تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 5 اولاول 12345
نمايش نتايج 41 به 46 از 46

نام تاپيک: نظم و نثر فلسفی و عرفانی

  1. #41
    کاربر فعال شبکه اینترنت و سرویس های آنلاین
    تاريخ عضويت
    Oct 2015
    پست ها
    4,496

    پيش فرض

    تو عقب خوشبختی پرسه می‌زنی. با دیپلم، با مدرک، با پول، با شوهر. با این چیزها آدم خوشبخت نمی‌شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور، خوشبختی به‌آدم چشمک بزند...

    چشم‌هایش / بزرگ علوی

  2. #42
    کاربر فعال شبکه اینترنت و سرویس های آنلاین
    تاريخ عضويت
    Oct 2015
    پست ها
    4,496

    پيش فرض

    ما از این هستی ده روزه به تنگ آمده ایم
    وای بر خضر که زندانی عمر ابد است....

    صائب تبریزی

  3. #43
    کاربر فعال شبکه اینترنت و سرویس های آنلاین
    تاريخ عضويت
    Oct 2015
    پست ها
    4,496

    پيش فرض

    می‌توانم بگویم روشنفکران ما اعم از دینی و غیردینی، لائیک و سکولار- در این دهه‌های اخیر - همه روشنفکر سیاسی‌اند و علت‌العلل مشکلات جامعه را رژیم سیاسی حاکم می‌دانند. حتی روشنفکران روحانی مثل مرحوم طالقانی. ‌ روشنفکران چپ این نقش را برای مناسبات اقتصادی قائل‌اند و البته سیاست را هم برآمده از مناسبات اقتصادی می‌دانند. اما به نظر من- شاید گزاف باشد- ما روشنفکر فرهنگی نداشتیم یعنی روشنفکری که معتقد باشد یگانه مشکل یا علت‌العلل مشکلات جامعه‌ی ما فرهنگ است. من همیشه گفتم و نوشتم که از این نظر روشنفکران ما همه خودشان را نمایندگان و سخنگویان مردم می‌دانند در برابر رژیم. یعنی گویی 75 میلیون مردم ایران همه بره‌ی معصوم بی‌گناه و نازنین‌اند و حیف که هزار تا گرگ دارند آن‌ها را می‌درند. در ادبیات ما از زمان مشروطه این را می‌شود دید: «مردم شریف ما»، «مردم نجیب ما»، ... پس ما باید نماینده‌ی آن‌ها باشیم و حق‌شان را بگیریم! روشنفکری تا الان نگفته است که 75 میلیون مردم ایران 75 میلیون گرگ کوچولو هستند و ده هزار گرگ قوی‌تر از دل همین گرگ‌ها بیرون آمده‌اند و رشد کرده‌اند و رفته‌اند آن بالا نشسته‌اند. شاید بنده اولین کسی باشم که این حرف را زده‌ام، که ما خودمان این چنین هستیم که سیاست‌مان آن است. رژیم‌های سیاسی به دست خود ما درست می‌شوند. به تعبیری تا فرهنگ ما این است با دخالت خارجی یا با آشوب داخلی یا با انقلاب یا به شکل مسالمت‌آمیز رژیم‌ها عوض بشوند باز خودمان بسیج می‌شویم تا رژیم جدید را تبدیل کنیم به رژیم قبلی بعد باز کلی خسارت مالی و جانی متقبل بشویم تا بتوانیم آن را عوض کنیم. و این دور ادامه دارد تا زمانی که فرهنگ ما همین است.

    سخنرانی استاد مصطفی ملکیان و سوسن شریعتی در بنیاد فرهنگی شریعتی در هشتادمین زادروز دکتر علی شریعتی

  4. #44
    کاربر فعال شبکه اینترنت و سرویس های آنلاین
    تاريخ عضويت
    Oct 2015
    پست ها
    4,496

    پيش فرض

    نیست ما را کار با رد و قبول کفر و دین

    هم ز اقرار و هم از انکار فارغ گشته ایم

    صائب تبریزی

  5. #45
    کاربر فعال شبکه اینترنت و سرویس های آنلاین
    تاريخ عضويت
    Oct 2015
    پست ها
    4,496

    پيش فرض

    هفت عامل غیرمعرفتی از منظر ویلیام جیمز
    ويليام جيمز در سخنراني بسيار کلاسيك و معروفش به نام «ارادة معطوف به باور»، ادعايي را اولين بار به عنوان يك روانشناس و فيلسوف، به صورت بسيار صريح مطرح کرد و آن اينكه، ايشان گفت برخلاف چيزي که ما تا به الان تصور ميکرده ايم آراء و نظرات ما، همه اش ناشي از استدلال نيست. يعني اگر من معتقدم الف، ب است، معتدم جيم، واو نيست، معتقدم بعضي از ه ها، واو نيستند و هر اعتقادي که من دارم، فكر نكنيد به ازاي هر يك از اين اعتقاداتم، يك دليل پشتيباني کننده هم دارم. يك نوع تناظر يك به يك بين فقرات معلومات من و فقرات اعتقادات من با ادله پشتيباني کنندة آنها وجود ندارد. اينگونه نيست. ايشان در آن سخنرانيش ميگويد ما انسانها عقايدي را که داريم از راههاي مختلفي کسب کرده ايم.
    يك بخش عظيمي از عقايدمان به خاطر تلقين دوران کودکي است. پدران، مادران، برادران و خواهران بزرگتر و معلمان و مربيان ما، عقايدشان را به ما تلقين کرده اند. اين تلقين پذيري و القاءپذيري، بخشي از عقايد ما را تشكيل دادهاست.
    بخشي از عقايد ما ناشي از ترسهاي ماست.
    بخشي از عقايد ما ناشي از اميدهاي ماست، يعني گاهي وقتها ما چون اميد داريم که فلان چيز وجود داشته باشد، معتقد ميشويم فلان چيز وجود دارد. يا چون ترس داريم از اينكه فلان چيز وجود داشته باشد، ميگوييم فلان چيز وجود ندارد.
    بخشي از عقايد ما ناشي از عشقهاي ماست
    بخشي از عقايد ما ناشي از نفرتهاي ماست.
    بخشي از عقايد ما ناشي از منافع فردي ماست
    بخشي از عقايد ما ناشي از منافع گروهي و جمعي ماست.
    بخشي از عقايد ما هم ناشي از اين است که برايش استدلال داريم.
    فقط يك بخش از عقايد ما ناشي از اين است که برايشان استدلال داريم و اين بخش اخير که عقايد ناشي از استدلال ماست، به نظر جيمز کمترين بخش عقايد ما را تشكيل ميدهد؛ کمترين عقايد ما، عقايدي است که ما بسودش استدلال داريم. خود اين سخن يعني چه؟ خود اين سخن يعني در فرآيند اتخاذ عقيده، در فرآيند رأي پيدا کردن ما، عوامل غيرمعرفتي هم مؤثرند. چون در اين 8عامل که از قول ويليام جيمز شمردم، فقط آخري اش، عامل معرفتي است و بقيه عوامل غيرمعرفتي اند و با اينكه عوامل غيرمعرفتي اند، چقدر در رأي پيدا کردن ما تأثير دارند.
    مصطفی ملکیان،سنتگرایی،تجدد گرایی،پساتجددگرایی،جلسه 5،سال 78

  6. #46
    کاربر فعال شبکه اینترنت و سرویس های آنلاین
    تاريخ عضويت
    Oct 2015
    پست ها
    4,496

    پيش فرض

    متفکرینی که آهسته آهسته سبب ایجاد پست مدرنیسم شده اند
    1-هیوم: ديويد هيوم، يكي از نكاتيکه خيلي به آن توجه پيدا کرد و مدت مديدي از عمرفكري خود را معطوف به آن کرد اين گفته قدما بود کهمي گفتند که بر انسان غرائز و احساساتي حكومتمي کند ولي فرق انسان و حيوانات اين است که سايرحيوانات کاملاً چشم و گو ش بسته تابع احساساتوعواطف و غرائزشا ن هستند، انسان هم عواطف واحساسات و غرائز خود را نبايد تعطيل بكند ولي بايدتحت حاکميت عقل بياورد. به تعبير متداولتر امروز،زير کنترل عقل بياورد. ديويد هيوم نشان داد که اينکنترل عقل بر احساسات وعواطف و غرائز نه ممكناست و نه مطلو ب. اولاً امكان پذيرنيست ثانياً اگرامكان پذير هم بود چيز مطلوبي نبود. يعني اگرعقلمي توانست يك چنين سيطره اي را اعمال کند، اين نفوذو سيطره چيز مطلوبي نبود.اين اولين رخنه اي است که در سد سكندرعقل افتادهاست . البته ديويد هيوم خود زماني زندگي مي کرد کهآن زمان ، زمان مدرنيزم بود و خودش هم به معناييبه مدرنيزم کمك کرده بود اما رگة فكري اي درافكارش پديد آمد که آرام آرام به ضد مدرنيزم انجاميد.

    2-کانت: کانت در جملة معروفي که فلسفة او را در اين جمله ميشود خلاصه کرد.او ميگويد عقل بشر به جاي اينكه آينه باشد عينكاست . تصوير آينه اي از عقل بشر تصور غلطي است .براي اينكه سخن او را خيلي ساده بيان کنم مي گويم که فرض کنيد اين عينكي که بر چشم ما هست رنگ شيشه هايش سرخ رنگ بود و من با زدن اين عينكفوراً حكم مي کردم همة اشياء جهان هستي به رنگ سرخ هستند. اما اگر شخص منطقي اي بودم مي گفتم من با اين عينك کل جهان هستي را به رنگ سرخ مي بينم اما جهان هستي خود، يكي از اين سه احتمال در موردش مي رود، يا کل جهان هستي هم سرخ است ، يا هيچ قسمتي از قسمتهاي جهان هستي سرخ نيست يا تكه هايي سرخ و تكه هايي ناسرخ است . حال براي اينكه ببينيم جهان هستي واقعاً کدام يك از اين سه تا است بايدعينك را برداريم. کانت مي گفت ذهن ،عينك روح انسان است . در واقع هر وقت روح ما مي خواهد به جهان توجه کند از پشت عينك ذهن اين عالم را مي بيند. حال اگر به مثالمان برگرديم سه احتمال در مورد عالم هستي مي دهيم . يكي اينكه کل جهان هستي به همان صورتي است که ما مي بينيم ، يكي اينكه هيچ قسمتي از جهان هستي به آن صورتي که ما ميبينيم نيست و يكي اينكه قسمتهايي به همانصورتي است که ما ميبينيم و قسمتهايي نه .در مثالمان براي تعيين صحت احتمالها عينكمان رابرمي داشتيم در اينجا هم بايد عينكها را برداريم امامسأله بر سر اين است که اين عينك ديگر برداشتنينيست . به نظر او چيزي که ما دريافت مي کنيم حاصل کنش وواکنش ذهن ، با عالم واقع است . اين هم يك مقدار موضع عقل را تضعیف کرد.

    3-مارکس: مارکس چيزي که به آن توجه داشتاين بود که انسانها گاهي آن چيزي را که حقيقتمي پندارند تحت تأثيرمنافع طبقاتي خود حقيقتمي پندارند ولي اين تحريف واقعيت،آگاهانه صور تنمي گيرد. مثل اينكه من بخواهم بدانم بچه ام وقتي دراتاق تنهاي تنهاي تنها است چطور نگاه مي کند اما تامي خواهم ببينم چطور نگاه مي کند وارد اتاق مي شوم وتا وارد اتاق مي شوم آن تنهايي که مي خواستم از دستمي رود و در واقع در مورد آزمايش خودم که تنهاييبچه بود دخل و تصرف کردم . مارکس در حقيقتمي گفت ما کاملاً ناآگاهانه واقعيت از تحریف شدهدريافت مي کنيم آن هم به خاطر منافع طبقاتي خود. امااين تحريف به هيچ وجه تحت اختيار و آگاهي ما نیست.

    4-فروید: فرويد مي گويد ما به همة ساحتهايرواني خودمان آگاهي نداريم بلكه به يك بخش ازساحت رواني خودآگاهي داريم. (هرکس نسبت بهخودش ). قدما مي گفتند هر چيزي که در ساحت آگاهيماست در ساحت رواني ما است و هر چيز ي که درساحت روان ماست در ساحت آگاهي ماست . يعني فكرمي کردند دايرة آگاهي و روان در دايرة کاملاً منطبقبه هم هستند. فرويد نخستين کسي بود که نشان داداتفاقاً ساحت روان ما بسيار گسترده تر از ساحتآگاهي ماست. او مثالي که استفاده مي کرد مثال کوه يخبود که اگر در اقيانوس ، کوه یخ پديد بيايد آن قسمتي که از آب بالا میزند در واقع 0.1 کل حجم کوه یخ است و 0.9 بقیه زیر آب است.در مورد روان همفرويد مي گفت به همين صورت است .او آن قسمتي ازروان را که مورد آگاهي ما بود روان آگاه و قسمتديگر را روا ن ناآگاه مي ناميد يا ضمير آگاه و ضميرناآگاه .فرويد مي گفت ما تحت فشار روان ناآگاه خود يكسلسله کارهايي مي کنيم و يا يك سلسله مواضعيمي گيريم و يا يك سلسله عقايدي پيدا مي کنيم بعد فكرمي کنيم براي اين کارها و عقايد و مواضع خودماندليل داريم مثلاً اگر کسي بپرسد که چرا ميگويي خداوجود دارد ميگوئيم به اين دليل يا اگر بگويد چهدلايلي بر جاودانه بودن انسان داري ، مي گويم دليلدارم . ما خودمان گمانمان بر اين است که کارهايي کهمي کنيم مواضعي که ميگيريم يا عقايدي که پيدامي کنيم و ايمانهايمان و اميدهايمان و باورهایمان ،انتظاراتمان ، عشقهایمان و نفرتهایمان همه تابع يك نظاماستدلاليند در حاليكه در واقع ما تحت فشار روانناخودآگاهمان در سطح خودآگا ه يك عقايدي پيدامي کنيم بعد از پيدا شدن اين عقايد براي اينكه خودمانرا منطقي جلوه دهيم به سود عقايدمان دليل مي آوريمبه تعبير فرويد همة آن چيزي که بشر استدلال مي دانستچيزي جز دليل تراشي نيست . فرق استدلال و دليل تراشي در اين استکه در استدلال من اول هيچ رأيي ندارم بعد از اينكهاستدلال پروسه اش تمام شد بعد ميرسم به اينكه الف ب است اما در دليل تراشي من اول« الف ب است » را انتخاب کرده ام بعد به سود« الف ب است »شروع مي کنم در ضرابخانة فكري ام ، ابزاري را فراهم مي کنم که به سود « الف ب است » بتوانم از آن استفاده کنم.

    5-نیچه:نيچه با استدلالهايي اثبات کرد، انسان خواست اوليه اش کسب قدرت است. تمام خواسته هاي ديگر، فرزندان خواست قدرت او هستند. آن چيزي که بر کل بشر حاکم است اراده معطوف به قدرت است . همه خواسته هاي ديگر جلوه هاي ارادة معطوف به قدرتند و در اين ارادة معطوف به قدرت ، معرفت هم مي گنجد. يعني آنچه ما آن را معرفت مي ناميم ، آن چيزي که گزارش مطابق با واقعي از عالم واقع گمانش ميکنيم ، در واقع گزارش مطابق با واقع نيست ، گزارشي است که به ما قدرت مي بخشد. اين که انسانها چه گزاره اي را قبول بكنند و اينكه چه گزاره اي را پس بزنند و رد بكنند براساس اين است که چه گزاره اي در جهت قدرت دادن به آنها و چه گزاره اي در جهات تضعيف آنهاست . انسانها به همان اندازه که دليل ندارند براي اينكه انسان جاودانه است دليل هم ندارند براي اينكه جاودانه دانستن انسانها به آنها احساس قدرت مي دهد که اگر انسان را جاودانه ندانند احساس ضعف و زجر مي کنند.همين سخن نيچه را فوکو متفكر فرانسوي دنبال کرد.



    وجه مشترك همة اين متفكران يك نوع بي اعتمادي نسبت به اين تصور بود که ما تصويرهايي مطابق با واقعي از جهان هستي داريم است . ولي هر کدام از اينها اين بي اعتمادي را به صورتي تقويت کرده اند.مجموعة چيزي که اينها گفته اند نوعي سوءظن نسبت به قوه هاي ادراکي بشر است. يعني گفته اند با سوءظن نگاه کردن واقع بينانه تر است .از اين جهت به اين جريان فكري گاهي هرمنوتيك سوءظن گفته مي شود. يعني يك نوع تفسيري به دست ما ميدهد که اين تفسير براي ما سوءظن ايجاد مي کند. گاهي هم از اين متفكران تعبير مي شود به متفكراني که طرفدارا ن تاريكخانه ايدئولوژي هستند. چون اينها در واقع نشان دادند گويا، در تاريكخانه عكاسي به سر مي بريم . در تاريكخانه عكاسي هر چيزي به صورت وارونه نشان داده مي شود.

    مصطفی ملکیان،سنتگرایی،تجددگرایی ،پساتجددگرایی،جلسه اول،سال 78

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •