شیطان در کنجی خزیده بود - گفت:
تمامی بالهایت راشکسته ام
اما هنوز زنده ای؟
گفتم من از آب حیات خورده ام
گفت : بیخیال شو - این حرفا الکی ست
گفتم : در انتظار صبح امید ایستاده ام
آنگاه که ققنوس پر زند - خواهی دید
که هزاران فرشته در کنارم اند
بعد از آن دیگر خزید و رفت