تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 1 از 1

نام تاپيک: رئاليسم نقابدار

  1. #1
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Jul 2014
    پست ها
    494

    پيش فرض رئاليسم نقابدار

    پیوند میان فلسفه و فیزیک حقیقتی غیر قابل انکار است. از بدو پیدایش این دو شاخه­ ی معرفت تا به امروز مسائل مشترک بسیاری از قبیل زمان، مکان، حرکت، واقعیت و... در هر دوی آنها مورد بحث قرار گرفته ­اند. ارتباط میان این دو حوزه­ ی شناخت گاه تا حدی تنگاتنگ می­شود که میان برخی نظریات مربوط به این دو حوزه نمی­توان مرز مشخصی قائل شد. به گونه­ ای که برخی از نظریات ارائه­ شده در این دو شاخه را هم می­توان نظریه­ ای فلسفی به­ حساب آورد و هم نظریه ­ای فیزیکی قلمداد کرد. همچنین برخی از صاحب نظرانی که در این زمینه­ ها به نظریه­ پردازی پرداخته ­اند را نمی­توان با قاطعیت فیلسوف یا فیزیک­دان دانست. امروزه در عرف علمی افرادی نظیر هاوکینگ، دسپانیا و... را هم فیلسوف و هم فیزیک­دان می­دانند.


    رئالیسم نقاب­دار نیز در واقع یکی از همان نظریاتی است که هم به حوزه­ ی فلسفه و هم به حیطه ­ی فیزیک تعلق دارد. این نظریه که توسط فیلسوف علم و فیزیک­دان مشهور فرانسوی برنارد دسپانیا (Bernard d'Espagnat) مطرح شده است سعی در تبیین سرشت واقعیت و چیستی آن دارد. دسپانیا که متولد 1921 است این نظریه را در برخی از کتاب­های خود نظیر واقعیت نقاب­دار (Veiled Reality)، درباره­ی فیزیک و فلسفه (On Physics and Philosophy)، واقعیت و فیزیک­دان (Reality and Physicist) و... ارائه کرده است. رئالیسم نقابدار که با توجه به مسائل مربوط به حوزه­ ی فیزیک کوانتومی صورت­بندی شده ­است معقتد است که واقعیتی غیرفیزیکی و مستقل از ما وجود دارد که ورای چارچوب فضا و مکان است و قابل توصیف به وسیله­ ی مفاهیم فعلی ما نیست. این واقعیت مستقل نقاب بر چهره دارد و ساختار آن بر ما آشکار نیست. آنچه که ما از این واقعیت می­دانیم این است که واقعیت تجربی دنیای فیزیک و شعور، دو انعکاس مختلف از آن هستند. به­ عبارت دیگر هر کدام از واقعیت تجربی و واقعیت مربوط به حوزه­ ی آگاهی و شعور چیزی از این واقعیت را به ما نشان می­دهند. دسپانیا همواره بر این نکته تأکید دارد که تمام واقعیت با علوم تجربی و به طور خاص با مکانیک کوانتوم قابل کشف نیست زیرا واقعیت دارای ابعاد معنوی و هنری است. او تصریح میکند که چه بسا اساسا علم توانایی کشف چیستی این واقعیت را دارا نباشد.[1]


    برای درک بهتر جایگاه نظریه ­ی رئالیسم نقاب­دار بهتر است اشاره ی مختصری به مساله­ی واقعیت در تاریخ فیزیک بکنیم. در فیزیک کلاسیک به عنوان اصل پذیرفته ­شده بود که یک جهان خارجی مستقل از ذهن وجود دارد که می­توان آن را مشاهده کرد و توصیفی از آن بدست آورد. در آنجا فرض بر این بود که در جهان خارجی قوانین مستقل از وجود بشر موجودند و بشر قادر است این قوانین را (لا اقل به طور تقریبی) یاد بگیرد. فیزیک­دانان کلاسیک وظیفۀ فیزیک را این می­دانستند که توصیفی از نظم موجود در طبیعت، مستقل از نقش آزمایش­گران، به دست دهند. این بدان معنی است که فیزیک کلاسیک قائل به رئالیسم خام بود. زیرا اولا وجود یک جهان خارجی مستقل از ذهن را قبول داشت و ثانیا معتقد بود علم فیزیک و به طور کلی معرفت بشری به طور منفعلانه منعکس کننده­ ی این واقعیت هستند بدون آنکه در آن دخل و تصرفی کنند.


    به طور خلاصه از دیدگاه فلسفی مفروضات فیزیک کلاسیک که تا قرن نوزدهم ادامه داشت بر این پایه ‏ها استوار بود: واقعیتی مستقل از ما و مشاهده ما وجود دارد و کار فیزیک، شناخت این حقیقت است. شناخت و اطلاعات درباره رفتار سیستم‏های فیزیکی از طریق مشاهده آنها حاصل می‏گردد؛ بی ‏آن‏که این مشاهدات بتوانند اختلالی در سیستم مورد بررسی ایجاد کنند. انسان صرفا تماشاگری است که واقعیت خارجی را توصیف می‏کند و وجود و رفتار فرآیندهای فیزیکی بستگی به مشاهده آنها ندارد. درواقع، ما در فیزیک کلاسیک وجود واقعیت فیزیکی مستقل را می‏پذیریم و جوهر و ذاتی را به عنوان عامل اصلی رخدادها فرض می‏کنیم و سپس در پی قوانین مربوط به توجیه پدیده ‏ها و پیش‏بینی آینده برمی‏آییم[2].


    اما با شروع قرن بیستم و ظهور فیزیکدانانی نظیر بور، بورن، هایزنبرگ و شرودینگر خطوط کلی فیزیک کوانتوم پی ­ریزی شد و اصول پیشین فیزیک کلاسیک به چالش کشیده شد. فیزیک کوانتوم، رئالیسم خام فیزیک کلاسیک را به چالش کشید و نظریه­ای آنتی­ رئالیستی را در مورد واقعیت صورت­بندی کرد. از دیدگاه فیزیک کوانتوم اولا واقعیتی مستقل از ما وجود ندارد و ثانیا معرفت ما منعکس کننده­ ی واقعیت به طور انفعالی نیست بلکه ذهن در هنگام شناخت در سوژه­ ی مورد بررسی خود دخل و تصرف می­کند. فیزیک کوانتومی معتقد است که برای اندازه­گیری یک کمیت فیزیکی باید وسیله ­ای به­ کار ببریم و این وسیله تفاعلی با شیء مورد نظر داشته باشد. این تفاعل روی هر دو اثر می­گذارد و بنابراین حالت شیء قبل و بعد از اندازه­ گیری یکی نیست. در فیزیک کلاسیک اعتقاد بر این بود که عمل مشاهده تاثیر قابل ملاحظه­ای روی شیء مورد مطالعه نمی­گذارد. بنابراین در فیزیک کلاسیک امکان داشت که وضعیت شیء را برای زمان­های قبل از مشاهده و زمان­های بعد از آن مشخص کرد. اما در فیزیک کوانتومی اعتقاد بر این است که مشاهدات روی شیء مورد مطالعه تاثیر می­گذارند و این تاثیر را نمی­توان به کمتر از یک مقدار معین تقلیل داد، و قابل کنترل هم نیست. بنابراین از دیدگاه بور و همفکران او نمی­توان از رفتار و خواص اشیاء کوانتومی به صورتی مستقل از مشاهده صحبت کرد و نمی­توان یک واقعیت مستقل از مشاهده به پدیده ­ها نسبت داد. به عبارت دیگر وجود یک شیء و دانش ما دربارۀ آن دو مطلب کاملا جداگانه نیست. به قول بور: "ما در صحنه­ ی وجود تنها تماشاگر نیستیم، بلکه بازیگر هم هستیم." به عقیده ی بور وظیفه­ ی علم این نیست که ماهیت اشیاء را برملا کند و توصیفی از جهان خارج به دست دهد، بلکه کار آن این است که رابطه ­ای بین تجارب مختلف بشر برقرار کند. بنابراین وقتی ما راجع به توصیف طبیعت بحث می­کنیم منظورمان توصیف طبیعت مستقل از ذهن انسان­ها نیست، بلکه منظورمان تجارب بشری است. به قول بور: "این اشتباه است که فکر کنیم وظیفه­ ی فیزیک پیدا کردن چگونگی طبیعت است. فیزیک مربوط است به آنچه ما می­توانیم درباره­ی طبیعت بگوییم." [3]


    این دیدگاه با مخالفت شدید اینشتین و همفکرانش مواجه شد. اینشتین به­ هیچ­وجه نمى­توانست زیر بار یك چنین نظریه­ای برود. او فیزیكدانى بود كه همواره به دنبال كشف طبیعت بود و یك چنین نظریه­ اى با این نتایج عجیب و غیرشهودى او را راضى نمی­كرد. اینشتین به رئالیسم اعتقاد داشت و نمى­توانست بپذیرد كه مشاهده كننده، واقعیت یك پدیده فیزیكى را تعیین مى­كند. او معتقد بود كه فیزیك­دان­ها به ایده آلیسمى از نوع باركلى روى آورده ­اند كه آنها را سرمست كرده ­است و از هدف اصلى علم و همچنین فیزیك دور شده­ اند. به همین دلیل بود كه در كنگره سولوى به شدت در مقابل نظریات بور و هایزنبرگ موضع­ گیرى كرد. هایزنبرگ در خاطرات خود می­نویسد: "همه ­ی بحث­ها در سر میز غذا شكل مى­گرفت و نه در تالار كنفرانس و بور و اینشتین كانون همه ­ی بحث­ها بودند. بحث معمولاً از سر میز صبحانه شروع می­شد و اینشتین آزمایش فكرى جدیدى كه گمان می­كرد اصل عدم قطعیت را رد مى­كند، مطرح مى­كرد. پس از بحثهاى بسیار در طول روز، بور سر میز شام به اینشتین ثابت می­كرد كه آن آزمایش هم نمی­تواند اصل عدم قطعیت را خدشه­ دار كند. اینشتین كمى ناراحت مى­شد، اما صبح روز بعد با یك آزمایش فكرى دیگر كه پیچیده ­تر از آزمایش قبلى بود، از راه مى­رسید. پس از چند روز پاول اهرنفست فیزیك­دان هلندى كه دوست اینشتین بود گفت: من به جاى تو خجالت مى­كشم، استدلال­هاى تو در برابر مكانیك كوانتومى شبیه استدلال­هایى است كه مخالفانت در برابر نظریه نسبیت مى­آورند." اینشتین با این آزمایش­هاى فكرى مى­خواست وجود ناسازگارى در مكانیك كوانتومى را نشان دهد تا بتواند آن را رد كند اما موفق نشد. او همیشه مى­گفت نمى­تواند قبول كند كه خدا شیر یا خط بازى مى­كند. او معتقد بود اگر خدا مى­خواست تاس بازى كند این كار را به ­طور كامل انجام مى­داد و در آن صورت ما دیگر مجبور نبودیم به دنبال قوانین طبیعت بگردیم، چرا كه دیگر قانونى نمى­توانست وجود داشته باشد. جواب بور به تمامى این جملات نغز این بود كه: ما هم وظیفه نداریم براى خدا در اداره كردن جهان تعیین تكلیف كنیم. به این ترتیب بور در پنجمین كنگره سولوى توانست از سازگارى منطقى نظریه ­ی خود دفاع كند. اما بحث­هاى اینشتین و بور به ششمین كنگره سولوى در سال 1930 نیز كشیده شد و باز هم اینشتین نتوانست نتیجه ­اى بگیرد. پس از آن وی تلاش كرد كه ناقص بودن مكانیك كوانتومى را نشان دهد.[4]


    در سال 1935 اینشتین، پودولسکی، و روزِن (Einstein - Poudolsky - Rosen, EPR)، به یاری یک آزمایش فکری مدعی شدند که نظریه­ ی کوانتومی توصیف کاملی از واقعیت در اختیار ما قرار نمی‏دهد و نظریه ­ای ناقص است. این برهان که به برهان EPR معروف شد بحث­های بسیاری را میان فیزیک­دانان قرن بیستم ایجاد کرد. [5]


    دسپانیا نیز هم­سو با تلاش کسانی که با نظریه­ی آنتی­ رئالیستی بور و همفکرانش مخالف بودند سعی بر آن داشت تا با صورت­بندی نظریه­ ای رئالیستی خوانشی نو از واقعیت ارائه دهد که در عین حال پیچیدگی­های موجود در نظریات آنتی­ رئالیستی را نیز مدنظر داشته باشد. نظریه­ی رئالیسم نقاب­دار وی هم با دیدگاه آنتی ­رئالیستی بور و همفکرانش مخالف است و هم با رئالیسم خام فیزیک کلاسیک. رئالیسم نقاب­دار از آنجا که نظریه­ای رئالیستی است که وجود واقعیتی مستقل و خارج از ذهن ما را می­پذیرد با نظریه­ی آنتی­ رئالیستی فیزیک کوانتوم مخالف است و از آنجا که فهم واقعیت را مانند رئالیسم خام فرآیندی ساده و انعکاسی نمی­داند در مخالفت با رئالیسم خام قرار دارد. در واقع هم رئالیسم خام و رئالیسم علمی و هم رئالیسم نقاب­دار از آنجا که هر سه نظریاتی رئالیستی هستند به وجود واقعیتی در ورای ذهن قائلند با این تفاوت که رئالیسم خام و علمی این واقعیت را مستقل از معرفت بشری در نظر میگیرند و برای معرفت بشری نقشی فعال قائل نیستند. به این معنا که ذهن بشر صرفا کاشف از واقعیت است و آیینه­ وار آنچه را که در آن منعکس می­شود حکایت می­کند. چهار رکن اصلی رئالیسم خام عبارتند از:

    1. عالم واقع مستقل از معرفت بشری وجود دارد
    2. معرفت بشری توصیف تحت ­اللفظی این عالم است. به این معنا که متناظر با هر جزئی از معرفت، جزئی در عالم خارج است و اشیاء عالم دقیقا به همان نحو هستند که معرفت نشان می­دهد.
    3. بشر می­تواند بیرون از شرایط اجتماعی و سیاسی و فارغ از پیش­داوری­ ها و فهم­ ها بایستد و به معرفتی مطمئن از عالم دست یابد.
    4. معرفت در وضع ایده­آل می­تواند توصیف کامل عالم و دقیقا منطبق بر آن باشد. [6]


    اصول کلی رئالیسم علمی نیز با رئالیسم خام مطابقت دارد.[7] این در حالی­ست که رئالیسم نقاب­دار معتقد است فهم واقعیت به جهت نقاب­دار بودن واقعیت به آن سادگی خام­ اندیشانه که در نظریات رئالیسم خام و علمی بیان­ شده صورت نمی­گیرد. برای کنار زدن این نقاب از چهره ­ی واقعیت و کشف آن می­بایست تلاشی پیچیده و همه جانبه صورت پذیرد. علم و ذهن بشر به تنهایی نمی­تواند از عهده­ ی کشف واقعیت بر­آید بلکه انسان برای برقراری یک ارتباط شناختی با واقعیت می­بایست همه­ ی امکانات معرفتی وجود خود را اعم از علم و هنر و فلسفه و... به کار گیرد. از نظر رئالیسم نقابدار عدم توجه به نقابدار بودن و پوشیده بودن واقعیت بیرون از ذهن سبب بروز این خطای معرفتی شده که ذهن بشر می­تواند با کمک مشاهدات علمی به سادگی به چیستی واقعیت بیرون از ذهن راه یابد. رئالیسم نقاب­دار اولا با این سادگی خام­اندیشانه نسبت به واقعیت بیرون از ذهن که در دو تز رئالیسم علمی و رئالیسم خام بیان شده مخالف است و ثانیا با این مساله که علم و ذهن بشر به تنهایی بتوانند کاشف واقعیت، آنچنان که هست، باشند سر سازگاری ندارد. رئالیسم خام معتقد است پیچیدگی و پوشیدگی واقعیت بیرون از ذهن چنان است که برای کشف آن می بایست تلاشی پیچیده و همه جانبه صورت گیرد و همه­ ی قوای بشری اعم از قوای ذهنی، احساسی، خیالی، درون­نگری و... در فعالیتی سخت و نفس­ گیر به­ کار گرفته­ شوند تا بلکه از گوشه­ای از چیستی واقعیت بیرونی پرده برداشته شود.


    علي كيا دربندسري




    [1]. Bernard d'Espagnat, Veiled Reality, Westview Press, 2003, p 367

    [2]. در جستجوی رئالیسم علمی در فیزیک کوانتومی، محمد رضا سرکرده ای، مجله پژوهش های فلسفی ـ کلامی، بهار 1379، شماره 3

    [3]. سخنرانی در کنفرانس فیزیک ایران، دکتر مهدی گلشنی، مجله فیزیک، سال 1364، شماره 3

    [4]. مهدی گلشنی، تحلیلی از دیدگاه های فلسفی فیزیکدانان معاصر، ص 325، نشر پژوهشگاه علوم انسانی، تهران 1385

    [5]. در جستجوی رئالیسم علمی در فیزیک کوانتومی، محمد رضا سرکرده ای، مجله پژوهش های فلسفی ـ کلامی، بهار 1379، شماره 3

    [6]. دو نوع رئالیسم: خام و انتقادی، علیرضا قائمی نیا، مجله ذهن، تابستان 1382، شماره 14

    [7]. معرفت و گونه های رئالیسم، عباس عارفی، مجله ذهن، تابستان 1382، شماره 14
    Last edited by N I G H T P E A C E; 03-10-2014 at 14:35.

  2. 5 کاربر از N I G H T P E A C E بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •