تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 2 12 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 12

نام تاپيک: دست نوشته های Rainy eye

  1. #1
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض دست نوشته های Rainy eye

    امروز مثل قدیم ها که از نبودنت گلایه میکردم ، میخواهم دوباره بنویسم
    اندوهم این است که نتوانم به آخر برسانمش ، میترسم دیگر حتی یارای نوشتن نیز نداشته باشم.
    آخر، امروز...همه با رفتارشان به من میفهمانند که همه چیز تمام شده است
    کاش امروز نبود،امروز برعکس همیشه از آمدنت وحشت دارم ، وحشت دارم از اینکه این لحظه های آخر سایه ات بر سرم باشد
    مجبور شوم به نام تو را بخوانم،دیگر حتی از آوردن نامت تمام تنم مور مور میشود!
    امروز میخواهم فراموشت کنم،برعکس آن روزها که همیشه به یادت بودم.
    عجب روزهای مسخره ای بود...از سادگی ام خنده ام میگیرد !! از اینکه منتظر برگشتنت بودم،چه احمقانه بود تصور اینکه تو دوباره برمیگردی
    آن روزها که آواره بودم،دوس داشتم تو باشی، موهایم را نوازش کنی... آنقدر بچه بودم که هرروز جلوی آینه منتظر می ایستادم تا بیای موهایم را خرگوشی درست کنی !!!!اما...تو نیامدی هیچ، حتی یادت رفت که باید مرا دوست داشته باشی
    لحظه رفتنت ندیدی که چشمهایم بارانی است و بعد از آن همیشه بارانی بود
    ومن چقدر ساده بودم که نامت را برتک تک عروسکهایم گذاشتم، آنها را به یاد خاطراتت در اغوش میگرفتم وروزی صدبار کم است، هزار بار آنها را به نام میخواندم که نکند یک وقت نامت فراموشم شود
    چون به من گفته بودی:(( هر کردوممون که اون یکی رو فراموش کنه ستاره ها دیگه دوسش ندارن!!!)) و من همیشه از ستاره ها شرم داشتم!
    ومن با همان دستهای کوچکم ،گلوله های برفی درست میکردم،چون تو برف دوست داشتی!!!دستانم از سرما بی حس میشد ، اما تو نمی آمدی ، چقدر ساده بودم من...!!!نمیفهمیدم برای همیشه رفته ای !!!چقدر کودکانه بود که منتظرت بودم!!
    اما الان نمیخواهم که بیایی ...میخواهم فراموشت کنم ، میخواهم این لحظه های آخر بدون اندوه آمدنت بگذرانم...میخواهم مثل همیشه تنها باشم ، میخواهم تنها باشم زمانی که همه چیز تمام میشود

  2. 9 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    یادگار توست:
    لبخندهای بی رنگ شده
    با طعم تلخ جدایی...
    حتی مرور خاطرات هم شیرینش نمی کند!!!
    خیلی تلخ...
    مرا به یاد قهوه های ساعت های نوشتنت می اندازد!!!
    نامشان چه بود...؟!؟!
    اسپرسوهای زهرماری...!!!؟!!؟
    به بودنشان عادت کرده بودی...
    هرچه بود،
    برای من
    کم از قهوه قجری نداشت!!!
    من هم عادت کرده بودم،
    فقط برای خوشبختی ات دعا کنم...

    امروز با همه چیز غریبه ام
    با اتظار آمدنت...
    با نوشته هایت
    با نگاه هایت...
    حتی خاطراتت!!!
    رفتی... عادتم دادی به عادت هایت
    فقط می نویسم _ میخواهم مثل تو بنویسم!!!_ به یادت
    و قهوه تلخ میخورم!!!!!
    تصور خوشبختی تو شیرینش می کند...
    ای کاش تو هم به عادت هایم
    عادت میکردی
    که شاید من
    طعم خوشبختی را می چشیدم
    Last edited by Rainy eye; 28-07-2010 at 01:39.

  4. 6 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    گفته بودیدکه میتوان نوشته های این تاپیک رانقدکرد.ازین جهت نقل قول کردم.
    مردم نمایندگان مجلس را انتخاب میکنندوآنهاقوانین را وضع میکنند. امابایدبه تاییدشورای نگهبان برسد. اعضای شورا :شش حقوقدان وشش فقیه هستند،گروه اول رارییس قوه قضاییه به مجلس پیشنهادمیدهدومجلس بااکثریت آراانتخاب میکند. فقهارانیز رهبرانتخاب میکند. رهبر رامجلس خبرگان واعضای مجلس خبرگان را نیزمردم انتخاب میکنند. این روند قدرت بخشی ست که دموکراسی ِ ماست.
    من میگویم دموکراسی این نیست که مردم بتوانندبه هرکه میخواهندقدرت بدهند،دموکراسی آنست که مردم هرگاه که خواستندبتوانند قدرت رابازپس گیرند.
    حالا این روند را معکوس کنید.آیامردم میتوانندچیزی راپس بگیرند؟

    ببخشید ...من اصلاً دلم نمیخواد دخالت کنم!!!ولی به نظرم مهمه که بگم...
    اگه گفتن میتونید نقد کنید منظور این نیست که میتونید درمورد موضوع نوشته ها هم نظر بدید!!!!چون موضوع به خود اون شخصی که مینویسه بستگی داره ... به نظر من اگه تو موضوع نوشته یه نفر دخالت کنیم به افکارش تو هین کردیم!!!!
    نقد در مورد نوع نوشته و ادبیاتش فک میکنم مشکلی نداشته باشه...
    حالا صلاح مملکت خویش خسروان دانند...

  6. این کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #4
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    خسته شدم
    از سیل گریه های احمقانه ام
    از لرزش بی پروای دستانم...باورشان نداشتی!!!؟!
    خالی خطابشان کردی...
    آن همه لرزش،از سنگینیه صداقتشان بود!!!
    رفتی ...
    دستانم خشکید...
    لحظه وداع،حتی نتوانستم یک دست ناقابل برایت تکان دهم!!!
    باز محکومم کردی...
    به نگفتن...به نبودن و به نخواستن!!!
    لعنت به صدایم...
    آتشفشانی بود که میل فوران داشت...
    فوران اندوه های بلعیده شده روزهای نبودنت و بودنت...!!!
    اما ساکت بود...دریغ از یک خداحافظ
    ((خداحافظ تو ای آرامش اندوه تنهایی........خداحافظ تو ای همپای شبهای غزلخوانی))
    تازه داشتم بودنت را باور میکردم،
    نگاه هایت را از بر میکردم...
    که ناباورانه رفتی...
    ......................

  8. 3 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    به عکس تو،نگاه من/نبود روزهای بودنت به پای من/وگریه های پشت هم...
    گذشتن از کنار من/نه بغض نه سوز...ذره ای به خاطرم/و من...مثال روزهای اولم/هی فریادهای پشت هم...
    نفس شماره افتاد رو به کم/و تو .../به خاطر تجابتی که خرج نکردی/به او ،به من.../به یاد روزهای پر ز غم
    و من.../هی سیگار ها پشت هم...
    کجا تو رفته ای که من،/خبر نداشتم ذره ای ز تو؟!/بی تابی دلم و او ...خودم.../به خاطر خیانتی که کرده ای به او، به من
    سال ها طعنه دیده ام/ز قوم و خویس و آشنا.../که هرزه ام/به خاطر گناه کرده ام ،نکرده ام...
    و اشک های تلخ پدرم/که وای من،که دخترم/که خم شده به خاطر تو شانه های پدرم/که ننگ من که دخترم
    و من.../مثال روز اولم/هی پیک های پشت هم.../به گوشه ای پناه می برم/درون خود پنهان می کنم،خودم
    و قورت می دهم.../این افسوس های آخرم/مچاله می شود تنم/و فکر می کنم یه خود،به زندگی،پدر و مادرم...
    که آه من؟ز داغ این خیانت عظیم ناله می کنم ز غم/نفرین می کنم به خود.../به زندگی../ پدر و مادرم...به او
    و لعنت میکنم به او/که می رساندم به آخرم/و من...جرقه ایست در سرم/که مرگ من.../پایان است به کابوس های هرشبم
    و ضجه میزنم که من/وداع می کنم با خودم/و او و من/و گریه های پر غمم.../و تیغ های پشت هم.../
    رنگین می شود تمام حس من/باز مچاله می شود تنم/نفس شماره افتاد رو به کم/مرور می شود تمام خاطرات در سرم
    مسافرت غروب ،درد و شعر.../خیانت پدر و مادرم/شماره می شود نفس به آخرم/تصور تمام این خیانت عظیم در سرم
    و من غرق میشوم به خون.../دگر تمام میشود /نگاه های آخرم /اندوه های مادرم و اشک تلخ پدرم...

  10. 3 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #6
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    تکیه گاه من...!!
    خودت را به مرگ نیاویز!
    که ملال انگیز است
    این تردید بر سر ماندن و رفتن...
    رهایت نمیکنم که بمیری!
    که روزی به خاطر قتل روحت
    ارواح عاشق هم قصاصم کنند!!


    تکیه گاه من...!!
    با آتش سوزان نفسم
    می خوانمت
    به نامی که نداری،خودم از تو ربودمش
    عریان سخن میگویم،
    که برعکس قحطی زدگی چشمان من
    در تو هنوز توان گریستن هست
    تکیه گاه من،گریه کن!!
    که امشب
    به جز شانه های خود
    تکیه گاهی نداری...

  12. 3 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #7
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    آرام از کنارت عبور میکنم...
    انگار که هیچوقت نگاهت با نگاهم تلاقی نکرده است
    چشمانم را میبندم ...میبینم تمام خاطراتمان را
    نفسی عمیق میکشم...بغضم را قورت میدهم!!!
    خود را آماده میکنم که چیزی بگویم ... پشیمان میشوم
    چشمانم را باز میکنم...بغض فرو خورده ام باز می گردد
    .................................................. ..............
    میگذرم آسوده و بی خیال،از هرچه بود!
    میگذرم از تمام خاطرات


  14. 6 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #8
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    میگذارمت در لیست سیاه!!
    برای بار صدم!
    برای رهایی از تو...
    این روزها
    لیست های سیاهم زیاد شده
    لیست سیاه قلبم:
    برای حس نکردن عشق تو
    لیست سیاه ذهنم:
    برای درک نکردن عشق تو
    باید به فکر لیست سیاهی
    برای چشمانم باشم...
    برای ندیدن
    حرفهای عاشقانه تو ...خدارا چه دیدی!
    شاید برای بار صدم از لیست سیاه
    خارجت کردم!

  16. 8 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #9
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    من...
    بی انتهاتر از همیشه
    با تمام خاطراتم،
    مغرورانه،
    غروری که تاکنون
    چنین حقیر پنداشته نمیشد،
    در انتهای فرصت خود ایستاده ام...

    من...
    خسته تر از همیشه
    زمزمه وار،
    دل شکسته،
    شکستی که حکایتش،تقدیر را مردد می کند،
    به خاطر شکفتن فقط یک گل،
    منتظر آزادی زمین نمی مانم!!
    که بهارم بیاید یا نه؟!

    من...
    بی طاقت تر از همیشه
    های ها یانه،
    راز وارانه،
    _رازی که از ترس افشایش،
    آسمان تیره دلم را
    به نحوست چراغ چشم،
    جغد وارانه،
    ورق زدم!_
    افسانه ام را به دست باد سپردم!

    من...
    بی تکیه گاه تر از همیشه
    خویشتن دارانه،
    از میان قاب پنجره دیدم
    که آن دو دست،
    آن دو سرزنش تلخ،
    دراز به سوی من..
    در روشنایی طلوع صبحی کاذب!!!
    به تحلیل می روند..

  18. 6 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #10
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    خوشا به حال خاک
    تنت را در آغوش گرفته و لمست میکند
    و تو آرام در آغوشش خوابیده ای...
    موهایت را نوازش میکند
    گونه ات را می بوسد
    لبانت را در بر گرفته و ...
    و کسی نمیپرسد تو که شبانه روز با او هستی چکاره ات است؟
    مگر نه اینکه تو از وجود منی؟
    پس چرا مرا خاک خلق نکردند
    که دوباره به من بازگردی؟!

    Last edited by Rainy eye; 16-09-2015 at 22:43.

صفحه 1 از 2 12 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •