تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 18 از 21 اولاول ... 81415161718192021 آخرآخر
نمايش نتايج 171 به 180 از 210

نام تاپيک: دست نوشته های Iloveu-ALL

  1. #171
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض

    گذشته را کسی که نمی تواند تکرار کند،
    عزیزی که رفته است! دیگر بر نمی گردد.
    اما خوبی و محبت میتواند از امروز وجود داشته باشد
    Last edited by Iloveu-ALL; 17-03-2016 at 03:15.

  2. 5 کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #172
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض

    نیمه اول بازی ال کلاسیکو تموم شده بود ، من به بهانه استراحت میرفتم چرخی بزنم در اتاقم.
    چیزی نظرم رو جلب کرد ، که من رو قانع کرد ادامه بازی را بیخیال شوم، بعد مدت ها باعث شد مجبور شوم که برم سراغ کمد قدیمیم ... که سر و سامانی نیز بدهم
    اولش سرم به تمیز کردن کمد گرم بود و بعد کم کم داشتم اشیا و ورقه های که مربوط به قبل و گذشته میشدن رو تماشا میکردم
    برایم مثل سفر به گذشته بود و من مات و مبهوت ، از گذر زمان ، از اینکه چیز هایی در گذشته برایت ارزش داشته اند ، اکنون هیچ جایی ندارند ( نمیدانم شاید از کم مهری است بیخیال !! این چیز ها بی ارزش است ولی کلا گفتم!!)
    بگذریم بعضی از آن خرت و پرت ها ! اکنون دیگر بدردم نمیخوردن ، کاغذ بودن و البته بعضی از آن ها برای به یاد آوردن گذشته در آینده انباشته شده بودند !! من منظورم ، به یاد آوردن یک سری خاطره مرتبط از نظر زمانی ... خلاصه یادداشت ها ، اوراقی که یک روزی مهم بودند و ... درش بود
    یکی یکی ورقه هایی که برایم بی ارزش شده اند را بررسی میکردم بیشترتان بدرد نخور بودند ، ولی برایم این یک مرور خاطرات بود ، مانند اینکه در حال سفر به گذشته ام.
    یکی از آنها کد های مربوط به بازی های ویدئویی ، سال انتشارش 82 بود یعنی زمانی که 8-9 سالم پدرم برایم از تهران خریده بود ، زمانی که تازه کنسول خریده بودم
    واقعا کتابش تک بود و نظیر آنرا در سونی های محل (کلوب بازی) هم ندیده بودم ... پر از راهنما ها و رمز های ارزشمند برای آن زمان ، که دسترسی اینترنت به شکل امروزی نبود . زمانی که فروم پی سی تازه شکل میگرفت 1-2 کتاب کوچک دیگر و چندین ورق مربوط به همین موضوع و یکی شان هم رمز های دروغ دوستان که کلی چیز اضافه کرده بود حاصل تخیلات خودش )


    ورقه ی دیگر ، یک پاکت پستی بود که اولین خرید پستی من (و آخرین خرید پستی که برای شخص خودم انجام دادم) بود. -- تاریخ اردبیهشت 88 -- سریال جومونگ 2 -- آنرا درست بعد از پخش سری گرفتم ولی آنرا تقریبا تا 1 سال بعد تا آخرش دیدم . قیمت آن 10 هزار با 2 تومان هزینه پست که در فاکتور ذکر شده بود

    چندتا نقشه ی مختلف از جهان ، قاره ها ، کشور و شهر خودمون که بعضی هاشون از برادرم به ارث رسیده بود که البته اونا رو نگه میدارم چون بعضی هاشون مربوط میشوند به 20 – 25 سال قبل زمانی که نقشه ها کمی فرق میکرد مانند شوروی سابق و ..
    به جز چندتا که مربوط به گردشگری و شهرای دیگر میشدن دور ریخته میشن ...

    فاکتور های مربوط به کلاس انگلیسی که توی یک سال افزایش قیمت های چندین درصدی داشتن ... :دي //// + کتاب های انگلیسی ...
    یک مجله رنگی با ورقه های گلاسه که حتی از دیدن عکس هاش هم آدم لذت میبرد ...
    ورقه ها و هفته نامه های مربوط به آزمون آمادگی کنکور ...
    چندتا ورق و دفتر مربوط به درس و امتحانات دوران دبیرستان که بعضی هاشون دستخط بچه های هم کلاس بودن!!

    ورقه های که بعضا روشون تاریخی هست و یاد اون دوران و خاطرات و اتفاقات همراهش میفتم!


    چقدر راحت امروز من از چیز هایی که برای جمع آوری به دست آوردن شون ، روز ها ، ماه ها ، و حتی سال ها وقت گذاشتم و زحمت کشیدم
    ورقه هایی که برایم ارزشمند بودند مثل کارنامه های دبیرستانم که افت تحصیلی ام را نشان میدهند و فرصتی که از دست رفت و من مانده بودم که واقعا چه چیز هایی به دست آوردم ؟
    نمیدانم چرا بعضی هایشان را نگه داشتم ، خیلی از آنها بدرد نخورند. ولی از حق نگذریم با آن همه بی ارزشی شان ، این تذکر را به من می دهند که چقدر راحت فرصت ها از دست میرود.
    بعضی از یادداشت ها حاوی کار هایی در دست اقدام که هیچ وقت ، هیچ کدامشان انجام نشدند.
    لیستی از کتاب های درسی که باید میخریدم که بعضی هایشان را خریدم و نخواندم و و و و ...
    یک کمدی پر از چیز هایی که قرار بود خیلی زودتر رسیدگی شوند ، ولی هم چنان مانند و فقط جا گرفتند و
    هیچ و هیچ!! اما واقعا من به هیچ دلبسته بودم؟ هم آره و هم نه! ....


    باز کردن این کشوی از کمد قدیمی برایم مثل سفر کوتاه به گذشته با ماشین زمان بود...
    حسی خوب و البته تلخ!
    تلخ از گذر زمان و فرصت های از دست رفته
    و شیرین ، مانند به یاد آوردن خاطرات ، چیز هایی که برایم قبلا ارزش داشتن و البته بازم گذشت زمان و بزرگ شدن!!




    Last edited by Iloveu-ALL; 03-09-2016 at 00:03. دليل: انتشار شده در 13 شهریور

  4. 5 کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #173
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض

    نیمه اول بازی ال کلاسیکو تموم شده بود ، من به بهانه استراحت میرفتم چرخی بزنم در اتاقم.
    چیزی نظرم رو جلب کرد ، که من رو قانع کرد ادامه بازی را بیخیال شوم، بعد مدت ها باعث شد مجبور شوم که برم سراغ کمد قدیمیم ... که سر و سامانی نیز بدهم
    اولش سرم به تمیز کردن کمد گرم بود و بعد کم کم داشتم اشیا و ورقه های که مربوط به قبل و گذشته میشدن رو تماشا میکردم
    برایم مثل سفر به گذشته بود و من مات و مبهوت ، از گذر زمان ، از اینکه چیز هایی در گذشته برایت ارزش داشته اند ، اکنون هیچ جایی ندارند ( نمیدانم شاید از کم مهری است بیخیال !! این چیز ها بی ارزش است ولی کلا گفتم!!)
    بگذریم بعضی از آن خرت و پرت ها ! اکنون دیگر بدردم نمیخوردن ، کاغذ بودن و البته بعضی از آن ها برای به یاد آوردن گذشته در آینده انباشته شده بودند !! من منظورم ، به یاد آوردن یک سری خاطره مرتبط از نظر زمانی ... خلاصه یادداشت ها ، اوراقی که یک روزی مهم بودند و ... درش بود
    یکی یکی ورقه هایی که برایم بی ارزش شده اند را بررسی میکردم بیشترتان بدرد نخور بودند ، ولی برایم این یک مرور خاطرات بود ، مانند اینکه در حال سفر به گذشته ام.
    یکی از آنها کد های مربوط به بازی های ویدئویی ، سال انتشارش 82 بود یعنی زمانی که 8-9 سالم پدرم برایم از تهران خریده بود ، زمانی که تازه کنسول خریده بودم
    واقعا کتابش تک بود و نظیر آنرا در سونی های محل (کلوب بازی) هم ندیده بودم ... پر از راهنما ها و رمز های ارزشمند برای آن زمان ، که دسترسی اینترنت به شکل امروزی نبود . زمانی که فروم پی سی تازه شکل میگرفت 1-2 کتاب کوچک دیگر و چندین ورق مربوط به همین موضوع و یکی شان هم رمز های دروغ دوستان که کلی چیز اضافه کرده بود حاصل تخیلات خودش )


    ورقه ی دیگر ، یک پاکت پستی بود که اولین خرید پستی من (و آخرین خرید پستی که برای شخص خودم انجام دادم) بود. -- تاریخ اردبیهشت 88 -- سریال جومونگ 2 -- آنرا درست بعد از پخش سری گرفتم ولی آنرا تقریبا تا 1 سال بعد تا آخرش دیدم . قیمت آن 10 هزار با 2 تومان هزینه پست که در فاکتور ذکر شده بود

    چندتا نقشه ی مختلف از جهان ، قاره ها ، کشور و شهر خودمون که بعضی هاشون از برادرم به ارث رسیده بود که البته اونا رو نگه میدارم چون بعضی هاشون مربوط میشوند به 20 – 25 سال قبل زمانی که نقشه ها کمی فرق میکرد مانند شوروی سابق و ..
    به جز چندتا که مربوط به گردشگری و شهرای دیگر میشدن دور ریخته میشن ...

    فاکتور های مربوط به کلاس انگلیسی که توی یک سال افزایش قیمت های چندین درصدی داشتن ... :دي //// + کتاب های انگلیسی ...
    یک مجله رنگی با ورقه های گلاسه که حتی از دیدن عکس هاش هم آدم لذت میبرد ...
    ورقه ها و هفته نامه های مربوط به آزمون آمادگی کنکور ...
    چندتا ورق و دفتر مربوط به درس و امتحانات دوران دبیرستان که بعضی هاشون دستخط بچه های هم کلاس بودن!!

    ورقه های که بعضا روشون تاریخی هست و یاد اون دوران و خاطرات و اتفاقات همراهش میفتم!


    چقدر راحت امروز من از چیز هایی که برای جمع آوری به دست آوردن شون ، روز ها ، ماه ها ، و حتی سال ها وقت گذاشتم و زحمت کشیدم
    ورقه هایی که برایم ارزشمند بودند مثل کارنامه های دبیرستانم که افت تحصیلی ام را نشان میدهند و فرصتی که از دست رفت و من مانده بودم که واقعا چه چیز هایی به دست آوردم ؟
    نمیدانم چرا بعضی هایشان را نگه داشتم ، خیلی از آنها بدرد نخورند. ولی از حق نگذریم با آن همه بی ارزشی شان ، این تذکر را به من می دهند که چقدر راحت فرصت ها از دست میرود.
    بعضی از یادداشت ها حاوی کار هایی در دست اقدام که هیچ وقت ، هیچ کدامشان انجام نشدند.
    لیستی از کتاب های درسی که باید میخریدم که بعضی هایشان را خریدم و نخواندم و و و و ...
    یک کمدی پر از چیز هایی که قرار بود خیلی زودتر رسیدگی شوند ، ولی هم چنان مانند و فقط جا گرفتند و
    هیچ و هیچ!! اما واقعا من به هیچ دلبسته بودم؟ هم آره و هم نه! ....


    باز کردن این کشوی از کمد قدیمی برایم مثل سفر کوتاه به گذشته با ماشین زمان بود...
    حسی خوب و البته تلخ!
    تلخ از گذر زمان و فرصت های از دست رفته
    و شیرین ، مانند به یاد آوردن خاطرات ، چیز هایی که برایم قبلا ارزش داشتن و البته بازم گذشت زمان و بزرگ شدن!!






    ما باید از گذشته هایمان گاهی بگذریم ... آن را رها کنیم تا به رهایی کافی برسیم برای رسیدن به _____
    برای رسیدن به همه چیز

    چیز هایی که برای مان ارزش دارند ، گاهی خوب هم هستند اما ...

    ارزش های اصیل را قدر بدانم

    شاید که چیزی بدانم ، بفهمم ، شاید توانستم یک روز حداقل خوب خودم شوم




    گاهی باید دل را زد به دریا ، آن اراده محکم محکم به قولی مردونه رو کرد ، دیوانه دیوانه شد
    ما برای همیشه زنده نیستیم !





    Last edited by Iloveu-ALL; 03-09-2016 at 00:08.

  6. 3 کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #174
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض



    بگذار بگویم نبرد برلین ـت را من پیروز شدم

    من شبیه هیچ کس دیگری ام
    که خنده ها و شادی هایم ، همیشه
    رنگ سیاهی طعم تلخی بوی ناخوشی می دهد

    اما اما اما چه کسی هست من درون را ببیند
    شبیه هیچ برنده ای دیگر!!

    من مانند هر انسان دیگری ، که شکسته شد
    تیکه های شکسته ام را
    به هم میچسبانم ، می چسبانم ، می چسبانم
    آن قدر و تا آنجا که

    هر بار ، آن قدری که سخت تر بشکند !
    و بدنبالش هیچ دستی را به تیزی اش نبرد !
    کلفت ، که صدای هیچ دل شکستنی ، آن را نشکند
    و نه زیبا به زیبایی چشمانت در آینه ات ، مات و مبهوت کند
    فقط آن قدری که هیچ گونه هیچ دستی را نبرد
    و با هیچ مشت و زوری نشکند ، و همانطور بایستاد ، محکم
    Last edited by Iloveu-ALL; 03-09-2016 at 00:24. دليل: عکس

  8. 3 کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #175
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض

    همچنان که لب های او را دنبال میکردم که داشت با هیجان همیشگی و لذت خاصی صحبت میکرد ، هنوز آن خاص بودن و محبت در صحبت های آن مرد باقی مانده بود همانطور که چشم های من بین لب ها و چشم هایش میچرخید ... ناگهان سیگارش را روشن کرد ، من که در آن لحظه تنها به لب هایش خیره شده بودم ... با خودم گفتم این دوست هم سیگاری شده؟ ... وقتی دیدم او نیز به من خیره شده به بیرون جایی دیگر خیره شدم ... گفت سیگار میکشی ؟ ... من که رودرواسی با هاش نداشتم بدون گفتن تشکر ، گفتم از سیگار خوشم نمی آید نمیتوانم نفس بکشم و انرژی منفی را دو چندان میکند ... صحبت او که تماما راجع به بد شانسی ها و بد بختی هایش بود ، در ادامه صبحت هایم گفتم ، بالاخره که باید انسان جایی بدنبال انرژی مثبت بروند همه انسان ها خوشبختی را در گوشه ای از قلب شان دوست دارند گفتم هنوز هم دیر نشده ...
    سیگار هایش تم خاصی به صحبت هایش میداد ولی من خوشم نمی آمد به او هم گفتم ... اما مانند قدیمی سر گوش دادن حرف هایم را نداشت که نداشت ، این که چیزی نبود! ...


    گفت: دلت خوشه! نه من خوشبتم میدونم نه تو !! گفتم هنوز خیلی مونده !! منم دنبالشم مثل وقتی که حرفات رو دنبال میکردم ..... و قبل از آخرین کام ، گفت دارم ترک میکنم ، و با شدتی عمیق تر کشید ...





    و خوشبختی چیزی جز محبت و انسانیت و احترام و خیلی چیز های دیگر نیست
    Last edited by Iloveu-ALL; 12-09-2016 at 23:17.

  10. 3 کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #176
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض


    عشق راحت ترین دروغی که باور کردم ....



    وقتی که تو را دوباره دیدم اونم تو جایی که اصلا انتظار نداشتم و از اینکه میبینم به یه جایی رسیدی خوشحالم .... دیوونه ام ببخشدا فکر میکردم دیگه مردی ... خنده داره ولی دوست دارم بپرسم چرا این همه مدت بهم زنگ نزدی احوالم رو نپرسیدی ...
    که ناگهان نگاه منو دید ، از طرز نگاهت وقتی چشم تو چشم شدیم فهمیدم نه بابا منو هنوز فراموش نکردی و من فقط خیره بودم تو چشمات و هر کسی نگاه هایم را میدید تمام ماجرا را می فهمید دوستم که همینطوری با من حرف میزد نذاشت تمرکز کنم اما تو نگاهت هم چنان به من بود ... من از روی خجالتی همیشه یک جای نزدیک تو را نگاه میکردم و تو بر میگشتی که به چی نگاه میکنم و باز به تو نگاه میکردم و دوباره جایی دیگر را نگاه میکردم ...
    ناگهان منو صدا کردن فلانی بیا که کارتو درست کنم ... کارم بیش از اندازه8 طول کشید نمیدونم با اینکه عشق بزرگترین دروغی بود که خیلی راحت باور کرده بودیم میخواستم بازم بپرسم هنوزم ... ( نمیدانم چرا ) ... دوستم داری؟؟ ... (شاید خودمم هنوز تو رو ...)
    وقتی کارم تمام شد و اومدم بیرون رفته بودی ...



    اهای بهترین سراب زندگیم ..... شیرین ترین زهر من
    حالا که در باره ات می نویسم کجایی ؟؟
    آشنا ترین غریبه ام کجایی کجایی ؟

    عزیزم ، صدایت هنوز در گوشم هست ... که میگفتن دیوونه دیوونه دیوونه ...

    اگر چه باورش برایم سخت است ولی باید بگویم

    خـدانگهدارت !

    Last edited by Iloveu-ALL; 16-09-2016 at 00:36.

  12. 4 کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #177
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض




    آینه می بینی، حالم را !
    گذشته چه بی رحمی است،
    هنوز نفهمیده است؟
    که خواستم متنفرم شود ،
    تمامش از قصد بود ،
    عشقم را می گویم ،
    که فراموشش شوم ،
    هی ، چه نا امید بودم
    نا امید از آینده امان ،
    حالا امیدوارم آینده ات عالی باشد ،
    ببخش بابت نا امیدی هام ، گستاخی هام ، بیخیالی هام ، فراموش کاری هام ، تهمت زدن هام ، بچگی هام ،
    اگر دروغی گفتم ، اگر بی حواس بودم ، اگه دلت رو شکوندم ، اگر هزار و یک بار زدم زیر حرفم
    ببخش اگر عهدی شکستم ، زیر قولی زدم ، ببخش اگر دنیای هر دویمان را داغون کردم ،
    اگر ، آن روز ، آنجا ، به زندگی ات "من" وارد نمی شدم . دیگر نمیگفتی فقط خودم رو میبینم ،
    که بگی بی وفام ، که "نامردم"

    و خدا هست کنارمان
    Last edited by Iloveu-ALL; 14-04-2017 at 22:01. دليل: اضافه کردن تصویر

  14. 4 کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #178
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض





    -
    از خودت که دور شی ، دیگه دوری بقیه رو حس نمی کنی
    از من دیگه گذشته این حرفا ، بده اون سیگار رو ، ببین اطرافمو همه دوده ! گنده ! الان چیزی جز دود بیشتر نمیخوام ، حتی تو رو ! میتونی دیگه بری ، بهت میگم برو ، حرف گوش کن ، چرا نمی فهمی

    *
    نه نمیدمش ، میدونی اگه بازم به من بگی "برو" و اگه من بعد از اون هزاران باری که گفتی برم گمشم و نرفتم ، تنهات بذارم دیگه چی داری ؟ ها ؟ هیچی نداری جز من ؛ خودتم میدونی که دروغ نمیگم . من همه جوره پات موندم ، صبر کردم ، اما حالا که تا اینجا اومدم ، تو جا زدی و میگی برگرد ؟
    تو که از همه مهربون تر بودی ، میگی قشنگ حرف میزنم اما تو ... حرف های تو که عالی بودن تو صبور بودی چی شد؟ من به حرفات عمل کردم اما تو خودت عمل کردی ؛ منم غرور شکستم اما اما ، با احساسم بازی کردی دلم رو بدجور شکوندی آخه چرا ؟ چرا از نو شروع نمی کنی ؟
    باید بلند بشی ، محکم بلند شی طوری که هر کس ندونه ، فکر کنه تازه شروع کردی
    و باز اگه افتادی ، پاشی دوباره شروع کنی ! مثه شروع عشق مون



    -
    هیس ، برو بی من برو برو ، د لامصب فقط برو کاری نکن از این بدتر شه نمیخوام فحشت بگیرم نمیخوام بزنمت !


    *
    فکر کردی بدون تو میرم کور خوندی . صبر و اراده ی من از تو بد قول خیلی بیشتره ، اگه فقط بخوای میتونم تو رو راضی نگه دارم ، اگه مثلا قبلاً هام نیستم ، میشم همون ، همونی که میگفتی میخوامت ، عاشقتم
    اصلا بیخیال این حرفا ... باشه عزیزم ؟ فقط خودت باید بخوای ، بخوای و اراده کنی رو پای خودت وایسی . مطمئن باش دوباره میشه ، منم تا تهش کنارتم
    اول این افکار منفی رو تغییر بده و بعد برس به خودت و اطرافیانت و همه ی چیزا و کسایی که دوستشون داری . فقط کافیه به همه خوبی کنی



    -
    نمیشه نمیتونم، هیچ جوره نمیشه ، اصلا نمیشه نمیتونم بفهم بفهم دیگه


    * اینقدر به خودت تلقین نکن نمیتونم و نمیخوام و نمیشه !
    میشه ، خوبم میشه . بخاطر همونم هست که از همه چیزت میگذری ولی مایوس نمیشی و دست از هدفت برنمیداری . تو داری با خودت لجبازی میکنی و هم خودت هم اطرافیانت دارن تاوان کار تو رو میدن .
    اصلا سخت نیست ، دقیقا مثل یه بازیه ، فقط جدی بگیرش ، اگه درست بازی کنی همیشه برنده ای! بخاطر من ، بخاطر همه کسایی که دوستشون داری و کسایی که براشون مهمی ...
    باشه ؟ میتونی ، خوب ؟ قول بده ، آفرین


    -
    با این همه لجبازی هام، آخرش رفت و عهد بین من بی وفا و عزیز دلم شکسته شد ، قبل از اینکه بره حرفی بهم زد که تا ابد یادم میمونه و بهش عمل میکنم ! بعد حرفش برای همیشه رفت :

    *
    دیگه بسه دیگه میخوام فراموشت کنم تو رو هم بخشیدم
    باید برم اما یادت باشه : " تنها کار های خوب تو این دنیا ارزش داره "



    Last edited by Iloveu-ALL; 27-04-2017 at 22:46. دليل: ویرایش سوم (ممنون از @New Ray بابت کمک های فراوان در دومین ویرایش)

  16. 3 کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #179
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض

    شماره 1 : تو رفتی و یک عمر ، بی تو

    به نام حرمت عشق ها
    به نام خوب و خوبی ها ...
    تو رفتی و یک عمر ، بی تو
    جهان را از شروع گشتم ،
    نگاه می کردی بار ها ، می گفتم،
    مبهوتم نکن اصلا ، نمیشه و نمیتونم،
    بی یار نبودی تو، خدا بود همان بالا
    سحر ، از شب زنده داری هام
    گله دارد و این کودک تنها
    شب ها ، فقط با گریه می خوابد؟
    کجا رفته آن همه مهر ها
    بی خبر از بی کس ِ دل تنها
    صد بار طواف و سجده ها لازم
    از آن عهد شکسته ، توبه ها کردم
    تو گفتی گذشت ، از وجودت ،
    آن حرمت عشقی که یاد دادی
    که جان میداد ، ولی اما
    هنوز اینجا این حوالی هاست
    تو آن خوش بوی و خوش سیما
    که با آن ، درس های زیبا چه ناب بودن
    عجب علمی ، چه ها کردند
    هنوزم آیا ، این همه آیینه خوبی،
    در وجودت هست باز باطنا پیدا؟
    کجایی این کودک تنها ،
    شب ها بی تو ، با گریه می خوابد
    این جهان دیگر دو گون نیست ،
    غم هست با هیچ و بی هیچ
    تو نیستی و این روز ها، عجیب
    از باغ گل ها ، شقایق هایی می چینم
    تقصیر از من بود و هر وقت ،
    از الله ، ببخش و آمرزشی می خواهم
    تو میتونی آفرین حتما ، از خداوندا
    طلب می گوییم اینگونه ،
    خوشا بادا دل مردم دنیا
    بماند خوب و خوبی ها
    شوند خوب ها ، خوب تر و
    اسفل ها ، شوند یابنده راه ها
    خیره و مبهوت اند چشم ها
    می داند چراها و از رازها
    فقط تک یار این روزها

    / نوشته شده در 21 April


    شماره 2 : کسی که اسمش را نمیدانم

    -- ویرایش آخر: حذف عکس --
    کسی که اسمش را نمیدانم

    اون روز ها ، نا امید بودم ، در حد دیوانگی و آنقدر احمقانه که آرزوی هر لحظم شده بود مرگ ، و تموم شدن همیشه تو دهن و ذهنم میچرخید. فکر میکردم که مرگم نزدیکه ؛ من که فکر میکردم آینده ای در کار نیست و لحظه ها تاریک و پایانی به نظر میومدن، همینطور که در فکر و خیالاتم قوطه ور بودم ناگهان ، اون رو که دیدم ، گوشم تیز شد و لبخند رو چهرم نقش بست ، آبرو هام بالا ، من به اون خیره و اون سرش کج ، من در این لحظات آخر با از همه چی بی خبر بودنم ؛ خواستم واسه یه بار عشق و عاشق بودن ، رو حتی اگه به دروغ و ظاهری هم باشه رو تجربه کنم . اما از روی حرکاتم ته ماجرا رو میشد فهمید آخه خیلی عاشقانه به نظر میومدیم دل و نگاهم بدجوری پیش طرف گیر کرده بود. رفتم سمت و شو خودم معرفی کردم اما فقط اسمم رو گفت : آقا مجتبی ! ما خیره به هم بودیم اما گذشت سریع زمان و شلوغی باعث شد گمش کنم دیگه نشد اون روز ببینمش تا شب فردایی که تونستم ببینمش و ازش بوسه بگیرم اما بلافاصله به عقب پرت شدم همونجا مردم و از خواب پریدم.

    / نوشته شده در 27 April
    Last edited by Iloveu-ALL; 07-11-2017 at 14:37.

  18. این کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #180
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض




    بـــرای تو هیچ راه حلی به ذهنم نمی رسد، فکـــر تو مرا وادار به شجاعت می کند ،
    روبـــروی تو زبانم بند می آید اما هوایم را میفهمی ، دوباره رسیده بهار و بی شک ،
    از کـــوری من پیداست که این عشق است و بـــرای من تو خاص ترین هستی ،
    امـــا چه می شود اگر این عشق ما را نا توان کند ، تو خنده می کنی از حسادتم ،
    راهی جز شجاعت نیست راهی جز این راه نیست ، تنها صبر می طلبد بـــرای ما.

    تو ببخش مرا ، از این پنهان کاری ام !
    (( بیا ای که رفته ای و از یاد نرفته ای ))



    -- حذف عکس پست توسط خودم --
    Last edited by Iloveu-ALL; 19-11-2017 at 17:54.

  20. 2 کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •