تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 22

نام تاپيک: بدترین خاطرات

  1. #11
    کاربر فعال انجمن مشکلات نصب و اجرای بازیها clau's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2011
    محل سكونت
    rasht
    پست ها
    2,560

    پيش فرض

    تصادفی که تو سن ۴سالگی نزدیکای ظهر وقتی تو کوچه داشتم بازی میکردم نزدیک بود بکنم و از ترسی که سر اون حادثه به دلم افتاد یک مرضی افتاد به جون من که تا الان هم رفع نشده

    بر پدر و مادر اون راننده لعنت که زندگی منو به گند کشید
    Last edited by clau; 10-03-2015 at 19:38.

  2. 12 کاربر از clau بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    کاربر فعال انجمن آموزش عالی Rossin's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2013
    محل سكونت
    NeveRLanD
    پست ها
    627

    پيش فرض

    بدترین روز های زندگی من روزهایی هستن که ته اعماق مغزمو قلبمو روحم مخفیش کردم تا بهش فکر نکنم!
    سال 88 تا 90 2 بدترین بدترین بدترین روزهای زندگیم بودند و اصلا دلم نمیخواد برگردم به عمقش و فکر کنم باز که چقد بد بوده.همین قدر که زمانش یادمه کافیه.

    بغیر از این سال ها بازم خاطرات بدی دارم اما نه در حدی که بخوام بهش بگم بد همین که گذشت و میگذره برام کافیه...

  4. 6 کاربر از Rossin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    بین مولکولهای هوا
    پست ها
    192

    پيش فرض

    مطمئنا بدترین خاطره ها مربوط به از دست دادن عزیزامون هست، کسانی رو که فکر میکنی میتونی همیشه در کنارت داشته باشی و روی وجود نازشون حساب باز کنی اما....... در یک لحظه ناباورانه به سوی دیار باقی سفر میکنند و تو رو با هزار جور خاطره های تلخ و شیرین تنها میذارن، و وقتی میبینی که دیگه نمیتونی او مهربونی ها و قربون صدقه رو در کنارت داشته باشی، چقدر سخت میتونی به خودت بقبولونی که دیگه نمیشه جای خالیشون رو پر کرد. سه ماه قبل درست در لحظه ای که فکر میکردم اوضاع جسمانی مادرم رو به بهبودی میره، در کمال ناباوری جلوی چشمان من به رحمت خدا رفت و داغ از دست دادنش رو واسه همیشه توی دل من گذاشت. یادش گرامی و روحش شاد. خداوند روح همه رفتگان این انجمن رو شامل رحمت بیکران خودش کنه. آمین
    Last edited by abs-j; 11-03-2015 at 01:19.

  6. 10 کاربر از abs-j بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    آخر فروم باز MR.CART's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    2,290

    پيش فرض

    مطمئنا بدترین خاطره ها مربوط به از دست دادن عزیزامون هست، کسانی رو که فکر میکنی میتونی همیشه در کنارت داشته باشی و روی وجود نازشون حساب باز کنی اما....... در یک لحظه ناباورانه به سوی دیار باقی سفر میکنند و تو رو با هزار جور خاطره های تلخ و شیرین تنها میذارن، و وقتی میبینی که دیگه نمیتونی او مهربونی ها و قربون صدقه رو در کنارت داشته باشی، چقدر سخت میتونی به خودت بقبولونی که دیگه نمیشه جای خالیشون رو پر کرد. سه ماه قبل درست در لحظه ای که فکر میکردم اوضاع جسمانی مادرم رو به بهبودی میره، در کمال ناباوری جلوی چشمان من به رحمت خدا رفت و داغ از دست دادنش رو واسه همیشه توی دل من گذاشت. یادش گرامی و روحش شاد. خداوند روح همه رفتگان این انجمن رو شامل رحمت بیکران خودش کنه. آمین
    خدا رحتمش کنه.

  8. 8 کاربر از MR.CART بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jun 2012
    پست ها
    1,916

    پيش فرض

    تابستان 88

    گذشته از روزهای تلخ و غمگینی که برای مردم و سرزمین میگذشت ...


    اتفاق شوم و دپرس کننده ای هم برای خانواده ی ما افتاد ...

    پدربزرگ ام مرد نازنینی بود و همه ی فرزندان و نوه ها و سایر افراد این خانواده اونو دوستش داشتند ... و او نیز ...

    پس از 2 سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری دژخیم سرطان درگذشت ...

    ما هیچوقت تصور نمیکردیم که او به این زودیا از بین ما بره ... چون تا چند سال پیشش خیلی سرحال و قبراق بود ... یه پیرمرد مشتی و پر ابهت بود برای خودش ... اصلا از این پیرهای خنزر و پنزر نبود ...
    و چون مردن تلخی داشت ...و اینکه ذره ذره از دست رفتنشو دیدیدم خیلی تکان دهنده بود ...

    گاهی مثل امشب به یادش میفتم ... چون مرد بزرگی بود ... یک پدر واقعی برای فرزندانش بود و پدربزرگی مهربان که نوه هاشو هم زیاد دوست داشت ... امیدوارم گلایه ای از ماها نداشته بوده باشه ...

    نزدیک 6 سال از سفر بی بازگشتش میگذره اما واقعا یادش زنده است ...


    به اسلام معتقد نیستم اما امشب فاتحه ای برای او خواندم شاید بی تاثیر هم نباشد ... کمی آرام ام کرد ... به هر حال اغلب قریب به اتفاق ما از کودکی بطور مذهبی تربیت شدیم و اون احساسات بطور کامل از بین نمیره حتی اگر اشتباه باشه...
    Last edited by banii; 26-03-2015 at 00:12.

  10. 5 کاربر از banii بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #16
    پروفشنال Mehrshad-msv's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    زمین - کرج
    پست ها
    752

    پيش فرض

    مطمئنا بدترین خاطره ها مربوط به از دست دادن عزیزامون هست، کسانی رو که فکر میکنی میتونی همیشه در کنارت داشته باشی و روی وجود نازشون حساب باز کنی اما....... در یک لحظه ناباورانه به سوی دیار باقی سفر میکنند و تو رو با هزار جور خاطره های تلخ و شیرین تنها میذارن، و وقتی میبینی که دیگه نمیتونی او مهربونی ها و قربون صدقه رو در کنارت داشته باشی، چقدر سخت میتونی به خودت بقبولونی که دیگه نمیشه جای خالیشون رو پر کرد. سه ماه قبل درست در لحظه ای که فکر میکردم اوضاع جسمانی مادرم رو به بهبودی میره، در کمال ناباوری جلوی چشمان من به رحمت خدا رفت و داغ از دست دادنش رو واسه همیشه توی دل من گذاشت. یادش گرامی و روحش شاد. خداوند روح همه رفتگان این انجمن رو شامل رحمت بیکران خودش کنه. آمین
    خاطرات بد زیاد داشتم البته خاطرات خوبم داشتم. اما وقتی فکر می کنم یکی از عزیزانم خواهر برادر یا پدر و مادرم رو از دست بدم واقعا احساس ناجوری بهم دست می ده. اینو وقتی مادرم سکته مغزی کرد و برگشت تجربه کردم... مرگ عزیزان و به یاد اوردن خاطراتشون فکر کنم یکی از بزرگترین دردهاست.

  12. 3 کاربر از Mehrshad-msv بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #17
    داره خودمونی میشه shi.irani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2014
    پست ها
    132

    پيش فرض

    بدنرین خاطره
    مرگ برادر...
    بقیه خاطرات بد فراموشم شدن

  14. 9 کاربر از shi.irani بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #18
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    بدترین خاطره، فوت مادرم در اثر تومور مغزی بود

    قبلاً گفتم تو انجمن، یه بار اواخر دهه 70 وقتی هنوز خیلی کوچیک تر بودم، سرطان اومد سراغش، عمل کرد، خدا رو شکر به خیر گذشت

    خدا نخواست اون موقع بی مادر بمونیم، به خصوص من تو اون سن ...

    دوباره سال 87 بود که بیماری عود کرد و با وجود عمل موفقیت آمیز، وقتی آوردیمش خونه بعد از یک هفته رفت ...

    مطمئناً بدترین روز زندگیم بوده و هست ...

    امیدوارم سراغ هیچ کسی نیاد مرگ عزیزان


  16. #19
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2014
    پست ها
    205

    پيش فرض

    یه خاطر دارم از اول دبیرستان سر امتحانات ترم 2 بودیم. رفتیم تو نما زخونه کل مدرسه 500 نفر بودیم رو زمین نشسته بودیم داشتیم امتحان میدادیم.اسم مدرسمون ملاصدرا تهران.منطقه14.پسرانه.بعد اسم ناظممون سلیمانی بود یه مرد خیلی چاق

    من داشتم برگمو پر میکردم اومد بالاسرم گفت اسمت چیه؟ یه زره مکس کردم فکر کردم کار بدی کردم میخواد انظباط کم کنه. بار دوم پرسید اسمت چیه گفتم رو برگه نوشته برگه رو آوردم بالا..

    بدجو یهویی عصبانی شد.منفجر شد..

    یهویی گفت مگه نمیگم اسمت چیه..2 تا چک محکم زد تو صورتم بعد دستمو گرفت کشید یه لگد محکم هم زد پشتم و گفت گمشو برو بیرون رفتم دم جاکفشی نمازخونه که کفشامو بپوشم. میخواستم بسوزونمش گفتم آقا ممنون!!

    یهویی گفتی چی گفتی؟ دوباره گرفت زد چک و لغت تا دم دفتر..خلاصه مگه که من نبینمت سلیمانی...با ماشین زیرت میگیرم..پول دیتم میدم.وایسا نگاه کن چه طوری با آینده من بازی کردی .....اینقدر عصبانی هستم که پتانسیلشو دارم سمتت حمله کنم چه پیاده چه سواره..

  17. 5 کاربر از javad34 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #20
    اگه نباشه جاش خالی می مونه behnamcp's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2012
    محل سكونت
    همدان
    پست ها
    305

    پيش فرض

    به نام پاک آفریدگار
    با تقدیم سلام واحترام
    من بیشتر نظرات را خواندم دوستان خاطرات تلخ شون رو بیان کرده بودند اما اگر بخواهیم از نظر روانشناسی و روانکاوی به اونا نگاه کنیم می بینیم که تلخ ترین خاطرات آنهایی هستند ما حتی نمی توانیم برای خودمان هم بیان کنیم چون در علم روانشناسی و مخصوصا روانکاوی خاطرات تلخ و دردناک به وسیله ای مکانیسم دفاعی "سرکوبی"( repression) از ناحیه خود گاه به ناحیه ناخودگاه منتقل میشود یعنی از شدت دردناکی آنها کاسته شده است بنابراین خاطراتی که دوستان در اینجا بیان کردند لزوما تلخ ترین خاطرات آنها نیست حتی خاطرات تلخ دیگه ای ممکنه است وجود داشته باشد که ما در حال حاضر حتی آنها را به یاد نمی آوریم اما این خاطرات بر رفتار و فرایند های ذهنی ما تاثیر می گذارند من هدفم از نوشتن این پست این بود که بگویم خاطرات تلخ نوشته شده توسط دوستان لزوما تلخ ترین خاطرات آنهانیست البته برای آگاهی از خاطرات سرکوب شده راه هایی مانند روانکاوی و هیپنوتیزم وجود داردکه کسانی که خاطرات باعث مشکلات روانشناختی برای آنها شده است استفاده کنند در این زمینه می توانید به کتب روانشناسی و روانپزشکی مراجعه کنید

  19. 6 کاربر از behnamcp بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •