صدایت سکوت تمام حرف های نگفته است عزیزم
چشمانت با نگاهم بازی می کند
و من پشت پنجره حسرت فقط به آدم ها خیره می شوم
چقدر ساده، چقدر ظالم!
صدایت سکوت تمام حرف های نگفته است عزیزم
چشمانت با نگاهم بازی می کند
و من پشت پنجره حسرت فقط به آدم ها خیره می شوم
چقدر ساده، چقدر ظالم!
قلب من از صدای تو ، چه عاشقانه کوک شد تمام پرسه های من ، کنار تو سلوک شد
اشک هایی را که سرازیر شد و تو خندیدی عرق ان روز های نفس گیر بود
مهرم را که از دلت رنجاندی .... احساس ان روز های غم انگیز بود
اون روزی که دستمو ول کردی اون لحظه که به من شک کردی
اون همه منتی که سرم گذاشتی اون همه بی اعتنایی که کردی
مشکل از من نبود از تو هم نبود از چشمان هوس طلبت بود
به آدم ها دل خوش نکنید؟
با تغییرزاویه خورشیدتکیه بر درختی دیگر می زنند!
گه گاهی الوده هوس
عمری بازیچه خاطرات
ساختنه خاطرات
مرگه حافظه ها
دوستی های کوچک
دل بستن های دوروزه
یادم داد دل نبندم به ادم ها
چون همه رفتنیه اند...و بازی سایه ها و تنهایی ابدی است
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با ذلت و خواری پی شبنم نمی گردم
امضام
Sent from my LG-D802 using Tapatalk
دانه ای کشته ام در اسیاب زندگی آسیاب بان کجایی در این اوج دلتنگی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)