پرسید کسی را در زندگی داری؟
لبخند بر لبم خشکید ،نگاهم را دزدیدم
زبانم بند آمد ،بگویم آری یا نه؟!
تو هستی!
در قلبم
اما
.
.
.
.
.
در زندگی ام؟!
پرسید کسی را در زندگی داری؟
لبخند بر لبم خشکید ،نگاهم را دزدیدم
زبانم بند آمد ،بگویم آری یا نه؟!
تو هستی!
در قلبم
اما
.
.
.
.
.
در زندگی ام؟!
- Saman -,aliaghil,B.Russell,babelirani,Captain,Demon King,dourtarin,Ezel,F l o w e r,garaa,GOLDFINCH,Hamed DC,hamed29,hamid_diablo,Iloveu-ALL,iman0007,kases,malkemid,Mehrshad-msv,Mr_100_dolari,New Ray,polestar98g,Puneh.A,raha bash,Rossin,sara_girl,sara_program,unknown47,V E S T A,VAHID,VBYOFSKI,Йeda,کاربر شماره ی یک
نگاه کردن به عکست
حس خوبیه
ساکتی
چشمات فقط به منه
حرف میزنم و حرف و حرف
گریه حتی!
حتی خنده گاهی!
گاهی گلایه!
ولی
تو میخندی
میخندی
و باز میخندی
دلم بدجوری گرفته
بزارید رها باشم از قید و بند نثر و شعر نوشتن
بزارید فارغ از ادبی بودن اثر! کمی خودم باشم
بگذارید اینجا بگم از ناگفته هام
اینقدر دلم حرف داره برای گفتن که به اندازه کل تاپیک های این انجمن شاید برسه!
ولی چرا وقتی وقته نوشتن شد نمیدونم از چی و کجا بنویسم؟
چرا موندم بی حرکت؟
نمیشه گفتنی ها رو نوشت
اره درسته ناگفتنی ها نمیتونه نوشته ها اسم بگیره
منو ببخش بخاطر وجودم در زندگیت
همین امشب
همین لحظه
ببخشم بخاطر وجودم در مسیر زندگیت
بزار مثل گوگوش بگم حضورمو ببخش! منم یه عابرم عبورم رو ببخش!
ولی آیا کسی که باید ببخشه تویی؟
خدا؟
ای وای خدای من
ببین منو
بزار ببینم که میبینیم
ببخشم برای همه اون چیزهایی که میدونمباید بخشیده بشم و همه اون چیزهایی که از یاد بردم بخشیده شدن بابتش رو
چقدر الان درگیر احساساتم شدم
چقدر این احساس آشناست!
آره درسته همون حسه
بعدش رو هم میدونم
بیخیالی و فراموشی
همینه
اینه تناوب زودرس احساساتم ،احساساتت، احساساتمان
صرف کنید این فعل را برای همه!
آن منه مغرور
دیگر نیست
ببین
که چندلحظه
دیدار یکطرفه
را چه عاجزانه
میطلبم!
با تو بودن
مثل روشن کردن کبریت بود
در آغاز،
تماشای شعله
چقدر دیدنی ست!
در ادامه،
کم شدن شعله
و ترس از خاموشی
در انتها
واقعی ترین حس
ترس از سوختن
است و بس!
من عاشق
بوی چوب سوخته ی
کبریت
بعد از خاموشی ام!
Last edited by Atghia; 08-03-2013 at 14:52.
باور اینکه جز یک زنگ تفریح چیز دیگری برات نیستم خیلی سخته!
نمیخوام و نمیدونم چرا، اما حسی با اطمینان بهم میگه:
روزی
به اندازه
یک زنگ تفریح
هم
برایت
وقت نخواهم داشت!
پایبند کدام تعهد نبسته ام
که
هنــــــــــــــــــــوز
به احترامش
در حصار
خودساخته ام
اســـــــــــــــیرم؟!
Last edited by Atghia; 13-03-2013 at 02:41. دليل: رنگبندی...
صدای راه رفتن روی چوب
تاب تاباز پاهایم اویزانم از سقفبوم بوم
ضربان خون در مغزمتاب تاب
آونگی آویزانمبنگ بنگ
گذشته اسلایدوار از پیش چشمانم میگذردصدای لرزان یک مرد
دوستت دارمبغض بغض
میترسم تنهام بزاریفریااااد فریااااد
تو نمیفهمیییی عوضی،بیشعور...هق هق
لرزشم از خشمآهـــــ
نفس عمیق در اوج گریهوای وای
خدایا خلاصم کن از این سرنوشتقلپ قلپ
قرصش آلمانی موثره موثره فقط یه نصفهنفس نفس
دکتر تحملش سختهصدای لرزان یک مرد
تا حالا احساسی رو که به تو داشتم به هیچکسی نداشتمتاب تاب
اویزانم از سقفبوم بوم
ضربان خون در مغزممِن مِن
دیگه نمیتونیم باهم باشیمهق هق
نه تو رو خدا بدون تو نمیتونمقلپ قلپ
قرصش المانی موثره موثره فقط یه نصفهلمس لمس
خیل موهای سرت زیر لمس لبان و نوک بینی املمس لمس
صورتت زیر دستانمبوم بوم
ضربان خون در مغزمآخ آخ
بستن بند به دستانمپیک پیک
وصل الکترودها به سرمفشـــ^#ششــ
دومین شوک الکتریکی به سرمنفس نفس
تکیه سرم به دیوار نگاه به پنجرهپُک پُک
سیگارش لیبل داره؟ خوبه هاهق هق
خیسی شبانه چشمانمصدای لرزان یک مرد
دوستت دارمبغض بغض
میترسم تنهام بزاریصدای راه رفتن روی چوب
تاب تاب
آونگی آویزانم.......
Last edited by Atghia; 18-03-2013 at 11:02.
کنار ساحل که می ایستی
به افق خیره میشوی
انتهای این دریا کجاست؟
جای دوری نرو
ته دریا همینجاست
دقیقا همینجا که ایستادی
فقط
مهم این است که از کدام سمت به آن مینگری!
دریای من
دنیای من
من همان روز که باهم بودن را
شروع کردیم
به انتها رسیده بودم!
فقط
اینور آب بودم
که
ندیدم!
جایی را سراغ داری برای فریاد؟
دلم فریاد میخواهد
به اندازه تمام بغض های فرو خورده ام
به اندازه تمام دلتنگی ها و سکوتم
دلم فریاد میخواهد
فریاد از خودم
خدا؟
تو دیگر چرا
تو که فریادهای ناگفته را میشنوی
چرا نشنیدی فریادم را؟
دلم فریاد میخواهد
فریادی از برای شنیدن خدا
فقط خدا
خدا؟
جایی را سراغ داری برای فریاد؟
دلم فریاد میخواهد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)