جبر زمانه را با جبر و احتمال نیز نتوان سنجید!
جبر زمانه را با جبر و احتمال نیز نتوان سنجید!
رفتار تو، سرد اما سوزان
زبان ،ناتوان در گفتـــــــار ،چشـــم مملو از ســــخن
این مخاطبان در گذرند ولی این " تو " همان " تو " باقی می ماند.
دل را به تو سپــرده بودم...کاش کمی امانتــدار بودی... .
آنقدر خوشتیپ بود که دیگران سرتیپ صدایش میکردن
در این آشفته بازار عاشقی های رنگارنگ،عشق حقیقی را خریداری نیست!
سماور از این که همیشه دلش مثل سیر و سرکه میجوشد، خونش به جوش آمده
صندوق خاطراتم را گشودم، و آنقدر در خاطراتم غرق شدم که ناگهان درون صندوق افتادم و اکنون در گذشته ام حبس شده ام.
معشوقه ی ما هم به " سامان " شد ...
آه از این سرنوشت ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)