تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 27

نام تاپيک: دستور خطّ فارسى

  1. #11
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض


    راهنمای کلی دستور خط فارسی



    (به ترتيب اولويت بر اساس: ۱- «دستور خط فارسی» مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی و ۲- «نگارش و ويرايش» احمد سميعی)


    ردیف موضوع درست نادرست
    ۱ علامت نقل قول (SHIFT+K/L) «--» "—"
    ۲ ّ (تشديد) گذاشتن تشديد هميشه ضرورت ندارد مگر در جايی که موجب ابهام و التباس شود که يکی از مصاديق آن هم‌نگاشتهاست: معين/معيّن؛ علی/علّی؛ کُره/کُرّه؛ بنا/بنّا (SHIFT+F)
    ۳ ء (همزه) در کلمات فارسی به کار نمی‌رود ولی در کلمات عربی علامت آن را حتماً به کار ببريم. (SHIFT+N/M/V) جرئت
    مسئول
    مسئله
    هيئت
    نشئت
    مبدأ
    منشأ
    شئون
    رؤسا
    جرأت
    مسؤول
    مسأله
    هيأت
    نشأت
    مبداء
    منشاء
    ۴ اً – اٌ - اٍ (تنوين) در کلمات فارسی به کار نمی‌رود، ولی در کلمات عربی، حتماً آورده شود. (SHIFT+Q) گاهی
    تلفنی
    دوم، ثانياً
    سوم، ثالثاً
    خواهش می‌کنم، لطفاً
    ناچار
    مشارٌ‌اليه
    مضافٌ‌اليه
    گاهاً
    تلفناً
    دوماً
    سوماً
    خواهشاً
    ناچاراً
    ۵ ابن/ بن بين دو اسم خاص هر دو صحيح است حسين بن علی
    حسين ابن علی
    ۶ ات (علامت جمع عربی) را نبايد در کلمات فارسی استفاده کرد.، استثناء: سبزيجات گزارشها
    پيشنهادها
    گرايشها
    کارخانه‌ها
    سفارشها
    فرمايشها
    سبزيجات
    باغات
    گزارشات
    پيشنهادات
    گرايشات
    کارخانجات
    سفارشات
    فرمايشات
    سبزی‌ها
    باغها
    ۷ آن هميشه جدا نوشته می‌شود مگر: آنها، آنجا، آنکه، بدان، آنچه، وانگهی آن (کسی) که
    چنان‌که
    ۸ اين هميشه جدا نوشته می‌شود مگر: اينها، اينجا، اينکه، بدين از اين رو ازينرو
    ۹ ای (حرف ندا) هميشه جدا از منادا نوشته می‌شود: ای‌خدا
    ای‌که
    ۱۰ ب زينت، نون نفی، ميم نهی بر سر افعالی که با الفِ مفتوح يا مضموم آغاز می‌شوند بينداز
    نيفتاد
    ميفکن
    بيانداز
    نيافتاد
    ميافکن
    ۱۱ به هميشه جدا نوشته می‌شود مگر:
    ۱- هنگامی که بر سر فعل و مصدر و ترکيبات اين عناصر بيايد: بگفتم، بروم، بنمايد، بخوان، بساز، بسازبفروش
    ۲- بدين – بدان – بدو - بديشان
    ۳- هرگاه صفت بسازد: بخرد، بسزا، بخصوص، بشکوه، بهنجار، بنام، بجا، (ولی در موارد ديگر جدا نوشته می‌شود: به قاعده، به اسلوب)
    ۴- در ترکيب‌های قالبی عربی: بلافصل، بلاعوض، بلاحساب، بعينه، قائم بأمرالله
    به‌اصطلاح
    جا‌به‌جا
    رو‌به‌رو
    سر‌به‌سر
    خود‌به‌خود
    به‌تنهايی
    به‌ويژه
    به‌خصوص
    به‌دليل
    به‌علت
    به‌صورت
    به‌وجود
    به‌سرعت
    به‌طور
    به‌خاطر
    به‌راحتی
    به‌کار بردن
    به‌دست آوردن
    به‌سر بردن
    باصطلاح
    جابجا
    روبرو
    سربسر
    خود بخود
    بتنهايی
    بويژه
    بخصوص
    بدليل
    بعلت
    بصورت
    بوجود
    بسرعت
    بطور
    بخاطر
    براحتی
    بکار بردن
    بدست آوردن
    بسر بردن
    ۱۲ بی هميشه جدا از کلمه پس از خود نوشته می‌شود، مگر آنکه کلمه بسيط‌گونه باشد، يعنی معنای آن دقيقاً مرکب از معانی اجزای آن نباشد: بی‌شک
    بی‌گمان
    بی‌خرد
    بیهوده
    بيسواد
    بيکار
    بی‌نهايت
    بيزار
    بيداد
    بيگانه
    بيراه
    بيخود
    بيچاره
    بينوا
    بيجا
    بيشک
    بيگمان
    بيخرد
    بی‌هوده
    بی‌سواد
    بی‌کار
    بينهايت
    ۱۳ ة در کلمات عربی استفاده می‌شود (SHIFT+Z) با فونت TIMES NEW ROMAN دايرة‌المعارف، صلوة، مشکوة، ليلة‌القدر، ثقة‌الاسلام، طرفة‌العين، حجة‌الاسلام، آية‌الله، زکوة، کاملة‌الوداد، ليلة‌القدر، ،
    -ی (نشانه الف کوتاه) در کلمات عربی موجود در فارسی استفاده می‌شود موسی، عيسی، يحيی، طوبی، کبری، مرتضی، مصطفی، مجتبی،
    الی، علی، حتی، اولی
    ۱۴ -تر/ -ترين
    به غير از بيشتر/ بيشترين، کمتر/ کمترين، بهتر/ بهترين، مهتر، کهتر باقی جدا نوشته می‌شود.
    بيشتر
    کمترين
    مهم‌تر
    بيش‌تر
    کم‌ترين
    مهمتر
    ۱۵ چه جدا از کلمه پس از خود نوشته می‌شود، مگر در: چرا، چگونه، چقدر، چطور، چسان
    چه جدا از کلمه پيش از خود نوشته می‌شود، مگر در: آنچه، چنانچه
    ۱۶ حرکت‌گذاری تنها در حدی لازم است که احتمال بدخوانی و ابهام داده شود: عُرضه/عَرضه؛ حَرف/حِرَف
    (SHIFT+A/S/D)
    ۱۷ را در همه جا جدا از کلمه پيش از خود نوشته می‌شود، مگر در: چرا (در معنای «برای چه» و در معنای «آری» در پاسخ به پرسش منفی) و مرا آن را
    اين را
    تو را
    ۱۸ ضماير متصل ملکی همواره به کلمات پيش از خود می‌چسبد، مگر در: کلماتی که به ه (بيان حرکت)-و-ی ختم می‌شود (در این موارد فقط به ابتدای ضماير ملکی مفرد حرف "ا" اضافه می‌شود) خانه‌ام - خانه‌ات - خانه‌اش
    خانه‌مان - خانه‌تان - خانه‌شان
    پی‌ام - پی‌ات - پی‌اش
    پی‌مان - پی‌تان - پی‌شان
    کشتی‌ام - کشتی‌ات - کشتی‌اش
    کشتی‌مان- کشتی‌تان- کشتی‌شان
    رادیوام – رادیوات - رادیواش
    رادیومان – رادیوتان - رادیوشان
    خانه‌م - خانه‌ت - خانه‌ش
    خانه‌امان - خانه‌اتان - خانه‌اشان
    ۱۹ کلمات مرکب تصميمگيری
    خشونتبار
    برفگير
    آفتابگير
    يکشنبه
    جهتگيری
    چشمپوشی
    غيرقانونی
    غيررسمی
    هرچند
    اگرچه
    بنابراين
    تصميم‌گيرى
    خشونت‌بار
    برف گير
    آفتاب گير
    يك شنبه
    جهت گيرى
    چشم پوشى
    غير قانونی
    غير رسمی
    هر چند
    اگر چه
    بنابراين
    ۲۰ كه
    هميشه جدا نوشته می‌شود به جز در سه مورد: بلكه، اينكه، آنكه
    ۲۱ می – همی – نمی (همواره جدا نوشته می‌شود) می‌رسد
    نمی‌توانم
    ميرسد
    نميتوانم
    ۲۲ ه (های بيان حرکت) علاقه‌مند
    بندگی
    خانگی
    هميشگی
    هفتگی
    علاقمند
    بنده‌گی
    خانه‌گی
    هميشه‌گی
    هفته‌گی
    ۲۳ ها همواره به کلمه پيش از خود می‌چسبد مگر:
    ۱- آنها (صورت جمع ضمير غايب)
    ۲- هنگامی که بخواهيم صورت مفرد کلمه را مشخص کنيم
    ۳- کلمه به های غيرملفوظ (بيان حرکت) و يا های ملفوظی که حرف قبل از آن حرف متصل باشد، ختم شود
    کتابها
    باغها
    چاهها
    کوهها
    گرهها
    ميوه‌ها
    خانه‌ها
    سفيه‌ها
    فقيه‌ها
    پيه‌ها
    به‌ها
    ۲۴ هم هميشه جدا از کلمه پس از خود نوشته می‌شود مگر:
    ۱- کلمه بسيط گونه باشد
    ۲- جزء دوم تک هجايی باشد
    ۳- جزء دوم با مصوت "آ" شروع شود، مگر هنگامی که همزه در ابتدای جزء دوم تلفظ شود (تبصره: هم، بر سر کلماتی که با "الف" يا "م" آغاز می‌شود، جدا نوشته می‌شود: هم‌اسم، هم‌مرز، هم‌مسلک)
    همشهری
    همشيره
    همديگر
    همسايه
    همين
    همان
    همچو
    همچنين
    همچنان
    همدرس
    همسنگ
    همگام
    همپا
    همدل
    همگام
    همکار
    همرزم
    همراه
    همايش
    هماورد
    هماهنگ
    هم‌آرزو
    هم‌مرز
    هم‌آرمان
    هم‌اسم
    هم‌مسک
    ۲۵ همين/همان همواره جدا از کلمه پس از خود نوشته می‌شود همان‌کتاب
    همين‌خانه
    همين‌جا
    ۲۶ هيچ همواره جدا از کلمه پس از خود نوشته می‌شود هيچ‌يک
    هيچ‌کدام
    هيچ‌کس
    ۲۷ يک در ترکيب، جدا از جزءِ پس از خود نوشته می‌شود، مگر در موارد: يکتا، يکجا، يکدست، يکدفعه، يکديگر، يکرنگ، يکرو، يکسان، يکسره، يکسو، يکشنبه، يکنواخت




    translationstudies.ir
    Last edited by V E S T A; 25-03-2013 at 17:37.

  2. 3 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض



    نيم‌فاصله




    -گو -نويس -نگار -خوان
    -افزار -مندی -پرور -پرداز
    -آموز -آميز -پذير -دهنده
    -ده -كننده -كن -گشا
    -بين -بينانه نا- پاك-
    هم- -گيری -گردانی -آور
    -گرا -سازی -تر -ترين
    -تری -ال -انداز -شناخت
    -شناختی -شناس -شناسی -گون
    -گونه -تان -شان -مان
    -اش -ام -ات -ای
    -اند -ايم -ايد -ام
    -ها می- همی- نمی-
    بين- برون- درون- ميان-
    بی- غير-



    translationstudies.ir

  4. 2 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض


    عبارات و اصطلاحات عربی



    كلمات عربی با همزه انتهائی (SHIFT+M) يا همزه پايانی (M)، اگر به تلفظ در نيايد، طبعاً در نوشتار منعکس نمی‌شود: انشا، علما، لولو، شی و کلماتی که در ستون سمت راست آمده است.
    انتهاء انتهائي
    ارتقاء ارتقائي
    ادعاء ادعائي
    اجراء اجرائي
    خطاء خطائي
    دنياء دنيائي
    اتكاء اتكائي
    زيربناء زيربنائي
    مجزاء مجزائي
    معناء ؟ معنائي – معنايي ؟؟
    محتواء ؟ محتوائي – محتوايي ؟؟
    تقواء تقوائي – تقوايي ؟؟
    القاء القائي
    شهداء شهدائي
    ماوراء ماورائي
    ايفاء ايفائي
    انشاء انشائي
    اشياء اشيائي
    ابقاء ابقائي
    اغماء اغمائي
    اداء ادائي
    خلاء خلائي


    همزه: (SHIFT+M/N/B/V)

    * تاييد – تاکيد – تاثير – تاليف – متاثر – متاسفانه – تاسف – تالم –
    * موثر – مومن – مودب – سوال – مولف – مونث
    در کلمات فوق لازم است علامت همزه (ء) روی کرسی آن (الف يا و) قرار گيرد.


    تنوين:

    * نوعا – اسنادا – عمدتا – مفهوما – الزاما – قطعا – اصالتا – حدودا – لزوما – مطمئنا – حتما – دائما – تلويحا – عموما - نهايتا
    * نسبتا – صرفا – اساسا – مشخصا – بعدا – شديدا – منحصرا – ذاتا – تماما – متعاقبا – دقيقا – عميقا – عمدا – تدريجا – واقعا يقينا – سريعا - صراحتا
    * اصلا – کاملا – احتمالا – کلا – اولا – مثلا – معمولا – قبلا – عملا -
    ۱- در کلمات فوق لازم است علامت تنوين (ء) روی کرسی الف قرار گيرد.
    ۲- به جای برخی از قيدهای تنوين‌دار عربی می‌توان از ترکيب «اسم + ی» استفاده کرد: اسمی، تخمينی، حدودی، حتمی، تلويحی، عمدی
    ۳- يا از ترکيب «به/ با/ در + اسم» استفاده کرد. در اين موارد نيازی نيست از کلمات «طور، صورت، گونه و ...» استفاده کرد: به نوعی، به شدت، به تمامی، به دقت، به عمد، به تدريج،
    به واقع، به کل/ به کلی، به عمل، به يقين، به سرعت‌، با اطمينان، در حدود، به صراحت
    ۳- از ترکيب فوق برای قيدهای فارسی نبايد استفاده کرد: خوب، درست، تند، کُند، نرم، آرام، آهسته
    * به خوبی، به درستی، به تندی، به کُندی، به نرمی، به آرامی، به آهستگی


    ال-:

    موجود پيشنهادی موجود پيشنهادی
    دارالشفاء صعب‌العلاج
    دارالحكمه صعب‌العبور سخت‌گذر
    بيت‌الحكمه دايرة‌المعارف دانشنامه
    بين‌النهرين مع‌الوصف با اين وصف
    ماوراء‌النهار مع‌الإسف با عرض تأسف
    بين‌الحرمين ماءالشعير آبجو
    دارالفنون بين‌المللي
    دارالكتب دارالايتام يتيم‌خانه
    دارالخلافه مجهول‌الهويه
    دارالترجمه بالاخره سرانجام
    دارالحكومه خاتمة‌الامر آخر کار
    دارالسلام کاملة‌الوداد
    حجة‌الاسلام ليلة‌القدر شب قدر
    ثقة‌الاسلام خاتم‌الانبياء
    دراالبيضاء دارالمساكين
    طبيب‌السلطنه دارالسلطنه
    حبيب‌الرحمن رفيق‌العلماء
    خادم‌المله خادم‌الاغنياء
    وكيل‌الرعايا وكيل‌الدوله



    تركيبات عربی:


    مـِن: من بعد – من دون – من جمله
    ما: مادون – ماجرا – ماوقع – مادام – مازاد – مابين
    بل: بلكه – بـِلا – بلادرنگ – بلاشك – بلافاصله -- بلامانع
    فی: في‌الفور – في‌الجمله – فی‌الحال –
    ب: بالاخره – بالنيه
    غير: عيرممكن – غير قابل قبول –
    ماوراء: ماوراء بنفش – ماوراء‌النهر –
    مع: قياس مع‌الفارق – مع‌الوصف – مع‌الأسف –
    بدون: بدون شك – بدون خيال –


    translationstudies.ir

  6. 2 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    غلط ننویسیم!


    رديف موضوع درست نادرست
    ۱ توجه کردن، روی آوردن، بررسی کردن پرداختن (در معنايی غير از دادن پول، مثلاً به فعاليت پرداختن، به موضوعی پرداختن)
    ۲ با وجود اين با اين وجود
    ۳ بی اعتنايی بی تفاوتی
    ۴ «اينک» به معنای «اين است» در باب معرفی شخص يا چيزی. معادل آن در انگليسی می‌شود: 'Here is' يا 'Here you are' اکنون اينک
    ۵ جنگ/ مبارزه/ نبرد با جنگ/ مبارزه/ نبرد عليه
    ۶ نيازی به استفاده از «های» تأنيث در صفات فارسی نيست! مربوط، متعلق مربوطه، متعلقه
    ۷ «گرام» ( 'gram' ) به معنای «نگارش و رسم» است! گرامی گرام
    ۸ «کانديد» ( 'candid' ) به معنای «ساده لوح» است! کانديدا کانديد
    ۹ درباره، راجع به در رابطه با، در ارتباط با، پيرامون
    ۱۰ اگر چه ----، اگرچه ----، اما/ ولی
    خاتمي با اينكه ضربه‌هاي زيادي از تندروي‌ها خورد، اما باز هم از آزادي فكر و بيان گفت.
    ۱۱ «را»ی سرگردان را بايد پس از مفعول (در جملات مختلط پيش از "که") آورد بعضی اوقات "را" را به غلط پس از فعل جمله مختلط يا مفعول غيرمستقيم می‌آورند
    ۱۲ A (معادل حرف تعريف نکره انگليسی در فارسی «ی» نکره است، نه عدد «يک») کتابی يک کتاب
    ۱۳ For someone (در ابتدای جمله) از نظر کسی برای کسی
    ۱۴ including مانند، در ميان آنها، شامل، از قبيل از جمله، من جمله
    ۱۵ think تصور کردن، گمان کردن فکر کردن
    ۱۶ viewpoint, point of view ديدگاه، نظر، رأی نقطه نظر
    ۱۷ بايد – می‌بايد (برای مضارع)
    بایست – بايستی - می‌بايست
    کاربرد اين فعلها که به زمان گذشته اطلاق دارد برای زمان مضارع صحيح نيست!
    می‌بايد
    بايد
    می‌بايست
    بايست
    ۱۸ بهتر است از کلمات مهجور و قديمی (يا شاعرانه) در متون معاصر نثر استفاده نکنيم! شد گرديد، گشت
    ۱۹ درازنويسی مذموم است بررسی کردند
    آزمود و بررسی کرد
    بر __ تأکيد می‌کند
    مورد بررسی قرار دادند
    مورد آزمون و بررسی قرار داد
    مورد تأکید قرار می‌دهد
    مورد توجه قرار می‌گیرد
    مورد استفاده قرار می‌گیرند
    مورد بازخواست قرار دهند
    مورد مخالفت قرار می‌گیرد
    مورد قبول واقع نمی‌شود
    مورد تردید قرار می‌گيرد
    ۲۰ قيد در فارسی گاهی با ترکيب «صفت يا اسم + انه» ساخته می‌شود، در اين صورت، نيازی نيست پيش از چنين قيدهايی کلمات «طور، صورت، گونه و ...» افزوده شود! مرموزانه
    موذيانه
    دزدانه
    مردانه
    ناشيانه
    ناجوانمردانه
    خردمندانه
    سالانه
    دوستانه
    به طور مرموزانه
    به طور موذيانه
    به صورت دزدانه
    به طور مردانه
    به طور ناشيانه
    به طور ناجوانمردانه
    ۲۱ قيد در فارسی هميشه با ساختار «به + صفت + ی» ساخته نمی‌شود، بلکه بسياری اوقات صفت و قيد در فارسی يکسان هستند. زود
    تازه
    آرام
    آهسته
    خوب
    تند
    کُند
    رسا
    خوب
    درست
    نرم
    سخت
    روشن
    به زودی
    به تازگی
    به آرامی
    به آهستگی
    به خوبی
    به تندی
    به کُندی
    به روشی رسا
    به خوبی
    به درستی
    به نرمی
    به سختی
    به روشنی
    ۲۲ کاربرد کلمات خارجی که معادل متداول فارسی دارد صحيح نيست! فهرست
    مجموعه‌ای، چند
    مهار، مراقبت، نظارت، ...
    دستگاه، نظام، شبکه، ...
    نظام‌مند
    عقيده
    عقيدتی
    طرح
    الگوی نظری
    کارگروه
    کارکنان
    فناوری
    انديشه، آرا
    مِلاک، معيار
    نظريه
    حد‌نصاب
    آرمانی، کمال‌مطلوب
    قابليت
    آموزه
    با آنکه، با‌وجود‌اينکه
    ليست
    يک سری
    کنترل
    سيستم
    سيستماتيک
    ايدئولوژی
    ايدئولوژيک
    پروژه
    پارادايم
    تيم
    پرسنل
    تکنولوژی
    ايده
    استاندارد
    تئوری
    رکورد
    ايده‌آل
    پتانسيل
    دکترين
    علی‌رغم
    ۲۳ آوردن و عطف، ميان عبارت وصفی و فعل، غلط و بی‌معنی است. درست نيست که بنويسيم: *«هوشنگ دست و رو شسته و آمد.»
    در فارسی هر گاه دو يا چند جمله که فعل همه آنها «جزءِ مُعين» برابر دارند در پی يکديگر واقع شوند (يعنی جمله مرکب بسازند) برای پرهيز از تکرار می‌توان جزءِ آخر بعضی از آنها را به قرينه حذف کرد، مثلاً می‌توان نوشت: «من بارها به مازندران رفته و در کنار دريا نشسته و از زيبايی طبيعت لذت برده‌ام.»
    در اينجا جزءِ «ام» از آخر دو فعل حذف شده است. در اين حال ديگر جمله يا عبارت وصفی در ميان نيست و با حرف «و» عطف به هم مربوط شده‌اند.
    وجه وصفی فعل، وجه وصفی فعل، و
    ۲۴ کاربرد «ها»ی تأنيث در فارسی صحيح نيست حاصل
    مربوط
    حاصله
    مربوطه
    ۲۵ کاربرد «- يت» اسم ساز بر سر کلمات فارسی صحيح نيست. خوبی
    رهبری
    خوبيت
    رهبريت
    منيت
    خريت
    ۲۶ نياز به دو حرف اضافه هم معنا يا متضاد وجود ندارد بر يا روی
    عليه
    بر روی
    برعليه
    ۲۷ گذاردن (نهادن، جای دادن، منعقد کردن، ترک کردن، برپا کردن، وضع کردن، عبور دادن) و
    گزاردن (انجام دادن، به‌جا آوردن، پرداختن، رسانيدن، بيان کردن، ترجمه کردن، خرج کردن، حق چيزی را ادا کردن)
    نمازگزار
    سپاسگزاری
    سياستگذاری
    لوله‌گذاری
    خوابگزار
    گزارش
    گذراندن واحد درسی
    نمازگذار (يعنی تارک‌الصلوة)
    سپاسگزاری
    سياستگزاری
    لوله‌گزاری
    خوابگذار
    گذارش
    گزراندن واحد درسی



    translationstudies.ir

  8. 2 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی(1)


    به کار بردن تنوین برای واژه های فارسی


    کاربرد تنوین که ابزار ساختن قید در زبان عربی است برای واژه های عربی جایز است، مانند: اتفاقا، تصادفا، اجبارا، ولی واژه های ناگزیر و ناچار و مانند آن ها که فارسی است هرگز

    تنوین بر نمی دارد و نباید آن ها را چون این به کار برد:


    گزارشا به عرض می رسانم ( به جای بدین وسیله گزارش می کنم که )،


    ناچارا رفتم ( به جای به ناچار ، یا ناگزیر رفتم).


    اکنون کار به جایی رسیده است که بسیاری تنوین را حتا برای واژه های لاتین نیز به کار می گیرند و مثلا می گویند: تلفونا به او خبر دادم، یعنی به وسیله ی تلفن، یا تلفنی او راآگـاه

    کردم.


    تلگرافا به او اطلاع دادم، یعنی با تلگراف یا تلگرافی او را آگاه کردم.


    در این جا لازم به گفتن است که دیرزمانی است که نوشتن تنوین به صورت « ا» در خـط فارسی به کناری نهاده شده و آن را به صورت ن می نویسند. مثلن : اتفاقن، تصادفن یا اجبارن

    [که لاجرم هر دو وجه را باید صحیح شمرد]


    واژه های دوقلو، سه قلو، چهارقلو و مانند آن


    واژه ی ترکی دو قلو اسمی مرکب از «دوق » و « لو » است که روی هم همزادها معنی می دهد و هیـچ گونه ارتباطی با عدد 2 (دو) فارسی نـدارد که اگر بانـویی احیـانا سه یا چـهار

    فرزند به دنیا آورد بتوان سه قلو یا چهار قلو گفت.


    درست مانند واژه ی فرانسوی دو لوکس De Luxe که بسیاری گمان می کنند با عدد 2 (دو) فارسی ارتباطی دارد و لابد سه لوکـس و چهار لوکس آن هم وجود دارد.De حرف اضافه ی

    ملکی در زبان فرانسوی است به معنی« از» ( مانند Of در انگلیسی یا Von در آلمانی ) و Luxe به معنی « تجـمل و شکوه » اسـت و دو لوکس به معنـی « از (دسته ی ) تجملاتـی »

    است ، یعنی هر چیزی که دولوکس باشد، نه از نوع معمولی، بلکه از نوع تجملاتی و با شکوه آن است.



    به کار گیری واژه ها یا اصطلاحات با معنی نادرست


    - جمله هایی مانند :


    من به او مظنون هستم ( می خواهند بگویند: من به او بدگمان هستم)


    او در این قضیه ظنین است ( می خواهند بگویند: او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد)


    هر دو نادرست و درست وارونه ی آن درست است.


    ظنین صفت فاعلی و به معنی کسی است که به دیگری بدگمان است و مظنون صفت مفعولی و به معنی کسی است که مورد شک و بدگمانی قرار دارد. یعنی صورت درست این

    جملات می شود:


    من به او ظنین هستم .( یعنی من به او بدگمان هستم)


    او در این قضیه مظنون است. ( یعنی او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد)


    - مصدر عربی فقدان به معنی کم کردن، کم شدن و از دست دادن است و معنی نبود ندارد و درمورد مرگ و فوت کسی هم باید گفت: در گذشت، یا رخت بر بست.


    - یا مثلا می گویند: « کاسه ای زیر نیم کاسه وجود دارد .» در حالی که کاسه هرگز زیر نیم کاسه جای نمی گیرد و در ادبیات هم همیشه گفته اند: زیر کاسه نیم کاسه ای وجـود دارد.


    - شعر سعدی، یعنی: « بنی آدم اعضای یک پیکرند » را « بنی آدم اعضای یکدیگرند » می گویند.


    - هنگامی که دانش آموزی در پایان سال تحصیلی در برخی از درس ها نمره ی کافی برای قبـولی نمـی آورد می گویـد در فلان و فـلان درس تجدید شـدم و یا درباره ی کسـی می گویند

    فلانی امسال تجدید شد. حال آن که این نه خود دانش آموز، بلکه درس های نمره نیاورده است که تجدید می شود و در شهریور ماه باید دوباره جدید شده و از نو امتحان داده شوچون

    ایـن دانش آموزی تجدیدی شده است و باید او را تجدیدی، یعنی دارنده ی درس های تجدید شده نامید.




    adab.tebyan.net
    Last edited by V E S T A; 19-04-2013 at 17:29.

  10. 2 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #16
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی (2)


    غلط های دستوری

    استاد: این واژه فارسی است و باید جمع آن را استادان گفت نه اساتید .


    مهر: مهر واژه ای فارسی است و صلاحیت اشتقاق عربی را ندارد و نباید مثلا گفت حکم ممهور شد، بلکه درست آن است که بگویند: حکم مهر کرده شد یا مهر زده شد.


    -غلط های واگویی (تلفظی)


    پساوند «وَر » در زبان فارسـی برای رساندن مالکیت و به معـنی « صاحب » و دارنده اسـت. « رنج وَر » به معنی دارنده ی رنج و « مزد وَر» به معنـی دارنده ی مـزد است. امروزه بر خـلاف این قاعـده

    و برخاسته از خط عربـی که ایرانیـان به کار می برند، این واژه ها را به صورت رنجـور و مزدور می نویسند که موجـب آن گردیـده است تا آن ها را به نادرسـتی با واو « سیـرشـده » (مانند واو در واژه ی

    « کور ») تلفظ نمایند.


    واژه های دیگر ی نیز مانند دستور ( دست وَر به معنی صاحب منصب، وزیر) و گنجور ( گنج وَر) نیز از این گروه است.


    - نامیدن پدر به جای پسر


    زکریا نام پدر « محمد بن زکریای رازی » و سینا نیز نام پدر « ابوعلی این سینا » بوده است. لیکن همه جا آنان را با نام زکریای رازی و ابن سینا ، یعنی نه با نام خود، بلکه با نام پدران شان می نویسند.

    « بیمارستان ابن سینا » هنوز نیز در چهار راه حسن آباد تهران با این نام وجود دارد.


    منصور نیز پدر « حسین ابن منصور حلاج » است که کوتاه شده ی نام وی «حسین حلاج » است. لیکن این نامی ترین صوفی ایران در سـده ی سوم هجری را همه جا « منصور حلاج » می نامند و نه

    «حسین وار»، بلکه «منصوروار» بر سر دار می کنند، در حالی که منصور (یعنی پدر حلاج) در آن هنگام در خوزستان به حلاجی و پنبه زنی مشغول بوده است. !


    - غلط های املایی مشهور


    آزمایشـات: واژه آزمایش را که فارسی اسـت برخی از فارسی زبانان با « آت » عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت و باید با « ها» ی فارسی جمع بسته شود. آزمایش ها درسـت اسـت.

    در جمع بستن واژه ها ی فارسی با « جات » نیز غالبا همین گونه اشتباهات رخ می دهد، چرا که به نظـر می رسد که این نوع جمـع فرقی با جمـع با « آت » ندارد. اما برای نوشتن فارسی فصیح به تر

    است که این واژه ها نیز با « ها »جمع بسته شود، برای احتراز از عربی مآبی . یعنی به جای روز نامه جات ، کارخانجات ، نوشته جات ، شیرینی جات ، ترشیجات ، دسته جات ، میوه جات ، نقره جات و...

    به تر است چون این بنویسیم :روزنامه ها ، کار خانه ها ، نوشته ها، شیرینی ها ، ترشی ها ، دسته ها ، میوه ها ، نقره ها .

    از غلط های فاحش در همین زمینه یکی هم جمع بستن نام های جمع است. مانند تشکیلات که جمع تشکیل است و هنگامی که با : ها آن را جمع می بندند ، جمع الجمع می شود، از آن جمله اند :

    آثارها، اخبارها ، ارکان ها ، اعمال ها ، جواهرها یا جواهرات ، حواس ها ، عجایب ها ِ، منازل ها ، نوادرات ، امورات ، عملیات ها و دیگر، که شکل درست نوشتن وگفتن آن چون این است : آثار، اخبار ، ارکان

    اعمال ، جواهر ، حواس ، عجایب، منازل ، نوادر ، امور ، عملیات و ..


    آزوقه / آذوقه: اصل این واژه که آن را آزوغه هم می نویسـند ترکی اسـت. پس باید به« ز» نوشـته شـود.


    آسـیا / آسـیاب: این واژه را به هردوشـکل می توان نوشـت و بزرگان ادب فارسی هردو شکل را به کار بسـته اند.


    آن را / آنرا: « را» واژه ی مسـتقلی است و پـیـوسته آن را جدا از کلمه ی پیشـین می نویسـند. مانند: این را، وی را، ایشـان را، تو را، آن را .


    اتاق / اطاق: از آن جا که این واژه ترکی اسـت و در ترکی مخرج« ط» وجود ندارد پس باید آن را با حرف « ت» نوشـت.


    اتو / اطو:چون این واژه عربی نیسـت وممکن اسـت فارسی یا روسی باشـد، پس به تر اسـت به « ت» نوشـته شـود .


    ارابه/ عـرابه: ارابه واژه ی فارسی اسـت و عرابه معـرب آن. پس بهتر اسـت آن را به صورت ارابه نوشـت.


    ازدحام / ازدهام: این واژه را تنها می توان با حرف «ح» نوشـت زیرا ازدهام واژه ای بی معنی اسـت.


    اسـب / اسـپ: به هردوصورت می توان این واژه را نوشـت. زیرا این واژه پهلوی اسـت نه عربی. امروزه بزرگان زبان بیش تر با « ب» می نویسـند. اما در گذشـته های بسـیار دور با « پ » می نوشتند و

    همین واژه جزء دوم نام های کهن خراسـانیان بوده است. مانند : ارجاسـپ، جاماسـپ، گشـتاسپ، تهماسـپ ، لهراسـپ و...


    اسـتادان / اسـاتید: چون اسـتاد واژه ای فارسی اسـت جمع آن می شـود اسـتادان. این کلمه که به صورت اسـتاذ به عربی رفـته است، در این زبان به صورت اسـاتیذ و اسـاتید جـمع بسـته می شـود


    اسـلحه/ سـلاح: بسـیاری کاربرد درسـت این دو کلمه را نمی دانند. به طوری که گاه به جای اسلحه، سلاح و گاه برعکس آن را به کار می برند.در حالی که اسـلحه جمع اسـت و سـلاح مفرد و نباید جمع

    اسـلحه را اسـلحه ها نوشت، زیرا که اسـلحه خود کلمه جمع اسـت و به جای آن می توان واژهء سـلاح ها را به کار برد.


    اقلاً / اکثراً: این دو کلمه در عربی به هیچ روی تنوین نمی گیرد و کاربرد آن ها بدین صورت از اغلاط مشهور به شمار می آید. بهتر است به جای اقلاً « حداقل » و یا به تر از آن « دسـت کم» و یا « کم از

    کم » نوشــت و به جای اکثراً « غالبا» و یا به تر از آن « بیـش تر » را به کار برد. .همچنـین نمی توان واژه هایـی مانند دوم وسـوم و چهارم راکه فارسی اند، دوماً و سـوماً و چارماً نوشـت. یا واژه فارسـی

    « زبان » را زباناً .


    اِن شاء الله / انشاء ألله: جمله ی « ان شاء الله » از سـه کلمه سـاخته شـده اسـت: اِن ( اگر )، شـاء (بخواهد )، الله (خداوند)، یعنی: اگر خداوند بخواهد. اما جمله ی « انشاء الله » از دو کلمه

    سـاخته شـده اسـت: اِنشـاء ( آفریدن )، الله ( خدا ) به معنی: خداوند بیافریند. آن چه به هنگام نوشتن این جمله مراد نویسنده است جمله ی نخست است ولی آن را به صورت جمله ی دوم می نویسد.


    انتر / عـنتر: واژه انتر را که فارسی و معـنای آن بوزینه می باشـد باید به همین صورت نوشـت. عـنتر به زبان عربی نوعی مگس و مجازا به معنای شـجاع است.



    adab.tebyan.net

  12. 2 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #17
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    غلط هاي املايي مشهور(3)



    باتلاق/ باطلاق: واژه ي باتلاق ترکي اسـت، نه عربي. پس نوشـتن آن با حرف « ت» درسـت اسـت.


    باغ ها / باغات: واژه ي باغ فارسي اسـت و جمع بسـتن آن به « ات » عربي نا درسـت اسـت.


    بوالهوس / بلهوس: پيشـوند « بُل » برسـر برخـي واژه هاي فارسـي مي آيد ومعـناي پـُر، بسـيار و فـراوان دارد، برابر اين پيشـوند در زبان عربي ابو مي باشد که براي واژه هاي عربي به کار مي رود و کوتاه شده ي

    آن را به صورت بو مي نويسند. پس« بُل » براي واژه هاي فارسي ( مانند بلکامه: پر آرزو، بلغاک: پر شور) و «بو» براي واژه هاي عربي (مانند بوالهوس : پر هوس، بوالعجب: پر شگفتي) درست است.


    بوته / بته: معـناي اين واژه، گياه پـر شاخ و برگي اسـت که تنه ي ضخيم نداشـته باشـد و زياد بلند نشـود و املاي درسـت آن بوته اسـت.


    به نام / بنام: در زبان عربي حرف جر « ب » را هـميشـه بايد به کلمه ي بعد که مجرور اسـت متصل نوشـت، اما در زبان فارسي حرف اضافه « به» را بايد همواره جدا از کلمه نوشـت. مگر در اشـکال کهن مانند:

    بدين و بدو.، زيـرا اگر چون اين ننويسـيم در موارد بسياري امکان به جاي يکديگر گرفته شدن واژه ها و معـاني (التباس معني) وجود دارد، مانـند همين «به نام» و «بنام » که هر کدام جاي کاربرد ويـژه اي دارد. بـه

    اين نمونه ها دقت کنيد: او نويسـنده ي بنامي بود و يا « من او را به نام نمي شـناختم». به همـين ترتيـب اگر « به روي» را « بروي» بنويـسيم معلوم نخواهـد شـد که مراد چيسـت؟ آيا منظور از « بروي» فعلـي

    از مصدر رفـتن اسـت، مانند برو، بروي و... .يا آن که مثلن مي خواهـيم بنويسـيم که: اين قـلـم به روي ميز اسـت يا اگر ما « به درد » را « بدرد » بنويسـيم بازهم شباهت معـنا رخ مي دهد، زيـرا « بدرد : يعنـي پاره

    کند و » به درد « يعني به غم و اندوه». به همين گونه اند صد ها واژه که بايـد به هنـگام نوشـتن آن ها با احتياط بود، مانند: به دل و بدل، به شـتاب و بشـتاب، به کار و بکار، به گردن و بگردن، به کس و بکس، به همـان

    و بهمان، به گردش و بگردش، به چشم و بچشم، به هر و بهر، به خر و بخر، به دوش و بدوش، به بار و ببار، به خواب و بخواب و غيره ...


    بها / بهاء : بها به معني قيمت ، ارزش و نرخ چيزي است . اما معني بهاء روشني ، درخشنـدگي ، رونق ، زيبـايي و نيکـويي است و به معـناي فر وشـکوه و زينـت و آرايـش نيز به کار رفته است . ماننـد بهاء الدين يا

    بها ء الحق و يا بها ء الملک که معناي آن ها رونق دين ، شکوه دين و شکوه کشور است. در پشت جلد ( پوشانه ) برخي از کتاب ها مي نويسند : بهاء .... ريال . که سخت نادرست است .


    پايين / پائين:. شايد گروه بسياري از پارسي نويسان روزانه ده ها بار همزه ي عربي را در نوشته هاي خود به کار مي برند و نمي دانند که اين نشانه ي نوشتاري عربي درزبان پارسي جايي ندارد. براين پايه نوشتـن

    واژه هايـي مانند « پائيز » ، « پائين » ، «موئين » ، «روئين» ، « آئين » ،« پر گوئي» ، « چائي »، « امريکائي » و... نادرسـت است و بايد پاييز ، پايين ، مويين ، رويين ، آيين ، پر گويي ، چايي، آمريکايي و چون ايـن ها

    نوشت.



    تاس / طاس: تاس واژه اي فارسي اسـت که عرب ها آن را گرفته و طاس مي نويسند (معرب کرده اند)، يعني ايرانيان بايد آن را به حرف ت بنويسند.


    تراز/ طراز: تراز واژه اي فارسي است که عرب ها آن را گرفته و طراز مي نويسند (معرب کرده اند). به همين سـبب « تراز» و همه ي ترکيبات آن بايد با حرف « ت» نوشـته شـود. مانند: تراز نامه، هم تراز، ترازکردن و

    مانند اين ها.


    تپيدن / طپيدن : تپيدن واژه اي فارسي اسـت. و بايد با حرف « ت » نوشـته شـود و نوشـتن واژه هاي مشـتق از آن نيز مانند: تپش، تپنده، تپيد، تپاندن و مانند آن نيز بايسته است. همچنان واژه هايي مانند تالار،

    تپانچه، تنبور، تشـت وتهران که فارسي اند، نبايد با « ط» نوشـته شـود.


    ديگر آن که در زبان عربي، هم ت وجود دارد و هم ط. مانند تابع و طبيب. از اين رو واژه هاي عربي را مي توان به همان صورت عربي نيز نوشت. نکته ي ديگـر آن که: اگر کلـمه اي مربوط به زبـان هاي بيگانه ي ديگـر

    باشـد، به ت نوشـته مي شـود. مانند: ايتاليا، اتريش، اتيوپي، امپراتور، ترابلس. اما برخي نام هاي خاص مانند سـقراط و بقراط و افلاطون و مانند آن ها که از رهگذر زبان عربي وارد زبان فارسي شـده است مي تواند

    به همان صورت عربي هم نوشته شود و گر نه چه فرقي با اسـامي عربي چون حافظ، نظامي، ملا صدرا، ابوريحان و جز آن دارد که در آن ها تغييري ايجاد نمي شود.


    ثواب / صواب: نوشـتن يکي از اين واژه ها به جاي ديگري نيز يکي از غلط هاي رايج در امـلاي زبان فارسـي اسـت. در حالـي که ثواب وصـواب معاني جدا گانه اي دارد و نبـايد آن ها را با هـم اشـتباه کرد. ثـواب اسـم

    است به معـني « مزد و پاداش » ، اما صواب صفت اسـت به معـني «درسـت، به جا و مناسـب».


    جذر/ جزر: برخي ها درکاربرد درسـت اين دو واژه نيز اشـتباه مي کنند. جذر به معـناي ريشـه اسـت و در رياضـي نيز عددي اسـت که آن را در خودش ضرب مي کنند. مانند عدد 3 که وقتي آن را در خودش ضرب کنند

    عدد ? به دست مي آيد که آن را مجذور مي گويند. جزر اما فرو نشـسـتن آب دريا، بازگشـتن آب دريا و ضد مد مي باشد.


    جرأت/ جرئت: اين واژه را بايد جرات نوشت و به صورت جرئت اصلن وجود ندارد.


    حايل / هايل: اين دو واژه را نيز برخي با يکديگر اشـتباه کرده و به جاي هم به کار مي برند. حايل اسـم اسـت به معـناي چيزي که پرده وار ميان دو چيـز واقع شده و مانع از اتصال آن دو گردد. اما هايل صفـت است به

    معناي ترسـناک:


    شـب تاريک وبيم موج و گردابي چنين هايل / کجا دانند حــال ما سـبکـسـاران سـاحل ها


    ( حافظ )


    خرد/ خورد: معـناي واژه خُرد کوچک و ريز و اندک اسـت مانند: خرد سال يا خرده فروشي، و واژه خورد سـوم شـخص مفرد از مصدر خوردن است در زمان گذشته. نمونه هاي ديگر: سالخورده يا خورد و خوراک




    adab.tebyan.net

  14. 2 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #18
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    غلط هاي املايي مشهور(4)


    داوود/ داود: املای این گونه واژه ها را در املای زبـان فارسی با دو ( واو ) سفارش کرده اند. به همیـن ترتیب واژه هایی مانـند طاوس و کیکاوس را نیز باید با دو ( واو ) نوشـت: طاووس، کـیکاووس.

    دُچار/ دوچار: این واژه را که گمان می رود ریشـه ی آن دو چـهار باشـد، در متون قـدیمی بـه صـورت دوچـار می نوشـته اند. امـا در سـده های اخیر آن را به صورت دُچار نوشـته اند. امـروزه نیـز بهتـر

    اسـت به همین صورت نوشـته شـود.

    ذِ لت / ز َ لّت: معـنای ذلت خواری ( متضاد عزت) است، اما زلت یه معنای سـهو و خطا اسـت.

    رُتیل / رطیل: نوعی عنکبوت زهر دار را به عربی رتیل می گویند و رطیل وجود ندارد.

    زرع / ذرع: زرع به معـنای « کشـت» و « کاشـتن » اسـت، در حالی که ذرع مقـیاس قـدیم یرای طول و برابر یک دهم از چهارمتر بوده اسـت.

    زغال / ذغال: املای درسـت این واژه زغال اسـت.

    زکام / ذکام: این واژه را بایـد با ز نوشـت.

    سِـتبَر/ سـِطبَر : این واژه را که به معنای درشـت و کلفت اسـت، قـدما با حرف ط هم نوشـته اند.اما چون واژه ای فارسی اسـت بهتر اسـت با حرف ت نوشـته شـود.

    سـؤال / سـئوال: شـکل درسـت آن این واژه سـؤال است.

    سـوک/ سـوگ: املای این واژه هم با ک وهم با گ درست اسـت.

    شـرایین/ شـرائین: املای این کلمه به صورت شـرایین درسـت اسـت.

    شـسـت/ شـصت: این واژه ها را هـم بسـیاری ها بـه اشـتباه بـه جای یکدیـگر به کـار می برنـد. شـسـت بـه معنای انگشـت بزرگ دسـت وپـا وشـصت عـدد 60 اسـت. آقـای ابـوالحسـن نجفـی

    می نویسـد که چون هر دو عدد فارسی اسـت، تنها برای تمایز میان معـنای آنها است که یکی را با س و دیگری را با ص می نویسـند. ولی درمتون کهن، هردو واژه با « س» آمده اسـت.

    صد / سـد: چون واژه ی « سـده » فارسی اسـت، سـد را نیز می توان با « س» نوشـت. اما چون در متون کهن و جدید این واژه را با « ص » نوشـته اند، اکنون نوشـتن آن با « س» غـیر متعارف به

    نظر می رسـد. از سوی دیگر چون معنای دیگر سـد، مانع و بند و حایل اسـت، لابد قـدما، عدد 100را برای تفکیک صد از سـد. با « ص» نوشـته اند .

    صفحه/ صحیفه : صفحه به هر کدام از دو روی کاغذ و صحیفه به خود ورق کاغذ ( که دارای دو روی ) اسـت گفته می شـود. البته ورق را در سـال های پسـین برگ نیز می گویند.

    طوفان/ توفان: اصل این کلمه یونانی اسـت و شکل های دیگر این واژه ی یونانی در بسـیاری از زبان های ارو پایی هم به کار می رود، چـون آن که در زبـان انگلیسی Typhoon و در زبـان فرانسـوی

    Typhon به همین معنای طوفان به کار می رود. در فرهـنگ معین واژه ی طوفان را که اسم و معرب از کلمه یونانی اسـت به معنای باران بسـیار سـخت و شـدید و آب بسـیار که همه را بپـوشد و

    غرق کند و باد شـدید وناگهانی که موجب خسـارت و خرابی بناها و سـاختمانها شـود و سـبب تشـکیل امواج سـهمگین و مخرب گردد، و همچنان به معـنای هر چیـز بسـیار اسـت که فراگیـر باشد

    مانند طوفان آتش یا طوفان باد. اما در همان فرهنگ، یک « توفان » هم درفارسی هست که صفت فاعلی و از مصدر توفـیدن اسـت و به معنی شور و غوغا کننـده، فریاد کننـده و غُران می باشد.

    پس برای تفکیک طوفان از توفان باید معنا های لغوی این واژه ها را مد نظر قرار داد.

    طوطی/ توتی: توتی واژه ای فارسی است و از این رو می توان آن را با «ت » نوشـت. اما قـدمای زبان و ادب فارسی این واژه را با « ط» نوشـته اند و به این دلیل امروزه نیز اگرچه این واژه فارسی

    می باشد نوشتن آن با «ط » نامانوس و نامتداول است.

    غلتیدن/ غلطیدن: غلتیدن واژه ای فارسی اسـت و باید با « ت» نوشـته شـود . تر کیبات این فعل را نیز باید با ت نوشـت، مانند: غَلت، غلتیدن، غلتنده، غلتیده، غلتان، غلتک و...

    غوته / غوطه : «در آب فرو رفتن» به فارسی «غوتیدن » است که امروز در زبان تاجیک نیز به همین شکل و به همین معنی به کار می رود.از این رو غوطه خوردن، غوطه زدن و غوطه ور نیز همگی

    نادرست است و باید با تای دو نقطه نوشته شود. از این گروهند: تپش، تپیدن، غلتیدن؛ غلت زدن، ؛ غلت خوردن؛ غلتک، غلتان.

    غیظ / غیض: در عربی غیظ، خشـم و غضب را گویند و غیض به معنای کاهـش آب اسـت.

    فترت/ فطرت: معنای فترت، رکود وسسـتی و بی حاصلی اسـت میان دو دوران خوشبختی، یا فاصله ی میان دو دوره ی فعالیت. اما فطرت به خصوصیت و هر موجود از آغاز خلقتش می گویند و به

    سـرشـت و طبیعت او.

    فطیر/ فتیر: فطیر واژه ای عربی و به معنی خمیر ور نیامده و تخمیر نشـده است و از این رو باید با « ط » نوشـته شود و واژه ای به نام فتیر اصلن وجود ندارد.

    قفص / قفس: این واژه عربی اسـت و باید با «ص » نوشـته شـود . اما در زبان فارسی آن را همیشه با «س » نوشـته اند و املای آن به شکل قفس رایج اسـت.

    قیمومت / قیمومیت: واژه ی قیمومت را که به معنی قیم بودن است، فارسی زبانان ساخته اند و در زبان عربی کاربردی ندارد و کاربرد قیمومیت نادرست است.

    کُحل / کــَهل: کحل اسم است به معنای «سـرمه» اما کهل ، صفت اسـت برای مرد میان سـال.

    گزارش ها / گزارشات: برخی ها واژه ی فارسی گزارش را با « ات» عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت.

    لایتجزا / لایتجزی: این واژه با آن که عربی اسـت املای درسـت آن لایتجزا اسـت و معنای آن تجزیه نا پذیر.

    مآخذ / مأخذ: واژه ی عربی مأخذ مفرد و به معنی منبع و محل گرفتن و مآخذ جمع آن است.اما برخی این واژه ها را به جای یک دیگر یعنی مفرد را به جای جمع وجمع را به جای مفرد به کار می برند.

    مبرا / مُبری : این واژه ی عربی به معـنی« تبرئه شـده از تهمت» اســت و در فارسی و عربی آ ن را مبرا می نویسـند

    مجرا / مجری: واژه ی مجری اسـم فاعـل مصدر اجراء و به معـنای اجرا کننده اسـت، مانند « مجری قانون ». ولی در عربی مجری را به صورت مجرا نیز تلفظ می کنند که در آن صـورت، اسم مفعـول

    مصدر اجراء و به معنای « اجرا شـده، عملی شـده » اسـت که در فارسی به تر است که به صورت «مجرا» نوشـته شـود تا با «مجری» اشتباه گرفته نشـود.

    محظور/ محذور: واژه ی محظور به معـنای « ممنـوع و حرام» اسـت و محـذور هم به معـنای « آن چـه از آن می ترسـند» و هـم به معـنای «مانـع و گرفـتاری» آمـده اسـت. یعنی در مـواردی که مـراد

    گرفـتاری و مانع و حجب وحیای اخلاقی باشـد باید محذور نوشـت مانند: « محذور اخلاقی » و یا « در محذور قرار گرفتم و پیشـنهاد اورا پذیـرفـتم ».

    مسأله / مسئله: این واژه عربی اسـت و در خط عربی به صورت مسـألة نوشـته می شـود و در زبان فارسی هم بسـیاری این اصل را رعایت نموده و آن را به صورت مسأله می نویسند، نه مسئـله.

    مسـئوول/ مسـئول: املای این واژه به هردو شـکل آن درسـت اسـت. در عربی البته مسـئوول می نویسـند، اما در فارسی همیشه آن را با یک واو نوشـته اند.

    مزمزه / مضمضه: واژه ی مزمزه فارسی و به معـنای چشـیدن و نرم نرم خوردن چیزی است و مضمضه عربی و به معـنای گرداندن آب در دهان برای شـسـتن آن است.

    مُعتـَنی به/ متنابه: این واژه عربی اسـت و معنی آن، هـنگفت، مهم و قابل اعتنا اسـت و املای آن نیز به صورت معتنی به درسـت اسـت.

    مقتدا / مقتدی : این واژه را که به معنی پیشوا است در عربی مقتدی نوشته اما مقتدا تلفظ می کنند. از این رو در زبان فارسی برای پرهـیـز از اشـتباه خواندن باید آن را مقتدا نوشـت.

    منتها / منتهی: این دو واژه را در فارسی بهتر است برحسب تلفظ شـان بنویسیم مانند:ساختمان های این ناحیه همه بلند است،منتها محکم نیست یا «این خیال باطل به جنون منتهی خواهد شـد».

    نیاگان / نیاکان : در فارسی نیاگ یا نیا به معنی جد است و جمع درست آن نیاگان است نه نیاکان.

    وهله/ وحله: این کلمه را که به خط عربی وهـله می نویسـند ومعنای آن نوبت و دفعه اسـت، نباید وحله نوشـت، زیـرا که وحله در عربی و در فارسی معنایی ندارد.

    هیز / حیز: واژه ی هـیـز به معنای بدکار و بی شـرم اسـت، مانند: او نگاه هـیـز و دریده ای داشـت. و حیز به معنی جا و مکان است.

    هیئت / هیأت: واژه ی هیئت عربی و به معنی شـکل و صورت چیزی و نیز به معنی عـده ودسـته ای از مردم است. جمع هیئت نیز هیأت اسـت و نباید یکی را به جای دیگری به کار برد.




    منبع:

    adab.tebyan.net

  16. این کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #19
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    نيم‌فاصله

    اسم درست اون کاراکتر «فاصله مجازی» هست، نیم‌فاصله درواقع یه کاراکتر دیگه هست که نصف یک فاصله عادیه و جاهای دیگه کاربرد داره و البته هنوز در یونیکد گنجانده نشده.

  18. این کاربر از danial_848 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #20
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض


    فاصله گذاری در خط فارسی



    احمد صفارمقدم


    چکیده: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که مرجع قانونی و ذی صلاح در مسایل و مشکلات زبانی شمرده می شود، نخستین چاپ دستور خط فارسی را در خرداد 1381 منتشر ساخت و، با انتشار آن،

    معیاری ملی در شیوه نگارش خط فارسی ارایه داد. بحث مربوط به فاصله گذاری در دستور خط فارسی (ص 10) تحت عنوان «فاصله گذاری و مرزبندی کلمات برای حفظ استقلال کلمه و درست خوانی»

    مطرح شده است. در این بررسی، از اصطلاح «فاصله» برای فاصله «برون کلمه» یعنی فاصله بین کلمه ها استفاده شده و اصـطلاح «نیم فاصله» بـرای فاصله «درون کلمه»، که «معمـولا میان اجـزای

    ترکیب می گذارند»، به کار رفته است. اصطلاح نیم فاصله و پیدایش آن: «نیم فاصله» درعمل همان فاصله ای است که ماشین تحریر یا رایانه به صورت خـودکار بیـن حروف مـنفصل قـرار می دهد (تعبیـر

    «بی فاصله» یا «بدون فاصله» نیز به همین نوع فاصله اشاره دارد.) مثلا، در اصطلاح «درون کلمه»، چهار نیم فاصله (د – ر – و – ن - کلمه) وجـود دارد؛ امـا، در ترکیب «درون کلمه»، سه نیـم فاصله و یک

    فاصله کامل (د – ر – و – ن - کلمه) دیده می شود. مفهوم «نیم فاصله» به صورتی که در دستور خط فارسی آورده شده، در گذشته مورد توجه بوده و به صورت های گونـاگون مطـرح شده است: در کـتاب

    درآمدی بر چگونگی شیوه خط فارسی از مفهوم «نیم فاصله» با تعبیر «جداولی بدون فاصله» یاد و شرح مفصلی با ذکر مثال های متعدد درباره آن داده شده است. (? ادیب سلطانی، ص68، 82)



    منابع:


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  20. این کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •