كور باش بانو ......نگاه كه ميكني ميگويند (نخ داد)
عبوس باش بانو ........لبخند كه ميزني ميگويند (پا داد)
لال باش بانو ....حرف كه ميزني ميگويند (جلوه فروخت)
شايد دست از سرمان بردارند ........شايد ...
با تشکر مهران...
كور باش بانو ......نگاه كه ميكني ميگويند (نخ داد)
عبوس باش بانو ........لبخند كه ميزني ميگويند (پا داد)
لال باش بانو ....حرف كه ميزني ميگويند (جلوه فروخت)
شايد دست از سرمان بردارند ........شايد ...
با تشکر مهران...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آشـــ ـوبـــ غــــزل هیــ ــچ، ڪـﮧ خـورشــــید هــ ـم امـــروز
در شـــــــــرق فـــ ـرو رفتــــﮧ و از غَــــــــــــــرب دمیــــ ــده
بانـــوے تر و تازه تــراز سیب ِ رسیده
بانوی تو را دست من از شاخه نچیده
باید که ببخشید پریشــاטּ شده بودم
تقصیرخودم نیست هـــوای تو وزیده
آشوب غزل هیچ که خورشید هم امروز
در شـــرق فرو رفته و از غـــــرب دمیده
این قصه ی من بود که خواندم که شنیدے
«افسانـــﮧ مجنــــون ِ بـــه لیلی نرسیده»
" مهدی فرجی " / قسمت دوم شعر "ای شعر تـر از شعـر تر از شعـرتر از شعر ..."
با تشکر مهران...
زن بودن
بی نیاز بودن است
زن باید عشق باشد
اطمینان باشد
باید بشود در چشمانِ یک زن نگاه کرد
و تمامِ دل نگرانی ها را به یک باره دور ریخت
باید بشود در آغوشِ یک زن
خستگی ها را فراموش کرد
اینکه گاهی دختر بچه می شود
لوس می شود
ناز می کند
اینکه گاهی از مردش می پرسد
دوستم داری ؟
باید از زنانگی اش باشد
زنی باش
که اگر روزی تو را نفهمیدند
سرت را بالا بگیری
محکم لبخند بزنی
و مطمئن باشی
مرد می خواهد
تو را فهیمدن
انسی
پیش آمده هیچ وقت
پیشانی ات بلند باشد
بختت بلند تر؟
و مردی بلند بلند
بگوید "دوستت دارم"!؟
باید پیش آمده باشد
تا خیال نکنی
زن بودنت
بر بادهای بیابان شده
من تو را دوست دارم
تو او را
و در انتها
يا تو به او مي رسي
يا ديگري به تو
و من
پشتِ حقيقتِ اينكه
زن ها انتخاب مي شوند
روزگار مي گذرانم
.
یکی که جهانش شبیه منه
فقط فرقمون اینه که اون زنه
یه زن که مثه مرد درکم کنه
که دردای مردونه مُ کم کنه
یه زن که کتونی بپوشه هنوز
که یه دختر ساده تووشه هنوز
که توو نوجوونی براش پیر شم
واسش یه محلُّ بریزم به هم
یه زن که عروسی بگیرم براش
بدهکار شم واسه ی خنده هاش
که سیگارُ با هم بذاریم کنار
واسه بچّه هامون بچسبیم به کار
یه زن که به پای خودم پیر شه
که با لقمه نونی باهام سیر شه
یه زن که جوون تر باشه از خودم
که توو دامنِ اون یه روز جون بدم
ترانه سرا و آهنگساز:کامران رسول زاده
من یک زنم .. مثل خواهرم
مثل همسایه ام... مثل تو
گاه مثل یک عروسکم دست خودش
گیسوانم را رها می کند
چشما نم را سرمه می کشد
لپم را گلی می کند
گاه سوزن و نخم برای وصله جوراب دخترم
گاه کف صابونم برای پیراهن پسرم
من همان هزار دستانم
که هزار دست کم دارم !
گاه بس که خسته ام تی تن مرا می کشد
اجاق لطف می کند و دل مرا
مارمالاد سرخ برای صبحانه فردا می سازد
من شعرهایم را در خواب می گویم
و با طلوع صبح بلند می گویم
صبح بخیر عزیزم نگران نباش
من شاعر نیستم !
بهترین جایگاه من کنار ظرفشویی است
شعرهایم را بی اعتراض همه
برای ظرفها دکلمه می کنم
ظرفها کف می زنند
فردای آن روز رادیو شعر مرا می خواند
من شادیم را یک دور والس با جارو
کف آشپزخانه می رقصم
و به جای نماز ... چادر نماز مادرم را
به تعداد رکعتها تند می بویم و می بوسم
آه خدا کند مردی که به اندازه ظرفهای
آشپزخانه مرا باور نکرد
یک شب فقط یک شب
شعرهایم را فالگوش می نشست ! ؟
( از کتاب چهارم خسته از آفتاب نسرین بهجتی )
زن…بـــــــا چشمانش حرف می زند…
دوست داشتنش را با نگاهش می گوید…
دلتنگی در چشمانش اشک می شود وقت شادى، چشمانش برق می زند…
وقت عشق بازی، چشمانش خمار می شود…
تمام دنیا را میشود در چشم زن خلاصه کرد !
او مـــی تواند با نگاهش دنیا را عاشق کنــــد . . .
Last edited by - Saman -; 16-12-2014 at 13:00.
شايد كفش هاى پاشنه بلند مى پوشد
تا كمى به آسمان نزديك شود!؟
سادگى را خوب درك كنى
نمى گويى؛
زن ها زياد پيچيده اند!
حالا كافيست سيگارت را خاموش كنى
گلويت را صاف
درست به چشم هاى زن خيره شوى و به اين فكر كنى
از خدا دو كاسه عشق خواسته اى
و او هم "چشم" گفته است!
(بهرنگ قاسمی)
غمگين تر از گاليله ام بانو
اخبار مرتد بودنم، پيچيد
من معتقد هستم كه اين دنيا
دور تو مي گردد...نه اين خورشيد
بهزاد رحيمي
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)