معرفی متخصص اعصاب و روان مجرب جهت بیماری پانیک و وسواس

[رومنس]

سلام دوستان
یکی از عزیزان مشکل حملات پانیک و وسواس فکری دارند متاسفانه پزشک قبلیشون اصلا خوب نبود ، الان برای ادامه درمانشون نیاز به معرفی یک پزشک اعصاب و روان خوب در تهران دارند.چون من معمولا از دوستان این فروم کمک های خوبی می گیرم ایشون هم خواستن که براشون این سوال رو بپرسم.
اگر پزشکی که معرفی می کنید دفترچه تامین اجتماعی رو قبول کنه بهتره چون همونطور که می دونید درمان بیماری های اعصاب و روان نیاز به مراجعات متعدد داره و با این هزینه زیاد ویزیت واقعا بدون بیمه خیلی سخته.
سپاسگذار شما دوستان عزیز

[behnood1367]

من دقیقا خودم همین مشکل رو دارم هم پانیک هم وسواس فکری نه اون وسواس کلاسیک شستشو... وسواس فکری به صورت افکار آزار دهنده و تکرار شونده و وسواس چک کردن.

عرضم به خدمتتون خیلی راحت بعد از مراجعه به روانپزشک بعد از 21 روز دارو خوردن کاملا خوب شدم..

منتها داروهام رو به یه دلیل شخصی قطع کردم دوباره وسواس فکریم برگشت ولی میگم به صورت 90% یا بیشتر خوب شدم..هیچ فکر آزار دهنده ای نمیومد تو ذهنم.

ا زداروهایی که بهم دادن

فلوکسامین و رسپریدون و کلونازپام مخلوطی از این داروها با دوز مختلف که دوزشو نمیگم بهتون که خود پزشک بهتون بگه چون دوزش تخصصیه برای هر فرد فرق میکنه..

من والا سمت جنوب شرق تهران زندگی میکنم پیش دکتر محسن حسینی پور رفتم تقریبا 50 یا 55 سالشونه و استاد درمان وسواس و پانیک و حملات اضطراب هستند.متخصص اعصاب و روان و روانپزشک هستند. و خیلی بیمار تحت نظر ایشون هستند تو منطقه ما.

میتونم آدرس مطبشون رو بهتون بدم.خیابان نبرد رو به روی داروخانه ابیانه

برای گرفتن نوبت و آدرس دقیقتر به شماره منشیشون از ساعت 2 بعدظهر تا 6 بعدظهر تماس بگیرید: 09194222913

ولی ارزش داره هر جای تهران باشید تا اینجا بیایید واقعا من جواب گرفتم ازش.من دکترهای بالاشهر هم رفتم قبلا مثلا در قلهک اما جواب نگرفتم کلی داروی 5-6 نوع میدادن اثر خوبی هم نداشت ولی با 3 نوع دارو پیش این دکتر واقعا مثل معجزه بود واسم...

میگم اصلا باید خودتون برید تجره کنید لامذهب وسواس فکری ذهن آدم رو بدجور مشغول میکنه و وقتی آزاد میشه ذهن آدم تازه انگا ردوباره متولد میشه می خواد به همه کارهاش برسه بره تو اجتماع از گوشه گیری رها بشه

[behnood1367]

می خواستم یه توضیحی در مورد وسواس فکریم بدم.

وسواس فکری من به این صورت بود مثلا یه فکری میومد در مورد پدرم هی میگفت این آدم بدیه. هی تکرار میشد در تمام طول روز. ( حالا در واقعیت پدر من آدم خوبیه ) ولی به خاطر یک اشتباهی که یه بار کرده این فکر مدام تکرار میشد. مثلا دارم غذا میخورم

تو فکرم میومد ( این آدم بدی ازش دور باش باهاش حرف نزن ساکت باش) هی این فکر تکرار میشد.و من دیگه واقعا از پدرم داشت بدم میومد در حالی که آدم خوبیه.فقط در حالت تلوزین دیدن و وقتی سرگرم میشدم این فکرا میرفت کنار. خیلی فکر های تکراری داشتم مثلا میخواستم برم مهمونی باز یه عالمه فکر جدید میومد تو ذهنم که الان بری اونجا

مثلا دعوات میشه با پسر عموت این فکر اینقدر قوی بود که من از ترس اینکه دعوام نشه مهمونی رو نمیرفتم در حالی که در واقعیت پسرم عموم یه آدم خوب بود .

اینا 2 تا فکر از صدها افکار مزاحم که در طول روز دست و پام رو قفل و زنجیر میکرد بود.که با دارو خوردن بعد از 1 ماه کاملا خوب شدم.

[رومنس]

بهنود جان ممنون.
فلووکسامین و ...... رو یک هو دیگه نخوردید؟ یا به تدریج قطع کردید؟ خیلی عذر میخوام اگر ناراحتتون میکنم ولی دوست دارم در مورد دلایل شخصی قطع مصرفتون هم کمی توضیح بدید آیا به دلیل عوارض قرص ها بود؟ تجربه روز اولتون از قرص ها چی بود؟میخوام در مورد عوارضشون بیشتر بدونم
مرسی از اینکه انقدر محبت کردی.هر سوالی رو که دوست نداشتی جواب نده.

[Life24]

سلام
مهم ترین مورد در درمان بیماری ها مخصوصا اعصاب و روان پیگیری مستمر و مراجعه منظم و مرتب است. چون عود کننده است

[behnood1367]

بهنود جان ممنون.
فلووکسامین و ...... رو یک هو دیگه نخوردید؟ یا به تدریج قطع کردید؟ خیلی عذر میخوام اگر ناراحتتون میکنم ولی دوست دارم در مورد دلایل شخصی قطع مصرفتون هم کمی توضیح بدید آیا به دلیل عوارض قرص ها بود؟ تجربه روز اولتون از قرص ها چی بود؟میخوام در مورد عوارضشون بیشتر بدونم
مرسی از اینکه انقدر محبت کردی.هر سوالی رو که دوست نداشتی جواب نده.

قربان شما.

تجربه روزهای اول خیلی خوب بود فکرهای منفی رفتن کنار و آزاد و شاد شدم.هفته سوم به هرکاری که تا حالا انجام نداده بودم رو انجام دادم از هر کاری که ترس و فکر منفی راجبش داشتم رو راحت بدون ترس انجام میدادم.

دلیل قطع کردن قرصها خواب آلودم میکرد.در طول روز.اما الان که فکر میکنم میگم خواب آلود شدن بهتره از افکار منفی داشتن.

عوارضشو اگر بخوام بگم کلا خواب آلودگی داشت و دیگه هیچی . یادمه اینقدر شاد شده بودم .فکرهای منفی رفتن کنار که عوارضی یادم نمیاد.

من همیشه در مورد مردم هم فکر منفی داشتم با کسی حرف نمیزدم.یه روز که هفته سوم بود رفتم بیرون یه نفر گفت اقا سیگار داری؟ من نداشتم ولی رفتم از مغازه براش 3 نخ سیگار خریدم و آب میوه و یه کیک. خیلی طرف خوشحال شد گفت داداش عشق دادی دمت گرم.گفتم شما مثل داداشمی.

خیلی فکرم ازاد شده بود.یه آدمی که با هیچکس حرف نمیزد یهویی برای یه غریبه آبمیوه و سیگار می خرید.همه مردم رو خوب میدیدم.

من به زودی بر میگردم دکترم و داروهامو دوباره شروع میکنم لذت زندگی بدون فکر منفی خیلی بیشتر از زندگی تو زندان فکریه.حالا نهایتش یه مقدارم خواب آلودم باشم خیلی بهتر از اینه که غرق فکر منفی باشم.