بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لالهزار شد
ز سوسن بشنو ای ريحان كه سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر كه پرنقش و نگار آمد
گل از نسرين همی پرسيد كه چون بودی در اين غربت
همی گويد خوشم زيرا خوشیها زان ديار آمد
سمن با سرو میگويد كه مستانه همی رقصی
به گوشش سرو میگويد كه يار بردبار آمد
بنفشه پيش نيلوفر درآمد كه مبارك باد
كه زردی رفت و خشكی رفت عمر پايدار آمد
همی زد چشمك آن نرگس به سوی گل كه خندانی
بدو گفتا كه خندانم كه يار اندر كنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
كه هر برگی به رهبری چو تيغ آبدار آمد
ز تركستان آن دنيا بنه تركان زيبارو
به هندستان آب و گل به امر شهريار آمد
مولانا جلالالدين محمد بلخی