تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 3 123 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 27

نام تاپيک: دستور خطّ فارسى

  1. #1
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض دستور خطّ فارسى






    دبیره
    و یا خَط هنر یا وسیله‌ای برای ثبت و نوشتن ذهنیات و تفکرات با استفاده از علائمی است که به چشم آشنا باشد و دیده شود


    جاحظ می‌گوید: خط زبان دست است و حافظ افکار و آثار.در واقع، بشر از زمانی که خواست آنچه را می‌اندیشد نقش کند، در حقیقت قدم به دنیای خط و نگارش نهاد.


    واژهٔ خط واژه‌ای عربی است. واژهٔ «دبیره» در پارسی میانه برای همین معنی بکار می‌رفته‌است. این واژه در پارسی باستان و در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی به شکل

    «دیپی» آمده‌است. داریوش بزرگ در سنگ‌نبشته بیستون چنین می‌نویسد:


    تو که زین پس این «دیپی» بخوانی، کردهٔ من تو را باور شود، آن را دروغ مپندار» باز می‌گوید: «باخواست اهورامزدا مرا کرده‌های دیگری است که در این «دیپی»

    نوشته نشد، از این رو نوشته نشد که آن که این «دیپی» پس از این بخواند، او را کردهٔ من گزاف ننماید.





    ویکیپدیا



    راهنمای تاپیک :


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    Last edited by V E S T A; 08-05-2013 at 23:11.

  2. 9 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض تاریخ خط

    در قدیم یک سلسله اعمال و علایمی وجود داشت که تا حدی به حفظ خاطره‌ها و اموری که باید حفظ شوند، کمک می‌کرد، نظیر: چوب‌خط‌های کوچک آلمانیهای قدیم

    و یا ریسمانهای گره‌خوردهٔ مردمان پرو از زمان اینکاها و یا گردن بندهای صدفی قوم ایروکوا به نام وامپون و بالاخره چوب‌خط‌های استرالیایی‌ها.

    خط تصویری


    خط تصویری (به انگلیسی: Pictogram)‏ مرحله دوم از مراحل اساسی خط است در این مرحله برای اظهار یک فکر، صورت آنرا می‌کشیدند، مثلاً برای نوشتن یک حیوان،

    شکل آنرا می‌کشیدند. شاید احتیاج به حفظ خاطره‌ها و ثبت اندیشه‌ها،نخستین محرک پیدایش خط در بین اقوام ابتدایی بوده‌است. چراکه انسان اولیه برای حفظ اموری

    که می‌خواست سالهای دراز باقی بماند، ابتدا به رسم شکل و صور آنها پرداخت و تصویرهای واقعی را برای ارتباط کتبی ترسیم کردو از این تصویرنگاری، خط تصویری آغاز

    شد. تعداد فراوان تصویرها وعدم امکان نقش کردن مسائل عاطفی، کمبودهای این روش نگارش بود.


    خط اندیشه نگار

    روش تصویرنگاری در ابتدا به رسم صورت اشیاء می‌پرداخت،اما بعدها کمکم تصویرها شکل ساده تر و نمادین تری به خود گرفتند و برای مفاهیم عاطفی نیز، علائمی قراردادی

    وضع شد. بدین ترتیب، بشر توانست با تصویر اشیایی شبیه به اندیشه‌ها، به نمایش اندیشه نیز اقدام کند، مثلا نقش دو پا نشانه راه رفتن وچشم اشک آلود نشانه

    اندوهگینی بود. این طریق نمایش اندیشه، در تاریخ خطوط، خط اندیشه نگار (به انگلیسی: Ideogram)‏ نام دارد.

    خط واژه نگار


    نارسایی روش اندیشه‌نگاری موجب شد که در کار نگارش طریق دیگری پیش آید که بستگی بیشتر با زبان داشته باشد، یعنی بستگی با اصواتی که چون گوش آنها را شنید،

    معانی آنها را درک کند. در این روش، واژه‌ها با علایمی نمایش داده می‌شوند که ربطی با اصوات مزبور نداشتند، ولی در عوض این ویژگی را داشتند که وقتی چشم آنها را

    می‌دید، زبان الفاظی را قرین این علامات کند.


    خط آوانگار

    با بکار بستن علایمی که شکل واژه‌های آن جناس لفظی با واژه‌های بیانگر معانی آنها دارد، خط به مرحلهٔ هجایی کشانیده شد. در این مرحله، هر هجا با علامتی ویژه همراه

    است.


    خط الفبایی

    با پیشرفت نمایش هجایی خط کم‌کم روش الفبایی خط بوجود آمد. در روش سیلابی، با تجزیهٔ هجاها و نمایش مجزای هر یک از آنها، مطلب شکل تحریری به خود می‌گیرد.





    منبع : ویکیپدیا

  4. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض


    قواعد کلّى


    1. حفظ چهرهٔ خطّ فارسى

    ازآنجاکه خط در تأمین و حفظ پیوستگى فرهنگى نقش اساسى دارد، نباید شیوه‌اى برگزید که چهرهٔ خطّ فارسى به صورتى تغییر کند که مشابهت خود را با

    آنچه در ذخایر فرهنگى زبان فارسى به جا مانده است به‌کلّى از دست بدهد و در نتیجه متون کهن براى نسل کنونى نامأنوس گردد و نسل‌هاىبعد دراستفاده

    از متونخطّى و چاپى قدیم دچار مشکل جدّى شوند و به آموزش جداگانه محتاج باشند.



    2. حفظ استقلال خط

    خطّ فارسى نباید تابع خطوط دیگر باشد و لزوماً و همواره از خطّ عربى تبعیت کند. البته در نقل آیات و عبارات قرآن کریم،‌ رسم‌الخطّ قرآنى رعایت خواهد شد.


    3. تطابق مکتوب و ملفوظ

    کوشش مى‌شود که مکتوب، تا آنجا که خصوصیات خطّ فارسى راه دهد، با ملفوظ مطابقت داشته باشد.


    4. فراگیر بودن قاعده

    کوشش مى‌شود که قواعد املا به‌گونه‌اى تدوین شود که استثنا در آن راه نیابد، مگر آنکه استثنا خود قانونمند باشد و یا استثناها فهرست محدود تشکیل دهد.


    5. سهولت نوشتن و خواندن

    قاعده باید به‌گونه‌اى تنظیم شود که پیروى از آن کار نوشتن و خواندن را آسان‌تر سازد، یعنى تا آنجا که ممکن است، رعایت قواعد وابسته به معنا و قرینه نباشد.


    6. سهولت آموزش قواعد

    قواعد باید به صورتى تنظیم شود که آموختن و به کار بردن آنها تا حدّ امکان براى عامّهٔ باسوادان آسان باشد.


    7. فاصله‌گذارى و مرزبندى کلمات براى حفظ استقلال کلمه و درست‌خوانى

    فاصله‌گذارى میان کلمات، خواه بسیط و خواه مرکب،1 امرى ضرورى است که اگر رعایت نشود طبعاً سبب بدخوانى و ابهام معنایى مى‌شود. در نوشته‌هاى فارسى

    دو نوع فاصله وجود دارد: یکى فاصلهٔ‌ «برون‌کلمه»، یعنى فاصله‌گذارى میان کلمه‌هاى یک جمله یا عبارت، مانند «یکى از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده بود»

    (این فاصله در ماشین تحریر و رایانه «فاصلهٔ یک‌حرفى» خوانده مى‌شود) و دیگرى فاصلهٔ‌ «درون‌کلمه» که معمولاً میان اجزاى ترکیب و اغلب در حروف منفصل مى‌گذارند:

    ورود، آزادمرد، خردورزى، پردرآمد (این فاصله در تداول نیم‌فاصله خوانده مى‌شود). رعایت این نیم‌فاصله، به‌ویژه در دست‌نوشته‌ها، دشوار است و ازاین‌رو اختیارى است

    و مى‌توان ابهام تلفّظى را در ترکیب‌هایى مانند خردورزى با حرکت‌گذارى برطرف کرد.



    __________________________________________________ __________________________________________________ __________

    1. مرکب یا ترکیب به معناى اعمّ کلمه گرفته شده است و شامل کلمه‌هایى مانند کتابخانه، داروخانه، گلاب، دانشجو، دانش‌پرور، خردورزى، تورّم‌زا، غذاخورى،

    همدلى،‌ ارجمند،‌ بررسى، بازگویى، کتابچه، دفترچه مى‌شود.





    فرهنگستان زبان و ادب فارسی
    Last edited by V E S T A; 10-03-2013 at 22:20.

  6. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض



    ویژگى‌هاى خطّ فارسى


    خطّ فارسى داراى ویژگى‌هایى است. این ویژگى‌ها و مثال‌هاى هریک در زیر مشخّص شده است:



    الف) براى بعضى از صداها بیش از یک علامت وجود دارد:1


    ت (در ت‍ـار، چ‍‍ت‍ر، دس‍‍ت، سوتط (در ط‍اهر، خ‍ط‍ر، ضب‍‍ط ، شرط
    ز (در زن، ب‍‍زم، تی‍‍ز، بازذ (در ذرت، غ‍‍ذا، کاغ‍ذ،‌ نفوذض (در ض‍رب، ح‍ض‍رت، تبعی‍‍ض، فرضظ (در ظ‍اهر، ن‍‍ظ‍ر، حف‍‍ظ، حفاظ
    ث (در ث‍بت، م‍‍ث‍‍ل، عب‍‍ث، حادثس (در س‍بد، پ‍س‍ر، نف‍‍س، خروسص (در ص‍بر، ن‍‍ص‍‍‍ر، تفح‍ّ‍ص، حرص
    غ (در غ‍الب، م‍‍غ‍ز، تی‍‍غ، باغق (در ق‍الب، ف‍‍ق‍یر، حل‍‍ق، برق
    همزه (در اسم، اسب، آرد، م‍‍آخذ، قرآن، رأس، ی‍‍أس، رؤیا، ل‍ؤم، رئ‍یس، ل‍ئ‍یم، متل‍أل‍‍ئ، جزءع (در ع‍لم،‌ رع‍د، وض‍‍ع‍)؛
    ح (در ح‍اکم، س‍ح‍ر، شب‍‍ح، روحه‍ (در ه‍اشم، ش‍‍ه‍ر، ف‍قی‍‍ه، دانشگاه
    ــِـ (در اسم و نامه)؛
    ــَـ (در اسب و نه)؛
    ــُـ (در بُلند و رُوز).


    ب) بعضى حروف نمایندهٔ بیش‌از یک صدا هستند:


    و مثل دو (عدد)، چ‍و
    م‍ور، روز، لیم‍و، دارور، رز، لیم‍، دار
    وام، ج‍واب، روان، ناو، لغ‍واب، ران، نا، لغ‍
    ج‍وشن، روشن، ن‍و، رهروشن، رشن، ن‍، رهر
    خ‍واهر، خ‍ویشاهر، خ‍یش
    ى مثل ی‍ار، پ‍‍ی‍دا، ناى
    م‍‍‍ی‍ز، ری‍ز، پرىز، رز، پر
    موس‍‍ى، حت‍ّ‍ى، عل‍‍ى‌رغم حت‍ّ عل‍رغم
    ه‍ مثل ه‍وا، م‍‍ه‍ر، مشاب‍‍ه، دانشگاه
    نام‍‍ه، درّه، درّ



    ج) «و»، اگر پس‌از «خ» قرار گیرد، گاهى خوانده نمى‌شود، چنان‌که در واژه‌هاى زیر:

    خوان، خویش، خواهر
    این «و» که آن را «واو معدوله» مى‌گویند، در قدیم تلفّظ خاصى داشته است که امروزه دیگر متداول نیست.


    د) مصوّت‌هاى ــَـ ، ــِـ ، ــُـ معمولاً در خط منعکس نمى‌شود و به همین سبب، بسیارى از کلمات با املاى مشابه، تلفّظ و معناى متفاوت دارند:


    برد: بَرَد، بُرْد، بَرْد، بُرَد

    در بیشتر موارد، از سیاق عبارت یا معناى جمله باید تلفّظ مورد نظر را حدس زد:
    برد (بُردِ) این تفنگ 1000 متر است.
    این کارد خوب نمى‌برد (بُرَد).
    در فصل ربیع... که صولت برد (بَرْد) آرمیده‌بود و اوان دولت وَرْد رسیده (سعدى)


    در بعضى موارد، به کار نگرفتن نشانهٔ این مصوّت‌ها در خط باعث ابهام یا اشتباه مى‌شود، به‌خصوص در مواردى مثل اَعلام و کلمات دخیل فرنگىو

    لغات مهجور که تلفّظ صحیح آنها براى عامّهٔ خوانندگان روشن نیست. در چنین مواردى صورت نوشتارى حتماً باید بسیار روشن‌ و خوانا و با حرکت‌

    گذارى باشد:



    سارْتْرْ (sartre)، بــِکت (Beckett)، کنِت (Kenneth)، سیر/ سِیر/ سِیر؛ دیر/ دِیر؛ عَبید/ عُبـِید.


    ﻫ) در خطّ فارسى غالباً یک حرف به دو یا چند صورت نوشته مى‌شود و این بستگى به جایگاه آن حرف در کلمه دارد:


    ء/ ئ‍/ ؤ/ أ
    ب‍/ ـب‍/ ـب/ ب؛ پ‍/ ـپ‍/ ـپ/ پ؛ ت‍/ ـت‍/ ـت/ ت
    ج‍/ ـج‍/ ـج/ ج؛ چ‍/ ـچ‍/ ـچ/ چ؛ ح‍/ ـح‍/ ـح/ ح؛ خ‍/ ـخ‍/ ـخ/ خ
    س‍/ ـس‍/ ـس/ س؛ ش‍/ ـش‍/ ـش/ ش
    ص‍/ ـص‍/ ـص/ ص؛ ض‍/ ـض‍/ ـض/ ض
    ع‍/ ـع‍/ ـع/ ع؛ غ‍/ ـغ‍/ ـغ/ غ
    ف‍/ ـف‍/ ـف/ ف؛ ق‍/ ـق‍/ ـق/ ق
    ک‍/ ـک‍/ ـک/ ک؛ گ‍/ ـگ‍/ ـگ/ گ
    ل‍/ ـل‍/ ـل/ ل
    م‍/ ـم‍/ ـم/ م
    ن‍/ ـن‍/ ـن/ ن
    ه‍‍/ ـه‍/ ـه/ ه
    ى/ ـى/ ـى/ ى


    و) حروف فارسى دو دسته است:


    1. منفصل (پیوندناپذیر) که به حرف بعد از خود نمى‌چسبد (ا، د، ذ، ر، ز، ژ، و)؛
    2. متّصل (پیوندپذیر) که به حرف بعد از خود مى‌چسبد.
    ز) علاوه بر حروف، در خطّ فارسى نشانه‌هاى دیگرى به شرح زیر وجود دارد:
    1. حرکات یا مصوّت‌هاى کوتاه (ــَـ ، ــِـ ، ــُـ)، مانند پَر، پــِر، پُر؛
    2. مَدّ (~) روى الف، مانند آرد، مآخذ؛
    3. تشدید (ّ)، مانند عدّه، پلّه، بقّالى، ارّه؛
    4. سکون (ْ)، مانند لبْ‌تشنه؛
    5. یاى کوتاه (ء)، مانند نامهٔ من؛؛
    6. تنوین (ــًـ ، ــٍـ ، ــٌـ)، مانند ظاهراً، بعبارةٍاُخرى، مضاف‌ٌالیه.


    ح) در املاى کلمات و ترکیبات و عبارات عربى، که عیناً وارد زبان فارسى شده است، در بعضى موارد، قواعد املاى عربى رعایت مى‌شود:


    موسى، بالقوّه، خَلْقُ‌السّاعه، حتّى، اِلی


    ط) دو حرف «و» و «ه» گاهى براى بیان حرکت به کار مى‌رود.


    و اگر براى بیان حرکت ماقبل خود به کار رود سه نوع است:
    1. مصوّت کوتاه، مانند دو، تو، چو؛
    2. مصوّت مرکب، مانند اوج، گوهر، روشن، نو (مثلاً در نوروز
    3. مصوّت بلند، مانند مور، روز، موش، سبو، لیمو، تکاپو.
    ه/ ـه براى بیان حرکت (ــِـ) و ندرتاً (ــَـ) به کار مى‌رود:
    شماره، نامه، خانه، نه


    ى) در خطّ فارسى دو دسته نشانه به کار مى‌رود: 1. نشانه‌هاى اصلى؛ 2. نشانه‌هاى ثانوى.


    نشانه‌‌هاى اصلى مرکب از 33 نشانه است که به آنها حروف الفبا مى‌گوییم. بعضى از حروف به‌تنهایى نمایندهٔ بیش از یک صداست (مانند «و») و

    بعضى دیگر مجموعاً نمایندهٔ یک صدا (مانند ث، س، ص).



    نشانه‌هاى ثانوى مرکب از 10 نشانه است که در بالا یا پایین نشانه‌هاى اصلى قرار مى‌گیرد و در هنگام ضرورت به کار مى‌رود.


    فهرست کامل نشانه‌هاى خطّ فارسى، همراه با مثال، در صفحات بعد در ضمن دو جدول آمده است. یادآورى مى‌شود که این حروف براى خطّ چاپى

    است.الفباى خطّ تحریرى و نستعلیق تنوّع بیشترى دارد.



    جدول 1. نشانه‌هاى خطّ فارسى
    نشانه‌هاى اصلى


    اول وسط آخر تنها
    شماره نام نشانه که فقط به حرف بعد بچسبد که هم به حرف قبل و هم به حرف بعد بچسبد
    که فقط به حرف قبل بچسبد که نه به حرف قبل و نه به حرف بعد بچسبد
    1
    همزه
    ئ‍
    رئیس، رئالیسم
    ـئ‍
    لئیم
    ـأ، ـؤ، ـئ
    مأخذ، مؤمن، متلألئ
    ء، أ
    جزء، رأس
    2
    الف*
    ــ
    ــ
    ـا
    نَایست
    (= توقّف مکن)
    ا
    اسب، خانه‌اى
    3
    ب
    ب‍
    بار، دبیر
    ـب‍
    طبل
    ـب
    شب
    ب
    آب
    4
    پ
    پ‍
    پدر، آپارتمان
    ـپ‍
    سپاه
    ـپ
    چپ
    پ
    توپ
    5
    ت
    ت‍
    تار، رتبه
    ـت‍
    استان
    ـت
    دست
    ت**دوات
    6
    ث
    ث‍
    ثابت، وراثت
    ـث‍
    مثل
    ـث
    باعث
    ث
    ارث
    7
    جیم
    ج‍
    جان، مواجب
    ـج‍
    مجلس
    ـج
    رنج
    ج
    موج
    8
    چ
    چ‍
    چشم، کوچه
    ـچ‍
    پامچال
    ـچ
    گچ
    چ
    پوچ
    9
    ح
    ح‍
    حال، رحم
    ـح‍
    محل
    ـح
    صبح
    ح
    روح
    10
    خ
    خ‍
    خال، ناخن
    ـخ‍
    سخن
    ـخ
    نخ
    خ
    شاخ
    11
    دال
    ــ
    ــ
    ـد
    صدف
    د
    دست، آدم
    12
    ذال
    ــ
    ــ
    ـذ
    بذل
    ذ
    ذرت، نفوذ
    13
    ر
    ــ
    ــ
    ـر
    سرد
    ر
    رنگ، سوار
    14
    ز
    ــ
    ــ
    ـز
    مزد
    ز
    زنگ، نیاز
    15
    ژ
    ــ
    ــ
    ـژ
    مژده
    ژ
    ژاله، دژ
    16
    سین
    س‍
    سیب، آسیب
    ـس‍
    مست
    ـس
    مِس
    س
    داس
    17
    شین
    ش‍
    شور، آشوب
    ـش‍
    کشتی
    ـش
    آتش
    ش
    هوش
    18
    صاد
    ص‍
    صابون، اصیل
    ـص‍
    عصر
    ـص
    شخص
    ص
    خاص
    19
    ضاد
    ض‍
    ضرب، حاضر
    ـض‍
    حضرت
    ـض
    قبض
    ض
    فرض
    20
    طا
    ط‍
    طناب، باطن
    ـط‍
    خطاب
    ـط
    بسیط
    ط
    افراط
    21
    ظا
    ظ
    ‍ظهر، ناظم
    ـظ‍
    نظم
    ـظ
    حفظ
    ظ
    حفاظ
    22
    عین
    ع‍‍
    عمل، اعمال
    ـع‍
    مبعث
    ـع
    طبع
    ع
    شجاع
    23
    غین
    غ‍
    غذا، کاغذ
    ـغ‍
    مغز
    ـغ
    تیغ
    غ
    باغ
    24
    ف
    ف‍
    فصل، دفتر
    ـف‍
    گفتار
    ـف
    ردیف
    ف
    برف
    25
    قاف
    ق
    ‍قند، باقی
    ـق‍
    بقا
    ـق
    حق
    ق
    ساق
    26
    کاف
    ک‍
    کتاب، ساکت
    ـک‍
    سکته
    ـک
    سبک
    ک
    باک
    27
    گاف
    گ‍
    گل، آگاه
    ـگ‍
    نگهبان
    ـگ
    بانگ
    گ
    بزرگ
    28
    لام
    ل‍
    لازم، ناله
    ـل‍
    علم
    ـل
    عمل
    ل
    دل
    29
    میم
    م‍
    مادر، نامه
    ـم‍
    عمل
    ـم
    علم
    م
    نام
    30
    نون
    ن‍
    نام، لانه
    ـن‍
    قند
    ـن
    زمین
    ن
    زمان
    31
    واو
    ــ
    ــ
    ـو
    گوهر، آهو، عفو، خوش، خواهر
    و
    راهرو، دارو، ناو
    32
    ه‍
    ه‍
    هنوز، راهنما
    ـه‍
    مهر
    ـه
    فقیه، نامه
    ه
    کوه، روزه
    33
    ى
    ی‍
    یاد، دیوار
    ـی‍
    سیاه
    ـى
    ترشى، نَفْى
    ى
    بازى، خوى






    جدول 2. نشانه‌هاى خطّ فارسى
    نشانه‌هاى ثانوى

    شماره
    نام نشانه علامت مثال
    1
    مدّ
    روى الف
    آ
    آرد، مآخذ
    2
    زبر
    (فتحه)
    ــَـ
    گَرما، دَرَجات
    3
    پیش
    (ضمّه)
    ــُـ
    گندُم، عُبُور
    4
    زیر
    (کسره)
    ــِـ
    نِگاه، فِرستادن
    5
    سکون
    (جزم)
    ــْـ
    دِلْ، گِرهْ
    6
    تشدید
    ــّـ
    معلّم، حقّ مطلب
    7
    یاى کوتاه
    روى هاى غیرملفوظ
    ء
    ــــ
    نامهٔ من
    8
    تنوین نصب
    اً، ـاً، ءً
    ظاهراً، واقعاً، بناءً على هذا
    9
    تنوین رفع
    ــٌـ
    مضافٌ‌الیه
    10
    تنوین جرّ
    ــٍـ
    بعبارةٍ‌اُخرى



    تبصره. استعمال نشانه‌هاى شماره‌هاى 2، 3، 4، 5، 6 الزامى نیست و این علائم را عمدتاً براى رفع ابهام به کار مى‌برند.

    __________________________________________________ __________________________________________________ ________

    1. آنچه دربارهٔ تلفّظ حروف در اینجا آمده مطابق با زبان معیار رایج در تهران است. در نواحى مختلف ایران میان تلفّظ بعضى از حروف فرق مى‌گذارند که در اینجانیازى به ذکر آن نیست.

    * در فرهنگ‌هاى کنونى فارسى حرف اول الفبا را با نشانهٔ مد «آ» یک حرف قرار داده‌اند و ابتدا هم آن را مى‌آورند و در آموزش زبان فارسى هم از این شیوه استفاده مى‌شود.

    ** نشانهٔ نوشتارى «ة/ ـة» در کلمه‌هایى چون صلوة، دایرةالمعارف، بقیةالله، سریع‌الحرکة عیناً از عربى وارد خطّ فارسى شده است.




    فرهنگستان زبان و ادب فارسی

  8. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض



    املاى بعضى از واژه‌ها و پیشوندها و پسوندها



    اى (حرف ندا) همیشه جدا از منادا نوشته مى‌شود:

    اى خدا، اى که

    این، آن جدا از جزء و کلمهٔ پس از خود نوشته مى‌شود:

    استثنا: آنچه، آنکه، اینکه، اینجا، آنجا، وانگهى

    همین، همان همواره جدا از کلمهٔ پس­از خود نوشته‌ مى‌شود:

    همین خانه، همین‌جا، همان کتاب، همان‌جا

    هیچ همواره جدا از کلمهٔ پس از خود نوشته مى‌شود:

    هیچ‌یک، هیچ‌کدام، هیچ‌کس

    چه جدا از کلمهٔ پس از خود نوشته مى‌شود، مگر در:

    چرا، چگونه، چقدر، چطور، چسان

    چه همواره به کلمهٔ پیش از خود مى‌چسبد:

    آنچه، چنانچه، خوانچه، کتابچه، ماهیچه، کمانچه، قباله‌نا‌مچه

    را در همه جا جدا از کلمهٔ پیش از خود نوشته مى‌شود، مگر در موارد زیر:

    چرا در معناى «براى چه؟» و در معناى «آرى»، در پاسخ به پرسش منفى.

    که جدا از کلمهٔ پیش از خود نوشته مى‌شود:

    چنان‌که، آن‌که (= آن‌کسى‌که)

    استثناء: بلکه، آنکه، اینکه

    ابن، حذف یا حفظ همزهٔ این کلمه، وقتى که بین دو عَلَم (اسم خاص اشخاص) واقع شود، هر دو صحیح است:

    حسین‌بن‌على/ حسین‌ابن‌على؛ محمّدبن‌زکریاى رازى/ محمّدابن زکریاى رازى؛ حسین‌بن‌عبدالله‌بن‌سینا/ حسین‌ابن‌عبدالله‌ابن‌سی نا

    به در موارد زیر پیوسته نوشته مى‌شود:

    1. هنگامى که بر سر فعل یا مصدر بیاید (همان‌که اصطلاحاً «باى زینت» یا «باى تأکید» خوانده مى‌شود):

    بگفتم، بروم، بنماید، بگفتن (= گفتن)

    2. به‌صورت بدین، ‌بدان، بدو، بدیشان1 به کار رود.

    3. هرگاه صفت بسازد:

    بخرد، بشکوه، بهنجار، بنام

    به در سایر موارد جدا نوشته مى‌شود:

    به برادرت گفتم، به سر بردن، به آواز بلنـد، به‌سختى، منـزل‌به‌منـزل، به نام خدا

    تبصره: حرف «به» که در آغاز بعضى از ترکیب‌هاى عربى مى‌آید از نوع حرف اضافهٔ فارسى نیست و پیوسته به کلمهٔ بعد نوشته مى‌شود:

    بعینه، بنفسه، برأی‌العین، بشخصه، مابازاء، بذاته

    ـ هرگاه «باى زینت»، «نون نفى»، «میم نهى» بر سر افعالى که با الف مفتوح یا مضموم آغاز مى‌شوند (مانند انداختن، افتادن، افکندن) بیاید، «الف» در نوشتن حذف مى‌شود:

    بینداز، نیفتاد، میفکن

    بى ‌همیشه جدا از کلمهٔ پس از خود نوشته مى‌شود، مگر آنکه کلمه بسیط‌گونه باشد، یعنى معناى آن دقیقاً مرکب از معانى اجزاى آن نباشد:

    بیهوده، بیخود، بیراه، بیچاره، بینوا، بیجا

    مى و همى همواره جدا از کلمهٔ پس از خود نوشته‌ مى‌شود:

    مى‌رود، مى‌افکند، همى‌گوید

    هم ‌همواره جدا از کلمهٔ پس از خود نوشته مى‌شود، مگر در موارد زیر:

    1. کلمه بسیط‌گونه باشد:

    همشهرى، همشیره، همدیگر، همسایه، همین، همان، همچنین، همچنان

    2. جزء دوم تک‌هجایى باشد:

    همدرس، همسنگ، همکار، همراه

    در صورتى که پیوسته‌نویسى «هم» با کلمهٔ بعد از خود موجب دشوارخوانى شود، مانند همصنف، همصوت، همتیم جدانویسى آن مرجّح است.

    3. جزء دوم با مصوت «آ» شروع شود:

    همایش، هماورد، هماهنگ

    در صورتى که قبل­از حرف «آ» همزه در تلفّظ ظاهر شود، هم جدا نوشته مى‌شود:

    هم‌آرزو، هم‌آرمان

    تبصره: هم، بر سر کلماتى که با «الف» یا «م» آغاز مى‌شود، جدا نوشته مى‌شود:

    هم‌اسم، هم‌مرز، هم‌مسلک

    تر و ترین همواره جدا از کلمهٔ پیش از خود نوشته مى‌شود، مگر در:

    بهتر، مهتر، کهتر، بیشتر، کمتر

    ها (نشانهٔ جمع) در ترکیب با کلمات به هر دو صورت (پیوسته و جدا) صحیح مى‌باشد:

    کتابها/ کتاب‌ها، باغها/ باغ‌ها، چاهها /چاه‌ها، کوهها/ کوه‌ها، گرهها/ گره‌ها

    اما در موارد زیر جدانویسى الزامى است:

    1. هرگاه ها بعداز کلمه‌هاى بیگانهٔ نامأنوس به کار رود:

    مرکانتیلیست‌‌ها، پزیتیویست‌ها، فرمالیست‌‌ها

    2. هنگامى که بخواهیم اصل کلمه را براى آموزش یا براى برجسته‌سازى مشخص کنیم:

    کتاب‌ها، باغ‌‌ها، متمدن‌ها، ایرانى‌ها

    3. هرگاه کلمه پردندانه (بیش­از سه دندانه) شود و یا به «ط» و «ظ» ختم شود:

    پیش‌بینى‌ها، حساسیت‌‌ها، استنباط‌ها، تلفّظ‌ها

    4. هرگاه جمع اسامى خاص مدّ نظر باشد:

    سعدى‌ها، فردوسى‌ها، مولوى‌ها، هدایت‌ها

    5. کلمه به هاى غیرملفوظ ختم شود:

    میوه‌ها، خانه‌ها

    یا به هاى ملفوظى ختم شود که حرف قبل از آن حرف متّصل باشد:

    سفیه‌ها، فقیه‌ها، پیه‌ها، به‌ها

    __________________________________________________ ______________________________

    1. گونهٔ قدیمى حرف اضافهٔ «به» فقط در کلمات بدین، بدان، بدو، بدیشان باقى مانده است.


    فرهنگستان زبان و ادب فارسی

  10. 2 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #6
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    مجموعهٔ ام، اى، است،...




    صورت‌هاى متّصل فعل «بودن» در زمان حال (ام، اى، است، ایم، اید، اند)، به صورت‌هاى زیر نوشته مى‌شود:




    کلمات مختوم به
    صامت میانجى
    مثال
    صامت منفصل
    ــ
    خشنودم
    خشنودى
    خشنود است
    خشنودیم
    خشنودید
    خشنودند
    «و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو»
    رهروم
    رهروى
    رهرو است
    به کار رفته‌است
    ــ
    رهرویم
    رهروید
    رهروند
    ‌صامت متّصل
    ــ
    پاکم
    پاکى
    پاک است
    پاکیم
    پاکید
    پاک‌اند
    «آ»
    «ى»
    دانایم
    دانایى
    داناست*
    داناییم
    دانایید1
    دانایند
    «و» با صدایى نظیر آنچه در «دانشجو»
    «ى»
    دانشجویم
    دانشجویى
    دانشجوست*
    به­کار رفته­است
    دانشجوییم
    دانشجویید
    دانشجویند
    «و» با صدایى نظیر آنچه در «تو»
    همزه
    توام
    تواى/ تویى
    توست*
    به­کار رفته­ است
    توایم
    (شماکارمند) مترواید2
    تواند
    «ـــِــ» (هاى
    غیرملفوظ)
    همزه
    خسته‌ام
    خسته‌اى
    خسته ‌است
    خسته‌ایم
    خسته‌اید
    خسته‌اند
    «اِى»
    همزه
    تیزپى‌ام
    تیز‌پى‌اى
    تیزپى ‌است
    تیزپى‌ایم
    تیزپى‌اید
    تیزپى‌اند
    «اى»
    همزه
    کارى‌ام
    کارى‌ای
    کارى ‌است
    کارى‌ایم
    کارى‌اید
    کارى‌اند

    ضمایر ملکى و مفعولى


    ضمایر ملکى و مفعولى3 [ــَ­م، ــَـت، ــَـش، ــِـمان (مان)، ــِـتان (تان)، ــِـشان (شان)[،‌ در حالات شش‌گانه، همراه

    با واژه‌هاى پیش از خود به صورت‌هاى زیر نوشته مى‌شود:



    کلمات مختوم به
    صامت میانجى
    مثال
    صامت منفصل
    ــ
    برادرم
    برادرت
    برادرش
    برادرمان
    برادرتان
    برادرشان
    صامت متّصل
    ــ
    کتابم
    کتابت
    کتابش
    کتابمان
    کتابتان
    کتابشان
    «و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو»
    ــ
    رهروم
    رهروت
    رهروش
    به‌ کار رفته است
    رهرومان
    رهروتان
    رهروشان
    «آ»
    «ى»4
    پایم
    پایت
    پایش
    پایمان
    پایتان
    پایشان
    «و» با صدایى نظیر آنچه
    «ى»
    عمویم
    عمویت
    عمویش
    در«عمو» به کار رفته است
    عمویمان
    عمویتان
    عمویشان
    «ــِـ» (های غیرملفوظ)
    همزه
    خانه‌ام
    خانه‌ات
    خانه‌اش
    پیش از ضمایر ملکى مفرد
    خانه‌مان
    خانه‌تان
    خانه‌شان
    «اِى» پیش از ضمایر ملکى مفرد
    همزه
    پى‌ام
    پى‌ات
    پى‌اش
    پى‌‌مان
    پى‌‌تان
    پى‌شان
    «اى» پیش از ضمایر ملکى مفرد
    همزه
    کشتى‌ام
    کشتى‌ات
    کشتى‌اش
    کشتى‌مان
    کشتى‌تان
    کشتى‌شان
    «و» با صدایى نظیر آنچه در «رادیو»
    به کار رفته است
    همزه5
    رادیوام
    رادیوات
    رادیواش
    پیش­از ضمایر ملکى مفرد
    رادیومان
    رادیوتان
    رادیوشان

    یاى نکره و مصدرى و نسبى


    یاى نکره (همچنین یاى مصدرى و نسبى) در حالات گوناگون به صورت‌هاى زیر نوشته مى‌شود:

    کلمات مختوم به
    صامت میانجى
    مثال
    صامت منفصل
    صامت متّصل
    «و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو» به ­کار رفته است.
    ـــ
    ـــ
    ـــ
    برادرى
    کتابى

    رهروى
    «ـــِــ» (هاى غیرملفوظ)6
    «اِى»
    «اى»
    «و» با صدایى نظیر آنچه در «رادیو» به کار رفته است
    «آ»
    «و» با صدایى نظیر آنچه در «دانشجو» به ­کار رفته است
    همزه
    همزه
    همزه
    «ى»
    «ى»
    «ى»
    خانه‌اى
    تیزپى‌اى
    کشتى‌اى

    رادیویى
    دانایى

    دانشجویى

    کسرهٔ اضافه

    نشانهٔ کسرهٔ اضافه در خط آورده نمى‌شود، مگر براى رفع ابهام در کلماتى که دشوارى ایجاد مى‌کند:
    اسبِ سوارى/ اسب‌ْسواری
    ـ کلماتى مانند رهرو، پرتو، جلو، در حالت مضاف، گاهى با صامت میانجى «ى» مى‌آید، مانند «پرتوى آفتاب» و
    گاهى بدون آن، مانند «پرتو آفتاب». آوردن یا نیاوردن صامت میانجى «ى» تابع تلفّظ خواهد بود.


    ـ براى کلمات مختوم به هاى غیرملفوظ، در حالت مضاف، از علامت «ء»7 استفاده مى‌شود:
    خانهٔ من، نامهٔ او
    ـ «ى»، در کلمه‌هاى عربى مختوم به «ى» (که «آ» تلفّظ مى‌شود)، در اضافه به کلمهٔ بعد از خود، به «الف» تبدیل مى‌شود:
    عیساى مسیح، موساى کلیم، هواى نَفْس، کبْراى قیاس


    نشانهٔ همزه*

    همزهٔ میانى
    الف) اگر حرف پیش‌از آن مفتوح باشد، روى کرسى «ا» نوشته مى‌شود، مگر آنکه پس ­از آن مصوّت «اى» و «او» و «ــِـ»
    باشد که دراین­صورت روى کرسى «یـ» نوشته مى‌شود:


    رأفت، تأسّف، تلألؤ، مأنوس، شأن
    رئیس، لئیم، رئوف، مئونت، مطمئن، مشمئز
    تبصره: در کلمات عربى بر وزن «مُتَفَعِّل» نظیر متأثّر، متأخّر، متألّم که در تداول، اولین فتحهٔ آنها به کسره تبدیل شده،

    همان صورت عربى آن ملاک قرار گرفته است.

    ب) اگر حرف پیش از آن مضموم باشد، روى کرسى «و» نوشته مى‌شود، مگر آنکه پس از آن مصوّت «او» باشد که در
    این­صورت روى کرسى «ى» نوشته مى‌شود:


    رؤیا، رؤسا، مؤسّسه، مؤذّن، مؤثّر، مؤانست
    شئون، رئوس
    ج) اگر حرف پیش از آن مفتوح یا ساکن و پس از آن حرف «آ» باشد، به­صورت ـآ/ آ نوشته مى‌شود:
    مآخذ، لآلى، قرآن، مرآت
    در بقیهٔ موارد و در کلّیهٔ کلمات دخیل فرنگى با کرسى «ى » نوشته مى‌شود:
    لئام، رئالیست، قرائات، استثنائات، مسئول، مسئله، جرئت، هیئت
    لئون، سئول، تئاتر، نئون8
    استثنا: توأم

    همزهٔ پایانی
    الف) اگر حرف پیش از آن مفتوح باشد (مانند همزهٔ میانى ماقبل­مفتوح)، روى کرسى «ا» نوشته مى‌شود:
    خلأ، ملأ، مبدأ، منشأ، ملجأ
    ب) اگر حرف پیش از آن مضموم باشد (مانند همزهٔ میانى ماقبل­مضموم)، روى کرسى «و» نوشته مى‌شود:
    لؤلؤ، تلألؤ
    ج) اگر حرف پیش از آن مکسور باشد، روى کرسى «ى» نوشته مى‌شود:
    متلألئ9
    د) اگر حرف پیش از آن ساکن یا یکى از مصوّت‌هاى بلند «آ» و «او» و «اى» باشد، بدون کرسى نوشته مى‌شود:
    جزء، سوء، شیء، بُطء، بطیء، سماء، ماء، املاء، انشاء10

    تبصرهٔ 1: کلماتى مانند انشاء، املاء، اعضاء در فارسى بدون همزهٔ پایانى هم نوشته مى‌شود که صحیح است.

    تبصرهٔ 2: هرگاه همزهٔ پایانى ماقبل ­ساکن (بدون کرسى) یا همزهٔ پایانى ماقبل مفتوح (با کرسى «ا») و یا همزهٔ

    پایانى ماقبل مضموم (با کرسى «و») به یاى وحدت یا نکره متّصل شود، کرسى «ى» مى‌گیرد و کرسى قبلى آن نیز
    حفظ مى‌شود.



    جزئى، شیئى، منشائى، مائى، لؤلوئی


    راهنماى کتابت همزه، در صفحات بعد، در جدول شمارهٔ 3، ارائه شده است.



    جدول 3. راهنماى کتابت همزه

    کرسى «ا»
    کرسى «و»
    کرسى «ی‍»
    بدون کرسى
    «أ، ـأ» «آ، ـآ» «ؤ، ـؤ» «ئ‍، ـئ‍» «ء»
    بأس قرآن تلألؤ ائتلاف بُطء
    تأثیر لآلى رؤسا ارائه بَطىء
    تأخّر مآل رؤیا اسائه جزء
    تأخیر مرآت رؤیت استثنائات سوء
    تأدیب مآخذ سؤال استثنائی شىء
    تأذّی مآثر فؤاد القائات ضوء
    تأسّف منشآت لؤلؤ اورلئان فىء
    تأسیس مآب لؤم ایدئالیسم ماء
    تأکید مآرب مؤالفت بئاتریس
    تألّف مؤانست بئر
    تألیف مؤتلف پرومتئوس
    تأمّل مؤتمن پنگوئن
    تأمین مؤثّر تبرئه
    تأنّی مؤدّب تخطئه
    تأنیث مؤدّی تئاتر
    تأویل مؤذّن تئودور
    تفأّل مؤسّس توطئه
    تلألؤ مؤسّسه جزئى
    توأم مؤکد سوئى


    بدون کرسى
    کرسى «ى»
    کرسى «و»
    کرسى «ا»
    «ء» «ئ‍، ـئ‍» «ؤ، ـؤ» «آ، ـآ» « أ، ـأ»
    جرئت مؤلّف خلأ
    دنائت مؤمن رأس
    دوئل مؤنّث رأى
    رافائل مؤوّل سبأ (قرآنى)
    رئالیست مؤید شأن
    رئالیسم مأثور
    رئوس مأجور
    رئوف مأخذ
    رئیس مأخوذ
    ژوئن مأذون
    ژئوفیزیک مأکول
    سئانس مألوف
    سئول مأمن
    سوئد مأمور
    سیئات مأنوس
    شائول مأوا
    شئون مأیوس
    قرائت مبدأ
    قرائات متأثّر
    کاکائو متأخّر
    کلئوپاترا متأذّى
    لائوس متألّم


    بدون کرسى کرسى «ى» کرسى «و» کرسى «ا»
    «ء» «ئ‍، ـئ‍» «ؤ، ـؤ» «آ، ـآ» « أ، ـأ»
    لئام، لئیم متأمّل
    لئون متأهّل
    لوئى متلألئ
    مائومائو مستأصل
    مسائل ملأ
    مسئول ملجأ
    مئونت منشأ
    مرئوس نبأ (قرآنى)
    مرئى یأس
    مشمئز
    ناپلئون
    نشئه
    نشئت
    نوئل
    نئون
    ویدئو
    هیئت





    * کلمه‌هاى ستاره‌دار در این جدول از قاعده مستثنا هستند.

    1. چنانچه کلمه‌اى مختوم به مصوّت باشد و جزء پس از آن نیز با مصوّت آغاز شده باشد، مى‌توان در فاصلهٔ میان دو مصوّت از دو نوع صامت میانجى (با ارزش یکسان) استفاده کرد: یکى صامت «ى» و دیگرى صامت «همزه»؛ نظیر دانایید/ دانائید؛ زیبایى/ زیبائى؛ تنهایى/ تنهائى، که در بعضى همزه غلبه دارد و در بعضى دیگر «ى» و از کلمه‌اى به کلمهٔ دیگر فرق مى‌کند. در اینجا، براى حفظ یکدستى و سهولت آموزش، صامت میانجى «ى» انتخاب شده است.

    2. چون «تواید» معنا ندارد، «مترواید» آورده شد.

    3. در دستورهاى اخیر زبان فارسى، به‌جاى اصطلاحاتى نظیر «ضمیر ملکى» یا «ضمیر مفعولى»، اصطلاح «ضمیر شخصى متّصل» به ‌کار مى‌رود.

    4. این «ى» ممکن است در مواردى حذف شود. در تداول عامّه «بابام» به‌جاى «بابایم» گفته مى‌شود. در ادبیات داستانى هم، زمانى که نویسنده زبان گفتار را ضبط مى‌کند، وضع به همین منوال است. در شعر به‌ضرورت شعرى این حذف صورت مى‌گیرد، مثلاً استعمال «بازوت» به‌جاى «بازویت» در این مصراع: «آفرین بر دست و بر بازوت باد».

    5. در محاوره، اصولاً همزه و مصوّت آغازى حذف مى‌شود، مثلاً گفته مى‌شود «رادیوم خراب شد» و نه «رادیوام خراب شد».

    6. هاى غیرملفوظ، در الحاق به «یاى مصدرى»، حذف مى‌شود و «گ» میانجى به‌جاى آن مى‌آید: بندگى. در چند کلمه، هاى غیرملفوظ در الحاق به «یاى نسبت» افتاده و «گ» میانجى اضافه شده است: «خانگى»، «همیشگى»، «هفتگى».

    7. این علامت کوتاه‌شدهٔ «ى» است.

    * گاهى، خصوصاً در خوشنویسى، در زیر همزهٔ پایانى «ء»، بدون اینکه به کلمهٔ دیگرى اضافه شده باشد، علامتى شبیه کسره مى‌گذارند که صحیح نیست.

    8. کلمهٔ هیدروژن گاهى ئیدورژن نوشته مى‌شود که صحیح نیست.

    9. کلمهٔ منشى در اصل مُنشِئ بوده‌است که در فارسى «ء» به «ى» بدل شده است.

    10. همزهٔ پایانى بدون کرسى در کلمات انشاء، املاء، اعضاء، در فارسى، در اضافه به کلمهٔ بعداز خود، غالباً حذف مى‌شود و به‌جاى آن «ى» میانجى مى‌آید، مانند انشاى خوب، اعضاى بدن، ولى حفظ همزهٔ آن هم صحیح است: انشاءِ خوب، اعضاءِ بدن.



    فرهنگستان زبان و ادب فارسی
    Last edited by V E S T A; 12-03-2013 at 02:04.

  12. 3 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #7
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض


    واژه‌ها و ترکیبات و عبارات مأخوذ از عربى

    «ة» در واژه‌ها و ترکیبات و عبارات مأخوذ از عربى به صورت‌هاى زیر نوشته مى‌شود:


    1. اگر در آخرِ کلمه تلفّظ شود، به‌صورت «ت» نوشته مى‌شود:
    رحمت، جهت، قضات، نظارت، مراقبت، برائت
    استثنا: صلوة، مشکوة، زکوة، رحمةالله‌علیه (در جایى که مراعات رسم‌الخطّ قرآنى این کلمات در نظر باشد).
    2. اگر در آخرِ کلمه تلفّظ نشود، به‌صورت «ـه/ ه» (هاى غیرملفوظ) نوشته مى‌شود:
    علاقه، معاینه، نظاره، مراقبه، آتیه
    و در این حالت از قواعد مربوط به «هاى غیرملفوظ» تبعیت مى‌کند:
    علاقه‌مند، نظارگان، معاینهٔ بیمار، مراقبه‌اى
    3. در ترکیبات عربى رایج در فارسى، مانند کاملةالوداد، لیلةالقدر، ثقةالاسلام، خاتمةالامر، دایرةالمعارف، معمولاً به‌صورت «ـة/ ة» نوشته مى‌شود،

    اما گاهى در بعضى از ترکیبات، مانند حجّت‌الاسلام و آیت‌الله، به‌صورت «ت» مى‌آید که آن هم درست است.
    «و» که در برخى از کلمه‌هاى عربى، مانند زکوة، حیوة، مشکوة، صلوة به‌صورت «آ» تلفّظ مى‌شود، در فارسى (جز در مواردى که رعایت رسم‌الخطّ قرآنى

    این‌گونه کلمات مورد نظر باشد) به‌صورت «الف» نوشته مى‌شود.1
    زکات، حیات، مشکات، صلات


    تبصره: کلمه‌هایى مانند زکوة، مشکوة، صلوة (اگر به این صورت نوشته شده باشد)، در اضافه به «ى» نسبت یا وحدت، با «ا» و «ت» نوشته مى‌شود:


    زکاتى، مشکاتى، صلاتى، حیاتى


    «الف کوتاه» همیشه به‌صورت «الف» نوشته مى‌شود، مگر در موارد زیر:


    1. الى، على، حتّى، اولى، اوُلى؛

    2. اسم‌هاى خاص:
    عیسى، یحیى، مرتضى، مصطفى، موسى، مجتبى


    تبصره: واژه‌هایى مانند اسمعیل، هرون، رحمن که در رسم‌الخطّ قرآنى به این صورت نوشته مى‌شود در فارسى با «الف» نوشته مى‌شود: اسماعیل،

    هارون، رحمان. بعضى کلمات از قاعدهٔ فوق مستثناست: الهى، اعلیحضرت... .
    3. ترکیباتى که عیناً از عربى گرفته شده ‌‌است:


    اعلام‌الهدى، بدرالدُّجى، طوبى‌لک، لاتُعَدُّولاتُحْصى، سِدرَةُالمُنتَهى، لاتُحصى (صیغه‌هاى فعلى)


    ــ اسامى سوره‌هاى قرآن (مانند یس، طه، و...) به ‌شکل مضبوط در قرآن نوشته مى‌شود، اما در کلماتى مانند یاسین، آل طاها و... قاعدهٔ تطابق

    مکتوب و ملفوظ رعایت مى‌شود.


    تنوین، تشدید، حرکت‌گذارى
    هجاى میانى «ـ ووـ»

    آوردن تنوین (درصورتى‌که تلفّظ شود) در نوشته‌هاى رسمى و نیز در متون آموزشى الزامى است. تنوین به صورت‌هاى زیر نوشته مى‌شود:


    1. تنوین نصب: در همه‌جا به‌صورت «اً/ ـاً» نوشته مى‌شود:

    واقعاً، جزئاً، موقتاً، عجالتاً، نتیجتاً، مقدمتاً، طبیعتاً، عمداً، ابداً2
    تبصرهٔ 1: کلمه‌هاى مختوم به همزه، مانند جزء، استثناء، ابتداء، هرگاه با تنوین نصب همراه باشد، همزهٔ آن‌ها روى کرسى «ى» مى‌آید و تنوین روى

    «الف» بعداز آن قرار مى‌گیرد: جزئاً، استثنائاً، ابتدائاً.
    تبصرهٔ 2: تاء عربى «ة/ ـة»، اعم از آنکه در فارسى به‌صورت «ت» یا «ه/ ـه» (هاى غیرملفوظ) نوشته یا تلفّظ شود، در تنوین نصب، بدل به «ت» کشیده

    مى‌شود و علامت تنوین روى الفى قرار مى‌گیرد که پس از «ت» مى‌آید، مانند نتیجتاً، موقتاً، نسبتاً، مقدمتاً، حقیقتاً؛
    2. تنوین رفع و تنوین جرّ: در همه جا به‌صورت ــٌـ و ـــٍــ نوشته مى‌شود و فقط در ترکیبات مأخوذ از عربى که در زبان فارسى رایج است به کار مى‌رود:


    مشارٌ‌الیه، مضاف‌ٌالیه، منقولٌ‌عنه، مختلفٌ‌فیه، متفق‌ٌعلیه، بعبارةٍاُخرى، اباًعن‌جدٍ، اىّ‌نحوٍکان.


    گذاشتن تشدید همیشه ضرورت ندارد مگر در جایى که موجب ابهام و التباس شود که یکى از مصادیق آن هم‌نگاشت‌هاست:3


    معین/ معین؛ على/ عِلّى؛ دوار/دوّار؛ کره/کرّه؛ بنا/ بنّا


    تبصره: در متون آموزشى براى نوآموزان و غیرفارسى‌زبانان و نیز در اسناد و متون رسمى دولتى، گذاشتنِ تشدید در همهٔ موارد ضرورى است.


    حرکت‌گذارى تنها در حدّى لازم است که احتمال بدخوانى داده شود:


    عُرضه/ عَرضه؛ حَرف/حِرَف؛ بُرْد/ بُرَد؛ سرْچشمه/سرِچشمه


    واژه‌هاى داراى هجاى میانى «ـ وو ـ» با دو واو نوشته مى‌شود:


    طاووس، لهاوور، کیکاووس، داوود



    تبصرهٔ 1: نوشتن «داود» با یک واو به‌تبعیت از رسم‌الخطّ قرآنى بلامانع است.

    تبصرهٔ 2: در مورد نام شخص، ضبط نهادى‌شده (مطابق شناسنامه) اختیار مى‌شود:


    کاوس، کاوسى




    1. اسامى خاص در متون قدیم و نام‌خانوادگى اشخاص، اگر با املاى عربى ثبت شده‌باشد، به همان شکل حفظ مى‌شود: مشکوةالدّینى، حیوةالحیوان. و اگر با املاى فارسى ثبت شده‌باشد به‌صورت رحمت‌الله، حشمت‌الله نوشته مى‌شود.

    2. اگر بخواهیم بى‌تنوین خوانده شود: مطلقا، اصلا، ابدا.

    3. هم‌نگاشت: به واژه‌هایى اطلاق مى‌شود که املاى واحد اما دو تلفّظ و دو معنى متفاوت دارد.



    فرهنگستان زبان و ادب فارسی

  14. 3 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #8
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض


    ترکیبات*



    در باب پیوسته‌نویسى و یا جدانویسى ترکیبات در زبان فارسى سه فرض قابل تصوّر است:

    1. تدوین قواعدى براى جدانویسى همهٔ کلمات مرکب و تعیین موارد استثنا؛
    2. تدوین قواعدى براى پیوسته‌نویسى همهٔ کلمات مرکب و تعیین موارد استثنا؛
    3. تدوین قواعدى براى جدانویسى الزامى بعضى از کلمات مرکب و پیوسته‌نویسى بعضى دیگر و دادن اختیار در خصوص سایر کلمات به نویسندگان.
    فرهنگستان در تدوین و تصویب «دستور خطّ فارسى»، فرض سوم را برگزیده و تنها موارد الزامى جدانویسى و یا پیوسته‌نویسى را به شرح زیر معین کرده است:

    الف) کلمات مرکبى که الزاماً پیوسته نوشته مى‌شود:

    1. کلمات مرکبى که از ترکیب با پیشوند ساخته مى‌شود همیشه جدا نوشته مى‌شود، مگر مرکب‌هایى که با پیشوندهاى «به»، «بى» و «هم»، با رعایت استثناهایى، ساخته مى‌شود و احکام آن در «املاى بعضى از واژه‌ها و پیشوندها و پسوندها» (ص 22 و 23) آمده است.
    2. کلمات مرکبى که از ترکیب با پسوند ساخته مى‌شود همیشه پیوسته نوشته مى‌شود، مگر هنگامى که:

    الف) حرف پایانى جزء اوّل با حرف آغازى جزء دوم یکسان باشد:

    نظام‌مند، آب‌بان

    ب) جزء اوّل آن عدد باشد:

    پنج‌گانه، ده‌گانه، پانزده‌گانه

    استثنا: بیستگانى (واحد پول)

    تبصره: پسوند «وار» ازحیث جدا و یا پیوسته‌نویسى تابع قاعده‌اى نیست، در بعضى کلمه‌ها جدا و در بعضى دیگر پیوسته نوشته مى‌شود:

    طوطى‌وار، فردوسى‌وار، طاووس‌وار، پرى‌وار

    بزرگوار، سوگوار، خانوار

    3. مرکب‌هایى که بسیط‌گونه است:

    آبرو، الفبا، آبشار، نیشکر، رختخواب، یکشنبه، پنجشنبه، سیصد، هفتصد، یکتا،
    بیستگانى

    4. جزء دوم با «آ» آغاز شود و تک‌هجایى باشد:

    گلاب، پساب، خوشاب، دستاس

    تبصره: جزء دوم، اگر با «آ» آغاز شود و بیش‌از یک هجا داشته باشد، از قاعده‌اى تبعیت نمى‌کند: گاهى پیوسته نوشته مى‌شود، مانند دلاویز، پیشاهنگ، بسامد، و گاهى جدا، مانند دانش‌آموز، دل‌آگاه، زبان‌آور.

    5. هرگاه کاهش یا افزایش واجى یا ابدال یا ادغام و مزج یا جابه‌جایى آوایى در داخل آنها روى داده باشد:

    چنو، هشیار، ولنگارى، شاهسپرم، نستعلیق، سکنجبین

    6. مرکبى که دست‌کم یک جزء آن کاربرد مستقل نداشته باشد:

    غمخوار، رنگرز، کهربا

    7. مرکب‌هایى که جدا نوشتن آنها التباس یا ابهام معنایى ایجاد کند:1

    بهیار (به‌یار)، بهروز (به‌روز)، بهنام (به‌نام)

    8. کلمه‌هاى مرکبى که جزء دوم آنها تک‌هجایى باشد و به‌صورت رسمى یا نیمه‌رسمى، جنبهٔ سازمانى و ادارى و صنفى یافته باشد:

    استاندار، بخشدار، کتابدار، آشپز

    ب) کلمات مرکبى که الزاماً جدا نوشته مى‌شود:


    1. ترکیب‌هاى اضافى (شامل موصوف و صفت، و مضاف و مضاف‌ٌ‌الیه):

    دست‌کم، شوراى عالى، حاصل ضرب، صرف ‌نظر، سیب‌زمینى، آب‌میوه، آب‌لیمو

    2. جزء دوم با «الف» آغاز شود:

    دل‌انگیز، عقب‌افتادگى، کم‌احساس

    3. حرف پایانى جزء اول با حرف آغازى جزء دوم همانند یا هم‌مخرج باشد:

    آیین‌نامه، پاک‌کن، کم‌مصرف، چوب‌برى، چوب‌پرده

    4. مرکب‌هاى اتباعى و نیز مرکب‌هاى متشکل از دو جزء مکرر:

    سنگین‌رنگین، پول‌مول، تک‌تک، هق‌هق

    5. مصدر مرکب و فعل مرکب:

    سخن گفتن، نگاه داشتن، سخن گفتم، نگاه داشتم

    6. مرکب‌هایى که یک جزء آن‌ها کلمهٔ دخیل باشد:

    خوش‌پُز، شیک‌پوش، پاگون‌دار

    7. عبارت‌هاى عربى که شامل چند جزء باشد:

    مع‌ذلک، من‌بعد، على‌هذا، ان‌شاء‌الله، مع‌هذا، بارى‌تعالى، حقّ‌تعالى، على‌اىّ‌حال

    تبصره: هر دو صورت نوشتارى «باسمه‌تعالى» و «بسمه‌تعالى» جایز است.

    8. یک جزء از واژه‌هاى مرکب عدد باشد:

    پنج‌تن، هفت‌گنبد، هشت‌بهشت، نُه‌فلک، ده‌چرخه

    تبصره: به‌استثناى عدد یک، که بسته به مورد و با توجّه به قواعد دیگر، با هر دو املا صحیح است:

    یکسویه/ یک‌سویه؛ یکشبه/ یک‌شبه؛ یکسره/ یک‌سره؛ یکپارچه/ یک‌پارچه


    9. کلمه‌هاى مرکبى که جزء اوّل آنها به «هاى غیرملفوظ» ختم شود (هاى غیرملفوظ در حکم حرف منفصل است):

    بهانه‌گیر، پایه‌دار، کناره‌گیر

    تبصره: کلمه‌هایى مانند تشنگان، خفتگان، هفتگى، بچگى که در ترکیب، هاى غیرملفوظ آنها حذف شده و به‌جاى آن «گ» میانجى آمده است، از این قاعده مستثناست.


    10. کلمه با پیوسته‌نویسى، طولانى یا نامأنوس یا احیاناً پردندانه شود:

    عافیت‌طلبى، مصلحت‌بین، پاک‌ضمیر، حقیقت‌جو

    11. هرگاه یکى از اجزاى کلمهٔ مرکب داراى چند گونهٔ مختوم به حرف منفصل و حرف متصّل باشد، چون جدانویسى گونه یا گونه‌هاى مختوم به حرف منفصل اجبارى است به تبع ‌آن

    جدانویسى گونه یا گونه‌هاى دیگر نیز منطقى‌تر است:


    پابرهنه/ پاىْ‌برهنه؛ پامال/ پاىْ‌مال

    12. یک جزء کلمهٔ مرکب صفت مفعولى یا صفت فاعلى باشد:

    اجل‌رسیده، نمک‌پرورده، اخلال‌کننده، پاک‌کننده

    13. یک جزء آن اسم خاص باشد:

    سعدى‌صفت، عیسى‌دم، عیسى‌رشتهٔ مریم‌بافته

    14. جزء آغازى یا پایانى آن بسامد زیاد داشته باشد:

    نیک‌بخت، هفت‌پیکر، شاه‌نشین، سیه‌چشم

    15. هرگاه با پیوسته‌نویسى، اجزاى ترکیب معلوم نشود و احیاناً ابهام معنایى پدید آید:

    پاک‌نام، پاک‌دامن، پاک‌راى، خوش‌بیارى




    * در اینجا ترکیبات شامل مرکب و مشتق است و به معنایى اعم از معناى مورد نظر نویسندگان کتاب‌هاى دستور زبان به کار رفته ‌است.

    1. این التباس بیشتر در بــِهْ، ‌کهْ و کهْ (صورت کهْ بیشتر در قدیم و عمدتاً در شعر به کار رفته است) مشاهده مى‌شود: بهساز، کهربا، کهکشان، کهگِل، کهریز، کهسار.


    فرهنگستان زبان و ادب فارسی

  16. 3 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #9
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض


    واژه‌هایى با چند صورت املایى



    در فارسى کلماتى وجود دارد که داراى دو یا چند صورت املایى مضبوط است. مرادْ واژه‌هایى است که در کتابت آنها حروف هماوا (ا/ ع؛ ت/ ط؛ ث/ س/ ص؛ ح/ ه؛ ذ/ ز/ ض/ ظ؛ غ/ ق) به کار رفته باشد. فهرست این واژه‌ها و ضبط پیشنهادى براى آنها، به تفکیک عام و خاص، به شرح زیر است:



    فهرست واژه‌هاى داراى دو یا چند صورت املایى با ضبط مختار


    در این فهرست فقط واژه‌هایى درج شده است که داراى دو یا چند صورت املایى ضبط‌‌شده باشد و علاوه بر آن، در زبان فارسى امروز به کار رود، یا واژه‌هایى چون نام‌هاى گیاهان و جانوران و خوراک‌ها و داروها و نظایر آنها که کاربرد فراوان دارد.
    واژه‌هاى مهجور یا متروک در فهرست نیامده است. این‌گونه واژه‌ها از هر متنى با ضبط همان متن نقل مى‌شود.
    در مواردى که ضبط کلمه یا اسمى (اعم از اسم شخص یا محل جغرافیایى) با ضبط مختار آن کلمه یا اسم متفاوت باشد، در متون تاریخى و قدیمى همان ضبط قدیم نوشته مى‌شود.
    در ضبط واژه‌ها، ضوابط زیر به ترتیب اولویت رعایت شده ‌‌است:
    ـ رواج ضبط: مثلاً صورت‌هاى آذوقه، حوله، حلیم، تالار، قدّاره، قورباغه و... به همین اعتبار انتخاب شده است.
    ـ در موارد نادر، بعضى ملاحظات تاریخى و همچنین پرهیز از افزایش تعداد واژه‌هایى که داراى املاى واحد اما به دو یا چند معنى است مورد نظر بوده است.
    ـ عموماً ضبط کتاب‌هاى درسى، به‌ویژه دبستانى، ترجیح داده شده است.
    ـ صورت املایى تازه، هرچند مرجّح باشد، پیشنهاد نشده است.

    صورت‌هاى املایى* ضبط مختار
    آ/ا
    آزوقه/ آذوقه آذوقه
    آروغ/ آروق آروغ
    آقا/ آغا آقا
    (کلمهٔ «آقا» امروزه با حرف «ق» نوشته مى‌شود، ولى این کلمه در قدیم گاهى لقب زنان بوده و با حرف «غ» به‌صورت «آغا» نوشته مى‌شده است، مانند شادملک‌آغا، گلین‌آغا، و گاهى نیز با همین کتابت در مورد مردان به‌کار مى‌رفته‌است، مانند آغامحمّدخان و آغاپاشا. در این موارد خاص، در خطّ فارسى امروز نیز همان ضبط قدیم رعایت مى‌شود.)
    اتاق/ اطاق اتاق
    اتو/ اطو اتو/ اطو
    اختاپوس/ اختاپوث اختاپوس
    اسطبل/ اصطبل اسطبل
    اسطرلاب/ اصطرلاب اسطرلاب
    افسنتین/ افسنطین افسنتین
    اَلَم‌شنگه/ عَلَم‌شنگه اَلَم‌شنگه
    امپراتور/ امپراطور امپراتور
    امپراتریس/ امپراطریس امپراتریس
    اُتراق/ اطراق اُتراق
    ب
    باباغورى/ باباقورى باباغورى
    باترى/ باطرى باترى/ باطرى
    باتلاق/ باطلاق باتلاق
    باجناغ/ باجناق باجناغ
    بغچه/ بقچه بغچه/ بقچه
    بلغور/ بلقور بلغور
    بلیت/ بلیط بلیت
    پ
    پاتوق/ پاتوغ پاتوق
    ت
    ترق‌وتوروق/ تاراغ‌وتوروغ ترق‌وتوروق
    تارم/ طارم طارم
    تنبور/ طنبور تنبور
    تاس/ طاس طاس
    تاس‌کباب/ طاس‌کباب طاس‌کباب
    تاغ/ تاق (نام درختچه) تاغ
    تاق/ طاق طاق
    تاق/ طاق (در مقابل جفت) تاق
    تاقدیس/ طاقدیس طاقدیس
    تالار/ طالار تالار
    تاول/ طاول تاول
    تایر/ طایر (چرخ‌ماشین) تایر
    تباشیر/ طباشیر تباشیر
    تبرخون/ طبرخون تبرخون/ طبرخون
    تبرزد/ طبرزد تبرزد/ طبرزد
    تبرزین/ طبرزین تبرزین
    تپانچه/ طپانچه تپانچه
    تپیدن/ طپیدن تپیدن
    (مشتقات آن نیز با «ت» نوشته مى‌شود)
    تُپق/ طُپق/ تُپغ تُپُق
    تُتماج/ طُطماج (نام نوعى آش) تُتماج
    تراز/ طراز تراز (= ترازِ آبى)
    تراز/ طراز طراز (= نگارِ جامه)
    (همچنین در عبارتى مثل «طراز اول» به معناى «داراى مقام اول») هم‌تراز و هم‌طراز هر دو صحیح است.
    ترخون/ طرخون ترخون
    ترقّه/ طرقّه ترقّه
    تشت/ طشت تشت/ طشت
    تغار/ طغار تغار
    توبیقا/ طوبیقا طوبیقا
    توفان/ طوفان توفان/ طوفان
    چ
    چارق/ چارغ چارق
    چلغوز/ چلقوز چلغوز
    خ
    ختمى/ خطمى (گُل) خطمی
    د
    دوقلو/ دوغلو دوقلو
    ز
    زغال/ ذغال زغال
    س
    سوغات/ سوقات سوغات
    غ
    غلتیدن/ غلطیدن غلتیدن
    (همچنین مشتقات آن مثل «غلتان»، «غلتک»، «بام غلتان»)
    ق
    قاتى/ قاطی قاتى
    قاروقور/ غاروغور قاروقور
    قباد/ غباد (نام ماهى) قباد
    قدّاره/ غدّاره قدّاره
    قُدقُد/ غُدغُد قُدقُد
    قدغن/ غدغن/ غدقن غدغن
    قراقروت/ قراقروط قراقروت
    قرتى/ غرتی قرتى
    قرشمال/ غرشمال قرشمال
    قُرُق/ غُرُق قُرُق
    قرمه/ غرمه/ قورمه قورمه
    قروش/ غروش قروش
    قَزقان/ قَزغان
    (گونه‌هاى دیگر: قازغان/ قازقان، غزغن/ قزغن)
    قَزقان
    قشقرق/ غشغرق قشقرق
    قشلاق/ قشلاغ
    (گونه‌هاى دیگر: قیشلاق/ قیشلاغ)
    قشلاق
    قفس/ قفص قفس
    قُلُپ/ غُلُپ قُلپ
    قلنبه/ غلنبه قلنبه
    قلیان/ غلیان قلیان
    قورباغه/ غورباغه قورباغه
    قورت/ غورت قورت
    قوطى/ قوتی قوطى
    قِیقاج/ غِیقاج قِیقاج
    قِیماق/ قِیماغ قِیماق
    ل
    لاتارى/ لاطاری لاتارى
    لق/ لغ لق
    لق‌ولوق/ لغ‌ولوغ لق‌ولوق
    لق‌لق/ لغ‌لغ لق‌لق
    لوطى/ لوتى لوطى
    م
    ملات/ ملاط ملاط
    ن
    ناسور/ ناصور ناسور
    نسطورى/ نستورى نسطورى
    نِق‌نِق/ نِغ‌نِغ نِق‌نِق
    نفت‌/ نفط نفت
    نفتالین/ نفطالین نفتالین
    و
    ورغُلُمبیدن/ ورقُلُمبیدن ورقُلُمبیدن
    وَق‌وَق/ وَغ‌وَغ وَغ‌وَغ
    هلیم/ حلیم حلیم
    هوله/ حوله حوله
    هیز/ حیز هیز
    ى
    یاتاقان/ یاطاقان یاتاقان
    یالقوز/ یالغوز یالقوز
    یرقه/ یرغه/ یورقه/ یورغه یورغه
    یغور/ یقور یغور



    فهرست اَعلام داراى دو یا چند صورت املایى با ضبط مختار

    صورت‌هاى املایى ضبط مختار
    آ/ ا
    آغاخان/ آقاخان آقاخان
    آغاجرى/ آقاجرى آغاجرى
    آلاداغ/ آلاداق آلاداغ
    اُترار/ اُطرار اُترار
    اتریش/ اطریش اتریش
    استهبانات/ اسطهبانات/ اصطهبانات اصطهبانات1
    استخر/ اسطخر/ اصطخر استخر/ اسطخر
    ایتالیا/ ایطالیا ایتالیا
    ایذه/ ایزه ایذه
    ب
    باتوم/ باطوم باطوم
    بوذرجمهر/ بوزرجمهر بوزرجمهر
    پ
    پتر کبیر/ پطر کبیر پتر کبیر
    پترزبورگ/ پطرزبورگ پترزبورگ
    ت
    تائیس/ طائیس تائیس
    تاب/ طاب
    (نام رودى که از کهکیلویه سرچشمه مى‌گیرد)
    تاب
    تارم/ طارم طارم
    تالش/ طالش تالش/ طالش
    تایباد/ طایباد تایباد
    تَبَرک/ طَبَرک تَبَرک
    تپور/ طپور تپور
    تخار/ طخار تخار/ طخار
    تخارستان/ طخارستان تخارستان/ طخارستان
    ترابلس/ طرابلس طرابلس
    ترشیز/ طرشیز ترشیز
    ترقبه/ طرقبه ترقبه/ طرقبه*
    تسوج/ طسوج تسوج*/ طسوج
    توالش/ طوالش توالش/ طوالش*
    توس/ طوس توس/ طوس*
    توسى/ طوسى طوسى
    (طوسى وقتى اسم یا لقب باشد، مانند خواجه نصیرالدّین طوسى، فردوسى طوسى، همیشه با «ط» مى‌آید.)
    تهران/ طهران تهران
    تهماسب/ طهماسب تهماسب/ طهماسب
    تهمورث/ طهمورث تهمورث/ طهمورث
    تیسفون/ طیسفون تیسفون
    ج
    جابلسا/ جابلصا جابلسا
    خ
    ختا/ خطا ختا
    خواف/ خاف خاف
    ز
    زنون/ ذنن زنون
    س
    ساوجبلاغ/ ساوجبلاق ساوجبلاغ
    سُغد/ صُغد سُغد
    سقلاب/ صقلاب سقلاب/ صقلاب
    ش
    شبورغان/ شبورقان شبورغان
    ع
    عیسو/ عیصو عیسو
    ق
    قباد/ غباد قباد
    قَرلغ/ قَرلق قَرلق
    قره‌آغاج/ قره‌آقاج قره‌آغاج
    ک
    کیقباد/ کیغباد کیقباد
    ل
    لوت/ لوط (کویر) لوت
    لوت/ لوط (قوم) لوط






    * واژه‌هایى که حرف آغازى آنها داراى دو گونهٔ نوشتارى است، براى سهولت مراجعه، فقط ذیل حرفى آورده شده است که اگر می‌خواستیم آن کلمه را به فارسى سَره بنویسیم با آن حرف می‌نوشتیم، به‌جز کلماتى که با دو حرف «ق» و «غ» آغاز مى‌شود که ذیل حرف «ق» آورده شده است.

    1. وزارت کشور، در تقسیمات کشورى، «استهبان» را به‌جاى «استهبانات» برگزیده است.

    * انتخابِ وزارت کشور.


    فرهنگستان زیان و ادب فارسی

  18. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #10
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    مجموعه مطالب مرتبط با دستور خط فارسی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی PDF


  20. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 3 123 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •