سعدی: آب حيات من است
خاك دم دروازه
گر دو جهان خرم است، ما و غم سربازه
حافظ: گو گل كه زد كه يار به حالش نظر نكرد؟
گر نای حمله نيست، برادر، دفاع كه هست
سعدی: توپی نماند و حمله برفت و دفاع بخفت
خوش كرنری كه خوب كنيد حال و روز دوست
حافظ: گفتم روم به خواب و ببينم كه گل زدم
گل خورده توی خواب و جوابم نمیدهد
سعدی: دو دروازه به يكبار از زمينم
برون كردم كه هيچ باختی نباشد
حافظ: نمیخورند زمانی غم من و هافبك
ز بیوفايی و اخم مربی ياد آريد
سعدی: دوستان عيب مگيريد و ملامت مكنيد
توپ به سعدی نرسد كو بتوان داد پاس
حافظ: گدايی در تيمت به سلطنت مفروش
خسی ز بازی اين تيم به لاليگا برود
سعدی: پيش رويت دگران فول به هجده قدمند
نه چنين پا و دريبلی كه تو داری دارند
حافظ: به هر دمی رفقا اوت میكنند ليكن
كس آن پنالت نداده چنان كه من دادم
سعدی: داوران لاابالی در مصاف
هوش گلكاران مجلس بردهاند
حافظ: چو ذره گر چه حقيرم، ببين ز تكل حريف
ميانه چون ولو شد ستم من
سعدی: مرا به عاقبت اين تكل از عقب بكشد
چو خرس از عسل خالص رطب بكشد
سعدی: ضربه هجده قدمت بدر كند هلال را
ضربه زنی چون تو منش خون و نفس حلال شد
حافظ: میفكن در صف تيمت گلری بهتر از اين
تا بگيرد ضربهها را كمكی بهتر از اين
سعدی: چه كند سانتر تيمت چو قبولش نكنی؟
ما حريصايم به فوروارد تو چه میفرمايی؟
حافظ: دانی مراد بنده از اين توپ و تور چيست؟
از ما كرشمهای و ز سويت عنايتی
سيروس حامی
برگرفته از همشهری دو-ی روزنامه همشهری شماره 6458