و جدا از خودش .
ص 141
.
ایا به خاطر این عملی که انجام میشد , نبود ؟ ان صمیمت مطلق , زمانی که تو فقط در وجود طرف مقابل حضور نداری , بلکه اوست که تو را محکم در برگرفته و پوشانده ؟به خاطر عریانی مطلق نیست ,
وقتی که دیگر پرده ای تو را پوشیده نمیکند و در حضور کسی هستی که هر چه تا به حال پنهان کرده ای , حتی جزییات ویزه , هر چه که باشد , هر قدر پنهان , ناگهان اشکار خواهد شد ؟
این چیزی هست که همه را به شرم و ترس وا میدارد در ان لحظه جنون و بی قانونی , چقدر از من فاش می شود ؟چقدر از من کشف می شود ؟ حالا دیگر میدانم تو کی هستی
ص157
.
پیزی که در ارتش اموخته بود , این بود که تنها کافی است خط مشی خوب و هماهنگی درباره زندگی خودت انتخاب کنی . انوقت دیگر کسی علاقه ای ندارد از تو چیزی بپرسد .
ص180
.
احترام و ارج به گذشتگان یک چیز است و بت ساختن و پرستش نیاکان یک چیز دیگز . گور پدر در بند بودن
ص199
.
با خود اندیشید که در سن و زمانی خاص , برای سلامتی فرد هم که شده , بهتر است خود را برای کاری که در شرف انجام است اقدام نکند . در سن و زمانی خاص ,
دیدگاه یک مرد , اگر نگوییم با تسلیم و کناره گیری , تسلیم محض و اشکار , با میانه روی تعدیل می شود .
در سن و. زمانی خاص , انسان باید بیاموزد بی ارجاع و بازگشت به حسرت های گذشته , یا دعوت خویش به چالش مقاومت و پارسایی در زمان حاضر , عمرش را سپری کند.
با این حال باید از هرگونه نقش اجتماعی که بر گردنش محول می کنند سر باز بزند.
ص 212
معنای انقلابی بودن این است که وقتی عمری از و گذشت , بی خیال پذیرش قراردادهایی شوی که اراده و خواست تو در ان ها نقشی نداشته و فقط موقع تولد , امضای تو پای ان خورده است
.
همیشه قرار نیست اولین چیزی که به ذهنت خطور میکند , تازه ترین اتفاق باشد . همه چیز با امیال ادمی تغییر میکند. این پاسخی ست به همه جیزهایی که ویران شده است
ص223
هیچ چیز نمیتواند مانع تفکر , حتی در پایین ترین سطح ان باشد .
ص239
وقتی خانواده ای نداشته باشی سرت به چیزهای دیگر گرم میشود .
ص240
این رابطه چیزی بیشتر از رابطه جسمانیه . و زن پاسخ داده بود نه این طور نیست . تو فقط رابطه جسمانی را فراموش کرده ای . این رابطه ای جسمانیه . قضیه همینه . با وانمود کردن این که چیز دیگه ایه به رابطمون گند نزن .
ص275
وقتی در جاده به موسیقی گوش فرا میدهم , تنها نیستم .
ص275
همه چیزهایی که نمیدانیم شگفت اورند . و از همه گفت اورتر , چیزهایی هست که فکر میکنیم میدانیم
ص282
.
.
ماجرا این است که از یک قضیه پرده بر میدارند و ان وقت نتیجه میگیرند کل زندگی ات این گونه بوده ای . اگر نزاد پرستی پس در کل زندگی ات نزاد پرست بوده ای .ناگهان در سراسر زندگی ات تبدیل به یک نزاد پرست میشوی
ص306
درها را به سمت قبل و بعد ببند , همه چیزهایی که اون جامعه جذاب طلب میکنه , روش هایی که ما به شکل اجتماعی بنیان گذاشتیم . من باید , من باید اینجوری باشم , من باید اونجوری باشم . گور پدر همشون .
تو قراره چی باشی/ قراره چی کار کنی؟ فکر کردن به این چیزها فقط فاتحه همه چیز رو میخونه
ص308
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)