تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 11 اولاول 123456789 ... آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 101

نام تاپيک: دست نوشته های Mr_100_dolari

  1. #41
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    بازیگر بی هدف نقش گم شده زندگی هنوزم امیدوار داره به دنبال نتیجه قصه بی سر و ته زندگی میگرده ...

    غافل از اینکه این قصه از ابتدا هم
    انتهای مشخصی نداشت !!

    و همش یه بازی بوده توی دایره مسخره
    یک زندگی مصنوعی

    و اون هم
    بازیچه روزمرگی شب و روزهای تکراری این بازی ناخواسته شده .

  2. 10 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #42
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    روزایی که صبر کردی به امید فردایی بهتر

    روزایی که فکر کردی کسی نیست و چیزی رو نمی بینه

    منم بودم

    تو اون روزا کنار همه تلخیهات

    منم بودم

    حالا امروز اگر با دیروز فرق کرده

    خوب منم فرق کردم

    حالا اینی که داری می بینی همون دیروز خودته

    فقط فرقمون اینکه :

    تو دیروز رو به امید امروز ادامه دادی

    اما من

    امروز رو دارم همین جا
    تمومش میکنم

    تلخه نه ؟


    ولی واقعیت همینه

    چیزی که دیروز تو فکرشم نمیکردی واقعیته تلخه امروز منه ...

  4. 8 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #43
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    از کجا باید شروع کرد نمیدانم در این لحظه های پایانی هیچ نمیدانم

    گذر ثانیه هایی که شاید روزی دلتنگش شوم

    او مرا صدا میزند و میگوید برای آغاز باید پایان دهی

    هیچ نمیدانم ...

    ایستگاه بعدی کجاست ؟ و من در کجا او را خواهم یافت ؟

    شاید یک شروع تکراری دیگر این را هم نمیدانم !!

    کمکم کن تا با هم در در مسیر جدید با آرامش بیشتری به سمتت قدم بردارم

    چه لحظات تلخ زیبایی برایم ساخته ای

    دیگر تمام شد

    من آمدم گرمای دستت را به من بده تا با هم از اینجا برویم ...

    .
    .
    .



  6. 9 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #44
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    خیلی سخــته

    کنار وایستادن و اینه تماشاچی ها بازی های متفاوت اما تکراری هر روز تماشا کردن

    کاش منم مثل تو بازی کردن و بلد بودم تا گذر لحظه های تکراری بازی برام سخت نمیگذشت

    چه کنم که هیچ حسی برای بازی کردن باقی نمونده و خیلی وقته که دل زده تکرار بازی های تکراری شدم

    خوش به حال تو که توی دایره بازی های مسخره تکراری به ظاهر متفاوت هنوزم داری امیدوار لبخند میزنی !!

    اینا مهم نیست ...

    کاش زودتر همه
    بازی ها تموم می شد ...

    کاش دیگه هیچ
    بازیچه ای نبود

    کاشکی ...
    Last edited by Mr_100_dolari; 02-06-2013 at 03:02.

  8. 9 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #45
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    هنوزم به دنبال یه نقطه روشن ، اما سرگردون زیر هجوم سایه ها داشت قدم بر می داشت

    اون از زندگی هیچی نمی خواست

    خیلی وقت بود که دیگه هیچی براش مهم نبود

    قدم های بی هدف

    فریادهای بی ثمر

    نگاه های یخ

    خنده های تلخ و ...

    در ظاهر همه چی داشت

    اما خیلی وقت بود که
    مرده بود

    در ظاهر زنده بود

    اما نمیدونست
    زنده بودن و زندگی کردن یعنی چی

    حتی نمیدونست از زندگی چی باید بخواد و ...

    اون فقط به دنبال یک دلــیــل بود برای
    زندگی کردن

    از همون دلیل های حتی بی خودی که خیلی های دیگرو
    امیدوار می کنه

    اما هر چی بیشتر دنبال دلیل می گشت بیشتر به
    نقطه پایان نزدیک می شد

    یه نقطه پایانی که هیچ وقت براش
    آغازی نبوده

    روز می شد شب

    شب می شد روز

    اما اون اسیر مسیر بی هدف زندگی شده بود

    واسه همین پشت میله های قفس زندگی کارش شده بود تحمل کردن شکنجه های
    تکرار طاقت فرسای شب و روز

    با امید به اینکه شاید به روز
    خوب بیاد

    شاید یه روزی بیاد که همه چی تغییر کنه

    روزی با دلیل
    زندگی کردن و زنده بودن

    ولی ...

    کی میدونه شاید اون روزای خوب هم خیلی
    دیر بیاد

    هنوزم ثانیه ها در گــــــــــــــــذرن

    شاید توی اون روزای خوب

    همه چی دیگه
    تموم شده باشه

    و

    دیگه
    هیچی باقی نمونده باشه

    حتی
    اون ...


    Last edited by Mr_100_dolari; 07-06-2013 at 07:21.

  10. 9 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #46
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    زیر هجوم این سایه های وحشی متراکم افکار تو نیز مرا کرده است متلاطم

    و امشب تمام خودت رو به من گفتی حتی از پشت سکوت ناگفتهایت

    و تو رفتی اما مرا در میان افکار سنگین خودت به جا گذاشته ای

    تو رفتی حال بگو من چه کنم با این درد تنهایی و در نبود تو سکوت شب را با چه کسی تقسیم کنم

    و حال آنکه زیر
    تلخی درد این سکوت شب سکوت ناگفته های تو چه شیرین بود .






  12. 6 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #47
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    پازل های تنهایی من هر کدام در یک جا رها شده است

    و هر گاه می چینمش یاد تکه های گمشده اش می افتم

    چه سود ساختمش ؟

    وقتی تکه هایش را باد مدتهاست برده است

    و چه عبس بود زیرو رو کردن این تنهایی حال آنکه اصلا منی وجود نداشت



  14. 7 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #48
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    وقتی آمدی رعد و برق نگاهت دلم را لرزاند و وقتی رفتی ابرهای بی آلایش نگاهم بی صدا بر دلم بارید .

  16. 6 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #49
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    دیروز با افکار در هم خودت مرا در هم پیچیدی

    در جان مرده ام دوباره تو جان تازه ای دمیدی

    سنگینی حرفهای دیروزت را در سر می پرورانم

    کنار دقایق خیال تو دقایق را در سر می گذرانم

    آمدی و و مرا محو گفتار شیرینت کردی

    امروز رفتی و مرا در تابوت تنهایی رها کردی

    وقت دوباره مرگ را برایم صدا کردی

    اینجا در انتظار لحظه آمدنت هر لحظه دوباره میشکنم

    اینجا در اعماق خاطرات تو هر لحظه دوباره جان میکَنم

    بیا خسته شدم ز این درد دوری

    بیا که شاید تا آمدنت دیگر نباشد
    دوباره جان حضوری ...



  18. 4 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #50
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    تو در سکوت خاموش گرفته ای

    من در انتظار کلام تو بی قرارم

    تو قدم زنان در مسیر خود گام بر میداری

    من محو افکار تو در انتظارت نگاهم یخ زده است

    تو در مقابلت یک
    شــمـا قرار گرفته است

    حال آنکه من در حسرت یک
    تـو مانده ام

    اکنون می بینی رفته رفته چه تفاهمی میان من و شما شکل می گیرد .

  20. 3 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •