وقتی که نیستی
انگار ثانیه ها مات مانده اند
در بهت بیکسی
پای میکشند....لنگ لنگان
در گذرگاه رفتن رفتن و ماندن.....
وقتی که نیستی
ماه خودش را نشانم نمیدهد
گوشه ای پنهان، تنهایی ام را آه میکشد
ساکت و سرد و سنگین
برایم گریه میکند
و در آسمان بی کسی
خواب مانده اند تک تک ستاره ها
وقتی که نیستی
جاده ها همه بی مقصدند
راهها همه بی عبور ، بی نشانه
و د آن ایستگاه متروک عشق
قطار جدایی
دوست داشتن را
سوت میکشد.....
وقتی که نیستی
پائیز از راه میرسد
زیباتر از همیشه...پر از صلابت ، پر از غرور
و برگهای طلایی اش را
به قدم های خسته ام تقدیم میکند
تنها اوست که نوازشش را دریغم نکرده است