همه ی عطرها رو امتحان کرده بود اما از انسانیت بویی نبرده بود
همه ی عطرها رو امتحان کرده بود اما از انسانیت بویی نبرده بود
ما آرزوهامون رو از اولش روی کاغذ باطله نوشتیم
قسمت من تقسیم تو با دیگری بود
بند بند وجودم به بودنت بندِ
در کوچه های دلم کسی پرسه نمی زند
باران نبار , میترسم احساسم نَم بدهد
با کلی قیل و قال،قالم گذاشت و رفت
پـولـکــی نیــســتــم ولــی پـــولـــکی ها با چــای مــنو می خــورنــد
م.ن.ح.خ
دلخوشی دیروزم ،ناخوشی امروزم شد
بغضی که در پاییز باران شد، از ابر خیالی بود.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)