تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 14 از 14

نام تاپيک: » دست نوشته های یک بنده خدا ...

  1. #11
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    'S.u.b.w.a.y
    پست ها
    1,195

    پيش فرض




    وقتی آروم خندیدی

    تازه گریه هام شروع شد

    وقتی چشماتو دیدم

    تیری از دلم عبور شد

    آخرش گفتی برو

    همه چیز یه آرزو شد

    وقتی گفتی نمیای

    باغ غصه هام خزون شد

    عطر انگشتای تو

    هنوزم مونده رو شونم

    اما دنیای من ،کوچیک

    مثل یک زندونه میدونم




    (محمد. م .ت)
    Last edited by mahpesar; 10-03-2014 at 19:58.

  2. #12
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    'S.u.b.w.a.y
    پست ها
    1,195

    پيش فرض





    خودمانیم ;

    این روزها کلاغ ها هم کمتر در آسمان غارغار می کنند.

    این روزها در آسمان ابری نیست ;

    یکدست و خاکستری

    فقط چند کلبه ی متروک باقی مانده و بس

    و تنها علفزاری خشکیده

    این روزها فقط باید سر را پایین انداخت و از کنار پرچین ها رد شد.

    این روزها باید از تپه ای بالا رفت

    و به نظاره نشست

    که چطور خورشید غروب می کند.


    (محمد. م .ت)
    Last edited by mahpesar; 16-03-2014 at 06:56.

  3. 2 کاربر از mahpesar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  4. #13
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    'S.u.b.w.a.y
    پست ها
    1,195

    پيش فرض




    بهار ; فصل انتظار . فصلی که همه ی سال انتظارش رو می کشی
    اما تا بیای بخودت بجنبی تموم شده رفته .
    انگار همین دیروز بود که بچگی هام رو در بهار جشن میگرفتم
    هنوز صدای وز وز زنبورای جوراب شب عید توی گوشمه
    هنوز خنده های مادرم یادمه که نزدیک بهار که میشد با یک سبد گلهای یاس
    که بچه های روستا براش چیده بودند به خونه برمیگشت
    و همه دنیا برام پر از عطر گل یاس میشد
    نیت کردم دوباره امسال برم به دیدن بهار
    دوباره میخوام باهاش آشتی کنم
    صاف میرم در خونش و زنگ در رو میزنم و میگم :

    بهار :بله فرمائید؟
    من : منم بهار خانوم مهمون نمیخوای؟
    بهار : چی شد امسال دوباره یادی از ما کردی؟
    من:جریانش مفصل...آخه با پاییز بهم زدم
    بهار:خوش اومدی ، فکر نمیکردم به این زودی ها از خونه ی پاییز دل بکنی
    من: لطفا دوباره من رو ننها نذارید
    بهار: وا من که تنهات نذاشتم ...در خونه ی من به روی همه بازه
    من: آخه من بین راه خونه ی شما گم شده بودم
    بهار: آدرسم رو از هر کی مبپرسیدی بهت میگفتن
    .اما نمی دونم چرا این روزا همه خونه ی پاییز یا زمستون مهمون شدن


    بعد با خونسردی از پله ها بالا میرم
    یک گوشه ی ایوان میشینم و یک استکان چای تازه دم برای خودم می ریزم
    اره امسال مهمونه خونه ی بهارم .
    Last edited by mahpesar; 18-03-2014 at 13:39.

  5. 2 کاربر از mahpesar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #14
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    'S.u.b.w.a.y
    پست ها
    1,195

    پيش فرض

    امروز مینا رو دیدم ، تو یک مهمونی باهاش آشنا شدم
    همه مشغول مهمونی بودن و احوال پرسی شبهای عید
    کنارم نشسته بود .......بهش آجیل تعارف کردم خندید و کمی برداشت
    دریک لحظه یه رابطه چشمی بینمون برقرار شد.توی دلم گفتم چه مهربون
    شروع کرد به خندیدن ،حالا نمیدونم چطور نگاهم رو خوند
    یک مدت گذشت ، دوباره بهش آجیل تعارف کردم
    انگار راه دیگه برای ارتباط به ذهنم نمی رسید ...کمی جلو اومد
    دستم رو رد نکرد و با خوشحالی کمی برداشت
    پدرم گفت دیگه وقت رفتنه .......مینا همینطور ذل زده بود به من
    دستم رو جلو بردم تا....... بعدگفتم خداحافظ عزیزم
    وقتی رفتم به سمت در ، صدای خندش بلند و بلند تر می شد
    انگار داشت جیغ می کشید فقط کافیه جای خالی ها
    رو با "توی قفس "پر کنم تا بفهمم احساسش در اون لحظه چی بود.
    Last edited by mahpesar; 27-03-2014 at 00:26.

  7. 2 کاربر از mahpesar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •