در ارتباط با نقدِ داستان یا شعر و به طور کلی نقدِ ادبیات هنری گاهی سخنانی مطرح می شود که جای تأمل و تفکر بسیار دارد و داشتن بحث مختصری در این رابطه عاری از لطف نیست.
اگر نویسنده را به معنای کسی که چیزی می نویسد در نظر بگیریم، اگر چه نوشتار او سیاهه ی دخل و خرجِ خانه یا دفتر حساب فروشگاهش باشد، آیا او را نویسنده باید خواند!؟ در این حال نویسندگی کارِ دشواری نیست. الفبا را باید شناخت و مختصر خطی هم داشت، که خواندنی باشد!
ولی در اصطلاح علمی این گونه کسان «نویسنده» خوانده نمی شوند.
«نویسنده» کسی را می گویند که کارش این باشد. یعنی معانی و مطالبی در ذهن دارد که با قلمی کردن آن ها سودی یا لذتی عام برای خوانندگانش حاصل شود. و آن معانی را به طریقی بنویسد که همه به خواندن نوشته ی او رغبت کنند و از آن لذت یا سود برند. معنی واژه نویسنده در عُرفِ ادبی از این هم خاص تر است. کسی که کتابی در مورد نجوم بنویسد، اگر چه اصول این علم را درست بیان کرده، و نکته های تازه ای به میان آورده باشد، نویسنده نیست، بلکه «منجم» است. مؤلفِ کتابهای تاریخ و جغرافیا و فیزیک و شیمی و ... را هم «نویسنده» نمی خوانند. عنوان این گونه مؤلفین «مورخ»، «فیزیک دان» و «شیمی دان» است. ولی اگر کسی در یکی از این رشته های علمی کتابی بنویسد که به جز مطالب تخصصی، هنرش در انشای عبارت و بیانِ مطلب، زیبا و دلنشین و ستودنی باشد، وی را گذشته از عنوانی که دارد، «نویسنده» هم می خوانند.
پس نویسندگی هنری است خلاقه. یعنی هنرِ خوب و زیبا و بدیع نوشتن است. و نگارنده ی نوشتاری که مطلب صریح و ثابت دارد، و ارتباطی با ذوق و سلیقه خالقِ اثر ندارد، را نمی توان «نویسنده» نامید. و نهایتاً باید از وی به عنوان گردآورنده یا «مؤلف» نام برد.
زاویه دید یک داستان نویس یا شاعر یا منتقدِ ادبی، میدانی است فراخ و شاعرانه که مُجال عرضه هنر در آن بیشتر است.
«نویسنده» به معنای خاص کسی است که «تِم» و «سوژه» را در ذهن خود خلق می کند و ارائه می نماید. یعنی اندیشه یا خیالی در سر دارد که می پندارد در سرِ دیگران نیست. و این ساخته ی ذهن خود را به وسیله ی «قلم» به دیگران می نمایاند. به این معنی «نویسنده» آفریننده و خالقِ تفکر و اندیشه است. یا به عبارتی دیگر: نویسنده یا داستان نویس یا روزنامه نگار «اجزایی را ترکیب می کند و از آنها صورتی می سازد که پیش از آن وجود نداشته است» به موجب این تعریف است که نویسنده ی خلاق و بااحساس، «هنرمند» شمرده می شود. زیرا که تعریف هنر به جز ایجاد و خلق و ابداع نیست. یعنی پدید آوردن مقوله ای که مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد.
یک داستان نویس، نمونه ی بارز یک نویسنده و هنرمند است. زیرا که شخصیتها و فضاهایی را که ممکن است اساساً وجود خارجی نداشته باشند، در ذهن خود خلق می کند و با ترفندهای هنری و زبانی گویا و دلنشین به مخاطب ارائه می نماید.
ولی هنر نویسندگی مانند همه ی هنرهای دیگر دو جنبه دارد: یکی «معنی» و دیگری «صورت» ... و به عبارتی سلیس تر: باطن و ظاهر.
«معنی» اندیشه و خیالی است که ذهن هنرمند آفریده است. و «صورت»، واژه ها و الفاظی می باشند که برای بیانِ آن اندیشه و به تصویر کشیدنِ آن خیال و همچنین القای آن تفکر و تصویر، به ذهن و خاطرِ خواننده و مخاطب است.
در نوشته های ادبی، «معنی» بسیار اهمیت دارد و اگر بدیع و دلنشین نباشد، «صورت» و ظاهر عبارات بیهوده و تُهی جلوه می کند.
اندیشه و تفکرات نو و بدیع و زیبا از قریحه ای تراوش می کند که ذاتی است، نه اکتسابی. نویسنده ذاتاً هنرمند است و تأثیر آموختن و کلاسِ درس، در آن بسیار کم است. به قول شادروان استاد شمس آل احمد (برادر زنده یاد جلال):
«نویسندگی، هنری است اندوختنی. و نه آموختنی.»
البته کتاب و کلاس و درس می تواند در رُشد و شکوفایی اندیشه تأثیر داشته باشد. اما اگر جوهره ی هنر در ذات کسی وجود نداشته باشد، با کتاب و درس و تئوری نمی توان از او یک نویسنده یا داستان نویس یا شاعر ساخت.
صاحبان قریحه را می توان رهبری و راهنمایی کرد تا نیروی خلاقه خود را به کار گیرند و سریعتر به نتیجه برسند. اما به کسی نمی توان آموخت که چگونه اندیشه ی بدیع داشته باشد و خیال و تفکرات نو و زیبا در ذهن ایجاد کند.


منبع: شهر سندباد