تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 9 اولاول ... 3456789 آخرآخر
نمايش نتايج 61 به 70 از 89

نام تاپيک: ◄◄[ مسابقه ] : ادامه‌ی داستان ...

  1. #61
    کاربر فعال تاریخ، سبک زندگی و ادبیات Demon King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2013
    محل سكونت
    Dreams
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    پشت این چهره که می بینم چهره ی دیگری پنهان است. برای همه ی ما. صدایی از انتهای راهرو گفت: (از نزدیک گوشت گذشت!)
    او به سمت صدا چرخید.
    ... انگار نه انگار که امشب را در دل جنگل گذرانده بود. چهره اش می درخشید. یک جور هایی عجیب شده بود.

      محتوای مخفی: پ.ن 


    تاریکی از ویژگی های شبه و مطمئنا شب توی تاریکی میگذره. پس احتمالا تاریکی نیست.

    برای مثال:

    این جمله فکر نمیکنم درست باشه:

    زمستان را در دل سرما گذرانده بود.
    Last edited by Demon King; 16-09-2014 at 21:53. دليل: افزودن اسپویلر

  2. 7 کاربر از Demon King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #62
    ناظر انجمن علوم انسانی New Ray's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    21°N - 71°W
    پست ها
    978

    پيش فرض

    پشت این سایه که می بینم سایه ی دیگری پنهان است. برای همه ی ما. صدایی از انتهای راهرو گفت: (از نزدیک چشمانت گذشت!)
    او به سمت صدا چرخید.
    ... انگار نه انگار که امشب را در دل سرما گذرانده بود. چهره اش می درخشید. یک جور هایی گرم شده بود.

  4. 9 کاربر از New Ray بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #63
    داره خودمونی میشه jalal69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    83

    پيش فرض

    پشت این دیوار که می بینم دیواری دیگری پنهان است. برای همه ی ما. صدایی از انتهای راهرو گفت: (از نزدیک پاهایـَت گذشت!)
    او به سمت صدا چرخید.
    ... انگار نه انگار که امشب را در دل جنگل گذرانده بود. چهره اش می درخشید. یک جور هایی ترسناک شده بود.

  6. 7 کاربر از jalal69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #64
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض

    پشت این ماجرا که می بینم ماجرای دیگری پنهان است. برای همه ی ما. صدایی از انتهای راهرو گفت: (از نزدیک گوشـَت گذشت!)
    او به سمت صدا چرخید.
    ... انگار نه انگار که امشب را در دل تاریکی گذرانده بود. چهره اش می درخشید. یک جور هایی شجاع شده بود.

    پ.ن: خواستم کمی جوابم متفاوت باشه از دوستان وگرنه حدس های مشابهی داشتم

  8. 7 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #65
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض

    پشتِ این زنـــدگی، زنـــدگی دیگری پنهان است. برای همه ی ما. صدایی از انتهای راهرو گفت: (از نزدیک گوش ـت گذشت!)

    او به سمت صدا چرخید.

    ... انگار نه انگار که امشب را در دل دریـــــا گذرانده بود. چهره اش می درخشید. یک جور هایی مـــاهی شده بود.





    سلام دوستان

    عجب جواب‌هایی : دی

    فکر می‌کنم اگر تنها یک شبِ دیگر هم این سوال بمونه بشه تا صبح پاسخ‌های جالبی گذاشت.

    منتظریم تا GOLDFINCH عزیز، پاسخِ صحیح رو بذارند تا بریم برای سوال بعدی.

    ممنون از همگی دوستان


  10. 7 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #66
    نویسنده و کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل GOLDFINCH's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2012
    محل سكونت
    Slightly Ahead
    پست ها
    1,609

    پيش فرض

    سلام خدمت ادیبانِ انجمن

    با سپاس از آقا مجتبی، علی خان، امین عزیز، آقا جلال، ستاره خانم و ندا جان، برای شرکت در این دوره از مـسـابقه.

    خب همونطور که حدس نزدید، این قطعه، از رمان بسیار زیبای "نماد گمشده" اثر "دَن براون" نویسنده‌ٔ "رمز داوینچی"
    بوده است. البته ناگفته نماند که همگی حدس‌های جالب و واقع گرایانه‌ای زدید.

    حال می رسیم به پاسخِ صحیح:

    < پشت این دنیا که می بینم دنیاـی دیگری پنهان است. برای
    همه ی ما. صدایـی از انتهای راهـرو گفت: (از نـزدیـک
    گوشــَـت
    گذشت!) او به سمت صدا چرخید.
    ... انـگار نه انگار که امشب را در دل جهنم گـذرانده بـود.
    چهره اش می درخشید. یک جور هایی جوان شده بود. >


    منتظر [ ادامه داستان ] هایتان هسیتم.



    باسپاس؛ *1987*

  12. 9 کاربر از GOLDFINCH بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #67
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    سلام
    و ممنون از تمامی دوستانی که همراهی می‌کنند تاپیک و انجمن ادبیات رو


    این دور یه متن یک صفحه‌ای رو می‌نویسم. متنی که با یک جمله تمام میشه و این جمله که بصورت نقطه‌چین است رو دوستان با حدسی که می‌تونین برای پایان اون داشته باشین کامل کنید.
    ببینیم آیا کسی که کتاب و این متن رو نخونده آیا می‌تونه پایانی همچون نویسنده‌ی کتاب داشته باشه.






    کک

    تو یکی از ادارات پُست بخش دگار تو جنوب فرانسه یه پیردختر کار می‌کرد. این دختر خانوم عادت بدی داشت که نامه‌های مردم رو یه‌ذره باز می‌کرد و می‌خوند. همه‌ی عالم اینو می‌دونستن. اما توی فرانسه سرایداری و تلفن و پُست نهادای مقدسی هستن که کسی حق نداره کاری به کارشون داشته باشه. برای همینم کسی کاری به کارشون نداشت.

    خلاصه دختره نامه‌های این و اونو باز می‌کرد و می‌خوند و با دهن‌لقی‌هاش برای مردم دردسر درست می‌کرد.

    توی همین بخش دگار یه کُنت باهوش تو یه قصر زیبا زندگی می‌کرد. آخه تو فرانسه بعضی وقتا کُنت باهوش هم پیدا می‌شه. ایشون روزی از روزا یه مجریِ محکمه رو به قصرش احضار کرد و در حصور اون نامه‌ای به یکی از دوستاش نوشت. متن نامه به قرار زیر بود:

    دوست عزیز سلام،
    از اون‌جایی که می‌دونم خانوم امیلی دوپن کارمند اداره‌ی پُست اگه مرتب نامه‌های ما رو باز نکنه و نخونه از فرط کنجکاوی می‌ترکه، اینه که توی این نامه یه کک میندازم تا بلکه براش درس عبرت شه و دست از این کار ناشایستش برداره.
    امضا: کنت الکی

    کنت در حضور مأمور محکمه درِ پاکت نامه رو بست، اما ککی اون تو ننداخت.

    ....

  14. 7 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #68
    ناظر انجمن علوم انسانی New Ray's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    21°N - 71°W
    پست ها
    978

    پيش فرض

    ......
    از اونجایی که امیلی خیلی فضول بود و پس از باز کردن نامه هیچ ککی پیدا نکرد ، در جواب نامه ی دوست کنت یک کک گذاشت و کنت با دیدن کک به عمق فاجعه و اشتباهش پی برد تا دیگه سربه سر امیلی خانوم نذاره !


    نویسنده داستان چند سال داشت ؟

  16. 6 کاربر از New Ray بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #69
    نویسنده و کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل GOLDFINCH's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2012
    محل سكونت
    Slightly Ahead
    پست ها
    1,609

    پيش فرض

    سلام خدمت ادیبانِ انجمن



    کنت در حضور مأمور محکمه درِ پاکت نامه رو بست، اما ککی اون تو ننداخت.

    کنت نامه را به مأمور محمکه داد. مأمور از قصر دور شد و بعد چند دقیقه برگشت و گفت:


    • ببخشید قربان... هنگام خروج از قصر، نامه از دستم افتاد و پاره شد. دیدم یک کک از داخل آن خارج شد. اگر ممکن است، یک کک دیگر داخل آن بگذارید!




    باسپاس؛ *1987*

  18. 6 کاربر از GOLDFINCH بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #70
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    دوستان این جمله‌ی آخر چندان هم طولانی نیست

    + اینکه پاسخ‌ها اشتباه است.


    نویسنده داستان چند سال داشت ؟
    برداشتی که نسبت به نویسنده به ذهنت اومده، درست نیست.

  20. 7 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •