همیشـه سـر زدن به کتـابفروشـیهای انقـلاب برایـم غـمانگیـز اسـت، مغـازههـای بیرونـق و مشتـریـان بیرمـق .کسـانی کـه بـه توصیـه یا اجبـار استـاد خـود، راهـی انقـلاب شـدهاند تا کتـابـی را تهیـه کنند و بخـوانند. کسـانی که «کتـاب خـوانـدن» برایشـان، یک شغـل است. چهـار سـال یا شـش یا ده سـال ایـن کـار را انجـام میدهنـد تا «فـارغ التـحصیـل» شونـد.
در زبـان انگلیـسی، برای پـایـان مقطـع تحصیـلی، از واژه Graduate استفـاده میکننـد؛ از ریشهی Grad به معنـای «پلـه» و «گـام». پـایـان مقطـع تحصیـلی به معنـای یـک گـام به پیـش یا حـرکـت به یک پلـهی بـالاتـر اسـت. ولـی مـا از «فـارغ» شـدن استفـاده میکنیـم. تـو گویـی که زایمـانی سخـت در کـار بـوده و اکنـون میخواهیـم به رونـد عـادی زنـدگی بازگردیـم…
بگذریـم . .
|
در خیـابـان انقـلاب با ایـن آگهـیها مواجـه شـدم:
با قیـمت بسیـار ارزان، برایـت پـایـاننـامـه مینویسنـد: تاریـخ و علـوم سیـاسی، مدیـریـت و اقتصـاد، زبـان و ادبیـات فارسـی، مقـالـهی ISI !
با قیـمتـی بـاورنکـردنـی برایـت برنـامـهنویسـی میکننـد، با هر زبـان که بخواهـی!
آری. خوشبختـانه امکانـات در حـدی زیـاد شـده، که میتـوانـی بیآنـکه چیـزی از مدیـریـت بفهـمـی، مـدرکـش را دریـافت کنـی!
بیآنکـه زبـان بدانـی، ترجـمه کنـی. بیآنکـه سیـاست و اقتصـاد بفهمـی، مقالـههایی در آن حـوزه داشتـه باشـی، آنهـم در سطـح ژورنـالهـای بیـنالملـلی و آی اس آی. کافـی اسـت پـول داشتـه باشـی، آنهـم نـه زیـاد؛ بلـکه به نـرخ دانشجـویی!
از امـروز وقتـی میـوه فـروش همسـایـه به هر کـس که کـت و شلـوار پوشیـده «دکتـر» و آنهـا را که اسپـورت میپوشنـد، «مهنـدس» صـدا میزنـد، نمیخنـدم! او جامعـه را بهتـر میشنـاسـد. حتمـاً او هم میدانـد که هزینـهی دکتـر و مهنـدس شـدن، گرفتـن یک تاکسـی به مقصـد میـدان انقـلاب اسـت.
از امـروز دیگـر، به حسابـدار شرکتمـان نمیخنـدم که همیشـه میگویـد: " درستـه مـن دیپلـم دارم، امـا دیپلـم قدیـم اسـت! " او فـرق دیپلـم جدیـد و قدیـم را خـوب فهمیـده اسـت.
از امـروز دیگـر تعجـب نمیکنـم که چـرا دوستـم که کارشنـاس سخـت افـزار اسـت – به قـول خـودش – سـوراخهـای اطـراف لـپ تـاپ را با یکدیـگـر اشتبـاه میگیـرد!
از امـروز دیگر میدانم که چـرا، یکـی از آشنـایـانـم که سمـت بـالای اقتصـادی در یـک سازمـان دارد، نمیتـوانـد «اصـل» و «بهـره»ی وامـی را که پـرداخـت میکند، جـداگانـه محاسبـه کنـد.
از امـروز دیگـر میدانـم که چـرا میگوییـم «فـارغ التحصیـل!»
|
مـا مردمـی شدهایم که تقلب میکنیـم. دانـش معاملـه میکنیـم. عنـوان میخریـم!
اقتـصـاد ایـرانـی، صنعـت ایـرانـی، فرهنـگ ایـرانـی، تاریـخ ایـرانـی، ادبیـات ایـرانـی. همـه و همـه را میتـوانـم صفحـهای ۱۵۰۰ تومـان بخـرم و خوشحـال باشـم که مدرکـم را با کمتـریـن وقـت و هزینـه گرفتـهام. امـا فـرامـوش میکنـم که در جـامعـهای زنـدگـی میکنـم که سایـر کـالاهـا و خـدمـات نیـز، به احتمـال زیـاد توسـط کسـانی به مـن ارائـه میشـود که دانـش خـود را از همیـن میـدان، شـایـد کمـی بـالاتـر یـا پاییـنتـر، خریـدهانـد!
لابـد میگـوییـد: "اگـر اوضـاع چنیـن اسفنـاک اسـت، چـرا مـردم بـیدرد و دغـدغـه این وضعیـت را پذیرفتـه انـد و کسـی نگـران نیـست؟"
دلیـلـش ایـن اســت کــه «هـمـه چیــزمـان» با «هـمـه چیــزمـان» جــور اسـت.
چنیـن است که جامعـهیمـان سرشـار میشـود از "روحهـای پـاک و مغـزهـای پـوک."
بـه راسـتـی مـا ایرانیـان، به لقـمه های آمـاده چه مشتـاقیـم !
به نقل از سـایـت محمدرضـاشعبانعـلی: روزنوشـته هـا "روح هـای پـاک! جیـب های پـوچ! مغـزهای پـوک! "
به نظـر شمـا چـرا ایـن مسئـله در نظـر بعضـی از افـراد بی اهمیــت اسـت ؟ دلیـل اشتیـاق به انجـام ایـن تقلــب چیسـت ؟
چـه راهـکاری بـرای مقـابلـه بـا ایـن معضـل وجــود دارد ؟
ریشـه ی این معضـل از کجـا ایـجاد شـده و بـرای ریشـه کنـی آن چـه راهـکارهایی مفیــد هســتند ؟