بحث زمان نیست، همیشه دفاع بعد از حمله میاد، بنابراین میشه گفت چون نوعی دفاع از خود محسوب میشه قابل توجیه هست ... گاهی مقابله به مثل بهتیرین نتیجه رو در جلوگیری از وقوع مجدد جرم داره ... (مثال گاو همسایه برتراند راسل)
بله عبرت آموز و بازدارنده است
خیر، حتی میتواند تاثیر سو بگذارد
بستگی دارد
بحث زمان نیست، همیشه دفاع بعد از حمله میاد، بنابراین میشه گفت چون نوعی دفاع از خود محسوب میشه قابل توجیه هست ... گاهی مقابله به مثل بهتیرین نتیجه رو در جلوگیری از وقوع مجدد جرم داره ... (مثال گاو همسایه برتراند راسل)
Last edited by N I G H T P E A C E; 17-12-2014 at 00:54.
در هرصورت بازم زمان مطرحه. همین که قید «بعد» استفاده میشه خودش تعیین کنندسنوشته شده توسط dedegoli1 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر مقابله به مثلی مثل اعدام رو رویداد دفاع! بدونیم، و قتل رو رویداد حمله بدونیم، و فرض بگیریم که هردوی رویدادها در یک لحظه ی یکسان t=0 اتفاق افتاده، هیچ تفاوتی بین این دوتا رویداد نیست و از منظر ناظر بی اطلاع هردو یک معنی میده : عمل نکوهیده ی قتل.
حالا وقتی رویداد حمله در لحظه ای مثل t=0 رخ بده و به تابع آن رویداد دفاع در لحظه ای مثل t=1 ، از منظر اون قشر عزیزی که در جامعه وجود داره، عملی که در لحظه ی t=0 اتفاق افتاده غیراخلاقی و عملی که در لحظه ی t=1 رخ داده اخلاقی هستش (و تازه درش حیات نهفته!)!! یعنی اگه این دو رویداد رو بریزیم توی یک گردونه ی قرعه کشی و کمی سبد رو بچرخونیم و دو رویداد رو در بیاریم ، قادر به تشخیص نخواهیم بود که دقیقن کدوم عمل اخلاقی هستش و کدوم یکی غیراخلاقی. در نتیجه میرسیم به همون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دو قتل داریم، یکی قتل صدام و دیگری قتل سقراط، هر دو از نظر قتل بودن یکسان هستن اما ایا از نظر شخص مقتول هیچ فرقی ندارن؟ از نظر اخلاق و عدالت یکسان هستن؟نوشته شده توسط A M ! N [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مثال معروفتر بریدن شکم هست، یکی به منظور جراحی و نجات جان یک انسان و دیگری به منظور کشتن یک انسان، شما بصرف اینکه از نظر شکل یکی هستن و اگه بذاریم تو گردونه از نظر فرم یکسان هستن معتقدید پس دیگه فرقی بین اونا نیست؟ اونچه شما باید تو گردونه بذارید هدف و نیت عامل هست و نه شکل عمل، در این صورت می بینید که با گذاشتنشون تو گردونه جاشون عوض نمیشه... با این استدلال شما تمام مجازات ها عین جرم هستن و باید برداشته بشن!
البته اون مثال برتر اندراسل گویای همه چیز هست...
سلام
در مورد ریشه مجازات فعلاً نظری ندارم ولی اینکه آیا منجر به عبرت گرفتن سایرین میشه یا نه؛ باید گفت که بستگی داره.
از این نظر مجازات 2 بعد داره: تنبیه و بازدارندگی
اینکه فلان مجازات میتونه تنبیه مناسبی برای خود فرد باشه یا نه، چندان مشخص نیست!
اما در مورد دیگران باید دید مجازات، توانسته جرم رو در جامعه کاهش بده یا نه!
اینکه فرد برای ارتکاب جرم تنبیه بشه یا نشه، من فکر میکنم باید تنبیه بشه؛ اما در مورد بازدارندگی نباید دلخوش کرد.
تا زمانیکه مشکل اصلی حل نشه این افراد دست از این کارها بر نمیدارند. برای حل مشکلشون به هر چیزی چنگ میزنن. براشون فرقی نمیکنه چی باشه؛ طناب سالم، ریسمان پوسیده یا دم مار. فقط میخوان شانسشون رو برای نجات از وضعیت فعلی امتحان کنن.
نمیشه از کسی که تمام زندگیش نابوده توقع داشت بعد از تنبیه کارش رو تکرار نکنه. در واقع گاهی با کسانی طرف هستیم که مرگ واسشون عروسیه! زندگی یا مرگ چه فرقی واسشون داره؟ اونها راه نجاتی نمیبینن و دست به هر کاری میزنن.
مسئله بعد بازدارندگی هست.
بازدارندگی بیش از اینکه به شدت مجازات بستگی داشته باشه به سرعت شناسایی جرم، مهار خسارتها و دقت در رسیدگی پرونده بستگی داره.
و اینکه مجرمین تا چه اندازه میتونن با ایجاد هزینه جلوی اجرای حکم رو بگیرن و یا مجری حکم تا چه حد ملاحظهی مسائل جانبی رو میکنه!
ضمناً در هر مقطع از زمان شرایط خاصی درجامعه حاکم هست که اجرای حکم اثراتی در جامعه ایجاد و یا بر آن تحمیل میکنه.
مثال گاو همسایه راسل هیچ ارتباطی به این قضیه نداره و صرفا یکی از دلایل انسان ها برای آزار نرساندن به دیگران رو مطرح میکنه !!نوشته شده توسط dedegoli1 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرو کردن چاقو در شکم و بعدش رها کن مقتول برای جان دادن هم هیچ ارتباطی با جراحی و تلاش مستمر برای بهبودی یک بیمار نداره! حتی شکل این دو عمل هم یکسان نیست چه برسه به نیت !!!! . هرچی تلاش میکنم ارتباط این قیاس های مع الفارق شمارو با قتل و اعدام که از همه نظر مثل هم هستند چه از حیث شکل اجرا چه نیت، پیدا کنم به بن بست میخورم.
قتل، قتل است. فرقی نمیکنه چه کسی رو و برای چه هدفی بکشی.
اخلاق و عدالت رو هم انسان ها میسازن، چیز ثبت شده و غیر قابل تغییری نیست که میگین آیا عدالت است یا خیر.
تمامی مجازات ها اگر جنبه کینه توزانه و انتقام داشته باشن و همون عمل مجرم رو با خشونت بر سرش بیاری دقیقا جرم هست.
مثل مجازات آسمانی سنگسار که زن زناکار رو پس از حصول شرایط!! به دلیل عمل قبیح چال کنی و انسان های بی گناه با سنگ بهش حمله ور بشن !!!
دیگه هیچ احمقی در این خاورمیانه پیدا نمیشه که ندونه مجازات قتل اعدام است، اما همچنان قتل ها رو به افزایش هستند.
چون بارها گفتم، کسی که انگیزه برای کشتن پیدا کنه، به آینده ذره ای بها نمیده و اینقدر خودش رو زرنگ تصور میکنه که گیر نیوفته یا در اثر خشم عقلش کار نمیکنه که به آینده و عقوبت فکر کنه.
جناب dedegoli اگر در زندگیش قتلی انجام نمیدن به دلیل وحشت از مجازات اعدام نیست که اگه اعدام برداشته باشه با چاقو بیوفته به جان مردم.
بلکه از نظر فکری به این عمل فکر نمیکنه. (اگر اشتباه میکنم و ترسیدن از اعدام در خلاف نکردنتون موثر هست بفرمایید)
مجازات ها باید طوری باشن که شمارو از نظر فکری به سمت خلاف نکردن ببرن وگرنه مجازات های خشن هیچ سدی برای جرم نکردن ایجاد نمیکنند.
نمونه هاش رو هم در تفاوت کشورهایی چون چین و ایران و عربستان با کشورهایی مثل دانمارک و سوئیس و ... به وضوح میتونید ببینید.
مثال گاو راسل میگه اگر انسان گاو همسایش رو نمی دزده بخاطر اینه که میترسه همسایه هم مقابله به مثل کنه و بیاد گاوش رو بدزده، یعنی اون چیزی که جلوی فرد رو میگیره که مرتکب جرم نشه همین ترس از مقابله به مثل هست، یعنی اگر ترس از مقابله به مثل نبود مجرم آزادانه جنایت میکرد، راسل بعد بر همین اساس سیستم اخلاقیش رو ارایه میده... انگار با عقاید راسل من اشناتر هستم!
از طرف دیگه اگر استدلال شما در مورد دلایل بروز جرم درست باشه، انسان باید عقل جمعیش رو کنار بذاره و همه کشورها و جامعه شناسان و روانشناسان و حقوق دانان بیان کلا بساط سیستم های جزایی رو جمع کنن بندازن تو اشغالی .،
یک موضوعی که باید بهش پرداخته بشه ابتدا، اینه که آیا اخلاق نسبیست یا مطلق. مبحث اخلاقیات هنوز اکثرا به طور فلسفی بهش پرداخته می شه، و این نشون می ده هنوز مسئله به طور علمی (scientific) حل و فصل نشده. به نظر میاد اخلاقیات خیلی دچار تغییر و تحول شده و انگار که نسبی هست، اما اگه دقت کنیم میبینیم که در طول زمان، علیرغم تمام پراکندگی هایی که وجود داره، به طور کلی اخلاقیات به یک سمت و سو در حال حرکت هست. می شه یک جامعهی آرمانی رو تصور کرد که تمام افراد طبق یک چارچوب دقیق و علمی، مطلقا اخلاقی رفتار می کنن. این چنین می شه اخلاقیات رو مطلق دونست. اما عملا چنین شرایطی ممکنه دست نیافتنی باشه حداقل با شرایط و سطح علم در حال حاضر.نوشته شده توسط B.Russell [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نوشته شده توسط hamed29 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نوشته شده توسط dedegoli1 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]روانشناسی و روان پزشکی نمی گه که اگه کسی به خاطر ترشح غیر طبیعی هورمون های بدنش یا موارد دیگه، عمل اشتباهی اجرا کرد باید مجازات بشه، بلکه باید درمان بشه. حالا این که یک قاتل زنجیره ای رو اگه نتونستیم درمان کنیم(به دلایل مختلف از جمله کمبود امکانات یا اصلا نداشتن دانش کافی)، کار عاقلانه ای نیست آزادش بذاریم تا به کشتار ادامه بده. بلکه محدودش می کنیم تا آسیب بیشتری به افراد نزنه. مجازات در این حد و به این شکل ایرادی نداره چون هدف تنبیه شخص نیست، هدف، حفظِ جامعه از آسیب های بیشتر هست.نوشته شده توسط dedegoli1 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگه درست به خاطرم باشه، سم هریس در کتاب Free Will مثالی داشت با این مضمون که اگه کسی از هوش بره و به شیشه مغازه ای برخورد کنه، همه به کمکش میان و دلشون برای شخص می سوزه، اما اگه یک آدم عصبی از قصد بزنه شیشه مغازه رو بشکونه ازش شکایت می کنیم و بهش بد و بیراه می گیم. در حالی که منشا هر دوی این اتفاقات، بدن این شخص بوده.
خیر با راسل آشنا تر نیستین، گویا علاقه تون به علم تفسیر به نفع زیاده و حرفای مکاتب رو انطور که دوست دارین تفسیر میفرمایید.نوشته شده توسط dedegoli1 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وگرنه من چنین برداشتی از این حرف ایشون نداشتم و ندارم.
یکی از عوامل جلوگیری از جرم ترس هست، کسی نیومده بگه همه علت های انجام ندادن جرم ترس هست. کجا راسل این رو به عنوان تنها منشا شکل گیری اخلاق معرفی کرده؟ جز اینکه شما دارین یک تفسیر رو اضافه میکنید.
این حرف راسل یکجورایی مصداق آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران نیز مپسند هست، که از کنفسیوس شروع شد و به دین عزیز شما هم سرایت کرد و خیلی ها اون رو نقل کرده اند و یکجورایی مبنای اخلاقی بسیاری از مکاتب هست.
اتفاقا اکثر کشورها بساط جزایی کشورشون که برگرفته از ادیان خاورمیانه ای بوده رو جمع کردن انداختن تو اشغالی.
قوانین جزایی جدید هم که داره مدون میشه به سمت از بین رفتن خشونت در مجازات و جایگزینی اصلاحات هست و دیگر چیزی به نام چشم در برابر چشم و سر در برابر سر که به نظر شما قانون بسیار مترقی جزایی هست، در اون کشورها جایگاهی نداره.
چنانچه فردی مرتکب جرمی بشه، جامعه قطعاً قرار نیست بی تفاوت باشه و لازمه که فرد تنبیه بشه.نوشته شده توسط Erfan. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در مورد نوع و شدت تنبیه حرفی نزدم.
حرف اینه: جامعه نباید از یک سوراخ 2 بار گزیده بشه!
یعنی اگه یک نفر خلافی کرد، ضمن اینکه باید تنبیه بشه، باید ریشه جرم، شرایط فرد و محیط اطرافش بررسی بشه تا با اقدامات و اصلاحاتی مؤثر جلوی تکرار شرایط مشابه در مورد دیگران گرفته بشه.
منظور من از بررسی ریشه و حل آن این نیست که فرد مجرم رو به حال خودش رها کنیم!
برای رساندن منظور این مثال رو مطرح میکنم:
اگه افتادن در چاه رو جرم در نظر بگیریم(!)، فرد در صورت افتادن در چاه شایسته مجازات خواهد بود.
حرف من اینه که ضمن مجازات باید چاه رو هم پُر کرد تا دیگران دانسته یا ندانسته در آن نیفتند.
نوشته شده توسط dedegoli1 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]بله همه مجازات ها دقیقا عین جرم هستند، شما هر مجازاتی رو که نگاه کنید اگه در شرایط ایزوله انجام بشه خودش جرم است (زندانی کردن، اعدام، قطع دست، قصاص و ...)، دلیل صحیح برای زندانی کردن هم چیزی است که عرفان گفت و در حقیقت انتخاب بد برای پیشگیری از بدتر است. کلا ذهنیتی که اصرار به مجازات و تنبیه و قصاص و ... افراد داره از اون تفکر میاد که انسان ها همه آزادی مطلق در تفکر و رفتار و اعمالشون دارند و توانایی انجام یا جلوگیری از رفتارهای مجرمانه در همه افراد یکسان است و همه چیز رو از چشم خودشون می بینند. این تفکر بطور واضح غلط است و وقتی قبول کنیم این نوع رفتار افراد ریشه در شرایط و حالت های مغزی داره که فاکتورهای دخیل بطور واضح خارج از کنترل خود شخص است، دیگه اصرار به مجازات و تنبیه - وقتی بطور واضح و از طریق مشاهدات پیاپی مشخص است در پیشگیری از جرم کارساز نیست - واقعا کاری بی دلیل است.نوشته شده توسط Erfan. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به فرض (خیالی) اینکه ما شیوه ای برای درمان شخصی که یک قتل انجام میده در دست داریم، و یک شخص قتلی رو انجام میده و ما می دونیم دلیل این رفتار مشکلاتی در مغز شخص بوده که بعد از درمان شخص به حالت عادی برمی گرده، آیا به نظر شما باید این شخص هنوز مجازات بشه؟ یا درمان بشه و برگرده در جامعه؟ دوست دارم بدونم اونهایی که معتقد هستن این شخص باید هنوز مجازات بشه دلایلشون چی هست.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)