تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 9 12345 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 89

نام تاپيک: ◄◄[ مسابقه ] : ادامه‌ی داستان ...

  1. #1
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض ◄◄[ مسابقه ] : ادامه‌ی داستان ...

    سلام

    معمولا وقتی داستانی یا رمانی (کتابی) رو می‌خونیم، به پاراگراف یا متنی می‌رسیم که برامون زیبا و خاص هستند،
    به‌گونه‌ای که بخشی از اون متن یا همه‌ی اون در ذهنمون باقی مانده یا تأثیری مشخص به‌جا می‌ذاره.

    متنی که قسمتی از اون رو شاید خودمون هم بتونیم حدس بزنیم یا حتی متنی بهتر براش درنظربگیریم، مثل یک بیت شعر که شاید مصرع دومی که خودمون می‌سراییم نیز به زیبایی یا شاید بهتر از اصل آن باشه.

    البته اینجا ما نمی‌خوایم این‌کار رو انجام بدیم. یعنی هم‌رده یا بهتر از اصل رو بنویسم.
    بلکه هدفمون اینه که حدس بزنیم یا اگر خوانده‌ایم بنویسیم که ادامه‌ی متنی از داستان مورد نظر چیست.


    در این تاپیک بخشی از یک داستان یا رمان نوشته شده و کاربرا با توجه به متن نوشته‌شده، حدس می‌زنند که ادامه‌ی آن چیست.

    به نام کتاب یا داستان(که چه بهتر که از کتابی مشخص و نویسنده‌ای مشخص باشه) نیز در ابتدا اشاره‌ای نمی‌شود.

    حال اگر کاربری آن کتاب رو خونده باشه، که می‌تونه احتمالا سریع به نام داستان و ... پی برده یا همون لحظه متن به ذهنش بیاد.
    در غیر اینصورت خوبه که نتیجه‌گیری و یا حدس زده بشه و ادامه‌ی متن نوشته بشه.

    در انتها هم کاربری که متن اصلی رو زودتر نوشته باشه برنده‌ی مسابقه است و در غیر اینصورت آن‌کس که محتوای نوشتاری‌اش نزدیک به متن اصلی باشه.

    و پس از اعلام برنده، متن اصلی به همراه نام کتاب و نویسنده و ... نوشته خواهد شد.



    دوستانی هم که متنی این‌چنینی سراغ دارند همین‌جا می‌تونن اعلام آمادگی کنند تا سوال دور بعد رو مطرح کنند.



    یه نکته‌ی مهم اینکه از سرچ گوگل و ... استفاده نکنیم. یعنی تنها به ذهن خود و آنچه خوانده‌ایم مراجعه کنیم. انجام شدن یا نشدن آن بستگی به خودمان داره.



    لازمه تا تشکری هم داشته باشم از [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] که پیشنهاد ایجاد چنین مسابقه‌ای رو داشتند


    مرسی



  2. #2

  3. 2 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  4. #3
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    خب برای شروع بخشی از پاراگرافی از یک رمان معروف رو می‌نویسم
    الیته برای اینکه به یک نتیجه‌گیری هم نزدیک بشه مجبورم بخش نسبتا طولانی از پاراگرافی رو بنویسم
    و در پاراگراف بعدی نتیجه‌گیری انجام میشه.
    پاسخ هم تنها یک جمله است که با "جنایت" آغاز میشه.




    ... راستی، می‌دانید که برای چه او را مصلوب کردند، همان کسی را که شما شاید در این لحظه درباره‌ی او می‌اندیشید؟
    خوب، دلایل بسیاری برای این کار وجود داشته. برای کشتن انسان همیشه دلایلی وجود دارد. اما، به‌عکس، توجیه زندگی او غیرممکن است.
    برای همین است که جنایت همیشه و بی‌گناهی فقط گاهی برای دفاع از خود وکلایی می‌یابد.
    ولی درکنار دلایلی که طی دوهزار سال به این خوبی برای ما اقامه کرده‌اند، برای آن احتضار موحش دلیل بزرگی وجود دارد، و من نمی‌دانم چرا آن را به این دقت از ما پنهان می‌کنند.
    دلیل حقیقی این است که او خود می‌دانسته است که کاملا بی‌گناه نیست.
    گیریم که در مورد جنایتی که او را بدان متهم می‌کردند گناهکار نبود، ولی جنایات دیگری مرتکب شده بود ولو اینکه خود نمی‌دانست چیست.
    وانگهی آیا نمی‌دانست؟
    آخر او خود سرمنشأ امر بود؛ حتما درباره‌ی کشتار بعضی بی‌گناهان چیزی شنیده بود.
    یعنی فرزندان یهود که قتل عام شدند و حال آنکه او را پدر و مادرش در جایی مطمئن پنهان کرده بودند. آنها برای چه جانشان را از دست دادند؟
    آیا جز به خاطر او بود؟ البته که او چنین چیزی را نخواسته بود.
    آن سربازان خون‌آلود، آن کودکان شقه شده نفرت او را برمی‌انگیختند.
    ولی من اطمینان دارم که با طبیعتی که او داشت نمی‌توانست آنها را فراموش کند.
    ...

    با علم بر آنچه می‌دانست، با آشنایی کاملی که به احوال انسان داشت - آه! که باور می‌کرد که جنایت ...

  5. 8 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #4
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض


    ... راستی، می‌دانید که برای چه او را مصلوب کردند، همان کسی را که شما شاید در این لحظه درباره‌ی او می‌اندیشید؟
    خوب، دلایل بسیاری برای این کار وجود داشته. برای کشتن انسان همیشه دلایلی وجود دارد. اما، به‌عکس، توجیه زندگی او غیرممکن است.
    برای همین است که جنایت همیشه و بی‌گناهی فقط گاهی برای دفاع از خود وکلایی می‌یابد.
    ولی درکنار دلایلی که طی دوهزار سال به این خوبی برای ما اقامه کرده‌اند، برای آن احتضار موحش دلیل بزرگی وجود دارد، و من نمی‌دانم چرا آن را به این دقت از ما پنهان می‌کنند.
    دلیل حقیقی این است که او خود می‌دانسته است که کاملا بی‌گناه نیست.
    گیریم که در مورد جنایتی که او را بدان متهم می‌کردند گناهکار نبود، ولی جنایات دیگری مرتکب شده بود ولو اینکه خود نمی‌دانست چیست.
    وانگهی آیا نمی‌دانست؟
    آخر او خود سرمنشأ امر بود؛ حتما درباره‌ی کشتار بعضی بی‌گناهان چیزی شنیده بود.
    یعنی فرزندان یهود که قتل عام شدند و حال آنکه او را پدر و مادرش در جایی مطمئن پنهان کرده بودند. آنها برای چه جانشان را از دست دادند؟
    آیا جز به خاطر او بود؟ البته که او چنین چیزی را نخواسته بود.
    آن سربازان خون‌آلود، آن کودکان شقه شده نفرت او را برمی‌انگیختند.
    ولی من اطمینان دارم که با طبیعتی که او داشت نمی‌توانست آنها را فراموش کند.
    ...

    با علم بر آنچه می‌دانست، با آشنایی کاملی که به احوال انسان داشت - آه! که باور می‌کرد که جنایت...
    جنایت مرتکب نشده اما هم اکنون مرگ سزاوار اوست.

      محتوای مخفی: نظر 

    به نظرم متن بسیار ثقیلی برای اولین تجربه این مسابقه انتخاب شده طوری که مفهموم داستان به خودی خود سنگین هست این کار رو برای حدس ادامه سختتر از وقتی میکنه که مفهموم داستان ساده تر هست ولی ذهن ما باید درگیر احتمالاتی برای ادامه داستان باشه ((البته شاید هم بشه به نوعی حق داد چون انتخاب داستانی که واجد شرایط مثل در دسترس نبودن و...و...باشه کمی سخت هست))

  7. 9 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #5
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    جنایت مرتکب نشده اما هم اکنون مرگ سزاوار اوست.

      محتوای مخفی: نظر 

    به نظرم متن بسیار ثقیلی برای اولین تجربه این مسابقه انتخاب شده طوری که مفهموم داستان به خودی خود سنگین هست این کار رو برای حدس ادامه سختتر از وقتی میکنه که مفهموم داستان ساده تر هست ولی ذهن ما باید درگیر احتمالاتی برای ادامه داستان باشه ((البته شاید هم بشه به نوعی حق داد چون انتخاب داستانی که واجد شرایط مثل در دسترس نبودن و...و...باشه کمی سخت هست))
    خودم متن جلومه، برای همین فکر می‌کنم نوشتن ادامه‌ی داستان راحته.

    قبول دارم. کمی سخته متنی که نوشتم.

    حتی قسمت پایانی پاراگراف رو هم ننوشتم.
    چون می‌دیدم میشه از همین مقدار هم به اون نتیجه رسید.
    و اگه ادامه رو بنویسم راحت متوجه ادامه می‌شین.


    بخش پایانی پاراگراف رو هم اضافه می‌کنم.
    فکر کنم دیگه متوجه بشین دوستان






    ... راستی، می‌دانید که برای چه او را مصلوب کردند، همان کسی را که شما شاید در این لحظه درباره‌ی او می‌اندیشید؟
    خوب، دلایل بسیاری برای این کار وجود داشته. برای کشتن انسان همیشه دلایلی وجود دارد. اما، به‌عکس، توجیه زندگی او غیرممکن است.
    برای همین است که جنایت همیشه و بی‌گناهی فقط گاهی برای دفاع از خود وکلایی می‌یابد.
    ولی درکنار دلایلی که طی دوهزار سال به این خوبی برای ما اقامه کرده‌اند، برای آن احتضار موحش دلیل بزرگی وجود دارد، و من نمی‌دانم چرا آن را به این دقت از ما پنهان می‌کنند.
    دلیل حقیقی این است که او خود می‌دانسته است که کاملا بی‌گناه نیست.
    گیریم که در مورد جنایتی که او را بدان متهم می‌کردند گناهکار نبود، ولی جنایات دیگری مرتکب شده بود ولو اینکه خود نمی‌دانست چیست.
    وانگهی آیا نمی‌دانست؟
    آخر او خود سرمنشأ امر بود؛ حتما درباره‌ی کشتار بعضی بی‌گناهان چیزی شنیده بود.
    یعنی فرزندان یهود که قتل عام شدند و حال آنکه او را پدر و مادرش در جایی مطمئن پنهان کرده بودند. آنها برای چه جانشان را از دست دادند؟
    آیا جز به خاطر او بود؟ البته که او چنین چیزی را نخواسته بود.
    آن سربازان خون‌آلود، آن کودکان شقه شده نفرت او را برمی‌انگیختند.
    ولی من اطمینان دارم که با طبیعتی که او داشت نمی‌توانست آنها را فراموش کند.
    و این اندوهی که در همه‌ی اعمالش به چشم می‌خورد آیا حرمان درمان‌ناپذیر آن کس نبود که طی شبهای دراز صدای راحیل1 را می‌شنید که بر کودکانش می‌گریست و از هر تسلایی سر باز می‌زد؟
    ندبه در شب اوج می‌گرفت، راحیل فرزندانش را که برای او مرده بودند، می‌خواند، و او زنده بود!

    با علم بر آنچه می‌دانست، با آشنایی کاملی که به احوال انسان داشت - آه! که باور می‌کرد که جنایت ...





    1. Rachel ، همسر یعقوب پیامبر - م.

  9. 8 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #6
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    فکر کنم دیگه وقت کافی باشه و تعداد شرکت‌کننده‌ها هم زیاد
    و تصمیم‌گیری برای انتخاب برنده، اون‌هم وقتی که نوشته‌ها خیلی نزدیک به هم هستند؛ سخت.




    ولی باز هم ممنون از تمام آنهایی که توجه داشتند به تاپیک
    و تشکر ویژه از اتقیا که برداشت خودش رو نوشت

    هدف اینه که یک متن برای چندین بار از جلوی چشمانمان عبور کنه و اون‌رو بخونیم
    می‌تونه متنی باشه که برداشت‌های مختلفی رو برامون داشته باشه
    علاقه‌مندمان کنه برای مطالعه
    و ...

    پاسخ رو می‌نویسم.
    سری دوم رو حالا یا خودم ببینم کی بشه، دوباره سوالی می‌ذارم. سعی می‌کنم ساده‌تر باشه
    و یا اینکه دوستی اعلام آمادگی کنه و ادامه‌ی داستان ...






    ... راستی، می‌دانید که برای چه او را مصلوب کردند، همان کسی را که شما شاید در این لحظه درباره‌ی او می‌اندیشید؟
    خوب، دلایل بسیاری برای این کار وجود داشته. برای کشتن انسان همیشه دلایلی وجود دارد. اما، به‌عکس، توجیه زندگی او غیرممکن است.
    برای همین است که جنایت همیشه و بی‌گناهی فقط گاهی برای دفاع از خود وکلایی می‌یابد.
    ولی درکنار دلایلی که طی دوهزار سال به این خوبی برای ما اقامه کرده‌اند، برای آن احتضار موحش دلیل بزرگی وجود دارد، و من نمی‌دانم چرا آن را به این دقت از ما پنهان می‌کنند.
    دلیل حقیقی این است که او خود می‌دانسته است که کاملا بی‌گناه نیست.
    گیریم که در مورد جنایتی که او را بدان متهم می‌کردند گناهکار نبود، ولی جنایات دیگری مرتکب شده بود ولو اینکه خود نمی‌دانست چیست.
    وانگهی آیا نمی‌دانست؟
    آخر او خود سرمنشأ امر بود؛ حتما درباره‌ی کشتار بعضی بی‌گناهان چیزی شنیده بود.
    یعنی فرزندان یهود که قتل عام شدند و حال آنکه او را پدر و مادرش در جایی مطمئن پنهان کرده بودند. آنها برای چه جانشان را از دست دادند؟
    آیا جز به خاطر او بود؟ البته که او چنین چیزی را نخواسته بود.
    آن سربازان خون‌آلود، آن کودکان شقه شده نفرت او را برمی‌انگیختند.
    ولی من اطمینان دارم که با طبیعتی که او داشت نمی‌توانست آنها را فراموش کند.
    و این اندوهی که در همه‌ی اعمالش به چشم می‌خورد آیا حرمان درمان‌ناپذیر آن کس نبود که طی شبهای دراز صدای راحیل1 را می‌شنید که بر کودکانش می‌گریست و از هر تسلایی سر باز می‌زد؟
    ندبه در شب اوج می‌گرفت، راحیل فرزندانش را که برای او مرده بودند، می‌خواند، و او زنده بود!

    با علم بر آنچه می‌دانست، با آشنایی کاملی که به احوال انسان داشت - آه! که باور می‌کرد که جنایت تنها در این نیست که دیگری را بکشی بلکه بیشتر در این است که خود زنده بمانی
    - ...




    1. Rachel ، همسر یعقوب پیامبر - م.



    .....................
    مشخصات کتاب:
    سقوط
    آلبر کامو
    شورانگیز فرخ
    انتشارات نیلوفر


    ص 134 و 135

  11. 8 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #7
    در آغاز فعالیت murso's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2014
    پست ها
    18

    پيش فرض

    مادر واقعا" با وجود شنیدن خبر مرگ هنریته سعی کرد شروع به خوردن کند، مسلما" او می خواست به این شکل بگوید: زندگی ادامه پیدا می کند یا چیزی شبیه به این، اما...

  13. 3 کاربر از murso بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #8
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    چند روزی که چه عرض کنم چند هفته‌ای از گذاشته‌شدن سوال دوم گذشته.
    بریم برای ادامه‌ی داستان ...



    متن می‌تونه پاسخ‌های متنوع و متفاوتی رو داشته باشه

    آنچه حدس می‌زنم:


    مادر واقعا" با وجود شنیدن خبر مرگ هنریته سعی کرد شروع به خوردن کند، مسلما" او می خواست به این شکل بگوید: زندگی ادامه پیدا می کند یا چیزی شبیه به این، اما آنچه اتفاق افتاد این بود که هر چه بیشتر می‌گذشت، شکسته‌تر می‌شد.

  15. 4 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #9
    در آغاز فعالیت murso's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2014
    پست ها
    18

    پيش فرض

    دوستان دیگه حدس دیگه ای ندارند؟

  17. این کاربر از murso بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  18. #10
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض

    مادر واقعا" با وجود شنیدن خبر مرگ هنریته سعی کرد شروع به خوردن کند، مسلما" او می خواست به این شکل بگوید: زندگی ادامه پیدا می کند یا چیزی شبیه به این، اما بعد از اولین لقمه بود که بغضش ترکید و باران اشکهایش جاری شد

  19. 4 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 9 12345 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •