سلام.
توی این تاپیک چند تا پست رو خوندم...
تقریبا با موضوع مورد پرسش مغایر بود! ... مثلا نمیدونم شخصی توی این وضعیت اقتصاد و کار و ... توی تنهاییش به این فکر میکنه که چرا ادمی زاد 3 تا کلیه نداره؟
مثلا در تنهایی ها به مسایلی نظیر فرگشت و ... این مسایل فکر میکنه یکی ! البته من معیار عرفی و نوعی رو مد نظر دارم اگر نه بلی... مسلما یه پزشک ممکنه توی تنهاییش به این موضوع فکر کنه که چرا شخصی 4 تا کلیه نداره! ... عرف و تفکر خاص رو مد نظر ندارم بنده.
به یاد هرم ابراهام مزلو افتادم که خوبه این هرم رو بدون تحریف ببینید . نه ترجمه های فارسی رو... ! من موندم حتی توی ترجمه علم هم باید چه مسایلی در نظر گرفته شه ! و هرم تحریف شه .
توی این هرم در اولین بخش از قائده ی هرم به مسایلی چون مسایل جنسی اشاره میکنه! خیلی جالبه که این دانشمند به حق و واقع این موضوع رو همپایه با نیاز هایی چون غذا میدونه! در اصل این نیاز ها ابتدایی ترین نیاز ها و غریزی ترین اون ها هستن...
حالا چرا این موضوع رو مطرح کردم؟...
چون مزلو عقیده داره وقتی که نیاز های یکی از این بخش ها به طور کامل رفع نشن فرد نمیتونه به مرحله بعد وارد شه یا اگر هم وارد شه به صورت ناقص و تکامل نایافته به مرحله بعد میره.
حالا اصل کلام این که من میگم با شرایط و اوضاع کنونی وقتی ایتدایی ترین نیاز های یه فرد به درستی بر آورده نشدن چطوری میتونه به این فکر کنه که چرا فرد 2 تا سر نداره یا چرا یه کلیه نداره و آیا امکان حیات با یه دست هم وجود داره یا نه..؟ بازم میگم طرفم بحث من با پزشک و بیولوژیست و متخصص ژنتیک نیست ... یه شخص نوعی رو میگم... یعنی واقعا بعضیا به چنین مسایلی فکر میکنن؟
دوست گرامی ...
با مطرح کردن مباحثی از قبیل بدیهیات و مشهودات سعی در امکان عدم نیاز به وجود علت رو موجه جلوه ندید.
علت هم مراتبی داره ... و همواره وقتی سخن از علت میشه بحث از علل تامه و پدید آورنده ی معلول نیست که بخوایم با طرح مباحثی از قبیل بدیهیات و شهودات موضوع سبب و علت رو نفی کنیم. حتی شرط هم میتونه علت ناقص باشه... قید هم میتونه گونه ای از علت باشه...
نظریاتی در زمینه جرم شناسی مطرح هست که بعضا میگه انسان ما به ازاء انسان بودنش تمایل به بدی و انحراف داره ! و ما باید اگر دیدیم شخصی دچار انحراف نمیشه روی اون تحقیق کنیم !! نه شخص بزهکار و مجرم! شخصا کاملا با این موضوع موافقم . اگر چه اسراری بر تحمیل عقیده ام بر کسی ندارم و نظرم رو هم تغییر نمیدم.
در زمینه زخم های روانی که حتی به گونه ای زخم زبان رو هم در نظر میگیره و...
این بخش از حکایت گلستان سعدی در باب سوم بسیار زیبا ذات انسان رو نشون میده :
به گونه ای تایید همون نظریه هست...
خودمم بگم توی تنهاییم به چی فکر میکنم :
به این فکر میکنم چرا باید افرادی رو که خیلی دوست دارم صرفا به دلیل مسایل پیش پا افتاده ای نظیر اون چیزی که توی اولین بخش از قائده هرم مزلو هست از دست بدم! نمیگم خودم مقصر نیستم ...اما مقصر قاصر هستم نه مقصر با تقصیر. یعنی همه ی مشکل منتسب به شخص بنده نیست.
بازم خوبه افرادی به تکامل و فرگشت فکر میکنن ... طبیعتا مشکلات هرم ابراهام مزلو رو حداقل تا مرحله سوم و بعضا چهارم ندارن...
موفق باشید.